فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره

تفسير سوره ي حشر

مدني و 24 آيه است.

بسم الله الرحمن الرحيم

آيه ي 10-1:

سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ خداوند را تسبيح  گويند هر چه  در آسمانها، و هر چه  در زمين  است   و  اوست پيروزمند و حکيم.

هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ اوست  آن  خدايي  که  نخستين  بار کساني  از اهل  کتاب  را که  کافر بودند ،، ازخانه  هايشان  بيرون  راند و شما نمي  پنداشتيد که  بيرون  روند  آنها نيز مي پنداشتند حصارهاشان  را توان  آن  هست  که  در برابر خدا نگهدارشان  باشد  خدا از سويي  که  گمانش  را نمي  کردند بر آنها تاخت  آورد و در دلشان   وحشت افکند ، چنان  که  خانه  هاي  خود را به  دست  خود و به  دست  مؤمنان   خراب  مي کردند  پس  اي  اهل  بصيرت  ، عبرت  بگيريد.

وَلَوْلَا أَن كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلَاء لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابُ النَّارِ اگر نه  آن  بود که  خدا ترک  ديار را بر آنها مقرر کرده  بود ، در دنيا  به عذاب  گرفتارشان  مي  کرد و در آخرتشان  به  عذاب  آتش  مي  سپرد.

ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَمَن يُشَاقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ و اين  به  کيفر آن  بود که  با خدا و پيامبرش  مخالفت  ورزيدند ، و هر که   با، خدا مخالفت  مي  ورزد بداند که  خدا به  سختي  عقوبت  مي  کند.

مَا قَطَعْتُم مِّن لِّينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوهَا قَائِمَةً عَلَى أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَلِيُخْزِيَ الْفَاسِقِينَ هر درخت  خرمايي  را که  بريديد ، يا آن  را بر ريشه  اش  باقي  گذارديد ،  به فرمان  خدا بود تا نافرمانان  خوار گردند.

وَمَا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَن يَشَاء وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ و آنچه  خدا از داراييشان  به  پيامبر خود غنيمت  داد ، آن  نبود که  شما، بااسب  يا شتري  بر آن  تاخته  بوديد ، بلکه  خدا پيامبرانش  را بر هر که   بخواهد مسلطمي  سازد ، و خدا بر هر چيزي  قادر است.

مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاء مِنكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ آن  غنيمتي  که  خدا از مردم  قريه  ها نصيب  پيامبرش  کرده  است  از آن   خداست  و پيامبر و خويشاوندان  و يتيمان  و مسکينان  و مسافران  در راه   مانده  ، تاميان  توانگرانتان  دست  به  دست  نشود  هر چه  پيامبر به  شما  داد بستانيد، و از هر چه  شما را منع  کرد اجتناب  کنيد  و از خدا بترسيد  که  خدا سخت عقوبت  است.

لِلْفُقَرَاء الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا وَيَنصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ نيز غنايم  از آن  مهاجران  فقيري  است  که  از سرزمينشان  و اموالشان  در  طلب ، فضل  و خوشنودي  خدا رانده  شده  اند و خدا و پيامبرش  را ياري  مي  کنند  ، اينان  راستگويانند.

وَالَّذِينَ تَبَوَّؤُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ و کساني  که  پيش  از آمدن  مهاجران  در ديار خود بوده  اند و ايمان  آورده   اند ، آنهايي  را که  به  سويشان  مهاجرت  کرده  اند دوست  مي  دارند  و از  آنچه مهاجران  را داده  مي  شود در دل  احساس  حسد نمي  کنند ، و ديگران  را بر خويش  ترجيح  مي  دهند هر چند خود نيازمند باشند  و آنان  که  از بخل  خويش   درامان  مانده  باشند رستگارانند.

وَالَّذِينَ جَاؤُوا مِن بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِّلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ کساني  که  از پس  ايشان  آمده  اند ، مي  گويند : اي  پروردگار ما ، ما و، برادران  ما را که  پيش  از ما ايمان  آورده  اند بيامرز و کينه  کساني  را که  ايمان  آورده  اند ، در دل  ما جاي  مده   اي  پروردگار ما ، تو مشفق  و  مهربان  هستي.

اين سوره، سوره بني نضير ناميده مي شود. بني نضير طايفه بزرگي بودند که در گوشه اي از مدينه در زمان پيامبر(ص) ساکن بودند. وقتي پيامبر(ص) مبعوث شد و به مدينه هجرت کرد به همراه ديگر يهودياني که به پيامب کفر ورزيدند آن ها نيز بدو کافر شدند.

سپس پيامبر با قبيله هاي يهودي که در مدينه همسايه او بودند پيمان صلح امضا کرد. نزديک شش ماه بعد از رخداد جنگ بدر، پيامبر نزد آن ها رفت و با آن ها سخن گفت تا در پرداخت ديه کلابّي هايي که عمرو بن امّيه ضمري کشته بود او را ياري نمايند. آن ها گفتند چنين خواهيم کرد اي ابالقاسم ، اين جا بنشين تا نياز تو را برآورده سازيم.

آن گاه  برخي از يهوديان بني نضير با هم به نجوا و خلوت پرداختند و شيطان شقاوتي را که برايشان مقّرر شده بود زيبا جلوه داد و نقشه کشتن پيامبر را کشيدند و گفتند کدام يک از شما حاضر است اين سنگ را بالاي بام ببرد و آن را روي سر پيامبر(ص) بياندازد تا سنگ به سرش بخورد. شقي ترين آن ها عمرو بن جحاش گفت: من اين کار را مي کنم.

سلام بن مشکم به آن ها گفت: چنين مکنيد، سوگند به خدا که او از آن چه اراده کرده ايد با خبر خواهد شد و اين کار شما شکستن عهدي است که ميان ما و  اوست. بلافاصله از سوي خداوند به پيامبر وحي شد و از قصد يهوديان با خبر گرديد. پس شتابان از جاي خود برخاست و به سوي مدينه رهسپار شد و يارانش به او پيوستند و گفتند: برخاستي و متوّجه نشديم! پيامبر(ص) يارانش را از آن چه يهوديان مي خواستند انجام دهند با خبر کرد.

پيامبر(ص) کسي را نزد آن ها فرستاد و فرمود:« از مدينه بيرون برويد و در کنار من در مدينه ساکن مباشيد. من به شما ده روز مهلت مي دهم و هرکس را بعد از آن ده روز ببينم گردنش را خواهم زد.» بعد از آن چند روزي بود که آن ها مشغول آماده کردن خود براي خروج ازمدينه بودند که عبدالله بن ابي بن سلول منافق، فردي را نزد آن ها فرستاد و گفت: از سرزمين خود بيرون نرويد، من دو هزار نفر دارم که همراه شما وارد قلعه اتان خواهند شد و در دفاع از شما خواهند مُرد، و قبيله بني قريظه و هم پيمانانتان از غطفان شما را ياري خواهند کرد. رئيس  وسردار يهوديان حيي بن اخطب به آن چه عبدالله منافق گفته بود اميدوار شد و قاصدي نزد پيامبر(ص) فرستاد و گفت: ما از سرزمين خود بيرون نمي رويم، هرچه که مي خواهي بکن.

آن گاه پيامبر(ص) و يارانش تکبير گفتند و بلند شدند به سوي آن ها حرکت کردند و پرچم مسلمين را علي بن ابي طالب(ع) به دوشت داشت. مسلمان ها قلعه هاي يهوديانرا محاصره کرده و به سوي آن ها تيراندازي گزيدند و عبدالله بن ابي  و هم پيمانانشان از قبيله غطفان به آن ها خيانت کردند. پيامبر(ص) آن ها را محاصره کرد و درختان خرماي آن ها را قطع نمود و آتش زد.

آن ها کسي را نزد رسول خدا فرستادند و گفتند: از مدينه خارج مي شويم. پس رسول خدا اجازه داد که خودشان و زن و بچهّ هايشان از مدينه خارج شوند، و از اموال و دارايي هاشان بار ِ يک شتر را با خود بردند. اما پيامبر فرمود که حقّ  ندارند اسلحه هايشان را با خود ببرند. پس رسول خدا همه اموال و دارايي و اسلحه هاي آنان را به غنيمت برد. و تمام اموال و اسلحه هاي برجاي مانده از طايفه بني نضير به طور خالص براي رسول خدا و مصالح مسلمانان بود. و پيامبر آن را به صورت خُمس تقسيم نکرد. چرا که خداوند آن را به رسم «فَيء» عايد پيامبر خود گردانيد و مسلمانان براي تصاحب آن اسب يا شتري نتاختند. پس رسول خدا(ص) آنان را به سوي خيبر بيرون راند. و حيي  ابن اخطب بزرگ آنان از جمله ي بيرون راندگان بود. پس بر زمين و خانه هايشان سيطره يافت و اسلحه هايشان را به غنيمت برد که (50) سپر، و (50) کلاه، و (340) شمشير بود. اين داستان آنان بود، آن چنان که اهل سيره روايت کرده اند.

خداوند متعال اين سوره را طوري آغاز کرد که در آن بيان نمود تمامي آن چه که در آسمان ها و زمين به سر مي برند در برابر عظمت او کرنش مي کنند. و همه چيز در برابر او فروتن مي باشد چون او توانمندي است که بر همه چيز چيره و غالب است، پس هيچ چيزي براي او دشوار نيست و او در آفرينش و فرمان خود با حکمت است و هيچ چيزي را بيهوده نمي آفريند و آن چه را که مصلحتي در آن نيست مشروع نمي نمايد، و فقط کاري مي کند که مقتضاي حکمت اوست.

از جمله کارهاي حکيمانه ي خداوند اين است که پيامبرش را بر کافرانِ اهل کتاب بني نضير وقتي که به پيامبر خيانت کردند پيروز گردانيد، و آن ها را از سرزمين و وطنشان که به آن انُس گرفته بودند بيرون راند. و بيرون راندنشان اوّلين خروج و جلاي وطني بود که خداوند به دست پيامبرش(ص) بر آن ها مقّرر داشت. آن ها از مدينه به سوي خيبر بيرون رفتند.

اين آيه کريمه دلالت مي کند که آن ها علاوه بر اين بار، باري ديگر نيز از وطن خود بيرون رانده خواهند شد. و آن اين بود که پيامبر(ص) آن ها را از خيبر نيز بيرون راند و بعد از ايشان عمر(ص) بازمانده هاي يهوديان را هم بيرون راند. « مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا» شما مسلمان ها گمان نمي کرديد که يهوديان از سرزمين و خانه هايشان بيرون بروند، چون آن ها دژهاي محکمي داشتند و قدرتمند بودند. « وَظَنُّوا أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِّنَ اللَّهِ» و گمان بردند که دژهايشان آنان را از عذاب خدا محافظت مي  کند. بنابراين به دژهاي خود باليدند و دژهاي محکم آن ها را فريب داد و گمان بردند که در آن جا گزندي به آن ها نخواهد رسيد و هيچ کس توانايي دسترسي به آن ها را نخواهد داشت. امّا خداوند چنين مقّرر کرده بود که دژها و قلعه ها چيزي از عذاب خداوند را از آن ها دور نخواهد کرد و در برابر فرمان  الهي ، قدرت و دفاع فايده اي نخواهد داشت. بنابراين فرمود:« فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا» پس خداوند از جايي که به سراغشان آمد که گمان نبرده بودند از آن جا گرفتار مي شوند. و آن اين بود که « وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ» خداوند در دل هايشان ترس و هراس انداخت.

رعب يعني ترس و هراس شديد، که به مثابه بزرگ ترين لشکر خداوند است و اگر دشمن را فرابگيرد هيچ ساز و برگ و نيرويي افاقه نخواهد کرد. آن چه آن ها گمان مي بردند که خطر را از آنان دور مي کند قلعه و دژهايي بودکه خود را در آن حفاظت نموده و در آن سنگر گرفته بودند و در پناه آن آسوده به سر مي بردند. امّا هرکس که به غير از خداوند  اعتماد کند خوار و ذليل خواهد گشت، و هرکس به غير از خداوند تکيه نمايد همان چيز بلاي جانش خواهد شد.

پس امري آسماني بر دل هاي يهوديان فرود آمد. دل ها محل پايداري و شکيبايي و يا ترس و ضعف مي باشند. پس اين امر آسماني و هراس، قدرت و توانمندي دل هايشان را از بين برد و به جاي آن ضعف و ترس و بزدلي قرار داد و براي دفع آن چاره اي نداشتند . و اين ترس، دشمني ديگر براي آن ها گرديد. بنابراين فرمود:« يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ» خانه هايشان را با دست هاي خود و دست هاي مومنان ويران مي کردند چون آن ها با پيامبر بر اين چيز صلح کردند که فقط به اندازه بار شترهايشان با خود ببرند. از اين رو بسياري از خانه هايشان را منهدم و خراب کردند.

خانه هايي که آن را بسيار خوب ساخته بودند، و مومنان بر آن ها چيره شدند. خانه هايشان را خراب و دژها و قلعه هايشان را منهدم کردند. پس آن ها بودند که بر خود جنايت کردند  و به خود ضربه زدند.

« فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ » پس اي صاحبان خرد و بصيرت! و اي کساني که داراي عقل هاي کامل هستيد! پند و عبرت بگيريد. چون اين درست عبرتي است که چگونگي برخورد خداوند با کساني که مخالف حقّ هستند و از هوي و هوس خود پيروي مي  کنند از آن شناخته مي شود، آن هايي که قدرتشان به آنان سودي نبخشيد و قلعه هايشان نتوانست آنها را حفاظت کند، بدانگاه که فرمان الهي به سراغشان آمد. پس آن ها به سبب گناهانشان مورد شکنجه و عذاب قرار گرفتند. و اين موضوع امري کلّي است ، و آن چه اعتبار دارد عموم مفهوم و  موضوع است نه سبب و دليل خاص آن.

اين  آيه امر مي نمايد که از سرنوشت بني نضير درست عبرت گرفته شود، و اين که  امور مشابه با  يکديگر مقايسه گردند و در مفاهيم و حکمت هايي که جاي خردورزي و انديشيدن است، و با اين کار عقل کامل مي گردد و بصيرت نافذ مي شود و ايمان فزوني مي يابد و انسان را به فهم و درک حقيقي مي رساند تامل و انديشه صورت گيرد.

سپس خداوند متعال خبر داد که يهوديان به همه کيفرهايي که سزاوار آن بودند نرسيدند بلکه خداوند به  آن ها تخفيف داد. بنابراين فرمود:« وَلَوْلَا أَن كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلَاء» و اگر خداوند ترک ديار و آوارگي را بر آنان مقّرر نمي کرد به عذاب ديگري در دنيا گرفتار مي شدند. ولي آن ها گرچه عذاب سخت دنيوي به آن ها نرسيد در آخرت عذاب آتش دوزخ را دارند که شدّت و سخ تي آن را کسي جز خداوند نمي  داند. پس آن ها نبايد چنين کنندکه  عذاب و کيفرشان به آن ها رسيده و تمام شده است، زيرا عذابي که خداوند در آخرت براي آن ها آماده کرده بزرگ تر و کامل تر است.

« ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ» اين بدان خاطر است که آنان با خدا و پيغمبرش دشمني ورزيده و به مبارزه برخاسته اند و براي سرپيچي از خدا و رسولش کوشيده اند، و هرکس ه با خدا دشمني روزد سنت الهي درباره  او همين است. « وَمَن يُشَاقِّ اللَّهَ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ» و هر کس با خداوند  دشمني ورزد بداند که خداوند سخت  کيفر است.

قبيله بني نضير، پيامبر(ص) و مسلمان ها را سرزنش کردند که چرا درختان خرما و  ديگر درختان را قطع کرده است، و  ادعا نمودند که اين کار فساد و  تباهي است، از اين رو مسلمين را  مورد طعنه و عيب جويي قرار دادند. خداوند متعال خبر داد که بريدن درختان خرما و بر جاي گذاشتن آن از سوي مسلمانان « فَبِإِذْنِ اللَّهِ» به فرمان و اذن خداوند بوده است. « وَلِيُخْزِيَ الْفَاسِقِينَ» و براي آن بوده تا خداوند بدکاران را خوار و رسوا بگرداند.

شما را مسلّط کرد تا درختانشان را قطع کنيد و بسوزانيد تا اين کار عذابي باشد براي آن ها و مايه خواري و رسوايي شان در دنيا گردد. و تا ضعف و ناتواني کاملشان مشخّص شود. اين بود حالت قبيله بني نضير و اين که خداوند چگونه آن ها را در دنيا کيفر داد.

سپس بيان کرد که اموال و کالاهايشان به چه کسي مي رسد. پس فرمود:« وَمَا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ» چيزهايي از دارائي اهل اين آبادي يعني بني نضير که خداوند به پيامبرش ارزاني داشت، « فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلَا رِكَابٍ» شما اي گروه مسلمان ها! براي من دست آوردن آن اسبان و شتراني را نتاخته بوديد.

يعني براي به دست آوردن آن رنجي نبرده ايد؛ نه خودتان و نه چهارپايانتان بلکه خداوند در دل هاي يهوديان ترس و هراس انداخت و  اين اموال بدون زحمت به دست شما رسيد. بنابراين  فرمود:« وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَن يَشَاء وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ » ولي خداوند پيغمبرانش را بر هرکس که خداوند چيره مي گرداند  و خداوند بر هر چيزي تواناست. و از کمال قدرت الهي اين  است که هيچ امر محال و ناممکني براي او ناممکن نيست، و هيچ قدرتمندي در برابر او نيرويي ندارد.

«فيء» در اصطلاح فقها به اموالي گفته مي شود که بدون جنگ و به حق از کافران ستانده مي شود. مانند مال و دارايي اش که يهوديان فرار کردند و آن را از ترس مسلمين رها نمودند. چنين مالي «فيء» ناميده مي شود، چون از کافراني که مستحق آن نيستند به مسلمان هايي برگشته است که حقّ کامل در آن دارند.

حکم کلي«فيء» همان طور که خداوند بيان داشته  است، « مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى» هر آن چه از اموال و دارايي هاي اهالي آبادي ها که خداوند به پيغمبرش ارزاني داشته است، هم چنين به طور کلّي چه در زمان پيامبر و چه بعد از او کسي که حکومت را در دست دارد اگر چنين اموالي را به دست آورد، « فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ» اين  اموال متعلّق به خدا وپيغمبر و خويشاوندان پيغمبر و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان  است.

اين آيه شبيه آيه ايست که در سوره انفاق آمده است:«  وَاعلَمُوا أَنَّمَا غَنِمتُم مِّن شَيءِ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسهُ وَلِلرَّسُولِ وَلَذِي القُربَي واليتَمَي وَالمَسَکينِ وَابنِ السَّبيلِ» و بدانيد هر آن چه که به صورت  غنيمت به دست مي آوريد يک پنجم آن از آن پيغمبر و خويشاوندان او و يتيمان و بينوايان ودر راه ماندگان است. پس ين غنيمت به پنج گروه مي رسد: سهم خدا و پيغمبرش در مصالح و منافع عمومي و کلّ مسلمين صرف مي گردد. و يک پنجم آن به خويشاوندان پيامبر يعني بني هاشم و فرزندان مطلب مي رسد هرکجا که باشند، و سهميه زن و مردشان برابر است.

بني مطلب به خلاف سايرين بني عبد مناف بدين خاطر با بني هاشم در يک پنجم شريک  هستند چون در ورود به شعب ابي طالب وقتي که قريش پيامبر و بني هاشم را تحريک اقتصادي کردند و بر دشمني ورزيدن و قهر کردن از آن ها پيمان بستند با بني هاشم همراه بودند. بنابراين پيامبر(ص) در مورد بني عبدالمطلب فرمود: آن ها در زمان جاهليت و در اسلام مرا تنها نگذاشتند و از من جدا نشدند.

و يک پنجم به مستمندان يتيم مي رسد. يتيم  کسي است که پدرش را از دست داده و هنوز به سن رشد و بلوغ نرسيده است. و يک پنجم به فقرا مي رسد. و يک پنجم سهم مسافراني است که در ديار غربت مانده اند و مخارج سفر ندارند.  خداوند تقسيم «فيء» را در اين افراد مشخّص منحصر گرداند.

« كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاء مِنكُمْ» تا بين ثروتمندان دست به دست نگردد، به گونه اي که به ديگر افراد ناتوان و عاجز نرسد، که قطعا از چنين امري فساد بزرگي روي خواهد داد.

همان طور که در پيروي کردن از فرمان خدا و شريعت و آئين او منافع و مصلحت هاي بي شماري وجود دارد. بنابراين خداوند به رعايت قاعده و  اصل کلّي دستور داد و فرمود:« وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا» آن چه پيامبر براي شما از احکام الهي آورده است آن را اجرا کنيد و آن چه شما را از آن بازداشته است از آن دست بکشيد.

و اين شامل اصول و  فروع دين و ظاهر و باطن آن مي شود. و هر حکمي که پيامبر مي دهد بندگان بايد به آن چنگ بزنند و آن را اجرا کنند و مخالفت با فرمان پيغمبر جايز نيست. و هر آن چه پيامبر بگويد همانند دستور  خداوند لازم الاجرا است و هيچ کس اجازه ندارد آن را ترک نمايد و براي ترک  کردن آن  عذري بياورد. و مقدم داشتن سخن هيچ کسي بر سخن و حکم پيامبر جايز نيست.

سپس خداوند مردم را فرمان داد  تا از او بترسند و پروا کنند زيرا دل ها و ارواح و دنيا و آخرت با تقواي الهي آباد مي گردند و به وسيله تقوا و پرهيزگاري است که سعادت هميشگي و رستگاري بزرگ به دست مي آيد. و با ضايع کردن تقوا و بي اعتنايي به آن شقات و هميشگي و عذاب جاودانگي به سراغ انسان مي آيد. پس فرمود:« وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ» و از خداوند بترسيد، بي گمان خداوند سخت کيفر است و هرکس تقوا را ترک  کند و پيروي کردن از هوي و هوس و  خواسته هاي نفس را ترجيح دهد او را سخت کيفر مي دهد.

سپس خداوند متعال حکمت و سبب اختصاص يافتن غنايم به افراد مشخّصي را بيان کرد، و اين که آن ها سزاوار کمک هستند و سزاوارند که غنايم به آن ها تعلّق گيرد. پس بيان کرد که  آن ها يا مهاجر هستند که چيزهاي دوست داشتني از قبيل سرزمين و  اموال خود و دوستان  خويش را به خاطر خداوند و به خاطر محبّت پيامبر ترک کرده و هجرت نموده ا ند . اين ها راستگوياني هستند که به مقتضايا يمان خ ويش عمل کرده اند و با  اعمال صالح خود و عبادت هاي دشوار، صداقت ايمان خود را ثابت نموده اند.

به خلاف کسي که ادّعاي ايمان مي کند امّا ادّعاي خويش را با جهاد و هجرت وديگر عبادت ها ثابت نکرده است. و اين مستحقان يا انصار هستند از قبيله اوس و خزرج که با ميل و رغبت خود و بدوناجبار به خدا و پيامبرش ايمان آوردند، و پيامبر(ص) را جاي دادند و او را از هر دشمني محافظت  کردند، و دارالجهره ودارالايمان را  آماده نمودند تا اينکه تبديل به پناهگاهي براي مومنان گرديد که به آن مراجعه کردند و به آن پناه بردند. و زماني که همه شهرها و آبادي ها محل مبارزه با دين خدا و لانه شرک و فساد بود مسلمان ها فقط در  مدينه مي توانستند اقامت نمايند.

پس  همواره ياوران دين به انصار پناهنده مي شدند تا اين که اسلام گسترش يافت و قدرت گرفت و روز به روز تعداد مسلمانان و قلمرو اسلام بيش تر شد و دل هاي مردم را به وسيله علم و ايمان و قرآن فتح کردند و کشورها و شهرها را با شمشير و نيزه گشودند.

انصار از جمله صفت هاي زيبايشان اين بود که « يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ» کساني را که به نزد ايشان هجرت کرده اند دوست مي دارند. و اين به خاطر آن است که آن ها خدا و پيغمبرش را دوست دارند از اين رو دوستان خدا را دوست مي دارند و هرکس را که دين خدا را ياري نمايد دوست مي دارند.« وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُوا» و در دل هاي خود نسبت به مهاجران به خاطر نعمت هايي که خداوند به آنان داده است حسد  و کينه نمي ورزند و اين نشانگر پاکي و سالم بودن دل هاي آن هاست ودالّ بر اين است که دل هايشان از خيانت و کينه و حسد و پاک و به دور است. و اين دلالت مي نمايد که مهاجران از انصار برتر هستند چون خداوند اول از مهاجران ياد نموده و خبر داده  است که  انصار به خاطر فضيلت ها و برتري هايي که مخاجرين دارند نسبت به آنان حسد نمي ورزند. و اين دلالت مي نمايد که خداوند به آن ها چيزهايي داده که به انصار و ديگران نداده است، چون مهاجران هم هجرت کرده و هم پيامبر را ياري نموده اند.

« وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» يکي از صفت هاي انصار به سبب ايثار و از خودگذشتگي بر ديگران برتري يافته اند. ايثار کامل ترين نوع بخشندگي است، و اين که  انسان اموال و چيزهايي را که دوست دارد و به آن نيازمند است براي ديگران خرج کند.

و ضمن آن که نياز مبرم داشته باشد آن را به ديگران بدهد. چنين امري جز از اخلاق و خويي وارسته بر نمي آيد. نيز سرچشمه آن محبّت خداست که آن را بر محبّت و خواسته ها و اميال نفس و لذّت هاي آن مقدم داشته اند. از همين مورد است داستان مرد انصاري که آيه در رابطه با او نازل شده است . او مهمانش را بر خودش ترجيح داد و غذا را به مهمان داد و خود و خانواده و فرزندانش گرسنه خوابيدند تا مهمانشان سير بخوابد.

ايثار  امري پسنديده است، و بخل ورزيدن ناپسند، و هرکس که داراي ايثار و از خود گذشتگي باشد به راستي که از آفت بخل مصون مانده است:« وَمَن يوقَ شُحَّ نَفسِهِ فَأُولَئِکَ هُمُ المُفلِحُونَ» و هرکس که از بخل نفس خود مصون گردد چنين کساني قطعا رستگارند . و مصون بودن نفس از بخل شامل مصون بودن از بخل در همه چيزهايي است که انسان بدان امر شده است. پس هرگاه بنده از بخل نفس خود مصون باشد نفس او فرامين خدا و رسولش را اجرا مي کند و اين فرامين را با علاقه و شرح صدر انجام مي دهد.

و از آن چه که  خدا نهي کرده است دوري مي گزيند گرچه برايش دوست داشتني باشد، و نفس و شهوت، او را به انجام آن فرا بخواند. نيز اموال خود را در راه خدا و طلب رضايت او خرج مي  کند و با اين کار رستگاري و کاميابي را به دست مي آورد. به خلاف کسي که از بخل نفس  خود مصون نباشد و به بخل  مبتلا گردد و در انجام هر کار خيري بخيل باشد؛ بخلي که اساس و ماده هر شرّ و بدي است.

پس اين دو گروه وارسته اصحاب و ياران بزرگوار پيامبر و پيشوايان هستند؛  کساني که به فضيلت ها و خوبي هايي دست يافته اند که آنان که بعد از آن ها آمده اند به چنان خوبي هايي نايل نگرديده اند. پس اين ها برجستگان و سران مسلمانان و رهبران پرهيزگاران گشته اند.

و براي  کساني که پس از آن ها مي آيند همين فضيلت کافي است که در مسير آن ها حرکت کنند و به رهنمود آنان اقتدا نمايند. بنابراين خداوند پيشينياني را که به آن ها اقتدا نموده اند بيان کرد و فرمود:« وَالَّذِينَ جَاؤُوا مِن بَعْدِهِمْ» و کساني که بعد  از مهاجرين و  انصار به دنيا مي آيند، « يَقُولُونَ» در قالب خيرخواهي براي خود و همه مومنان مي گويند:« رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ» پروردگارا! ما و برادران ما را که در ايمان آوردن از ما پيشي گرفته اند بيامرز.

و اين دعايي است که همه  مومنان گذشته را از قبيل اصحاب و کساني که پيش از آن ها و بعد از آن ها بوده اند شامل مي شود. و اين از فضائل ايمان است که مومنان از يکديگر استفاده مي برند و براي يکديگر دعا مي کنند، چون همه در ايمان مشارکت دارند و ايمان است که ميان مومنان پيوند برادري ايجاد مي کند، و به سبب اين پيوند براي يکديگر دعا مي کنند و يکديگر را دوست مي دارند.

بنابراين خداوند در اين دعا بيان کرد که کينه اي در دل هايشان نسبت به همديگر ندارند، و هرگاه در دل کينه نباشد ضد آن که  محبّت و دوستي و خيرخواهي براي همديگر است جاي مي گيرد. و خداوند کساني را که پس از اصحاب مي آيند مومن قلمداد نمود، چون وقتي مي گويند:« سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ» دليلي است بر اين که در ايمان آوردن با گذشتگان مشارکت دارند و در عقايد و ايمان و  اصول آن پيرو اصحاب هستند. و اين ها اهل سنت و جماعت مي باشند که اين وصف کامل فقط بر آن ها صدق پيدا مي کند.

خداوند صفت آن ها را بيان کرد که به گناهان اقرار مي نمايند و از خداوند براي يکديگر طلب آمرزش مي کنند و تلاش مي نمايند تا در دل هايشان نسبت به برادران مومن خود کينه اي نداشته باشند. آن ها که اين دعا  را مي کنند مستلزم آن است يکديگر را دوست داشته باشند و هرکس چيزي را که براي خود مي پسندد براي برادرش نيز بپسندد و در بودن و نبودن برادرش و در زماني که زنده يا مرده است خيرخواهش باشد.

آيه کريمه دلالت مي نمايد که اين از جمله حقوق مومنان است که بر يکديگر دارند. سپس دعاي مومنان را با دو اسم بزرگوار خداوند به پايان برد، دو اسمي که بر کمال رحمت خداوند و شدّت مهرباني اش نسبت به بندگان دلالت مي نمايند. از جمله رحمت و رأفت او اين است که به مومنان توفيق داده است تا حقوق خدا و بندگانش را به جا بياورند. پس اين گروه هاي سه گانه، گروه هاي اين امّت هستند و  اين ها سزاوار غنيمت مي باشند و مسلّم است که غنيمت در جايي مصرف مي شود که مصلحت و منفعت مسلمين در آن باشد. و اين ها اهل غنيمت هستند، خداوند ما را از  زمره آنان بگرداند!

آيه ي 14-11:

أَلَمْ تَر إِلَى الَّذِينَ نَافَقُوا يَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَلَا نُطِيعُ فِيكُمْ أَحَدًا أَبَدًا وَإِن قُوتِلْتُمْ لَنَنصُرَنَّكُمْ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ آيا منافقان  را نديده  اي  که  به  ياران  خود از اهل  کتاب  که  کافر بودند، مي گفتند : اگر شما را اخراج  کنند ، ما نيز با شما بيرون  مي  آييم  و به  زيان شما از هيچ  کس  اطاعت  نخواهيم  کرد و اگر با شما جنگيدند ياريتان  مي   کنيم  ? و حال  آنکه  خدا مي  داند که  دروغ  مي  گويند

لَئِنْ أُخْرِجُوا لَا يَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَلَئِن قُوتِلُوا لَا يَنصُرُونَهُمْ وَلَئِن نَّصَرُوهُمْ لَيُوَلُّنَّ الْأَدْبَارَ ثُمَّ لَا يُنصَرُونَ اگر آنها را اخراج  کنند ، با آنها بيرون  نشوند  و اگر به  جنگشان   بيايندياريشان  نمي  کنند ، و اگر هم  به  ياريشان  برخيزند به  دشمن  پشت  مي   کنند پس  روي  ياري  نبينند

لَأَنتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِي صُدُورِهِم مِّنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَفْقَهُونَ وحشت  شما در دل  آنها بيشتر از بيم  خداست   زيرا مردمي  هستند که  به   فهم در نمي  يابند

لَا يُقَاتِلُونَكُمْ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرًى مُّحَصَّنَةٍ أَوْ مِن وَرَاء جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّى ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَعْقِلُونَ آنان  همگي  با شما جنگ  نپيوندند مگر در قريه  هايي  که  بارويشان  باشد ،، يااز پس  ديوار  آنها سخت  با يکديگر دشمنند  تو يکدل  مي  پنداريشان  و  حال  آنکه  دلهاشان  از هم  جداست  ، که  مردمي  بي  خردند.

سپس خداوند شگفتي حالت  منافقان را بيان مي کند؛ آن هايي که به برادران اهل کتاب خود قول مي دهند که شما را ياري مي کنيم و به اهل کتاب مي  گويند:« لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَكُمْ وَلَا نُطِيعُ فِيكُمْ أَحَدًا أَبَدًا» هرگاه شما را بيرون کنند ما هم با شما بيرون خواهيم آمد و هرکس ما را سرزنش کند يا بترساند تا شما را ياري نکنيم از او اطاعت نخواهيم  کرد.

« وَإِن قُوتِلْتُمْ لَنَنصُرَنَّكُمْ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ» و اگر با شما جنگ و پيکار شود قطعا شما را ياري خواهيم کرد و خداوند گواهي مي دهد که آنان در اين وعده اي که با آن برادران اهل کتاب خود را فريب مي دهند دروغگو هستند.

و اين از آن ها بعيد نيست چون دروغ، صفت آنهاست و مکر و فريب و نفاق و بزدلي را همواره به  همراه دارند. بنابراين خداوند آن  ها را تکذيب کرد، و همان طور که خداوند خبر داده بود  اتفاق افتاد، و فرمود:« لَئِنْ أُخْرِجُوا» اگر از خانه هايشان بيرون رانده شوند و آواره گردند، « لَا يَخْرُجُونَ مَعَهُمْ» منافقان به همراه آن ها بيرون نخواهند رفت، چون وطن خود را دوست دارند و بر جنگيدن و پيکار  کردن شکيبا نيستند، و به عهد خود وفادار نمي باشند.

« وَلَئِن قُوتِلُوا لَا يَنصُرُونَهُمْ» و اگر با آنان کارزار شود به آنان ياري نمي رسانند، بلکه ترس و بزدلي بر آن ها مستولي مي گردد و سستي آن ها را فرا مي گيرد و در زماني که برادرانشان به شدّت به آن ها نياز دارند خوارشان مي گردانند.« وَلَئِن نَّصَرُوهُمْ» و به فرضاگر آن ها را ياري کنند، « لَيُوَلُّنَّ الْأَدْبَارَ ثُمَّ لَا يُنصَرُونَ» قطعا پشت خواهند کرد و مي گريزند. يعني نمي جنگند و پا به فرار مي گذارند و خداوند هم آن ها را ياري نمي کند.

و آن چه آن ها را بر اين امر واداشت اين است که  ترس از شما مومنان، « أَشَدُّ رَهْبَةً فِي صُدُورِهِم مِّنَ اللَّهِ» در سينه هاي ايشان بيش از هراس آنان از خداست. پس آن ها ترسشان از شما بيش تر از ترسشان از خداست و آن ها ترس از مخلوقي که اختيرا کوچک ترين سود و زياني را براي خودش ندارد بر ترس از آفريننده اي که سود و زيان و دادن و ندادن در دست اوست مقّدم داشته  اند.

« ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَفْقَهُونَ» اين بدان خاطر است که آنان قومي هستند که مراتب  امور و حقايق آن را نمي فهمند و عواقب کارها را تصوّر نمي کنند. و فهميدن کامل و درک واقعي اين است که ترس از خداوند و اميد و محبّت به او بر محبّت و ترس ديگران مقدم باشد.

« لَا يُقَاتِلُونَكُمْ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرًى مُّحَصَّنَةٍ أَوْ مِن وَرَاء جُدُرٍ» آنان به صورت دسته جمعي جز در پس دژهاي محکم و يا از پشت ديوارها نمي جنگند. يعني در پيکار با شما ثابت قدم و مصمّم نخواهند بود مگر اين که در آبادي و قلعه ها پناه بگيرند و يا اين که پشت ديوارها باشند، در چنين مواقعي ممکن است که آن ها با تکيه بر قلعه ها و ديوارهايشان مقاومت کنند، نه اين که بر اثر شجاعت خودشان جنگيده باشند، و اين بزرگ ترين مذّمت است.

« بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ» عداوت و جنگشان در ميان خودشان سخت است. آن ها در جسم و توانايي شان آفتي ندارند. بلکه آفتشان اين است که ايمانشان ضعيف است و متّحد نيستند بنابراين فرمود:« تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا» وقتي آن ها را گرد هم مي بيني گمان مي بري که متّحد هستند، « وَقُلُوبُهُمْ شَتَّى» حال آن که دل هايشان پراکنده است. يعني نسبت به يکديگر حسد و نفرت دارند.

« ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا يَعْقِلُونَ» آن ها چون عقل و خرد ندارند چنين هستند، و اگر عقل داشتند آن چه را که بهتر است براي خود بر مي گزيدند و براي خويشتن خوارترين شيوه را نمي پسنديدند و متّحد مي شدند و همدل مي گشتند و يکديگر را ياري مي کردند. و هم ديگر را در راستاي منافع ديني و دنيوي شان کمک مي نمودند.

آيه ي 17-15:

كَمَثَلِ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ قَرِيبًا ذَاقُوا وَبَالَ أَمْرِهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ همانند آنهايي  هستند که  چندي  پيش  وبال  گناه  خويش  را چشيدند  و به   عذابي  دردآور نيز گرفتار خواهند شد

كَمَثَلِ الشَّيْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنسَانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِّنكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ همانند شيطان  که  به  آدمي  گفت  : کافر شو  چون  کافر شد ، گفت  : من  از  تو بيزارم   من  از خدا ، آن  پروردگار جهانيان  مي  ترسم

فَكَانَ عَاقِبَتَهُمَا أَنَّهُمَا فِي النَّارِ خَالِدَيْنِ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاء الظَّالِمِينَ سرانجامشان  آن  شد که  هر دو به  آتش  افتند و جاودانه  در آن  باشند  اين ، است  کيفر ستمکاران

داستان اين خوارشدگان اهل کتاب که خداوند انتقام پيامبرش را از آنها گرفت و طعم  خواري و ذلت را در دنيا به آنها چشاند و از سوي  کساني که به آنها وعده داده بودند ياري شان کنند، ياري نشدند، همچون داستان کساني است که اندکي پيش از اينان بودند. آن ها کفّار قريش بودند که شيطان کارهايشان را برايشان زيبا جلوه داد و گفت:« لَا غَالِبَ لَکُم اليومَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّي جَارُ لَّکُم فَلَمَّا تَرَآءَتِ الفَئَتَانِ نَکَصَ عَلَي عَقِبَيهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِي ءُ مِّنکُم إِنّي أَرَي مَا لَا تَرَونَ» امروز هيچ کس از مردم بر شما چيره نخواهد شد و من همراه شما هستم.

 وقتي دو گروه رو در روي هم قرار گرفتند شيطان به عقب فرار کرد و گفت: «من از شما بيزارم، من چيزي مي بينم که شما نمي بينيد.» پس آنان فريب خودشان را خوردند، نيز کساني ديگر آن ها را فريب دادند که به آنان سودي نرساندند و عذاب را از آنان دور نکردند تا اين که با تکبّر و غرور به محل«بدر» وارد شدند به گمان اين که آن ها به آرزويي که درباره پيامبر و مومنان داشتند مي رسند.

امّا خداوند پيامبرش و مومنان را بر آن ها پيروز گرداند و بزرگان و سرانشان  کشته شدند و تعدادي از آن ها به اسارت در آمدند و برخي پا به فرار گذاشتند. از اين رو« ذَاقُوا وَبَالَ أَمْرِهِمْ» طعم کارشان و سرانجام شرک و تجاوز خويش را چشيدند. اين عذابشان در دنيا بود، « وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» و در آخرت عذاب دردناکي دارند.

مثال منافقاني که برادران اهل کتاب خود را فريب دادند، « كَمَثَلِ الشَّيْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنسَانِ اكْفُرْ» مانند مثال شيطان است که به انسان گفت: کافر شو. يعني کفر را براي او زيبا جلوه داد و او را بر آن فراخواند. وقتي انسان فريب شيطان را خورد و کافر شد و به بدبختي گرفتار آمد، شيطاني که با او دوست بود و او را به اين کارها فرا مي خواند، به او فايده اي نرساند بلکه از او گريزان شد و بيزاري جست، و « قَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِّنكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ» گفت: من از تو بيزارم، من از خداوند ، پروردگار جهانيان مي ترسم. يعني من براي دور  کردن  عذاب از تو قدرتي ندارم و به اندازه يک ذره نمي توانم به تو سود برسانم.

« فَكَانَ عَاقِبَتَهُمَا» و سرانجام دعوت دهنده که شيطان  است و دعوت داده شده که انسان است اين شد که « أَنَّهُمَا فِي النَّارِ خَالِدَيْنِ فِيهَا» هر دوي آنان در آتش دوزخ هستند و در آن جاودانه خواهند بود. همان طور که خداوند متعال مي فرمايد:« إِنَّماَ يدعُو حِزبَهُ لِيکُونُوا  مِن أَصحَبِ السَّعيرِ» بي گمان شيطان گروهش را دعوت مي دهد تا از دوزخيان باشند.

« وَذَلِكَ جَزَاء الظَّالِمِينَ» و اين سزاي ستمکاران است؛ کساني که در ستمگري و کفر ورزيدن با همديگر مشارکت دارند، گرچه در شدت عذاب با يکديگر متفاوت هستند. و اين عادت و شيوه شيطان با همه دوستانش مي باشد؛ او آن ها را فرا مي خواند و با حيله و فريب، آن ها را به سوي آن چه که به زيانشان است مي کشاند تا اين که در دام مي افتند و  اسباب هلاکت و نابودي، آن ها را فرا مي گيرد. در اين هنگام از آن ها بيزاري مي جويد و از آن ها دست مي  کشد.

و کسي که از شيطان اطاعت کند قابل سرزنش است چون خداوند آدمي را از او برحذر داشته است. پس کسي که اقدام به اطاعت از او  نمايد از روي بينش مرتکب گناه مي شود و چنين کسي عذري ندارد.

آيه ي 21-18:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ اي  کساني  که  ايمان  آورده  ايد ، از خدا بترسيد  و هر کس  بايد بنگرد  که براي  فردايش  چه  فرستاده  است   از خدا بترسيد که  خدا به  کارهايي  که   مي  کنيد آگاه  است

وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ از آن  کسان  مباشيد که  خدا را فراموش  کردند و خدا نيز چنان  کرد تا خود  را فراموش  کنند  ايشان  نافرمانند

لَا يَسْتَوِي أَصْحَابُ النَّارِ وَأَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفَائِزُونَ اهل  آتش  و اهل  بهشت  با هم  برابر نيستند  اهل  بهشت  خود کاميافتگانند.

لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ اگر اين  قرآن  را بر کوه  نازل  مي  کرديم  ، از خوف  خدا آن  را ترسيده  و  شکاف  خورده  مي  ديدي   و اين  مثالهايي  است  که  براي  مردم  مي  آوريم  ،  شايد به فکر فرو روند.

خداوند متعال بندگان مومن خويش را به آن چه که ايمان اقتضا مي نمايد، و آن ترس از خدا در همه حالات و در پنهان و پيداست امر مي نمايد، و به آن ها فرمان مي دهد تا آن چه را که خداوند به آن امر نموده و يا از آنهي به  عمل آورده است رعايت کنند، و به آن چه که سود يا زيانشان در آن است بنگرند و در آن بيانديشند، چون آن ها وقتي آخرت را نصب العين خود قرار دهند و براي جاي گرفتن در بهشت اهمّيت بدهند بيش تر در انجام دادن کارهايي که انسان را به بهشت مي رسانند کوشش خواهند نمود و از آن چه که مانع رسيدن به بهشت مي شود و يا آن ها را از حرکت در مسير آن باز مي دارد دوري خواهند کرد.

نيز وقتي که بدانند خداوند به آن چه آن ها انجام مي دهند، آگاه است و اعمالشان بر خداوند پوشيده نمي  ماند و نزد او ضايع نمي گردد و  خداوند آن را فراموش نمي کند اين باعث مي شود تا بکوشند و تلاش نمايند. اين آيه کريمه اصل و قاعده ايست براي اين که انسان خودش را محاسبه کند و به خويشتن بپردازد، پس اگر در خود لغزشي يافت با دست کشيدن از آن، و توبه نصوح و روي گرداني از اسبابي که او را به آن لغزش مي رساند آن را جبران نمايد. و اگر ديد که در انجام  امري از اوامر الهي کوتاهي ورزيده است تلاش نمايد آن را جبران کند و فضايل را در وجود خويش رشد دهد ، و براي انجام دادن اوامر الهي از پروردگارش کمک بخواهد.

و منّت ها و نعمت هايي که خداوند به او ارزاني داشته است با تقصير و کوتاهي هايي که از او سر زده است مقايسه  کند، و اين کار باعث مي شود تا او قطعا شرم  کند. محرومّيت حقيقي آن است که بنده را از ياد برده و از ذکر او و اداي حقّ او غافل شده و به اميال و خواسته هاي نفس خود روي آورده باشند.

قطعا چنين کساني فايده اي به خود نرسانده اند. بلکه خداوند آن ها را از آن چه که به مصلحتشان مي باشد  غافل گردانده  است و در هر دو جهان زيان مند شده اند. و چنان کلاهي بر سرشان رفته است که امکان جبران آن نيست چون آنان بدکارند و از اطاعت پروردگارشان منحرف شده و به نافرماني هاي خداوند گرفتار آمده اند.

پس آيا کسي که تقواي الهي را رعايت کرده و از آن چه که براي فردي قيامتش از پيش فرستاده فکر کرده و سزاوار برخورداري از باغ هاي بهشت و زندگي سالم با کساني که خداوند بر آن ها انعام نموده از قبيل پيامبران و صديقان و شهيدان و صالحان شده است با کسي يکسان است که از ذکر خدا غافل بوده و حقوق الهي را فراموش کرده و در دنيا بدبخت شده و سزاوار عذاب آخرت گرديده است؟! ترديدي نيست که گروه اوّل رستگارانند و گروه دوّم زيانکاران مي باشند.

وقتي  خداوند مطالبي را براي بندگانش بيان  کرد و آن ها را در کتاب بزرگ خويش امر و نهي نمود، اين ايجاب مي کند تا آن ها به آن چه خداوند آنان را به سوي آن فرا خوانده و بر آن تشويق نموده است بشتابند، هرچند که دل هايشان چون کوه سخت باشد. چون اين قرآن اگر بر کوهي نازل شود از ترس خداوند کرنش کنان از هم پاشيده خواهد شد.

يعني تأثير قرآن بر دل ها چنان زياد است که حتّي  کوه ها هم نمي توانند در برابر آن مقاومت کنند. زيرا مواعظ و اندرزهاي قرآن به طور مطلق بزرگ ترين مواعظ هستند و اوامر و نواهي قرآن مشتمل بر حکمت ها و مصالحي فراوان مي باشد و انجام اين اوامر و نواهي براي انسان بسيار آسان است و هيچ تکلّف و تناقض و دشواري در آن نيست و براي هر زمان و مکاني و براي هر کسي مناسب مي باشند.

سپس خداوند متعال خبر داد که او براي مردمان مثال ها مي زند و حرام و حلال را براي بندگانش توضيح ميدهد تا در آيات او بينديشند و تدبّر نمايند، چون انديشيدن در آيات خداوند گنجينه هاي علم و دانش را براي انسان مي گشايد و راه هاي خير و شرّ را براي او روشن مي گرداند و او را بر انجام فضايل اخلاقي باز مي دارد. پس هيچ چيزي براي بنده از انديشيدن در قرآن و تدبّر در معاني آن سودبخش تر نيست.

آيه ي 24-22:

هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ اوست  خدايي  يگانه   هيچ  خدايي  جز او نيست   داناي  نهان  و آشکار و بخشاينده  و مهربان  است

هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ اوست  خداي  يگانه  که  هيچ  خداي  ديگري  جز او نيست  ، فرمانروا است  ،  پاک است ، ، عاري  از هر عيب  است  ، ايمني  بخش  است  ، نگهبان  است  ،  پيروزمند است  ، با جبروت  است  و بزرگوار است   و از هر چه  براي  او  شريک  قرارمي  دهند منزه  است

هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ  اوست  خدايي  که  آفريدگار است  ، صورت  بخش  است  ، اسمهاي  نيکو از آن   اوست  هر چه  در آسمانها و زمين  است  تسبيحگوي  او هستند و او پيروزمند  و حکيم  است.

اين آيات کريمه مشتمل بر بسياري از نام هاي نيکوي خداوند و صفات والاي او هستند. پس خداوند خبرداد که  معبود به حقّ و راستين تنها اوست؛ خدايي که هيچ معبود به حقّي جز او نيست. و اين به خاطر کمال و احسان فراگير و تدبير فراگيرش مي باشدو هر معبودي غير از او باطل و پوچ است و سزاوار ذرّه اي از عبادت و پرستش نمي باشد، چون ناتوان و ناقص است و براي خودش اختيار کوچک ترين سود و زياني را ندارد .

سپس خودش را به علم و آگاهي فراگير توصيف نمود که به آن چه از نگاه مخلوق پنهان است و آن چه که مخلوق مشاهده مي کنند آگاه و داناست. و خويشتن را به رحمت فراگيرش که همه چيز را در بر گرفته است ، و اين که رحمت او به هر موجود زنده اي مي رسد توصيف نمود.

سپس اين را بيان داشت که او معبود همه است، و تنها او معبود به حقّ است و او صاحب و پادشاه همه هستي است. پس جهان بالا و پايين همه مملوک خدا هستند و همه به او نيازمندند و تحت تدبير او قرار دارند.

« الْقُدُّوسُ السَّلَامُ» خداوند منّزه و سالم از هر عيب و نقص مي باشد، و خداوند بزرگ و داراي مجد و عظمت است، چون «قدُوس» بر پاک بودن از هر عيب و نقصي و بر عظمت خداوند در صفات و شکوهش دلالت مي نمايد. « الْمُؤْمِنُ» خداوندي که  پيامبرانش را به وسيله  معجزات روشن و دلايل قاطع و حجتّ هاي واضح تصديق مي نمايد. « الْعَزِيزُ» توانمند است و هرگز مغلوب نمي شود  و کسي نمي تواند جلوي او را بگيرد، بلکه او بر همه چيز چيره است و همه چيز در برابر او فروتن است.

« الْجَبَّارُ» خداوند جبار و چيره که درهمه بندگان چيره است و همه آفريده ها در برابر او مغلوب و فروتن اند. خداوندي که شکست خورده را جبران مي نمايد و فقير را توانگر مي کند. « الْمُتَكَبِّرُ» خداوندي که داراي کبريا و عظمت است و از همه عيب ها و ستم ها پاک است. « سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ» پاک است خداوند از آن چه انباز او مي کنند. و اين منّزه قرار دادن خداوند از همه چيزهايياست که مشرکان او را بدان وصف کرده اند.

« هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ» اوست خداوند، آفريننده همه مخلوقات وتصويرگر همه تصويرها . و اين نام هاي نيکو: « خالق» و «باريء» و «مصور» به صفات «خلق» و «تدبير» و «تقدير» تعلق دارند که صفاتي مختص به خداوند مي باشند و هيچ کس در آنها با خدا شريک نيست.

« لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى» او نام هاي نيک دارد، نام هاي زياد و بي شماري دارد که کسي جز  او تعداد آن ها را نمي داند، با وجود اين همه نام هاي او نيک هستند، يعني داراي صفات کمال مي باشند، بلکه بر کامل ترين بزرگ ترين صفت ها دلالت مي نمايند و به هيچ صورت در آن عيب و  نقصي نيست.

و از نيک بودنشان اين  است که خداوند آن نام ها را دوست مي دارد و هرکس آن ها را دوست بدارد او را نيز دوست مي دارد و مي پسندد، نيز دوست دارد که بندگان، او را با اين نام ها فرا بخوانند و نيازهايشان را از او بطلبند. و از کمال خداوند و برخورداري او از نام هاي نيک و صفات والاي او اين است که همه آن چه  در آسمان ها و زمين هستند همواره به او نيازمندند و او را به پاکي مي ستايند و نيازهايشان را از او مي  خواهند. پس، هر آن چه را که لطف خويش به آنان مي دهد. « وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ » و او توانمند ِ با حکمت است؛ هرچه بخواهد مي شود و هيچ چيزي جز بر اساس حکمت و مصلحتي انجام نمي يابد.

پايان تفسير سوره ي حشر

 

فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره