تفسير سورهي قصص
مكي و 88 آيه است
بسم الله الرحمن الرحيم
آيهي 6-1:
طسم طا، سين، ميم
تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ اين است آيههاي كتاب روشنگر
نَتْلُوا عَلَيْكَ مِن نَّبَإِ مُوسَى وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ از خبر موسي و فرعون براي گروهي كه باور دارند، به حق بر تو ميخوانيم.
إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ بيگمان فرعون در آن سرزمين تكبر ورزيد، و مردمان آن جا را به گروههاي و دستههاي مختلف تبديل كرد، گروهي از ايشان را ضعيف و ناتوان ميكرد؛ پسرانشان را سر ميبريد، و زنانشان را زنده نگاه ميداشت، بيگمان او از تباهكاران بود.
وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ و ميخواهيم بر آنان كه در زمين ضعيف و ناتوان قرار داده شدهاند منت نهيم و ايشان را پيشوايان سازيم و آنها را وارثان [حكومت و قدرت] گردانيم.
وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِي فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ و ايشان را در زمين مستقر گردانيم، و سلطه و حكومتشان دهيم، و به فرعون وهامان و لشكريانشان آنچه را كه از آن ميترسيدند، بنمايانيم.
اين آيات كه مستحق و سزاوار بزرگداشت و تعظيماند، آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ آيههاي كتاب روشنگرند، كه هر آنچه بندگان به آن نياز دارند، از قبيل شناخت پروردگارشان، و شناخت حقوق او، و شناخت دوستان و دشمنان او، و دانستن وقايع و روزهاي خدا، و شناخت پاداش و جزاي اعمال را در بر دارند.پس اين قرآن همة اين مطالب را در نهايت روشني بيان كرده و آن را براي بندگان توضيح داده است.
و از جمله چيزهايي كه توضيح داده است داستان موسي و فرعون ميباشد كه در چند جا تكرار كرده، و در اين جا به صورت مفصل بيان نموده است.پس فرمود: نَتْلُوا عَلَيْكَ مِن نَّبَإِ مُوسَى وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ زيرا خبر و حكايت فرعون وموسي بسيار شگفتانگيز است، لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ براي قومي كه ايمان ميآورند. آنها مورد خطاباند و با آنان سخن گفته ميشود، چون ايمان دارند و به وسيلة ايمان خود به انديشيدن در آن روي ميآورند، او از عبرتهاي آن پند ميگيرند و هدايت ميشوند، و بر ايمان و يقين و نيكيهايشان افزوده ميگردد. و جز مؤمنان از قرآن استفاده نميكنند. بلكه قرآن فقط حجت را بر كفار اقامه ميگرداند. و خداوند قرآن را از شر آنها مصون داشته وميان آنها و قرآن مانعي قرار داده است كه آن را نميفهمند.
داستان چنين است إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ همانا فرعون سلطه و قدرت و لشكريان فراوان داشت كه دست به سركشي و استكبار و سلطهگري زد، وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا و مردم آن جا را به گروهها و دستههاي مختلف تقسيم كرد و طبق خواسته وهواي نفس خود هر كاري كه ميخواست با آنها ميكرد، و قدرت خود را بر آنان تحميل مينمود. يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ و گروهي از آنان را- كه بنياسرائيل بودند و خداوند آنها را بر جهانيان برتري داده بود و فرعون ميبايست آنان را اكرام نمايد- ضعيف و ناتوان ميكرد، چون ميديد كه آنان قدرتي ندارند كه آنها را از آنچه فرعون مي خواهد با ايشان انجام دهد مصون بدارد.
بنابراين فرعون به آنها اهميت نميداد. و وضعيت آنها به جايي رسيده بود كه فرعون يُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءهُمْ فرزندان پسر آنها را سر ميبريد و زنانشان را زنده نگاه ميداشت. هدف او از اين كار اين بود كه جمعيت آنها زياد نشود، و نتواند به فرعون حملهور شوند و قدرت را از دست او بگيرند.
إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ بيگمان فرعون از تباهكاران بود؛ آنهايي كه در پي بهبودي وضعيت ديني و دنيوي خود نيستند. و اين ناشي از فسادكاري و تباهكاري او بود.
وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ و ميخواهيم با دور كردن اسباب استضعاف كساني كه ضعيف قرار داده شدهاند بر آنان منت بگذاريم، و كساني را كه در برابرشان مقاومت ميورزند نابود كنيم، و دشمنانشان را خوار و ذليل گردانيم. وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً و آنان را پيشوايان دين قرار دهيم، و اين با استضعاف و ناتواني انجام نميپذيرد، بلكه براي اين كار بايد در زمين قدرت كامل داشته باشند. وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ وميخواهيم آنان را وارث حكومت زمين بگردانيم و آنان در دنيا و آخرت سرانجام نيك دارند.
وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ و آنان را در زمين قدرت و حكومت بدهيم، و همة اين كارها به حكم و ارادة الهي انجام شد. وَنُرِي فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا و همچنين ميخواهيم به فرعون و هامان و لشكريانشان كه به وسيلة آن يورش ميبردند و سركشي ميكردند، مِنْهُم از سوي اين گروه مستضعف و ناتوان مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ چيزي را بنمايانيم كه از آن ترس داشتند. اين بود كه مستضعفان، آنها را بالاخره از سرزمينشان بيرون كردند. بنابراين براي نابود كردن قدرتشان، و كشتن فرزندانشان كه قدرت آيندة آنها را تشكيل ميداد تلاش كردند. و همه اينها طبق خواسته خدا بود. و هر گاه خداوند كاري را بخواهد، اسباب آن را فراهم مينمايد، و راههايش را هموار ميكند. و خداوند اسبابي را فراهم نمود كه آنان را به اين هدف رساند.
اولين سبب اين بود كه وقتي خداوند پيامبرش موسي را پديد آورد، رهايي ملت بنياسرائيل را به او واگذار كرد، و در آن موقع فرزندان پسر را ميكشتند. موسي در زمان خطرناكي به دنيا آمد وخداوند به مادرش الهام كرد كه به او شير دهد و فرزند را نزد خودش نگهداري كند.
آيهي 13-7:
وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ و به مادر موسي الهام كرديم كه «به او شير بده، و هنگامي كه بر او ترسيدي، او را به دريا بيانداز، و مترس و اندوهگين مباش، به يقين ما او را نزد تو باز خواهيم گرداند، و او را زمرة پيامبران ميگردانيم».
فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ آنگاه خانوادة فرعون او را برگرفتند تا سرانجام دشمن آنان و ماية اندوهشان گردد. بيگمان فرعون و هامان و لشكريانش خطاكار بودند.
وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِّي وَلَكَ لَا تَقْتُلُوهُ عَسَى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ و همسر فرعون گفت: «[او] براي من و براي تو چشم روشني است، او را نكشيد، شايد به ما سود بخشد، و يا او را به فرزندي بگيريم» و آنان نميدانستند [كه سرانجام دشمنشان خواهد شد].
َأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ و دل مادر موسي تهي [از صبر و قرار] شد، و اگر دل او را استوار نميداشتيم تا از زمرة باورمندان باشد نزديك بود او را آشكار سازد.
وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ و به خواهرش گفت: «به دنبالش برو، و او را از دور ميديد، بدون اينكه آنان بدانند».
وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ و شير همة دايگان را از قبل بر او حرام ساختيم، آنگاه [خواهرش] گفت: آيا شما را به خانوادهاي رهنمود كنم كه سرپرستي او را برايتان به عهده بگيرد در حالي كه خيرخواه او باشند؟».
فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ پس موسي را به مادرش باز گردانديم تا چشمش روشن شود، و غمگين نگردد، و بداند كه وعدة خداوند حق است. ولي بيشترشان نميدانند.
فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ هنگامي كه بر او ترسيدي و احساس كردي كسي ميخواهد او را به نزد فرعونيان ببرد، فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ او را در داخل صندوق بستهاي قرار بده و به رودخانهي نيل بيانداز وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ پس خداوند مادر موسي را مژده داد كه به زودي فرزندش را باز ميگرداند، و اين فرزند بزرگ ميشود و از توطئه آنها در امان ميماند، و خداوند او را به پيامبري بر خواهد گزيد.
و اين از بزرگترين مژدهها بود. اين مژده بدان جهت به مادر موسي داده شد تا دلش آرام بگيرد، و ترس واضطراب او فروكش شود. چرا كه مادر موسي بر فرزندانش ترسيد. و آنچه را كه بدان امر شده بود انجام داد، و او را به دريا انداخت، و خداوند او را مورد حمايت خود قرار داد.
فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ پس خاندان فرعون او را از رودخانه برگرفتند، و آنها بودند كه او را يافتند، لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا تا سرانجام موسي دشمن آنها و ماية اندوهشان شود، چرا كه پرهيز و احتياط، انسان را از تقدير خدا نجات نميدهد. و خداوند چينن تقدير كرد كه- آنچه فرعون و خاندانش از ناحيهي بنياسرائيل از آن ترس داشتند كه بدان گرفتار شوند- تبديل به فرماندهي بني اسرائيل شود و تحت نظر و كفالت آنان تأمين معاش شود و رشد نمايد.
اگر تدبير و تأمل شود ميبينيم كه اين امر منافع زيادي براي بنياسرائيل داشت، و بسياري از امور ناگوار را از آنها دور كرد، و موسي قبل از رسالتش از بسياري تجاوزات جلوگيري كرد، چون از بزرگان خاندان سلطنت بود. و طبيعي است كه او از حقوق ملت خود دفاع كند حال آنكه او داراي همتي بلند و غيرتي جوشان بود. پس وضعيت اين ملت مستضعف- كه خداوند برخي از موارد ذلت آنها را براي ما حكايت كرده است- به جايي رسيد كه برخي از افرادش، با مردم قدرتمند سرزمين فرعون به كشمكش و ستيز بپردازند. همانطور كه به زودي بيان خواهد شد. و اين مقدمة پيروزي بود، زيرا يكي از سنتهاي الهي اين است كه كارها به تدريج پيش ميرود و يك دفعه به انجام نميرسد.
إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ بدون شك فرعون و هامان و لشكريانشان گناهكار و مجرم بودند. پس ما خواستيم آنان را مجازات كنيم، و در برابر توطئه و مكرشان عليه آنها چارهانديشي ورزيم.
وقتي خاندان فرعون او را از دريا برگرفتند، خداوند زن فرعون را كه زني بزرگوار و با ايمان بود، براي موسي مهربان كرد. زن فرعون آسية دختر مزاحم بود. وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِّي وَلَكَ لَا تَقْتُلُوهُ پس زن فرعون گفت: اين بچه را نكشيد، و آن را زنده بگذاريد، تا ماية چشمروشني و شادي زندگي ما شود. عَسَى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا شايد به ما سود بخشد و يا او را به فرزندي بگيريم. يعني يا به مانند خدمتگزاري كه در راستاي سود رساندن به ما و خدمت نمودنمان عمل ميكند او را بكار ميگيريم، و يا منزلتي بالاتر از اين به او ميدهيم و او را فرزند خود قرار ميدهيم و وي را مورد تكريم و گراميداشت قرار ميدهيم. پس خداوند مقدر كرد كه زن فرعون سودمند شود، همان زني كه اين سخن را گفت. و موسي ماية روشني چشم او گرديد، و آسية او را به شدت دوست ميداشت. بنابراين همواره موسي به منزلهي فرزند مهربان او بود، تا اين كه بزرگ شد و خداوند او را به پيامبري برگزيد. در اين وقت آسيه شتابان مسلمان شد و به موسي ايمان آورد. خداوند از آسيه راضي و خشنود باد و او را خشنود گرداند!
پروردگار متعال اين گفتگوها را در مورد موسي بيان كرد، در حالي كه وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ آنها نميداستند كه تقدير و قلم الهي به چه چيز رقم خورده، و اينكه موسي به رسالت و قدرت ميرسد. و اين از لطف الهي بود، چون اگر آنها ميدانستند، برخورد ديگري با موسي ميكردند.
وقتي مادر موسي،موسي را از دست داد، بر مقتضاي حالت انساني به شدت غمگين شد و از شدت پريشاني و آشفتگي دلش از صبر و قرار تهي گشت، با اين كه خداوند او را از غم و اندوه و ترس برحذر داشت و وعده داد كه فرزندش را به او باز ميگرداند. إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ و نزديك بود آن چه در دل داشت آشكار كند، لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا اگر دل او را استوار و پابرجا نميكرديم. پس شكيبايي ورزيد و آن را آشكار ننمود. لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ تا به وسيلة اين صبر و پايداري از زمرة مؤمنان باشد. زيرا هر گاه مصيبتي به بنده برسد و صبر و پايداري ورزد، ايمانش افزوده ميگردد. و اين بيانگر آن است كه بيصبري نشانة ضعف ايمان است.
وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ و مادر موسي به خواهر موسي گفت: به دنبال برادرت برو، و او را جستجو كن، بدون اينكه كسي متوجه تو شود، يا منظور تو را بفهمد. خواهر موسي به دنبال او رفت و قضيه را پيگيري كرد. فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ پس خواهر موسي او را از دور ميپاييد بدون اينكه منظور او را بفهمند. و اين كمال دورانديشي و احتياط است، زيرا اگر او را نگاه ميكرد و به سوي آنها ميآمد، گمان ميكردندكه او اين پسر بچه را به دريا انداخته است. و ممكن بود تصميم به كشتن و سربريدن او بگيرند تا خانوادهاش را كيفر دهند.
و از لطف خداوند به موسي و مادرش اين بود كه او را از گرفتن پستان هر زني بازداشت. فرعونيان از آنجا كه نسبت به او مهربان بودند وي را به بازار بردند تا شايد كسي او را بخواهد. پس خواهرش در حالي كه موسي در چنين وضعيتي قرار داشت، آمد و فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ گفت: آيا شما را به خانوادهاي رهنمود كنم كه سرپرستي او را به عهده بگيرند و آنان خيرخواه او باشند؟ و اين چيزي بود كه آنها ميخواستند، زيرا به شدت موسي را دوست داشتند، و خداوند او را از دايگان بازداشت، پس آنها ترسيدند كه مباد بميرد. وقتي خواهر موسي اين سخن را گفت- ضمن اينكه آنها را تشويق كرد كه اين خانواده به طور كامل او را سرپرستي خواهند كرد و خيرخواه او هستند- بلافاصله سخنش را پذيرفتند. پس آنها را از اين خانواده خبر داد و آنها را به اين خانواده راهنمايي نمود. فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ پس همانطور كه به مادر موسي وعده داده بوديم فرزندش را به او بازگردانديم تا چشمش روشن گردد و اندوهگين نشود. و موسي نزد مادرش پرورش يافت به صورتي كه مادرش امنيت و آرامش داشت و از ديدن فرزندش خوشحال بود، و مزد فراواني براي پرورش او دريافت ميكرد. وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ و تا بداند كه وعدة خدا حق است. پس ما برخي از آنچه را كه به او وعده داده بوديم آشكارا به وي نشان داديم تا دلش آرام گيرد، و ايمانش افزوده شود، و بداند كه وعدة الهي در خصوص اينكه او را محافظت نمايد و پيامبرش گرداند، محقق خواهد شد. وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ولي بيشترشان نميدانند، پس هر گاه ببينند كه سبب دچار تشويش شود اين امر ايمان آنها را مشوش ميگرداند، چون به طور كامل نميدانند كه خداوند سختيها و موانع دشوار را در راه رسيدن به امور بلند و خواستهاي برتر قرار داده است.
موسي همچنان نزد خاندان فرعون پرورش مييافت و در دربار آنها رشد ميكرد. سواريهايشان را سوار ميشد و لباسهايي را ميپوشيد كه آنان ميپوشيدند. مادرش از مشاهدة اين وضعيت موسي احساس آرامش ميكرد، و چنين جا افتاده بود كه او مادر رضاعي موسي است. و همواره پيش او ميرفت و با او مهربان بود، و اين چيز غريب و قابل اعتراضي نبود. پس در اين لطف الهي بيانديش كه موسي را از دروغ گفتن در سخنان خود حفاظت كرد و اسباب ارتباط موسي با مادرش را آسان نمود، چرا كه مردم چنين ميپنداشتند كه او مادر رضاعي موسي است و چون به موسي شير داده بود مادر موسي ناميده ميشد. پس سخن او و ديگران در اين مورد كه آن زن مادر موسي است، راست و حقيقت بود.
آيهي 19-14:
لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ و زماني كه موسي به كمال رشد خود رسيد و تكامل پيدا كرد، و به او فرزانگي و دانش داديم. و اينگونه به نيكوكارن پاداش ميدهيم.
وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ و روزي كه مردمان شهر غافل بودند وارد آن شد و ديد كه دو مرد ميجنگند؛ يكي از قوم او، و آن ديگري از دشمنانش بود. آن كه از گروهش بود، از موسي در برابر دشمنش كمك خواست، و [موسي] مشتي بدو زد و او را كشت. گفت اين از كار شيطان است، بيگمان او دشمن گمراه كنندة آشكاري است.
قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ گفت: «پروردگارا! من به خود ستم كردهام، پس مرا ببخش». و او را بخشيد، بيگمان او آمرزندة مهربان است.
قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيرًا لِّلْمُجْرِمِينَ گفت: «پروردگارا! به پاس نعمتهايي كه به من دادهاي من هرگز پشتيبان گناهكاران نخواهم بود».
فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَائِفًا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُّبِينٌ وشب را ترسان و نگران در شهر به روز آورد كه ناگهان [ديد] همان كسي كه ديروز از او ياري خواسته بود، او را به فرياد ميخواند. موسي بدو گفت: «بيگمان تو گمراه آشكاري».
فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَّهُمَا قَالَ يَا مُوسَى أَتُرِيدُ أَن تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ إِن تُرِيدُ إِلَّا أَن تَكُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ وَمَا تُرِيدُ أَن تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ پس چون [موسي] خواست به شخصي كه دشمن هر دوي آنان بود حملهور شود، گفت: «آيا ميخواهي مرا بكشي، همانگونه كه ديروز كسي را كشتي؟ فقط ميخواهي در زمين ستمگر باشي، و نميخواهي از نيكوكاران باشي».
و لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ و هنگامي كه موسي از نظر قدرت و عقل و خرد به حد كمال رسيد. و اغلب در چهل سالگي آدمي به حد كمال ميرسد، وَاسْتَوَى و سامان يافت و تكامل پيدا كرد. يعني اين امور در او به حد كمال رسيد، آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا بدو حكمت و فرزانگي بخشيديم كه به وسيلة آن احكام شرعي را ميدانست و با آن ميان مردم داوري ميكرد. و به او علم و دانش فراوان داديم. وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ و خداوند به آنان كه عبادت الهي را به خوبي انجام ميدهند و با خلق خدا نيكي ميكنند به اندازة احسانشان به آنها علم و فرزانگي ميدهد. و اين بر كمال احسان موسي دلالت مينمايد.
وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا و هنگامي كه اهل شهر غافل بودند- يا وقت خواب نيمروز آنان بود، و يا وقتي بود كه در آن بيرون نميآمدند- وارد آن شهر شد. فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ پس در آنجا دو مرد را ديد كه با يكديگر ميجنگند، و همديگر را ميزنند . هَذَا مِن شِيعَتِهِ اين يكي از قوم او يعني از بنياسرائيل بود، وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ و اين يكي از دشمنانش يعني از قبطيها بود. فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ پس آنكه از قومش بود از او عليه دشمنش كمك خواست. چون مشهور بود و مردم ميدانستند كه موسي از بنياسرائيل است، وكمك خواستن او از موسي بيانگر ان است كه موسي به جايي رسيده بود كه از او ميترسيدند و به خاندان سلطنت چشم اميد داشتند.
فَوَكَزَهُ مُوسَى موسي در پاسخ به كمك خواستن مرد اسرائيلي، به مردي كه از دشمناشن بود مشتي زد، فَقَضَى عَلَيْهِ و او را كشت. چون مشت شديدي بود، و موسي مردي قدرتمند بود.
موسي از آنچه كه از وي سر زد، پشيمان شد، قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ و گفت: اين از كار شيطان است. يعني بر اثر وسوسه و زيبا جلوه دادن شيطان دشمن گمراه كنندةآشكاري است. بنابراين آنچه اتفاق افتاد به علت دشمني آشكار شيطان و تلاش او براي گمراه ساختن بود.
سپس موسي از پروردگارش طلب آمرزش نمود. قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ . گفت:پروردگارا! من به خود ستم كردهام مرا ببخش. و خداوند او را بخشيد زيرا خداند آمرزندهي مهربان است، به خصوص كساني را كه به سويش باز ميگردند و بلافاصله توبه مينمايند ميآمرزد.
قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ موسي گفت: «پروردگارا! به خاطر اين كه [توفيق] توبه وآمرزش، و نعمتهاي زيادي به من ارزاني داشتهاي، فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيرًا لِّلْمُجْرِمِينَ از اين پس هرگز ياور و پشتيبان گناهكاران نخواهم بود. يعني هيچكس را بر انجام گناهي كمك نخواهم كرد.
و اين پيماني بود كه موسي- عليهالسلام- به سبب نعماتي كه خدا به وي داده بود با او بست، و قول داد كه هيچ مجرم و گناهكاري را كمك نكند، آن طور كه در كشتن قبطي چنين كرد. و اين بيانگر آن است كه نعمتها بر بنده واجب ميدارند كه كار خير انجام دهد و از كار بد دوري گزيند.
فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَائِفًا يَتَرَقَّبُ پس به خاطر كشتن فردي از دشمنانش، ترسان و لرزان و در حالي كه چشم به راه گرفتاري و مجازات خويش بود، و مراقب آن بود كه آيا خاندان فرعون متوجه او ميشوند يا نه، شب را به روز آورد. و اين گونه شب را به صبح رساند، چون معلوم بود كه جز موسي هيچ كس از بنياسرائيل جرأت ندارد چنين كاري را بكند. او در اين حالت قرار داشت كه، فَإِذَا الَّذِي اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ ناگهان كسي كه ديروز عليه دشمنش از او ياري و كمك خواسته بود، او را به فرياد خواند و از او عليه قبطي ديگري كمك خواست. قَالَ لَهُ مُوسَى موسي با توبيخ و سرزنش به او گفت إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُّبِينٌ همانا تو شديداً گمراه هستي و بسيار گستاخ.
فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَّهُمَا وقتي موسي خواست به سوي دشمن مشتركشان حمله برد و دست بگشاييد. يعني قبطي و اسرائيلي به زد و خورد مشغول بودند، و اسراييلي از موسي كمك خواست و تعصب موسي را فرا گرفت، تا اين كه خواست به قبطي حملهور شود. قَالَ يَا مُوسَى أَتُرِيدُ أَن تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ إِن تُرِيدُ إِلَّا أَن تَكُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ مرد قبطي او را از كشتن خود باز داشت و گفت: اي موسي! آيا ميخواهي مرا بكشي، همانگونه كه ديروز كسي را كشتي؟ تو ميخواهي ستمگر باشي، چون بزرگترين ويژگي ستمگر كشتن مردم به ناحق است.
وَمَا تُرِيدُ أَن تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ و تو نميخواهي از اصلاحگران باشي، و چنانچه اصلاحگر بودي من و او را از هم جدا ميكردي، بدون اين كه كسي را بكشي. پس موسي از كشتن وي منصرف شد، و اندرزگويي آن مرد وي را از ارتكاب قتل بازداشت. و آنچه از موسي در اين دو قضيه سر زده بود شايع گرديد تا اين كه سران و درباريان فرعون و خود فرعون تصميم كشتن موسي را گرفتند و در اين زمينه با هم به مشاوره پرداختند. پس خداوند آن مرد خيرخواه را برانگيخت و او شتابان به نزد موسي رفت، و او را از تصميم سران قوم فرعون آگاه كرد.
آيهي 21-20:
وَجَاء رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ و مردي از نقطة دوردست شهر شتابان آمد، گفت: «اي موسي! درباريان و سران دربارةتو مشورت ميكنند تا تو را بكشند، پس بيرون برو، مسلماًمن از خيرخواهان تو هستم».
فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ پس موسي از شهر خارج شد، در حالي كه ترسان و چشم به راه بود. گفت:«پروردگارا! مرا از گروه ستمكار نجات بده».
پس فرمود: وَجَاء رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى مردي از نقطة دور دست شهر شتابان و در حالي كه ميدويد- چون خيرخواه موسي بود و ميترسيد كه آنها قبل از اينكه خود متوجه باشد به او بلايي برسانند_ آمد وگفت: يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ اي موسي! سران دربارة كشتن تو مشورت ميكنند، فَاخْرُجْ از شهر بيرون برو، إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ همانا من از خيرخواهان تو هستم.
پس موسي نصيحت او را گوش كرد فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ و در حالي كه ترسان و نگران بود و منتظر بود كه هر لحظه اتفاقي رخ دهد و او را بكشند، از شهر بيرون آمد و دعا كرد و خداوند را فرا خواند و قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ گفت: پروردگارا! مرا از گروه ستمكار نجات بده و از گناهش و كاري كه از روي خشم كرده بود- بدون اينكه قصد كشتن را داشته باشد- توبه كرد. پس اينكه او را تهديد كردند از سر ستم و جسارت بود، [چرا كه موسي نيت پليدي نداشت].
آيهي 28-22:
لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاء مَدْيَنَ قَالَ عَسَى رَبِّي أَن يَهْدِيَنِي سَوَاء السَّبِيلِ و هنگامي كه رو به جانب مدين كرد، گفت: «اميد است كه پروردگارم مرا به راه راست هدايت نمايد».
وَلَمَّا وَرَدَ مَاء مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأتَيْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعَاء وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ و هنگامي كه به آب مدين رسيد، بر آن گروهي از مردم را ديد كه به [حيوانات] آب ميدادند، و آن طرف ديگر دو زن را يافت كه گوسفندان خويش را دور ميكردند. گفت: «منظورتان از اين كار چيست؟ «گفتند: «ما [گوسفندان خود را] آب نميدهيم تا اينكه چوپانان [گوسفندانشان را] باز گردانند، و پدر ما پيرمرد كهنسالي است».
فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ آنگاه گوسفندان ايشان را سيراب كرد، سپس به سايه روي آورد و گفت: «پروردگارا! من به هر خيري كه بسويم بفرستي نيازمندم».
فَجَاءتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاء قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ آنگاه يكي از آن دو در حالي كه با نهايت حيا گام بر ميداشت به نزد آو آمد [و] گفت: «پدرم تو را دعوت ميكند، تا تو را پاداش آب دادن [گوسفندانمان] مزد دهد.» هنگامي كه موسي به نزد او آمد و داستان را براي او حكايت كرد، گفت: «نترس كه از مردمان ستمگر رهايي يافتهاي».
قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ يكي از آن دو [دختر] گفت: «اي پدر من! او را استخدام كن، بيگمان بهترين كسي است كه استخدام ميكني: هم نيرومند [و هم] درستكار و امين است.
قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَى أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ [پدر آن دختر] گفت: «من ميخواهم يكي از اين دو دخترانم را به نكاح تو در آورم، در برابر اينكه هشت سال براي من كار كني، پس اگر ده سال را تمام گرداني اختيار با تو است. من نميخواهم بر تو سخت بگيرم. اگر خدا بخواهد مرا از زمرة نيكان خواهي يافت.
قَالَ ذَلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَيَّ وَاللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ [موسي] گفت: «اين قراردادي ميان من و تواست، البته هر كدام از اين دو مدت را بر آوردم نبايد تجاوزي در حق من صورت بگيرد، و خداوند بر آنچه ميگويم گواه است».
لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاء مَدْيَنَ وقتي كه موسي به قصد شهر مدين رو به آن سوي كرد مدين در جنوب فلسطين قرار داشت، و فرعون در آن جا حكمفرمايي و پادشاهي نداشت. قَالَ عَسَى رَبِّي أَن يَهْدِيَنِي سَوَاء السَّبِيلِ گفت: اميد است كه پروردگارم مرا به راه راست هدايت نمايد. سَوَاء السَّبِيلِ راه راست و كوتاه كه به راحتي و آساني آدمي را به مقصد ميرساند. پس خداوند او را به راه راست هدايت كرد و به مدين رسيد.
وَلَمَّا وَرَدَ مَاء مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ و هنگامي كه به آب مدين رسيد گروهي از مردم را ديد كه گوسفندان خود را آب ميدادند. و مردم مدين گوسفندان زيادي داشتند. وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ و پايينتر از آنان، امْرَأتَيْنِ تَذُودَانِ دو زن را ديد كه گوسفندان خود را از چاههاي آب كه مردم براي گوسفندان خود آماده كرده بودند، باز ميدارند. چون آنها توانايي فشار آوردن و رقابت با مردان را نداشتند. و آن مردم بخيل بودند و جوانمردي نداشتند كه به گوسفندان ان دو زن آب بدهند.
قال مَا خَطْبُكُمَا موسي به آنها گفت: شما دو نفر چه كار ميكنيد؟ قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعَاء گفتند: ما به گوسفندان خود آب نميدهيم تا چوپانان همگي گوسفندان خود را برگردانند. يعني عادت بر اين است كه ما نميتوانيم گوسفندان خود را آب بدهيم، مگر بعد از آنكه چوپانها گوسفندانشان را از آب برگردانند و بيرون كنند پس آنگاه كه محيط براي ما خالي شد به گوسفندان خود آب ميدهيم. وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ و پدر ما پيرمرد كهنسالي است كه قدرت و توانايي آب دادن را ندارد. پس ما نه قدرتي داريم و نه مرداني داريم كه در ميان فشار چوپانها بتوانند گوسفندانمان را آب دهند.
موسي عليهالسلام دلش به حال آنان سوخت، فَسَقَى لَهُمَا و بدون اينكه مزدي از آنها بخواهد گوسفندانشان را آب داد. او از اين كار هدفي جز رضاي خدا نداشت. زماني كه گوسفندان آنها را آب داد هوا بسيار گرم و نيمة روز بود. چون خداوند فرمود: ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ سپس به سايه رفت تا بعد از اين خستگي استراحت نمايد. فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ و او در اين حالت از پروردگارش روزي خواست و گفت: پروردگارا! من به هر خيري كه به سويم بفرستي و برايم فراهم كني نيازمند هستم. و در اينجا او با بيان حالت خويش از خداوند خواست، و خواستن با زبان حال رساتر از خواستن با زبان قال است. و او همچنان در اين حالت بود و به درگاه پروردگارش دعا ميكرد و زاري مينمود.
و اما آن دو زن به نزد پدرشان رفتند و او را از آنچه اتفاق افتاده بود خبر دادند. پس پدرشان يكي را به نزد موسي فرستاد، تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاء او در حالي كه با نهايت شرم و حيا گام بر ميداشت به نزد موسي آمد. و اين بر بزرگواري سرشت و اخلاق خوب آن زن دلالت مينمايد، زيرا حيا از اخلاق فاضله است، به خصوص براي زنان.
نيز دلالت مينمايد كاري كه موسي كرده بود به قصد مزد و پاداش انجام نداده بود، كه معمولاً از خادم و مزدور شرم نميشود، بلكه موسي مستغني بود و عزت نفس داشت. و رفتار خوب و فضايل اخلاقي موسي باعث شد تا آن زن از او شرم كند.
قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا آن زن به موسي گفت: پدرم تو را دعوت ميكند تا پاداش آب دادن گوسفندان ما را به تو بدهد. يعني بر ما منت نميگذارد، بلكه ابتدا شما با ما نيكي كردي، و پدرم ميخواهد نيكي تو را جبران نمايد. موسي دعوت او را پذيرفت. فَلَمَّا جَاءهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ وقتي به نزد او آمد و داستان را تعريف كرد و بيان نمود كه چه چيز باعث شده تا او فرار كند و به اينجا برسد، قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ به موسي دلداري داد و گفت: نترس، كه از قوم ستمكار رهايي يافتهاي يعني ديگر نبايد ترس و هراس داشته باشي، چون خداوند تو را از آنها نجات داده، و به اينجا رسانده است و آنها بر اينجا سلطهاي ندارند، و از قلمرو سلطنت آنها بيرون است.
قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ يكي از دو دختر او گفت: پدرجان! او ار نزد خود استخدام كن كه گوسفندان را بچراند و آب دهد، إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ همانا موسي بهترين كسي است كه استخدام ميكني، چون هم قدرت و نيرو دارد، و هم امانتدار است. و بهترين كارگر كسي است كه هم برانجام كاري كه به وي واگذار ميشود قدرت و توانايي داشته باشد و هم امين باشد و در آن خيانت نورزد و هر كسي كه براي انسان كاري را انجام ميدهد بايد اين دو صفت را داشته باشد، و اگر اين دو صفت وجود نداشته باشد، يا يكي نباشد خلل و نقص در كار ميآيد. اما اگر هر دو باشد كار به صورت كامل و تمام انجام ميگيرد.
آن دختر اين سخن را گفت چون او قدرت و چابكي موسي را به هنگامي كه گوسفندانشان را آب داد، مشاهده كرد و امانتداري و ديانت او را در دلسوزي وي نسبت به خو مشاهده نمودند، در حالي كه اميد سودي از آن دو زن نداشت، و هدف موسي از كمك كردن به آنها فقط جلب رضاي خداوند بود.
پدر آن دختر و مرد مديني به موسي گفت: إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَى أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ من ميخواهم يك از اين دو دختر را به نكاح شما در بياورم در برابر اين كه هشت سال براي من كار كني، و اگر ده سال را تمام گرداني اين از جانب شما تبرع و احسان است، و بيش از هشت سال چيزي بر شما نيست، و من نميخواهم بر تو سختگيري كنم كه حتماً ده سال را كامل گرداني، و يا نميخواهم شما را به انجام كارهاي آسان و ساده شما را به كار ميگيرم. سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ پس او را تشويق كرد كه كار آسان است، و به خوبي با او رفتار ميشود. و اين دلالت مينمايد كه مرد صالح و درستكار تا آن جا كه ميتواند بايد رفتار و اخلاق خوبي داشته باشد.
موسي خواستة او را پذيرفت و گفت ذَلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ شرطي را كه ذكر نمودي قبول دارم و بر اين شرط با تو قرارداد ميبندم. أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَيَّ هر كدام از اين دو مدت را برآوردم خواه هشت سال را تمام كردم يا اينكه احسان نمودم و بر آن افزودم، نبايد به من ستم شود. وَاللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ و خداوند بر آنچه ميگوييم گواه است، و ما را ميبيند و آنچه را كه بر آن قرارداد بستهايم ميداند. اين مرد كه پدر آن دو دختر كه اهل مدين بود، شعيب آن پيامبر معروف نيست، چنان كه بسياري مردم ميپندارند او شعيب بوده است، در صورتي كه چنين نيست زيرا دليلي بر صحت اين گفته وجود ندارد. نهايت اين است كه سرزمين و شهر شعيب عليهالسلام مدين بوده، و اين قضيه در مدين اتفاق افتاده است. پس، از كجا ميتوان ثابت كرد كه آن مرد حتماً شعيب بوده است؟ و اين دو قضيه چگونه با هم ملازمت دارند؟
نيز معلوم نيست كه آيا موسي زمان شعيب را دريافته است يا نه؟ پس چگونه مشخص است كه خود شعيب را ديده است؟! و اگر آن مرد شعيب بود خداوند از او نام ميبرد، و آن دو دختر اسم او را ميگفتند نيز خداوند قوم شعيب- عليهالصلاهوالسلام- را هلاك كرد، چون آنها شعيب را تكذيب كردند و جز كساني كه به شعيب ايمان آورده بودند باقي نمانده بودند.
و مؤمنان چنين نبودهاند كه راضي شوند دختران پيامبرشان در آن حالت باشند، و آنها را از آب باز دارند و نگذارند گوسفندانشان را آب بدهند و مرد ناآشنايي بيايد و به دختران پيامبر نيكي كند و گوسفندانشان را آب بدهد.
و شعيب اين را نميپسنديد كه موسي نزد او چوپان شود و خدمتگذار او گردد، حال آنكه موسي از شعيب برتر است، و مقامش از او بالاتر ميباشد. مگر اينكه گفته شود: اين قضيه قبل از نبوت موسي اتفاق افتاده است، پس در اين صورت تضادي وجود ندارد. به هر حال نميتوان مطمئن بود كه آن مرد شعيب پيامبر بوده است، بدون اينكه در اين مورد روايت صحيحي از پيامبر (ص) آمده باشد. والله اعلم.
آيهي 35-29:
فَلَمَّا قَضَى مُوسَىالْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ و چون موسي آن مدت را به پايان رساند و همراه خانوادهاش حركت كرد، از سوي [كوه] طور آتشي ديد. به خانوادهاش گفت: «بايستيد كه من آتشي را ديدهام، اميدوارم از آنجا خبري يا شعلهاي از آتش برايتان بياورم تا خود را بدان گرم كنيد».
فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِي مِن شَاطِئِ الْوَادِي الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ و هنگامي كه به كنار آتش آمد، از كرانة راست دره، در جايگاه خجسته از درخت آواز داده شد: «اي موسي! من خداوند، پروردگار جهانيانم».
وَأَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ و عصاي خود را بيانداز، پس چون آن را ديد كه حركت ميكند گويي كه ماري است ميجنبد، موسي پشت كرد و بازنگشت. [گفتيم] برگرد و نترس، كه تو از زمرة افرادي هستي كه در امانند.
اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاء مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَاضْمُمْ إِلَيْكَ جَنَاحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِكَ بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّكَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ دستت را به گريبانت فرو ببر تا سفيد [و] بيعيب بيرون آيد. و براي زدودن اين ترس دستهايت را به سوي خود جمع كن اين دو دليل از سوي پروردگارت براي فرعون و اشراف [قوم] اوست. بيگمان آنان گروهي گناهكار ميباشند.
قَالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ [موسي] گفت: «پروردگارا! من از آنان كسي را كشتهام، پس ميترسم كه مرا بكشند».
وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ و برادرم هارون از من زبانآورتر است، پس او را با من بفرست تا ياور من باشد و مرا تصديق نمايد. من ميترسم از آنكه مرا تكذيب كنند».
قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَانًا فَلَا يَصِلُونَ إِلَيْكُمَا بِآيَاتِنَا أَنتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغَالِبُونَ فرمود: «ما بازوان تو را به وسيلة برادرت [هارون] تقويت و نيرومند خواهيم كرد، و به شما سلطه و برتري خواهيم داد. پس به سبب معجزات ما آنان به شما دسترسي پيدا نميكنند. شما و كساني كه از شما پيروي ميكنند پيروز خواهيد شد.
فَلَمَّا قَضَى مُوسَىالْأَجَلَ و هنگامي كه موسي آن مدت را به پايان رساند. احتمال دارد كه مدت واجب را به پايان رسانده باشد، واحتمال دارد كه مدت اضافه را گذرانده باشد، چرا كه از موسي و وفادارياش همين گمان ميرود. پس از گذراندن مدت، موسي مشتاق ديدار خانواده و مادر و قبيله و وطن خود گرديد و گمان برد كه به علت گذشت زمان زياد، آنچه را كه از او سرزده است فراموش كردهاند. وَسَارَ بِأَهْلِهِ و به همراه خانوادهاش به قصد مصر حركت كرد، آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ از سوي كوه طور آتشي ديد، پس به خانوادهاش گفت: بايستيد كه من آتشي را ديدهام، اميدوارم از آنجا خبري يا شعلهاي از آتش برايتان بياورم تا خود را گرم كنيد. آنها را سرما فرا گرفته بود و راه را گم كرده بودند.
وقتي كه موسي به آتش نزديك شد، از كنارة راست وادي، جايگاه خجسته و مبارك از درخت آواز داده شد كه اي موسي! من خداوند، پروردگار جهانيانم. پس خداوند از ربوبيت و الوهيت خود خبر داد. و اين بيانگر آن است كه خداوند متعال موسي را به عبادت خود فرمان داد. همانطور كه در آيههاي ديگر تصريح كرده است: فاعبدني وأقم الصلوه لذكري پس مرا بپرست، و نماز را به ياد من برپاي دار.
وَأَنْ أَلْقِ عَصَاكَ و عصايت را بيانداز، و موسي عصايش را انداخت. وقتي ديد كه به سرعت حركت ميكند و صورت وحشتناكي دارد و انگار مار نر بزرگي است، وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ پا به فرار گذاشت و برگشت، چون ترس و وحشت دل او را فراگرفته بود بنابراين خداوند به او فرمود: يَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ اي موسي! برگرد و نترس، كه تو در اماني و اين پيام در ايجاد امنيت در موسي و فروريختن ديوار ترس در او بسيار مفيد واقع شد.
أَقْبِلْ برگرد او را دستور داد كه برگردد، و بايد از دستور فرمان ببرد. اما احتمالاً موسي همچنان ترسي داشته است. پس فرمود: وَلَا تَخَفْ نترس او را به دو چيز دستور داد: يكي اينكه برگردد؛ و اينكه در دلش ترسي نداشته باشد. اما اين احتمال باقي ميماند كه او برگشته باشد در حالي كه هنوز ميترسيده و از امر ناگوار در امان نبوده باشد. بنابراين به او فرمود: إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ تو در اماني پس در اين وقت آنچه از آن پرهيز ميشد از هر جهت دور گرديد. پس موسي بدون ترس برگشت، بلكه با اطمينان خاطر و اعتماد به پروردگارش برگشت، و ايمانش افزوده شد و يقين او كامل گشت. پس اين يك معجزه بود كه خداوند قبل از رفتن او به سوي فرعون به وي نشان داد تا بر يقين كامل باشد، و اين معجزه به او جرأت بيشتري دهد و قويتر و استوارتر گردد.
سپس معجزة ديگري را به او نشان داد و فرمود: اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاء مِنْ غَيْرِ سُوءٍ دست خود را به گريبانت فرو ببر كه سفيد و درخشان و بدون اينكه عيب و نقصي داشته باشد بيرون ميآيد. پس موسي همانطور كه خداوند فرمود دستش را به گريبانش فرو برد و بيرون آورد.
وَاضْمُمْ إِلَيْكَ جَنَاحَكَ مِنَ الرَّهْبِ و بازويت را به سوي خود جمع كن تا ترس و خوف از تو دور شود. فَذَانِكَ تبديل شدن عصا به مار، و بيرون آمدن دست سفيد و درخشان بدون آنكه عيب و بيماري داشته باشد، بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّكَ دو دليل و حجت قاطع از سوي پروردگارت هستند، إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ براي فرعون و اشراف دربار او بيگمان آنها قومي گناهكار بودند. پس فقط بيم دادن و دستور پيامبر براي آنان بسنده نميكند، بلكه بايد معجزات آشكاري به همراه داشته باشد، چنانچه مفيد واقع شود.
قَالَ پس موسي- عليهالسلام- با عذر خواستن از پروردگارش و درخواست اينكه او را در آنجام آنچه كه بر دوشش گذاشته است كمك نمايد، و با بيان موانعي كه بر سر اين راه قرار دارد از پروردگارش طلب نمود تا آنچه را كه از آن حذر دارد برايش برطرف نمايد گفت:رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ پروردگارا! من از آنها كسي را كشتهام، بنابراين ميترسم مرا بكشند. و برادرم هارون از من زبان فصيحتر و شيواتري دارد، پس او را با من بفرست تا ياور و كمك من باشد و مرا تصديق نمايد، چون اين كار حق را تقويت مينمايد، چرا كه من ميترسم آنها مرا دروغگو بنامند. پس خداوند خواستة او را پذيرفت و فرمود: سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَانًا تو را ه وسيلة برادرت ياري خواهيم كرد و به شما توان خواهيم بخشيد. سپس مشكل قتل را برايش برطرف نمود، و فرمود: وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَانًا يعني سلطه و حجت و تمكن و ابهتي الهي در دعوت نمودن دشمنانتان به شما ميبخشم فَلَا يَصِلُونَ إِلَيْكُمَا پس به سبب معجزات ما و حقي كه بر آن دلالت ميكند، به شما دسترسي پيدا نميكنند. چون هر كس به آنها بنگرد احساس ترس مينمايد. پس اين معجزات هستند كه به شما سلطه و برتري ميدهند ومكر دشمن را از شما دور ميسازند و از لشكرهاي پرساز و بزرگ و فراوان برايتان كارسازترند أَنتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغَالِبُونَ شما و كساني كه از شما پيروي ميكنند پيروز خواهيد شد و اين وعدهاي بود كه در آن وقت خداوند به موسي داد. او در آن وقت تنها بود و در حال برگشتن به شهري بود كه از آن آواره شده بود. پس همچنان اوضاع متحول ميشد، تا اينكه خداوند وعدهاش را محقق نمود، و موسي را بر بندگان و شهرها مسلط كرد، و او و پيروانش پيروز و چيره گشتند.
آيهي42-36:
فَلَمَّا جَاءهُم مُّوسَى بِآيَاتِنَا بَيِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّفْتَرًى وَمَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ پس هنگامي كه موسي با معجزات روشن ما به نزد آنان آمد، گفتند: «اين چيزي جز جادوي به هم بافته نيست، و در ميان نياكان نخستين خود اين را نشنيدهايم».
وَقَالَ مُوسَى رَبِّي أَعْلَمُ بِمَن جَاء بِالْهُدَى مِنْ عِندِهِ وَمَن تَكُونُ لَهُ عَاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ و موسي گفت: «پروردگار من بهتر ميداند كه چه كسي هدايت را از سوي او آورده است، و سراي آخرت از آن چه كسي است، بيگمان ستمكاران رستگار نميشوند».
وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَل لِّي صَرْحًا لَّعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ و فرعون گفت: «اي سران و بزرگان قوم! من جز خودم خدايي را براي شما سراغ ندارم! پس اي هامان! براي من بر گل آتش افروز [و آجر ببند] آنگاه براي من كاخ بزرگي بساز، شايد من به خداي موسي پي ببرم. و به راستي من او را از دروغگويان ميپندارم».
وَاسْتَكْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنَا لَا يُرْجَعُونَ و فرعون و سپاهيانش به ناحق تكبر ورزيدند و پنداشتند كه آنان به سوي ما بازگردانده نميشوند.
فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ پس ما او و سپاهيانش را گرفتيم، آنگاه آنان را به دريا افكنديم. پس بنگر سرانجام ستمكاران چگونه بود؟!
وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنصَرُونَ و آنان را پيشواياني گردانديم كه به سوي آتش [دوزخ] فرا ميخواندند، و روز قيامت ياري نميشوند.
وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ هُم مِّنَ الْمَقْبُوحِينَ و در اين دنيا لعنتي بدرقة راهشان كرديم،و در روز قيامت از زمرة دور داشتگان هستند.
فَلَمَّا جَاءهُم مُّوسَى بِآيَاتِنَا بَيِّنَاتٍ موسي كه رسالت پروردگارش را دريافت كرده بود و همراه با معجزات روشن كه به وضوح بر آنچه به آنها ميگفت دلالت ميكرد، و هيچ كمبود و غموضي در آن نبود، به سراغ آنها رفت و چون موسي به نزد آنها آمد، قَالُوا از روي ستمگري و تكبر و عناد گفتند مَا هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّفْتَرًى اين چيزي جز جادوي به هم بافته نيست. و فرعون آنگاه كه حق آشكار گرديد و باطل نابود شد، و رؤسا و سراني كه حقايق امور را ميدانستند در برابر حق سر تسليم فرود آوردند، گفت: انه لكبيركم الذي علمكم السحر همانا موسي بزرگ و استاد شماست كه جادو را به شما آموخته است. فرعون آدم هوشيار و ناپاكي بود و مكرورزي و نيرنگ و حيلهگري او را به جايي رساند كه چنين گفت، حال آنكه ميدانست، ما انزل هولاء الا رب السموات و الارض كه اينها را جز پروردگار آسمانها و زمين نازل نكرده است، اما بدبختي و شقاوت بر وي غالب آمد.
وَمَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ و ما نشنيدهايم كه چنين چيزي در ميان نياكان ما بوده باشد. آنها در اين باره دروغ ميگفتند، زيرا خداوند يوسف را قبل از موسي فرستاده بود. همانطور كه خداوند متعال فرموده است: و به راستي كه پيش از اين يوسف با معجزات [فراواني] به نزد شما آمد ولي شما از آنچه او آورده بود در شك و ترديد بوديد تا اينكه درگذشت، و شما گفتيد: بعد از او هرگز خداوند پيامبري را مبعوث نخواهد كرد. اينگونه خداوند هر كس را كه اسرافكار و متردد باشد گمراه مينمايد.
آنها گمان بردند كه آنچه موسي آورده است جادو و گمراهي ميباشد و آنچه آنها بر آن هستند هدايت است. پس موسي گفت: رَبِّي أَعْلَمُ بِمَن جَاء بِالْهُدَى مِنْ عِندِهِ وَمَن تَكُونُ لَهُ عَاقِبَةُ الدَّارِ يعني گفتگو با شما فايدهاي ندارد، و روشنگري معجزات در مورد شما مفيد واقع نميگردد، و شما جز ادامه دادن به گمراهي و لجاجت و اصرار بر كفرتان چيزي را نميپذيريد. بنابراين خداوند متعال بهتر ميداند كه راهيافته و گمراه كيست، و سرانجام نيك سراي آخرت از آن چه كسي ميباشد؟! إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ بيگمان ستمكاران رستگار نميشوند. پس سرانجام نيك از آن موسي و پيروانش گرديد، و آنها رستگار و كامياب شدند، و فرعون و اطرافيانش به سرانجام بدي گرفتار آمدند.
وَقَالَ فِرْعَوْنُ و فرعون با جسارت در محضر پروردگارش، و گول زدن قوم نادان خود گفت: يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرِي يعني فقط من خدا و معبود شما هستم! و اگر خداي ديگري بود از حال وي باخبر ميشدم. به دورانديشي و احتياط كامل فرعون بنگريد كه او نگفت: «شما غير از من خداي ديگري نداريد». بلكه گفت: «خداي ديگري را نميشناسم»، چون فرعون نزد قومش دانا و برتر شمرده ميشد و هر چه ميگفت آن را حق و درست ميپنداشتند، و به هر چه دستور ميداد از او اطاعت ميكردند. پس وقتي سخني را گفت كه از آن احتمال را نفي كند. پس به هامان گفت: فأَوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ عَلَى الطِّينِ اي هامان! آتشي بر گل بيافروز، و خشتها و آجرهاي محكم بساز، فَاجْعَل لِّي صَرْحًا و براي من كاخ بلندي درست كن، لَّعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ شايد خداي موسي را ببينم. و به راستي من او را از دروغگويان ميپندارم، اما اين گمان را ثابت ميكنيم، و دروغ موسي را به شما نشان ميدهيم. پس نگاه كن به جسارت بزرگ فرعون بر خدا كه هيچ انساني چنين جسارتي نكرده است! فرعون موسي را تكذيب كرد و ادعا نمود كه او خداست، و گفت:خدايي ديگر غير از خودش را نميشناسد. و اسبابي را فراهم كرد تا به خداي موسي برسد، و همة اين كارها را براي فريب و گولزدن انجام داد. اما شگفتا سران و بزرگاني كه گمان ميبردند آنها بزرگان حكومت و سلطنت هستند و كارهاي آن را سامان ميدهند چگونه فرعون عقلهايشان را به بازي، و آنها را به تمسخر و ناداني گرفت. و اين به خاطر فسق و تباهكاريشان بود، چرا كه فسق و فجور تبديل به صفت و ويژگيآنها شده، و در وجودشان ريشه دوانده بود.
دينشان فاسد گرديد و به دنبال آن عقلهايشان نيز فاسد شد. بار خدايا! پايداري بر مسير ايمان را از تو ميخواهيم، و از تو ميطلبيم بعد از اينكه ما را هدايت نمودي دلهاي ما را منحرف مگردان، و از جانب خويش رحمتي به ما عطا كن. بيگمان تو بسيار بخشنده هستي.
خداوند متعال ميفرمايد: وَاسْتَكْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ فرعون و لشكريانش در زمين بر بندگان خدا استكبار ورزيدند، و بدترين شكنجه و عذاب را به آنها رساندند، و در برابر پيامبران و معجزاتي كه آورده بودند استكبار ورزيدند، و آن معجزات را تكذيب كردند و ادعا نمودند كه آنچه بر آن هستند از نشانههايي كه پيامبران آوردهاند بهتر و برتر است، وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنَا لَا يُرْجَعُونَ و گمان بردند كه آنها به سوي ما بازگردانده نميشوند و به همين خاطر اين چنين جسارت نمودند. و اگر ميدانستند كه آنها به سوي خدا باز ميگردند كارهايي را كه از آنها سر ميزد،انجام نميدادند.
فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ پس وقتي كه عناد و سركشي آنها ادامه يافت، او و لشكريانش را فرو گرفتيم، فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ و آنان را به دريا افكنديم. بنگر كه سرانجام ستمگران چگونه شد؟! سرانجام آنها بدترين سرانجامي بود، كه عقوبت هميشگي دنيا را به دنبال داشت و به عقوبت اخروي متصل شد.
وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ و فرعون و سران دربار او را از پيشواياني گردانديم كه به انها اقتدا ميشود و مردماني به دنبال آنها به سوي سراي خواري و شقاوت گام بر ميدارند. وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنصَرُونَ و روز قيامت از عذاب خدا نجات داده نميشوند. پس آنها بسيار ناتوانتر از آن هستند كه عذاب را از خود دور نمايند، و به جاي خدا ياور و مددكاري ندارند.
وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً و اضافه بر عقوبت و رسواييشان، لعنتي در اين دنيا در عقبشان فرستاديم؛ نفرين ميشوند و مردم از آنها به بدي ياد ميكنند و آنان را مورد مذمت و نكوهش قرار ميدهند و اين چيزي است كه مشاهده ميشود. پس آنها پيشوايان و سران نفرين شدگان دنيا هستند. وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ هُم مِّنَ الْمَقْبُوحِينَ و روز قيامت از دور داشتگان هستند و كارهايشان زشت شمرده ميشود، و هم خداوند بر آنها خشمگين است، و مردم نيز از آنها متنفرند و خودشان نيز از خويشتن بيزارند.
آيهي 48-43:
وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ مِن بَعْدِ مَا أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ الْأُولَى بَصَائِرَ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لَّعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ و ما به راستي بر موسي كتاب آسماني نازل كرديم بعد از آنكه اقوام روزگاران پيشين را نابود نموديم، تا براي مردم ماية بينش و وسيله هدايت و رحمت باشد و تا ايشان پند پذيرند.
وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنَا إِلَى مُوسَى الْأَمْرَ وَمَا كُنتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ [اي محمد] و تو در جانب غربي [كوه طور] نبودي، در آن دم كه فرمان نبوت را به موسي ابلاغ كرديم، و تو حضور نداشتي.
وَلَكِنَّا أَنشَأْنَا قُرُونًا فَتَطَاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ وَمَا كُنتَ ثَاوِيًا فِي أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَلَكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ در حقيقت ما نسلهايي را پديد آورديم، آنگاه عمرشان طولاني شد. و تو در ميان اهل مدين نبودي تا آيات ما را بر آنان بخواني ولي اين ما هستيم كه تو را فرستادهايم.
وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَيْنَا وَلَكِن رَّحْمَةً مِّن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِيرٍ مِّن قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ و تو در كنار كوه طور نبودي بدانگاه كه ما ندا داديم،ولي [وحي] از روي رحمتي از سوي پروردگارت [آمد] تا گروهي را بيم دهي كه قبل از تو بيم دهندهاي پيش ايشان نيامده است، شايد آنان پند پذيرند.
وَلَوْلَا أَن تُصِيبَهُم مُّصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَيَقُولُوا رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اگر [پيش از فرستادن پيامبر] بلا و عذابي به خاطر اعمالشان گريبانگيرشان ميگرديد، ميگفتند: «پروردگارا! چرا به سوي ما پيامبري نفرستادي تا از آيات تو پيروي كنيم و از مؤمنان باشيم؟!
فَلَمَّا جَاءهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا لَوْلَا أُوتِيَ مِثْلَ مَا أُوتِيَ مُوسَى أَوَلَمْ يَكْفُرُوا بِمَا أُوتِيَ مُوسَى مِن قَبْلُ قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا وَقَالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كَافِرُونَ پس چون حق از سوي ما برايشان آمد، گفتند:«چرا مانند آنچه كه به موسي داده شده بود بدو داده نشده است؟». آيا به آنچه پيش از اين به موسي داده شده كفر نورزيدهاند؟ گفتند: «اين دو جادو هستند كه يكديگر را پشتيباني ميكنند». و گفتند: «ما همه را انكار ميكنيم».
وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ و همانا موسي كتاب تورات داديم، مِن بَعْدِ مَا أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ الْأُولَى پس از آنكه اقوام روزگاران پيشين را نابود كرديم، كه آخرين آنها فرعون و لشكريانش بودند. و اين دليلي است بر اين كه بعد از نازل شدن تورات مردم به صورت دستهجمعي هلاك نشدهاند، و جهاد با شمشير مشروع شد. بَصَائِرَ لِلنَّاسِ كتابي كه خداوند بر موسي نازل كرد در آن چيزهايي بود كه مردم در پرتو آن آنچه را كه به آنها فايده ميداد و آنچه را كه به آنها زيان ميرساند ميديدند. پس حجت بر گناهكار اقامه ميگردد، و مؤمن از آن بهرهمند ميشود، و رحمتي براي او و ماية هدايتش به راه راست است. بنابراين فمرود: وَهُدًى وَرَحْمَةً لَّعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ و مايه هدايت و رحمت است، باشد كه پند پذيرند.
پس از آنكه خداوند اين داستانهايغيبي را براي پيامبرش حكايت كرد، بندگان را آگاه نمود. كه اينها اخبار غيبي هستند كه پيامبر جز از طريق وحي راهي براي دانستنشان ندارد. بنابراين فرمود: وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ اي پيامبر! تو در جانب غربي كوه طور نبودي، إِذْ قَضَيْنَا إِلَى مُوسَى الْأَمْرَ وَمَا كُنتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ آنگاه كه فرمان نبوت را به موسي داديم، و تو را در آنجا حضور نداشتي تا گفته شود از اين طريق اين خبر به او رسيده است.
وَلَكِنَّا أَنشَأْنَا قُرُونًا فَتَطَاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ و ما اقوام و نسلهايي را پديد آورديم و زمانهاي طولاني بر آنان گذشت، پس علم از بين رفت و نشانههاي آنان فراموش شد. پس زماني كه به شدت به تو و به آنچه ما به تو وحي كردهايم نياز بود، تو را فرستاديم، وَمَا كُنتَ ثَاوِيًا فِي أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا و تو در ميان اهل مدين اقامت نداشتي تا به آنان بياموزي و از آنان يادبگيري، تا گفته شود آنچه در مورد موسي گفتهاي از آنجا به تو رسيده است. وَلَكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ ولي خبري كه در مورد موسي آوردهاي اثري از آثار نبوت و رسالت تو ميباشد. و اگر اين وحي را نفرستيم راهي براي آگاه شدن از آن نداري.
وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَيْنَا و تو در كنار كوه طور نبودي بدانگاه كه ما موسي را ندا داديم و به او دستور داديم تا به نزد قوم ستمگر برود و رسالت و پيام ما را به آنان برساند، و نشانهها و معجزات ما را به آنها نشان بدهد؛ نشانههايي كه براي تو حكايت كرديم. منظور اين است ماجراهايي كه براي موسي عليهالسلام در اين اماكن اتفاق افتاد و ما آن را بدون كم و زياد و آنگونه كه بودند براي تو حكايت نموديم از دو حال خالي نيستند:
يا اينكه تو در آنجا حضور داشتهاي، يا به محل وقوع آن رفته و آن را از اهل آن ديار ياد گرفتهاي. پس اگر چنين باشد اين بدان معني است كه تو پيامبر خدا نيستي، چون كارهايي كه انسان ميبيند و ميخواند و از آن خبر ميدهد، امور مشتركي هستند كه ويژه پيامبران نميباشد. اما معلوم است كه چنين نميباشد و تو در آنجا نبودهاي، و دشمنان تو اين را نيك ميدانند.
پس امر دوم مقرر ميگردد، و آن اينكه اين اخبار از جانب خداوند و به وسيلةوحي به تو رسيده است. پس صحت رسالت تو با دليل قطعي ثابت شد، و خداوند با فرستادن تو بر بندگان رحم نمود، بنابراين فرمود: وَلَكِن رَّحْمَةً مِّن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِيرٍ مِّن قَبْلِكَ ولي از روي رحمتي از سوي پروردگارت وحي و رسالت به سوي تو آمد، تا گروهي را بيم دهي كه پيش از تو بيم دهندهاي به نزد ايشان نيامده است. يعني عرب و قريش كه قبل از آمدن پيامبر رسالت و پيامبري در ميان آنها نبوده است.
لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ باشد كه خير و خوبيرا به ياد آورند و آن را انجام دهند، و شر را بشناسند و رهايش كنند. پس بر اساس جايگاهي كه تو داري، بر آنها لازم بود كه بيدرنگ به تو ايمان آورند و شكر اين نعمت را به جاي آورند كه مقدار و اندازة آن را نميتوان تعيين كرد و شكر حقيقي آن را نميتوان ادا نمود. و بيم دادن عربها از سوي پيامبر به اين معني نيست كه او به سوي غيرعرب فرستاده نشده است. او عرب بود و قرآني كه بر وي نازل شد به زبان عربي است، و اولين كساني كه دعوت او را پديرفتند عرب بودند. پس در اصل او به سوي آنها فرستاده شده، اما دعوت او ديگران را نيز در بر ميگيرد. همانطور كه خداوند متعال فرموده است: أكان للناس عجباً أن أوحينا إلي رجلٍ منهم أن أنذر الناس ايا براي مردم شگفتآور است كه به مردي از آنها وحي نموديم كه مردم را بترساند. قل يا ايها الناس اني رسول الله اليكم جميعاً بگو: «اي مردم! من فرستادة خدا به سوي همة شما هستم».
وَلَوْلَا أَن تُصِيبَهُم مُّصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ و اگر پيش از فرستادن پيامبر، عذابي به خاطر كفر و گناهانش گريبانگيرشان ميگرديد، ميگفتند:«پروردگارا! چرا به سوي ما پيامبري نفرستادي تا از آيات تو پيروي كنيم؟ يعني اي محمد! تو را فرستاديم تا دليل و سخني نداشته باشند.
فَلَمَّا جَاءهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا پس چون حقي كه در آن هيچ شك و ترديدي نيست از سوي ما برايشان آمد، و آن حق قرآن است كه آن را بر تو وحي نموديم، قَالُوا آنها با تكذيب كردن و با اعتراض بيجا گفتند: لَوْلَا أُوتِيَ مِثْلَ مَا أُوتِيَ مُوسَى چرا همانند آنچه كه به موسي داده شده به او داده نشده است؟! يعني چرا يك دفعه كتابي بر او نازل نشده است؟[آنها ميگفتند:] چون اين كتاب به صورت پراكنده نازل ميشود پس از جانب خدا نيست آنان چه دليلي بر صحت اين گفته دارند؟و چه شبههاي ايجاد ميشود مبني بر اينكه چون به صورت متفرق نازل شده است از جانب خدا نيست؟!
اينگونه نيست كه شما تصور ميكنيد، بلكه از انجا كه اين قرآن بسي كامل است و خداوند به رسول خود توجه و عنايت فراواني دارد، آن را به صورت متفرق و جدا جدا نازل كرده است تا دل پيامبرش را با آن استوار بدارد و بر ايمان مؤمنان بيفزايد. ولا ياتونك بمثل الا جئنك بالحق واحسن تفسيراً و آنان براي تو هيچ مثلي نميآورند مگر اينكه ما حق را برايت آوردهايم و بهترين تفسير و توضيح را از آن ارائه دادهايم.
و آنها كه قرآن را با كتاب موسي مقايسه ميكنند، خودشان اين قياس را نقض كردهاند. آنها چگونه قرآن را با كتابي مقايسه ميكنند كه به آن كفر ورزيده و به آن ايمان نياوردهاند؟ بنابراين فرمود: أَوَلَمْ يَكْفُرُوا بِمَا أُوتِيَ مُوسَى مِن قَبْلُ قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا آيا به آنچه پيش از اين به موسي داده شده است كفر نورزيدهاند؟ و گفتند: قرآن و تورات دو [نسخه از] جادو هستند كه در جادو و گمراه كردن مردم همديگر را پشتيباني و ياري ميكنند. وَقَالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كَافِرُونَ و گفتند: ما هيچكدام را قبول نداريم. پس ثابت شد كه اين قوم ميخواهند حق را بدون دليل باطل كنند، و حق را با چيزي نقض نمايند كه با آن نقض نميشود. و سخنان متضاد و متناقضي ميگويند، و اين حالت هر كافري است. بنابراين تصريح كرد كه آنها به هر دو كتاب و هر دو پيامبر كفر ورزيدهاند، وَقَالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كَافِرُونَ ما به هر دو كافر هستيم. ولي آيا كفر ورزيدنشان به اين دو كتاب به خاطر طلب حق و پيروي كردن از چيزي است كه نزد آنهاست و از قرآن و تورات بهتر است؟! يا فقط از روي هويپرستي چنين ميكنند؟!
آيهي 51-49:
قُلْ فَأْتُوا بِكِتَابٍ مِّنْ عِندِ اللَّهِ هُوَ أَهْدَى مِنْهُمَا أَتَّبِعْهُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ بگو: «اگر راست ميگوييد از نزد خداوند كتابي هدايتگرتر از اين دو [كتاب] بياوريد تا من از آن پيروي كنم».
فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ پس اگر سخن تو را نپذيرفتند، بدان كه تنها از خواستههاي خود پيروي ميكنند، و كيست گمراهتر از كسي كه بدون راهنمايي از [سوي] خداوند از هوي و هوس خود پيروي ميكند؟! بيگمان خداوند گروه ستمكاران را هدايت نميكند.
وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ و همانا [اين] سخن را براي آنان پياپي در ميان آورديم تا پند پذيرند.
خداوند آنها را در تنگنا قرارداد و فرمود: قُلْ فَأْتُوا بِكِتَابٍ مِّنْ عِندِ اللَّهِ هُوَ أَهْدَى مِنْهُمَا بگو: شما از نزد خداوند كتابي بياوريد كه از قرآن و تورات هدايت بخشتر باشد، أَتَّبِعْهُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ تا من از آن پيروي كنم. اگر شما راست ميگوييد. ولي آنها و ديگران راهي براي آوردن كتابي همانند تورات و قرآن ندارند، زيرا از زماني كه خداوند جهان را آفريده است از نظر علم و هدايت و رحمت براي مردم كتابي همانند اين دو كتاب نفرستاده است. و اين نهايت انصاف دعوتگر است، چرا كه ميگويد: هدف من [بيان] حق و هدايت و راهنمايي است، و من اين كتاب را برايتان آوردهام كه مشتمل بر حق و هدايت و راهيابي است، و مطابق با كتاب موسي ميباشد.
پس بر همة ما لازم است كه به اين دو كتاب باور بداريم، و از آنها پيروي كنيم، چون عين هدايت و حقيقت هستند. پس اگر شما از طرف خداوند براي من كتابي بياوريد كه از تورات و قرآن هدايتگرتر باشد من از آن پيروي ميكنم، و گر نه، حق و هدايتي را كه شناختهام براي چيزي كه هدايت و حق نيست ترك نميكنم.
فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ و اگر پيشنهاد تو را نپذيرفتند و كتابي هدايت بخشتر از قرآن و تورات نياوردند، فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءهُمْ بدان كه آنها از هوي و هوس خود پيروي ميكنند. يعني بدان كه پيروي نكردن آنها از تو به اين معني نيست كه آنها به سوي حقي ميروند كه آن را ميشناسند، و به سوي هدايت گام بر نميدارند، بلكه آنها فقط از خواستههاي نفس خود پيروي ميكنند. وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ و كيست گمراهتر از كسي كه از هوي و هوس خود پيروي كند، بدون اينكه از جانب خدا بدان رهنمود شده باشد؟! پس اين از گمراهترين مردم است، چرا كه هدايت و راه راست كه انسان را به خدا و سراي بهشت ميرساند به او عرضه شد، اما بدان توجه نكرد و به آن روي نياورد، و هوي و هوسش او را به در پيش گرفتن راهي كه انسان را به هلاكت و بدبختي ميرساند فرا خواند، و از آن پيروي كرد، و هدايت را رها نمود. پس آيا گمراهتر از چنين كسي وجود دارد؟! اما ستمگري و تجاوز و تنفر از حق او را بر آن داشت تا بر گمراهياش باقي بماند، و خداوند او را هدايت نكند. بنابراين فرمود: إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ بيگمان خداوند گروه ستمكاران را هدايت نميكند يعني آنها كه ستمگري و عناد تبديل به صفت و ويژگيشان شده است، هدايت برايشان آمد ولي آن را دور انداختند، و هوي و هوس به آنها عرضه شد پس از آن پيروي كردند. درهاي هدايت را به روي خود گشودند. پس آنان در گمراهي و ستمگريشان سرگشتهاند و در هلاكت و بدبختي خود سرگردانند.
و اين كه فرمود: فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءهُمْ دليلي است بر اينكه هر كس سخن پيامبر را قبول نكند و به گفتهاي روي بياورد كه با سخن پيامبر مخالف باشد، به هدايت روي نياورده بلكه به سوي هوي و هوس رفته است.
وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ و ما سخنان قرآن را پياپي و به تدريج نازل كرديم چون به آنها لطف داشتيم، و [نسبت به آنان] مهربان بوديم. لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ باشد كه آنها بدانگاه كه آيات قرآن برايشان تكرار ميشود؟ و دلايل آن به هنگام نياز بر آنها نازل ميگردد پند پذيرند.
پس نازل شدن قرآن به صورت متفرق و جدا جدا براي آنها ماية رحمت بود. پس چرا به منافع خود معترضند؟!
فوايد و درسهايي كه در اين داستان شگفانگيز وجود دارد:
1-فقط مؤمنان از نشانههاي خدا و عبرتهاي او و حوادثي كه در ميان امتهاي گذشته پديد آورده است استفاده مينمايند. پس بنده به اندازة ايماني كه دارد، عبرت ميآموزد. و خداوند به خاطر مؤمنان اين داستانها را ذكر ميكند، و به ديگران توجهي نمينمايند، و اصولاً آنها از اين داستانها نور و هدايتي به دست نميآورند.
2- هر گاه خداوند متعال چيزي را بخواهد، اسباب آن را فراهم ميكند، و آن را كم كم و به تدريج ميآورد، نه اينكه آن را يكباره بياورد.
3- امتهاي مستضعف گر چه در اوج ناتواني و ضعف قرار داشته باشند، نبايد در رابطه با گرفتن حق خود تنبلي كنند. ونبايد نااميد شوند، به خصوص وقتي كه مورد ستم و ظلم قرار گرفتند. همانطور كه خداوند بنياسرائيل را كه امت ضعيفي بودند از بند اسارت فرعون، و سران قوم او نجات داد، و آنها را در زمين قدرت و ثروت بخشيد، و آنها را مالك و صاحب شهرهايشان گردانيد.
4- هر ملتي كه خوار و ذليل باشد و حق خود را نگيرد و از آن دفاع نكند دين و دنيايش سامان نمييابد، و نميتواند امور ديني و دنيوي خود را رهبري كند.
5- خداوند نسبت به مادر موسي لطف كرد، و مژده داد كه فرزندش را به او باز ميگرداند، و او را از زمرة پيامبران خواهد گرداند، و از اين طريق مصيبت را برايش آسان نمود.
6- خداوند برخي سختيها را براي بندهاش مقدر مينمايد تا در پس آن به شادي برسد، شاديهايي كه بزرگتر از اين رنجهاست، و يا شر و بلاي بزرگتري را از او دور مينمايد. همانطور كه غم شديد و اندوه بزرگي را براي مادر موسي مقدر كرد، و آن وسيلهاي شد براي اينكه فرزندش به او برگردد، به صورتي كه آرامش يابد و ماية روشني چشم او باشد، و هر چه بيشتر اسباب شادي او را فراهم بكند.
7- داشتن ترس از مردم با ايمان تضادي ندارد، و ايمان را از ميان نميبرد. همانطور كه براي مادر موسي و خود موسي چنين هراسهايي پيش آمد.
8- ايمان اضافه و كم ميشود، و يكي از بزرگترين چيزهايي كه ايمان را اضافه ميگرداند، و يقين به وسيلة آن كامل ميشود، شكيبايي و صبر نمودن به هنگام پريشانيهاست. و اين خداوند اس كه به هنگام اضطراب و آشفتگي او را پايدار و استوار ميگرداند. همانطور كه خداوند متعال فرموده است: لولا أن ربطنا علي قلبها لتكون من المؤمنين اگر دلش را استوار نميساختيم تا از باورداشتگان باشد نزديك بود آن را آشكار سازد. يعني تا ايمانش با آن بيشتر گردد و قلبش آرام بگيرد.
9- بزرگترين نعمت خدا بر بندهاش، و بزرگترين كمك خدا به او اين است كه به هنگام خطرها وهراسها دلش را استوار و پايدار بگرداند، چون اگر دلش استوار و پابرجا باشد ميتواند سخن درست بگويد و كار درست انجام دهد. به خلاف كسي كه همواره در اضطراب و ترس قرار دارد و فكر و عقلش را از دست ميدهد و در چنين حالتي نميتواند از وجود خويش استفاده نمايد.
10- اگر بنده بداند كه قضا و تقدير و وعدة الهي نافذ است، و حتماً انجام خواهد شد، اتخاذ اسبابي را ترك نميكند كه به بكارگيري آن دستور داده شده است، زيرا استفادةاز اسباب با ايمان و اعتقاد ديني تضادي ندارد. خداوند به مادر موسي وعده داد كه فرزندش را به او باز ميگرداند،با وجود اين او براي بازگرداندن فرزندش تلاش كرد و خواهرش را فرستاد تا او را بجويد.
11- زن ميتواند براي تأمين نيازهاي خود از خانه بيرون برود، و ميتواند در اين زمينه با مردان سخن بگويد، البته به شرطي كه ترس روي دادن امر غيرشرعي وجود نداشته باشد. همانطور كه خواهر موسي و دو دختر مديني چنين كردند.
12- جايز است در مقابل سرپرستي نمودن، و شيردادن و راهنمايي كردن، به كسي كه سرپرستي مينمايد و شير ميدهد مزد داد.
13- يكي از رحمتهاي خداوند نسبت به بندة ضعيفش كه ميخواهد او را مورد تكريم قرار دهد اين است كه معجزات خود را به او نشان دهد، و او را از دلايل خويش آگاه بگرداند تا ايمانش افزوده گردد. همانطور كه خداوند موسي را به مادرش بازگرداند تا بداند كه وعدة او حق است.
14- كشتن كافري كه پيمان بسته است، يا بر اساس عرف موجود در جامعه [خون و آبرويش] مصون است، جايز نيست، زيرا موسي كشتن قبطي كافر را گناه شمرد و به خاطر اين گناه از خداوند آمرزش خواست.
15- هر كس مردم را به ناحق بكشد، از ستمگران به حساب ميآيد؛ آنهايي كه در زمين فساد و تباهي ميكنند.
16- هر كس مردم را به ناحق بكشد و گمان برد كه او ميخواهد در زمين اصلاح كند و گناهكاران را بترساند، دروغ ميگويد، و او فسادكار و تباهكار است. همانطور كه خداوند سخن قبطي را حكايت كرده است: ان تريد الا أن تكون جباراً في الارض و ما تريد أن تكون من المصلحين تو در زمين جز اين نميخواهي كه ستمگر باشي، و نميخواهي از اصلاحگران باشي. كه خداوند سخن قبطي را تاييد نمود، و آن را به صورت انكار بيان نكرده است.
17- اگر كسي فردي را از آنچه كه در مورد او گفته شده است خبر دهد، به قصد اينكه او را از بلايي نجات بدهد، اين امر سخنچيني محسوب نميشود، بلكه انجام چنين كاري واجب است. همانطور كه آن مرد، موسي را خبر داد، چون خيرخواه موسي بود و ميخواست وي را نجات دهد.
18- هر گاه انسان ترس آن را داشت كه در صورت اقامت در جايي كشته يا متضرر شود، نبايد خودش را به هلاكت بياندازد، بلكه بايد از آن جا برود. همانطور كه موسي چنين كرد.
19- در صورتي كه دو فساد وجود داشته باشند، وچارهاي نباشد جز اين كه انسان مرتكب يكي شود، بايد مرتكب فساد كوچكتر شود.همانگونه كه موسي وقتي در ميان اين دو راه قرار گرفت:يا در مصر بماند و كشته شود و يا به يكي از شهرهاي دور دست برود كه راه آن را بلد نبود و راهنمايي جز خدا نداشت- اما در اين گزينه بيشتر اميد سلامتي وي ميرفت- موسي همين كار را كرد.
20- كسي كه داراي علم و دانش است و در مواردي بايد اظهار رأي نمايد، اگر از ميان دو قول هيچ يك از ديدگاه او ارجح نبود بايد از پروردگارش بخواهد تا او را راهنمايي كند، و از او بخواهد تا او را به آنچه كه درست است هدايت كند. اين در حالي است كه هدفش حق باشد و براي رسيدن به آن تلاش نمايد، زيرا هر كس چنين باشد خداوند او را ناكام نميگرداند. همانطور كه موسي به طرف «مدين» رفت و گفت عسي ربي أن يهديني سوآء السبيل اميد است كه پروردگار مرا به راستاي راه هدايت كند.
21- مهرورزي با مردم، و نيكي كردن با آشنا وناآشنا از اخلاق پيامبران است. و يكي از انواع نيكوكاري آب دادن به گوسفندان وكمك كردن به افراد ناتوان است.
22- مستحب است انسان وقتي كه دعا ميكند حالت خود را توضيح دهد، گر چه خداوندحالت او را ميداند، چون خداوند متعال تضرع و اظهار ذلت و بينوايي بندهاش را دوست دارد. همانگونه كه موسي گفت رب اني لما انزلت الي من خير فقيرٍ خدايا! به هر خيري كه به سوي من بفرستي نيازمندم.
23- حيا و آزرم_ به خصوص براي بزرگان از اخلاقهاي پسنديده است.
24- نيكيكردن در برابر نيكي ديگران همواره عادت و شيوة امتهاي گذشته بوده است.
25- هر گاه انسان كاري را براي رضاي خدا انجام بدهد، سپس در مقابل آن با او نيكي شود، بدون اينكه او چنين هدفي داشته باشد، به سبب اينكه نيكياش جبران شده است مورد سرزنش قرار نميگيرد. همانطور كه موسي پاداش نيك مرد اهل مدين را پذيرفت، بدون اينكه خودش به دنبال مزدي باشد. چرا كه در دلش چشم داشت پاداشي نداشت.
26- جايز است كسي را به كار گرفت و به وي مزد داد، و ميتوان كسي را اجير كرد تا گوسفندان را بچراند، يا كارهايي را انجام دهد كه خودش نميتواند آنها را انجام بدهد، و مزد آن طبق عرف وعادت معين ميگردد.
27- اشكالي ندارد كسي به ديگري بگويد: يكي از اين دختران من را به اختيار خودت- به عنوان همسر- انتخاب كن.
28- گرفتن اجازه در مقابل منفعت جايز است، گر چه آن منفعت ازدواج هم باشد.
29- بهترين كارگر آن است كه نيرومند وامانتدار باشد.
30- يكي از فضايل اخلاقي اين است كه انسان برخورد خود را با خدمتگذارش نيك بگرداند، و در كار كشيدن از او بر وي سخت نگيرد. چرا كه خداوند متعال ميفرمايد: و مآ أريد أن أشق عليك ستجدني إن شاء الله من الصلحين نميخواهم بر تو سختگيري كنم، اگر خدا بخواهد مرا از شايستگان خواهي يافت.
31- بستن عقد اجاره و ديگر عقدها بدون گرفتن شاهد و گواه جايز است، چون فرمود:والله علي ما نقول وكيل و خداوند بر آنچه ميگوييم گواه است.
32- يكي از نشانههاي آشكار، ومعجزات روشن خدا تبديل كردن عصا به مار، و سفيد و درخشان نمودن دست موسي بود، بدون اينكه بر اثر عيبي باشد. نيز مصون داشتن موسي و هارون از شر فرعون، و از غرق شدن از ديگر معجزا آشكار خداوند است كه در اين حكايت بيان شدهاند.
33- از بزرگترين گناهان اين است كه انسان پيشوا و رهبر شر و بدي باشد، و اين بر حسب مخالفت او با آيات و نشانههاي خداست. همانطور كه بزرگترين نعمتي كه خداوند به بندهاش ارزاني كرده اين است كه راهنما و رهبر خير باشد.
34- اين داستان بر صحت رسالت محمد (ص) دلالت مينمايد، كه به صورت مفصل و مطابق با واقعيت به آن پراخته و آن را حكايت كرده، و پيامبران را با آن تصديق كرده، و حق آشكار را به وسيلة اين اخبار تاييد نموده است، بدون اينكه پيامبر در زمان يكي از اين رخدادها حضور داشته باشد، و يا آن محل را مشاهده كرده باشد، و درسي را نيز نخوانده بود كه به بحث و بررسي پيرامون اين چيزها بپردازد، و با يكي از اهل علم نيز همنشيني نكرده بود. و اينها فقط پيام و رسالت خداوند بخشنده و مهربان ميباشند؛ وحي و پيام آسماني است كه خداوند بزرگوار و بخشنده بر او نازل كرده است تا قومي را كه جاهل، و از هشدارها و پيامبران غافل بودند، بيم دهد.
پس درود و سلام خدا بر كسي باد كه تا سخن برآورد معلوم شد او پيامبر خداست، و كساني كه عقلهاي روشن دارند، معترفند كه امر و نهي او از جانب خدا است. و شريعتي كه او آورده از سوي پروردگار جهانيان است، و اخلاق خوبي كه خوي اوست جز از برترين انسانها سر نميزند. دين او و امت او به پيروزي آشكاري دست يافتند تا جايي كه دينش به تمام جهانيان رسيد، و امت از بزرگترين شهرها را با شمشير فتح كردند و دلهاي اهالي آن جا را با دانش و ايمان به دست آوردند.
به همين جهت كه ملتهاي مخالف و پادشاهان كافر همواره از يك كمان به آن شليك ميكنند و براييش توطئهچيني مينمايند و در صدد خاموش كردن و از بين بردن آن از روي زمين هستند، حال آنكه خداوند چراغ آن را برافروخته است و همواره در حال رشد و نورافشاني است، و نشانهها و دلايل آن آشكارتر و چيرهتر ميگردد. و در هر مقطع زماني چيزهايي از آيت و نشانة خدا آشكار ميشود كه مايه عبرت و هدايت جهانيان است، و نور و بينشي است براي آنهايي كه به دقت مينگرند.
آيهي 55-52:
الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ مِن قَبْلِهِ هُم بِهِ يُؤْمِنُونَ كساني كه پيش از اين [قرآن] به آنان كتاب دادهايم به آن ايمان ميآورند.
وَإِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّنَا إِنَّا كُنَّا مِن قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ و چون [قرآن] بر آنان خوانده شود، ميگويند: «به آن ايمان آورديم، چرا كه آن حق ميباشد و از سوي پروردگار ماست. ما پيش از [نزول] آن فرمانبردار بوديم».
أُوْلَئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَّرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا وَيَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ اينانند كه به پاس آنكه بردباري ورزيدند پاداششان دو بار به آنان داده ميشود، و بدي را با نيكي از ميان بر ميدارند، و از آنچه به آنان روزي دادهايم ميبخشد.
وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ لَا نَبْتَغِي الْجَاهِلِينَ و هنگامي كه سخن بيهوده بشنوند، از آن روي ميگردانند و ميگويند: «اعمال ما از آن ما، و اعمال شما از آن شماست. سلام بر شما ما خواهان [همنشيني با] نادانان نيستيم».
خداوند متعال عظمت قرآن و راستي و حقانيت آن را بيان داشته و ميفرمايد عالمان حقيقي آن را ميشناسند و به آن ايمان ميآورند، و اقرار ميكنند كه آن حق است. الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ مِن قَبْلِهِ كساني كه پيش از نزول قرآن به آنها كتاب داديم. و آنها اهل تورات و انجيل هستند و اين كتابها را تعيير نداده و تحريف نكردهاند. هُم بِهِ يُؤْمِنُونَ آنها به اين قرآن و كسي كه آن را آورده است ايمان ميآورند.
وَإِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ و چون قرآن بر آنها خوانده شود، آن را ميشنوند و به آن يقين ميكنند قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّنَا و ميگويند: به آن ايمان آوردهايم، بيگمان آن حق و از جانب پروردگار ماست، چون با آنچه پيامبران آوردهاند موافق، و با آنچه در كتابها ذكر دشه مطابق است، و اخبار صادق و راستيني را در بر دارد، و مشتمل بر اوامر و نواهيي است كه در نهايت حكمت ميباشند.
گفته و شهادت اين گروه مفيد است، چون آنها آنچه را كه ميگويند از روي دانش و بينش است، زيرا آنها آگاه و اهل كتاب هستند، و ديگران كه آن را رد مينمايند، مخالفتشان هيچ شبههاي را ايجاد نميكند، و مخالفت آنها بيدليل است، چون برخي از آنها نادان هستند و برخي خود را به ناداني ميزنند و با حق مخالف ميباشند.
خداوند متعال فرموده است قل امنوا اولا تومنوا ان الذين اوتوا العلم من قبله اذا يتلي عليهم يخزون للاذقان سجدا بگو: به آن ايمان بياوريد يا ايمان نياوريد [سود يا ضرري به خدا نميرسد] همانا كساني كه قبل از نزول قرآن به آنها دانش داده شده است، هنگامي كه قرآن بر آنها خوانده شود به سجده ميافتند.
إِنَّا كُنَّا مِن قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ همانا ما پيش از آن فرمانبردار بوديم. بنابراين ما بر ايمان و اسلامي كه خداوند به ما ارزاني نمود ثابت و پابرجا مانده، و اين قرآن را تصديق نموده و به كتاب اول و آخر ايمان آوردهايم.
و ديگران كه اين كتاب را تكذيب ميكنند اين كارشان ايمان آنها را به كتاب اول [=تورات] نقضها ميكند.
أُوْلَئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَّرَّتَيْنِ كساني كه به دو كتاب قرآن و تورات ايمان آوردهاند دو بار اجر و پاداششان داده ميشود؛ يك بار به خاطر ايمان به كتابهاي پيشين و يك بار به خاطر ايمان به قرآن مزد و پاداش داده ميشوند. بِمَا صَبَرُوا به سبب اينكه بر ايمان شكيبايي ورزيدند و بر عمل پابرجا ماندند و هيچ شبههاي آنها را از ايمان و عمل متزلزل نكرد، و هيچ رياست و شهرتي آنها را از ايمان دور نداشت. وَيَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ و يكي از ويژگيهاي خوب آنان- كه از اثار ايمان درست آنهاست- اين است كه با هر كس نيكي ميكنند، حتي با كسي كه به آنها بدي كرده است. پس با سخن و عمل زيبا با او نيكي ميكنند، و در مقابل بدي او سخن پسنديده و كار زيبا انجام ميدهند، چون آنها به مقام رفيع صاحب اين فضيلت و اخلاق بزرگ واقفند. و كسي جز فرد خوشبخت و سعادتمند به اين مهم دست نمييابد.
وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ و چون و چون سخت بيهوده از فرد جاهلي بشنوند از او روي بر ميتابند، وَقَالُوا و سخن بندههاي خردمند خداوند بخشنده را بر زبان ميآورند و ميگويند: لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ هر كس از ما طبق عمل خودش مجازات خواهد شد، و گناه كسي بر دوش ديگري گذاشته نميشود. و از اين لازم ميآيد كه آنها از سخن لغو و باطل و بيفايدهاي كه جاهلان بر زبان ميرانند بيزاري ميجويند سَلَامٌ عَلَيْكُمْ جز خير و خوبي از ما نميشنويد، و ما به اقتضاي جهالتتان شما را مورد خطاب قرار نميدهيم شما گر چه براي خودتان اين چراگاه زشت را پسنديدهايد ولي ما خود را از آن پاك و بدور ميداريم، و خويشتن را از فرو رفتن در آن حفظ ميكنيم لَا نَبْتَغِي الْجَاهِلِينَ و ما همنشيني با جاهلان را نميپسنديم.
آيهي56:
إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاء وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ [اي پيامبر!] تو نميداني كسي را كه دوست داري هدايت كني، بلكه خداوند هر كس را كه بخواهد هدايت ميكند، و او به هدايت شدگان داناتر است.
خداوند متعال ميفرمايد: تو اي محمد! – و ديگران به طريق- اولي- نميتواني كسي را هدايت كني، گر چه آن فرد را بيش از همةمردم دوست داشته باشي، چون اين كاري است كه مردم نميتوانند آن را انجام دهند، و براي آنها مقدور نيست كه به كسي توفيق هدايت بدهند و ايمان را در قلب وي بيافرينند، بلكه اين كار در دست خداست، و هر كس را كه بخواهد هدايت ميكند، و او بهتر ميداند كه چه كسي صلاحيت هدايت را دارد،، پس او هدايت مينمايد. و او ميداند كه چه كسي شايستة هدايت نيست، پس او را بر گمراهياش باقي ميگذارد.
و اما اين كه خداوند به پيامبرش فرموده است: إِنَّكَ لَتَهْدِي الي صراط مستقيم و بيگمان تو به راه راست هدايت ميكني، منظور از هدايت در اينجا تبيين و راهنمايي است. پس پيامبر (ص) راه راست را بيان ميدارد و مردم را به در پيش گرفتن آن تشويق ميكند، و آنچه را در توان دارد صرف مينمايد تا مردم راه راست را در پيش بگيرند. اما اينكه پيامبر هدايت را در دلهاي مردم بيافريند و آنها را توفيق دهد تا هدايت شوند، هرگز چنين در دست وي نيست.
بنابراين اگر پيامبر توانايي اين كار را داشت عمويش ابوطالب را كه به او نيكي كرد و او را ياري داد و از قومش حفاظت كرد و از پيامبر دفاع نمود، هدايت ميكرد. اما پيامبر اين احسان را به او كرد كه وي را به دين دعوت داد و كاملاً دلسوز و خيرخواه او بود و در اي راه بسيار كوشيد. اما هدايت به دست خداست.
آيهي 59-57:
وَقَالُوا إِن نَّتَّبِعِ الْهُدَى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا أَوَلَمْ نُمَكِّن لَّهُمْ حَرَمًا آمِنًا يُجْبَى إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقًا مِن لَّدُنَّا وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ و گفتند: «اگر همراه تو از هدايت پيروي كنيم از سرزمين خود ربوده ميشويم». آيا آنان را در «حرم امن» جاي ندادهايم، كه فرآوردههاي هر چيزي براي روزي [آنان] از نزد ما به سوي آن سرازير ميشود؟ بلكه بيشترشان نميدانند.
وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا فَتِلْكَ مَسَاكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَن مِّن بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِيلًا وَكُنَّا نَحْنُ الْوَارِثِينَ و چه بسيار شهرها را نابود ساختيم كه [اهالي آنها] در زندگي خود مست و مغرور شده و سركشي كرده بودند. اين خانههاي ايشان است كه بعد از آنان جز مدت اندكي مورد سكونت قرار نگرفته است و ما خودمان مالك و صاحب [ديار آنان] شديم.
وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَمَا كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرَى إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ و پروردگارت هرگز نابود كنندة شهرها نيست، مگر اينكه در كانون آن پيامبري بفرستد كه آيات ما را بر آنان بخواند و ما نابود كنندة شهر و دياري نيستيم مگر اينكه ساكنان آن جا ستمكار باشند.
خداوند متعال خبر ميدهد كه آن دسته از قريش و اهل مكه كه حقيقت را تكذيب ميكردند به پيامبر ميگفتند: إِن نَّتَّبِعِ الْهُدَى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا اگر همراه تو هدايت را بپذيريم، و از آن پيروي كنيم- با كشته شدن و اسارت و غارت شدن اموالمان- از سرزمين خود ربوده ميشويم. چون مردم با تو دشمني و مخالفت ميكنند، پس اگر از تو پيروي كنيم ما را در معرض دشمني با همة مردم را نخواهيم داشت. اين سخن آنها بر بدگماني به خداوند، و اينكه پروردگار دينش را ياري نميكند، و آن را تعالي نميبخشد، دلالت مينمايد. و اينكه خداوند مردم را بر پيروان دينش مسلط ميگرداند و بدترين عذاب را به آنان ميچشانند. و گمان بردند كه باطل بر حق چيره و مسلط ميشود. خداوند با بيان حالتي كه به آنها اختصاص داده است، فرمود: أَوَلَمْ نُمَكِّن لَّهُمْ حَرَمًا آمِنًا يُجْبَى إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقًا مِن لَّدُنَّا آيا آنان را در حرمي پر امن و امان جاي نداديم، كه فرآوردههاي هر چيزي براي روزي آنان از نزد ما به سوي آن سرازير ميشود.
يعني آيا آنها را قدرت و ثروت نبخشيديم و در حرم جاي نداديم به گونهاي كه افراد زيادي به قصد [زيارت] آن ميآيند و مردمان دور و نزديك حرم را احترام ميگذارند، و بر اهالي حرم يورش و هجومي صورت نميگيرد و در هيچ چيزي كمبود ندارند؟!
حال آنكه ترس از همه سو اماكني را كه در اطرافشان هست فراگرفته، و اهالي آن جا در امنيت و آرامش قرار ندارند. پس آنها بايد پروردگارشان را به خاطر اين امنيت كامل كه ديگران از آن برخوردار نيستند، و براي اين روزي فراوان از قبيل ميوهها و خوراكيها و كالاها كه ماية روزي و رفاه آنهاست و از هر جا برايشان آورده ميشود ستايش كنند و خدا را شكر نمايند. وبايد از اين پيامبر بزرگوار پيروي كنند تا از امنيت و آسايش كامل برخوردار شوند.
آنها بايد از تكذيب پيامبر و مغرور شدن و سركشي كردن به خاطر نعمت خدا پرهيز نمايند و بترسند از اينكه امنيت آنها به ناامني و ترس مبدل شود، و بعد از عزتي كه دارند خوار و ذليل گردند. و بعد از آنكه ثروتمند و توانگر هستند فقير و نادار شوند. بنابراين خداوند آنها را از آنچه كه نسبت به امتهاي گذشته انجام گرفت هشدار داده و فرمود: وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا و چه مردمان زيادي را نابود ساختهايم كه به زندگي خود مغرور شده، و رفاه و نعمتهاي زندگي، آنها را غافل كرده بود! و آنها به پيامبران ايمان نياوردند و از آنان غافل و رويگردان شدند. پس خداوند آنان را نابود كرد و نعمتها را از آنها گرفت، و آنان را به عذاب و بلا گرفتار نمود فَتِلْكَ مَسَاكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَن مِّن بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِيلًا اين خانههاي ايشان است كه بعد از آنان متروك گشته و روي آبادي به خود نديده، و جز اندكي مورد سكونت واقع نشده است. وَكُنَّا نَحْنُ الْوَارِثِينَ و ما وارث بندگانيم؛ آنها را ميميرانيم، سپس همة نعمتهايي را كه آنان را از آن برخودار كرديم به ما بر ميگردد، سپس بندگان را به سوي خود باز ميگردانيم و آنان را طبق اعمالشان مجازات ميكنيم.
و از حكمت و رحمت الهي اين است كه امتها را به محض كفر ورزيدنشان و قبل از آنكه با فرستادن پيامبران حجت بر آنها اقامه شود، عذاب نميدهد. بنابراين فرمود: وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا و پروردگارت به سبب كفر و ظلم اهالي شهرها و هلاك كنندهي آنها نبوده است تا اينكه پيامبري رابه مركز و پايتخت آنان نفرستد كه در آن رفت و آمد ميكنند و كارهايشان را در آنجام ميدهند و اخبار آن از آنان پوشيده نيست. كه آيات ما را بر آنها بخواند؛ آياتي كه بر صحت آنچه آورده است و راست بودن آنچه كه آنها را به سوي آن فرا ميخواند دلالت مينمايد. پس سخن او به همة ساكنان آن شهر و آباديهاي دور دست و گوشه و كنار كه گمان ميرود رسالت و پيام او از آنان پوشيده بماند. اما شهرهاي مركزي كه محل آمد و رفت مردم است و غالباً اخبار و موضوعات سريعاً ميان آنها انتشار پيدا ميكند، از ديگران جفاي كمتري دارند.
وَمَا كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرَى إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ و ما نابود كنندة هيچ شهر و دياري نيستيم مگر اينكه ساكنان آن جا با كفر ورزيدن و ارتكاب گناهان، ستمكار و مستحق كيفر باشند.
حاصل مطلب اينكه خداوند هيچكس را جز به خاطر ستمش و اقامه شدن حجت بر او عذاب نميدهد.
آيهي 61-60:
َمَا أُوتِيتُم مِّن شَيْءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَزِينَتُهَا وَمَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَى أَفَلَا تَعْقِلُونَ و آنچه كه به شما داده شده است بهرة اين جهان و زينت آن است، و آنچه كه نزد خداوند است بهتر و پايندهتر است. آيا خرد نميورزيد؟!
أَفَمَن وَعَدْنَاهُ وَعْدًا حَسَنًا فَهُوَ لَاقِيهِ كَمَن مَّتَّعْنَاهُ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِينَ آيا كسي كه او را به وعدهاي نيك وعده دادهايم و بدان خواهد رسيد، همانند كسي است كه كالاي زندگي اين جهان را بدو دادهايم آنگاه او روز قيامت از احضار شدگان خواهد بود؟!
در اينجا خداوند بندگانش را به دل نبستن به دنيا و فريب نخوردن به آن، و به دل بستن به آخرت تشويق نموده و ميفرمايد بايد آخرت مقصود و مطلوب بنده باشد، و آنها را خبر ميدهد كه همه طلا و نقره و اغنام و احشام و كالاها و زنان و فرزندان و خوردنيها و نوشيدنيها و لذتهايي كه به مردم داده شده است بهره و كالاي زندگي دنيا و زينت آن است، و در مدت كوتاهي از آن بهرهمند ميشوند؛ برخوردارياي كوتاه كه سرشار از ناگواريها، و آميخته با رنجهاست، و انسان مدت اندكي به قصد تفاخر خود را بدان ميآرايد، سپس به سرعت اين زينت و تجمل ظاهري از بين رفته و نابود ميشود و صاحبش جز حسرت و پشيماني و ناكامي و محروميت استفادهاي از آن نميبرد.
وَمَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَى و نعمتهاي پايدار و زندگي سالمي كه نزد خداست از لحاظ كيفيت و كميت بهتر بوده و هميشگي و جاودانه است. أَفَلَا تَعْقِلُونَ آيا خرد نميورزيد؟ يعني آيا شما عقل نداريد كه اين دو كار را با هم مقايسه كنيد تا در يابيد كه كدام يك قابل ترجيح است، و كدام سرا سزاوارتر است تا براي آن كار فعاليت شود؟!
پس اين دلالت مينمايد كه بر اساس خرد وعقل، بنده آخرت را بر دنيا ترجيح ميدهد، و هيچ كس جز آنان كه عقل و انديشهاي ناقص دارند دنيا را ترجيح ندادهاند.
بنابراين صاحبان خرد را يادآور شد كه اوضاع و احوال ترجيح دهندگان آخرت را با ترجيح دهندگان دنيا مقايسه كنند، و فرمود: أَفَمَن وَعَدْنَاهُ وَعْدًا حَسَنًا فَهُوَ لَاقِيهِ پس مؤمني كه براي آخرت و وعدهاي كه خدا به او داده است مبني بر اين كه پاداش نيك و بهشت و نعمتهاي بزرگ آن به او ميدهد، تلاش مينمايد و بدون شك به آن خواهد رسيد و ترديدي در آن نيست، چون اين وعدة خداوند بزرگوار است كه وعدهاش راستين است، و با بندهاي كه در راه خشنودي او گام برداشته و از مواردي كه وي را ناراضي ميكند، دوري گزيده است، خلاف وعده نميكند.
كَمَن مَّتَّعْنَاهُ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا [آيا چنين كسي] مانند شخصي است كه كالاي زندگي دنيا را به او دادهايم، و او آن را ميگيرد، و ميخورد، و مينوشد، و آن طور كه چهارپايان از آن بهره ميبرند، وي نيز به همان شيوه از آن استفاده مينمايد، و به دنيا مشغول شده و آخرتش را فراموش كرده، و هدايت الهي را نپذيرفته و از پيامبران پيروي نكرده است؟!
پس اين وضعيت هميشگي اوست و توشهاي جز زبان و هلاكت از دنيا نخواهد داشت. ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِينَ سپس او روز قيامت از احضارشدگان براي حساب است. و او ميداند كه هيچ خيري و نيكي براي خود از پيش نفرستاده است، بلكه فقط چيزهايي را از پيش فرستاده است كه به او زبان ميرساند. و به سرايي منتقل ميگردد كه انسان در آن بر اعمال خود مجازات ميشود. پس به گمان شما چه سرنوشتي خواهد داشت؟! و پندار شما در رابطه با او چيست؟! پس فرد عاقل بايد چيزي را براي خودش انتخاب نمايد كه اوليتر وبيشتر سزاوار ترجيح است.
آيهي66-62:
وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ و روزي [فرا خواهد رسيد] كه [خداوند] آنان را ندا داده و ميفرمايد:كجايند انبازهايي كه آنها را گما ميبرديد؟!
قَالَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنَا هَؤُلَاء الَّذِينَ أَغْوَيْنَا أَغْوَيْنَاهُمْ كَمَا غَوَيْنَا تَبَرَّأْنَا إِلَيْكَ مَا كَانُوا إِيَّانَا يَعْبُدُونَ كساني كه فرمان عذاب بر آنها تحقق يافته است ميگويند: «پروردگارا! اينانند كه گمراهشان كرديم، آنان را چنانكه خود گمراه شديم گمراه نبوديم. ما از اينان در پيشگاه تو بيزاري ميجوييم؛ ما را عبادت نميكردند[بلكه دنبالهرو پندار خود بودند]».
وَقِيلَ ادْعُوا شُرَكَاءكُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَرَأَوُا الْعَذَابَ لَوْ أَنَّهُمْ كَانُوا يَهْتَدُونَ و گفته ميشود: «انبازهاي خود را به ياري بخوانيد، آنگاه آنها را فرا ميخوانند اما [نداي] آنان را پاسخ نميدهند». و عذاب را ميبينند، و اگر هدايت ميشدند آنچه كه برايشان پيش آمده است پيش نميآمد.
وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِينَ و روزي كه [خداوند] آنها را ندا ميدهد و ميفرمايد: «چه پاسخي به پيامبران داديد؟».
فَعَمِيَتْ عَلَيْهِمُ الْأَنبَاء يَوْمَئِذٍ فَهُمْ لَا يَتَسَاءلُونَ آنگاه خبرها در آن روز بر آنان مشتبه گشته و نميتوانند چيزي را از يكديگر بپرسند.
در اينجا خداوند خبر ميدهد كه در روز قيامت از مردم سؤال ميكند و از مسايل اصولي از آنها ميپرسد، و از آنان در رابطه با عبادت خداوند و اجابت پيامبرانشان سؤال ميكند. پس فرمود: وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ و روزي خواهد آمد كه خداوند كساني را كه از انبازهايي را با او شريك ساخته و آنها را پرستش كرده بودند، و اميدوار بودند كه زياني را از آنها دفع نمايند،صدا ميزند تا ناتوان بودن انبازها وگمراهيشان را برايشان بيان نمايد.
فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكَائِيَ پس ميفرمايد: شريكا و انبازهاي من كجايند؟! البته كه خداوند شريكي ندارد، اما اينجا برحسب گمان و دروغ آنها از آنان ميپرسد. بنابراين فرمود: الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ كساني كه گمان ميبرديد [شريكان خداوند ميباشند] كجا هستند؟ و آيا ميتوانند فايدهاي برسانند و زياني را دور كنند؟! در آن حالت براي آنها مشخص ميگردد كه آنچه را عبادت كرده و به آن اميد داشتهاند باطل بوده است و خود آنان واميدي كه از آنها داشتهاند چيزي عبث بوده است. پس به گمراهي و سركشي خود حكم ميكنند. بنابراين قَالَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ سران و رهبران كفر و شر كه فرمان عذاب دربارة آنان محقق شده است به گمراه بودن خود و گمراه كردن ديگران اعتراف ميكنند و ميگويند: رَبَّنَا هَؤُلَاء الَّذِينَ أَغْوَيْنَا أَغْوَيْنَاهُمْ كَمَا غَوَيْنَا پروردگارا! اين پيروان ما هستند كه گمراهشان كرديم، چنان كه خو گمراه شديم. يعني همة ما در گمراهي مشترك هستيم و فمران عذاب دربارة همه ما محقق است.
تَبَرَّأْنَا إِلَيْكَ در پيشگاه تو از عبادتشان بيزاري ميجوييم. يعني ما از آنها و عملشان بيزار هستيم. مَا كَانُوا إِيَّانَا يَعْبُدُونَ آنها ما را نميپرستيدند، بلكه شيطانها را عبادت ميكردند.
وَقِيلَ ادْعُوا شُرَكَاءكُمْ و به آنها گفته ميشود: آنچه را كه با خدا شريك ميساختيد،به فرياد بخوانيد، چون از آنها اميد نفع و سود داشتيد. پس آنها در آن وقت دشوار كه عبادت كننده به آنچه عبادت كرده است نياز دارد، فرمان داده ميشوند تا آنها را بخوانند.
فَدَعَوْهُمْ پس آنان را ندا ميدهند تا به آنها فايده برسانند و يا چيزي از عذاب خدا را از آنان دور سازند. فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ ولي پاسخي به آنان نميدهند، و كافران ميدانند كه آنها دروغگو بودهاند و سزاوار عقوبت و كيفر هستند. وَرَأَوُا الْعَذَابَ و عذابي را كه آشكارا و به زودي آنها را فرا خواهد گرفت با شچم خود ميبينند، بعد از اينكه آن را تكذيب و انكار كردند.
لَوْ أَنَّهُمْ كَانُوا يَهْتَدُونَ و اگر هدايت ميشدند، آنچه كه برايشان پيش آمده است، پيش نميآمد، و به راه بهشت هدايت ميشدند. همانطور كه در دنيا هدايت يافتند، امان آنها هدايت نشدند.
وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِينَ و روزي كه خداوند مشركان را ندا ميدهد كه به پيامبران چه پاسخي داديد، آيا آنها را تصديق كرديد و از آنان پيروي نموديد، يا اينكه آنها را تكذيب كرديد و با آنان مخالف ورزيديد؟!
فَعَمِيَتْ عَلَيْهِمُ الْأَنبَاء يَوْمَئِذٍ فَهُمْ لَا يَتَسَاءلُونَ آنان پاسخي براي اين سؤال ندارند، و به راه راست رهنمود نميشوند. و معلوم است كه در اينجا جز پاسخ درستي كه مطابق با حقيقت باشد مبني بر اين كه ايمان آوردهايم و از پيامبران اطاعت كردهايم، مفيد نخواهد بود. اما از آنجا كه ميدانند پيامبران را تكذيب كردهاند و با دستورشان مخالفت ورزيدهاند، چيزي نميگويند، و نميتوانند از همديگر بپرسند كه چه پاسخي بدهند، گر چه آن پاسخ دروغ باشد.
آيهي67:
فَأَمَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَعَسَى أَن يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ و اما كسي كه توبه كرده و ايمان آورده و كار شايستة انجام داده باشد اميد است كه از زمرة رستگاران گردد.
وقتي خداوند اين را بيان كرد كه از بندگان در مورد معبودشان و در مورد پيامبرانشان سؤال خواهد شد، راهي را بيان كرد كه با آن بنده از عذاب خداوند متعال نجات مييابد و فرمود: نجاتي نيست مگر براي كسي كه اهل توبه باشد و از شرك ورزي و گناهان دوري ورزد و به خدا ايمان آورد و او را عبادت نمايد، و از پيامبرانش اطاعت كند و آنها را تصديق نمايد و كار شايسته انجام دهد و در اين راستا از پيامبرانش پيروي نمايد.
فَعَسَى أَن يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ پس اميد است كسي كه اين خصلتها را داشته باشد از زمرة رستگاران گردد؛ آنهايي كه به مطلوب دست مييابند و از امر ناگوار نجات پيدا ميكنند. پس براي رستگار شدن راهي جز اين وجود ندارد.
آيهي 70-68:
وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاء وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ پروردگار تو هر آنچه را بخواهد ميآفريند، و [هر كس را بخواهد] بر ميگزيند، و آنان اختياري ندارند. خداوند بسي منزهتر و بالاتر از آن است كه برايش شريك قرار ميدهند.
وَرَبُّكَ يَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ و پروردگارت آنچه دلهايشان پنهان ميدارد و آنچه كه آشكار ميسازد، ميداند.
وَهُوَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَى وَالْآخِرَةِ وَلَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ و اوست «الله» معبود به حق ديگري جز او نيست، و فرمانروايي از آن اوست و به سوي او بازگردانده ميشويد.
در اين آيات خداوند بيان ميدارد كه او همة مخلوقات را آفريده و مشيت و ارادة او در همة آفريدهها نافذ است، و هر كس را كه بخواهد بر ميگزيند و هر فرمان و زمان و مكاني را كه بخواهد انتخاب ميكند، و هيچكس ديگري حق انتخاب ندارد.
و خداوند از داشتن شريك و پشتيبان و فرزند و همسر و هر آنچه شريك او قرار ميدهند پاك و منزه است. و به آنچه كه دلهايشان پنهان ميدارد و آنچه كه آشكار ميسازند آگاه است. و فقط او معبود ستايش شده در دنيا و آخرت است، و به خاطر برخورداري از صفتهاي جلال و جمال، و به خاطر احساني كه به بندگانش نموده مورد ستايش قرار ميگيرد. و او در هر دو جهان حاكم است؛ در دنيا به حكم و فرمان تقديري حكم مينمايد كه مصداق آن همة چيزهايي است كه آفريده و پديد آورده است. و حكم ديني نيز از آن اوست كه مصداق آن مجموعة شريعتها و اوامر و نواهي است. و در آخرت به حكم تقديري و جزايي خود حكم ميكند. بنابراين فرمود: وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ وبه سوي او بازگردانده ميشويد؛ پس هر يك از شما را به خاطر عمل خوب و بدش جزا و سزا ميدهد.
آيهي 73-71:
قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِضِيَاء أَفَلَا تَسْمَعُونَ بگو: «به من بگوييد اگر خداوند شب را بر شما تا روز قيامت پيوسته بگرداند، كيست معبودي غير از خداوند كه برايتان روشني بياورد؟ آيا نميشنويد؟!».
قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهَارَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ أَفَلَا تُبْصِرُونَ بگو: «به من خبر دهيد اگر خداوند روز را تا قيامت بر شما ماندگار كند، به جز خدا كدام معبود است كه بتواند براي شما شبي را بياورد تا در آن آرام گيريد؟آيا نميبينيد؟».
وَمِن رَّحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ و از رحمت خود شب و روز را برايتان مقرر داشت تا در آن بياراميد و فضل خدا را بجوئيد و باشد كه سپاس بگزاريد.
اين منتي از جانب خدا بر بندگانش است كه آنها را به ادا كردن شكر و انجام بندگي و به جاي آوردن حق خدا فرا ميخواند. آري! منت و فضل خداست كه از سر لطف و رحمت خويش روز را براي آنها آفريده است تا فضل خدا را بجويند، و براي طلب روزيهاي خود و زندگيشان در روشنايي روز به اينجا و آنجا بروند، و پخش شوند. و شب را آفريده است تا در آن آرام بگيرند و روح و جسم آنها از خستگي كار و فعاليت روزانه بياسايد.
پس اين از فضل و رحمت خدا نسبت به بندگانش ميباشد، و آيا كسي ميتواند اين چيزها را به وجود بياورد؟! إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِضِيَاء أَفَلَا تَسْمَعُونَ اگر خداوند شب را تا روز قيامت ماندگار كند به جز خدا كيست كه بتواند براي شما روشني بياورد؟آيا مواعظ خدا و آيات را نميشنويدو نميفهميد؟! إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهَارَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ أَفَلَا تُبْصِرُونَ و اگر خداوند روز را تا قيامت بر شما ماندگار كند به جز خدا كدام معبود است كه بتواند شبي را برايتان بياورد تا در آن آرام گيريد؟ آيا عبرت نميگيريد و نشانهها و آيات خدا را نميبينيد تا بينش شما روشن گردد و راه راست را در پيش گيريد؟!
در مبحث شب فرمود: أَفَلَا تُبْصِرُونَ آيا نميبينيد، چون قوة شنيدن در شب از قوة بينايي قويتر است و در روز قوة بينايي از شنوايي قويتر ميباشد.
و از آيات چنين بر ميآيد كه بنده بايد در نعمتهاي خداوند بيانديشد و به دقت در آن بنگرد و عدم و وجو آن را با هم مقايسه كند. زيرا اگر وجود نعمت با عدم آن مقايسه شود عقل انسان متوجه منت و احسان خدا ميگردد. به خلاف كسي كه به داشتن چيزهايي عادت كرده و چنين فكر ميكند كه اين نعمات هميشه بودهاند و همواره ادامه خواهند داشت، پس خداوند را بر نعمتهايش ستايش نميكند و از ابراز نياز به درگاه خداوند ابا ميورزد. چنين كسي به كوري قلب دچار شده است و فكر شكرگزاردن و ذكر خداوند به ذهنش هم خطور نميكند.
آيهي 75-74:
وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ و روزي كه آنان را ندا ميدهد، آنگاه ميگويد: «كجايند آن شريكانم كه شما ميپنداشتيد؟!».
وَنَزَعْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا فَقُلْنَا هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ و [در آن روز] از هر امتي گواهي بيرون ميكشيم، آنگاه ميگوييم: «دليل خود را بياوريد». پس ميدانند كه حق با خداوند است، وآنچه كه به هم ميبافتند از ايشان گم و ناپديد ميشود.
روزي [خواهد آمد] كه خداوند كساني را ندا ميدهد كه چيزهايي را براي او شريك قرار ميدادند، و غير او را با وي برابر دانسته و ادعا ميكردند كه خداوند شريكاني دارد كه سزاوار عبادت هستند، و فايده ميدهند و ضرر ميرسانند. پس وقتي كه روز قيامت فرا برسد، خداوند ميخواهد جسارت و افترايي كه در سر ميپروراندند، و دروغگويي آنان را آشكار سازد، يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ آنان را ندا ميدهد و ميگويد كجايند انبازهايي كه براي من گمان ميبرديد. كجاست آنچه آنها به گمان خود شريك خدا قرار ميدادند، و فقط گمان آنها بود نه واقعيت همانطور كه فرموده است: ما يتبع الذين يدعون من دون الله شركاء أن يتبعون إلا الظن و آنها كه غير خدا را شريك او تلقي ميكنند [از برهاني روشن] پيروي نميكنند، [بلكه] فقط پيرو گمانند.
پس هرگاه آنها ومعبودانشان حاضر شدند، خداوند از ميان امتهاي دروغگو گواهاني را بيرون ميآورد كه بر شرك ورزيدن و باور فاسدشان در دنيا گواهي ميدهند و اينها به منزلة كانديداهاي آنان هستند. وَنَزَعْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا يعني از ميان سران تكذيب كنندگان كساني را انتخاب ميكنيم تا از برادرانشان دفاع كنند، حال آن كه هر دو گروه بر يك راه هستند. پس وقتي براي محاكمه آورده شوند، فَقُلْنَا هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ ميگوييم: حجت و دليل خود را بر صحت و درستي شرك خويش بياوريد. آيا ما شما را به آن فرمان دادهايم؟ آيا پيامبران من شما را به آن دستور دادهاند؟ آيا اين را در يكي از كتابهاي من ديدهايد؟ آيا در ميان معبودان شما كسي هست كه سزاوار چيزي از الوهيت و خدايي باشد؟آيا به شما ميتوانند فايده برسانند، يا ميتوانند شما را از عذاب خدا نجات دهند؟! پس اگر شايستگي دارند اين كارها را انجام دهند و اگر قدرتي دارند بايد آن را به شما بنماياند.
فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ پس در اين هنگام باطل و فاسد بودن گفتة خود را ميدانند، و ميفهمند كه حق از آن خداوند است. آنها دليلي ندارند، و مجادله و گفتگو به ضرر آنها تمام ميشود، و حجت خدا قاطع و والا است.
وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ و دروغ و تهمتي كه به هم ميبافتند نابود و متلاشي ميشود و ميدانند كه خداوند دربارة آنها به عدل رفتار مينمايد چون كيفر و عذاب را جز به كسي كه سزاوار آن است نميدهد.
آيهي 82-76:
إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ همانا قارون از قوم موسي بود، پس بر آنان سركشي كرد، و از گنجها اندازهاي به او داده بوديم كه كليدهاي آن بر گروهي توانمند سنگيني ميكرد. آنگاه كه قومش بدو گفتند: «شادماني مكن، همانا خدا شاد شوندگان [به مال] را دوست نميدارد».
وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ و در آنچه خداوند به تو داده است سراي آخرت را بجوي، و بهرة خود را از دنيا فراموش مكن، و چنانكه خداوند به تو نيكي كرده است [با ديگران] نيكي كن، و در زمين در پي فساد مباش كه خداون فسادكاران را دوست نميدارد.
قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَ القُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعًا وَلَا يُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ قارون گفت: «تنها در نتيجة علم و دانشي كه دارم آن [مال] به من داده شده است. آيا ندانست كه خداوند پيش از او نسلهاي [گذشته] كساني را كه از او توانمندتر و مال اندوزتر بودند هلاك كرد؟ و گناهكاران از گناهشان پرسيده نميشوند.
فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنيَا يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ پس [قارون] آراسته به زيورهاي خود ميان قومش ظاهر شد كساني كه زندگاني دنيا را ميخواستند گفتند: «اي كاش! ما نيز مانند آنچه به قارون داده شده است ميداشتيم، به راستي او از بهرهاي بزرگ برخوردار است».
وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا وَلَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ و كساني كه دانش وآگاهي داشتند، گفتند: «واي بر شما! پاداش خداوند براي كسي كه ايمان آورد و كار شايسته انجام دهد، بهتر است و اين را جز شكيبايان نميپذيرند».
فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ المُنتَصِرِينَ پس او و خانهاش را به زمين فرو برديم، و هيچ گروهي نداشت كه او را در برابر خداوند ياري دهند، و خود نيز نتوانست خود را كمك كند.
وَأَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَكَانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ لَوْلَا أَن مَّنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَيْكَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ آنان كه ديروز آرزو ميكردند به جاي او باشند، گفتند: «واي! انگار خدا روزي را براي هر كس از بندگانش كه بخواهد فراخ ميگرداند، و براي هر كس كه بخواهد روزي را تنگ و كم ميگرداند. و اگر خداوند بر ما منت ننهاده بود بيگمان ما را فرو ميبرد. واي! انگار كافران رستگار نميگردند».
خداوند از حالت قارون و آنچه كه انجام داد و موعظه و نصيحتي كه بدو شد خبر داده و ميفرمايد: إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَى همانا قارون از قوم موسي بود. يعني از بنياسرائيل بود؛ آنهايي كه خداوند در آن زمان بر جهانيان برترشان داده بود، و خداوند نعمتهاي فراواني به آنان بخشيده بود. پس حالت آنها چنين اقتضا ميكرد كه بر دين استقامت داشته باشند. اما قارون از راه قومش منحرف شد، فَبَغَى عَلَيْهِمْ و به خاطر نعمتهاي فراواني كه به او داده شده بود سركشي و فخرفروشي كرد.
وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ و گنجها و خزانههاي زيادي به او داده بوديم كه كليدهاي آن بر گروه قدرتمندي سنگيني ميكرد، كلمة «عْصبه» بر گروه ده، نه و هفت نفري اطاق ميشود. يعني كليدهاي گنجينه و خزانههاي اموال او چنان زياد بود كه گروه قدرتمندي به هنگام حمل آن كليدها احساس سنگيني ميكردند. پس در مورد خود گنجها چه فكر ميكني؟
إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ وقتي كه قومش در حالي كه او را نصيحت ميكردند و او را از طغيان و سركشي برحذر ميداشتند به او گفتند: به اين دنيا و ثروت فراوان خود شاد مباش، و به آن افتخار مورز كه آن تو را از آخرت غافل ميگرداند. زيرا خداوند كساني را كه به مال دنيا شاد ميشوند و شيفته و غرق محبت آن ميگردند دوست ندارد.
وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ تو اموال و داراييهايي داري كه وسيلهاي براي به دست آوردن آخرت است. حال آنكه ديگران اين وسيله را ندارند. پس به وسيلة اين مالها آخرت را بجوي و از آن صدقه بده. و به اين بسنده نكن كه ثروت خود را در به دست آوردن لذتها به كار بگيري. وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا يعني ما به تو نميگوييم كه همة اموال و داراييات را صدقه كن و آن را ضايع نما، بلكه براي آخرت خود انفاق كن، و از دنياي خود چنان بهرهبرداري كن كه در دين تو خلل ايجاد نشود و به آخرت تو زيان نرسد.
َحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ و با بندگان خدا نيكي كن، همانطور كه خداوند با دادن اين مالها به تو نيكي كرده است، وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ و با تكبر و انجام دادن گناهان و مشغول شدن به نعمتها و فراموش كردن كسي كه نعمتها را داده است در زمين به دنبال فساد و تباهيمباش، إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ همانا خداوند تباهكاران و فساد پيشگان را دوست نميدارد، بلكه آنها را به كيفر تباهكاريشان به شدت مجازات خواهد كرد.
قارون نصيحت آنها را نپذيرفت و به نعمت پروردگارش كفر ورزيد و گفت: إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِندِي من اين مالها را به وسيلة تلاش خود و شناختي كه از راههاي كسب و معامله داشتم، و به سبب مهارت خويش به دست آوردهام، و يا از آنجا كه خداوند ميدانست من لايق اين اموال هستم آن را به من داده است. پس چرا شما مرا بر نحوة استفاده از چيزي نصيحت ميكنيد كه خداوند به من بخشيده است؟
خداوند متعال با بيان اينكه دادن و بخشيدن وي بيانگر خوب بودن حالت كسي نيست كه به او بخشيده است، فرمود: أَوَلَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَ القُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعًا آيا نميداند كه خداوند پيش از او از ميان نسلهاي گذشته كساني را كه از او توانمندتر و مالاندوز تر بودند هلاك كرده است؟! پس چه مانعي وجود دارد كه خداوند نسلهاي ديگري را نيز هلاك كند؟ با اينكه سنت ما اين است كه هر كس مانند آنها يا بيشتر از آنها قدرت و ثروت داشته باشد و كارهايي را انجام دهد كه موجب هلاكت و نابودي است او را هلاك خواهيم كرد. وَلَا يُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ و گناهكاران از گناهانشان پرسيده نميشوند، بلكه خداوند آنها را كيفر ميدهد، و چون حالت آنها را ميداند آنان را عذاب ميدهد. پس آنان گر چه براي خود حالتي نيكو تجسم كنند، و خود را نجات يافته تلقي نمايند سخن آنها مورد قبول نيست، و چيزي از عذاب خدا را از آنها دور نميكند. چون گناهانشان پوشيده نيست. پس انكار كردن آنها بيجاست. قارون همچنان به عناد و سركشي خود و نپذيرفتن نصيحت و اندرز قومش با سرمستي و غرور و در حالي كه به خود پسندي گرفتار آمده بود ادامه ميداد.
فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ و روزي با زيباترين و بهترين وضعيت خود بيرون آمد. او اموال فراواني داشت و تا آخرين حد كه ميتوانست خود را آماده و آراسته كرده بود. و معمولاً امثال قارون بسيار خود را آراسته ميكنند ومانور ميدهند، و قارون هر آنچه كه از آرايش و تجمل و فخر و ناز قابل تصور بود جمع كرده بود.
در اين حالت چشمها به قارون دوخته شد، لباسش دلها را مجذوب، و آرايش و خود آرايياش مردم را به سوي خود جلب كرده بود. تماشاگران در مورد قارون به دو گروه تقسيم شده بودند و هر يك بر حسب خواست و علاقة خودش سخن ميگفت، قَالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَيَاةَ الدُّنيَا كساني كه زندگاني دنيا را ميخواستند و به آن دل بسته بودند و دنيا آخرين مقصدشان بود، و خواستههاي جز آن نداشتند، گفتند: يَلَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ كاش دنيا و كالا و زيبايي آن به ما هم داده ميشد، همانطور كه به قارون داده شده است! إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٍ بيگمان او از بهرهاي بزرگ برخوردار است. البته اگر كار به آنچه كه آنها ميخواستند تمام ميشد، و دنيايي ديگر وجود نداشت و آخرتي در كار نبود آنها راست ميگفتند كه قارون از بهرة بزرگي برخوردار است، چون به او امكانات و اموال چنان زيادي داده شده بود كه ميتوانست هر طور كه بخواهد از نعمتهاي دنيا استفاده كند و او با اين اموال و ثروت ميتوانست همة آنچه را كه ميخواست به دست بياورد. و بسياري از مردم برخورداري از چنين وضعيتي را عين سعادتمندي به حساب ميآورند. ولي در واقع هر كس كه دنيا و زخارف آن را آخرين هدف خود قرار دهد به راستي كه پستترين انسان است و هرگز به خواستههاي عالي و مطالب گرانبها راه نمييابد.
وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ و كساني كه دانش و آگاهي داشتند و حقايق اشيا را ميدانستند و به باطن دنيا نگاه نميكردند، در آن وقت كه آن دسته از مردم به ظاهر قارون مينگريستند، در حالي كه از آنچه آنها براي خود آرزو كرده بودند ناراحت و دردمند شده بودند، و از وضعيت آنها تأسف ميخوردند و سخنشان را قبول نداشتند، گفتند: وَيْلَكُمْ واي بر شما ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا پاداش خدا در اين دنيا كه عبارت است از لذت عبادت، و دوست داشتن آن، وبازگشتن به سوي خدا، و روي آوردن به او، و پاداشي كه در آن دنيا ميدهد كه بهشت و نعمتهايي است كه در آن وجود دارد، و چشمها از ديدن آن لذت ميبرند، براي كسي كه ايمان بياورد و كار شايسته انجام دهد بهتر از چيزي است كه شما آرزو كرده و به آن علاقهمند شدهايد. پس اين است حقيقت امر اما اين طور نيست كه هر كس اين را بداند به آن روي بياورد، بلكه اين را فرا نميگيرند و توفيق دست يافتن به آن را ندارند، إِلَّا الصَّابِرُونَ مگر كساني كه شكيبايي ميورزند؛ آنهايي كه بر طاعت خداوند صبر ميورزند و خود را از گناه ونافرماني خدا باز ميدارند و به هنگام تقديرهاي دردناك خداوندي صبر و بردباري پيشه ميكنند و جذابيتهاي دنيا و لذايذشان آنها را از ياد پروردگارشان غافل نميكند و ميان او و آنچه كه براي آن آفريده شدهاند مانعي ايجاد نمينمايند. پس چنين كساني پاداش خدا را بر دنياي فاني ترجيح ميدهند.
وقتي فخر فروشي و سركشي قارون به اوج رسيده و دنيايش نزد او زيبا جلوه نمود، و بسيار به آن دلباخته شد، ناگهان عذاب خدا او را فرا گرفت، فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ پس او و خانهاش را به زمين فرو برديم، و سزاي او از نوع عملش بود. پس همانطور كه خودش را از بندگان خدا بالاتر قرار داد خداوند نيز او را در پايينترين مكان جاي داد. و او و خانهاش به همراه اثاثيه وكالاهايش كه ماية فريب او شده بودند به دل زمين فرو رفتند. فَمَا كَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ المُنتَصِرِينَ و او را گروه و خدمتگزاران و لشكرياني نبود كه در برابر خداوند يارياش كنند. پس عذاب خدا او را فرا گرفت، و كسي او را ياري نداد و خودش هم نتوانست كاري بكند.
وَأَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْا مَكَانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ و كساني كه ديروز آرزو ميكردند به جاي او باشند. يعني زندگاني دنيا را ميخواستند؛ كساني كه ميگفتند: كاش مانند آنچه به قارون داده شده است به ما هم داده ميشد، آنها پس از به زمين فرو رفتن قارون، در حالي كه ناراحت بودند و عبرت گرفته و ميترسيدند كه عذاب خدا آنها را نيز فرو بگيرد، گفتند: وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَيَقْدِرُ واي! انگار خداوند روزي را براي هر كس از بندگان خود كه بخواهد گسترده ميگرداند، و براي هر كس كه بخواهد آن را تنگ و كم ميگرداند، پس اكنون دانستيم خداوند كه روزي فراواني به قارون داده است دليل بر اين نيست كه در او خير و خوبي وجود دارد، و ما در اين سخن خود كه گفتيم انه لذ و حظ عظيمٍ واقعاً قارون داراي بهرة بزرگي است، اشتباه كردهايم.
لَوْلَا أَن مَّنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا اگر خداوند بر ما منت نمينهاد، ما را بر آنچه كه گفتيم كيفر ميداد، پس اگر فضل و منت او نبود، ما را به زمين فرو ميبرد. پس هلاكت شدن قارون كيفر وسزايي بود براي او وعبرت و پندي بود براي ديگران، حتي كساني كه به او رشك ميبردند پشيمان شدند و فكرشان تغيير كرد. وَيْكَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ يعني كافران در دنيا و آخرت رستگار نميگردند.
آيهي 83:
تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ اين سراي آخرت است كه آن را براي كساني كه در زمين به دنبال استكبار و فساد نيستند مقرر ميكنيم، و عاقبت از آن پرهيزگاران است.
وقتي خداوند ماجراي قارون و دنيايي كه به او داده شده بود و سرانجام او را بيان كرد، و به گفتة اهل دانش نيز اشاره كرد كه گفتند: «پاداش خداوند براي كسي كه ايمان بياورد و كار شايسته انجام دهد بهتر است»، مردم را به جهان آخرت تشويق كرد و سبب و عاملي كه انسان را به بهشت ميرساند بيان نمود و فرمود: تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ آنچه خداوند كه در كتابهايش بيان نموده و پيامبرانش از آن خبر دادهاند سراي آخرت است كه همة نعمتها را در بر گرفته و هر امر ناگوار وناخوشايندي از آن دور شده است. نَجْعَلُهَا و آن را سرا و مقري قرار ميدهيم، لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا براي كساني كه در زمين به دنبال تكبر و فساد نيستند. يعني آنهايي كه قصد فساد و تكبر را ندارند، گذشته از اينكه در زمين كارهايي انجام دهند كه به وسيلة آن خود را بر بندگان خدا برتر قرار دهند، و بر آنها و در برابر حق تكبر ورزند.
و فساد شامل همة گناهان است. پس وقتي آنها تكبر و فساد در زمين را نميخواهند، از اين لازم ميآيد كه خواست و ارادة آنها به سوي خدا، و قصد و هدفشان سراي آخرت، و حالت آنها تواضع و فروتني كردن با بندگانن خدا و اطاعت از حق و انجام عمل صالح باشد. و اينها پرهيزگارنند كه سرانجام نيك دارند. بنابراين فرمود: وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ و رستگاري و كاميابي پايدار و جاودان از آن كسي است كه از خدا بترسد و تقوا پيشه نمايد.
و ديگران- گرچه به برخي موفقيتها و آسايشها دست يابند- اما مسلماً اين موفقيت و راحتي به طول نميانجامد و به زودي از بين ميرود. و از اينكه در آية كريمه عاقبت نيك منحصراً براي پرهيزگاران قرار داده شده است دانسته ميشود كساني كه ميخواهند در زمين تكبر يا فساد كنند، در جهان آخرت بهره و نصيبي ندارند.
آيهي 84:
مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا وَمَن جَاء بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ هر كس كار نيكي انجام دهد پاداش بهتري از آن دارد، و هر كس بدي به ميان آورد [بداند] كساني كه مرتكب بديها ميشوند جز آنچه ميكنند جزا نمييابند.
خداوند از چند برابر بودن لطف خويش و عدالت كامل خبر داده و ميفرمايد: مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ هر كس كار نيكي انجام دهد، و آن را پيش بياورد. شرط گذاشت كه انجام دهندة نيكي، آن را بياورد، چون گاهي [آدمي] نيكي را انجام ميدهد اما چيزي را با آن همراه ميكند كه پذيرفته نميشود، و يا نيكي را باطل مينمايد. بنابراين او نيكي را انجام داده ولي با خود نياورده است. و «حسنه» اسم جنس است و شامل همة اقوال و افعال ظاهري و باطني است كه مربوط به حقوق خدا و بندگان ميباشد و خدا و پيامبرش به آن دستور دادهاند. فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا پس او پاداش بزرگتري از آن خواهد داشت. و در آيهي ديگر آمده است كه فله عشر أمثالها ده برابر آن نيكي به او پاداش داده ميشود.
اين چند برابر كردن نيكي حتماً آنجام ميشود، و گاهي اسبابي با آن همراه ميشود كه به وسيلة آن چند برابر شدن افزودهتر و بيشتر ميگردد. همانطور كه خداوند متعال فرموده است: والله يضعف لمن يشاء الله واسع عليم و خداون براي هر كس كه بخواد پاداش را چند برابر مينمايد، و خداوند گشايشگر داناست يعني بر حسب حالت انجام دهنده و عملش، و فايده و جا و مكان عملش، به پاداش آن ميافزايد.
وَمَن جَاء بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى الَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ إِلَّا مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ و هر كس بدي را انجام ميدهند جز آنچه ميكردند جزا نمييابند. و بدي هر آن چيزي است كه شارع از آن نهي نموده و آن را حرام كرده باشد. و اين آيه همانند فرمودهي خداوند متعال است كه ميفرمايد: و من جاء بالسيئه فلا يجزي إلا مثلها و هم يضلمون.
آيهي 88-85:
إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ مَن جَاء بِالْهُدَى وَمَنْ هُوَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ به راستي خداوندي كه اين قرآن را بر تو واجب كرد يقيناً تو را به بازگشتگاهي باز خواهد گرداند. بگ.: «پروردگار من بهتر ميداند كه چه كسي هدايت را از سوي او آورده است، و چه كسي در گمراهي آشكار به سر ميبرد».
وَمَا كُنتَ تَرْجُو أَن يُلْقَى إِلَيْكَ الْكِتَابُ إِلَّا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ ظَهِيرًا لِّلْكَافِرِينَ و اميدي نداشتي كه كتاب بر تو فرود آورده شود، بلكه به رحمتي از سوي پروردگارت [اين كار انجام شد] پس هرگز پشتيبان كافران مباش.
وَلَا يَصُدُّنَّكَ عَنْ آيَاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنزِلَتْ إِلَيْكَ وَادْعُ إِلَى رَبِّكَ وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ و هرگز كافران تو را از آيات خداوند باز ندارند، پس از آنكه [قرآن] بر تو نازل شده است. و به سوي پروردگارت فراخوان، و هرگز از مشركان مباش.
وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ و با خداوند معبود ديگري را فرامخوان، جز او معبود به حقي نيست، هر چيزي هلاك شونده است جز ذات او، فرمانروايي از آن اوست، و همگي شما به سوي او برگردانده ميشويد.
خداوند متعال ميفرمايد: إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ همانا خداوندي كه قرآن را بر تو نازل كرد و احكام را در آن واجب گرداند و حلال و حرام را در آن بيان كرد، و تو را دستور داد تا آن را به جهانيان برساني و همة مكلفين را به سوي احكام آن دعوت كني، شايستة حكمت او نيست كه زندگي فقط در همين دنيا منحصر گردد و بندگان به خاطر كارهاي نيك خود پاداش داده نشوند، و به خاطر كارهاي بد كيفر نيابند، بلكه حتماً تو را به بازگشتگاهي بر ميگرداند كه در آن نيكوكاران را به سبب نيكوكاريشان پاداش ميهد، و بدكاران را به خاطر گناهشان كيفر ميدهد.
و هدايت و برنامة الهي را براي آنها بيان كردهاي، پس اگر از تو پيروي كنند اين بهره و سعادت آنهاست. و اگر نافرماني كنند و به هدايتي كه آوردهاي اعتراض نمايند و باطل را بر حق ترجيح بدهند، پس جايي براي مجادله باقي نميماند و چيزي جز مجازات اعمال از سوي خداي دانا به پيدا و پنهان و دانا به اهل حق و اهل باطل باقي نميماند. و خداوند چيزي را ثابت و چيزي را باطل و پوچ ميگرداند. بنابراين گفت: قُل رَّبِّي أَعْلَمُ مَن جَاء بِالْهُدَى وَمَنْ هُوَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ بگو: «پروردگارم بهتر ميداند كه چه كسي هدايت را آورده است، و چه كسي در گمراهي آشكار به سر ميبرد».و دانسته شد كه پيامبر خدا را يافته و هدايت كننده است، و دشمنان او گمراه و گمراه كنندهاند.
وَمَا كُنتَ تَرْجُو أَن يُلْقَى إِلَيْكَ الْكِتَابُ و تو به نازل شدن اين كتاب فكر نميكردي و براي ان آمادگي نداشتي و [قبلاً] به اين امر نپرداخته بودي، إِلَّا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ بلكه رحمت و لطفي كه خداوند نسبت به تو و بندگان داشت سبب شد كه خداوند تو را به همراه اين كتاب كه مايه رحمت جهانيان است بفرستد، و به تو چيزهايي را بياموزد كه آنها نميدانستند. و آنان را تزكيه نمود و كتاب و حكمت را به آنها آموخت گر چه قبل از آن در گمراهي آشكاري به سر ميبرند.
پس وقتي كه دانستي اين كتاب رحمت خداست كه بر تو نازل شده است، بدان كه همة انچه به آن امر نموده و از آن نهي كرده است، رحمت و لطفي از جانب اوست. پس هرگز به دلت خطور نكند كه مخالفت با آن به صلاح تو و سودمندتر است.
فَلَا تَكُونَنَّ ظَهِيرًا لِّلْكَافِرِينَ و هرگز پشتيبان كافران مباش. يعني آنها را بر كفرشان ياري مكن. و از جملة پشتيباني آنها اين است كه در مورد يكي از دستورات قرآن گفته شود: اين خلاف حكمت و منفعت و مصلحت است.
وَلَا يَصُدُّنَّكَ عَنْ آيَاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنزِلَتْ إِلَيْكَ آيات خدا را تبليغ كن و به مكر و حيلة كافران توجه مكن، و مبادا تو را از رساندن آن باز دارند. و از هوي و هوس آنها پيروي مكن، وَادْعُ إِلَى رَبِّكَ بلكه مردم را به سوي پروردگارت دعوت كن. پس هر آنچه با اين مخالف باشد از قبيل ربا و شهرتطلبي يا موافقت با خواستههاي اهل باطل، آن را دور بيانداز، چون چنين چيزهايي سبب ميشود تا انسان با كافران باشد و آنها را بر كارشان ياري نمايد. بنابراسن وَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ و هرگز از مشركان مباش يعني نه در دايرة شرك آنها قرار بگير، و نه در فروغ و شعبههاي آن كه همه گناه است.
وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ و با خداوند معبود ديگري را مخوان، بلكه عبادت خود را خالصانه براي «الله» انجام بده، زيرا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ معبود به حقي جز او نيست. پس جز خداي ابدي و جاويد هيچ كس شايسته نيست كه معبود و خدا قرار داده شود، و مورد محبت و دوستي و پرستش قرار بگيرد كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ هر چيزي جز او هلاك شونده و رفتني است پس عبادت كردن براي موجود هلاك شونده باطل است، زيرا سرانجام و نهايت آن بطلان است. لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ فرمانروايي در دنيا و آخرت از آن اوست، و به سوي او- نه به سوي كسي ديگر- برگردانده ميشويد. پس وقتي هر چيزي غير از خدا هلاك شونده و باطل است، و خداوند باقي و ماندگار است، خداوندي كه جز او معبود به حقي نيست و فرمانروايي در دنيا و آخرت از آن اوست، و همة خلائق به سوي او باز ميگردند تا آنها را طبق اعمالشان مجازات كند، بر كسي كه عقل دارد مقرر ميگردد كه تنها خداوند بيشريك را عبادت كند، و كارهايي را انجام دهد كه او را به خدا نزديك مينمايد، و وي را از ناخشنودي و عذاب او دور ميكند. و بايد بپرهيزد از اينكه در حالي به نزد پروردگارش برود كه توبه نكرده، و از گناه و اشتباه خود دست نكشيده است.
پايان تفسير سورهي قصص