مکي و 85 آيه است.
بسم الله الرحمن الرحيم
آيه ي 3-1:
حم؛ حا ، ميم
تَنزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ؛ نزول اين کتاب از جانب ، خداي پيروزمند داناست .
غَافِرِ الذَّنبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقَابِ ذِي الطَّوْلِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ؛ آمرزنده گناه ، پذيرنده توبه ، سخت عقوبت ، بخشنده هيچ خدايي جز اونيست ، بازگشت همه به سوي اوست.
خداوند متعال از کتاب بزرگش خبر مي دهد و مي فرمايد: اين کتاب از سوي او نازل شده است؛ خداوندي که معبود راستين است، چون داراي کمال مي باشد و در کارهايش تنهاست. « الْعَزِيزِ» توانمند است و با توانايي اش بر هر مخلوقي چيره و غالب است. « العَليم» و به همه چيز آگاه و داناست. « غَافِرِ الذَّنبِ» آمرزنده گناه گناهکاران است. « وَقَابِلِ التَّوْبِ» و توبه توبه کنندگان را مي پذيرد. « شَدِيدِ الْعِقَابِ» هرکس که جرأت به انجام گناه نمايد و از آن ت وبه نکند و او را سخت کيفر مي دهد . « ذِي الطَّوْلِ» صاحب فضل و احسانِ فراگير است. خداوند از کمال خود چيزهايي را بيان کرد و اين ايجاب مي کند تا تنها او معبود باشد، معبودي که اعمال و طاعت ها فقط براي او انجام مي شود. پس فرمود:« لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ» هيچ معبود به حقّي جز او نيست، بازگشت به سوي اوست. وجه مناسب ذکر نزول قرآن از جانب خداوندي که به اين صفت ها متصف مي باشد اين است که اين اوصاف مستلزم همه معانيي است که قرآن در بر دارد. پس به درستي که قرآن يا از اسماء و صفات و افعال خدا خبر مي دهد که اين همان اسماء و افعال و صفات خداست، و يا از مسايل پوشيده و مخفي گذشته و آينده خبر مي دهد، که اين جزو ياد دادنِ خداوندِ دانا براي بندگانش است، و يا از نعمت هاي بزرگ و برکات چشم گير و فرمان هايي خبر مي دهد که انسان را به آن نعمت ها مي رساند، که « ذِي الطَّوْلِ» بر اين مفهوم دلالت مي کند. و يا از عذاب هاي سخت خدا و گناهاني که باعث کيفرهاي سخت الهي مي شوند سخن مي گويد، و « شَدِيدِ الْعِقَابِ» بر اين مطلب دلالت مي نمايد. و يا گناهکاران را به توبه و بازگشت و طلب آمرزش فرا مي خواند که « غَافِرِ الذَّنبِ وَقَابِلِ التَّوْبِ شَدِيدِ الْعِقَابِ» بر آن دلالت مي نمايد. و يا از اين خبر مي دهد که خداوند تنها معبود به حق است، و بر اين مطلب دلايل عقلي و نقلي اقامه مي کند، و مردم را بر آن تشويق مي نمايد و از عبادت غير خداوند نهي مي نمايد و دلايل عقلي و نقلي بر فساد آن اقامه مي کند و مردمان را از آن برحذر مي دارد ، که « لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ» بر آن دلالت دارد. و يا از فرمان عادلانه ي جزايي خدا و پاداش نيکوکاران و کيفر گناهکاران را خبر مي دهد.
آيه ي 6-4:
مَا يُجَادِلُ فِي آيَاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلَادِ؛ جز کافران در آيات خدا جدال نمي کنند پس جولانشان در شهرها تو را نفريبد.
كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِن بَعْدِهِمْ وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ ؛ پيش از ايشان قوم نوح و گروههايي که بعد از ايشان بودند پيامبرشان را، تکذيب کردند و هر امتي آهنگ آن کرد که پيامبرش را دستگير کند ، و به باطل به ستيزه برخاست تا حق را از ميان بردارد اما من آنها را به عقوبت فرو گرفتم و عقوبت من چه سخت بود.
وَكَذَلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحَابُ النَّارِ؛ بدين سان حکم پروردگار تو بر کافران محقق شد که اهل جهنمند.
خداوند تبارک و تعالي خبر مي دهد که « مَا يُجَادِلُ فِي آيَاتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِينَ كَفَرُوا» هيچ کس جز کافران در مقابل آيات خدا به ستيز نمي ايستند. منظور از مجادله در اينجا رد نمودن آيات خدا و مقابله کردن با آن به وسيله باطل است. پس اين، کار کافران مي باشد . اما مومنان در مقابل حق تسليم مي شوند تا به وسيله آن باطل را در هم بشکنند. ونبايد انسان به حالت دنيوي کسي فريب بخورد که خداوند به او در دنيا نعمت بخشيده است، و گمان برد که اين دليلي است بر اين که خدا او را دوست دارد و او بر حق است. بنابراين فرمود:« فَلَا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلَادِ» آمد و رفت آنها در شهرها براي انجام دادن انواع تجارت ها تو را گول نزند، بلکه بر بنده لازم است که مردم را با معيار حق بسنجد، و به حقايق شرعي بنگرد و به وسيله آن مردم را بسنجد. و مردم را معيار حق نداند هم چنان که کسي که علم و عقل ندارد چنين مي کند.
سپس کسي راکه با آيات خدا به مجادله مي پردازد تا آن را باطل کند، تهديد کرد. همان طور که امتّ هاي پيشين از قبيل قوم نوح و عاد و گروه هايي که پس از آنان آمدند نيز چنين کردند؛ آنهايي که عليه حق بسيج شدند تا آن را باطل کنند، و بر باطل گرد آمدند تا آن را ياري نمايند. « وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ» و تحزّب، آنها را به جايي کشاند که هر امّتي آهنگ پيامبر خود را کرد تا او را به قتل برساند؛ پيامبراني که رهبران اهل خير بودند و حق با آنها بود؛ حقّي که هيچ شکّي در آن نبود، آنها خواستند پيامبران را به قتل برسانند و اين سخت ترين چيزي بود که در حق پيامبران روا مي داشتند. پس آيا بعد از اين تجاوز و گمراهي و بدبختي جز عذاب بزرگ چيزي ديگر را انتظار مي کشند! عذابي که از آن هرگز خارج نمي شوند؟! بنابراين در مورد کيفر دنيوي و اخروي آنها فرمود:« فَأَخَذْتُهُمْ» به سبب تکذيب و تجزّبشان آنها را گرفتار ساختيم. « فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ» پس کيفر و عذاب من چگونه بود؟! آري! سخت ترين و بدترين کيفر بود، و آن فقط يک صداي مرگبار يا سنگ هايي بود که از آسمان بر آنها مي باريد، و يا خداوند زمين را دستور داد که آنها را فرو ببرد وبگيرد، و يا به دريا فرمان داد که غرقشان کند و ناگهان از پاي درآمدند.
« وَكَذَلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا» و همان گونه که فرمان و حکم پروردگارت بر کافرانِ امت هاي پيشين مبني بر دوزخي بودن آنان تحقق يافت، به همان شيوه فرمان و حکم الهي مبني بر گمراه شدن کساني از قومت که کفر ورزيدند، تحقق يافت؛ فرمان و حکمي که دوزخي بودند آنان از آن نشأت گرفته است، بنابراين فرمود:« أَنَّهُمْ أَصْحَابُ النَّارِ» يعني زيرا ايشان دوزخيانند.
آيه ي 9-7:
الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ ؛ آنان که عرش را حمل مي کنند و آنان که بر گرد آن هستند به ستايش پروردگارشان تسبيح مي گويند و به او ايمان آورده اند و از او براي مؤمنان آمرزش مي خواهند : اي پروردگار ما ، رحمت و علم تو همه چيز را فرا گرفته است پس آنان را که توبه کرده اند و به راه تو آمده اند بيامرز و از عذاب جهنم نگه دار.
رَبَّنَا وَأَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدتَّهُم وَمَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ؛ و اي پروردگار ما ، آنان را و هر که صالح باشد از پدران و همسران و، فرزندانشان به بهشتهاي جاويداني که به آنها وعده داده اي داخل کن ، که تو پيروزمند و حکيمي.
وَقِهِمُ السَّيِّئَاتِ وَمَن تَقِ السَّيِّئَاتِ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ؛ آنان را از عقوبات حفظ کن ، که هر که را در آن روز از عقوبات حفظ کني بر او رحمت آورده اي و آن کاميابي بزرگي است.
خداوند متعال از کمال لطف خويش نسبت به بندگان مومنش و از اسبابي که براي سعادت آنها فراهم آورده و از توان آنها خارج است خبر مي دهد، مانند طلب آمرزش کردن فرشتگان مقرب براي آنها و اين که آنان آنچه را که صلاح دين و آخرتشان در آن است برايشان از خدا مي خواهند. در ضمن از شرافت حاملان عرش و آنهايي که پيرامون آن هستند و از نزديک بودنشان به پروردگارشان و از کثرت عبادت آنها و خيرخواهي شان براي بندگان خدا چون که مي دانند که خداوند اين امور را دوست دارد خبر مي دهد. پس فرمود:« الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ» آنان که عرش خداوند را حمل مي کنند. عرش سقف همه آفريده ها و بزرگ ترين و گسترده ترين و زيباترين مخلوقات است و از همه به خداوند نزديک تر است و آسمان ها و زمين و کرسي را فرا گرفته است.
و خداوند اين فرشتگان را به حمل عرش برگماشته است و شکّي نيست که آنها از بزرگ ترين و قوي ترين فرشتگان مي باشند. و انتخاب آنها از سوي خدا براي حمل عرش و مقدّم نمودن آنها در ذکر، و نزديک بودنشان از خدا بر اين دلالت مي نمايد که آنها برترين فرشتگان عليهم السلام هستند. خداوند متعال فرمود:« وَيحمِلُ عَرشَ رَبِّکَ فَوقَهُم يومَئِذِ ثَمَنِيةُ» و در آن روز هشت فرشته عرش پروردگارت را بالاي خود حمل مي کنند.« وَمَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ» و فرشتگان مقربي که پيرامون عرش هستند به ستايش پروردگارشان مشغولند.
در اينجا آنها به علّت کثرت بندگي کردن خدا به ويژه محمد و تسبيحشان مورد ستايش قرار گرفته اند. و ساير عبادت ها در تسبيح و ستايش خداوند داخل هستند؛ چون تسبيح يعني منزّه دانستن خدا و اين که بنده اين عبادت را براي کسي ديگر انجام نمي دهد. ذکر «سُبحَان َ اللهِ وَبِحَمدِهِ» در اين داخل است و از جمله آن عبادت هاست. « وَيُؤْمِنُونَ بِهِ وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا» و به او ايمان دارند و براي مومنان آمرزش مي خواهند. و اين از جمله فوايد ايمان و فضيلت هاي زياد آن است که فرشتگان که به خداوند ايمان دارند و گناهي مرتکب نمي شوند براي مومنان طلب آمرزش مي نمايند. پس مومن به سبب ايمانش از چنين فضيلت بزرگي برخوردار مي گردد. واز آن جا که آمرزش لوازمي دارد که جز با آن کامل نمي گردد غير از آن چه که به بسياري از اذهان خطور مي کند مبني بر اين که طلب آمرزش نتيجه اش فقط بخشوده شدن گناهان است خداوند نحوه ي آمرزش خواستن را بيان کرد که جز با آن کامل نمي گردد. پس فرمود:« رَبَّنَا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْمًا» پروردگارا! دانش و مهرباني تو همه چيز را فرا گرفته و هيچ چيزي بر تو پوشيده نمي ماند و به اندازه ذرّه اي ، و نه کوچک تر از آن و نه بزرگ تر از آن در آسمان ها و زمين از نگاه تو پنهان نمي ماند، و رحمت تو همه چيز را فرا گرفته است. پس جهان بالا و پايين از رحمت الهي لبريز گشته و رحمت الهي آنها را فرا گرفته است و به سبب رحمت او بندگان به اينجا رسيده اند.« فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِيلَكَ» پس کساني را که از شرک و گناهان توبه کرده اند و با پيروي از پيامبران و در پيش گرفتن راه توحيد و اطاعت ، از تو تبّعيت کرده اند. بيامرز. « وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِيمِ» و آنان را از عذاب و از اسباب عذاب مصون بدار.
« رَبَّنَا وَأَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدتَّهُم وَمَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ» پروردگارا! و آنان را به باغ هاي هميشه ماندگار بهشتي داخل گردان که بر زبان پيامبرانت به آنها وعده داده اي، نيز پدران و همسران و فرزندان و دوستانشان را که با ايمان و انجام د ادن کارهاي شايسته سامان يافته اند، به اين بهشت داخل گردان. « إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» بي گمان تو بر همه چيز چيره و غالب هستي، پس با عزّت و قدرت خويش گناهانشان را مي آمرزي و ناگواري ها را از آنان دور مي نمايي و آنها را به هر خير و خوبي مي رساني. و داراي حکمت هستي و هر چيزي را در جايش قرار مي دهي. پس پروردگارا! ما از تو چيزي نمي خواهيم که حکمت تو خلاف آن را اقتضا مي نمايد، بلکه از جمله حکمت تو که بر زبان پيامبرانت از آن خبر داده اي و فضل تو آن را اقتضا نموده آمرزش مومنان است.
« وَقِهِمُ السَّيِّئَاتِ» و آنها را از اعمال بد و سزاي آن محافظت فرما. زيرا کارهاي زشت صاحبش را زشت مي گرداند.« وَمَن تَقِ السَّيِّئَاتِ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ» و هرکس را در روز قيامت از بدي ها نگه داري همانا بر او رحم نموده اي، چون رحمت تو همواره شامل حال بندگان است و گناهان و بدي هاي بندگان مانع از رحمت تو نمي شود، پس هرکس را از بدي ها حفظ کني در حقيقت او را بر انجام نيکي و پاداش آن توفيق داده اي.« وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» و اين است کاميابي بزرگ.
يعني برطرف شدن ناگواري به وسيله ي مصون ماندن از بدي ها، و به دست آوردن امور دوست داشتني به وسيله ي به دست آوردن رحمت خدا کاميابي بزرگ است که هيچ کاميابي همانند آن نيست، و رقابت کنندگان در چيزي بهتر از آن نمي توانند به رقابت بپردازند. اين دعاي فرشتگان متضمن کمال شناخت آنها نسبت به پروردگارشان است و آنها يا اسماء حسني به خدا متوسّل مي شوند، اسمايي که خداوند دوست دارد بندگان با توسّل به آن دعا کنند و نيز دوست دارد در تمامي دعاهايشان اسمي از اسماء الله به کار ببرند که با درخواستي که آنها از خداوند خواستند تا رحمت را بر آنها نازل گرداند و آنچه را که نفس انساني اقتضا نمايد از آنان دور کند ، انساني که خداوند نقص آن را مي داند وهمواره مايل به ارتکاب گناهان است.
و امثال اين مبادي و اسبابي که علم الهي بر آن محيط است. از اين رو آنها به نام « الرحيم» و « العليم» متوسّل مي شوند. و دعاي فرشتگان کمال ادب آنان نسبت به خداوند متعال است، زيرا به ربوبيت عام و خاص الهي نسبت به خودشان اعتراف مي کنند، و اين که آنها هيچ اختياري ندارند و اين که دعاي آنان و درخواستشان از پروردگار درخواست فردي است که از هر جهت نيازمند و محتاج است، و چيزي را بر پروردگارش تحميل نمي نمايد، بلکه فقط از سر فضل و کرم و احسان او چيزي را از وي مي طلبند. همچنين دعاي فرشتگان متضمن آن است که آنان کاملا با پروردگارشان موافق هستند؛ اعمالي را دوست دارند که مورد پسند پروردگارشان است و آن عبادت هايي است که انجام داده اند، و همانند کساني تلاش کرده اند که خدا را دوست دارند و آنها مومناني هستند که خداوند آنان را از ميان بندگانش دوست دارد پس خداوند از ديگر انسان هاي مکلّف به جز مومنانشان نفرت دارد، و فرشتگان چون مومنان را دوست دارند براي آنها نزد خدا دعا کرده و براي بهبود يافتن احوالشان مي کوشند، چرا که دعا براي شخص روشنترين دليل بر محبت آن فرد از سوي دعاگو است، چون او جز براي کسي که دوستش دارد دعا نمي کند.
توضيح و شرح دعاي فرشتگان که خداوند بعد از « وَيَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا» بيان کرده است کيفيت تدبّر در کتاب خدا را در بر دارد که تدبّر فقط به معني مشغول شدن به واژه ها نيست بلکه بايد به معني آنها فکر کرد، و وقتي آدمي آن را به طور درست فهميد با عقل خويش به آن مسئله بنگرد و به راه هايي که انسان را به آن مي رساند و آنچه که جز با آن مطلوب کامل نمي گردد، فکر کند، و يقين داشته باشد که اين مفهوم منظور الهي است، همان طور که در معني کلمه يقين دارد که همين مراد خداست.
و آنچه باعث مي شود تا او يقين پيدا کند که اين مفهوم مورد نظر خدا است دو چيز است: يکي اين که او بداند و يقين داشته باشد که اين مفهوم از توابع معني است و معني کلمه بر آن متوقّف مي باشد. دوم بداند که خداوند بر همه چيز آگاه است و بنده اش را فرمان داده تا در کتابش تدبّر نمايد و بينديشد. و يقين داشته باشد که خداوند آنچه را از اين معاني بر مي آيد مي داند و خداوند خير داده که کتابش هدايت و نور و بيانگر هر چيزي است، و شيواترين کلام و روشن ترين آن است. پس از اين طريق بنده به دانش بزرگ و خير فراواني به همان اندازه که خداوند به او توفيق مي دهد دست مي يابد. و در اين تفسير مسايل زيادي از اين نوع وجود دارد که خداوند به ما ارزاني نموده است. و در برخي از آيات مأخذ تفسير براي کسي که درست نمي انديشد نامعلوم و پنهان به نظر مي آيد که از خداوند مي خواهيم از خزانه هاي رحمت خويش درهايي به روي ما بگشايد تا سبب اصلاح احوال ما و مسلمان ها شود. پس ما راهي جز اين نداريم که دست به دامان کرم و فضل او شويم و به احسان او توسل جوييم، احساني که ما همواره و در همه لحظات در آن غ وطه ور هستيم. و از او مي خواهيم که به لطف خويش ما را از شرّ نفس هايمان نجات بدهد؛ شرّي که مانعي است بر سر راه رسيدن به رحمت الهي. بي گمان او بزرگوار و بخشنده است و اسباب و مسبّبات را ارزاني مي نمايد. و آيه اين مطلب را نيز دربردارد که همنشين از قبيل همسر و فرزند و دوست به سبب همنشيني اش با سعادتمندان خوشبخت مي گردد و صرفِ ارتباط او سبب بهره مند شدن از خيري مي گردد که خارج از عمل و سبب عمل اوست. همان طور که فرشتگان براي مومنان دعا مي کنند و براي پدران و همسران و فرزندان درستکارشان دعا مي نمايند. و گفته مي شود که همنشيني ِ صرف با اهل سعادت براي برخورداري از خير کافي نيست، بلکه فرد بايد خود داراي صلاح و خير باشد، به دليل اينکه مي فرمايد:« وَمَن صَلَحَ» پدران و همسران و فرزندان که صالح بودند بنابراين بهره مند شدن اين همنشينان از خير، نتيجه عملِ خودشان است. والله اعلم.
آيه ي 12-10:
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنَادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَكْبَرُ مِن مَّقْتِكُمْ أَنفُسَكُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِيمَانِ فَتَكْفُرُونَ؛ کافران را ندا مي دهند که دشمني خدا با شما از دشمني شما با خودتان ،، آنگاه که به ايمانتان فرا مي خواندند و راه کفر پيش مي گرفتيد ، بزرگ تراست.
قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِّن سَبِيلٍ؛ مي گويند : اي پروردگار ما ، ما را دوبار ميرانيدي و دوبار زنده ساختي وما به گناهانمان اعتراف کرده ايم آيا بيرون شدن را راهي هست ?
ذَلِكُم بِأَنَّهُ إِذَا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ وَإِن يُشْرَكْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُكْمُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ الْكَبِيرِ؛ اين عذاب بدان سبب است که چون خدا را به يکتايي مي خواندند شما انکارمي کرديد ، و اگر براي او شريکي قرار مي دادند شما به آن شريک ايمان مي آورديد پس ، فرمان ، فرمان خداي بلند مرتبه بزرگ است.
خداوند متعال از خواري و رسوايي اي که به کافران مي رسد و از اين که بازگشت به دنيا و بيرون رفتن از جهنم را مي طلبند و اين غير ممکن است و از سرزنش کردن آنها خبر مي دهد و مي فرمايد:« إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا»بي گمان کساني که کفر ورزيده اند. کفر را به طور مطلق بيان نمود تا همه انواع کفر را شامل شود از قبيل کفر ورزيدن به خدا يا به کتاب ها و يا به پيامبرانش يا به روز قيامت. کافران وقتي وارد جهنّم مي شوند و اقرار مي کنند که آنها به خاطر گناهاني که مرتکب شده اند سزاوار عذاب جهنّم هستند، در اين وقت به شدت از خود نفرت دارند و بر خويشتن خشمگين هستند، پس در اين هنگام صدا زده مي شوند و به آنها گفته مي شود :« لَمَقْتُ اللَّهِ» خدا بيش از اين که خودتان بر خويشتن خشمگين هستيد بر شما خشمگين است.
« إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِيمَانِ فَتَكْفُرُونَ» چرا که پيامبران و پيروانشان شما را به ايمان فرا خواندند ودلايل را برايشان اقامه نمودند و در پرتو آن حق روشن گرديد، اما شما کفر ورزيديد و علاقه اي به ايمان نشان نداديد؛ ايماني که خداوند شما را براي آن آفريده است. و از رحمت گسترده الهي بيرون رفتيد، و خداوند بر شما خشم گرفت. « أَكْبَرُ مِن مَّقْتِكُمْ أَنفُسَكُمْ» پس خشم خداوند از خشم و دشمني خودتان با خويشتن بزرگ تر و بيشتر است. يعني همواره بر شما خشمگين است و خداوند بزرگوار از شما خشنود است. پس امروز غضب و عذاب خدا شما را فرا گرفته است، حال آن که مومنان به خشنودي خداوند و پاداش الهي دست يافته اند.
آنان آرزوي بازگشت به دنيا را مي کنند،« قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ» و مي گويند: پروردگارا! دو بار ما را ميراندي. يا منظورشان مرگ اول و بين دو دميدن صور است. يا منظورشان از مردن اول عدم و نيستي است که قبل از به دنيا آمدن در آن قرار داشتند، سپس خداوند آنها را پديد آورد و باز آنها را مي ميراند. « وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ» و دو بار ما را زنده گرداندي؛ يکي زندگي دنيا و ديگري زندگي آخرت. « فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَى خُرُوجٍ مِّن سَبِيلٍ» به گناهان خود اعتراف کرده ايم، پس آيا راهي براي خارج شدن وجود دارد؟ يعني حسرت مي خورند و اين را مي گويند اما فايده اي ندارد و آنها به خاطر فراهم نکردن اسباب نجات سرزنش مي شوند و به آنها گفته مي شود:« ذَلِكُم بِأَنَّهُ إِذَا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ » اين کيفر به آن خاطر است که چون وقتي به توحيد خدا و اخلاص عمل براي او دعوت مي شديد و از شرک ورزيدن به او نهي مي شويد، « كَفَرْتُمْ» کفر مي ورزيديد و متنفر مي مانديد، « وَإِن يُشْرَكْ بِهِ تُؤْمِنُوا» و آنچه شما را در اين جايگاه قرار داده آن است که ايمان را نمي پذيرفتيد و کفر را راضي و خشنود مي شديد، و آنچه را که مايه خير و صلاح دنيا و آخرت است ناپسند مي دانستيد، و آنچه راکه سبب شقاوت و ذلت و خشم بود ترجيح مي دادي و به آنچه که سبب رستگاري و کاميابي و موفقّيت بود تمايلي نشان نمي داديد. « وَإِن يرَوا سَبيلَ الرُّشدِ لَا يتَّخِذُوهُ سَبِيلَاَ وَإِن يرَوا سَبِيلَ الغَي يتَّخِذُوهُ سَبِيلَاَ» و اگر راه هدايت را ببينند آن را به عنوان راه انتخاب نمي کنند، و اگر راه گمراهي را ببينند آن را به عنوان راه بر مي گيرند. « فَالْحُكْمُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ» پس اينک داوري از آن خداوند والا و بزرگ است؛ خداوندي که از همه جهت داراي علوّ و بلندي مطلق است ؛ ذات او بلند و جايگه او بلند است، و قدرتش نيز بسيار مي باشد. و از علّو قدر و جايگاه او کمال عدالت اوست و او هر چيزي را در جايگاه خودش قرار مي دهد و پرهيزگاران و فاسدان را برابر قرار نمي دهد.« الکَبيرِ» بزرگ است؛ خدايي که در نام ها و صفات و افعالش داراي کبريا و عظمت مي باشد و از هر آفت و عيب و نقصي پاک و مبّرا است. پس وقتي که حکم از آن خداست، و حکم به هميشه ماندنِ شما کرده است، حکم او تغيير و تبديل نمي يابد.
آيه ي 17-13:
هُوَ الَّذِي يُرِيكُمْ آيَاتِهِ وَيُنَزِّلُ لَكُم مِّنَ السَّمَاء رِزْقًا وَمَا يَتَذَكَّرُ إِلَّا مَن يُنِيبُ؛ اوست آن که آيات خويش را به شما نشان داد و برايتان از آسمان روزي ، فرستاد تنها کسي پند مي گيرد که روي به خدا آورد.
فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ؛ پس خدا را بخوانيد ، در حالي که تنها براي او در دين اخلاص مي ورزيد ،اگر چه کافران را ناخوش آيد.
رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ لِيُنذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ؛ فرا برنده درجات ، صاحب عرش که بر هر يک از بندگانش که بخواهد به فرمان خود وحي مي فرستد تا مردم را از روز قيامت بترساند.
يَوْمَ هُم بَارِزُونَ لَا يَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ لِّمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ؛ آن روز که همگان آشکار شوند هيچ چيز از آنها بر خدا پوشيده نماند درآن روز فرمانروايي از آن کيست ? از آن خداي يکتاي قهار.
الْيَوْمَ تُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ لَا ظُلْمَ الْيَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ؛ آن روز هر کس را همانند عملش جزا مي دهند و به کس ستمي نمي رود خدازود، به حسابها مي رسد.
خداوند متعال با تبيين حق از باطل از طريق نشان دادن نشانه هاي انفس و آفاق و نشانه هاي قرآني به بندگانش که بر هر مطلوبي دلالت مي نمايند و هدايت را از گمراهي مشخّص مي کنند، طوري که براي کسي که در آن مي انديشد کوچکترين شکي در شناخت حقايق باقي نمي ماند نعمت هاي عظيمش را بر بندگانش يادآور مي شود، و اين از بزرگ ترين نعمت هاي خدا بر بندگانش مي باشد که او حق را شفاف و روشن کرده و راه درست را مشخص نموده است. بلکه نشانه هاي گوناگوني را ارائه داده است، « لِيهلِکَ مَن هَلَکَ عَن بَينَّةِ وَيحيي مَن حَي عَن بَينّةِ» تا هرکس هلاک مي شود از روي دليل هلاک گردد، و هرکس زنده مي ماند از روي دليل زنده بماند. و هر اندازه مسائل بزرگ تر و مهم تر باشند دلايلي که بر آن دلالت مي نمايند بيشتر و آسان تر هستند. به موضوع توحيد نگاه کنيد، از آنجا که مسئله ي توحيد بزرگ ترين مسئله است دلايل عقلي و نقلي زيادي براي اثبات آن ارائه کرده و مثال ها زده است. بنابراين آن را در اينجا بيان کرد و جمله اي از دلايل آن را گوشزد نمود. پس فرمود:« فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ » بنابراين خداوند را بخوانيد در حالي که دين و طاعت را خاص او کرده ايد. وقتي بيان کرد که او نشانه هايش را به بندگانش نشان مي دهد، نشانه بزرگي را گوشزد نمود. پس فرمود:« وَيُنَزِّلُ لَكُم مِّنَ السَّمَاء رِزْقًا» و از آسمان باراني براي شما مي باراند که با آن روزي داده مي شويد و شما و چهارپايانتان زندگي مي کنيد. اين دلالت مي نمايد که نعمت ها همه از جانب اوست. پس نعمت هاي ديني از جانب اوست و آن عبارت از تبيين مسايل ديني و ارائه دلايل آن و عمل به آن مي باشد، و نعمت هاي دنيوي همان نعمت هايي هستند که از باران پديد مي آيند و شهرها و بندگان با آن زنده مي گردند، و اين به صورت قاطعانه دلالت مي نمايد، که خداوند يکتا و معبود حقيقي است که طاعت و عبادت بايد فقط براي او انجام شود، همان طور که تنها او نعمت دهنده است. « وَمَا يَتَذَكَّرُ إِلَّا مَن يُنِيبُ» و از آيات پند نمي پذيريد مگر کسي که با روي آوردن به محبت خدا و ترس از او و انجام دادن طاعت و زاري نمودن به سوي او، به طرف خدا برگردد. پس اين فرد از نشانه ها بهره مند مي شود و نشانه ها در حق او رحمت مي گردند و بينش او با آن افزوده مي شود.
و از آنجا که آدمي از نشانه ها پند مي پذيرد و پند پذيرفتن باعث خالص نمودن عبادت و طاعت براي خدا مي گردد موضوعي را که مي خواهد به آن بپردازد و برآن مطلب، مترتّب شود با حرف «فا» که بر سببّيت دلالت مي نمايد، آغاز مي کنند و مي فرمايد:« فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ» پس خدا را به ف رياد بخوانيد و عبادت و طاعت را خاص او کنيد، و اين هم شامل دعيا عبادت و هم شامل دعاي خواست مي شود. اخلاص يعني اين که در همه عبادت هاي واجب و مستحب فقط خدا مدنظر باشد. و در اداي حقوق خدا وحقوق بندگان خدا، هدف فقط خدا باشد. خلاصه ، آيه.
يعني هدفتان از تمام چيزهايي که به عنوان دين انجام مي دهيد و با آن به خدا نزديکي مي جوييد هدفتان فقط خدا باشد. « وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ» هرچند که کافران دوست نداشته باشند. بنابراين به آنها توجه نکنيد و شما را از دينتان باز ندارند و سرزنش هيچ سرزنش کننده اي شما را از خدا دور نکند. کافران يگانه پرستي و انجام خالصانه عبادت و طاعت براي خدا را نمي پسندند و به شدّت از آن نفرت دارند، همان طور که خداوند متعال فرموده است:« وَإِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَحدَهُ اشمَأرَّت قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يومِنُونَ بِالأَخرِة وَإِذَا ذُکِر الَّذِينَ مِن دُونِهِ إِذَا هُم يستَبشِروُنَ» و هرگاه خداوند به تنهايي ياد شود کساني که به آخرت ايمان نمي آورند خشمگين و ناراحت مي شوند و هرگاه کساني غير از خدا ياد شوند به ناگاه آنان شاد و خوشحال مي گردند.
سپس از جلال و کمال خودش سخن به ميان آورد که اين اقتضا مي نمايد عبادت خالصانه براي او انجام شود، پس فرمود:« رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ» خدايي که بلند و بلندتر است ، و بر بالاي عرش است و عرش از آن اوست و داراي مراتب و مقامات بالاست؛ و به سبب اين بلند بودن از مخلوقاتش تمايز پيدا کرده است و جايگاهش والا گشته است و صفاتش از عظمت و بزرگي برخوردار گشته است و ذاتش برتر و بالاتر است از اين که بندگان جز با عمل پاک و مخلصانه به او نزديکي جويند، و مقامات مخلصين به وسيله آن بالا مي رود و اخلاص آنها را به خدا نزديک مي نمايد و آنان را از خلق خدا برتر قرار مي دهد. سپس نعمت رسالت و وحي را بر بندگانش ذکر نمود و فرمود:« يُلْقِي الرُّوحَ» وحي را مي فرستد که براي دل ها به منزله روح براي اجساد است . پس همانگونه که جسم بدون روح زنده نمي ماند و زندگي نمي کند، و روان و قلب نيز بدون روح وحي بهبود نمي يابد و کامياب نمي گردد. پس خداوند متعال « يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ» وحي را که سود و مصلحت بندگان در آن نهفته است به فرمان خود براي هرکس از بندگانش که بخواهد نازل مي کند و آنها پيامبران هستند که خداوند آنان را فضيلت داده و وحي خويش و دعوت کردن بندگانش را به آنان اختصاص داده است.
فايده ارسال پيامبران اين است که بندگان سعادت دين و دنيا و آخرتشان را به دست آورند و از بدبختي و شقاوت در دين و دنيا و آخرت مصون بمانند. بنابراين فرمود:« لِيُنذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ» تا کسي که وحي بر او القا مي شود مردم را از روز رويارويي (قيامت) با آن وحي بترساني و آنها را تشويق نمايند تا به وسيله اسبابي که باعث نجات مي گردند خود را براي آن روز آماده نمايند، و آن روز را روز «رويا رويي» ناميد، چون در آن روز خالق و مخلوق با همديگر روبرو مي شوند و مخلوق ها با همديگر، و عمل کنندگان با اعمال و سزا و جزايشان رو به رو مي شوند.
« يَوْمَ هُم بَارِزُونَ » روزي که در يک ميدان جمع مي شوند و هيچ کجي و پستي در آن نيست و آنها روي زمين آشکار هستند و صداي فرا خواننده به همه آنان مي رسد و همه در معرض ديد قرار دارند. « لَا يَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ» نه آنها و نه چيزي از اعمالشان و نه سزا و جزا آن بر خداوند پنهان نمي ماند. « لِّمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ» صاحب و فرمانرواي اين روز بزرگ کيست که پيشينيان و پسينيان و اهل آسمان ها و زمين را گرد آورده و شريکي در فرمانروايي ندارد؟ و هيچ سبب و وسيله اي در ميان نمانده و جز اعمال نيک و بد چيزي باقي نمي ماند. « لِلَّهِ الْوَاحِدِ» فرمانروايي از آنِ خداوند است که در ذات و اسما و صفات و کارهايش؛ يگانه است و او در هيچ چيزي از اينها به هيچ صورت شريکي ندارد. « القَهَّارِ» خداوندي که بر همه مخلوقات چيره و غالب است و مخلوقات در برابر او فروتن هستند خصوصا در آن روز که مردم در برابر پروردگار زنده هميشه پايدار سر تسليم فرود آورده اند، در آن روز هيچ کس سخن نمي گويد مگر با اجازه خدا.
« الْيَوْمَ تُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ» امروز هرکسي در برابر کار نيک وبدي که در دنيا کرده است کم باشد يا زياد سزا و جزا داده مي شود،« لَا ظُلْمَ الْيَوْمَ» امروز بر هيچ کسي ستمي نمي شود تا بدي هايش بيشتر شود ، و يا از نيکي هايش کاسته شود، « إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ» آن روز را دير نپنداريد ، چون آن روز خواهد آمد و هرآنچه که مي آيد نزديک است . نيز خداوند در روز قيامت به خاطر آن که علم او فراگير است و قدرتش کامل مي باشد زود از بندگانش حساب مي گيرد.
آيه ي 20-18:
وَأَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ كَاظِمِينَ مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ وَلَا شَفِيعٍ يُطَاعُ؛ از روز قيامت بترسانشان آنگاه که دلها لبريز از وحشت ، نزديک حنجره ها رسد ستمکاران را در آن روز نه خويشاوندي باشد و نه شفيعي که سخنش را بشنوند.
يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ؛ نظرهاي دزديده را و هر چه در دلها نهان داشته اند ، مي داند.
وَاللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا يَقْضُونَ بِشَيْءٍ إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ؛ خدا به حق داوري مي کند ولي کساني که سواي او به خدايي مي خوانند، هيچ داوري نتوانند ، زيرا خدا مي شنود و مي بيند.
خداوند متعال به پيامبرش محمد(ص) مي فرمايد:« وَأَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ» و آنان را از روز قيامت که نزديک شده و زمان فرا رسيدن وحشت ها و زلزله ها و آشفتگي هاي آن نزديک شده است، بترسان، « إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ كَاظِمِينَ» يعني دل هايشان از جا کنده شده و جاي آن خالي مانده است و دل هايشان از ترس و اندوه به حنجره ها مي رسد و چشم هايشان خيره شده است. « لَا يتَکَّلُونَ إِلَّا مَن أَذِنَ لَهُ الرَّحمَنُ وَقَالَ صَوَابَا» سخن نمي گويند، مگر کسي که خداوند به او اجازه بدهد و او نيز سخن راست و درست بگويد. در برابر آن ترس شديد و اضطراب هاي هولناکي که در دل هايشان است خاموش و ساکت هستند.« مَا لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ» ستمگران در آن روز هيچ دوست و ياري ندارند، « وَلَا شَفِيعٍ يُطَاعُ» و نه شفاعت کننده اي دارند که سخنش را بپذيرند. چون شفاعت کنندگان در مورد کسي که با شرک ورزيدن بر خود ستم کرده باشد شفاعت نمي کنند، و به فرض اگر شفاعت نمايند خداوند از اين شفاعت راضي نمي شود، پس آن را قبول نمي کنند.
« يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ » خداوند خيانت چشم ها را مي داند. منظور از خيانت چشم ها آن نگاه دزدانه اي است که آدمي آن را از رفيق و همنشين پنهان مي دارد. « وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ» و آنچه را که بنده براي کسي بيان نکرده است خداوند آن امر پنهان را نيز مي داند. پس چيزهاي آشکار را به طريق اولي مي داند. « وَاللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ» و خداوند به حق داوري مي نمايد، چون گفته او حق است و حکم شرعي و جزايي او حق است. و دانش او همه چيز را احاطه نموده و ثبت کرده است و او از ستمگري و نقص و ساير عيب ها پاک و منزّه است. و اوست که قضاوت تقديري خود را مي نمايد که هرگاه چيزي را بخواهد پديد آيد آن چيز به وجود مي آيد، و هرچه را که نخواهد ، به وجود نمي آيد. و اوست که ميان بندگان مومن و کافر خود در دنيا قضاوت مي نمايد و دوستانش را ياري مي کند. « وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا يَقْضُونَ بِشَيْءٍ» و هر آنچه ر ا که به جاي خدا مي پرستند به علت ناتواني شان و اين که خبر را نمي خواهند و توانايي انجام دادن آن را ندارند به چيزي حکم نمي کنند، « إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ» بي گمان خداوند همه صداها و همه زبان ها و همه نيازها را مي شنود، و به آنچه که شده و به آنچه که مي شود و به آنچه که ديده مي شود و به آنچه که ديده نمي شود و به آنچه که بندگان مي دانند و به آنچه که نمي دانند بيناست. قبل از اين آيه فرمود:« وَأَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ» و آنان را از روز نزديک قيامت بترسان، سپس آن را با اين اوصاف توصيف نمود که اقتضا مي نمايد براي آن روز بزرگ خود را آماده کرد. چون آيات هم مشتمل بر ترساندن و هم مشتمل بر تشويق کردن هستند.
آيه ي 22-21:
أَوَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ كَانُوا مِن قَبْلِهِمْ كَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَآثَارًا فِي الْأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَمَا كَانَ لَهُم مِّنَ اللَّهِ مِن وَاقٍ ؛ آيا در زمين سير نمي کنند تا بنگرند که عاقبت پيشينيانشان چگونه بوده است ? توانايي آنها و آثاري که در روي زمين پديد آورده بودند از اينان بيش بود و خدا آنها را به کيفر کفرشان فرو گرفت و از قهر خداوندشان نگهدارنده اي نبود.
ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانَت تَّأْتِيهِمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَكَفَرُوا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ إِنَّهُ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقَابِ؛ اين بدان سبب بود که پيامبرانشان با دلايل روشن نزدشان آمدند ، ولي ، انکار کردند ، و خدا هم آنان را فرو گرفت و خدا نيرومند است و به سختي عقوبت مي کند.
خداوند متعال مي فرمايد:« أَوَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ» آيا با دل ها و جسم هايشان به قصد عبرت گرفتن و انديشيدن در آثار در زمين به سير و سياحت نپرداخته اند، « فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ كَانُوا مِن قَبْلِهِمْ» تا بنگرند که سرانجام کساني که پيش از اينان بوده اند به کجا کشيده است؟ آنهايي که تکذيب مي کردند، پس خواهند ديد که سرانجام آنها بدترين سرانجام و هلاکت و نابودي و رسوايي بوده است. « كَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَآثَارًا فِي الْأَرْضِ» آنان از آنها توانمندتر بودند و لشکريان بيشتر و ساز و برگ اسلحه بيشتر و جسم هاي بزرگتري داشتند، و در زمين نشانه ها و آثار بيشتري داشتند. يعني ساخت وساز بيشتري کرده و درختانِ بيشتري کاشته بودند. و قوت آثار بر قوت موثّر دلالت مي نمايد و اين که آنها به وسيله آنچه درست کرده بودند مي خواستند خود را حفاظت کنند. « فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ» امّا وقتي آنها بر گناهانشان اصرار ورزيدند و به آن ادامه دادند، خداوند آنها را به کيفر و عذاب خود گرفتار ساخت. « إِنَّهُ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقَابِ» بي گمان خداوند توانمند و سخت کيفر است. پس قدرت و توانمندي کافران نتوانست آنها را در برابر قدرت خدا حفاظت نمايد بلکه قدرتمندترين همه امتّ ها قوم عاد بودند که گفتند:« مَن أَشّدُ مِنَّا قُوَّةَ» چه کسي قوّتش از ما بيشتر است. امّا خداوند به سوي آنها بادي فرستاد که نيروهايش را ضعيف کرد و آنان را کاملا نابود گرداند.
آيه ي 46-23:
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ؛ ما موسي را با آيات خود و حجتي آشکار فرستاديم .
إِلَى فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ فَقَالُوا سَاحِرٌ كَذَّابٌ؛ به سوي فرعون و هامان و قارون و گفتند که او جادوگري دروغگوست.
فَلَمَّا جَاءهُم بِالْحَقِّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا اقْتُلُوا أَبْنَاء الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ وَاسْتَحْيُوا نِسَاءهُمْ وَمَا كَيْدُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ؛ چون دين حق را از جانب ما بر آنها عرضه داشت ، گفتند : پسران کساني راکه به او ايمان آورده اند بکشيد و زنانشان را زنده بگذاريد و حيله سازي کافران جز در طريق تباهي نباشد.
وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَى وَلْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَن يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ؛ فرعون گفت : بگذاريد موسي را بکشم و او خداي خود را به ياري طلبد، مي ترسم دينتان را ديگرگون کند يا در اين سرزمين فسادي برانگيزد.
وَقَالَ مُوسَى إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُم مِّن كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لَّا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ؛ موسي گفت : من به پروردگار خود و پروردگار شما از هر متکبري که به روزحساب باور ندارد ، پناه مي برم.
وَقَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَن يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءكُم بِالْبَيِّنَاتِ مِن رَّبِّكُمْ وَإِن يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِن يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُم بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ ؛ و مردي مؤمن از خاندان فرعون که ايمانش را پنهان داشته بود ، گفت : آيا، مردي را که مي گويد که پروردگار من خداي يکتاست و با دليلهاي روشن ازجانب پروردگارتان آمده است مي کشيد ? اگر دروغ مي گويد ، گناه دروغش برگردن خود اوست ، و اگر راست مي گويد ، پاره اي از وعده هايي که داده است به شما خواهد رسيد هر آينه خدا هيچ گزافکار دروغگويي را هدايت نمي کند.
يَا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ فَمَن يَنصُرُنَا مِن بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جَاءنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ ؛ اي قوم من ، امروز فرمانروايي از آن شماست بر اين سرزمين غلبه داريد، ولي اگر عذاب خدا بر سر ما آيد چه کسي ياريمان خواهد کرد ? فرعون گفت : شما را جز آنچه خود مصلحت ديده ام راهي ننمايم و جز به راه صواب راهنمايي نکنم.
وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُم مِّثْلَ يَوْمِ الْأَحْزَابِ؛ آن که ايمان آورده بود ، گفت : اي قوم من ، بر شما از آنچه بر سر آن اقوام ديگر آمده است بيمناکم.
مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِّلْعِبَادِ؛ همانند قوم نوح و عاد و ثمود و کساني که از آن پس آمدند حال آنکه خدابراي بندگانش خواستار ستم نيست.
وَيَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ؛ اي قوم من ، از آن روز که يکديگر را به فرياد بخوانيد بر شما بيمناکم.
يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ؛ آن روز که همگي پشت کرده باز مي گرديد و هيچ کس شما را از عذاب خدا نگاه نمي دارد و هر کس که خدا گمراهش کند ، هيچ راهنمايي ندارد.
وَلَقَدْ جَاءكُمْ يُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِّمَّا جَاءكُم بِهِ حَتَّى إِذَا هَلَكَ قُلْتُمْ لَن يَبْعَثَ اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ ؛ يوسف پيش از اين با دلايل روشن بر شما مبعوث شد و شما از آنچه آورده بود، همچنان در شک مي بوديد چون يوسف بمرد گفتيد : خدا پس از او ديگرپيامبري نخواهد فرستاد خدا گزافکار شک آورنده را اين گونه گمراه مي سازد ،.
الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ وَعِندَ الَّذِينَ آمَنُوا كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ ؛ کساني که بي هيچ حجتي که در دست داشته باشند در آيات خدا جدال مي کنند، کار آنان نزد خدا و مؤمنان سخت ناپسند است خدا بر دل هر متکبر جباري اينچنين مهر مي نهد.
وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا هَامَانُ ابْنِ لِي صَرْحًا لَّعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ؛ فرعون گفت : اي هامان ، براي من کوشک بلندي بساز ، شايد به آن درها دست يابم :
أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ كَاذِبًا وَكَذَلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِيلِ وَمَا كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِي تَبَابٍ ؛ درهاي آسمانها و خداي موسي را ببينم ، زيرا پندارم که دروغ مي گويد بدين سان کردار زشت فرعون در نظرش آراسته شد و او از راه باز ماند و چاره جويي او جز زيان هيچ نبود.
وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ؛ آن مردي که ايمان آورده بود گفت : اي قوم من ، از پي من بياييد تا به ، راه صواب هدايتتان کنم.
يَا قَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ؛ اي قوم من ، اين زندگي دنيا اندک مايه تعيشي است و آخرت سراي بقاست.
مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلَا يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ حِسَابٍ ؛ هر کس کار بدي بکند جز همانند عملش کيفر نيابد و هر کس از مرد و زن که مؤمن باشد و عمل صالحي به جاي آرد به بهشت داخل شود و بي حساب روزي اش دهند.
وَيَا قَوْمِ مَا لِي أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجَاةِ وَتَدْعُونَنِي إِلَى النَّارِ؛ اي قوم من ، چيست که من شما را به رهايي مي خوانم و شما مرا به آتش فرا، مي خوانيد ?
تَدْعُونَنِي لِأَكْفُرَ بِاللَّهِ وَأُشْرِكَ بِهِ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَأَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى الْعَزِيزِ الْغَفَّارِ؛ مرا دعوت مي کنيد که به خدا کافر شوم و چيزي را که نمي شناسم شريک اوقرار دهم ، حال آنکه من شما را به خداي پيروزمند آمرزنده دعوت مي کنم.
لَا جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنِي إِلَيْهِ لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِي الدُّنْيَا وَلَا فِي الْآخِرَةِ وَأَنَّ مَرَدَّنَا إِلَى اللَّهِ وَأَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ ؛ بي شک آنچه شما مرا به آن دعوت مي کنيد ياراي آنش نيست که در دنيا، وآخرت کسي را به سوي خود خواند ، حال آنکه بازگشت ما به سوي خداي يکتاست ، و گزافکاران در جهنم باشند.
فَسَتَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكُمْ وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ؛ زودا که آنچه را که اکنون مي گويم به ياد خواهيد آورد و من کار خويش به خدا واگذار کردم ، زيرا او بندگانش را مي بيند.
فَوَقَاهُ اللَّهُ سَيِّئَاتِ مَا مَكَرُوا وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ؛ خدا او را از آسيب مکري که برايش انديشيده بودند ، نگه داشت و آن عذاب ناگوار خاندان فرعون را در ميان گرفت.
النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ؛ آتش هر صبح و شام بر آن عرضه شوند و روزي که قيامت برپا شود ندا دهند که خاندان فرعون را به سخت ترين عذابها در آوريد.
سپس نمونه اي از حالات آنهايي که پيامبران را تکذيب کرده اند که فرعون و لشکريانش باشند بيان نمود و فرمود:« وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى» تا « أَشَدَّ العَذَابِ » يعني موسي بن عمران را با نشانه هاي بزرگ خود که به طور قطع بر حقيقت آنچه پيامبران با آنها فرستاده شدند و بر باطل بودن شرکي که آنها بر آن قرار داشتند دلالت مي کرد به سوي همکيشان اين تکذيب کنندگان فرستاديم.« وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ» و با حجتي روشن که بر دل ها چيره مي گردد و دل ها به آن يقين مي کنند مي فرستاديم، همانند تبديل شدن عصاي موسي به اژدها و ديگر معجزات آشکاري که خداوند موسي را به وسيله آنها تائيد نمود.
« إِلَى فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ» او به سوي فرعون و وزيرش هامان و قارون که از قوم موسي بود و به علّت ثروت خود عليه آنها دست به طغيان زده بود فرستاده شد. اينها به شدّت دعوت موسي را رد کردند و گفتند:« سَاحِرٌ كَذَّابٌ» او جادوگر دروغگويي است. « فَلَمَّا جَاءهُم بِالْحَقِّ مِنْ عِندِنَا» و هنگامي که موسي از جانب ما حق را برايشان رساند و خداوند او را با معجزات آشکار که سبب يقين کامل مي گردند تاييد نمود آنها يقين کامل نکردند و به ترک گفتن و روي گرداني اکتفا ننمودند و نيز به انکار آن و مخالفت با آن به وسيله باطل خود بسنده نکردند بلکه حالت زشت آنان به جايي رسيد که « قَالُوا اقْتُلُوا أَبْنَاء الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ وَاسْتَحْيُوا نِسَاءهُمْ» گفتند: پسران آنان را که همراه با او ايمان آورده اند بکشيد، و زنانشان را زنده بگذاريد، « وَمَا كَيْدُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ» و کافراني که اين توطئه را کردند و گمان بردند هرگاه پسران آنان را به قتل برسانند آنها قوي نخواهند بود و ايستادگي نخواهند کرد بلکه تحت بندگي و فرمانشان باقي خواهند ماند؛ کيد و نيرنگشان تباه و بي نتيجه بوده و جز گمراهي نخواهد بود، چون آنچه اراده کرده بودند برايشان تحقق نيافت بلکه موضوع برعکس شد. و خداوند آنها را هلاک کرد و همه آنان را نابود و از ميان برد. در اين نکته تدّبر کن که زياد در قرآن تکرار شده است و آن اين که هرگاه داستان يا امر مشخّصي بيان شود و خداوند بخواهد در مورد آن قضيه معين حکم نمايد، حکم را منحصر به آن قضيه نمي کند بلکه آن را به صورت کلي بيان مي کند تا فراگيرتر باشد و قضيه اي نيز که سياق کلام در مورد آن آورده شده در آن داخل گردد، و اين توهم پيدا نشود که اين حکم ويژه همين ماجرا است. بنابراين فرمود:« وَمَا کَيدُهُم إِلَّا فِي ضَلَالِ» نيرنگ آنها بي نتيجه بوده و جز گمراهي نخواهد بود، بلکه فرمود:« وَمَا كَيْدُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ» و نيرنگ کافران بي نتيجه بوده و جز گمراهي نخواهد بود. فرعون با تکبّر و غرور و سرکشي به قوم بي خردش گفت:« ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَى وَلْيَدْعُ رَبَّهُ» بگذاريد من موسي را بکشم و او پروردگارش را به فرياد بخواند تا او را از دست من نجات دهد. يعني او ادّعا مي کرد که اگر رعايت خاطر قومش نبود موسي را مي کشت، و نيز از اين که موسي پروردگارش را به کمک بطلبد جلوگيري نمي کند. سپس انگيزه اي که او را وادار مي نمايد تا موسي را بکشد بيان کرد و گفت:اين کار را به خاطر خيرخواهي قوم خود و از بين بردن فساد و شر از روي زمين انجام مي دهد. پس گفت:« إِنِّي أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ» من مي ترسم که دين شما را تغيير دهد،« أَوْ أَن يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ» يا اين که در اين سرزمين فساد به پا کند. و اين خود عجيب ترين چيز است که بدترين انسان مردم را نصيحت کند تا از بهترين انسان دوري کنند. اين در حقيقت گول زدن و فريب دادن است که فقط در عقل کساني جاي مي گيرد که خداوند در مورد آنها فرموده است:« فَاستَخَفَّ قَومَهُ فأَطاعُوهُ إِنَّهُم کَانُوا قَومَاَ فَسِقِينَ» پس قومش را سبکسر انگاشت و آنها از او اطاعت کردند، بي گمان آنها قومي فاسق و مجرم بودند.
« وَقَالَ مُوسَى إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُم» وقتي فرعون آن سخن زشت را بر زبان آورد که سرکشي اش سبب شده بود تا چنان بگويد و از قدرت و توان خود کمک گرفت، موسي از پروردگارش کمک خواست و فرمود: من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه مي برم، « مِّن كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لَّا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ» از هر متکّبري که به روز قيامت ايمان نمي آورد . يعني تکبّرش و ايمان نداشتن او به روز قيامت، او را به هر شر و فسادي وادار مي کند. در اين مطلب فرعون و ديگران داخل هستند، همان طور که قبلا بيان شد.
خداوند موسي را از هر متکبري که به روز قيامت ايمان نداشت حفاظت کرد و اسبابي براي او فراهم نمود که به وسيله آن شر فرعون و اشراف دربار او از موسي دفع گرديد. و از جمله اسباب، مرد مومن بود که از خاندان فرعون بود و سخن او پذيرفته مي شد، به خصوص اين که به ظاهر مي گفت با آنها موافق است، و ايمانش را پنهان مي کرد. پس غالبا چنين است که آنها مراعات حال او مي کردند. و اگر در ظاهر با آنها مخالفت ورزيديد چندان رعايتش نمي کردند. همان طور که خداوند پيامبرش محمد (ص) را به وسيله عمويش ابوطالب نزد قريش بزرگ و با آنها در دينشان موافق بود، و اگر او مسلمان بود اين طور نمي توانست پيامبر را حفاظت کند.
آن مردِ مومن رستگار و عاقل با تقبيح کار قومش و زشت خواندن تصميمي که گرفته بودند گفت:« أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَن يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ» آيا مردي را مي کشيد که مي گويد:« پروردگار من الله است؟ يعني چگونه ريختن خون او را حلال مي دانيد به جرم اين که مي گويد پروردگار من الله است ؟ حال آن که سخن او بي دليل هم نيست. بنابراين فرمود:« وَقَدْ جَاءكُم بِالْبَيِّنَاتِ مِن رَّبِّكُمْ» در حالي دلائل روشن و معجزات آشکاري را از جانب پروردگارتان برايتان آورده است. چون معجزه موسي نزد آنها چنان معروف بود که کوچک و بزرگ آن را مي دانستند. پس چنين کسي را نبايد کشت. پس چرا شما قبل از اقدام به اين کار حقّي را که آورده است باطل نکرديد، و براي رد نمودن برهان او برهان اقامه نکرديد؟ سپس به انديشه فرو مي رفتيد که آيا اگر با حجّت و برهان بر وي غلبه يافتيد کشتن او جايز است يا نه؟ اينک که حجت او غالب آمده است تا کشتن وي فاصله ي زيادي داريد. سپس دليلي عقلي براي آنها ارائه داد که هر عاقلي به آن قانع مي گردد. پس گفت:« وَإِن يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِن يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُم بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ» يعني موسي در دو حالت قرار دارد؛ يا در ادعّايش دروغ مي گويد و يا راست مي گويد. پس اگر دروغ گفته باشد زيان دروغش به خودش بر مي گردد و به شما زياني نمي رسد، چون شما از پذيرفتن سخن او امتناع ورزيده ايد. و اگر راستگو باشد، در حالي که با معجزات آشکار نزدتان آمده و به شما خبر داده که اگر سخن او را قبول نکنيد خداوند در دنيا و آخرت شما را عذاب مي دهد پس حتما برخي از آنچه به شما وعده مي دهد که عذاب دنيا است گريبانگيرتان خواهد شد.
اين از خردمندي او و دفاع زيباي او از موسي بود که پاسخي ارائه داد که هيچ تشويشي در آن نبود و مسئله را ميان اين دو حالت قرار داد و به هر تقدير کشتن او را بي خردي و جهالت از جانب آنان تلّقي کرد. سپس آن مرد رضي الله عنه و أرضاء وغفر له و رحمه به بالاتر از اين پرداخت و اين که موسي به حق نزديک است، و گفت:« إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ» همانا خداوند کسي را که با ترک حق و روي آوردن به باطل از حد تجاوز کرده است و با نسبت دادن تجاوزهايش به خدا راه تعّدي را پيش گرفته است به راه راست هدايت نمي کند، و همانا دليل او و آنچه بر صحت آن دليل مي آورد نادرست مي باشد و خداوند به او توفيق هدايت به راه راست را نمي دهد. يعني شما حقّي را که موسي به سوي آن دعوت مي کند ديديد، و معجزات آسماني و دلايل عقلي که موسي به رهنمود خداوندي آن را ارائه داد مشاهده کرديد، پس هرکس اين راه را در پيش گيرد ممکن نيست که تجاوزکار و دروغگو باشد. و اين دليلي است بر کمال دانش و خرد و شناخت کامل وي نسبت به پروردگارش.
سپس قومش را برحذر دشت و آنها را نصيحت کرد و از عذاب آخرت ترساند و آنان را از فريب خوردن به فرمانروايي و حکومت ظاهري نهي کرد و گفت:« يَا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ» اي قوم من! امروز در دنيا فرمانروايي در دست شماست، و بر رعيت و ملت خود پيروز و چيره ايد؛ هر آنچه بخواهيد بر آنها اجرا مي کنيد، فرض کنيد آنچه که خواستيد به دست آورديد و به اتمام رسيد، که هرگز به اتمام نخواهد رسيد، « فَمَن يَنصُرُنَا مِن بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جَاءنَا» پس اگر عذاب الهي دامنگيرمان شود چه کسي ما را ياري مي دهد؟ اين نشانه حسن دعوت کردن اوست که مسئله را ميان خود و آنها مشترک قرار داد و گفت:« فَمَن يَنصُرُنَا» چه کسي ما را ياري مي دهد، و گفت:« إِنْ جَاءنَا» اگر به سراغ ما بيايد. تا آنها را متوّجه سازد که خيرخواهشان است، و همان طور که خيرخواه خودش نيز مي باشد و آنچه براي خود دوست دارد و مي پسندد براي آنها هم مي پسندد. « قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ » فرعون با مخالفت با او در اين باره و با فريب دادن قوم خود از اين که از موسي پيروي کنند، گفت: جز آنچه را که خود بدان معتقدم به شما پيشنهاد نمي کنم، و شما را جز به راه راست رهنمون نمي شوم. و در اين سخن که گفت : « جز آنچه را که خود بدان معتقدم به شما پيشنهاد نمي کنم» راست گفت. اما فرعون به چه چيزي معتقد بود؟ او بر اين باور بود که قومش را سبکسر و نادان قرار دهد تا از وي پيروي نمايند و رياست خودش را برپا دارد. او معتقد بود که حق با او نيست، بلکه حق با موسي است، و در حالي که در آن يقين داشت آن را انکار کرد. و دروغ گفت در اين سخنش که گفت:« وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ» و شما را جز به راه رشد و راست رهنمون نمي شوم.
اين وارونه کردن حق و حقيقت است. اگر او قومش را به پيروي کردن از خود دستور مي داد و مي گفت: از کفر و گمراهي من پيروي کنيد شرّش سبک تر بود، ولي آنها را دستور داد تا از ا و پيروي کنند و به دروغ مي گفت که پيروي کردن از او پيروي کردن از حق است، و پيروي نمودن از حق را پيروي کردن از باطل مي دانست.
« وَقَالَ الَّذِي آمَنَ» و کسي که ايمان آورده بود در فواصل زماني مختلفي قومش را دعوت مي کرد و از هدايت شدن آنها نااميد نمي شد، آن طور که روش دعوتگران راه خداست و همواره و هميشه به سوي پروردگارشان دعوت مي کنند و هيچ چيزي آنها را از اين کار باز نمي دارد و سرکشي کسي که دعوتش مي کنند آنها را از تکرار دعوت باز نمي دارد. پس به آنها گفت:« يَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُم مِّثْلَ يَوْمِ الْأَحْزَابِ» اي قوم من! مي ترسم به عذابي گرفتار شويد که امتّ هاي تکذيب کننده بدان گرفتار شدند؛ همانهايي که به صورت حزب و گروه هايي بر مخالفت با پيامبران همدست شده بودند. سپس آن دسته ها و گروه ها را بيان کرد و گفت:« مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ» همانند قومِ نوح و عاد و ثمود و کساني که بعد از آنها آمدند و به کفر ورزيدن و تکذيب پيامبران عادت کرده بودند، و خداوند هم با شيوه خود به کيفر زودرس آنها در دنيا عذاب داد. « وَمَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِّلْعِبَادِ» و خداوند نمي خواهد بر بندگان ستمي کند و آنها را بدون اين که گناهي کرده و جرمي مرتکب شده باشند عذاب بدهد.
وقتي آنها را از کيفرهاي دنيوي ترساند آنان را از عذاب اخروي نيز برحذر داشت و فرمود:« وَيَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ
» اي قوم من! همانا من بر شما از روز قيامت و روزي که اهل بهشت، اهل جهنّم را صدا مي زنند مي ترسم، آنها صدا مي زنند و مي گويند:«أَن قَد وَجَدناَ مَا وَعَدنَا رَبُّنَا حَقَا» آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده حق يافتيم، « وَنَادَي أَصحَبُ النَّارِ أَصحَبَ الجَنَّةِ أَنِ أَفيضُوا عَلَينَا مِنَ المَآءِ أَو مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَي الکَفِرينَ» و اهل جهّنم بهشتيان را صدا مي زنند که از آب يا از آنچه خداوند به شما روزي داده بر ما چيزي بريزيد. مي گويند: خداوند آن را بر کافران حرام کرده است. و هنگامي که دوزخيان مالک را صدا مي زنند، « لِيقضِ عَلَينَا رَبُّکَ » که پروردگارت را بگو در مورد ما فيصله کند او مي گويد:« إِنَّکُم مَّکِثُونَ» شما ماندگاريد. و آن گاه که دوزخيان پروردگارشان را صدا مي زنند و مي گويند:« رَبَّنَآ أَخرِجنَا مِنهَا فَإِن عُدنَا فَإِنَّا ظَلِمُونَ» پروردگارا! ما را از جهنّم بيرون کن و اگر ما دوباره کارهاي گذشته را انجام دهيم پس ما ستمکاريم. خداوند در پاسخ به آنها مي فرمايد:« اخسَئُوا فِيهَا وَلَا تُکَلِمُون» بتمرکيد در جهنّم، و سخن مگوئيد. و هنگامي که به مشرکان گفته مي شود:« ادعُوا شُرَکَاء کُم فَدَعَوهُم فَلَم يستَجيبُوا لَهُم» شريکانتان را به فرياد بخوانيد پس آنها را مي خوانند. امّا پاداششان نمي دهند. آن مرد مومن رضي الله عنه آنان را از اين روز ترسناک برحذر داشت و برايشان دلسوزي کرد که : اگر بر شرک خود باقي بمانند به اين روز گرفتار مي شوند، بنابراين گفت:« يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ» روزي که پشت کنان روي مي گردانيد و به سوي جهنّم برده مي شويد، « مَا لَكُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ» شما در برابر خداوند هيچ نگه دارنده اي نداريد، نه خودتان قدرتي داريد که عذاب خدا را دفع کنيد و نه کسي به جاي خدا شما را ياري مي کند. « يومَ تُبلَي السَّرَآئِرُ، فَمَا لَهُ مع قُوَّةِ وَلَا نَاصِرِ» روزي که رازها آشکار مي گردد، پس اينان هيچ قدرت و ياريگري ندارند. « وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ» و هرکس را که خدا گمراه سازد هيچ هدايتگري ندارد. چون هدايت به دست خداوند متعال است و هرگاه بنده اش را از هدايت محروم کند قطعا او مي داند که اين بنده به خاطر پليدي اش شايسته هدايت نيست. و راهي براي هدايت او وجود ندارد.
« وَلَقَدْ جَاءكُمْ يُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ» و همانا قبل از آمدن موسي، يوسف بن يعقوب با معجزات و نشانه هايي که بر راستگويي او دلالت مي کرد به نزد شما آمد، و شما را به پرستش خداي يگانه که شريکي ندارد فرمان داد، « فَمَا زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِّمَّا جَاءكُم بِهِ» امّا شما در دوران حيات او درباره آنچه آورده بود پيوسته در شک و ترديد بوديد، « حَتَّى إِذَا هَلَكَ» تا اين که وفات کرد، آن گاه شک و ترديد و شرک ورزي تان بيشتر شد و « قُلْتُمْ لَن يَبْعَثَ اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولًا» گفتيد: خداوند بعد از او پيغمبري را مبعوث نخواهد کرد. يعني گمان باطلتان اين بود که خداوند ديگر خداوند نيست، چون خداوند مخلوقات خود را بيهوده و بدون اين که آنها را امر و نهي کند، رها نمي کند، بلکه پيامبرانشان را به سوي آنها مي فرستد . و اين گمان درباره خدا که پيامبري نخواهد فرستاد، گماني است که از گمراي سرچشمه مي گيرد. بنابراين فرمود:« كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ» اين چنين خداوند اشخاص متجاوز و متردّد را گمراه و سرگشته مي سازد. و اين صفت حقيقي آنها بود که موسي را از روي ستمگري و برتري جويي به آن متصف کرده بودند. پس آنها خودشان تجاوزکارانند که از حق تجاوز کرده و به گمراهي روي آورده اند.
و آنها دروغگويانند چون اين را به خدا نسبت داده و پيامبرش را تکذيب کردند. پس کسي که متجاوز و دروغگوست خداوند او را هدايت نمي کند و او را براي انجام خير توفيق نمي دهد چون او حق را پس از آن که به وي رسيد و آن را شناخت رد کرد. بنابراين سزايش اين است که خداوند او را کيفر دهد به اين صورت که او را از هدايت منع کند. همانطور که خداوند متعال فرموده است:« فَلَمَّا زَاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُم » وقتي منحرف شدند خداوند دل هايشان را کج و منحرف ساخت. « وَنُقَلِّبُ أَفئِدَتَهُم وَأَبصَرَهُم کَمَا لَم يومِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةِ وَنَذَرُهُم فِي طُغينِهِم يعمَهُونَ» و دل ها و چشم هايشان را دگرگون مي کنيم همان طور که اولين بار به آن ايمان نياوردند، و آنها را در گمراهي شان سرگشته رها مي کنيم. « وَاللَّهُ لَا يهدِي القَومَ الظَّلِمين» و خداوند قوم ستمکار را هدايت نمي کند. سپس صفت متجاوزِ شک کننده را بيان کرد و فرمود:« الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ» کساني که درباره آيات خدا که حق را از باطل جدا مي کنند و همانند خورشيد آشکارند و مجادله بر مي خيزند و با وجود روشني آن آيات تلاش مي کنند تا آنها را دفع و باطل کنند، « بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ» بدون اين که دليل و حجّتي داشته باشند. و اين صفتِ همه کساني است که در برابر آيات خدا به مجادله برمي خيزند، و محال است که دليلي داشته باشند، چون هيچ چيزي در برابر حق نمي تواند قرار بگيرد.
پس ممکن نيست که حق به وسيله دليلي شرعي يا عقلي مخالفت شود .« كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ وَعِندَ الَّذِينَ آمَنُوا» يعني قولي که متضمن رد کردن حق با باطل است، نزد خداوند بر مومنان بسيار منفور و ناپسند است، و پر واضح است که صاحب اين گفته منفورتر و ناپسندتر است، چون اين گفته تکذيب حق و تصديق باطل و نسبت دادن آن به خدا را دارد و خداوند به شدّت از اين سخنان و از کسي که چنين حالتي دارد خشمگين مي شود. نيز بندگان مومن خدا به تبعيت از پروردگارشان از اين چيزها به شدّت ناراحت مي شوند، و اينها بندگان برگزيده خدا هستند و ناخشنودي و نفرت آنها دليل زشت بودن کسي است که آنها از او متنفرند:« كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ » همان طور که خداوند بر دل هاي خاندان فرعون مُهر نهاد، بر دل هر متکّبر سرکشي مهر مي نهد؛ کسي که با نپذيرفتن حق و با تحقير مردم بر آنها تکبر مي ورزد و با کثرت ستمگري و تجاوزکاري اش سرکش و زورگويي روا مي دارد.
« وَقَالَ فِرْعَوْنُ» و فرعون با مخالفت با موسي و تکذيب او در فراخواني اش به اعتراف و اقرار به پروردگار جهانيان که بر بالاي عرش است و بر همه ي مخلوقات بلند و مرتفع گرديد، گفت:« يَا هَامَانُ ابْنِ لِي صَرْحًا» اي هامان! ساختماني عظيم و مرتفع برايم ساز. و منظورم از اين کار اين است که شايد بنگرم»« إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ كَاذِبًا» به خداي موسي، هرچند که من او را در اين ادّعايش مبني بر اين که ما پروردگاري داريم و اين پروردگار بالاي آسمانهاست و دروغگو مي پندارم. امّا در واقع فرعون مي خواست احتياط نمايد و مسئله را شخصا آزمايش کند و راست و غلط بودن سخن موسي را امتحان نمايد.
و خداوند در بيان انگيزه او براي اين سخن مي فرمايد:« وَكَذَلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ» و اين گونه براي فرعون بدي کارش آراسته شده بود، پس کار بد براي او آراسته و زيبا جلوه داده شده بود و شيطان همچنان آن را زيبا جلوه مي داد و او را به آن فرا مي خواند تا اين که فرعون آن را خوب پنداشت و همانند کساني که بر حق هستند درباره آن مناظره کرد در حالي که فرعون از بزرگ ترين فسادکاران بود. « وَصُدَّ عَنِ السَّبِيلِ» و به سبب باطلي که براي او زينت داده شده بود از راه حق بازداشته شد. « وَمَا كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِي تَبَابٍ» و نيرنگ فرعون که با آن مي خواست « عليه حق توطئه نمايد و اين توّهم را براي مردم ايجاد کند که او بر حق است و موسي بر باطل» جز زيان و تباهي نتيجه اي نداشت و فايده اي جز بدبختي براي او در دنيا و آخرت به بار نياورد.
« وَقَالَ الَّذِي آمَنَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ» و کسي که ايمان آورده بود با تکرار نصيحت گويي اش گفت: اي قوم من ! از من پيروي کنيد تا شما را به راه راست هدايت کنم، نه آن گونه که فرعون به شما مي گويد، چرا که او شما را جز به گمراهي و فساد هدايت نمي کند.
« يَا قَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ» اي قوم من! زندگاني اين دنيا کالاي اندک است و تا مدّت اندکي از آن استفاده مي شود. سپس از بين مي رود و تمام مي گردد. پس زندگاني دنيا شما را از هدفي که براي آن آفريده شده ايد، نفريبد، « وَإِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دَارُ الْقَرَارِ» و آخرت براي پايدار و جاودانه است و محل اقامت و جايگاه استقرار مي باشد. پس شما بايد آن را ترجيح دهيد و عملي را انجام دهيد که شما را در آن سرا سعادتمند نمايد.
« مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلَا يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا» هرکس کار بدي از قبيل شرک، فسق يا هر گناه ديگري انجام دهد جز به مانند آن سزا داده نمي شود. يعني جز با آنچه که او را ناراحت و غمگين مي کند به اندازه اي که سزاوارش مي باشد سزا داده نمي شود، چون جزاي بدي بدي است.
« وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى» و هرکس کار شايسته اي انجا دهد اعم از اعمال قلبي و جوارح وگفته ها، خواه مرد باشد يا زن، « وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيْرِ حِسَابٍ » در حالي که او مومن است، پس ايشان وارد بهشت مي شوند، و بي شمار روزي مي يابند. يعني بدون حساب و بي شمار پاداششان به آنها داده مي شود بلکه خداوند به آنها به اندازه اي مي دهد که اعمالشان به آن اندازه نمي رسد.
« وَيَا قَوْمِ مَا لِي أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجَاةِ وَتَدْعُونَنِي إِلَى النَّارِ» و اي قوم من! چه خبر است؟! من با گفته هايم شما را به سوي نجات فرا مي خوانم ولي شما با پيروي نکردن از پيامبر خدا موسي عليه السلام مرا به آتش دوزخ فرا مي خوانيد . سپس آن را تفسير کرد و گفت:« تَدْعُونَنِي لِأَكْفُرَ بِاللَّهِ وَأُشْرِكَ بِهِ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ» مرا فرا مي خوانيد تا به خداوند کافر شوم و چيزي را شريک او قرار دهم که نمي دانم آيا شايستگي آن را دارد که به جاي خداوند کافر شوم و چيزي را شريک او قرار دهم که نمي دانم آيا شايستگي آن را دارد که به جاي خداوند مورد پرستش قرار گيرد يا نه؟! و سخن گفتن ِ بدون علم درباره ي خدا جزو بزرگ ترين و زشت ترين گناهان است. « وَأَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى الْعَزِيزِ» در حالي که من شما را به سوي خداوند توانمند فرا مي خوانم که همه قدرت در دست اوست و ديگران چيزي در اختيار ندارند. « الغَفَّرِ» خداوند آمرزگاري که هرگاه بندگان بر خود اسراف ورزند و به خود جرأت دهند تا او را خشنود نمايند، سپس توبه کنند و به سوي او باز گردند گناهان و بدي هايشان را مي زدايد و کيفرهاي دنيوي و اخروي را که به سبب ارتکاب گناهان دامنگير انسان مي گردد از آنها دور مي نمايد.
« لَا جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنِي إِلَيْهِ لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِي الدُّنْيَا وَلَا فِي الْآخِرَةِ» يقينا چيزهايي که شما مرا به آن فرا مي خوانيد سزاوار نيستند که به سوي آنها دعوت نمود و مردم را تشويق نمود که به آن پناه ببرند، نه در دنيا و نه در آخرت ، چون عاجز و ناقص هستند وهيچ سود و زيان و مرگ و زندگي و رستاخيزي را در اختيار ندارند. « وَأَنَّ مَرَدَّنَا إِلَى اللَّهِ وَأَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ» و بازگشت ما به سوي خداست و او هرکس را طبق عملش مجازات خواهد کرد و اسرافکاران که با جسارت در برابر پروردگارشان ، با نافرماني و کفر ورزيدن به او بر خود اسراف کرده اند دوزخي، و همدم آتشند.
وقتي آنها را نصيحت کرد و برحذر داشت و آنها از او اطاعت نکردند و با وي موافقت ننمودند، به آنان گفت:« فَسَتَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكُمْ» نصيحت مرا به زودي ياد خواهيد کرد و به زودي زيان نپذيرفتن آن را خواهيد ديد، وقتي که عذاب شما را فرو مي گيرد و از پاداش فراوان محروم مي شويد. « وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ» و کارم را به خدا مي سپارم ، يعني به او پناه مي برم و همه کارهايم را به او مي سپارم و سود و منفعت خود را از او مي طلبم و در دفع زياني که از جانب شما يا از سوي ديگران به من مي رسد به او روي مي آورم.« إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ» بي گمان خداوند به حال بندگان بيناست؛ حالاتشان و آنچه را که سزاوار آن هستند مي داند. و حالت من و ناتواني ام را مي داند پس مرا از شما حفاظت خواهد کرد و در برابر شر شما مرا کفايت مي نمايد. و حالا شما را مي داند پس شما جز با اراده و خواست او تصرف نمي کنيد.
و اگر شما را بر من مسلط کند حکمت اوست واين امر از اراده و خواست او سرچشمه گرفته است. « فَوَقَاهُ اللَّهُ سَيِّئَاتِ مَا مَكَرُوا» يعني خداوند نيرومند و قوي، آن مرد مومن و موفّق را از توطئه ي خطرناک و نيرنگي که فرعون و خاندانش براي او چيده بودند و مي خواستند او را بکشند، در امان داشت چون او سخني به ميان آورده که آنها را درمانده کرد. نيز آن مرد اظهار کرد که کاملا با موسي عليه السلام موافق است و فرعونيان را به چيزي دعوت کرد که موسي آنها را به آن دعوت کرده بود. و اين چيزي بود که آنها تحمل آن را نداشتند، زيرا آنها قدرتمند بودند و اين مرد آنها را خشمگين کرده بود. بنابراين خواستند عليه او توطئه کنند اما خداوند او را از توطئه و نيرنگ بد آنها، مصون داشت و مکر و حيله اشان به خودشان بازگرداند.« وَحَاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذَابِ» و خاندان فرعون را عذاب سختي فرو گرفت و خداوند در يک صبحگاه همه آنان را از اول تا آخر غرق کرد.
« النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ» در برزخ، آنان صبح و شام بر عذاب آتش دوزخ عرضه مي شوند، و روزي که قيامت برپا مي شود خداوند به فرشتگان دستور مي دهد خاندان فرعون را به شديدترين عذاب داخل گردانيد و گرفتار سازيد. اين است عقوبات وحشتناک و هراس انگيز که دامنگير تکذيب کنندگانِ پيامبر خدا و کساني مي شود که با دستور و فرمان او مبارزه مي کنند.
آيه ي 50-47:
وَإِذْ يَتَحَاجُّونَ فِي النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفَاء لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا نَصِيبًا مِّنَ النَّارِ؛ و آنگاه در دورن آتش با يکديگر به مجادله برخيزند و ناتوانان به ، گردنکشان گويند که ما پيروان شما بوديم ، آيا مي توانيد اندکي از اين آتشي که نصيب ما شده است بکاهيد ?
قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُلٌّ فِيهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبَادِ؛ آنان که سرکشي کرده بودند مي گويند : همه ما در آتشيم و خداست که ميان بندگانش داوري کرده است.
وَقَالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْمًا مِّنَ الْعَذَابِ؛ و آنان که در آتشند به نگهبانان جهنم مي گويند : از پروردگارتان بخواهيدتا يک روز از عذاب ما بکاهد.
قَالُوا أَوَلَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا بَلَى قَالُوا فَادْعُوا وَمَا دُعَاء الْكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ؛ مي گويند : آيا پيامبرانتان با دلايل روشن نزد شما نيامده بودند ? مي ، گويند : بلي مي گويند : پس دعا کنيد و دعاي کافران جز آنکه تباه شود هيچ نخواهد بود.
خداوند از مجادله دوزخيان و سرزنش همديگر و کمک خواستن آنها از نگهبانان، و اين که اين کار فايده اي براي آنان ندارد، خبر مي دهد. پس مي فرمايد:« وَإِذْ يَتَحَاجُّونَ فِي النَّارِ» و آن گاه که در دوزخ پيروان، گمراه سازي سرانِ گمراه کننده را دليل گمراهي خود بيان مي کنند، و سران از پيرون خود بيزاري مي جويند؛ « فَيَقُولُ الضُّعَفَاء لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا» پيروان و مقلّدان به سراني که در برابر حق استکبار ورزيدند و آنها را به سوي چيزي دعوت کردند که به خاطر آن تکبّر ورزيدند، مي گويند:« إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا» ما پيرو شما بوديم؛ شما ما را گمراه کرديد و شرک ورزيدن و شر را براي ما آراستيد و زيبا جلوه داديد.« فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا نَصِيبًا مِّنَ النَّارِ» پس آيا مي توانيد بخشي اندک از عذاب آتش را از ما دور کنيد و يا به جاي ما پذيراي آن باشيد؟!
« قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا» مستکبران در حالي که ناتواني خود را بيان مي کنند و نفوذ حکم الهي را در مورد همه اعلام مي دارند، مي گويند:« إِنَّا كُلٌّ فِيهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبَادِ» ما همگي در آتش دوزخ هستيم و خداوند ميان بندگان داوري کرده است و براي هريک بهره اي از عذاب مقّرر نموده است؛ پس به آن نمي افزايد و از آن نمي کاهد، و آنچه که خداوند با حکمت خود حکم نموده است تغيير نمي يابد. « وَقَالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ» و مستکبران و ناتوانان که در آتش هستند به ماموران جهنّم مي گويند:« ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْمًا مِّنَ الْعَذَابِ» از پروردگارتان بخواهيد که يک روز عذاب را از ما بردارد تا شايد کمي راحت شويم. « قَالُوا أَوَلَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُم بِالْبَيِّنَاتِ» نگهبانان دوزخ با سرزنش و با بيان اين که ميانجي گري آنها فايده اي برايشان ندارد و درخواستشان سودي به آنها نمي رساند به آنان مي گويند: آيا پيغمبران شما آيه هاي روشن و دلايل آشکاري را براي شما نياوردند تا با آن حق و صراط مستقيم و آنچه که آنان را به خدا نزديک مي نمايد و آنچه که او را از خدا دور مي نمايد تشخيص دهيد؟! « قَالُوا بَلَى» مي گويند: آري ! آنها با دلايل و نشانه هاي روشن به نزد ما آمدند و حجت رساي الهي بر ما اقامه شد ولي ما ستم کرديم و بعد از روشن شدن حق با آن مخالفت ورزيديم.« قَالُوا فَادْعُوا» نگهبانان دوزخ با تبّري جستن از دعا کردن و شفاعت نمودن براي آنها به دوزخيان مي گويند: شما خودتان درخواست کنيد، ولي آيا دعاي آنان کاري از پيش مي برد؟ خداوند متعال مي فرمايد:« وَمَا دُعَاء الْكَافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلَالٍ» و دعاي کافران جز تباهي نيست. يعني پوچ و بيهوده است، چون کفر همه اعمال را نابود مي نمايد و مانع اجابت و پذيرفته شدن دعا مي گردد.
آيه ي 52-51:
إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ؛ ما پيامبرانمان و مؤمنان را در زندگي دنيا و در روز قيامت که شاهدان براي شهادت برپاي مي ايستند ، ياري مي کنيم.
يَوْمَ لَا يَنفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ؛ در روزي که ستمکاران را پوزش خواستن سود ندهد و نصيب آنها لعنت است و آن سراي بد.
وقتي کيفر خاندان فرعون را در دنيا و برزخ و روز قيامت بيان کرد و حالت زشت و هولناک دوزخيان را که از پيامبران خدا روي برتافته و با آنها مبارزه کرده اند ذکر نمود و فرمود:« إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا» ما پيغمبران خود و کساني را که ايمان آورده اند، در زندگي دنيا با دلايل و برهان و کمک نمودن ياري مي دهيم، « وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ» و در آخرت آنان و پيروانشان را با دادن پاداش ياري مي کنيم. و هرکس را که با آنها سرستيز داشته است، به شدّت عذاب مي دهيم. « يَوْمَ لَا يَنفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ» روزي که عذرخواهي ِ ستمگران به آنان سودي نمي بخشد و نفرين و سراي بد بهره آنان خواهد بود که اقامت کنندگان در آن، حال و روزي بد دارند.
آيه ي 55-53:
وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْهُدَى وَأَوْرَثْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ؛ ما به موسي مرتبه هدايت داديم و آن کتاب را به بني اسرائيل ميراث داديم ،
هُدًى وَذِكْرَى لِأُولِي الْأَلْبَابِ؛ کتابي که خود هدايت است و براي خردمندان اندرز.
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ؛ صبر کن که وعده خدا حق است براي گناهت آمرزش بخواه و هر شامگاه و بامداد ، به ستايش پروردگارت تسبيح بگوي.
وقتي آنچه را که براي موسي و فرعون اتفّاق افتاد و سرانجام فرعون و لشکريانش را بيان کرد و حکم کلّي که فرعون و دوزخيان را شامل مي شود ذکر نمود، بيان داشت که او به موسي هدايت را عطا کرد. يعني آيات و دانشي راکه هدايت يافتگان به وسيله آن راهياب مي شوند به او بخشيد. « وَأَوْرَثْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ» و بني اسرائيل را وارثان کتاب نموديم. يعني هر نسل کتاب تورات را از نسلي ديگر به ارث مي برد. « هُدَي» و اين کتاب مشتمل بر هدايت و رهنمود است که آن دانش احکام شرعي و غيره مي باشد، « وَذِكْرَى لِأُولِي الْأَلْبَابِ» و اندرزگوي خردمندان است؛ به خير تذکر مي دهد و به آن تشويق مي نمايد و با ترساندن آدمي از شر و بدي، وي را از آن باز مي دارد. اما اينها براي هرکس مفيد نيست، بلکه فقط خردمندان از آن پند مي پذيرند. « فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ» اي پيامبر! شکيبا باش همان طور که پيامبران اولوالعزم پيش از تو شکيبايي ورزيده اند. بي گمان وعده خدا حق است. يعني شک يا دروغي در وعده خدا نيست، پس نبايد شکيبايي ورزيدن براي تو سخت باشد، بلکه وعده الهي حق و هدايتِ خالص است، و شکيبايان بايد بر آن صبر نمايند و صاحبان بينش در تمسک جستن به آن تلاش کنند. پس گفته خداوند:« إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ» از اسبابي است که انسان را بر شکيبائي ورزيدن بر طاعت خداوند و دوري کردن از آنچه خدا دوست ندارد بر مي انگيزد. « وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ» و آمرزش گناهانت را بخواه زيرا گناه تو را؛ از به دست آوردن سعادت و توفيق باز مي دارد. پس خداوند او را به صبر فرمان داد که به وسيله آن هر امر محبوبي به دست مي آيد. و به طلب آمرزش فرمان داد زيرا در راستاي دفع چيزي که از آن بايد پرهيز شود کارساز است. « وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَالْإِبْكَارِ» و بامدادان و شامگاهان به سپاس و ستايش پروردگارت بپرداز. اين دو وقت از بهترين اوقات هستند و او را در ذکرهاي واجب و مستحبّي وجود دارند که در اين دو وقت بايد گفته شوند چون ذکر خدا موجب جلب ياري و مدد او بر هر کاري مي شود.
آيه ي 56:
إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِن فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ مَّا هُم بِبَالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ؛ آنان که بي هيچ حجتي که از آسمان آمده باشد در باره آيات خدا مجادله ، مي کنند ، در دلشان جز خيال پيروزي نيست ، ولي به آن نخواهند رسيد پس به خدا پناه ببر که او شنوا و بيناست.
خداوند متعال خبر مي دهد که هرکس در آيات او به مجادله بپردازد تا به وسيله باطل آن را ابطال گرداند بدون اين که از سوي او دليل و حجتي داشته باشد اين کار از برتري جويي در حق و برکساني که حق را آورده اند و در سينه هايشان است، سرچشمه مي گيرد. آنها مي خواهند با باطلي که با خود دارند برحق برتري جويند. پس قصد و مرادشان اين است . اما آنها به اين هدف نمي رسند . اين نص صريح و مژده ايست مبني بر اين که هرکس با حق به ستيز و مجادله برخيزد مغلوب خواهد شد، و هرکس در مقابل حق به برتري جويي بپردازد در نهايت خوار و ذليل مي شود. « فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ» پس به خدا پناه ببر. چنان نکرد که از چه چيزي به خدا پناه ببرد، چون منظور کلي است. يعني از کبري که باعث برتري جويي بر حق مي شود به خدا پناه ببر. و از شيطان هاي انسي و جنّي به خدا پناه ببر، و از همه شرها به خدا پناه ببر. « إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ » همانا که خداوند شنواي بيناست و همه صداها را با وجود تنّوع و اختلاف آن مي شنود، و همه ديدني ها را در هر محل و جا و زماني که باشند، مي بيند.
آيه ي 59-57:
لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ؛ آفرينش آسمان و زمين از آفرينش مردم بزرگ تر است ، ولي بيشتر مردم نمي دانند.
وَمَا يَسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَلَا الْمُسِيءُ قَلِيلًا مَّا تَتَذَكَّرُونَ؛ نابينا و بينا برابر نيستند نيز آنهايي که ايمان آورده اند و کارهاي شايسته کرده اند با زشتکاران يکسان نباشند چه اندک پند مي پذيريد.
إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ لَّا رَيْبَ فِيهَا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ؛ قيامت مي آيد و در آن ترديدي نيست ، ولي بيشتر مردم ايمان نمي آورند،
خداوند متعال به آنچه که در عقل ها جاي گرفته است خبر مي دهد، و آن اين که آفرينش آسمان ها و زمين با وجود بزرگي و گستردگي شان بزرگ تر و مهم تر است از آفريدن مردم ، چرا که آفرينش آسمان ها نسبت به آفرينش آسمان ها و زمين بسيار کوچک است. پس کسي که اجرام بزرگ را آفريد و محکم نموده، بر زنده کردن مردگان پس از مردنشان به طريق اولي تواناست. و اين يکي از دلايل عقلي زنده شدن پس از مرگ است که قاطعانه بر معاد دلالت مي نمايد و فرد عاقل به محض اينکه به اين دليل بنگرد، در مي يابد که زنده شدن پس از مرگ که پيامبران از آن خبر داده اند، اتفاق خواهد افتاد، و اين استدلال شک و شبهه را نمي پذيرد. اما هرکسي در اين حقيقت نمي انديشد، بنابراين فرمود:« وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ» امّا با وجود اين امور که باعث کمال تصديق و يقين مي گردند بيشتر مردم تصديق نمي کنند و ايمان نمي آورند.
آيه ي 60:
وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ؛ پروردگارتان گفت : بخوانيد مرا تا شما را پاسخ گويم آنهايي که از پرستش من سرکشي مي کنند زودا که در عين خواري به جهنم در آيند.
اين از لطف خداوند نسبت به بندگان و از نعمت هاي بزرگ الهي بر آنان است و آنها را به چيزي فرا مي خواند که صلاح دين و دنيايشان در آن است. و به آنان دستور داده تا به بارگاهش دعا کنند؛ دعاي عبادت و دعاي خواستن و طلب کردن ، و به آنان وعده داده که دعاهايشان را مي پذيرد و هرکس که از روي تکّبر از دعا و فراخواندن او سر باز زند وي را تهديد کرده و فرموده است:« إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ» همانا کساني که خود را بزرگ تر از آن مي دانند که مرا به فرياد بخوانند، در حالي که خوار و پست هستند وارد دوزخ مي گردند و به سزاي استکبارشان عذاب و اهانت آنها را فرا مي گيرد.
آيه ي 65-61:
اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ؛ خداست آن که شب را برايتان پديد آورد تا در آن بياراميد و روز را، روشنايي بخشيد خدا فضل خويش به مردم ارزاني مي دارد ولي بيشتر مردم سپاسگزار نيستند.
ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ لَّا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ؛ اين است خداي يکتا پروردگار شما ، آفريدگار هر چيزي خدايي جز او نيست به کجا از ايمان روي برمي گردانيد.
كَذَلِكَ يُؤْفَكُ الَّذِينَ كَانُوا بِآيَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ؛ همچنين ، آنان که آيات خدا را انکار مي کنند ، از ايمان روي بر مي گردانند.
اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَرَارًا وَالسَّمَاء بِنَاء وَصَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ وَرَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَتَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ ؛ خداست که زمين را قرارگاه شما ساخت و آسمان را چون بنايي بيفراشت وشما، را صورت بخشيد ، و صورتهايتان را نيکو ساخت و از چيزهاي پاکيزه و خوش روزيتان داد اين است خداي يکتا پروردگار شما برتر و بزرگواراست خدا آن پروردگار جهانيان.
هُوَ الْحَيُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ؛ او زنده است خدايي جز او نيست او را بخوانيد در حالي که دين او رابه اخلاص پذيرفته باشيد ، که ستايش از آن خدايي است که پروردگار جهانيان است.
در اين آيات کريمه بيانديش که بر گستردگي رحمت خدا و فضل و لطف فراوان او و وجوب شکرگزاري براي او دلالت دارند. نيز بر کمال قدرت و فرمانروايي بزرگ او دلالت مي کنند، و اين که او چيزي را آفريده و داراي حيات مطلق است و متصف بودن او به حمد؛ به خاطر هر صفت کاملي است که بدان متصف است، و همه کارهايش نيک مي باشد. نيز بر اين دلالت مي نمايد که او پروردگار همه هستي است و همه تدابيري که در جهان بالا و پايين و در گذشته و حال و آينده انجام مي شود به دست خداست و هيچ کسي اختياري نداشته و هيچ چيزي از قدرت را در دست ندارد. پس او خداوند معبودِ يگانه است و هيچ کسي غير از او سزاوار چيزي از عبادت نيست، همان طور که هيچ کسي مستحق ربوبيت نمي باشد. در نتيجه با انشيدن در اين آيات دل ها از معرفت خدا و محبت او و توسل به او و اميد داشتن به وي سرشار مي گردد. و خداوند خلق را به خاطر اين دو امر معرفت و عبادت خدا آفريده و اين همان هدفي است که خداوند تحقق آن را از بندگانش خواسته است.
اين دو چيز انسان را به خوبي و موفقيت و صلاح و سعادت دنيوي و اخروي مي رساند. و اينها بهترين بخشش هاي خداوند بزرگوار به بندگانش مي باشد . و هرکس اين دو چيز را از دست بدهد هر خيري را از دست داده و هر شري او را فرا گرفته است. پس، از خداوند متعال مي خواهيم که دل هاي ما را سرشار از محبت و معرفت خويش نمايد و حرکت هاي باطني و ظاهري ما را خالص براي خود و تابع فرمان خويش بگرداند که هيچ خواسته اي بر او بزرگ جلوه نمي کند و دادن هيچ چيزي برايش ناممکن نيست . پس فرموده خداوند که مي فرمايد:« اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ» يعني خداوند به خاطر شما شب را تاريک قرار داده تا در آن بياراميد و از حرکت باز ايستيد، حرکاتي که اگر ادامه داشته باشد به شما زيان مي رساند، بنابراين با آمدن شب به رختخواب هايشان مي رويد و خداوند خواب را بر شما مي افکند که به وسيله آن قلب و بدن استراحت مي کنند. خواب از نيازهاي ضروري انسان است و بدون آن نمي توان به زندگي ادامه داد. نيز در شب هر دوستي در کنار دوستش آرام مي گيرد و فکر و حواس جمع مي شود و مشغوليت ها فروکش مي کند. « وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا» و خداوند روز را به وسيله خورشيد که همواره در آسمان نورافشاني مي کند روشن گردانده است.
پس در روز از رختخواب هايتان بلند مي شويد و به کارهاي ديني و دنيوي خود مشغول مي شويد. يکي به ذکر و تلاوت و ديگري به نماز مي پردازد و آن يکي به دنبال دانش و درس مي رود و يکي به خريد و فروش مي پردازد. يکي به بنّايي و يکي به آهنگري و ديگر صنعت ها مشغول مي گردد. يکي به سفر در دريا و يا خشکي مي پردازد و ديگري به کشاورزي مي پردازد و يا به حيواناتش رسيدگي مي نمايد. « إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ» بي گمان خداوند نسبت به مردم فضل و لطف دارد ولي بيشتر مردمان نمي دانند. يعني خداوند داراي فضل و لطف بزرگي بر مردم است که اين نعمت ها را به آنان بخشيده و رنج ها را از آنان دور نموده است و اين ايجاب مي نمايد تا شکر او را کاملا به جاي آورند و ذکر او را انجام دهند.
« وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ» ولي بيشتر مردم به علّت ظلم و جهالت و ناداني شان سپاس نمي گزارند. « وَقَليلُ مِّن عِبَادِِي َ الشَّکُورُ» و بندگان شگرگزارم اندک هستند؛ آنهايي که به نعمت هاي پروردگارشان اقرار مي کنند و در برابر نعمت هاي پروردگارشان اقرار مي کنند و در برابر خداوند فروتني مي نمايند و او را دوست مي دارند و از نعمت هاي خداوند در راستاي اطاعت و خشنودي پروردگارشان استفاده مي نمايند. « ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ» خدايي که آن کارها را کرده پروردگار شما و آفريدگار همه هستي است. يعني در الوّهيت و ربوبّيت يگانه است، زيرا اين نعمت ها را او به تنهايي بخشيده و اين ناشي از ربوبيت اوست. و الوهيت او ايجاب مي کند تا شکرش گزارده شود. « خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ» آفريننده همه چيز است. اين تاکيد ربوبّيت اوست .« لَّا إِلَهَ إِلَّا هُوَ» و اين که هيچ معبود به حقي جز او نيست، تاکيد بر اين است که تنها خداوند سزاوار عبادت است، و شريکي ندارد. سپس با صراحت به عبادت خود فرمان داد و فرمود:« فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ» چگونه از عبادت او که شريکي ندارد برگردانده مي شويد بعد از آن که دليل و راه را برايتان روشن کرده است؟! « كَذَلِكَ يُؤْفَكُ الَّذِينَ كَانُوا بِآيَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ» همانگونه که شما اي مشرکان از توحيد و يکتاپرستي باز داشته شديد، به همان انکار نمودند، از آن بازداشته شدند. يعني به سزاي اين که آيات خدا را انکار مي کردند و بر پيامبرانشان تجاوز مي نمودند از توحيد و اخلاص و يگانه پرستي برگردانده شدند. همان گونه که خداوند متعال فرموده است:« وَإِذَا مَآ أُنزِلَت سُورَةُ نَّظَرَ بَعضُهُم إِلَي بَعضِ هَل يرَکُم مِّن أَحَدِ ثُمَّ أٌنصَرَفُوا صَرَف اللَّهُ قُلُوبَهُم بِأَنَّهُم قَومُ لَّا يفقَهُونَ» و هرگاه سوره اي نازل شود به همديگر نگاه مي کنند و مي گويند:آيا کسي شما را مي بيند؟» . آن گاه بر مي گردند، خداوند دل هايشان را از حق برگردانده است چون آنها قومي هستند که نمي فهمند.
« اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَرَارًا» خداوند آن ذاتي است که زمين را جايگاه شما قرار داد و آن را ساکن و مهّيا گرداند به گونه اي که همه مصالح و منافعتان را تامين مي کند. مي توانيد آن را بکاويد و شخم بزنيد و در آن نهال ودرخت بکاريد و بر روي آن خانه بسازيد و در آن سفر کنيد و اقامت ورزيد. « وَالسَّمَاء بِنَاء» و آسمان را سقفي براي زمين که شما در آن هستيد قرار داد. و خداوند در آسمان روشنايي ها و علامت هايي ستارگان را قرار داده که در تاريکي هاي خشکي و دريا به وسيله آن راهياب مي شود. « وَصَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ» و شما را شکل بخشيد، و شکل هايتان را زيبا بيافريد در ميان حيوانات هيچ موجود زنده اي شکل و صورت بهتري از انسان ندارد. همان طورکه خداوند متعال فرموده است:« لَقَد خَلَقنَا الإِنسَنَ فِي أَحسَنِ تَقوِيمِ» همانا ما انسان را در بهترين شکل آفريديم. اگر مي خواهي زيبايي انسان و کمال حکمت خداوند را در آن ببيني به هر عضوي از اعضاي آن بنگر. آيا به نظر مي آيد که اگر اين عضو در جاي عضو ديگر بود بهتر مي شد؟ و به گرايش هاي قلبي انسان ها به يکديگر بنگر آيا اين امر را در غير انسان ها مشاهده مي کني؟ و به عقل و ايمان و محبت و معرفت آدمي بنگر که خداوند به او اختصاص داده و از بهتري اخلاق ها هستند و با زيباترين صورت ها مناسب و سازگاري دارند. « وَرَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ» و از پاکيزه ها به شما روزي داد. اين شامل هرچيز پاکيزه اي مي باشد از قبيل خوردني و نوشيدني و همسر و لباس، و ديدني ها و شنيدني ها و ديگر چيزهاي پاکيزه اي که خداوند براي بندگانش ميسر و فراهم نموده و اسباب آن را در دسترس آنها قرار داده است. و آنها را از پليدي هايي که به بدن و دل و دينشان زيان مي رساند منع کرده است.« ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَتَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ » آن خدايي که به تدبير امورتان پرداخته و اين نعمت ها را به شما بخشيده الله پروردگار شما است. پس بالا و والا است و خير و احسان او فراوان است. و بس خجسته است خداوند متعال که همه جهانيان را با نعمت هايش پرورش داده است.
« هُوَ الْحَيُّ» اوست زنده که داراي حيات کامل مي باشد و حيات او مستلزم صفاتي ذاتي است که حيات او جز با آن کامل نمي گردد مانند شنيدن و ديدن و توانايي و علم و کلام و ديگر صفت هاي کمالش که مستلزم حيات اويند.« لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ» هيچ معبود به حقي جز او نيست . « فَادْعُوهُ» او را بخوانيد، و اين شامل دعاي خواستن و دعاي عبادت مي باشد. « مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ» در عبادت و دعايتان قصد و هدفتان فقط خداوند متعال باشد. و اخلاص چيز است که بدان فرمان داده شده است همان طور که خداوند متعال فرموده است:« وَمَآ أُمِرُوا إِلَّا لِيعبُدوا اللَّهَ مُخلِصينَ لَهُ الدِّينُ حُنَفَآءَ» و به ايشان دستور داده نشده است جز اين که مخلصانه و حق گرايانه خداي را بپرستند. « الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» همه ستايش ها و تعريف هايي که با زبان انجام مي شوند مانند ذکر و آنچه به صورت عملي انجام مي گيرد از قبيل عبادت و پرستش مردم براي خدايشان، همه اينها سزاوار خداوند يگانه است که شريکي ندارد. چون او در صفت ها يگانه است که شريکي ندارد . چون او در صفت ها و افعال و همه نعمت هايش کامل است.
آيه ي 68-66:
قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَمَّا جَاءنِيَ الْبَيِّنَاتُ مِن رَّبِّي وَأُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ؛ بگو : مرا نهي کرده اند که چيزهايي را که سواي خدا مي پرستيد پرستش کنم ، در حالي که از جانب پروردگارم براي من دلايلي روشن آمده است و به من فرمان داده اند که در برابر پروردگار جهانيان تسليم باشم.
هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخًا وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّى مِن قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُّسَمًّى وَلَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ؛ اوست آن خدايي که شما را از خاک ، سپس از نطفه ، سپس از لخته خوني ، بيافريده است آنگاه شما را که کودکي بوديد از رحم مادر آورد تا به سن جواني برسيد و پير شويد بعضي از شما پيش از پيري بميريد و بعضي به آن زمان معين مي رسيد و شايد به عقل دريابيد.
هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ فَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ؛ اوست که زنده مي کند و مي ميراند و چون اراده چيزي کند مي گويدش : موجود شو پس موجود مي شود.
وقتي که فرمان داد عبادت خالصانه براي خداي يگانه انجام شود، و ادلّه آن را بيان کرد ، به صورت صريح از پرستش غير خداوند نهي نمود. پس فرمود:« قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ» اي پيامبر! بگو: من از اين که معبودهايي را به جز خدا بپرستم که شما آنها را به فرياد مي خوانيد از قبيل بت ها و هر آنچه که به جاي خداوند مورد پرستش قرار مي گيرد نهي شده ام . و من در کار خودم شک ندارم بلکه بر يقين و بصيرت هستم . بنابراين فرمود:« لَمَّا جَاءنِيَ الْبَيِّنَاتُ مِن رَّبِّي وَأُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ» زيرا دلايل آشکاري از جانب پروردگارم به سوي من آمده و فرمان يافته ام که با قلب و زبان و اعضاي بدنم فرمانبردار و تسليم پروردگار باشم؛ به صورتي که قلب و زبان و اعضا و جوارح من مطيع و فرمانبردار او باشد. و اين به طور مطلق بزرگ ترين چيزي است که به آن دستور داده شده است ، همان طور که نهي از عبادت غير خدا بزرگ ترين چيزي است که از آن نهي شده است. سپس با بيان اينکه خداوند خود خالق و تکامل گر آفرينش شماست، بر توحيد و يکتاپرستي تاکيد نمود. پس همان طور که او به تنهايي شما را آفريده است شما هم بايد فقط او را بپرستيد. بنابراين فرمود:« هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ» او خدايي است که شما را از خاک آفريد که پدرتان آدم عليه السلام را از خاک آفريده است سپس شما را از نطفه آفريد و اين ابتداي آفرينش ساير انسان ها است که از شکم مادرشان شروع مي شود و سپس با بيان ابتداي آفرينش به بقيه مراحل آفرينش از قبيل خون بسته، تکّه گوشت، پديد آمدن استخوان ها و دميده شدن روح اشاره کرد.« ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا» اين گونه مراحل آفرينش الهي را مي گذرانيد تا اين که شما را به صورت نوزادي از شکم مادرانتان بيرون مي آورد. « ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ» سپس شما را زنده نگه مي دارد تا به کمال قوّت خود مي رسيد. يعني به قوّت عقل و توانايي جسم و همه نيروهاي ظاهري و باطني مي رسيد.« ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخًا وَمِنكُم مَّن يُتَوَفَّى مِن قَبْلُ» سپس شما را زنده نگه مي دارد تا بپر و فرتوت شويد، و برخي از شما قبل از اين که به مرحله فرتوتي برسند مي ميرند. « وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُّسَمًّى» و تا با اين مراحل مقدر شده به مدّت معيني برسيد که در آن عمرهايتان به پايان مي رسد، « وَلَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» و اميد است شما حالات خود را بفهميد و در آن بيانديشيد، آن گاه خواهيد دانست خدايي که شما را به اين مراحل در مي آورد داراي قدرت کامل است و او خدايي است که عبادت فقط براي او شايسته است و شما از هر جهت ناقص مي باشيد. « هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ» فقط او به تنهايي زنده مي کند و مي ميراند ، پس هيچ کس با سبب يا بدون سبب جز با اجازه ي او نمي ميرد. « وَمَا يعَمَّرُ مِن مُّعَمَّر وَلَا ينقَصُ مِّن عُمُرِه إِلَّا فِي کِتَابِ إِنَّ ذَلِکَ عَلَي اللَّهِ يسيرُ» و هيچ عمر داده شونده اي عمر داده نمي شود و از عمرش کاسته نمي گردد مگر اين که اينها در کتابي ثبت و ضبط است، بي گمان اين براي خداوند آسان است.« فَإِذَا قَضَى أَمْرًا» هرگاه بخواهد کار بزرگ يا کوچکي انجام پذيرد، « فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ» تنها به آن مي گويد: باش، پس مي شود. سخن او رد نمي گردد و کسي نمي تواند از آن جلوگيري کند، و نيازي به تکرار فرمان ندارد.
آيه ي 76-69:
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ أَنَّى يُصْرَفُونَ؛ آيا نديده اي آنهايي که در آيات خدا مجادله مي کنند چگونه منحرف مي ، شوند ?
الَّذِينَ كَذَّبُوا بِالْكِتَابِ وَبِمَا أَرْسَلْنَا بِهِ رُسُلَنَا فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ؛ کساني که اين کتاب را دروغ مي انگارند و آنچه را که به وسيله پيامبران فرستاده ايم تکذيب مي کنند ، به زودي خواهند دانست.
إِذِ الْأَغْلَالُ فِي أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلَاسِلُ يُسْحَبُونَ؛ آنگاه که غلها را به گردنشان اندازند و با زنجيرها بکشندشان ،
فِي الْحَمِيمِ ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ؛ در آب جوشان ، سپس در آتش ، افروخته شوند.
ثُمَّ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ تُشْرِكُونَ؛ آنگاه به آنها گفته شود : آن شريکان که براي خدا مي پنداشتيد کجا هستند?
مِن دُونِ اللَّهِ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَل لَّمْ نَكُن نَّدْعُو مِن قَبْلُ شَيْئًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ الْكَافِرِينَ؛ آنگاه به آنها گفته شود : آن شريکان که براي خدا مي پنداشتيد کجا هستند?
ذَلِكُم بِمَا كُنتُمْ تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَبِمَا كُنتُمْ تَمْرَحُونَ؛ مي گويند : آنها را از دست داده ايم ، بلکه پيش از اين چيزي را به ، خدايي نمي خوانده ايم خدا کافران را بدين سان گمراه مي کند.
ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ؛ اين بدان سبب است که به ناحق در زمين شادماني مي کرديد و به ناز مي خراميديد.
« أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ أَنَّى يُصْرَفُونَ» آيا ننگريسته اي به کساني که در آيات روشن الهي مجادله مي کنند؟ يعني از حالت زشت آنها بايد تعّجب کرد که آنها چگونه از آيات روشن الهي روي گردان مي شوند؟ و بعد از اين بيان کامل چه چيزي روي مي آورند؟ آيا ديگر آيات روشني مي يابند که مخالف با آيات خدا باشد؟ نه سوگند به خدا چنين نيست! يا شبهاتي مي يابند که با هوي و اميال آنها مطابقت دارد و به وسيله آن بر باطل خود ماندگار مي شوند؟ پس بد چيزي است آنچه که آنها به جاي آيات الهي گرفته اند و بد عملي است کردار آنان، که کتاب هاي خدا را تکذيب کردند و از پيامبران که بهترين و راستگوترين و عاقل ترين مردم هستند روي گردان شدند. اينها سزايي جز آتش داغ جهنّم ندارند بنابراين خداوند آنها را تهديد نمود که به اين عذاب گرفتار خواهند شد. پس فرمود:« فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ؛ إِذِ الْأَغْلَالُ فِي أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلَاسِلُ يُسْحَبُونَ؛ فِي الْحَمِيمِ ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ» پس حقيقت را خواهند دانست وقتي که طوق ها و زنجيرها در گردنشان خواهد بود و نمي توانند هيچ حرکتي بکنند و آنها و شياطينشان بدان بسته مي شوند و در آب بسيار داغ کشيده مي شوند سپس بر آتش تافته مي گردند و شعله هاي سوزان آتش بر آنها افروخته مي شود، سپس به خاطر ترک و دروغشان توبيخ مي شوند.
ثُمَّ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ تُشْرِكُونَ ؛ مِن دُونِ اللَّهِ» سپس به آنان گفته مي شود انبازهايي که به جاي خدا پرستش مي نموديد کجا هستند؟ آيا به شما فايده اي رساندند يا پاره اي از عذاب را از شما دور ساختند؟« قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا» مي گويند: آنها از ديد ما ناپديد و پنهان شدند و حاضر نشدند و اگر حاضر مي شدند فايده اي نمي بخشيدند. پس آنها انکار مي کنند و مي گويند:« بَل لَّمْ نَكُن نَّدْعُو مِن قَبْلُ شَيْئًا» بلکه هرگز پيش از اين ما چيزي را به نياش نمي خوانديم. احتمال دارد که منظورشان انکار باشد، و گمان مي برند که اين کار به آنها فايده مي رساند. و احتمال دارد که منظورشان اعتراف به باطل بودن الوهيت چيزهايي باشد که عبادت مي کرده اند، و اقرار مي کنند که خداوند در حقيقت شريکي ندارد، بلکه اينها با پرستش چيزهايي که خدا نبوده اند گمراه و خطاکار گشته اند. و اين احتمال صحيح تر به نظر مي آيد.
« كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ الْكَافِرِينَ» نيز بر همين دلالت مي نمايد. يعني ضلالتي که آنها در دنيا بر آن بودند ضلالتي است که براي هرکس آشکار مي باشد. حتي آنها خودشان در روز قيامت به باطل بودن آن اقرار و اعتراف مي نمايند. و معني گفته خداوند که فرموده است:« وَمَا يتَّبِعُ الَّذِينَ يدعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ شُرَکَاءَ إِن يتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ» و کساني که به جز خدا شريکاني مي خوانند جز از گمان پيروي نمي کنند». برايشان روشن مي گردد. و فرموده الهي نيز بر همين مفهوم دلالت مي نمايد که فرموده است:« وَيومَ القِيمَةِ يکفُرُونَ بِشِرکِکُم» و در روز قيامت به شرکتان کفر مي ورزند و آن را انکار مي کنند. « وَمَن أَضَلُّ مِمَّن يدعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَن لَّا يسبِجِيبُ لَهُ إِلَي يومِ القِِيمَةِ» و چه کسي گمراه تر از کسي است که به جاي خدا کساني را به فرياد مي خواند که در روز قيامت او را اجابت نمي کنند؟! و به دوزخيان گفته مي شود:« ذَلِكُم بِمَا كُنتُمْ تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَبِمَا كُنتُمْ تَمْرَحُونَ » عذاب گوناگوني که بدان گرفتار شده ايد بدان جهت است که در زمين به سبب باطلي که بر آن بوديد و با دانشي که به وسيله آن با دانش پيامبران مخالفت ورزيديد شادي مي کرديد، و از روي تجاوز و دشمني و ستم و گناه بر بندگان خدا تکبر نموده و به خود مي نازيديد.
همان طور که خداوند در آخر اين سوره مي فرمايد:« فَلَمَّا جَآءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَينَتِ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِّنَ العِلمِ» وقتي که پيامبرانشان با دلايل آشکار نزد آنها آمدند با دانشي که داشتند شادماني کردند. و همان طور که قوم قارون به او گفتند:« لَا تَفرَح إِنَّ اللَّهَ لَا يحِبُّ الفَرِحينَ» شادمان مباش که خداوند شادي کنندگان را دوست ندارد. اين شادماني مذموم است چرا که موجب عذاب و کيفر مي شود. به خلاف شادي نيکو که خداوند در مورد آن فرموده است:« قُل بَفَضلِ اللَّهِ وَبِرَحمَتهِ فَبِذلِکَ فَلينفَرَحُوا» بگو: به فضل و لطف خدا بايد خوشحال شوند. و آن شاد شدن به خاطر داشتن علم مفيد و عمل صالح است.
« ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ» هريک از شما به طبقه اي از طبقات جهنّم که مناس با عملتان مي باشد وارد شويد، « خَالِدِينَ فِيهَا» و جاودانه در آن بمانيد. هرگز آنها از آن بيرون نمي شوند، « فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ» جايگاه متکّبران چه بد جايگاهي است! جايگاهي که در آن خوار و ذليل مي شوند و زنداني مي گردند و عذاب داده مي شوند و در ميان گرما و سوزش آن به سر مي برند.
آيه ي 77:
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنَا يُرْجَعُونَ؛ پس صبر کن ، البته وعده خدا راست است يا بعضي از آن چيزها را که به آنها وعده داده ايم به تو نشان مي دهيم يا تو را بميرانيم و آنها به نزدما باز گردانيده شوند.
« فَاصبِر» اي پيامبر! بر دعوت کردن قوم خود و آزاري که از جانب آنها به تو مي رسد شکيبا باش. و از ايمان خود بر شکيبايي ات کمک بخواه. « إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ» بي گمان وعده خداوند حق است و به زودي دينش را ياري خواهد کرد و آن را بالا مي برد و پيامبرانش را در دنيا و آخرت ياري مي دهد. نيز از اين که عذاب بر دشمنان تو در دنيا و آخرت واقع خواهد شد کمک بگير، بنابراين فرمود:« فَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ» پس اگر پاره اي از آنچه به آنها وعده مي دهيم به تو نشان دهيم، اين گونه خواهد بود، « أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنَا يُرْجَعُونَ» يا اگر قبل از اينکه آن را مشاهده کنيد تو را بميرانيم. آنان به سوي ما بازگردانده مي شوند و آنها را طبق اعمالشان مجازات خواهيم کرد. « وَلَا تَحسَبَنَّ اللَّهَ غَفِلاً عَمَّا يعمَلُ الظَّلِمُونَ» پس گمان مبر که خداوند از آنچه ستمگران مي کنند غافل است.
آيه ي 78:
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِّن قَبْلِكَ مِنْهُم مَّن قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَمِنْهُم مَّن لَّمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذَا جَاء أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ ؛ پيش از تو پيامبراني فرستاده ايم داستان بعضي را برايت گفته ايم و، داستان بعضي را نگفته ايم و هيچ پيامبري را نرسد که آيه اي بياورد مگر به فرمان خدا و چون فرمان خدا در رسد به حق داوري گردد و آنان که بر باطل بوده اند آنجا زيان خواهند ديد.
سپس پيامبر را دلجويي داد و او را به وسيله سرگذشت برادران پيامبرش وادار به شکيبايي نمود و فرمود:« وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا» تا « الْمُبْطِلُونَ» يعني پيامبران زيادي را پيش از تو به سوي اقوامشان فرستاده ايم که آنها را دعوت کردند و در مقابل اذّيت و آزارشان صبر کردند. « مِنْهُم مَّن قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَمِنْهُم مَّن لَّمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ» داستان بعضي ها را برايت بازگو نموده ايم و داستان برخي ها را براي تو بيان نکرده ايم. و همه پيامبران تحت تدبير الهي بوده و از خود اختياري نداشته اند، « وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» و هيچ پيامبري از آن پيامبران حق نداشته است که معجزه و نشانه شنيدني يا عقلي ارائه دهد مگر به فرمان و خواست خداوند پس اين پيشنهادِ پيشنهاد کنندگان به پيامبران مبني بر اينکه فلان نشانه و معجزه را ارائه دهند اين ناشي از تکذيب و ستم و عناد پيشنهاد کنندگان است، بعد از اينکه خداوند پيامبران را به وسيله نشانه هايي دالّ بر راستگويي شان و صحت آنچه که آورده اند تاکيد نمود. « فَإِذَا جَاء أَمْرُ اللَّهِ» پس هرگاه فرمان خدا براي قضاوت و فيصله دادن ميان پيامبران و دشمنانشان سر رسد، « قُضِيَ بِالْحَقِّ» ميان آنها به حق داوري مي شود و به نجات پيامبران و پيروانشان و هلاک شدن تکذيب کنندگان حکم مي گردد، حکمي که به جا و درست است. « وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ» و به هنگام قضاوت مذکور باطل گرايان زيان مي بينند؛ کساني که باطل گر ايي تبديل به صفت آنها شده و علم و عمل و هدفي که دارند باطل گشته است. پس اين مخاطبان بپرهيزند از اين که باطل خود را ادامه دهند که آن گاه همانند ايشان زيانمند مي گردند. هيچ خيري در اينها نيست و نه در کتاب هاي آسماني نجات ايشان ثبت گرديده است.
آيه ي 81-79:
اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَنْعَامَ لِتَرْكَبُوا مِنْهَا وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ؛ خداست که چارپايان را برايتان آفريد تا بر بعضي سوار شويد و از گوشت بعضي بخوريد.
وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ وَلِتَبْلُغُوا عَلَيْهَا حَاجَةً فِي صُدُورِكُمْ وَعَلَيْهَا وَعَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ؛ و شما را در آن منافعي است و مي توانيد با آنها به حاجاتي که در نظر، داريد برسيد و بر آنها و بر کشتيها سوار شويد.
وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ فَأَيَّ آيَاتِ اللَّهِ تُنكِرُونَ؛ آيات خويش را به شما مي نماياند پس کدام يک از آيات خدا را انکارمي کنيد ?
خداوند بر بندگانش منّت مي نهد که براي آنها چهارپاياني سودمند و مفيد آفريده است. از جمله فوايد آنها يکي سوار شدن و حمل بار با آنهاست، و اين که از گوشت آنها استفاده شده و شيرشان نوشيده مي شود. و از فوايدشان گرمازايي و تهيه وسايلي از مواد پشم هايشان مي باشد، و فوايد ديگري هم دارند. « وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ وَلِتَبْلُغُوا عَلَيْهَا حَاجَةً فِي صُدُورِكُمْ» و تا با سوار شدن بر آنها به مقاصدي که در دل داريد برسيد. از قبيل رسيدن به مناطق دور دست و به دست آورن سرور و شادي با رسيدن به آن جا. « وَعَلَيْهَا وَعَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ » و شما بر مرکب هاي خشکي و دريايي حمل مي شويد. خداوندي که اين چهارپايان و کشتي ها را برايتان مسخّر نمود، شما را بر آن حمل مي نمايد و اسبابي را فراهم آورده است که متمّم کار اين مرکب ها است و آنها بدون اين اسباب نمي توانند کارشان را به انجام برسانند.
« وَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ» و خداوند آيات و نشانه هايش را که بر يگانگي و اسما و صفاتش دلالت مي کنند به شما نشان مي دهد. و اين از بزرگ ترين نعمت هاي خداست که آيات آفاقي و انفسي و نعمت هاي آشکارش را به آنها نشان داده و برايشان برشمرده است تا آن را بشناسند و شکر آن را به جاي آورند و خداوند را ياد نمايند. « فَأَيَّ آيَاتِ اللَّهِ تُنكِرُونَ» پس کدام يک از آيات خدا را انکار مي کنيد و به آن اقرار نمي نمائيد؟! چرا که برايتان ثابت شده که همه نشانه ها و نعمت ها از جانب خداوند متعال هستند. پس نه تنها جايي براي انکار و روي گرداندن از آن باقي نمانده است، بلکه خردمندان بايد تلاش خود را در راستاي اطاعت از او، و بريدن از همه چيز و خدمت کردن به او مبذول دارند.
آيه ي 85-82:
أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً وَآثَارًا فِي الْأَرْضِ فَمَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ ؛ آيا در زمين سير نمي کنند تا بنگرند که عاقبت کساني که پيش از آنها، مي زيسته اند چگونه بوده است ? مردمي که نيرويشان بيشتر و آثارشان در روي زمين فراوان تر بود پس آن چيزها که به دست مي آورند سودشان نبخشيد.
فَلَمَّا جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِّنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُون؛ چون پيامبرانشان با دلايل روشن به سويشان آمدند ، به دانش خود دلخوش بودند تا آن چيزي که مسخره اش مي کردند آنها را در ميان گرفت.
فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَكَفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ؛ و چون عذاب ما را ديدند ، گفتند : به خداي يکتا ايمان آورديم و به آن چيزهايي که شريک خدا قرار داده بوديم کافر شديم.
فَلَمْ يَكُ يَنفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْكَافِرُونَ؛ اما بدان هنگام که عذاب ما را ديدند ديگر ايمانشان برايشان سودي نبخشيد اين سنت خداست در رفتار با بندگانش و کافران در آن روز زيان کردند.
خداوند متعال کساني را که پيامبران را تکذيب مي کنند تشويق مي نمايد تا با دل و جان در زمين به سير و سياحت بپردازند و از دانشمندان سوال کنند. « فَيَنظُرُوا» و با فکر انديشه و استدلال بنگرند، نه اين که از روي غفلت و بي توجّهي از کنار حقايق رد شوند. « كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ» پس بنگرند که سرانجام امتّ هاي گذشته همچون عاد و ثمود و غيره که قبل از ايشان بوده اند چگونه بوده است، کساني که « كَانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً وَآثَارًا فِي الْأَرْضِ» از اينها نيرومندتر و داراي اموال و آثار بيشتري از قبيل ساختمان ها و دژهاي محکم و در شکوفا و کشتزارهاي فراوان در زمين بودند. « فَمَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ» ولي چيزهايي که به دست آورده بودند ايشان را از عذاب خدا وقتي که فرمان الهي آنها را فرا گرفت نجات نداد. پس توانايي شان چيزي از عذاب را از آنها دور نکرد و نتوانستند مال هايشان را به عنوان بلاگردان خود بدهند و از عذاب نجات يابند، و نتوانستند در قلعه هاي خود پناه بگيرند.
سپس جنايت و جرم بزرگ آنها را بيان کرد و فرمود:« فَلَمَّا جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ» وقتي پيامبرانشان با دلايل آشکار از قبيل کتاب هاي الهي و معجزات خارق العاده و علم مفيد و روشنگر و هدايت دهنده از گمراهي و رهنمود کننده به سوي حق به نزد آنها آمدند، « فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِّنَ الْعِلْمِ» با دانشي که داشتند و مخالف دين پيامبران بود خوشحال شدند. و معلوم است که شاد شدن آنها بر شدت خشنودي از آن و تمسّک آنها به آن دانش، و دشمني ورزيدنشان با حقّي که پيامبران آورده بودند دلالت مي نمايد. نيز نشانگر آن است که آنها باطل خود را حق قرار داده بودند. و اين عام است و شامل همه علومي مي باشد که به وسيله آن با آنچه پيامبران آورده اند مخالفت ورزيده شود. و آنچه که سزاوار است بيش از ديگر علوم جزو اين دانش ها شمرده شود فلسفه و منطق يوناني است که به وسيله آن به مقابله با بسياري از آيات قرآني پرداخته شده و از جايگاه آن در دلها کاشته شده است. و دلايل يقيني و قاطع قرآن به صورت دلايلي لفظي که مفيد يقين نيست و عقل بي خردان و اهل باطل بر آن مقدّم داشته شده نشان داده شده است. اين بزرگ ترين الحاد در آيات خدا و مخالفت با آن است. « وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُون» و عذابي که آنها آن را به باد تمسخر مي گرفتند آنان را فرو گرفت.
« فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَكَفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ» پس وقتي که عذاب ما را ديدند اعتراف کردند، اما اقرارشان به آنها سودي نرساند و گفتند : « به خداي يگانه ايمان آورده ايم و به بت ها و انبازهايي که به سبب آن مشرک به شمار مي آمده ايم کفر ورزيده ايم و از هر علم و عملي که با پيامبران مخالف است بيزاري مي جوييم.
« فَلَمْ يَكُ يَنفَعُهُمْ إِيمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا» اما ايمانشان به هنگام مشاهده عذاب سخت ما بديشان سودي نرساند. « سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبَادِهِ» اين شيوه الهي است که درباره بندگانش جاري است مبني بر اين که وقتي عذاب و کيفر خدا بر تکذيب کنندگان فرود آيد و آنان در اين هنگام ايما بياورند ايمانشان اعتباري ندارد و آنها را از عذاب نجات نمي دهد. چون ايمانشان ايمان اضطراري است و مجبور شده اند، و ايماني است که بر اثر مشاهده انجام گرفته است، و تنها ايماني صاحب خود را نجات مي دهد که ايمان اختياري به غيب و قبل از مشاهده قرائت عذاب باشد. « وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْكَافِرُونَ» و به هنگام نابود شدن و چشاندن عذاب، کافران هنگام نابود شدن و چشاندن عذاب، کافران در دنيا و آخرتشان زيانبار مي گردند، و زيانمند شدن تنها در اين دنيا کافي نيست بلکه بايد به عذاب سخت و ابدي گرفتار آيند.
پايان تفسير سوره ي غافر