فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره

تفسير سوره ي ياسين

مکي و 83 آيه است.

بسم الله الرحمن الرحيم

آيه ي 12-1:

يس؛ يا ، سين.

وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ؛ سوگند به  قرآن  حکمت  آميز .

إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ ؛ که  تو از پيامبران  هستي .

عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ؛ بر راهي  راست.

تَنزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ؛ قرآن  از جانب  آن  پيروزمند مهربان  ، نازل  شده.

لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ؛ تا مردمي  را بيم  دهي  که  پدرانشان  بيم  داده  نشدند و در بي  خبري  بودند.

لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ؛ وعده  خدا در باره  بيشترشان  تحقق  يافته  و ايمان  نمي  آورند.

إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِيَ إِلَى الأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ؛ و ما بر گردنهايشان  تا زنخها غلها نهاديم  ، چنان  که  سرهايشان  به  بالاست و  پايين  آوردن  نتوانند.

وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ؛ در برابرشان  ديواري  کشيديم  و در پشت  سرشان  ديواري   و بر چشمانشان ، نيزپرده  اي  افکنديم  تا نتوانند ديد.

وَسَوَاء عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ؛ تفاوتشان  نکند ، چه  آنها را بترساني  و چه  نترساني  ، ايمان  نمي  آورند.

إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمَن بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيمٍ؛ تنها ، تو کسي  را بيم  مي  دهي  که  از قرآن  پيروي  کند و از خداي  رحمان  در  نهان  بترسد  چنين  کس  را به  آمرزش  و مزد کرامند مژده  بده.

إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ؛ ما مردگان  را زنده  مي  کنيم   و هر کاري  را که  پيش  از اين  کرده  اند و  هراثري  را که  پديد آورده  اند ، مي  نويسيم  و هر چيزي  را در کتاب  مبين  شمارکرده  ايم.

در اينجا خداوند به قرآن حکيم سوگند مي خورد، قرآني که صفت آن حکيم بودن است. و حکمت يعني گذاشتن هرچيزي در جاي مناسبش، و قرار دادن امر ونهي در جاي مناسب آن. پس احکام شرعي و جزائي قرآن همه داراي حکمت مي باشند. و از حکمت قرآن اين است که هم حکم مساله را بيان مي کند و هم حکمت آن را بيان مي دارد . پس عقل ها را از مناسبت ها و اوصافي که مقتضي ترتّب حکم برآن مي باشند آگاه مي سازد.

« إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ» چيزي که به آن سوگند خورده شده است رسالت محّمد (ص) است. يعني تو اي محمّد! از زمره ي پيامبران هستي، و تو اوّلين و تازه ترين پيامبر نمي باشي. و نيز اصول ديني که پيامبران آورده اند تو هم آورده  اي. و هرکس در حالات و  اوصاف پيامبران تامّل کند و فرق پيامبران را با ديگران بداند خواهد دانست که تو از پيامبران برگزيده هستي، چون داراي صفاتي کامل و  اخلاقي نيکو مي باشي. و پوشيده نيست که آنچه به آن سوگند ياد شده حکيم بودن قرآن است و آنچه براي آن سوگند ياد شده رسالت محمّد(ص) است و اين دو با يکديگر مرتبط مي باشند. و اگر براي اثبات رسالت پيامبر دليل و گواهي جز اين قرآن نبود که سرشار از حکمت است، همين به عنوان دليل و شاهد بر صدق رسالت او کافي بود، بلکه قرآن قوي ترين دليل بر رسالت پيامبر است. پس همه ي دلايل قرآن دليل هايي براي اثبت رسالت محّمد (ص) هستند.

سپس از بزرگ ترين صفت هاي پيامبر(ص) که بر رسالت او دلالت مي نمايد خبر داد و آن  اين است که او « عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» بر راه راست قرار دارد؛ راهي که ميانه است و انسان را به خدا و به سراي بهشت مي رساند. و اين راه راست مشتمل بر کارهاي شايسته مي باشد که قلب و بدن و دنيا و آخرت را اصلاح مي  کند.  و مشتمل بر اخلاق فاضله اي است که نفس را تزکيه مي نمايد و دل را پاک مي گرداند و پاداش را مي افزايد. پس قرار داشتن بر اين راه راست صفت پيامبر(ص) است و صفت ديني است که آن را آورده است.

پس در شکوه و بزرگي اين قرآن کريم بيانديش که چگونه با شريف ترين سوگند بر بزرگترين چيزي که براي اثبات آن قسم ياد مي شود سوگند ياد کرده است. و فقط خبر دادن خداوند از مرسَل بودن پيامبر کافي بود، اما خداوند دلايل واضح و حجّت هاي روشني در اينجا براي اثبات صحت آنچه بر آن قسم خورده که رسالت پيامبرش مي باشد بيان کرده و ما را بدان گوشزد نموده و براي درپيش گرفتن آن راه، ما را راهنمايي  کرده است.

و اين راه راست را، « تَنزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ» خداوند چيره و  مهربان فرو فرستاده است . پس اوست که کتابش را فرو فرستاده تا آنها را به او برساند. او اين راه و کتاب را با قدرت خويش از هر نوع تغيير و تحريف حفاظت کرده، و با اين کار بر بندگانش رحم نموده؛ رحمتي که همواره شامل حال آنهاست تا اينکه آنان را به سراي رحمت خدا مي رساند. بنابراين آيه را با اين دو اسم بزرگوار« الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ» به پايان رساند. وقتي خداوند بر رسالت پيامبر سوگند ياد کرد و براي اثبات آن دلايلي را ارائه داد، نياز به رسالت و ضرورت آن را بيان نمود و فرمود:« لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ» تا قومي را بيم دهي که پدرانشان بيم داده نشده اند. و آنها عرب هاي بي سواد هستند که کتاب و پيامبري نداشته اند و جهالت آنها را فرا گرفته و گمراهي آنان را در خود فرو برده است. پس خداوند پيامبري از خودشان را به سوي آنها فرستاد تا آنان را تزکيه نمايد و کتاب و حکمت را به آنها بياموزد، گرچه قبل از آن در گمراهي آشکاري بودند. پس عرب هاي بي سواد و هر بي سواد ديگري را بيم مي دهد و اهل کتاب را يادآور مي شود تا آنچه را که در کتاب هايشان آمده به يادآورند. پس پيامبر براي عرب ها نعمتي ويژه و براي ديگران نيز به طور عام رحمت و برکت است.

کساني که براي بيم دادنشان مبعوث گشته اي بعد از آن که آنها را هشدار دادي به دو گروه تقسيم مي شوند؛ گروهي آنچه را که تو آورده بودي رد کردند و بيم دادن را نپذيرفتند. و آنها کساني هستند که خداوند در موردشان فرموده است:« لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَى أَكْثَرِهِمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ» تقدير و مشيت خدا در مورد آنها تحقق يافته است و آنها همواره در کفر و شرک خود باقي مي مانند و وعده ي کيفر بر آنها تحقق يافته  است، زيرا بعد از آن که حق بر آنها عرضه شد آن را نپذيرفتند، پس در اين وقت، به کيفر نپذيرفتن حق بر دل هايشان مهر زده شد.

سپس موانعي را که مانع رسيدن ايمان به دلهايشان مي شود بيان کرد و فرمود:« إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً » ما به گردنهايشان طوق هايي افکنده ايم و اين طوق ها بزرگ هستند، « إِلَى الأَذْقَانِ» که تا چانه هايشان مي رسد و سرهايشان رو به بالا نگاه مي دارند. « فَهُم مُّقْمَحُونَ» پس آنها از شدّت و سختي زنجيرهايي که بر گردن هايشان است سرهايشان را رو به بالا نگاه داشته اند و نمي توانند آن را پايين آورند.

« وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا» و در پيش روي ايشان و در پشت سرشان مانعي قرار داده ايم که آنها را از ايمان باز مي دارد. « فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ» و بدين وسيله جلو چشمانشان را گرفته ايم پس آنها نمي بينند و جهالت و بدبختي، آنان را از هر جهت فرا گرفته است پس بيم دادن در مورد آنها مفيد واقع نمي گردد.

« وَسَوَاء عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ» و چه آناني را بترساني و چه ايشان را نترساني برايشان يکسان است و ايمان نمي آورند. و چگونه کسي ايمان مي آورد که بر قلبش مهر زده شده و حق را باطل ديده و باطل را حق مي بيند؟! و قسم دوّم کساني هستند که بيم دادن در آنها تاثير نموده  است و خداوند در مورد آنان چنين مي فرمايد:« إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ» بيم دادن تو فقط به کساني فايده مي دهد. و کساني از نصيحت تو پند مي پذيرند که هدفشان اين است از حق و از آنچه بدان تذکر داده شده اند پيروي کنند. « وَخَشِيَ الرَّحْمَن بِالْغَيْبِ» و از خداوند رحمان در نهان مي ترسند. يعني هرکس به اين دو صفت متصف باشد ، با نيتي نيکو در طالب حق باشد و از خداوند بترسد از رسالت  تو بهره مند مي شود و با تعليم تو تزکيه مي يابد. و هرکس به اين دو امر توفيق يافت، « فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَأَجْرٍ كَرِيمٍ» به او مژده بده که آمرزيده مي شوند و پاداشي ارزشمند مي گيرد و کارهاي شايسته و نيت نيکش دريافت مي شود.

« إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَى» بدون شک ما مردگان را پس از مرگشان زنده ميگردانيم تا به خاطر کارهايي که کرده اند به آنان سزا وجزا بدهيم. « وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا» و کارهاي نيک و بدي را که پيشاپيش فرستاده اند مي نويسيم، و آن اعمالي است که در حال حيات و زندگي شان انجام داده اند. « وَآثَارَهُمْ» و آنچه برجاي نهاده اند، و آن آثار خير و شري که آنها در دوران حيات خويش و بعد از مرگشان سبب به وجود آمدن آن بوده اند، و کارهايي که به سبب گفته ها و کردارها و حالات آنان پديد آمده است ، و هر کار خيري که مردم به سبب تعليم و آموزش آنان يا نصيحت و يا به سبب امر به معروف و نهي از منکرشان انجام داده اند، و يا علمي که آن را به دانش آموزان آموخته و يا در کتاب هايي آن را برجاي گذاشته اند که در دوران حيات آنان يا بعد از  مردنشان از آن استفاده مي شود، و يا کار خيري که انجام داده اند از قبيل نماز يا زکات يا صدقه و احسان، و يا کسي ديگر آنان را سرمشق خويش قرار داده و به انجام اين اعمال مبادرت مي ورزد، يا  مسجدي ساخته اند و يا جايي درست  کرده اند که مردم از آن استفاده مي برند، و امثال اين، همه از آثار آنان هستند و پاداش آن برايشان نوشته مي شود. و همچنين عمل شرّ اين گونه است. بنابراين «هرکس در اسلام شيوه و روشي نيکو بنياد نهد پاداش آن و پاداش کسي که تا قيامت به آن عمل نمايد به او مي رسد. و هرکس در اسلام سنّت و روشي بد پايه گذاري  کند گناهش بر اوست و گناه کساني که تا قيامت به آن عمل نمايند نيز بر اوست». و اين بيانگر بلندي مقام دعوت نمودن مردم به راه خدا و هدايت  کردن آنان با هر وسيله و طريق ممکن مي باشد . نيز بيانگر پايين بودن مقام کسي است که به سوي شر دعوت مي کند و در راه آن گام برمي دارد. چنين فردي فرومايه ترينِ مردم مي باشد و گناه و جرم او از همه بيشتر است. « وَكُلَّ شَيْءٍ أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ» و همه چيز و همه ي اعمال و نيت ها را در کتابي که اساس و مرجع همه ي کتاب هايي است که در دست فرشتگانند برشمرده ايم، و آن کتاب لوح محفوظ است.

آيه ي 30-13:

وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءهَا الْمُرْسَلُونَ؛ داستان  مردم  آن  قريه  را برايشان  بياور ، آنگاه  که  رسولان  بدان  جا آمدند.

إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسَلُونَ؛ نخست  دو تن  را به  نزدشان  فرستاديم  و تکذيبشان  کردند ، پس  با سومي  نيروشان  داديم  و گفتند : ما را براي  هدايت  شما فرستاده  اند.

قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمن مِن شَيْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ تَكْذِبُونَ؛ داستان  مردم  آن  قريه  را برايشان  بياور ، آنگاه  که  رسولان  بدان  جا آمدند.

قَالُوا رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ؛ نخست  دو تن  را به  نزدشان  فرستاديم  و تکذيبشان  کردند ، پس  با سومي  نيروشان  داديم  و گفتند : ما را براي  هدايت  شما فرستاده  اند.

وَمَا عَلَيْنَا إِلاَّ الْبَلاَغُ الْمُبِينُ؛ گفتند : شما انسانهايي  همانند ما هستيد و خداي  رحمان  هيچ  چيز نفرستاده   است  و شما جز دروغ  نمي  گوييد.

قَالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ؛ گفتند : پروردگار ما مي  داند که  ما به  سوي  شما فرستاده  شده  ايم.

قَالُوا طَائِرُكُمْ مَعَكُمْ أَئِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ؛ و بر عهده  ما جز پيام  رسانيدن  آشکارا هيچ  نيست.

وَجَاء مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى قَالَ يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ؛ گفتند : ما شما را به  فال  بد گرفته  ايم   اگر بس  نکنيد سنگسارتان   خواهيم ، کرد و شما را از ما شکنجه  اي  سخت  خواهد رسيد.

اتَّبِعُوا مَن لاَّ يَسْأَلُكُمْ أَجْرًا وَهُم مُّهْتَدُونَ؛ گفتند : شومي  شما ، با خود شماست   آيا اگر اندرزتان  دهند چنين  مي   گوييد ? نه  ، مردمي  گزافکار هستيد.

وَمَا لِي لاَ أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ؛ مردي  از دوردست  شهر دوان  دوان  آمد و گفت  : اي  قوم  من  ، از اين  رسولان  پيروي  کنيد.

أَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ آلِهَةً إِن يُرِدْنِ الرَّحْمَن بِضُرٍّ لاَّ تُغْنِ عَنِّي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا وَلاَ يُنقِذُونِ؛ از کساني  که  از شما هيچ  مزدي  نمي  طلبند ، و خود مردمي  هدايت  يافته  اند،  پيروي  کنيد.

إِنِّي إِذًا لَّفِي ضَلاَلٍ مُّبِينٍ؛ چرا خدايي  را که  مرا آفريده  و به  نزد او بازگردانده  مي  شويد ، نپرستم

إِنِّي آمَنتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ؛ آيا سواي  او خداياني  را اختيار کنم  ، که  اگر خداي  رحمان  بخواهد به  من  زياني  برساند ، شفاعتشان  مرا هيچ  سود نکند و مرا رهايي  نبخشند ?

قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ؛ و در اين  هنگام  من  در گمراهي  آشکار باشم.

بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ؛ من  به  پروردگارتان  ايمان  آوردم   سخن  مرا بشنويد.

وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى قَوْمِهِ مِن بَعْدِهِ مِنْ جُندٍ مِّنَ السَّمَاء وَمَا كُنَّا مُنزِلِينَ؛ گفته  شد : به  بهشت  در آي   گفت  : اي  کاش  قوم  من  مي  دانستند.

إِن كَانَتْ إِلاَّ صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ؛ که  پروردگار من  مرا بيامرزيد و در زمره  گرامي  شدگان  در آورد.

يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُون؛ و از آن  پس  بر سر قوم  او هيچ  لشکري  از آسمان  فرو نفرستاديم   و ما، فروفرستنده  نبوديم.

براي کساني که رسالت تو را تکذيب مي کنند و دعوتت را نمي پذيرند مثالي بزن که از آن عبرت بگيرند و برايشان اگر موفق به کسب خير شوند موعظه و پندي باشد. و اين مثال: ساکنان قريه مي باشد و آنچه براي آنها به سبب تکذيب پيامبران خدا پيش آمد و به کيفر و عذاب خدا گرفتار شدند. و اگر ذکر نام اين آبادي مهم بود و فايده اي دربرداشت خداوند آن را مشخص مي کرد؛ پس چنانچه درصدد مشخصّ نمودن اين آبادي باشيم خود را به تکلّف انداخته و بدون آگاهي سخن گفته ايم. بنابراين هرگاه کسي در اين زمينه سخن بگويد حرف بيهوده زده است. و طريق دست آن است که به حقايق بپردازيم و از آنچه فايده اي ندارد پرهيز کنيم. و به اين صورت انسان تزکيه مي شود و عملش افزون ميگردد. و فرد جاهل گمان مي برد که علم و دانش او با ذکر اقوالي که دليلي بر صحّت آن نيست اضافه مي گردد. اما اينها علم را اضافه نمي کند و فايده اي جز تشويق ذهن و عادت کردن به امور مشکوک در برندارد. و شاهد و منظور در اين مطلب آن است که خداوند اين آبادي را مثالي براي مخاطبان بيان نموده است: « إِذْ جَاءهَا الْمُرْسَلُونَ» آن گاه که فرستادگان خدا به سوي آنان آمدند و آنها را به عبادت خداي يکتا و يگانه پرستي فرمان دادند و از شرک و گناهان نهي کردند.

« إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ» آن گاه که دو نفر از فرستادگان خود را به سوي آنها فرستاديم پس آن دو را تکذيب کردند، سپس ما آنها را با فرد سومي تقويت نموديم، و آنها سه پيامبر شدند و اين به خاطر آن بود که خداوند به اهالي آن شهر توجّه خاصّي داشت و مي خواست با پي در پي فرستادن پيامبرانش به سوي آنها بر آنان اقامه ي حجت نمايد. « فَقَالُوا» پس فرستادگان به آنها گفتند:« إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسَلُون» ما به سوي شما فرستاده شده ايم. آنها جوابي به آنان دادند که اين پاسخ همواره ميان کساني که دعوت پيامبران را نپذيرفته اند مشهور بوده است:

« قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُنَا» در پاسخ به پيامبران گفتند: شما جز انسان هايي همچون ما نيستيد، پس چه چيزي شما را بر ما برتري داده و شما را ويژه گردانيده و چنين منزلتي را به ما نداده است؟ پيامبران به امّت هايشان گفتند:«  إِن نَّحنُ إِلَّا بَشَرُ مِّثلُکُم وَلَکِنَّ اللَّهَ يمُنُّ عَلَي مَن يشَآءُ مِن عِبَادِهِ» ما جز انسان هايي همانند شما نيستيم ولي خداوند برهرکس از بندگانش که بخواهد منّت مي گذارد.« وَمَا أَنزَلَ الرَّحْمن مِن شَيْءٍ» و خداوند مهربان چيزي فرو نفرستاده است. يعني رسالت را به طور کّلي انکار کردند، سپس رسالت  کساني را نيز که آنها را مورد خطاب قرار مي دادند تکذيب کردند و گفتند: « إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ تَكْذِبُون» شما جز دروغ نمي گوئيد.

پس اين سه پيامبر گفتند:« رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُون» پروردگارمان مي داند که ما به سوي شما فرستاده شده ايم، و اگر ما دروغگو باشيم خداوند ما را رسوا مي سازد و فورا ما را به عذاب گرفتار خواهد کرد.

« وَمَا عَلَيْنَا إِلاَّ الْبَلاَغُ الْمُبِينُ» آنچه وظيفه ي ماست فقط رساندن آشکار است، که با آن امور مطلوب کاملا واضح مي گردد. و غير از اين معجزاتي که پيشنهاد مي شود يا اينکه عذاب زودتر آورده شده در اختيار ما نيست. تنها وظيفه ي ما رساندن است و ما آن را انجام داده ايم و برايتان بيان کرده ايم. پس اگر شما هدايت شويد اين سعادت و توفيق شماست و اگر گمراه گرديد ما اختياري نداريم.

اهالي آن شهر به پيامبرانشان گفتند:« إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ» از آمدن شما و ارتباط برقرار کردنتان با ما چيزي جز شرّ و بدي نديديم . و اين شگفت ترين چيز است که کسي بزرگترين نعمتي را که خداوند بر بندگان انعام مي کند و نياز بندگان به اين نعمت از هر نياز ديگري مقدم تر است براي آنان بياورد، به او بگويند: بدترين شرّ را آورده اي و جز شرّ بر ما نيافزوده اي، و او را به شگون و فال بد بگيرند. ولي توفيق نيافتن  انسان کاري مي کند که دشمنش با او آن کار را نمي کند. سپس آن سه پيامبر را تهديد کردند و گفتند:« لَئِن لَّمْ تَنتَهُوا لَنَرْجُمَنَّكُمْ» اگر دست برنداريد شما را به بدترين صورت خواهيم کشت. يعني سنگسارتان خواهيم کرد. « وَلَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ» و از سوي ما به شما عذابي دردناک خواهيد رسيد.

پيامبرانشان به آنها گفتند:« طَائِرُكُمْ مَعَكُمْ» شومي  خودتان با خودتان همراه است، و آن شرک و شرّي بود که بر آن بودند. و اين سبب پيش آمدن عذاب و ناخوشي و از بين رفتن نعمات و برکات است. « أَئِن ذُكِّرْتُم» آيا به سبب اينکه ما شما را به چيزي پند مي دهيم که صلاح شما در آن مي باشد و موجب سعادتمندي شماست به ما چنين مي گوئيد؟ « بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ» بلکه حقيقت آن است که شما گروهي متجاوزيد و سخن گزاف مي گوييد. پس دعوت دادن پيامبران چيزي جز گريز و  استکبار بر آنها نيافزود.

« وَجَاء مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى» و از دورترين نقطه آن شهر مردي شتابان آمد، چون به نصيحت  کردن قومش علاقمند بود. او وقتي آنچه را که پيامبران بدان دعوت مي دادند شنيد و به آن ايمان آورد و از پاسخي که قومش در جواب پيامبران گفته بودند آگاهي يافت به سوي قوم خود آمد و گفت:« يَا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ» اي قوم من! از پيامبران پيروي کنيد. پس آنها را به پيروي کردن از فرستادگان خدا فرمان داد و در اين باره آنها را نصيحت  کرد و بر صحّت و رسالت پيامبران گواهي داد. سپس در تاييد آنچه به آن شهادت داده و به آن فرا خوانده بود، گفت:« اتَّبِعُوا مَن لاَّ يَسْأَلُكُمْ أَجْرًا» از کساني پيروي کنيد که شما را نصيحت مي کنند و فايده ي آن به شما بر مي گردد، و هدف آنها از نصيحت کردنتان به چنگ آوردن اموالتان نيست و مزد دعوت و نصيحت خود را از شما نمي خواهند.

پس کسي که چنين است بايد از او پيروي کرد، ولي احتمالا کسي بگويد: او دعوت مي کند و مزدي هم نمي گيرد اما برحق نيست، پس اين توهم را دفع کرد و گفت:« وَهُم مُّهْتَدُونَ» و آنها راه يافته اند، چون آنان تنها به چيزي فرا مي خوانند که عقل به خوب بودن آن گواهي مي دهد، و تنها از چيزي نهي مي کنند که عقل به زشت و قبيح بودن آن گواهي مي دهد.

قومش نصيحت او را نپذيرفتند و او را به خاطر پيروي از پيامبران و يگانه پرستي سرزنش کردند پس او گفت:« وَمَا لِي لاَ أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَإِلَيْهِ تُرْجَعُون» چه چيزي مرا از پرستش خدايي که سزاوار بندگي است باز مي دارد، و چرا خدا را پرستش نکنم در حالي که او مرا آفريده و روزي داده است و همه ي خلق به سوي او باز مي گردند و آنها را طبق کارهايشان سزا و جزا خواهد داد؟ پس کسي که آفرينش و روزي دادن و حکم نمودن در ميان بندگان در دنيا و آخرت به دست او مي باشد، سزاوار است تا پرستش شود و تمجيد و تعريف گردد، نه کسي که هيچ سود و زياني در اختيار او نيست و بخشيدن و محروم کردن و مرگ و زندگي در دست او نيست. بنابراين فرمود:« أَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ آلِهَةً إِن يُرِدْنِ الرَّحْمَن بِضُرٍّ لاَّ تُغْنِ عَنِّي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا» آيا غير از الله معبودهايي را پرستش کنم که اگر خداوند مهربان بخواهد به من زياني برساند شفاعت و ميانجيگري ايشان هيچ چيزي را از من دور نخواهد کرد، چون هيچ کس پيش خداوند جز با اجازه ي او نمي تواند شفاعت کند. پس شفاعت آنان هيچ چيزي را از من دور نخواهد کرد. « وَلاَ يُنقِذُون» و مرا از زياني که خداوند بخواهد به من برساند نجات نخواهد داد.

« إِنِّي إِذًا» اگر چنين معبوداني را پرستش کنم آن گاه من، « لَّفِي ضَلاَلٍ مُّبِينٍ إِنِّي آمَنتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ» در گمراهي آشکاري خواهم بود. همانا من به پروردگار شما ايمان آورده ام، پس بشنويد. در اين سخن، هم آنها را نصيحت کرده و هم به رسالت پيامبران و راه يافتن آنها گواهي داده و خ بر داده است که فقط بايد خداوند به تنهايي بندگي و پرستش شود. و دلايل اين امر را بيان نموده و اين را ذکر کرده که عبادتِ غيرخداوند باطل است، و دلايل آن را نيز ذکر نموده و خبر داده که هرکس غير از خداوند را پرستش کند گمراه است. سپس ايمان خود را آشکارا بيان کرد، هرچند که به شدّت از آنها مي ترسيد که او را بکشند.

وقتي که اين مطلب را بيان نمود و گفت من به پروردگارتان ايمان آورده ام و قومش اين سخن را شنيدند، او را کشتند. « قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ» فورا به او گفته شد: وارد بهشت شو، او با خبر دادن از رسيدن به آنچه که در برابر توحيد و يگانه پرستي به آن رسيده بود، و با لحني خيرخواهانه براي قومش بعد از مرگش آن چنان که در دوران زندگي نيز خيرخواه آنها بود گفت : اي کاش قوم من مي دانستند، « بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي » که چگونه پروردگارم مرا بخشيد و انواع کيفرها را از من دور کرد! « وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ» و مرا با بهره مند نمودن از انواع پاداش ها و شادي ها از زمره ي گراميان قرار داد، يعني اگر آنها مي دانستند بر شرک خودشان باقي نمي ماندند.

خداوند در مورد سزا و کيفر قوم او فرمود:« وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى قَوْمِهِ مِن بَعْدِهِ مِنْ جُندٍ مِّنَ السَّمَاء» ما نيازي نداشتيم که در کيفر دادن آنها تکلّف کنيم و از آسمان براي نابودي آنان لشکري را بفرستيم. « وَمَا كُنَّا مُنزِلِينَ» و ما فرو نفرستاديم، چون به اين کار نيازي نبود و توانايي خداوند بسيار گسترده مي باشد و انسان بسيار ضعيف و ناتوان است، و اگر کمترين چيزي از عذاب خدا به انسان ها برسد براي نابودي آنان کفايت مي کند.

« إِن كَانَتْ إِلاَّ صَيْحَةً وَاحِدَةً» کيفر و عذاب آنها جز يک صدا نبود که يکي از فرشتگان خدا سر داد، « فَإِذَا هُمْ خَامِدُونَ» و ناگهان آنها در اثر اين صدا همه خاموش شدند و دل هايشان در درونشان پاره پاره گشت و  اين صدا آنان را مضطرب ساخت و خاموش نمود ؛ به گونه اي که نه صدايي داشتند و نه حرکتي. در حالي که پيش تر سرکشي و استکباري شديد از خود نشان مي دادند و با شريف ترين انسان ها روبرو شدند و بر آنها طغيان کردند و با آنان مبارزه نمودند. خداوند با ترحّم بر حال بندگان مي فرمايد:« يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُون» انسانها چقدر بدبخت هستند و چقدر کينه توز و چقدر جاهل اند که چنين حالتي دارند و اين گونه با پيامبران برخورد مي کنند که سبب هرنوع بدبختي و هر عذاب و شکنجه اي است!

آيه ي 32-31:

أَلَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنْ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لاَ يَرْجِعُونَ؛  آيا نديده  اند که  چه  مردمي  را پيش  از آنها هلاک  کرده  ايم  که  ديگر به   نزدشان  باز نمي  گردند.

وَإِن كُلٌّ لَّمَّا جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ؛ و کس  نماند مگر آنکه  نزد ما حاضرش  آرند.

خداوند متعال مي فرمايد آيا اينها نينديشيده اند و از کساني که پيش از اينها بوده و پيامبران را تکذيب کرده اند عبرت نگرفته اند که خداوند آنها را هلاک کرد و کيفر خويش را بر آنها فرو آورد و همه ي آنها نابود شدند و به دنيا بازنگشتند و هرگز به دنيا باز نخواهند گشت؟ و خداوند به همه آفرينشي تازه خواهد داد و آنها را پس از مرگشان زنده خواهد کرد و پيش خداوند حاضر خواهند شد تا با حکم دادگرانه ي خويش ميان آنها قضاوت و داوري نمايد؛ خداوند که به اندازه ي ذرّه اي ستم نمي کند، « وَإِن تَکُ حَسَنَةَ يضَعِفهَا وَيوتِ مِن لَّدُنهُ أَجراَ عَظِيمَاَ » و اگر نيکي باشد خداوند آن را چند برابر مي نمايد و از جانب خويش پاداشي بزرگ مي دهد.

آيه ي 36-33:

وَآيَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ؛ نشانه  عبرتي  است  برايشان ، زمين  مرده  که  زنده  اش  ساختيم  و از آن  دانه   اي که  از آن  مي  خورند بيرون  آورديم.

وَجَعَلْنَا فِيهَا جَنَّاتٍ مِن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ وَفَجَّرْنَا فِيهَا مِنْ الْعُيُونِ؛ و در آن  باغهايي  از نخلها و تاکها پديد آورديم  و چشمه  ها روان  ساختيم .

لِيَأْكُلُوا مِن ثَمَرِهِ وَمَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ أَفَلَا يَشْكُرُونَ؛ تا از ثمرات  آن  و دسترنج  خويش  بخورند  چرا سپاس  نمي  گويند ?

سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنبِتُ الْأَرْضُ وَمِنْ أَنفُسِهِمْ وَمِمَّا لَا يَعْلَمُونَ؛ منزه  است  آن  خدايي  که  همه  جفتها را بيافريد ، چه  از آنچه  زمين  مي ، روياند و چه  از نفسهايشان  و چه  آن  چيزهايي  که  نمي  شناسند.

« وَآيَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا» و نشانه اي براي آنان از قدرت خدا براي اثبات رستاخيز و حضور در نزد خداوند تا بر کارهايي که کرده اند جزا و سزا ببينند، زمين مرده است که خداوند بر آن باران فرو مي فرستد، وپس از پژمرده شدنش آن را زنده و خرّم مي گرداند. « وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ» و از آن دانه هايي بيرون آورديم، از همه ي انواع کشتزارها و از همه انواع گياهان که چهارپايانشان از آن مي خورند، « وَجَعَلْنَا فِيهَا» و در اين مرده، « جَنَّاتٍ مِن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ» باغ هايي قرار داديم که در آن درختان زيادي است، به خصوص درختان خرما و  انگور که بهترين درخت ها هستند. « وَفَجَّرْنَا فِيهَا مِنْ الْعُيُونِ» و در زمين چشمه ساراني روان ساختيم. در زمين درختان خرما و  انگور را  قرار داده ايم، « لِيَأْكُلُوا مِن ثَمَرِهِ» تا از ميوه آن بخورند و از آن لذّت ببرند و از آن براي درست کردن خورش استفاده نمايند، « وَمَا عَمِلَتْهُ أَيْدِيهِمْ» حال آن که اين ميوه ها را دست هاي آنان درست نکرده است و آنها براي پديد آمدن آن کاري نکرده اند بلکه خداوند آن را ساخته است؛ خداوندي که دادگرترين داوران است و بهترين روزي دهنده مي باشد. و نيز اين ميوه ها را خداوند طوري درست  کرده که نيازي به پختن و غيره ندارند ، بلکه از درختان چيده شده و خورده مي شوند.« أَفَلَا يَشْكُرُونَ» آيا سپاس خدايي را نمي گزارند که اين نعمت ها را به سوي آنان روانه کرده است و از جود و احسان خويش چيزهاي فراواني به آنها داده است که امور دين و دنياي آنها را بهبود مي بخشد؟! آيا خدايي که زمين را پس از مردنش زنده گردانيده و در آن کشتزارها ودرختان  رويانيده و از زمين خشک  چشمه ساراني روان ساخته است؛ توانايي ندارد که مردگان را زنده نمايد؟ آري! او بر هر چيزي تواناست.

« سُبْحَانَ الَّذِي خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا» پاک است خداوندي که همه ي گونه ها را آفريده است؛ « مِمَّا تُنبِتُ الْأَرْضُ» انواع گونه ها که بر شمردن آن دشوار است، از قبيل آنچه از زمين مي رويد، « وَمِنْ أَنفُسِهِمْ» و از جنس خود انسان ها که آنها را به دو صورت نر و ماده آفريده و ميان آفرينش و اخلاق هريک و اوصاف ظاهري و باطني آنها تفاوت ها قرار داده است. « وَمِمَّا لَا يَعْلَمُون» و از مخلوقاتي که خداوند آفريده و علم و آگاهي ما به آنها احاطه ندارد، و مخلوقاتي که هنوز آفريده نشده اند. پس پاک و منزه است خداوند از اينکه شريکي داشته باشد يا پشتيبان و ياور و وزير يا همسر و فرزند و همتايي داشته باشد، يا چيزي او را درمانده و ناتوان سازد.

آيه ي 40-37:

وَآيَةٌ لَّهُمْ اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ؛ شب  نيز برايشان  عبرتي  ديگر است  که  روز را از آن  بر مي  کشيم  و همه  در  تاريکي  فرو مي  روند.

وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ؛ و آفتاب  به  سوي  قرارگاه  خويش  روان  است   اين  فرمان  خداي  پيروزمند و داناست.

وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ؛ و براي  ماه  منزلهايي  مقدر کرديم  تا همانند شاخه  خشک  خرما باريک  شود.

لَا الشَّمْسُ يَنبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ؛ آفتاب  را نسزد که  به  ماه  رسد و شب  را نسزد که  بر روز پيشي  گيرد  و همه  در فلکي  شناورند.

« وَآيَةٌ لَّهُمْ» و نشانه اي بر نفوذ و مشّيت خدا و کمال قدرت او و نشانه اي بر اين که خداوند مردگان را پس از مرگشان زنده مي نمايد، « اللَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ» شب است که اين روشنايي بزرگ را که تمام زمين فرا گرفته است از آن دور مي کنيم و آن را به تاريکي تبديل مي نماييم،  و شب را در جاي روز قرار مي دهيم، « فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ» پس ناگهان تاريکي آنها را فرا مي گيرد.

و همچنين ظلمتي را که آنها را فرا گرفته است دور مي کنيم و خورشيد را بر مي آوريم که همه جا را روشن مي کند و مردم به دنبال زندگي و منافع خويش به هر سو پراکنده مي شوند. بنابراين فرمود: « وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا» و خورشيد همواره در مسيري که قرارگاهش است و خداوند برايش مقّدر و معين نموده است حرکت مي کند و از آن فراتر نمي رود و کمتر از آن نيز نمي رود و خودش اختياري ندارد و نمي تواند از قدرت خداوند سرپيچي کند.

« ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ » اين تقدير خداوند تواناست که اين مخلوقات را با بهترين نظام و کامل ترين تدبير راه اندازي کرده  است. « الْعَلِيمِ» خدايي دانا است و خورشيد را از روي آگاهي و علم خويش در راستاي تامين منافع ديني و دنيوي بندگانش قرار داده است. « وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ» و براي ماه منزلگاه هايي تعيين کرده ايم که هرشب در يکي از آنها قرار مي گيرد ، « حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ» تا اين که بسيار کوچک مي شود و مانند خوشه ي خشکيده خرما، کوچک و قوسي شکل مي گردد سپس بر نور آن اضافه مي شود تا اينکه نورش کامل مي گردد و روشنايي ، آن را فرا مي گيرد.

« وَكُلٌّ» و هريک از ماه و خورشيد و شب و روز را خداوند با تقدير و اندازه گيري خود اندازه گيري کرده است که از آن فراتر نمي روند، و هريک از جدول زماني خاصي برخوردار است، به گونه اي که هرگاه يکي آمد ديگري مي رود. بنابراين فرمود:« لَا الشَّمْسُ يَنبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ» نه خورشيد را سزد که ماه را در يابد و در جدول زماني آن که شب است با آن جمع گردد، پس امکان ندارد که خورشيد در شب وجود داشته باشد، « وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ» و نه شب مي تواند از روز جلو بيافتند و قبل از تمام شدن جدول زماني آن وارد قلمرو آن گردد، « وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُون» و هريک از خورشيد و ماه و ستارگان در مداري شناورند. يعني همواره در حرکت اند. پس همه ي اينها دليلي آشکار و حجّتي درخشان بر عظمت آفريننده و عظمت اوصاف اوست، به خصوص صفت قدرت و حکمت و علم وي که در اينجا به آنها اشاره شده است و امور مذکور بيشتر از اين سه صفت سرچشمه گرفته اند.

آيه ي 50-41:

وَآيَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّيَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ؛ عبرتي  ديگر براي  آنها آنکه  نياکانشان  را در آن  کشتي  انباشته  شده  سوار، کرديم.

وَخَلَقْنَا لَهُم مِّن مِّثْلِهِ مَا يَرْكَبُونَ؛ برايشان  همانند کشتي  چيزي  آفريديم  که  بر آن  سوار شوند.

وَإِن نَّشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلَا صَرِيخَ لَهُمْ وَلَا هُمْ يُنقَذُونَ؛ و اگر مي  خواستيم  همه  را غرقه  مي  ساختيم  و آنها را هيچ  فرياد رسي  نبود  ورهايي  نمي  يافتند.

إِلَّا رَحْمَةً مِّنَّا وَمَتَاعًا إِلَى حِينٍ؛ جز به  رحمت  ما و برخورداري  تا هنگام  مرگ.

وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّقُوا مَا بَيْنَ أَيْدِيكُمْ وَمَا خَلْفَكُمْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ؛ و آنگاه  که  به  ايشان  گفته  شود که  از آنچه  در پيش  روي  داريد يا پشت   سرمي  گذاريد بترسيد ، شايد بر شما رحمت  آرند ، روي  بگردانند.

وَمَا تَأْتِيهِم مِّنْ آيَةٍ مِّنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ؛ و هيچ  آيه  اي  از آيات  پروردگارشان  برايشان  نازل  نشود جز آنکه  از آن ، اعراض  کنند.

وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمْ اللَّهُ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ يَشَاء اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ؛ و چون  گفته  شود که  از آنچه  خدا روزيتان  کرده  است  انفاق  کنيد ، کافران   به  مؤمنان  گويند : آيا کساني  را طعام  دهيم  که  اگر خدا مي  خواست  خود آنهارا طعام  مي  داد ? شما در گمراهي  آشکار هستيد.

وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ؛ و مي  گويند : اگر راست  مي  گوييد ، اين  وعده  کي  خواهد بود ?

مَا يَنظُرُونَ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَهُمْ يَخِصِّمُونَ؛ اينان  انتظار يک  بانگ  سهمناک  را مي  برند ، تا بدان  هنگام  که  سرگرم   ستيزه  هستند فرو گيردشان .

فَلَا يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَلَا إِلَى أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ؛ آنچنان  که  ياراي  وصيتي  نداشته  باشند و نتوانند نزد کسان  خويش  بازگردند.

دليل و نشانه اي ديگر بر اين که خداوند به تنهايي معبود به حق مي باشد، اين است که نعمت ها را بخشيده و بلاها را دور گردانده است. از جمله نعمت هاي او  اين است که :« أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّيَّتَهُمْ» بسياي از مفسران مي گويند: منظور از « ُذرِّيَّتَهُمْ» پدران آنان است. پس بنا بر اين قول معناي آيه چنين خواهد بود: .... ما پدرانشان را در کشتي مملو از ايشان و کالاهايشان حمل کرديم.« وَخَلَقْنَا لَهُم مِّن مِّثْلِهِ مَا يَرْكَبُونَ» و براي کساني که بعد از پدرانشان آمده اند همسان اين کشتي، يعني همسان جنس اين کشتي چيزهايي را آفريده ايم، که بر آنها سوار مي شوند. پس خداوند نعمت خويش را بر پدران بيان داشت که آنها را بر کشتي ها حمل نمود، چرا که اعطاي نعمت به آنها  به مثابه ي نعمت دادن به فرزندانشان است. اين از مشکل ترين موارد  تفسير براي من است. اين از مشکل ترين موارد تفسير براي من است. اين از مشکل ترين موارد تفسير براي من است. زيرا بسياري از مفسران همانطور که ذکر شد بيان کرده اند که منظور از ذريه در اينجا پدران هستند، در صورتي که در قرآن جايي وجود ندارد که ذريه به معني پدران آمده باشد. بلکه اين نوعي ايهام است که سخن را از موضوع خارج مي  کند و خارج کردن سخن از موضوع چيزي است که کلام پروردگار جهانيان آن را نمي پذيرد، چرا که  خداوند مي خواهد مطالب را براي بندگانش روشن نمايد.

احتمالي ديگر بهتر از اين وجود دارد و آن اين که منظور از ذريه جنس است. يعني منظور از ذريه خود آنان مي باشد، چرا که آنها خود از ذريه آدم مي باشند. اما اين معني را آيه بعدي:« وَخَلَقْنَا لَهُم مِّن مِّثْلِهِ مَا يَرْكَبُونَ» نقض مي کند در حالي که اگر گفته شود معني آيه اين است که براي اين  مخاطبان همانند اين کشتي انواع کشتي ها را آفريده ايم که بر آنها سوار مي شوند ، چون از حيث معني تکراري روي مي دهد که فصاحت و شيواگويي قرآن آن را نمي پذيرد.

و اگر منظور از «  وَخَلَقْنَا لَهُم مِّن مِّثْلِهِ مَا يَرْكَبُونَ» شتر باشد، که شترها کشتي خشکي هستند معني درست و واضح مي گردد. اما اگر اين معني مراد باشد مشکل به نوعي باقي مي ماند که در سخن نوعي تشويش وجود دارد. و اگر چنين معنايي را مدّ نظر داشت مي فرمود:و آية لهم أنا حملناهم في الفلک المشحون ، و خلقنا لهم من مثله ما يرکبون» پس اگر در آيه ي اول بفرمايد:« حَمَلْنَا ذُرِّيَّتَهُمْ» و منظور از ذريه خود آنان باشد، يعني خود آنان را حمل نموديم و در آيه ي دوم که آن هم بر حمل دلالت مي کند بفرمايد:« حملناهم يعني آنان را بر شتر حمل نموديم در اين حالت معني روشن و واضح نخواهد بود، تا گفته نشود که ضمير «هُمّ» در آيه ي دوم به « ذريه» برميگردد. آنگاه معني دو آيه چنين خواهد بود: و نشانه اي ديگر براي آنان اين است که ما آنان را بر کشتي مملو از سرنشين و کالا حمل نموديم. نيز براي آنان همانند کشتي چيزي يا چيزهايي را درست کرده ايم که بر آن سوار مي شوند. منظور از اين چيز شتر است. خداوند حقيقت امر را بهتر مي داند.

وقتي که به اينجا رسيدم معني ديگري به نظرم رسيد که از مراد الهي دور نيست، و آن اين که هرکس عظمت کتاب خداوند و بيانات کامل و شامل آن را در رابطه با امور حاضر و گذشته و آينده درک کند در مي يابد که قرآن بالاترين و کامل ترين حالات معني و مفهوم را بيان مي نمايد و معلوم است که  کشتي ها از نشانه هاي خدا و نعمت هايش بر بندگان مي باشند و از زماني که خداوند صنعت کشتي سازي را به بندگان آموخته تا روز قيامت مردم از اين نعمت بهره مند مي شوند. و اين هنر قبلا وجود داشت و تا زماني کساني که مخاطب قرآن قرار گرفتند ادامه يافت. پس زماني که خداوند آنها را با قرآن مورد خطاب قرار داد و حالت کشتي را بيان نمود و خداوند مي دانست که بزرگترين  نشانه هاي کشتي در زمان هاي بعدي نه زماني که آنان در آن بسر مي برند خواهد بود؛ آن گاه که خداوند ساختن کشتي هاي بادباني و بخاري، و هواپيماها به انسان مي آموزد که مانند پرندگان در فضا شناورند، و سواري هايي که در خشکي از آنها استفاده مي شود که اين نشانه هاي بزرگ جز در زمان ذرّيه مخاطبان قرآن پديد  نمي آيند بالاترين انواع نشانه هايش را در اين کتاب گوشزد نمود و فرمود:« وَآيَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّيَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ» و نشانه اي است براي آنان که ما ذريه ي آنان را در کشتي مملو از ايشان و کالاهايشان حمل مي کنيم.

پس خداوند آنها را بر کشتي ها سوار نمود و با دانشي که به آنان آموخت آنها را از غرق شدن نجات داد. بنابراين نعمت خود را بر آنا يادآور شد، و اين که آنها را از غرق شدن نجات داد، با اين که مي  توانست آنان را غرق نمايد. پس فرمود:« وَإِن نَّشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلَا صَرِيخَ لَهُمْ» و اگر بخواهيم آنان را غرق کنيم هيچ کسي نيست که به فريادشان برسد و آنها را بر سختي و مصايبي که دچارش شده اند ياري نمايد و مشقت را از آنان دور کند. « وَلَا هُمْ يُنقَذُونَ» و نه از آنچه که در آن هستند نجات داده مي شوند.

« إِلَّا رَحْمَةً مِّنَّا وَمَتَاعًا إِلَى حِينٍ» مگر اين که رحمت ما به دادشان برسد و آنها را غرق نکنيم و مورد لطف قرار دهيم و تا مدتي بهره مندشان سازيم، تا شايد برگردند و يا  کوتاهي هايي را که از آنها صادر شده است جبران سازند. « وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّقُوا مَا بَيْنَ أَيْدِيكُمْ وَمَا خَلْفَكُمْ» و هنگامي که به آنان گفته شود از احوال برزخ و قيامت و از عقوبت هاي دنيوي بترسيد، « لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» تا به شما رحم شود. از آن روي مي گردانند و به آن توجهّي نمي کنند، گرچه نشانه هاي فراواني به نزد آنها بياييد. بنابراين فرمود:« وَمَا تَأْتِيهِم مِّنْ آيَةٍ مِّنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِينَ » در نسبت دادن نشانه ها به پروردگارشان دليلي بر کامل بودن و واضح بودن نشانه هاست، چون هيچ چيزي از نشانه هاي خدا بزرگ تر و روشن تر نيست. و از جمله تربيت الهي براي بندگانش اين است که نشانه هايي به آنها داده که آنها را در دين و دنيايشان سودمند خواهد کرد.

« وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمْ اللَّهُ» و  هنگامي که به آنان  گفته شود از رزقي که خداوند به شما ارزاني نموده است و اگر بخواهد آن را از شما مي ستاند انفاق کنيد، « قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا» کافران در حالي که با حق مخالفت مي ورزند، با استناد به تقدير و خواست الهي به مومنان مي گويند:« أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ يَشَاء اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ »آيا به کسي خوراک بدهيم که اگر خدا مي خواست به او خوراک مي داد؟! شما مومنان جز در گمراهي آشکاري نيستيد، چرا که ما را به چنين کاري فرمان مي دهيد. و اين از جمله چيزهايي است که نشانه ي جهالت بزرگ آنهاست، يا اين که آنها خود را به ناداني مي زدند، زيرا هيچ زمان فرد گناهکار نبايد مشّيت و خواست خداوند را براي گناهکاري خويش بهانه کند، گرچه هرچه خدا بخواهد همان مي شود، و هرچه خدا نخواهد نمي شود. اما خداوند متعال به بندگان قدرت داده و به آنها چنان توانايي بخشيده است که فرمان الهي را انجام دهند و از آنچه نهي ک رده است بپرهيزند. پس هرگاه بندگان آنچه را که خداوند به انجام آن دستور داده است ترک کنند اين کارشان از روي اختيار بوده و اجبار و  اکرهي در کار نيست.

« وَيَقُولُونَ» و در حالت تکذيب و شتاب ورزيدن مي گويند: « مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» وعده آمدن قيامت کي خواهد بود اگر راست مي گوييد؟! خداوند متعال فرمود: اين را دور ندانيد، چون نزديک است، « مَا يَنظُرُونَ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً» انتظار نمي کشند مگر صدايي را و آن صداي دميدن صور است. « تَأْخُذُهُمْ» که آنها را فرا مي گيرد، « وَهُمْ يَخِصِّمُونَ» در حالي که آنها از آن غافل اند و در حالي که مشغول گفتگو و جر و بحث با يکديگرند آمدن چنين چيزي به ذهن آنها خطور نمي کند، چرا که جرو بحث معمولا در زمان غفلت و بي خبري صورت مي گيرد.

وقتي اين صداي مرگبار آنها را فرا بگيرد به هيچ ملّتي مهلت داده نمي شود، « فَلَا يَسْتَطِيعُونَ تَوْصِيَةً» پس نمي توانند کوچکترين وصيتي بکنند، « وَلَا إِلَى أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ» و نه به سوي خانواده شان باز مي گردند.

آيه ي 54-51:

وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الْأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ؛ و در صور دميده  شود و آنان  از قبرها بيرون  آيند و شتابان  به  سوي ، پروردگارشان  روند.

قَالُوا يَا وَيْلَنَا مَن بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ؛ مي  گويند : واي  بر ما ، چه  کسي  ما را از خوابگاههايمان  برانگيخت  ?  اين همان  وعده  خداي  رحمان  است  و پيامبران  راست  گفته  بودند.

إِن كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ؛ جز يک  بانگ  سهمناک  نخواهد بود ، که  همه  نزد ما حاضر مي  آيند.

فَالْيَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ؛ آن  روز به  کس  ستم  نمي  شود  و جز همانند کاري  که  کرده  ايد پاداش  نمي   بينيد.

دراولين مرحله ي دميدن در صور، مردم آشفته مي شوند و مي ميرند. و اين دميده شدن که در اين آيه ها بدان اشاره شده است همان است که براي زنده شدن پس از مرگ و رستاخيز انجام مي گيرد، پس وقتي که در صور دميده مي شود آنها از گورها و قبرها بيرون مي آيند و شتابان به سوي پروردگارشان براي حضور در پيشگاه او مي روند و نمي توانند درنگ کنند.

و در اين حالت تکذيب  کنندگان ناراحت مي شوند و اظهار ندامت و تاسف نموده و مي گويند:« يَا وَيْلَنَا مَن بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا» چه کسي ما را از خوابمان در قبرها برانگيخته است؟ چون در بعضي از احاديث آمده است که اهل قبرها اندکي پيش از دميده شدن در صور، به خواب مي روند. وقتي آنها چنين مي گويند، به آنان پاسخ داده شده و گفته مي شود:« هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُون» اين همان چيزي است که خداوند و پيامبران شما را به آن وعده داده بودند ، پس راستگويي پيامبران آشکار گرديده و با چشم خود آن را مشاهده مي کنيد.

چنين  گمان مبر که ذکر «رحمان» در اينجا فقط براي اين است که از وعده اش خبر مي دهد، بلکه براي اين است که خداوند در اين روز بزرگ، مهربان است، و مردمان چيزهايي از رحمت و مهرباني اش مشاهده خواهند کرد که کسي گمان آن را نمي برد. هم چنانکه در جاهاي ديگري نيز مي فرمايد:« المُلکُ يومَئِذِ الحَقُّ لِلَّرَحمَنِ » فرمانروايي حقيقي در اين روز از آن خداوند مهربان است، « وَخَشَعَتِ الأَصوَاتُ لِلَّرَّحمَنِ» و صداها در برابر خداوند مهربان آرامند.

« إِن كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً» رستاخيز و برانگيختن از قبرها جز صدايي نمي باشد که اسرافيل در صور مي دمد و آن گاه جسدهاي مرده زنده مي شوند.« فَإِذَا هُمْ جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ» آن گاه  همه ي پيشينيان و پسينيان و انسان ها و جن ها همه در نزد ما گرد آورده مي شوند تا بر کارهايشان محاسبه گردند.

« فَالْيَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا» پس امروز به هيچ کس کمترين ستمي نمي گردد و از نيکي هايش کاسته نمي شود و به بدي هايش افزوده نمي گردد. « وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» و جز خداي کارهاي خوب وبدي که مي کرده ايد به شما داده نمي شود. پس هرکس در کارنامه ي خويش خيري يافت بايد خدا را ستايش کند، و هرکس غير از خوبي چيزي ديگر يافت جز خودش کسي را ملامت نکند.

آيه ي 58-55:

إِنَّ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فَاكِهُونَ؛ بهشتيان  آن  روز به  شادماني  مشغول  باشند.

هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِي ظِلَالٍ عَلَى الْأَرَائِكِ مُتَّكِؤُونَ؛ آنها و همسرانشان  در سايه ، ها بر تختها تکيه  زده  اند.

لَهُمْ فِيهَا فَاكِهَةٌ وَلَهُم مَّا يَدَّعُونَ؛ در آنجا هر ميوه  و هر چيز ديگر که  بخواهند فراهم  است.

سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِيمٍ؛ و سلامي  که  سخن  پروردگار مهربان  است.

وقتي خداوند بيان کرد که به هيچ کس جزايي جز آنچه کرده است داده نمي شود ، جزاي هر دو گروه را بيان کرد و ابتدا پاداش و جزاي اهل بهشت را بيان نمود و خبر داد که آنها در آن روز « فِي شُغُلٍ فَاكِهُونَ» سرگرم شادماني هستند و لذّت ميبرند و همه ي آنچه که انسان دوست دارد و چشم ها از ديدن آن لذّت مي برند و آرزوکنندگان آرزويش مي نمايند به آنها خواهد رسيد.

و از جمله چيزهايي که به آنها مي رسد ديدار با دوشيزگان زيباست. همان طور که خداوند متعال مي فرمايد:« هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ» آنان و  همسرانشان از حورهاي بهشتي که چهره و بدني زيبا و اخلاقي خوب دارند، « فِي ظِلَالٍ عَلَى الْأَرَائِكِ مُتَّكِؤُون» در سايه  هايي بر تخت ها تکيه زده اند. يعني بر تخت هايي که با پرده ها و پارچه هاي آراسته شده اند تکيه مي زنند؛ تکيه اي که نشانگر کمال راحتي و آرامش و لذّت است.

« لَهُمْ فِيهَا فَاكِهَةٌ»  براي آنان در بهشت ميوه هاي لذّت بخش و فراواني است از قبيل انگور و انجير و  انار و غيره. « وَلَهُم مَّا يَدَّعُونَ» و آنچه که بخواهند و آرزو کنند به آنها خواهد رسيد.

« سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِيمٍ» و بر آنان نيز از جانب پروردگار مهربان اسلام گفته مي شود. در اينجا اين مطلب ثابت مي شود که خداوند متعال با اهل بهشت سخن مي گويد و بر آنها سلام مي کند، و آن را با « قَوْلًا» تاکيد کرده است. پس وقتي خداوند مهربان به آنها سلام مي کند سلامتي کامل از هر جهت به آنها مي رسد و تهنيت و درودي به آنها مي رسد که بالاتر از آن نيست و هيچ نعمتي همانند آن وجود ندارد. چه فکر مي کنيد در مورد سلام و درود پادشاه پادشاهان، پروردگار بزرگ مهربان و بخشنده که اهل بهشت را سلام مي کند؛ کساني که خشنودي خود را از آنها اعلام داشته و هرگز از آنها ناخشنود نمي گردد. اگر خداوند چنين مقدر و مقرر نمي نمود که آنها نميرند و دل هايشان از شادي از جاي برکنده نشود، قطعا به  هنگامي که خداوند بر آنها سلامي مي گفت؛ از فرط شادي مي مردند، يا دل  هايشان از جاي کنده مي شد. اميدوارم که پروردگارمان ما را از اين نعمت محروم نکند و از نگاه کردن به چهره بزرگوارش بهره مندتان سازد.

آيه ي 67-59:

وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ؛ اي  گناهکاران  ، امروز کناري  گيريد.

أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ؛ اي  فرزندان  آدم  ، آيا با شما پيمان  نبستم  که  شيطان  را نپرستيد زيرا  دشمن آشکار شماست  ?

وَأَنْ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ؛ و مرا بپرستيد ، که  راه  راست  اين  است  ?

وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنكُمْ جِبِلًّا كَثِيرًا أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ؛ بسياري  از شما را گمراه  کرد، مگر به  عقل  در نمي  يافتيد ?

هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ؛ اين  است  آن  جهنمي  که  به  شما وعده  داده  بودند.

اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ؛ به  سزاي  کفرتان  اينک  در آن  داخل  شويد.

الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ؛ امروز بر دهانهايشان  مهر مي  نهيم   و دستهايشان  با ما سخن  خواهند گفت   وپاهايشان  شهادت  خواهند داد که  چه  مي  کرده  اند.

وَلَوْ نَشَاء لَطَمَسْنَا عَلَى أَعْيُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّرَاطَ فَأَنَّى يُبْصِرُونَ؛ اگر بخواهيم  ، چشمانشان  را کور مي  کنيم   پس  شتابان  آهنگ  صراط کنند  اما، کجا را توانند ديد ?

وَلَوْ نَشَاء لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَى مَكَانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطَاعُوا مُضِيًّا وَلَا يَرْجِعُونَ؛ و اگر بخواهيم  ، آنها را بر جايشان  مسخ  کنيم  ، که  نه  توان  آن  داشته   باشند که  به  پيش  قدم  بردارند و نه  باز پس  گردند.

وقتي خداوند پاداش پرهيزگاران را بيان کرد سزاي گناهکاران را نيز ذکر کرد و فرمود:« وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ» در روز قيامت به گناهکاران گفته مي شود: از مومنان جدا شويد، تا آنها را سرزنش کند و در حضور همه ي خلائق و قبل از آن که آنها را وارد جهّنم سازد توبيخشان نمايد، « َلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ» مگر به شما فرمان ندادم و بر زبان پيامبران شما را توصيه نکردم که اي فرزندان آدم! از شيطان اطاعت مکنيد؟ و در اين توبيخ، توبيخ به خاطر انواع کفر و گناهان نهفته است، چون همه ي انواع کفر و گناهان اطاعت از شيطان و عبادت او  محسوب مي شود. « إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِين» چرا که او دشمن آشکار شماست. پس شما را از پرستش شيطان به شدّت برحذر داشتم و شما را از اطاعت او ترساندم، و خبر دادم که او شما را به چه چيزي فرا مي خواند. « وَأَنْ اعْبُدُونِي» و شما را فرمان دادم که با اطاعت از دستورات  من و ترک آنچه از آن نهي کرده ام مرا بپرستيد. « هَذاَ» عبادت و پرستش و اطاعت از من و سرپيچي از شيطان « صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ» همان صراط مستقيم است پس دانش هاي مربوط به راه راست و اعمال آن در اين دو چيز يعني اطاعت از خدا و پيروي نکردن از شيطان خلاصه مي گردد.

ولي شما به عهد من پايبند نمانديد و به سفارش و توصيه ي من عمل نکرديد بلکه دشمن را که شيطان است به دوستي گرفتيد، شيطاني که « أَضَلَّ مِنكُمْ جِبِلًّا كَثِيرًا» گروه هاي زيادي را از شما گمراه ساخت، « أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ» آيا عقل نداشتيد که شما را فرمان دهد تا پروردگارتان و کارساز حقيقي تان را به دوستي بگيريد و شما را از دوستي کردن با سرسخت ترين دشمنانتان باز دارد؟ اگر عقل و خرد درستي داشتيد چنين نمي کرديد.

پس هرگاه از شيطان پيروي کرديد و با خداوند مهربان دشمني ورزيديد و  ديدار الهي را تکذيب کرديد و آمدن قيامت که سراي سزا و جزاست را رد نموديد و نپذيرفتيد، و سخن عذاب بر شما محقق گشت، « هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ» اين  همان جهّنمي است که به شما وعده داده مي شد و آن را تکذيب مي کرديد. پس اينکه آن را با چشم خود آشکارا مشاهده کنيد؛ جهنّمي که دل ها از ديدن آن مضطرب گشته و چشم ها از هول و وحشت ، از حدقه بيرون مي آيند.

سپس جريان آنان را اينگونه به پايان مي رساند که دستور مي دهد  تا وارد جهّنم شوند و به آنها گفته مي شود:« اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ» وارد جهّنم شويد و در آن بسوزيد، به صورتي که گرما و سوزش آن از هر سو شما را احاطه نموده و به همه جانتان سرايت مي کند. و اين بدان سبب است که شما به آيات خدا کفر مي ورزيديد و پيامبران خدا را تکذيب مي کرديد.

خداوند در بيان حالت زشت و اسفبار آنها در سراي بدبختي و شقاوت مي گويد:« الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ» امروز بر دهانهايشان مهر مي نهيم. يعني آنها را گنگ و لال مي کنيم؛ پس آنان سخن نمي گويند و نمي توانند کارهايي را که کرده اند از قبيل کفر و تکذيب انکار کنند.« وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ» و دستانشان با ما سخن مي گويند و پاهايشان گواهي مي دهند. يعني اعضاي بدنشان در رابطه با کارهايي که انجام داده اند عليه آنها  گواهي مي دهند. و اعضاي آنها را خداوند به سخن مي آورد؛ خداوندي که هر چيزي را به سخن مي آورد.

« وَلَوْ نَشَاء لَطَمَسْنَا عَلَى أَعْيُنِهِمْ» و اگر بخواهيم کورشان مي نمائيم . يعني همان طور که قدرت سخن گفتن را از آنها سلب مي کنيم بينايي اشان را هم از آنها مي گيريم. « فَاسْتَبَقُوا الصِّرَاطَ» پس شتابان به سوي راه مي روند، « صراط» راه رسيدن به بهشت است. « فَأَنَّى يُبْصِرُونَ» اما چگونه مي توانند ببينند در حالي که چشم هايشان کور گشته است؟!

« وَلَوْ نَشَاء لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَى مَكَانَتِهِمْ» و اگر بخواهيم آنان را بر جايگاهشان مسخ مي کنيم. يعني حرکتشان را از آنها مي گيريم. « فَمَا اسْتَطَاعُوا مُضِيًّا وَلَا يَرْجِعُونَ» پس نمي توانند به جلو بروند و نمي توانند به عقب برگردند تا از عذاب جهنّم دور شوند. يعني  عذاب بر کافران قطعي شده و راه گريزي از آن ندارند. و در اينجا آتش جهّنم آشکار گرديده و هيچ کس راه نجاتي ندارد مگر اين که از روي صراط عبور کند، و عبور کردن از روي پل صراط فقط براي مومنان ممکن است و فقط آنها مي توانند از آن بگذرند، که آنها به وسيله نورشان مي روند. اما خداوند هيچ تعهدي ندارد که اينها را از جهّنم نجات بدهد. پس اگر بخواهد چشم هايشان را کور مي گرداند و  توان حرکت را از آن ها سلب مي کند، پس آنها اگر به سوي صراط بشتابند آن را نمي يابند و اگر خداوند بخواهد حرکت را از آنها مي گيرد پس  نمي توانند به عقب و جلو بروند . منظور اين  است که آنها از پل صراط عبور نمي کنند و در نتيجه نجات نمي يابند.

آيه ي 68:                               

 وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَفَلَا يَعْقِلُونَ؛ هر که  را عمر دراز دهيم  ، در آفرينش  دگرگونش  کنيم   چرا تعقل  نمي  کنيد?

خداوند متعال مي فرمايد« وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ» و هرکس از انسان ها را که عمر طولاني بدهيم خلقت او را دگرگون مي سازيم، يعني او را به حالت آغاز آفرينش که داراي توانايي جسمي و ضعف عقلي بود بر مي گردانيم. « أَفَلَا يَعْقِلُونَ» آيا خرد نمي ورزند و نمي فهمند که انسان از هر جهت ناقص است، تا به عقل بيايند و عقلشان را در راه اطاعت از پروردگارشان به کار بگيرند؟!

آيه ي 70-69:

وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُّبِينٌ؛ به  او شعر نياموخته  ايم  و شعر در خور او نيست   آنچه  به  او آموخته   ايم جز اندرز و قرآني  روشنگر نيست.

لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيًّا وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِينَ؛ تا مؤمنان  را بيم  دهد و سخن  حق  بر کافران  ثابت  شود.

 خداوند متعال پيامبرش محمد(ص) را از تهمتي که  مشرکان او را بدان متهم مي کردند مبني بر اين که او شاعر است و آنچه آورده است شعر مي باشد، منّزه و پاک داشته و مي فرمايد:« وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنبَغِي لَهُ» ما به او شعر نياموخته ايم و سزاوار اين نيست که شاعر باشد. يعني اين محال و غيرممکن است که او يک شاعر باشد، چون وي هدايت يافته و راهياب است، و شاعران گمراهند و گمراهان و سرگشتگان از آنها پيروي مي کنند.

و خداوند همه ي شبهاتي را که گمراهان دستاويز خود قرار داده بودند از پيامبرش دور نمود. بنابراين خداوند او را بي سواد گذاشت طوري که  خواندن و  نوشتن بلد نبود، و خبر داد که به او شعر نياموخته و شعر و شاعري سزاوار او نيست.« إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ» آنچه که او آورده پندي است که خردمندان از آن پند مي پذيرند، و همه ي مطالب ديني را از آن فرا مي گيرند. و اين قرآن همه را به کامل ترين صورت دربردارد و آنچه را که خداوند در سرشتشان به وديعه نهاده در  خصوص امر به نيکي و  نهي از زشتي به عقل ها يادآوري مي کند« وَقُرْآنٌ مُّبِينٌ» و قرآني است روشنگر، يعني بيان کننده ي چيزهايي است که  نياز به تبيين دارند. و بدان خاطر معمول را حذف کرد تا بر اين دلالت نمايد که قرآن همه ي حق و حقايق را با تمام دلايل تفصيلي و اجمالي آن بيان مي دارد و باطل و دلايل بطلان آن را روشن مي کند. و خداوند قرآن را اين گونه بر پيامبرش نازل کرده است.

« لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيًّا» تا هرکس را که زنده دل و آگاه باشد بيم دهد؛ زيرا کسي که زنده دل و بيدار است به قرآن توّجه مي نمايد، و دانش هاي فراواني از قرآن مي آموزد و به آن عمل مي کند. و قرآن براي دل همانند باران براي زميني خوب و حاصلخيز است.« وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِينَ» و تا وعده ي عذاب بر کافران مسّلم گردد، چون به وسيله قرآن حجّت خدا بر آنها اقامه گرديده و کوچکترين دليل و  عذر و شبهه اي برايشان باقي نمانده است.

آيه ي 73-71:

أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنَا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينَا أَنْعَامًا فَهُمْ لَهَا مَالِكُونَ؛ آيا نديده  اند که  به  يد قدرت  خويش  برايشان  چارپايان  را آفريديم  و  اکنون ، مالکشان  هستند ?

وَذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَكُوبُهُمْ وَمِنْهَا يَأْكُلُونَ؛ و آنها را رامشان  کرديم   بر بعضي  سوار مي  شوند و از گوشت  بعضي  مي   خورند.

وَلَهُمْ فِيهَا مَنَافِعُ وَمَشَارِبُ أَفَلَا يَشْكُرُونَ؛ و از آنها سود مي  برند و از شيرشان  مي  آشامند  چرا سپاس  نمي  گويند ?

خداوند متعال به بندگان فرمان مي دهد تا به چيزهايي از قبيل چهارپايان نظر کنند که برايشان رام و ذليل ساخته و آنها را مالکشان گردانده است، به  گونه اي که هرطور بخواهند کاملا تحت امر آنان هستند و منافع بسيار فراواني را در آنان برايشان قرار داده است به گونه اي که بارها و کالاهايشان را حمل مي کنند و از جايي به جاي ديگر مي برند. و از گوشت چهارپايان مي خورند و لباس هاي گرمي از آنها تهيه نموده و از پشم و موي آنها کالاهايي درست مي کنند و تا مدتّي معّين از آن  استفاده مي نمايند، و مايه ي زينت و زيبايي آنها هستند، و ديگر منافعي که دارند و ديده مي شوند.« أَفَلَا يَشْكُرُونَ» پس آيا خداوند را سپاس نمي گزارند؟ خداوندي که اين نعمت ها را به آنان داده است، و آيا او را مخلصانه نمي پرستند البّته که آنها بايد از اين نعمت ها غافلانه و بدون عبرت گرفتن و  انديشيدن استفاده نکنند.

آيه ي 75-74:

وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنصَرُون؛ و به  جاي  الله  خداياني  اختيار کردند ، بدان  اميد که  ياريشان  کنند.

لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ وَهُمْ لَهُمْ جُندٌ مُّحْضَرُون؛ آنها را ياراي  آن  نيست  که  به  ياريشان  برخيزند ، ولي  اينان  همانند  سپاهي به  خدمتشان  آماده  اند.

اين بيانگر پوچ و باطل بودن معبودان مشرکين است؛  معبوداني که به جاي خدا آنها را به خدايي گرفته اند و اميد دارند که اين معبودان باطل آنها را ياري نمايند و برايشان در نزد خداوند شفاعت و ميانجيگري کنند. زيرا اين معبودان در نهايت ناتواني هستند ، « لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ» به گونه اي که نمي توانند آنها را ياري کنند و  نمي  توانند خودشان را نيز ياري نمايند، پس وقتي نمي توانند خودشان را ياري نمايند چگونه آنها را ياري خواهند کرد؟ حال آن که ياري کردن دو شرط دارد؛ يکي توانستن و قدرت داشتن و دوم بعد از وجود قدرت اراده کردن است؛ به اين معني که آيا اراده ي کمک کردن به چنين کساني را دارند که آنان را پرستش کرده اند يا نه؟ پس توانايي نداشتن براي ياري کردن، هر دو مورد را نفي مي کند.« وَهُمْ لَهُمْ جُندٌ مُّحْضَرُون» و همه در عذاب گرد آورده مي شوند و از يکديگر اظهار تنّفر و بيزاري مي کنند . پس چرا در دنيا از عبادت معبودان باطل بيزاي نجستند و  عبادت را خالصانه براي خدايي انجام ندادند که فرمانروايي و سود و زيان و دادن و ندادن در دست اوست و او کارساز ياري گر است؟

آيه ي 76:

فَلَا يَحْزُنكَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ؛ سخنشان  تو را اندوهگين  نسازد  ما هر چه  را پنهان  مي  دارند يا آشکار، مي سازند مي  دانيم.

اي پيامبر! سخن تکذيب کنندگان تو را غمگين نکند. منظور از سخن، گفته ايست که سياق بر آن دلالت مي نمايد و آن هر قولي است که با آن به عيب جويي از پيامبر و يا چيزي که آورده است مي پرداختند. يعني قلب خود را به غم خوردن براي آنها مشغول نکن، « إِنَّا نَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ» چرا که ما مي دانيم آنچه را نهان مي دارند و آنچه را آشکار مي سازند. پس طبق آگاهي و خبري که از آنها داريم آنان را مجازات خواهيم کرد و گفته ي آنها هيچ زياني به تو نمي رساند.

آيه ي 83-77:

أَوَلَمْ يَرَ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ؛ آيا آدمي  که  اکنون  خصمي  آشکار است  ، نمي  داند که  او را از نطفه  اي   آفريده  ايم  ?

وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ؛ در حالي  که  آفرينش  خود را از ياد برده  است  ، براي  ما مثل  مي  زند که   چه کسي  اين  استخوانهاي  پوسيده  را زنده  مي  کند ?

قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ؛ بگو : کسي  آنها را زنده  مي  کند که  در آغاز بيافريده  است  ، و او به  هر آفرينشي  داناست.

الَّذِي جَعَلَ لَكُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ؛ آن  خدايي  که  از درخت  سبز برايتان  آتش  پديد آورد و شما از آن  آتش  مي ، افروزيد.

أَوَلَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلَى وَهُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ، آيا کسي  که  آسمانها و زمين  را آفريده  است  نمي  تواند همانندشان  را  بيافريند ? آري  مي  تواند ، که  او آفريننده  اي  داناست.

إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ؛ چون  بخواهد چيزي  را بيافريند ، فرمانش  اين  است  که  مي  گويد : موجود شو،  پس  موجود مي  شود.

فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ؛ منزه  است  آن  خدايي  که  ملکوت  هر چيزي  به  دست  اوست  و همه  به  سوي  او بازگردانده  مي  شويد.

در  اين آيات کريمه شبهه اي که از سوي منکران زنده شدن پس از مرگ مطرح شده، به کامل ترين و بهترين وجه پاسخ داده شده است . پس خداوند متعال فرمود:« أَوَلَمْ يَرَ الْإِنسَانُ» آيا  انساني که منکر رستاخيز است يا در آن شک دارد به چيزي نينديشيده که او را به يقين مي رساند که زنده شدن پس از مرگ حتما انفاق خواهد افتاد؟ و آن اين است که « أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ» ما ابتدا او را از نطقه اي آفريده ايم سپس و به تدريج مراحل مختلفي را پشت سر نهاده و تغيير شکل مي دهد تا اينکه بزرگ و جوان شده و عقل او کامل مي گردد. « فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ» و بعد از آن که او ابتدا از نطفه اي آفريده شده بناگه ستيزه جويي آشکار مي شود. پس او بايد به تفاوت اين دو حالت بنگرد و بداند کسي که او را از نيستي به هستي آورده به طريق اولي تواناست که او را پس از آن که متلاشي و از هم پاشيده شد دوباره بيافريند.

« وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا» و براي ما مثلي زد که براي هيچ کس شايسته نيست اين مثل را بياورد. و اين مثال عبارت است از مقايسه ي قدرت و  توانايي آفريننده با قدرت مخلوق، و اين که چنان که چيزي از قدرت و توانِ مخلوق خارج باشد از قدرت و  توان خالق نيز خارج است. پس اين مثال را توضيح داد و فرمود:« قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ» اين انسان گفت: آيا کسي هست که اين استخوانهاي پوسيده و فرسوده را زنده  کند؟ استفهام انکاري است . يعني هيچ کس اين استخوانها را پس از آن که خشکيده و فرسوده شدند و از هم پاشيده گشته زنده نمي کند. منظور اين انسان ملحد از طرح کردن اين شبهه و مَثَل اين بود که زنده  کردن استخوان هاي پوسيده، بي نهايت بعيد است و از قدرت بشر خارج مي باشد، و اين سخن که از اين انسان صادر شد ناشي از غفلت او و فراموش نمودن آفرينش نخستين وي بود. و اگر به آفرينش خود بنگرد و اين که پس از نيستي به سراي هستي پا نهاده است، چنين مثالي را نمي زند.

چيزي را که اين انسان ملحد بعيد مي دانست خداوند پاسخي شفابخش به آن داد و فرمود:« قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ» بگو: خدايي آنها را زنده مي گرداند که نخستين بار آنها را آفريده است. و هرکس به محض اينکه اين را تصوّر نمايد به يقين مي داند کسي که اوّلين بار اينها را آفريده است مي تواند بار دوم نيز آنها را بيافريند، و اين برايش آسان تر است. « وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ» و او به هر آفرينشي داناست. اين دومين دليل که جزوِ صفات بزرگ خداوند متعال است بر زنده نمودن مردگان پس از مرگ مي باشد. و آن اين که علم خداوند همه ي مخلوقات را در همه ي حالات و اوقات احاطه کرده و مي داند زمين چه قدر از اجساد مردگان را کم مي کند، و چقدر را باقي مي گذارد. و او داناي پيدا و پنهان است . پس هرگاه بنده به اين علم و دانايي بزرگ يقين حاصل کند خواهد دانست که علم و آگاهي خداوند بسيار بزرگ تر از زنده کردن مردگان از قبرهايشان مي باشد.

سپس بيان فرمود:« الَّذِي جَعَلَ لَكُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ» پس وقتي آتش خشک از درخت سبز که در نهايت تري است بيرون مي آي با اينکه آتش و تري و رطوبت با هم در تضادند و به شدّت مخالف يکديگرند، بيرون کردم مردگان از قبرهايشان نيز اين گونه است.

سپس دليل چهارم را بيان کرد و فرمود:« أَوَلَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُم » آيا خدايي که آسمان ها و زمين را با آن گستردگي و بزرگي آفريده است قدرت آن را ندارد که آنها را به گونه خودشان دوباره بيافريند؟ « بَلَي» آري! و بر اين کار تواناست، چون آفرينش آسمانها و زمين از آفرينش مردم بسيار بزرگتر است. « وَهُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ» و او آفرينش گري است دانشمند. اين پنجمين دليل است بر زنده کردن مردگان پس از مرگ، زيرا خداوند متعال آفريننده اي است که همه ي مخلوقات گذشته و آينده و کوچک و بزرگ اثري از آثار خلقت و قدرت او مي باشند، و هر مخلوقي را بخواهد بيافريند نمي تواند سرپيچي کند.

پس دوباره زنده کردند مردگان يکي از آثار خلقت اوست. بنابراين فرمود:« إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا» نکرده در سياق شرط است پس هر چيزي را در بر مي گيرد. يعني خداوند هر چيزي را که بخواهد بشود کار او تنها اين است که « أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» خطاب بدان بگويد بشو، پس فورا آن چيز بدون هيچ سرپيچي موجود مي شود. « فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ» و اين دليل ششم است، پس خداوند متعال پادشاه و مالک هرچيزي است و همه ي آنچه در جهان بالا و در جهان پايين وجود دارد در ملکيت اوست، و همه بنده و مسخّر و  تحت تدبير او هستند، و اودر ميانشان با تقديرهاي حکيمانه و احکام شرعي و جزايي خويش تصّرف مي  نمايد. بنابراين زنده کردن اينها پس از مردنشان براي اين که فرمان جزا را در ميان آنها نافذ گردند، از کمال فرمانروايي اوست. بنابراين فرمود:« وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» و بدون هيچ شک و ترديدي به سوي او بازگردانده مي شويد و هيچ ترديدي در اين نيست چون دلايل قاطع و حجّت هاي روشن در اين باره به تواتر آمده اند. پس با برکت است خداوندي که در سخن خود هدايت و شفا و  نور نهاده  است.

پايان تفسير سوره ي يس

 

فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره