فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره

تفسير سوره ي زخرف

مکي و 89 آيه است.

 

بسم الله الرحمن الرحيم

آيه ي 5-1:

حم؛ حا ، ميم

وَالْكِتَابِ الْمُبِينِ؛ سوگند به  اين  کتاب  روشنگر،

إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ؛ ما اين  کتاب  را قرآني  عربي  قرار داديم  ، باشد که  به  عقل  در يابيد.

وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ؛ و آن  در ام  الکتاب  است  در نزد ما ، کتابي  ارجمند و حکمت  آميز.

أَفَنَضْرِبُ عَنكُمُ الذِّكْرَ صَفْحًا أَن كُنتُمْ قَوْمًا مُّسْرِفِينَ؛ آيا بدان  سبب  که  مردمي  گزافکار هستيد ، از شما اعراض  کنيم  و قرآن  را  از شما دريغ  داريم  ?

در اينجا خداوند به قرآن سوگند خورده است، پس به کتاب روشنگر و روشن، سوگند ياد کرده و به طور مطلق بيان نموده و متعلق را بيان نکرده است که چه چيزي را روشن مي نمايد، تا بر اين دلالت نمايد که قرآن تمامي امور دنيوي و ديني و اخروي که بندگان به آن نياز دارند روشن مي نمايد.

« إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا» اين چيزي است که بر آن سوگند ياد شده و آن اين است که قرآن با شيواترين و روشن ترين زبان ها آمده است و اين از روشني و وضوح آن  است. و حکت آن را بيان کرد و فرمود:« لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» تا شما کلمات و معاني آن را درک کنيد و بفهميد، چون  کلمات و مفاهيم آن آسان و نزديک به ذهن است. « وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا» و همانا  اين کتاب در ملأ اعلي در بالاترين جايگاه، و نزد ما داراي برترين مقام است. « لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ» مقام و شرافت و جايگا آن والاست و مشتمل بر اوامر و نواهي و اخبارِ حکمت آميز است. پس هيچ حکم و فرماني در آن وجود ندارد که مخالف با حکمت و عدالت و ميزان باشد.

سپس خداوند متعال خبر داد که حکمت و فضل او اقتضاء مي نمايد بندگانش را بيهوده رها نکند، به گونه اي که پيامبري براي آنها نفرستد و کتابي بر آنان نازل نکند گرچه متجاوز و ستمگر باشند، پس فرمود:« أَفَنَضْرِبُ عَنكُمُ الذِّكْرَ صَفْحًا» آيا از شما روي گردان شويم و نازل کردن پند قرآن را بر شما ترک کنيم به خاطر آن که شما روي گردان هستيد و فرمان نمي بريد؟ بلکه ما کتاب را براي شما نازل مي کنيم و در آن همه چيز را برايتان روشن مي گردانيم. پس اگر به آن ايمان آورديد و هدايت شديد اين از توفيق يافتن شماست، و اگر ايمان نياورديد و هدايت نشديد حجّت بر شما اقامه شده و تکليفتان روشن گرديده است.

آيه ي 8-6:

وَكَمْ أَرْسَلْنَا مِن نَّبِيٍّ فِي الْأَوَّلِينَ؛ به  ميان  پيشينيان  پيامبران  بسياري  فرستاديم.

وَمَا يَأْتِيهِم مِّن نَّبِيٍّ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُون؛ و هيچ  پيامبري  بر آنها، مبعوث  نمي  شد مگر آنکه  مسخره  اش  مي  کردند.

فَأَهْلَكْنَا أَشَدَّ مِنْهُم بَطْشًا وَمَضَى مَثَلُ الْأَوَّلِينَ؛ آنها را که  از ايشان  نيرومندتر بودند هلاک  کرديم   و داستان  پيشينيان   گذشت.

خداوند متعال مي فرمايد که اين سنّت و شيوه ما در ميان مردم است که آنها را بدون پيامبر و کتاب، بيهوده رها نمي کنيم. « وَكَمْ أَرْسَلْنَا مِن نَّبِيٍّ فِي الْأَوَّلِينَ» و چه بسيار پيامبران را در ميان پيشنيان فرستاده ايم که آنها را به پرستش خداي يگانه که شريکي  ندارد فرمان مي دادند، اما امّت ها همواره آنان را تکذيب مي کردند. « وَمَا يَأْتِيهِم مِّن نَّبِيٍّ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُون» و هيچ پيامبري به نزد آنان نمي آمد مگر ان که او را به ريشخند و مسخره مي گرفتند و آنچه را که آورده بود  انکار مي کردند و با خود بزرگ بيني حق را نمي پذيرفتند.

« فَأَهْلَكْنَا أَشَدَّ مِنْهُم بَطْشًا» و ما کساني را هلاک کرديم که از اينها قدرت بيشتري داشتند و کارهاي مهم تري مي کردند و نشانه ها و آثار بيشتري در زمين داشتند.« وَمَضَى مَثَلُ الْأَوَّلِينَ» و حکايات و نمونه هاي زندگي شان گذشته است، و برخي از آنها را برايتان بيان کرده ايم که مايه ي عبرت هستند و شما را از تکذيب برحذر مي دارند.

آيه ي 14-9:

وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ؛ اگر از آنها بپرسي  : چه  کسي  آسمانها و زمين  را آفريده  است  ? مي  گويند  :آنها را آن  پيروزمند دانا آفريده  است.

الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَجَعَلَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا لَّعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ؛ آن  که  زمين  را بستر شما ساخت  و برايتان  راهها درآن  پديد آورد ، باشد که هدايت  شويد.

وَالَّذِي نَزَّلَ مِنَ السَّمَاء مَاء بِقَدَرٍ فَأَنشَرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتًا كَذَلِكَ تُخْرَجُونَ؛ و آن  که  از آسمان  آب  فرستاد ، به  اندازه   و بدان  سرزمين  مرده  را، زنده کرديم   شما نيز اينچنين  از گورها بيرون  آورده  شويد.

وَالَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا وَجَعَلَ لَكُم مِّنَ الْفُلْكِ وَالْأَنْعَامِ مَا تَرْكَبُونَ؛ و آن  که  همه  جفتها را بيافريد  و برايتان  از کشتيها و چارپايان   مرکبهاساخت  که  سوار شويد.

لِتَسْتَوُوا عَلَى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَتَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ ؛ و چون  بر پشت  آنها قرار گرفتيد ، نعمت  پروردگارتان  را ياد کنيد و بگوييد : منزه  است  آن  کس  که  اينها را رام  ما کرد و گرنه  ما را توان  آن   نبود.

وَإِنَّا إِلَى رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ؛ و ما به  سوي  پروردگارمان  باز مي  گرديم.

خداوند متعال از مشرکان خبر مي دهد که « وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ» اگر از آنها بپرسي چه کسي آسمان ها و زمين را آفريده است ، مي گويند: خداوندِ يگانه که شريکي ندارد آنها را آفريده است، توانمند است و همه مخلوقات تسليم قدرت او هستند، خداوندي که به آشکار و پنهان کارها و ابتدا و انتهاي آن ها داناست. پس وقتي آنها به اين اقرار مي کنند چگونه براي خداوند فرزند و همسر و شريک قايل مي شوند؟! و چگونه کسي را شريک او قرار مي دهند که نمي آفريند و روزي نمي دهد و نمي ميراند و زنده نمي گرداند؟!

سپس دلايلي را بيان کرد که بر کمال نعمت و توانمندي اش دلالت مي کند و آن اينکه براي بندگانش زمين را آفريد و آن را محل آرامش و استقرار آنان قرار داد به گونه اي که هرچه بخواهند در آن مي يابند. « وَجَعَلَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا» و در آن راه هايي به وجود آورد. يعني بين کوه هاي متصل به هم منافذي قرار داد که از آن راه ها و منافذ به آبادي هاي آن سوي راه مي يابيد. « لَّعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» تا در طي مسيرها راهياب گرديد و گم نشويد، و تا شايد شما با عبرت گرفتن از اين، هدايت شويد. « وَالَّذِي نَزَّلَ مِنَ السَّمَاء مَاء بِقَدَرٍ» و خدايي که از آسمان آبي به اندازه لازم فرو فرستاد ، نه زياد و نه کم. و نيز اين آب به اندازه نياز مي باشد و چنان کم نيست که فايده اي نداشته باشد و چنان زياد نيست که به بندگان و شهرها آسيب و زيان برساند. بلکه به وسيله آن به کمک بندگان شتافت و آبادي ها را از سختي ها نجات بخشيد. بنابراين فرمود:« فَأَنشَرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتًا» پس به وسيله آن آب زمين مرده را زنده مي گردانيم. « كَذَلِكَ تُخْرَجُونَ» و همان گونه که زمين پژمرده و خشک را به وسيله آب زنده مي گردانيم شما را پس از آن که دوران برزختان کامل گردد زنده مي نمايد تا سراي اعمالتان را بدهد.

« وَالَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا» و خدايي که همه گونه ها را آفريد، از آنچه زمين مي روياند و از خوشحال ، و از آنچه که نمي دانند از قبيل شب و روز و سرما و گرما و نر و ماده و غيره. « وَجَعَلَ لَكُم مِّنَ الْفُلْكِ وَالْأَنْعَامِ مَا تَرْكَبُونَ ؛ لِتَسْتَوُوا عَلَى ظُهُورِهِ » و برايتان از کشتي هاي بادباني و بخاري، و از چهارپايان مرکب هايي پديد آورد تا بر پشت آنها قرار بگيريد، « ثُمَّ تَذْكُرُوا نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَاسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ» و چون بر آن جاي گرفتيد نعمت پروردگارتان را ياد کنيد، به نحوي که اعتراف نماييد که اين نعمت متعلق به خداست که آن را برايتان فراهم و مسخّر نموده است، و او را بر آن ستايش کنيد. بنابراين فرمود:« وَتَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ » و بگوييد پاک و منزه است خدايي که اين را به زير فرمان درآورده و بر آن توانا نبوديم. يعني اگر خداوند اين کشتي ها و چهارپايان را تحت فرمان ما قرار نمي داد ما نمي توانستيم آنها را مسخّر کنيم. امّا خداوند از روي لطف و کرم خويش اينها را براي ما مسخّر کرد و اسباب آن را فراهم نمود. منظور اين است که پروردگاري که چنين است و اين نعمت ها را به بندگان بخشيده است همو سزاوار پرستش و بندگي مي باشد و سزاوار است که براي او نماز بخوانيد و سجده ببريد.

« وَإِنَّا إِلَى رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ» يعني بعد از اين زندگي به سوي پروردگارمان باز مي گرديم تا هريک را طبق انچه انجام داده است محاسبه و محاکمه کند. و در اينجا اعلام مي شود که فرد سوار و مسافر، بايد مسافرت بزرگ را به خاطر بياورد؛ مسافرتي که در آن به سوي خداوند باز مي گردد. پس کارهايش را در طي سفر با اين ملاحظه انجام دهد، و کاري نکند که با اين ملاحظه متضاد باشد، و بايد سفر او براي امري جايز انجام شود.

آيه ي 25-15:

وَجَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءًا إِنَّ الْإِنسَانَ لَكَفُورٌ مُّبِينٌ؛ و براي  او از ميان  بندگانش ، فرزندي  قائل  شدند  آدمي  به  آشکارا  ناسپاس است.

أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا يَخْلُقُ بَنَاتٍ وَأَصْفَاكُم بِالْبَنِينَ؛ آيا او از ميان  مخلوقاتش  براي  خود دختران  برگرفته  و پسران  را خاص   شماکرده  است  ?

وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمَنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ؛ و چون  به  يکي  از آنها مژده  تولد همان  چيزي  را دهند که  به  خداي  رحمان   نسبت  داده  رويش  سياه  گردد و خشم  خود فرو خورد.

أَوَمَن يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ ؛ آيا آن  که  به  آرايش  پرورش  يافته  و در هنگام  جدال  آشکار نمي  گردد از  آن خداست  ?

وَجَعَلُوا الْمَلَائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَنِ إِنَاثًا أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُكْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَيُسْأَلُونَ؛ و فرشتگان  را که  بندگان  خدايند زن  پنداشتند  آيا به  هنگام  خلقتشان ، آنجاحاضر بوده  اند ? زودا که  اين  شهادتشان  را مي  نويسند و از آنها بازخواست مي  شود.

وَقَالُوا لَوْ شَاء الرَّحْمَنُ مَا عَبَدْنَاهُم مَّا لَهُم بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ؛ گفتند : اگر خداي  رحمان  مي  خواست  ما فرشتگان  را نمي  پرستيديم   آنچه   مي گويند از روي  ناداني  است  و جز به  دروغ  سخن  نمي  گويند.

أَمْ آتَيْنَاهُمْ كِتَابًا مِّن قَبْلِهِ فَهُم بِهِ مُسْتَمْسِكُونَ؛ آيا پيش  از قرآن  کتابي  برايشان  نازل  کرده  ايم  که  اکنون  بدان  تمسک  مي   جويند ?

بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّهْتَدُونَ؛ نه  ، مي  گويند : پدرانمان  آييني  داشتند و ما از پي  آنها مي  رويم.

وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ؛ بدين  سان  ، پيش  از تو ، به  هيچ  قريه  اي  بيم  دهنده  اي  نفرستاديم  مگر، آنکه  متنعمانش  گفتند : پدرانمان  آييني  داشتند و ما به  اعمال  آنها اقتدا مي کنيم.

قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكُم بِأَهْدَى مِمَّا وَجَدتُّمْ عَلَيْهِ آبَاءكُمْ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ؛ گفت  : حتي  اگر براي  شما چيزي  بياورم  که  از آنچه  پدرانتان  را بر آن   يافته  بوديد هدايت  کننده  تر باشد ? گفتند : ما به  آييني  که  شما را بدان  فرستاده  اند بي  ايمانيم.

فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ؛ پس  ، از آنها انتقام  گرفتيم   و بنگر که  عاقبت  تکذيب  کنندگان  چگونه   بوده  است  ?

خداوند از زشتي سخن مشرکان خبر مي دهد که براي خداوند فرزندي مقّرر داشتند در حالي که او يکتاي يگانه و بي نياز است و او خدايي است که همسر و فرزند و همتايي ندارد. و ادّعاي فرزند براي خداوند از چند جهت باطل و پوچ است:

1- مردم همه بندگان خدايند و عبوديت با متولّد شدن و داشتن فرزند منافات دارد.

2- فرزند بخشي از پدر مي باشد در حالي که خداوند از خلق و بندگانش جداست و در صفاتش با آنها متفاوت است، حال آنکه فرزند بخشي از پدر است. پس محال است که خداوند فرزندي داشته باشد.

3- آنها گمان مي برند که فرشتگان دختران خدا هستند، و مشخص است که دختران از پسران مقام کم تري دارند، پس چگونه فرزندان خداوند دختر هستند، و آنان را با فرزندان پسر برگزيده و برتري داده است؟! چون در اين صورت آنان از خداوند بهتر و برتر خواهند بود. خداوند پاک و بسي برتر است از آنچه مي گويند.

4- آنچه آنها به خدا نسبت داده اند پايين ترين نوع فرزند است و خود آن را دوست ندارند: « وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمَنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ» و هرگاه يکي از آنان را به همان چيزي مژده دهند که براي خداوند مهربان مقّرر مي دارند از بسي که از آن نفرت دارد، چهره اش سياه مي شود و مملو از خشم و اندوه مي گردد. پس چگونه چيزي را به خداوند نسبت مي دهند که خودشان آن را نمي پسندند؟

5- زنان ناقص هستند و در گفتار و منطق توانايي ندارند، بنابراين خداوند متعال فرمود:« أَوَمَن يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ» آيا کسي که در ميان زيور و زينت پرورش مي يابد، و چون زيبايي اش ناقص است با يک چيز خارجي خود را مي آرايد؟ « وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِينٍ» و به هنگام مجادله و گفتگو که فرد بايد سخنش را آشکار نمايد، او نمي تواند حجّت و دليل خود را بيان کند و آنچه را در دل دارد به شيوايي بيان نمايد. پس چگونه آنها را به خداوند نسبت مي دهند؟

6- آنها « وَجَعَلُوا الْمَلَائِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَنِ إِنَاثًا» فرشتگان را که بندگان خداي مهربانند، دختر به شمار آوردند پس در حق فرشتگان که بندگان مقّرب خدا هستند جسارت کرده و آنها را از مقام بندگي فراتر بوده و در پاره اي از خصوصيت هاي خداوند شريک خدا قرار داده اند. سپس آنها را از مقام مرد بودن به مقام زن بودن پايين کشيدند! پس پاک است خداوندي که تناقض گفتار کسي را که بر او دروغ بسته و با پيامبرانش مخالفت ورزيده آشکار نموده است.

7- خداوند سخن آنها را رد نمود و فرمود آنان به هنگام آفرينش فرشتگان حضور نداشتند، پس چگونه در مورد چيزي سخن مي گويند  که براي هرکسي مشخصّ است که آنها از آن آگاهي ندارند؟! ولي حتما در رابطه با اين گواهي که مي دهند مورد سوال قرار خواهند گرفت و آنچه که مي گويند نوشته مي شود و به خاطر آن مورد  مجازات قرار مي گيرند.

فرموده خداوند متعال را که مي فرمايد:« وَقَالُوا لَوْ شَاء الرَّحْمَنُ مَا عَبَدْنَاهُم» اگر خداوند مهربان مي خواست ما فرشتگان را پرستش نمي کرديم آنها دليل پرستش فرشتگان را خواسته ي خداوند قرار دارند، و اين دليلي است که همواره مشرکين ارائه مي دادند، در حالي که از نظر عقل و شرع دليلي باطل و پوچ است؛ امّا از نظر عقل، انسان عاقل قضا و قدر را بهانه نمي کند، و اگر در برخي از حالات خويش اين راه را در پيش بگيرد براي هميشه بر آن پافشاري نمي کند. وامّا از نظر شرع، خداوند متعال بهانه کردن تقدير را باطل قرار داده است، و اين موضوع را فقط از زبان مشرکين بيان کرده و اين که آنها تقدير را بهانه ي کارهايشان کرده اند؛ همان مشرکاني که پيامبران خدا را تکذيب کرده اند. به درستي که خداوند حجّت را بر بندگانش اقامه کرده است، بنابراين در اينجا فرمود:« مَّا لَهُم بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ» آنان کمترين اطلاع و کوچک ترين خبري از اين ندارند و سخنانشان بر پايه ي حدس و گمان است. يعني حدسي مي زنند که بر آن دليلي ندارند .

سپس فرمود:« أَمْ آتَيْنَاهُمْ كِتَابًا مِّن قَبْلِهِ فَهُم بِهِ مُسْتَمْسِكُونَ» آيا پيش از قرآن به آنان کتابي داده ايم که به آن جنگ زده باشند و اين کتاب آنها را به درستي کارهايشان و راستي گفته هايشان خبر دهد؟ چنين نيست، خداوند محمّد (ص) را به عنوان بيم دهنده و هشداردهنده به سوي آنها فرستاده است و بيم دهنده اي غير از محمّد براي آنها نيامده است. پس نه دليل عقلي دارند و نه دليل نقلي، و هرگاه هيچ يک از اين دو نباشد گفته هايشان چيزي جز ياوه و باطل نيست.

بلکه آنان يک شبهه دارند که از واهي ترين شبهات است و آن اين آنها از پدران و نياکان گمراهشان تقليد مي کنند. کافران  همواره پيام پيامبران را به دليل تقليد از پدران و نياکان خود رد کرده و نمي پذيرند. بنابراين در اينجا فرمود:« بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ» بلکه گفتند: ما پدران خود را بر دين و آييني يافته ايم، « وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّهْتَدُونَ» و قطعا ما در پي آنان مي رويم. يعني از آنچه که محمد (ص) آورده است پيروي نمي کنيم.

« وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا» و همچنين در هيچ شهر و دياري پيش از تو بيم دهنده اي نفرستاده ايم مگر اين که ثروتمندان و سران آن جا که نعمت هاي دنيا آنها را مغرور و سرکش کرده بود و با خود بزرگ بيني حق را نپذيرفتند ، گفتند:« إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ » ما پدران و نياکان خود را بر ديني يافته ايم و ما به دنبال آن مي رويم. يعني اينها نخستين افراد نيستند که چنين مي گويند، بلکه پيش از اينها نيز کساني چنين مي گفته اند. و منظور مشرکان گمراه از اين که از پدرانشان تقليد مي کنند پيروي از حق و هدايت نيست، بلکه تعصّب محض است و مي خواهند بدين وسيله باطلي را که دارند ياري دهند.

بنابراين هر پيامبري که با اين شبهه باطل با او مخالف مي کردند، در جواب مي گفت:« أَوَلَوْ جِئْتُكُم بِأَهْدَى مِمَّا وَجَدتُّمْ عَلَيْهِ آبَاءكُمْ» آيا اگر من آييني را هم براي شما آورده باشم که هدايت بخش تر از آييني باشد که پدرانتان را بر آن يافته ايد به خاطر هدايت از من پيروي مي کنيد؟« قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ» گفتند: ما به آنچه شما به آن رسالت يافته ايد باور نداريم. پس مشخّص است که  منظورشان پيروي از حق و هدايت نبود، بلکه هدفشان پيروي از باطل و هواي نفس بود.

و به سبب آن که حق را تکذيب کردند و با اين شبهه باطل آن را نپذيرفتند.« فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ» از آنان انتقام گرفتيم، « فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ» پس بنگر سرانجام تکذيب کنندگان چگونه بود؟ پس بايد اينها از اين که تکذيب خود ادامه دهند بپرهيزند، چون گرفتار عذابي خواهند شد که آنها بدان گرفتار شدند.

آيه ي 32-26:

 وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِي بَرَاء مِّمَّا تَعْبُدُونَ؛ و ابراهيم  به  پدر و قومش  گفت  : من  از آنچه  شما مي  پرستيد بيزارم  ،

إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ؛ مگر آن  که  مرا آفريده  ، که  او راهنماييم  خواهد کرد.

وَجَعَلَهَا كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ؛ و اين  سخن  را در فرزندان  خود سخني  پاينده  کرد ، باشد که  به  خدا بازگردند.

بَلْ مَتَّعْتُ هَؤُلَاء وَآبَاءهُمْ حَتَّى جَاءهُمُ الْحَقُّ وَرَسُولٌ مُّبِينٌ؛ و من  اينان  و پدرانشان  را از زندگي  بهره  مند کردم  تا آنگاه  که  حق  و  پيامبري  روشنگر به  سويشان  آمد.

وَلَمَّا جَاءهُمُ الْحَقُّ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ وَإِنَّا بِهِ كَافِرُونَ؛ چون  حق  بر آنها آشکار شد گفتند : اين  جادوست  و ما بدان  ايمان  نمي  آوريم.

وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ؛ گفتند : چرا اين  قرآن  بر مردي  از بزرگمردان  آن  دو قريه  نازل  نشده  است  ?

أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَّعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ ؛ آيا آنان  رحمت  پروردگارت  را تقسيم  مي  کنند ? حال  آنکه  ما روزي  آنها، رادر اين  زندگي  دنيا ميانشان  تقسيم  مي  کنيم   و بعضي  را به  مرتبت  ،  بالاتراز بعضي  ديگر قرار داده  ايم  تا بعضي  ديگر را به  خدمت  گيرند  و  رحمت  پروردگارت  از آنچه  آنها گرد مي  آورند بهتر است.

خداوند متعال از آئين ابراهيم عليه السلام که اهل کتاب و مشرکان، خود را به آن نسبت مي دهند و هريک ادعا مي کند که بر راه و شيوه اوست، خبر مي دهد؛ پس خداوند از دين ابراهيم که آن را براي فرزندانش باقي گذاشته خبر داده و مي فرمايد:« وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ» و هنگامي که ابراهيم به پدر خود و قومش که به جاي خدا معبودهايي را برگرفته بودند و آنها را پرستش مي کردند، گفت:« إِنَّنِي بَرَاء مِّمَّا تَعْبُدُونَ» بي گمان من از آنچه شما عبادت مي کنيد متنفّرم و با کساني که آنها را عبادت مي کنند، دشمن مي باشم. « إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي» به جز خدايي که مرا آفريده است، که او را دوست مي دارم و اميدوارم مرا راهنمايي کند تا حق را بشناسم و بدان عمل کنم. پس همان طور که مرا آفريده، و آن گونه که شايسته جسم و دنياي من است سامانم داده است، « فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ» نيز مرا به آنچه که شايسته دين و آخرت مي باشد راهنمايي خواهد کرد.

« وَجَعَلها» و اين خصلت پسنديده را که اساس خصلت هاست و آن يکتاپرستي و بيزاري جستن از پرستش غير خدا مي باشد، « كَلِمَةً بَاقِيَةً فِي عَقِبِهِ» در ميان فرزندانش سخني ماندگار قرار داد، « لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» تا شايد به سوي آن بازگردند. چون اين سخن از گفته هاي معروف و مشهور او ست و او فرزندش را به اين توصيه کرده است و برخي از فرزندانش همانند اسحاق و يعقوب همين توصيه را به يکديگر کرده اند، همان طور که خداوند متعال فرموده است:« وَمَن يرغَبُ عَن مِّلّةِ إِبرَاهيمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفسَهُ» و چه کسي از آئين ابراهيم روي گرداني مي کند مگر آن کس که بي خرد باشد؟! پس همواره اين سخن در ميان فرزندان ابراهيم عليه  السلام موجود بوده است تا اين که خوشگذراني و سرکشي در ميان آنها پديد آمد.

خداوند متعال فرمود:« بَلْ مَتَّعْتُ هَؤُلَاء وَآبَاءهُمْ» بلکه من اينان و پدرانشان را از انواع شهوات و لذّت ها بهره مند ساختم تا جايي که اين شهوت ها هدف نهايي آنها گرديد و همواره محبّت آن در دل هايشان پرورش يافت تا اين که اين شهوت ها در وجود آنان تبديل به صفت ها و حالاتي هميشگي و عميق و باورهاي ريشه دار گرديد. « حَتَّى جَاءهُمُ الْحَقُّ وَرَسُولٌ مُّبِينٌ» تا اينکه حق که هيچ شک و ترديدي در آن نيست و پيامبري نزدشان آمد که رسالت آن واضح و دلايل نبوّتش به سبب اخلاق و معجزاتش، و به سبب آنچه که آورده بود و پيامبران گذشته را تصديق مي کرد بسيار روشن بود.

« وَلَمَّا جَاءهُمُ الْحَقُّ» و هنگامي که حق به نزد آنان آمد، حقّي که هرکس کم ترين عقل و  ديني داشته باشد، بايد آن را بپذيرد و از آن پيروي نمايد، « قَالُوا هَذَا سِحْرٌ وَإِنَّا بِهِ كَافِرُونَم گفتند: اين جادو است و ما بدان باور نداريم. و اين بزرگ ترين مخالفت است. و آنها فقط به روي گرداني از حق و انکار آن بسنده نکردند بلکه طعنه بسيار زشتي به آن زدند و آن را جادو برشمردند؛ جادويي که جز پليدترين انسان و دروغگوترين فرد آن را انجام نمي دهد.

چيزي که آنها را بر اين امر واداشت سرکشي آنها بود، زيرا به سبب نعمت هايي که خداوند آنان و پدرانشان را از آن بهره مند ساخته بود سرکش و مغرور شده بودند. « وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ» و آنها با عقل هاي فاسد خود به خداوند پيشنهاد کردند که چرا اين قرآن بر مردي بزرگ از مردم دو شهر فرو فرستاده نشده است؟ يعني چرا بر مردي از مردان مکه يا طايف که نزد آنها بزرگوار بودند، همانند وليد بن مغيره و امثال او نازل نشد؟

خداوند با رد پيشنهاد آنان فرمود:« أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّكَ» آيا آنها رحمت پروردگارت را تقسيم مي کنند؟ يعني آيا آنها کليددار و خزانه دار رحمت پروردگارت هستند و تدبير رحمت  الهي به دست آنهاست؟ پس آن گاه نبّوت و رسالت را به هرکس که بخواهند مي دهند، و هرکس را که بخواهند از آن محروم مي کنند؟ « نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَّعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ » ما معيشت آنان را در زندگي دنيا بين آنان تقسيم کرده ايم و برخي را بر برخي ديگر در زندگي دنيا برتري داده ايم در حالي که رحمت پروردگارت از ثروت و دنيايي که آنان جمع آوري مي کنند بهتر است. پس وقتي معيشت بندگان و روزي دنيوي در دست خداوند است و اوست که آن را ميان بندگانش تقسيم مي کند سپس رزق و روزي را براي هرکس که بخواهد فراوان مي نمايد و براي هرکس که بخواهد کم و تنگ مي دارد و طبق حکمت خويش چنين مي نمايد. پس رحمت ديني خداوند که بالاترين آن نبّوت و رسالت است به طريق اولي بايد در دست خداوند باشد و او بهتر مي داند که رسالت خود را کجا قرار دهد. پس معلوم شد که پيشنهاد آنها بي ارزش و پوچ است و تدبير همه کارهاي ديني و دنيوي فقط در دست خداست. با  اين  استدلال خداوند آنها را قانع مي نمايد که پيشنهاد نامعقولي ارائه مي دهند و چيزي در دست آنها نيست و اين سخن نشانه ي ستمگري و نپذيرفتن حق است که آنها مي گويند:« لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ» چرا اين قرآن بر يکي از مردان بزرگ دو شهر نازل نشد؟ اگر آنها حقيقت مردان را شناختند و صفاتي را که موجب ارتقاي مقام آدمي مي شود و مقام او را نزد خدا و بندگانش بزرگ مي نمايد، مي دانستند ، يقين حاصل مي کردند که محمّد بن عبدالله بن عبدالمطلب (ع) برترين و بزرگ ترين مردان است و عقل و دانش و راي و همّت و قاطعّيت او و اخلاق و مهرباني و دلسوزي اش از همه بهتر و بيشتر است، و او از همه هدايت يافته تر و پرهيزگارتر مي باشد و محور و مرکز دايره کمالات است و او داراي بالاترين صفات مردانگي است و به طور مطلق او بالاترين مرد جهان است. اين را دشمنان و دوستان محمّد(ص) همه مي دانند مگر کسي که گمراه گشته و با خود بزرگ بيني روي برتافته است. پس چگونه مشرکان کسي را بر او برتر قرار مي دهند که به اندازه ذرّه اي از کمال محمّد به مشام او نرسيده است؟! اوج حماثت و جنايت مشرکان آن است که معبودي را پرستش مي کنند و آن را به فرياد مي خوانند و به آن نزديکي مي جويند که بتي از سنگ يا چوب است و سود و زياني نمي رساند، و نمي بخشد و محروم نمي کند و اين خود باري است بر دوش صاحبش و نيازمند آن است کسي کارهايش را  انجام دهد. آيا اين کار جز کار ديوانگان و بي خردان چيزي ديگر  است؟! پس چگونه چنين کسي بزرگ شمرده مي شود؟ و چگونه بر خاتم پيامبران و سيد و سرور فرزندان آدم محمّد(ص)  برتري داده مي شود؟! ولي کافران عقل ندارند و نمي فهمند.

در اين آيه خداوند به حکمت خويش در برتري دادن برخي از بندگان بر برخي ديگر در زندگي دنيا اشاره نموده و مي فرمايد:« لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِيًّا» تا اين که برخي ، برخي ديگر را به خدمت گيرند و در کارها و حرفه ها و صنعت ها از آنها استفاده کنند. پس اگر همه ي مردم در توانگري و ثروت برابر بودند و نيازي به يکديگر نداشتند بسياري از منافع و مصالح آنها از دست مي رفت و اين دليلي است بر اين که نعمت ديني خداوند از نعمت دنيوي او بهتر است.  همان طور که خداوند در آيه اي ديگر  فرموده است:« قُل بِفَضلِ اللَّهِ وَبِرَحمَتهِ فَبِذَلِکَ فَليفرَحُوا هُوَ خَيرُ مِمَّا يجمَعُونَ» بگو: به فضل و رحمت خدا بايد شادمان باشند، آن از آنچه جمع آوري مي کنند بهتر است.

آيه ي 35-33:

وَلَوْلَا أَن يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَن يَكْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فَضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ؛ و اگر نه  آن  بود که  همه  مردم  يک  امت  مي  شدند ، سقفهاي  خانه  هاي   کساني را که  خداي  رحمان  را باور ندارند از نقره  مي  کرديم  و بر آنها  نردبامهايي مي  نهاديم  تا بر آن  بالا روند.

وَلِبُيُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَسُرُرًا عَلَيْهَا يَتَّكِؤُونَ؛ و براي  خانه  هايشان  نيز درهايي  از نقره  مي  کرديم  و تختهايي  که  بر آن ، تکيه  زنند.

وَزُخْرُفًا وَإِن كُلُّ ذَلِكَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةُ عِندَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ؛ و از هر گونه  زينت   و همه  اينها برخورداري  ناچيز دنيوي  است  ، حال   آنکه  آخرت  در نزد پروردگار تو براي  پرهيزگاران  است.

خداوند متعال خبر مي دهد که دنيا نزد او ارزشي ندارد و اگر لطف و رحمت او که چيزي را بر آن مقدم نمي دارد نسبت به بندگانش نبود دنيا و نعمت هاي فراواني براي کافران فراهم مي آورد. « لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فَضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ» تا جايي که برايشان خانه هايي با سقف هايي از نقره فراهم مي آورد و برايشان نردبان هايي سيمين قرار مي داد که از آنها به پشت بام هايشان بالا بروند. « وَلِبُيُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَسُرُرًا عَلَيْهَا يَتَّكِؤُونَ» و براي خانه هايشان درهايي از نقره، و تخت هايي نقره اي قرار مي داديم که بر آنها تکيه زنند. « وَزُخْرُفًا» و تجمّل و زينت فراوان برايشان قرار مي داديم. يعني دنيا را با انواع لذت ها و زيبايي ها برايشان مي آراست و آنچه مي خواستند به آنها عطا مي کرد. امّا آنچه او را از اين کار بازداشته است رحمت و لطف  او نسبت به بندگانش است که مبادا شتابان به علّت محبّت دنيا به سوي کفر و کثرت گناهان بروند . پس دليلي است بر آن که خداوند بندگان را به طور کلّي يا به طور ويژه از برخي چيزها محروم مي کند و اين به خاطر منافع و مصالحِ خودشان است. و دنيا نزد خداوند به اندازه بال پشه اي ارزش ندارد و همه ي آنچه بيان شد کالاي زندگي دنياست که ناگوار و فاني است و آخرت نزد خداوند متعال براي کساني بهتر است که با اطاعت از دستوراتش و پرهيز از آنچه او نهي کرده است پروا مي دارند. چون نعمت آخرت از هر جهت کامل است و در بهشت همه ي آنچه که دل ها مي خواهند و چشم ها از ديدن آن لذّت مي برند فراهم است و آنها در آن جاودانه خواهند بود.پس چقدر اين دو جهان با هم  فرق مي کنند.

آيه ي 39-36:

وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ؛ هر کس  که  از ياد خداي  رحمان  روي  گرداند ، شيطاني  بر او مي  گماريم  که   همواره  همراهش  باشد.

وَإِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ ؛ و آن  شيطانها آنان  را از راه  خدا باز مي  گردانند ، ولي  پندارند که   هدايت  يافتگانند.

حَتَّى إِذَا جَاءنَا قَالَ يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ؛ تا آنگاه  که  نزد ما آيد ، مي  گويد : اي  کاش  دوري  من  و تو دوري  مشرق  و، مغرب  بود  و تو چه  همراه  بدي  بودي.

وَلَن يَنفَعَكُمُ الْيَوْمَ إِذ ظَّلَمْتُمْ أَنَّكُمْ فِي الْعَذَابِ مُشْتَرِكُونَ؛ چون  ستم  کرديد آن  روز پشيماني  سود نکند و هر دو در عذاب  شريک  باشيد.

خداوند متعال از کيفر سخت خود به کسي که از ياد او روي گرداني کرده است خبر داده و مي فرمايد:« وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمَنِ» و هرکس از ياد خداوند که قرآن  عظيم است روي گردان شود و مردم را از آن باز دارد، در حالي که قرآن بزرگ ترين رحمتي است که خداوند با آن بر بندگانش رحم نموده است. پس هرکس آن را بپذيرد بهترين بخشش را دريافته و به بالاترين خواسته دست يازيده است. و هرکس از آن روي بگرداند و آن را رد کند ناکام گرديده و چنان زيانبار شده که بعد از آن هرگز روي سعادت و خوشبختي را نخواهد ديد، و خداوند براي او شيطاني سرکش برمي گمارد که همواره همنشين او مي شود و او را همراهي مي کند و به او وعده مي دهد و او را به سوي گناهان مي کشاند.

« وَإِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ» و شياطين آنها را از راه راست و دين درست باز مي دارند، « وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ» و آنان به سبب اين که شيطان، باطل را برايشان آراسته و زيبا جلوه داده است و به خاطر اين که از حق روي گردانده اند گمان مي برند که راه يافته اند. اگر گفته شود: آيا چنين کسي که گمان برده او هدايت يافته  است حال آن که در حقيقت هدايت يافته نمي باشد معذور نيست؟ گفته مي شود: چنين افرادي و امثال او که منع جهالت آنان روي گرداني از قرآن خداوند است از آن جا که مي توانسته  اند در پرتو آن راهياب گردند معذور نيستند. آنها به هدايت تمايلي نشان ندادند با اين که توانايي رسيدن به آن را داشتند و به باطل علاقمند شدند پس گناه، گناهِ خودشان است. و اين است حالت کسي که از ذکر خدا در دنيا اعراض کرده و همنشين و همراهش او را گمراه نموده و حقايق را در نظر وي وارونه کرده است.

و امّا وضعيت او به هنگامي که در روز قيامت نزد پروردگارش مي آيد بسيار وضعّيت بدي است، چرا که پشيماني و  اندوه و حسرت از سيمايش هويدا است و او از همنشين خود بيزاري مي جويد. بنابراين خداوند متعال فرمود:« حَتَّى إِذَا جَاءنَا قَالَ يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ» تا آن گاه که چنين کسي به پيش ما مي آيد، مي گويد: اي کاش بين من و تو به  اندازه شرق و غرب فاصله بود، چه  همنشين بدي بودي! همان طور که خداوند متعال فرموده است:« وَيومَ يعَضُّ الَّظالِمُ عَلَي يدَيهِ يقُولُ يلَيتَني اتَّخَذتُ مَع َالرَّسُولِ سَبِيلَا، يويلَتَي لَيتَنَي لَم اتَّخِذ فُلَانَا خَلِيلَاَ، لَّقَد أَضَلَّنِي عِنِ الذِّکرِ بَعدَ إِذ جَآءَنِي وَکَانَ الشَّيطَنُ لِلإِنسَنِ خَذُولَا» و روزي که ستمگر دست هايش را گاز مي گيرد و مي گويد: اي کاش با پيامبر راهي بر مي گرفتم ! اي واي بر من کاش فلاني را به دوستي بر نمي گرفتم! همانا مرا از پند گمراه ساخت بعد از آن که پند به نزد من آمد و شيطان انسان را بيار خوار مي گرداند.

« وَلَن يَنفَعَكُمُ الْيَوْمَ إِذ ظَّلَمْتُمْ أَنَّكُمْ فِي الْعَذَابِ مُشْتَرِكُونَ» و شريک بودن شما و  همنشين ها و دوستانتان در عذاب به شما سودي نمي بخشد و شما به اين خاطر در عذاب شريک هستيد چون در ستمگري شريک بوده ايد. و همچنين روحيه دلجويي دادن به يکديگر به هنگام معصيت به شما سودي نمي رساند. چون  هنگامي که در دنيا مصيبت و بلايي بيايد و مجازات شدگان در آن مشترک باشند برايشان کمي آسان مي گردد و برخي با ديدن برخي ديگر تسلّي مي يابند. امّا مصيبت آخرت همه کيفرها و عذاب ها را در بر دارد و کوچک ترين آسايش و تسلّي در آن  نيست. بار خدايا! از تو سلامتي را مي خواهيم و از تو مي طلبيم که ما را در پناه رحمت خويش قرار دهي.

آيه ي 45-40:

أَفَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِي الْعُمْيَ وَمَن كَانَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ؛ آيا تو مي  خواهي  به  کران  سخن  بشنواني  ، يا کوران  و آنهايي  را که  در  گمراهي  آشکار هستند راه  بنمايي  ?

فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِكَ فَإِنَّا مِنْهُم مُّنتَقِمُونَ؛ و اگر تو را ببريم  ، از آنها انتقام  مي  گيريم  ،

أَوْ نُرِيَنَّكَ الَّذِي وَعَدْنَاهُمْ فَإِنَّا عَلَيْهِم مُّقْتَدِرُونَ؛ يا آن  عذابي  را که  به  آنها وعده  داده  ايم  به  تو نشان  مي  دهيم  ، که  ما  برايشان  توانا هستيم.

فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ إِنَّكَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ؛ پس  در آنچه  به  تو وحي  شده  است  چنگ  بزن  که  تو بر راه  راست  هستي.

وَإِنَّهُ لَذِكْرٌ لَّكَ وَلِقَوْمِكَ وَسَوْفَ تُسْأَلُونَ؛ و، قرآن  سبب  بلند آوازه  گشتن  تو و قوم  توست  ، و زودا که  بازخواست  شويد.

وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رُّسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ؛ از پيامبران  ما که  پيش  از تو فرستاده  ايم  بپرس  : آيا جز خداي  رحمان   ،ديگري  را براي  پرستش  آنها قرار داده  بوديم  ?

خداوند متعال، پيامبرش را دلجويي مي دهد که از عدم اجابت تکذيب کنندگان ناراحت نشود و بداند که خيري در اينها نيست، و از آن چنان شايستگي و لياقتي برخوردار نيستند که سبب هدايتشان شود، و مي فرمايد:« أَفَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِي الْعُمْيَ وَمَن كَانَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ» آيا مي تواني کساني را که نمي شنوند بشنواني؟ و يا اين که کساني را که نمي بينند راهنمايي کني؟ و يا اين که کساني را که در گمراهي آشکاري هستند و خود به گمراهي خويش واقف و به آن راضي هستند رهنمود گرداني؟! پس همان طور که ناشنوا صداها را نمي شنود و کور نمي بيند و کسي که در گمراهي آشکاري است هدايت نمي شود اينها نيز سرشت و عقل هايشان به سبب روي گرداني از قرآن فاسد گشته است و باورهاي فاسد و صفت هاي پليدي در خودشان به وجود آورده اند که آنها را از هدايت باز مي دارد و باعث مي شود تا هلاکتشان بيشتر گردد.

اينان جز عذاب و کيفر چيزي برايشان باقي نمانده است، پس يا در دنيا عذاب مي شوند يا در آخرت. بنابراين خداوند متعال فرمود:« فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِكَ فَإِنَّا مِنْهُم مُّنتَقِمُونَ» و پس هرگاه تو را از اين دنيا ببريم قبل از اين که عذابِ آنها را به تو نشان دهيم بدان که از آنان انتقام خواهيم گرفت. « أَوْ نُرِيَنَّكَ الَّذِي وَعَدْنَاهُمْ» يا عذابي را که به آنان وعده داده ايم به تو نشان خواهيم داد. « فَإِنَّا عَلَيْهِم مُّقْتَدِرُونَ» زيرا ما بر آنان مسلّط و تواناييم. امّا زود يا دير فرا رسيدن عذاب به حکمت خدا بستگي دارد. پس اين است حالت تو و حالت تکذيب کنندگان.

« فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ» پس با انجام آنچه که به تو وحي شده است و با متصّف کردن خود به آنچه وحي به اتّصافِ آن وتلاش براي عملي کردن آن در خود و ديگران به وي چنگ بزن، « عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» بي گمان تو بر راه راست قرار داري؛ راهي که انسان را به خدا و بهشت مي رساند و اين چيزي است که بر تو لازم مي گرداند بيشتر به وحي چنگ بزني و در پرتو آن راهياب گردي. زيرا مي داني که آن حق و عدل و راستي است و کارهايت را بر پايه محکمي بنا نهاده اند در حالي که ديگران امورشان را براساس شک و اوهام و ستم و ظلم بنا کرده اند.

« وَإِنَّهُ لَذِكْرٌ لَّكَ وَلِقَوْمِكَ» و اين قرآن افتخار و فضيلت بزرگي است براي شما و نعمت بسيار گرانقدري مي باشد و شما را به آنچه که خير دنيا و آخرت در آن نهفته است پند مي دهد و شما را بر آن تشويق مي کند و بدي و شر را برايتان يادآوري مي کند و شما را از آن برحذر مي دارد. « وَسَوْفَ تُسْأَلُونَ» و از آن پرسيده خواهيد شد که آيا آن را برپا داشته و دستورات آن را انجام داده ايد که آن گاه مقامتان بالا مي رود و بهره مند مي شويد؟ يا اينکه به آن عمل نکرده ايد؟ پس حجّتي عليه شما خواهد بود و نشان ناسپاسي تان در برابر اين نعمت خواهد بود.

« وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رُّسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ» از پيامبراني که پيش از تو فر ستاده ايم بپرس که آيا به جز خداوند مهربان معبودهايي قرار داده ايم که عبادت شوند؟ حالت موسي و دعوت  او را بيان کرد که يکي از مشهورترين دعوت هاي پيامبران مي باشد و خداوند در کتاب خود بسيار از آن سخن گفته و حالت او را با فرعون بيان نموده است:

آيه ي 56-46:

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَقَالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ؛ و هر آينه  موسي  را همراه  با آيات  خود بر فرعون  و مهتران  قومش   فرستاديم و گفت  : من  فرستاده  پروردگار جهانيانم.

فَلَمَّا جَاءهُم بِآيَاتِنَا إِذَا هُم مِّنْهَا يَضْحَكُونَ؛ چون  آيات  ما را بر آنان  عرضه  داشت  ، به  ناگاه  همه  از آن  به  خنده   افتادند.

وَمَا نُرِيهِم مِّنْ آيَةٍ إِلَّا هِيَ أَكْبَرُ مِنْ أُخْتِهَا وَأَخَذْنَاهُم بِالْعَذَابِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ؛ گفتند : اي  جادوگر ، پروردگارت  را با آن  عهدي  که  با تو نهاده  است   براي ما بخوان  که  ما هدايت  شدگانيم.

وَقَالُوا يَا أَيُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِندَكَ إِنَّنَا لَمُهْتَدُونَ؛ چون  عذاب  را از آنها برداشتيم  ، پيمان  خود را شکستند.

فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِذَا هُمْ يَنكُثُونَ؛ فرعون  در ميان  مردمش  ندا داد که  : اي  قوم  من  ، آيا پادشاهي  مصر و اين ، جويباران  که  از زير پاي  من  جاري  هستند از آن  من  نيستند ? آيا نمي  بينيد ?

وَنَادَى فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قَالَ يَا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِن تَحْتِي أَفَلَا تُبْصِرُونَ؛ آيا من  بهترم  يا اين  مرد خوار ذليل  که  درست  سخن  گفتن  نتواند ?

أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِّنْ هَذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَلَا يَكَادُ يُبِينُ؛ چرا دستهايش  را به  دستبندهاي  طلا نياراسته  اند ? و چرا گروهي  از  فرشتگان همراهش  نيامده  اند ?

فَلَوْلَا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِّن ذَهَبٍ أَوْ جَاء مَعَهُ الْمَلَائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ؛ پس  قوم  خود را گمراه  ساخت  تا از او اطاعت  کردند ، که  مردمي  تبهکار  بودند.

فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ؛ چون  ما را به  خشم  آوردند ، از آنها انتقام  گرفتيم  و همگان  را غرقه   ساختيم.

فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِينَ؛ آنان  را در شمار گذشتگان  و داستان  براي  آيندگان  کرديم.

فَجَعَلْنَاهُمْ سَلَفًا وَمَثَلًا لِلْآخِرِينَ؛ و چون  داستان ، پسر مريم  آورده  شد ، قوم  تو به  شادماني  فرياد زدند ،

« وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا» و به راستي که ما موسي را همراه با نشانه ها و معجزات  خود که قاطعانه بر صحت آنچه وي آورده بود، دلالت مي کرد فرستاديم؛ معجزاتي همانند  عصا، مار، فرستادن ملخ ها، و شپش ها و بقيه نشانه ها . « إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَقَالَ إِنِّي رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ» به سوي فرعون و اشراف دربار او. موسي گفت: من فرستاده پروردگار جهانيانم پس آنها را به اعتراف و اقرار به پروردگارشان فرا خواند و از پرستش غير خدا نهي کرد.

« فَلَمَّا جَاءهُم بِآيَاتِنَا إِذَا هُم مِّنْهَا يَضْحَكُونَ» وقتي که با نشانه هاي ما به نزد آنان آمد ناگهان همگي بدانها خنديدند. يعني نشانه ها را رد کردند و نپذيرفتند و از روي ستمگري و برتري جويي آنها را به ياد تمسخر و استهزا گرفتند. عدم پذيرش آنها به خاطر کوتاهي در معجزات و نشانه ها و واضح نبودن آنها نبود. بنابراين فرمود:« وَمَا نُرِيهِم مِّنْ آيَةٍ إِلَّا هِيَ أَكْبَرُ مِنْ أُخْتِهَا» و هيچ معجزه و نشانه اي به آنها نشان نمي داديم مگر اين که يکي از ديگري بزرگ تر بود.« وَأَخَذْنَاهُم بِالْعَذَابِ» و آنان را گرفتار عذاب هايي چون ملخ، شپش ، قورباغه و خون که نشانه هايي روشن بودند، کرديم. « لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» تا شايد به اسلام برگردند و تسليم آن شوند و شرک و شّر آنها از بين برود.

« وَقَالُوا يَا أَيُّهَا السَّاحِرُ» وقتي عذاب برآنها نازل شد، گفتند: اي جادوگر! منظورشان موسي عليه السلام بود و اين يا از روي تمسخر بود و يا اين که اين نوع خطاب نزد آنها مدح و ستايش شمرده مي شد.پس پيش او زاري و فروتني کردند و او را به صورتي مورد خطاب قرار دادند که به کساني را که گمان مي بردند علما و  دانشمندان هستند و جادوگرند مورد خطاب قرار مي دادند. پس گفتند:« دْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِندَكَ» پروردگارت را با آن چه به تو اختصاص داده و تو را با آن برتري داده بخوان تا عذاب را از ما دور نمايد.« إِنَّنَا لَمُهْتَدُونَ» اگر خداوند عذاب را از ما دور کند بدون شک هدايت خواهيم شد.

« فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِذَا هُمْ يَنكُثُونَ» پس وقتي عذاب را از ايشان دور ساختيم آن گاه آنان عهدشکني کردند. يعني به آنچه گفتند وفا ننمودند ، بلکه  عهدشکني کرده و به کفر ورزي ادامه دادند.همان گونه که خداوند متعال فرموده است:« فَأَرسَلنَا عَلَيهُم الطُّوفَانَ وَالجَرادَ والقُمَّلَ وَالصَّفَادِعَ والدَّمَ ءَايتِ مُّفَصَّلَتِ فَاستَکبِرُوا وَکَانُوا قَومَا مُّجرِمينَ، وَلَّمَا وَقَعَ عَلََيهِمُ الرِّجزُ قَالُوا يمُوسَي ادعُ لَنَا رَبَّکَ بِمَا عَهِدَ عِندَکَ لَئِن کَشَفتَ عَنَّا الرِّجزَ لَنُومِنَنَّ لَکَ وَلَنُرسِلَنَّ مَعَکَ بَنِي إِسرَءِيلَ ، فَلَمَّا کَشَفنَا عَنهُمُ الرِّجزَ إِلَي أَجَلِ هُم بَلِغُوهُ إِذا هُم ينکُثُونَ» پس طوفان و ملخ و شپش و قورباغه و خون را بر آنها فرستاديم که نشانه هاي روشني بودند امّا آنان استکبار ورزيدند و قومي جنايت پيشه بودند. و وقتي عذاب بر آنان فرود آمد، گفتند:« اي موسي! پروردگارت را با آنچه که به تو اختصاص داده و تو را با آن برتري داده است بخوان که اگر عذاب را از ما دور نمودي به تو ايمان مي آوريم و بني اسراييل را با تو مي فرستيم. وقتي عذاب را تا مدّتي که به آن مي رسيدند از آنها دور نموديم آنان هرچه زودتر عهدشکني کردند.»

« وَنَادَى فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قَالَ يَا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ» و فرعون در حالي که پادشاهي اش او را فريب داده بود و مال و لشکريانش او را سرکش کرده بودند، در ميان قومش ندا در داد و گفت: اي قوم من! آيا فرمانروايي مصر از آن من نيست؟ آيا من مالک آن نيستم که در آن تصّرف مي کنم؟« وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِن تَحْتِي» و اين رودها که از رود نيل جدا شده اند از ميان کاخ ها و باغ هاي من مي گذرند، « أَفَلَا تُبْصِرُونَ» آيا شما اين فرمانروايي گسترده و پهناور را نمي بينيد؟ و اين از جهالت عميق او بود که به چيزي افتخار مي کرد که خارج از ذات او بود و به صفت هاي پسنديده و کارهاي درست افتخار نمي کرد.

« أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِّنْ هَذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ » خداوند فرعون را خوار بگرداند! منظور او از خوار، موسي بن عمران کليم خدا بود؛ کسي که نزد خداوند با ارزش و محترم بود. پس فرعون گفت: من محترم و با عزت هستم و او خوار و ذليل است. پس کدام يک از ما بهتر مي باشد؟ « وَلَا يَكَادُ يُبِينُ»  و گفت: با وجود اين او نمي تواند مراد خويش را روشن بيان کند چون او زبان گويايي ندارد. امّا موسي آنچه در دل داشت بيان کرد گرچه سخن گفتن براي او سنگين بود. و صد البته که اين عيبي به حساب نمي آيد. سپس فرعون گفت:« فَلَوْلَا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِّن ذَهَبٍ » چرا موسي با زيورآلات و دستبندهايي از طلا آراسته نشده  است؟« أَوْ جَاء مَعَهُ الْمَلَائِكَةُ مُقْتَرِنِينَ» و چرا فرشتگان براي ياري او نيامده اند تا او را در امر دعوتش کمک کنند و گفته ي او را تاييد نمايند؟

« فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ» فرعون با ايجاد شبهات بي معني و پوچ که هيچ حقيقتي نداشت و فقط انسان هاي کم عقل گول آن را مي خوردند و دليلي بر حق يا باطل نبود قوم خ ويش را سبک سر و بي خرد انگاشت، آن گاه از او اطاعت کردند. پس اينکه فرعون داراي فرمانروايي مصر است و جويبارها از زير کاخ هايش روان است، چگونه مي تواند  دليلي بر حقانيت او باشد؟! و بر چه اساسي موسي به دليل اين که پيروانش کم هستند و زبانش لکنت دارد و دستبندهاي طلايي ندارد بر باطل است؟ اما فرعون با درباريان و اطرافياني سروکار داشت که عقل نداشتند پس فرعون هرچه مي گفت آنها از آن پيروي مي کردند؛ خواه حق بود يا باطل. « إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ» بي گمان آنان قومي فاسق بودند، پس به سبب فسقشان فرعون بر آنها گماشته شد و شرک و شر را برايشان زيبا جلوه داد. « فَلَمَّا آسَفُونَا» پس وقتي با کارهايشان ما را خشمگين کردند، « انتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِينَ ؛ فَجَعَلْنَاهُمْ سَلَفًا وَمَثَلًا لِلْآخِرِينَ» از آنان انتقام گرفتيم و همگي آنان را غرق نموديم سپس آنان را براي آيندگان پيشينه و مايه  عبرتي قرار داديم تا عبرت گيرندگان از آنها عبرت بگيرند و پند پذيران از حالات آنها پند بگيرند.

آيه ي 65-57:

وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا إِذَا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ؛ و چون  داستان ، پسر مريم  آورده  شد ، قوم  تو به  شادماني  فرياد زدند ،

وَقَالُوا أَآلِهَتُنَا خَيْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَكَ إِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ؛ و گفتند : آيا خدايان  ما بهترند يا او ? و اين  سخن  را جز براي  جدال  با  تو نگفتند ، که  مردمي  ستيزه  جويند.

إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَيْهِ وَجَعَلْنَاهُ مَثَلًا لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ؛ او جز بنده  اي  نبود که  ما نعمتش  ارزاني  داشتيم  و مايه  عبرت  بني   اسرائيلش  گردانيديم.

وَلَوْ نَشَاء لَجَعَلْنَا مِنكُم مَّلَائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ؛ اگر مي  خواستيم  به  جاي  شما فرشتگاني  پديد مي  آورديم  تا در روي  زمين   جانشين  شما گردند.

وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ؛ و هر آينه  او نشانه  فرا رسيدن  قيامت  است   در آن  شک  مکنيد ، و از، من متابعت  کنيد  اين  است  راه  راست.

وَلَا يَصُدَّنَّكُمُ الشَّيْطَانُ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ؛ شيطان  شما را از راه  باز نگرداند ، زيرا او دشمن  آشکار شماست.

وَلَمَّا جَاء عِيسَى بِالْبَيِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُكُم بِالْحِكْمَةِ وَلِأُبَيِّنَ لَكُم بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ؛ و چون  عيسي  با دليلهاي  روشن  خود آمد ، گفت  : برايتان  حکمت  آورده  ام   و آمده  ام  تا چيزهايي  را که  در آن  اختلاف  مي  کنيد بيان  کنم   پس  ، از  خدابترسيد و از من  اطاعت  کنيد.

إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ؛ خداي  يکتا پروردگار من  و پروردگار شماست   او را بپرستيد  راه  راست   اين ، است.

فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ عَذَابِ يَوْمٍ أَلِيمٍ؛ گروهها با هم  اختلاف  کردند  پس  واي  بر ستمکاران  از عذاب  دردآور قيامت.

خداوند متعال مي فرمايد:« وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلًا» وقتي که از پرستش پسر مريم نهي شد و عبادت او به منزله ي عبادت بت ها و  انبازها قرار داده شد، « إِذَا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ» آن گاه قومت که تو را تکذيب مي کردند به خاطر اين مثل فرياد برآوردند و سرو صدا راه انداختند و در مجادله و دشمني با تو لجاجت ورزيدند و گمان بردند که آنها در دليل و حجّت خود موفّق و کامياب شده اند.

« وَقَالُوا أَآلِهَتُنَا خَيْرٌ أَمْ هُوَ» و گفتند: معبودهاي ما بهترند يا عيسي؟ چرا که از پرستش همه نهي شده بود، و تمامي کساني که آنها را مي پرستيدند مورد تهديد واقع شدند. و اين آيه نيز نازل شده است:« إِنَّکُم وَمَا تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُم لَهَا وَرِدُونَ»  بدون شک شما و آنچه پرستش مي کنيد هيزم جهّنم هستيد و وارد آن مي شويد. شبهه ي باطل آنها اين بود که مي گفتند: تو اي محمّد! و ما هم همه قبول داريم که عيسي از بندگان مقّرب خدا مي باشد؛ بندگاني که سرانجامي نيکو دارند، پس چرا تو، هم از عبادت معبودهاي ما نهي مي کني و هم از پرستش عيسي باز مي داري؟ پس اگر حجّت تو باطل نبود تناقضي در آن وجود نداشت. تو مي گويي:« إِنَّکُم وَمَا تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُم لَهَا وَرِدُونَ» شما و آنچه به جاي خدا پرستش مي کنيد هيزم جهنّم هستيد و وارد آن خواهيد شد. آنها گمان مي بردند که اين جمله هم عيسي را شامل مي شود و هم بت ها را. پس اين تناقض مي شمردند، و تناقض نشانه بطلان است.

اين شبهه اي بود که بدان دل خوش کرده بودند و مردم را باز مي داشتند و به خاطر آن سروصدا راه انداختند. اما  اين شبهه به حمدالله از ضعيف ترين و باطل ترين شبهات است. خداوند هم از پرستش بت ها نهي کرده و هم از پرستش عيسي، زيرا عبادت حق خداوند تعالي است و هيچ احدي از مخلوقات سزاوار آن نيست ، نه فرشتگان مقرّب و نه پيامبران و نه افراد ديگري. پس اين که خداوند اين مطلب را بيان نموده چه شبهه اي مي تواند در آن وجود نداشته باشد؟

و اين که به عيسي عليه السلام برتري داده شده است و  او نزد پروردگارش مقرب مي باشد نشانگر اين نيست که سزاوار پرستش مي باشد، بلکه عيسي همان گونه است که خداوند فرموده است:« إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَيْهِ» عيسي بنده اي بيش نيست که ما نعمت نبّوت و حکمت و دانش و عمل را به او ارزاني داشتيم. « وَجَعَلْنَاهُ مَثَلًا لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ» و او را براي بني اسرائيل مايه عبرتي قرار داديم که با نگاه کردن به او به قدرت خداوند پسي مي بردند، زيرا خداوند  او را بدون پدر آفريده بود. و اما اين که خداوند متعال فرموده است:«  إِنَّکُم وَمَا تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُم لَهَا وَرِدُونَ» شما و آنچه به جاي خدا پرستش مي کنيد هيزم جهّنم هستيد و شما به آن وارد خواهيد شد. پاسخ آن به سه صورت است:

1- در فرموده ي الهي که مي فرمايد:« إِنَّکُم وَمَا تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ» کلمه ي «ما» اسم غير ذوي العقول است و عيسي در اين داخل نمي گردد.

2- در اينجا مشرکين که در مکّه و اطراف آن بودند مورد خطاب قرار گرفته اند و آنها بت ها را پرستش مي کردند ولي مسيح را پرستش نمي کردند.

3- خداوند بعد از اين آيه فرموده است:« إِنَّ الَّذِينَ  سَبَقَت لَهُم مِّنَّا الحُسنَي أُولَئِکَ عَنهَا مُبعَدُونَ» بي گمان کساني که از پيش از جانب ما نيکويي برايشان مقّرر گشته است از جهنّم دور کرده مي شوند. پس ترديدي نيست که عيسي و ديگر پيامبران و اولياء در اين آيه داخل هستند. سپس خداوند متعال فرمود:« وَلَوْ نَشَاء لَجَعَلْنَا مِنكُم مَّلَائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ» و اگر ما مي خواستيم، به جاي شما فرشتگاني قرار مي داديم که در زمين جانشين شما شوند تا برايشان پيامبراني از جنس خودشان بفرستيم. امّا شما اي انسان ها! توانايي آن را نداريد که پيامبران و  اولياء در اين آيه داخل هستند. سپس خداوند متعال فرمود:« وَلَوْ نَشَاء لَجَعَلْنَا مِنكُم مَّلَائِكَةً فِي الْأَرْضِ يَخْلُفُونَ» و اگر ما مي خواستيم، به جاي شما فرشتگاني قرار مي داديم که در زمين جانشين شما شوند تا برايشان پيامبراني از جنس خودشان بفرستيم.

امّا شما اي انسان ها! توانايي آن را نداريد که پيامبراني از جنس فرشتگان برايتان فرستاده شود. پس، از رحمت و لطف خداوند نسبت به شما اين  است که پيامبراني از جنس خودتان برايتان فرستاده شده است که مي توانيد از آنها فرا بگيريد.

« وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ» و همانا عيسي عليه  السلام دليل و نشانه اي بر قيامت است و نشانگر آن مي باشد کسي که توانايي داشته است عيسي را بدون پدر به دنيا بياورد همو مي تواند مردگان را از قبرهايشان برانگيزد. و يا معني آيه اين  است که عيسي عليه السلام در آخرالزمان از آسمان به دنيا خواهد آمد و نزول او يکي از علامت هاي قيامت  است. « فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا» پس، از آمدن قيامت هرگز شک نکنيد که شک کردن درباره قيامت کفر است. « وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ» و با امتثال آنچه که به شما دستور داده ام و دوري  کردن از آنچه شما را از آن نهي کرده ام از من پيروي کنيد. اين است راه راست که  انسان را به خداوند عزوّجل مي رساند.

« وَلَا يَصُدَّنَّكُمُ الشَّيْطَانُ» و شيطان شما را از آنچه خداوند شما را به آن فرمان داده است باز ندارد، « إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ» همانا شيطان دشمن آشکار شماست و براي گمراه کردنتان حريص و آزمند است و در اين راستا نهايت کوشش خود را  مبذول مي دارد.

« وَلَمَّا جَاء عِيسَى بِالْبَيِّنَاتِ» و هنگامي که عيسي با معجزات آشکاري آمد که بر راست بودن نبّوت او و صحّت آنچه برايشان کرده بود دلالت مي کرد، از قبيل زنده کردن مردگان و بينا کردن کورهاي مادرزاد و شفا بخشيدن به کساني که مبتلا به بيماري پوستي بودند، و ديگر نشانه ها، « قَالَ قَدْ جِئْتُكُم بِالْحِكْمَةِ وَلِأُبَيِّنَ لَكُم بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ» عيسي به بني اسرائيل گفت: من برايتان حکمت و نبّوت و علم را آورده ام تا برخي از امور را برايتان روشن گردانم که در آنها اختلاف مي ورزيد. يعني تا پاسخ آن و صورت درست مسئله را برايتان بيان کنم و به وسيله آن اختلاف و اشتباه از شما دور شود. پس او عليه السلام  براي تکميل نمودن شريعت موسي و استوار ساختن تورات آمده بود. و برخي تسهيلات ارائه داد که باعث مي شد تا آنها از او اطاعت کنند و چيزهايي را که برايشان آورده است بپذيرند. « فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ» پس، خداي يگانه را پرستش نموده و از فرمان او اطاعت کنيد و از آنچه نهي کرده است پرهيز نماييد و به من ايمان آوريد و مرا تصديق نماييد و از من اطاعت کنيد.

« إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ» بي گمان خداوند پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را بندگي کنيد، اين است راه راست. پس در اين آيه به توحيد ربوّبيت اقرار شده و اين که خداوند همه ي آفريده هايش را با انواع نعمت هاي ظاهري و باطني خود پرورش داده است. نيز به توحيد عبوديت و عبادت براي خداوند يگانه که شريکي ندارد فرمان داده شده است. وعيسي عليه السلام خبر داده است که او بنده اي از بندگان خداست و آن طور نيست که نصاري در مورد او مي گويند مبني بر اين که او فرزند خداست يا سومين سه تاست. و در اينجا خبر داده شده آنچه ذکر شده است راه راست مي باشد و انسان را به خدا و به بهشت مي رساند.

وقتي عيسي عليه السلام اين مطلب را گفت،« اخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَيْنِهِمْ» گروه هايي که براساس تکذيب، تحزّب کرده بودند با همديگر اختلاف ورزيدند و هريک درباره عيسي همديگر اختلاف ورزيدند و هريک درباره عيسي عليه السلام گفتار باطلي بر زبان آوردند و آنچه را که آورده بود ردّ کردند، مگر کساني از مومنان که خداوند آنها را هدايت کرده بود؛ کساني که به رسالت او شهادت دادند و همه ي آنچه را که او آورده بود تصديق نمودند و گفتند: او بنده خدا و پيامبر مي باشد. « فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ عَذَابِ يَوْمٍ أَلِيمٍ» پس واي به حال کساني که ستم کرده اند از عذاب روز دردناک. يعني چه قدر اندوهشان زياد خواهد بود! و در آن روز گرفتار چه زيان بزرگي خواهند شد!

آيه ي 73-66:

هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِيَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ؛ آيا چشم  به  راه  چيزي  جز قيامتند که  ناگاه  و بي  خبرشان  بيايد ?

الْأَخِلَّاء يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ؛ در آن  روز دوستان  غير از پرهيزگاران  دشمن  يکديگرند.

يَا عِبَادِ لَا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ وَلَا أَنتُمْ تَحْزَنُونَ؛ اي  بندگان  من  ، در آن  روز بيمي  بر شما نيست  و شما غمگين  نمي  شويد.

الَّذِينَ آمَنُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا مُسْلِمِينَ؛ آن  کسان  که  به  آيات  ما ايمان  آورده  اند و تسليم  امر ما شده  اند ،

ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنتُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ تُحْبَرُونَ؛، شما و جفتهايتان  با شادکامي  به  بهشت  داخل  شويد.

يُطَافُ عَلَيْهِم بِصِحَافٍ مِّن ذَهَبٍ وَأَكْوَابٍ وَفِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَأَنتُمْ فِيهَا خَالِدُونَ؛ قدحهاي  زرين  و سبوها را در ميانشان  به  چرخش  مي  آورند  در آنهاست  هر  چه  نفس  آرزو کند و ديده  از آن  لذت  ببرد  و در آنجا جاودانه  خواهيد  بود.

وَتِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ؛ اين  بهشتي  است  که  به  پاداش  کارهايي  که  کرده  ايد به  ميراثش  مي  بريد.

لَكُمْ فِيهَا فَاكِهَةٌ كَثِيرَةٌ مِنْهَا تَأْكُلُونَ؛ در آنجا برايتان  ميوه  هاي  بسيار هست  که  از آنها مي  خوريد.

 خداوند متعال مي فرمايد:« هَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِيَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ» آيا جز اين است که تکذيب کنندگان منتظر هستند که ناگهان قيامت در حالي که از آن بي خبرند به سراغشان بيايد؟ پس هرگاه قيامت بيايد از حالات کسي که آن را تکذيب کرده و کسي که خبر قيامت را داده و مورد استهزا قرار گرفته است مپرس!

« الْأَخِلَّاء يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» در روز قيامت کساني که براساس کفر و تکذيب معصيت در دنيا با همديگر دوست بوده اند دشمن يکديگر خواهند شد. و چون محبّت و دوستي آنها در دنيا براي غيرالله بوده است . پس در روز قيامت به دشمني تبديل مي گردد.« إِلَّا الْمُتَّقِينَ» مگر کساني که از شرک و گناهان پرهيز مي کنند که محبّت چنين کساني ادامه مي يابد زيرا کسي که به خاطر او همديگر محبّت مي ورزيدند محبّتش جاودانه و هميشگي است.

سپس پاداش پرهيزگاران را بيان کرد و ذکر نمود که خداوند متعال در روز قيامت به آنها ندايي مي دهد که دل هايشان از آن شاد مي گردد و هر آفت و بدي از آنها دور مي شود. پس خداوند مي گويد:« يَا عِبَادِ لَا خَوْفٌ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ وَلَا أَنتُمْ تَحْزَنُونَ» اي بندگانم! از آنچه در آينده به سراغ شما مي آيد ترسي نداشته باشيد و درباره گذشته خود نيز اندوه مداريد. و چون امر ناخوشايند از هر جهت متنفي است آنچه که دوست داشتني و مطلوب است برايشان ثابت و مقّرر مي باشد. « الَّذِينَ آمَنُوا بِآيَاتِنَا»  همان کساني که به آيات خدا ايمان دارند، و اين شامل تصديق آيات و آنچه که تصديق جز با آن کامل نمي گردد از قبيل دانستن مفهوم آيات و عمل نمودن به مقتضاي آن مي شود. « وَكَانُوا مُسْلِمِينَ» و آن ها در همه ي احوال خود مطيع و فرمانبردار خداوند بودند پس آنها هم در ظاهر عمل مي کردند و هم در باطن.

« ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنتُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ» شما و همه همنشينانتان از قبيل همسر و فرزند و دوست و غيره که عملشان همانند  عمل شما نيکو بوده است، وارد بهشت شويد؛ بهشتي که سراي ماندگاري و پايداري است، « تُحْبَرُونَ» در آن جا شادمان و مکرّم خواهيد بود و خوبي ها و شادي ها و لذّت هاي به لطف پروردگار به شما مي رسد که زبان ها نمي توانند حالت آن را توصيف نمايند.

« يُطَافُ عَلَيْهِم بِصِحَافٍ مِّن ذَهَبٍ وَأَكْوَابٍ » پسران جاويداني که خدمت گزاران آنها هستند غذاي آنها را در بهترين ظرف ها که کاسه هاي طلايي هستند و نوشيدني هايشان را در بهترين ليوان هاي نقره اي بدون دسته که شفاف تر از شيشه است پيش آنها مي برند. « وَفِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْيُنُ» و در بهشت هرچه دل بخواهد و هرچه چشم از آن لذّت ببرد وجود دارد.  اين کلمه جامع است و شامل هر نعمت و شادي و سرور قلبي مي شود. پس هر نوشيدني و خوردني و پوشيدني و همسران زيبايي که دل بخواهد، نيز منظره هاي زيبا که چشم ها از ديدن آن لّذت مي برند، و درختان پرشکوفه و نعمت هاي فراوان و ساختمان هاي آراسته شده در بهشت فراهم است و براي  اهل بهشت در کامل ترين صورت ها و برترينِ آن آماده است. همان طورکه خداوند متعال فرموده است:« لَهُم فِيها فَکِهَةُ وَلَهُم مَّا يدَّعُونَ» آنان در آن جا ميوه دارند و هرچه بخواهند برايشان فراهم است. « وَأَنتُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» و شما در بهشت جاودانه خواهيد بود. و اين کمال نعمت اهل بهشت است و آن جاودانگي هميشگي است که دوام نعمت هاي بهشت و افزون شدن آن و پايان نيافتن آن را در بردارد.

« وَتِلْكَ الْجَنَّةُ» و آن بهشتي که با کامل ترين صفت ها توصيف شد، « الَّتِي أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ»  بهشتي است که خداوند شما را به سبب کارهايتان وارث آن گردانده و به فضل خويش آن را پاداش اعمالتان قرار داده و آنچه از رحمت خويش که خواسته در آن قرار داده است.

« لَكُمْ فِيهَا فَاكِهَةٌ كَثِيرَةٌ » در آن جا ميوه هاي فراواني برايتان است. همان طور که در آيه اي ديگر آمده است:« فِيهِمَا مِن کُلِّ فَکِهَةِ زَوجَانِ» در آن از هر ميوه اي دو گونه است. « مِنْهَا تَأْكُلُونَ»  آنچه  از اين  ميوه هاي لذيذ که دلتان مي خواهد انتخاب مي کنيد و مي خوريد.

آيه ي 87-74:

إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي عَذَابِ جَهَنَّمَ خَالِدُونَ؛ گناهکاران  در عذاب  جهنم  جاويدانند.

لَا يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَهُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ؛ عذابشان  کاهش  نمي  يابد و آنها از، نوميدي  خاموش  باشند.

وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَكِن كَانُوا هُمُ الظَّالِمِينَ؛ ما به  آنها ستمي  نکرده  ايم  ، آنها خود به  خويشتن  ستم  کرده  اند.

وَنَادَوْا يَا مَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ قَالَ إِنَّكُم مَّاكِثُونَ؛ فرياد بر آورند که  : اي  مالک  ، کاش  پروردگار تو ما را بميراند مي   گويد : نه  ، شما در اينجا ماندني  هستيد.

لَقَدْ جِئْنَاكُم بِالْحَقِّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ؛ ما شما را با حق  آشنا کرديم  ولي  بيشترتان  از حق  کراهت  داشتيد.

وقتي نعمت هاي بهشت را بيان کرد به دنبال آن  عذاب جهّنم را ذکر نمود و فرمود:« إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي عَذَابِ جَهَنَّمَ» بي گمان کساني که با کفر ورزيدن و تکذيب کردن مرتکب جرم و گناه شده اند در عذاب جهنّم فرو مي روند و عذاب از هر سو آنها را احاطه مي کند.« خَالِدُونَ» و در آن عذاب جاودانه خواهند بود و هرگز از آن بيرون نمي شوند. « لَا يُفَتَّرُ عَنْهُمْ» يک لحظه از عذاب آنان کاسته نمي شود؛ نه از آنها دور مي شود و نه سبک مي گردد. « وَهُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ» و آنها در آن از هر خير و برکتي نااميدند و اميدي به رهايي ندارند. آنها پروردگارشان را صدا مي زنند و مي گويند:« رَبَّنَا أَخرِجنَا فَإِن عُدنَا فَإِنَّا ظَلِمُونَ ، قَالَ اخسَئُلوا فِيهَا تُکَلِّمُونَ» پروردگارا! ما را از جهنم بيرون بياور، اگر ما باز به سوي کارهاي بد بازگرديم بي گمان ستمکار هستيم. مي فرمايد: بتمرکيد در آن و سخن نگوييد . و اين عذاب بزرگ به سبب کارهايي است که کرده و به علّت ستمي  است که بر خود روا داشته اند. « وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَكِن كَانُوا هُمُ الظَّالِمِينَ» و ما بر آنان ستم نکرديم بلکه آنان خود ستمکار بودند. پس خداوند بر آنها ستم نکرد و بدون گناه و جرم آنان را مجازات نکرده  است.

« وَنَادَوْا يَا مَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ» و در حالي که در جهنم هستند براي اينکه احتمالا به استراحتي دست يابند فرياد مي زنند: اي مالک! پروردگارت ما را بميرند تا راحت شويم، چرا که ما در  اندوهي سخت و عذابي شديد قرار داريم و توانايي  تحمّل آن را نداريم. « قَالَ إِنَّكُم مَّاكِثُونَ» مالک که نگهبان جهنم است، زماني که از او مي خواهند تا برايشان پيش خدا دعا کند تا آنها را بميراند، مي گويد: شما در جهّنم ماندگاريد و هرگز از آن بيرون آورده نمي شويد. پس آنچه که مي خواستند به آن دست نمي يابند و مالک به ضد آنچه مي  خواهند آنان را پاسخ مي دهد و غمي بر  غمشان مي افزايد. سپس آنها را به خاطر کارهايي که کرده اند نکوهش مي کند و مي گويد:« لَقَدْ جِئْنَاكُم بِالْحَقِّ» ما حق را براي شما آورديم که مي بايست از آن پيروي مي کرديد، و اگر شما از آن پيروي مي نموديد موفقّ و خوشبخت مي شديد، « وَلَكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ» ولي بيشترشان حق را نپسنديدند، بنابراين گرفتار شقاوت و بدبختي شديد که شقاوتي فراتر از آن نيست.

آيه ي 80-79:

أَمْ أَبْرَمُوا أَمْرًا فَإِنَّا مُبْرِمُونَ؛ آيا آنها در اعتقاد خويش  پاي  فشرده  اند ? ما هم  پاي  فشرده  ايم.

أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لَا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُم بَلَى وَرُسُلُنَا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ؛ آيا مي  پندارند ما راز و نجوايشان  را نمي  شنويم  ? آري  ، رسولان  ما نزد، آنها هستند و مي  نويسند.

خداوند متعال مي فرمايد:« أَمْ أَبْرَمُوا أَمْرًا» کساني که حق را دروغ مي انگاشتند و با آن مخالف بودند حيله و مکري ورزيدند و براي نابودي حق و کسي که آن را آورده به وسيله ي باطلي که آن را آراسته بودند تا مردم را گول زنند،  توطئه کردند. « فَإِنَّا مُبْرِمُونَ» ما نيز تصميم گرفتيم و تدبيري نموديم که برتر از تدبير آنهاست و تدبير آنان را در هم مي شکند و آن را ابطال مي نمايد و آن اسباب و دلايلي است که خداوند براي اثبات حق و ابطال باطل فراهم نمود. همان طور که خداوند متعال مي فرمايد:« بَل نَقذِفُ بِالحَّقِ عَلَي البَطِلِ فَيدمَغُهُ» بلکه حق را بر باطل مي زنيم پس آن را نابود مي کند.

« أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لَا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُم» آيا به سبب جهالت و ستمگري شان گمان مي برند که ما اسرار پنهاني آنان را که در دلشان نهفته  است و بر زبان نياورده اند و سخنان آهسته ي آنها را که در گوش مي گويند، نمي شنويم؟! يعني به اين خاطر اقدام به ارتکاب گناهان مي نمايند که گمان مي برند پيگرد و مجازاتي بر گناهان پنهاني شان نخواهد بود. سپس خداوند اين گمان را رد نمود و فرمود:« بَلَي» آري! ما مي شنويم و رازهاي دل هايشان و سخنان در گوشي شان را مي دانيم. « وَرُسُلُنَا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ» و فرستادگان ما که فرشتگان گرامي هستند نزد آنان مي باشند و هر آنچه مي کنند مي نويسند و ثبت و ضبط مي نمايند تا اين که آنها وارد قيامت مي شوند آن گاه همه ي آنچه را که کرده اند حاضر مي يابند و پروردگارت بر هيچ کس ستمي روا نمي دارد.

آيه ي 83-81:

قُلْ إِن كَانَ لِلرَّحْمَنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِينَ؛ بگو : اگر خداي  رحمان  را فرزندي  مي  بود ، من  از نخستين  پرستندگان  مي   بودم.

سُبْحَانَ رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ؛ منزه  است  پروردگار آسمانها و زمين  و پروردگار عرش  از آن  نسبتها که   به او مي  دهند.

فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَيَلْعَبُوا حَتَّى يُلَاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ؛ پس  رهايشان  کن  تا به  همان  سخنان  باطل  مشغول  باشند و به  بازيچه  سرگرم   ،تا آن  روزي  که  آنها را وعده  داده  اند برسد.

اي پيامبر بزرگوار ! به کساني که براي خداوند فرزندي قرار داده اند در حالي که او يکتاي يگانه و بي نياز است و او خدايي است که همسر و فرزندي بر نگرفته است و همتايي ندارد بگو:« إِن كَانَ لِلرَّحْمَنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِينَ » اگر خداوند مهربان فرزندي داشت من نخستين کسي بودم که آن را پرستش مي نمودم چون در آن صورت او بخشي از پدرش بود و من اولين کسي هستم که از دستورات  خدا پيروي مي کنم، ولي من اولين منکر اين قضيه هستم و بيش از همه و با شدّت اين را که خداوند فرزندي داشته باشد انکار و نفي مي کنم. پس باطل بودن  اين امر مشخّص گرديد. اين دليل بزرگي است و کسي آن را ارائه مي دهد که حالات پيامبران را دانسته است. وقتي که معلوم است که پيامبران کامل ترين مخلوق مي باشند و از همه ي مردم بيشتر به خير دست مي يازند و اعمال خير را بيش از ديگران به تمام و کمال انجام مي دهند، و هر شرّي را قبل از همه ي مردم ترک نموده و از آن دوري مي جويند و منکرش مي شوند پس اگر خداوند مهربان فرزندي داشت و اين سخن راست بود محمّد بن عبدالله  که برترين پيامبران است اولّين کسي مي بود که آن فرزند را پرستش مي کرد و مشرکان در اين کار از او گوي سبقت را نمي ربودند.

و احتمال دارد که معني آيه اين باشد که اگر خداوند فرزندي داشته باشد پس من نخستين کسي هستم که خداوند را پرستش مي کنم، و از جمله عبادت و پرستش مي کنم، و از جمله عبادت و پرستش من اين است که آنچه را خداوند ثابت قرار داده اثبات مي کنم و آنچه را که نفي کرده است نفي مي کنم. پس اين  عبادت قولي و اعتقادي است و مستلزم آن است که اگر اين حق باشد من  اولين کسي خواهم بود که آن را باور مي کردم. پس به اين طريق باطل بودن ادعاي مشرکين و فاسد بودن آن از نظر عقلي و نقلي معلوم و مشخص گرديد.

« سُبْحَانَ رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ» خداوندگار آسمان ها و زمين و عرش از داشتن شريک و همتا و مددکار و فرزند و ديگر چيزهايي که شريک ان به او نسبت مي دهند پاک و منزّه است.

« فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَيَلْعَبُوا» پس آنان را به حال خود واگذار تا در باطل خويش فرو روند و با آنچه که محال است خود را سرگرم کنند. پس دانش هاي آنان زيان آور است و آن فرو رفتن و پرداختن به دانش هايي است که به وسيله ي آن با حق و با آنچه پيامبران آورده اند مخالفت مي ورزند. و کارهايشان بازي و بي خردي است که آنان را تزکيه نمي کند و معارف و شناخت به بار نمي آورد. بنابراين آنها را به روز قيامت که در پيش دارند تهديد کرد و فرمود:« حَتَّى يُلَاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ» تا آن روزي را که بديشان وعده داده مي شود ملاقات کنند. پس در آن وقت خواهند دانست که چه به دست آورده اند و به بدبختي هميشگي و عذاب پايداري که گرفتارش شده اند پي خواهند برد.

آيه ي 89-84:

وَهُوَ الَّذِي فِي السَّمَاء إِلَهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلَهٌ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ؛ اوست  که  هم  در آسمان  خداست  و هم  در زمين  خداست  و حکيم  و داناست.

وَتَبَارَكَ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَعِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ؛ برتر و بزرگوارتر است  آن  کس  که  فرمانروايي  آسمانها و زمين  و هر چه ، درميان  آنهاست  از آن  اوست  و علم  فرا رسيدن  قيامت  نزد اوست  و به  او بازگردانده  مي  شويد.

وَلَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ؛ کساني  سواي  او را که  به  خدايي  مي  خوانند قادر به  شفاعت  کسي  نيستند  مگر کساني  که  از روي  علم  ، به  حق  شهادت  داده  باشند.

وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ؛ اگر از ايشان  بپرسي  که  چه  کسي  آنها را آفريده  است  ، مي  گويند : الله   پس  چرا از حق  روي  مي  گردانند ?

وَقِيلِهِ يَارَبِّ إِنَّ هَؤُلَاء قَوْمٌ لَّا يُؤْمِنُونَ؛ گفتارش  اين  بود : اي  پروردگار من  ، اينان  مردمي  هستند که  ايمان  نمي   آورند.

فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ ؛ پس  ، از آنها در گذر و بگو : ايمني  است  شما را  آري  به  زودي  خواهند  دانست.

خداوند متعال خبر مي دهد که معبود به حق در آسمان ها و زمين تنها اوست پس همه ي اهالي آسمان ها و مومنان اهل زمين او را پرستش مي کنند و وي را تعظيم مي نمايند و در برابر شکوه و بزرگي او کرنش مي نمايند و در برابر کمال او اظهار نيازمندي مي کنند.« تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَوتُ السَّبعُ وَالأَرضُ وَمَ فِيهِنَّ وَإِن مِّن شَيءِ إِلَّا يسَبِّحُ بِحَمِدهِ» آسمان هاي هفتگانه و زمين و کساني که در آن ها هستند او را به پاکي مي ستايند و هيچ چيزي نيست مگر اين که او را به پاکي تسبيح مي گويند.« وَلِلَّهِ يسجُدُ مَن فِي السَّمَوتِ وَالأَرضِ طَوعَاَ وَکَرهَاَ » و آنچه در آسمان ها و زمين است به دلخواه يا به اجبار براي خداوند سجده مي کنند. پس او تعالي معبود به حق است و همه ي خلائق با اختيار يا با اکره او را خداي خود قرار مي دهند. مانند اين که مي فرمايد:« وَهُوَ اللَّهُ فِي السَّمَوتِ فِي الأَرضِ» الوّهيت و محبّت او آسمان ها و زمين را در برگرفته است ، اما خودش بر بالاي عرش مي باشد و از آفريده هايش جداست و يگانه و بزرگوار مي باشد. « وَهُوَ الْحَكِيمُ» و او با حکمت است و هرچه را که آفريده محکم نموده و آنچه را به عنوان آئين و برنامه مشروع نموده استوار گردانده است. پس او هيچ چيزي را نيافريده مگر به خاطر حکمتي، و فرمان تقديري و تشريعي و جزايي او سراسر رحمت و حکمت است. « العَليمُ» و به همه چيز داناست. پنهان و پوشيده تر از آن را مي داند و به اندازه ذره اي در آسمان ها و زمين و نه کوچک تر و نه بزرگ تر از آن، از او پنهان نمي ماند.

« وَتَبَارَكَ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا» و بالا و بزرگوار است، و خيرش فراوان است و صفاتش گسترده و فرمانروايي اش بزرگ است خدايي که فرمانروايي آسمانها و زمين و هر آنچه ميان آن دو است از آن اوست.

بنابراين گستردگي فرمانروايي اش را بر آسمان ها و زمين و آنچه ميان آنهاست، و گستردگي علم خود را بيان کرد، و اين که تنها او تعالي از غيب هاي که هيچ يک از بندگانش و هيچ پيامبر و فرشته مقربي را از آن آگاه نکرده است آگاه مي باشد. بنابراين فرمود:« وَعِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ» و آگاهي از زمان فرا رسيدن قيامت با اوست. ظرف را مقدم کرد تا مفيد حصر باشد. يعني هيچ کس جز او نمي داند که قيامت چه زماني فرا مي رسد.

و از کمال فرمانروايي او و گستردگي سلطه اش اين است که او صاحب دنيا و آخرت است . بنابراين فرمود:« وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» و در آخرت به سوي او بازگردانده مي شويد، آن گاه با حکم دادگرانه اش ميان شما داوري مي نمايد. و از کمال فرمانروايي اش اين است که هيچ يک از آفريده هايش اختياري ندارد و نمي تواند نزد او سفارش و شفاعت کند مگر با  اجازه او.

« وَلَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ » و هيچ کدام از پيامبران و فرشتگان ديگران که به جاي خدا به نيايش خوانده مي شوند اختيار شفاعت ندارند و شفاعت نمي کنند مگر با اجازه ي خدا، و شفاعت نمي کنند مگر براي کسي که خدا بپسندد. بنابراين فرمود:« إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ» مگر کسي که با زبانش حق را بگويد و با قلب به آن  اقرار نمايد و به آنچه گواهي مي دهد آگاه باشد. و بايد شهادت او به حق باشد و آن گواهي دادن به يگانگي خداوند است و گواهي دادن از قبيل اصول و فروع دين و حقائق و دستورات آن مي باشد. پس شفاعتِ شفاعت کنندگان درباره اينها مفيد خواهد بود و اينها نجات يافتگانِ از عذاب خدا هستند و اينها به پاداش الهي دست مي يابند. سپس خداوند متعال فرمود:« وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ» و اگر از مشرکان در مورد توحيد و ربوبيت و درباره ي اين که چه کسي آفريننده است بپرسي، خواهند گفت و اقرار خواهند کرد که آفريننده خداوند يگانه است و شريکي ندارد.« فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ» پس چگونه از يکتاپرستي و خالص گرداندن طاعت و عبادت براي خدا منحرف مي شوند؟ پس اعتراف آنها به توحيد ربوبّيت آنان را ملزم مي نمايد تا به توحيد الوّهيت نيز اقرار کنند و اين بزرگ ترين دليل بر بطلان شرک است. « وَقِيلِهِ يَارَبِّ إِنَّ هَؤُلَاء قَوْمٌ لَّا يُؤْمِنُونَ» اين عطف است بر « وَعِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ» و آگاهي از قيامت با اوست و نيز از گفتار پيامبر (ص) آگاه است که تکذيب قومش را به نزد پروردگارش شکايت مي کند و غمگين مي شود و به خاطر ايمان نياوردن آنها حسرت مي خورد. پس خدا از اين حالت آگاه است و بر کيفر دادن آنها تواناست. امّا خداوند متعال بردبار است و به بندگان مهلت و فرصت مي دهد تا شايد برگردند و توبه نمايند، بنابراين فرمود:« فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَامٌ» پس، از آنان روي بگردان و در برابر آزارهايي که با زبان و با کارهايشان به تو مي رسانند از آنان درگذر و آنچه از تو به آنها مي رسد بايد تنها سلام باشد که خردمندان و صاحبان بينش به وسيله ي آن با جاهلان روبرو مي شوند، و پاسخ مي دهند ، زيرا خداوند در مورد بندگان صالحش فرموده است:« وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الجَهِلُونَ قَالُوا سَلَمَاَ» و هرگاه جاهلان به اقتضاي جهالت خود آنان را مورد خطاب قرار دهند، مي گويند: سلام بر شما باد. پيامبر (ص) از فرمان پروردگارش اطاعت کرد و در مقابل اذيت و آزاري که قومش به او مي رساندند راه گذشت و بخشش را درپيش گرفت و در مقابل آنها جز نيکويي و سخن زيبا چيزي ديگر انجام نداد. پس درود و سلام خدا بر کسي باد که خداوند او را با اخلاق بزرگ آراست؛ اخلاقي که او به سبب آن بر اهل آسمان ها و زمين برتري يافت و به وسيله آن از ستارگان مقامش فراتر رفت. « فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ» پس آنها زشتي گناهان و سرانجام جرمشان را بعدها خواهند دانست.

پايان تفسير سوره ي زخرف

 

فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره