مدني و 52آيه است.
بسم الله الرحمن الرحيم
آيه ي 7-1:
ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ نون ، سوگند به قلم و آنچه مي نويسند،
مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ که تو ، به فضل پروردگارت ، ديوانه نيستي.
وَإِنَّ لَكَ لَأَجْرًا غَيْرَ مَمْنُونٍ و تو راست پاداشي پايان ناپذير
وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ و تو راست خلقي عظيم
فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ زودا که تو ببيني و آنها نيز ببينند ،
بِأَييِّكُمُ الْمَفْتُونُ که ديوانگي در کدام يک از شماست
إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ هر آينه پروردگار تو بهتر مي داند چه کسي از طريق او گمراه گشته ، که ، اوبه ره يافتگان داناتر است.
خداوند متعال به قلم سوگند مي خورد. قلم اسم جنس است و همه قلم ها را شامل مي شود؛ قلم هايي که با آنها انواع علوم و انواع سخن هايي که با آن نوشته مي شود از آيات خداوند مي باشد و سزاوار است که براي اثبات برائت پيامبر اسلام حضرت محمّد(ص) از ديوانگي و غيره که دشمنانش به او نسبت مي دادند بدان سوگند خورده شود.
پس خداوند بيان نمود که بر پيامبر انعام کرده و به او عقل کامل و رأي پسنديده و سخن قاطع ارزاني نموده است ، و اين بهترين چيزي است که قلم ها نگاشته اند و اين بهترين سعادت دنيا براي آدمي است . به همين خاطر اتّهام ديوانگي را از پيامبر نفي نمود. سپس سعادت و خوشبختي پيامبر را در آخرت بيان کرد و فرمود:« وَإِنَّ لَكَ لَأَجْرًا غَيْرَ مَمْنُونٍ» و همانا تو پاداشي بزرگ داري. همانطور که نکره بودن «اجر» اين مطلب را مي رساند. اين پاداش تمام شدني نيست بلکه هميشگي است. و اين پاداش بزرگ به خاطر کارهاي شايسته و اخلاق و رهنمود شدن به هر خير و خوبي است که پيامبر براي خود پيش فرستاده است.
بنابراين فرمود:« وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ» و بي گمان تو از اخلاقي بزرگ برخوردار هستي و با اين اخلاق که خداوند به تو ارزاني نموده است والا و برتر هستي. اخلاق بزرگ پيامبر آن است که عايشه رضي الله عنها آن را تفسير کرده و مي فرمايد:« اخلاق پيامبر قرآن بود» و اين مانند آن است که خداوند متعال فرموده است :
« خُذِ العَفَوَ وَامُر بِالعُرفِ وَأَعرِضَ عَنِ الجَهِلينَ» گذشت را پيشه کن و به کار خوب امر نما و از جاهلان روي گردان. « فَبِمَا رَحمَةِ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُم...» پس به سبب رحمتي از جانب خدا برايشان مهربان ونرم گشتي. « لَقَد جَآءَکُم رَسُولُ مِّن أَنفُسِکُم عَزِيزُ عَلَيهِ مَا عَنتُّم...» پيامبري از خودتان به نزد شما آمده که بر او دشوار است شما در رنج بيفتيد. و ديگر آياتي که بر اين دلالت مي نمايد پيامبر به فضايل اخلاقي متصف است، وآياتي که بر خوي و رفتار زيبا تشويق دلالت مي کنند.
پيامبر کامل ترين و بزرگ ترين اخلاق را دارا بوده و او در هر خصلتي در آخرين حد بوده است. پس پيامبر(ص) نرم خو مهربان بود، به مردم نزديک بود و هرکس او را دعوت مي کرد دعوتش را مي پذيرفت و نيازهاي مردم را برطرف مي ساخت ودل هرکس را که از او چيزي مي خواست شاد مي کرد و او را محروم نمي نمود و او را ناکام بر نمي گرداند. وهرگاه يارانش از او چيزي مي خواستند با آن ها بر آن چيز توافق مي کرد و اگر در آن کار ممنوعّيتي شرعي وجود نداشت از نظر آن ها پيروي مي کرد.
و اگر تصميم کاري را مي گرفت به خودکامگي عمل نمي کرد بلکه با آن ها مشورت مي کرد. او نيکي ِ نيکوکارانشان را مي پذيرفت و از بدکارانشان گذشت مي کرد و با هرکس که همنشين مي شد به بهترين صورت با وي همنشيني مي کرد. او چهره اش را در هم نمي کشيد و به همنشين خود سخنان تندي نمي گفت و از لغزش زبان همنشين خود خرده نمي گرفت.
و اگر جفا مي کرد او را مواخذه نمي نمود بلکه با او به نيکي رفتار مي کرد و همنشين خود را تا آخرين حد مورد تکريم قرار مي داد. وقتي خداوند پيامبرش محمد(ص) را در بالاترين جايگاه قرار داد، دشمنانش او را متهم کردند که ديوانه است، به همين خاطر خداوند متعال فرمود:« فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ؛ بِأَييِّكُمُ الْمَفْتُونُ» پس خواهي ديد و آنان هم خواهند ديد که کدام يک از شما ديوانه است؟ و روشن گرديده است که پيامبر از همه مردم راهيافته تر و در راستاي رساندن سود و منفعت به خودش و ديگران کامل ترين انسان است. و مشّخص است که دشمنان پيامبر گمراه ترين مردم و براي ديگران بدترين مردم هستند، زيرا بندگان خدا را به فتنه مبتلا کرده و مردم را از راه خدا گمراه کرده اند و همين کافي است که خداوند به اين امور آگاه است و او حسابرس و مجازات کننده است.
« إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ» در اين جا گمراهان تهديد شده اند و به هدايت يافتگان نويد داده شده است . نيز بيان حکمت الهي است که کسي را هدايت مي کند که شايسته ي هدايت است.
آيه ي 16-8:
فَلَا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ پس ، از تکذيب کنندگان ، اطاعت مکن
وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ دوست دارند که نرمي کني تا نرمي کنند
وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَّهِينٍ از هر فرومايه اي که بسيار سوگند مي خورد ، پيروي مکن
هَمَّازٍ مَّشَّاء بِنَمِيمٍ عيبجويي که براي سخن چيني اينجا و آنجا مي رود ،
مَنَّاعٍ لِّلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ باز دارنده از خير ، متجاوز گناهکار ،
عُتُلٍّ بَعْدَ ذَلِكَ زَنِيمٍ خشن مردي ، ناشناخته نسب ،
أَن كَانَ ذَا مَالٍ وَبَنِينَ بدان جهت که صاحب مال و فرزند است ،
إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ چون آيات ما بر او خوانده شود ، گويد : اساطير پيشينيان است.
سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ زودا که بر بيني اش داغ گذاريم.
خداوند متعال به پيامبرش(ص) مي فرمايد: « فَلَا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ» از کساني که تو را تکذيب کرده و با حق به مخالفت برخاسته اند پيروي مکن چون آن ها سزاوار نيستندکه از آنان پيروي شود زيرا جز به آن چه که مطابق خواسته هايشان باشد فرمان نمي دهند و جز باطل چيزي را نمي خواهند و کسي که از آن ها اطاعت کند به کاري روي آورده که به زيانش مي باشد . و اين عام است در مورد هر تکذيب کننده و هر طاعتي که از تکذيب نشأت گرفته باشد گرچه آيه درباره مورد خاصّي بيان گرديده است و آن اين که مشرکان از پيامبر خواستند تا از طعنه زدن به معبودان و دينشان دست بردارد تا آن ها نيز او را عيب جويي نکنند.
بنابراين فرمود:« وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ» مشرکان دوست دارند که با آن ها سازش کني. يعني در رابطه با برخي از آنچه که بر آن هستند با آن ها در سخن يا در عمل موافقت کني و يا در جايي که بايد سخن بگويي ساکت شوي، و آن هم با تو سازش کنند. اما فرمان خداوند را آشکارا بيان کن و دين اسلام را اظهار بدار و کمال اظهار دين اين است که آنچه با دين مخالف و متضاد است نقض شود و مورد عيب جويي قرار گيرد.
« وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَّهِينٍ » کسي که بسيار سوگند مي خورد دروغگوست. بنابراين از او پيروي مکن و هرکس که دروغگو باشد فرومايه و فاقد فرزانگي است و به خير و خوبي علاقه اي ندارد بلکه فقط به دنبال شهوت هاي فرومايه خودش مي باشد. « هَمَّازٍ» زياد از مردم عيب مي گيرد و با غيبت کردن و تمسخر به مردم طعنه مي زند. « مَّشَّاء بِنَمِيمٍ» سخن چين است و سخن بعضي از مردم را به بعضي ديگر مي رساند تا بين آن ها فساد و دشمني به وجود بياورد.
« مَنَّاعٍ لِّلْخَيْرِ» کارهاي خير و آنچه بر او واجب است از قبيل نفقات واجب و کفاره ها و زکات و غيره را نمي دهد. « مُعْتَدٍ» به مردم تجاوز مي کند. يعني با ستم کردن و حمله به خون و مال و آبروي مردم بر آن ها تجاوز مي کند. « أَثِيمٍ» گناهان زيادي در حق خدا مرتکب مي شود.
« عُتُلٍّ بَعْدَ ذَلِكَ» درشت خو و سنگدل و نافرمان است.« زَنِيمٍ» يعني اصل و نسبي ندارد که از آن خير و خوبي برآيد بلکه اخلاق او زشت ترين اخلاق است و اميد هيچ رستگاري از او نمي رود و داراي نشانه اي در شر و بدي است که با آن شناخته مي شود. خداوند متعال ما را از پيروي کردن کسي که بسيار سوگند مي خورد و فرومايه و بداخلاق مي باشد نهي کرده است خصوصا اخلاق بدي که همراه با خودپسندي و تکّر در برار حق و مردم باشد، و مردم را با غيبت و سخن چيني و عيب جويي تحقير نمايد و گناهان زيادي مرتکب شود. خداوند ما را از اطاعت از چنين کسي نهي کرده است.
اين آيات در مورد بعضي از مشرکين مانند وليد بن مغيره و غيره نازل شده است که خداوند درباره ي او مي فرمايد:« أَن كَانَ ذَا مَالٍ وَبَنِينَ؛ إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ» به خاطر مال و فرزندانش سرکشي کرد و با خود بزرگ بيني از پذيرفتن حق سرباز زد.
و وقتي حق نزد او آمد آن را نپذيرفت و آن را از افسانه هاي پيشينيان برشمرد، افسانه هايي که صدق و کذب آن محتمل است. گرچه اين آيات در مورد وليد است، اما هرکس را که چنين حالتي داشته باشد شامل مي گردد، چون قرآن براي هدايت همه مردم نازل شده است. و اول و آخر امت در آن داخل است. و شايد بعضي از آيه ها به سبب امري و يا فردي از افراد نازل شده باشند تا به وسيله آن قاعده کلي روشن گردد و به وسيله آن امثال جزئياتي که در قضاياي کلي داخل اند شناخته شوند. سپس خداوند چنين کسي را تهديد کرد که بر بيني اش داغ مي نهد و به او عذاب آشکاري خواهد داد و بر صورت او که مهم ترين عضو اوست نشانه اي خواهد گذاشت.
آيه ي 33-17:
إِنَّا بَلَوْنَاهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِينَ ما آنها را آزموديم ، چنان که ، صاحبان آن بستانها را آزموديم آنگاه که قسم خوردند که فردا بامداد ميوه ها خواهند چيد
وَلَا يَسْتَثْنُونَ و ان شاء الله نگفتند
فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّكَ وَهُمْ نَائِمُونَ پس شب هنگام که به خواب بودند آفتي از آسمان آمد ،
فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ و بستانها سياه شد
فَتَنَادَوا مُصْبِحِينَ و سحرگاهان يکديگر را ندا دادند :
أَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِكُمْ إِن كُنتُمْ صَارِمِينَ اگر مي خواهيد ميوه بچينيد ، بامدادان به کشتزار خود برويد
فَانطَلَقُوا وَهُمْ يَتَخَافَتُونَ به راه افتادند و آهسته مي گفتند :
أَن لَّا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُم مِّسْكِينٌ که امروز نبايد بينوايي به بستان شما در آيد
وَغَدَوْا عَلَى حَرْدٍ قَادِرِينَ صبحگاهان بدين آهنگ که مي توانند بينوا را منع کنند بيرون شدند
فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ چون بستانهاي خود را ديدند گفتند : راه را گم کرده ايم
بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ نه ، ما از، حاصل محروم شده ايم
قَالَ أَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ نيکمردشان گفت : شما را نگفتم ، چرا خدا را تسبيح نمي گوييد ?
قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ گفتند : منزه است پروردگار ما ، ما ستمکار بوديم
فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَلَاوَمُونَ پس زبان به ملامت يکديگر گشودند
قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا طَاغِينَ گفتند : واي بر ما ، ما مردمي سرکش بوده ايم ،
عَسَى رَبُّنَا أَن يُبْدِلَنَا خَيْرًا مِّنْهَا إِنَّا إِلَى رَبِّنَا رَاغِبُونَ باشد که پروردگار ما در عوض ، چيزي بهتر از آن ما را ارزاني دارد ما به پروردگار خود روي آورده ايم.
كَذَلِكَ الْعَذَابُ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ اينچنين است عذاب و اگر بدانند ، عذاب آخرت بزرگ تر است.
خداوند متعال مي فرمايد: ما کساني را که خير را تکذيب کردند آزموديم و مهلتشان داديم و به آن ها مال و فرزند و طول عمر و آن چه خواستند داديم و اين بدان خاطر نيست که آن ها نزد ما گرامي و با ارزش هستند بلکه آن ها را از آن جا که نمي دانند دچار استدراج مي کنيم. پس فريب خوردن آن ها به مال و دارايي مانند فريب خوردن صاحبان آن باغ است که در باغ شريک بودند و زماني که ميوه هاي باغ رسيد و زمان چيدن ميوه ها فرا سيد يقين کردند که اينک ميوه ها در دستشان است و مانعي نيست که آن ها را از برداشت ميوه ها باز دارد.
بنابراين انشاءالله نگفتند و سوگند خوردند که آن ها به هنگام صبح زود ميوه هاي آن را خواهند چيد و و ندانستند که خداوند در کمين آن هاست و عذاب به سراغشان خواهد آمد. « فَطَافَ عَلَيْهَا طَائِفٌ مِّن رَّبِّكَ وَهُمْ نَائِمُونَ» شب هنگام که آن ها خوابيده بودند عذابي بر باغ فرود آمد و آن را نابود کرد. « فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ» و باغ مانند شب تاريک و سياه گرديد و درختان و ميوه ها از بين رفت. اين در حالي بود که آن ها اين واقعيت دردناک را درک نمي کردند. بنابراين وقتي از خواب بيدار شدند يکديگر را صدا زدند و به يکديگر گفتند:« اغْدُوا عَلَى حَرْثِكُمْ إِن كُنتُمْ صَارِمِينَ» اگر مي خواهيد ميوه هاي باغ خود را بچينيد صبح زود حرکت کنيد و خويشتن را به کشتزار خود برسانيد. « فَانطَلَقُوا وَهُمْ يَتَخَافَتُونَ» سپس آن ها به سوي باغ به راه افتادند در حالي که با همديگر آهسته صحبت مي کردند که حق خدا را بر اين باغ ندهند و مي گفتند:« أَن لَّا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُم مِّسْكِينٌ» نبايد امروز بينوايي در باغ پيش شما بيايد. يعني و صبح زود قبل از آن که مردم پخش شوند و حرکت کنند به راه افتادند و يکديگر را توصيه کردند که بينوايان و مستمندان را به باغ راه ندهند و از بس که آزمند و بخيل بودند اين سخن را آهسته با همديگر مي گفتند تا هيچ کس آن را نشنود و آن را به فقيران و بينوايان برساند.
« وَغَدَوْا» و با اين حالت زشت و سنگدلي و بي مهري، « عَلَى حَرْدٍ قَادِرِينَ» و با اين قصد که خواهند توانست حق خداوند را از رسيدن به مستحقان دريغ دارند و به قدرت و توانايي خود يقين داشتند، به سوي باغ حرکت کردند.
« فَلَمَّا رَأَوْهَا» وقتي باغ را نابود و همانند شب سياه و تاريک ديدند، « قَالُوا» از حيرت و پريشاني گفتند:« إِنَّا لَضَالُّونَ» ما راه را گم کرده ايم و شايد اين باغ نباشد. وقتي دانستند که اين باغ خودشان است و عقلشان سر جايش آمد و گفتند:« بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ » بلکه ما از باغ بي بهره هستيم. پس در اين هنگام دانستند که اين عقوبت و بلايي است.
« قَالَ أَوْسَطُهُمْ» نيک مردترين و بهترين آن ها گفت:« أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ لَوْلَا تُسَبِّحُونَ» آيا به شما نگفته بودم که چرا خداوند را از آنچه شايسته او نيست منزه نمي داريد؟!
و از جمله آنچه که شايسته خداوند نيست اين است که شما گمان برديد قدرت و توانايي شما مستقل است. پس اگر شما« إن شاء الله» مي گفتيد و خواست خود را تابع خواست خداوند مي دانستيد چنين چيزي اتفاق نمي افتاد.»
« قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ» سپس متوجه شدند ، ولي بعد از آن که عذابي به سراغشان آمد که برطرف نمي شد. گفتند: « پاک است پروردگار ما، قطعا ما ستمکار بوده ايم» و آنان خدا را به پاکي ياد کردند و اعتراف نمودند که ستم کرده اند، شايد اين امر گناه آن ها را سبک تر نمايد و توبه اي باشد، بنابراين آن ها به شدت پشيمان شدند.
« فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَلَاوَمُونَ» پس به خاطر کاري که کرده بودند رو به همديگر نموده و يکديگر را سرزنش کردند. « قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا طَاغِينَ» اميدواريم پروردگارمان بهتر از اين باغ را به ما بدهد، همانا ما رو به سوي پروردگارمان کرده ايم. آن ها به خدا اميدوار شدند که بهتر از اين باغ را به آنان بدهد و وعده کردند که رو به سوي خدا نهند. پس اگر آن طور باشند که گفتند ظاهر امر چنين است که خداوند در دنيا بهتر از آن باغ را به آن ها داده است چون هرکس صادقانه خدا را به فرياد بخواند و رو به سوي او کند و به او اميد ببندد خداوند خواسته اش را به او مي دهد.
خداوند متعال با بزرگ شمردن آنچه اتفاق افتاد فرمود:« كَذَلِكَ الْعَذَابُ» عذاب دنيوي اين گونه است براي کسي که اسباب عذاب را فراهم نمايد آن گاه خداوند چيزي را که سبب سرکشي و تجاوز او شده و باعث شده تا زندگاني دنيا را برآخرت ترجيح دهد از دست او مي گيرد و آنچه را که بيش از همه بدان نياز دارد از دست او خارج مي سازد.
« وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ» و عذاب آخرت از عذاب دنيا بزرگتر است اگر مي دانستند. دانستن اين حقيقت باعث مي شود تا آدمي از هر سببي که باعث نزول عذاب مي شود و انسان را از پاداش محروم مي کند دوري گزيند.
آيه ي 41-34:
إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ براي پرهيزگاران در نزد پروردگارشان بستانهايي است پر نعمت
أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ آيا با، تسليم شدگان چون مجرمان رفتار مي کنيم ?
مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ شما را چه مي شود ? چسان داوري مي کنيد ?
أَمْ لَكُمْ كِتَابٌ فِيهِ تَدْرُسُونَ آيا شما را کتابي است که از آن مي خوانيد ?
إِنَّ لَكُمْ فِيهِ لَمَا يَتَخَيَّرُونَ و هر چه اختيار کنيد در آن هست ?
أَمْ لَكُمْ أَيْمَانٌ عَلَيْنَا بَالِغَةٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ إِنَّ لَكُمْ لَمَا تَحْكُمُونَ يا با ما پيماني که به روز قيامت کشد بسته ايد ، که به هر چه حکم کنيدحق شما باشد ?
سَلْهُم أَيُّهُم بِذَلِكَ زَعِيمٌ از ايشان بپرس کدام يکشان ضامن چنين پيماني است ?
أَمْ لَهُمْ شُرَكَاء فَلْيَأْتُوا بِشُرَكَائِهِمْ إِن كَانُوا صَادِقِينَ يا آنها را بتاني است ? اگر راست مي گويند بتان خود را بياورند.
خداوند متعال از آنچه که براي پرهيزگاران و دوري کنندگان از کفر و گناهان آماده کرده است خبر مي دهد، و آن انواع نعمت ها و زندگي سالم در کنار خداوند بزرگوار مي باشد. پرهيزگاراني که فرمانبردار پروردگارشان بوده و از دستورات او اطاعت کرده و به دنبال خشنودي او بوده اند.
پروردگار متعال مي فرمايد:« حکمت من اقتضا نمي کند که چنين کساني را مانند مجرماني قرار دهم که مرتکب گناه و نافرماني و کفر ورزيدن به آيات خدا و مخالفت با پيامبران و جنگ با دوستانش شده اند».
و هرکس گمان برد که خداوند در امان پاداش، مجرمان را با پرهيزگاران برابر قرار مي دهد به راستي که بد حکم و قضاوتي کرده است و حکم او باطل و نظرش فاسد است. مجرمان که چنين ادعايي مي کنند هيچ مستند و دليلي ندارند؛ کتابي ندارند که در آن بخوانند که آن ها اهل بهشت هستند و هرچه بخواهند و برگزينند به آنان خواهد رسيد.
آيا آن ها عهد و سوگندي تا روز قيامت بر ما دارند که هرچه حکم کنند مال آنان باشند؟! خير، آنان شريکان و ياوراني ندارند که آنها را براي دريافت آنچه خواسته اند ياري کنند و اگر شريکان و ياوراني دارند آن ها را بياورند اگر راست مي گويند. و مشخص است که همه ي اين ها منتفي است. پس آن ها نيز نه کتابي دارند و نه با خدا پيماني بسته اند که آن ها را نجات دهد، و نه شريکاني دارند که آن ها را ياري نمايند. پس معلوم شد که ادعاي آن ها و باطل و فاسد است. « سَلْهُم أَيُّهُم بِذَلِكَ زَعِيمٌ» از آنان بپرس که کدام يک از آن ها ضامن اين ادعا است که باطل بودن آن مشخص گرديد؟! هيچ کس نمي تواند اين کار را بکند و ضامن و کفيل اين کار باشد.
آيه ي 43-42:
يَوْمَ يُكْشَفُ عَن سَاقٍ وَيُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ روزي که آن واقعه عظيم پديدار شود و آنها را به سجود فرا خوانند ، ولي نتوانند.
خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَقَدْ كَانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَهُمْ سَالِمُونَ وحشت در چشمانشان پيداست ، ذلت بر آنها چيره شده است پيش از اين نيز، آنها را در عين تندرستي به سجده فرا خوانده بودند.
وقتي روز قيامت فرا مي رسد و زلزله ها و هول ها و آشفتگي هاي که در تصور نمي گنجد آشکار مي گردد و خداوند براي قضاوت ميان بندگانش و براي مجازات آن ها مي آيد و سياق خود را که هيچ چيزي مانند آن نيست آشکار مي نمايد و مردم چيزهايي از عظمت و شکوه خداوند مشاهده مي کنند که نمي توان آن را بر زبان آورد، در اين هنگام مردم به سجده فراخوانده مي شوند.
سپس مومناني که با اختيار خود در دنيا براي خدا سجده کرده اند به سجده مي روند و فاسقانِ منافق نيز درصدد برخواهند آمد تا سجده نمايند اما نمي توانند سجده کنند و پشت هايشان چون پشت و کمر گاو مي گردد و نمي توانند خم شوند.
اين جزا از نوع عملشان است ؛ آن ها در دنيا به سجده کردن براي خدا و به يگانه دانستن خدا و به عبادت او فراخوانده مي شدند در حالي که سالم و تندرست بودند و هيچ اشکالي در وجود و سلامتي آن ها نبود اما از سجده کردن ابا مي ورزيدند و خود را برتر مي دانستند. پس امروز از حالت و سرانجام بد آن ها مپرس چون خداوند بر آن ها خشم گرفته و فرمان عذاب بر آن ها قطعي شده است و هيچ راه چاره اي ندارند و پشيماني و عذرخواستن در روز قيامت براي آن ها سودي ندارد. بيان اين مطلب دل ها را از اين که آدمي بر گناهان باقي بماند برحذر مي دارد و باعث مي شود تا هرچه زودتر گذشته را جبران نمايد. بنابراين فرمود:«
آيه ي 52-44:
فَذَرْنِي وَمَن يُكَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ پس مرا با آنها که اين سخن را تکذيب مي کنند واگذار تا اندک اندک ،چنان که در نيابند ، فرو گيريمشان.
وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ و به آنها مهلت دهم هر آينه مکر من مکري استوار است.
أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُم مِّن مَّغْرَمٍ مُّثْقَلُونَ يا از آنان مزدي طلبيده اي و اکنون از اداي آن در رنجند ?
أَمْ عِندَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ يا علم غيب مي دانند و آنهايند که مي نويسند ?
فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ در برابر فرمان پروردگارت صابر باش و چون صاحب ماهي مباش که با دلي پر اندوه ندا در داد.
لَوْلَا أَن تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِّن رَّبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاء وَهُوَ مَذْمُومٌ اگر نعمت پروردگارش نبود ، در عين بدحالي به صحرايي بي آب و گياه ، مي افتاد.
فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ پس پروردگارش او را برگزيد و در زمره صالحانش آورد.
وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ و کافران چون قرآن را شنيدند نزديک بود که تو را با چشمان خود به سر درآورند و مي گويند که او ديوانه است ،
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ و حال آنکه قرآن براي جهانيان جز اندرزي نيست.
« فَذَرْنِي وَمَن يُكَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِيثِ» مرا با کساني که قرآن بزرگ را تکذيب مي کنند رها کن، به راستي که سزاي آن ها بر عهده من است، و براي عذاب دادن ِ آنان شتاب مکن.
« سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ» ما آنان را اندک اندک و به گونه اي که در نيابند به سوي عذاب خواهيم کشاند. پس به آنان اموال و فرزندان مي دهيم و روزي هاي فراوان مي بخشيم تا فريب بخورند و مغرور شوند و به آنچه که به زيانشان است ادامه دهند. اين است چاره جويي و نقشه کشي خدا براي آن ها، و نقشه کشي و تدبير الهي براي دشمانش قوي و محکم است و به آنان سزا و کيفري کامل خواهد داد.
« أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُم مِّن مَّغْرَمٍ مُّثْقَلُونَ» يعني سببي براي گريزان بودنشان از تو و تصديق نکردن آنچه که آورده اي وجود ندارد، چرا که آن ها را فقط در راستاي منفعت خودشان تعليم مي دهي و به سوي خدا فرا مي خواني بدون اين که از اموالشان چيزي را به عنوان پاداش بخواهي که آنان از تحمل چنين تاواني گرانبار باشند.
« أَمْ عِندَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ» يا اين که اسرار غيب پيش از ايشان است و آنچه مي گويند از روي آن مي نويسند؟ و از روي اسرار غيب دريافته اند که آن ها بر حق نيستند و نزد خدا پاداش دارند؟ نه چنين نيست، بلکه آن ها ستمگر و لجوج هستند. پس بايد در برابر آزار و اذيت آن ها شکيبايي بورزي و آنچه را که از آن ها سر مي زند تحمل نمايي و به دعوتشان ادامه دهي. بنابراين فرمود: « فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ» در برابر آنچه که پروردگارت به صورت شعري يا تقديري بدان حکم مي نمايد شکيبايي کن، و در برابر فرماني که مقدر شده و با آن مورد آزار قرار مي گيري شکيبا باش و با ناخشنودي و داد و فرياد با آن حکم تقديري برخورد نکن. نيز بايد با پذيرفتن و تسليم و اطاعت، با حکم شرعي خدا روبرو شوي.
« وَلَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ» و مانند صاحب ماهي مباش. منظور از صاحب ماهي يونس بن متي عليه السلام است . يعني حالتي چون حالت او اختيار نکن که باعث شد تا در شکم ماهي زنداني شود. و آن حالت اين بود که در برابر قومش شکيبايي نورزيد و و آن شکيبايي را که از او انتظار مي رفت به اتمام نرساند و در حالي بيرون رفت که پروردگارش را خشمگين کرده بود، تا اينکه سوار کشتي شد. پس هنگامي که کشتي به دليل وجود مسافران زياد، سنگين شد ، اهل کشتي قرعه کشي کردند و قرعه به نام يونس درآمد و او را در دريا انداختند و آن گاه ماهي او را فرو بلعيد در حالي که سزاوار نکوهش بود.
« إِذْ نَادَى وَهُوَ مَكْظُومٌ» يعني يونس در شکم ماهي با دلي سرشار از غم و اندوه فرياد زد يا به اين معني است در حالي که ماهي او را فرو بلعيده بود فرياد زد.« لَآ إِلَّآ أَنتَ سُبحَنَکَ إِنِّي کُنتُ مِنَ الظَّلِمينَ» هيچ معبود به حقي جز تو نيست بي گمان تو از ستمگران بوده ام. پس خداوند دعاي او را پذيرفت و ماهي او را از شکم خود به بيرون از دريا انداخت در حالي که او مريض بود و خداوند درختي از کدو روياند تا در سايه آن بيارامد. بنابراين فرمود:« لَوْلَا أَن تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِّن رَّبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاء وَهُوَ مَذْمُومٌ» اگر نعمت و رحمتي از سوي پروردگارش او را در نمي يافت در سرزميني بي آب و علف، و نکوهش شده بيرون افکنده مي شد ولي خداوند او را با رحمت خويش فروپوشاند و او به بيرون افکنده شد در حالي که حالت او بهتر بود و مورد ستايش قرار گرفت.
« فَاجْتَبَاهُ رَبُّهُ» و پروردگارش او را برگزيد و وي را از هر آلودگي پاک کرد. « فَجَعَلَهُ مِنَ الصَّالِحِينَ» واو را از کساني قرار داد که گفته و کارها و نيت ها و حالاتشان شايسته و درست است. و پيامبر ما محمد(ص) از فرمان خداوند اطاعت نمود و در برابر حکم پروردگارش چنان صبر و شکيبايي از خود نشان داد که هيچ يک از جهانيان نمي تواند چنان صبر و شکيبايي بورزد. و خداوند سرانجام کار را براي او رقم زد. « وَالعِقبَةُ للِمُتَّقينَ» و سرانجام نيک از آن پرهيزگاران است و دشمنان پيامبر نتوانستند به او گزندي برسانند و هرچه کردند به زيان خودشان تمام شد.
حتي کافران کوشيدند با چشم هاي خود به او بلايي برسانند، زيرا نسبت به او کينه و دشمني داشتند. اين نهايت آزار عملي بود که مي توانستند به او برسانند، حال آن که خداوند نگهبان و ياور پيامبر بود. و با سخنان و حرف هاي خود نيز به او آزار مي رساندند و در مورد او سخناني برحسب آنچه دردل هايشان بود مي گفتند. پس گاهي مي گفتند:« ديوانه » است و گاهي مي گفتند:« شاعر» است و گاهي او را « جادوگر» مي گفتند.
خداوند متعال مي فرمايد:« وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ » اين قرآن بزرگ و با حکمت جز اندرز و پندي براي جهانيان نيست که به وسيله آن منافع دنيوي و منافع دينشان را به ياد مي آورند. و ستايش از آن خداست.
پايان تفسير سوره ي قلم