فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره

تفسير سوره ي نجم

مکي و 62 آيه دارد.

 

بسم الله الرحمن الرحيم

آيه ي 18-1:

وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى قسم  به  آن  ستاره  چون  پنهان  شد ،

مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى که ، يار شما نه  گمراه  شده  و نه  به  راه  کج  رفته  است.

وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى و سخن  از روي  هوي  نمي  گويد.

إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى نيست  اين  سخن  جز آنچه  بدو وحي  مي  شود.

عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى او را آن  فرشته  بس  نيرومند تعليم  داده  است  :

ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى صاحب  نيرويي  که  استيلا يافت.

وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى و او به  کناره  بلند آسمان  بود.

ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى سپس  نزديک  شد و بسيار نزديک  شد ،

فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى تا به  قدر دو کمان  ، يا نزديک  تر

فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى و خدا به  بنده  خود هر چه  بايد وحي  کند وحي  کرد

مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى دل  آنچه  را که  ديد دروغ  نشمرد

أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا يَرَى آيا در آنچه  مي  بينيد با او جدال  مي ، کنيد ?

وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى او را ديگر بار هم  بديد ،

عِندَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى نزد سدره  المنتهي  ،

عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى که  آرامگاه  بهشت  نزد آن  درخت  است.

إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَى وقتي  که  سدره  را چيزي  در خود مي  پوشيد ،

مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى چشم  خطا نکرد و از حد در نگذشت

لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى هر آينه  پاره  اي  از آيات  بزرگ  پروردگارش  را بديد.

خداوند متعال به ستاره سوگند خورده است بدانگاه که در آخر شب در افق پنهان مي شود و غروب مي کند و شب پايان مي يابد و روز مي آيد. چون در اين نشانه هاي بزرگي است که ايجاب مي کند خداوند به آن قسم بخورد. و صحيح آن است که «نجم» اسم جنس است و شامل همه ستارگان مي باشد. خداوند به ستارگان قسم مي خورد که شک و ترديدي در صحت وحي الهي نيست، چون در اين مناسبت عجيبي است و آن اين که خداوند ستارگان را زينت بخش آسمان قرار داده است، هم چنان که وحي و پيامدهاي آن زينت بخش زمين هستند و اگر نبود دانشي که از پيامبران برجاي مانده است، مردم به چنان تاريکي در مي افتادند که بسي شديدتر از تاريکي شب ظلماني است.

و سوگند ياد نمود که پيامبر از اين که در دانش و هدف خود گمراه باشد منّزه است. و اين مستلزم آن است که پيامبر در علم خود راهيافته و هادي و داراي هدفي نيکو خيرخواه خلق باشد. برعکس آن چه اهل گمراهي بر آن هستند که دانش آن ها فاسد و قصد و هدفشان باطل است.

و فرمود:« صَاحِبُكُمْ» يار شما. تا آن ها را يادآور شود که آن ها راستگويي و راهيابي پيامبر را مي دانند و کار و بارش بر آن ها پوشيده نيست.

« وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى» و سخنان او از روي هوي و هوس و اميال نفساني اش نمي باشد. « إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى» پيامبر جز آن چه از هدايت و پرهيزگاري که بر او وحي مي شود پيروي نمي کنند، و اين دلالت مي نمايد که سنّت و حديث از جانب خدا بر پيامبرش وحي مي شود. همان طور که خداوند متعال فرموده است:« وَأَنزَلَ اللَّهُ عَلَيکَ الکِتَبَ وَالحِکمَةَ» و خداوند کتاب و حکمت = سنت را بر تو نازل فرموده است. و بر اين دلالت مي نمايد که پيامبر در آن چه از خداوند خبر مي دهد و در تبيين شريعت الهي معصوم است چون  کلام او از روي هوي و هوس صادر نمي گردد، بلکه از وحي بر مي آيد که بر او وحي مي شود.

سپس از معلّم پيامبر سخن به ميان آورد، معلّمش جبرئيل عليه السلام نيروندتين و کامل ترين و فاضل ترين فرشتگان است. پس فرمود:« عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى» جبرئيل عليه السلام که در ظاهر و باطن بسيار نيرومند است وحي را بر پيامبر فرود آورده است. او بر اجراي آن چه خداوند دستور داده است قوي مي باشد. و بر رساندن وحي به پيامبر و جلوگيري شياطين از ربودن آن تواناست. نيز بر اين تواناست که نگذارد شيطان چيزي را به وحي داخل کند که از آن نيست. و اين شيوه اي است براي حفظ و حراست وحي از جانب خداوند بزرگ؛ و آن اينکه وحي را توسط اين فرستاده ي قوي و امين فرستاده است.

« ذُو مِرَّةٍ» داراي توانمندي و اخلاق نيکو، و زيبايي ظاهري و باطني است.« فَاسْتَوَى» پس جبرئيل عليه السلام راست و درست ايستاد. « وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى» در حالي که او در جهت بلند و افق آسمان که از زمين بلندتر و برتر است، قرار داشت. پس روحي از ارواح علوي است که شياطين نمي توانند به آن برسند.

« ثُمَّ دَنَا» سپس جبرئيل براي رساندن وحي به پيامبرش (ص) نزديک شد. « فَتَدَلَّى» و از افق اعلي و آسمان بلند بر او فرود آمد. « فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى» و به اندازه دو کمان يا کمتر از آن به او نزديک شد. و اين بر کمال نزديک شدن او به پيامبر دلالت مي نمايد، و نشانگر آن است که ميان  او و جبرئيل واسطه اي نبوده است.

« فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى» پس خداوند به وسيله جبرئيل عليه السلام آن چه را از شريعت بزرگ و خبر درست و راست را که بايد به بنده خدا مي رساند، وحي نمود. « مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى» دل پيامبر و ديده اش وحيي را که خداوند به او وحي نمود انکار نکرد و چشم و گوش و قلبش با آن متفق بود.

و اين دليلي است بر کمال وحيي که خداوند بر او وحي نموده است. و پيامبر آن را طوري از جبرئيل فرا گرفته که هيچ شک و ترديدي درآن نيست. دلش آن چه را که چشمانش ديده بود تکذيب نکرد و در آن شکّي نکرد. و احتمال دارد منظور نشانه هاي بزرگي است که پيامبر (ص) در شب معراج ديد و او با قلب و چشم به آن يقين نمود و همين در تاويل آيه  کريمه مذکور درست است.

و گفته شده که منظور از آن ديدن پروردگار از سوي پيامبر در شب معراج و سخن گفتن با اوست. و اين را بسياري از علما برگزيده اند و ثابت کرده اند که پيامبر پروردگارش را در دنيا ديده است. امّا قول اوّل درست است و منظور جبرئيل عليه السلام است. همان طور که سياق آيه بر آن دلالت مي نمايد. يعني محّمد جبرئيل را به صورت اصلي دوبار ديده است؛ يک بار در افق اعلي زير آسمان دنيا، همان طور که گذشت. و بار دوّم بالاي آسمان هفتم در شب معراج؛ شبي که پيامبر (ص) به آسمان هاي بالا برده شد. بنابراين فرمود:

« وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى» و همانا  محمّد جبرئيل را باري ديگر در حالي که به سوي او فرود مي آمد ديد. « عِندَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى» نزد «سدرة المنتهي»؛ و آن درخت بسيار بزرگي است بر بالاي آسمان هفتم و اين درخت «سدرة المنتهي» ناميده مي شود، چون هرچه از زمين به سوي بالا مي رود به آن منتهي مي گردد و آن چه از وحي و غيره که از سوي خداوند نازل مي گردد از آن فرود مي آيد. و يا به خاطر اين «سدرة المنتهي» ناميده مي شود که علم مخلوقات بدان منتهي مي شود. يعني چون آن بالاي آسمان ها و زمين قرار دارد پس آن در اوج بلندي است. و يا به خاطر مسايلي ديگر. و الله اعلم . پس محمّد(ص) جبرئيل را در آن جا ديد؛ جايي که محل ارواح علوي و پاک شده زيباست که هيچ شيطاني و هيچ روح پليدي نمي تواند به آن نزديک شود.

« عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى » جنّت نزد آن درخت است که همه انواع نعمت ها در آن فراهم است ، طوري که همه آرزوها در آن تحقّق مي يابد و دل ها به آن علاقمند مي شوند، و اين دليلي است بر آن که بهشت در بالاترين جا و بالاي آسمان هفتم  است.

« إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَى» آن گاه که امري بزرگ از سوي خدا آن را مي پوشاند که وصف و حالت آن را جز خداوند عزوجل نمي داند. « مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى» چشم پيامبر به راست و چپ از مقصود و هدف منحرف نشد و به خطا نرفت. و اين کمال ادب پيامبر(ص) است که در جايي قرار گرفت که خداوند وي را در آن جا قرار داد و در انجام آن کوتاهي نورزيد و از آن تجاوز نکرد. و اين کامل ترين نوع ادب است که در آن از گذشتگان و آيندگان پيشي گرفته است و کوتاهي ورزيدن به روش هاي زير صورت مي گيرد: اين که بنده به آن چه خداوند او را بدان دستور داده به آن عمل نکند و آن را انجام ندهد يا آن را به صورتي انجام دهد که در آن کوتاهي بورزد، يا در انجام دهد که در آن کوتاهي بورزد، يا در انجام آن افراط نمايد، و يا به صورتي انجام دهد که به چپ و راست منحرف شود. و همه اين چيزها از منتفي و دور است.

« لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى» او در شب إسرا بخشي از  نشانه هاي بزرگ پروردگارش از قبيل بهشت وجهنّم و ديگر نشانه ها را مشاهده کرد.

آيه ي 25-19:

أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى آيا لات  و عزا را ديده  ايد ?

وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى و منات  آن  بت  سومي  ديگر را ?

أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنثَى آيا شما را پسر باشد و او را دختر ?

تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَى اين  تقسيمي  است  خلاف  عدالت

إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى اينها چيزي  نيستند جز نامهايي  که  خود و، پدرانتان  به  آنها داده  ايد  و  خداوند هيچ  دليلي  بر آنها نفرستاده  است   تنها از پي  گمان  و هواي  نفس   خويش  مي  روند و حال  آنکه  از جانب  خدا راهنماييشان  کرده  اند.

أَمْ لِلْإِنسَانِ مَا تَمَنَّى آيا هر چه  آدمي  آرزو کند برايش  حاصل  است  ?

فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَالْأُولَى هم  آخرت  و هم  دنيا از آن  خداست.

وقتي خداوند آن چه را از هدايت و دين راستين و فرمان دادن به پرستش پروردگار و يگانه دانستن او، که  محمّد(ص) آورده است بيان کرد، بطلان آن چه را که  مشرکان بر آن هستند نيز بيان نمود.

از جمله پرستش چيزهايي که هيچ چيزي از صفات کمال را دارا نيستند و سود و زياني نمي رسانند، بلکه نام هاي بي معني هستند که مشرکان و پدران گمراه و نادانشان نام گذاري نموده و نام هاي باطلي براي آن ها ايجاد  کرده اند که سزاوار آن نيستند.

پس آن ها خود و ديگر گمراهان را با آن فريفتند. پس معبودهايي که چنين هستند به اندازه ذرّه اي سزاوار پرستش نمي باشند و انبازهايي که آنان نام گذاري کرده اند به ناحق چنين پنداشته اند از اوصافي که معبودها بدان متصف مي باشند مشتق اند. آن ها « اللات» را از «اله» که به معني سزاوار پرستش است گرفته و بر بت خود نهاده اند.  و « العزي» را از عزيز و «مناة» را از منّان گرفته اند. اين گونه نام هاي الهي را منحرف کرده و راه الحاد را در پيش گرفته و به خود جرأت داده اند که با او شرک بورزند. و اين نام ها معني ندارند. پس هرکس که کم ترين بهره از عقل و خرد داشته باشد باطل بودن اين اوصاف را مي داند.

« أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنثَى» آيا به گمان و پندار باطل خويش دختران را به خدا نسبت مي دهيد و پسران از آن شما هستند؟ « تِلْكَ إِذًا قِسْمَةٌ ضِيزَى» اين تقسيم ستمگرانه اي است، و چه ستمي بالاتر از تقسيمي است که بنده مخلوق بر خداوند خالق برتري داده شود؟! بسي والا و پاک و منّزه است خداوند از آن چه مي گوييد.

« إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ» اين ها فقط نام هايي است که شما و پدرانتان آن ها را نام گذاري کرده ايد و خداوند هيچ حجّت و دليلي بر صحّت باور و مذهبتان نازل نکرده است و هر آن چه که خداوند درباره صحّت آن دليلي نازل نکرده باشد باطل و فاسد است و به عنوان دين و آيين برگرفته نمي شود.

هم چنين آن ها پيش خودشان از دليلي پيروي نمي کنند تا به راهي که در پيش گرفته اند يقين داشته باشند، بلکه آن چه که آن ها را بر اين سخنشان ياري کرده است گمان فاسد و پوچ ، و جهالت بي ارزش و شرک و بدعت هايي است که اميال نفساني شان آن ها را به سوي آن مي کشاند. آنان چز پيروي از گمان، انگيزه اي براي کارشان ندارند چرا که فاقد دانش و هدايت اند. بنابراين فرمود:« وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى» حال آن که از سوي پروردگارشان براي آنان هدايت آمده است . يعني چيزي آمده که آن ها را به سوي توحيد و نبّوت و همه  مطالبي که بندگان بدان نياز دارند راهنمايي مي نمايد.

و همه اين موارد را خداوند به کامل ترين و روشن ترين صورت بيان کرده و چنان بيان نموده است که بيش از هر چيزي انسان را به سوي هدف راهنمايي مي کند. و دلايل و حجّت هايي بر آن اقامه نموده که باعث مي شود تا آن ها و ديگران از آن پيروي نمايند. پس بعد از بيان روشنگر و ارائه دليل، براي هيچ کسي حجّت و عذري باقي نمانده است.

و از آن جا که آن چه آن ها بر آن هستند پيروي از گمان است و سرانجام آن شقاوت و عذاب هميشگي است، باقي ماندن بر اين حالت  کمال بي خردي و نهايت ستمگري است، با وجود اين آن ها خيالات و آرزوهايي در سر مي پرورانند و فريب مي خورند.

بنابراين خداوند بر کسي که ادعا مي کند هر آن چه آرزو کند بدان مي رسد اعتراض نمود و بيان داشت که چنين  فردي دروغ مي گويد: پس فرمود:« أَمْ لِلْإِنسَانِ مَا تَمَنَّى؛ فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَالْأُولَى» آيا انسان هر آن چه را که آرزو کند بدان مي رسد؟آري! آخرت و دنيا از آن خداست پس به هرکس بخواهد مي دهد و به هرکس که بخواهد نمي دهد، و اين امر پيرو آرزوهاي آنان نيست و طبق ميل آن ها انجام نمي شود.

آيه ي 26:

وَكَم مِّن مَّلَكٍ فِي السَّمَاوَاتِ لَا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا إِلَّا مِن بَعْدِ أَن يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَن يَشَاء وَيَرْضَى؛ و چه  بسيار فرشتگان  در آسمانند که  شفاعتشان  هيچ  سود ندهد ، مگر از آن   پس  که  خدا براي  هر که  خواهد رخصت  دهد و خشنود باشد.

خداوند با اعتراض بر کسي که فرشتگان و  غير از الله را پرستش مي کند و گمان مي برد که به او سود مي بخشد و روز قيامت نزد خداوند برايش شفاعت مي کند، مي فرمايد:« وَكَم مِّن مَّلَكٍ فِي السَّمَاوَاتِ» چه بسيار فرشتگان مقّرب و بزرگواري در آسمان ها هستند که « لَا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا» که براي کسي که آن ها را به فرياد خوانده و دست به دامانشان شده و به آن ها اميد بسته سودي نمي بخشند و فايده اي نمي رسانند.

« إِلَّا مِن بَعْدِ أَن يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَن يَشَاء وَيَرْضَى» بعد از آن که خداوند براي هرکسي که بخواهد و بپسندد اجازه دهد. يعني حتما بايد دو شرط وجود داشته باشد: يکي اين که خداوند متعال اجازه شفاعت بدهد، و از کسي که براي او شفاعت مي شود راضي و خشنود باشد. و معلوم است که فقط عملي پذيرفته مي شود که خالصانه براي خدا  انجام بگيرد و کسي که آن را  انجام مي دهد آن را مطابق شريعت انجام دهد. پس مشرکان هيچ بهره اي از شفاعتِ شفاعت  کنندگان ندارند چرا که آن ها درِ رحمت مهربان ترين مهربانان را به روي خود بسته اند.

آيه ي 30-27:

إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلَائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنثَى آنان  که  به  آخرت  ايمان  ندارند فرشتگان  را به  نامهاي  زنان  مي  نامند.

وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا، اينان  را بدانچه  مي  گويند هيچ  دانشي  نيست   تنها از پندار خود پيروي   مي کنند و پندار براي  شناخت  حقيقت  کافي  نيست.

فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا پس  تو نيز از کسي  که  از سخن  ما رويگردان  مي  شود و جز زندگي  دنيوي  را  نمي  جويد اعراض  کن.

ذَلِكَ مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَى منتهاي  دانششان  همين  است   پروردگار تو به  آن  که  از طريق  او گمراه  مي   شود يا به  راه  هدايت  مي  افتد داناتر است.

کساني که براي خدا شريک قرار مي دهند و پيامبرانش را تکذيب مي نمايند و به آخرت ايمان نمي آورند به سبب آن که به خدا ايمان نياورده اند گفته ها و کارهايي از آن ها سر مي زند که مخالف با شريعت خدا و پيامبرش مي باشد. از جمله مي گويند:« فرشتگان دختران خدايند». پس آن ها پروردگارشان را از داشتن فرزند منّزه ندانسته و فرشتگان را گرامي داشته و آن ها را زن ناميده اند.

حال آن که آن ها بدان علم و آگاهي ندارند؛ نه از سوي خدا در اين باره به آن ها دانشي رسيده و نه از سوي پيامبرش، و نه سرشت ها و خِرَدها بر اين دلالت مي کنند. و خداوند از داشتن فرزند و همسر منّزه و پاک است چرا که او يگانه يکتاست و تنهاي بي نياز مي باشد. خدايي است که نه از کسي زاده شده و نه کسي از او زاده مي شود و هيچ همتايي ندارد. و فرشتگان بزرگوار، مقّرب بارگاه خداوند هستند و کمر به خدمت او بسته  اند. «لَّا يعصُونَ اللَّهَ أَمَرَهُم وَيفعَلُونَ مَا يومَرُونَ» از آن چه خداوند به آن ها فرمان دهد سرپيچي نمي کنند و هر آن چه را فرما يابند انجام دهند.

و مشرکان دراين باره از سخن زشتي پيروي مي کنند و آن گمان است که انسان را از حق و حقيقت بي نياز نمي کند، و به جاي يقين نمي نشيند چون حق بايد در آن يقين باشد؛ يقيني که برآمده از دلايل و حجّت هاي روشن است.

 و از آن جا که شيوه کساني که ذکر شدند چنين است و هدف آن ها پيروي کردن از حق نيست و هدفشان پيروي از خواسته ها و اميال و هوي و هوس مي باشد، خداوند به پيامبرش فرمان داد تا از کساني که از ذکر و پند الهي که قرآن بزرگ است روي گردانده  اند روي بگرداند. زيرا کسي که به قرآن پشت کرده از علوم مفيد و سودمند روي گردانده و جز زندگي دنيوي چيزي نخواسته است و نهايت هدف او همين است. و معلوم است که آن را مي خواهد، پس تلاش اين ها منحصر به دنيا و لذّت هايش مي باشد، و از هر راه و به هر صورتي که به دست بيايد آن را به دست مي آورند.

« ذَلِكَ مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ» اين مُنتهاي دانش آنان است. امّا  کساني که به آخرت ايمان دارند و آن را تصديق مي کنند داراي عقل و خرد هستند. پس هدف آن ها سراي آخرت است و علوم آن ها برترين و بزرگ ترين دانش هاست و علوم آن ها از کتاب خدا و سنّت پيامبرش (ص) برگرفته شده است. و خداوند کسي را که سزاوار هدايت است بهتر مي شناسد و او را هدايت مي نمايد و هم چنين کسي را که شايسته هدايت نيست بهتر مي شناسد و به احوال او آگاه تر است و او رابه حال خودش واگذار مي کند و خوارش مي گرداند، در نتيجه آن فرد از راه خدا گمراه مي شود. بنابراين خداوند متعال فرمود:« إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَى» بي گمان پروردگارت به کسي که از راه او گمراه شده داناتر است و به کسي که هدايت يافته داناتر است. پس خداوند فضل و لطف خويش را در جاي مناسب و شايسته قرار مي دهد .

آيه ي 32-31:

وَلِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَسَاؤُوا بِمَا عَمِلُوا وَيَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى از آن  خداست  هر چه  در آسمانها و هر چه  در زمين  است  تا بدکاران  را در، برابر اعمالشان  کيفر دهد و نيکوکاران  را به  کردار نيکشان  پاداش

الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ إِنَّ رَبَّكَ وَاسِعُ الْمَغْفِرَةِ هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنشَأَكُم مِّنَ الْأَرْضِ وَإِذْ أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ فَلَا تُزَكُّوا أَنفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى کساني  که  از گناهان  بزرگ  و زشتيها اجتناب  مي  کنند جز آنکه  گناهي   کوچک از آنها سر زند بدانند که  آمرزش  پروردگار تو وسيع  است  و او به   شما ، آنگاه  که  از زمين  بيافريدتان  و آنگاه  که  در شکم  مادرتان  پنهان   بوديد ، آگاه  تر است   خويشتن  را بي  گناه  مدانيد  اوست  که  پرهيزگار  را بهتر مي  شناسد.

خداوند متعال خبر مي دهد که او فرمانرواي هستي است و در فرمانروايي و پادشاهي دنيا و آخرت تنها و يگانه است و همه آن چه که در آسمان ها و زمين است ملک خدا و از آن  او است. و او چون پادشاهي بزرگ در بندگانش تصّرف مي کند و تقدير او در آن ها نافذ است و شريعت او بر آن ها جاري مي شود و آن ها را امر مي نمايد و يا نهي مي  کند آنان را جزا مي دهد، به فرمانبردار پاداش مي دهد و گناهکار را کيفر مي دهد. « لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَسَاؤُوا بِمَا عَمِلُوا» تا کساني را که بد کرده اند به کيفر کارهاي بدي از قبيل کفر و ديگر گناهاني که انجام داده اند کيفر سخت بدهد. « وَيَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى» و به کساني که عبادت خداوند را به نيکويي انجام داده و با خلق خدا به نيکي رفتار کرده اند پاداش نيک بدهد. يعني حالت آن ها را در دنيا و آخرت نيک گرداند و بالاتر و بزرگ تر از اين خشنودي پرورگارشان ، و دست يابي به بهشت و نعمت هاي آن مي باشد.

سپس حالتشان را بيان کرد و فرمود:« الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ» کساني که از گناهان کبيره و زشتي ها جز گناهان صغيره دوري مي گزينند. يعني واجباتي را انجام مي دهند که خداوند به انجام آن فرمان داده و ترک کردن آن از گناهان کبيره است.

و گناهان کبيره از قبيل زنا، نوشيدن شراب، رباخواري، قتل و امثال آن از گناهان بزرگ را ترک مي نمايند و از آن دوري مي گزينند. « إِلَّا اللَّمَمَ» به جز گناهان کوچک که انجام دهنده آن بر آن اصرار نمي ورزد، و يا گناهاني که هر از چند گاهي بنده آن را انجام مي دهد و بسيار کم و به ندرت مرتکب آن ها مي شود. اين گناه طوري نيست که به محض  اين که بنده آن را انجام داد از زمره نيکوکاران خارج شود، چنين گناهاني اگر انجام داده شود و در ضمن آن واجبات به جاي آورده شود و در ضمن آن واجبات به جاي آورده شود و محرّمات ترک شوند تحت آمرزش خداوند قرار مي گيرند؛ آمرزشي که هر چيزي را فرا گرفته است . بنابراين فرمود:« إِنَّ رَبَّكَ وَاسِعُ الْمَغْفِرَةِ» بي گمان پروردگارت داراي آمرزش گسترده است و اگر آمرزش او نبود آبادي ها و مردم هلاک مي شدند.

و اگر گذشت و بردباري اش نبود آسمان روي زمين فرو مي افتاد و خداوند هيچ جانوري را روي زمين باقي نمي گذاشت.

بنابراين پيامبر(ص) فرمود:« نمازهاي پنج گانه و هر جمعه و تا جمعه ديگر و هر رمضان تا رمضان ديگر، کفّاره گناهاني هستند که ميان آن دو  اتّفاق مي افتند به شرطي که از گناهان کبيره پرهيز شود».« هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنشَأَكُم مِّنَ الْأَرْضِ وَإِذْ أَنتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ» خداوند متعال به حالات شما و به ضعفي که شما را بر آن سرشته است و اين که در انجام بسياري از فرمان هاي او سستي مي ورزيد و انگيزه هاي فراواني که براي انجام کارهاي حرام در وجود شما است.

و گناهان و جاذبه هاي زيادي که دارند و موانع قوي در برابر آن نداريد آگاه تر است. و ضعف در شما مشاهده مي شود، از زماني که خداوند شما را از زمين پديد آورد و آن گاه که در شکم مادرانتان بوديد همواره ضعيف و ناتوان هستيد، گرچه خداوند نيرويي در شما به وجود آورده که شما را بر انجام آن چه بدان دستور داده است کمک مي نمايد، ولي همواره ضعيف و ناتوان هستيد.

پس، از آنجا که خداوند به اين حالات شما آگاه است حکمت الهي و کَرَم ربّاني اقتضا نموده تا شما را غرق رحمت و آمرزش و عفو خويش گرداند و با احسان خود شما را بپوشاند و گناهان را از شما دور کند. به خصوص اگر بنده در همه اوقات به دنبال خشنودي پروردگارش باشد و در اکثر اوقات بکوشد تا کارهايي انجام دهد که او را به پروردگارش نزديک نمايد و از گناهان بگريزد؛ گناهاني که پروردگارش را از او ناخشنود مي گرداند.

امّا گاهي گناهاني از آدمي سر مي زنند پس خداوندت بخشنده ترين بخشندگان است و نسبت به بندگانش از مادر به فرزندش مهربانتر است. پس قطعا چنين فردي همواره به آمرزش پروردگارش نزديک است و خداوند همواره او را اجابت مي کند. بنابراين فرمود:« فَلَا تُزَكُّوا أَنفُسَكُمْم پس، از پاک بودن خود سخن مگوييد.

يعني با ستودن خويش نزد مردم از پاکيزگي خود سخن مگوييد.« هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَى» خداوند به پرهيزگاران داناتر است، چون تقوي و پرهيزگاري در قلب جاي دارد و خداوند از قلب آگاه است و مطلع است و انسان را طبق نيکي و پرهيزگاري که در دل دارد جزا مي دهد. و مردم هيچ چيزي از عذاب خدا را از شما دور نمي کنند.

آيه ي 33-62:

أَفَرَأَيْتَ الَّذِي تَوَلَّى آيا آن  را که  از تو رويگردان  شد ديدي  ?

وَأَعْطَى قَلِيلًا وَأَكْدَى اندک  مي  بخشيد و در انفاق  بخل  مي  ورزيد

أَعِندَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ يَرَى آيا علم  غيب  دارد و مي  بيند، ?

أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِمَا فِي صُحُفِ مُوسَى يا از آنچه  در صحيفه  هاي  موسي  آمده  بي  خبر مانده  است  ?

وَإِبْرَاهِيمَ الَّذِي وَفَّى يا از ابراهيم  ، که  حق  رسالت  را ادا کرد ?

أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى که  هيچ  کس  بار گناه  ديگري  را بر ندارد ?

وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى و اينکه  : براي  مردم  پاداشي  جز آنچه  خود کرده  اند نيست  ?

وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى و زودا که  کوشش  او در نظر آيد

ثُمَّ يُجْزَاهُ الْجَزَاء الْأَوْفَى سپس  به  او پاداشي  تمام  دهند

وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنتَهَى و پايان  راه  همه  ، پروردگار توست

وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَى و اوست  که  مي  خنداند و مي  گرياند

وَأَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَأَحْيَا و اوست  که  مي  ميراند و زنده  مي  کند

وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ الذَّكَرَ وَالْأُنثَى و اوست  که  جفتهاي  نر و ماده  را آفريده  است  ،

مِن نُّطْفَةٍ إِذَا تُمْنَى از نطفه  ، آنگاه  که  در، رحم  ريخته  مي  شود

وَأَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرَى و بر خداوند است  که  آن  را بار ديگر زنده  کند

وَأَنَّهُ هُوَ أَغْنَى وَأَقْنَى و اوست  که  بي  نياز کند و روزي  دهد

وَأَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرَى و اوست  پروردگار ستاره  شعري

وَأَنَّهُ أَهْلَكَ عَادًا الْأُولَى و اوست  که  عاد ، آن  قوم  پيشين  را هلاک  کرد ،

وَثَمُودَ فَمَا أَبْقَى و از ثمود هيچ  باقي  نگذاشت

وَقَوْمَ نُوحٍ مِّن قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَأَطْغَى و پيش  از آنها قوم  نوح  را ، که  ستمکارتر و سرکش  تر بودند ،

وَالْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوَى و نيز مؤتفکه  را نابود کرد

فَغَشَّاهَا مَا غَشَّى و فرو پوشيد آن  قوم  را ، هر چه  بايد فرو پوشد

فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكَ تَتَمَارَى پس  به  کدام  يک  از نعمتهاي  پروردگارت  شک  مي  کني  ?

هَذَا نَذِيرٌ مِّنَ النُّذُرِ الْأُولَى اين  بيم  دهنده  اي  است  همانند بيم  دهندگان  پيشين

أَزِفَتْ الْآزِفَةُ قيامت  فرا رسيد،

لَيْسَ لَهَا مِن دُونِ اللَّهِ كَاشِفَةٌ کس  جز خداوند آشکارش  نکند

أَفَمِنْ هَذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ آيا از اين  سخن  در شگفت  افتاده  ايد ?

وَتَضْحَكُونَ وَلَا تَبْكُونَ و مي  خنديد و نمي  گرييد ?

وَأَنتُمْ سَامِدُونَ و شما غافل  شده  ايد

فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَاعْبُدُوا پس  خدا را سجده  کنيد و او را بپرستيد.

خداوند متعال مي فرمايد: « أَفَرَأَيْتَ» آيا زشتي حالت کسي را ديده اي که به عبادت پروردگار و يگانه دانستن او مامور شد سپس از آن روي گرداند؟ اگر اندکي بذل و بخشش نمايد آن را ادامه نخواهد داد بلکه بخل مي ورزد و نمي دهد. چون احسان و نيکوکاري خوي و  عادت طبيعي اونيست بلکه طبيعت او چنان است که از عبادت روي مي گرداند و بر انجام دادن کار خوب استوار نمي ماند و با وجود اين خودش را مي ستايد و ادّعاي پاک بودن مي کند و خودش را در جايي قرار مي دهد که خداوند او را در آن مقام قرار نداده  است.

« أَعِندَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ يَرَى» آيا او علم غيب دارد پس او دنياي پنهان و  غيب را مي بيند و از آن خبر ميدهد؟ يا اينکه بر خدا دروغ مي بندد و به خود جرأت داده تا مرتکب زشتي = روي گرداندن از عبادت، و تعريف و تمجيد از خويشتن شده است، همانگونه که اين ، حقيقت حالِ چنان کساني است . چون مي داند که  علم غيب ندارد و به فرض اين که اگر ادّعاي علم غيب کند، اخبار قاطعي از علم غيب که پيامبر معصوم(ص) آن را آورده است برخلاف سخن او دلالت مي نمايد. و اين نشانگر باطل بودن سخن  اوست.

« أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِمَا فِي صُحُفِ مُوسَى؛ وَإِبْرَاهِيمَ الَّذِي وَفَّى» آيا اين مدّعي ِ غيب، به آن چه در صحيفه هاي موسي و ابراهيم بوده است با خبر نشده است؛ ابراهيمي که همه فرامين و دستورات خدا و اصول و فروع دين را انجام داد و از تمامي آزمايش هاي خداوند سربلند بيرون آمد. و در اين صحيفه ها احکام زيادي بوده است که يکي از مهم ترين آن ها عبارت است از آن چه خداوند بيان داشته است که « أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى؛ وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى» هيچ کس بار گناه ديگري را بر دوش نمي کشد و انسان جز بهره کارهايي که کرده است بهره و پاداشي ندارد. يعني هرکس پاداش عمل نيک و بدي که انجام داده است به دست مي آورد و عمل و تلاش ديگران به او نمي رسد. و هيچ کس گناه کسي ديگر را بر دوش نمي کشد.

« وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى» و اين که حاصل تلاش او در آخرت ديده مي شود، پس عمل نيکش از عمل بدش جدا ساخته مي شود.« ثُمَّ يُجْزَاهُ الْجَزَاء الْأَوْفَى» سپس جزاي کامل عمل به او داده مي شود. يعني پاداش کامل در برابر آن دسته از اعمال نيک که کاملا نيک ميباشند. و سزاي کامل در برابر آن دسته از اعمال زشت که کاملا زشت هستند. و آن دسته از اعمال نيک و زشتي که به طور کامل نيک و زشت نيستند، پاداشي برحسب نيک و زشت بودنشان دارند؛ پاداش و سزايي که همه مردم به عدالت خداوندي اقرار مي نمايند و خداوند را در بر ابر اين دادگري مي ستايند.

حتّي اهل دوزخ وارد جهنّم مي شوند و دل هايشان سرشار از ستايش پروردگار مي باشد و به کمال حکمت او و بدي خودشان اقرار مي نمايند و اعتراف مي کنند که آن ها خودشان خويشتن را به چنين جايي رسانده و خود را به بدترين جا وارد کرده اند.

کساني که معتقدند اهداي ثواب عبادات به ديگران خواه مرده باشند يا زنده سودي به آنها نمي رساند، به اين آيه استدلال کرده اند:« وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى» آنان مي گويند: چون خداوند متعال فرموده است:« وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى» و براي انسان نيست جز آنچه که برايش تلاش کرده است، پس رسيدن محصول تلاش کسي به ديگري منافي اين آيه است. امّا اين استدلال جاي تامّل دارد چون آيه بر اين دلالت مي نمايد که انسان بهره و پاداشي  ندارد جز آن چه که خود کرده و براي آن تلاش نموده  است، اين درست است و اختلاف در آن نيست.

امّا بر اين دلالت نمي کند که انسان از تلاش و عملکرد کسي ديگر چنان چه کار خودش را به او ببخشد بهره مند نمي شود. همان گونه که انسان چيزي جز دارايي و مالي که تحت تصرف خودش مي باشد ، ندارد، ولي از اين لازم نمي آيد که اگر کسي از مال خودش چيزي را به او بخشيد مال او قرار نگيرد.

« وَأَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنتَهَى» و همانا کاري به سوي او باز مي گردند و مردم با زنده شدن پس از مرگ و رستاخيز به سوي پروردگارت بر مي گردند و در همه حالات بازگشت به سوي اوست. علم و دانش و حکمت و رحمت و ساير کمالات در نهايت به او منتهي مي گردند.

« وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأَبْكَى» يعني و  اوست که اسباب خنده و گريه را فراهم آورده است، و آن عبارت از خير و شرّ و شادي و اندوه است.و او تعالي در اين باره حکمت فراوان دارد. « وَأَنَّهُ هُوَ أَمَاتَ وَأَحْيَا» و تنها اوست که به وجود مي آورد و از ميان مي برد. و کسي که خلق را به وجود مي آورد و آن ها را امر و نهي مي کند آنان را پس از مرگشان دوباره زنده خواهد کرد و در برابر کارهايي که در دنيا کرده اند آنان را سزا و جزا خواهد داد.« وَأَنَّهُ خَلَقَ الزَّوْجَيْنِ» و اين که اوست که جفت ها را آفريده است. سپس آن را توضيح داد و فرمود:« الذَّكَرَ وَالْأُنثَى» نر و ماده را آفريده است.  و اين اسم جنس است و شامل همه حيوانات و انسان ها مي شود. پس خداوند به تنهايي همه آن ها را آفريده است.

« مِن نُّطْفَةٍ إِذَا تُمْنَى» از نطفه اي بدانگاه که در رحم ريخته مي شود. و اين از بزرگ ترين دلايل کمال قدرت خداوند و يگانه بودن وي در توانمندي است، و اين که همه حيوانات کوچک و بزرگ را از آب ناچيزي به وجود آورده، آن گاه آن ها را رشد داده و کامل مي گرداند تا سرانجام به رشد مطلوب مي رسند سپس ايشان يا به بالاترين مقام ارتقا مي يابد و يا به نازل ترين و پست  ترين جايگاه فرو مي افتد.

بنابراين با بيان آفرينش نخستين، بر اعاده آن استدلال نمود و فرمود:« وَأَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرَى» و اين که پديد آوردن دوباره بر عهده خداست. پس خداوند مردگان را دوباره از گورها زنده بيرون مي آورد و آن ها را براي روز ميعاد گردهم مي آورد و در برابر نيکي ها و بدي هايي که کرده اند سزا و جزاشان مي دهد.

« وَأَنَّهُ هُوَ أَغْنَى » و با فراهم آوردن امور زندگي از قبيل تجارت و  انواع کسب ها و حرفه ها وغيره بندگان را بي نياز گردانده است.« وَأَقْنَى» و بندگانش را از انواع اموال و دارايي بهره مند کرده است به گونه اي که آن را دارا مي باشند و مالک بسياري چيزها هستند. و اين از نعمت الهي  است که به آن ها خبر داده که همه نعمت ها از آن اوست و  او باعث مي شود تا بندگان او را سپاس گزارند و وي را به يگانگي بپرستند.

« وَأَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرَى» و اوست پروردگار شعري. شعري ستاره ايست که به «الشعري العبور» معروف بود و آن را مرزم ناميده  اند. خداوند با آن که پروردگار همه چيز است به طور ويژه بيان کرد که او پروردگار ستاره شعري مي باشد. چون اين ستاره در اياّم جاهلّيت پرستش مي شد. پس خداوند متعال خبر داد که آن چه آن ها مي پرستند خود آفريده شده اند و تحت تدبير خداوند قرار دارند پس چنين چيزي چگونه مي تواند در کنار خداوند معبود قرار داده شود.

« وَأَنَّهُ أَهْلَكَ عَادًا الْأُولَى» و اين که او عاد نخستين را هلاک کرد. و آن ها قوم عاد عليه السلام بودند، وقتي که هود را تکذيب کردند خداوند آن ها را با تند بادي ويرانگر نابود و هلاک ساخت.

« وَثَمُودَ» و ثمود را هلاک کرد. ثمود قوم صالح عليه السلام بودند. خداوند صالح را به سوي ثمود فرستاد پس آن ها او را تکذيب کردند آن گاه خداوند شتر ماده را به عنوان نشانه و معجزه به سوي آن ها فرستاد امّا آن ها شتر را پي زدند و صالح را تکذيب  کردند . در نتيجه خداوند آن ها را هلاک و نابود کرد. « فَمَا أَبْقَى» و از آن ها هيچ کسي را باقي نگذاشت بلکه همه آنان را نابود ساخت.

« وَقَوْمَ نُوحٍ مِّن قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَأَطْغَى» و نيز قوم نوح را قبل از آنان هلاک کرد و آنان از همه اين امّت ها ستمگرتر و سرکش تر بودند . پس خداوند آنان را هلاک کرد و غرق نمود.

« وَالْمُؤْتَفِكَةَ» آن ها قوم لوط عليه السلام هستند « أَهْوَى» يعني خداوند به آن ها عذابي داد که هيچ يک از جهانيان را چنان عذابي نداده است. خداوند شهرهاي آنان را زيرو رو کرد و بر آن ها سنگ هايي از گلِ باراند. بنابراين فرمود:« فَغَشَّاهَا مَا غَشَّى» مقدار بزرگي از عذاب دردناک که نمي توان آن را توصيف کرد آن شهر و ديار را فرا گرفت و فرو پوشاند.

« فَبِأَيِّ آلَاء رَبِّكَ تَتَمَارَى» پس اي انسان! به کدام يک از نعمت هاي خداوند و فضل او شک و ترديدي مي ورزي؟ چون نعمت هاي خداوند آشکار هستند و به هيچ صورت ترديد و شکّي در آن وجود ندارد. و هر نعمتي که بندگان دارند از جانب خداست و جز خدا هيچ احدي رنج ها را دور نمي کند.

« هَذَا نَذِيرٌ مِّنَ النُّذُرِ الْأُولَى» اين پيامبر قريشي هاشمي، محمّد بن عبدالله(ع) نخستين پيامبر نيست، بلکه پيش از او نيز پيامبراني آمده اند و به آن چه او به آن دعوت مي کند دعوت کرده اند.

پس چرا رسالت او مورد انکار قرار مي گيرد؟ و با چه دليلي دعوت او باطل قرار داده مي شود؟ آيا اخلاق او همانند اخلاق و رفتار پيامبران بزرگوار نيست؟ مگر او به هر خوبي و خير دعوت نمي کند و از هر شرّ و بدي نهي نمي کند؟!

آيا او قرآن کريمي را که باطل از هيچ سويي به آن راه ندارد نياورده است؟ قرآني که از سوي خداوند فرزانه ستوده نازل گرديده است؟! آيا خداوند کساني را که پيامبران پيش از او  تکذيب کرده اند هلاک نکرده است؟ پس چه چيزي عذاب را از کساني دور مي نمايد که محمّد سرور پيامبران و پيشواي پرهيزگاران را تکذيب مي کنند؟!

« أَزِفَتْ الْآزِفَةُ» يعني قيامت نزديک شده و وقت آن نزديک گرديده و علامت هاي آن آشکار شده است. « لَيْسَ لَهَا مِن دُونِ اللَّهِ كَاشِفَةٌ» هرگاه قيامت بيايد و  عذابي که به آن ها وعده داده شده است فرا رسد هيچ کس نمي تواند آن را دور کند. سپس کساني را که منکر رسالت محمّد(ص) هستند و آن چه را که قرآن آورده است تکذيب مي کنند تهديد نمود و فرمود:« أَفَمِنْ هَذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ» آيا از اين سخن تعجب مي کنيد؟! يعني آيا از اين سخن که بهترين و برترين و شريف ترين سخن است تعّجب مي کنيد و آن را امري غير عادي و غير طبيعي مي دانيد که با امور و حقائق معروف و طبيعي مخالف است؟

اين از جهالت و گمراهي و عناد آن هاست وگرنه قرآن سخني است که هرگا بيان شود تصديق مي گردد و هرگاه چيزي بگويد گفته آن قطعي است و شوخي بردار نيست . اين قرآن بزرگ اگر بر کوهي نازل شود کوه را از خشيت الهي تکه و پاره خواهد ديد. اين قرآن افرادي را که داراي شايستگي و صلاح هستند خرد و انديشه مي افزايد و به آن ها ايمان و درستکاري مي بخشد .

بلکه آن چه که بايد از آن تعجّب کرد بي خردي و گمراهي کسي است که از قرآن تعجّب مي کند. « وَتَضْحَكُونَ وَلَا تَبْكُونَ» و به آن مي خنديد و آن را به مسخره مي گيريد، با اين که انسان ها بايد با شنيدن امر و نهي قرآن و گوش فرا دادن به آن به وعده و وعيد آن و شنيدن اخبار راست و نيکوي آن متاّثر شوند ودل ها نرم گردند و چشم ها گريان شوند.

« وَأَنتُمْ سَامِدُونَ» و شما از آن غافل و بي خبر هستيد و از تدّبر و انديشيدن در آن غافل مي باشيد و اين نشانگر کم خردي و گمراي شماست. پس اگر شما خدا را عبادت مي کرديد و خشنودي او را در همه حالات طلب مي نموديد در اين حالت که خردمندان آن را ننگ مي دانند قرار نمي گرفتيد. بنابراين خداوند متعال فرمود:« فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَاعْبُدُوا» پس براي خدا سجده کنيد و او را بندگي نماييد.

اين که به سجده کردن براي خدا به طور ويژه امر شده دليلي است بر فضيلت سجده و نشانگر آن است که سجده راز عبادت ومغز آن است، زيرا روح عبادت خشوع و فروتني براي خداست و سجده بزرگ ترين و بالاترين حالتي است که بنده با آن کرنش و فروتني مي نمايد چون دل و جسمش فروتني مي کند و شريف ترين عضو خود را بر زمين و جايي که پا گذاشته مي شود مي گذارد .سپس به عبادت و بندگي کردن به طور عام فرمان داد که شامل تمام آن کارها و گفته هاي ظاهري و باطني مي شود که خداوند آن ها را دوست دارد و مي پسندد.

پايان تفسير سوره نجم

 

فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره