مدني و 73 آيه است.
بسم الله الرحمن الرحيم
آيه ي 3-1:
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا؛ اي پيامبر ، از خدا بترس و از کافران و، منافقان اطاعت مکن زيرا خداداناو حکيم است.
وَاتَّبِعْ مَا يُوحَى إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا؛ از هر چه از پروردگارت به تو وحي مي شود اطاعت کن زيرا خدا بدآنچه مي کنيد آگاه است.
وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلًا؛ و بر خدا توکل کن ، زيرا خدا کارسازي را بسنده است.
اي کسي که خداوند با دادن نعمت پيامبري بر تو منّت نهاده و تو را به وحي خويش اختصاص داده و بر همه مردم برتري داده است! تقوا و پرهيزگاري را پيشه کن که تو از ديگران بيشتر بايد پرهيزگار باشي، و وظيفه تو در اين باره از ديگران بيشتر و بزرگ تر است، پس شکر نعمت هاي خداوند را بگزار و از اوامر او اطاعت کن و از آنچه نهي کرده است بپرهيز، و پيام هاي خدا را برسان و وحي خدا را به بندگان ابلاغ کن و خيرخواه مردم باش، و آنها را پند ده، و هيچ چيزي تو را از اين هدف باز ندارد. پس، از هيچ کافري که با خدا و پيامبرش اظهار دشمني مي کند و از هيچ منافقي که کفر و تکذيب را در درون خود پنهان مي نمايد و به ظاهر چيزي ديگر مي گويد اطاعت مکن، اينها در حقيقت دشمن تو هستند پس در هيچ کاري از آنها پيروي مکن که پيروي از آنها آفت تقواست و با تقوا متضاد است. و از خواست ها و اميال آنان اطاعت مکن که تو را از راه درست منحرف و گمراه مي سازند.
« وَاتَّبِعْ مَا يُوحَى إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ » بلکه از چيزي پيروي کن که از سوي پروردگارت به تو وحي مي شود، زيرا آنچه از جانب خدا به تو و حي مي گردد هدايت و رحمت است، و با اين کار به پاداش پروردگارت اميدوار باش. « إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا» بي گمان خداوند از کارهايتان آگاه است و شما را طبق اعمال خوب و بدتان سزا و جزا خواهد داد.
چنانچه به دلت خطور کرد که اگر از خواست هاي گمراه کننده آنها پيروي نکني از جانب آنان زياني به تو مي رسد، و يا کمبودي در هدايت مردم به وجود خواهد آمد اين را از خود دور کن و از توکل مدد بگير که با چنين افکاري مقاومت خواهد کرد، و بر خداوند توکل نما، و بدان که سود و زيان و مرگ و زندگي را در اختيار نداري و همه به دست خداست، تا بدين گونه از شر آنها در امان بماني و ديني که بدان دستور داده شده اي برپا گردد. و براي نيل به اين هدف به خدا اعتماد کن. « وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلًا» و کافي است که خداوند کارساز باشد. پس کارها به او سپرده مي شود و او آن ها را سامان مي دهد، آن گونه که به مصلحت بنده است، چون خداوند مصالح بنده اش را بهتر مي داند و خداوند مي تواند اين منافع را به بنده برساند طوري که بنده نمي تواند آن را براي خود فراهم نمايد. و او براي بنده از خود او و از پدر و مادرش و از هر کسي ديگر مهربان تر است.
به ويژه خداوند با بندگان خاص خودش بسيار مهربان است؛ بندگاني که خداوند همواره آنها را با احسان خويش پرورش مي دهد و برکات ظاهري و باطني را به سوي آنها گسيل مي دارد. به خصوص اينکه دستور داده است تا بنده کارهايش را به خدا بسپارد و وعده داده است که آن را دوست خواهد کرد. و اينجاست که هرکاري آسان و هر دشواري سهل مي گردد و مشکلات از بين مي روند و نيازها برطرف مي شوند و برکت ها فرود مي آيند و عذاب ها دور و شرها دفع مي شوند. و بنده ضعيفي را بنگر که کارش را به پروردگارش و مولايش مي سپارد! کارهايي انجام مي دهد که گروه بزرگي از مردم نمي توانند آن را انجام دهند ، و خداوند اين کار را براي او آسان مي کند که انجام آن بر مردان قوي هم دشوار مي آيد.
آيه ي 5-4:
مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَكُمُ اللَّائِي تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِكُمْ وَمَا جَعَلَ أَدْعِيَاءكُمْ أَبْنَاءكُمْ ذَلِكُمْ قَوْلُكُم بِأَفْوَاهِكُمْ وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَهُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ ؛ خدا در درون هيچ مردي دو قلب ننهاده است و زنانتان را که مادر خود مي ، خوانيد مادرتان قرار نداد و فرزند خواندگانتان را فرزندانتان نساخت اينها چيزهايي است که به زبان مي گوييد و سخن حق از آن خداست و اوست که راه را مي نمايد.
ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ فَإِن لَّمْ تَعْلَمُوا آبَاءهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ وَمَوَالِيكُمْ وَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ فِيمَا أَخْطَأْتُم بِهِ وَلَكِن مَّا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا ؛ پسر خواندگان را به نام پدرشان بخوانيد که در نزد خدا منصفانه تر است ، اگر پدرشان را نمي شناسيد ، برادران ديني و موالي شما باشند اگر پيش از اين خطايي کرده ايد باکي نيست ، مگر آنکه به قصد دل کنيد و خدا آمرزنده و مهربان است.
خداوند بندگانش را به خاطر گفتن سخناني سرزنش مي کند که حقيقت ندارد، و خداوند آن گونه که آنها مي گويند آن را قرار نداده است. و سخن آنها دروغ است و منکراتي شرعي بر آن مترتب مي شود. و اين قاعده اي کلي است در مورد سخن گفتن درباره ي هر چيزي، و خبر دادن از چيزي که خداوند آن را مقرر نکرده است.
پس اين گفتارها را به طور ويژه بيان کرد، چون اين گفتارها در محاورات مردم به کار رفته و به شدت به بيان و توضيح آن نياز است. پس فرمود:« مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ» خداوند در درون هيچ کس دو دل ننهاده است، و چنين چيزي وجود ندارد. پس بپرهيزيد از اين که در مورد کسي بگوييد که در وجودش دو دل دارد، چون اگر چنين سخني بگوييد دروغي به آفرينش الهي نسبت داده ايد. « وَمَا جَعَلَ أَزْوَاجَكُمُ اللَّائِي تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِكُمْ» و اين که به همسرانتان بگوييد« پشت شما همچون پشت مادرم است». يا بگوييد:« شما براي من همچون مادرم هستي.» با چنين سخناني زنانتان به منزله مادرانتان قرار نمي گيرند ، چرا که مادر انسان کسي است که او را به دنيا آورده، و حرمت او از همه زنان بيشتر است، و حسرت از همه زنان دنيا برايت حلال تر مي باشد. پس چگونه دو چيز متضاد را با همديگر تشبيه مي کنيد؟!
اين جايز نيست، همان گونه که خداوند متعال مي فرمايد:« الَّذِينَ يظَهِرُونَ مِنکُم مِّن نِّسَائِهُم مَّا هُنَّ أُمَّهَتِهِم إِن أُمَّهَتُهُم إِلَّا اَّلِي وَلَدنَهُم وَإِنَّهُم لَيقُولونَ مُنکَرَا مِّنَ القَولِ وَزُورَاَ» کساني از شما که « ظهار» مي کنند و به زنان خود مي گويند: « پشت شما همچون پشت مادرانمان است» بدانيد که زنانشان مادرانشان نيستند ، مادران آنها فقط زناني هستند که آنها را به دنيا آورده اند، و آنان سخني زشت و دروغ بر زبان مي آورند. « وَمَا جَعَلَ أَدْعِيَاءكُمْ أَبْنَاءكُمْ» و پسر خواندگانتان را پسران شما نگردانده است. پسر خوانده کسي است که فرد ادعا مي کند فرزند اوست يا به او نسبت داده مي شود، چرا که آن را به فرزندي گرفته است. در دوران جاهليت و صدر اسلام چنين بود. خداوند خواست اين باور را باطل نمايد، بنابراين پيش از اينکه اين امر را باطل کند زشتي آن را بيان کرد و فرمود: اين چيزي باطل و دروغ است و چيزي که در شريعت و آيين الهي وجودي نداشته باشد بندگان خدا نبايد بدان متصف گردند. بنابر فرموده الهي ، پسر خواندگانتان که آنها را فرزند خود مي خوانيد، و يا به شما نسبت داده مي شوند فرزندان حقيقي شما نيستند، فرزندان شما در حقيقت کساني هستند که از شما به دنيا آمده اند، اما اين پسرخواندگان از آن ِ ديگران هستند و خداوند پسرخوانده را مانند پسر حقيقي قرار نداده است.
« ذَلِكُمْ قَوْلُكُم بِأَفْوَاهِكُمْ» آنچه مي گوييد که اين فرزند فلاني است يا پدرش فلاني است ، سخني است که با زبانتان مي گوييد و حقيقت ندارد. « وَاللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ» و خداوند سخن حق و راست مي گويد، بنابراين شما را فرمان داده است تا از گفته و آيين او پيروي کنيد. و سخن خدا حق و شريعت و آيين الهي راست است، و گفته ها و کارهاي باطل به هيچ صورت به خداوند نسبت داده نمي شود و از رهنمودهاي الهي نيست، چون خداوند جز به راه راست هدايت نمي کند، گرچه اين کارها طبق مشيت و خواست او انجام مي شود زيرا همه کارهاي خوب وبد مشيت و خواست او انجام مي گيرد.
سپس تصريح نمود که بهتر آن است گفته باطل را ترک کنيد. بنابراين فرمود:« ادعُوهُم لِأَبَآئِهِم هُوَ أَقسَطُ عِندَاللَّهِ» پسرخواندگان را به پدران حقيقي شان نسبت دهيد، اين دادگرانه تر و بهتر است. « فَإِن لَّمْ تَعْلَمُوا آبَاءهُمْ» پس اگر پدران حقيقي آنها را نشناختيد، « فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ وَمَوَالِيكُمْ» برادرا ديني شما هستند، و دوستان شما مي باشند، پس آنان را به برادري ايماني و محبت راستين بخوانيد. و نبايد آنها را به کساني نسبت دهيد که آنان را فرزند خوانده خود قرار داده اند. پس اگر پدرانشان را بشناسند، آنان را به آنها نسبت مي دهند، و اگر آنها را نشناسند به چيزي که درباره ي آنان مي دانند اکتفا مي کنند، و آن عبارت است از برادري ديني و دوستي با آنان. پس گمان مبريد که اگر پدران آنها را نشناسيد اين برايتان عذري شمرده مي شود و مي توانيد آنها را به کساني نسبت دهيد که آنها را پسرخوانده خود قرار داده اند. « وَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ فِيمَا أَخْطَأْتُم بِهِ» و اگر اشتباه کرديد و بر اثر لغزش ِ زبان آنها را به کساني نسبت داديد که پدرخوانده شان مي باشند گناهي بر شما نيست، و نيز اگر آنها را به کساني نسبت داديد که ظاهرا پدرشان مي باشند اما در حقيقت پدرشان نيستند گناهي بر شما نيست. « وَلَكِن مَّا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ» و ليکن خداوند شما را بر چيزي مواخذه مي کند که دل هاي شما قصد آن را مي کند و از روي عمد سخني بر زبان آوريد که جايز نيست. « وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا» و خداوند آمرزنده مهربان است و شما را مي بخشيد و بر شما رحم مي نمود، زيرا براساس گذشته، شما را مورد عقاب قرار نداد، و از خطايي که مرتکب آن شديد چشم پوشي نمود، و به شما رحم نمود، زيرا احکام و دستورات خود راکه سبب بهبودي دين و دنياي شما مي باشد برايتان بيان نمود، پس سپاس براي خداوند متعال.
آيه ي 6:
النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُوْلُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِيَائِكُم مَّعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا ؛ پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاتر است و زنانش مادران مؤمنان هستند و در کتاب خدا خويشاونداني نسبي از مؤمنان و مهاجران به يکديگر سزاوارترند، مگر آنکه بخواهيد به يکي از دوستان خود نيکي کنيد و اين حکم در کتاب خدا مکتوب است.
خداوند متعال مومنان را از مقام و جايگاه پيامبر آگاه مي سازد تا رفتارشان با پيامبر متناسب با جايگاه او باشد. پس فرمود:« النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» پيامبر از خود مومنان نسبت به آنها اولويت بيشتري دارد. نزديکترين چيز به انسان خودش مي باشد که از همه کس نسبت به خودش سزاوارتر است. اما پيامبر از خود مومن نسبت به او سزاوارتر مي باشد، چون ايشان (ع) چنان خيرخواه و دلسوز مومنان و با آنها مهربان بود که از همه مردم نسبت به آنها مهربانتر بود. پس پيامبر از همه مردم بر آنها منت بيشتر و بزرگ تري دارد، و کوچک ترين خيري به مومنان نرسيده و کوچک ترين شري از آنها دور نشده مگر به سبب وجود مبارک پيامبر (ص) بنابراين بر مومنان واجب است هرگاه خواسته خودشان يا خواسته يکي از مردم با خواسته پيامبر تقابل پيدا کرد که خواسته پيامبر را مقدم بدارند و نبايد به خاطر سخن کسي ، با سخن و گفته پيامبر مخالفت شود، آن کس هرکس که باشد! و مومنان بايد جان و مال و فرزندانشان را فداي پيامبر (ص) کنند و محبت او را بر محبت تمام خلق مقدم بدارند و تا او سخن نگفته است سخني نگويند و از او جلو نيفتند. او (ص) پدر مومنان است همان طور که در گفتار بعضي از اصحاب آمده است که پيامبر آنها را تربيت مي نمايند آنچنانکه پدر فرزندانش را تربيت مي کند. پس وقتي او پدر مومنان است همسرانش نيز مادران آنها هستند. يعني ازدواج با زنان پيامبر حرام است ، و همانند مادر مورد احترام و بزرگداشت قرار مي گيرند.
اما مانند محرم نيستند که کسي بتواند به تنهايي با آنها بنشيند. و اين مقدمه اي بود براي مطلبي که در داستان زيد بن حارثه بيان خواهد شد. زيد قبلا به پيامبر نسبت داده شده و گفته مي شود: زيد بن محمد» زيد پسر محمد، تا اينکه خداوند آيه نازل کرد و فرمود: « مَا کَانَ مُحَمَّدُ أَبَاَ أَحَدِ مِّن رِّجَالِکُم» محمد پدر هيچ يک از مردانتان نيست. پس خداوند نسبت و انتساب زيد را به پيامبر مردود اعلام کرد. خداوند در اين آيه خبر داده است که مومنان همه فرزندان پيامبر هستند و هيچ کدام از آنان مزيتي بر ديگري ندارد، گرچه انتساب دعوت و فراخواني پيامبر از يکي از آنان قطع شده باشد، چرا که نسبت ايماني او قطع نشده است. بنابراين نبايد غمگين و اندوهگين شود. و براساس اينکه همسران پيامبر مادران مومنان هستند، بعد از وفات پيامبر(ص) براي هيچ احدي حلال نيست که با آنان ازدواج کند. همان طور که در اين آيه تصريح نموده است:« وَلَآ أَن تَنکِحُوا أَزوَجَهُ مِن بَعدِهِ أَبَدَاَ» و نبايد بعد از رحلت پيامبر هرگز با همسران او ازدواج کنيد. « وَأُوْلُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ» و در حکم خداوند خويشاوندان نسبت به همديگر از اولويت بيشتري برخوردارند، و از همديگر ارث مي برند و با يکديگر بايد نيکويي بکنند، زيرا آنها به کمک و نيکي کردن با يکديگر سزاوارترند.
قبل از اين دستور پسرخواندگان ارث مي بردند و خويشاوندان سهمي از ارث نداشتند، پس خداوند ارث بردن به خاطر پسرخواندگي را منحل کرد و ارث را حق خويشاوندان قرار داد. و اين ناشي از مهرباني و حکمت خداوند بود، زيرا اگر کار به همان صورت ادامه مي يافت فساد و شر پديد مي آمد و مردم براي محروم کردن خويشاوندان ار ارث حيله ها مي کردند. « مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ» خواه خويشاوندان، مومنان مهاجر باشند يا مهاجر نباشند، چرا که خويشاوندان مقدم هستند. و اين آيه دليلي است بر ثبوت ولايت خويشاوندان در همه کارها مانند نکاح و مال و غيره. « إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِيَائِكُم مَّعْرُوفًا» مگر اينکه در حق دوستانتان نيکي کنيد. يعني نيکي کردن با دوستان حقي نيست که بر شما فرض شده باشد بلکه چيزي است که بستگي به اراده و خواست خود شما دارد؛ اگر خواستيد با آنها تبرع و احسان کنيد و با آنها خوبي و نيکي نماييد، « كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا» اين حکم در کتاب نوشته شده است و خداوند آن را مقرر نموده و بايد اجرا شود.
آيه ي 8-7:
وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثَاقَهُمْ وَمِنكَ وَمِن نُّوحٍ وَإِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِّيثَاقًا غَلِيظًا؛ و آن هنگام که از پيامبران پيمان گرفتيم و از تو و از نوح و ابراهيم و، موسي و عيسي بن مريم و از همه آنها پيماني سخت گرفتيم .
لِيَسْأَلَ الصَّادِقِينَ عَن صِدْقِهِمْ وَأَعَدَّ لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا أَلِيمًا؛ تا راستگويان را از صدقشان بپرسد ، و براي کافران عذابي دردآور مهيا کرده است.
خداوند متعال خبر مي دهد که از همه پيامبران به طور عموم و از پيامبران اولوالعزم که اين پنج پيامبر هستند به طور ويژه پيمان محکم گرفت تا دين خدا را برپاي دارند و در راه او جهاد نمايند، و اين راهي است که پيامبران گذشته بر آن رفته اند تا اينکه با بعثت سرور و بهترينشان محمد (ص) سلسله آنها پايان يافت و مردم فرمان يافتند تا به آنها اقتدا نمايند. و خداوند پيامبران و پيروانشان را از اين پيمان محکم خواهد پرسيد که آيا به اين عهد و پيمان وفا کرده و راست گفته اند؟ تا در صورت وفاداري بهشت را به عنوان پاداش به آنها بدهد، و يا کفر ورزيده اند که آن گاه به آنان عذاب دردناک خواهد داد. خداوند متعال مي فرمايد:« مِّنَ المُومِنِينَ رِجَالُ صَدَقُوا مَا عَهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ» از مومنان مرداني هستند که بر پيماني که با خدا بسته اند راست گفته اند.
آيه ي 11-9:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَاءتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، از نعمتي که خدا به شما داده است ياد، کنيد ، بدان هنگام که لشکرها بر سر شما تاخت آوردند و ما باد را و لشکرهايي را که نمي ديديد بر سرشان فرستاديم و خدا بدانچه مي کرديد بينا بود.
إِذْ جَاؤُوكُم مِّن فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَإِذْ زَاغَتْ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا؛ آنگاه که از سمت بالا و از سمت پايين بر شما تاختند ، چشمها خيره شد ودلها به گلوگاه رسيده بود و به خدا گمانهاي گوناگون مي برديد.
هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِيدًا؛ در آنجا مؤمنان در معرض امتحان در آمدند و سخت متزلزل شدند.
خداوند نعمت خود را بر بندگان مومنش يادآوري مي نمايد و آنها را به شکرگذاري آن تشويق مي کند آن گاه که لشکريان اهل مکه و حجاز از طرف بالاي آنها و لشکر اهل نجد از طرف پايين به سوي آنها تافتند و با خود عهد بستند که پيامبر (ص) و اصحاب را نابود و ريشه کن نمايند. و اين در جنگ خندق بود و طوايف بود که در اطراف مدينه بودند با دشمنان هماهنگ شده بودند، بنابراين با لشکريان بزرگ و گروه هاي زيادي آمدند. و پيامبر (ص) چاله و خندقي در کنار مدينه زد و راه را بر آنها بست. آنها مدينه را محاصره کردند و کار سخت شد و دل ها به حنجره ها رسيد تا اينکه بسياري از مردم گمان ها بردند آن گاه که لشکريان قوي و سختي هاي طاقت فرسا و شديد را مشاهده کردند. مدينه تا مدتي طولاني همچنان در محاصره بود و در همان حالت قرار داشت که خداوند توصيف کرده است: « وَإِذْ زَاغَتْ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا» آن گاه که چشم ها خيره شدند و دل ها به حنجره ها رسيدند درباره خدا گمان هاي گوناگوني برديد. يعني گمان هاي بدي برديد مبني بر اين که خداوند دينش را ياري نمي کند و کلمه و سخنش را به اتمام نمي رساند.
« هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِيدًا » در اين وقت مومنان با اين آزمايش بزرگ آزموده شدند و با ترس و اضطراب و گرسنگي به سختي تکان خوردند تا ايمانشان روشن گردد ، و يقينشان بيشتر شود. پس به حمد خدا آن چنان ايمان و يقين استوارشان آشکار گرديد که از گذشتگان و آيندگان فراتر رفتند. و هنگامي که مشکل و اندوه شدت گرفت و سختي ها روي هم انباشته شد ايمان آنها و باورشان به يقين قطعي رسيد: « وَلَمَّا رَءَا المُومِنُونَ الأَحزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهَمُ إِلَّا إِيمَنَا وَتَسلِيمَاَ» و هنگامي که مومنان گروه را ديدند گفتند: « اين چيزي است که خداو پيامبرش به ما وعده دادند و خدا و پيامبرش راست گفته اند»، و هجوم لشکريان چيزي جز ايمان و تسليم در برابر خدا به آنها نيافزود.
آيه ي 12:
وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا؛ زيرا منافقان و آنهايي که در دلهايشان بيماري است ، مي گفتند : خدا و پيامبرش جز فريب به ما وعده اي نداده اند.
در اينجا نفاق منافقان روشن گرديد و آنچه را که پنهان مي کردند آشکار شد. و اين عادت منافق است که به هنگام سختي و بلا ايمانش استوار و پابرجا نمي ماند و با عقل کوتاه بين خود فقط زماني را مي نگرند که در آن بسر مي برد، و گمان خود را راست مي پندارد.
آيه ي 13:
وَإِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِّنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِن يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا ؛ و گروهي از آنها گفتند : اي مردم يثرب ، اينجا جاي ماندنتان نيست ، بازگرديد و گروهي از آنها از پيامبر رخصت طلبيدند مي گفتند : خانه هاي ما را حفاظي نيست خانه هايشان بي حفاخ نبود ، مي خواستند بگريزند.
« وَإِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ» و گروهي از منافقان بعد از آن که داد و بي داد کردند و صبرشان بسر آمد سبب شدند که مردم دلسرد شوند و دست از حمايت پيامبر و مومنان بردارند، يعني نه خودشان شکيبايي ورزيدند و نه مردم را از شر خود ايمن داشتند، گفتند:« يَا أَهْلَ يَثْرِبَ» اي اهل مدينه! آنان را به اسم وطنشان صدا زدند و اين بيانگر آن است که دين و برادري ايماني در دل هاي آنها جايگاه و ارزشي نداشت، و آن چه آنها را به اين صدازدن واداشت يک احساس طبيعي بود و بس. بنابراين گفتند:« يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ» اي اهل مدينه! اينجا که از مدينه بيرون آمده ايد جاي ماندن شما نيست. مسلمان ها در کنار خندق و بيرون از شهر مدينه اردو زده بودند، « فَارْجِعُوا» پس به مدينه باز گرديد. اين گروه مسلمانان را از جهاد باز مي داشتند و مي گفتند: شما توانايي جنگيدن با دشمن را نداريد و مسلمان هاي مدينه را دستور مي دادند که جنگ را رها کنند. اين گروه بدترين و مضرترين گروه بودند.
و گروهي ديگر بود که ترس و هراس آنها را فراگرفته بود و دوست داشتند از صف هاي جنگ فاصله بگيرند ، بنابراين عذرهاي بيهوده و پوچ مي آوردند. آنها کساني بودند که خداوند در موردشان فرموده است:« وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِّنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ» و گروهي از پيامبر اجازه بازگشت به خانه هاي خود مي خواستند و مي گفتند خانه هاي ما بي حفاظ است. يعني در معرض خطر قرار دارد و مي ترسيم که دشمنان بر آنها حمله کنند و ما آن جا حضور نداريم، پس به ما اجازه بده تا به خانه هاي خود برگرديم و از آنها پاسداري کنيم، حال آن که آنان دروغ مي گفتند.« وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِن يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا» و خانه هايشان بدون حفاظ نبود و آنها قصدي جز گريختن و فرار از جنگ نداشتند، اما اين سخن را عذر و بهانه اي براي خود کردند. اينها ايمانشان اندک است و به هنگام شدت گرفتن سختي ها و ثبات و پايداري ندارند.
آيه ي 14:
وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَيْهِم مِّنْ أَقْطَارِهَا ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْهَا وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلَّا يَسِيرًا؛ و اگر از اطراف ، خانه هايشان را محاصره کنند و از آنها بخواهند که مرتد شوند ، مرتد خواهند شد و جز اندکي درنگ روا نخواهند داشت.
اگر کافران از اطراف مدينه وارد آن مي شدند و بر آن چيره و مسلط مي گشتند، « ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ» سپس از اينها خواسته مي شد که از دين خود برگردند و به دين کساني که بر شهر مسلط شده اند درآيند، « لَآتَوْهَا» شتابان به آن دين در مي آمدند، « وَمَا تَلَبَّثُوا بِهَا إِلَّا يَسِيرًا» و آنها پايداري و استقامتي بر دين نداشتند بلکه به محض اينکه قدرت و حکمت به دست دشمنان مي افتاد آنچه را که مي خواستند انجام مي دادند و کفرشان را تاييد مي نمودند و با آنها هم آهنگ مي شدند.
آيه ي 15:
وَلَقَدْ كَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِن قَبْلُ لَا يُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ وَكَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُولًا؛ اينان پيش از اين با خدا پيمان بسته بودند که در جنگ به دشمن پشت نکنند خدا از پيمان خود بازخواست خواهد کرد.
در حالي که آنها قبلا با خدا عهد و پيمان بسته بودند که به دشمن پشت نکنند و نگريزند. و همانا عهد و پيمان خدا همواره بازخواستدارد. و خداوند آنان را از اين عهد و پيمان خواهد پرسيد حال آن که آنها پيمان را شکسته اند پس به گمان آنها پروردگارشان با آنان چه خواهد کرد؟!
آيه ي 16:
قُل لَّن يَنفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِّنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لَّا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلًا؛ بگو : اگر از مرگ يا کشته شدن بگريزيد ، هرگز گريختن سودتان ندهد و، آنگاه از زندگي جز اندکي بهره مند نخواهيد شد.
«قُل» با سرزنش کردن آنها به خاطر فرارشان و يا بيان اينکه فرار برايشان سودي ندارد به آنها بگو:« لَّن يَنفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِّنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ» فرار از مرگ يا کشته شدن سودي به حال شما نخواهد داشت و اگر در خانه هايتان باشيد کساني که کشته شدن آنان مقّرر گشته است به محل کشته شدن خويش خواهند رفت. اسباب فايده مي بخشد اما به شرطي که در خلاف جهت قضا و تقدير الهي نباشد، و هرگاه تقدير و قضاي الهي بيايد هر سببي از بين مي رود و هر وسيله اي که انسان گمان برد او را نجات مي دهد باطل مي شود. « وَإِذًا لَّا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلًا» و آن گاه که فرار کرديد تا از مرگ و کشته شدن در امان بمانيد و در دنيا بهره مند شويد و لذت ببريد، بدانيد که شما جز از کالايي اندک بهره مند نخواهيد شد ، و چنان اندک و ناچيز است که به فرار و ترک نمودن دستور خدا و از دست دادن لذت و بهره مندي هميشگي در بهشت نمي ارزد و با آن برابري نمي کند.
آيه ي 17:
قُلْ مَن ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُم مِّنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلَا يَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا؛ بگو : اگر خدا برايتان قصد بدي داشته باشد يا بخواهد به شما رحمتي ارزاني دارد ، کيست که شما را از اراده او نگه دارد ايشان جز خدا براي خوددوست و مددکاري نخواهند يافت.
سپس بيان کرد که هرگاه خداوند بخواهد مصيبتي به بنده برساند اسباب و وسايل، هيچ چيزي را از بنده دور نمي کنند. پس فرمود:« قُلْ مَن ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُم مِّنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءًا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً» بگو: چه کسي مي تواند شما را در برابر اراده خدا حفظ کند اگر او مصيبت يا رحمتي را براي شما بخواهد؟ زيرا اوست که مي دهد وباز مي دارد. سود دهنده و زيان رساننده اوست، خير را جز او کسي نمي آورد و بدي را جز او کسي دور نمي کند. « وَلَا يَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا» و آنها جز او سرپرست و ياوري نخواهند داشت که آنان را سرپرستي نمايد و منافعشان را فراهم آورد. و ياوري ندارند که آنها را ياري کند و زيان ها را از آنان دور بدارد. پس بايد از کسي اطاعت کنند که او به تنهايي همه کارها را انجام مي دهد؛ کسي که خواست او نافذ است و هرچه تقدير نمايد اجرا مي شود . و اگر او کسي را سرپرستي و کمک نکند ياري و حمايت هيچ سرپرست و ياوري برايش سودبخش نيست.
آيه ي 18:
قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنكُمْ وَالْقَائِلِينَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلَا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا ؛ خدا مي داند چه کساني از شما مردم را از جنگ باز مي دارند و نيز مي شناسد کساني را که به برادران خود مي گويند : به نزد ما بياييد و جز اندکي به جنگ نمي آيند.
سپس خداوند به کساني که مردم را از جنگ بازمي داشتند وعيد داد و آنها را تهديد نمود و فرمود:« قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنكُمْ» خداوند کساني را که مردم را از بيرون رفتن براي جنگ باز مي داشتند، « وَالْقَائِلِينَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا» و به برادرانشان که براي جنگ بيرون رفته بودند، مي گفتند: به سوي ما بياييد يعني برگرديد. همانطور که گفتند:« يأَهلَ يثرِبَ لَا مُقَامَ لَکُم فَارجِعُوا» اي اهل مدينه! اينجا جاي ماندن شما نيست، پس برگرديد. خداوند اين گونه افراد را به خوبي مي شناسد.
و آنها با اينکه ديگران را از شرکت در جنگ باز مي داشتند خودشان « وَلَا يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا» بسيار کم در جهاد و کارزار شرکت مي کردند و بيشتر از همه مردم دوست داشتند از جنگ باز بمانند چون در وجود آنها انگيزه اي براي جهاد وجود نداشت و انگيزه جهاد، ايمان و صبر است که آنها فاقد آن بودند. و وجود آنها سرشار از نفاق و بي ايماني بود که اين مقتضي بزدلي و ترس مي باشد.
آيه ي 19:
أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَاء الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُم بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُوْلَئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا ؛ هر خيري را از شما دريغ مي دارند ، و چون وحشت فراز آيد بيني که به تو، مي نگرند و چشمانشان در حدقه مي گردد مثل کسي که از مرگ بيهوش شده باشد و چون وحشت از ميان برود ، از حرص غنايم با زبان تيز خود برنجانندتان اينان ايمان نياورده اند و خدا اعمالشان را تباه کرده است و اين کار بر خدا آسان بوده است.
« أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ» حاضر نيستند جن و مال خود را فدا کنند و در راه کارزار از آن استفاده شود. آنها با مال و جان خود جهاد نمي کنند، « فَإِذَا جَاء الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ» و هنگامي که لحظات بيم و هراس فرا مي رسد به خاطر بزدلي و ترسي که دلهايشان را لرزان نموده و اضطرابي که خاطرشان را پريشان کرده است و از ترس اينکه مبادا به جنگيدن مجبور شوند، مي بيني به تو نگاه مي کنند در حالي که چشمانشان بي اختيار در حدقه به گردش در مي آيد مانند کسي که دچار سکرات موت شده و مي خواهد بميرد.
« فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ» اما وقتي خوف و هراس از ميان برود و در امنّيت و آرامش قرار گيرند، « سَلَقُوكُم بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ» با سخناني درشت و زباني تيز و ادعاهاي نادرست با شما سخن مي گويند و شما را مي آزاراند، و وقتي سخنان آنها را بشنوي گمان مي بري که اهل شجاعت و اقدام هستند. « أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ» بر آنچه از کمک مالي که از آنها خواسته مي شود بخيل اند و بدترين چيز آن است که انسان در انجام آنچه که بدان امر شده است بخيل باشد، و در خرج کردن مال خود بخل ورزد و حاضر نباشد با جسم وجان خود در راه خدا جهاد نمايد، و از دعوت دادن به راه خدا بخل بورزد و به مقام و جايگاه و علم و خيرخواهي و نظر درستش بخل ورزد.
« أُوْلَئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ» اينان که چنين وضعيتي دارند هرگز ايمان نياورده اند و خداوند به خاطر ايمان نياوردنشان اعمال آنها را باطل و بي پاداش کرده است. « وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرً» و اين کار براي خدا آسان است. اما خداوند مومنان را از بخيل بودن بر جان و مالشان نجات داده و به آنها توفيق ارزاني نموده تا جان و مال خود را در راه خدا و در راهي که بدان امر شده اند عطا کنند، و آنها اموال خود را در راه هاي خير خرج مي نمايند و از مقام و دانش خود براي جلب رضاي خدا هزينه مي کنند.
آيه ي 20:
يَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَإِن يَأْتِ الْأَحْزَابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُم بَادُونَ فِي الْأَعْرَابِ يَسْأَلُونَ عَنْ أَنبَائِكُمْ وَلَوْ كَانُوا فِيكُم مَّا قَاتَلُوا إِلَّا قَلِيلًا ؛ مي پندارند که سپاه احزاب نرفته است و اگر آن لشکرها باز مي آمدند، ،آرزو مي کردند که کاش در ميان اعراب باديه نشين مي بودند و همواره ازاخبار شما مي پرسيدند اگر هم در ميان شما مي بودند ، جز اندکي قتال نمي کردند.
« يَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا» گمان مي برند لشکرهايي که براي جنگ با پيامبر و يارانش به هم پيوسته بودند نرفته اند، و هنوز در جايشان هستند تا مسلمانان را ريشه کن نمايند اما گمان و پندار آنها باطل و پوچ است. « وَإِن يَأْتِ الْأَحْزَابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُم بَادُونَ فِي الْأَعْرَابِ يَسْأَلُونَ عَنْ أَنبَائِكُمْ» و اگر بار ديگر لشکرهاي کافران برگردند اين منافقان دوست دارند که آنها در مدينه و نزديک مدينه نباشند و با اعراب باديه نشين باشند و از آنجا اخبار شما را جويا شوند که چه بر سرتان آمده است؟ هلاک شوند و نفرينشان باد! اينها کساني نيستند که حضورشان موثر و ارزشمند باشد، بلکه « وَلَوْ كَانُوا فِيكُم مَّا قَاتَلُوا إِلَّا قَلِيلًا» اگر در ميان شما مي ماندند جز مقدار اندکي نمي جنگيدند. پس به آنها توجه نکنيد و بر آنان تاسف نخوريد.
آيه ي 21:
لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا؛ براي شما اگر به خدا و روز قيامت اميد مي داريد و خدا را فراوان ياد مي کنيد ، شخص رسول الله مقتداي پسنديده اي است.
« لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» سرمشق زيبايي در زندگي پيامبر خدا براي شماست که خودش در جنگ حضور يافت و او شرافتمند و بزرگوار و قهرمان و شجاع است. پس وقتي او جان بزرگوارش را از جنگ پنهان نمي دارد چگونه شما بر جان خود بخل مي ورزيد؟! پس در اين کار او را سرمشق و الگوي خود قرار دهيد. اهل اصول از اين آيه چنين برداشت کرده اند که کارهاي پيامبر حجت است، و اصل بر اين است که او در احکام الگو و سرمشق امت خويش مي باشد، مگر احکامي که دليل شرعي بر اين دلالت نمايد که آن احکام مختص و ويژه پيامبر مي باشند.
و الگو بر دو نوع است: يکي الگوي نيک و ديگري الگوي بد. پس سرمشق و الگوي نيک در پيامبر است، کسي که او را الگوي خويش قرار دهد راهي را در پيش گرفته است که او را به کرامت الهي مي رساند ، و راه راست همان است. و اما اگر کسي غير از او را به الگو بگيرد و با پيامبر مخالف باشد چنين الگويي ، الگوي بد است. همانند گفته مشرکين که هنگامي که پيامبران آنها را دعوت دادند تا از پيامبران الگوبرداري نمايند، گفتند:« إِنَّا وَجَدنَآ ءَابَآءَنَا عَلَي أُمَّةِ وَإِنَّا عَلَي ءَاثَرِهِم مُّهتَدُونَ» بدون شک ما پدران خود را بر آييني يافته ايم و با حرکت در مسير آنها راه يافته خواهيم بود.
و کسي مي تواند از اين الگوي نيکو الگو برداري نمايد و به آن تاسي جويد که به خدا و پاداش روز قيامت اميد داشته باشد. پس ايمان و ترسي که از خداوند دارد، و اميدواري اش به پاداش خدا و ترسش از عذاب الهي او را وادار مي نمايد تا به پيامبر تاسي بجويد و از او الگو برداري کند.
آيه ي 22:
وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا؛ و چون مؤمنان آن گروهها را ديدند ، گفتند : اين همان چيزي است که خدا وپيامبرش به ما وعهد داده اند و خدا و پيامبرش راست گفته اند و جز به ايمان و تسليمشان نيفزود.
وقتي حالت منافقان را به هنگام ترس و خطر بيان نمود، حالت مومنان را نيز بيان کرد و فرمود: « وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ» و هنگامي که مومنان لشکرها را ديدند، و هرکدام در جايگاه خود قرار گرفت و ترس و هراس به پايان رسيد، گفتند:« هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ» اين چيزي است که خدا و پيامبرش به ما وعده داده اند، آن جا که خدا مي فرمايد:« أَم حَسِبتُم أَن تَدخُلُوا الجَّنَةَ وَلَمَّا يأتِکُم مّثَلُ الَّذِينَ خَلَوا مِن قَبلِکُم مَّسَّتهُمُ البَأسَآءُ وَالضَّرَّآءُ وَزُلزِلُوا حَتَّي يقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذينَ ءَامَنُوا مَعَهُ مَتَي نَصرُاللَّهِ أَلَآ إِنَّ نَصرَاللَّهِ قَريبُ» آيا پنداشته ايد که وارد بهشت شويد و هنوز مانند آنچه که بر کساني که پيش از شما بوده ا ند آمد بر شما نيامده است؟! و سختي ها آنها را فرا گرفت و متزلزل شدند تا اينکه پيامبر و کساني که همراه او بودند، گفتند:« ياري خدا کي مي آيد؟!» هان آگاه باشيد! بي گمان ياري و مدد خدا نزديک است. « وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ» و خدا و پيامبرش راست گفته اند، ما آنچه را که به آن خبر داده شده بوديم مشاهده کرديم، « وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا» و اين سختي ها جز ايمان در قلب هايشان و تسليم شدن با اعضا و جوارح و فرمانبرداري از دستور خدا به آنها نيافزود.
آيه ي 23:
مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا؛ از مؤمنان مرداني هستند که به پيماني که با خدا بسته بودند وفا کردند، بعضي بر سر پيمان خويش جان باختند و بعضي چشم به راهند و هيچ پيمان خوددگرگون نکرده اند.
وقتي بيان نمود که منافقان با خدا عهد بستند که در جنگ پشت نخواهند کرد سپس اين عهد را شکستند وفاداري مومنان را بيان کرد و فرمود:« مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ» از مومنان کساني هستند که به پيماني که با خدا بسته اند وفا مي نمايند و آن را به طور کامل انجام مي دهند پس آنها جان خويش را در راه جلب خشنودي خدا فدا مي کنند و آن را در راه فرمانبرداري ِ او سپر مي نمايند. « فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ» برخي از ايشان به خواسته خود رسيده اند و حقي را که بر آنان بوده ادا کرده اند و در راه خدا شهيد شده اند، يا در حالي با مرگ طبيعي مرده اندکه حق خدا را کاملا ادا نموده اند. « وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ» و برخي منتظرند تا پيمان و حقي را که بر آنهاست کامل گردانند، و چنين کساني براي انجام دادن وظيفه وحقي که بر آنهاست و براي وفا کردن به پيماني که بسته اند در حرکت و تکاپو و تلاشند و به اميد وفا کردن به پيمان خويش تلاش مي نمايند.« وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا» و پيمان و عهدي را که با خدا بسته اند تغيير نداده اند، بلکه آنها همواره و هميشه برعهد و پيمان خدا پايبند هستند و از آن منحرف نمي شوند و تغييرش نمي دهند. پس اينها مردان حقيقي هستند و ديگران فقط ظاهر و سيمايشان مردانه است ولي صفات و ويژگي هايشان ناقص مي باشد.
آيه ي 24:
لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ إِن شَاء أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا؛ تا خدا راستگويان را به سبب راستي گفتارشان پاداش دهد و منافقان را اگر خواهد عذاب کند يا توبه آنها را بپذيرد ، که خدا آمرزنده و مهربان است.
« لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقِينَ بِصِدْقِهِمْ» تا خداوند کساني را که در گفتار و حالات و رفتارشان با خدا راستگو هستند و ظاهرشان با باطن و درونشان يکسان است به خاطر راستي شان پاداش بدهد. خداوند متعال مي فرمايد:« هَذَا يومُ ينفَعُ الصَّدِقينَ صِدقُهُم لَهُم جَنَّتُ تَجرِي مِن تَحتِها الأَنهَرُ خَلِدينَ فِيهَآ أَبَدَا» اين روزي است که به راستگويان راستي شان فايده مي دهد، براي آنان باغ هايي است که از زير درختان آن رودها روان است و آنان در آن جاويدانه اند.
آزمايشات و سختي هايي که ما مقدر کرده و پيش آورده ايم براي آن است تا راستگو از دروغگو مشخص گردد، و خداوند راستگويان را به خاطر راستي شان پاداش دهد، « وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ إِن شَاء» و تا منافقان را که دل ها و اعمالشان به هنگام پيش آمدن سختي ها تغيير کرد و به پيماني که با خدا بسته بودند وفا نکردند اگر بخواهد عذاب بدهد. به اين صورت که هدايت و رهيابي آنها را نمي خواهد ، زيرا مي داند در اينها خيري وجود ندارد، بنابراين به آنها توفيق هدايت نمي دهد.
« أَوْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ» يا آنها را توفيق دهد تا توبه نمايند و بازگردند. و صيغه ي غالب بر بخشندگي خداي بخشنده همين است. بنابراين آيه را با دو نام از نام هايش که بر آمرزش و فضل و نيکوکاري دلالت مي نمايند به پايان رساند. پس فرمود:« إِنَّ اللَّهَ كَانَ غَفُورًا» بي گمان خداوند گناهان کساني را که بر خود زياده روي کرده اند اگر توبه نمايند مي آمرزد، گرچه گناهان زيادي انجام داده باشند. « رَّحِيمًا» و خداوند نسبت به آنان مهربان است و آنها را توفيق توبه عطا مي کند. سپس توبه شان را مي پذيرد و گناهاني را که کرده اند مي پوشاند.
آيه ي 25:
وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْرًا وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ وَكَانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا؛ خدا کافران کينه توز را باز پس زد اينان به هيچ غنيمتي دست نيافتند و، در کارزار مؤمنان را خدا بسنده است زيرا خدا پرتوان و پيروزمند است.
خداوند کافران را ناکام بازگرداند و نتوانستند به چيزي دست يابند که بر آن آزمند بودند، و خشمگين بودند و باور قطعي داشتند که پيروز خواهند شد. لشکريان زياد و تجزبشان آنان را مغرور کرده بود و آنها به لشکر و ساز و برگ جنگي خود شادمان بودند، اما خداوند باد تندي را بر آنها فرستاد که خيمه هايشان را از جا برکنکد و در مراکز آنها اضطراب و تزلزل پديد آورد و ديگ هايشان را واژگون کرد و خداوند ترس را در دل هايشان انداخت و آنها با دلي لبريز از خشم بازگشتند. و اين از ياري و مدد خداوند است که بندگانش را بدان ياري مي نمايد. « وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ» و خداوند با فراهم کردن اسباب عادي و قَدَري مومنان را در کار جنگ کفايت کرد، و آنها را از جنگ بي نياز ساخت، « وَكَانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا» و خداوند توانا و چيره است و هيچ کس با او در نمي افتد مگر اينکه مغلوب مي گردد و شکست مي خورد، و هيچ کس از او ياري نمي خواهد مگر اينکه پيروز مي شود. و هر کاري را که بخواهد انجام مي دهد. و توانايي اهل قدرت سودي به آنان نمي بخشد مادامي که خداوند آنها را با قدرت خويش ياري نکند.
آيه ي 26:
وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا؛ از اهل کتاب آن گروه را که به ياريشان برخاسته بودند از قلعه هايشان فرود آورد و در دلهايشان بيم افکند گروهي را کشتيد و گروهي را به اسارت گرفتيد.
« وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ» و خداوند کساني از اهل کتاب يعني يهوديان را که لشکرهاي کافران را ياري کردند از قلعه هايشان پايين آورد در حالي که شما بر آنها غالب شديد، و تحت فرمان و قدرت اسلام درآورده شدند. « وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ» و در دل هايشان ترس و هراس انداخت پس نتوانستند با مسلمان ها بجنگند بلکه تسليم شدند و فروتني و کرنش کردند. « فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا» پس مردان جنگي آنها را کشتيد و زنان و کودکانشان را به اسارت گرفتيد.
آيه ي 27:
وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَّمْ تَطَؤُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا؛ خدا زمين و خانه ها و اموالشان و زمينهايي را که بر آنها پاي ننهاده ايدبه شما واگذاشت و خدا بر هر کاري تواناست.
« وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَّمْ تَطَؤُوهَا » و سرزمين و خانه ها و اموال آنان و زميني را که بدان گام ننهاده بوديدي به عنوان غنيمت به شما داد. و سرزميني را به شما داد که قبلا به خاطر شرافت و جايگاهش، و چون به نزد اهالي آن عزيز بود قدرت گام نهادن در آن را نداشتيد و خداوند شما را بر آن مسلط کرد واهالي آن را خوار گردانيد و مال هايشان را به غنيمت گرفتيد و آنان را کشتيد و به اسارت درآورديد. « وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا» و خداوند بر هر چيزي تواناست؛ هيچ چيزي او را درمانده نمي کند و از قدرت و توانايي خويش آنچه را خواست به شما داد. اين گروه از اهل کتاب يهوديان بني قريظه بودند که در روستايي خارج از مدينه که زياد از مدينه دور نبود زندگي مي کردند و پيامبر (ص) وقتي به مدينه آمد با آنها پيمان بست و با آنها صلح کرد پس پيامبر (ص) با آنها نجنگيد و آنان نيز با او نجنگيدند و آنها بر دين خود باقي ماندند و هيچ چيزي از امور آنها تغيير نکرد. پس در جنگ خندق لشکريان زيادي را که براي جنگ با پيامبر به هم پيوسته بودند ديدند و تعداد اندک مسلمان ها را مشاهده نمودند و گمان بردند که به زودي اين لشکريان زياد پيامبر و مومنان را نابود و ريشه کن خواهند کرد، نيز سخنان فريبنده برخي از سرانشان آنها را بر آن داشت تا پيماني را که با پيامبر بسته بودند بشکنند پس آنها عهد خود را شکستند و مشرکان را در جنگ با پيامبر ياري دادند.
وقتي خداوند مشرکين را خوار گرداند پيامبر (ص) به پيکار با آنها پرداخت پس آنان را در قلعه هايشان محاصره کرد. و آنها به داوري سعد بن معاذ(رضي الله عنه) راضي شدند و سعد در مورد آنها چنين حکم کرد که مردان جنگجويشان کشته شوند و فرزندانشان به اسارت در آيند و مال هايشان به غنيمت گرفته شود. پس خداوند نعمت خويش را بر پيامبر و مومنان تکميل و فراوان گردانيد و با خوار نمودن دشمنانشان و کشتن برخي و به اسارت گرفتن عده اي ديگر آنها را شاد گرداند و خداوند هميشه در حق بندگان مومن خويش لطف دارد.
آيه ي 29-28:
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا ؛ اي پيامبر ، به زنانت بگو : اگر خواهان زندگي دنيا و زينتهاي آن ، هستيدبياييد تا شما را بهره مند سازم و به وجهي نيکو رهايتان کنم .
وَإِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنكُنَّ أَجْرًا عَظِيمًا؛ و اگر خواهان خدا و پيامبر او و سراي آخرت هستيد ، خدا به نيکوکارانتان پاداشي بزرگ خواهد داد.
هنگامي که زنان پيامبر به او رشک بردند ، و همگي با هم متحد شدند و از ايشان نفقه و لباس درخواست کردند، درخواستِ آنان طوري بود که براي پيامبر (ص) ممکن نبود که در هر وقت و شرايطي بتواند خواسته ي آنان را برآورده سازد، و آنان نيز يکپارچه و به صورت دسته جمعي بر خواسته خود مصّر بودند. اين بر پيامبر دشوار آمد تا جايي که سوگند خورد يک ماه نزد آنها نرود. پس خداوند خواست تا کار را بر پيامبرش آسان بگرداند و مقام همسرانش را بالا ببرد و هرچيزي را که پاداش آنها را کم نمايد از آنها دور سازد. پس به پيامبرش فرمان داد تا به زنان خود اختيار دهد، بنابراين فرمود:« يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا» اگر شما فقط دنيا و زرق و برق آن را مي خواهيد و به آن خوشنود مي شويد و به خاطر فقدانش خشمگين مي گرديد پس اگر شما چنين حالتي داريد من به شما نيازي ندارم. « فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ و بياييد شما را از آنچه نزد خود دارم از متاع دنيا بهره مند سازم، « وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا» و بدون ناراحتي و خشم بر يکديگر و ناسزاگويي بلکه با سعه صدر قبل از آن که وضعيت به جاي نامناسبي برسد از شما جدا شوم.
« وَإِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الْآخِرَةَ» و اگر خدا و پيامبر و سراي آخرت را مي خواهيد، اگر اين چيزها مراد و مقصود شماست، و هرگاه خدا و پيامبر و بهشت را به دست آوريد به راحتي و سختي زندگاني دنيا توجه نخواهيد کرد و به آنچه پيامبر دارد قانع مي شويد، و آنچه را که تهيه اش دشوار است از او طلب نمي کنيد. « فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنكُنَّ أَجْرًا عَظِيمًا» بي گمان خداوند براي نيکوکارانتان پاداش بزرگي آماده ساخته است.
و پاداش و مزد در صورتي است که نيکوکار باشيد، چون نيکوکاري پاداش آخرت را به دنبال دارد. و آنها فقط به خاطر اينکه همسران پيامبر هستند مستحق پاداش نخواهند بود، زيرا اين بدون نيکوکاري کافي نيست. پس پيامبر به آنها اختيار داد و همه آنان خدا و پيامبر و سراي آخرت را انتخاب کردند و هيچ يک از آنها گزينه اي ديگر را انتخاب نکرد. خداوند از همه آنها خشنود و راضي باد.
و اين مخير کردن چند فايده دارد:
1- عنايت و توجه خداوند به پيامبرش، و اينکه راضي نبود در وضعيتي قرار بگيرد که مطالبات و خواسته هاي همسرانش موجبات فشار بر وي و اذيت و آزار او را فراهم کند.
2- پيامبر (ص) وقتي به آنها حق انتخاب داد از تبعات حقوق همسران معاف شد، به گونه اي که اختيار داشت و هرگاه مي خواست به آنها مي داد و اگر مي خواست نمي داد.« مَّا کَانَ عَلَي النَّبِي مِن حَرَجِ فِيمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ» برپيامبر هيچ گناهي نيست در آنچه خداوند براي او مقّرر داشته است.
3- منّزه داشتن پيامبر از زناني که دنيا را بر خدا و پيامبر و جهان آخرت ترجيح مي دهند.
4- سالم ماندن همسرانش از گناه و از دست زدن به آنچه خدا و پيامبرش را خشنود مي نمايد.
زيرا با دادن اختيار به آنان، خداوند متعال عدم رضايت آنان را از پيامبر منتفي ساخت؛ عدم رضايتي که موجب عدم رضايت پيامبر از آنان مي شد، و خشم و عدم رضايت پيامبر موجب مي شد خداوند پروردگار ناراضي گردد، و عدم رضايت پروردگار از کسي يا کساني موجب سزاي آنان مي شود.
5- تصريح به والا بودن مقامشان و بيان همت بلند آنها که خدا و پيامبر و جهان آخرت را مراد و مقصود دانسته و آن را بر دنيا و کالاي آن برگزيدند.
6- اين انتخاب موجب شد تا آنان به بهترين مقام هاي بهشت برسند و در دنيا و آخرت همسران پيامبر باشند.
7- زنان او متناسب با شان او (ص) هستند، زيرا او کاملترين انسان است و خداوند خواست که زنانش نيز کامل و پاکيزه باشند:« الطَّيبَتُ لِليَّبِينَ وَالطَّيبُونَ لِلَّطّيبَتِ» زنان پاکيزه براي مردان پاکيزه هستند، و مردان پاکيزه براي زنان پاکيزه.
8- اين انتخاب نشانه قناعت مي باشد و قناعت موجب آرامش خاطر. و آزمندي از زنان پيامبر دور شد و ناخشنودي را که باعث پريشاني و ناراحتي مي شود از آنها دور ساخت.
9- همسري پيامبر سبب چندين برابر شدن پاداش آنها گشت و آنان در مقامي قرار گرفتند که هيچ زني به آن مقام نمي رسد. بنابراين فرمود: « يَا نِسَاء النَّبِيِّ».
آيه ي 31-30:
يَا نِسَاء النَّبِيِّ مَن يَأْتِ مِنكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا ؛ اي زنان پيامبر ، هر کس از شما مرتکب کار زشت در خور عقوبت شود ، خدا عذاب او را دو برابر مي کند و اين بر خدا آسان است.
وَمَن يَقْنُتْ مِنكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحًا نُّؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا كَرِيمًا؛ و هر کس از شما که به فرمانبرداري خدا و پيامبرش مداومت ورزد و، کاري شايسته کند ، دوبار به او پاداش دهيم و براي او رزقي کرامند آماده کرده ايم.
وقتي زنان پيامبر، خدا و پيامبرش و سراي آخرت را انتخاب کردند بيان فرمود که پاداش آنها دو برابر خوا هد بود. نيز فرمود: اگر مرتکب گناهي شوند کيفر و گناه آنها دو برابر است تا بيشت تر از گناه بپرهيزند و بيش تر سپاس خدا را به جاي آورند، بنابراين کيفر هرکس از آنها را اگر مرتکب گناهي شود دو برابر قرار داد.
« وَمَن يَقْنُتْ مِنكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صًَالِحا» و هرکس از شما که از خدا و پيامبرش اطاعت کند و کار شايسته انجام دهد، چه کم باشد چه زياد، « نُّؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ» پاداش او را دو برابر پاداش ديگران مي دهيم، « وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا كَرِيمًا» و براي او روزي و نعمت ارزشمندي که همانا بهشت است فراهم مي سازيم. و زنان پيامبر از خدا و پيامبرش اطاعت کردند و کار شايسته انجام دادند از اين رو معلوم است که مستحق پاداش بيکران خدا مي باشند.
آيه ي 34-32:
يَا نِسَاء النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا ؛ اي زنان پيامبر ، شما همانند ديگر زنان نيستيد ، اگر از خدا بترسيد پس به نرمي سخن مگوييد تا آن مردي که در قلب او مرضي هست به طمع افتد و سخن پسنديده بگوييد.
وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا ؛ و در خانه هاي خود بمانيد و چنان که در زمان پيشين جاهليت مي کردند، ،زينتهاي خود را آشکار مکنيد و نماز بگزاريد و زکات بدهيد و از خدا وپيامبرش اطاعت کنيد اي اهل بيت ، خدا مي خواهد پليدي را از شما دورکند و شما را چنان که بايد پاک دارد.
وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا؛ آنچه را در خانه هايتان از آيات خدا و حکمت تلاوت مي شود ، ياد کنيد ،که خدا باريک بين و آگاه است.
« يَا نِسَاء النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَيْتُنَّ» اي زنان پيامبر! شما مثل هيچ يک از زنان عادي نيستيد اگر از خدا بترسيد، زيرا با تقواي الهي مقامتان از زنا ديگر بالاتر مي رود و هيچ زني به مقام شما نمي رسد. پس تقوا را با رعايت ارکان آن کامل گردانيد.
بنابراين آنها را راهنمايي کرد تا وسيله هايي را که سبب کار حرام مي شوند از ميان بردارند و فرمود:« فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ» و به هنگام سخن گفتن با مردان صداي خود را نرم و نازک نکنيد، « فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ» که آن گاه کسي که در دل او بيماري شهوت زنا است به طمع مي افتد، چون او آماده و منتظر کوچک ترين چيزي است که وي را تحريک کند، چرا که دل او سالم نيست، زيرا دلي که سالم باشد به آنچه خدا حرام نموده است علاقمند نيست و کمتر اسباب و وسايلي او را تحريک مي کند، چرا که دل او پاک و سالم است. به خلاف کسي که دلش بيمار است، چنين کسي مانند فردي که دلش سالم است تحمل ندارد و کوچک ترين سببي او را به کار حرام وامي دارد و دعوتش را اجابت مي کند و از خواسته اش سرپيچي نمي نمايد.
اين دليلياست بر اينکه وسيله ها حکم اهداف و مقاصد را دارند. نرمي گفتار و صدا در اصل کار جايزي است اما وقتي که وسيله اي براي کار حرام باشد ازآن منع شده است، بنابراين براي زن شايسته است به هنگام سخن گفتن با مردان صدايش را نرم و نازک نکند.
وقتي آنها را از نرمي گفتار نهي کرد شايد کسي گمان بَرَد که بايد به درشتي و تندي سخن بگويند،
پس اين توّهم را دفع نمود و فرمود: « وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا » و سخني شايسته بگويند. يعني سخني که درشت و تند نباشد و فرمود:« فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ» و نگفت: « فَلَا تَلِنَّ بِالقَول» چون آنچه از آن نهي شده سخني نرمي است که همراه با فروتني و انقياد زن براي مرد باشد، و چنين حالت و سخني مرد را وادار مي کند تا به او چشم طمع بدوزد.
به خلاف کسي که سخني نرم بگويد که در آن فروتني نباشد بلکه اين سخن با اينکه نرم است نشانگر عزت گوينده است و طرف را مغلوب مي نمايد و در او طمع نمي ورزد. بنابراين خداوند پيامبرش را به خاطر مهرباني و ملايمتي که داشت ستوده است، پس فرمود:« فَبِمَا رَحمَةِ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُم» به سبب رحمتي از جانب خدا براي آنها نرم و مهربان شدي. و به موسي و هارون فرمود:« اذهَبَآ إلَي فِرعَونَ إِنَّهُ طَغَي، فَقُولا لَهُ قَولَاَ لَّينَاَ لَّعَلَّهُ يتَذَکَّرُ أَو يخشَي» برويد نزد فرعون چرا که او سرکشي کرده است. پس با او به نرمي سخن بگوييد شايد پند پذيرد يا بترسد. و اين بخش از آيه:« فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ» ضمن اينکه دستوري است مبني بر اينکه انسا بايد پاکدامن باشد ، و زنان و مردان پاکدامن مورد ستايش قرار گرفته و از نزديک شدن به زنا نهي شده اند، نيز بر اين دلالت مي نمايد که براي بنده شايسته است هرگاه اين حالت را در خودش يافت که با ديدن يا شنيدن سخن کسي که مورد پسندش مي باشد بر انجام کار حرام تحريک مي شود و احساس کرد که انگيزه هاي طمع ورزي او را به سوي حرام سوق مي دهد بايد بداند که اين احساس يک بيماري است، از اين رو بايد براي تضعيف و از بين بردن و قطع کردن خاطره هاي زشت بکوشد و با نفس خود مبارزه نمايد تا آن را از اين بيماري خطرناک نجات بخشد و از خداوند بخواهد که او را محافظت نمايد و به او توفيق دهد. و اين از زمره پاکدامني است که به آن امر شده است.
« وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى» و در خانه هايتان بمانيد، اين برايتان بهتر است و مانند اهل جاهليت پيشين که دانش و ديني نداشتند آرايش نکنيد و زياد از خانه بيرون نرويد و همه اينها براي دور کردن شر و اسباب آن است.
وقتي آنها را به طور کلي به پرهيزگاري فرمان داد به جزئياتي از آن نيز پرداخت، چون زنان به آن نياز دارند و نيز آنها را به فرمانبرداري دستور داد به ويژه به برپاي داشتن نماز و پرداختن زکات؛ دو عبادتي که هرکس به ناچار به آن ها نياز دارد و بزرگترين عادت محسوب مي شوند، که در نماز اخلاص براي خداوند انجام مي گيرد و با پرداختن زکات به بندگان نيکي مي شود. سپس آنها را به طور کلي به اطاعت فرمان داد و فرمود:« وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ» و از خدا و پيامبرش اطاعت کنيد. هر امر و فرماني که خدا و پيامبر داده اند خواه فرمان واجب باشد يا فرمان مستحب در اطاعت از خدا و پيامبرش داخل است. « إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» جز اين نيست که خداوند وقتي شما را به اين چيزها فرمان مي دهد و از چيزهايي نهي مي کند براي آن است تا پليدي و بدي را از شما اهل بيت دور کند و شما را کاملا پاک گرداند. يعني حمد و سپاس خداوند را به خاطر اين اوامر و نواهي به جاي آوريد که شما را از مصلحت و فايده آن آگاه کرده است. و اين اوامر و نواهي براي شما فايده و مصلحت محض هستند و خداوند با اين دستورات نخواسته است بر شما تنگي و مشقّتي بياورد، بلکه براي آن است تا پاکيزه گرديد و اخلاق و رفتارتان پاک شود، و اعمالتان درست و خوب گردد و به سبب آن پاداشتان بيشتر و بزرگ شود.
و هنگامي که آنان را به انجام کارها و ترک کارهايي امر نمود، به آنان دستور داد که به علم اندوزي بپردازند، و راه آن را برايشان بيان نمود، پس فرمود:« وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ وَالْحِكْمَةِ» منظور از آيات خدا قرآن است، و حکمت، اسرار قرآن و يا سنّت پيامبر مي باشد. و زنان را فرمان داد تا آن را ياد کنند و اين شامل ذکر و ياد کردن کلمات قرآن مي شود که با تلاوت آن انجام مي گيرد نيز معاني آن را شامل مي شود که با تدبر و تفکر در آن و استنباط احکام و حکمت هاي آن انجام مي گردد. نيز شامل ذکر ِ عمل کردن به آن هم مي گردد.
« إِنَّ اللَّهَ كَانَ لَطِيفًا خَبِيرًا» همانا خداوند باريک بين آگاه است و سراير و پنهاني هاي امور را مي بيند و آنچه را در آسمان ها و زمين پنهان است و کارهايي را که آشکار يا پنهان هستند مي داند. باريک بين و مطلع بودند خداوند اين را مي طلبد که آنها کارها را خالصانه براي خدا به انجام رسانند و اعمال را به صورت پنهاني انجام دهند. نيز از آنجا که خداوند باريک بين آگاه است جزا و سزاي اعمال را مي دهد. و يکي از معاني« لطيف» اين است که خداوند بنده اش را به طرق مخفي و غيرمحسوس به سوي خير و خوبي پيش مي برد و از شر و بدي محافظت مي نمايد، و رزق و روزي را از جايي به او مي رساند که خودش نمي داند، و اسبابي را به او نشان مي دهد که نفس آدمي از آنها نفرت دارد، اما راه رسيدن به بالاترين مقام ها را براي او هموار مي سازد.
آيه ي 35:
إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ
وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ ؛ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا ؛ خدا براي مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مؤمن و زنان مؤمن و، مردان اهل طاعت و زنان اهل طاعت و مردان راستگوي و زنان راستگوي و مردان شکيبا و زنان شکيبا و مردان خداي ترس و زنان خداي ترس و مردان صدقه دهنده وزنان صدقه دهنده و مردان روزه دار و زنان روزه دار و مرداني که شرمگاه خود را حفظ مي کنند و زناني که شرمگاه خود حفظ مي کنند و مرداني که خدا رافراوان ياد مي کنند و زناني که خدا را فراوان ياد مي کنند ، آمرزش و مزدي بزرگ آماده کرده است.
وقتي خداوند پاداش زنان پيامبر (ص) را بيان کرد و کيفر آنها را چنانچه از فرمان خدا سرپيچي کنند نيز ذکر نمود و فرمود آنها مانند هيچ يک از زنان ديگر نيستند، از ديگر زنان نيز سخن به ميان آورد. و از آنجا که حکم آنها و حکم مردان يکي است، فرمود:« إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ» زنان و مردان مسلمان که شرايع ظاهري را به جاي آورند، « وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ» و زنان با ايمان و مردان با ايمان. در اين جا منظور امور باطني از قبيل عقايد قلبي و اعمال آن است. « وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ» و زنان و مردان فرمانبرداري که فرمان خدا و پيامبرش را اطاعت مي کنند. « وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ» و مردان و زناني که در گفتار و کردارشان راستگو هستند. « وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ» و مردان و زناني که در برابر سختي ها و مصيبت ها بردباري مي ورزند، « وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ» و مردان و زناني که در همه حالات فروتن هستند به ويژه در عبادت هايشان و به خصوص در نمازهايشان، « وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ» و مردان و زناني که صدقه هاي فرض و نفل را مي دهند، « وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ» و مردان و زناني که روزه هاي فرض و نفل را مي گيرند، « وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ» و مردان و زناني که شرمگاه هاي خود را از زنا و مقدّمات آن حفظ مي کنند، « وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَالذَّاكِرَاتِ» و مردان و زناني که خدا را زياد ياد مي نمايند و در بيشتر اوقات خدا را ياد مي کنند به خصوص اوقات اذکار مانند اذکار صبح و شام و اذکارِ پس از نمازهاي فرض. « أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم» خداوند براي کساني که داراي چنين صفات زيبايي هستند؛ صفاتي که برخي اعتقادات و اعمال قلب هستند و برخي اعمال اعضا و جوارح؛ و گفته هايي هستند که از زبان بيرون آمده و فايده شان به خود و ديگران مي رسد، کساني که اين اعمال را انجام مي دهند و به انجام کارهاي خير مي پردازند و از کارهاي بد دوري مي کنند، تمام دين را انجام داده اند، چرا که داشتن اين صفات چکيده اسلام و ايمان و احسان است. « مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا» خداوند به پاداش کارشان گناهانشان را مي آمرزد، چون نيکي ها، بدي ها را از بين مي برند و به آنها پاداش بزرگي مي دهد که اندازه آن را هيچ کس جز ذات خدا نمي داند؛ پاداشي که هيچ چشمي مانند آن را نديده و هيچ گوشي اخبار حقيقي آن را نشنيده و به دل هيچ انساني خطور نکرده است . از خداوند مي خواهيم که ما را از چنين کساني بگرداند.
آيه ي 36:
وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا ؛ هيچ مرد مؤمن و زن مؤمني را نرسد که چون خدا و پيامبرش در کاري حکمي ، کردند آنها را در آن کارشان اختياري باشد هر که از خدا و پيامبرش نافرماني کند سخت در گمراهي افتاده است.
« وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ» شايسته و سزاوار فرد مومن نيست جز اينکه به سوي خشنودي خدا و پيامبرش بشتابد و از ناخشنودي خدا و پيامبرش بپرهيزد و بايد دستورات خدا و رسول را اطاعت نمايد و از آنچه خدا و پيامبرش نهي کرده اند بپرهيزد. بنابراين شايسته و سزاوار هيچ مرد و زن مومني نيست، « إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا» که هرگاه خدا و پيامبرش در کاري حکم نمودند و دستور صادر کردند، « أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ» براي خودشان در آن کار اختياري قايل شوند که آن را انجام دهند يا نه؟ بلکه مردان و زنان مومن مي دانند که پيامبر براي آنان از خودشان مهر و عطوفت بيشتري دارد، پس مومن اميال خود را مانعي بين خود و دستور خدا و پيامبرش قرار نمي دهد.
« وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا » و کسي که از دستورات خدا و پيامبرش سرپيچي کند به گمراهي کاملا آشکاري گرفتار مي گردد چون او راه راست را که انسان را به سراي بهشت مي رساند رها کرده و به راهي روي آورده است که انسان را به عذاب دردناک مي رساند. پس نخست اين را بيان نمود که آنچه باعث مي شود تا انسا با فرمان خدا و پيامبرش مخالفت نورزد ايمان است. سپس به بيان چيزي پرداخت که انسان را از نافرماني باز مي دارد و آن برحذر بودن از گرفتار شدن به گمراهي است که گمراه شدن نشانه گرفتار آمدن به عذاب و کيفر است.
آيه ي 37:
وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا ؛ و تو ، به آن مرد که خدا نعمتش داده بود و تو نيز نعمتش داده بودي ،، گفتي : زنت را براي خود نگه دار و از خداي بترس در حالي که در دل خودآنچه را خدا آشکار ساخت مخفي داشته بودي و از مردم مي ترسيدي ، حال آنکه خدا از هر کس ديگر سزاوارتر بود که از او بترسي پس چون زيد از او حاجت خويش بگزارد ، به همسري تواش در آورديم تا مؤمنان را در زناشويي بازنان فرزند خواندگان خود ، اگر حاجت خويش از او بگزارده باشند ، منعي نباشد و حکم خداوند شدني است.
سبب نزول اين آيه آن بود که خداوند خواست يک قانون کلي را براي مومنان تشريع نمايد و آن اينکه پسر خواندگان در حکم فرزندان حقيقي نيستند و هرکس فردي را پسر خوانده خود قرار دهد اگر پسر خوانده همسرش را طلاق داد پدر خوانده اش مي تواند با همسرش ازدواج کند.
ازدواج نکردن با همسران پسر خوانده ها از اموري بود که مردم بدان عادت کرده بودند و اين سنت جز با يک رخداد بزرگ از ميان نمي رفت، بنابراين خداوند خواست تا پيامبر اين دستور را با زبان تبليغ کند و عملا نيز چنين کاري را انجام دهد. و هرگاه خداوند بخواهد کاري را انجام دهد براي آن سببي قرار مي دهد. « زيد بن حارثه» زيد بن محمّد خوانده مي شد، و پيامبر (ص) او را پسرخوانده اش قرار داده بود، بنابراين او را به پيامبر نسبت مي دادند تا اينکه اين آيه نازل شد: « ادعُوهُم لِأَبَآئِهِم» آنها را به پدرانشان نسبت دهيد. از آن وقت به او گفته مي شد « زيد بن حارثه».
زيد با زينب بنت جحش دختر عمّه پيامبر (ص) ازدواج کرد و پيامبر (ص) دلش مي خواست اگر زيد زينب را طلاق بدهد با او ازدواج نمايد و خداوند چنين مقدر نمود که زيد و زينب از همديگر جدا شوند، پس زيد به نزد پيامبر (ص) آمد و از او اجازه خواست که از زينب جدا شود. خداوند مي فرمايد:« وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ» و آن گاه کسي که خدا با دادن نعمت اسلام به او انعام کرده بود و تو نيز با آزاد کردن و تعليم دادنش به او لطف کرده بودي به نزد تو آمد و با تودرباره جدا شدن از همسرش مشورت کرد، پس تو با خيرخواهي به او گفتي چنين کاري نکند و فرمودي که صلاح تو در اين نيست و مصلحت او را بر علاقه و ميل خود ترجيح دادي با اينکه دلت مي خواست با زينب ازدواج نمايي. پس به او گفتي:« أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ» همسرت را براي خود نگاه دار. يعني از او جدا نشود و در برابر رفتارش شکيبا باش، « وَاتَّقِ اللَّهَ» و در همه کارهايت و به خصوص در قضيه همسرت از خدا بترس چون تقواي الهي انسان را به صبر و بردباري وا مي دارد، و بدان فرمان مي دهد. « وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ» و در دل خود چيزي را پنهان مي داشتي که خداوند آن را آشکار مي سازد. و آنچه که پيامبر (ص) در دل خود پنهان کرده بود اين بود که اگر زيد او را طلاق دهد با وي ازدواج خواهد کرد.
« وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ» و به خاطر ترس از زبان مردم آنچه را که در دل داشتي آشکار نمي کردي در حالي که خداوند سزاوارتر است که از او بترسي، زيرا ترس از خداوند هر خيري را فراهم مي آورد و آدمي را از هر شري باز مي دارد . « فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا» پس وقتي زيد به او بي علاقه شد و از وي جدا گرديد و طلاقش داد، « زَوَّجْنَاكَهَا» زينب را به ازدواج تو در آوريم و اين کار را براي امر مهّمي انجام داديم« لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ» تا مشکلي براي مومنان در ازدواج با همسران پسرخواندگانش نباشد. چون آنها تو را مي بينند که با همسر زيد بن حارثه که قبلا به تو نسبت داده مي شد ازدواج نمودي.
از آنجا که اين فرموده:« لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ» شامل همه حالات مي گردد و بعضي از حالت ها وجود دارد که ازدواج کردن با همسر پسر خوانده جايز نيست و آن عبارت است از قبل از طلاق دادن و انقضاي زمان عده ي زن لذا آن را مقيد به اين کرد که « إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا» زماني مومنان مي توانند با همسران پسرخواندگان خود ازدواج نمايند که پسرخواندگان همسران خود را طلاق دهند و عده ي آنان تمام گردد، و قبل از طلاق و انقضاي عدّه چنين کاري جايز نيست. « وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا»و فرمان خدا بايد انجام گيرد و هيچ مانعي نمي تواند مانع انجام آن شود.
در اين داستان فوايد و آموختني هايي است که به برخي از آنها اشاره مي کنيم:
1- ستايش زيد بن حارثه از دو جهت؛ يکي اينکه خداوند در قرآن نام او را ذکر کرده است و جز او اسم هيچ صحابه اي در قرآن نيامده است. و اينکه خداوند خبر داده که به او نعمت داده است يعني با بخشيدن نعمت اسلام و ايمان بر او انعام نموده است. و اين شهادتي از جانب خداست مبني بر اين که زيد در ظاهر و باطن مسلمان و مومن است، به اين دليل که خداوند اين نعمت را به طور خاص براي وي ذکر مي گرداند، و منظور از آن نعمت ويژه، نعمت اسلام و ايمان است، وگرنه ذکر اين نعمت به طور خاص، هيچ لزومي نداشت.
2- برده ي آزاد شده که از نعمت آزادي برخوردار است، اين نعمت از سوي کسي به او داده شده است که وي را آزاد نموده است.
3- جايز بودن ازدواج با همسر پسرخوانده همان طور که در اين آيه به صراحت بيان گرديد.
4- تعليم و ياد دادن عملي از تعليم قولي موثرتر است، به خصوص اگر تعليم عملي همراه با تعليم زباني باشد که در اين صورت «نورعلي نور» است.
5- اگر آدمي زني ديگر غير از همسر و کنيز و محارمش را در دل خود دوست بدارد چنانچه مرتکب کار نامشروعي نشود گناهي در آن نيست، حتي اگر اين آرزو را داشته باشيد که اگر همسرش او را طلاق بدهد با وي ازدواج مي کند، به شرط اينکه براي جدايي آنها تلاش نکند چون خداوند خبر داده که پيامبر اين را در دل خود پنهان داشت.
6- پيامبر(ص) به صورت آشکار و روشن پيام خدا را به مردم رسانده و همه آنچه را که به او وحي شده به مردم ابلاغ کرده است حتي اين قضيه که در آن سرزنش شده است، و اين دلالت مي نمايد که او پيامبر خداست و جز آنچه به سوي او وحي شده است نمي گويد و نمي خواهد خودش را بزرگ نمايد.
7- فردي که با او مشورت مي شود امين به حساب آمده و بر او لازم است که هرگاه در کاري با وي مشورت کردند بايد آن گونه که براي طرف بهتر و مفيدتر است نظر بدهد. و چنانچه خود نيز در دلش خواسته اي داشته باشد بايد مصلحت کسي را که از او مشورت خواست است مقدم بدارد.
8- هرگاه کسي از ديگري در مورد جدايي از همسرش مشورت خواست بهتر آن است که بگويد:« تا جايي که امکان بدارد همسرت را نگاه دار، چون ادامه زندگي از جدايي بهتر است».
9- بايد ترس از خدا را بر ترس از مردم مقدّم داشت و ترس از خداوند اولي و سزاوارتر است.
10- فضيلت ام المومنين زينب رضي الله عنها که خداوند او را به نکاح پيامبر (ص) در آورد بدون اينکه خطبه اي خوانده شود و شاهدي در کار باشد. بنابراين زينب بر ديگر همسران پيامبر(ص) افتخار مي کرد و مي گفت: « شما را خانواده هايتان به ازدواج پيامبر در آوردند و مرا خداوند از بالاي هفت آسمان به ازدواج پيامبر در آورد.»
11- زني که شوهر دارد ازدواج با او جايز نيست و نبايد براي ازدواج با وي تلاش کرد مگر اينکه شوهرش او را طلاق بدهد و عدّه اش تمام شود، چون قبل از تمام شدن عدّه ، زن وابسته به شوهر است.
آيه ي 39-38:
مَّا كَانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَّقْدُورًا؛ بر پيامبر در انجام دادن آنچه خدا بر او حلال کرده است حرجي نيست ، همچنان که خدا براي پيامبران پيشين نيز چنين سنتي نهاده بود و فرمان خدا فرماني است بي هيچ زياده و نقصان.
الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا؛ کساني که پيامهاي خدا را مي رسانند و از او مي ترسند و از هيچ کس جز، اونمي ترسند ، خدا براي حساب کردن اعمالشان کافي است.
اين پاسخ طعنه کساني است که به پيامبر (ص) طعنه مي زنند و مي گويند زنان زيادي گرفته است. و اين طعنه اي است بي جا. پس خداوند فرمود:« مَّا كَانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ» بر پيامبر در انجام آنچه خداوند براي او مقدر نموده است هيچ گناه و تقصيري نيست. يعني ازدواج با اين زنان را خداوند براي او جايز نموده است، همان گونه که براي پيامبران گذشته اين کار را مباح کرده بود. بنابراين فرمود:« سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَّقْدُورًا» اين سنت الهي در مورد پيامبران گذشته نيز جاري بوده است ، و فرمان خداوند همواره روي حساب و برنامه دقيقي است و بايد انجام شود.
« الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ» کساني که پيام هاي خداوند را مي رسانند، پس آنان آيات خدا و حجت ها و دلايل او را بر بندگان مي خوانند و آنان را به سوي خدا دعوت مي کنند، « وَيَخْشَوْنَهُ» و فقط از او که شرکي ندارد مي ترسند، « وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ» و از هيچ کس جز خداوند نمي ترسند.
پس، از آنجا که ازدواج در ميان پيامبران معصوم يک سنت بوده است پيامبراني که وظيفه خود را به بهترين و کاملترين صورت انجام داده اند و آن عبارت از دعوت دادن مردم به سوي خدا و ترس از اوست، و اين مقتضِ اين است که انسان هرآنچه را که بدان دستور داده شده است انجام دهد و از هر امر ناجايزي پرهيز و دوري نمايد پس چنين امري بيانگر آن است که به هيچ وجه در اين قضيه نقص و اشکالي وجود ندارد. « وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا» و خداوند به عنوان حسابرس بندگانش و مراقب اعمالشان کافي است. و از اين دانسته شد که نکاح و ازدواج از سنت هاي پيامبران است.
آيه ي 40:
مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا؛ محمد پدر هيچ يک از مردان شما نيست او رسول خدا و خاتم پيامبران است و خدا به هر چيزي داناست.
« مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ» اي امّت پيامبر! محمّد (ص) پدر هيچ کس از مردان شما نيست. پس قطع ارتباط نسبي زيد بن حارثه از اين باب است. از آنجا که اين به شرطي که معني بر ظاهر لفظ حمل گردد نفي شامل همه حالات بر مي گردد، يعني نه پدر حقيقي است و نه پدرخوانده کسي است و در گذشته بيان گرديد که پيامبر پدر همه مومنان است و همسرانش مادران مومنان اند، پس براي اينکه اين مطلب در عموم اين نهي داخل نشود و فرمود:« وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ» بلکه او فرستاده خدا و خاتم پيامبران است. يعني مقام او مقامي است که بايد از او اطاعت و پيروي شود و هدايت از طريق او حاصل گردد و بدان باور شود. و محبّت و دوستي او بايد بر محبت و دوستي هرکسي مقدم باشد، زيرا پيامبر خيرخواه مومنان مي باشد و چنان نسبت به آنان خيرخواه است که گويا پدرشان مي باشد. « وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا» و خداوند بر هر چيزي آگاه است. يعني علم و آگاهي او هرچيزي را احاطه کره است و او مي داند که رسالت خود را در کجا قرار دهد، و چه کساني را فرستاده خويش بگرداند، و مي داند که چه کساني صلاحيت برخورداري از فضل و لطف او را دارند.
آيه ي 44-41:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، خدا را فراوان ياد کنيد.
وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا؛ و هر بامداد و شبانگاه تسبيحش گوييد.
هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلَائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا؛ اوست که خود و فرشتگانش بر شما درود مي فرستند تا شما را از تاريکي به روشني برند ، زيرا خداوند با مؤمنان مهربان است.
تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلَامٌ وَأَعَدَّ لَهُمْ أَجْرًا كَرِيمًا؛ روزي که با او ديدار کنند درودشان اين است : سلام و خدا برايشان ، پاداشي کرامند آماده کرده است.
خداوند والامقام مومنان را فرمان مي دهد تا بسيار او را ذکر نمايند، از قبيل گفتند: لا إله إلا اللّه، الحمدلله ، سبحان الله، الله اکبر، و هرگفتاري که سبب نزديک شدن ِ به خداوند متعال گردد. و حداقل ايناست که انسان به اذکار صبح و شام و اذکاري که بعد از نمازهاي پنجگانه و اذکاري که به هنگام رخدادها و در مناسبت هاي مختلف گفته مي شوند پايبند باشد.
و آدمي بايد هميشه و در همه اوقات و در همه حالات به ذکر خدا پايبند باشد چون اين عبادتي است که انجام دهنده اش را پيش مي برد، و روح و روان او را آرام مي کند و سبب محبت و معرفت خدا مي گردد، و انسان را بر انجام کار خير و ياري مي کند تا زيانش را از گفتن سخن زشت باز دارد.
« وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا» يعني در اول روز و در آخر روز به تقديس او بپردازيد و پاکي او را بيان داريد چون اين دو وقت داراي فضيلت و شرافت مي باشند و در اين دو وقت انجام دادن کار راحت است.
« هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلَائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا» يکي از مصاديق لطف و رحمت خدا نسبت به مومنان اين است که آنها را مي ستايد و بر آنان رحمت مي فرستد. و نيز فرشتگان براي مومنان دعا مي کنند که به سبب آن خداوند آنها را از تاريکي هاي گناهان و جهالت بيرون مي آورد و به نور ايمان و به مرحله علم و عمل مي رساند. پس اين بزرگ ترين نعمتي است که خداوند به بندگان فرمان بردار بخشيده است؛ امري که مستدعي آن است که شکر اين نعمت را به جاي آورند و ذکر خداوند را به کثرت انجام دهند؛ خداونداي که به آنها لطف نموده و فرشتگاني را که عرش او را حمل مي کنند، و بهترين فرشتگاني هستند، نيز فرشتگاني که پيرامون عرش را فرا گرفته اند مسخر کرده است تا پروردگارشان را به پاکي ياد کنند و براي مومنان طلب آمرزش نمايند. پس مي گويند:« رَبَّنَا وَسِعتَ کُلَّ شَي ءِ رَّحمَةَ وَعِلمَاَ فَاغفِر لِلَّذينَ تَابُوا واتَّبَعُوا سَبِيلَکَ وَقهِمِ عَذَاب الجَحيم، رَبَّنَا وَأدخِلهُم جَنَّتِ عَدنِ الَّتِي وَعَدتَّهُم وَمَن صَلَحَ مِن ءَ ابَآئِهِم وَأَزوَجِهِم وَذُرّيتَهِم إِنَّک إَنتَ العَزيزُ الحَکِيمُ ، وَقِهِم السَّيئَاتِ وَمَن تَق السَّيئّاتِ يومِئِذِ فَقَد رَحِمتَهُ وَذَلِکَ هُوَ الفَوزُ العَظيمُ» پروردگارا! رحمت و علم و آگاهي تو هرچيزي را به صورت گسترده فرا گرفته است، پس کساني را که توبه کرده و از راه تو پيروي نموده اند بيامرز، و آنان را از عذاب جهنّم نجات بده. پروردگارا! آنها و کساني از پدران و همسران و فرزندانشان که صالح بوده اند به باغ هاي بهشتي وارد کن که به آنان وعده داده اي. بي گمان تو توانا و با حکمت هستي. و آنان را از بدي ها دور بدار و هرکس را در اين روز از بدي ها و شرها دور بداري به راستي که بر او رحم نموده اي، و اين رستگاري بزرگ است.
پس اين رحمت و نعمتي است که خداوند در دنيا به آنها داده است. و امّا رحمت خداوند بر آنها در آخرت بزرگ ترين رحمت و برترين پاداش است و آن اين است که به خشنودي پروردگار و سلام گفتنش بر آنان و شنيدن سخن بزرگ او و ديدن چهره زيبايش و به دست آوردن پاداش بزرگش دست مي يازند؛ پاداشي که ماهيت و مقدار آن را جز خداوندي که آن را به آنها بخشيده است کسي نمي داند. بنابراين فرمود:« تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلَامٌ وَأَعَدَّ لَهُمْ أَجْرًا كَرِيمًا» درودشان در روزي که او را ملاقات مي کنند سلام است. و براي آنان پاداشي ارزشمند فراهم ديده است.
آيه ي 48-45:
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا؛ اي پيامبر ، ما تو را فرستاديم تا شاهد و مژده دهنده و بيم دهنده باشي.
وَدَاعِيًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُّنِيرًا؛ و مردم را به فرمان خدا به سوي او بخواني ، و چراغي تابناک باشي.
وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ بِأَنَّ لَهُم مِّنَ اللَّهِ فَضْلًا كَبِيرًا؛ و مؤمنان را بشارت ده که از سوي خدا برايشان فضيلتي بزرگ آمده است.
وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ وَدَعْ أَذَاهُمْ وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلًا؛ از کافران و منافقان اطاعت مکن و آزارشان را واگذار و بر خدا توکل کن ،که خدا کارسازي را بسنده است.
چيزهايي که خداوند پيامبرش را به آن توصيف کرده است مقصود و چکيده و اصول رسالت او مي باشند که به ايشان اختصاص داده شده اند و آن پنچ چيز مي باشند:
يکي اينکه « شَهِدَاَ» پيامبر بر کارهاي خير و شري که امّت انجام مي دهد گواه است، همان گونه که خداوند متعال فرموده است:« لِّتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَي النَّاسِ وَيکُونَ الرَّسُولُ عَلَيکُم شَهيداَ» تا شما بر مردم گواه باشيد و پيامبر نيز بر شما گواه باشد. « فَکَيفَ إِذَا جِئنَا مِن کُلِّ أُمَّةِ بَشَهيدِ وَجِئنَا بِکَ عَلَي هَوُلَآءِ شَهيدَاَ» پس چگونه خواهد بود آن گاه که از هر امّتي گواهي بياوريم و تو را بر اينها به عنوان گواه بياوريم. پس ايشان (ص) گواهي مقبول و عادل مي باشند.
دوّم و سوّم « وَمُبَشِّرًا وَنَذِيرًا» پيامبر مژده دهنده و بيم دهنده مي باشد، اين مستلزم آن است که پيامبر آنچه مردم را به آن مژده مي دهد و يا مردم را از آن مي ترساند، و اعمالي که سبب مژده يا ترس مي شوند بيان کند. پس کساني که مژده داده شده اند مومنان پرهيزگاري هستند که ايمان آورده و عمل صالح انجام داده و گناهان را ترک نموده اند. پس ايشان را مژده باد که هر نوع پاداش دنيوي و ديني که نتيجه ايمان و تقواست در زندگي دنيا به آنها مي رسد. و نيز ايشان را مژده باد که در آخرت از نعمت جاويدان و پايدار بهشت برخوردار خواهند شد. و همه اينها مستلزم آن است که اعمال، ويژگي هاي تقوا و انواع پاداش به صورت مشروح و مفصل ذکر شوند.
و بيم داده شدگان همان گناه پيشگان و مجرمان ستمگرند؛ کساني که اهل ستمگري و جاهليت اند و آن ها بايد در دنيا از کيفرهاي دنيوي و ديني که نتيجه جهل و ستمگري است بترسند و از گرفتار شدن به کيفر هلاک کننده و عذاب طولاني آخرت در هراس باشند که به طور مشروح اين تهديد و بشارت در قرآن و سنّت بيان شده است.
چهارم « وَدَاعِيًا إِلَى اللَّهِ» پيامبر به سوي خدا دعوت مي کند. يعني خداوند او را فرستاده است تا مردم را به سوي پروردگارشان فراخواند و آنها را به نعمت هاي او که براي نيکان فراهم نموده است تشويق نمايد و مردم را به عبادت و پرستش خدا که هدف از آفرينش انسانها است دستور دهد. و اين مستلزم آن است که ايشان (ص) بر آنچه مردم را به آن فرا مي خواند استقامت داشته باشد و آنچه را که به سوي آن دعوت مي کند به صورت مفصّل و مشروح بيان دارد و خداوند را با صفات پاکش به مردم بشناساند و او را از آنچه که سزاوار شکوهش نيست منّزه و پاک بدارد. و انواع عبوديت و بندگي ها را براي مردم بيان کند و از نزديک ترين راهي که انسان را به خدا مي رساند دعوت کند، و به هر صاحب حقي حقش را بدهد و خالصانه براي خدا دعوت نمايد، نه براي اينکه براي خودش جايگاهي بزرگ فراهم سازد. آن گونه که بسياري از مردم دچار اين مشکل مي شوند و در راه دعوت به سوي خود و تعظيم خويش دعوت مي دهند. و همه اينها « بِإِذْنِهِ» به فرمان خداي تعالي و امر و خواست و اراده او انجام مي گيرد.
پنجم« وَسِرَاجًا مُّنِيرًا» و اينکه او (ص) چراغي تابان و روشن است. و اين بيانگر آن است که مردم در ظلمت و تاريکي بزرگي قرار داشتند و هيچ نور و روشنايي وجود نداشت که به وسيله آن در تاريکي ها راهياب شوند و هيچ دانشي نبود که با آن تاريکي ها زدوده شود. تا اينکه خداوند پيامبر بزرگ را فرستاد، پس به وسيله او اين تاريکي ها را روشن ساخت و جاهليت را از بين برد و علم و دانش جايگزين آن شد. و خداوند به وسيله اين پيامبر بسياري از گمراهان را به راه راست هدايت کرد. پس راه براي اهل استقامت روشن گرديد و آنها به دنبال اين پيشوا حرکت کردند و به وسيله او خير و شر را شناختند و اهل سعادت را از اهل شقاوت تشخيص دادند و در پرتو نور نبوت او معبود حقيقي خود را با اوصاف پسنديده و کارهاي درست و فرمان هاي به جايش شناختند.
« وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ بِأَنَّ لَهُم مِّنَ اللَّهِ فَضْلًا كَبِيرًا» در اين جا بشارت داده شدگان را ذکر نمود و آنها مومنان هستند. و هرگاه ايمان به تنهايي ذکر شود اعمال صالح را نيز در بردارد . و آنچه را که به آن مژده داده شده اند نيز بيان کرد و آن فضل بزرگ است از قبيل ياري شدن در دنيا و هدايت دادن قلب ها و آمرزش گناهان و دور کردن مشکلات و فراواني روزي هايي که به سوي آنان سرازير شده است، و به دست آمدن نعمت هايي که شادي آور مي باشند، و به دست آوردن رضايت پروردگارشان و پاداش او و نجات از خشم و عذابش. و اين چيزي است که موجب نشاطِ تلاش کنندگان مي شود، زيرا وقتي پاداشي که خداوند براي کارهايشان قرار داده است بيان شود با نشاطي بيشتر کار شايسته انجام مي دهند و از اين براي درپيش گرفتن راه راست کمک مي جويند. و اين از جمله حکمت هاي خداوند قانون گذار است. همان طور که در جايي که مردم را برحذر مي دارد کيفرهايي را که در نتيجه ي انجام کارهاي ممنوع گريبانگير آدمي مي شود بيان مي نمايد تا اين گونه مردم را بر پرهيز از آنچه خدا حرام کرده است ياري کند.
و از آنجا که گروهي از مردم مانع دعوتگران راه خدا از قبيل پيامبران و پيروانشان مي باشند و آنان عبارتند از منافقاني که به ظاهر ايمان آورده اند اما در باطن کافرند، به همين جهت خداوند پيامبرش را از اطاعت و فرمان برداري از اين دو گروه، نهي و برحذر داشت و فرمود: « وَلَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَالْمُنَافِقِينَ» در هر زماني که تو را از راه خدا باز مي دارد از کافران و منافقان اطاعت مکن. اما اين اقتضا نمي کند که مورد اذيت و آزار قرار بگيرند، بلکه فقط از آنها پيروي مکن، « وَدَعْ أَذَاهُمْ» و از اذيت و آزارشان در گذر، چون وقتي آنها را آزار ندهي اين عمل آنان را جذب مي نمايد و سبب مي شود تا اسلام را بپذيرند و از بسياري از آزارهايي که به پيامبر و خانواده اش مي رسانند دست بکشند.« وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ» و خداوند به عنوان کارساز بس است، و کارهاي مهم را به او بسپار که آنها را انجام مي دهد و براي بنده اش آسان مي گرداند.
آيه ي 49:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، چون زنان مؤمن را نکاح کرديد و پيش از، آنکه با آنها نزديکي کنيد طلاقشان گفتيد ، شما را بر آنها عده اي نيست که به سر آرند پس آنان را برخوردار کنيد و به نيکوترين وجه رهايشان کنيد.
خداوند متعال مومنان را خبر مي دهد که هرگاه با زنان مومن ازدواج کردند سپس پيش از آن که با آنها همبستر شوند طلاقشان دادند عدّه اي ندارند که شوهرانشان بر آنها بشمارند. و دستور داد که در اين صورت به آنها کالايي بدهند تا موجب تسکين خاطرشان شود و از آنان به گونه اي محترمانه و زيبا جدا شوند، بدون اينکه با همديگر جدال نمايند و يکديگر را ناسزا بگويند.
و از اين آيه برمي آيد که طلاق بعد از ازدواج است، پس اگر کسي زني را قبل از ازدواج طلاق داد يا طلاقش را معلق به ازدواجش کرد چنين طلاقي واقع نمي شود چون خداوند متعال فرموده است:« إِذَا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ» هنگامي که با زنان مومن ازدواج کرديد سپس ايشان را طلاق داديد. پس خداوند طلاق را بعد از ازدواج قرار داده است ، بنابراين قبل از ازدواج محلّي براي طلاق وجود ندارد. و چون طلاق که جدايي و تحريم کامل است قبل از ازدواج واقع نمي گردد تحريم ناقص که به سبب ظهار يا ايلاء و امثال آن پيش مي آيد به طريق اولي قبل از ازدواج اعتبار ندارد و واقع نمي شود. و صحيح ترين قول علما نيز همين است.
و اين نيز به جايز بودن طلاق اشاره مي کند چون خداوند از آن به عنوان کاري که مومنان انجام مي دهند ياد کرده و آنها را به خاطر اين کارشان ملامت و نکوهش نکرده است. و نيز آيه آنها را به نام مومنان خطاب نموده است. هم چنين اين آيه بر جايز بودن طلاق قبل از آميزش دلالت مي نمايد . همان طور که در آيه اي ديگر مي فرمايد:« لَّا جُنَاحَ عَلَيکُم إِن طَلَّقتُمُ النِّسَآءِ مَا لَم تمَسُّوهُنَّ» گناهي بر شما نيست اگر زنان را قبل از آن که با آنها همبستر شويد طلاق دهيد.
نيز آيه بر اين دلالت مي کند اگر زني قبل از اين که شوهرش با او همبستر گردد طلاق داده شود عده اي ندارد، بلکه به محض اين که طلاق داده شود مي تواند ازدواج نمايد، چون مانعي وجود ندارد. نيز آيه بر اين دلالت مي کند زني که شوهرش با او همبستر شده است اگر او را طلاق دهد بايد عده اش سپري شود.
و آيا منظور از «دخول» و «مس» آميزش است آن طور که همه علما بر اين اجماع دارند؟ يا خلوت را نيز در بر مي گيرد، گرچه شوهر با زنش همبستر نشود، آن گونه که خلفاي راشدين به اين فتوا داده اند؟ البته نظر درست همين است. و هرگاه زن و شوهر به خلوت نشستند چه شوهر همسبتر شود يا نه، در صورت طلاق، گذراندن عده بر زن واجب است.
و آيه بر اين دلالت مي نمايد زني که قبل از آنکه شوهرش با او آميزش کند اگر طلاق داده شود بايد چيزي به عنوان متعه به او داده شود و اين بستگي به توان شوهر دارد، که فرد ثروتمند به اندازه توانايي اش و فرد فقير به اندازه استطاعتش بايد هديه مناسبي به زن بدهد. اما اين وقتي است که براي زن مهريه مقرر نشده باشد، و اگر مهريه مقرري داشته باشد و قبل از همبستر شدن او را طلاق دهد، بايد نصف مهريه را بدهد و همين به جاي متعه کفايت مي کند.
و آيه اين مطلب را نيز بيان مي دارد که هرکس قبل از آميزش يا بعد از آن همسرش را طلاق دهد بايد اين جدايي به صورت زيبا و نيکو باشد، و هريک ديگري را بستايد و نبايد اين جدايي به صورت زشت صورت بگيرد، چون اگر جدايي به صورت زشت انجام شود هريک ديگري را به شدّت مورد انتقاد و توهين قرار مي دهد.
همچنين آيه بر اين مطلب دلالت مي نمايد که عدّه حق شوهر است، چون مي فرمايد:« فَمَا لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ» شما بر آنها عده اي نداريد. مفهوم اين دلالت مي نمايد که اگر بعد از همبستر شدن زنش را طلاق داد شوهر بر زن عده اي دارد. و نيز آيه بر اين نکته دلالت مي کند که غير زناني که شوهرانشان با آنها همبستر نشده اند از قبيل زناني که به علّت مرگ شوهرانشان از آنان جدا شده اند، و يا زناني که در قيد حيات شوهرانشان در قالب شرع محکوم به جدايي از هم شده اند بايد عدّه را سپري کنند.
آيه ي 50:
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَيْكَ وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِكَ وَبَنَاتِ خَالِكَ وَبَنَاتِ خَالَاتِكَ اللَّاتِي هَاجَرْنَ مَعَكَ وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَن يَسْتَنكِحَهَا خَالِصَةً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلَا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا ؛ اي پيامبر ، ما زناني را که مهرشان را داده اي و آنان را که به عنوان ، غنايم جنگي که خدا به تو ارزاني داشته است مالک شده اي و دختر عموها و دختر عمه ها و دختر داييها و دختر خاله هاي تو را که با تو مهاجرت کرده اند بر تو حلال کرديم ، و نيز زن مؤمني را که خود را به پيامبر بخشيده باشد، هر گاه پيامبر بخواهد او را به زني گيرد اين حکم ويژه توست نه ديگرمؤمنان ما مي دانيم در باره زنانشان و کنيزانشان چه حکمي کرده ايم ، تابراي تو مشکلي پيش نيايد و خدا آمرزنده و مهربان است.
خداوند بر پيامبر منّت مي نهد که آنچه را بر اي ديگران حلال نموده براي او هم حلال کرده است، پس مومنان در چيزهايي با او مشترک اند، و برخي ويژه او هستند. پس فرمود:« يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آتَيْتَ أُجُورَهُنَّ» اي پيامبر! ما براي تو همسرانت را حلال کرده ايم، آنان که مهريه شان را پرداخته اي. و اين چيزي است که بين او و مومنان مشترک است، و مومنان نيز زناني که مهريه شان را داده اند برايشان حلال اند. « وَمَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَيْكَ» هم چنين برايت حلال گردانيده ايم کنيزاني را که خدا در جنگ بهره تو ساخته و در ملک يمين تو قرار دارند، و بردگان و افراد آزادي که از کافران به غنيمت گرفته اي؛ پس آنهايي که شوهر دارند و آنهايي نيز که شوهر ندارند برايت حلال اند. اين حکم نيز بين پيامبر و مومنان مشترک است.
و از جمله احکام مشترک اين است که « وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِكَ وَبَنَاتِ خَالِكَ وَبَنَاتِ خَالَاتِكَ» ازدواج با دختر عمو و دختر عمّه و دختر دايي و دختر خاله براي شما جايز است که شامل دختران عمو و دايي و خاله و عمّه ي دور و نزديک مي شود. و زنان حلال فقط اينها هستند. و از مفهوم آن چنين استنباط مي شود که علاوه بر اينها ديگر زنان خويشاوند حلال نيستند آن طور که در سوره «نساء» گذشت، و از ميان زناني که با انسان نسبت نزديک دارند ازدواج فقط با همين چهار مورد و فرزندانشان جايز و حلال است، و به غير از زنان خويشاوندي که از آنها نام برده شد، هر زن خويشاوند ديگري که با آدمي ارتباط نَسَبي داشته باشد حرام است، و آن عبارت است از زنان فروع به طور مطلق، يعني دختر و دختر فرزندان هر اندازه که دور شود، نيز زنان اصول به طور مطلق، يعني مادر و مادر بزرگ پدري و مادري هر اندازه که بالا روند.
نيز زنان فروع پدر و مادر، يعني خواهر و دخترِ برادر و خواهر هرچند که دور شوند. نيز فروع کساني که از حيث نَسَبي بالتر از کساني است که از آنها نام برديم؛ از قبيل پدربزرگ ها و مادربزرگ ها، و فروع آنها از قبيل خاله ها و عمّه ها. بنابراين خاله ها و عمّه ها نيز به طور مطلق حرام مي باشند. « اللَّاتِي هَاجَرْنَ مَعَكَ» آنهايي که با تو هجرت کرده اند. اين آيه به دو صورت تفسير شده است؛ تفسير صحيح از آن دو اين است که مي گويد: هجرت کردن اين زنان قيدي بوده است که ازدواج پيامبر (ص) با آنان را صحيح گردانده است، اما معلوم است که براي غير پيامبر، هجرت، قيد صحت ازدواج نمي باشد. « وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَن يَسْتَنكِحَهَا» و براي تو حلال نموده ايم زن مومني را که خود را به پيامبر ببخشد، پس به محض اينکه خود را به پيامبر بپذيرد. يعني به خواست و علاقه پيامبر بستگي دارد. « خَالِصَةً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ» جايز بودن ازدواج با زني که خودش را به پيامبر مي بخشد ويژه پيامبر است، و براي مومنان چنين چيزي جايز نيست. و اگر زني خود را به مومني بخشيد، برايش حلال نمي شود. « قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ» به درستي که دانسته ايم چه زنان و کنيزاني در قالب زناشويي براي اهل ايمان حلال هستند، و چه زنان و کنيزاني براي آنان حلال نمي باشند، نيز مي دانيم در اين باره چه چيزي بر اهل ايمان واجب است، و آنان را بر اين موضوع آگاه ساخته ايم، و آنچه را که پايبندي به آن واجب است بيان نموده ايم. پس اي محمد! چيزي که در اين آيه مخالف دستوراتي است که براي اهل ايمان مقرر داشته ايم، ويژه ي شماست، چون خداوند در اين آيه فقط پيامبر را مورد خطاب قرار داده است. چرا که مي فرمايد:« يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ» و فرموده است:« خَالِصَةً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ» اي پيامبر! چيزهايي را براي تو حلال و جايز نموده ايم که براي مومنان حلال و جايز نيست. و به آن اندازه که قضيه را براي تو راحت و آسان قرار داده ايم دست ديگران را تا آن اندازه باز نگذاشته ايم، « لِكَيْلَا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ» تا حرجي بر تو نباشد، و اين توجه بيشتر خداوند به پيامبرش (ص) است. « وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا » و خداوند آمرزنده ي مهربان است. يعني همواره آمرزنده و مهربان است. و به اقتضاي حکمت خويش و به اندازه اي که بندگان اسباب آمرزش و رحمت او را فراهم آورند خداوند از مغفرت و احسان خوي بر آنان فرو مي فرستد.
آيه ي 51:
تُرْجِي مَن تَشَاء مِنْهُنَّ وَتُؤْوِي إِلَيْكَ مَن تَشَاء وَمَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكَ ذَلِكَ أَدْنَى أَن تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَلَا يَحْزَنَّ وَيَرْضَيْنَ بِمَا آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَلِيمًا ؛ از زنان خود هر که را خواهي به نوبت مؤخردار و هر که را خواهي با خود، نگه دار و اگر از آنها که دور داشته اي يکي را بطلبي بر تو گناهي نيست در اين گزينش و اختيار بايد که شادمان باشند و غمگين نشوند و از آنچه همگيشان را ارزاني مي داري بايد که خشنود گردند و خدا مي داند که در دلهاي شما چيست و خداست که دانا و بردبار است.
اين نيز از جمله ي رحمت خداوند بر پيامبرش مي باشد که تقسيم اوقات بين زنانش را بر او واجب نگردانده، بلکه اگر اين کار را بکند احساني است از جانب او، و با وجود اينکه خداوند اين کار را بر او واجب نکرده بود اما او تلاش مي کرد که در همه موارد رفتاري برابر با زنانش داشته باشد ، و مي گفت: بار خدايا! اين تقسيم در رابطه با چيزهايي است که در توان و اختيارم مي باشد، پس در مورد آنچه که در اختيار من نيست مرا ملامت مکن.»
پس خداوند در اينجا فرمود:« تُرْجِي مَن تَشَاء مِنْهُنَّ» هريک از زنانت را که بخواهي مي تواني موعد همخوابگي اش را به تاخير بياندازي و شب را نزد او نباشي. « وَتُؤْوِي إِلَيْكَ مَن تَشَاء» و مي تواني هرکدام را که بخواهي نزد خود جاي بدهي و شب را پيش او بگذراني. « وَمَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكَ» و اختيار در دست تو مي باشد، و اگر زني را که از وي کناره گرفته اي باز نزد خود آوري گناهي بر تو نيست . بسياري از مفسّرين گفته اند: اين حکم ويژه زناني است که خود را به پيامبر بخشيده اند که پيامبر اختيار دارد از آنها کسي را نزد خود جاي بدهد و بپذيرد و هرکس را که بخواهد نپذيرد.
سپس حکمت اين امر را بيان نمود و فرمود:« ذَلِكَ أَدْنَى أَن تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَلَا يَحْزَنَّ وَيَرْضَيْنَ بِمَا آتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ» لحاظ نمودن اختيار براي تو، و تبرع و احساني که از جانب تو به آنان مي رسد موجب مي شود ديدگانشان روشن گردد و اندوه نخورند و همه ي آنان به قسمتي که براي آنها قرار داده اي راضي و خشنود باشند، چون آنها مي دانند که تو امر واجبي را ترک نکرده و در ادا کردن حقي که بر تو لازم باشد کوتاهي نورزيده اي.« وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمْ» و خداوند مي داند آنچه را که در دل هاي شماست. يعني آنچه را که به هنگام اداي حقوق واجب و مستحب به دل هاي شما وارد مي شود و آنچه به هنگام اداي حقوق به دل هايتان خطور مي کند، مي داند. بنابراين خداوند حکم را براي تو آسان نمود تا دل هاي همسرانت آرام گيرد. « وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَلِيمًا» و خداوند داناي بردبار است. يعني دانايي و آگاهي او گسترده مي باشد و بردباري اش فراوان است. و از جمله دانايي و آگاهي اش اين است که چيزهايي را برايتان مشروع نموده است که به صلاح امورتان مي باشد و پاداش شما را بيشتر مي گرداند. و از جمله بردباري اش اين است که شما را به سبب آنچه که از شما سرزده است مواخذه نمي کند، و شما را به خاطر شري که دل هايتان بر آن اصرار مي ورزد مواخذه نمي نمايد.
آيه ي 52:
لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاء مِن بَعْدُ وَلَا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ رَّقِيبًا ؛ بعد از اين زنان ، هيچ زني بر تو حلال نيست و نيز زني به جاي ايشان ، اختيار کردن ، هر چند تو رااز زيبايي او خوش آيد ، مگرآنچه به غنيمت به دست تو افتد و خدا مراقب هر چيزي است.
وقتي همسران پيامبر، خدا و پيامبر و سراي آخرت را انتخاب کردند به پاس اين کارشان خداوند پيامبرش را حکم نمود تا زني ديگر غير از آنها را به همسري برنگزيند. پس فرمود:« لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاء مِن بَعْدُ» بعد از زناني که تحت نکاح تو هستند، زنان ديگري برايت حلال نيستند. « وَلَا أَن تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ» و نمي تواني يکي از آنها را طلاق دهي و به جاي وي با زني ديگر ازدواج کني، پس با رسيدن اين حکم از اينکه هووهاي تازه اي داشته باشند و اينکه طلاق داده شوند ايمن شدند چون خداوند حکم نمود که آنها همسرانش در دنيا و آخرت هستند و ميان او و آنها جدايي نيست. « وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ» گرچه زيبايي زناني ديگر تو را به شگفت آورد، پس ازدواج با آنها براي تو جايز نيست. « إِلَّا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ» جز کنيزاني که در جنگ به غنيمت مي گيري که اينها برايت جايز هستند، چون آن طور که زنان از هووهاي خود نفرت دارند به آن اندازه از کنيزان نفرت ندارند. « وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ رَّقِيبًا » و خداوند ناظر و مراقب کارها است و هرکاري را انجام دهي خداوند آن را مي داند و آن را به بهترين صورت و کامل ترين نظام انجام مي دهد.
آيه ي 54-53:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلَى طَعَامٍ غَيْرَ نَاظِرِينَ إِنَاهُ وَلَكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنكُمْ وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاء حِجَابٍ ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمًا ؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، به خانه هاي پيامبر داخل مشويد مگر شما، را به خوردن طعامي فرا خوانند ، بي آنکه منتظر بنشينيد تا طعام حاضر شود اگر شما را فرا خواندند داخل شويد و چون طعام خورديد پراکنده گرديد نه آنکه براي سرگرمي سخن آغاز کنيد هر آينه اين کارها پيامبر را آزار مي دهد و او از شما شرم مي دارد ولي خدا از گفتن حق شرم نمي دارد و اگراز زنان پيامبر چيزي خواستيد ، از پشت پرده بخواهيد اين کار ، هم براي دلهاي شما و هم براي دلهاي آنها پاک دارنده تر است شما را نرسد که پيامبر خدا را بيازاريد ، و نه آنکه زنهايش را بعد از وي هرگز به زني گيريد اين کارها در نزد خدا گناهي بزرگ است.
إِن تُبْدُوا شَيْئًا أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا؛ اگر چيزي را آشکار کنيد يا مخفي داريد ، در هر حال خدا به هر چيزي آگاه است.
خداوند متعال بندگان مومن خويش را فرمان مي دهد تا به هنگام وارد شدن به خانه پيامبر (ص) ادب را رعايت کنند، پس فرمود:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلَى طَعَامٍ غَيْرَ نَاظِرِينَ» براي خوردن غذا بدون اجازه وارد خانه پيامبر نشويد، و نيز نباي منتظر پخته شدن و آماده شدن غذا بمانيد. يعني وارد خانه هاي پيامبر نشويد مگر به دو شرط: يکي اينکه به شما اجازه ورود داده شود، دوم اينکه به اندازه نياز بنشينيد. بنابراين فرمود:« وَلَكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ» ولي هرگاه دعوت شديد وارد شويد اما وقتي غذا خورديد پراکنده شويد و قبل از خوردن غذا و بعد از خوردن غذا به گفتگو ننشينيد. سپس خداوند حکمت نهي از اين کار و فايده آن را بيان نمود و فرمود:« إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ» منتظر شدن شما بيش از اندازه نياز ، پيامبر را آزار مي دهد. يعني اگر مجالي را براي وي باقي نگذاريد که به امور خانه اش بپردازد و به آن مشغول شود اين امر او را مي رنجاند، و بر او دشوار مي آيد، « فَيَسْتَحْيِي مِنكُمْ» اما او شرم مي کند که به شما بگويد بيرون شويد، همان طور که معمولا اين گونه است که مردم و به خصوص اهل سخاوت و بزرگواري شرم مي کنند که مردم را از خانه هايشان بيرون نمايند. « وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ» ولي خداوند از گفتن حق شرم نمي کند. پس دستور شرعي گرچه گمان برده شود ترک آن نوعي ادب و حيا مسحوب مي شود امّا قطعا بايد از آن پيروي کرد و به يقين دانست که آنچه با دستور شرعي مخالف باشد ادب محسوب نمي شود. و خداوند شرم نمي کند که شما را به چيزي فرمان دهد که خير شما در آن است و نيز آن چيز سبب مهرباني و نرمي با پيامبر مي شود. و اين بود ادب و آداب آن ها براي وارد شدن به خانه هاي پيامبر.
امّا ادب آنها در سخن گفتن با همسران پيامبر اين است که اگر نيازي براي سخن گفتن با آنها نباشد ادب اين است که با آنها سخن گفته نشود، و اگر نياز باشد که با آنان سخن گفته شود مانند اينکه از آنها چيزي از وسايل منزل و غيره خواسته شود بايد از پسِ پرده از آنها خواسته شود. « مِن وَرَاء حِجَابٍ» بايد ميان شما و آنها وعده اي باشد ، پس نگاه کردن به آنها در هر حال ممنوع است و سخن گفتن با آنها بايد به شيوه اي باشد که خداوند بيان نموده است. سپس حکمت اين دستور را ذکر نمود و فرمود:« ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ» اين براي دل هاي شما و دل هاي آنان پاکيزه تر است، و از شک و شبهه بعيدتر مي باشد، و هرچند انسان از اسباب و انگيزه هاي شر دورتر باشد سالم تر مي ماند و دلش پاکيزه تر خواهد بود. بنابراين يکي از امور شرعي که خداوند بسياري از تفاصيل و جزئيات آن را بيان داشته اين است که همه وسيله هاي شر و اسباب مقدمات آن ممنوع هستند و بايد به هر راهي از آن دوري جست.
سپس خداوند جامع و قاعده اي کلّي را بيان نمود و فرمود:« وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ» و شايسته شما مومنان نيست که پيامبر خدا را آزار دهيد. يعني هيچ نوع آزار زباني و يا رفتاري را که موجب آزرده شدن خاطر او گردد نبايد به او برسانيد، و آزار رساندن به او زشت ترين گناه است. « وَلَا أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا» و هرگز براي شما حلال نيست که پس از وفات او و همسرانش را به همسري بگيريد، و اين از جمله چيزهايي است که پيامبر را آزار مي دهد چون او داراي مقامي بزرگ است که بايد مورد تکريم و بزرگداشت قرار بگيرد، و اين کار در تحريم و بزرگداشت او خلل ايجاد مي نمايد. و نيز همسران پيامبر در دنيا و آخرت همسران او هستند و رابطه همسري بين آنها و پيامبر پس از وفات پيامبر نيز برقرار مي باشد. بنابراين براي هيچ کسي از امّت او جايز نيست که پس از وفات او با همسرانش ازدواج نمايد، « إِنَّ ذَلِكُمْ كَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمًا» بي گمان اين نزد خداوند گناهي بزرگ است. و امّت اين دستور خدا را اطاعت کردند و از آنچه خدا نهي کرده بود پرهيز نمودند. خدا را شکر و سپاس.
سپس خداوند متعال فرمود: اگر چيزي را آشکار سازيد يا آن را پنهان داريد خداوند از همه چيز آگاه است و آنچه را که در دل هايتان است و آنچه را آشکار نموده ايد مي داند، و شما را بر آن سزا و جزا خواهد داد.
آيه ي 55:
لَّا جُنَاحَ عَلَيْهِنَّ فِي آبَائِهِنَّ وَلَا أَبْنَائِهِنَّ وَلَا إِخْوَانِهِنَّ وَلَا أَبْنَاء إِخْوَانِهِنَّ وَلَا أَبْنَاء أَخَوَاتِهِنَّ وَلَا نِسَائِهِنَّ وَلَا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ وَاتَّقِينَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدًا ؛ زنان را گناهي نيست اگر در نزد پدر و پسر و برادر و برادرزاده و، خواهرزاده و زنان همدين و يا کنيزان خود بي حجاب باشند و بايد از خدا بترسندکه خدا بر هر چيزي ناظر است.
وقتي خداوند بيان داشت که اگر چيزي از وسايل منزل و غيره از زنان پيامبر خواسته شود بايد از پس پرده خواسته شود و اين کلمه عام بود و همه را در برمي گرفت از اين رو نياز بود افراد محرومي را که ذکر شدند استثنا کند. بنابراين فرمود:« لَّا جُنَاحَ عَلَيْهِنَّ» و بر آنان در ترک حجاب در مقابل اين محارم گناهي نيست. عموها و دايي ها را ذکر نکرد چون وقتي آنها از برادرزاده ها و خواهر زاده ها حجاب نمي کنند به طريق اولي حجاب برگرفتن از عموها و دايي ها بر آنان لازم نيست. و چون در آيه اي ديگر به صراحت عمو و دايي را نام برده است مقدّمه ايست بر آنچه که از اين آيه فهميده مي شود. « وَلَا نِسَائِهِنَّ» و نيز بر آنان گناهي نيست که با زنان هم دين و مسلمان بدون حجاب تماس بگيرند. بنابراين زنان کافر از اينجا خارج مي شوند. و احتمال دارد که منظور جنس زنان باشد، يعني بر زن لازم نيست که از زن حجاب نمايد. « وَلَا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ» و نيز بر آنها گناهي نيست که با بردگان خود بدون حجاب روبرو شوند به شرطي که برده کاملا در ملکيت زن باشد. وقتي بيان داشت که ترک حجاب در مقابل اين افراد گناه نيست دراين زمينه و در ديگر موارد تقواي الهي را به عنوان پيش شرط قرار داد و گفت: نبايد در اين عدم حجاب امر ناجايزي که از ديدگاه شريعت ممنوع است اتّفاق بيافتد. پس فرمود:« وَاتَّقِينَ اللَّهَ» و از خدا بترسيد. يعني در همه احوال تقواي الهي را رعايت کنيد، « إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدًا » بي گمان خداوند بر همه چيز حاضر و ناظر است و شاهده اعمال ظاهري و باطني بندگان مي باشد، و گفته هايشان را مي شنود و حرکت هايشان را مي بيند، سپس آنها را بر اين گفته ها و حرکات کامل ترين جزا و سزا مي دهد.
آيه ي 56:
إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا؛ خدا و فرشتگانش بر پيامبر صلوات مي فرستند اي کساني که ايمان آورده ايد ، بر او صلوات فرستيد و سلام کنيد ، سلامي نيکو.
در اينجا جايگاه رفيع پيامبر خدا (ص) و بلندي مقامش نزد خدا و نزد ساير آفريده ها را متذّکر شده و مي فرمايد:« إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ» همانا خداوند پيامبرش را در ميان فرشتگان و در ملاء اعلي مي ستايد، چون او را دوست مي دارد، و فرشتگان مقّرب نيز پيامبر را مي ستايند وبرايش دعا و تضرع و زاري مي نمايند. « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا» اي مومنان! به خدا و پيامبرش اقتدا کنيد و به منظور اداي برخي از حقوقي که او بر شما دارد نيز براي اين که ايمانتان کامل گردد ، و براي بزرگداشت او(ص) و از روي محبت و بزرگداشت و براي اينکه نيکي هايتان افزوده گردد و گناهانتان زدوده شود بر او درود بفرستيد. بهترين درود همان است که پيامبر (ص) به اصحاب خود آموخته است:« اللَّهُمَّ صَلَّ عَلَي محّمدِ وَعَلَي آلِ محمّد کَمَا صَلَّيتَ عَلَي آلِ ابراهِيم َ إنَّکَ حَمِيدُ مَجيد وَبَارِک عَلَي محمّد و عَلَي آلِ محمّد کَمَا بَارَکتَ علَي آلِ ابراهيمَ إنَّکَ حَمِيدُ مَجيد» و در همه اوقات مي توان درود فرستاد و بسياري از علما خواندن اين درود را در نماز واجب دانسته اند.
آيه ي 58-57:
إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِينًا؛ هر آينه کساني را که خدا و پيامبرش را آزار مي دهند ، خدا در دنيا و، آخرت لعنت کرده و برايشان عذابي خوارکننده مهيا کرده است.
وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِينًا؛ و کساني که مردان مؤمن و زنان مؤمن را بي هيچ گناهي که کرده باشند مي آزارند ، تهمت و گناه آشکاري را بر دوش مي کشند.
وقتي خداوند متعال به تعظيم و بزرگداشت پيامبر (ص) و فرستادنِ درود بر وي فرمان داد از رنجاندن و آزار رساندن به او نهي کرد و عاملان اين کار را مورد تهديد قرار داد، پس فرمود:« إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ » بدون شک کساني که خدا و پيغمبرش را آزار مي رسانند. و اين شامل هرنوع آزار با زبان و کردار مي باشد، از قبيل ناسزا گفتن به او و دينش ، و يا انجام دادن کاري که وي را آزرده خاطر مي کند. « لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِينًا» چنين کساني را خداوند در دنيا و آخرت از رحمت خود دور کرده است. و دور شدن آنها از رحمت الهي در دنيا اين است که هرکس پيامبر را ناسزا بگويد و برنجاند قطعا بايد کشته شود و در آخرت خداوند به سزاي اين که پيامبر را آزار رسانده است عذاب خوار کننده اي به او مي دهد. پس اذيت کردن پيامبر (ص) مانند آزار رساندن ديگر مردم نيست، چون آدمي به خداي ايمان ندارد و مومن محسوب نمي شود تا وقتي که به پيامبر خدا ايمان داشته باشد. و تعظيم و بزرگداشت او که يکي از لوازم ايمان است مقتضي آن است که تعظيم نمودن و يا آزار رساندن به او به مانند تعظيم کردن و يا اذيت رساندن به ساير مومنان نباشد، گرچه آزار رساندن به ساير مسلمانان هم گناهي بزرگ است. به همين جهت فرمود:« وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا» و کساني که مردان و زنان مومن را آزار مي دهند بدون اينکه آنها مرتکب گناه و جنايتي شده باشند که باعث گردد آزار داده شوند، « فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِينًا» آنها بار بهتان و گناه آشکاري را بر دوش خود مي کشند چون به ناحق و بدون سبب مومنان را آزار رسانده و بر آنها تعدي نموده و دستور خدا را شکسته اند.
بنابراين دشنام دادن و ناسزا گفتن به هر فرد مومني موجب تعزير است که برحسب مقام و جايگاه آن مومن فردي که او را دشنام داده تعزير و تنبيه مي شود. و تنبيه و تعزير کسي که اصحاب پيامبر را دشنام دهد و ناسزا بگويد بيشتر است و ناسزا گفتن به علما و اهل دين از ناسزا گفتن به افراد عادي سنگين تر است.
آيه ي 62-59:
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا ؛ اي پيامبر ، به زنان و دختران خود و زنان مؤمنان بگو که چادر خود را، برخود فرو پوشند اين مناسب تر است ، تا شناخته شوند و مورد آزار واقع نگردند و خدا آمرزنده و مهربان است.
لَئِن لَّمْ يَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلًا ؛ اگر منافقان و کساني که در دلهايشان مرضي است و آنها که در مدينه شايعه مي پراکنند از کار خود باز نايستند ، تو را بر آنها مسلطمي گردانيم تااز آن پس جز اندکي با تو در شهر همسايه نباشند.
مَلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلًا؛ اينان لعنت شدگانند هر جا يافته شوند بايد دستگير گردند و به سختي کشته شوند.
سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا؛ اين سنت خداوندي است که در ميان پيشينيان نيز بود و در سنت خدا تغييري نخواهي يافت.
اين آيه، آيه حجاب ناميده مي شود. پس خداوند پيامبر را فرمان داد تا به همه زنان فرمان دهد و از همسران و دختران خويش شروع کند، چون کسي که فرمان انجام کاري را به ديگران مي دهد شايسته است قبل از ديگران از خانواده خودش شروع کند. همان گونه که خداوند متعال فرموده است:« يآَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا قَوا أَنفُسَکُم وَأَهلِيکُم نَارَاَ» اي مومنان! خود و خانواده هايتان را از آتش نجات دهيد.
بنابراين به پيامبر دستور داد که به همه زنان بگويد:« يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ» با روسري ها و چادرهايشان چهره ها و سينه هاي خود را بپوشانند. سپس حکمت اين را بيان کرد و فرمود:« ذَلِكَ أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ» اين براي آن که به پاکدامني شناخته شوند و آزار نبينند به احتياط نزديک تر است. اين دلالت مي نمايد که اگر آنها حجاب برنگيزند مورد اذيت و آزار قرار خواهند گرفت، چون وقتي آنها حجاب نداشته باشند ممکن است گمان برده شود که زنان بي بند و بار هستند. بنابراين کساني که در دل هايشان بيماري است آنها را مورد اذيت و آزار قرار مي دهند و شايد مورد اهانت واقع شوند و گمان برده شود که آنها کنيز هستند، بنابراين فراد شرور به آنها توهين روا مي دارند. پس رعايت حجاب طمع طمع کنندگان را در آنها قطع مي نمايد. « وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا» و خداوند آمرزنده و مهربان است و گناهان گذشته شما را بخشيده و بر شما رحم کرده و احکام را برايتان بيان نموده و حلال و حرام را روشن ساخته است. پس با اين کار از دو جهت منفذ شر را مي بندد.
و در رابطه با اهل شر آنها را تهديد کرد و فرمود:« لَئِن لَّمْ يَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ» اگر منافقان و کساني که در دلشان بيماري شک يا شهوت است، و کساني که مردم را مي ترسانند و از تعداد زياد دشمنان و قدرت آنها و از ضعف مسلمين سخن مي گويند از کار خود دست نکشند. و نام نبرد که از چه چيزي باز بيايند و دست بکشند تا همه آنچه را که در دلشان هست از قبيل ناسزا گويي به اسلام و مسلمان ها و ترساندن آنان و سست قرار دادن قدرتشان و برخورد زشت با مومنان و ديگر گناهاني که از همچون افرادي صادر مي شود شامل گردد. « لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ» قطعا به تو فرمان مي دهيم که آنها را کيفر دهي و با آنان بجنگي، و تو را بر آنها مسلط مي کنيم، و هرگاه چنين کنيم آنها تواني در مقابل تو نخواهند داشت و نمي توانند از اين اقدام شما جلوگيري کنند. بنابراين فرمود:« ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلًا » سپس جز اندکي از آنها در مدينه مجاورتو نخواهند بود که آنها را مي کشي و يا آواره مي نمايي.
و اين دليلي است بر اينکه بايد اهل شر که اقامت آنها ميان مسلمين مضر است از آنجا رانده شوند چون بيرون کردن آنها بهترين راه براي قطع نمودن شر است، و آنها « مَلْعُونِينَ أَيْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِيلًا» هرجا که يافت شوند از رحمت خدا بدور شوند و آنها امنيت نخواهند داشت، چرا که مي ترسند کشته شوند يا زنداني گردند يا کيفر و سزا داده شوند. « سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلُ» اين سنت خداوند در مورد کساني است که پيش از اين بوده اند، که هرکس به گناه ادامه دهد و به خود جرات دهد که مومنان را آزار رساند و از آن دست نکشد کيفر سختي به او داده خواهد شد. « وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلًا» و هرگز در سنت خدا دگرگوني نخواهي ديد بلکه سنت خدا هرجا که سبب آن فراهم شد ساري و جاري است.
آيه ي 68-63:
يَسْأَلُكَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيبًا؛ مردم تو را از قيامت مي پرسند ، بگو : علم آن نزد خداست و تو چه ، مي داني ، شايد قيامت نزديک باشد.
إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكَافِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِيرًا؛ خدا کافران را لعنت کرده و برايشان آتشي سوزان مهيا کرده است .
خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا لَّا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا؛ که در آن جاودانه اند و هيچ دوست و ياوري نخواهند يافت.
يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا؛ روزي که صورتهايشان را در آتش بگردانند ، مي گويند : اي کاش خدا را اطاعت کرده بوديم و رسول را اطاعت کرده بوديم.
وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا؛ و گفتند : اي پروردگار ما ، از سروران و بزرگان خود اطاعت کرديم و، آنان ما را گمراه کردند.
رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِيرًا؛ اي پروردگار ما ، عذابشان را دو چندان کن و به لعنت بزرگي گرفتارشان ساز.
مردم از تو درباره زمان فرا رسيدن قيامت مي پرسند، برخي براي آمدن آن عجله و شتاب دارند، و برخي چون آمدن قيامت را تکذيب مي نمايند و مي خواهند به ظاهر ثابت کنند کسي که از آمدن قيامت خبر مي دهد از نشان دادن آن ناتوان است. پس چنين چيزي را مي پرسند، « قُل» به آنها بگو:« إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ» همانا زمان فرا رسيدن قيامت را کسي جز خدا نمي داند. من و کسي ديگر نمي دانيم. و شما آمدن قيامت را دير مپنداريد. « وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيبًا» و تو چه داني شايد که قيامت نزديک باشد. و دانستن اينکه آمدن قيامت نزديک است يا دور، نتيجه و فايده اي ندارد، بلکه نتيجه و سود و زيان و شقاوت و خوشبختي در اين است که آيا بنده در روز قيامت سزاوار عذاب مي گردد يا مستحق پاداش؟ و شما را از اين با خبر خواهم کرد و مستحق عذاب و پاداش را برايتان بيان مي نمايم.
سپس مستحق عذاب را بيان نمود و عذاب وي را نيز توصيف کرد چون اين صفت بر کساني که قيامت را دروغ مي انگارند منطبق است. پس فرمود:« إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكَافِرِينَ» همانا کساني که کفر تبديل به عادت و راه و شيوه آنها گرديده و کفر ورزيدن به خدا و به پيامبرانش و کفر ورزيدن به آنچه پيامبران از سوي خدا آورده اند تبديل به خلق و خوي آنان گشته است خداوند آنها را در دنيا و آخرت از رحمت خود دور کرده ، و همين چيز به عنوان کيفر و عذاب برايشان کافي است. « وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِيرًا» و براي آنها آتشي برافروخته آماده کرده است که بدن هايشان با آن افروخته مي گردد و عذاب به دل هايشان مي رسد و براي هميشه در اين عذاب سخت مي مانند، از آن بيرون نمي شوند و يک لحظه از عذاب آنها کاسته نمي گردد.
« لَّا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا» و دوست و کارسازي نمي يابند که آنچه را مي خواهند به آنها بدهد، و ياوري نمي يابند که عذاب را از آنها دور نمايد. و عذاب فروزان آنها را احاطه کرده است. بنابراين فرمود:« يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ» روزي که چهره هايشان در آتش زيرو رو مي شود و آنها گرما و سوزش آتش را مي چشند و بر آنها سخت مي گذرد و به خاطر کارهايي که در گذشته انجام داده اند تاسف و حسرت مي خورند. « يَقُولُونَ يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا» مي گويند: اي کاش ما از خدا و پيامبر اطاعت مي کرديم! و اگر چنين مي نموديم از اين عذاب در امان مي مانديم، و مانند فرمان برداران سزاوار پاداش فراوان مي شديم. اما اين آرزويي است که وقت آن گذشته است و اين جز حسرت و پشيماني و غم و اندوه و درد فايده اي به آنها نمي رساند.
« وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءنَا» و گفتند: پروردگارا ما از سران و بزرگان خود اطاعت کرديم و از گمراهي شان تقليد نموديم، « فَأَضَلُّونَا السَّبِيلا» پس ما را از راه بدر کردند. همچنانکه در جايي ديگر مي فرمايد:« وَيومَ يعَضُّ الظَّالِمُ عَلَي يدَيه يقُولُ يلَيتَنِي اتَّخَذتُ مَعَ الرَّسُول سَبِيلَاَ، يويلتَي لَيتَنِي لَم أَتَّخِذ فُلَانَاَ خَلِيلَاَ ، لَّقَد أَضَلَّنِي عَنِ الّذِکرِ» و روزي که ستمگر دست هايش را گاز مي گيرد و مي گويد: « اي کاش به همراه پيامبر راهي بر مي گرفتم! اي واي بر من! کاش که فلاني را به دوستي نمي گرفتم به راستي که مرا از راه قرآن گمراه کرد.»
وقتي دانستند که آنها و بزرگانشان مستحق عذاب هستند عقده دل خود را بر سر کساني که آنها را گمراه ساخته اند خالي مي کنند، پس مي گويند:« رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِيرًا» پروردگارا! عذاب آنها را دو چندان کن و ايشان را کاملا از رحمت خود دور بدار. خداوند در جواب مي گويد به هريک از شما عذاب دوچندان مي رسد زيرا همه تان در کفر ورزيدن و ارتکاب گناهان مشترک بوده ايد پس در عذاب برخي از شما با عذاب برخي ديگر برحسب جرم و گناهي که مرتکب شده است فرق مي کند.
آيه ي 69:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ آذَوْا مُوسَى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَكَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِيهًا؛ اي کساني
که ايمان آورده ايد ، مباشيد مانند آن کسان که موسي را آزرده کردند و خدايش از آنچه گفته بودند مبرايش ساخت و نزد خدا آبرومند بود.
خداوند بندگان مومن خويش را از آزار رساندن به پيامبرشان محمد (ص) برحذر مي دارد تا مبادار به شان و منزلت او بي حرمتي کنند، و همانند کساني نباشند که موسي بن عمران را اذيت کردند، و خداوند موسي را از سخني که آنها مي گفتند تبرئه کرد. يعني خداوند پاک بودن او را براي آنها آشکار ساخت. در حالي که او عليه الصلاة والسلام شايسته تهمت و آزار نبود چون او نزد خداوند آبرومند، و مقرب درگاه خدا، و از پيامبران خاص و برگزيده و از بندگان مخلص بود.
پس برتري و فضيلت هايي که موسي داشت آنها را از آزار رساندن به او باز نداشت، بنابراين اي مومنان! بپرهيزيد از اين که با آنها در اين باره مشابهت داشته باشيد. و آزاري که به آن اشاره شد اين است که بني اسراييل وقتي ديدند موسي خيلي با حيا و با شرم است و بدن خود را از ديد آنها پنهان مي دارد گفتند: موسي بدان خاطر اين چنين مي کند که بيضه هايش بزرگ است، و اين نزد آنها مشهور شد. پس خداوند خواست او را از آنچه که آنها مي گفتند تبرئه نمايد. روزي موسي غسل کرد و لباس هايش را بر روي سنگي گذاشت، پس سنگ به همران لباس موسي فرار کرد، موسي به دنبال آن راه افتاد و همچنان به دنبال آن بود که از کنار مجلس بني اسراييل گذشت و آنها ديدند که او بهترين آفريده خداست. پس تهمتي که به او زده بودند از وي دور شد.
آيه ي 71-70:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا؛ اي کساني که ايمان آورده ايد ، از خدا بترسيد و سخن درست بگوييد.
يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَمَن يُطِعْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا؛ خدا کارهاي شما را به صلاح آورد و گناهانتان را بيامرزد و هر که از، خداو پيامبرش اطاعت کند به کاميابي بزرگي دست يافته است.
خداوند مومنان را فرمان مي دهد که در همه حالات خود و در پنهان و آشکار از خدا بترسند، و آن سخني است که موافق حق باشد، يا زماني که دسترسي به حق ممکن نباشد به آن نزديک باشد، و از جمله مصاديق تقوي، سخن درست است که به صورت ويژه به آن اشاره مي کند و بندگان را تشويق مي کند که گفتار راست و نيک بگويند، سخن درست از قبيل خواندن قرآن و ذکر و امر به معروف و نهي از منکر و يادگيري علم و ياد دادن آن و تلاش براي دسترسي به مسائل علمي درست، و در پيش گرفتن هر راهي که انسان را به اين هدف مي رساند و اتخاذ هر وسيله اي که انسان را بر اين امر ياري مي نمايد.
و از جمله سخن درست اين است که با مهرباني و لطف با مردم سخن گفته شود؛ سخني خيرخواهانه و شايسته.
سپس نتيجه تقواي الهي و سخن درست را بيان کرد و فرمود:« يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ» تقوا و سخن درست سبب مي شود تا اعمالتان شايسته گردد، و راهي است براي قبول شدن اعمال، چون به وسيله پرهيزگاري است که اعمال پذيرفته مي شود:« إِنَّمَا يتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ المُتَّقِينَ » بي گمان خداوند فقط از پرهيزگاران مي پذيرد. و با پرهيزگاري انسان توفيق مي يابد تا کار شايسته انجام دهد و خداوند نيز اعمال آدمي را شايسته مي گرداند و آن را از آفت هاي تباه کننده حفظ مي کند و پاداش آن را چند برابر مي نمايد. همانطور که اگر در پرهيزگاري و سخن درست و حق خللي باشد سبب فاسد شدن اعمال و پذيرفته نشدن و بي نتيجه بودن آن مي گردد. « وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ» و نيز گناهانتان را که سبب هلاکت شما مي گردند سامان مي يابد و هرچيزي که از آن بايد پرهيز کرد از آدمي دور مي شود. بنابراين فرمود:« وَمَن يُطِعْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا» و هرکس از خدا و پيامبرش فرمانبرداري کند به رستگاري و کاميابي بزرگي دست يافته است.
آيه ي 73-72:
إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا ؛ ما اين امانت را بر آسمانها و زمين و کوهها عرضه داشتيم ، از تحمل آن سرباز زدند و از آن ترسيدند انسان آن امانت بر دوش گرفت ، که او ستمکار و نادان بود.
لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ وَيَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا ؛ تا خدا مردان منافق و زنان منافق و مردان مشرک و زنان مشرک را عذاب کند و توبه مردان مؤمن و زنان مؤمن را بپذيرد ، که خدا آمرزنده و مهربان است.
خداوند جايگاه امانتي را که به مکلفين سپرده است بزرگ مي دارد و اهميت آن را بيان مي نمايد، و آن امانت اطاعت از اوامر و پرهيز از محرمات و منهيات در همه ي حالت ها؛ هم در حالت پنهان و هم در حالت آشکار . و خداوند متعال اين امانت را بر آفريده هاي بزرگ و آسمان ها و زمين و کوه ها عرضه داشت و مختار بودند که اين امانت را قبول نمايند يا نه. و اين عرضه داشتن به صورت وجوبي نبود به اين صورت که خداوند به آنها بگويد حتما بايد اين امانت را بپذيرد. خداوند امانت را به هريک از مخلوقات عرضه داشت و گفت: اگر آن را به جاي آوري و حقوق آن را به گونه شايسته ادا نمايي پاداش خواهي يافت، و اگر آن را به جاي نياوري به عذاب گرفتار خواهي شد. « فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا» و آنها از ترس اين که مبادا نتوانند حق مطلب را ادا کنند از پذيرفتن بارامانت خودداري کردند و از آن مي ترسيدند. و اين اباورزيدن از روي ترس بود نه اين که از فرمان پروردگارشان سرپيچي کنند يا به پاداش و ثواب او بي علاقه باشند.
و خداوند با همين شرط مذکور آن را بر انسان عرضه داشت و انسان علي رغم ستمگري و ناداني اش آن را پذيرفت و اين بار سنگين را به دوش گرفت. پس انسان ها برحسب به جاي آوردن يا به جاي نياوردن آن به سه دسته تقسيم مي شوند: منافقان، آنهايي که به ظاهر ايمان آورده و حق امانت را به جاي مي آورند اما در باطن و درون چنين نيستند. مشرکان؛ آنهايي که در ظاهر و باطن آنچه را خداوند بر دوش آنها گذاشته است ترک کرده و به آن کفر مي ورزند. مومنان؛ که در ظاهر و باطن ايمان آورده و به مسئوليت خود عمل مي کنند.
خداوند اعمال اين گروه هاي سه گانه را بيان کرد و پاداش و عذاب آنها را نيز بيان داشت و فرمود: تا سرانجام خداوند مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را عذاب دهد و توبه مردان و زنان مومن را بپذيرد و آنها را بيامرزد و خداوند آمرزنده مهربان است. پس خداوند متعال را سپاسگزاريم که اين آيه را با اين دو اسم بزرگوار خود که بر کمال آمرزش و گستردگي رحمت و فراگيري لطف و کرمش دلالت مي نمايند به پايان رساند. با اينکه افراد زيادي به خاطر نفاق و شرک خود سزاوار آمرزش و رحمت او نيستند.