مکي است و 182 آيه مي باشد.
بسم الله الرحمن الرحيم
آيه ي 11-1:
وَالصَّافَّاتِ صَفًّا؛ سوگند به آن فرشتگان که براي نيايش صف ، بسته اند.
فَالزَّاجِرَاتِ زَجْرًا؛ سوگند به آن فرشتگان که ابرها را مي رانند.
فَالتَّالِيَاتِ ذِكْرًا؛ سوگند به آن فرشتگان که ذکر خدا را مي خوانند.
إِنَّ إِلَهَكُمْ لَوَاحِدٌ؛ که خداي شما خدايي يکتاست.
رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَرَبُّ الْمَشَارِقِ؛ پروردگار آسمانها و زمين است و هر چه در ميان آنهاست و پروردگار مشرقهاست.
إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ؛ ما آسمان فرودين را به زينت ستارگان بياراستيم.
وَحِفْظًا مِّن كُلِّ شَيْطَانٍ مَّارِدٍ؛ و از هر شيطان نافرمان نگه داشتيم.
لَا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلَى وَيُقْذَفُونَ مِن كُلِّ جَانِبٍ؛ تا سخن ساکنان عالم بالا را نشنوند و از هر سوي رانده شوند.
دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ؛ تا دور، گردند و براي آنهاست عذابي دايم.
إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ؛ مگر آن شيطان که ناگهان چيزي بربايد و ناگهان شهابي ثاقب دنبالش کند.
فَاسْتَفْتِهِمْ أَهُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَم مَّنْ خَلَقْنَا إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِّن طِينٍ لَّازِبٍ؛ پس ، از کافران بپرس که آيا آفرينش آنها دشوارتر است يا آنچه ما آفريده ايم ما آنها را از گلي چسبنده آفريده ايم.
در اينجا خداوند متعال براي اثبات وحدانيت خويش در صفات الوهيت و ربوبيت به فرشتگان بزرگواري قسم ياد مي کند که در حالت عبادت هستند و کارهايي را به فرمان خدا انجام مي دهند که به آنان محول شده است . پس فرمود:« وَالصَّافَّاتِ صَفًّا» قسم به فرشتگاني که در خدمت پروردگارشان صف بسته اند.
« فَالزَّاجِرَاتِ زَجْرًا» و قسم به آن دسته از فرشتگان که ابرها و غيره را به فرمان خدا مي رانند. « فَالتَّالِيَاتِ ذِكْرًا» و قسم به فرشتگاني که کتاب خدا را تلاوت مي کنند.
پس ، از آن جا که فرشتگان داراي چنين حالتي هستند که خداوند آن را بيان نمود، يعني پروردگارشان را عبادت مي کنند و در خدمت او هستند به اندازه ي يک چشم به هم زدن از فرمان وي سرپيچي نمي کنند، خداوند به آنها قسم خورد، که او به تنهايي معبود به حق است: « إِنَّ إِلَهَكُمْ لَوَاحِدٌ» بي گمان معبودتان يکي است که در الوهّيت شرکي ندارد. پس تنها و مخلصانه او را دوست بداريد و فقط از او بترسيد و فقط به او اميدوار باشيد وعبادت را تنها براي او انجام دهيد.
« رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَرَبُّ الْمَشَارِقِ» او اين مخلوقات را آفريده و به آنها روزي مي دهد و آنها را رام ساخته است، پس همان طور که در آفرينش اينها شريکي ندارد، در الوّهيت نيز شريکي ندارد. در بسياري مواقع خداوند توحيد الوّهيت را در کنار توحيد ربوبّيت ذکر مي نمايد، چون توحيد ربوبّيت بر توحيد الوّهيت دلالت مي کند. و حتي مشرکاني نيز که در عبادت براي خدا شريک قرار داده بودند ، به توحيد ربوبيت اقرار کرده بودند، به همين جهت خداوند متعال با همان چيزي که بدان اقرار کرده بودند آنان را به چيزي ملزم نمود که انکارش مي کردند.
خداوند مشرق ها را به طور ويژه بيان کرد ، چون بر مغرب ها دلالت مي کند، و يا اين که محل برآمدن و مشرقِ ستارگاني هستند که به بيان آنها خواهد پرداخت.بنابراين فرمود:« إِنَّا زَيَّنَّا السَّمَاء الدُّنْيَا بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ؛ وَحِفْظًا مِّن كُلِّ شَيْطَانٍ مَّارِدٍ؛ لَا يَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلَى» خداوند در مورد ستارگان دو فايده بيان کرده است؛ يکي اين که ستارگان زينت بخش آسمان هستند، چون اگر ستارگان نبودند آسمان تاريک و بي نور مي شد. امّا خداوند آسمان را به وسيله ي ستارگان زينت داده است تا گوشه هاي آسمان روشن گردد و سيماي آن زيبا شود و در تاريکي هاي دريا و خشکي مردم به وسيله ي ستاره ها راهياب شوند که منافعي ديگر از اين رو براي مردم به دست مي آيد. دوم پاسداري آسمان و حفاظت آن از هر شيطان سرکشي است که به سبب سرکشي اش به ملاء اعلي مي رود تا به خبرهاي آنان گوش دهد. ملاء اعلي فرشتگان هستند. پس وقتي شيطان ها به سخنان آنها گوش بدهند، « وَيُقْذَفُونَ مِن كُلِّ جَانِبٍ» از هر سو به وسيله شهاب ها سنگباران مي شوند. و اين کار براي آن است تا آنها طرد گردند و از گوش دادن به سخنان فرشتگان رانده شوند. « دُحُورًا وَلَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ» براي آنان عذاب هميشگي است که برايشان آماده شده است، چون از فرمان پروردگارشان سرپيچي کرده اند. اگر خداوند استثنايي قايل نمي شد، اين بيانگر آن بود که آنها به هيچ چيزي گوش نمي کنند، امّا فرمود:« إِلَّا مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ » مگر آن دسته از شياطين سرکش که سخني را مخفيانه و دزدکي گوش کنند و بربايند، « فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ» پس آن گاه شعله اي سوزاننده به دنبالش مي افتد. گاهي قبل از آن که شيطان سخن را به نزد دوستانش برساند، شعله ي آتشين او را فرا مي گيرد و خبر آسماني به کسي نمي رسد. او گاهي موفق مي شود قبل از آن که شعله ي آتشي به او برسد خبر را برساند. پس در چنين حالتي صد دروغ را با آن خبر راست در مي آميزند.
وقتي اين مخلوقات بزرگ را بيان کرد فرمود:« فَاسْتَفْتِهِمْ» از کساني که منکر زنده شدن پس از مرگ هستند بپرس، « أَهُمْ أَشَدُّ خَلْقًا» آيا به وجود آوردن اينها پس ازمرگشان سخت تر و دشوارتر است؟« أَم مَّنْ خَلَقْنَا» يا چيزهايي از اين مخلوقات که آفريده ايم؟ پس بايد آنها اقرار کنند که آفرينش آسمانها و زمين از آفريدن مردم بزرگ تر است. پس در اين وقت بر آنها لازم است که به زنده شدن پس از مرگ و رستاخيز اقرار کنند، بلکه اگر به خودشان بازگردند و در وجود خود فکر کنند خواهند دانست که آفرينش اوليه آنها از گلي چسبنده، بسي سخت تر و دشوارتر است از پديد آوردن آنها پس از مرگشان. بنابراين فرمود:« إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِّن طِينٍ لَّازِبٍ» ما آنها را از گل چسبنده اي آفريده ايم. يعني گل قوي و سخت. هم چنان که مي فرمايد:« وَلَقَد خَلَقنَا اَلإِنسَنَ مِن صَلصَل مِّن حَمَا مَّسنُونِ» و انسان را از گلي خشک مانند گل سفال آفريده ايم.
آيه ي 21-12:
بَلْ عَجِبْتَ وَيَسْخَرُونَ؛ تو در شگفت شدي و آنها مسخره مي کنند.
وَإِذَا ذُكِّرُوا لَا يَذْكُرُونَ؛ و چون پندشان دهي ، پند نمي پذيرند.
وَإِذَا رَأَوْا آيَةً يَسْتَسْخِرُونَ؛ و چون آيه اي ببينند ، از يکديگر مي خواهند تا به ريشخندش گيرند.
وَقَالُوا إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِينٌ؛ و مي گويند : اين چيزي جز جادويي آشکار نيست .
أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ؛ آيا وقتي که ما مرديم و خاک و استخوان شديم ما را زنده مي کنند ?
أَوَآبَاؤُنَا الْأَوَّلُونَ؛، يا نياکان مارا ?
قُلْ نَعَمْ وَأَنتُمْ دَاخِرُونَ؛ بگو : بلي ، و شما خوار و بيچاره مي شويد.
فَإِنَّمَا هِيَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ فَإِذَا هُمْ يَنظُرُونَ؛ و آنان خود خواهند ديد که به يک فرمان همه را زنده مي کنند.
وَقَالُوا يَا وَيْلَنَا هَذَا يَوْمُ الدِّينِ؛ مي گويند : واي بر ما ، اين همان روز جزاست.
هَذَا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِي كُنتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ؛ اين همان روز داوري است که دروغش مي پنداشتيد.
« بَلْ عَجِبْتَ» امّا تواي پيامبر! يا اي انسان! از تکذيب کسي که زنده شدن پس از مرگ را انکار مي کند بعد از آن که نشانه هاي بزرگ و دلايل درست را به آنها نشان دادم تعجب مي کني، و اين يک حقيقتا جاي تعجب مي باشد. چون زنده شدن پس از مرگ چيزي نيست که بتوان انکارش کرد. « وَيَسْخَرُونَ» و عجيب تر از انکارشان اين است که آنها کسي را که خبر زنده شدن پس از مرگ را مي دهد مسخره مي کنند. آنها فقط به انکار بسنده نکردند، بلکه اضافه بر انکار سخن حق را به مسخره گرفتند.
« وَإِذَا ذُكِّرُوا» و از جمله کارهاي عجيب آنان يکي اين است که آنها هرگاه پند داده شوند و به چيزي يادآور گرداند که آن را در فطرت و عقل هايشان مي شناسند، « لَا يَذْكُرُونَ» آن را به ياد نمي آورند. اگر از روي جهالت و ناداني چنين مي کنند اين از روشن ترين دليل بر شدّت کودني و حماقت آنها است، زيرا آنها چيزي را به ياد نمي آورند که در سرشت آنها قرار دارد و از نظر عقل مشخص و روشن است و اشکالي در آن نيست. و اگر از روي تجاهل چنين مي کنند پس اين عجيب تر است. و نيز اين هم عجيب است که هرگاه دلايل بر آنها اقامه شود و به نشانه هايي تذکر داده شوند که مردان بزرگ و خردمند آن را مي پذيرند اينها آن چيزها را مورد تمسخر قرار داده و از آن تعجب مي کنند.
واين هم عجيب است که وقتي سخن حق نزد آنها آمد به آن گفتند:« إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِينٌ» اين جز جادويي آشکار نيست. پس آنها برترين و بزرگ ترين چيز را که حق است در مقام و جايگاه حقيرترين و بي ارزش ترين چيز قرار دارند. و از جمله چيزهاي عجيب يکي اين است که آنها قدرت پروردگار آسمان ها و زمين را با قدرت انساني که از همه جهات ناقص است قياس مي کنند. آنها از روي انکار و بعيد دانستن گفتند:« أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ أَوَآبَاؤُنَا الْأَوَّلُونَ» آيا هنگامي که مُرديم و تبديل به استخوان گشتيم، زنده گردانده مي شويم؟ و آيا پدران و نياکان گذشته ي ما هم زنده مي گردند؟ از آنجا که اين تمام دليل و فکري بود که آنها داشتند خداوند به پيامبرش دستور داد تا به آنها پاسخي بدهد که بطور ضمني مشتمل بر هشدار آنان نيز باشد. پس فرمود:« قُلْ نَعَمْ» بگو: بلي! نه تنها شما پس از مرده شدن زنده خواهيد شد، بلکه پدران گذشته تان هم زنده خواهند شد. « وَأَنتُمْ دَاخِرُونَ» و شما خوار و زبون خواهيد بود و نمي توانيد امتناع ورزيد و از قدرت الهي سرپيچي کنيد.
« فَإِنَّمَا هِيَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ» زنده شدن پس از مرگ تنها يک صدا است که اسرافيل در صور مي دمد، « فَإِذَا هُمْ يَنظُرُونَ» که ناگهان آنان از قبرهايشان بر مي خيزند و نگاه مي کنند و همانند آفرينش آغازين با همه ي اعضاي خود بلند مي شوند در حالي که لخت هستند و ختنه نشده اند. و در اين حالت اظهار ندامت و پشيماني مي کنند و احساس خواري و زيانمندي مي نمايند و فرياد و واويلا سر مي دهند و آرزوي مرگ و نابود شدن را مي کنند.
« وَقَالُوا يَا وَيْلَنَا هَذَا يَوْمُ الدِّينِ» و مي گويند: اين روز حساب است؛ روزي که آدمي بر اعمالشان جزا داده مي شود. پس آنها به آنچه که در دنيا مسخره اش مي کردند اعتراف و اقرار مي نمايند.
و به آنها مي شود:« هَذَا يَوْمُ الْفَصْلِ» اين روز داوري است نسبت به حقوقي که ميان بندگان و پروردگارشان وجود دارد، و حقوقي که ميان خود بندگان و ساير مخلوقات وجود دارد.
آيه ي 26-22:
احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا وَأَزْوَاجَهُمْ وَمَا كَانُوا يَعْبُدُونَ؛ آنان را که ستم مي کردند و همپايگانشان و آنهايي را که به جاي خداي يکتامي پرستيدند گرد آوريد.
مِن دُونِ اللَّهِ فَاهْدُوهُمْ إِلَى صِرَاطِ الْجَحِيمِ؛ همه را به راه جهنم راه بنماييد.
وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ؛ و نگه داريدشان ، بايد بازخواست شوند.
مَا لَكُمْ لَا تَنَاصَرُونَ؛ چرا يکديگر را ياري نمي کنيد ?
بَلْ هُمُ الْيَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ؛ نه ، امروز همه تسليم شوندگانند.
وقتي که در روز قيامت حاضر شوند و آنچه را تکذيب مي کنند مشاهده نمايند و آنچه را که مسخره مي کنند ببينند، آن گاه دستور داده مي شود تا اينها را به جهنّم ببرند؛ جهّنمي که آن را دروغ مي انگاشتند. پس گفته مي شود:« احْشُرُوا الَّذِينَ ظَلَمُوا» کساني را که با کفر ورزيدن و ارتکاب شرک و گناهان بر خود ستم کرده اند، « وَأَزْوَاجَهُمْ» و همکيشانشان را که اعمالشان از نوع اعمال آنهاست اهل هر نوع معصيتي با هم جمع مي شوند، « وَمَا كَانُوا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ» و بت ها و همتاياني را که ستمکاران ادعا مي کردند که گويا آنها شريک خدا هستند به جاي خدا پرستش مي کردند، همه را جمع آوري کنيد، « فَاهْدُوهُمْ إِلَى صِرَاطِ الْجَحِيمِ» آن گاه آنان را به راه جهنّم رهنمون شويد. يعني با درشتي و سختي آنها را به سوي جهنّم حرکت دهيد.
و بعد از آن که مقّرر گرديد که به جهّنم بروند، و مي دانند که آنها اهل سراي هلاکت هستند، گفته مي شود:« وَقِفُوهُمْ» قبل از اين که آنان را به جهّنم برسانيد آنها را نگاه داريد، « إِنَّهُم مَّسْئُولُون» زيرا بي گمان آنها از چيزي که در دنيا دروغش مي پنداشتند بايد مورد پرسش قرار گيرند تا دروغگويي و رسوايي آنها براي همه ي مردم آشکار گردد. پس به آنها گفته مي شود:« مَا لَكُمْ لَا تَنَاصَرُونَ» امروز چه بر سر شما آمده است که يکديگر را ياري نمي کنيد، بعد از آن که در دنيا ادعا نموديد معبودهايتان عذاب را از شما دفع خواهند کرد و به فريادتان مي رسند و براي شما در نزد خدا شفاعت خواهند کرد؟ آنها به اين سوال پاسخ نمي دهند، چون ذلّت و خواري آنها را فرا گرفته است و در برابر عذاب جهّنم تسليم شده اند، و دچار ترس و سرافکندگي و نااميدي گشته اند، پس سخن نمي گويند. بنابراين فرمود:« بَلْ هُمُ الْيَوْمَ مُسْتَسْلِمُونَ» بلکه آنها در اين روز کاملا مطيع و خوارند و هريک تسليم است و ياوري ندارد.
آيه ي 39-27:
وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَسَاءلُونَ؛ و آنگاه روي به يکديگر کنند و بپرسند.
قَالُوا إِنَّكُمْ كُنتُمْ تَأْتُونَنَا عَنِ الْيَمِينِ؛ گويند : شما بوديد که از در نيکخواهي بر ما در مي آمديد.
قَالُوا بَل لَّمْ تَكُونُوا مُؤْمِنِينَ؛ گويند : نه ، شما ايمان نياورده بوديد.
وَمَا كَانَ لَنَا عَلَيْكُم مِّن سُلْطَانٍ بَلْ كُنتُمْ قَوْمًا طَاغِينَ؛ ما را بر شما هيچ تسلطي نبود شما خود مردماني نافرمان بوديد.
فَحَقَّ عَلَيْنَا قَوْلُ رَبِّنَا إِنَّا لَذَائِقُونَ؛ گفته پروردگارمان بر ما ثابت شد اکنون بايد بچشيم.
فَأَغْوَيْنَاكُمْ إِنَّا كُنَّا غَاوِينَ؛ ما شما را گمراه کرديم و خود نيز گمراه بوديم.
فَإِنَّهُمْ يَوْمَئِذٍ فِي الْعَذَابِ مُشْتَرِكُونَ؛ در آن روز ، همه در عذاب شريکند.
إِنَّا كَذَلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ؛ ما با مجرمان چنين مي کنيم.
إِنَّهُمْ كَانُوا إِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ يَسْتَكْبِرُونَ؛ چون به آنان گفته مي شد که جز خداي يکتا خدايي نيست تکبر مي کردند .
وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَّجْنُونٍ؛ و مي گفتند : آيا به خاطر شاعر ديوانه اي خدايانمان را ترک گوييم ?
بَلْ جَاء بِالْحَقِّ وَصَدَّقَ الْمُرْسَلِينَ؛ نه ، آن پيامبر حق را آورد و پيامبران پيشين را تصديق کرد.
إِنَّكُمْ لَذَائِقُو الْعَذَابِ الْأَلِيمِ؛ شما عذاب دردآور را خواهيد چشيد.
وَمَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ؛ جز در برابر اعمالتان کيفر نخواهيد ديد.
وقتي آنها و همراهان و معبودهايشان جمع شده و به سوي جهنّم پيش برده شدند، نگاه داشته مي شوند و مورد سوال واقع مي گردند و پاسخ نمي دهند، بلکه رو به همديگر مي نمايند و يکديگر را مقصر مي دانند.پس پيروان به سران مي گويند:« إِنَّكُمْ كُنتُمْ تَأْتُونَنَا عَنِ الْيَمِينِ» شما با قدرت و زور نزد ما آمديد و ما را گمراه کرديد، اگر شما نبوديد ما ايمان مي آورديم.
« قَالُوا» آنها مي گويند:« بَل لَّمْ تَكُونُوا مُؤْمِنِينَ» بلکه شما همواره مشرک بوديد، و ايمان نياورديد همان طور که ما مشرک بوديم. پس چه چيزي شما را بر ما برتري داد؟ و چه چيزي ايجاب مي کند که شما ما را سرزنش کنيد؟ « وَمَا كَانَ لَنَا عَلَيْكُم مِّن سُلْطَانٍ» و ما هيچ قدرت و سلطه اي بر شما نداشتيم تا شما را مجبور به کفر ورزيدن کنيم، « بَلْ كُنتُمْ قَوْمًا طَاغِينَ» بلکه خودتان گروهي بوديد که از حق تجاوز کرديد.
« فَحَقَّ عَلَيْنَا قَوْلُ رَبِّنَا إِنَّا لَذَائِقُونَ» پس بر ما و بر شما و بر همه گفته ي پروردگارمان لازم آمد مبني بر اينکه بايد عذاب را بچشيم. يعني تقدير الهي بر ما و شما محقّق گشت و ما و شما عذاب را خواهيم چشيد و در کيفر مشترک خواهيم بود . « فَأَغْوَيْنَاكُمْ إِنَّا كُنَّا غَاوِينَ» بنابراين شما را به راهي که خود بر آن بوديم فرا خوانديم، و راه ما گمراهي بود، و شما هم پذيرفتيد. پس ما را سرزنش نکنيد بلکه خودتان را ملامت نماييد.
خداوند متعال مي فرمايد:« فَإِنَّهُمْ يَوْمَئِذٍ فِي الْعَذَابِ مُشْتَرِكُون» به راستي آنها در روز قيامت در عذاب شريک خواهند بود گرچه عذاب آنها برحسب جرمشان متفاوت است. همان طور که در دنيا در کفر ورزيدن اشتراک داشتند. در آخرت و در سزاي آن نيز مشترک خواهند بود. بنابراين فرمود:« إِنَّا كَذَلِكَ نَفْعَلُ بِالْمُجْرِمِينَ» ما با گناهکاران چنين مي کنيم.
سپس بيان کرد که گناه ورزي آنان به اوج رسيده و از حد گذشته است. پس فرمود:« إِنَّهُمْ كَانُوا إِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» آنان چنان بودند که وقتي به آنها گفته مي شد جز خدا معبود به حقّي نيست، و به يگانه پرستي جز خدا معبود به حقّي نيست، و به يگانه پرستي و معبود قرار ندادن غيرخداوند فرمان داده شدند، « يَسْتَكْبِرُونَ» از روي خود بزرگ بيني از آن سرباز زدند و از کساني که پيام توحيد را آورده بودند، از روي تکبّر روي برتافتند.
و در مخالف با آن مي گفتند:« أَئِنَّا لَتَارِكُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَّجْنُون» آيا معبودهاي خويش را که همواره ما و پدرانمان آنها را پرستش مي کرديم به خاطر گفته ي شاعري ديوانه ترک گوييم؟ منظورشان از شاعري ديوانه محمّد (ص) بود. پس آنها به روي گرداني از او و تکذيب کردنش بسنده نکردند، بلکه ظالمانه ترين حکم را در حق او نمودند، و او را شاعري ديوانه قرار دادند، در حالي که مي دانستند او شعر را نمي داند و حالت شعر و شعر را نمي شناسد، و او از همه ي خلق خدا غافل تر است و راي و فکر بزرگ تري دارد.
بنابراين خداوند متعال با رد گفته ي آنها فرمود:« بَلْ جَاء بِالْحَقِّ» بلکه محمّد(ص) به حق آمده، و شريعت و کتابي را که آورده است حق مي باشد، « وَصَدَّقَ الْمُرْسَلِينَ» و آمدن وي پيامبران را تصديق نمود. پس اگر او نمي آمد پيامبران راستگو نبودند. بنابراين او نشانه و معجزه اي است براي هر پيامبري که قبل از او بوده است، چون پيامبران آمدن او را خبر و مژده داده اند، و خداوند از آنها عهد و پيمان گرفت که اگر محّمد به ميانشان آمد، به او ايمان بياورند و وي را ياري کنند. و پيامبران اين وعده را از امّت هاي خود گرفته بودند. پس وقتي که محّمد(ص) آمد پيامبران ِ پيش ز خود را تصديق نمود، و دروغگويي مخالفان پيامبران روشن گرديد. بنابراين اگر پيامبر نمي آمد و راستگويي ساير پيامبران زير سوال مي رفت. و نيز او پيامبران گذشته را تصديق نمود زيرا چيزهايي را آورد که پيامبران آورده بودند، و به چيزهايي دعوت داد که آنها به آن دعوت کرده بودند، و به آنها ايمان آورد و صحّت رسالت و پيامبري و شريعت آنها را تاييد نمود.
از آنجا که حرف قبلي آنان که گفتند: « بدون شک ما عذاب را خواهيم چشيد» از سوي آنان صادر شده بود احتمال صدق و خطا را داشت. خداوند متعال از جانب خود سختي را مطرح کرد که جز صدق و يقين هيچ احتمال ديگري از آن نمي رود، به همين جهت فرمود:« إِنَّكُمْ لَذَائِقُو الْعَذَابِ الْأَلِيمِ» شما قطعا عذاب دردناک را خواهيد چشيد. « وَمَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» و چشاندن عذاب دردناک به شما جز در بر ابر کارهايي که مي کرديد نيست. پس ما بر شما ستم نکرده ايم، بلکه در مورد شما به عدالت رفتار نموده ايم. و از آن جا که اين خطاب عام است و منظور از آن مشرکين است، خداوند مومنان را استثنا کرد:
آيه ي 49-40:
إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ؛ مگر بندگان مخلص خدا .
أُوْلَئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَّعْلُومٌ؛ که آنها راست رزقي معين .
فَوَاكِهُ وَهُم مُّكْرَمُونَ؛ از ميوه ها ، و گرامي داشتگانند ،
فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ؛ در بهشتهاي پر نعمت .
عَلَى سُرُرٍ مُّتَقَابِلِينَ؛ بر، تختهايي که رو به روي هم اند.
يُطَافُ عَلَيْهِم بِكَأْسٍ مِن مَّعِينٍ؛ و جامي از چشمه خوشگوار ميانشان به گردش در آيد.
بَيْضَاء لَذَّةٍ لِّلشَّارِبِينَ؛ سفيد است و نوشندگانش را لذت بخش .
لَا فِيهَا غَوْلٌ وَلَا هُمْ عَنْهَا يُنزَفُونَ؛ نه عقل از آن تباهي گيرد و نه نوشنده مست شود.
وَعِنْدَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ عِينٌ؛ زناني درشت چشم که تنها به شوهران خود نظر دارند ، همدم آنهايند.
كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ مَّكْنُونٌ؛ همانند تخم مرغهايي دور از دسترس.
خداوند متعال مي فرمايد:« إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ» مگر بندگان مخلص خدا که آنها عذاب دردناک را نمي چشند، چون آنها اعمال را خالصانه براي خدا انجام داده اند، در نتيجه خداوند هم آنچه را به رحمت خويش اختصاص داده و لطف خود را بر آنها ارزاني داشته است. « أُوْلَئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَّعْلُومٌ» اينان روزي معين دارند. يعني روزي شان نامعلوم نيست بلکه روزي بزرگي است که مقدار آن را کسي نمي داند. روزي آنان را با اين جمله تفسير کرد و فرمود:« فَوَاكِهُ» از انواع ميوه ها که مردم از خوردن آن لذّت مي برند و رنگ و طعم آن لذّت بخش است برخوردارند. « وَهُم مُّكْرَمُونَ» و ايشا گرامي اند و حقير و خوار نيستند، بلکه گرامي داشته مي شوند و اکرام مي گرداند. آنها يکديگر را گرامي مي دارند و فرشتگان آنها را گرامي داشته و از هر دري بر آنها وار مي شوند و آنها را به رسيدن بهترين پاداش تبريک مي گويند. و خداوند بزرگوار آنها را گرامي داشته و انواع خوبي ها و نعمت هاي معنوي و مادّي را به آنها داده است.
« فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ» يعني باغ هايي که پرناز و نعمت اند و مايه شادماني اند، چون در اين باغ ها چيزهايي هست که هيچ چشمي تاکنون آن ها را نديده و هيچ گوشي اخبار آن را نشنيده و به قلب هيچ انساني خطور نکرده است. و اين باغ ها از همه آنچه که در نعمت هاي آن خلل ايجاد کند و از همه ناگواري ها سالم مي باشند.
و از جمله نشانه هاي بزرگداشت آنها نزد پروردگارشان و اين که آنها يکديگر را گرامي مي دارند اين است که آنها« عَلَى سُرُرٍ» بر تخت هايي نشسته اند. و آن محل هايي مرتفع و بلند براي نشستن است که با انواع پرده ها و پوشش هاي فاخر و زيبا آراسته شده است و اهل بهشت با راحتي و آرامش و شادي بر آنها تکيه مي زنند و روبه روي هم مي نشينند و از اين که گردهم جمع شده اند لّذت مي برند. و روبه رو قرار گرفتن آنها بر اين دلالت دارد که دل هايشان نيز « مُتَقَبِلِينَ» روبه روي هم است و نسبت به يکديگر ادب را رعايت مي کنند. بنابراين به يکديگر پشت نمي کنند و از همديگر روي برنمي تابند. بلکه اين روبه روي هم قرار گرفتن بر کمال شادي و ادب دلالت دارد.
« يُطَافُ عَلَيْهِم بِكَأْسٍ مِن مَّعِينٍ» و نوجواناني که براي خدمت آنها آماده اند و با نوشيدني هاي لذيذ در جام هاي زيبا که برگرفته شده از شراب نابِ مُهر شده است ، در ميان آنها به گردش در مي آيند.
و اين شراب با شراب هاي دنيا از هر جهت فرق مي کند، رنگ آن « بَيْضَاء» سفيد است که از بهترين رنگهاست، و طعم آن « لَذَّةٍ لِّلشَّارِبِينَ» لذيذ است که نوشنده، وقتي آن را مي نوشد و بعد از آن نيز از آن لذّت مي برد.
و اين شراب از بيهوشي و زوال عقل و تلف شدن اموال صاحبش و سردرد و هر نوع ناگواري دور است. بعد از آنکه خداوند متعال طعام و شراب و مجالس آنها را بيان کرد هرچند که تمام نعمت ها و تفاصيل آنها در « جَنَّاتِ النَّعِيمِ» داخل اند؛ باغ هايي که پر از ناز و نعمت و شادماني اند، اما به تفصيل آنها را ذکر نمود تا نفس ها بدان مشتاق گردند همسرانشان را ذکر نمود و فرمود:« وَعِنْدَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ عِينٌ» و اهل بهشت در کنار خود حورهاي زيبايي دارند که بي عيب و نقص هستند و چشماني درشت و خمارآلود دارند، « قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ» يعني اين که آنها فقط به شوهرانشان نگاه مي کنند و به ديگران نگاه نمي کنند، چون پاکدامن هستند و به ديگران چشم نمي دوزند، و بدان جهت که همسرانشان زيبا و کامل مي باشند، به گونه اي که آنان در بهشت هيچ کسي را جز همسرانشان نمي خواهند و فقط به آنان علاقه دارند. و يا اين که منظور اين است که شوهرش به او چشم دوخته، و اين بيانگر آن است که زن بهشتي زيبا و کامل است و زيبايي اش باعث شده تا شوهرش نگاهش فقط به او باشد. و منحصر بودن نگاه نيز بر اين دلالت دارد که محبّت آنها منحصر به يکديگر است. و هر دو معني محتمل درست ميباشند.
و همه ي اينها بر زيبايي مردان و زنان بهشت دلالت مي کند، و بيانگر آن است که آنها يکديگر را دوست دارند و هيچ کس آرزو نمي کند که به جاي همسرش کسي ديگر را داشته باشد . و نيز به شدّت پاکدامني همه ي آنها دلالت مي نمايد. و نيز نشانگر آن است که آنها در آن جا به همديگر حسد و کينه نمي ورزند، چون سببي براي حسد و کينه وجود ندارد. « عِنُ ُ» به معني زيبا چشم و سياه چشم است.
« كَأَنَّهُنَّ» حوريان بهشتي انگار، « بَيْضٌ مَّكْنُونٌ» تخم هاي پوشيده شده اي هستند، و اين به خاطر زيبايي و صفاي آنهاست. و به خاطر آن است که رنگ هايشان زيباترين و درخشنده ترين رنگ هاست و هيچ تيرگي و بدي در آن نيست.
آيه ي 61-50:
فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَسَاءلُونَ؛ رو به يکديگر کنند و به گفت و گو پردازند.
قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ إِنِّي كَانَ لِي قَرِينٌ؛ يکي از آنها گويد : مرا همنشيني بود .
يَقُولُ أَئِنَّكَ لَمِنْ الْمُصَدِّقِينَ؛ که مي گفت : آيا تو از آنها هستي که تصديق مي کنند ?
أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَدِينُونَ؛ آيا آنگاه که ، مرديم و خاک و استخوان شديم ، کيفرمان مي دهند ?
قَالَ هَلْ أَنتُم مُّطَّلِعُونَ؛ گويد : مي توانيد از بالا بنگريد ?
فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِي سَوَاء الْجَحِيمِ؛ از بالا بنگرد و او را در ميان آتش دوزخ بيند.
قَالَ تَاللَّهِ إِنْ كِدتَّ لَتُرْدِينِ؛ گويدش : به خدا سوگند ، نزديک بود که مرا به هلاکت افکني.
وَلَوْلَا نِعْمَةُ رَبِّي لَكُنتُ مِنَ الْمُحْضَرِينَ؛ و اگر موهبت پروردگارم نبود ، من نيز همراه تو مي بودم.
أَفَمَا نَحْنُ بِمَيِّتِينَ؛ آيا ما را مرگي نيست .
إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولَى وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ؛ جز آن مرگ نخستين ? و ديگر عذابمان نمي کنند ?
إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ؛ هر آينه اين است کاميابي بزرگ.
لِمِثْلِ هَذَا فَلْيَعْمَلْ الْعَامِلُونَ؛ عمل کنندگان بايد براي چنين پاداشي عمل کنند.
وقتي خداوند متعال بهره مند شدن آنها را از نعمت ها و شادماني کامل و خوردني ها و نوشيدني ها و همسران زيبا و مجالس نيکو بيان کرد، نيز گفتگوي آنان را به همديگر در رابطه با چيزهاي گذشته توصيف نمود و فرمود: آنان همچنان مشغول گفتگو و پرسيدن از يکديگر هستند تا اين که گفتگويشان به اينجا مي کشد که يکي از آنها مي گويد:« إِنِّي كَانَ لِي قَرِينٌ» من يک همنشين داشتم که در دنيا همنشين من بود و او زنده شدن پس از مرگ را انکار مي کرد و مرا به خاطر اين که به زنده شدن پس از مرگ باور داشتم سرزنش مي نمود:« يَقُولُ أَئِنَّكَ لَمِنْ الْمُصَدِّقِينَ أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَدِينُونَ» و مي گفت: آيا تو از زمره کساني هستي که قيامت را باور مي کنند؟ آيا زماني که مُرديم و تبديل به خاک و استخوان شديم به خاطر اعمالتان به ما سزا و جزا داده مي شود؟ يعني چگونه وقتي از هم پاشيده شويم و به خاک و استخوان تبديل گرديم دوباره زنده خواهيم شد و محاسبه مي شويم و به خاطر اعمالتان سزا و جزا مي بينيم؟! و آيا اين امر غريب و بعيد را تصديق مي کني؟! يعني آن فرد بهشتي به برادرانش مي گويد: اين داستان من است و اين حکايت من و همنشينم بود. و من همچنان مومن باقي ماندم و تصديق کردم و او هم چنان تکذيب مي کرد و زنده شدن پس از مرگ را انکار مي نمود تا اينکه مُرديم و باز دوباره زنده شديم . و من به اين ناز و نعمت رسيدم که مي بينيد؛ نعمت هايي که پيامبران، ما را از آن خبر داده بودند، و او بدون شک به عذاب گرفتار شده است.
« قَالَ هَلْ أَنتُم مُّطَّلِعُونَ» آن بهشتي به دوستانش مي گويد: آيا به دوزخ نگاه نمي کنيد تا به آن همنشين من که در دنيا در کنار هم بوديم نگاه کنيم، تا شادي ما بيشتر گردد و اين را با چشم خود مشاهده نماييم؟ و از ظاهر احوال بهشتيان و شاد شدن آنها به ديدار يک ديگر و موافقت آنها با همديگر چنين بر مي آيد که آنها خواسته ي او را اجابت کرده و به دنبال او راه افتاده تا از همنشين اواطلاع يابند. « فَاطَّلَعَ فَرَآهُ» و او نگاه مي کند و همنشين خود را « فِي سَوَاء الْجَحِيمِ» در وسط عذاب مي بيند، در حالي که عذاب او را از هر طرف احاطه کرده است.
پس به خاطر حالتي که دارد خدا را سپاس مي گويد، زيرا او را از مکر آن فرد نجات داده است. پس آن فرد را سرزنش کرده و مي گويد:« تَاللَّهِ إِنْ كِدتَّ لَتُرْدِين» سوگند به خدا نزديک بود که مرا با شبهاتي که به من القاء مي کردي هلاک گرداني.
« وَلَوْلَا نِعْمَةُ رَبِّي لَكُنتُ مِنَ الْمُحْضَرِينَ» و اگر نعمت پروردگارم نبودکه مرا بر اسلام ثابت قدم و استوار گردانيد من هم به همراه تو از احضارشدگان در عذاب بودم. « أَفَمَا نَحْنُ بِمَيِّتِينَ؛ إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولَى وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ» و مومن با ابراز شادي از نعمت هاي خداوند که به اهل بهشت داده، و اين که در بهشت جاودانه مي مانند و از عذاب در امان هستند، مي گويد: آيا ما نمي ميريم؟! مگر مرگ نخستين که داشتيم و ما عذاب نخواهيم ديد؟! استفهام براي اثبات و تاکيد است. يعني پس آيا ادعا مي کني که ما نمي ميريم به جز مرگ نخستين، و پس از آن هيچ زنده شدن و عذابي در کار نيست.
« فَأقبَل بَعضُهُم عَلَي بَعضِ يتَسآءلُونَ» و بعضي رو به بعضي ديگر مي کنند و از يکديگر مي پرسند. در اينجا معمول حذف شده است. و مقام، مقام لّذت و شادماني است و بر اين دلالت مي نمايد که آنها در مورد همه آن چيزهايي از هم ديگر سوال مي کنند که از گفتگو کردن درباره آن لذّت مي برند. و يکديگر را در مورد مسائلي جويا مي شوند که در آن اختلاف داشتند. و مشخصّ است که لذّت بردن اهل علم از پرس و جو درباره مسايلي علمي بالاتر از لذّتي است که به سبب يادآوري مسايل دنيا به آنان دست مي دهد. پس آنها از اين نوع لّذت، بهره کاملي دارند، وحقايقي از علم در بهشت برايشان روشن مي گردد که نمي توان آن را بيان کرد.
وقتي نعمت هاي بهشت را بيان کرد و با اين اوصاف زيبا آنها را توصف نمود، بهشت را ستود و عاملان را تشويق کرد که براي رسيدن به آن کار و تلاش نمايند و فرمود:« إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» اين واقعا پيروزي بزرگي است، زيرا آنها به هر خوبي دست يافته اند و هر آنچه که دلشان مي خواهد به دست آورده اند، و هر امر مکروه و نامطلوبي از آنها دور گشته است. پس چرا که اين آخرين مقاصد است که خشنودي پروردگار آسمان ها و زمين آنان را فرا گرفته است. و از نزديکي پروردگار شاد گشته و با شناخت او بهره مند شده و از ديدن او خوشحال گرديده و از سخن گفتن با او شادمان شده اند!
« لِمِثْلِ هَذَا فَلْيَعْمَلْ الْعَامِلُونَ» براي رسيدن به چنين چيزي کارکنان بايد کار کنند، پس بهشت شايسته ترين و سزاوارترين چيزي است که ارزشمندترين لحظه ها در آن تصرف شده است، و بهترين چيزي است که عارفان هوشيار براي بدست آوردن آن آستين بالا زده اند. و حسرت و افسوس فراوان براي انسان محتاط و عاقبت انديشي است که وقتي بر او سپري شود که در آن وقت به کاري نپردازد که وي را به اين سرا نزديک گرداند، پس چگونه خواهد بود اگر با پاي خود به سوي هلاکت گام بردارد؟!
آيه ي 74-62:
أَذَلِكَ خَيْرٌ نُّزُلًا أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ؛ آيا خورش را اين بهتر، يا درخت زقوم ?
إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِّلظَّالِمِينَ؛ ما آن درخت را براي ابتلاي ستمکاران پديد آورده ايم
إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيمِ؛ درختي است که از اعماق جهنم مي رويد ،
طَلْعُهَا كَأَنَّهُ رُؤُوسُ الشَّيَاطِينِ؛ ميوه اش همانند سر شياطين است ،
فَإِنَّهُمْ لَآكِلُونَ مِنْهَا فَمَالِؤُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ؛ دوزخيان از آن مي خورند و شکم انباشته مي سازند ،
ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَيْهَا لَشَوْبًا مِّنْ حَمِيمٍ؛ و بر سر آن آميزه اي از آب سوزان مي نوشند.
ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحِيمِ؛ سپس بازگشتشان به همان جهنم است.
إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آبَاءهُمْ ضَالِّينَ؛ آنها پدران خود را پيش از خود گمراه يافتند ،
فَهُمْ عَلَى آثَارِهِمْ يُهْرَعُونَ؛ و بر پي ايشان شتابان ، مي روند.
وَلَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ؛ و پيش از آنها بيشتر پيشينيان گمراه شدند.
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا فِيهِم مُّنذِرِينَ؛ و ما بيم دهندگاني به ميانشان فرستاديم.
فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُنذَرِينَ؛ پس بنگر که سرانجام آن بيم يافتگان چگونه بود.
إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ؛ جز بندگان مخلص خدا.
« أَذَلِكَ خَيْرٌ نُّزُلًا» آيا نعمت هايي که بيان نموديم براي بهشتيان بهتر است يا انواع عذابي که در جهنّم مي باشد؟ پس، از اين دو غذا کداميک بهتر است؛ خوراکي که در بهشت است؟ يا خوراک اهل جهنم؟ و خوراک اهل جهنّم« شَجَرَةُ الزَّقُّومِ إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَةً لِّلظَّالِمِينَ» درخت زقّوم است که آن را مايه عذاب و شکنجه کساني قرار داده ايم که با کفر ورزيدن و ارتکاب گناهان بر خود ستم کرده اند. « إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيمِ» زقّوم درختي است که در وسط جهنّم مي رويد. پس محل برآمدن و محل روئيدن را دارد. و بد بودن محل کاشته شدن آن مبين بد و زشت بودن نهالي است که در آن جا کاشته شده است. بنابراين خداوند ما را با بيان جايي که در آن مي رويد از بد بودن آن آگاه نموده است. نيز با بيان حالت ميوه آن زشتي آن را به ما گوشزد مي نمايد.
« طَلْعُهَا كَأَنَّهُ رُؤُوسُ الشَّيَاطِينِ» شکوفه و ميوه آن انگار کلّه هاي شيطان است، و بي نهايت بد مزه است و شکم هاي مجرمين را قطعه قطعه مي کند، چاره اي از آن ندارند و نمي توانند به جاي آن چيزي ديگر را انتخاب کنند. بنابراين فرمود:« فَإِنَّهُمْ لَآكِلُونَ مِنْهَا فَمَالِؤُونَ مِنْهَا الْبُطُونَ» آنان از آن مي خورند و شکم هايشان را پُر مي کنند. پس اين خوراک اهل دوزخ است و چه بد خوراکي است خوراک آنها!
سپس نوشيدني دوزخيان را بيان مي کند و مي فرمايد:« ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَيْهَا» سپس آنان بعد از خوردن اين خوراک، « لَشَوْبًا مِّنْ حَمِيمٍ» آب بسيار داغي را مي نوشند. همان گونه که خداوند متعال مي فرمايد:« وَإِن يستَغِيثُوا يغَاثُوا بِمَآءِ کَالمُهلِ يشوِِي الوُجُوهِ بِئس الشَّرابُ وَسَآءَت مُرتَفَقَاَ» واگر طلب کمک کنند با آب داغي که چهره ها را کباب مي کند به فريادشان رسيده مي شود. بدنوشيدني و بد جايگاهي است و همان طور که فرموده است:« وَسُقُوا مَآءَ حَمِيمَاَ فَقَطَّعَ أَمعَآءَهُم » و آب داغي نوشانيده مي شوند، پس روده هايشان را تکه تکه مي کند.
« ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَى الْجَحِيمِ» سپس سرانجام و جايگاهشان به سوي دوزخ است و به سوي آن بر مي گردند تا عذاب سخت آن و گرماي بزرگش را بچشند که هيچ بدبختي بالاتر از اين برايشان نيست. انگار گفته مي شود: چه چيزي آنها را به دوزخ و اين جايگاه رسانده است؟ پس مي فرمايد:« إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آبَاءهُمْ ضَالِّينَ؛ فَهُمْ عَلَى آثَارِهِمْ يُهْرَعُونَ» آنان پدرانشان را گمراه يافتند و به دنبال پدرانشان شتابان رانده مي شوند. يعني شتابان به سوي گمراهي مي روند . پس آنها به دعوت پيامبران توجّه ننموده و به آنچه کتاب ها آنان را از آن برحذر داشته بودند مبالات نکردند و نيز به گفته هاي نصيحت کنندگان التفات نکردند، بلکه با آنها مخالفت کرده و گفتند:« إِنَّا وَجَدنَآ ءَابَآءَنَا عَلَي أُمَّةِ وَإِنَّا عَلَي ءَاثَرِهِم مُّقتَدُونَ» ما پدران خود را بر ملت و آييني يافته ايم و ما به آثار آنان اقتدا مي کنيم.
« وَلَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَكْثَرُ الْأَوَّلِينَ» و به راستي پيش از اين مخاطبان بيشتر گذشتگان گمراه بودند و تعداد اندکي از آنها ايمان آورده و هدايت يافته بودند. « وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا فِيهِم مُّنذِرِينَ» و ما در ميانشان بيم دهندگاني فرستاديم که آنها را از گمراهي و سرکشي شان بيم داده و برحذر مي داشتند. « فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُنذَرِينَ» پس بنگر که سرانجام بيم داده شدگان چه شده است؟ سرانجام آنها هلاکت و خواري و رسوايي بوده است. پس اينا بايد بپرهيزند از اينکه گمراهي شان را ادامه دهند و گرفتار عذابي شوند که آنها بدان گرفتار آمدند.
و از آنجا که بيم داده شدگان همه گمراه نبودند، بلکه افرادي از آنها ايمان آورده و دين و عبادت را خالصانه براي خدا انجام دادند، خداوند آنها را از هلاک شدن استثنا کرد و فرمود:« إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ» به جز بندگاني که خداوند آنها را پاکيزه و خالصه گرداند و به خاطر اخلاصشان آنها را مشمول رحمت خويش قرار داد، پس سرانجام چنين کساني نيکو گرديده است.
آيه ي 82-75:
وَلَقَدْ نَادَانَا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِيبُونَ؛ نوح ما را ندا داد و ما چه نيک پاسخ دهنده اي بوديم.
وَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ؛ او و کسانش را از اندوه بزرگ رهانيديم.
وَجَعَلْنَا ذُرِّيَّتَهُ هُمْ الْبَاقِينَ؛ و فرزندانش را باقي گذاشتيم.
وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ؛ و نام نيک او را در نسلهاي بعد باقي ، نهاديم.
سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ؛ سلام بر نوح باد ، در سراسر جهان.
إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ؛ ما نيکوکاران را چنين پاداش مي دهيم.
إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ؛ او از بندگان مؤمن ما بود.
ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ؛ سپس ديگران را غرقه ساختيم.
سپس نمونه اي از عواقب ملّت هاي تکذيب کننده را بيان مي کند و مي فرمايد:« وَلَقَدْ نَادَانَا نُوحٌ » تا « ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ» خداوند متعال از بنده و پيامبرش نوح که اولّين پيامبر است خبر مي دهد. او مدّت طولاني قومش را به سوي خدا دعوت داد اما دعوت کردنش چيزي جز گريز به آنها نيافزود. پس در اين هنگام نوح پروردگارش را به فرياد خواند و گفت:« رَّبّ لَاَ تَذَر عَلَي الأَرضِ مِنَ الکَفِرينَ دَيارَاَ» پروردگارا! هيچ کس از کافران را روي زمين زنده باقي مگذار. و گفت:« رَبِّ انصُرِنِي عَلَي القَومِ المُفسِدِينَ» پروردگارا! مرا بر قوم تبهکار ياري کن. خداوند دعاي او را پذيرفت. و خداوند خويشتن را ستايش نمود و فرمود:« فَلَنِعْمَ الْمُجِيبُونَ» و ما بهترين پاسخ دهندگان بوديم. و بهترين اجابت کننده براي دعاي دعا کنندگان و شنيدن آه و زاري آنها هستيم . خداوند دعاي نوح را پذيرفت و مطابق آنچه که او خواسته بود پديد آمد. پس خداوند او و خانواده و پيروانش را از اندوه بزرگ نجات داد و همه کافران را غرق کرد و ذرّيه و نسل نوح را باقي گذاشت . پس همه مردم از ذرّيه نوح عليه السلام هستند ، و خداوند نام نيکي از او در ميان ملت هاي بعد بر جاي گذاشت، چون او عبادت خداوند را به نيکويي انجام داد و با بندگان خدا به نيکي رفتار کرد. و اين سنّت الهي در مورد نيکوکاران است که برحسب نيکوکاري شان نام نيک از آنها بر جا مي گذارد. و اين گفته الهي که مي فرمايد:« إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ» او از بندگان با ايمان ما بود، بر اين دلالت مي نمايد که ايمان بالاترين مقام بندگان است، و ايمان شامل همه شرايع و اصول و فروع دين مي شود، چون خداوند بندگان برگزيده اش را به همين صفّت ستوده است.
آيه ي 111-83:
وَإِنَّ مِن شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ؛ ابراهيم از پيروان او بود.
إِذْ جَاء رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ؛ آنگاه که با دلي رسته از ترديد روي به پروردگارش آورد.
إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَاذَا تَعْبُدُونَ؛ به پدرش و قومش گفت : چه مي پرستيد ?
أَئِفْكًا آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ؛ آيا به جاي خداي يکتا ، خدايان دروغين را مي خواهيد ?
فَمَا ظَنُّكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ؛ به پروردگار، جهانيان چه گمان داريد ?
فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ؛ نگاهي به ستارگان کرد.
فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ؛ و گفت : من بيمارم.
فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ؛ از او رويگردان شدند و بازگشتند.
فَرَاغَ إِلَى آلِهَتِهِمْ فَقَالَ أَلَا تَأْكُلُونَ؛ پنهاني نزد خدايانشان آمد و گفت : چيزي نمي خوريد ?
مَا لَكُمْ لَا تَنطِقُونَ؛ چرا سخن نمي گوييد ?
فَرَاغَ عَلَيْهِمْ ضَرْبًا بِالْيَمِينِ؛ و در نهان ، دستي به قوت بر آنها زد.
فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ؛ قومش شتابان نزدش آمدند.
قَالَ أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ؛ گفت : آيا چيزهايي را که خود مي تراشيد مي پرستيد ?
وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ؛ خداي يکتاست که شما و هر کاري را که مي کنيد آفريده است.
قَالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْيَانًا فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ؛ گفتند : برايش بنايي برآوريد و در آتشش اندازيد.
فَأَرَادُوا بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَسْفَلِينَ؛ خواستند تا بد، انديشي کنند ، ما نيز آنها را زير دست گردانيديم.
وَقَالَ إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّي سَيَهْدِينِ؛ گفت : من به سوي پروردگارم مي روم ، او مرا راهنمايي خواهد کرد.
رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ؛ اي پروردگار من ، مرا فرزندي صالح عطا کن.
فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ؛ پس او را به پسري بردبار مژده داديم.
فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ ؛ چون با پدر به جايي رسيد که بايد به کار بپردازند ، گفت : اي پسرکم ، در خواب ديده ام که تو را ذبح مي کنم بنگر که چه مي انديشي گفت : اي پدر ، به هر چه مامور شده اي عمل کن ، که اگر خدا بخواهد مرا از صابران خواهي يافت.
فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ؛ چون هر دو تسليم شدند و او را به پيشاني افکند ،
وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ؛ ما ندايش داديم ، : اي ابراهيم ،
قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ؛ خوابت را به حقيقت پيوستي و ما نيکوکاران را چنين پاداش مي دهيم.
إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاء الْمُبِينُ؛ اين آزمايشي آشکارا بود.
وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ؛ و او را به گوسفندي بزرگ باز خريديم.
وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ؛ و نام نيک او را در نسلهاي بعد باقي گذاشتيم.
سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ؛ سلام بر ابراهيم
كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ؛ ما نيکوکاران را اينچنين پاداش مي دهيم.
إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ؛ او از بندگان مؤمن ما بود.
از زمره پيروان نوح عليه السلام وکسي که در نبوّت و رسالت و دعوت کردن مردم به سوي خدا و پذيرفته شدن دعا بر شيوه و راه او بود ابراهيم خليل عليه السلام است. « إِذْ جَاء رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ» وقتي که با دلي سالم و خالي از شرک و شبهه و شهواتي که مانع از شناخت حق و عمل کردن به آن مي شوند به پروردگارش روي آورد. و هرگاه دل بنده سالم باشد، از هر بدي و شرّي سالم مي ماند و هر خير و خوبي را به دست مي آورد.
و از جمله سالم بودن دلش اين بود که از فريب دادن مردم و کينه ورزيدن نسبت به آنها و ديگر زشتي ها سالم و پاک بود. بنابراين مردم را در مورد خدا نصيحت کرد و از پدر و قومش آغاز نمود:« إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَاذَا تَعْبُدُونَ» آنگاه که به پدرش و قومش گفت: چه چيزي را مي پرستيد؟ اين استفهامِ انکار است و حجّت را بر آنها اقامه مي کند.
« أَئِفْكًا آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ» آيا به جاي خدا معبودهاي دروغيني را مي پرستيد که در حقيقت معبود نيستند و شايسته پرستش نمي باشند؟ پس گمان مي بريد پروردگارتان با شما چه کار کند حال آن که غير از او را پرستش کرده ايد؟ در اينجا آنها را تهديد مي کند که اگر بر شرک ورزي خود باقي بمانند دچار کيفر خواهند شد.
« فَمَا ظَنُّكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ» درباره پروردگارتان چه گمان مي بريد و چه نقص و کمبودي را در او سراغ داريد که براي او همتايان و شريکاني قرار داده ايد؟!
او عليه السلام خواست بت هايشان را بشکند و به آنان ضربه اي بزند. پس زمان که آنها غافل و بي خبر بودند فرصت را غنيمت شمرد، آن گاه که آنها براي يکي از جشن هايشان بيرون رفتند، پس ابراهيم عليه السلام همراه آنها بيرون رفت. « فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ، فَقَالَ إِنِّي سَقِيمٌ» سپس نگاهي به ستارگان انداخت و گفت: من بيمارم. در حديث صحيح آمده است که : « ابراهيم عليه السلام جز سه دروغ، دروغي بر زبان نياورده است: يکي اينکه گفت:« إِنِّي سَقِيمٌ» همانا من بيمار هستم. و ديگر اينکه گفت:« بَل فَعَلَهُ کَبِيرُهُم هَذَا» بلکه بزرگشان اين کار را کرده است. و اينکه در مورد همسرش گفت: اين خواهرم است.»
منظور اين است که او از آنها بازماند تا بتواند معبودهايشان را بشکند. بنابراين« فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ» آنها رفتند و ابراهيم فرصت اين کار را يافت. « فَرَاغَ إِلَى آلِهَتِهِمْ» پس به صورت پنهاني و شتابان به سوي معبودهايشان رفت،« فَقَالَ» و با تمسخر گفت:« أَلَا تَأْكُلُونَ ، مَا لَكُمْ لَا تَنطِقُونَ» آيا نمي خوريد؟ شما را چه شده که سخن نمي گوييد؟! يعني چگونه اين بت ها شايستگي آن را دارند که پرستش شوند در حالي که ناقص تر از حيواناتي هستند که غذا مي خورند و حرف مي زنند؟ اينها جمادات وچيزهاي بي جاني هستند که غذا نمي خورند و حرف نمي زنند.
« فَرَاغَ عَلَيْهِمْ ضَرْبًا بِالْيَمِينِ» پس با تمام قدرت خود بر آنها ضربه هاي سخت و پياپي فرود آورد تا اين که آنها را تکّه تکّه کرد. به چز بت بزرگشان تا شايد به سوي آن برگردند. « فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ» و با شتاب آمدند و دويدند و خواستند او را کيفر دهند. بعد از آن که جستجو کردند، گفتند:« مَن فَعَلَ هَذَا بَِالِهَتِنَآ إِنَّهُ لَمِنَ الظَّلِمينَ» چه کسي با خدايان ما چنين کرده است؟ هرکس اين کار را کرده بي گمان از ستمکاران است . و به آنها گفته شد:« سَمِعنَا فَتَي يذکُرُهُم يقَالُ لَهُ إِبرَهِيمُ» جواني را شنيديم که معبودها را به زشتي ياد مي کرد و به او ابراهيم گفته مي شود. او مي گفت:« تَالِلَّهِ لَأکِيدَنَّ أَصنَمَکُم بَعدَ أَن تُوَلُّوا مُدبِرينَ » سوگند به خدا که بت هايتان را مورد حمله قرار خواهم داد، بعد از آن که پشت کرده و رفتيد. پس آنها ابراهيم را سرزنش و ملامت کردند. و ابراهيم گفت:« بَل فَعَلهُ کَبِيرُهُم هَذَا فَسئَلُوهُم إن کَانُوا ينطِقُونَ ، فَرَجَعُوا إِلَي أَنفُسِهِم فَقالُوا إِنَّکُم أَنتُم الظَّلِمُونَ ، ثُمَّ نُکِسُوا عَلَي رُءوُسِهِم لَقَد عَلِمتَ مَا هَوُلَآءِ ينطِقُونَ، قَالَ أَفَتَعبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا ينفَعُکُم شَيئَا وَلا يضُرُّکُم» بلکه اين بزرگشان، اين کار را با آنها کرده است. پس آنها را بپرسيد اگر سخن مي گويند. آنها به خودشان بازگشته و گفتند:« همانا شما ستمگريد»سپس سرافکنده شدند و گفتند: بي شک تو مي داني که اينها سخن نمي گويند.» ابراهيم گفت: « آيا به جاي خدا چيزهايي را مي پرستيد که به شما سود و زياني نمي بخشد؟!»
« قَالَ أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ» دراينجا ابراهيم گفت: آيا چيزهايي را مي پرستيد که با دست هاي خودتان مي تراشيد و آن را درست مي کنيد؟ پس چگونه آنها را پرستش مي کنيد حال آن که شما خودتان آنها را درست کرده ايد؟! و چگونه يگانه پرستي و اخلاص براي خدا را رها مي کنيد؟!
« وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ؛ قَالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْيَانًا» حال آن که خداوند شما و آنچه را انجام مي دهيد آفريده است. گفتند:« براي او ساختماني بلند بسازيد و در آن آتش بيافروزيد.« فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ» سپس به کيفر اين کارش که بت ها را شکسته او را در آتش بياندازيد.
« فَأَرَادُوا بِهِ كَيْدًا » آنها نقشه کشيدند تا ابراهيم را به بدترين وضعيت بکشند و نابود کنند.« فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَسْفَلِينَ» ولي ما آنان را مغلوب و ذليل نموديم، و خداوند نقشه و نيرنگ آنها را به خودشان بازگرداند وآتش را براي ابراهيم سرد و سالم نمود.
وقتي با ابراهيم چنين کردند و او بر آنها حجت اقامه نمود، و معذور قرار گرفت، « قَالَ إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّي» گفت: من به سوي پروردگارت هجرت مي کنم و قصدِ سرزمين مبارک شام را دارم و به سوي آن رهسپار مي شوم،« سَيَهْدِينِ» و خداوند مرا به آنچه خير دين و دنياي من در آن است راهنمايي خواهد کرد. و در آيه ديگر آمده که گفت:« وَأَعتَزلُکُم وَمَا تَدعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَأدعُوا رَبِي عَسَي أَلَّآ أَکُونَ بِدُعَآءِ رَبِّي شَقِِياَ» و از شما و از آنچه که به جاي خدا مي پرستيد کناره گيري مي کنم، و پروردگارم را به فرياد مي خوانم، اميد است که در قرآن پروردگارم شقي و بدبخت نباشم.
« رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ» پروردگارا! به من فرزندي عطا کن که از صالحان و درستکاران باشد. اين زماني بود که ابراهيم از قومش نااميد گشت و در آنها هيچ خبري نديد، در اين هنگام از پروردگارش خواست که به او فرزند صالحي بدهد که خداوند به وسيله آن فرزند هم در زندگي و هم پس از مرگش به او فايده بدهد.
پس خداوند دعاي او را پذيرفت و فرمود:« فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ» او را به پسري بردبار مژده داديم. و اين پسر بدون شک اسماعيل است چون بعد از او مژده توّلد اسحاق به او داده شده است. و خداوند در مورد مژده دادن به توّلد اسحاق مي فرمايد:« فَبَشَّرنَهَا بِإسحَقَ وَمِن وَرَآءِ إِسحَقَ يعقُوبَ» سپس او همسر ابراهيم را به اسحاق و پس از اسحاق به يعقوب مژده داديم. پس دلالت مي نمايد که اسحاق غير از اسماعيل ذبيح است و خداوند اسماعيل عليه السلام را به بردباري توصيف کرده، و بردباري متضمن صبر و شکيبايي و خوش اخلاقي و داشتن سعه صدر و گذشت از کسي است که در حق وي مرتکب بدي شده است.
« فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ» وقتي فرزندش به سني رسيد که مي توانست هم =اي او راه برود، و به سني رسيد که در اين سن ، اغلب پدر و مادر بيش از هر زماني فرزندشان را دوست دارند، چون سختي پرورش آن به اتمام رسيده و زمان بهره برداري و فايده بردن از فرزند فرا رسيده است، ابراهيم عليه السلام به فرزندش گفت:« إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ» همانا من در خواب ديده ام که خداوند مرا به ذبح کردن تو دستور مي دهد، و خواب پيامبران وحي است.« فَانظُرْ مَاذَا تَرَى» پس بنگر نظرت چيست، و دستور خداوند بايد اجرا شود.« قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ » اسماعيل با صبر و شکيبايي و با چشمداشت ثواب و در حالي که خشنودي پروردگارش را مي جست، و نسبت به پدر و مادرش نيکوکار بود، گفت: کاري که به تو دستور داده مي شود انجام بده، به خواست خدا مرا از شکيبايان خواهي يافت. او به پدرش خبر داد که خود را مقرون به خواست خدا گرداند، چون هيچ چيزي بدون خواست خدا انجام نمي شود.
« فَلَمَّا أَسْلَمَا» وقتي که ابراهيم و اسماعيل هر دو تسليم شدند و ابراهيم قاطعانه تصميم گرفت که فرزندش و جگرگوشه اش را به خاطر اطاعت از فرمان خدا و به خاطر ترس از کيفر او ذبح ک ند و فرزند خود را وادار به شکيبايي کرد، طوري که فدا کردن جانش در مسير اطاعت از فرمان پروردگارش و خشنودي پدرش برايش آسان شده بود، « وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ» و ابراهيم، اسماعيل را به طرف روي به زمين انداخت تا او را به پهلو بخواباند و ذبحش کند و او بر چهره افتاد تا به هنگام سر بريدن، ابراهيم به چهره اش نگاه نکند.
« وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ؛ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا» و در اين حالت پريشاني و وضعيت هولناک، او را ندا داديم که اي ابراهيم! کاري را که به انجام آن دستور داده شده بودي انجام دادي، و خود را براي آن آماده ساختي، و همه کارها را کردي و فقط باقي مانده بود که با کارد حلقش را پاره کني. « إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» ما کساني را که عبادتمان را به نيکويي انجام مي دهند و خشنودي ما را بر شهوات و اميال خودشان مقدم مي دارند اينگونه جزا مي دهيم.
« إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاء الْمُبِينُ» بي گمان چيزي که ابراهيم عليه السلام را بدان آزموديم آزموني آشکار بود که به وسيله آن صفاي ابراهيم و کمال محبت او نسبت به پروردگارش و محبت پروردگارش نسبت به او آشکار گرديد. خداوند وقتي اسماعيل عليه السلام را به ابراهيم عليه السلام عطا کرد ابراهيم به شدّت او را دوست داشت. ابراهيم، خليل خدا بود و خليل بودن بالاترين انواع محبت است و مقامي است که مشارکت را نمي پذيرد، و اقتضا مي نمايد که همه ي اجزاي قلب متعلق و وابسته به محبوب باشند. پس وقتي بخشي از بخش هاي قلبش وابسته به فرزندش گرديد خداوند خواست که محبّت او را خالص گرداند. و خليل بودن او را آزمايش کند. بنابراين به او فرمان داد که کسي را ذبح کند که محبّت او با محبّت پروردگارش رقابت مي کرد و مزاحمت ايجاد مي نمود. وقتي ابراهيم محبّت خدا را مقدّم داشت و آن را برخواسته و ميل خود ترجيح داد و تصميم قطعي بر ذبح فرزندش گرفت و مزاحمت و رقابتي که در رابطه با محبت خداوند در قلبش پديد آمده بود از بين رفت، دراين وقت ذبح کردن اسماعيل فايده اي نداشت، بنابراين فرمود:« إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاء الْمُبِينُ؛ وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ» اين آزمايشي است که مبّين صداقت ابراهيم است.
و به جاي اسماعيل گوسفند بزرگي آورده شد، و ابراهيم آن را ذبح کرد. پس آن گوسفند از اين جهت بزرگ و ارزشمند بود که بلاگردان و فديه اسماعيل بود. و از اين جهت نيز مهم و بزرگ بود که قرباني تا روز قيامت سنت گرديد.
« وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ» و براي او در ميان پسينيان نام نيکي باقي گذارديم، همان طور که در ميان پسينيان نيز نام نيکي داشت. پس در آينده نيز ابراهيم عليه السلام محبوب خواهد بود و مورد بزرگداشت و ستايش قرار مي گيرد. « سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ» درود بر ابراهيم. همچنان که خداوند متعال مي فرمايد:« قُلِ الحَمدُ لِلَّهِ وَسَلَمُ عَلَي عِبَادِهِ الَّذِينَ اصطَفَي» بگو: « ستايش خداي را سزاست و درود بر بندگان برگزيده اش باد».
« كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» ما کسان را که عبادت خداوند را به نيکويي انجام مي دهند و با خلق خدا به نيکويي رفتار مي نمايند اين گونه جزا ميدهيم؛ سختي ها را از آنان دور مي کنيم و سرانجام نيک را از آن آنها مي گردانيم و نام نيکشان را باقي مي گذاريم.
« إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ» بي گمان او از بندگان با ايمان ما بود و به آنچه که خداوند دستور داده بود که به آن ايمان بياورد، ايمان داشت. او از بندگاني بود که ايمان، آنان را به مقام يقين رسانده بود. همانطور که خداوند متعال مي فرمايد:« وَکَذَلِکَ نُرِي إِبرَاهيمِ مَلَکُوتَ السَّمَوَاتِ وَالأَرضِ وَلِيکُونَ مِنَ المُوقِنينَ» و اين گونه به ابراهيم ملکوت آسمان ها و زمين را نشان مي دهيم تا از يقين کنندگان باشد.
آيه ي 113-112:
وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَقَ نَبِيًّا مِّنَ الصَّالِحِينَ؛ او را به اسحاق ، پيامبري شايسته ، مژده داديم.
وَبَارَكْنَا عَلَيْهِ وَعَلَى إِسْحَقَ وَمِن ذُرِّيَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ مُبِينٌ؛ او و اسحاق را، برکت داديم و از فرزندانشان بعضي نيکوکار هستند و بعضي به آشکارا بر خود ستمکار.
« وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَقَ نَبِيًّا مِّنَ الصَّالِحِينَ» اين مژده دوّم، مژده به تولّد اسحاق است که بعد از او يعقوب است. پس ابراهيم را به تداوم يافتن ذريه اسحاق مژده داد. نيز او را به اين مژده داد که اسحاق پيامبر و از زمره صالحان است . پس اين مژده هاي متعددي است.
« وَبَارَكْنَا عَلَيْهِ وَعَلَى إِسْحَقَ» و برکت را بر آنها نازل نموديم. برکت به معني رشد و فزوني يافتن دانش و عمل ، و زياد شدن نسل و فرزندانشان است. و خداوند از دودمان آنها سه ملّت بزرگ پخش و منتشر کرد. ملّت عرب از دودمان و نسل اسماعيل، و ملّت بني اسرائيل و ملّت روم از فرزندان و نسل اسحاق هستند.« وَمِن ذُرِّيَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ مُبِينٌ» و برخي از ذريه آنها نيکوکاراند، و افرادي نيز ناصالح هستند. و برخي عادل و برخي ستمکارند که ستمگري شان به سبب کفر و شرک ورزيدنِ آشکار است. و احتمالا اين فرموده براي دفع ايهام باشد، زيرا هنگامي که خداوند متعال فرمود:« وَبَارَكْنَا عَلَيْهِ وَعَلَى إِسْحَقَ» اين فرموده مقتضي آن است که برکت شامل ذّريه و نسل ابراهيم و اسحاق نيز باشد، و يکي از مظاهر کمال برکت اين است که نسل و فرزندان، همگي نيکوکار باشند، بنابراين خداوند متعال خبر داد که برخي از آنان نيکوکار و برخي ديگر ستمکار بودند. « واللّه اعلم».
آيه ي 122-114:
وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ؛ ما به موسي و هارون نعمت داديم.
وَنَجَّيْنَاهُمَا وَقَوْمَهُمَا مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ؛ آن دو و مردمشان را از رنجي بزرگ نجات بخشيديم.
وَنَصَرْنَاهُمْ فَكَانُوا هُمُ الْغَالِبِينَ؛ آنان را ياري داديم تا پيروز شدند.
وَآتَيْنَاهُمَا الْكِتَابَ الْمُسْتَبِينَ؛ و کتابي روشنگرشان داديم.
وَهَدَيْنَاهُمَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ؛ و به راه راست هدايتشان کرديم.
وَتَرَكْنَا عَلَيْهِمَا فِي الْآخِرِينَ؛ و نام نيکشان را در نسلهاي بعد باقي گذاشتيم.
سَلَامٌ عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ؛ سلام بر موسي و هارون ،
إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ؛ ما نيکوکاران را اينچنين پاداش مي دهيم.
إِنَّهُمَا مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ؛ آن دو از بندگان مؤمن ما بودند.
خداوند متعال منّت و احسان خويش بر دو بنده و پيامبرش موسي و هارون که فرزندان عمران بودند بيان مي دارد. بر آنها منّت نهاد و به آنها پيامبري و نبّوت داد و آنان را امر نمود تا به سوي خداوند متعال دعوت کنند. و آنها قومشان را از دشمنشان فرعون نجات داد و آنها را بر فرعون پيروز گردانيد تا اين که خدا فرعون را غرق کرد در حالي که آنها نگاه مي کردند. و کتاب روشنگر را بر آنها نازل فرمود و آن تورات بود که احکام و مواعظ و توضيح هرچيزي در آن است. و خداوند آنها را به راه راست رهنمون کرد و برايشان ديني تشريع نمود که داراي احکام و آيين هاي درستي بود و انسان را به خدا مي رسانيد. و خداوند بر آنها منّت نهاد و به آنها توفيق داد تا راه آن را در پيش گيرند. « وَتَرَكْنَا عَلَيْهِمَا فِي الْآخِرِينَ؛ سَلَامٌ عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ» و براي آن دو در ميان ملتّ هاي بعدي نام نيک و درود فرستادن را برجاي نهاديم، و در ميان ملّت هاي گذشته به طريق اولي اين کا را کرده ايم.« إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ؛ إِنَّهُمَا مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ» ما نيکوکاران را اين گونه جزا مي دهيم، بي گمان آن دو از بندگان مومن ما بودند.
آيه ي 132-123:
وَإِنَّ إِلْيَاسَ لَمِنْ الْمُرْسَلِينَ؛ و الياس از پيامبران بود.
إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَلَا تَتَّقُونَ؛ به مردم خود گفت : آيا پروا نمي کنيد ?
أَتَدْعُونَ بَعْلًا وَتَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخَالِقِينَ؛ آيا بعل را به خدايي مي خوانيد ، و آن بهترين آفرينندگان را وامي گذاريد?
وَاللَّهَ رَبَّكُمْ وَرَبَّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ؛ پروردگار شما و پروردگار نياکانتان ، خداي يکتاست.
فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ؛ پس تکذيبش کردند و آنان از احضار شدگانند.
إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ؛ مگر بندگان مخلص خدا،
وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ؛ و نام نيک او را در نسلهاي بعد باقي گذاشتيم.
سَلَامٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ؛ سلام بر خاندان الياس.
إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ؛ ما نيکوکاران را اينچنين پاداش مي دهيم.
إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ؛ او از بندگان مؤمن ما بود.
خداوند بنده و پيامبرش الياس عليه السلام را به خاطر نبوّت و رسالت و دعوت کردن به سوي خدا ستايش مي کند. و او قومش را به پرهيزگاري و عبادت خداي يگانه فرمان داد و آنها را از پرستش بتي که داشتند و نامش بعل بود، نهي کرد و از اين که آنها عبادت خداوند را ترک کرده بودند؛ خداوندي که مردم را آفريده و به بهترين شيوه آنها را صورتگري کرده است و خوب آنها را پرورش داده و تربيت نموده و نعمت هاي ظاهري و باطني را به آنان ارزاني داشته است، آنان را سرزنش کرده و گفت: چگونه عبادت کسي را ترک کرده ايد که اين گونه است و به پرستش بتي روي آورده ايد که فايده و ضرري نمي دهد و چيزي نمي آفريند و روزي نمي رساند و نمي خورد و سخن نمي گويد؟ و آيا عبادت چنين چيزي جز بزرگ ترين گمراهي و بي خردي چيزي ديگر مي تواند باشد؟!
« فَكَذَّبُوهُ» آنان الياس را در چيزهايي که به سوي آن دعوت مي کرد تکذيب کردند، و از او اطاعت ننمودند. خداوند آنها را تهديد کرد و فرمود:« فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ» قطعا آنان روز قيامت در عذاب گردآورده خواهند شد. و برايشان کيفري دنيوي که بدان گرفتار شده باشند ذکر نکرده است.
« إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ» مگر کساني که خداوند آنها را برگزيده و نعمت پيروي کردن از پيامبرشان را به آنها بخشيده است، پس اين افراد در عذاب گردآورده نمي شوند، بلکه خداوند به اينها پاداش فراواني خواهد داد.
« وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ» و براي الياس در ميان ملّت هاي بعدي نام نيکي باقي گذارديم. « سَلَامٌ عَلَى إِلْ يَاسِينَ» از جانب خدا و بندگانش بر او درود باد. « إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ؛ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ» خداوند الياس را مورد ستايش قرار داده، همان طور که ديگر برادران پيامبرش را ستوده است. صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين.
آيه ي 138-133:
وَإِنَّ لُوطًا لَّمِنَ الْمُرْسَلِينَ؛ و لوط از پپامبران بود.
إِذْ نَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ؛و و همه کسانش را نجات داديم.
إِلَّا عَجُوزًا فِي الْغَابِرِينَ؛ مگر پيرزني که با مردم شهر بماند.
ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ؛ سپس ديگران را هلاک کرديم.
وَإِنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِم مُّصْبِحِينَ؛ شما بر آنها مي گذريد ، بامدادان ،
وَبِاللَّيْلِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ؛ و شامگاهان آيا تعقل نمي ، کنيد ?
در اينجا خداوند بنده و پيامبرش لوط را به خاطر نبوّت و رسالت و دعوت کردن قومش به سوي خدا ونهي کردن آنها از شرک و از کار زشت ، مي ستايد. پس وقتي قوم لوط از شرک و کار زشت باز نيامدند خداوند لوط و خانواده اش، همگي را نجات داد و آنها شب هنگام از آنجا حرکت کردند و از عذاب نجات يافتند. « إِلَّا عَجُوزًا فِي الْغَابِرِينَ» مگر پيرزني که در ميان عذاب داده شدگان باقي ماند و آن پيرزن همسر لوط بود که به دين لوط نگرويده بود. « ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ» سپس ديگران را با زيرو رو کردن شهرشان نابود کرديم.« جَعَلنَا عَلِيهَاَ سَافِلَهَا وَأمطَرنَا عَلَيها حِجَارَة مِّن سِجّيلِ مَّنضُودِ» و آن شهر را زير و رو کرديم و بر آنها سنگ هايي از گل پخته بارانديم تا اينکه از بين رفتند و نابود گشتند.
« وَإِنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِم مُّصْبِحِينَ؛ وَبِاللَّيْلِ» و شما به هنگام صبح از سرزمين قوم لوط عبور مي کنيد و به هنگام شب نيز از آنجا مي گذريد. يعني در اين وقت ها زياد از آن جا عبور مي کنيد، پس در هلاک شدن آنها شک و ترديدي نيست. « أَفَلَا تَعْقِلُونَ» آيا در نشانه ها وعبرت ها نمي انشيد و از آنچه که باعث هلاکت و نابودي مي شود باز نمي آييد؟!
آيه ي 148-139:
وَإِنَّ يُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ؛ و يونس از پيامبران بود
إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ؛ چون به آن کشتي پر از مردم گريخت ،
فَسَاهَمَ فَكَانَ مِنْ الْمُدْحَضِينَ؛ قرعه زدند و او در قرعه مغلوب شد
فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِيمٌ؛ ماهي ببلعيدش و او در خور سرزنش بود
فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنْ الْمُسَبِّحِينَ؛ پس اگر نه از تسبيح گويان مي بود ،
لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ؛ تا روز قيامت در شکم ماهي مي ماند
فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاء وَهُوَ سَقِيمٌ؛ پس او را که بيمار بود به خشکي افکنديم ،
وَأَنبَتْنَا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِّن يَقْطِينٍ؛ و بر فراز سرش بوته کدويي رويانيديم
وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَى مِئَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ؛ و او را به رسالت بر صد هزار، کس و بيشتر فرستاديم
فَآمَنُوا فَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ؛ آنها ايمان آوردند و تا زنده بودند ، برخورداريشان داديم
خداوند بنده و پيامبرش يونس بن متي را ستايش مي کند همان طور که ديگر پيامبران را به خاطر نبوّت و رسالت و دعوت دادن به سوي خدا ستايش کرد.
خداوند متعال بيان مي دارد که يونس را در دنيا کيفر داد و او را به خاطر ايمان و کارهاي شايسته اش از کيفر نجات داد. پس فرمود:« إِذ أَبَقَ» آن گاه که از نزد پروردگارش در حالي که خشمگين بود گريخت، به گمان اين که خداوند او را نمي گيرد و او را در شکم ماهي زنداني نمي کند. خداوند بيان نکرده است که يونس چرا خشمگين شد، و گناهي را که يونس مرتکب شده چه بود، چون دانستن آن براي ما فايده اي ندارد. آنچه براي ما فايده دارد اين است که براي ما گفته شده او مرتکب گناه گرديد و خداوند او را با وجود اين که از پيامبران بزرگوار بود کيفر نمود، سپس او را نجات داد و سرزنش را از او دور کرد چيزي را براي او فراهم آورد که سبب صلاح و رستگاري اش بود. « إِلَى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ» وقتي يونس به کشتي پر از مسافر و کالا پناه برد، سوار کشتي شد در حالي که کشتي پر بود، کشتي سنگين گرديد و نياز شد تا بعضي از مسافران را به دريا بياندازند و آنها در اين کار براي هيچ کس برتري قايل نبودند.
بنابراين قرعه کشي کردند و قرعه به نام هرکس مي افتاد به دريا انداخته مي شد. و اين عدالتِ اهل کشتي بود، و خداوند هرگاه کاري را بخواهد بکند اسبابش را فراهم مي نمايد. وقتي اهل کشتي قرعه کشي کردند، قرعه به نام يونس درآمد،« فَكَانَ مِنْ الْمُدْحَضِينَ» پس او از بازندگان گرديد، و در دريا انداخته شد. « فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِيمٌ» پس ماهي او را فرو بلعيد در حالي که او سزاوار ملامت بود. کاري کرده بود که مستحق نکوهش گرديده بود و آن اينکه پروردگارش را به خشم آورده بود. « فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنْ الْمُسَبِّحِينَ» و اگر در گذشته با کثرت عبادت پروردگارش و بيان تسبيح و ستايش او از نيايشگران نبود و در شکم ماهي نيايش نمي کرد، و نمي گفت:« لا إلَهَ إلَّا أنتَ سُبحَانَکَ إنَّي کُنتُ مِنَ الظاَّلِمين» هيچ معبود به حقي جز تو نيست، پاک و منزّهي ، بي گمان من از ستمگران بوده ام.
« لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» تا روز قيامت در شکم ماهي باقي مي ماند. يعني شکم ماهي قبرش مي شد، اما به سبب اين که پروردگارش را ستايش مي گفت و پاکي اش را بيان مي کرد و به سبب اين که خدا را عبادت و پرستش مي نمود، خداوند متعال او را نجات داد. و اين گونه خداوند، مومنان را به هنگامي که گرفتار سختي ها مي شوند نجات مي دهد.
« فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاء» پس او را در سرزميني خشک و خالي از درخت و گياه انداختيم. يعني ماهي او را از شکم خود در سرزميني خشک و خالي که هيچ کس در آن نبود انداخت، و شايد در آن سرزمين هيچ درخت و سايه اي وجود نداشته است، « وَهُوَ سَقِيمٌ» و او به سبب زنداني شدن در شکم ماهي مريض شده بود، و همچون جوجه اي شده بود که از تخم مرغ بيرون آورده مي شود.
« وَأَنبَتْنَا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِّن يَقْطِينٍ» و بر بالاي او درختي از کدو رويانديم که با سايه ي خود بر او سايه مي انداخت، چون سايه درخت کدو سرد است و مگس بر آن نمي نشيند و اين از لطف و مهرباني خداوند نسبت به او بود. سپس خداوند در حق او لطفي ديگر نمود و منّتي بزرگ تر بر او نهاد و آن اين که او را به سوي « مِئَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ» صد هزار نفر از مردم يا بيشتر فرستاد. يعني اگر از صد هزار بيشتر نبودند کمتر هم نبودند. پس يونس آنها را به سوي خداوند دعوت کرد.
« فَآمَنُوا» آنان همه ايمان آوردند و ايمان آوردنشان در ترازوي اعمال يونس ثبت گرديد، زيرا او آنها را دعوت داده بود.« فَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ» پس آنها را تا مدّت زمان معيني بهره مند ساختيم و خداوند عذاب را از آنها دور کرد، اين در حالي بود که اسباب آن فراهم شده بود. خداوند متعال مي فرمايد:« فَلَولَا کَانَت قَريةُ ءَامَنَت فَنَفَعَهَآ إِيمَنُهَآ إِلَّا قَومَ يونُسَ لَمَّآ ءَامَنُوا کَشَفنَا عَنهُم عَذَابَ الخِزي فِي الحيوةِ الدُّنيا وَمَتَّعنَهُم إِلَي حِينِ» ايمان آوردن هيچ گروهي به هنگام فراهم شدن اسباب عذاب به آنها فايده نبخشيد جز قوم يونس که وقتي ايمان آوردند عذاب خوارکننده را در زندگاني دنيا از آنها دور کرديم و تا مدت زمان معيني آنان را بهره مند ساختيم.
آيه ي 157-149:
فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّكَ الْبَنَاتُ وَلَهُمُ الْبَنُونَ؛ از ايشان بپرس : آيا دختران از آن پروردگار تو باشند و پسران از آن ايشان ?
أَمْ خَلَقْنَا الْمَلَائِكَةَ إِنَاثًا وَهُمْ شَاهِدُونَ؛ آيا وقتي که ما ملائکه را زن مي آفريديم آنها مي ديدند ?
أَلَا إِنَّهُم مِّنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ؛ آگاه باش که از دروغگوييشان است که مي گويند :
وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ؛ خدا صاحب فرزند است دروغ مي گويند.
أَصْطَفَى الْبَنَاتِ عَلَى الْبَنِينَ؛ آيا خدا دختران را بر پسران برتري داد ?
مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ؛ شما را چه مي شود ? چگونه قضاوت مي کنيد ?
أَفَلَا تَذَكَّرُونَ؛ آيا نمي انديشيد ?،
أَمْ لَكُمْ سُلْطَانٌ مُّبِينٌ؛ يا بر ادعاي خود دليل روشني داريد ?
فَأْتُوا بِكِتَابِكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ؛ اگر راست مي گوييد کتابتان را بياوريد.
خداوند متعال به پيامبرش محمّد (ص) مي فرمايد:« فَاسْتَفْتِهِمْ» از کساني که چيزهايي ديگر را شريک خداوند قرار مي دهند بپرس؛ کساني که از فرشتگان را عبادت کرده و گمان برده اند که آنها دختران خدا هستند، پس آنها هم شرک ورزيده و هم خداوند را به چيزي توصيف کرده اند که شايسته و سزاوار شکوه و بزرگي او نيست. از اين مشرکان بپرس:« أَلِرَبِّكَ الْبَنَاتُ وَلَهُمُ الْبَنُون» آيا دختران از آن پروردگار تو باشند و پسران از آن خودشان؟ يعني اين از چندين جهت تقسيمي نادرست و ستمگرانه است. اول: از آن جهت که آنها براي خدا فرزند قايل شده اند. دوم : از آن جهت که از ميان فرزندان همان گروه را که ضعيف تر و حقيرتر است به خدا نسبت داده اند و آن دختران هستند؛ دختراني که مشرکان آنان را براي خود نمي پسندند. همان طور که خداوند متعال در آيه اي ديگر فرموده است:« وَيجعَلوُنَ لِلَّهِ البَنَتِ سُبحَنَهُ وَ لَهُم مَّا يشتَهُونَ» و آنها براي خداوند دختران مقّرر مي دارند، پاک است خداوند و براي خود آنچه را که دوست دارند قرار مي دهند. سوم: نيز از آن جهت که فرشتگان را دختران خدا قرار داده اند.
خداوند متعال در بيان دروغ گفتن آنها مي فرمايد:« أَمْ خَلَقْنَا الْمَلَائِكَةَ إِنَاثًا وَهُمْ شَاهِدُونَ» آيا ما فرشتگان را ماده آفريديم و بر آفرينش آنها حاضر بودند؟ يعني چنين نيست، آنها در هنگام آفرينش فرشتگان حضوري نداشته اند. بنابراين آنها اين سخن را بدون علم و آگاهي مي گويند، بلکه اين تهمتي است که به خدا مي زنند. پس خداوند متعال فرمود:« أَلَا إِنَّهُم مِّنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ» بدان که آنها از روي دروغ آشکار خود مي گويند خداوند فرزند زاده است ، و قطعا ايشان در اين سخن خود دروغ آشکار مي گويند و هيچ شکي در آن نيست.
« أَصْطَفَى الْبَنَاتِ عَلَى الْبَنِينَ؛ مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ» آيا خدا دختران را بر پسران ترجيح داده است؟ شما را چه شده که اين گونه داوري کرده و به اين صورت ستمگرانه حکم مي کنيد؟ آيا انديشه نمي کنيد و اين گفته ستمگرانه را تشخيص نمي دهيد؟ زيرا شما اگر بيانديشيد اين سخن را نمي گفتيد.
« أَمْ لَكُمْ سُلْطَانٌ مُّبِينٌ» آيا دليلي آشکار از کتاب يا از پيامبر بر صحّت سخن خود داريد. هيچ يک از اينها وجود ندارد. بنابراين فرمود:« فَأْتُوا بِكِتَابِكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» اگر راست مي گوييد کتاب خود را بياوريد، چون هرکس سخني بگويد و دليلي شرعي بر آن اقامه نکند قطعا دروغگو است؛ يا قصد دروغ مي گويد، يا بدون علم و آگاهي درباره خداوند سخن مي گويد.
آيه ي 160-158:
وَجَعَلُوا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَبًا وَلَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ؛ ميان خدا و جنيان خويشاوندي قائل شدند و جنيان مي دانند که احضار شدگان به آتشند.
سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ؛ از آن وصف که مي آورند خدا منزه است.
إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ؛ مگر بندگان مخلص خدا.
مشرکان که براي خدا شريک مقرّر مي کنند بين خدا و جنّي ها نسبت خويشاوندي مقرّر کردند و ادعا نمودند که فرشتگان دختران خدا هستند و مادرانشان سران جن ها هستند. در حالي که جن ها مي دانند آنها به پيشگاه خداوند احضار خواهند شد تا آنها را مجازات کند، پس جن ها بندگاني خوار هستند و اگر با خداوند نسبت خويشاوندي داشتند چنين نبودند.
« سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ» خداوند، فرمانروايي بزرگ و کامل و بردبار، پاک است از هر صفتي که کفر و شرک ورزيدن آنان موجب نسبت دادن آن به ذات او مي شود.
« إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ» خداوند خودش را از آنچه که بندگان مخلص او را بدان توصيف مي کنند منزه ندانسته است، چون بندگان مخلص، خداوند را جز به چيزهايي که شايسته شکوه اوست توصيف نکرده و با اين کار مخلص گرديده اند.
آيه ي 163-161:
فَإِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ؛ شما و بتاني که مي پرستيد ،
مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ بِفَاتِنِينَ؛ نتوانستيد مفتون بتان کنيد ،
إِلَّا مَنْ هُوَ صَالِ الْجَحِيمِ؛ مگر آن کس را که راهي جهنم باشد.
شما اي مشرکان! و چيزهايي که شريک خدا کرده ايد و به همراه خدا پرستش مي کنيد! نمي توانيد کسي را دچار فتنه سازيد و گمراه کنيد، مگر کسي را که خداوند مقّرر نموده که او از اهل جهنّم باشد، و تقدير و قضاي الهي در مورد او نافذ گشته است. منظور از اين بيان ناتواني آنها و معبودانشان است، و اين که آنها نمي توانند کسي را گمراه سازند. نيز منظور بيان قدرت و توانايي خداوند متعال است. يعني به گمراه کردن بندگان مخلص خدا و گروه و رستگار الهي چشم طعم ندوزيد و اميدوار نباشيد چرا که اين کار از شما بر نمي آيد.
آيه ي 166- 164:
وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ؛ و هيچ کس از ما نيست مگر آنکه جايي معين دارد.
وَإِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ؛ هر آينه ما صف ، زدگانيم.
وَإِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ؛ و هر آينه ما تسبيح گويندگانيم.
در اينجا برائت و پاکي فرشتگان از آنچه مشرکان درباره آنها گفته بودند بيان شده است. و اين که آنها بندگان خدا هستند و به اندازه يک چشم به هم زدن نافرماني خدا را نمي کنند، و هريک از آنها مقام و کار مشخّصي دارد که خداوند او را به آن فرمان داده است، و او از آن فراتر نمي رود، و آنها هيچ اختياري از خود ندارند.
« وَإِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ» و ما در اطاعت خدا و خدمت به او به صف ايستاده ايم، « وَإِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ» و ما جملگي به تسبيح و منزّه دانستن خداوند از همه آنچه که شايسته کبرياي او نيست، مشغوليم. پس با اين اوصافي که دارند، چگونه شايسته اند که شريکان خدا باشند؟! پاک است خداوند و بسي برتر و منّزه است از آنچه مشرکان مي گويند.
آيه ي 182-167:
وَإِنْ كَانُوا لَيَقُولُونَ؛ اگر چه مي گويند :
لَوْ أَنَّ عِندَنَا ذِكْرًا مِّنْ الْأَوَّلِينَ؛ اگر از پيشينيان نزد ما کتابي مانده بود ،
لَكُنَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ؛ ما از بندگان مخلص خدا مي بوديم
فَكَفَرُوا بِهِ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ؛ آنها به آن کتاب کافر شدند ، و زودا که خواهند فهميد
وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ؛ ما در باره بندگانمان که به رسالت مي فرستيم از پيش تصميم گرفته ايم ،
إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ؛ که هر آينه آنان خود پيروزند
وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ؛ و لشکر ما خود غالبند
فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِينٍ؛ پس تا مدتي از آنها روي بگردان
وَأَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ؛ عاقبتشان را ببين ، آنها نيز خواهند ديد
أَفَبِعَذَابِنَا يَسْتَعْجِلُونَ؛ آيا عذاب ما را به شتاب ، مي طلبند ?
فَإِذَا نَزَلَ بِسَاحَتِهِمْ فَسَاء صَبَاحُ الْمُنذَرِينَ؛ چون عذاب به ساحتشان فراز آيد ، اين بيم داده شدگان چه بامداد بدي خواهند داشت.
وَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّى حِينٍ؛ از آنها تا چندي روي بگردان
وَأَبْصِرْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ؛ پس عاقبتشان را ببين ، آنها نيز خواهند ديد
سُبْحَانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ ؛ منزه است پروردگار تو آن پروردگار پيروزمند از هر چه به وصف او مي گويند.
وَسَلَامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ؛ سلام بر پيامبران ،
وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ؛ و حمد از آن پروردگار جهانيان است.
خداوند متعال خبر مي دهد که مشرکان آرزو مي کنند و مي گويند: اگر پند و کتابي همانند آنچه براي گذشتگان آمده براي ما نيز مي آمد، عبادت را خالصانه براي خدا انجام مي داديم، بلکه مخلصان حقيقي مي شديم. امّا آنها در اين سخن دروغ مي گويند، چراکه بهترين کتاب به نزد آنها آمد و آنها بدان کفر ورزيدند. پس معلوم است که آنها در برابر حق تمّرد و سرکشي را پيشه مي کنند. « فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ» پس وقتي که عذاب بر آنها فرود آمد خواهند دانست که به چه عذابي گرفتار شده اند. و گمان نبرند که در دنيا پيروزند، بلکه سخن و فرمان ما که برگشت ناپذير است و هيچ کس نمي تواند با آن مخالفت ورزد قبلا بر اين رفته است که پيامبران و لشکر رستگار خدا بر ديگران پيروز شوند و از جانب خدا ياري گردند.
و در پرتو اين نصرت و پيروي مي توانند دين خود را برپا دارند. و اين مژده براي کسي است که از لشکريان خدا باشد. به اين صورت که حالات او درست باشد و با کساني بجنگد که به جنگيدن با آنها دستور داده شده است، و مژده بزرگي به آنان داده شده است که قطعا پيروز خواهند شد.
سپس خداوند پيامبرش را فرمان داد تا از کساني روي بگرداند که مخالفت ورزيدند و حق را نپذيرفتند، و بيان نمودکه چيزي جز انتظار کشيدن براي عذابي که بر آنها فرو خواهد آمد باقي نمانده است. بنابراين فرمود:« وَأَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ» نگاهشان کن و آنان بالاخره خواهند دانست که چه کسي را عذاب فرو خواهد گرفت. و شکي نيست که به زودي عذاب آنان را فرا خواهند گرفت.« فَإِذَا نَزَلَ بِسَاحَتِهِمْ» پس وقتي عذاب بر آنها و از نزديک آنها فرود بيايد، « فَسَاء صَبَاحُ الْمُنذَرِينَ» بيم داده شدگان چه بامداد بدي خواهند داشت! چون بامداد شر و کيفر و نابود شدن است. سپس خداوند مجددا تکرار نمود که از آنها روي بگرداند، و آنان را به آمدن عذاب تهديد کرد.
وقتي در اين سوره بسياري از گفته هاي زشت کافران که خداوند را بدان ها توصيف مي کردند بيان نمود، خود را از آن چيزها منزه قرار داد و فرمود:« سُبْحَانَ رَبِّكَ» پاک و منّزه، و بسي برتر و بالاتر است پروردگارت، « رَبِّ الْعِزَّةِ» خداوندگار عزّت و قدرت. يعني خداوندي با قدرت است، پس بر هر چيزي غالب است و از هر زشتي که آنها او را بدان توصيف مي کنند پاک و برتر مي باشد.
« وَسَلَامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ» و سلام بر پيامبران، چون آنها از گناهان و آفت ها سالم بوده اند و توصيف هايشان درباره آفريننده آسمان ها و زمين از گناه و شرک سالم بوده است. « وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» الف و لام براي استغراق است. پس همه انواع حمد و ستايش بر صفت هاي کامل و بزرگ و کارهايي که خداوند به وسيله آن جهانيان را پرورش داده و نعمت ها را بر آنان سرازير کرده و رنج ها و سختي ها را از آنان دور نموده است و جهانيان را در حرکت و سکونشان تدبير نموده است براي خداست. پس خداوند متعال از نقص و عيب پاک است و به خاطر اينکه داراي هر کمالي مي باشد مورد ستايش قرار مي گيرد و محبوب جهانيان است. و پيامبرانش سالم هستند بر آنها درود باد و هرکس از آنها در اين مورد پيروي نمايد در دنيا و آخرت به سلامت خواهد بود و هلاکت و نابودي در دنيا و آخرت بهره دشمنان خدا است.
پايان تفسير سوره ي صافات