فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره

تفسير سوره‌ی قيامه

مکي و 40 آيه است.

آيه‌ی 6-1:

لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ ‏(1)

«به روز قیامت سوگند یاد می‌کنم».

 

وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ‏(2)

«و به نفس سرزنشگر سوگند یاد می‌کنم».

 

أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ ‏(3)

«آیا انسان می‌پندارد که استخوان‌هایش را گرد نخواهیم آورد؟».

 

بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ ‏(4)

«آری! (چنین خواهیم کرد) درحالیکه تواناییم بر آن‌ که (حتی) سرانگشتانش را (هم) یکسان سازیم».

 

بَلْ يُرِيدُ الْإِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ ‏(5)

«بلکه انسان می‌خواهد در مدت زمانی که در پیش دارد بدکاری کند».

 

يَسْأَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ ‏(6)

«می‌پرسد: روز قیامت چه زمانی است؟».

 

«لا» دراين جا به معني نفي نيست، و همچنين زائد نمي باشد، بلکه براي استفتاح و اهميت دادن به چيزي است که بعد از آن ذکر مي شود. و استعمال «لا» با سوگند بسيار شايع است، لذا استفتاح با آن چيز عجيبي نيست، گرچه «لا» در اصل براي استفتاح وضع نشده است. آنچه به آن قسم ياد شده همان چيزي است که براي اثبات آن قسم خورده شده، يعني زنده شدن پس از مرگ و برخاستتن مردم از گورهايشان و ايستادن آن ها به انتظار اين که پروردگار چه حکمي بر آن ها مي نمايد.

« وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ» و به نفس سرزنش کننده سوگند ياد مي کنم. و اين همه نفس هاي نيکوکار و بدکار را شامل مي شود. و همه «لوامه» يعني سرزنشگر، ناميده شده اند چون حالاتشان م تنوع است و بريک حالت ثابت نيستند، نفس انسان کافر، پس از مرگ صاحبش را به خاطر کارهايي که انجام مي داد سرزنش مي کند، اما نفس مومن، صاحب خود را به خاطر کوتاهي هايي که ورزيده يا غفلتي که کرده است در دنيا سرزنش مي کند.

پس هم به جزا و اثبات آن و هم به مستحق جزا سوگند ياد کرده است. سپس خبر داده است که برخي از مخالفان روز جزا را تکذيب مي کنند. پس فرمود:« أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ» آيا انسان مي پندارد که ما استخوان هايش را پس از مردنش گردِ  نخواهيم آورد؟ همان طور که فرموده است:« قَالَ مَن يحي العِظَمَ وَهِي رَميمُ» گفت: « چه کسي استخوان هاي پوسيده را زنده مي گرداند؟!» پس چنين انساني به خاطر جهالت و عداوتش قدرت خداوند را بر آفرينش مجدد استخوان هايش که ستون بدن او هستند بعيد مي داند. ولي خدا سخن او را رد کرد و فرمود:« بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ» آري! آن ها را گرد مي آوريم. ما حتّي مي توانيم سرانگشتان و استخوان هايش را برابر کنيم و اين مستلزم آفريدن همه بدن است. چون وقتي انگشتان به وجود بيايند آفرينش جسد تمام شده است. و انکار قدرت خداوند بدان خاطر نيست که دليل محکمي او را به قدرت خداوند راهنمايي نکرده باشد، بلکه « يُرِيدُ؛ لِيَفْجُرَ» بدان خاطر است که عمدا مي خواهد رستاخيزي را که در پيش دارد انکار کند و مرتکب گناه شود و قصدا دروغ بگويد. سپس حالات قيامت را بيان کرد و فرمود:

 

آيه‌ی 15-7:

فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ ‏(7)

«پس آن‌گاه که چشم خیره شود».

 

وَخَسَفَ الْقَمَرُ ‏(8)

«و نور و روشنایی ماه از بین برود».

 

وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ ‏(9)

«و خورشید و ماه به هم آورده می‌شوند».

 

يَقُولُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ ‏(10)

«انسان در آن روز می‌گوید: راه گریز کجاست؟».

 

كَلَّا لَا وَزَرَ ‏(11)

«نه هیچ پناهی نیست».

 

إِلَى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ ‏(12)

«در آن روز قرارگاه در دست پروردگار تو است».

 

بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ ‏(14)

«اصلاً انسان خودش از وضع خود آگاه است».

 

وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِيرَهُ ‏(15)

«گرچه برای خود عذرهای درمیان آورد».

 

« فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ» وقتي قيامت برپا شود چشم از هول و هراس بزرگ آن روز، خيره و باز مي ماند. همان طور که خداوند متعال مي فرمايد:« إِنَّمَا يوَخِّرُهُم لِيومِ تَشخَصُ فِيهِ الأَبصَرُ؛ مُهطِعينَ مُقنِعِي رُءُوسِهِم لَا يرتَدُّ إِلَيهِم طَرقُهُم وَأَفتِدَتُهُم هُوَآءُ» آن ها را براي روزي به تاخير مي اندازد که چشم ها در آن روز خيره مي گردند. شتابان سر برداشته و چشم برهم نمي زنند و دلهايشان تهي است.

« وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ» و خورشيد و ماه جمع مي گردند. از وقتي که خداوند خورشيد و ماه را آفريده است يک جا جمع نشده اند. در روز قيامت خداوند آن ها را جمع مي کند و ماه بي نور مي گردد و خورشيد تيره و تار مي شود، و هر دو در آتش انداخته مي شوند تا بندگان ببينند که خورشيد و ماه دو بنده و تحت اختيار خدايند. و تا کساني که خورشيد و ماه را پرستش مي کرده اند بدانند و ببينند که دروغگو بوده اند.

« يَقُولُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ» وقتي انسان اين پريشاني ها را مي بيند مي گويد: راه رهايي از آنچه بر ما آمده و گرفتارش شده ايم کجاست؟ « كَلَّا لَا وَزَرَ» هيچ کس پناهگاهي جز خدا ندارد.

« إِلَى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ» در آن روز قرارگاه ساير بندگان در دست پروردگار تو است. پس هيچ کس نمي تواند خود را پنهان و استتار نمايد يا از آن جا بگريزد بلکه به ناچار بايد بايستد تا سزاي عملش را ببيند. بنابراين فرمود: « يُنَبَّأُ الْإِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ» انسان به همه کارهاي نيک و بدي که در اول دوران زندگي و در آخر آن کرده است خبر داده مي شود و نمي تواند آن را انکار کند.

« بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ» انسان بر خودش گواه است و حسابرش خودش مي باشد. « وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِيرَهُ» گرچه براي خود عذرهايي بياوريد، اما بداند که عذرهايش پذيرفته نخواهد شد، بلکه مجبور مي شود که به عملکرد خود اقرار نمايد. همان طور که خداوند متعال مي فرمايد:« اقَرا کِتَبَکَ کَفَي بِنَفسِکَ اليومَ عَلَيکَ حَسِيبَاَ» کارنامه خويش را بخوان، همين کافي است که خودت بر خود گوه باشي.

پس بنده گرچه انکار کند يا براي آنچه که کرده است عذر بياورد از او پذيرفته نمي شود و به او فايده نخواهد بخشيد چون گوش و چشم و همه اعضايش بر آنچه کرده است گواهي مي دهد. و اصولا زماني براي عذرخواستن باقي نمانده است و عذر خواستن فايده اي ندارد. « فَيومِئِذِ لَّا ينفَعُ الَّذينَ ظَلَمُوُا مَعذِرَتُهُم وَلَا هُم يستَعتَبُونَ» پس امروز به ستمکاران عذر خواستنشان فايده نخواهد داد و از آنان خواسته نمي شود تا خداوند را خشنود کنند.

 

آيه‌ی 19-16:

لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ ‏(16)

«زبان را به (تکرار) و مجُنبان تا به شتاب آن‌را (به خاطر بسپاری)».

 

إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ‏(17)

«بی‌گمان گرد آوردن قرآن و خواندنش بر عهدة ماست».

 

فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ‏(18)

«و چون آن‌را بر خواندیم (به همان صورت) خواندن آن‌را تبعیت کن».

 

ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ ‏(19)

«سپس بیان و توضیح آن بر ماست».

 

وقتي جبرئيل همراه با وحي نزد پيامبر(ص) مي آمد و شروع به خواندن آن مي کرد پيامبر از بس که حريص و علاقمند بود با شتاب آن را فرا مي گرفت قبل از آن که جبرئيل کارش تمام شود، و به همراه جبرئيل آن را مي خواند. پس خداوند او را از اين نهي کرد و فرمود:« وَلَا تَعجَل بِالقُرءَانِ مِن قَبلِ أَن يقضَي إِلَيکَ وَحيهُ» و در خواندن قرآن پيش از آن که وحي آن تمام شود شتاب مکن، و در اين جا فرمود:« لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ» هنگام نزول وحي و قرآن، شتابگرانه زبان به خواندن آن مجنبان. سپس خداوند براي  او تضمين کرد که حتما او قرآن را حفظ مي کند و مي خواند و خداوند آن را در سينه اش جمع خواهد کرد و فرمود:« إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ» گردآوردن قرآن و آسان ساختن خواندنش بر عهده ماست، پس تلاشي که تو مي نمايي براي آن است که مبادا چيزي از آن را از دست بدهي يا فراموش کني. اما خداوند ضامن است که آن را در سينه ات  حفظ کند. بنابراين نيازي به تلاش مضاعف و آزمند بودن براي حفظ آن نيست.

« فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ» پس هرگاه جبرئيل آنچه را که به سوي تو وحي مي کند، کامل گرداند، از آنچه که قرائت نمود تبعيت  کن و آن را بخوان. « ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ» و انگهي بيان مفاهيم آن بر عهده ماست. خداوند به پيامبر وعده داد که کلمات و معاني آن را حفظ  کند و اين بالاترين چيزي است که بايد انجام شود.

پس پيامبر(ص) در برابر پروردگارش ادب را رعايت کرد و بعد از آن هر وقت جبرئيل قرآن را بر او تلاوت مي کرد به جبرئيل گوش فرا مي داد، و وقتي که جبرئيل تمام مي کرد پيامبر آن را مي خواند. اين آيه آداب فراگرفتن علم را بيان مي نمايد که دانش آموز بايد بگذارد تا معلم مسئله را بيان کند و وقتي مسئله را بيان کرد دانش آموز اشکالش را بپرسد.

همچنين اگر در ابتداي کلام چيزي بود که ايجاب مي کرد تا سخن را رد کند يا آن را تاييد نمايد، در حالي که هنوز سخن تمام نشده است نبايد آن را رد کند يا تاييد نمايد، تا درست و نادرستي سخن روشن گردد و شنونده آن را خوب بفهمد و بتواند به درستي در مورد آن اظهار نظر نمايد. در اين همچنين به اين مساله اشاره شده است که پيامبر(ص) همچنان که کلمات وحي را براي امت بيان کرده، مفاهيم آن را نيز بيان کرده است.

 

آيه‌ی 25-20:

كَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ ‏(20)

«چنین نیست (که شما می‌گویید) شما دنیا را دوست می‌دارید».

 

وَتَذَرُونَ الْآخِرَةَ ‏(21)

«و آخرت را رها می‌کنید».

 

وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ ‏(22)

«در آن روز چهره‌هایی تازه (و خرم) هستند».

 

إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ ‏(23)

«به پروردگار خود می‌نگرند».

 

تَظُنُّ أَن يُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ ‏(25)

«یقین دارند که مصیبتی کمرشکن به آنان می‌رسد».

 

اين که شما غافل هستيد و از اندرز الهي روي گردان مي باشيد براي آن است که « تُحِبُّونَ الْعَاجِلَة» دنيا را دوست مي داريد و براي به دست آوردن دنيا و لذت هايش تلاش مي کنيد و آن را بر آخرت ترجيح مي دهيد و عمل براي آخرت را رها مي نماييد چون نعمت ها و لذت هاي دنيا حاضر و در دسترس مي باشند و انسان چيزي را که حاضر و در دسترس باشد دوست مي دارد و شيفته آن مي گردد.

و نعمت هاي آخرت پس از مرگ به دست خواهند آمد، بنابراين شما از آن غافل گشته و آن را رها کرده ايد، انگار اصلا براي آخرت آفريده نشده ايد و اين جهان، جهان  هميشگي است که بايد عمر گرانبها را صرف آن کرد و شب و روز براي آن تلاش نمود. پس حقيقت برايتان وارونه گرديد و زيانمند شديد. بنابراين اگر آخرت را بر دنيا ترجيح دهيد و عاقلانه به عواقب و سرانجام کارها نگاه کنيد رستگار مي شويد و سودي بي پايان و موفّقيتي کامل به دست خواهيد آورد.

سپس چيزهايي را بيان کرد که آدمي را به ترجيح دادن آخرت فرا مي خوانند، و براي اين منظور به بيان حال اهل آخرت و تفاوت و تمايزي که در آن جا با ديگران دارند، پرداخت. پس درباره پاداش کساني که آخرت را بر دنيا ترجيح مي دهند فرمود:« وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ» در آن روز چهره هايي زيبا و درخشان هستند و دل هايشان شاد و مسرور است.

« إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ» برحسب مقام هايشان به پروردگار خود نگاه مي کنند. برخي از آن ها هر صبح و شام به پروردگارشان مي نگرند و برخي هر جمعه يک بار او را مي بينند. پس آن ها از نگاه کردن به چهره و جمال خداوندي که هيچ چيز مانند آن نيست بهره مند ميشوند. پس وقتي خداوند را مي بينند نعمت هايي را که در آن هستند فراموش مي نمايند و چنان لذّت و شادماني به آن ها دست مي دهد که قابل توصيف و بيان نيست و چهره هايشان تر و تازه مي گردد. پس بر زيبايي شان افزوده مي گردد. از خداوند بزرگوار مي خواهيم که ما را از زمره آن ها بگرداند.

و در مورد کساني که دنيا را بر آخرت ترجيح داده اند، مي فرمايد:« وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ» و چهره هايي در روز قيامت درهم کشيده و عبوس و خوار و ذليل اند. « تَظُنُّ أَن يُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ» يقين دارند که به عقوبتي شديد و عذابي دردناک گرفتار مي آيند. بنابراين چهره هايشان تغيير  کرده و عبوس شده است.

 

آيه‌ی 40-26:

كَلَّا إِذَا بَلَغَتْ التَّرَاقِيَ ‏(26)

«چنین نیست (که می‌گویید) هنگامی‌که (روح) به گلوگاه‌ها برسد».

 

وَقِيلَ مَنْ رَاقٍ ‏(27)

«و گفته شود: چه کسی افسونگر است».

 

وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ ‏(28)

«و یقین پیدا می‌کند که زمان فراق فرا رسیده است».

 

وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ (29)

«و پاها جفت می‌گردند».

 

إِلَى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ ‏(30)

«در آن روز همه را به نزد پروردگارت باز برند».

 

فَلَا صَدَّقَ وَلَا صَلَّى ‏(31)

«پس (انسان سرکش) نه تصدیق کرد و نه نماز گزارد».

 

وَلَكِن كَذَّبَ وَتَوَلَّى ‏(32)

«بلکه دروغ انگاشت و روی‌گرداند».

 

ثُمَّ ذَهَبَ إِلَى أَهْلِهِ يَتَمَطَّى ‏(33)

«سپس متکبرانه به نزد خانواده‌اش رفت».

 

أَوْلَى لَكَ فَأَوْلَى (34)

«وای بر تو، باز وای بر تو».

 

ثُمَّ أَوْلَى لَكَ فَأَوْلَى ‏(35)

«باز وای بر تو، وای بر تو».

 

أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدًى ‏(36)

«آیا انسان می‌پندارد که بی‌هدف رها می‌شود».

 

أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِّن مَّنِيٍّ يُمْنَى ‏(37)

«آیا نطفه‌ای از منی نبود که (در رحم) ریخته می‌شود».

 

ثُمَّ كَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى ‏(38)

«آن‌گاه خون بسته‌ای بود که (خداوند آن‌را) آفرید سپس (آفرینش او را) استوار داشت».

 

فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى ‏(39)

«آن‌گاه از آن دو زوج، مرد و زن را پدید آورد».

 

أَلَيْسَ ذَلِكَ بِقَادِرٍ عَلَى أَن يُحْيِيَ الْمَوْتَى ‏(40)

«آیا این (خدا) بر آنکه مردگان را زنده کند توانا نیست؟».

 

خداوند متعال با بيان حالت فرد در حال احتضار و جان دادن، و هنگامي که به سوي پروردگارش برده مي شود، بندگانش را موعظه مي کند که هرگاه روح به گلوگاه برسد در اين وقت مشکل و اندوه شدّت مي گيرد و هر وسيله و سببي که گمان مي رود با آن شفا و راحتي حاصل مي گردد، طلبيده مي شود. بنابراين فرمود:« وَقِيلَ مَنْ رَاقٍ» و گفته مي شود: آيا کسي است هست که افسون  و تعويذي برايش بخواند؟ چون آن ها ديگر از اسباب عادي قطع اميد کرده اند و به اسباب الهي دل مي بندند. اما قضا و تقدير هرگاه قطعي باشد بازگشتي ندارد.

« وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ» و يقين پيدا مي کند که زمان جدا شدن از دنياست. « وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ» و پاها با يکديگر جفت مي گردند، يعني سختي ها جمع مي گردد و اندوه شدت مي گيرد و روح مي خواهد از بدني که همواره با آن بوده و با آن انس گرفته است خارج شود و به سوي خدا برده مي شود تا آن را طبق اعمالش جزا و سزا دهد و به کارهايي که انجام داده است اعتراف نمايد.

هشداري که خداوند بيان کرد دل ها را به سوي چيزي مي برد که مايه ي هلاکتشان باز مي دارد. وي ستيزه جو و مخالفي که آيات به او سود نمي رساند همچنان به سرکشي و کفر و عناد خويش ادامه مي دهد.

« فَلَا صَدَّقَ» او به خدا و ملائکه و کتاب ها و پيامبرانش و روز قيامت و تقدير خير و شر او، ايمان نياورد.« وَلَا صَلَّى؛ وَلَكِن كَذَّبَ وَتَوَلَّى» و نه نماز گزارد، بلکه حق را به جاي تصديق تکذيب کرد و از امر و نهي روي گرداند. اين در حالي است که دلش آرام بود و از پروردگارش هراس و ترسي نداشت.

« ثُمَّ ذَهَبَ إِلَى أَهْلِهِ يَتَمَطَّى» سپس متکّبرانه و بي توجه به نزد خانواده اش رفت.

سپس تهديد کرد  وفرمود:« أَوْلَى لَكَ فَأَوْلَى ثُمَّ أَوْلَى لَكَ فَأَوْلَى» اين ها کلمه هاي تهديدي است که آن را تکرار کرده است.

سپس آفرينش نخستين را به انسان يادآور شد و فرمود:« أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُدًى» آيا انسان مي پندارد که بي هدف رها مي شود؟ و امر و نهي نمي گردد و پاداش و سزا نمي بيند؟ اين پنداري باطل درباره خداوند است که شايسته حکمت او نيست.

« أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِّن مَّنِيٍّ يُمْنَى؛ ثُمَّ كَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى» آيا نطفه اي از مني نبود که در رحم ريخته مي شود؟ سپس به خون بسته اي درآمد و آن گاه خداوند او را زنده گرداند و آفرينش او را محکم و استوار گرداند؟!

« فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى أَلَيْسَ ذَلِكَ» آن گاه از آنها دو زوج؛ مرد و زن را آفريد. آيا کسي که انسان را آفريده و آفرينش آن را به مراحل مختلفي درآورده است. « بِقَادِرٍ عَلَى أَن يُحْيِيَ الْمَوْتَى  » بر اين که مردگان را زنده کند توانا نيست؟ آري! او بر هر چيزي تواناست.

پايان تفسير سوره‌ی قيامت

فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره