مکي و 69 است.
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحِيمِ
الم
الف ، لام ، ميم.
أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ
آيا مردم مي پندارند که همين که
بگويند : «ايمان آورده ايم» به حال خود رها
مي شوند و آزمايش نمي گردند؟
وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ
و به راستي کساني را که پيش از آنان بودند آزموديم، پس البته خداوند آنان را که راست گفتند معلوم مي دارد، و دروغگويان را ]نيز[ معلوم خواهد داشت.
خداوند متعال از حکمت تامّۀ خود خبر داده و مي فرمايد حکمت او مقتضي آن نيست که هر کس بگويد مؤمن است و ادعاي ايمان بکند، آزمايش نشود و از شر مشکلات در امان بماند و براي وي چيزي پيش نيايد که ايمان وي در فروع آن را دچار تشويش کند.
زيرا اگر چنين بود راستگو از دروغگو
و کسي که بر حق است از کسي که بر باطل مي باشد و مشخص نمي گرديد. اما سنت خداوند
متعال و شيوۀ او در ميان پيشينيان و در ميان اين امت به گونه اي بوده است که آنها
را با خوشي ها و ناخوشي ها و تنگدستي و سرمايه داري و شادي ها و ناگواري ها و فقر و
توانگري و در برخي مواقع پيروز گرداندن دشمنان بر آنان و جهاد با آنان در قول و عمل
و امثال آن بيازمايد. البته همۀ اين آزمايشات به سبب شبهاتي است که با عقيده به
مخالفت
مي پردازند، و به سبب شهواتي است که با اراده مبارزه مي کنند.
پس هر کس به هنگام پيش آمدن شبهات ايمانش پايدار بماند و متزلزل نشود و آن شبهات را با حقي که همراه اوست دور کند، و به هنگام پيش آمدن شهوات که آدمي را به ارتکاب نافرماني ها و گناهان وا مي دارند يا از آنچه خداوند و پيامبرش به آن دستور داده اند، بر مي گردانند، به مقتضاي ايمان عمل کند، و با شهوت خود مبارزه نمايد، اين بر صداقت و راستي ايمان او دلالت مي نمايد.
و هر کس به هنگام پيش آمدن شبهات شک و ترديد در دل او به وجود بيايد، و به هنگام پيش آمدن شهوات مرتکب گناهان شود و يا از انجام واجبات باز بماند، اين بر عدم صحت ايمان او دلالت مي نمايد.
و مردم در اين رابطه درجات و مقام هايي دارند که جز خدا کسي آن را نمي داند. برخي زياد پيش مي روند و برخي در همان ابتدا مي مانند. از خداوند مي خواهيم که ما را در زندگاني دنيا و آخرت ثابت قدم و استوار بدارد. پس امتحان و آزمايش براي مردم مانند کورۀ آهنگري است که ناپاکي هاي موجود را بيرون مي ريزد.
آيه ي 4 :
أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ أَن يَسْبِقُونَا سَاء مَا يَحْكُمُونَ
آيا آنان که مرتکب بدي ها مي شوند گمان مي برند که از ما پيشي مي گيرند؟ چه بد داوري مي کنند!
آيا کساني که اراده و خواست آنها بر انجام بديها و ارتکاب جنايت ها رفته است گمان مي برند که اعمال آنها فراموش مي شود، و خداوند از آنها غافل خواهد بود يا از دست خداوند در مي روند؟
بنابراين آنها اقدام به انجام گناه کرده اند و انجام گناه براي آنها آَسان شده است؟
سَاء مَا يَحْكُمُونَ داوري و
قضاوت آنها چه بد است! زيرا آن يک حکم و داوري ستمگرانه است، چون بدان مفهوم است که
آنها قدرت خدا و حکمت او را انکار
مي کنند، و چنين حکم مي کنند که خدا قدرت و حکمت ندارد، و آنها قدرت دارند و بوسيلۀ
قدرت و توانايي خويش، خود را از عذاب خدا نجات مي دهند، حال آنکه آنان ضعيف ترين و
ناتوان ترين موجود مي باشند.
آيه ي 6 - 5 :
مَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
هر کسي که به لقاي خدا اميد داشته باشد ]بداند که[ ميعاد خداوند آمدني است و او شنواي داناست.
وَمَن جَاهَدَ فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ
و هر کس که جهاد کنند تنها به ]سود[ خودش جهاد مي کند. بي گمان خداوند از جهانيان بي نياز است.
اي کسي که پروردگارت را دوست داري و به نزديکي و ديدار او مشتاقي، و در راه نيل به خشنودي هاي او تلاش مي کني! مژده باد که ديدار دوست نزديک است، زيرا ديدار و قرب الهي مي آيد. و هر آن چه که بيايد نزديک است.
پس براي لقاي خداوند توشه فراهم کن و به سوي او حرکت کن و اميدوار باش، و آرزو و اميد رسيدن به او را داشته باش. ولي اينطور نيست که هر کس هر چه بخواهد به او داده شود، و اينطور نيست که هر کس آرزو کند آرزويش برآورده شود، زيرا خداوند صداها را مي شنود، و نيت ها را مي داند، پس هر کس در اين راه راستگو باشد، خداوند آنچه را که آرزو کرده است و به او مي دهد. و هر کس دروغگو باشد ادعايش به او فايده اي نمي رساند. و خداوند مي داند که چه کسي شايستۀ محبت اوست و چه کسي شايستۀ آن نيست.
وَمَن جَاهَدَ
و هر کس با نفس و شيطان و دشمن کافر خود جهاد کند،
فَإِنَّمَا يُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ
او به سوي خود جهاد مي کند، چون فايده ايش به او بر مي گردد، إِنَّ اللَّهَ
لَغَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ و خداوند از جهانيان بي نياز است، و آنها را به اين
منظور به جهاد دستور نداده است که فايده اي به او برسد، و اگر آنها را از چيزي نهي
کرده به خاطير اين نيست که بر آنها بخيل است. و دانسته شد که مکلّف در
]راستاي
اداي[
اوامر و نواهي ]خدا[
به جهاد نياز دارد، چون بر او سنگيني مي کند، و شيطانش او را از آن باز مي دارد، و
دشمن کافرش او را از بر پاداشتن آن بطور شايسته منع
مي کند. و اينها معارضه و مخالفت هايي است که به مجاهدت و تلاش زيادي نياز دارد.
وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ
و کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام داده اند، قطعاً گناهانشان را از آنان خواهيم زدود، و به آنان نيکوترين آنچه مي کردند پاداش مي دهيم.
کساني که خدواند با ايمان و توفيق بر انجام اعمال صالح بر آنها منت نهاده است، گناهانشان را خواهد زودود و بدهي هايشان را دور خواهند کرد زيرا نيکي ها به بدهي ها را از ميان مي برند.
وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَحْسَنَ
الَّذِي كَانُوا يَعْمَلُونَ و به آنان نيکوترين آنچه مي کردند پاداش
مي دهيم. و آنچه آنها مي کردند اعمال خير است از قبيل واجبات و مستحبات، پس اينها
بهترين چيزهايي هستند که بنده انجام مي دهد، چون او امور مباح و غيره را نيز انجام
مي دهد. پس واجبات و مستحبات بهتراند.
وَوَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِن جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ
و انسان را نسبت به پدر و مادرش به نيک رفتاري فرمان داديم. و اگر بخواهند تو را وا دارند تا چيزي را که به حقيقت آن دانشي نداري و من شرک آوري، از آنان اطاعت مکن، بازگشت شما به سوي من است، آنگاه شما را به ]حقيقت[ آنچه مي کرديد خبر مي دهم.
انسان را فرمان داديم و او را توصيه نموديم تا با پدر و مادرش در قول و عمل به نيکي رفتار کند، و همواره با آنها نيکي نمايد و هرگز نافرماني آنها را نکند، و با آنها در سخن و کردار به بدي رفتار ننمايد.
وَإِن جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا و اگر بخواهند تو را وا دارند تا چيزي را که به حقيقت آن دانشي نداري به من شرک آوري، از آنان اطاعت مکن. و هيچ کس از صحت شرک ورزيدن به خدا آگاهي و دانش ندارد. و اين بزرگ و خطرناک نشان داده قضيۀ شرک است.
إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ بازگشت شما به سوي من است، و شما را به آنچه مي کرديد خبر مي دهم. و شما را طبق اعمالتان مجازات خواهم کرد. پس با پدر و مادرتان نيکي کنيد و اطاعت آنها را بر همه چيز مقدم بداريد، جز اطاعت از خدا و پيامبرش، که اطاعت آنها بر هر چيزي مقدم است.
وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ
و کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کرده اند آنان را در ]زمرۀ[ شايستگان در مي آورديم.
هر کس به خدا ايمان بياورد و عمل را صالح انجام بدهد، خداوند به او وعده داده است که وي را در زمرۀ بندگان شايستۀ خود از قبيل پيامبران و صديقان و شهدا و صالحان قرار مي دهد و هر يک بر حسب درجه و مقامي که دارد نزد خداوند برخودار خواهد شد. پس ايمان صحيح و عمل صالح نشانۀ سعادت و خوشبختي صاحبش است، و بيانگر آن است که او بندۀ خداوند بخشندۀ مهربان و از زمرۀ بندگان شايستۀ اوست.
آيه 11 – 10 :
وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ وَلَئِن جَاء نَصْرٌ مِّن رَّبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَوَلَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ
و از مردم کسي هست که مي گويد : «به خداوند ايمان آورده ايم» اما وقتي در راه خدا مورد اذيت و آزار قرار گيرد شکنجۀ مردم را مانند عذاب خدا شمارد، و اگر پيروزيي از سوي پروردگارت نصبيب ]شما مؤمنان[ گردد مي گويند : «همانا که با شما بوديم» آيا خداوند به آنچه در دلهاي جهانيان است داناتر نيست؟!
وَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْمُنَافِقِينَ و مسلماً خداوند مؤمنان را معلوم مي دارد و به يقين منافقان را ]نيز[ معلوم خواهد داشت.
وقتي خداوند بيان نمود که او حتماً هر کس را که ادعاي ايمان کند مورد آزمايش قرار مي دهد تا راستگو از دروغگو مشخص شود، پس از آن بيان فرمود گروهي از مردم هستند که در برابر آزمون ها و مشکلات بردباري و پايداري ندارند. بنابراين فرمود :
وَمِنَ
النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ و از مردم
کسي هست که مي گويد به خداوند ايمان آورده ايم اما وقتي در راه خدا مورد اذيت و
آزار قرار گيرد به اين صورت که مورد ضرب و شتم واقع شود يا مالش از وي گرفته شود يا
مورد
عيب جويي قرار گيرد تا از دينش بر گردد و به باطل روي آورد، جَعَلَ فِتْنَةَ
النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ شکنجۀ مردم را مانند عذاب خدا مي شمارد.
يعني شکنجۀ مردم را عامل
بازدارنده اي براي ايمان و پايداري بر آن مي شمارد همانطور که عذاب خداوند آدمي را
از چيزهايي که باعث آمدن عذاب مي شود باز
مي دارد.
وَلَئِن جَاء نَصْرٌ مِّن رَّبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ و اگر پيروزيي از سوي پروردگارت نصيب شما مؤمنان گردد مي گويند ما که با شما بوديم، چرا که پيروزي با خواست و ميل آنها مطابق است. اين نوع از مردم کساني هستند که خداوند در مورد آنان فرموده است :
وَ مِنَ النَّاسِ مَن يعبُدُ
اللهَ عَلَي حَرفٍ فَإن أصَابَهُ خَيرٌ اطمَأنَّ بِهِ وَ إن أصَابَتهُ فِتنَهٌ
انقَلب عَلي وَجهِهِ خَسِرَ الدُّنيا وَ ألاخِره ذَلِکَ هُوَ الخُسرَانُ المُبينُ
بعضي از مردم خدا را در حاشيه و کناره مي پرستند، پس اگر سود و خيري به ايشان برسد
به سبب آن شاد و آسوده خاطر و استوار مي شوند و اگر بلا و مصيبتي بديشان برسد عقب
گرد
مي کنند، بدين ترتيب هم دنيا و هم آخرت را از دست مي دهند و قطعاً اين زيان آشکاري
است.
أَوَلَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ
بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ آيا خداوند به آنچه در دلهاي جهانيان است داناتر
نيست؟! چرا که شما را از اين گروه خبر داده است، گروهي که داراي حالت و وضعيتي است
که برايتان توصيف نمود، و از اين طريق کمال علم و حکمت
گسترده اش را مي دانيد.
وَ لَيعلَمَن اللهُ الَّذينَ ءَامَنُوا وَلَيعلَمَنَّ المُنَفِقينَ يعني خداوند بدين جهت آزمون ها و مشکلات را مقدر نموده تا آنچه را که در مورد آنها مي داند مشخص نمايد و آنها را به آنچه که از آنان سر زده است سزا و جزا بدهد نه اينکه آنها را فقط به سبب آنچه در موردشان مي داند مجازات کند، چون ممکن است آنها در برابر خداوند ادعا کنند که اگر مورد آزمايش قرار مي گرفتند ثابت قدم و پايدار مي ماندند.
آيه ي 13 – 12 :
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنَا وَلْنَحْمِلْ خَطَايَاكُمْ وَمَا هُم بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُم مِّن شَيْءٍ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ
و کافران به مؤمنان گفتند : «از
راه ما پيروي کنيد قطعاً گناهان شما را به عهده
مي گيريم»، در حالي که آنان چيزي از گناهان ايشان را بر نخواهند داشت. بي گمان آنان
دروغگويانند.
وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالًا مَّعَ أَثْقَالِهِمْ وَلَيُسْأَلُنَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَمَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ
و بدون شک بارهاي ]گناهان[ خود و بارهايي ديگر با بارهاي ]گناهان خود[ بر دوش مي کشند و همانا روز قيامت از آنچه افترا مي بستند بازخواست مي شوند.
خداوند از افترا و دروغ گفتن کافران و دعوت کردن مؤمنان به دينشان خبر مي دهد، و در ضمن مؤمنان را از اينکه فريب کافران را بخورند و در دام مکر آنها بيفتند بر حذر مي دارد. پس مي فرمايد :
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنَا و کافران به مؤمنان گفتند از راه ما پيروي کنيد; پس دين خود يا بخشي از آن را رها کنيد و از آيين ما پيروي نماييد، زيرا ما تضمين مي کنيم که وَلْنَحْمِلْ خَطَايَاكُمْ گناهان شما را بر عهده گيريم، در حالي که اين کار در دست آنها نيست. بنابراين فرمود : وَمَا هُم بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُم مِّن شَيْءٍ و آنان چيزي از گناهان ايشان را بر نخواهند داشت. پس اين برداشتن گناه گرچه صاحبش به آن راضي باشد براي گناهکار فايده اي ندارد، زيرا حق از آن خداست و خداوند اين اختيار را به بنده نداده است که در حق خداوند جز به فرمان و دستور او تصرف نمايد، بلکه حکم و فرمان الهي اين است که ألَّا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزرَ أخرَي هيچ حمل کننده اي بار گناه کسي ديگر را حمل نمي کند.
و از آنجا که از اين گفتۀ الهي وَمَا هُم بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُم مِّن شَيْءٍ ]و آنان چيزي از گناهان ايشان را بر نخواهند داشت[، گاهي چنين برداشت مي شود کافراني که مردمان را به کفر خود فرا مي خوانند – و امثال آنها که ديگران را به باطل خود دعوت مي کنند – جز گناهي که مرتکب شده اند چيزي بر آنها نيست و گناهي که ديگران انجام داده اند بر آنها نخواهد بود گر چه آنها سبب آن بوده باشند، براي دفع اين توهّم فرمود :
وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ
وَأَثْقَالًا مَّعَ أَثْقَالِهِمْ و قطعاً بارهاي سنگين گناهانشان را که انجام
داده اند و بارهاي گناهاني که آنان سبب ارتکاب آن شده اند بر دوش مي کشند. پس گناهي
که انجام مي شود هر کدام از تابع و متبوع بهره اي از آن دارند، زيرا تابع آن را
انجام داده و متبوع سبب انجام شدن گناه بوده و به سوي آن فرا خوانده است. انجام
دادن نيکي نيز همين طور است، پس انجام دهنده اش به پاس اينکه آن را انجام داده است
پاداش مي يابد، و کسي که به انجام آن دعوت کرده است نيز پاداش
مي يابد، چون سبب انجام شدن آن بوده است.
وَ لَيسئَلُنَّ يومَ القِيامَهِ
عَمَّا کانُوا يفتَرُونَ و آنان روز قيامت از دروغهايي که به هم
مي بافتند از قبيل برانگيختن بديها و زيبا جلوه دادن آن مورد سؤال قرار خواهند
گرفت. نيز از اين پرسيده مي شوند که مي گويند : وَلْنَحْمِلْ خَطَايَاكُمْ
و ما بار گناهان شما را بر دوش مي کشيم.
آيه ي 15 – 14 :
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ
و به راستي که نوح را به سوي قومش فرستاديم و نهصد و پنجاه سال در ميان آنان ماندگار شد آنگاه طوفان آنان را در حالي که ستمکار بودند فرو گرفت.
فَأَنجَيْنَاهُ وَأَصْحَابَ السَّفِينَةِ وَجَعَلْنَاهَا آيَةً لِّلْعَالَمِينَ
آنگاه او و کشتي نشينان را نجات داديم و کشتي را پند و عبرتي براي جهانيان گردانديم.
خداوند متعال ما را از فرمان و حکمت خويش دربارۀ کيفر امت هايي که پيامبران را تکذيب کردند خبر مي دهد، و اين را بيان مي دارد که او بنده و پيامبرش نوح عليه السلام را به سوي قومش فرستاد تا آنها را به توحيد و يگانه پرستي فرا خواند و آنان را از پرستش انبازان و بت ها نهي کند، فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَامًا و او در ميان آنها نهصد و پنجاه سال ماندگار شد ؛ آنها را دعوت مي کرد و از اين کار خسته نمي شد و در امر دعوت و اندرز گفتنشان سستي نمي ورزيد. شب و روز و در پنهاني و آشکار آنان را دعوت مي کرد اما هدايت و اصلاح نشدند، بلکه به کفر ورزي و سرکشي خود ادامه دادند تا اينکه پيامبرشان نوح – عليه الصلاه و السلام – در اوج بردباري و شکيبايي عليه آنها دعا کرد و فرمود : رَّبِّ لا تَذَر عَلَي الارضِ مِنَ الکافرِينَ دَيارًا پروردگارا! هيچ کس از کافران را روي زمين زنده نگذار.
فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ آنگاه طوفان - = آبي که به صورت فراوان از آسمان باريد و از زمين به شدت جوشيد – آنها را فرا گرفت. وَ هُم ظَالِمُونَ در حالي که آنها ستمکار بودند و سزاوار گرفتار شدن به عذاب.
فَأَنجَيْنَاهُ وَأَصْحَابَ السَّفِينَةِ پس ما نوح و کساني را که با او در کشتي بودند اعم از خانواده اش و کساني که به او ايمان آورده بودند نجات داديم، وَجَعَلْنَاهَا آيَةً لِّلْعَالَمِينَ و کشتي يا داستان نوح را براي جهانيان پند و عبرتي قرار داديم تا از آن عبرت آموزند و تا کساني که پيامبران را تکذيب مي کنند بدانند که سرانجام کارشان هلاکت و نابودي است، و خداوند مشکل و اندوه مؤمنان را بر طرف مي نمايد و آنان را از هر تنگنايي نجات مي دهد. و نيز خداوند کشتي را نشانه و پندي براي جهانيان نمود که از آن به رحمت پروردگارشان پي مي برند ؛ پروردگاري که اسباب ساختن کشتي را برايشان فراهم نمود و ساختن آن را برايشان آسان گرداند و آن را چنان نمود که آنها و کالاهايشان را از جايي به جايي ديگر و از کشوري به کشوري ديگر حمل نمايد.
آيه ي 22 – 16 :
وَإِبْرَاهِيمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
]و به يادآور[ ابراهيم را آنگاه که به قومش گفت : «خداوند را بپرستيد و از او پروا بداريد اين براي شما بهتر است اگر بدانيد».
إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا وَتَخْلُقُونَ إِفْكًا إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا فَابْتَغُوا عِندَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ
جز اين نيست که شما غير از خدا بت هايي را مي پرستيد و دروغي را به مي بافيد، بي گمان کساني را که به جاي خداوند مي پرستيد نمي توانند به شما روزي دهند. پس نزد خداوند روزي بجوييد و او را بندگي و سپاسگزاري کنيد که به سوي او برگردانده مي شويد.
وَإِن تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِّن قَبْلِكُمْ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ
و اگر ]وحي را[ تکذيب کنيد ملت هاي پيش از شما ]نيز آن را[ دروغ انگاشته اند، و جز پيام رساني آشکار بر عهدۀ پيامبر نيست.
أَوَلَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ
آيا نديده اند که خدا چگونه آفرينش را آغاز مي کند سپس آن را باز مي گرداند؟!
بي گمان اين بر خداوند آسان است.
قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
بگو : «در زمين بگرديد و بنگريد که چگونه آفرينش را آغاز کرد، سپس پيدايش واپسين را پديدار مي کند، بي گمان خداوند بر هر چيزي تواناست.
يُعَذِّبُُ مَن يَشَاء وَيَرْحَمُ مَن يَشَاء وَإِلَيْهِ تُقْلَبُونَ
هر کس را که بخواهد عذاب مي دهد و هر کس را بخواهد مورد رحمت قرار مي دهد، و به سوي او بازگردانده مي شويد.
وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاء وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ
و شما نمي توانيد ]خدا را[ درمانده کنيد چه در زمين و چه در آسمان، و به جاي خداوند هيچ دوست و ياوري نداريد.
خداوند متعال بيان مي کند که او خليل خود ابراهيم عليه السلام را به نزد قومش فرستاد تا آنها را به سوي خدا دعوت کند، پس به آنها گفت : اعبُدُوا اللهَ خدا را بپرستيد. يعني او را يگانه بدانيد و عبادت را خالصانه و فقط براي او انجام دهيد و از آنچه شما را بدان فرمان داده است اطاعت کنيد. وَاتَّقُوهُ و از او پروا داريد، و بپرهيزيد از اينکه بر شما خشم گيرد که آنگاه شما را عذاب مي دهد، پس با ترک کردن گناهان که او را به خشم مي آورد از او پروا بداريد. ذَلِکُم خَيرٌلَّکُم عبادت خدا و تقواي او برايتان از ترک عبادت و نترسيدن از خدا بهتر است. اين از باب اطلاق «افعل تفضيل» در چيزي است که در طرف ديگر چيزي از آن نيست.
پس ترک عبادت خدا و ترک تقواي او هيچ حسن و خوبي ندارد، چرا که فقط عبادت و تقواي الهي براي مردمان خوب است، چون براي رسيدن به نعمت هاي خدا در دنيا و آخرت راهي جز اين وجود ندارد. و هر خير و برکتي که در دنيا و آخرت يافت شود از آثار عبادت خدا و تقواي الهي است. إن کُنتُم تَعلَمُونَ اگر اين مطلب را مي دانيد. پس در امور بنگريد و آنچه را که براي انتخاب اولي تر و بهتر است برگزينيد.
خداوند آنها را به عبادت پروردگار و
تقواي الهي فرمان داد، سپس از پرستش بت ها نيز نهي کرد و بر ايشان بيان نمود که بت
ها ناقص بوده و شايستگي آن را ندارند که پرستش شوند، و فرمود :
إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ
اللَّهِ أَوْثَانًا وَتَخْلُقُونَ إِفْكًا شما غير از خدا تنها بت هايي را مي
پرستيد و دروغي را به هم مي بافيد؛ بت هايي که آن را
مي تراشيد و با دست هاي خودتان آَنها را مي سازيد و بر آنها اسم خدايان
مي گذاريد، و اين دروغ را به هم مي بافيد که به عبادت آنها امر شده ايد و به تمسّک
جستن به آنان فرمان يافته ايد.
إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا بي گمان کساني را که به جاي خداوند مي پرستيد نمي توانند به شما روزي دهند، و آنان ناقص هستند و داراي چيزي نيستند که سبب شود عبادت گردند. يعني براي ما روشن شده که اين بت ها مخلوق و ناقص هستند و نمي توانند سود و زياني برسانند، و مرگ و زندگي و رستاخيز را در اختيار ندارند. و هر کس که چنين باشد سزاوار ذره اي از عبادت و بندگي نيست. و دل ها بايد به دنبال معبودي باشند که آن را عبادت کنند و نيازهاي خود را از او بخواهند.
پس خداوند بندگان را تشويق مي کند کسي را بپرستند که سزاوار عبادت باشد، و فرمود : فَابْتَغُوا عِندَ اللَّهِ الرِّزْقَ پس فقط نزد خداوند روزي بجوييد، زيرا خداوند روزي را فراهم مي نمايد، و هر کس خداوند را براي تأمين منافع دين و دنيايش بخواند او را جواب مي دهد. وَاعبُدُوهُ و تنها او را که شريکي ندارد بپرستيد، چون او از هر نقصي بدور است و فايده دهنده و زيان دهنده است، و فقط او کارها را تدبير مي نمايد.
وَاشْكُرُوا لَهُ و تنها سپاسگزار او باشيد چون همۀ نعمت هايي که به بندگان رسيده و مي رسد از جانب اوست. و همۀ رنج ها و ناگواري ها را از آنان دور مي نمايد، إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ و به سوي او برگردانده مي شويد، پس شما را بر کارهايي که کرده ايد سزا و جزا مي دهد، و از آنچه پنهان نموده ايد و آشکار کرده ايد آگاه مي سازد. پس بپرهيزيد از اينکه در حالي نزد او بياييد که بر شرک خود قرار داريد، بلکه به چيزي روي بياوريد که شما را به او نزديک مي نمايد و به هنگام حاضر شدن در پيشگاهش به سبب آن به شما پاداش مي دهد.
أَوَلَمْ يَرَوْا كَيْفَ يُبْدِئُ
اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ آيا نديده و ندانسته اند که خدا چگونه آفرينش را
مي آغازد؟! منظور آفرينش و پيدايش نخستين است. سپس آن را باز مي گرداند. يعني در
روز قيامت مردگان را دوباره زنده مي نمايد، إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ
همانا اين کار براي خداوند سهل و آسان است. همانطور که خداوند متعال فرموده است :
وَ هُوَ الَّذِي يبدَؤا الخَلقَ ثُمَّ يعِيدُهُ وَ هُوَ أهوَنُ عَلَيهِ و او خدايي
است که آفرينش را آغاز
مي کند سپس آن را باز مي گرداند، و بازگرداندن آفرينش و ايجاد دوبارۀ هستي براي او
آسان تر است.
قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ اگر در آفرينش نخستين ترديدي دارند به آنها بگو در زمين با جسم و دل به سياحت و گردش بپردازند آنگاه موجوداتي خواهند يافت که به تدريج رشد مي کنند. و گياهان و درختان را مي بينند که چگونه در فواصل زماني مختلف پديد مي آيند، و ابرها و بادها و امثال آن را مي بينند که همواره در حال تجديد و نوگرايي هستند، بلکه همۀ آفرينش همواره در حال مرگ و رستاخيز است. پس به هنگام مرگ کوچک ] = خواب[ به آنها بنگريد در حالي که شب بر آنها سايه گسترانده و آنها بي حرکت مانده و صداهايشان قطع شده، و در رختخواب هاي خود چون مردگان افتاده اند. و آنها در طول شب چنين هستند تا اينکه صبح مي شود، آنگاه از خواب بيدار مي شوند و از مرگ برانگيخته مي گردند و مي گويند : «سپاس خداوندي را که ما را زنده گرداند پس از آنکه ما را ميراند و همه به نزد او گرد مي آيند». بنابراين فرمود : ثُمَّ اللَّهُ يُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ سپس خداوند پيدايش واپسين را ايجاد مي کند و آن پيدايشي است که هيچ مرگ و خوابي به آن راه ندارد بلکه براي هميشه در سراي آخرت مي مانند. إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ همانا خداوند بر هر چيزي تواناست، پس هيچ چيزي خداوند متعال را ناتوان نمي کند و همانطور که توانايي آفرينش و ايجاد نخستين را داشته است به طريق اولي توانايي آفرينش ديگر را دارد.
يُعَذِّبُُ مَن يَشَاء وَيَرْحَمُ مَن يَشَاء او تنها و يگانه حکم جزائي را انجام مي دهد و آن پاداش دادن به فرمانبرداران و مورد رحمت قرار دادن آنها، و عذاب دادن و شکنجه کردن گناهکاران مي باشد. وَإِلَيْهِ تُقْلَبُونَ و به سرا و جهاني بازگردانده مي شويد که در آن جا حکم عذاب يا رحمت خدا بر شما اجرا مي شود.
پس در اين جهان اطاعت و عبادت
هايي انجام دهيد که موجب رحمت اوست، و از اسباب عذاب او که گناهان مي باشند دوري
کنيد. وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاء اي کساني شکه
وحي و پيامبر را تکذيب مي کنيد و بر انجام گناهان به خود جرأت مي دهيد! گمان مبريد
که او شما را فراموش مي کند. و بدانيد که شما
نمي توانيد در زمين يا آسمان از قلمرو حکومت خدا بيرون رويد و از دست او فرار کنيد
و او را درمانده نماييد.
پس قدرت و تواناييتان، و آنچه هواهاي نفساني برايتان زيبا جلوه داده است، شما را و در فرزندانش نبوت و کتاب مقرر داشتيم و پاداشش را در دنيا به او داديم و همانا او در آخرت از زمرۀ صالحان است.
ابراهيم همچنان قومش را دعوت مي
کرد و آنها بر عناد و مخالفت خود ادامه
مي دادند، به جز لوط که به دعوت ابراهيم ايمان آورد و خداوند او را پيامبر گرداند و
به سوي قومش فرستاد، آنگونه که بيان خواهد شد. وَ قَالَ إنّي مُهَاجِرٌ إلَي رَبِّي
ابراهيم زماني كه ديد فرا خواندن قومش فايده اي به آنان نمي رساند، گفت، همانا من
به جايي هجرت مي كنم كه در آن به عبادت پروردگارم بپردازم. يعني او سرزميني را كه
آكنده از بدي و زشتي بود ترك نمود و به سوي سرزمين با بركت شام هجرت نمود.
إنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ بي گمان او توانا و داراي قدرت است و بر هدايت نمودن شما توانايي دارد ولي او داراي حكمت است و اگر حكمتش اقتضا نمايد هدايت مي كند. وقتي كه ابراهيم از آنها كناره گيري كرد و از آنها جدا شد و آنان بر همان حال خود باقي ماندند خداوند در مورد آنها نگفت كه آنان را به وسيلة عذابي نابود كرده است، بلكه بيان نمود كه ابراهيم از آنان كناره گيري كرد و از ميان آنها هجرت نمود. اما آنچه در روايت هاي اسرائيلي آمده است مبني بر اين كه «خداوند پشه ها را به سوي قوم ابر اهيم گسيل داشت و خون آنها را مكيدند و گوشت هايشان را خوردند و همة آنها را نابود كردند» اين گفته را زماني مي توان به يقين پذيرفت كه دليل شرعي بر صحت آن وجود داشته باشد، و هيچ دليل شرعي بر صحت اين مطلب وجود ندارد. پس اگر خداوند به وسيلة عذابي آنها را ريشه كن كرده بود اين را بيان مي كرد، همانگونه كه نابود كردن امت هاي تكذيب كننده را بيان نموده است.
ولي شايد بتوان گفت كه يكي از اسرار معذب نشدن آنها اين است كه ابراهيم خليل – عليه اسلام – يكي از مهربان ترين مردم و برترين و بردبارترين و بزرگوارترين آنهاست، بنابراين براي نابودي قومش دعا نكرد، آن گونه كه ديگر پيامبران عليه قوم هاي خود دعا نكرد، آن گونه كه ديگر پيامبران عليه قوم هاي خود دعا كردند، و به خاطر همين خداوند نخواست بر آنها عذابي فراگير فرود بياورد از جمله چيزهايي كه بر اين موضوع دلالت مي نمايد اين است كه ابراهيم در مورد هلاك كردن قوم لوط با فرشتگان گفتگو كرد و با آنها مجادله نمود و از آن قوم دفاع كرد در حالي كه قوم او نبودند. والله اعلم.
وَ وَهَبْنَا لَهُ إسْحَقَ وَ يَعْقُوبَ و بعداز آن كه او به شام هجرت كرد اسحاق و يعقوب را به او عطا كرديم، وَ جَعَلْنَا فِي ذُرّيَّتِهِ النُّبُوَّهَ وَ الْكِتَبَ و در دودمان او پيامبري و كتاب مقرر داشتيم. و بعداز او هيچ پيامبري نيامد مگر اينكه از دودمان او بوده و هيچ كتابي جز بر فرزندان او نازل نشده است تا اينكه نبوت با فرزندش محمد (صلي الله عليه و سلم) پايان يافت.
و اين از بزرگترين فضيلت ها و افتخارات است كه عناصر هدايت و رحمت و سعادت و رستگاري در ميان فرزندان اوست و هدايت يافتگان به دست آنها هدايت شده و مؤمنان به دست آنها ايمان آورده و صالحان صالح گشته اند.
وَءَاتَيْنَهُ أجْرَهُ فِي الدُّنْيَا و پاداشش را در دنيا به او داديم كه از آن جمله همسر زيبايش بود كه در نهايت زيبايي قرار داشت و روزي و فرزندان فراوان بود كه خداوند به عنوان پاداش در اين دنيا به او بخشيد؛ فرزنداني كه ماية خشنودي او گرديدند و باعث شدند تا او خداوند را بيش از پيش بشناسد و او را دوست بدارد و به سويش توبه نمايد.
وَإنَّهُ فِي اَلأخِرهِ لَمِنَ الصَّلِحِينَ و همانا او در آخرت از زمرة شايستگان است، بلكه او و محمد – عليهما الصلاه و السلام – به طور مطلق از برترين صالحان مي باشند، و جايگاهشان از همه برتر است. پس خدواند او را هم در دنيا و هم در آخرت خوشبخت و سعادتمند كرد.
آيه ي 35 – 28 :
وَ لُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إنَّكُمْ لَتَأتُونَ الْفَاحِشَهَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أحَدٍ مِّنَ الْعَلمِينَ و لوط ]را فرستاديم[ آنگاه كه به قومش گفت : «شما كه بسيار زشتي را انجام مي دهيد كه هيچ
كس از جهانيان در ]ارتكاب[ آن از شما پيشي نگرفته است.
أئِنَّكُمْ لَتَأتُونَ الرّجَالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبيِلَ وَ تَأتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنكَرَ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إلَّا أن قَالُوا ائتِنَا بِعَذَابِ الله إن كُنتَ مِنَ الصَّدِقِينَ آيا شما با مردان آميزش مي كنيد و راه ]فطري و شرعي تناسل[ را مي بنديد و در محافل خود كار ناپسند انجام مي دهيد؟!»، و پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند : «اگر راست مي گويي عذاب خدا را بر سر ما بياور!».
قَالَ رَبِّ انصُرْنِي عَلَي الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ گفت : پروردگارا! مرا بر گروه فسادكاران پيروز گردان».
وَ لَمَّا جَآءَتْ رُسُلُنَآ إبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَي قَالُواْ إِنَّا مُهْلِكُواْ أهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَهِ إنَّ أهْلَهَا كَانُواْ ظَلِمِينَ و هنگامي كه فرستادگان ما براي ابراهيم مژده آوردند، گفتند : «ما هلاك كنندة اين شهريم، بي گمان اهل آن ستمكار بودند».
قَالَ إنَّ فِيهَا لُوطاً قَالُوْا نَحْنُ أعْلَمُ بِمَن فِيهَا لَنُنَجِّيَنَّه وَ أهْلَهُ إلَّا امْرَاتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَبِرِينَ ابراهيم گفت : «لوط در آن شهر است»، گفتند : «ما به هر كس كه در آنجاست داناتريم، بي گمان او و خانواده اش را رهايي مي بخشيم، مگر همسرش كه از ماندگاران و نابودشوندگان خواهد بود».
وَ لَمَّآ أن جَآءَتْ رُسُلُنَا لُوطاً سِي ءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قَالُواْ لَا تَخَفْ وَ لَا تَحْزَنْ إنَّا مُنَجُّوكَ وَأهْلَكَ إلَّا امْرَأتَكَ كَانَتْ مِنَ الْغَبِرِينَ و چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند، لوط به خاطر آنان سخت ناراحت و دلتنگ شد، ]فرشتگان[ گفتند : «مترس و غمگين مباش كه ما نجات دهندة تو و خانواده ات هستيم، مگر زنت كه از ماندگاران و نابودشوندگان خواهد بود».
إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاء بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ همانا ما بر اهل اين شهر به سزاي آن كه نافرماني مي كردند عذابي از آسمان نازل خواهيم كرد.
وَلَقَد تَّرَكْنَا مِنْهَا آيَةً بَيِّنَةً لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ و به راستي از آن ]شهر[ براي گروهي كه خرد مي ورزند نشانه اي روشن بر جاي گذاشتيم.
پيش تر گذشت كه لوط – عليه السلام – به ابراهيم ايمان آورد و از هدايت يافتگان گرديد. و گفته اند كه لوط از فرزندان و دودمان ابراهيم نيست، بلكه برادر زادة ابراهيم است.
پس اين فرمودة الهي كه وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّهَ وَ الكِتَبَ ]و در دودمان او پيامبري و كتاب مقرر داشتيم[ گرچه عام است اما با اين تضادي ندارد كه «لوط پيامبر است و از دودمان و فرزندان او نمي باشد»، چون اين آيه براي تمجيد و ستايش ابراهيم آمده و خبر داده است كه لوط بر دست ابراهيم هدايت يافت، و كسي كه بر دست ابراهيم هدايت يافته باشد با توجه به فضيلت هدايت كننده از فرزندان او كه هدايت شده اند برتر مي باشد.
والله اعلم.
پس خداوند لوط را به سوي قومش فرستاد و آنها با وجود شرك ورزي كار زشت و هم جنس بازي و راهزني انجام مي دادند و لواط و منكرات و زشتي ها در مجالس آنان شايع شده بود.
پس لوط آنان را نصيحت كرد و از اين كارها باز داشت و زشتي اين كارها و كيفر سخت آن را برايشان بيان كرد. اما آنها نترسيدند و پند نپذيرفتند، فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إلَّا أن قَالُوا ائتِنَا بِعَذَابِ الله إن كُنتَ مِنَ الصَّدِقِينَ و پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند : اگر راست مي گويي عذاب خدا را بر سر ما بياور.
پس پيامبرشان از آنها نااميد شد و دانست كه سزاوار عذاب مي باشند. و از اينكه آنها به شدت او را تكذيب كردند ناراحت شد پس عليه آنان دعا كرد و إنَّ فِيهَا لُوطاً لوط در آن شهر است. ملايك به او گفتند : لَنُنَجِّيَنَّه وَ أهْلَهُ إلَّا امْرَاتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَبِرِينَ بي گمان او و خانواده اش را رهايي مي بخشيم مگر همسرش كه از ماندگاران و نابودشوندگان خواهد بود. سپس ملايك به راه افتادند تا اينكه به نزد لوط آمدند.
لوط از آمدن آنها ناراحت و دلتنگ شد چون آنها را نشناخت و گمان برد كه مهمان و مسافر هستند، بنابراين ترسيد كه قومش به آنها تجاوز كنند. پس فرشتگان به او گفتند: لَا تَخَفْ وَ لَا تَحْزَنْ مترس و غمگين مباش! و به او خبر دادند كه آنها فرستادگان خدا هستند، إنَّا مُنَجُّوكَ وَأهْلَكَ إلَّا امْرَأتَكَ كَانَتْ مِنَ الْغَبِرِينَ، إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاء بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ ما نجات دهندگان تو و خانواده ات هستيم مگر زنت كه از ماندگاران و نابودشوندگان خواهد بود. و ما بر اهل اين شهر به كيفر نافرماني كه مي كردند عذابي از آسمان نازل خواهيم كرد. پس فرشتگان به او فرمان دادند كه شبانه به همراه خانواده اش بيرون برود، پس صبحگاهان خداوند سرزمين آنها را زير و رو كرد و از آسمان پي در پي بر آنان سنگ باراند تا اينكه آنها را نابود و هلاك ساخت و آنها به افسانه اي از افسانه ها تبديل شدند و عبرتي از عبرتها گرديدند. وَلَقَد تَّرَكْنَا مِنْهَا آيَةً بَيِّنَةً لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ و از خانه ها و آباديهاي قوم لوط آثار روشن و نماياني بر جاي گذاشتيم تا عبرتي براي كساني باشند كه با دلهايشان عبرت ها را درك مي نمايند و از آنها بهره مند مي شوند. همانگونه كه خداوند متعال فرموده است : وَ إنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِم مُّصْبِحِينَ، وَبِالَّيْلِ أفَلَا تَعْقِلُونَ و شما صبح و شب از كنار آنها عبور مي كنيد، آيا خرد نمي ورزيد؟!
آيه ي 37 – 36 :
وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَارْجُوا الْيَوْمَ الْآخِرَ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ
و به سوي مدين برادرشان شعيب را فرستاديم و گفت : اي قوم من! خداي را پرستش كنيد و به روز بازپسين اميد داريد، و در زمين اصلاً فساد و تباهي نكنيد».
فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ پس او را تكذيب كردند در نتيجه زلزله آنان را فرو گرفت و در خانه و كاشانة خود از پاي در آمدند.
وَ إلَي مَدْيَنَ أخَاهُمْ شُعَيْبًا و به سوي قبيلة معروف مدين برادرشان شعيب را فرستاديم كه آنها را به عبادت خداي يگانه و بي شريك، و ايمان آوردن به روز رستاخيز، و اميد داشتن به آن، و عمل كردن براي آن فرمان داد، و آنان را از تباهي و فساد ورزيدن در زمين و كاستن از ترازو و پيمانه و راهزني نهي مي كرد.
فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ پس او را تكذيب كردند و در نتيجه عذاب آنها را فرو گرفت، فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ و آنها در خانه و كاشانة خود به رو در افتادند و مردند.
آيه ي 40 – 38 :
وَعَادًا وَثَمُودَ وَقَد تَّبَيَّنَ لَكُم مِّن مَّسَاكِنِهِمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَكَانُوا مُسْتَبْصِرِينَ. و عاد و ثمود را ]نيز نابود كرديم[ و خانه و كاشانة ايشان براي شما نمايان است و شيطان كارهايشان را برايشان آراسته جلوه داد و آنان را از راه ]راست[ بازداشت در حالي كه بينا بودند.
وَقَارُونَ وَفِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَلَقَدْ جَاءهُم مُّوسَى بِالْبَيِّنَاتِ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ وَمَا كَانُوا سَابِقِينَ. و قارون و فرعون و هامان را ]را نيز نابود كرديم[ و همانا موسي با دلائل و براهين روشن نزد آنان آمده بود امّا ايشان در زمين استكبار و برتري جويي ورزيدند ولي نتوانستند ]از ما[ پيشي گيرند.
فَكُلًّا أَخَذْنَا بِذَنبِهِ فَمِنْهُم مَّنْ أَرْسَلْنَا عَلَيْهِ حَاصِبًا وَمِنْهُم مَّنْ أَخَذَتْهُ الصَّيْحَةُ وَمِنْهُم مَّنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ وَمِنْهُم مَّنْ أَغْرَقْنَا وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِن كَانُوا أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ
آنگاه هر يک را به ]سزاي[ گناهش گرفتار کرديم، براي بعضي از ايشان طوفان همراه با سنگريزه حواله کرديم؛ و بعضي از ايشان را بانگ مرگبار فرو گرفت، و برخي از ايشان را در زمين فرو برديم، و برخي ديگر را غرق کرديم، و خداوند هرگز بر آن نبود که بر آنان ستم روا دارد بلکه آنان خود به خويشتن ستم مي کردند.
بر سر قوم عاد و ثمود نيز همان بلايي آورديم که بر سر قوم لوط آورديم. و شما داستان آنها را مي دانيد و برخي از خانه ها و آثارشان را با چشم خود مشاهده مي کنيد و خانه هايشان را که از آن جدا شده اند مي بينيد، پس برايتان روشن شده که خداوند با آنان چه کرده است. پيامبران با دلايل و نشانه هاي روشنگر و بينش به نزد آنها آمدند اما آنان را تکذيب کردند و با آنها به مجادله پرداختند.
وَزَينَ لَهُمُ الشَّيطَانُ أعلَهُم و شيطان کارهايشان را برايشان آراست تا اينکه گمان بردند آنچه شيطان براي آنان آورده است از آنچه که پيامبران برايشان آورده اند بهتر مي باشد. و همچنين قارون و فرعون و هامان وقتي خداوند موسي بن عمران را به همراه نشانه هاي روشن و دلايل قاطع به نزد آنها فرستاد فرمان نبردند و در زمين بر بندگان خدا استکبار و سرکشي ورزيدند و حق را نپذيرفتند، بنابراين وقتي که کيفر خدا بر آنها نازل شد نتوانستند نجات يابند. وَ مَا کَانُوا سَابِقِينَ و نتوانستند از خدا پيشي بگيرند و از دست خدا در روند، بلکه تسليم و دستگير شدند.
فَکُلَّا أخَذنَا بِذَنبِهِ و هر يک از اين امت ها را که پيامبران را تکذيب کردند به اندازۀ گناهش و با کيفري متناسب با آن عذاب داديم، از ايشان عذابي را فرستاديم و آنها را سنگباران نموديم مانند قوم عاد که خداوند طوفان شديد را بر آنان فرستاد : سَخَّرَهَا عَلَيهِم سَبعَ لَيالٍ وَثَمَنيهَ أيامٍ حُسُومًا فَتَرَي القَومَ فِيهَا صَرعَي کَأنَّهُم أعجَازُ نَخلٍ خَاوِيه ]خداوند[ آن ]عذاب[ را هفت شب و هشت روز پياپي بر آنان مسخر گرداند، و مردم را در آن ]عذاب[ فرو افتاده مي ديدي، انگار تنۀ نخل هاي ميان تهي مي باشند!
وَ مِنهُم مَّن أخَذَتهُ الصَّيحَهُ و بعضي از ايشان را صداي مرگبار فرو گرفت مانند قوم صالح، وَ مِنهُم مَّن خَسَفنَا بِهِ الارضَ و برخي از ايشان را مانند قارون به قلب زمين فرو برديم، وَ مِنهُم مَّن أغرَقنَا و برخي از ايشان را مانند فرعون و هامان و لشکريانشان در آب غرق نموديم. وَ مَا کَانَ اللهُ لِيظلِمَهُم و شايسته و سزاوار خداوند نيست که بر آنها ستم نمايد چون او در کمال دادگري و بطور کامل از همۀ مردم بي نياز است. وَ لَکِن کَانُوا أنفُسَهُم يظلِمُونَ امّا آنها خود بر خويشتن ستم کردند و حق را ضايع نمودند، زيرا انسان ها براي پرستش خداي يگانه آفريده شده اند، اما با اين وجود خود را به شهوت ها و گناهان مشغول کردند و خويشتن را در معرض زبان و آسيب قرار دادند چون گمان مي بردند که اين کار به نفع آنهاست.
آيه ي 43 – 41 :
مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاء كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ
مثال آناني که به جاي خداوند دوستاني گرفته اند همچون کار عنکبوت است که خانه اي ساخته و به درستي که اگر مي دانستند سست ترين خانه ها خانۀ عنکبوت است.
إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ مِن شَيْءٍ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
بي شک خداوند مي داند هر آنچه را که به جاي او ]به نيايش[ مي خوانند در حقيقت چيزي نيست، و او پيروزمند فرزانه است.
وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ
و اين مثال هايي هستند که ما براي مردم مي زنيم، و جز دانايان آن را درک نمي کنند.
اين مثال را خداوند براي کسي زده است که به همراه او کسي ديگر را عبادت مي کند و منظورش عزت و قدرت يافتن و فايده مند شدن است، در حالي که قضيه بر خلاف منظور اوست. خداوند مي فرمايد : مثال او مانند عنکبوت است که براي خود خانه اي درست کرده است تا او را از گرما و سرما و آفت ها مصون و محفوظ بدارد، و إنَّ أوهَنَ البُيوتِ لَبَيتُ العَنکَبُوتِ حال آن که بي گمان سست ترين خانه ها خانه و کاشانۀ عنکبوت است، چرا که عنکبوت حيوان ضعيفي است و خانه اش نيز ضعيف ترين و سست ترين خانه هاست، و درست کردن خانه جز ضعف و سستي چيزي به او نيافزوده است.
همچنين کساني که به جاي خدا سرپرستان و دوستاني برگرفته اند از هر جهت ناتوان هستند، و وقتي که به جاي او سرپرستان و دوستاني بر مي گيرند و به آنها افتخار مي کنند و از آنها ياري مي جويند در حقيقت به ضعف و سستي خود مي افزايند، و آنها براي تحقق بسياري از منافعشان بر آنان توکل نموده اند و آن را بر گردن آنها انداخته اند و خود به اين اميد نشسته اند که آنها اين کارها را برايشان انجام خواهند داد. در نتيجه اين بت ها آنان را خوار مي نمايند و فايده اي به آنها نمي رسانند و از کمک و ياري آنها کمترين چيزي عايدشان نمي شود. پس اگر اين دسته از انسان ها حقيقت و ماهيت کساني که آنان را به پرستش گرفته اند مي دانستند آنان را عبادت نمي کردند و از آنها بيزاري مي جستند و پروردگار تواناي مهربان را به سرپرستي و دوستي مي گرفتند، که هر گاه بنده اش او را به دوستي بگيرد و بر او توکل نمايد مشکلات ديني و دنيوي او را حل مي کند و او را بسنده خواهد بود و به نيرو و قدرت قلبي و بدني اش مي افزايد و حالات و کارهايش را سامان مي بخشد.
وقتي خداوند متعال ناتواني خدايان و معبودان مشرکين را بيان نمود به همين مقدار بسنده نکرد بلکه از اين فراتر رفت و گفت آنها هيچ چيزي نيستند بلکه فقط نامهايي هستند که بر آنان گذاشته ايد و گمان هايي هستند که ياور نموديد و پوچ بودن آن با کمترين تحقيق و تفحص براي مرد عاقل و هوشمند مشخص و روشن مي شود. بنابراين فرمود : إنَّ اللهَ يعلَمُ مَا يدعُونَ مِن دُونِهِ مِن شَي ءٍ خداوند مي داند – و او به پيدا و پنهان آگاه است – که آنچه آنان به جاي وي به نيايش مي خوانند در حقيقت وجود ندارند و معبود حقيقي نيستند. مانند اينکه مي فرمايد : إن هِي إلَّا أسمَاءٌ سَمَّيتُمُوهَا أنتُم وَءَابَاؤکُم مَّا أنَزلَ اللهُ بِهَا مِن سُلطنٍ اينها فقط نام هايي هستند که شما و پدرانتان نهاده ايد و خداوند براي آن دليلي نازل فرموده است.
وَ مَا يتَّبعُ الَّذينَ يدعُونَ مِن دُونِ اللهِ شُرَکَاءَ إن يتَّبِعُونَ إلَّا الظَّنَّ کساني که به جاي خدا انبازهايي ديگر را به فرياد مي خوانند جز از گمان ]خود[ پيروي نمي کنند.
وَ هُوَ العَزِيزُ الحَکِيمُ و خداوند تواناست و بر همۀ مخلوقات چيره است، و با حکمت است و هر چيزي را در جايش و در محل مناسب آن قرار مي دهد؛ خداوندي که آفرينش هر چيزي را زيبا و محکم نموده است.
وَ تِلکَ الأمثَلُ نَضرِبُهَا للِنَّاسِ و اين مثال هايي است که به خاطر مردم و براي بهره مند شدن آنها و تعليم دادنشان مي زنيم و از اين طريق علوم و دانستني ها را برايشان واضح و روشن مي گردانيم و از اين راه امور معقول را به امور محسوس نزديک مي نماييم. و بدين سبب معني مطلوب روشن مي شود. پس اين مصلحتي براي عموم مردم است. وَ مَا يعقِلُهَآ ولي اين مثال ها را نمي فهمند و درک نمي کنند و تطبيق نمي دهند، إلَّا العَلِمُونَ مگر دانشمندان و عالمان حقيقي؛ آنهايي که علم و دانايي به دلهايشان رسيده است.
خداوند با آوردن اين مثالها ]آدمي را[ به تدبر و فهم و درک امور تحريک نموده و او را بر اين کار مي ستايد. اين مثال ها نشانۀ علم و دانايي است. پس دانسته شد که هر کس اين مثال ها را نفهمد و درک نکند از عالمان و دانايان نيست، زيرا مثال هايي که خداوند در قرآن مي زند براي کارهاي بزرگ و مطالب عالي و مهم مي باشد. و اهل علم مي دانند که اينها از ديگر چيزها مهم تر هستند چون خداوند به آن اعتنا و توجه نموده و بندگانش را بر فهميدن و انديشيدن در آن تحريک کرده است. بنابراين آنها تمامي سعي و تلاش خود را براي شناختن آن مبذول مي دارند. اما هر کس اين مثال ها را با وجود اهميتي که دارند نفهمد اين بيانگر آن است که او از اهل علم نيست، چون وقتي او مسائل مهم را نداند به طريق اولي ديگر چيزها را نمي داند. بنابراين خداوند در مورد اصول دين و امثال آن مثال هاي زيادي بيان کرده است.
خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ
خداوند آسمان ها و زمين را به حق آفريد، قطعاً در اين نشانۀ بزرگي براي اهل ايمان است.
خداوند به تنهايي آسمان را با وجود بلندي و ارتفاع و گستردگي و زيبايي اش، همراه با خورشيد و ماه و ستارگان و فرشتگاني که در آنها وجود دارند، آفريد.
و زمين و کوهها و درياها و صحرا و بيابان ها و درختاني که در آن وجود دارد به تنهايي آفريده است، و همه اينها را به حق آفريده، و آنها را بيهوده و بي هدف خلق نکرده است، بلکه آنها را آفريده تا فرمان و قانونش اجرا شود و نعمتش بر بندگانش کامل گردد، و تا آنها حکمت و قهر و تدبير او را ببينند.
اين چيزها را به آنان نشان مي دهد تا فقط او را معبود و محبوب و خداي خود بدانند. إنَّ فِي ذَلِکَ لآيهً لِلمُؤمِنينَ قطعاً در اين براي مؤمنان نشانه ايست که بر بسياري از مطالب ايماني دلالت مي نمايد، و هر گاه مؤمن در آن بينديشد مطالب ايماني را به صورت آشکار در آن مشاهده خواهد کرد.
آيه ي 45 :
اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ
]اي پيامبر![ بخوان آنچه را که از کتاب به تو وحي شده است، و نماز را بر پاي دار، بي گمان نماز ]آدمي را[ از کارهاي ناپسند و ناشايست باز مي دارد، و قطعاً ذکر خدا والاتر و بزرگتر است، و خداوند آنچه را مي کنيد مي داند.
خدواند به تلاوت و خواندن محصول وحي که اين کتاب بزرگ است فرمان مي دهد. و تلاوت به معني پيروي کردن از آن است، که آنچه فرمان مي دهد انجام شود و از آنچه که باز مي دارد دوري گردد، و طبق رهنمود آن حرکت صورت پذيرد، و اخبارش تصديق گردد، و در معاني آن تدبر، و کلمات آن تلاوت شود. پس تلاوت و خواندن کلمات قرآن جزو معني و بخشي از آن هستند.
و از آن جا که تلاوت قرآن را اين گونه معني کرديم دانسته شد که بر پا داشتن همۀ دين در تلاوت قرآن داخل است. و گفتۀ الهي : وَأقِمِ الصَّلَوهَ از باب عطف خاص بر عام است چون نماز داراي فضيلت است و آثار زيبا و خوبي دارد و آن اين است که إنَّ الصَّلَوهَ تَنهَي عَنِ الفَحشَآءِ وَ المُنکَرِ همانا نماز ]انسان را[ از کارهاي زشت و ناپسند باز مي دارد. «فحشاء» به معني گناهي است که بزرگ شمرده مي شود و زشت است و انسان بدان تمايل دارد. و «منکر» به معني گناهي است که عقل ها و فطرت ها آن را نمي پسندند. و دليل اينکه نماز از کارهاي زشت و ناپسند باز مي دارد اين است که چنانچه بنده اي نماز را به طور کامل و با ارکان و شرايط آن و با فروتني ادا کند قلبش روشن و نوراني و پاک مي شود و ايمانش افزون مي گردد و به خير و نيکي علاقۀ بيشتري پيدا کرده و علاقه اش به شر و بدي کم مي شود. پس قطعاً اگر بدين صورت بر نماز مداومت و محافظت شود از کارهاي زشت و ناپسند باز مي دارد. و اين از بزرگترين اهداف نماز و نتايج آن است. و نيز در نماز هدفي بزرگتر و مهمتر از اين وجود دارد و آن اينکه در نماز با قلب و زبان و بدن خداوند ياد مي شود و خداوند بندگان را براي عبادت خود آفريده، و بهترين عبادتي که انجام مي دهند نماز است، زيرا در اين عبادت همۀ اعضاي بدن خدا را بندگي مي کنند که در غير آن چنين نيست. بنابراين فرمود : وَ لَذِکرُ اللهِ أکبَرُ و ذکر و ياد خدا بزرگتر است. و معني ديگري که از اين آيه محتمل مي باشد اين است که وقتي خداوند به نماز فرمان داد و آن را ستود، خبر داد که ذکر و ياد خداوند در خارج از نماز والاتر و بزرگتر است، آنطور که نظر جمهور مفسرين همين است. اما تفسير اول بهتر است چون نماز خواندن از ذکر خدا در خارج از نماز بهتر است.
و نماز – چنان که گذشت – يکي از بزرگ ترين ذکرها است. واللهُ يعلَمُ مَا تَصنَعُونَ و خداوند به خوبي و بدي اي که انجام مي دهيد داناست و شما را بر آن به کاملترين صورت جزا و سزا مي دهد.
آيه ي 46 :
وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْنَا وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ
و با اهل کتاب جز به روشي که بهتر است مجادله نکنيد مگر با کساني از ايشان که ستم کردند، و بگوييد : «به تمام آنچه از سوي خدا بر ما و شما نازل شده است ايمان داريم، و معبود ما و معبود شما يکي است و ما فرمانبردار او هستيم».
خداوند از مجادلۀ بدون بينش و يا بدون قاعدۀ پسنديده با اهل کتاب نهي کرده است و مي فرمايد : با روشي که بهتر است و با اخلاق خوب و سخن نرم و دعوت دادن به حق و زيبا ارائه کردن و رد نمودن باطل و نشان دادن زشتي آن بحث و گفتگو کنيد و نبايد منظور از مجادله شکست دادن محض و برتري يافتن باشد، بلکه بايد منظور از آن بيان حق و هدايت خلق باشد.
إلَّا الَّذينَ ظَلَمُوا مگر آن کساني که اهل کتاب که ستم کردند و از حالت مجادله کننده مشخص شود که او اراده اي براي پذيرفتن حق ندارد و به قصد آشوبگري و شکست دادن مجادله مي نمايد، پس مجادله با چنين کسي فايده اي ندارد. وَقُولُوا ءَامَنَّا بِالَّذِي أنزِلَ إلَينَا وَ أنزِلَ إلَيکُم وَ إلَهُنَا وَ إلَهُکُم وَاحِدٌ و بگوييد به آنچه بر ما و شما نازل شده است ايمان آورده ايم، و معبود ما و معبود شما يکي است. يعني مجادلۀ شما با اهل کتاب بايد بر اساس ايمان داشتن به آنچه بر شما و بر آنها نازل شده، و بر اساس ايمان به پيامبرتان و پيامبر آنها و بر مبناي توحيد خدا استوار باشد. و مناظرۀ شما با آنها نبايد باعث انتقاد و خرده گيري از کتاب هاي الهي يا خرده گيري از يکي از پيامبران باشد، آن گونه که جاهل به هنگام مناظره با طرف خود مي نمايد و از همۀ آنچه که دارد خواه حق باشد يا باطل خرده مي گيرد. پس اين ظلم است و از دايرۀ آداب مناظره خارج مي باشد، زيرا بايد سخن و باور باطل و پوچ مجادله کننده رد گردد، و حقي که نزد اوست پذيرفته شود، و نبايد حق به خاطر گوينده اش گرچه کافر باشد رد شود.
مناظره با اهل کتاب با اين طريق، آنها را به اعتراف به قرآن و پيامبر ملزم مي گرداند، زيرا وقتي که دربارۀ اصول دين و آنچه که پيامبران و کتاب ها بر آن انفاق دارند سخن گفته شود و حقايق آن براي دو طرف مناظره کننده ثابت گردد؛ حقايقي که کتابها و پيامبران گذشته و قرآن و محمد صلي الله عليه و آله آن را بيان نموده و از آن خبر داده اند، از اين لازم مي آيد که همۀ کتابها و پيامبران تصديق شوند، و اين از ويژگي هاي اسلام است.
اما اگر کسي بگويد به آنچه فلان کتاب بر آن دلالت مي نمايد ايمان مي آورم نه به آنچه که فلان کتاب مي گويد، در حالي که آن حقي است که کتاب پيش از خود را تصديق مي نمايد، چنين کاري ستم و هوا پرستي است. و او با چنين کاري گفتۀ خويش را تکذيب مي کند چون وقتي او قرآن را – که کتاب هاي پيش از خود را تاييد مي کند – دروغ انگارد در حقيقت آنچه را که گمان مي برد به آن ايمان دارد تکذيب مي نمايد.
نيز هر آنچه که نبوت يکي از پيامبران را ثابت نمايد بر نبوت محمد صلي الله عليه و آله و سلم دلالت مي کند، و هر شبهه اي که بر نبوت محمد صلي الله عليه و آله و سلم وارد گردد همان شبهه يا بزرگتر از آن در مورد نبوت غير از محمد وارد مي شود. پس وقتي باطل بودن اين شبهه در مورد يکي از پيامبران ثابت شد باطل بودن آن در حق پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بسيار روشن تر است. وَ نَحنُ لَهُ مُسلِمُونَ و ما تسليم و منقاد فرمان او هستيم و هر کس به خدا ايمان آورد و او را معبود خود قرار دهد و به همۀ کتاب ها و پيامبرانش ايمان آورد و فرمانبردار خدا باشد و از پيامبرانش پيروي کند او خوشبخت و سعادتمند است و هر کس از اين راه منحرف شود بدبخت و گمراه است.
وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ فَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمِنْ هَؤُلَاء مَن يُؤْمِنُ بِهِ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الْكَافِرُونَ
و بدينسان بر تو کتاب نازل کرديم و کساني که به آنان کتاب ]آسماني[ بخشيديم و به آن ايمان مي آورند، و از ميان اينان کسي بدان ايمان دارند و آيات ما را جز کافران انکار نمي کنند.
وَمَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ
و تو پيش از قرآن کتابي نمي خواندي و با دست خويش چيزي نمي نوشتي که اگر چنين مي شد باطل گرايان در شک مي افتادند.
وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ و همچنين اي محمد! اين کتاب بزرگ را که هر خير بزرگي را بيان مي دارد و به هر اخلاق خوب و امر نيکي فرا مي خواند، و کتاب هاي گذشته را تصديق مي نمايد و پيامبران گذشته از آن خبر داده اند، بر تو فرو فرستاديم. فَآلَّذينَ ءَاتينَهُم الکِتبَ و کساني که به آنان کتاب داده ايم قرآن را به گونۀ شايسته شناختند و کينه و هوي پرستي در باور آنها رخنه نکرد. يؤمِنُونَ بِهِ به قرآن ايمان مي آورند، چون آنها با توجه به آنچه که نزدشان است و مژده هايي که در کتاب هايشان مبني بر صحت اين کتاب آمده و به سبب معيارهايي که براي شناخت خوب و بد و راست و دروغ در اختيار دارند به راست بودن آن يقين کردند. وَ مِن هَؤلُآءِ مَن يؤمِنُ بِهِ و از ميان اينان کساني هستند که از روي بينش و آگاهي به آن ايمان مي آورند نه از روي ترس و اميد. يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الْكَافِرُونَ و آيات ما را جز کافران انکار نمي کنند، که همواره عادتشان بر اين است که حق را انکار نمايند و با آن مخالفت ورزند. و اين محصور ساختن کساني است که به او کفر مي ورزند، و اينکه هيچ يک از آنها به قصد پيروي کردن از حق آن را انکار نکرده اند، زيرا هر کس قصد و ارادۀ دوستي داشته باشد بايد به آن ايمان بياورد چون در آن نشانه هايي است که هر فرد عاقل به آن ايمان مي آورد، و هر کس که با قلبي بيدار به آن گوش فرا دهد آن را مي پذيرد.
و از جمله چيزهايي که بر صحت و درستي قرآن دلالت مي نمايد اين است که اين پيامبر امين قرآن را آورده است؛ کسي که قومش صداقت و امانتداري و رفت و آمدها و ساير حالات او را مي دانستند، و نمي توانست با دست خود چيزي را بنويسد، بلکه اگر چيزي هم نوشته مي شد نمي توانست آن را بخواند. پس با چنين وضعيتي اين قرآن را آورده است، و اين روشن ترين دليل است مبني بر اين که قرآن از جانب خداوند توانا و ستوده است و در اين هيچ شک و ترديدي نيست. بنابراين فرمود : وَ مَا کُنتَ تَتلُوا مِن قَبلِهِ مِن کِتَبٍ وَ لَا تَخُطُهُ بِيمينک إذاً لَّآرتَابَ المُبطِلُونَ و تو پيش از نزول قرآن کتابي را نمي خواندي و با دست خود چيزي را نمي نوشتي که اگر چنين مي شد و کتاب مي خواندي و چيزي مي نوشتي، باطل گرايان و شک و ترديد مي افتادند و مي گفتند : آنچه را مي گويد از کتاب هاي گذشته بياد گرفته، يا از آن کتاب ها رونويسي نموده است.
آيه ي 49 :
بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ
بلکه آن ]قرآن[ آيات روشني است که در سينه هاي دانش يافتگان است و جز ستمکاران آيات ما را انکار نمي کنند.
خداوند بر قلب تو کتاب بزرگي نازل کرده است، که به وسيلۀ آن افراد فصيح و بيلغ و آناني را که دشمنان سرسخت تو بودند به مبارزه طلبيدي تا مانند قرآن يا يک سورۀ مانند آن بياورند. پس آنها کاملاً از انجام چنين کاري درماندند و به فصاحت و شيوايي قرآن و اينکه سخن هيچ انساني نمي تواند به اين مرتبه ]از فصاحتع و بلاغت[ برسد کاملاً واقف بودند، به همين خاطر مخالفت و مبارزۀ با قرآن به قلبشان هم خطور نمي کرد. بنابراين فرمود : بَل هُوَ ءَايتُ بَينَتٌ فِي صُدُور الَّذينَ أوتُوا العِلمَ وَ مَا يجحَدُ بِأيتِنَآ إلَّا الظَّلِمُونَ بلکه اين قرآن آيات روشني است که ]بر هيچ انسان خردمندي[ پوشيده نيست ]و[ در سينه هاي دانش يافتگان است، و آنها سران مردم و افراد کامل و خردمندانشان هستند.
پس وقتي که اين قرآن آيات روشني در سينۀ چنين افرادي است، مخالفت ديگران زياني نمي رساند و انکارشان جز ستم در حق خويش چيزي نيست. بنابراين فرمود : وَ مَا يجحَدُ بِأيتِنآ إلّا الظَّلِمُونَ و آيات ما را جز ستمگران انکار نمي کنند، چون آيات قرآن را جز فرد جاهل و نادان انکار نمي کند؛ ناداني که بدون آگاهي و دانش سخن مي گويد و از اهل علم و يا کسي که توانايي شناخت حقيقت را دارد پيروي نمي کند.
يا کسي قرآن را انکار مي کند که خود را به ناداني مي زند و علي رغم اينکه مي داند آن حق است و راست بودن آن را مي داند با آن مخالفت مي نمايد.
آيه ي 52 – 50 :
وَقَالُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَاتٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآيَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ
و گفتند : «چرا نشانه هايي از پروردگارش بر او فرو فرستاده نشده است؟» بگو : «نشانه ها تنها نزد خداوند است، و من تنها بيم دهنده اي روشنگر هستم و بس».
أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَرَحْمَةً وَذِكْرَى لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ
آيا آنان را کافي شو بسنده نيست که ما اين کتاب را بر تو نازل کرده ايم که بر آنان خوانده مي شود؟! بي گمان در اين براي گروهي که باور مي دارند رحمت و پندي هست.
قُلْ كَفَى بِاللَّهِ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ شَهِيدًا يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالَّذِينَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ وَكَفَرُوا بِاللَّهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ
بگو : «همين بس که خدا ميان من و شما گواه است»، آنچه را که در آسمان ها و زمين است مي داند و کساني که به باطل اميان آوردند و به خدا کفر ورزيدند اينانند که زيانکارانند.
ستمگران تکذيب کننده، بر پيامبر و بر آنچه او آورده بود اعتراض کردند و معجزاتي را پيشنهاد نمودند و گفتند آنها را بر ايمان بياور. آن گونه که خداوند دربارۀ آنها فرموده است : وَ قَالُوا لَن نُّؤمِنَ لَکَ حَتَّي تَفجُرَ لَنَا مِنَ الأرضِ ينبُوعًا و گفتند : هرگز به تو ايمان نمي آوريم مگر اينکه از زمين براي ما چشمه اي بجوشاني».
در حالي که تعيين معجزات به دست آنها و پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نيست، چرا که اين کار يک نوع مشارکت و همراهي با خداوند در تدبير کارها محسوب مي شود، خداوند در انجام کارها يگانه است و هيچ کس در اين زمينه اختياري ندارد.
بنابراين فرمود : قُل إنَّمَا الايتُ عِندَاللهِ بگو : معجزات تنها نزد خداوند هستند؛ و اگر بخواهد آنها را نازل مي نمايد و اگر بخواهد آن را نمي آورد.
وَ إنَّمَآ أنَا نَذيرٌ مُّبينٌ و من فقط بيم دهنده اي آشکار هستم و مقامي بالاتر از اين ندارم.
و اگر هدف شما روشن شدن حق از باطل است، بدانيد که اين مهم به طرق گوناگون حاصل گرديده است. بنابراين پيشنهاد معجزات مشخص و معيني ستم و ظلم و تکبر در برابر خدا و حق است. و اگر فرض شود که اين معجزات نازل شوند و آنها اين گونه در دل داشته باشند که جز با اين معجزات ايمان نمي آورند ايمانشان ايمان حقيقي نيست بلکه چيزي است که طبق خواسته هاي آنان انجام شده است، بنابراين آنها ايمان مي آورند اما نه به اين خاطر که آن حق است، بلکه به خاطر آن معجزات ايمان مي آورند.
پس به فرض اينکه معجزات فرو فرستاده شوند، در فرو فرستاده شدن آن فايده اي نيست.
و از آنجا که هدف بيان حق بود، خداوند طريق آن را بيان زکرد و فرمود : أوَلَم يکفِهِم آيا براي اين که آنها به راستگو بودن تو و راست بودن آنچه که آورده اي پي ببرند اين کافي و بسنده نيست که أنَّآ أنزَلنَا عَلَيکَ الکِتبَ يتلَي عَلَيهِم ما کتاب را بر تو نازل کرده ايم که بر آنها خوانده مي شود؟! کلام مختصر و جامعي که در آن نشانه هاي روشن و آشکار زيادي هست! و همانطور که قبلاً بيان شد پيامبر بي سوادي که خواندن و نوشتن را بلد نيست آن را آورده است و اين بزرگترين دليل بر صحت و راست بودن آن است. سپس ناتوان بودن آنها از مبارزه با قرآن نشانۀ ديگري بر حقانيت آن است. و قرآن آشکارا بر آنها خوانده مي شود و از جانب خداست، و پيامبر در زماني که ياورانش اندک و مخالفان و دشمنانش زياد بودند آن را اظهار نمود، و اندک بودن ياوران و زياد بودن دشمنانش او را از آشکار کردن قرآن باز نداشت بلکه به صورت علني در ميان مردم اعلام کرد که اين سخن پروردگارم مي باشد، و آيا کسي توان مقابله با آن را دارد، و آيا کسي مي تواند سخني مانند آن بياورد؟! پس اين دليلي بر راست بودن قرآن است.
و قرآن کتاب هاي گذشته را تصديق کرده و مطالب آنها را تصحيح نموده است و تحريف و تغييري که در آنها صورت گرفته بيان کرده است. اين نيز دليلي ديگر بر حقانيت قرآن مي باشد.
و قرآن در امر و نهي خود به راه راست هدايت مي نمايد و اين دليلي بر حق و راست بودن آن است. بنابراين قرآن به هيچ چيزي دستور نداده است که عقل بگويد کاش به آن فرمان نمي داد. و از هيچ چيزي نهي نکرده است که عقل بگويد کاش از آن نهي نمي کرد. بلکه امر و نهي قرآن مطالق با عدالت و دادگري و حکمت و عقل صاحبان بينش و خرد است. نيز رهنمودها و احکام قرَآن همگام با زمان و مکان حرکت مي کند به گونه اي که در هيچ زمان و مکاني جز با احکام قرآن کارها بهبود نمي يابد. اين نيز دليلي است بر اينکه قرآن حق و از جانب خداست.
پس همۀ اين موارد براي کسي که بخواهد حق را تصديق نمايد و در پي يافتن آن برآيد کافي است، و خداوند کسي را که به قرآن بسنده نکند به مرادش نرساند، و هر کس را که قرآن شفا بخش او نيست خداوند شفايش ندهد، و هر کس به وسيلۀ قرآن هدايت شود و قرآن برايش بسنده باشد اين براي او مايۀ خير و رحمت است. از اين رو فرمود : إنَّ فِي ذَلِكَ لَرَحْمَهً وَ ذِكْرَي لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ بي گمان در اين براي گروهي كه باور مي دارند رحمت و پندي هست. چون به وسيلة قرآن علم فراوان و خير زياد به دست مي آيد و دل ها و ارواح پاكيزه مي گردند و باورها و عقايد پاك مي شوند و اخلاق كامل مي گردد و در ساية چنين رحمتي مي توان به فتوحات الهي و اسرار رباني دست يافت.
قُلْ كَفَي بِاللهِ بَيْنِي وَ بَيَنْكُمْ شَهِيداً بگو : همين بس كه خدا ميان من و شما گواه است، من او را گواه گرفته ام كه اگر دروغگو باشم عذابي بر من فرود آورد كه ماية عبرت شما باشد، و اگر او مرا ياي كند و كارها را بر من آسان گرداند بايد اين شهادت و گواهي بزرگ خداوند شما را كافي باشد. بنابراين اگر در دل هايتان چنين است كه گواهي او – و شما آن را نشنيده و نديده ايد به عنوان دليل كافي نيست، پس او يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَواتِ وَ الاَرْضِ آنچه را در آسمان ها و زمين است مي داند. از جمله چيزهايي كه خداوند آن را مي داند حالت و سخن من و شماست. پس من به دورغ چيزهايي به او نسبت نمي دهم زيرا او مي داند و بر كيفر دادن من توانايي دارد. و اگر دروغ بگويم و آن را به او نسبت دهم و مرا كيفر او خواهد بود. آن گونه كه فرموده است : وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الأقَاوِيلِ – لَأ خَذناَ مِنْهُ بِاليَمِينِ – ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الوَتِينَ و اگر برخي سخن هاي دروغ را به ما نسبت مي داد او را مي گرفتيم و رگ هاي گردنش را قطع مي نموديم.
وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِالبَطِلِ وَ كَفَرُواْ بِاللهِ أوْلَئِكَ هُمُ الْخَسِرُونَ و كساني كه به باطل ايمان آوردند و به خدا كفر ورزيدند اينانند كه زيانكارند، چون آنها ايمان آوردن به خدا و فرشتگان و كتاب ها و پيامبران و روز قيامت و نعمت پايدارو جاودان را از دست داده اند، و به جاي برخورداري از حق و ]راه[ صحيح، هر امر باطل قبيحي بهرة آنها گرديده، و به عوض نعمت و آسايش، عذاب دردناكي عايدشان شده است. پس آنان در روز قيامت خود و خانواده هايشان را از دست مي دهند.
آيه ي 55 – 53 :
وَ يَسْتَعْجِلوُنَكَ بِالْعَذَابِ وَ لَوْ لَآ أجَلٌ مُّسَمًّي لَّجَآء هُمُ الْعَذَابُ وَ لَيَأتِيَنَّهُم بَغْتَهً وَ هُمْ لَا يَشْعُرُونَ و آنان عذاب را با شتاب از تو مي جويند، و اگر موعدي مقرر نبود به يقين عذاب به آنان مي رسيد و ناگهان در حالي كه نمي دانند عذاب به سراغشان مي آمد.
يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَ إنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَهٌ بِالْكَفِرِينَ آنان عذاب را به شتاب از تو مي خواهند و بي گمان جهنم فرا گيرندة كافران است.
يَوْمَ يَغْشَهُمُ الْعَذَابُ مِن فَوْقِهِمْ وَ مِن تَحْتِ أرْجُلِهِمْ وَ يَقُولُ ذَوقُواْ مَا كُنتُمْ تَعْلَمُونَ روزي كه عذاب از بالاي سرشان و از زير پاهايشان آنان را فرو مي پوشاند و ]خداوند[ مي گويد : «بچشيد آنچه را كه مي كرديد».
خداوند از جهالت كساني خبر مي دهد كه پيامبر و آنچه را كه آورده است تكذيب مي كنند و آنها در حالي كه براي آمدن عذاب شتاب دارند و بيشتر حق را تكذيب مي كنند، مي گويند : مَتَي هَذَا الْوَعْدُ إن كُنتُمْ صَدِقِينَ اين وعده كي خواهد آمد اگر راست مي گوييد؟ خداوند متعال مي فرمايد : وَ لَوْ لَآ أجَلٌ مُّسَمًّي و اگر موعدي مقرر براي نازل شدن عذاب نبود كه هنوز آن زمان مقرر فرا نرسيده است، لَجَآءَ هُمُ العَذَابُ عذاب به سراغشان مي آمد، چون آنها ما را ناتوان به حساب مي آورند و حق را تكذيب مي كنند.
و اكر ما آنها را به سبب جهالت و ناداني اشان مي گرفتيم سخنشان بسيار زود آنها را به عذاب و كيفر گرفتار مي كرد : ولي – با وجود اين – آنها براي نازل شدن عذاب شتاب نكنند و گمان نبرند كه دير خواهد آمد، وَلَيَأتِيَنَّهُم بَغْتَهً وَ هُمْ لَا يَشْعُرُونَ بلكه ناگهان در حالي كه نمي دانند عذاب به سراغشان خواهد آمد. و همانطور كه خداوند خبر داد اتفاق افتاد و هنگامي كه با غرور و فخر فروشي به جنگ «بدر» آمدند به گمان اينكه مي توانند به هدف خود دست يابند خداوند آنها را خوار گردانيد و بزرگان و سرانشان را نابود كرد و همة افراد شرور آنها را هلاك نمود و هيچ خانه اي نماند مگر اينكه مصيبت بدان وارد شد. پس عذاب از جايي به سراغشان آمد كه گمانش را نمي بردند.
و اگر عذاب دنيا آنها را فرا نگيرد عذاب آخرت را در پيش دارند كه هيچ يك از آنها نمي تواند از آن رهايي يابد خواه در دنيا عذاب داده شده باشد يا مهلت يافته باشد. وَ إنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَهُ بِالْكَفِرِينَ و همانا جهنم كافران را در بر خواهد گرفت و راه گريزي از آن ندارند، چرا كه آنان را از هر سو احاطه كرده است. همانطور كه گناهان و بدي ها و كفرشان آنها را احاطه كرده است. و اين، عذاب بسيار سختي است. يَوْمَ يَغْشَهُمُ الْعَذَابُ مِن فَوْقِهِمْ وَ مِن تَحْتِ أرْجُلِهِمْ وَ يَقُولُ ذُوقُواْ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ اعمالتان براي شما به عذاب تبديل شده است و عذاب شما را فرا گرفته است همان گونه كه كفر و گناهان، شما را از هو سو فرا گرفته بود.
آيه ي 59 – 56 :
يَعِبَادِيَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ إنَّ وَسِعَهٌ فَإيَّيَ فَاعْبُدُونِ اي بندگانم كه ايمان آورده ايد! بي گمان زمين من فراخ است، پس تنها مرا بپرستيد.
كَلُّ نَفْسٍ ذَأئِقَهُ الْمَوْتِ ثُمَّ إلَيْنَا تُرْجَعُونَ هر جانداري مزة مرگ را مي چشد سپس به سوي ما بازگردانده مي شويد.
وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلوُاْ الصَّلِحَتِ لَنُبَوِّئَنَّهُم مِّنَ الْجَّنهِ غُرَفًا تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهرُ خَلِدِينَ فِيهَا نِعْمَ أجْرُ الْعَمِلِينَ و كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند ايشان را در كاخهاي بهشت جاي مي دهيم كه در زير آنها رودبارها روان است و در آنجا جاودان خواهند ماند. چه خوب است پاداش عمل كنندگان!
الَّذِينَ صَبَرُواْ وَ عَلَي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ همان كساني كه بردباري ورزيدند و بر پروردگارشان توكل مي كنند.
خداوند متعال مي فرمايد : يَعِبَادِيَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ إنَّ أرْضيِ وَسِعَهٌ فَإيَّيَ فَاعْبُدُونِ اي بندگانم كه ايمان آورده و پيامبر مرا تصديق كرده ايد! هر گاه عبادت و پرستش پروردگارتان در سرزميني برايتان دشوار و مشكل بود، از آن جا به سرزميني ديگر كوچ كنيد و به جايي برويد كه خداوند را به يگانگي پرستش نماييد.
پس جاهاي عبادت فراخ و وسيع است و معبود يكي است و مرگ حتماً به سوي شما خواهد آمد سپس به سوي پروردگارتان بازگردانده مي شويد آنگاه خداوند هر كس را كه عبادت او را به خوبي انجام داده و از ايمان آورده و عمل شايسته انجام داده باشد در كاخهاي بلند و منازل شيك و زيباي بهشت جاي مي دهد كه همة آنچه را دل انسان مي خواهد و چشم ها از ديدن آن لذت مي برند در بر دارد، و شما در آن جاودانه خواهيد بود. نِعْمَ أجْرُ الْعَمِلِينَ پس اين منازل و كاخ هاي بهشتي چه پاداش نيكي است براي كساني كه براي خدا كار مي كنند!
الَّذِينَ صَبَرُواْ وَ عَلَي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ كساني كه بر عبادت خدا شكيبايي مي ورزند و در اين باره بر پروردگارشان توكل مي نمايند. پس صبر كردن آنها بر عبادت خدا مستلزم آن است كه توان و كوشش خود را در اين راستا مبذول دارند و مبارزة بزرگي را با شيطان آغاز كنند ؛ شيطاني كه آنها را فرا مي خواند تا در عبادتشان اخلال ايجاد كند. و توكل آنها مقتضي آن است كه به خدا اعتماد كنند و نسبت به او گمان نيك داشته باشند تا اعمالي را كه قصد آن را كرده اند محقق نمايد و آن را برايشان تكميل گرداند. و توكل را به صراحت بيان كرد با اينكه توكل در بردباري داخل است، چون در انجام يا خودداري از هر كاري به توكل نياز هست و هيچ كاري بدون توكل انجام نمي گيرد.
وَكَأيّن مِّّن دَآبَّهٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللهُ يَرْزُقُهَا وَ إيَّاكُمْ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ و چه بسيارند جنبندگاني كه نمي توانند روزي خود را بر دارند ]بلكه[ خداوند به آنها و به شما روزي مي دهد، و او شنواي داناست.
خداوند متعال روزي دادن به همة آفريده هاي قوي و ضعيف را به عهده گرفته است : مِّن دَآبَّهٍ پس چه بسيار جنبندگان و جانوراني در زمين وجود دارند كه جسم و عقل و دركشان ضعيف است، لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا و روزي خود را بر نمي دارند و آن را ذخيره نمي كنند، بلكه همواره چنان هستند كه چيزي از روزي را با خود ندارند اما خداوند هميشه و در هر وقت روزي را بر ايشان فراهم مي سازد، اللهُ يَرْزُقُهَا وَ أيَّاكُمْ شما و آنها را خدا روزي مي دهد، پس همة شما تحت سرپرستي خدا هستيد و شما را روزي مي دهد، همانطور كه شما را آفريده است.
وَ هُوَ السَّمِيعُ العَلِيمُ و او شنواي داناست. پس هيچ چيزي بر او پنهان نمي ماند و هيچ جنبنده و جانوري از نگاه خدا پنهان نمي شود و به سبب نداشتن روزي هلاك نمي گردد. آن گونه كه خداوند متعال مي فرمايد : وَ مَا مِن دَآبَّهٍ فِي الأرْضٍ إلَّا عَلَي اللهِ رِزْقُهَا وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِي كِتَبٍ مُّبِينٍ و هيچ جنبنده اي در زمين نيست مگر اينكه روزي آن بر خداست و محل استقرار و مكان مردنش را مي داند. همة ]اينها[ در كتاب روشني ]ثبت گرديده[ است.
آيه ي 63 – 61 :
وَلَئِن سَألْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَ الأرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللهُ فَأنَّي يُؤفَكُونَ و اگر از آنان بپرسي كه چه كسي آسمان ها و زمين را آفريده و خورشيد و ماه را مسخّر كرده است؟ البته خواهند گفت : «خدا». پس چگونه منحرف مي گردند؟!
الله يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ إنَّ اللهَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ خداوند روزي را براي هر كس از بندگانش كه بخواهد فراوان و گسترده مي كند، و براي هر كس كه بخواهد تنگ مي گرداند. همانا خداوند به هر چيزي داناست.
وَلَئِن سَألْتَهُم مَّن نَّزَّلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَأحْيَا بِهِ الْأرْضَ مِن بَعْدِ مَؤتِهَا لَيَقُولُنَّ اللهُ قُلِ الْحَمْدُللهِ بَلْ أكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ و اگر از آنان بپرسي كه چه كسي از آسمان آبي را نازل كرد آنگاه با آن زمين را بعد از پژمرده شدنش زنده گرداند؟ قطعاً خواهند گفت : «خدا»، بگو : «ستايش خداوند راست»، اما بيشتر آنان نمي فهمند.
اين استدلالي است عليه مشركان كه تكذيب كنندة توحيد الوهيت و يگانه پرستي بودند. و با توجه به اينكه توحيد ربوبيت را قبول داشتند، به پذيرش توحيد الوهيت نيز ملزم مي گردند. پس اگر از آنها بپرسي كه آسمان ها و زمين را چه كسي آفريده است و چه كسي از آسمان آبي فرو فرستاده و به وسيلة آن زمين را پس از پژمرده شدنش زنده ساخته است؟ و تدبير همة چيزها در دست چه كسي است؟ لَيَقُولُنَّ اللهَُ خواهند گفت : خدا. و به ناتواني بت ها و چيزهايي كه در كنار خدا و همراه با او پرستش مي كنند اعتراف مي نمايند و مي گويند : آنها توانايي چيزي از اين كارها را ندارند.
پس به دروغگويي خويش و روي آوردنشان به سوي كسي كه سزاوار آن نيست به كاري بپردازد اعتراف مي كنند. پس بدان كه آنها عقل ندارند و بي خرد هستند! و كيست بي عقل تر و كم بينش تر از كسي كه به سنگ يا به قبري يا امثال آن روي آورد – در حالي كه مي داند نمي تواند فايده و زياني بدهد، و نمي آفريند و روزي نمي دهد – و اخلاص و صفاي عبوديت را با روي آوردن به آن مكدر و تيره نمايد و او را با پروردگار آفريننده و روزي دهنده و فايده دهنده و زيان دهنده شريك سازد؟!
و بگو : ستايش خداوندي راست كه هدايت را از گمراهي مشخص نمود و باطل بودن آنچه را كه مشركان بر آن هستند واضح گرداند تا توفيق يافتگان از آن بر حذر باشند. و بگو : ستايش خداوندي راست كه جهان بالا و پايين را آفريده و به تدبير امور روزمرّة آنها پرداخته است و براي هر كس كه بخواهد روزي را فراوان و گسترده مي نمايد، و براي هر كس كه بخواهد روزي را تنگ و كم مي گرداند. و اين عين حكمت اوست، چرا كه او مصلحت بندگانش و آنچه را كه برايشان مناسب است مي داند.
آيه ي 69 – 64 :
وَ مَا هَذِهِ الْحَيَوهُ الدُّنْيَآ إلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبُ و إنَّ الدَّارَ الأخِرَهَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ و زندگي اين دنيا جز سرگرمي و بازيچه نيست، و زندگي جهان آخرت زندگي ]راستين[ است اگر مي دانستند.
فَإذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُْا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدّيِنَ فَلَمَّا نَجَّهُمْ إلَي الْبَرّ إذَا هُمْ يُشْرِكُونَ و هنگامي كه سوار كشتي شوند خداوند را خالصانه و مخلصانه به دعا مي خوانند، پس چون آنان را نجات دهد و به خشكي برساند باز ايشان شرك مي ورزند.
لِيَكْفُرُوا بِمَآ ءَاتَيْنَهُمْ وَ لِيَتَمَتَّعُواْ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ تا ]سرانجام[ در آنچه به آنان داده ايم ناسپاسي كنند و تا بهره مند گردند، پس خواهند دانست.
أوَلَمْ يَرَؤاْ أنَّا جَعَلْنَا حَرَمًا ءَامِنًا وَ يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أفَبِالْبَطِلِ يُؤمِنُونَ وَ بِنِعْمَهِ اللهِ يَكْفُرُونَ آيا نديده اند كه ما حرمي ايمن ]براي آنان[ قرار داده ايم. حال آن كه مردم از اطراف آنان ربوده مي شوند؟ آيا به باطل ايمان مي آورند و نعمت خداوند را ناسپاسي مي كنند.
وَ مَنْ أظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَي عَلَي اللهِ كَذِبًا أوْ كَذَّبَ بِالحَقِّ لَمَّا جَآءَ هُ ألَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًي لِّلْكَفِرِينَ و كيست ستمگرتر از كسي كه بر خدا دروغ ببندد و گمراهي و باطلي را كه خود بر آن هست به خدا نسبت دهد؟! آيا در جهنم جايگاهي براي كافران نيست؟!
وَ الَّذِينَ جَهَدُواْ فِيناَ لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا و إنَّ اللهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ و كساني كه در راه ما كوشش كنند قطعاً آنان را به راه هاي خويش رهنمود مي گردانيم، و قطعاً خدا با نيكوكاران است.
خداوند متعال از حالت دنيا و آخرت خبر مي دهد و به طور ضمني آدمي را به متمايل نبودن به دنيا و علاقه مند بودن به آخرت تشويق مي كند. پس فرمود : وَ مَا هَذِهِ الحَيَوهٌ الدُّنْيآ إلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ زندگي اين دنيا در حقيقت سرگرمي و بازيچه اي بيش نيست كه دل ها با آن مشغول و سرگرم مي شوند و جسم ها با آن بازي مي كنند، چون خداوند آن را آراسته است و لذت ها و شهوت هايي را در آن قرار داده است كه دل هاي روي گردان را در چنگال خود مي گيرد و چشم هاي غافل را مي فريبد و افراد باطل گرا را شاد و خوشحال مي كند. اما اين دنيا به سرعت از بين مي رود و دوستدارش چيزي جز پشيماني و زيان به دست نمي آورد.
وَ إنَّ الدَّارَ الأخِرَهً لَهِيَ الْحَيَوانُ و زندگي آخرت زندگي كامل است و اجسام صاحبان سراي آخرت در نهايت قوت و قدرت قرار دارد چون اين جسم ها و نيروها براي زندگي آفريده شده اند و هر آنچه كه زندگي را كامل گرداند و لذت با آن تكميل شود از قبيل چيزهايي كه دل ها را شاد مي كند، و خوردني ها و نوشيدني ها و همسراني كه سبب لذت بردن جسم مي شوند در آن موجود است. نيز چيزهايي در آن جا يافت مي شود كه هيچ چشمي آن را نديده و هيچ گوشي آن را نشنيده و بر دل هيچ انساني خطور نكرده است.
لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ اگر آنها اين حقيقت را مي دانستند دنيا را بر آخرت ترجيح نمي دادند، و از سراي زندگي روي گردان نمي شدند و به جهان بازي و سرگرمي شيفته نمي گرديدن. و آنها بايد آخرت را بر دنيا ترجيح دهند چرا كه حالت هر دو دنيا را مي دانند.
سپس خداوند اين را بيان داشت كه مشركين در حاليت سختي و به هنگامي كه در دريا سوار بر كشتي ها هستند و امواج خروشان آنها را فرا مي گيرد و از هلاك شدن مي ترسند خالصانه و فقط خدا را به فرياد مي خوانند و در آن وقت بت ها و آنچه را كه همتاي خدا قرار مي دادند ترك مي كنند و فقط خداوند يگانه و بي شريك را كمك مي خوانند.
اما وقتي سختي از آنها دور شود به خداوند – كه تا چندي پيش او را خالصانه به فرياد مي خواندند و آنها را سالم به خشكي رسانده است – شرك مي ورزند و كساني را شريك او قرار مي دهند كه آنها را از سختي نجات نداده و مشقت را از آنان دور نساخته است. در حالي كه مي بايست در سختي و آساني خدا را به فرياد بخوانند تا مؤمن حقيقي باشند و سزاوار پاداش او بگردند و عذاب خدا از آنها دور شود. اما شرك ورزيدن آنها پس از آن كه نعمت نجات يافتن را بهرة آنها نموديم براي اين است تا سرانجام به نعمت هايي كه به آنان بخشيده ايم كفر بورزند و ناسپاسي نمايند و در مقابل نعمت بدي كنند و بهره مندي خود را از دنيا تكميل نمايند كه اين همانند بهره مندي چهارپايان است كه هدفي جز پر كردن شكم و اشباع غريزة جنسي خود ندارند.
فَسَوْفَ يَعْلَمُونً پس آنها وقتي از دنيا به آخرت منتقل شوند سخت تأسف مي شوند و كيفر سخت را خواهند چشيد و مي دانند چه زيان فراواني به دست آورده اند.
سپس خداوند به وسية حرم پر امن و امان خود بر آنها منت مي گذارد و اين را بيان مي دارد كه اهل حرم در امنيت به سر مي برند و از روزي فراوان برخوردارند، حال آن كه مردم از اطراف آنان ربوده مي شوند و در هراس اند. پس آيا كسي را عبادت نمي كنند كه به هنگام گرسنگي آنها را خوراك داد و از ترس ايمن گرداند؟!
أفَبِالْبَطِلِ يُؤمِنُونَ آيا به باطل مي گرايند و ايمان نمي آورند؟! و باطل شركي است كه آنها بر آن قرار دارند، و گفته ها و كردارهاي پوچي است كه انجام مي دهند. وَ بِنِعْمَهِ اللهِ يَكْفُرُونَ و نعمت هاي خدا را ناديده گرفته و سپاس نمي گذارند. پس عقل ها و خردهايشان كجا رفته است كه گمراهي را بر هدايت، و باطل را بر حق، و بدبختي را بر سعادت ترجيح داده و ستمكارترين مردم گشته اند؟!
وَ مَنْ أظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَي عَلَي اللهِ كَذِبًا أوْ كَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جَآءَ هُ و كيست ستمگرتر از كسي كه بر خدا دروغ ببندد و گمراهي و باطلي را كه خود بر آن است به خدا نسبت دهد و يا حقي را كه توسط پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به نزد او آمده است دروغ انگارد؟! اما اين ستمگر كينه توز جهنم را در پيش روي دارد، أليْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوًي لِلْكَفِرِينَ كه در آنجا حق از او گرفته مي شود و به وسيلة جهنم خوار و ذليل مي گردد، و جهنم جايگاه هميشگي او خواهد بود و از آن بيرون آورده نمي شود.
وَالَّذيِنَ جَهَدُواْ فِينَا و كساني كه در راه ما كوشش كردن آن ها كساني هستند كه در راه خدا هجرت نموده و با دشمنانش جهاد كرده و تمام توانايي خود را در راه پيروي از خشنودي هاي خدا مبذول داشته اند. لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا آنان را به راه هايي كه انسان را به ما مي رساند هدايت خواهيم كرد، چون آنها نيكوكار هستند. وَ إنَّ اللهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ و همانا ياري و كمك و هدايت خدا همراه نيكوكاران است. اين دلالت مي نمايد كه شايسته ترين مردمي كه راه صحيح را در پيش گرفته اند مجاهدين هستند. و نيز بر اين دلالت مي نمايد كه هر كس در آنچه بدان فرمان يافته است خوب عمل كند خداوند او را ياري مي دهد و اسباب هدايت را براي وي فراهم مي سازد. و بر اين دلالت مي نمايد كه هر كس در پي كسب علوم ديني تلاش و كوشش نمايد خداوند او را در راستاي به دست آوردن آنچه كه جويايش مي باشد ياري و هدايت مي دهد و از رهنمودها و مددهاي الهي كه از توان و تلاش او بيرون است برخوردارش مي گرداند، و تحصيل علم برايش آسان مي گردد. زيرا طلب علم شرعي جزو جهاد در راه خداست، بلكه يكي از دو نوع جهاد است كه جز انسان هاي خاص و برگزيده به آن بر نمي خيزند؛ و آن عبارت است از : جهاد با زبان و گفتار در برابر كافران و منافقان، و جهاد در راه تعليم امور دين و جواب دادن شبهات و منازعات مخالفان حق هر چند كه از مسلمانان نيز باشند.
پايان تفسير سوره ي عنكبوت