مکي و 54 آيه است.
بسم الله الرحمن الرحيم
آيه ي 2-1:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَلَهُ الْحَمْدُ فِي الْآخِرَةِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ؛ ستايش از آن خدايي است که هر چه در، آسمانها و هر چه در زمين است از آن اوست و در آن جهان نيز ستايش از آن اوست و او حکيم و آگاه است.
يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا يَنزِلُ مِنَ السَّمَاء وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا وَهُوَ الرَّحِيمُ الْغَفُورُ؛ هر چه را که در زمين فرو شود و هر چه را که از زمين بيرون آيد و هر چه ، را که از آسمان فرود آيد و هر چه را که بر آسمان بالا رود ، مي داند و اومهربان و آمرزنده است.
حمد به معني ستايش است که به خاطر داشتن صفات پسنديده و کارهاي نيکو صورت مي پذيرد. پس ستايش براي خداست چون همه صفت هاي او صفاتي هستند که بر آن ستايش مي شود، زيرا صفات او صفات کمال است، و بر همه کارهايش ستايش مي گردد، چرا که کارهايش يا از روي فضل او مي باشند که به خاطر آن ستايش مي شود و يا از روي عدل او مي باشند که بر آن ستوده مي شود، و اعتراف و اذعان مي شود که واقعا اين عدالت سرشار از حکمت است .
خداوند در اينجا خويشتن را ستوده است: « لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ» زيرا آنچه که در آسمان ها و زمين است همه از آن اوست و همه در ملکيت او مي باشند و طبق حمد خويش در آنها تصرف مي نمايد. « وَلَهُ الْحَمْدُ فِي الْآخِرَةِ» و ستايش آخرت نيز او را سزاست چون در آخرت از حمد و ثناي خدا چيزهايي ظاهر مي شود که در دنيا پديدار نمي آيد.
پس وقتي خداوند بين همه خلائق قضاوت نمايد و مردم و همه خلائق آنچه را که خدا بدان حکم نموده است مشاهده کنند و کمال دادگري و عدالت و حکمت او را ببينند همگي او را بر اين قضاوت و داوري اش ستايش مي نمايند. حتي کساني که سزاوار کيفر هستند وارد جهنّم نخواهند شد مگر اين که دل هايشان از ستايش خدا مالامال مي گردد و مي دانند که عذابشان ، جزاي اعمالشان مي باشد و خداوند در اين که به عذاب دادن آنها حکم نموده از روي عدالت و دادگري است. و اما آشکار شدن حمد خداوند در سراي نعمت و پاداش چيزي است که اخبار متواتر و فراواني در مورد آن آمده و دليل شنيدني و عقلي نيز بر صحت آن موجود است. اهل بهشت نعمت هاي فراوان خدا و کثرت برکات او و گستردگي بخشش هايش را در بهشت مشاهده مي کنند که در دل هاي اهل بهشت هيچ آرزو و خيالي باقي نمي ماند مگر اينکه به هريک از آنها بالاتر و بيشتر از آنچه که مي خواهد و آرزو مي نمايد داده مي شود. بلکه نعمت ها و برکاتي به آنها داده مي شود که آرزوي آن را در سر خود نمي پروراندند و به دل هايشان خطور نمي کرد.
پس در اين حالت در مورد ستايش پروردگارشان از سوي آنها چه فکر مي کني! با اينکه در بهشت چيزهايي که انسان را از شناخت خدا و محبت و ستايش او باز مي دارد از بين مي روند، و ستايش خداوند چيزي است که اهل بهشت از همه نعمت ها بيشتر آن را دوست دارند و برايشان از هر لذتي لذيذتر است. بنابراين وقتي خداوند را ببينند و سخن او را بشنوند آن گاه که آنها را مورد خطاب قرار مي دهد همه نعمت ها را فراموش مي کنند. و ذکر خداوند در بهشت براي آنها مانند نَفَس است که در همه اوقات به آن نياز دارند.
اضافه بر اين که براي اهل بهشت در هر وقت چيزهايي از عظمت و شکوه و زيبايي پروردگارشان و گستردگي کمالش ظاهر مي گردد که ايجاب مي کند ستايش او را به طور کامل بگويند. « وَهُوَ الْحَكِيمُ» و او در ملک و تدبيرش و در امر و نهي خود با حکمت و فرزانه است. « الخَبِيرُ» آگاه است و بر رازها و پوشيدگي ها آگاه مي باشد. بنابراين آگاهي و دانايي خود را توضيح داد و فرمود:« يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَمَا يَخْرُجُ مِنْهَا» باران و بذر و موجودات زنده اي را که وارد زمين مي شود مي داند، و انواع گياهان و موجودات زنده اي را که از آن بيرون مي آيد مي داند، « وَمَا يَنزِلُ مِنَ السَّمَاء وَمَا يَعْرُجُ فِيهَا» و روزي ها و تقديرهايي را که از آسمان فرود مي آيد و فرشتگان و ارواحي را که در آن بالا مي روند مي داند. وقتي که مخلوقات خود و حکمت خويش را در آفرينش آنها و آگاهي خويش به احوال آنان را بيان کرد متذکر شد که او نسبت به اين مخلوقات آمرزنده و مهربان است، پس فرمود:« وَهُوَ الرَّحِيمُ الْغَفُور» يعني او خداوندي است که آمرزش و مهرباني صفت اوست و همواره آثار مهرباني و آمرزش در هر وقت و به هر ميزان که بندگان اسباب رحمت و آمرزش را فراهم نمايند بر آنها فرود مي آيد.
آيه ي 5-3:
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَرَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَالِمِ الْغَيْبِ لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِن ذَلِكَ وَلَا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ؛ کافران گفتند : ما را قيامت نخواهد آمد بگو : آري ، به پروردگارم آن داناي غيب سوگند که شما را خواهد آمد به قدر ذره اي يا کوچک تر از آن و يا بزرگ تر از آن در آسمانها و زمين از خدا پنهان نيست ، و همه در کتاب مبين آمده است.
لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِكَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ؛ تا کساني را که ايمان آورده اند و کارهاي شايسته کرده اند پاداش دهد، براي آنهاست آمرزش و رزقي کرامند.
وَالَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُوْلَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مِّن رِّجْزٍ أَلِيمٌ؛ و آنان که به آيات ما مي تازند و مي پندارند که از ما مي گريزند ، برايشان عذابي است سخت دردآور.
وقتي خداوند عظمت خويش و آنچه که خودش را با آن توصيف نمود بيان کرد و اين موجب تعظيم و تقديس او و ايمان آوردن به وي مي باشد بيان نمود که گروهي از مردم آن گونه که شايسته خداوند است قدر او را نشناخته و آن گونه که حق عظمت اوست او را تعظيم نکرده اند، بلکه به خداوند کيفر ورزيده و قدرت او را بر زنده کردن مرده ها و برپا شدن قيامت انکار نموده و با پيامبران او مخالف ورزيده اند.
پس فرمود:« وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا» و کساني که به خدا و پيامبرانش و به آنچه پيامبران آورده اند به خدا و پيامبرانش و به آنچه پيامبران آورده اند کفر ورزيده اند ، به علّت کفر ورزيدنشان گفتند: « لَا تَأتِينَا السَّاعَةُ» قيامت به سراغ ما نخواهد آمد. يعني زندگي فقط زندگي اين جهان است و ما وقتي بميريم دوباره زنده نخواهيم شد . پس خداوند پيامبرش را فرمان داد تا گفته ي آنها را رد نمايد و سوگند بخورد که قيامت خواهد آمد. پس فرمود:« قُلْ بَلَى وَرَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ » بگو: آري! سوگند به پروردگارم که قيامت به سراغ شما مي آيد، و براي اثبات قيامت به دليلي استناد نمود که هرکس بدان اقرار نمايد به ناچار بر او لازم است که آمدن قيامت را باور نمايد، و آن دليل عبارت است از علم واسع و گسترده ي خداوند. پس فرمود:« عَالِمِ الْغَيْبِ» خداوندي که داناي چيزهايي است که از نگاه و آگاهي ما پنهان است و چيزهاي آشکار را به طريق اولي مي داند. سپس بر آگاهي و علم خداوند تاکيد کرد و فرمود:« لَا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ» هيچ چيزي از علم و آگاهي او پنهان نمي ماند و همه ي چيزها با تمام اجزايشان، حتي کوچک ترين جزء را به ذره مي باشد، مي داند و به آن آگاه است.« وَلَا أَصْغَرُ مِن ذَلِكَ وَلَا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ» و نه کوچکتر از اندازه ي ذره و نه بزرگتر از آن چيزي نيست مگر اين که در کتابي روشن ثبت و ضبط است. پس دانش و آگاهي او به آن احاطه دارد و قلم او بر آن رفته است و کتاب روشنش آن را دربردارد که آن کتاب لوح محفوظ است. پس خدايي که از علم و آگاهي او به اندازه ي ذره يا کمتر از آن پوشيده و پنهان نيست، و او مي داند که زمين چه اندازه از اجساد مرده ها را خورده و کم کرده و چه اندازه از اجساد آن را باقي گذاشته است چنين کسي بر زنده کردن دوباره مرده ها به طريق اولي توانايي دارد و زنده کردن آنها از داشتن اين علم فراگير عجيب تر نيست.
سپس منظور از رستاخيز و زنده شدن پس از مرگ را بيان نمود و فرمود:« لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» تا به کساني که با دل هايشان ايمان آورده و خدا و پيامبرش را به طور قطعي و يقيني تصديق کرده و در راستاي تصديق ايمانشان کارهاي شايسته انجام داده اند پاداش بدهد. « أُوْلَئِكَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ» اينها به خاطر ايمان و عملشان گناهانشان بخشوده مي شود و به سبب اين آمرزش هر نوع شر و کيفري از آنها دور مي گردد، و به خاطر نيکوکاري شان روزي ارزشمندي به آنها داده مي شود که به وسيله ي آن به هر امري نيک و به هر آرزويي دست مي يابند.
« وَالَّذِينَ سَعَوْا فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ» و کساني که تلاش کردند به آيات ما کفر ورزند و آن را تکذيب کنند و تصور کردند که مي توانند پيامبر و کسي که آيات را نازل کرده است درمانده سازند، همانطور که خداوند را از زنده کردن مردگان ناتوان شمردند، « أُوْلَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مِّن رِّجْزٍ أَلِيمٌ» اينان عذابي دردناک دارند که جسم و دل هايشان را به درد مي آورد.
آيه ي 6:
وَيَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَيَهْدِي إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ؛ آنان که از دانش برخورداري يافته اند مي دانند که آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است حق است و به راه خداي پيروزمند ستودني راه مي نمايد.
وقتي خداوند متعال گفته کساني را بيان کرد که زنده شدن پس از مرگ را انکار مي کنند و گمان مي برند آنچه خداوند بر پيامبرش نازل فرموده حق نيست، حالت بندگان موفق را بيان کرد و آنها اهل علم و دانش هستند، و کتابي را که خداوند بر پيامبرش نازل نموده و مطالبي را که در اين کتاب آمده است حق مي دانند، يعني حق را در آن منحر مي بينند، و هرآنچه را که مخالف با اين کتاب باشد باطل مي شمارند، چون آنها از مرحله ي علم و آگاهي به مرحله ي يقين رسيده اند، و نيز مي بينند که اين کتاب با اوامر و نواهي خود « وَيَهْدِي إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ» به راه خداي چيره و ستوده هدايت مي کند چون آنها از جهات زيادي به راست بودن آنچه اين کتاب از آن خبر داده است يقين قطعي دارند که به چند مورد از آن اشاره مي کنيم:
1- آنها مي دانند که آنچه اين کتاب از آن خبر داده است راست و درست مي باشد.
2- نيز مي دانند که آنچه اين کتاب از آن سخن مي گويد با واقعيت مطابقت دارد و با کتاب هاي گذشته موافق است.
3- آنها مي بينند که آنچه اين کتاب بيان مي دارد آشکارا اتفاق مي افتد.
4- هم چنين در آفاق و در وجود خود نشانه هاي بزرگي مي بينند که بر حقانيت مطالب اين کتاب دلالت مي نمايد.
5- و با آنچه که اسماء و صفات خداوند بر آن دلالت دارد موافق است.
6- و آنها اعتقاد دارند که اوامر و نواهي اين کتاب آدمي را به راه راست هدايت مي نمايد؛ راه راستي که متضمن امر نمودن به هر صفت و خصلتي است که نفس را تزکيه مي کند و اجر و پاداش را افزايش مي دهد، و به انجام دهنده ي آن و ديگران فايده مي رساند، از قبيل صدق، اخلاص و نيکي کردن با پدر و مادر، و برقرار داشتن صله رحم و نيکي کردن با همه مردم و امثال آن. و از هر صفت زشتي که نفس و وجود انسان را آلوده مي نمايد و پاداش را از بين مي برد و باعث گناه مي شود از قبيل شرک ورزيدند و زنا و رباخواري و ستمگري و ريختن خون ديگران و خوردن اموال و هتک حرمت و ريختن آبرو، نهي مي نمايد. و اين فضيلتي براي اهل علم مي باشد و نشانه آنهاست، و هر اندازه انسان به آنچه پيامبر گفته است آگاهي بيشتري داشته باشد و بيشتر آن را تصديق نمايد و بيشتر اوامر و نواهي او را بشناسد از اهل علم خواهد بود؛ و از کساني خواهد بود که خداوند آنها را دليلي بر آنچه پيامبر آورده قرار داده است و تصديق آنها را دليلي عليه تکذيب کنندگان قرار داده است. همان طور که در اين آيه و در جاهايي ديگر بيان داشته است.
آيه ي 9-7:
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلَى رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ؛ کافران گفتند : آيا مي خواهيد به مردي دلالتتان کنيم که شما را مي گويد :آنگاه که پاره پاره شويد و ريز ريز ، از نو آفريده خواهيد شد ?
أَفْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَم بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِي الْعَذَابِ وَالضَّلَالِ الْبَعِيدِ؛ آيا بر خدا دروغ مي بندد ، يا ديوانه است ? نه ، آنان که به آخرت ايمان ، ندارند ، در عذابند و سخت از راه دورند.
أَفَلَمْ يَرَوْا إِلَى مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُم مِّنَ السَّمَاء وَالْأَرْضِ إِن نَّشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَيْهِمْ كِسَفًا مِّنَ السَّمَاء إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِّكُلِّ عَبْدٍ مُّنِيبٍ ؛ آيا به پيش روي يا پشت سر خود از آسمانها و زمين نمي نگرند ? اگر بخواهيم ، آنها را در زمين فرو مي بريم يا قطعه اي از آسمان را بر سرشان مي افکنيم و در اين براي هر بنده اي که به خدا باز مي گردد عبرتي است.
«وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا» و کافران در قالب تکذيب و تمسخر و بعيد دانستن به يکديگر گفتند:« هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلَى رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ» آيا مردي را به شما نشان دهيم که به شما خبر مي دهد هنگامي پيکرهايتان کاملا متلاشي شد آفرينش تازه اي پيدا مي کنيد؟ منظورشان از آن مرد پيامبر خدا(ص) بود . و مرادشان اين بود که او خبري را آورده که تحقق آن بعيد است، تا جايي که سخن او را خنده آور مي دانستند و او را مورد تمسخر قرار داده و مي گفتند: او چگونه مي تواند شما پس از مرده شدن زنده مي شويد، پس از آن که بدنتان خشک و متلاشي شد و اعضايتان از بين رفت؟!
آيا مردي که اين خبر را آورده « أَفْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا» بر خداوند دروغي بسته و نسبت به ايشان جسارت نموده و اين گونه گفته است؟ « أَم بِهِ جِنَّةٌ» يا نوعي ديوانگي دارد؟ و اگر ديوانه است پس بعيد نيست چنين سخني بگويد ، زيرا ديوانگي فنون و ترفندهاي خاص خود را دارد. آنها از روي ستمگري و عناد چنين مي گفتند و مي دانستند که پيامبر از همه ي مردم راستگوتر و عاقل تر است. از اين رو با اودشمني ورزيده و جان و مال خود را در راه جلوگيري و بازداشتن مردم از او به کار بردند. پس اگر او دروغگو و ديوانه بود اي بي خردان سزاوار نبود که به آنچه مي گويد گوش دهيد و دعوت او را لبيک گوييد. زيرا فرد عاقل و فر زانه نبايد به ديوانه توجه نمايد و يا تحت تاثير سخنانش قرار گيرد. و چنانچه سرکشي و ستم شما در ميان نبود، به اجابت و پاسخگويي ايشان مبادرت مي روزيديد، ولي « مَا تُغنِي الأَيتُ وَالنُّذُرُ عَن قَومِ لَّا يومِنُونَ» آيات و بيم ها قومي را که ايمان نمي آورند فايده اي نمي دهد. بنابراين خداوند متعال فرمود:« بَلِ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ» بلک کساني که به آخرت ايمان نمي آورند و کساني که اين گفتار کفر آميز را گفته اند جزو اين دسته از کافرانند. « فِي الْعَذَابِ وَالضَّلَالِ الْبَعِيد» در بدبختي بزرگ و گمراهي دور و درازي هستند؛ گمراهي اي که به راه راست و درست نزديک نيست و با آن فاصله زيادي دارد. و چه بدبختي و گمراهي اي بزرگتر از آن است که آنها قدرت خداوند را بر زنده کردن مردگان انکار کردند و پيامبرش را که اين خبر را آورده بود تکذيب نمودند و او را مورد تمسخر قرار دادند و يقين حاصل کردند که آنچه خودشان مي گويند حق است؟ پس آنها حق را باطل انگاشتند و باطل و گمراهي را حق و هدايت ديدند.
سپس دليل عقلي را به آنها گوشزد نمود که بر بعيد نبودن رستاخيز آن چنان که آنها آن را بعيد مي دانستند دلالت مي نمايد و فرمود: اگر آنها به آنچه پيش رو و پشت سرشان است بنگرند از قبيل آسمان و زمين آن چنان قدرت الهي را در اين چيزها مي بينند که عقل ها را به حيرت مي اندازد، و چنان چيزهايي از عظمت خداوند را مشاهده نخواهد کرد که علماي برجسته را حيرت زده مي نمايد. و آفرينش آسمان و زمين و عظمت آنها و مخلوقاتي که در آنها وجود دارند از دوباره زنده کردن مردم به مراتب بزرگ تر و مهم تر است.
پس چه چيزي آنها را به تکذيب وا مي دارد در صورتي که بزرگ تر از آن را تصديق مي نمايند؟ آري! زنده شدن مرده ها پس از مرگ يک خبر غيبي است که تاکنون پنهاني است و آن را مشاهده نکرده اند، از اين رو آن را تکذيب مي کنند. خداوند متعال مي فرمايد:« إِن نَّشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَيْهِمْ كِسَفًا مِّنَ السَّمَاء» اگر بخواهيم آنان را در زمين فرو مي بريم يا پاره هايي از آسمان را بر آنان مي افکنيم. يعني پاره هايي از عذاب بر آنها فرود مي آوريم. چون آسمان و زمين تحت تدبير و تصرف ما هستند و اگر ما به آسمان و زمين فرمان دهيم سرپيچي نمي کنند. پس ، از اصرار بر تکذيب بپرهيزيد که در آن صورت سخت ترين کيفر را به شما خواهيم داد. « إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِّكُلِّ عَبْدٍ مُّنِيبٍ» بي گمان در آفرينش آسمان ها و زمين و مخلوقاتي که در آنها هست نشانه ايست براي هر بنده اي که به سوي پروردگارش بازگردد و از او اطاعت نمايد. پس چنين کسي يقين مي کند که خداوند بر زنده کردن مردم پس از مرگ تواناست. بنابراين هرچند بنده بيشتر به سوي خدا انابت و رجوع داشته باشد از آيات و نشانه هاي بيشتري بهره مند مي شود، چون او به سوي خدا روي آورده و اراده و خواست او متوجه خدايش بوده و در همه ي کارهايش به سوي خدا بازگشته است. از اين رو به پروردگارش نزديک شده و هدفي جز کسب خشنودي او را ندارد. بنابراين او از روي فکر و عبرت به مخلوقات مي نگرد و نگاه او به مخلوقات نگاهي عاقلانه و غيرمفيد نمي باشد.
آيه ي 11-10:
وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلًا يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَالطَّيْرَ وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ؛ داود را از سوي خود فضيلتي داديم که : اي کوهها و اي پرندگان ، با او، هماواز شويد و آهن را برايش نرم کرديم .
أَنِ اعْمَلْ سَابِغَاتٍ وَقَدِّرْ فِي السَّرْدِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ؛ که زرههاي بلند بساز و در بافتن زره اندازه ها را نگه دار و کارهاي شايسته کنيد ، که من به کارهايتان بصيرم.
ما بر بنده و پيامبرمان داود عليه الصلاة والسلام منت گذارديم و به او فضلي از علم مفيد و عمل صالح و نعمت هاي ديني و دنيوي بخشيديم. و از جمله نعمت هاي خدا بر داود اين بود که خداوند به جمادات يعني کوه ها و پرندگان فرمان داده بود که هرگاه داود تسبيح بکند و خداوند را ستايش گويد، آنها هم همراه با وي خدا را تسبيح کنند و ستايش او را به جاي آورند، و اين نعمتي از جانب خدا بود که به داود داده بود، و يکي از ويژگي هاي وي بود که خداوند قبل و بعد از داود به هيچ احدي نداده است. و اين امر داود و ديگران را بر آن داشت تا بيشتر خدا را به پاکي بستايند، چرا که مي ديدند آن جمادات و حيوانات به همراه وي تسبيح و تمجيد و تکبير خدا را تکرار مي نمايند، و اين چيز آنها را به ذکر خداوند تشويق مي نمود.
و يکي از علل اينکه هرگاه داود خدا را تسبيح مي نمود جمادات و حيوانات نيز همراه با او خدا را تسبيح مي نمودند اين بود که همانگونه که بسياري از علما نيز گفته اند با شنيدن صداي داود دچار وجد و طرب مي شدند، زيرا خداوند آن چنان صداي دلنشيني به او داده بود که نظير نداشت، و هرگاه او با آن صداي دل انگيز تسبيح و تهليل و تسبيح مي نمود انسان ها و جن ها و حتي کوه ها و پرندگان که آن را مي شنيدند به وجد آمده و پروردگارشان را به پاکي ياد مي کردند و او را مي ستودند.
و شايد يکي از اين علل اين باشد که اجر و ثواب تسبيح اين جمادات و حيوانات هم به داود برسد، زيرا علت و سبب تسبيح آنها داود بود و به تبعيت از او خدا را تسبيح مي کردند. و از جمله فضل خداوند بر داود اين بود که آهن را براي او نرم کرد تا از آن زره هاي پهن و فراخ بسازد و خداوند به او ياد داد که چگونه زره بسازد و بافته هاي حلقه هاي آن ها را به اندازه و متناسب کند، و سپس هر حلقه را در ديگري فرو ببرد. خداوند متعال مي فرمايد:« وَعَلَّمنهُ صَنعَةَ لَبُوسِ لَّکُم لِتُحصِنَکُم مِّن بَأسِکُم فَهلَ أَنتُم شَکِرُونَ» و به او ساختن لباس هايي براي شما آموختيم تا شما را در جنگ محافظت نمايد، پس آيا شکر مي گذاريد.
وقتي که نعمت هاي خود را که به او و خانواده اش داده بود، متذکر شد، او را به سپاسگزاري فرمان داد و اينکه کار شايسته کنند و در کارهايشان همواره خدا را مدنظر داشته باشند، و کارها را از مفسدات و مبطلات در امان دارند. چون خداوند به اعمالشان بيناست و از آن آگاه است و هيچ چيزي بر او پوشيده نمي ماند.
آيه ي 14-12:
وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَن يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَن يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ ؛ و باد را مسخر سليمان کرديم بامدادان يک ماهه راه مي رفت و شبانگاه يک ماهه راه و چشمه مس را برايش جاري ساختيم و گروهي از ديوها به فرمان پروردگارش برايش کار مي کردند و هر که از آنان سر از فرمان ما مي پيچيد به او عذاب آتش سوزان را مي چشانيديم.
يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاء مِن مَّحَارِيبَ وَتَمَاثِيلَ وَجِفَانٍ كَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَّاسِيَاتٍ اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُكْرًا وَقَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ ؛ براي وي هر چه مي خواست از بناهاي بلند و تنديسها و کاسه هايي چون حوض و، ديگهاي محکم بر جاي ، مي ساختند اي خاندان داود ، براي سپاسگزاري کاري کنيد و اندکي از بندگان من سپاسگزارند.
فَلَمَّا قَضَيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَن لَّوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِ ؛ چون حکم مرگ را بر او رانديم حشره اي از حشرات زمين مردم را بر مرگش آگاه کرد : عصايش را جويد چون فرو افتاد ، ديوها دريافتند که اگر علم غيب مي دانستند ، در آن عذاب خوارکننده نمي ماندند.
وقتي خداوند فضل خويش را بر داود عليه السلام يادآور شد فضل خود را بر فرزندش سليمان عليه الصلاة و السلام را نيز بيان نمود و فرمود: خداوند باد را مسخر سليمان کرد که به فرمان او به حرکت درمي آمد و سليمان و همه ي آنچه را که همراه او بود با خود مي برد و مسافت هاي بسيار دور و دراز را در مدت کوتاهي مي پيمود، پس در يک روز، مسافت دو ماه را طي مي کرد. « غُدُوُّهَا شَهْرٌ» يعني از صبح تا ظهر مسافت يک ماه را مي پيمود، « وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ» و از ظهر تا غروب مسافت يک ماه ديگر، « وَأَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ» و چشمه ي مس را براي او مسخر کرديم، و اسباب و وسايلي را از قبيل ظروف و ديگر چيزها که براي درست کردن فرآورده هاي مسي از آن استفاده مي شود برايش فراهم و آسان گردانيديم.
و خداوند شياطين و جن ها را نيز مسخر سليمان کرده بود که نمي توانستند از فرمان او سرپيچي کنند. « وَمَن يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ» و اگر يکي از آنها از فرما ما سرپيچي مي کرد از آتش سوزان بدو مي چشانديم. و آنان هرچه سليمان مي خواست برايش درست مي کردند، « مِن مَّحَارِيبَ» از قبيل بناها و قلعه هاي بزرگ، « وَتَمَاثِيلَ» و مجسمه ي حيوانات و جمادات، چون اين فنون را خوب بلد بودند و توانايي آن را داشتند.« وَجِفَانٍ كَالْجَوَابِ» و کاسه هاي بزرگي همچون حوض هاي بزرگ . اين کاسه ها را براي سليمان درست مي کردند که او در اين کاسه ها غذا مي داد، و به چنين کاسه هايي نياز داشت. « وَقُدُورٍ رَّاسِيَاتٍ» و براي او ديگ هايي درست مي کردند که از بس بزرگ بودند قابل جا به جايي نبوده و در جاي خود ثابت بودند. وقتي خداوند منّت و احسان خويش را بر آنها بيان کرد به آنان فرمان داد تا شکر خدا را به جاي آورند. پس فرمود:« اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ» اي خاندان داود! چون منت خدا شامل حال همه ي شما شده و منافع بسياري به شما رسيده است، « شُکرَاَ» شکر نعمت ها را که خداوند به شما داده به جاي آوريد. « وَقَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ » و بندگان سپاسگزار من اندک هستند، بلکه بيشتر بندگان، شکر خدا را به خاطر نعمت هايي که به آنها بخشيده و بلاهايي که از آنها دور نموده است به جاي نمي آورند. و شکر يعني اعتراف قلب به منت و احسان خداوند و احسان نيازمندي به آن و به کار بردن نعمت خداوند در راه اطاعت او و عدم به کارگيري آن در راه گناه و معصيت.
جن ها همواره براي سليمان کار مي کردند، آنها انسان ها را گول زده و به آنها گفته بودند که ما غيب مي دانيم و از چيزهاي پنهان آگاهي داريم. پس خداوند خواست که به بندگان نشان دهد که ادعّاي جن ها دروغ است، پس آنها براي سليمان کار مي کردند و خداوند مرگ را بر سليمان مقرر داشت و او بر عصايش تکيه زده بود و در همين حالت از جهان چشم فروبست. جن ها هر وقت از کنار او مي گذشتند، مي ديدند که او بر عصايش تکيه زده و گمان مي بردند که او زنده است و از او مي ترسيدند . گفته شده که جن ها يک سال به کار خود ادامه دادند تا اينکه موريانه بر عصاي سليمان مسلّط گرديد و هم چنان آن را مي خورد تا اينکه عصا از بين رفت و شکست، آن گاه سليمان به زمين افتاد و جن ها متفرق شدند و انسان ها فهميدند که آنان، « أَن لَّوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِي الْعَذَابِ الْمُهِينِ» اگر غيب مي دانستند در اين عذاب خوارکننده که کار سخت و دشوار بود باقي نمي ماندند. پس اگر آنها غيب مي دانستند مردن سليمان را متوجه مي شدند. مردن سليمان چيزي بود که آنها بيش از همه به آن علاقه داشتند تا از وضعيتي که در آن بودند رهايي يابند.
آيه ي 21-15:
لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتَانِ عَن يَمِينٍ وَشِمَالٍ كُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّكُمْ وَاشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ؛ مردم سبا را در مساکنشان عبرتي بود : دو بوستان داشتند ، يکي از جانب ، راست و يکي از جانب چپ از آنچه پروردگارتان به شما روزي داده است بخوريد و شکر او به جاي آوريد شهري خوش و پاکيزه و پروردگاري آمرزنده.
فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَى أُكُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَيْءٍ مِّن سِدْرٍ قَلِيلٍ؛ اعراض کردند ما نيز سيل ويرانگر را بر آنها فرستاديم و دو بوستانشان را به دو بوستان بدل کرديم با ميوه اي تلخ و شوره گز و اندکي سدر.
ذَلِكَ جَزَيْنَاهُم بِمَا كَفَرُوا وَهَلْ نُجَازِي إِلَّا الْكَفُورَ؛ آنها را که ناسپاس بودند اينچنين جزا داديم آيا ما جز ناسپاسان را مجازات مي کنيم ?
وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَقَدَّرْنَا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّامًا آمِنِينَ؛ ميان آنان و قريه هايي که برکت داده بوديم ، قريه هايي آبادان و بر، سرراه پديد آورديم و منزلهاي برابر معين کرديم در آن راهها ايمن از گزند ، شبها و روزها سفر کنيد.
فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَيْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ ؛ بر خويشتن ستم کردند و گفتند : اي پروردگار ما ، منزلگاههاي ما را از هم دور گردان ما نيز افسانه روزگارشان گردانيديم و سخت پراکنده شان ساختيم و در اين عبرتهاست براي شکيبايان سپاسگزار.
وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ؛ شيطان گمان خود را در باره آنها درست يافت و جز گروهي از مؤمنان ،، ديگران از او پيروي کردند.
وَمَا كَانَ لَهُ عَلَيْهِم مِّن سُلْطَانٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِي شَكٍّ وَرَبُّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ؛ و شيطان را بر آنان تسلطي نبود ، مگر آنکه مي خواستيم بدانيم که چه کساني به قيامت ايمان دارند و چه کساني از آن در شک هستند و پروردگار تونگهبان هر چيزي است.
سبا قبيله ي معروفي در منطقه ي جنوب يمن بود و محل سکونت آنها شهري بود که به آن «مارب» گفته مي شد. يکي از نعمت هاي خدا و الطاف او به همه ي مردم و به ويژه به عرب ها اين است که خداوند اخبار هلاک شدگان و کيفر داده شدگاني را که در کنار عرب ها بودند و آثار آنها مشاهده مي شود و مردم اخبار و حکايت آنها را براي يکديگر نقل مي کردند بيان کرده است ، تا بهتر حقيقت را تصديق نمايند، و اين امر کمک مي کند که موعظه و پند بيشتر پذيرفته شود. پس فرمود:« لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ» به درستي که براي قوم سبأ در محل سکونتشان نشانه ايست، و آن نعمت هايي بود که خداوند به آنها بخشيده و رنج هايي را نيز از آنان دور کرده بود. و اين اقتضا مي کرد که آنها خدا را بپرستند و شکر او را به جاي آورند. سپس اين نشانه را توضيح داد که « جَنَّتَانِ عَن يَمِينٍ وَشِمَالٍ» دو باغ از راست و چپ و رودخانه ي بزرگي داشتند که سيل هاي زيادي در آن جريان مي يافت. آنان در دهانه ي اين رودخانه سد بزرگ و محکمي بسته بودند که آب در آن جا ذخيره مي شد. سيل ها جاري مي گرديد و آب زيادي در آن جا جمع مي شد، سپس با اين آب باغ هاي خود را که در چپ و راست رودخانه قرار داشتند آبياري مي کردند و آن دو باغ بزرگ ميوه هاي زيادي به اندازه ي نياز آنها به بار مي آورد و موجب شادي و سرورشان مي گرديد . پس خداوند آنها را دستور داد تا شکر نعمت هاي فراوان او را به جاي آورند.
يکي ديگر از نعمت ها اين بود که خداوند شهر آنها را شهري پاکيزه قرار داده بود، چون هواي آن خوب بود و از آلودگي خبري نبود که روزي فراوان در آن وجود داشت. و يکي اين که خداوند به آن ها وعده داد که اگر شکر او را به جاي آورند آن ها را مي آمرزد و مورد رحمت خويش قرار مي دهد. بنابراين فرمود:« بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ» شهري پاک و پرودگاري آمرزنده داريد.
و ديگر اينکه وقتي خداوند دانست آنها در تجارت و کسب خود به سرزمين پربرکت و نعمت که ظاهرا همچنانکه عده اي از علماي سلف مي گويند اين سرزمين پربرکت عبارت از آبادي هاي «صنعاء» بوده است. نيز گفته شده است که مراد سرزمين شام بوده است نياز دارند اسبابي را برايشان فراهم کرد که در نهايت راحتي و آساني و در امنيت کامل مي توانستند به آن سرزمين بروند. و آبادي هاي بين محل سکونت آنان و آن سرزمين پيوسته بود، طوري که آنها از مشقت حمل کردن توشه و خوراک راه در امان بودند.
بنابراين فرمود:« وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَقَدَّرْنَا فِيهَا السَّيْرَ» و ميان آنان و آبادي هايي که پربرکت و نعمت گردانده بوديم آبادي هاي پيوسته قرار داديم و در آن جا آمد و رفت مقرر داشتيم. يعني مسافتي که آن را مي شناختند و سرگردان نمي شدند. « سِيرُوا فِيهَا لَيَالِيَ وَأَيَّامًا آمِنِينَ» شب ها و روزها بدون ترس و با اطمينان خاطر در آن سفر کنيد. و اين نعمت کامل خداوند بر آنها بود که آنان را از ترس و هراس ايمان کرد.
پس آنها يادِ خداوند نعمت دهنده و از عبادت او روي گرداندند و مست و مغرور و غرق در نعمت ها گشتند و از راحتي و آسايش به ستوه آمدند، تا اينکه خواستند و آرزو کردند که فاصله ي سفرهايشان بين اين آبادي ها زياد باشد. « وَظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ» و با کفر ورزيدن به خدا و نعمت هايش بر خود ستم کردند، آن گاه خداوند به وسيله همين نعمتي که آنان را سرکش و مغرور کرده بود کيفر داد، و بر آنها سيل مخرّب و ويرانگري فرستاد که سد آنها را خراب کرد و باغ هايشان را از بين برد.
پس آن باغ هاي زيبا و درختان پرميوه از بين رفتند و درختاني بي فايده جايگزين آن شدند. بنابراين فرمود:« وَبَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَى أُكُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَيْءٍ مِّن سِدْرٍ قَلِيل» به جاي دو باغشان دو باغ ديگر با ميوه هاي تلخ و داراي درخت گز و چيزي اندک از درخت کُنار جايگزين کرديم. پس همان طور که آنها به جاي شکرگذاري ناشکري کردند نعمت هاي زيباي آنها نيز به چيزهاي زشت و بي فايده تبديل گشت . بنابراين فرمود:« ذَلِكَ جَزَيْنَاهُم بِمَا كَفَرُوا وَهَلْ نُجَازِي إِلَّا الْكَفُورَ» اين کيفر را به سزاي آن که ناسپاسي کردند به آنها داديم. و آيا ما جز کسي را که به خدا کيفر ورزيده و ناسپاسي کرده است مجازات مي کنيم؟
وقتي خداوند اين عذاب را به آنها چشاند، متلاشي و پراکنده شدند، اين در حالي بود که قبلا در کنار هم بودند . و خداوند آنها را افسانه و سخن هايي بر سر زبان ها قرار داد که مردم حکايت آنها را بيان مي کردند و طوري شدند که مردم در رابطه با تفرقه و دسته دسته شدن از آنان به عنوان ضرب المثل استفاده مي کردند، و مي گفتند:« همچون فرزندان سبا دچار تفرقه و چند دستگي شدند.» و همه کس حوادثي را که برايشان اتفاق افتاده بود بيان مي کردند. اما از واقعه ي آنها درس عبرت نمي آموزد مگر کسي که خداوند درباره ي او فرموده است:« إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ » بي گمان در اين واقعه براي هر شکيبايي سپاسگزاري نشانه هاي عبرتي است؛ کسي که در بر ابر سختي ها صبور و شکيباست و آن را به خاطر خدا تحمل مي کند و در برابر آن اظهار خشم و ناخشنودي نمي نمايد، بلکه صبر مي ورزد و شکر نعمت هاي خداوند را مي گذارد و به آن اعتراف و اقرار مي نمايد، و خداوندي را که اين نعمت ها را به او ارزاني کرده است مي ستايد، و نعمت ها را در راه اطاعت از خدا به کار مي برد. پس چنين فردي هرگاه داستان سبا و آنچه که برايشان رخ داده است بشنود ، مي داند که اين کيفر و عذاب سزاي ناشکري نعمت خدا بوده است، و هرکس مانند آنها ناسپاسي کند به سزاي آنها گرفتار خواهد شد.
و شکر نعمت، نعمت را افزون کند و عذاب را دور مي نمايد. و پيامبران خدا در گفته هايشان صادق اند، و روز جزا حق است همان طور که نمونه هاي آن در دنيا مشاهده مي شود. سپس بيان نمود که قوم سبا کساني بودند که شيطان پندار خود را درباره آنها راست گرداند؛ آن جا که شيطان به پروردگارش گفت:« فَبِعِزَّتِکَ لَأُغوِينَّهُم أَجمَعِينَ، إِلَّا عِبَادَکَ مِنهُم المُخلَصينَ» سوگند به عزت و قدرت تو همه ي آنها را گمراه خواهم ساخت جز بندگان مخلص تو. و اين پندار و گمان شيطان بود و به اين يقين نداشت چون غيب نمي دانست و خبري از سوي خداوند براي او نيامده بود که او همه ي بندگان را گمراه خواهد کرد به جز بندگان مخلص خدا. پس قوم سبا و امثال آنها از کساني هستند که شيطان پندار خود را درباره آنها راست يافت، و آنها را دعوت داد و گمراهشان کرد، « فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ» پس، از او پيروي کردند جز گرو اندکي از مومنان که به نعمت خدا کفر نورزيده بودند. چنين کساني تحت گمان و پندار شيطان قرار نگرفتند. و احتمال دارد که داستان سبا در آنجا که فرمود:« إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ » به پايان رسيده است. سپس اين مطلب را آغاز نمود و فرمود:« وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ» و به درستي که شيطان پندارش را درباره مردم راست گرداند. پس آيه عام است و هرکس را که از شيطان پيروي نمايد شامل مي شود.
سپس خداوند متعال فرمود:« وَمَا كَانَ لَهُ عَلَيْهِم مِّن سُلْطَانٍ» و شيطان هيچ تسلّط و قدرتي بر آنها ندارد و نمي تواند آنها را به آنچه مي خواهد وادار کند، اما حکمت الهي اقتضا نمود که شيطان را بر انسان ها مسلّط گرداند و آنها را بفريبد، « لِنَعْلَمَ مَن يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِي شَكٍّ» تا بازار امتحان برپا شود و راستگو از دروغگو مشخص گردد، و کسي که ايمانش درست است و به هنگام امتحان و آزمايش و القاي شبهه ي شيطاني ثابت قدم مي ماند مشخص گردد، و کسي که ايمانش استوار نيست و با کمترين شبهه اي متزلزل مي شود و با کوچکترين انگيزه اي مي لغزد مشخص گردد. پس خداوند اين را يک امتحان قرار داده است و با آن بندگانش را مي آزمايد و پاک را از ناپاک مشخص مي گرداند. « وَرَبُّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ» و پروردگارت بر هر چيزي نگهبان است؛ بندگان را حفاظت مي کند و اعمالشان را ثبت و ضبط مي نمايد و پاداش کارهايشان را به طور کامل به آنها مي دهد.
آيه ي 23-22:
قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِيهِمَا مِن شِرْكٍ وَمَا لَهُ مِنْهُم مِّن ظَهِيرٍ ؛ بگو : بخوانيد کساني را که جز خداي يکتا خدا مي پنداريد مالک ذره اي در آسمانها و زمين نيستند و در آفرينش آن دو شرکتي نداشته اند و خدا رادر آفرينش ياري نکرده اند.
وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّى إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّكُمْ قَالُوا الْحَقَّ وَهُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ؛ شفاعت نزد خدا سود نکند ، مگر در باره کسي که او خود اجازت دهد و چون ، بيم از دلهايشان برود ، گويند : پروردگارتان چه گفت ? گويند : سخن حق گفت و او بلند مرتبه و بزرگ است.
«قُل» اي پيامبر! به کساني که چيزهايي از مخلوقات را شريک خداوند قرار مي دهند که فايده و ضرري نمي تواند برسانند، و بطلان عبادت و عجز و ناتواني آن چيزها را برايشان بيان نما و بگو:« ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ» آنان را که به جاي خداوند مي پنداريد، به فرياد بخوانيد. يعني چيزهايي را که گمان مي بريد شريک خداوند هستند بخوانيد، اما خواندن شما فايده اي ندارد، زيرا آنها کاملا ناتوانند و به هيچ صورت قادر به اجابت دعا و فرياد شما نيستند. آنها کوچکترين اختياري ندارند، « لَا يَمْلِكُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ» و نه بطور مستقل و نه بصورت مشترک مالک ذرّه اي در آسمان ها و زمين نيستند، و به همين جهت فرمود:« وَمَا لَهُمْ» و اين معبودان خيالي «فِيهمَا» در آسمان ها و زمين، « مِن شِرّکِ» هيچ مشارکت زياد و کمي ندارند. پس آنها نه مُلک و سلطنتي دارند و نه در آن شراکت دارند. شايد گفته شود با اين که آنها مالک ذرّه اي در آسمانها و زمين نيستند و هيچ مشارکتي در آفرينش و تدبير آسمان ها و زمين ندارند اما آنها ياوران مالک و وزيران او هستند، از اين رو صدا زدن و به فرياد خواندن آنها مفيد خواهد بود، چون از آن جا که مالک به آنها نياز دارد نيازهاي کساني را که دست به دامان آنها مي شوند برآورده مي سازند. پس خداوند اين را هم نفي کرد و فرمود: « وَمَا لَهُ مِنْهُم مِّن ظَهِيرٍ» و خداوند يگانه قهار از ميان آنها هيچ معاون و ياور و وزير و پشتيباني ندارد که در فرمانروايي و تدبير جهان او را ياري دهد.
پس چيزي جز شفاعت باقي نماند و آن را هم خداوند نفي کرد و فرمود:« وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ» اين انواع تخلفاتي است که به وسيله آن مشرکين به بت ها و انبازهاي خود از قبيل انسان ها و درختان و غيره متوسّل مي شوند، و خداوند همه ي اين تعلقات را قطع نمود و باطل بودن آن را بيان داشت؛ بياني که تمامي اصول و مواد شرک را قطع مي نمايد. چون مشرک که غير از خداوند را پرستش مي کند بدان جهت است که از او اميد نفع و فايده دارد، و همين اميدواري است که او را دچار شرک گردانده است. پس اگر کسي را که به فرياد مي خواند غير از خدا باشد و هيچ نفع و ضرري را نداشته باشد ، و با مالک «خدا» شريک نباشد و به وي هيچ کمک و مساعدتي نرساند، و نتواند بدون اذن و اجازه ي او شفاعت نمايد، اين فراخواني و عبادت از نظر عقل گمراهي محسوب شده و شرع نيز آن را باطل به حساب مي آورد.
بلکه آنچه شرک مي خواهد عکس آن واقع مي شود! او مي خواهد از معبود باطلش فايدهاي بدست آورد اما خداوند باطل و بي فايده بودن آن را بيان نمود. و در آيات ديگر زيان آن را براي کساني که به عبادت آن مشغول شدند بيان کرده ومي فرمايد در روز قيامت آنها به همديگر کفر مي ورزند و يکديگر را نفرين مي کنند و جايگاه همه آتش جهنّم است:« وَإِذَا حُشِرَ النَّاسُ کَانُوا لَهُم أَعدَآءَ وَکَانُوا بِعِبَادَتِهِم کَفِرينَ» و هنگامي که مردم در قيامت گرد آورده مي شوند آنان دشمن ايشان مي گردند و پرستش آنان را انکار مي نمايند.
عجيب است فرد مشرک که متکبرانه از اطاعت پيامبران روي بر مي تابد با اين استدلال که اينها انسان هستند، اما راضي است که درخت و سنگ را بپرستند و به فرياد بخواند و از عبادت خالصانه ي خداوند مهربان متکبرانه روي برتابد، و به پرستش چيزي راضي است که زيانش بيشتر از فايده اش مي باشد. و اين گونه از سرسخت ترين دشمن خود که شيطان است اطاعت مي کند. « حَتَّى إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّكُمْ قَالُوا الْحَقَّ» احتمال دارد که ضمير در اينجا به مشرکين برگردد چون آنها در عبارت ذکر شده اند و قاعده در مورد ضميرها اين است که به نزديک ترين کلمه مذکور برگردند. در اين حالت معني اين طور مي شود: در روز قيامت وقتي که ترس و اضطراب از دل هاي مشرکين دور شد و عقلشان سرجايش آمد از حالتشان در دنيا و تکذيب حقي که پيامبران آورده بودند مورد سوال واقع خواهند شد، و آنها اقرار و اعتراف مي کنند کفر و شرکي که آنها بر آن بودند باطل بود و به آنچه که خدا فرموده بود و پيامبرانش از آن خبر دادند حق است. « بَل بَدَا لَهُم مَّا کَانُوا يخفُونَ مِن قَبلُ» پس آنچه را که قبلا پنهان مي کردند برايشان آشکار مي گردد و خواهند دانست که حق از آن خداست و به گناهان خود اعتراف مي کنند. « وَهُوَ الْعَلِيُّ» و ذات خداوند برتر و بالاتر است و او فراتر از همه ي مخلوقات است و برآنها چيره مي باشد و مقامش والا و داراي صفاتي بزرزگ است. « الْكَبِيرُ» و در ذات و صفات خود بزرگ است. و از مصاديق والا بودن او اين است که فرمان خدا رفيع است و مردم در برابر آن سر تسليم فرود مي آورند، حتي متکبران و مشرکان را مي پذيرند. و اين معني آشکارتر است و سياق بر همين دلالت مي نمايد. و احتمال دارد که ضمير به فرشتگان برگردد، چون خداوند وقتي سخن بگويد فرشتگان آن را مي شنوند و سجده کنان فرو مي افتند. و اولين فرشته اي که سربلند مي کند جبرئيل است و خداوند از وحي خويش آنچه مي خواهد به او مي گويد، و چون بيهوشي و اضطراب از دل هاي فرشتگان به در رود از يکديگر در مورد اين سخن الهي که از آن بيهوش گشتند مي پرسند و مي گويند پروردگارتان چه گفت؟ پس آنان به يکديگر مي گويند: خداوند حق فرمود: بنابراين آنها يا به طور اجمالي مي گويند:« خداوند حق مي گويد» ، چرا که مي دانند خداوند جز حق نمي گويد، و يا اينکه وارد جزئيات شده و مصاديق صداقت و راستگويي و حق گويي خدا را بيان مي کنند. پس معني اين طور مي شود: مشرکاني که معبودان باطل را پرستش کرده اند که ناتواني و نقص آنها و بي فايده بودنشان را براي شما بيان داشتيم، چگونه از عبادت پروردگار بزرگ و والا مقام روي برتافته اند در حالي که فرشتگان و آنهايي که مقرب خداوند هستند چنان در برابر او فروتن مي باشند که به هنگام شنيدن سخن او بي هوش مي افتند و همه اقرار مي کنند که خداوند جز حق چيزي نمي گويد؟! اين مشرکان را چه شده که از عبادت کسي روي گردانده اند که چنين عظمت و شکوهي دارد! بسي والا و برتر است خداوند والا مقام از شرک مشرکين و از تهمت و دروغشان.
آيه ي 27-24:
قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَإِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ؛ بگو : از آسمانها و زمين چه کسي به شما روزي مي دهد ? بگو : خداي يکتا اينک ما و شما يا در طريق هدايت هستيم يا در گمراهي آشکار.
قُل لَّا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلَا نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ؛ بگو : اگر ما مرتکب جرمي شويم ، شما را باز خواست نمي کنند و اگر شمامرتکب کاري زشت گرديد ما را باز خواست نخواهند کرد.
قُلْ يَجْمَعُ بَيْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ؛ بگو : پروردگار ما ، ما و شما را گرد مي آورد ، سپس ميان ما به حق ، داوري مي کند زيرا اوست حکم کننده و دانا.
قُلْ أَرُونِي الَّذِينَ أَلْحَقْتُم بِهِ شُرَكَاء كَلَّا بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ؛ بگو : آنهايي را که شريک خدا پنداشتيد به من نشان بدهيد هرگز ، که اوست خداي پيروزمند و حکيم.
خداوند جلّ جلاله پيامبرش محمد(ص) را فرمان مي دهد تا از کساني که به خدا شرک ورزيده اند در رابطه با صحت و درستي شرکشان سوال کند:« قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» بگو: چه کسي از آسمان و زمين به شما روزي مي دهد؟ آنها بايد اقرار کنند که خداوند به آنها روزي مي دهد، و اگر اقرار نکردند، « قُلِ اللَّهُ» بگو: خداوند به شما روزي مي دهد، و کسي نيست که اين سخن را رد کند. پس وقتي روشن شد که تنها خداوند است که از آسمان ها و زمين روزي مي رساند و باران را برايتان مي فرستد و گياهان را براي شما مي روياند و چشمه ها را مي جوشاند واز درختان ميوه مي آفريند، و حيوانات را براي روزي و سود شما آفريده است، چرا شما کساني را پرستش مي کنيد که هيچ رزقي به شما نمي دهند و هيچ فايده اي به شما نمي رسانند؟ « وَإِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ» و از ما و شما يک گروه بر هدايت يا بر گمراهي مي باشد . و اين سخن را کسي مي گويد که حق برايش روشن گرديده و راه درست برايش واضح گشته و به حقّي که او برآن است و به باطل بودن آنچه که طرفش بر آن قرار دارد يقين کرده است. يعني دلايل آشکار را در نظر ما و شما برايتان توضيح داده ايم که در نظر ما و شما برايتان توضيح داده ايم که در پرتو آن به يقين دانسته مي شود چه کسي برحق است و چه کسي بر باطل مي شود، و چه کسي هدايت يافته و چه کسي گمراه شده است؟ و بعد از اين تبيين و توضيح هيچ فايده اي در تعيين اهل حق و باطل وجود ندارد.
پس کسي که مردم را به عبادت خداوند آفريننده دعوت مي کند؛ خداوندي که همه مخلوقات را آفريده و به شيوه هاي گوناگون در آنها تصرف مي نمايد؛ خدايي که همه ي نعمت ها را به آنها ارزاني داشته و به آنها روزي داده و رنج ها را از آنان دور کرده است؛ خداوندي که ستايش همه او را سزاست و فرمانروايي همه از آن اوست، و تمامي فرشتگان و همه مخلوقات در برابر شکوه و هيبت او فروتن اند و در برابر عظمت او کرنش مي کنند، و همه شفاعت کنندگان بيم او را دارند، و هيچ کسي از آنان جز با اجازه ي او که بزرگوار و بلند مرتبه است شفاعت نمي کند؛ خداوندِ والا و بزرگ که در ذات و صفات و کارهايش والا و بزرگوار است و داراي هر کمال و شکوه و جمالي است، و هر نوع و حمد و ستايش و مجد و عظمتي سزاوار اوست. پس هرگاه کسي را که دعوت مي کند به چنين خدايي نزديک شويد و عبادت را فقط براي او انجام دهيد و عبادت غير خدا نهي مي کند با کسي مقايسه کنيد که به بت ها و قبرها تقرب مي جويد؛ بت ها و قبرهايي که توان آفريدن و روزي دادن را ندارند، و نمي توانند هيچ سود و زياني را براي خودشان و کساني که آنها را پرستش مي نمايند برسانند، و مرگ و زندگي و رستاخيز در دست آنها نيست، بلکه جماداتي هستند که نمي فهمند ، و دعا و فرياد کساني را که آنها را پرستش مي کنند نمي شنوند، و اگر نيز بشنوند جواب نخواهند داد، و در روز قيامت به شرک آنها کفر مي ورزند، و از آنها بيزاري مي جويند، و يکديگر را نفرين مي کنند، و آنها هيچ بهره و مشارکتي در فرمانروايي جهان هستي ندارند و در آفرينش آن نيز به خداوند کمک نکرده اند ، و به طور مستقل و بدون اجازه ي خدا حق شفاعت ندارند، پس کسي که چنين معبودي را به فرياد مي خواند و با انواع عبادت ها و به هر طريق ممکني به او تقرب مي جويد و با کسي دشمني مي ورزد که عبادت را خالصانه براي خدا انجام مي دهد، و پيامبران خدا را تکذيب مي نمايد؛ پيامبراني که پيامشان اين بوده است که فقط خداي يگانه را پرستش کنيد، اگر اين دو نفر و اين دو گروه را با هم مقايسه کني روشن است که گروه هدايت يافته کدام است و گمراه کدام مي باشد و بدبخت و شقي کدام است و خوشبخت و سعادتمند کدام است؟ و احتياجي نيست که مشخص گردد کدام گروه هدايت يافته يا گمراه است، چون توصيف حالت، بهتر از تصريح و گفتن ، قضيه را روشن مي کند.
« قُل لَّا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلَا نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ» بگو: هرکدام از ما و شما درباره ي عمل خود مورد سوال واقع مي شود؛ از شما درباره ي گناهان ما اگر گناه کرده باشيم سوال نمي شود، و ما نيز از کارهايي که شما مي کنيد مورد سوال واقع نخواهيم شد. پس هدف ما و شما بايد طلب حق و در پيش گرفتن راه عدالت و انصاف باشد.
و آنچه ما مي کرديم نبايد شما را از تبعيت از حق باز دارد، زيرا احکام دنيا مبتني بر ظواهر امر است و در آن از حق تبعيت مي گردد و از باطل اجتناب ورزيده مي شود. اما اعمال در سراي آخرت مورد بررسي قرار مي گيرند و داورترينِ داوران و عادل ترين عادلان درباره آن قضاوت مي نمايد.
بنابراين فرمود:« قُلْ يَجْمَعُ بَيْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنَا» بگو: پروردگارمان ما را گرد مي آورد، سپس در ميان ما حکم مي نمايد و به تبع آن راستگو از دروغگو مشخص مي گردد، و کسي که سزاوار پاداش است از کسي که سزاوار عذاب است مشخص مي شود. « وَهُوَ الْفَتَّاحُ» و او داور قضاياي پيچيده است، « الْعَلِيمُ» و به آنچه که بايد حکم شود داناست.
«قُل» اي پيامبر واي کسي که در جاي او قرار گرفته اي! به مشرکان بگو:« أَرُونِي الَّذِينَ أَلْحَقْتُم بِهِ شُرَكَاء» کساني را که به عنوان شريک خدا به او ملحق ساخته ايد به من نشان دهيد. يعني آنها کجا هستند؟ و راه شناخت آنها چيست؟ و آيا آنها در زمين هستند يا درآسمان؟ و خداوند که داناي پنهان و پيداست به ما خبر داده که او در جهان هستي شريکي ندارد.« وَيعبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يضُّرُّهُم وَلَا ينفَعُهُم وَيقُولُونَ هَوُلَآءِ شُفَعَونُاَ عِنَدَ اللَّهِ قُل أَتُنبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا يعلَمُ» و به جاي خداوند چيزهايي را مي پرستند که به آنها هيچ سود و زياني نمي رسانند، و مي گويند: « اينها براي ما نزد خدا شفاعت مي کنند» بگو:« آيا خدا را به چيزي آگاه مي کنيد که نمي داند؟!» « وَمَا يتَّبِعُ الَّذِينَ يدعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ شُرَکَآءَ إِن يتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنِ وَإِن هُم إِلَّا يخرُصُونَ» و کساني که به جز خداوند انبازاني را به فرياد مي خوانند جز از گمان پيروي نمي کنند و آنها فقط تخمين مي زنند.
همچنين بندگان خاص خدا از قبيل پيامبران شريکي براي خدا نمي شناسند، پس اي مشرکان! کساني را که با گمان باطل خود شريک خدا قرار داده ايد به من نشان بدهيد. آنها نمي توانند به اين سوال پاسخ بدهند، بنابراين فرمود:« کَلَّا» هرگز! يعني خداوند شريک و همتايي ندارد، « بَلْ هُوَ اللَّهُ» بلکه او خداوندي است که جز او کسي شايسته ي پرستش نمي باشد. « العزِيزُ» و بر همه چيز چيره و غالب است و همه مسخّر و تحت تدبير او مي باشند. « الْحَكِيمُ» و فرزانه و با حکمت است، و هرآنچه را که آفريده خوب آفريده و بهترين قانون را مشروع نموده است. و اگر خداوند در شريعت و قانون خويش حکمتي جز امر به توحيد و يگانه پرستي و اينکه توحيد راه نجات است، و همچنين جز نهي از شرک و اينکه شرک راه شقاوت و هلاکت است، را بيان نمي کرد همين به عنوان دليل بر کمال حکمت او کافي بود، و هر آنچه را خداوند بدان امر نموده و يا از آن نهي کرده مشتمل بر حکمت است.
آيه ي 30-28:
وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ؛ تو را به پيامبري نفرستاديم ، مگر بر همه مردم ، مژده دهنده و بيم دهنده ولي بيشتر مردم نمي دانند.
وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ؛ و مي گويند : اگر راست مي گوييد ، اين وعده چه وقت فرا رسد ?
قُل لَّكُم مِّيعَادُ يَوْمٍ لَّا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سَاعَةً وَلَا تَسْتَقْدِمُونَ؛ بگو : آن روز که ميعاد شماست ، نه ساعتي تاخير کنيد و نه ساعتي پيش ، افتيد.
خداوند متعال خبر مي دهد که او پيامبرش (ص) را نفرستاده است مگر براي اينکه همه ي مردم را به پاداش خداوند مژده دهد، و آنها را از اعمال و کارهايي که باعث پاداش خداوندي مي شود آگاه نمايد. نيز آنها را از عذاب خداوند بترساند و آنان را از کارهايي که باعث گرفتار شدن به عذاب او مي گردد با خبر کند. پس چيزي در اختيار تو نيست و انجام دادن آنچه که تکذيب کنندگان به تو پيشنهاد مي کنند وظيفه ي تو نمي باشد، بلکه آنها در دست خدا هستند.« وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ» ولي بيشتر مردم نمي دانند. يعني آگاهي و دانش درستي ندارند؛ يا نادان و جاهل هستند و يا اينکه مي دانند اما از روي عناد و کينه توزي مخالفت مي ورزند و به علم خود عمل نمي کنند، انگار که آنها علم و آگاهي ندارند. و از آنجا که علم و آگاهي ندارند زماني که پيامبر پيشنهاد آنان را عملي نکرد، اين را سببي براي نپذيرفتن دعوت او قرار دادند.
يکي از پيشنهادهاي آنان اين بود که پيامبر عذابي را که آنها را از آن ترسانده بود به شتاب و فوري بر آنان نازل کند:« وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» و مي گويند: اگر راستگوييد اين وعده کي خواهد بود؟ اين ستمي بود از جانب آنها. چه ملازمتي هست ميان راستگو بودن پيامبر و اين که آمدن زمان عذاب را بگويد؟ و آيا اين جز نپذيرفتن حق و بي خردي چيزي ديگر است؟ چنانچه در امور دنيا کسي به نزد قومي بيايد که به صداقت و خيرخواهي او واقف باشند، و دشمني نيز داشته باشند که در پي ضربه زدن به آنان باشد و براي آنها خود را آماده نمايد، اگر چنين فرد خيرخواهي بگويد: دشمن شما را ديده ام که به سويتان حرکت کرده و مي خواهد با شما حمله ور شود و شما را ريشه کن کند، اگر برخي از مردم به اين فرد بگويند: اگر راستگو هستي به ما بگو که دشمن چه لحظه اي نزد ما مي رسد و هم اکنون کجاست؟ آيا کسي که چنين بگويد عاقل به حساب مي آيد يا اينکه به بي خردي و جنون او حکم مي شود؟ البته چنين فردي احتمال راستگو و دروغگو بودن را دارد، چرا که ممکن است دشمن به سوي گروهي ديگر برود، يا منصرف شود، و يا آنها توان دفاع از خودشان را داشته باشند.
اما چه حالي خواهد داشت کسي که راستگوترين انسان را تکذيب کند که در خبر دادنش در مورد عذاب روز قيامت معصوم است و از سر هوي و هوس سخن نمي گويد؛ عذابي که در آن هيچ شکي نيست، و هرگز نمي توان آن را دفع نمود و در برابر آن ياوري به دست آورد؟! آيا رد کردن خبر او به دليل اينکه زمان اتفاق افتاده عذاب را بيان نکرده است نهايتِ بي خردي نيست؟! «قُل» به آنها بگو و آنان را از وقت وقوع عذاب که هيچ شکي در آن نيست خبر ده، « لَّكُم مِّيعَادُ يَوْمٍ لَّا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سَاعَةً وَلَا تَسْتَقْدِمُون» وعده ي شما روز مشّخصي است که لحظه اي از آن پيش و پس نخواهيد شد. پس بترسيد از آن روز و براي آن آمادگي پيدا کنيد.
آيه ي 33-31:
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَن نُّؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْآنِ وَلَا بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْلَا أَنتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ ؛ و کافران گفتند : ما نه به اين قرآن ايمان مي آوريم و نه به کتابهاي پيش از آن اگر ببيني ، آن روز که ستمکاران را به پيشگاه پروردگارشان نگه دارند ، رو به يکديگر کنند و سخن گويند زبون شدگان به قدرتمندان گويند :اگر شما نبوديد ، ما ايمان آورده بوديم.
قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الْهُدَى بَعْدَ إِذْ جَاءكُم بَلْ كُنتُم مُّجْرِمِينَ؛ قدرتمندان به زبون شدگان گويند : آيا از آن پس که شما را به راه ، هدايت فرا خواندند ، ما شما را باز داشتيم ? نه ، شما خود گناهکار بوديد.
وَقَالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّكْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَادًا وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِي أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ ؛ زبون شدگان به قدرتمندان گويند : نه ، شما شب و روز حيلت مي کرديد ،، آنگاه که ما را فرمان مي داديد که به خداي يکتا کافر شويم و براي او همتاياني قرار دهيم و چون عذاب را ببينند در دل پشيماني کنند و ما غلها را بر گردن کافران بگذاريم آيا نه چنين است که در برابر اعمالشان مجازات مي شوند ?
خداوند خبر مي دهد ميعاد کساني که بر آمدن عذاب عجله و شتاب دارند حتما به هنگام فرا رسيدن زمانش خواهد آمد. سپس حالت آنها را در آن روز بيان کرد و فرمود: اگر حالت آنها را ببيني آن گاه که نزد پروردگارشان نگاه داشته مي شوند و سران کفر و گمراهي و کساني که از آنها پيروي مي کردند جمع مي شوند، حالتي وحشتناک را مشاهده خواهي کرد، و مي بيني که چگونه با يکديگر گفتگو مي کنند، « يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا» مستضعفان و زيردستان که پيروان هستند، « لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا» به مستکبران و رهبران مي گويند:« لَوْلَا أَنتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ» اگر شما نبوديد ما ايمان مي آورديم، اما شما بين ما و بين ايمان آوردنمان حايل گشتيد و ناسپاسي را برايمان آراستيد. پس ما از شما پيروي کرديم . منظورشان اين است که سران عذاب داده شوند، اما آنها مورد عذاب قرار نمي گيرند.
« قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الْهُدَى بَعْدَ إِذْ جَاءكُم بَلْ كُنتُم مُّجْرِمِينَ» مستکبران به صورت پرسش و در حالي که مي گويند همه ي ما در جرم و گناه شريک هستيم، به مستضعفان مي گويند:آيا ما با زور و قدرت شما را از هدايتي که برايتان آمده بود بازداشتيم؟ خير، بلکه شما خود مجرم بوديد. يعني با اختيار خود به جرم و گناه دست يازيديد، و شما را بر آن مجبور نکرديم، اگرچه ما گناه و جنايت را برايتان زيبا و آراسته جلوه داديم و ما بر شما هيچ سلطه و قدرتي نداشتيم.
« وَقَالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّكْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَادًا » و مستضعفان مي گويند: بلکه توطئه ي شب و روز شما سبب شد که ما از هدايت بازمانيم، چرا که شما کفر را براي ما زيبا جلوه داديد و ما را به سوي آن دعوت مي کرديد و مي گفتيد: آن حق است، و حق را مورد عيب جويي قرار مي داديد و ادعا نموديد که باطل است. و همواره به توطئه ومکر مي پرداختيد تا اينکه ما را فريب داديد و دچار فتنه امان کرديد. پس اين گفتگو به آنها فايده اي نمي دهد جز اينکه از يکديگر بيزاري مي جويند و پشيماني بزرگ عايدشان مي شود. بنابراين فرمود:« وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ» و دلايلي که هريک براي نجات خود از عذاب مي آورد کارساز نيست و هريک مي داند که او ستمگر و سزاوار عذاب مي باشد. پس هريک از آنها به شدّت پشيمان مي شود و آرزو مي کند که اي کاش برحق بود و باطلي که او را به اين عذاب گرفتار کرده اس رها مي کرد! و آنها اين را در دل خود مي گويند چون از اقرار عليه خود مي ترسند. و در بعضي جايگاه هاي قيامت و وقتي که وارد آتش مي شوند اين پشيماني را آشکارا اعلام مي دارند:« وَيومَ يعَصُّ الظَّالِمُ عَلَي يدَيهِ يقُولُ يلَيتِنِي اتَّخَذتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلَاَ، يويلَتَي لَيتَنِي لَم أَتَّخَذِ فُلَانَا خَلِِيلَاَ» و روزي که ستمگر دست هايش را گاز مي گيرد و مي گويد: اي کاش همراه با پيامبر راهي بر مي گرفتم! اي واي بر من ! کاش فلاني را به دوستي بر نمي گرفتم! « وَقَالُوا لَو کُنَّا نَسمَعُ أَو نَعقِلُ مَا کُنَّا فِِي أَصحَبِ السَّعير، فَاعتَرفُوا بِذَنبِهِم فَسُحقَاَ لِّأَصحَبِ السَّعير» و مي گويند : « اگر مي شنيديم يا خرد مي ورزيديم در زمره ي دوزخيان قرار نمي گرفتيم. پس به گناهانشان اعتراف مي کنند. نفرين بر دوزخيان باد.
« وَجَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِي أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا» و ما بر گردن کافران زنجيرها مي اندازيم و به زنجير کشيده مي شوند، همان طور که زنداني با زنجير بسته مي شود. خداوند متعال فرموده است: « إِذِ الأَغلَلُ فِي أَعنَقِهِم وَالسَّلَسِلُ يسحَبُونَ ، فِي الحَمِِيمِ ثُمَّ فِي النَّارِ يسجَرُونَ» آن گاه که طوق ها و زنجيرها بر گردنشان است و در آتش داغ کشيده شده، و انگهي در آتش سوخته مي شوند. « هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ» اين عذاب و شکنجه و زنجيرها و طوق هاي سنگين جزاي کفر و گناهاني است که مي کردند.
آيه ي 39-34:
وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ؛ ما هيچ بيم دهنده اي به قريه اي نفرستاديم ، جز آنکه توانگران عياشش گفتند : ما به آنچه شما را بدان فرستاده اند ايمان نمي آوريم.
وَقَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ؛ و گفتند : اموال و اولاد ما از همه بيشتر است و کس ما را عذاب نکند.
قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء وَيَقْدِرُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ؛ بگو : پروردگار من است که روزي هر کس را که بخواهد فراوان مي کند و برهر که بخواهد تنگ مي گيرد ولي بيشتر مردم نمي دانند.
وَمَا أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُم بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِندَنَا زُلْفَى إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُوْلَئِكَ لَهُمْ جَزَاء الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِي الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ ؛ اموال و اولادتان چيزي نيست که شما را به ما نزديک سازد مگر آنان ، که ايمان آورده اند و کارهاي شايسته کرده اند ، که پاداش اينان به سبب اعمالشان دو برابر است و ايمن در غرفه هاي بهشت هستند.
وَالَّذِينَ يَسْعَوْنَ فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ أُوْلَئِكَ فِي الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ؛ آنان که به آيات ما مي تازند و مي پندارند که از ما مي گريزند ، طعمه عذابند.
قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ وَمَا أَنفَقْتُم مِّن شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ؛ بگو : پروردگار من است که روزي هر که از بندگانش را که بخواهد فراوان مي کند يا او را به تنگي مي افکند و اگر چيزي انفاق کنيد ، عوضش را خواهد داد و او بهترين روزي دهندگان است.
خداوند متعال از حالت امتّ هاي گذشته خبر مي دهد؛ امتّ هايي که پيامبران را تکذيب کردند، و مي فرمايد: حالت آنها همان حالت و وضعيت کساني است که پيامبرشان محمّد(ص) را تکذيب کردند. و هر زمان خداوند پيامبري به آبادي و شهري فرستاده است صاحبان قدرت و نعمت، رسالت پيامبر را انکار کرده اند و نعمت هايي که از آن برخوردار بوده اند آنان را مغرور ساخته و بدان افتخار ورزيده اند.
« وَقَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ» و گفتند: ما از کساني که از حق پيروي کرده اند اموال و اولاد بيشتري داريم، و عذاب داده نخواهيم شد. يعني پس از مرگ زنده نخواهيم شد، و اگر هم زنده گردانده شويم کسي که در دنيا به ما اين همه اموال و اولاد بخشيده است در آخرت نيز مال و فرزند بيشتري به ما خواهد داد و ما را عذاب نمي دهد.
خداوند به آنها پاسخ داد که فراوان بودن روزي وکم بودن آن دليلي بر آنچه گمان مي بريد نيست، چرا که روزي تحت خواست خداوند است؛ اگر بخواهد آن را براي بنده اش زياد و فراوان مي نمايد و اگر بخواهد آن را اندک و کم مي دارد.
« وَمَا أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُم بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِندَنَا زُلْفَى» و اموال و فرزندانتان چيزي نيستند که شما را به خدا نزديک سازند، بلکه تنها چيزي که انسان را به خدا نزديک و مقرب مي سازد ايمان آوردن به آنچه پيامبران آورده اند مي باشد ، و عمل صالح نيز که از لوازم ايمان است انسان را مقرب درگاه خدا مي سازد. و کساني که ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند پاداش آنها چند برابر است و به هر نيکي آنها ده برابر تا هفتصد برابر و بيشتر پاداش داده مي شود که اندازه ي پاداش آنها را کسي جز خدا نمي داند. « وَهُمْ فِي الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ» و آنها در منازل بلند و بسيار مرتفع سکونت دارند و در آنجا در امن و امان و با آرامش خاطر به سر مي برند، چون در آن انواع لذت ها وجود دارد و خطر بيرون رفتن از آنجا و يا ناراحت شدن آنان را تهديد نمي کند.
« وَالَّذِينَ يَسْعَوْنَ فِي آيَاتِنَا مُعَاجِزِينَ» و کساني که براي ابطا ل آيات ما مي کوشند، و آن را تکذيب مي نمايند، و در تلاش اند که ما و پيامبران ما را درمانده سازند، و تصور مي کنند که خواهند توانست، « أُوْلَئِكَ فِي الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ» ايشان در عذاب آتش سوزان احضار خواهند شد، و معبودانشان به ايشان هيچ سودي نمي بخشد. سپس خداوند دوباره تکرار کرد که « يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ» تا فرموده اش بر آن مترتب گردد که مي فرمايد:« وَمَا أَنفَقْتُم مِّن شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ» و هرآنچه از نفقه هاي واجب و مستحب که به خويشاوند يا همسايه يا يتيم يا به فرد بينوايي و يا به غير آنان بدهيد خداوند جاي آن را پر مي کند. پس گمان نبريد که بخشيدن و انفاق کردن روزي را کم مي کند، بلکه خداوند وعده داده که جاي آن را پر نمايد، « وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ» و خداوند بهترين روزي دهندگان است، پس، از او طلب روزي کنيد و با استفاده از اسبابي که شما را بدان امر نموده در پي روزي تلاش نماييد.
آيه ي 42-40:
وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا ثُمَّ يَقُولُ لِلْمَلَائِكَةِ أَهَؤُلَاء إِيَّاكُمْ كَانُوا يَعْبُدُونَ؛ روزي که همه را گرد آورد ، آنگاه ملائکه را گويد ، آيا اينان بودند که ، شما را مي پرستيدند ?
قَالُوا سُبْحَانَكَ أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِم بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ ؛ مي گويند : تو منزهي تويي ولي ما ، نه آنها اينان جنها را مي پرستيدند و بيشترين به آنها ايمان داشتند.
فَالْيَوْمَ لَا يَمْلِكُ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ نَّفْعًا وَلَا ضَرًّا وَنَقُولُ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّتِي كُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ؛ آن روز به يکديگر هيچ سود و زياني نتوانيد رساند و به ستمکاران گوييم : بچشيد عذاب آتشي را که دروغش مي انگاشتيد.
« وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا» و روزي که خداوند کساني را که غير از او را پرستش مي کرده اند و آنچه را که مي پرستيده اند از قبيل ملائکه و غيره جملگي را گرد مي آورد، « ثُمَّ يَقُولُ لِلْمَلَائِكَةِ» سپس در قالب سرزنش کساني که فرشتگان را پرستش کرده اند به فرشتگان مي گويد:« أَهَؤُلَاء إِيَّاكُمْ كَانُوا يَعْبُدُونَ» آيا اينان شما را پرستش مي کرده اند؟
پس، از عبادت و پرستش آنان تبّري مي جويند و « قَالُوا سُبْحَانَكَ» مي گويند: تو پاک و منزهي از اينکه شريک يا همتايي داشته باشي.« أَنتَ وَلِيُّنَا مِن دُونِهِم» تو يار و ياور مايي، و ميان ما و آنها هيچ دوستي و مودّتي وجود ندارد، ما به سرپرستي ِ تو نيازمنديم و چاره اي نداريم جز اينکه ياور ما باشي. پس چگونه کسي ديگر را دعوت مي نماييم تا ما را پرستش کند؟ و يا چگونه صلاحيت داريم که شريک و انباز تو باشيم؟!
« بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ» بلکه اين مشرکان، شيطان ها را پرستش مي کردند و شياطين آنها را به پرستش ما يا پرستش ديگر چيزها دستور مي دادند و ايشان از آنها پيروي مي کردند. و اطاعت از شيطان ها به مثابه ي پرستش آنهاست، چون عبادت همان طاعت است. همان طور که خداوند خطاب به همه ي کساني که چيزهايي را شريک او مي سازند گفته است:« أَلَم أَعهَد إِلَيکُم يبَني ءادَمَ أنِ لَّا تَعبُدُوا الشَّيطَنَ إِنَّهُ لَکُم عَدُو مُّبِينُ ، وَأَن اعبُدُونِي هَذَا صِراطُ مُستَقِيمُ» اي فرزندان آدم! آيا از شما عهد نگرفتم که شيطان را پرستش نکنيد، چرا که او دشمن آشکار شما مي باشد؟ و مرا بپرستيد، اين است راه راست.« أَكْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ» و بيشترشان به آنها ايمان داشته اند. يعني جن ها را تصديق کرده و فرمانبردارشان بوده اند، چون ايمان يعني تصديقي که موجب فرمانبرداري و اطاعت مي شود.
وقتي که از آنها اظهار بيزاري مي کنند خداوند متعال خطاب به آنان مي فرمايد:« َالْيَوْمَ لَا يَمْلِكُ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ نَّفْعًا وَلَا ضَرًّا» امروز هيچ يک از شما نمي تواند براي ديگري سود و زياني داشته باشد چرا که روابط شما قطع گرديده است. « وَنَقُولُ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا» و به کساني که با کفر ورزيدن وانجام گناهان بر خويشتن ستم کرده اند بعد از آن که آنها را وارد جهنم مي کنيم مي گوييم: « ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّتِي كُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ» طعم عذابي را بچشيد که آن را دروغ مي انگاشتيد. پس امروز شما آن عذاب را با چشم هاي خود مشاهده مي کنيد و به سزاي تکذيب و دروغ انگاشتن و فرار نکردن از اسباب آن وارد آن مي شويد.
آيه ي 45-43:
وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَذَا إِلَّا رَجُلٌ يُرِيدُ أَن يَصُدَّكُمْ عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُكُمْ وَقَالُوا مَا هَذَا إِلَّا إِفْكٌ مُّفْتَرًى وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءهُمْ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِينٌ ؛ چون آيات روشن ما بر آنان خوانده شد ، گفتند : جز اين نيست که اين مردي ، است که مي خواهد شما را از آنچه پدرانتان مي پرستيدند باز دارد و گفتند : اين جز دروغي به هم بافته ، چيز ديگري نيست و کساني که به خدا کافر شده بودند ، چون سخن حق بر آنها نازل شد گفتند : اين چيزي جز جادويي آشکار نيست.
وَمَا آتَيْنَاهُم مِّن كُتُبٍ يَدْرُسُونَهَا وَمَا أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ قَبْلَكَ مِن نَّذِيرٍ؛ پيش از اين کتابي که آن را بخوانند به آنها نداده ايم و پيش از تو بيم دهنده اي بر آنان نفرستاده ايم.
وَكَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَيْنَاهُمْ فَكَذَّبُوا رُسُلِي فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ؛ و کساني که پيش از آنها بودند پيامبران را تکذيب کردند و اينان خود، به ده يک آنچه به آنها داده بوديم نرسيده اند ، و با اين حال پيامبران مراتکذيب کردند پس عقوبت من چه سخت بود.
خداوند از مشرکان خبر مي دهد بدانگاه که آيات روشنگر خداوند و دلايل آشکار حجت هاي قاطع او به نزد آنها مي آيد؛ آياتي که بر هر خير و خوبي راهنمايي مي نمايد و از هر شري باز مي دارد، و بزرگترين نعمتي بود که به نزدشان آمد و مي بايست به آن ايمان آورند و آن را تصديق نمايند و فرمان برند، اما آنها عکس آنچه که مي بايست انجام دهند انجام دادند، و کسي که آيات خدا را آورد تکذيب کردند و گفتند:« مَا هَذَا إِلَّا رَجُلٌ يُرِيدُ أَن يَصُدَّكُمْ عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُكُمْ» او مردي است که مي خواهد شما را از آنچه پدرانتان پرستش مي کرده اند باز دارد. يعني اين پيامبر که شما را به يگانه پرستي فرا مي خواند هدفش اين است که سنتّ ها و عادات پدرانتان را رها کنيد؛ پدراني که آن ها را بزرگ مي داريد و دنباله رو آنان مي باشيد.پس آنها حق را به خاطر تبعيد از روش گمراهان رد کردند و نپذيرفتند، و دليل و شبهه اي براي اين عمل خود ارائه ندادند. اين چه دليل و شبهه اي است که هنگامي که پيامبران برخي از گمراهان را به پيروي از حق دعوت نمودند ادعا کردند که اين، راه برادران و نياکانشان است؟!
البته اگر دقت شود به اين نتيجه مي رسيم هرگاه حقي رد شده باشد، يگانه دليلي که رد کنندگان به آن استناد کرده اند اقوال و گفته هاي گمراهان از قبيل مشرکان، دهري ها، فلاسفه و صائبان و ملحدين بوده است. و اينها الگوي هرکسي هستند که حق را نمي پذيرد و تا قيامت اين گونه است. مشرکين که کارپدرانشان را الگوي خود گرداندند و آن را وسيله اي براي دفع آنچه پيامبران آوردند قرار دادند، از حق انتقاد به عمل آوردند و به آن طعنه زدند، « وَقَالُوا مَا هَذَا إِلَّا إِفْكٌ مُّفْتَرًى» و گفتند: اين قرآن دروغي است که اين مرد خودش آن را برساخته است.
« وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءهُمْ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِينٌ» و کافران درباره ي حق چون به آنان برسد مي گويند: اين جادويي است آشکار. و آنها اين گونه حق را تکذيب مي کردند و بي خردان را گول مي زدند. وقتي خداوند متعال دلايلي را بيان کرد که آنها براي رد کردن و نپذيرفتن حق ارائه دادند، فرمود: اينها حتي به عنوان شبهه نيز پذيرفته نمي شوند، گذشته از اينکه حجت و دليل باشند، و فرمود: اگر آنها بخواهند حجت و دليلي بياورند هيچ مستندي ندارند:« وَمَا آتَيْنَاهُم مِّن كُتُبٍ يَدْرُسُونَهَا» و به آنان کتاب هايي نداده ايم تا آن را بخوانند و منبع استناد آنها باشند. « وَمَا أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ قَبْلَكَ مِن نَّذِير» و پيش از تو به سوي آنان هيچ هشدار دهنده اي نفرستاديم تا گفته ها و حالات او را براي خود دليل قرار دهند، و آنچه را که تو آورده اي رد کنند. پس آنها دانشي ندارند.
سپس خداوند آنها را از سرنوشت امتّ هاي تکذيب کننده ي قبل از اينها برحذر داشت و فرمود:« وَكَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَيْنَاهُمْ» و کساني که پيش از آنان بودند آيات و کتاب هاي آسماني را تکذيب کردند، و اينها که هم اکنون مورد خطاب هستند به يک دهم قوت و قدرتي که به آنها داده بوديم نرسيده اند، « فَكَذَّبُوا رُسُلِي فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ» و آنها پيامبران مرا تکذيب کردند، پس بنگر که چگونه کيفرشان دادم. خداوند از کيفرهايي که به آنها داده ما را آگاه کرده است؛ برخي را غرق نمود و برخي را با زمين لرزه هلاک کرد، و برخي از آنان را به وسيله ي باد عقيم نابود کرد، و بعضي به وسيله ي صداي تند و وحشتناک نابود گشتند، و برخي در دل زمين فرو رفتند و برخي را نيز از آسمان سنگباران کرد. پس بپرهيزيد اي تکذيب کنندگان از اين که به تکذيب خود ادامه دهيد که آن گاه خداوند شما را همان گونه کيفر مي دهد و گرفتار عذاب مي سازد که ملت هاي گذشته را کيفر داد.
آيه ي 50-46:
قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَّكُم بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ ؛ بگو : شما را به يک چيز اندرز مي دهم : يک يک و دو دو براي خدا قيام کنيد سپس بينديشيد ، تا بدانيد که در يار شما ديوانگيي نيست اوست که شما را از آمدن عذابي شديد مي ترساند.
قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ؛ بگو : هر مزدي که از شما طلبيده ام ، از آن خودتان باد مزد من تنها برعهده خداست اوست که بر هر کاري ناظر است.
قُلْ إِنَّ رَبِّي يَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَّامُ الْغُيُوبِ؛ بگو : پروردگار من الهامبخش سخن حق است داناي غيبهاست.
قُلْ جَاء الْحَقُّ وَمَا يُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا يُعِيدُ؛ بگو : حق فراز آمد و باطل نماند و ياراي بازگشتنش نيست.
قُلْ إِن ضَلَلْتُ فَإِنَّمَا أَضِلُّ عَلَى نَفْسِي وَإِنِ اهْتَدَيْتُ فَبِمَا يُوحِي إِلَيَّ رَبِّي إِنَّهُ سَمِيعٌ قَرِيبٌ؛ بگو : اگر، من گمراه شوم زيانش بر من است ، و اگر به راه هدايت روم بدان سبب است که پروردگار من به من وحي مي کند او شنوا و نزديک است.
« قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ» اي پيامبر! به اين تکذيب کنندگان که حق را تکذيب و آن را مورد عيب جويي قرار مي دهند و حامل آن را نيز طعنه مي زنند. بگو: من شما را فقط به يک خصلت نصيحت مي کنم ، و شما را به آن راهنمايي مي نمايم که آن را در پيش بگيريد، و آنچه شما را بدان مي خوانم راهي ميانه و دادگرانه است، و شما را به اين فرا نمي خوانم که از سخن من پيروي کنيد. من نمي گويم گفته ي خودتان را بدون سبب رها کنيد بلکه از روي فکر و انديشه از آن دست برداريد. و آنچه شما را به آن فرا مي خوانم اين است:« أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى» که با همّت و نشاط و اراده براي پيروي از حقيقت دوست و يگانه پرستي به پاخيزيد و با همديگر بنشينيد و در اين باره به گفتگو بپردازيد، و به تنهايي در اين مورد فکر کنيد و هريک خويشتن را مورد خطاب قرار دهد. و به تنهايي يا دو نفر دو نفر براي خدا برخيزيد و انديشه ي خود را به کار بنديد و در احوال پيامبرتان فکر کنيد که آيا اين پيامبر ديوانه است و در سخن و هيئت و صفت او ديوانگي وجود دارد؟ يا اينکه او پيامبري راستگوست که شما را از آنچه به زبانتان است برحذر مي دارد و شما را از عذاب سختي که پيش رو داريد مي ترساند؟
پس اگر کا فران اين موعظه و اندرز را پذيرفتند و آن را به کار گرفتند براي آنها بيش از ديگران مشخص و روشن خواهد شد که پيامبر ديوانه نيست، چون هيئت او مانند هيئت ديوانگان نمي باشد، و مانند ديوانه ها حالت هايي چون خفگي و نگاه حيرت زده به او دست نمي دهد، بلکه او داراي بهترين حالت هاست و حرکاتش بسيار بزرگوارانه مي باشد، و او از همه ي مخلوقات از نظر ادب و وقار و فروتني بالاتر و کاملتر است و چنين ادب و وقاري جز شايسته ي مردان خردمند نمي باشد، و هرگاه آنها در سخن شيوا و فصيح او بنگرند کلماتش را زيبا مي يابند که دل ها را سرشار از آرامش و ايمان مي نمايد و نفس ها را تزکيه و دل ها را پاک مي گرداند؛ سخناني که آدمي را به اخلاق نيک وا مي دارد و از زشتي ها دور مي گرداند. و متوجه خواهد شد که سخنش آن چنان متين و شيرين است که از هيبت و بزرگداشت آن چشم ها به وي خيره مي شوند. پس آيا اين چنين سخناني با ياوه گويي و هذيان ديوانگان و عربده کشيدن آنها مشابهتي دارد؟!
پس هرکس در حالات پيامبر تفکّر کند و هدفش اين باشد که بداند آيا او پيامبر خداست يا نه؟ خواه اين فرد به تنهايي يا به همراه کسي ديگر در اين مورد بيانديشد، به يقين باور خواهد کرد که او پيامبر بر حق و راستگوست، به خصوص افرادي که مخاطب قرآن و همنشين پيامبر هستند و از همه چيز او آگاه مي باشند.
مانعي ديگر که سبب مي شود مردم از دعوتگر حق پيروي نکنند آن است که دعوتگر اموال کساني را بگيرد که دعوتش را مي پذيرند، و پاداش و مزد دعوت خويش را از آنها طلب کند. پس خداوند پاک بودن پيامبرش را از چنين چيزي بيان نمود و فرمود:« قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ» بگو: در برابر پيروي نمودنتان از حق پاداشي از شما نمي خواهم، « فَهُوَ لَكُمْ» و اگر به فرض، از شما درخواست پاداش نيز کرده باشم، شما را شاهد مي گيرم که آن را نمي خواهم و آن براي خودتان چرا که « إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيد» پاداش و مزد من بر عهده خداوند است و او به آنچه که به سوي آن فرا مي خوانم کاملا آگاه است. پس اگر من دروغ گفته باشم او مرا کيفر خواهد داد. و نيز خداوند بر عمل شما گواه است و آن را برايتان ثبت و ضبط مي نمايد سپس شما را بر آن مجازات خواهد کرد.
وقتي دلايلي را که بر صحت حق و پوچ بودن باطل دلالت مي کنند بيان نمود خبر داد که سنت و عادت الهي بر آن است « يَقْذِفُ بِالْحَقِّ» حق را به جان باطل اندازد و به وسيله ي حق، باطل را درهم شکند. حقي که در اينجا خداوند بيان نموده و به وسيله ي آن گفت هاي تکذيب کنندگان را رد کرده است مايه عبرتي است براي عبرت آموزان و نشانه ايست براي آنهايي که مي انديشند. و همان طور که مي بيني گفته هاي تکذيب کنندگان مضمحل گرديد و دروغ و عنادشان روش شد و حق آشکار گرديد و باطل از بين رفت، و اين به خاطر بيان و روشنگر « عَلَّامُ الْغُيُوبِ» خداوندي است که داناي پنهاني هاست و وسوسه ها و شبهاتي را که در دلهاست مي داند و حجت هايي را که به وسيله آن با وسوسه ها و شبهات مقابله مي شود مي داند.
پس بندگانش را به آن آگاه مي نمايد و برايشان بيان مي دارد.« قُلْ جَاء الْحَقُّ» بگو: حق آشکار و روشن گرديده و چون خورشيد تابان و روشن شده و قدرت آن آشکار شده است.« وَمَا يُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا يُعِيدُ» و باطل نابود گشته و از بين رفته و قدرتش از هم پاشيده است؛ پس نمي تواند چيز جديدي را آغاز نمايد و گذشته را برگرداند.
از آن جا که حق به سبب دعوت پيامبر روشن گرديد و کساني که آن را تکذب مي کردند حق را به گمراهي متهم نمودند، خداوند آنها را از حق خبر داد و برايشان روشن گرداند و ناتواني آنها را از رويارويي با حق بيان داشت و به آنها خبر داد که متهم کردن حق به گمراهي، زياني به آن نمي رساند، و نمي تواند جلوي آنچه را که پيامبر آورده است بگيرد. و اگر پيامبر گمراه باشد که ايشان بسي از اين مسئله پاک و مبّرا هستند اما بر سبيل تنزل در مجادله و مدارا با خصم به زيان خودش گمراه مي شود و زيان آن فقط به خودش برمي گردد و به ديگران نمي رسد.
« وَإِنِ اهْتَدَيْتُ» و اگر من راهياب باشم به قدرت و توان خودم نيست بلکه هدايت من بدان سبب است که « يُوحِي إِلَيَّ رَبِّي» چيزهايي از پروردگارم به من وحي مي گردد. پس جوهره ي هدايت من وحي الهي است، همان طور که محور هدايت ديگران نيز مي باشد. بي گمان پروردگارم، « سَمِيعٌ قَرِيبٌ» همه ي گفته ها و صداها را مي شنود، و هرکس او را بخواند و از او بخواهد و وي را بندگي کند او به وي نزديک است.
آيه ي 54-51:
وَلَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَّكَانٍ قَرِيبٍ؛ اگر ببيني ، آنگاه که سخت بترسند و رهاييشان نباشد و از مکاني نزديک گرفتارشان سازند .
وَقَالُوا آمَنَّا بِهِ وَأَنَّى لَهُمُ التَّنَاوُشُ مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ؛ گويند : اينک به رسول ايمان آورديم اما از آن جاي دور چسان به آن دست يابند ?
وَقَدْ كَفَرُوا بِهِ مِن قَبْلُ وَيَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِن مَّكَانٍ بَعِيدٍ؛ پيش از اين به او کافر شده بودند و به گمان خويش به او تهمت مي زدند.
وَحِيلَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ مَا يَشْتَهُونَ كَمَا فُعِلَ بِأَشْيَاعِهِم مِّن قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا فِي شَكٍّ مُّرِيبٍ؛ ميان آنها و آن آرزو که دارند جدايي افتاد همچنان که با ديگران که چنين مي انديشيدند و سخت در ترديد بودند ، نيز چنين شد.
خداوند متعال مي فرمايد:« وَلَوْ تَرَى» اي پيامبر! و اي کسي که در جاي ايشان قرار گرفته اي! اگر حالت اين تکذيب کنندگان را ببيني « إِذْ فَزِعُوا» آن گاه که عذاب را و آنچه را که پيامبران از آن خبر داده و آنچه را که تکذيب کرده اند ببينند به وحشت مي افتند حالتي وحشتناک و منظره اي هولناک را خواهي ديد. و اين زماني است که به عذاب گرفتار مي شوند.
« فَلَا فَوْتَ» پس آنها راه گريزي ندارند، « وَأُخِذُوا مِن مَّكَانٍ قَرِيبٍ» و از مکاني نزديک گرفتار مي شوند. يعني گرفتار شدنشان از محل عذاب دور نيست بلکه آنها گرفته شده سپس در آتش انداخته مي شوند. « وَقَالُوا آمَنَّا بِهِ» و در اين حالت خواهند گفت: به خداوند ايمان آورده و آنچه را که تکذيب کرده ايم تصديق مي کنيم. ولي « وَأَنَّى لَهُمُ التَّنَاوُشُ مِن مَكَانٍ بَعِيد» چگونه دسترسي به ايمان از راهي دور ممکن است؟! فاصله ي زيادي ميان آنها و ايمان حايل گشته، و رسيدن به ايمان در آن حالت غيرممکن است و اگر آنها به موقع ايمان مي آوردند ايمانشان پذيرفته مي شد.
« وَقَدْ كَفَرُوا بِهِ مِن قَبْلُ وَيَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِن مَّكَانٍ بَعِيدٍ» ولي آنها پيش از اين به آن کفر ورزيدند و از مکاني دور، غيب را با باطل خود هدف قرار مي دهند تا حق را نابود کنند، اما راهي براي رسيدن به اين هدف نيست، همان طور که فردي که از دور تيراندازي مي کند به هدف نمي زند. پس امکان ندارد که باطل بر حق چيره شود يا آن را دور نمايد. بلکه باطل زماني قدرت خواهد داشت که حق در ميان نباشد اما هرگاه حق آشکار گردد و به مقابله ي با باطل بپردازد آن را نابود و ريشه کن خواهد کرد.
« وَحِيلَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ مَا يَشْتَهُونَ» و ميان آنها و لذت هايي که مي خواستند و فرزندان و اموال و لشکريانشان جدايي افکنده شد، و آنها با اعمال خود تنها مي مانند، همان طور که تنهايي به دنيا آمدند، و نعمت هايي را که به آنان داده شده بود پشت سر مي گذارند.« كَمَا فُعِلَ بِأَشْيَاعِهِم مِّن قَبْلُ» همان طور که با امتّ هاي گذشته بدانگاه که هلاک شدند چنين عمل گرديد، و ميان آنها وآنچه دوست داشتند جدايي افکنده شد. « إِنَّهُمْ كَانُوا فِي شَكٍّ مُّرِيبٍ» بدون شک آنها در شکي بزرگ بودند که همواره در دل هايشان اضطراب و ترديد را به وجود مي آورد ، پس ايمان نياوردند و برنگشتند آن گاه که از آنها خواسته شد از بديها برگردند و توبه نمايند.
پايان تفسير سوره ي سبأ