فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره

تفسير سوره ي حاقه

مکي و 52 آيه است.

بسم الله الرحمن الرحيم

آيه ي 8-1:

الْحَاقَّةُ آن  روز بر حق

مَا الْحَاقَّةُ چيست  آن  روز بر حق  ?

وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْحَاقَّةُ و چه  داني  که  آن  روز بر حق ، چيست  ?

كَذَّبَتْ ثَمُودُ وَعَادٌ بِالْقَارِعَةِ قوم  ثمود و عاد روز تپيدن  دلها را دروغ  انگاشتند.

فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِكُوا بِالطَّاغِيَةِ اما قوم  ثمود به  آن  بانگ  سهمگين  هلاک  شدند.

وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عَاتِيَةٍ و اما قوم  عاد با وزش  باد صرصر به  هلاکت  رسيدند.

سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُومًا فَتَرَى الْقَوْمَ فِيهَا صَرْعَى كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيَةٍ آن  عذاب  را هفت  شب  و هشت  روز پي  در پي  بر آنان  بگماشت   آن  قوم  راچون  تنه  هاي  پوسيده  خرما مي  ديدي  که  افتاده  اند و مرده  اند.

فَهَلْ تَرَى لَهُم مِّن بَاقِيَةٍ آيا کسي  را مي  بيني  که  از آنها بر جاي  مانده  باشد ?

« الْحَاقَّةُ» يکي از نام هاي قيامت است چون قطعا فرا مي رسد و مردم را فرا مي گيرد و در آن حقائق امور و رازهاي دل ها آشکار مي گردد. پس خداوند با تکرار کردن آن قيامت را  مهم خواند: « الْحَاقَّةُ؛ مَا الْحَاقَّةُ؛ وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْحَاقَّةُ» رخداد راستين. رخداد راستين چگونه رخدادي است. و تو چه مي داني رخداد راستين چيست؟ حاقه و رخداد راستين بسيار مهم و عظيم  است. سپس  نمونه اي از حالات موجود قيامت را که در دنيا مشاهده مي شود بيان کرد،  و آن عقوبت ها و عذاب هاي خطرناکي است که خداوند امت هاي سرکش را بدان گرفتار کرده است. پس فرمود:« كَذَّبَتْ ثَمُودُ» ثمود قبيله  معروفي بود که در حجر سکونت داشتند و خداوند پيامبرش صالح عليه السلام را به سوي آن ها فرستاد. صالح آنان را از شرکي که بر آن بودند نهي کرد و آنان را به يکتاپرستي فرا خواند اما آنان دعوت او را نپذيرفتند و وي را تکذيب کردند، و وقتي که از آمدن قيامت خبر داد او را تکذيب کردند، حال آن که  حوادث و احوال قيامت مردمان را فرا مي گيرد و آنان را در هم مي کوبد.

همچنين قبيله عاد نخستين که ساکنان حضرموت بودند وقتي که خداوند پيامبرش هود عليه السلام را به سوي آن ها فرستاد و آنان را به عبادت خداوند يگانه فرا خواند، او را تکذيب کردند و رستاخيزي را که او از آن خبر مي داد انکار کردند، آن گاه خداوند هر دو گروه عاد و ثمود را دردنيا هلاک کرد.

« فَأَمَّا ثَمُودُ فَأُهْلِكُوا بِالطَّاغِيَةِ» و اما قبيله ثمود با صداي بزرگ و وحشتناکي که دل هايشان را پاره پاره کرد و روحشان را از تن به درآورد هلاک شدند، و چيزي جز خانه ها و اجسادشان از آنان باقي نماند. « وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عَاتِيَةٍ» و قبيله ي عاد به وسيله ي تندبادي شديد که صداي تندتري از رعد داشت هلاک شد ند. « عَاتِيَةٍ» به گفته ي بسياري از مفسران عبارت از تندبادي است که بر نگهبانانش از حد معمول در گذرد و سرکشي کند. و صحيح آن است که به معني بادي است که بيش از حد بر عاد تجاوز کرد.

« سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ حُسُومًا» خداوند آن تندباد را هفت شب و روز بر آنها گمارد و اين روزهاي شوم و بدي براي آنان بود و تندباد آن ها را هلاک و نابود کرد. « فَتَرَى الْقَوْمَ فِيهَا صَرْعَى» پس مردمان را مي ديدي که نابود شده و مرده بودند.

« كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيَةٍ» انگار آن ها تنه هاي درختان خرما هستند که سرهايشان قطع شده و روي هم افتادند. « فَهَلْ تَرَى لَهُم مِّن بَاقِيَةٍ» آيا مي بيني که اثري از آن ها باقي مانده باشد. اين استفهام به معني نفي موکد است. يعني چيزي و کسي از آن ها باقي نماند.

آيه ي 12-9:

وَجَاء فِرْعَوْنُ وَمَن قَبْلَهُ وَالْمُؤْتَفِكَاتُ بِالْخَاطِئَةِ و فرعون  و مردمي  که  پيش  از او بودند و نيز مردم  مؤتکفه  گناهکار آمدند،

فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رَّابِيَةً فرستاده  پروردگارشان  را نافرماني  کردند و خدا نيز آنان  را به  سختي  فرو گرفت .

إِنَّا لَمَّا طَغَى الْمَاء حَمَلْنَاكُمْ فِي الْجَارِيَةِ چون  آب  طغيان  کرد ، شما را به  کشتي  سوار کرديم.

لِنَجْعَلَهَا لَكُمْ تَذْكِرَةً وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ تا آن  را مايه  اندرزتان  گردانيم  و گوش  نگه  دارنده  اندرز آن  را فرا گيرد.

همچنين  غير از اين دو گروه سرکش عاد و ثمود سرکشان و متجاوزان ديگري نيز آمده اند، همانند فرعون مصر که خداوند بنده و پيامبرش موسي بن عمران عليه الصلّاة والسّلام را به سوي او فرستاد و معجزات روشني به آن ها ارائه داد که به وسيله آن حق را به يقين شناختند اما از روي ستمگري و برتري جوئي آن را انکار کردند و بدان کفر ورزيدند. و ديگر تکذيب کنندگاني که پيش از او بودند.

« وَالْمُؤْتَفِكَاتُ بِالْخَاطِئَةِ» و  اهل آبادي هاي زير و رو شده. يعني همه ي آبادي هايي که قوم لوط در آن مي زيستند مرتکب کفر و تکذيب و ستمگري و مخالفت و انواع گناهان و فساد گشتند.

« فَعَصَوْا رَسُولَ رَبِّهِمْ فَأَخَذَهُمْ أَخْذَةً رَّابِيَةً» اين اسم جنس است. يعني هرکدام از اين قوم و دسته ها پيامبري را تکذيب  کردند که خداوند به سوي آنان فرستاده بود، و خداوند همه ي آنان را با عذاب فرو گرفت و به شدت آن ها را مواخذه کرد و هلاک ساخت.

از جمله کساني که خداوند آن ها را گرفتار عذاب نمود قوم نوح هستند که خداوند آن ها را در طوفان غرق کرد. « لَمَّا طَغَى الْمَاء» وقتي که آب روي زمين طغيان کرد و از جاهاي بلند زمين فراتر رفت. اما خداوند بر مردماني که مانده بودند منّت گذارد و آن ها را در کشتي روان سوار کرد در حالي که در کمرهاي پدران و مادرانشان بودند و خداوند پدران و مادران آن ها را نجات داد. پس خداوند را ستايش کنيد و او را سپاس گزاريد؛ خداوندي که شما را نجات داد آن گاه که سرکشان راهلاک و نابود ساخت.

و از آيات الهي که بر يگانگي او دلالت مي نمايند درس عبرت بياموزيد. بنابراين فرمود:« لِنَجْعَلَهَا لَكُمْ تَذْكِرَةً» تا جنس کشتي را برايتان پندي قرار دهيم که شما را يادآوري نمايد که اولين کشتي ساخته شده چگونه ساخته شد و حکايت آن چگونه بود و خداوند چگونه کساني را که به او  ايمان آورده و از پيامبرش پيروي  کرده بودند به وسيله ي آن کشتي نجات داد و تمام اهل زمين را هلاک کرد! چون نوع هر چيزي انسان را به ياد اصل و اساس آن مي اندازد.

« وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ» و اين را خردمندان مي فهمند و منظور از آن را درک مي نمايند. به خلاف کساني که غافل و روي گردان مي باشند و کودن هستند، چنين کساني که از آيات الهي سود نمي برند چون آن ها نمي فهمند و در آيات الهي نمي انديشند.

آيه ي 18-13:

فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ نَفْخَةٌ وَاحِدَةٌ چون  يک  بار در صور دميده  شود ،

وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُكَّتَا دَكَّةً وَاحِدَةً و زمين  و کوهها را برگيرند و يکباره  در هم  کوبند ،

فَيَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ آن  روز آن  حادثه  به  وقوع  پيوسته  باشد.

وَانشَقَّتِ السَّمَاء فَهِيَ يَوْمَئِذٍ وَاهِيَةٌ و آسمان  که  در آن  روز سست  شده  است  ، بشکافد.

وَالْمَلَكُ عَلَى أَرْجَائِهَا وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ و فرشتگان  در اطراف ، آسمان  باشند  و در آن  روز هشت  تن  از آنها عرش   پروردگارت  را برفراز سرشان  حمل  مي  کنند.

يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لَا تَخْفَى مِنكُمْ خَافِيَةٌ آن  روز شما را پيش  آورند و هيچ  چيز شما نهان  نماند.

وقتي خداوند آنچه را که با تکذيب کنندگان کرده بود بيان کرد و فرمود که « چگونه آن ها را مجازت کرده و آنها را در دنيا به سزاي اعمالشان رسانده و خداوند پيامبران و پيروان آن ها را نجات داده است»، اين  مقدمه اي بود براي بيان جزاي جهان آخرت که در آن روز پاداش اعمالِ به تمام و کمال داده مي شود.

پس خداوند چيزهاي خطرناکي را که پيش از وقوع قيامت اتفاق مي افتد بيان کرد و فرمود: اولين چيزي که اتفاق مي افتد اين  است که اسرافيل در صور مي دمد، آن گاه که اجساد از نو زنده مي شوند. « نَفْخَةٌ وَاحِدَةٌ» يک بار در صور دميده مي شود و ارواح بيرون مي آيند و هر روحي در جسد خودش داخل مي شود و ناگهان مردم مي ايستند و نگاه مي کنند.

« وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُكَّتَا دَكَّةً وَاحِدَةً» و زمين و کوه ها  برداشته مي شوند و کوه ها در هم کوبيده و نابود مي گردند و با زمين مخلوط مي شوند. و زمين از بين رفته و به ميداني صاف و هموار تبديل مي گردد که هيچ فراز و نشينبي در آن ديده نمي شود. اين کاري است که با زمين و اهل زمين مي شود.

و آنچه با آسمان مي شود اين است که آسمان به تکان و جنبش در مي آيد و پاره مي گردد و رنگ آن تغيير مي کند و بعد از اين صلابت و قدرت بزرگ، سست و نااستوار مي گردد. به راستي که امر بزرگي آن را آشفته مي کند و اندوه خطرناکي آن را سست و ضعيف مي گرداند.

« وَالْمَلَكُ عَلَى أَرْجَائِهَا» و فرشتگان بزرگوار بر کناره هاي آسمان خواهند بود در حالي که در برابر عظمت خداوند فروتن اند. « وَيَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ» و هشت تن از فرشتگان که بي نهايت قوي هستند در آن روز عرش پروردگار را حمل مي کنند، آن گاه که خداوند براي قضاوت و داوري با عدالت و فضل خويش مي آيد.

بنابراين فرمود:« يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ» در آن روز پيش خدا آورده مي شويد « لَا تَخْفَى مِنكُمْ خَافِيَةٌ» و هيچ چيزي از اجساد و کارها و حالات شما نهان نمي ماند، چون خداوند داناي پيدا و پنهان است. و بندگان را در آن روز با سر و پاي برهنه و به صورت ختنه نشده، در زميني هموار و صاف حشر مي گرداند، که صداي صدا کننده به آن ها مي رسد و همه با چشم ديده مي شوند. در اين هنگام که آن ها را طبق کارهايي که کرده اند جزا و سزا مي دهد. بنابراين  کيفيت جزا را بيان کرد و فرمود:

آيه ي 24-19:

فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَؤُوا كِتَابِيهْ اما هر کس  که  نامه  اعمالش  را به  دست  راستش  دهند ، مي  گويد : نامه   مرا بگيريد و بخوانيد.

إِنِّي ظَنَنتُ أَنِّي مُلَاقٍ حِسَابِيهْ من  يقين  داشتم  که  حساب  خود را خواهم  ديد.

فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ پس  او در يک  زندگي  پسنديده  و خوش  خواهد بود ،

فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ در بهشتي  برين  ،

قُطُوفُهَا دَانِيَةٌ که  ميوه  هايش  در دسترس  باشد.

كُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِيئًا بِمَا أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخَالِيَةِ بخوريد و بياشاميد ، گوارا باد شما را  اينها پاداش  اعمالي  است  که ، درايام  گذشته  به  جاي  مي  آورده  ايد.

اين  ها اهل سعادت و خوشبختي هستند و نامه هاي اعمالشان که در آن کارهاي درستشان ثبت شده به دست راستشان داده مي شود تا از ديگران مشخص گردند و بيانگر اين باشد که آن ها گرامي و بزرگوار هستند. هرکدام از اين ها در اين هنگام از سر شادي و از آن جا که دوست دارد مردم از احساني که خداوند به او نموده آگاه شوند، مي گويد:« هَاؤُمُ اقْرَؤُوا كِتَابِيهْ» بگيريد نامه ي اعمال مرا بخوانيد؛ نامه اعمال من به باغ هاي بهشت و انواع خوبي ها و بخشوده شدن گناهان و پوشيده شدن عيب ها مژده مي دهد.

و آن چه مرا به اين جا رساند،  ايمان به زنده شدن پس از مرگ و کسب آمادگي براي آن با انجام دادن اعمالي بود که مي توانستم آنها را انجام دهم. « إِنِّي ظَنَنتُ أَنِّي مُلَاقٍ حِسَابِيهْ» من يقين داشتم که با حساب و کتاب خود روبرو مي شود.

« فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ » او در زندگاني اي خواهد بود که همه آنچه را دل ها دوست دارند و چشم ها ازديدن آن لذّت مي برند دربر دارد، در حالي که آن را پسنديده است و  حاضر نيست چيزي ديگر را به جاي آن انتخاب کند.« فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ» در منازل و کاخ هاي بلند و مرتفع خواهد بود.

« قُطُوفُهَا دَانِيَةٌ» ميوه هاي متنّوع اين باغ ها به راحتي در دسترس است و اهل بهشت آن را در حال نشسته و ايستاده و در حالي که لميده اند مي توانند بچينند و بردارند.

و به صورت گراميداشت به آن ها گفته مي شود:« كُلُوا وَاشْرَبُوا» از هر نوع غذاي لذيذ بخوريد و از هر نوشيدني گوارا بنوشيد. « هَنِيئًا» کامل و بدون آن که آلاينده اي در اين خوردني ها و نوشيدني ها باشد. « بِمَا أَسْلَفْتُمْ فِي الْأَيَّامِ الْخَالِيَةِ» اين به پاداش کارهاي شايسته است است که انجام مي داديد.

از قيبل نماز و روزه و صدقه و حج و نيکي کردن با مردم و ذکر خدا و روي آوردن به او و ترک کردن کارهاي بد. پس خداوند اعمال را سببي براي ورود به بهشت گردانده و آن را اساس نعمت ها و سعادت قرار داده است.

آيه ي 37-25:

وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمَالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيهْ اما آن  کس  که  نامه  اعمالش  را به  دست  چپش  دهند مي  گويد : اي  کاش   نامه  مرا به  دست  من  نداده  بودند ،

وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِيهْ و ندانسته  بودم  که  حساب  من  چيست  ،

يَا لَيْتَهَا كَانَتِ الْقَاضِيَةَ اي  کاش  همان  مرگ  مي  بود و بس  ،

مَا أَغْنَى عَنِّي مَالِيهْ دارايي  من  مرا سود نبخشيد ،

هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيهْ قدرت  من  از دست  من  برفت

خُذُوهُ فَغُلُّوهُ بگيريدش  ، زنجيرش  کنيد

ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ و به  جهنمش  بکشيد

ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوهُ و او را با زنجيري  به  درازاي  هفتاد ذراع  بکشيد.

إِنَّهُ كَانَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ زيرا به  خداي  بزرگ  ايمان  نداشت.

وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ و به  طعام  دادن  به  مسکينان  کسي  را ترغيب  نمي  کرد.

فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هَاهُنَا حَمِيمٌ در آن  روز ، در آنجا هيچ  دوستي  نخواهد داشت.

وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ طعامش  چيزي  جز چرک  و، خون  اهل  دوزخ  نيست.

لَا يَأْكُلُهُ إِلَّا الْخَاطِؤُونَ تنها خطاکاران  از آن  طعام  مي  خورند.

 اين ها اهل شقاوت و بدبختي هستند که نامه اعمال آنان که  کارهاي بدشان در آن ها ثبت شده است به دست چپشان داده مي شود تا مشخّص گردند و خوار و رسوا شوند. پس هرکدام از آن ها به خاطر غم و اندوه و ناراحتي مي گويد:« يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيهْ» اي کاش کارنامه ام به من داده نمي شد! چون  اين کارنامه به وارد شدن به دوزخ و زيانمندي هميشگي مژده مي  دهد.

« وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِيهْ» کاش چيزي نمي بودم و  برانگيخته نمي شدم و مورد حساب و بازخواست قرار نمي گرفتم. بنابراين مي گويد:« يَا لَيْتَهَا كَانَتِ الْقَاضِيَةَ» اي کاش مرگ من پايان بخش عمرم بود و بعد از آن دوباره زنده نمي شدم!

سپس متوجه دارايي و قدرت خويش مي شود و ناگهان مي بينيد که مال و قدرت او آفت جانش گشته، چون او از اين مال و قدرت براي آخرت خود استفاده نکرده است و باري او در روز قيامت سودي ندارد، و اگر بخواهد مال خود را به عنوان بلاگردان خويش بدهد به او فايده نمي رساند. پس مي گويد:« مَا أَغْنَى عَنِّي مَالِيهْ» مال و دارائي ام در دنيا به من سودي نرساند چون من از آن چيزي براي آخرت خود پيش نفرستادم. همچنين در آخرت به من سودي نبخشيد چون زمان فايده رساندن آن گذشته است.

« هَلَكَ عَنِّي سُلْطَانِيهْ» فرمانروايي و قدرت من از دستم رفت و نابود گشت، پس لشکريان و کثرت ساز و برگ و مقام و جايگاه بزرگ به من سودي نرساند بلکه همه از بين رفتند و به سبب همين مال و مقام سود واقعي را از دست دادم و به جاي آن غم ها و رنج ها مرا فرا گرفت. پس در اين وقت دستور داده مي شود که او را عذاب دهند و به نگهبانان تندخو و سخت گير جهنّم گفته مي شود:« خُذُوهُ فَغُلُّوهُ» او را بگيريد و در گردنش طوقي بيندازيد که او را خفه  کند.

« ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ» سپس او را بر اخگرها و شعله هاي آتش بغلطانيد. « ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوهُ» سپس او را در زنجيري از زنجيرهاي بسيار داغ جهنّم که طولش هفتاد گز است به بند کشيد. يعني زنجير را از مقعد او فروبريد و از دهانش بيرون کنيد تا در آن به بند کشيده شود و آويزان گردد.

و او همواره به اين عذاب وحشتناک گرفتار مي شود. چه بد عذاب و چه بد کيفري است! و چقدر جاي حسرت و تأسّف است. چون سببي که او را به اين جا رسانده اين است که او:

« إِنَّهُ كَانَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ» بي گمان من خداوند بزرگ ايمان نمي آورد و به پروردگارش  کفر مي ورزيد و با پيامبران خدا به مخالفت بر مي خواست و حقّي را که آن ها با خود آورده بودند رد کرد.

« وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ» و مردم را بر خوراک دادن به بينوا ترغيب نمي کرد. يعني در دلش مهرباني و رحم نبود که بر فقرا و بينوايان رحم کند. پس او آن ها را از مال خود خوراک نمي داد و  ديگران را نيز تشويق نمي کرد که به آن ها خوراک دهند چون  انگيزه اي در دلش براي اين کار وجود نداشت.

بايد دانست که مدار خوشبختي دو چيز است: يکي اخلاص براي خدا که اصل آن ايمان آوردن به خداست، و ديگري نيکي کردن با مردم است، و بزرگترين نيکي برآورده کردن نياز مستمندان و دادن غذا به آن هاست. اما  اين ها نه اخلاص داشتند و نه نيکوکاري کردند، بنابراين سزاوار چيزي مي گردند که مستحق آن هستند.

« فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هَاهُنَا حَمِيمٌ» او در روز قيامت خويشاوند يا دوستي ندارد که برايش سفارش کند تا از عذاب خدا نجات يابد و يا به پاداش الهي دست يازد. « وَلَا تَنفَعُ الشَّفَعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَ أَذِنَ لَهُ» و شفاعت نزد او (خدا) براي هيچ کسي فايده نخواهد داشت، مگر شفاعت کسي که خداوند به او اجازه دهد. « مَا لِلَّظالِمينَ مِن حَميمٍ وَلَا شَفيعِ يطَاعُ» ستمگران هيچ يار مهربان و شفاعت کننده اي ندارند که اطاعت شود.

« وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ» و خوراکي جز خون و چرکي که از بدن دوزخيان بيرون مي آيد ندارند. اين چرک و خونابه به شدت داغ و تلخ و بدبو و مزه است. اين خوراک زشت را« إِلَّا الْخَاطِؤُونَ» جز کساني که از راه راست منحرف شده و راه هايي را در پيش گرفته اند که آن ها را به جهنم مي رساند نمي خورند، بنابراين مستحق عذاب دردناک شده اند.

آيه ي 52-38:

فَلَا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ پس  سوگند به  آنچه  مي  بينيد ،

وَمَا لَا تُبْصِرُونَ و آنچه  نمي  بينيد ،

إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ که  اين  سخن  فرستاده  اي  بزرگوار است  ،

وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلًا مَا تُؤْمِنُونَ نه  سخن  شاعري   چه  اندک  ايمان  مي  آوريد

وَلَا بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ و نيز سخن  کاهني  نيست  چه  اندک  پند مي  گيريد

تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ از جانب  پروردگار جهانيان  نازل  شده  است

وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ اگر پيامبر پاره  اي  سخنان  را به  افترا بر ما ببندد ،

لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ با قدرت  او را فرو مي  گيريم  ،

ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ سپس  رگ  دلش  را پاره  مي  کنيم  ،

فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ و هيچ  يک  از شما را توان  آن  نيست  که ، مانع  شود

وَإِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ و قرآن  براي  پرهيزگاران  پندي  است

وَإِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنكُم مُّكَذِّبِينَ ما مي  دانيم  که  از ميان  شما کساني  هستند که  تکذيب  مي  کنند

وَإِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكَافِرِينَ و قرآن  کافران  را مايه  حسرت  است

وَإِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ و آن  سخن  حق  و يقين  است

فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ  پس  به  نام  پروردگار بزرگت  تسبيح  بگوي

خداوند متعال به همه ي آنچه مردم مي بينند و به آنچه که نمي بينند سوگند مي خورد.

پس همه ي خلق در اين داخل اند و ذات  مقدّس خدا هم داخل است که مردم آن را نمي بينند. خداوند بر آنچه مردم مي بينند و بر آنچه که نمي بينند بر صداقت پيامبر و در خصوص قرآني که آورده است سوگند خورده و اينکه پيامبر بزرگوار آن را از جانب خدا به مردم رسانده است . و خداوند پيامبرش را از آنچه دشمنانش او را به شاعر يا جادوگر بودن متهم کردند منزه و پاک قرار داد و بيان داشت که آنچه آن ها را به  اين اتهام واداشت عدم ايمان آوردن و پندپذيرفتن آن هاست. پس اگر ايمان مي آوردند و پند مي پذيرفتند آنچه را که به سود و زيان آن هاست مي دانستند.

آن ها بايد به حالت محمد(ص) و اوصاف و  اخلاق او بنگرند تا چيزي را مثل خورشيدِ آشکار مشاهده کنند که آن ها را راهنمايي مي کند که محمد پيامبر بر حق خداوند است . و آنچه او با خود آورده است « تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ» از سوي پروردگار جهانيان فرو فرستاده شده است و شايسته نيست که سخن انساني باشد، بلکه سخني است که بر عظمت و بزرگي اوصاف و کمال و رفعت مقام کسي دلالت مي نمايد که اين سخنان را گفته است. نيز اين محصول گمان آنهاست و هرگز شايسته ي خدا و حکمت او نيست.

« وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ؛ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ؛ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ» و اگر پيغمبر پاره اي از سخنان را به دروغ بر ما مي بست، با دست راست او را مي گرفتيم و رگ دلش را پاره مي کرديم، «وتين» رگي است که به قلب متصل است و هرگاه قطع شود انسان مي ميرد و هلاک مي گردد.

پس به فرض اين که پيغمبر سخناني را به دروغ به خداوند نسبت مي داد خداوند بلافاصله او را عذاب مي داد و به سختي او را مواخذه مي کرد چون خداوند با حکمت و بر هر چيزي تواناست.

و حکمت او  اقتضا مي کند که به کسي مهلت ندهد که بر او دروغ مي بندد و  ادعا مي کند خداوند خون و مالِ مخالفانش را براي او مباح قرار داده و  او و پيروانش نجات يافته اند و مخالفانش هلاک شوندگانند.

خداوند پيغمبرش را به وسيله معجزات تأييد نمود و بر راست بودن آنچه او آورده نشانه هاي روشنگر را دليل قرار داد، و او را بر دشمنانش پيروز گرداند، و به او قدرت داد تا آن ها را تسليم  کند، و اين بزرگترين گواه از جانب خدا بر رسالت  اوست.

« فَمَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ» و اگر خداوند پيغمبر را هلاک  کند او نمي تواند خودش را نجات دهد و نه کسي ديگر مي تواند او را از عذب خدا برهاند . « وَإِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ» و اين قرآن کريم پندي است براي پرهيزگاران که به وسيله آن منافع ديني و دنيوي خود را به ياد مي آورند و آن را مي شناسند و به آن عمل مي نمايند . قرآن عقائد و باورهاي ديني و اخلاق پسنديده و  احکام شرعي را به آن ها تذکر مي دهد و آن گاه آنان از علماي رباني و عبادت کنندگان عارف و پيشوايان هدايت يافته  خواهند شد.

« وَإِنَّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنكُم مُّكَذِّبِينَ» و ما به يقين مي دانيم که برخي از شما، آن را تکذيب مي کنيد در اين جا تکذيب کنندگان تهديد شده اند و به آن ها هشدار داده شده است که خداوند آنان را به علت تکذيبشان کيفري سخت خواهد داد.

« وَإِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكَافِرِينَ» و اين قرآن براي کافران، مايه حسرت است. چون آن ها وقتي بدان کفر ورزند و آنچه را که خداوند به آن ها وعده داده است مشاهده کنند حسرت مي خورند که چرا به وسيله قرآن راهياب نشدند و از فرامين آن اطاعت نکردند، در نتيجه به علت اطاعت نکردن، پاداش خدا را از دست داده و به سخت ترين عذاب گرفتار آمده اند.

« وَإِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ» قرآن بالاترين مراتب دانش و آگاهي است، چون بالاترين مراتب علم، يقين است. و يقين علم و دانش ثابت و استواري که  متزلزل نمي شود و از بين نمي رود. يقين سه مرحله دارد که هريک از قبلي بالاتر است:

اول: علم اليقين و آن دانشي است که از خبر و آگاهي مي آيد.

دوم: عين اليقين و آن علم و دانشي است که به وسيله حس بينايي به دست مي آيد.

سوم: حق اليقين و آن آگاهي و دانشي است که به وسيله حس چشايي و لامسه به دست آيد. اين قرآن ارجمند که داراي اوصاف بسيار عالي و عظيمي است، به واسطه ي علومي که در بر دارد و مستند به براهين و دلايل قطعي است، نيز به واسطه ي حقايق و معارف ايماني اي که دارد، براي هرکسي «حق اليقين» حاصل مي گردد، به شرط آن که لذت اين علوم و حقايق را چشيده باشد.

« فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ  » پس پروردگارت را از آنچه شايسته شکوه او نيست پاک و منزه بدان و با ذکر اوصاف شکوه و جمال و کمالش وي را تقديس کن.

پايان تفسير سوره ي حاقه

 

فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره