مکي و 56 آيه است.
بسم الله الرحمن الرحيم
آيه ي 7-1:
يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ اي جامه در سر کشيده ،
قُمْ فَأَنذِرْ برخيز و بيم ، ده
وَرَبَّكَ فَكَبِّرْ و پروردگارت را تکبير گوي
وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ و جامه ات را پاکيزه دار
وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ و از پليدي دوري گزين
وَلَا تَمْنُن تَسْتَكْثِرُ و چيزي مده که بيش از آن چشم داشته باشي
وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ، براي پروردگارت صابر باش
پيش تر گذشت که مدّثّر و مزّمّل يک معني دارند و خداوند پيامبرش را به تلاش براي انجام عبادت هاي الهي فرمان داده است ، عبادت هايي که مربوط به خود انسان مي شود و عبادت هايي که به ديگران ارتباط پيدا مي کند. پس قبلا به عبادت هاي با فضيلت و بزرگواري فرمان داد که مربوط به خود انسان مي شود، نيز او را به شکيبايي ورزيدن در برابر اذّيت و آزار قومش دستور داد. و در اينجا خداوند پيامبر را به آشکار کردن دعوت و بيم دادن به صورت علني فرمان ميدهد و مي فرمايد:
« قُمْ فَأَنذِرْ» با جّدّيت و نشاط برخيز و مردم را با گفتار و کردار، و با بيان حقيقت آنچه که آنان را از آن برحذر مي داري، بترسان تا آنچه که بر آن هستند رها کنند و مقصود تحقق يابد.
« وَرَبَّكَ فَكَبِّرْ» و با يکتاپرستي، خداوند را بزرگ بدار و قصد هدفت از بيم دادن، جلب رضايت خدا باشد و اين که مردم او را تعظيم نمايند و وي را پرستش کنند. « وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ» و لباس هايت را پاکيزه بدار. احتمال دارد که منظور از لباس ها همه اعمال پيامبر باشد و پاک کردن آن يعني خالص گرداندن آن و انجام دادن اعمال به کامل ترين صورت و پاک کردن از آنچه اعمال را باطل و فاسد و ناقص مي گرداند از قبيل شرک و ريا و نفاق و خودپسندي و تکبر و غفلت و ديگر چيزهايي که بايد بنده در عبادت هايش از آن پرهيز نمايد.
و پاک کردن لباس ها از نجاست در اين داخل است چون پاکيزه داشتن لباس خصوصا در نماز ، جزو کمالِ پاکيزه داشتن اعمال است. بسياري از علما گفته اند: دور ساختن نجاست از لباس شرطي از شرايط درست بودن نماز است. و احتمال دارد که منظور از لباس ها، لباس هاي معروف باشد و او بايد لباس هايش را از همه نجاست ها و در همه اوقات به خصوص به هنگام ايستادن براي نماز پاک بگرداند. پيامبر(ص) به پاک کردن ظاهر، امر شده است زيرا پاکي ظاهر جزو کمال پاکي باطن است.
« وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ» احتمال دارد که منظور از «رجز» بت ها باشند که به همراه خدا مورد پرستش قرار مي گرفتند. پس خداوند پيامبر را به ترک و دوري جستن از بت ها و از اقوال و اعمالي که به آنها نسبت داده شده است فرمان داد. و احتمال دارد که منظور از «رجز» همه کارها و گفته هاي بد باشد. و خداوند پيامبر را به ترک کردن همه گناهان کوچک و بزرگ و پنهان و آشکار امر نموده است. پس شرک و گناهانِ پائين تر از آن در اين داخل هستند.
« وَلَا تَمْنُن تَسْتَكْثِرُ» و به خاطر نعمت هاي ديني و دنيوي که به مردم مي دهي بر آن ها مّنت مگذار تا به سبب اين منت گذاردن افزون خواهي نمايي و خود را از آن ها برتر بداني. بلکه تا جايي که برايت ممکن است با مردم نيکي کن و نيکي خود را فراموش کن و پاداش خود را از خداوند بخواه و کسي را که با او نيکي و احسان کرده اي با کسي که با وي احسان نکرده اي برابر بدان.
گفته شده که معني آيه چنين است: با اين هدف چيزي به کسي مده که او بيش تر از آن را به تو بدهد و نيکي تو را جبران نمايد. و اين ويژه ي پيامبر(ص) خواهد بود.
« وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ» و به اميد پاداش الهي شکيبايي کن و هدف تو از بردباري، رضايت خدا باشد. پس پيامبر(ص) از فرمان پروردگارش اطاعت نمود آن را بلافاصله اجرا کرد و مردم را بيم داد و همه مطالب الهي را براي مردم با آيات روشنگر توضيح داد. و خداوند را تعظيم نمود و مردم را به تعظيم خدا و پاک کردن اعمال ظاهري و باطني از هر بدي و ترک کردن همه ي آن چه که به جز خدا پرستش مي شود و دوري کردن از بت ها و شر و اهل آن دعوت داد.
و پيامبر بعد از فضل و منت خدا بر مردم فضل و منت دارد. بدون اين که از آن ها مزد و تشکري خواسته باشد. و به کامل ترين صورت براي پروردگارش شکيبايي ورزيد پس بر عبادت خداوند شکيبايي ورزيد و خودش را از نافرماني ها و گناهان برحذر داشت و در برابر بلاهاي دردناکي که خداوند مقدر نموده بود شکيبايي ورزيد تا اين که از پيامبران اولوالعزم برتر گرديد. درود و سلام خدا بر همه پيامبران باد.
آيه ي 10-8:
فَإِذَا نُقِرَ فِي النَّاقُورِ و آنگاه که در صور دميده شود ،
فَذَلِكَ يَوْمَئِذٍ يَوْمٌ عَسِيرٌ آن روز روزي سخت خواهد بود
عَلَى الْكَافِرِينَ غَيْرُ يَسِيرٍ و براي کافران ناآسان
پس هرگاه براي برخاستن از گورها و گرد آمدن مردم براي رستاخيز و حشر در صور دميده شود.
« فَذَلِكَ يَوْمَئِذٍ يَوْمٌ عَسِيرٌ» آن روز به خاطر کثرت وحشت ها و سختي هايش روز سختي خواهد بود. « عَلَى الْكَافِرِينَ غَيْرُ يَسِيرٍ» بر کافران آسان نيست چون آن ها از خيري نااميد گشته اند و به هلاکت و نابودي خود يقين کرده اند. مفهوم آن اين است که آن روز براي مومنان آسان است همان طور که خداوند متعال مي فرمايد:« يقُولُ الکَفِرُونَ هَذَا يومُ عَسِرُ» کافران مي گويند:« اين روزي سخت است».
آيه ي 31-11:
ذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا مرا با آن که تنهايش آفريده ام واگذار
وَجَعَلْتُ لَهُ مَالًا مَّمْدُودًا او را مالي بسيار دادم
وَبَنِينَ شُهُودًا و پسراني همه در نزد او حاضر
وَمَهَّدتُّ لَهُ تَمْهِيدًا و کارهاي او را به نيکوتر وجهي برساختم
ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ آنگاه طمع مي بندد که زيادت کنم
كَلَّا إِنَّهُ كَانَ لِآيَاتِنَا عَنِيدًا آري ، که او در برابر آيات ما ستيزه جوست
سَأُرْهِقُهُ صَعُودًا او را به مشقتي مي اندازم
إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ او انديشيد و طرحي افکند
فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ مرگ بر او باد ، چگونه طرحي افکند ?
ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ، باز هم مرگ بر او باد ، چگونه طرحي افکند ?
ثُمَّ نَظَرَ آنگاه نگريست
ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ سپس روي ترش کرد و پيشاني در هم کشيد
ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ سپس روي گردانيد و گردنکشي کرد
فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ گفت : اين ، جز جادويي که ديگرانش آموخته اند ، هيچ نيست
إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ اين ، جز سخن آدمي هيچ نيست
سَأُصْلِيهِ سَقَرَ زودا که او را به سقر بيفکنيم
وَمَا أَدْرَاكَ مَا سَقَرُ چه چيز آگاهت ساخت که سقر چيست ?
لَا تُبْقِي وَلَا تَذَرُ نه هيچ باقي مي گذارد و نه چيزي را وا مي گذارد
لَوَّاحَةٌ لِّلْبَشَرِ سوزاننده پوست است
عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ نوزده فرشته بر آن گماشته اند
وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَةً وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَيَزْدَادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيمَانًا وَلَا يَرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ وَلِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْكَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْبَشَرِموکلان دوزخ را جز از فرشتگان قرار نداديم و شمار آنها جز براي ، امتحان کافران نيست تا اهل کتاب يقين کنند و بر ايمان مؤمنان بيفزايد و اهل کتاب و مؤمنان شک نکنند و تا آنان که در دلهاشان مرضي است نگويند :خدا از اين مثل چه مي خواسته است ? خدا اينچنين هر کس را که بخواهد گمراه مي کند و هر کس را که بخواهد راه مي نمايد و شمار سپاهيان پروردگارت را جز او نداند و اين سخن جز اندرزي از براي مردم نيست.
اين آيات درباره وليد بن مغيره که با حق مخالف بود و به مبارزه با خدا و پيامبرش برخاسته بود نازل شده اند. خداوند او را چنان مذمت کرده که کسي را آن گونه مذمت نکرده است. و اين سزاي همه ي کساني است که با حق مخالفت مي ورزند چنين کساني در دنيا خوار و رسوا مي گردند و عذاب آخرت خوارکننده و رسواکننده تر است.
پس فرمود:« ذَرْنِي وَمَنْ خَلَقْتُ وَحِيدًا» مرا واگذار با کسي که او را تک و تنها بدون آن که مال و خانواده و قبيله اي داشته باشد آفريدم و او را همچنان پرورش داده و از نعمت هايم برخوردار کردم.
« وَجَعَلْتُ لَهُ مَالًا مَّمْدُودًا؛ وَبَنِينَ شُهُودًا» و به او مال فراواني داده ام و پسراني به او عطا کرده ام که هميشه پيش او حاضر هستند و از آن ها استفاده مي کند و نيازهاي خود را به وسيله آنان برطرف مي نمايد و از آن ها کمک مي گيرد.
« وَمَهَّدتُّ لَهُ تَمْهِيدًا» و دنيا و اسباب آن را به او داده ام که به راحتي به خواسته هايش مي رسد و هرچه بخواهد و دوست دارد به دست مي آورد. « ثُمَّ يَطْمَعُ أَنْ أَزِيدَ» باز با اين همه نعمت ها و امکاناتي که به او داده ام طمع مي ورزد که به نعمت هاي آخرت دست يازد همان طور که نعمت هاي دنيا را به دست آورده است.
« كَلَّا» هرگز آن گونه که او طمع مي ورزد نخواهد بود بلکه برخلاف مقصود او اتفاق خواهد افتاد. « إِنَّهُ كَانَ لِآيَاتِنَا عَنِيدًا» چون او با آيات ما دشمن است. او آيات ما را شناخت سپس آن را انکار کرد و او را به حق فراخواند اما او اطاعت نکرد. او تنها به اين بسنده نکرد که از آيات ما روي گرداني نمايد بلکه به ستيز با آيات برخاست و براي ابطال آن کوشيد. بنابراين درباره او فرمود:« إِنَّهُ فَكَّرَ» او با خودش فکر کرد، « وَقَدَّرَ» و آنچه را که در آن فکر کرده بود سنجيد تا سخن بگويد که به وسيله آن قرآن را باطل نمايد.
« فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ؛ ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ» مرگ بر او باد چگونه سنجيد و نقشه کشيد! باز مرگ بر او باد چگونه سنجيد! چون او پا به جايي گذاشت که او و امثالش به آن نخواهند رسيد و اين کار در شأن او نيست. « ثُمَّ نَظَرَ؛ ثُمَّ عَبَسَ وَبَسَرَ» سپس در آنچه مي گفت انديشه کرد و آن گاه روترش نمود و چهره در هم کشيد و ظاهر او نفرتش را از حق نشان مي داد.
« ثُمَّ أَدْبَرَ وَاسْتَكْبَرَ» پپس روي گرداند و در نتيجه ي تلاش فکري و عملي و قولي اش تکبر ورزيد.
« فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ؛ إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ» پس گفت: اين قرآن کلام خدا نيست بلکه سخن انسان مي باشد. نيز کلام انسان هاي برگزيده و خوب نيست بلکه کلام انسان هاي بد و بزهکار است از قبيل دروغگويان و جادوگران. پس هلاک باد! او چقدر از راه راست دور و چقدر سزاوار هلاکت و شقاوت مي باشد.
چگونه در ذهن مي آيد و چگونه در خاطر انسان مي گنجد که بزرگترين و برترين کلام که کلام پروردگار بزرگ است با سخن انسان هاي نيازمند و ناقص مشابه باشد؟! و چگونه اين دروغگوي حق ستيز به خود جرأت داد که کلام خداوند متعال را چنين توصيف نمايد؟!
پس چنين کسي حقش جز عذاب سخت نيست. بنابراين خداوند متعال فرمود:« سَأُصْلِيهِ سَقَرَ؛ وَمَا أَدْرَاكَ مَا سَقَرُ؛ لَا تُبْقِي وَلَا تَذَرُ» . او را به دوزخ درخواهم آورد، و تو چه مي داني که آتش دوزخ چگونه است؟! هيچ ميزاني از سختي و شدت را باقي نمي گذارد مگر اينکه آن را اعمال مي کند. يعني در اوج شدت و سختي است و هيچ جايي از کسي که عذاب داده مي شود باقي نمي گذارد مگر اينکه به آن مي رسد.
« لَوَّاحَةٌ لِّلْبَشَرِ» انسان ها را مي سوزاند و از شدت گرما و سرمايش آن ها را پريشان و رنجور مي نمايد. « عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ» نوزده تن از فرشتگان که تندخو و سخت گيرند به عنوان نگهبان دوزخ گماشته شده اند. اين فرشتگان از فرمان خدا سرپيچي نمي کنند و هر آنچه بدان امر شوند انجام مي دهند.
« وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَةً» و ماموران دوزخ را جز از ميان فرشتگان برنگزيده ايم چون فرشتگان نيرومند و سخت گير هستند. « وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا» احتمال دارد منظور اين باشد که شمار و تعداد فرشتگان را جز براي عذاب و کيفر کافران در آخرت و بيشتر شکنجه دادن آن ها قرار نداده ايم. و به عذاب فتنه هم گفته مي شود همان طور که خداوند متعال مي فرمايد:« يومَ هُم عَلَي النَّارِ يفتَنُونَ» روزي که با آتش عذاب داده مي شوند.
و احتمال دارد منظور اين باشد که ما شما را از تعداد ماموران دوزخ خبر نداديم مگر براي آن که معلوم داريم که چه کسي تصديق مي نمايد و چه کسي تکذيب مي کند. و آنچه را که بعد از اين ذکر نمود بر همين مفهوم دلالت مي کند:« لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَيَزْدَادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيمَانًا» تا اهل کتاب يقين کنند و به ايمان مومنان افزوده شود. چون اهل کتاب وقتي ببينند که آنچه قرآن مي گويد با آنچه که در کتاب هاي آن هاست مطابقت دارد بيشتر به حقانيت قرآن يقين مي کنند، و هر وقت خداوند آيه اي نازل کند و مومنان به آن ايمان بياورند و آن را تصديق نمايند ايمانشان بيشتر مي گردد.
« وَلَا يَرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ وَالْمُؤْمِنُونَ» و تا شک و ترديد از اهل کتاب و مومنان دور شود و اين ها اهدافي بزرگ هستند که خردمندان به آن توجه مي نمايند و آن اهداف تلاش براي کسب يقين و اضافه شدن ايمان در هر وقت و درباره هر مسئله اي از مسايل دين و دفع شک و اوهامي است که در مقابل حق پيش مي آيد، پس خداوند آنچه را که بر پيامبرش نازل فرموده است سببي براي به دست آمدن اين اهداف بزرگ قرار داده است و باعث مي شود تا راستگويان از دروغگويان مشخص گردند بنابراين فرمود:« وَلِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْكَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا» و تا کساني که در دل هايشان بيماري شک و شبهه و نفاق است و نيز کافران بگويند: خداوند با اين مثل چه خواسته است؟ و آن ها اين را به صورت شک و کفر ورزيدن به آيات خدا مي گويند.
و اين امر مايه هدايت کسي است که خداوند او را هدايت نمايد. همچنانکه باعث گمراه شدن کسي است که خداوند او را گمراه کند. بنابراين فرمود:« كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء» بدينسان خداوند هرکس را که بخواهد گمراه مي نمايد و هرکس را که بخواهد هدايت مي کند.
پس خدا هرکس را هدايت نمايد آنچه را که بر پيامبرش نازل فرموده در حق او رحمتي قرار مي دهد و آن را باعث زياد شدن دين و ايمانش مي گرداند. و هرکس را گمراه کند آنچه را که بر پيامبرش نازل فرموده سببي براي افزون شدن بدبختي و حيرت و ستم کردنش در حق خودش مي گرداند. پس لازم است هر آنچه که خداوند پيامبرش را از آن خبر داده است پذيرفته شود.
« وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ» و لشکرهاي پروردگارت از قبيل فرشتگان و غيره را کسي جز او نمي داند. پس وقتي شما لشکرهاي او را نمي دانيد و خداوند دانا و آگاه شما را از آن خبر داده است بايد خبر او را تصديق نماييد و هيچ شک و ترديدي به خود راه ندهيد.
« وَمَا هِيَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْبَشَرِ» و منظور از اين موعظه و اندرز، بازي و سرگرمي نيست، بلکه هدف از آن اين است که انسان ها به وسيله ي اين قرآن آنچه را که به سودشان است به خاطر آورند و بپذيرند و انجام دهنده چيزهايي را که به زيانشان است رها کنند.
آيه ي 56-32:
كَلَّا وَالْقَمَرِ آري ، سوگند به ماه ،
وَاللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ و سوگند به شب ، چون روي در رفتن آرد ،
وَالصُّبْحِ إِذَا أَسْفَرَ و سوگند به صبح ، چون پرده بر افکند ،
إِنَّهَا لَإِحْدَى الْكُبَرِ که اين يکي از حادثه هاي بزرگ است
نَذِيرًا لِّلْبَشَرِ ترساننده آدميان است
لِمَن شَاء مِنكُمْ أَن يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ براي ، هر کس از شما که خواهد پيش افتد يا از پي رود
كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ هر کس در گرو کاري است که کرده است
إِلَّا أَصْحَابَ الْيَمِينِ مگر اهل سعادت ،
فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءلُونَ که در بهشتها نشسته اند و مي پرسند
عَنِ الْمُجْرِمِينَ از گناهکاران :
مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ که چه چيز شما را به جهنم کشانيد ?
قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ مي گويند : ما از نمازگزاران نبوديم ،
وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ و به درويشان طعام نمي داديم ،
وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ و با آنان که سخن باطل مي گفتند هماواز مي شديم ،
وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ و روز قيامت را دروغ مي انگاشتيم ،
حَتَّى أَتَانَا الْيَقِينُ تا مرگ ما فرا رسيد
فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ پس شفاعت شفاعت کنندگان سودشان نبخشيد
فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ چه شده است که از اين پند، اعراض مي کنند ?
كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُّسْتَنفِرَةٌ مانند خران وحشي
فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةٍ که از شير مي گريزند
بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ أَن يُؤْتَى صُحُفًا مُّنَشَّرَةً بلکه هر يک از ايشان مي خواهد که نامه هايي گشاده به او داده شود
كَلَّا بَل لَا يَخَافُونَ الْآخِرَةَ آري ، که از آخرت نمي ترسند
كَلَّا إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ آري ، که اين قرآن اندرزي است
فَمَن شَاء ذَكَرَهُ هر که خواهد ، آن را بخواند
وَمَا يَذْكُرُونَ إِلَّا أَن يَشَاء اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوَى وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ و پند نمي گيرند ، مگر اينکه خدا خواهد او شايان آن است که از او بترسند و او شايان آمرزيدن است.
«کَلَّا» واژه «کلّا» در اين جا يا به معني حق و قطعا است و يا به معني «إلا» استفتاحي مي باشد. خداوند به ماه، و به شب بدانگاه که پشت مي کند و مي رود، و به روز بدانگاه که روشن مي شوند سوگند خورده است. چون اين چيزها مشتمل بر آيات بزرگ خدا هستند و بر کمال قدرت خداوند و حکمت و گستردگي فرمانروايي اش و فراگير بودن رحمت و احاطه ي علم و آگاهي اش دلالت مي نمايند.
و آنچه خداوند برايش سوگند خورده اين است که مي فرمايد:« إِنَّهَا لَإِحْدَى الْكُبَرِ» آتش جهنم يکي از چيزهاي بزرگ و مهم است. پس شما را به آن خبر داديم و از آن آگاه شديد، پس هرکسي از شما مي خواهد گام به پيش بگذارد و کارهايي انجام دهد که او را به خدا و خشنودي و بهشتش نزديک مي گرداند يا از آنچه که براي آن آفريده شده و خدا آن را دوست مي دارد و مي پسندد عقب بکشد و مرتکب گناه شود و خودش را به جهنم نزديک گرداند. همان طور که خداوند متعال مي فرمايد:« وَقُل الحَقُّ رَّبِّکُم فَمَن شَآءَ فَليومِن وَمَن شَآءَ فَليکفُر» و بگو: « حق از سوي پروردگارتان است، پس هرکس مي خواهد ايمان بياورد و هرکس مي خواهد کفر بورزد.»
« كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ» هرکس در گرو کارهاي بدي است که کرده است. پس در مقابل آن گروگان گرفته مي شود و آن کارها طوق گردنش خواهند بود و باعث گرفتار شدنش به عذب مي گردند. « إِلَّا أَصْحَابَ الْيَمِينِ» مگر کساني که کارنامه اعمالشان به دست راست داده مي شود و از سعادتمندان هستند. اين ها گروگان گرفته نمي شوند بلکه آزاد و شاد خواهند بود.
« فِي جَنَّاتٍ يَتَسَاءلُونَ؛ عَنِ الْمُجْرِمِينَ» در باغ هايي بهشتي خواهند بود که همه خواسته هايشان در آن فراهم است و در آسايش کامل هستند. آنان رو به همديگر مي نمايند و از يکديگر درباره گناهکاران مي پرسند که حالتشان چگونه شد؛ آيا آنچه را که خدا به آن ها وعده داده بود يافتند؟ و برخي به برخي ديگر مي گويند:«آيا از آن ها خبر داريد؟» . آن گاه آنان را در وسط دوزخ مي بينند که عذاب داده مي شوند. پس به آنان مي گويند:« مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ» چه چيزي شما را وارد دوزخ گردانيده است؟ و به چه گناهي شما مستحق دوزخ شده ايد؟
« قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ؛ وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ» مي گويند: از نمازگزاران نبوديم و به بينوا خوراک نمي داديم پس آن ها نه عبادت خدا را انجام داده اند و نه به مردم نيازمند کمک کرده اند.
« وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ» و به وسيله باطل به مجادله با حق مي پرداختيم. « وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ» و ما روز جزا را دروغ مي انگاشتيم.
و اين آثار فرو رفتن در باطل است که وقتي کسي در باطل فرو رود که روز قيامت است اعراض مي نمايد؛ قيامتي که محل جزاي اعمال است و جايي است که پادشاهي خدا و حکم دادگرانه ي او براي ساير مردم آشکار مي گردد. پس اين راه باطل را ادامه داديم« حَتَّى أَتَانَا الْيَقِينُ» تا اين که مرگ به سراغمان آمد. و هنگامي که بر کفر مردند درِ همه آرزوها به رويشان بسته شد، و هيچ راه چاره اي برايشان نماند.
« فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ» پس ديگر شفاعت و ميانجي گري شفاعت کنندگان سودي به آنان نمي بخشد، چون شفاعت کنندگان فقط براي کسي شفاعت مي نمايند که خداوند بپسندد. اما خداوند اعمال اين ها را نمي پسندد. پس از اينکه خداوند سرنوشت مخالفان را بيان کرد، مشرکاني را که در قيد حيات هستند مورد سرزنش و ملامت قرار داد و فرمود:« فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ» پس آنان را چه شده است که از پند روي گردان و غافل هستند.
« كَأَنَّهُمْ» آن ها چنان از اندرز گريزان و متنفر هستند انگار« حُمُرٌ مُّسْتَنفِرَةٌ» خرهاي وحشي هستند که رم کرده اند. وقتي رم کنند تندتر مي دوند. « فَرَّتْ مِن قَسْوَرَةٍ» گورخراني که از دست شکارچي و يا از پيش شيري و امثال آن گريخته باشند. اين بزرگترين گريز از حق است.آن ها با وجود چنين گريز و رويگرداني ادعاهاي بزرگي مي کنند.
« بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ أَن يُؤْتَى صُحُفًا مُّنَشَّرَةً» بلکه هرکس از آن ها مي خواهد که به او صحيفه هايي گشوده داده شود، صحيفه هايي که از آسمان بر او نازل شود و ادعا مي کند که تا چنين کاري انجام نشود از حق پيروي نخواهد کرد. حال آن که دروغ مي گويند و اگر هر نشانه اي براي اين ها بيايد ايمان نمي آورند تا آن که عذاب دردناک را ببينند، چون نشانه هاي روشنگري که حق را روشن و واضح مي گرداند نزد آن ها آمده است پس اگر خيري در اين ها بود ايمان مي آوردند.
بنابراين فرمود:« کَلَّا» آنچه را که مي خواهند به آن ها نمي دهيم و آن ها هدفشان فقط اين است که بگويند خدا نمي تواند.
« بَل لَا يَخَافُونَ الْآخِرَةَ» بلکه اصلا آنان از آخرت نمي ترسند و اگر از آن مي ترسيدند چنين کارهايي از آنان سر نمي زد. « كَلَّا إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ» آن گونه نيست، به درستي که آن يادآوري است. ضمير در « إِنَّهُ» پس هرکس مي خواهد آن را ياد کند، چون اين راه را براي او روشن گردانيده و دليل را پيش روي او گذارده است.
« وَمَا يَذْكُرُونَ إِلَّا أَن يَشَاء اللَّهُ» و پند نمي پذيرند مگر اين که خدا بخواهد چون مشيت و خواست خداوند نافذ و فراگير است و کوچکترين اتفاقي بيرون از خواست خداوند صورت نمي پذيرد. در اين جا اعتقاد و نظريات قدريه رد شده است؛ آن هايي که معتقدند کارهاي بندگان تحت مشيت و خواست خداوند انجام نمي گيرد.
هم چنين ردي است بر جبريه که گمان مي برند بنده هيچ اراده و خواستي ندارد و در حقيقت کاري انجام نمي دهد بلکه او بر انجام دادن کارش مجبور است. پس خداوند ثابت کرد که بنده داراي خواست و اراده ي حقيقي و فعلي است اما خواست او تابع مشيت و خواست خداوند مي باشد.
« هُوَ أَهْلُ التَّقْوَى وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ» خداوند سزاوار است که از خشم او پرهيز شود و مورد پرستش قرار گيرد چون او معبود به حقّي است که عبادت جز براي او شايسته ي کسي نيست، و سزاوار است که کسي را بيامرزد که از او مي ترسد و دنبال رضايت اوست.
پايان تفسير سوره مدثر