فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره

تفسير سورهي نمل

مكي و 93 آيه است

بسم الله الرحمن الرحيم

آيهي 6-1:

طس تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُّبِينٍ طا. سين. اين آيههاي قرآن و كتاب روشنگر است.

هُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ هدايت و بشارتي براي مؤمنان است.

الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ كساني  كه نماز را برپاي ميدارند، و زكات را ميپردازند، و آنان به آخرت يقين دارند.

إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ بيگمان كساني كه به آخرت ايمان نميآورند كارهايشان را برايشان آراستهايم، پس آنان سرگشته ميشوند.

أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذَابِ وَهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ آنان كساني هستند كه عذاب بدي دارند، و ايشان در آخرت زيانكارترين [مردم] ميباشند.س

وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ و همانا تو قرآن را از سوي خداوند حكيم و دانا دريافت ميداري.

خداوند متعال عظمت و بزرگي قرآن را به بندگانش يادآور شده و ميفرمايد: تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُّبِينٍ اين آيات، بالاترين نشانهها، و قويترين معجزات و واضحترين دلايل و رهنمود ميباشند، و مطالب بزرگ و مقاصد برتر و كارهاي خوب و اخلاق پسنديده را بيان ميكنند. آياتي كه بر خبرهاي راستين و فرمانهاي نيكو و نهي از هر عمل نادرست واخلاق زشت دلالت مينمايند؛ آياتي كه چنان روشن و واضح هستند كه صاحبان بينشهاي روشن آن را مانند خورشيد درخشان ميبينند. آياتي كه ما را رهنمايي كرده و به سوي ايمان فرا خوانده، و از امور غيبي گذشته و آينده خبر ميدهند. آياتي كه آدمي را به سوي شناخت پروردگار بزرگ از طريق نامهاي نيكو و صفتهاي والا و كارهاي كاملش فرا ميخوانند و پيامبران و اولياي خدا را به ما معرفي كرده و آنها را چنان براي ما توصيف ميكنند كه انگار آنها را با چشمهاي خود ميبينيم. اما با وجود اين بسياري از جهانيان از اين آيات قرآني بهرهمند نشده، و همة مخالفان با آن هدايت نيافتهاند.

و اين بدان جهت است تا اين آيات از شر كساني در امان باشند كه خير و صلاحي در آنها نيست و دلشان غافل است. و فقط كساني به وسيلة اين آيات هدايت و راهياب ميشوند كه خداوند ايمان را به آنها ارزاني نموده، و دلهايشان با نور ايمان روشن شده، و درونشان را صفاي ايمان فرا گرفته است.

بنابر اين فرمود: هُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ  آيات قرآن، مؤمنان را به راه راست هدايت ميكند و آنچه را كه شايسته است انجام دهند يا ترك كنند برايشان بيان مينمايد، و آنها را به پاداش الهي كه نتيجة هدايت شدن به اين راه است، مژده ميدهد.

ممكن است گفته شود: كسان زيادي ادعاي ايمان ميكنند، آيا اين ادعا از هر كسي پذيرفته ميشود؟يا بايد براي آن دليلي داشته باشند؟ آنگاه ادعاي آنان درست خواهد بود. بنابراين خداوند متعال صفت مؤمنان را بيان كرد و فرمود: الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ آن كساني كه نماز را بر پاي ميدارند و فرض و نقل آن را ميخوانند، و افعال ظاهري نماز از قبيل اركان و شرايط و واجبات و مستحبات آن را انجام ميدهند. و آنها به مفاهيم نماز ميانديشند و به هنگام برپاي داشتن آن خدا را حاضر و شاهد ميبينند، و نماز را با فروتني ميگزارند.

وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ و زكاتي را كه فرض است به مستحقان پرداخت ميكنند، وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ و آنان به قيامت يقين دارند. يعني ايمان آنها به درجة يقين رسيده است، و آن آگاهي كامل و علم قطعي است كه به قلب واصل شده و آدمي را به عمل وا ميدارد. و از آنجا كه به آخرت يقين دارند تمام تلاش و كوشش خود را براي آخرت مبذول ميدارند. سپس خداوند بندگان را از اسباب عذاب عوامل كيفر برحذر داشت، كه آن اصل و پاية هر كار خير و خوبي است.

إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ همانا كساني كه به آخرت ايمان ندارند و آن را تكذيب ميكنند، و هر كس آن را اثبات نمايد او را دروغگو ميانگارند، زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ ما اعمالشان را در نظرشان ميآراييم، و ايشان سرگردان حيران به سر ميبرند به گونهاي كه خشم و ناخشنودي خداوند را بر رضاي او ترجيح ميدهند و حقايق را وارونه ميبينند. پس آنان باطل ار حق و حق را باطل ميبينند. أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذَابِ اينان كساني هستند كه از بدترين و سختترين و بزرگترين عذاب برخوردار ميشوند. وَهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ و آنها در آخرت همان زيانكارانند: زيان را منحصراً براي آنها قرارداد، چون آنها خود و خانوادهشان را در روز قيامت ميبازند، و ايماني را كه پيامبران به آن دعوت ميكنند از دست ميدهند.

وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ و اين قرآن كه بر تو نازل ميشود و آن را فرا ميگيري، و از سوي خداوند حكيم نازل ميشود كه هر چيزي را در جاي مناسبش قرار ميدهد؛ خداوندي كه اسرار و حالات درون و برونرا ميداند. و چون قرآن از سوي خداوند حكيم و دانا نازل ميشود براي بندگان سراسر حكمت و منافع است؛ خداوندي كه منافع بندگان را از خودشان بهتر ميداند.

آيهي 14-7:

إِذْ قَالَ مُوسَى لِأَهْلِهِ إِنِّي آنَسْتُ نَارًا سَآتِيكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ آتِيكُم بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَّعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ به ياد آور آنگاه كه موسي به خانوادهاش گفت:«من آتشي ديدم، [هر چه زودتر] خبري يا پاره آتشي از آن برايتان ميآورم تا خويشتن را گرم كنيد.

فَلَمَّا جَاءهَا نُودِيَ أَن بُورِكَ مَن فِي النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا وَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ هنگامي كه به آن آتش رسيد، ندا داده شد: «مبارك باد آن كه در آتش است، و آن كه پيرامون آن است، و خدا كه پروردگار جهانيان است پاك و منزه ميباشد».

يَا مُوسَى إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ اي موسي! بدان كه من خداوند تواناي فرزنهام.

وَأَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى لَا تَخَفْ إِنِّي لَا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ و عصاي خود را بيانداز و هنگامي كه ديد به حركت در آند انگار كه ماري است، به سرعت ميخزد پا به فرار نهاد و بازگشت. [فرموديم] اي موسي! نترس، كه پيامبران در پيشگاه من هراسي ندارند.

إِلَّا مَن ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْنًا بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ مگر كسي كه ستم كند، سپس بدي را به نيكي تبديل نمايد، [پس بداند كه] همانا من آمرزندة مهربانم.

وَأَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاء مِنْ غَيْرِ سُوءٍ فِي تِسْعِ آيَاتٍ إِلَى فِرْعَوْنَ وَقَوْمِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ و دست خود را به گريبان خويش فرو بب تا سفيد بيعيب بيرون آيد.[اين] از جمله نه نشانهاي [است كه به تو خواهيم داد] به سوي فرعون و قوم او [برو]، كه آنان قومي نافرمانند.

فَلَمَّا جَاءتْهُمْ آيَاتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ پس چون آيات ما به روشني به آنان رسيد، گفتند: «اين جادوي آشكار است».

وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ و معجزات را در حالي كه دلهايشان آن را بارور داشت از روي ستم و سركشي انكار كردند. بنگر كه سرانجام تباهكاران چگونه شد؟

إِذْ قَالَ مُوسَى لِأَهْلِهِ يعني آن حالت مهم و خوب موسي بن عمران را به يادآورد كه سرآغاز نزول وحي برايشان و سرآغاز برگزيده شدن او به پيامبري و سخن گفتن با خداوند بود. او بعد از چند سال زندگي در مدين به همراه خانوادهاش به سوي مصر حركت نمود و در اين ميان راه را گم كرد. شب تاريك و سردي بود. پس او به خانوادهاش گفت: إِنِّي آنَسْتُ نَارًا من از دور آتشي ميبينم. سَآتِيكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ هر چه زودتر از انجا خبري درباره راه براي شما خواهم آورد. أَوْ آتِيكُم بِشِهَابٍ قَبَسٍ لَّعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ ويا شعلهاي از آتش برايتان ميآورم تا خود را گرم كنيد. و اين بيانگر آن است كه او سرگردان بوده وهمراه با خانوادهاش به شدت احساس سرما ميكردند.

فَلَمَّا جَاءهَا نُودِيَ أَن بُورِكَ مَن فِي النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا هنگامي كه به نزديك آتش رسيد، خداوند او را ندا زد و به وي خبري داد كه اين محل مقدس و مباركي است و از جملة بركاتهايش اين است كه خداوند آن را جاي براي سخن گفتن با موسي و فرستادن او به عنوان پيامبر قرار داده است. وَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ و خداوند كه پروردگار جهانيان است منزه از آن است كه داراي كمبود باشد، بلكه او در وصف و كارش كامل است.

يَا مُوسَى إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ خداوند به وي خبر داد كه خداوند است و شايسته است تنها او پرستش شود. همانطور كه در آيهي ديگر آمده است: انني انا الله لا اله الا انا فاعبدوني و أقم الصلوه لذكري من خداوند هستم [كه] هيچ معبود به حقي جز من نيست، پس مرا بپرست، و نماز را به خاطر ياد من برپاي دار. الْعَزِيزُ تواناست و بر همة چيزها غالب ميباشد، و همة مخلوقات در برابر او سر تسليم فرود آوردهاند. الْحَكِيمُ و در اوامر و آفرينش خود حكيم و فرزانه است. از جملة حكمتهاي او اين است كه بندهاش موسي بن عمران را به عنوان پيامبر فرستاد، چون خداوند ميدانست كه موسي صلاحيت برخورداري از رسالت و وحي را دارد. نيز شايستگي آن را دارد كه خداوند با او سخن بگويد.

و آنقدر توانا و با قدرت است كه بايد بر او توكل نمايي و از تنهايي خود و كثرت و قدرت دشمنانت وحشت نكني، چون پيشاني دشمنان در دست خداوند است و حركت و سكون آنها به تدبير الهي انجام ميشود.

وَأَلْقِ عَصَاكَ و اي موسي! عصاي خود را بيانداز و موسي عصايش را انداخت، فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ پس هنگامي كه عصا را ديد كه تبديل به اژدهايي شده است و حركت ميكند، جَانٌّ يعني مارهاي نر كه تند و سريع حركت ميكنند، وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ به اقتضاي طبيعت و سرشت انساني از ترس ماري كه ديده بود پا به فرار گذاشت، و پشت سر خود را نگاه نكرد، و بازنگشت. پس خداوند به او فرمود: يَا مُوسَى لَا تَخَفْ اي موسي! مترس و در آيهاي ديگر فرموده است: أقبل و لا تخلف انك من الامنين برگرد و نترس، بيگمان كه تو از ايمن شدگاني. إِنِّي لَا يَخَافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ و پيامبران در پيشگاه من نميترسند، چون همة خطرها در تقدير و قضاي الهي درج وثبت شدهاند، و با فرمان و عمل او انجام ميشوند. پس كساني كه خداوند آنها را براي رسالت و وحي خود انتخاب كرده است شايسته نيست از چيزي جز خداوند بترسند، به خصوص هنگامي كه خيلي به او نزديك باشند و از سخن گفتن با او بهرهمند شوند.

إِلَّا مَن ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْنًا بَعْدَ سُوءٍ اما كسي كه ستم كرده و مرتكب جرم و جنايت شده باشد، بايد بترسد. ولي پيامبران براي چه ترس و هراس داشته باشند؟ پس هر كس كه با ارتكاب گناهان بر خويشتن ستم كند، سپس توبه نمايد و به سوي خدا باز گردد، و بديهايش را به نيكي، و گناهانش را به طاعت تبديل نمايد، خداوند آمرزنده و مهربان است. پس هيچ كس از رحمت و مغفرت او نااميد نباشد، زيرا او همة گناهان را ميبخشد و نسبت به بندگانش از مادر مهربانتر است.

وَأَدْخِلْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاء مِنْ غَيْرِ سُوءٍ و اي موسي! دست خود را به گريبان خويش فرو ببر، ببين كه سفيد و درخشان به در ميآيد، بدون اينكه عيبي در آن وجود داشته، و به بيماري برص و غيره مبتلا شده باشد، بلكه سفيدي و درخشش آن حاضران ار به شگفتي وا ميدارد. فِي تِسْعِ آيَاتٍ إِلَى فِرْعَوْنَ وَقَوْمِهِ اين دو معجزه؛ تبديل شدن عصا بهع مار و بيرون آوردن دست درخشان از جمله نه معجزهاي است كه آنها را به فرعون و قومش نشان خواهي داد، و فرعون و قومش را با آن دعوت ميدهي. إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ بيگمان آنها جماعت و قومي نافرمانند. و آنها با شركورزي و سركشي و برتري جويي بر بندگان خدا و استكبار در زمين، فسق كرده و جنايت و گناه شدهاند.

پس موسي به سوي فرعون و اشراف و سران دربار او رفت، و آنها را به سوي خدا دعوت كرد، و معجزات را به آنها نشان داد.

فَلَمَّا جَاءتْهُمْ آيَاتُنَا مُبْصِرَةً پس هنگامي كه معجزات ما به روشني بديشان رسيد كه بطور واضح بر حق دلالت ميكرد، همانطور كه خورشيد با چشم ديده ميشود، قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ گفتند: اين جادوي آشكار است. آنها به اين اكتفا نكردند كه بگويند جادو است، بلكه گفتند جادويي است كه براي همه روشن و آشكار است. و اين بسي جاي شگفت است! چرا كه معجزات روشن و انوار درخشان را خرافات و جادو قرار دادند. آيا اين جز عناد و سركشي و سفسطه چيزي ديگر ناميده ميشود؟!

وَجَحَدُوا بِهَا و به نشانه و معجزات خداوند كفر ورزيدند، و آنها را انكار كردند، وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ و انكارش بر اساس شك و ترديد نبود،بلكه با آنكه يقين داشتند كه اينها معجزات الهي هستند آن را انكار كردند، ظُلْمًا وَعُلُوًّا و انكار آنها از روي ستم و سركشي بود، و حق پروردگارشان و حق خود را ضايع كردند، و در برابر حقيقت و بندگان خدا و اطاعت از پيامبر سركشي و استكبار ورزيدند. فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ پس بنگر كه سرانجام فسادكاران چگونه شد؟! سرانجام آنها بدترين سرانجام بود؛ خداوند آنها را نابود كرد، و در دريا غرقشان نمود و رسوايشان كرد، و بندگان مستضعف خود را در مساكن آنها جايگزين كرد.

آيهي 44-15:

وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ عِلْمًا وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ و به راستي كه به داود و سليمان دانش عطا كرديم، و آن دو گفتند: ستايش خداوندي را كه ما را بر بسياري از بندگان مؤمنش برتري داد».

وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِن كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ و سليمان وارث داود شد، و گفت: «اي مردم! به ما زبان پرندگان آموخته شده، و از همة نعمتها به ما داده شده است. بيگمان اين فضيلت آشكاري است.

وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ و براي سليمان لشكريانش از جن و انس و مرغان گرد آورده شدند، و [از پراكندگي] باز داشته شدند.

حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِي النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ تا اينكه به دره مورچگان رسيدند، مورچهاي گفت: «اي مورچگان! به لانههاي خود برويد تا سليمان و لشكريانش نادانسته شما را پايمال نكنند».

فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِّن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ سليمان از سخن آن مورچه خنديد و گفت: «پروردگار! به من الهام كن كه سپاسگزار نعمتهايي باشم كه به من و پدرم ارزاني داشتهاي، و مرا [توفيق بده] تا كردار شايستهاي انجام دهم كه از آن خشنود گردي، و مرا به رحمت خود از زمرة بندگان شايستهات بگردان».

وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ و [سليمان] از حال مرغان پرس و جو كرد و گفت: «چرا شانهبسر ار نميبينم؛ يا اينكه غايب است؟».

لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ حتماًاو را سخت كيفر خواهم داد، يا او را سر ميبرم، يا [بايد] دليلي آشكار براي من بياورد.

فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ چندان طول نكشيد [كه هدهد برگشت] و گفت: «من بر چيزي آگاهي يافتهام كه تو از آن آگاه نيستي، و از [قبيلة] سبأ برايت خبري يقيني آوردهام».

إِنِّي وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ من زني را يافتهام كه بر آنان فرمانروايي ميكند و همه چيز بدو داده شده و تختي بزرگ دارد.

وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ من او و قومش را ديدم كه به غير از خدا براي خورشيد سجده ميبرند، و شيطان كارهايشان را برايشان آراسته، و آنان را از راه بازداشته است. پس آنان راهياب نميگردند.

أَلَّا يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ [آنان را از راه بدر كرده است] تا براي خداوندي كه نهان آسمانها و زمين را آشكار ميكند، و به آنچه پنهان ميداريد و به آنچه آشكار ميسازيد آگاه است سجده نكنند.

اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ جز خدا كه صاحب عرش عظيم است هيچ معبود بحقي وجود ندارد.

قَالَ سَنَنظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ سليمان گفت: «خواهيم ديد كه آيا راست گفتهاي يا از دروغگوياني».

اذْهَب بِّكِتَابِي هَذَا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ  «اين نامه را ببر و آن را به سوي آنان بيانداز، سپس از ايشان دور شو، و بنگر كه چه [پاسخي] ميدهند؟».

قَالَتْ يَا أَيُّهَا المَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ [ملكه] گفت: «اي بزرگان! به راستي نامهاي گرانقدر به من رسيده است».

إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ آن نامه از سوي سليمان است و [سرآغاز] آن چنين است: «بنام خداون بخشندة مهربان».

أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ كه من بر سركشي نكنيد و تسليم شده به نزد من آييد.

قَالَتْ يَا أَيُّهَا المَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا كُنتُ قَاطِعَةً أَمْرًا حَتَّى تَشْهَدُونِ گفت: «اي سران قوم! در كارم به من نظر دهيد، كه من هيچ كاري را بدون حضور و نظر شما انجام ندادهام».

قَالُوا نَحْنُ أُوْلُوا قُوَّةٍ وَأُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ وَالْأَمْرُ إِلَيْكِ فَانظُرِي مَاذَا تَأْمُرِينَ گفتند:«ما توانمند و جنگاوريم. كار در دست تواست. بنگر كه چه فرمان ميدهي».

قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَكَذَلِكَ يَفْعَلُونَ گفت: «بيگمان پادشاهان وقتي وارد شهري شوند آن را به تباهي و ويراني ميكشانند، و عزيزترين مردمانش را خوارترين ميگردانند، و اين گونه ميكنند».

وَإِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِم بِهَدِيَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ و من هديهاي به آنان خواهم فرستاد تا ببينم فرستادگان چه خبري با خود ميآوردند.

فَلَمَّا جَاء سُلَيْمَانَ قَالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِّمَّا آتَاكُم بَلْ أَنتُم بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ پس هنگامي كه [فرستاده] به نزد سليمان آمد، [سليمان به او] گفت: «آيا مرا به مال مدد ميرسانيد؟آنچه خدا به من عطا كرده است از آنچه به شما داده بهتر است، بلكه اين شماييد كه به هديه خود شادمان و خوشحال ميشويد».

ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُم مِّنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ به نزد آنان بازگرد، ما با لشكرهايي به سراغ آنان خواهيم آمد كه آنان توان مقابلة با آن را ندارند، و ايشان را از آنجا با حالتي رسواييو خواري بيرون خواهيم راند.

قَالَ يَا أَيُّهَا المَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ [سليمان] گفت: «اي بزرگان! كداميك از شما تخت او را پيش از آنكه فرمانبردار به نزد من آيند- برايم ميآورد؟».

قَالَ عِفْريتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ عفريتي از جن گفت: «من آن را پيش از آنكه از جايت برخيزي برايت ميآورم، و من بر آن [كار] تواناي امين هستم».

قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ كسي كه علم و دانشي از كتاب داشت، گفت: «من قبل از چشم به هم زدنت آن را نزد تو ميآورم». هنگامي كه [سليمان] تخت را پيش خود مستقر ديد، گفت:«اين از فضل پروردگار من است، تا مرا بيازمايد كه آيا سپاس ميگذارم يا ناسپاسي ميكنم؟ و هر كس سپاس گذارد تنها براي خود سپاسگذاري ميكند، و هر كس كفران [نعمت] كند، پس بدون شك پروردگارم بينياز بخشنده است».

قَالَ نَكِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا نَنظُرْ أَتَهْتَدِي أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لَا يَهْتَدُونَ [سليمان] گفت: «تخت او را دگرگون سازيد تا ببينيم متوجه ميشوند يا از آنان ميگردد كه راه نمييابند؟!».

فَلَمَّا جَاءتْ قِيلَ أَهَكَذَا عَرْشُكِ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِينَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا وَكُنَّا مُسْلِمِينَ هنگامي كه او بدانجا رسيد، گفته شد: «آيا تخت تو اين چنين است؟». گفت: «انگار اين همان است، و ما پيش از اين آگاهي يافته و فرمانبرداريم».

وَصَدَّهَا مَا كَانَت تَّعْبُدُ مِن دُونِ اللَّهِ إِنَّهَا كَانَتْ مِن قَوْمٍ كَافِرِينَ و معبودهايي را كه به غير از خدا پرستش ميكرد او را [از عبادت خدا] بازداشته بود، همانا او از زمرة قوم كافر بود.

قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَن سَاقَيْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِيرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ به آن [زن] گفته شد: «به قصر وارد شو»، هنگامي كه آن را ديد گمان برد كه استخر عميقي است، و دامن از ساقهايش برگرفت». [سليمان] گفت: «اين قصري ساده از آبگينههاست». گفت: «پروردگارا! من به خود ستم كردهام و اينك همراه با سليمان تسليم پروردگار جهانيانم».

در اينجا خداوند منت و احسان خود را بر داود و فرزندش سليمان كه به آنها دانش فراوان داد، يادآور ميشود. و آمدن كلمة «علم» به صورت نكره بر فراوان بودن آن دلالت مينمايد. همانطور كه خداوند متعال فرموده است: و داوود و سليمن اذ يحكمان في الحرث اذ نفشت فيه غنم القوم و كنا لحكم شهدين ففهمنها سليمن وكلا اتينا حكما و علما و داود و سليمان را [به ياد آر]، آنگاه كه در مورد كشتزاري كه گوسفندان قوم، شب هنگام در آن چرا كرده بودند، داوري ميكردند و ما گواه قضاوت آنها بوديم. پس داوري حق را به سليمان تفهيم كرديم، و هر يك [از آن دو] را فرزانگي و دانش [بسياري] عطا كرديم.

وَقَالَا داود و سليمان در حالي كه به خاطر منت بزرگ خداوند كه به آنها دانش عطا كرده بود سپاس پروردگارشان را به جاي ميآوردند، گفتند: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ ستايش خدايي است كه ما را بر بسياري از بندگانش مؤمنش برتري داده است. آنها خدا را ستايش گفتند كه آنان را از زمرة مؤمنان سعادتمند و از دوستان ويژه خود گردانيده است. و شكي نيست كه مؤمنان چهار درجه و مقام دارند؛ صالحان، و برتر از آنها شهيدان، و بالاتر از آنها صديقان و بالاتر از آنها پيامبرانند.

داود و سليمان از پيامبران والا مقام بودند. گر چه آنها مقامشان از مقام پنج پيامبر اولوالعزم پايينتر است اما از جملة پيامبران برتر و بزرگوار ميباشند؛ كساني كه خداوند آنها را ياد كرده و در كتاب خود ستوده، و ستايش بزرگي از آنها بعمل آورده است. بنابراين سليمان و داود خدا را ستايش گفتند كه آنها را به اين مقام رساند. و اين نشانة سعادت بنده است كه شكر نعمتهاي ديني و دنيوي خداوند را به جا آورد، و همة نعمتها را از جانب پروردگارش بداند، پس به خود نبالد، بلكه بر اين باور باشد كه اين نعمتها شكر زيادي را بر او واجب ميدارند.

وقتي هر دو را ستايش نمود سليمان را به صورت ويژه بيان كرد، چون خداوند به سليمان پادشاهي بزرگي داده بود، وكارهايي به وسيلة او انجام ميشد كه پدرش آن را انجام نميداد. پس فرمود: وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ و سليمان علم و پيامبري را از پدرش داود به ارث برد، پس علم پدرش به علم و دانش او اضافه شد. شايد او به اضافة دانشي كه در زمان پدرش داشت دانش پدرش را نيز آموخته بود، همانطور كه گذشت وَقَالَ و سليمان با به جاي آوردن شكر خدا و باليدن به احسان او و بيان نعمت پروردگار را ميفهميد، همانگونه كه با هدهد گفتگو كرد و گفتار مورچه را كه خطاب به مورچگان كرد، فهميد، و چندي بعد به ان خواهيم پرداخت. و اين امتياز را غير از سليمان كسي نداشته است. وَأُوتِينَا مِن كُلِّ شَيْءٍ و خداوند نعمتها و اسباب پادشاهي و سلطنت و قدرت را به ما بخشيده و آن را به هيچ يك از انسانها نداده است. بنابراين پروردگارش را به فرياد خواند و گفت: وهب لي ملكا لا ينبغي لاحد من بعدي پروردگارا! به من نوعي از پادشاهي بده كه بعد از من آن را به هيچ كس ندهي. پس خداوند جنها را براي او مسخر و رام كرد،و هر كاري را كه ميخواست و غير از جن كسي توانايي انجام آن را نداشت براي او انجام ميدادند. و خداوند باد را براي او مسخر و رام كرد كه مسير دو ماه را در صبحگاه و شامگاهي ميپيمود.

إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ بيگمان چيزي كه خداوند به ما بخشيده و آن را به ما اختصاص داده، و ما را بدان برتري داده است فضيلت واضح و آشكاري است. پس او به كاملترين صورت به نعمت خداوند متعال اعتراف كرد.

وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ لشكريان زياد و گوناگون سليمان از قبيل انسانها و جنها و شيطانها و پرندگان براي او گردآوري، و در كنار يكديگر نگاه داشته شدند، و حركت و توقف آنان به گونهاي بسيار منظم سامان داده شد. و همة اين لشكريان گوش به فرمان او بودند و توانايي نافرماني را نداشتند، و از دستور او سرپيچي نميكردند. همانگونه كه خداوند متعال فرموده است: هذا عطاونا فأمن أو أمسك بغير حسابٍ اين بخشش ماست، پس بدون حساب ببخش و با دست نگاه دار. و سليمان در يكي از سفرهايش اين لشكر بزرگ را به حركت در آورد.

حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِي النَّمْلِ و حركت كردند تا اينكه به دره مورچگان رسيدند و مورچهاي در حالي كه دوستان و همنوعان خود را آگاه ميكرد، گفت: يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ اي مورچهها! وارد لانههاي خود شويد تا سليمان و لشكريانش نادانسته شما را پايمال نكنند. اين مورچه همكيشان خود را نصيحت كرد و به ديگر مورچهها شنواند، زيرا خداوند شنوايي خارقالعادهاي به مورچگان داده است، چون آگاه شدن مورچههايي كه دره را پر كرده بودند با صداي يك مورچه از شگفتترين شگفتيهاست. يا اينكه آن مورچه به مورچههايي كه اطراف او بودند خبر داد و سپس خبر از بعضي به بعضي ديگر رسيد تا اينكه به همه رسيد و آن مورچه ديگر مورچهها را دستور داد كه احتياط كنند و وارد لانههايشان شوند، به همين طريق خبر در بين تمام مورچهها پخش شد و همگي از حضور سليمان و لشكريانش مطلع شدند. و آن مورچه حالت سليمان و لشكريانش و عظمت پادشاهي او را دانست، و اين عذر را براي دوستانش بيان كرد كه اگر آنها شما را پايمال كنند اين كا را آگاهانه و از روي قصد نميكنند. سليمان سخن آن مورچه را شنيد.

فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِّن قَوْلِهَا و از آنجا كه اندرز مورچه براي هم كيشانش، و خيرخواهي و تعبير زيبايش مورد پسند سليمان قرار گرفت، سليمان تبسم كرد و خنديد. و اين حالت پيامبران- عليهم الصلاه و السلام- است، كه داراي ادب كامل و نعجب و خندة به جا بودهاند، و خندهاشان از حد تبسم فراتر نرفته است. همانطور كه بزرگترين خندة پيامبر (ص) تبسم بوده است. زيرا قهقهه بر كم عقلي و بيادبي دلالت ميكند. همچنانكه لبخند نزدن وتعجب نكردن به خاطر چيزي كه باعث تعجب ميشود بر بداخلاقي و درشت خويي دلالت مينمايد و پيامبران از اين پاك و منزه هستند.

و سليمان با بيان شكر خداوند كه او را به اينجا رسانده است، فرمود: رَبِّ أَوْزِعْنِي پروردگارا! به من الهام كن مرا توفيق بده، أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ تا نعمتي را كه بر من و پدرم ارزاني داشتهاي سپاس گذار باشم، زيرا نعمت بر پدر و. مادر نعمت بر فرزند است. پس سليمان از پروردگارش خواست كه به او توفيق بدهد تا شكر نعمتهاي ديني و دنيوي كه به او و پدر و مادرش بخشيده است به جاي آورد. وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ و مرا توفيق بده تا كردار شايستهاي انجام دهم كه آن را بپسندي و عمل صالحي كه با دستورات تو موافق باشد، وآن را خالصانه براي تو انجام دهم، و عمل و كردارم را از آنچه كه آن را فاسد و ناقص ميكند سالم بدار. وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ و مرا به رحمت خود- كه از جملة آن بهشت است- در زمرة بندگان صالح خويش بگردان كه برحسب عمل صالحشان مقامهاي متفاوتي دارند.

اين نمونهاي از حالت سليمان بود و بدانگاه كه صداي مورچه را شنيد، و خداوند آن حالت را براي ما بازگو كرده است.

سپس نمونهاي ديگر از سخن گفتن سليمان با پرندگان را بيان كرد و فرمود: وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ و سليمان از حال مرغان و پرندگان پرس وجو كرد. اين بر كمال عزم و قاطعيت و دورانديشي و سامان دادن لشكريانش و پرداختن به كارهاي كوچك و بزرگ دلالت مينمايد. او حتي اين كار را از ياد نبرد، و آن جستجوي احوال پرندگان بود. و اينكه آيا همه حاضرند يا برخي از آنها غايب هستند؟ اين است معني آيه و هر كس بگويد: سليمان به جستجوي مرغان پرداخت تا هدهد گمان بردهاند كه آب را در لايههاي تحتاني زمين ميبينند، و اين گفته هم دليلي ندارد، بلكه دليل عقلي و لفظي بر باطل بودن اين سخن وجود دارد.

اما دليل عقلي: با تجربه و مشاهدات ثابت شده است كه هيچ يك از اين حيوانات به صورت خارقالعاده نميتوانند آب را در اعماق زمين مشاهده كنند، و اگر چنين بود خداوند آن را بيان ميكرد، چون اين بزرگترين آيه و نشانه است.

و اما دليل لفظي: اگر اين معني از آيه مراد باشد اين طور ميگفت: «هدهد را خواست تا ببيند آب هست يا نه، وقتي ديد هدهد نيست چنان گفت». و يا به جاي كلمه تفَقََّد ميگفت (فتش أو بُحُثَ عنهْ): به دنبال هدهد گشت، و عبارتي مانند اين.

و از احوال پرندگان پرس وجو كرد تا ببيند كدام حاضر است و كدام غائب، و تا ببيند كه آنها در مراكز و جاهايي كه برايشان تعيين كرده است حضور دارند يا نه.

و نيز سليمان- عليهالسلام- نيازي به آب نداشت و چنان اضطرار نيفتاده بود كه به مهندسي هدهد نياز داشته باشد. چون سليمان شياطين و جنهاي بزرگي را در اختيار داشت كه هر چند عمق آب زياد بود چاه را كنده و آب را استخراج ميكردند. و نيز خداوند باد را براي او مسخر كرده بود كه در يك صبحگاه مسير يك ماه را طي ميكرد و در يك شامگاه مسير يك ماه را ميپيمود. پس با وجود اين، چگونه به هدهد نياز پيدا ميكند؟!

و اينگونه تفسيرها كه موجود هستند و سخناني كه به وسيلهي آنها مشهور و معروف ميگردند، و مردم غير از آن بلد نيستند، اين گفتهها را از بنياسرائيل نقل ميكنند، تا اينكه گمان برده ميشود حق و درست هستند. در نتيجه سخناني بيپايه و زشت در كتابهاي تفسير ديده ميشوند.

فرد خردمند و هوشيار ميداند قرآن كريم به زبان عربي و روشن نازل شده است و خداوند به وسيلة آن عالم و جاهل را مورد خطاب قرار داده و آنها را فرمان داده است تا در معاني و مفاهيم آن بيانديشند، و مفاهيم و معالم آن را بر كلمات عرب كه معاني و اعراب آن معروف است و اعراب اصيل آن را به طور واضح ميدانند، تطبيق بدهند. و هر گاه گفتههايي يافت دش كه پيامبر آن را نقل نكرده بود آن را به اين اصل برگردانند. پس اگر با آن موافق بود، آن را بپذيرند، چرا كه لفظ بر آن دلالت مينمايد، و اگر در لفظ و معني با آن مخالف بود، آن را نپذيرد، و به باطل بودن آن يقين حاصل نمايد، چون او يك اصل معمولي دارد كه با اين لفظ يا معني متضاد است، و آن چيزي است كه از معني و مدلول لفظ شناخته ميشود.

و پرس و جوي سليمان عليهاسلام از پرندگا و نيافتن هدهد، بر كمال قاطعيت و پرداختن وي به كارها و كمال هوشياري او دلالت ميكند، كه او به پرس و جو از احوال اين پرندة كوچك پرداخت و گفت: مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ آيا من كه هدهد را نميبينم بدان خاطر است كه در ميان اين خيل عظيم جانداران موجود كوچكي است؟ يا اينكه او بدون اجازه و دستور من غايب شده است؟

در اين هنگام سليمان بر هدهد خشمگين شد و او را تهديد كرد و گفت: لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا او را سخت كيفر خواهم داد. أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ يا او را سر ميبرم، يا اينكه بايد براي من دليل روشني بياورد. پس بايد حجت و دليل واضحي براي غيبت خود ارائه بدهد. و اين از كمال پرهيزگاري و دادگري سليمان بود كه اوقسم نخورد حتماً او را كيفر بدهد يا بكشد، چون كيفردادن يا كشتن فقط در صورتي انجام ميشود كه گناهي سر زده باشد. اما احتمال داشت كه از روي عذر باشد بنابراين سليمان به سبب پرهيزگاري و هوشيارياش موجه بودن غيبت او را استثنا كرد.

فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ چندان طول نكشيد كه هدهد آمد. و اين بر هيبت و هراس لشكريانش از او، و شدت پايبند بودنشان به فرمان وي دلالت مينمايد. و چنان از او اطاعت ميكردند كه هدهد عليرغم اينكه عذر روشني براي حاضر نبودنش داشت نتوانست زمان زيادي غيبت كند، فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ هدهد به سليمان گفت: من بر چيزي آگاهي يافتهام كه تو با وجود آن دانش زياد و مقام بلندت از آن آگاه نيستي، وَجِئْتُكَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ و از قبيلة سبأ كه قبيلهاي معروف در يمن است، برايت خبري يقيني آوردهام.

سپس هدهد اين خبر را توضيح داد و گفت: إِنِّي وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ من زني را يافتهام كه بر قبيلة سبا حكمراني ميكند، وَأُوتِيَتْ مِن كُلِّ شَيْءٍ و از مال و ملك و سلاح و لشكريان وقلعه و دژهايي كه پادشان دارند برخوردار است. وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ و تخت پادشاهي بزرگي دارد، كه بر آن مينشيند. و بزرگي تختها بر بزرگي و عظمت پادشاهي و قدرت و سلطنت و كثرت مردان مشاور دلالت ميكند.

وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ يعني آنها مشرك هستند و خورشيد را ميپرستند، وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ و شيطان كارهايشان را براي آنان آراسته است و آنچه را كه بر آن هستند حق ميدانند. فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ و آنان را از راه منحرف كرده است، پس هدايت نميگردند، چون كسي كه راهش را حق ميبيند اميدي به هدايت او نيست، مگر اينكه عقيدهاش تغيير كند.

سپس گفت أَلَّا چرا نبايد يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْءَ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ براي خداوندي سجده كنند كه نهان آسمانها و لايههاي دروني زمين و مخلوقات كوچك و بذر گياهاني كه در دل زمين مستور است، و آنچه را دلها پنهان ميدارند، ميداند؟! و نهانيهاي زمين و آسمان را با باراندن باران و روياندن گياهان بيرون ميآورد؟! و به هنگام دميده شدن صور و بيرون آوردن مردگان از قبرهايشان گنجينههاي پنهان زمين را بيرون ميآورد، تا آنان را طبق اعمالشان سزا و جزا بدهد؟! وَيَعْلَمُ مَا تُخْفُونَ وَمَا تُعْلِنُونَ و ميداند آنچه را كه پنهان ميداريد و آنچه را كه آشكار ميسازيد.

اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ يعني عبادت و انابت و سجده و محبت جز براي الله شايسته نيست، چون او معبود است و داراي صفات كامل و نعمتهايي است كه ايجاب ميكند فقط او معبود باشد رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ پروردگار عرش بزرگ است. عرش سقف همة مخلوقات، و گستردهتر از آسمانها و زمين و آنها را احاطه كرده است. پس جز به درگاه اين پادشاه كه پادشاهي و شكوهش بزرگ است نبايد كرنش و فروتني و ركوع و سجده كرد.

وقتي هدهد اين خبر مهم را به اطلاع سليمان رساند، از تنبيه شدن ايمن ماند. سليمان تعجب كرد كه چگونه اين ماجرا از نگاه او پنهان مانده و از چنين موضوعي خبر ندارد؟!

سليمان با اثبات كمال عقل و هوشيارياش گفت سَنَنظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْكَاذِبِينَ

اذْهَب بِّكِتَابِي هَذَا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ خواهيم ديد كه آيا راست گفتهاي يا از دروغگوياني اين نامه را ببر [كه به زودي در آيات بعدي، متن آن خواهد آمد] و آن را به سوي آنان بيانداز، سپس از ايشان دور شو و كمي آن طرف مراقب باش، و نگاه كن كه به يكديگر چه ميگويند و واكنش آنها چه خواهد بود؟

هدهد نامه را برد و بر آن زن پادشاه انداخت. او به قومش گفت: إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ همانا نامهاي گرانقدر از طرف بزرگترين پادشاه زمين به سوي من رسيده است.

سپس مضمون و محتواي نامه را بيان كرد و گفت: إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ أَلَّا تَعْلُوا عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ اين نامه از سوي سليمان است و سرآغاز آن چنين ميباشد: «به نام خداوند بخشنده مهربان». اين نامه را فرستادم تا در برابر من برتريجويي نكنيد. يعني بالاتر از من قرار نگيريد بلكه تحت فرمانم باشيد، و دستوارتم را اطاعت نماييد، و تسليم شده به سوي من بياييد. اين نامهاي متضمن آن بود كه آنها در برابر او برتريجويي نكنند، و بر همان حالت خود باقي بمانند، و تسليم فرمان سليمان شوند. و تحت فرمان او در آمده و به سوي او بيايند. و در نامه به سوي اسلام نيز دعوت شده بودند. و نيز اشاره به اين است كه مستحب است نامه با بسمالله الرحمن الرحيم آغاز شود، و در اول نامه نام خدا نوشته شود.

از دورانديشي و خردمندي ملكهي سبا اين بود كه بزرگان دولت و مملكتش را جمع كرد و گفت: يَا أَيُّهَا المَلَأُ أَفْتُونِي اي بزرگان و صاحبنظران! مرا خبر دهيد و به من بگوييد كه ما پاسخ او را چه بدهيم؟ آيا زير فرمان او برويم و تسليم شويم؟ مَا كُنتُ قَاطِعَةً أَمْرًا حَتَّى تَشْهَدُونِ من هيچگاه بدون رأي و مشورت شما كاري نكردهام.

قَالُوا نَحْنُ أُوْلُوا قُوَّةٍ وَأُولُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ گفتند: چنانچه سخن او را نپذيري، و زير فرمان او نروي، [بدان كه] ما براي جنگيدن قوي و نيرومند هستيم. گويا آنها گرايش به همين رأي داشتند، كه اگر چنين تصميمي گرفته ميشد، نابود ميشدند. اما بر اين رأي ثابت نماندند، بلكه گفتند: وَالْأَمْرُ إِلَيْكِ و نظر، نظر تواست چون آنها عقل و دورانديشي و خيرخواهي پادشاه را ميدانستند فَانظُرِي مَاذَا تَأْمُرِينَ  پس ببين كه چه فرمان ميدهي.

بلقيس- در حالي كه آنها را قانع ميكرد تا از رأي خود برگردند، و سرانجام بد جنگ را بيان ميكرد- به آنها گفت: إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا پادشاهان وقتي وارد شهري شوند با كشتن و اسير كردن مردم و با چپاول و تخريب، تباهي و ويراني ميكنند. وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً و سران و اشراف را خوار و پست ميگردانند. پس ابتدا جنگ درست نيست، اما قبل از چارهانديشي، و فرستادن كسي كه از وضعيت او خبري برايمان بياورد از وي اطاعت نميكنم. وقتي كه كاملاًاز وضعيت او مطلع شديم ميدانيم چكار كنيم.

ملكه گفت : وَإِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِم بِهَدِيَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ و من هديهاي به سوي آنها ميفرستم، و مينگرم كه فرستادگان چه خبري از او ميآورند، آيا بر نظر و گفتهاش باقي ميماند؟ يا اينكه هديه او را فريب ميدهد و فكرش را عوض ميكند؟ و نيز مطلع ميشويم كه وضعيت او و لشكريانش چگونه است؟

پس ملكه هديهاي را به همراه فرستادگاني از خردمندان و صاحبنظران قومش به سوي سليمان فرستاد. فَلَمَّا جَاء سُلَيْمَانَ پس هنگامي كه فرستادگان به همراه هديه به نزد سليمان آمدند، قَالَ سليمان با اعتراض بر آنها و در حالي كه از اينكه به خواستة او تن در نداده بودند خشمگين بود، گفت: أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانِيَ اللَّهُ خَيْرٌ مِّمَّا آتَاكُم آيا ميخواهيد به وسيلة مال و دارايي مرا كمك كنيد؟! بدانيد كه دارايي و اموال نزد من جايگاه و ارزشي ندارد، و با آن شاد و خوشحال نميشوم، خداوند مرا از آن بينياز كرده، و نعمتهاي فراواني را به من داده است. بَلْ أَنتُم بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ بلكه اين شما هستيد كه چون دنيا را دوست داريد و اموالتان نسبت به آنچه خداوند به من داده است اندك ميباشد، هديه خود شادمان و خوشحاليد.

سپس فرستاده را بدون اينكه نامهاي به وي بدهد، شفاهي سفارش كرد- چون ميدانست كه او عاقل است و سخنش را به طور دقيق نقل خواهد كرد- و گفت: ارْجِعْ إِلَيْهِمْ به همراه هديهات به سوي آنان بازگرد، فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَّا قِبَلَ لَهُم بِهَا قطعاً با لشكرياني به سوي آنان خواهيم آمد كه توان مقابلة با آن را ندارند. وَلَنُخْرِجَنَّهُم مِّنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ و ايشان را از آنجا با حقارت بيرون خواهيم راند.

فرستاده به سوي آنها بازگشت و آنچه را سليمان گفته بود به آنان رسانيد، پس براي رفتن به سوي سليمان آماده شدند، وسليمان دانست كه حتماً آنها به سويش خواهند آمد. بنابراين به جن و انسانهايي كه نزد او بودند، گفت:

أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ كداميك از شما ميتواند تخت او را پيش من بياورد، قبل از اينكه آنان نزد من بيايند و تسليم شوند؟ يعني تا قبل از اينكه آنها تسليم شوند آن را دستكاري كنيم، زيرا وقتي تسليم شوند اموالشان محترم و مصون خواهد ماند قَالَ عِفْريتٌ مِّنَ الْجِنِّ عفريتي از جن [يان] گفت،

«عفريت» يعني قوي و بسيار چالاك پس يكي از جنهاي بزرگ و قوي گفت: أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ من آن را پيش از اينكه از جايت برخيزي برايت ميآورم. ظاهراً در آن وقت سليمان در شام به سر ميبرده است. پس ميان او و سرزمين سبا چهارماه فاصله بود؛ دو ماه رفت و دو ماه برگشت. اما با وجود آن عفريت ميگويد: با اينكه بزرگ و سنگين و دور است اما من متعهد ميشوم قبل از اينكه از جايت برخيزي آن را بياورم. و معمولا مجالس طولاني، بخشي از چاشتگاه و نهايتاً يك سوم روز را به خود اختصاص ميدهد. و اين ممكن است زمان بيشتري يا كمتري را نيز اشغال كند.

اين است فرمانروايي بزرگ! چرا كه افراد تحت رعيت او داراي چنين قوت و قدرتي بودند. و بالاتر از اين قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ آنكه دانشي از كتاب داشت، گفت: قبل از يكچشم به هم زدن تخت را ميآورم. مفسرين گفتهاند: او مرد عالم و صالحي نزد سليمان بود، كه به وي [أعظم] خداوند را ميدانست؛ همان اسم كه هرگاه خداوند با آن خوانده شود، جواب ميدهد، و هر گاه با آن از او چيزي خواسته شود، ميدهد.

او گفت أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ من قبل از يك چشم بر هم زدن آن را برايت ميآورم ، چرا كه او خداوند را با اسم اعظم فرا ميخواند و آنگاه تخت حاضر ميشد. پس او دعا كرد و از خداوند خواست و تخت آورده شد. البته خداوند بهتر ميداند كه آيا منظور همين است يا اينكه او دانشي از كتاب داشت كه به وسيلة آن ميتوانست چيزي دور را بياورد، و هر آنچه سخت و مشكل بود انجام دهد. فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ وقتي سليمان ديد كه تخت نزد او مستقر است، خداوند را بر قدرت و پادشاهياش كه به او داده و كارها را برايش آسان كرده بود، ستايش كرد، قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ گفت: اين از فضل و لطف پروردگار است تا مرا به وسيلة آن بيازمايد  كه آيا سپاس ميگذارم يا ناسپاسي ميكنم؟ پس سليمان- عليهالسلام- فريب پادشاهي و سلطنت و قدرتش ار نخورد؛ آنگونه كه پادشاهان جاهل چنين هستند، و گول پادشاهي خود را ميخورند. بلكه سليمان دانست كه اين آزمايش از سوي پروردگارش ميباشد. پس ترسيد كه مبادا شكر اين نعمت را به جاي نياورده باشد.

سپس بيان كرد كه از شكرگذاري بندة، فايدهاي به خداوند نميرسد، بلكه فايدهاش به شكرگذار بر ميگردد، پس گفت: وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ و هر كس شكر گذارد به سود و نفع خودش شكرميگذارد، و هر كس ناسپاسي كند بداند كه پروردگارم بينياز بخشنده است. از كارها و اعمالش بينياز بخشنده است. از كارها و اعمالش بينياز است و بخشنده است كه خير او فراوان است و خير و نعمت او سپاسگذار و ناسپاس را در مييابد. اما شكر نعمتهاي او سبب ميشود تا نعمت بيشتري بدهد، وناشكري نعمتها سبب از بين رفتن آنها ميگردد.

سپس سليمان به كساني كه نزد ا. بودند، گفت: َ نَكِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا تخت او را تغيير بدهيد، و چيزهايي را به آن بيافزايد و چيزهايي را از آن كم كنيد و ما در اين مورد نَنظُرْ نگاه ميكنيم و عقل و خرد او را ميآزماييم، أَتَهْتَدِي كه آيا متوجه ميشود، و داراي هوشياري است و شايسته پادشاهي ميباشد، أَمْ تَكُونُ مِنَ الَّذِينَ لَا يَهْتَدُونَ يا از آنان است كه راه نمييابند و متوجه نميشوند؟!

فَلَمَّا جَاءتْ وقتي بلقيس به نزد سليمان آمد، تختش بر او عرضه شد، و او تصور ميكرد كه تختش در شهرش است، قِيلَ أَهَكَذَا عَرْشُكِ يعني ما ميدانيم كه تو تخت بزرگي داري، آيا   تخت تو مانند تختي است كه ما برايت آوردهايم؟ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ گفت: «گويي اين همان است». و اين از هوشياري او بود كه نگفت: اين همان تخت است، چون در آن تعبيري صورت گرفته بود. و اين را هم نفي نكرد كه آن نيست، چون آن را شناخت. بنابراين كلمهاي گفت كه احتمال دو چيز را داشت و هر دو حال راست بودند. سليمان با تعجب از هدايت و عقل او، و با به جا آوردن شكر الهي كه به او برگتر از اين را داده است، گفت: وَأُوتِينَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا ما پيش از اين زن از هدايت و عقل و دور انديشي برخوردار شده، وَكُنَّا مُسْلِمِينَ و مسلمان و فرمانبردار بودهايم.

و احتمال دارد كه اين، گفته ملكه سبا باشد آنگاه گفت: «ما پيش از آنكه قدرت سليمان را در حاضر آوردن تخت پادشاهيام از آن مسافت دور مشاهده كنيم، اطلاع داشتيم كه او داراي سلطنت و اقتدار فراواني است. پس به حقانيت او يقين كرده، و تسليم شده به نزد او آمده، و در برابر قدرت او سر تسليم فرود آوردهايم».

خداوند متعال فرمود: وَصَدَّهَا مَا كَانَت تَّعْبُدُ مِن دُونِ اللَّهِ و آنچه به جاي خدا ميپرستيد او را از اسلام بازداشته بود، وگرنه او داراي چنان هوشياري بود كه به وسيله آـن حق و باطل را تشخيص ميداد، ولي عقايد و باورهاي باطل بينش قلب را از بين ميبرد. إِنَّهَا كَانَتْ مِن قَوْمٍ كَافِرِينَ همانا او از زمرة قوم كافر بود. پس بر دين آنها باقي مانده و آن را ادامه ميداد. و بسيار كم اتفاق ميافتد كه در بين قومي يك نفر – تنها با استاد به عقل و تشخيص خود- از گمراهي و اشتباهات و آداب و رسوم متداول آيين قوم خود كنارهگيري كند. بنابراين باقي مانده او بر كفر عجيب نيست. سپس سليمان خواست تا او از پادشاهي و سلطنتش چيزهايي را ببيند كه عقلها را حيران مينمايد. بنابراين او را فرمان داد تا وارد كاخ و آن جايگاه بلند و وسيع شود؛ نشيمنگاه شيشهاي كه رودها زير آن روان بود.

قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً به آن زن گفته شد: وارد كاخ شو، هنگامي كه آن را ديد گمان برد كه آب عميقي است چون شيشهها شفاف و صاف بودند، و آب از زير آن ديده ميشد و انگار در حال جريان بود. وَكَشَفَتْ عَن سَاقَيْهَا و دامن از دو ساق خود بالا زد تا وارد آب شود. و اين نيز از عقل و ادب او بود، زيرا از وارد شدن به محلي كه دستور به وارد شدنش داده شده بود امتناع نورزيد، چون ميدانست كه جز براي بزرگداشت به آنجا دعوت نشده است و ميدانست كه پادشاهي سليمان و ترتيب كارهايش بر اساس فرزانگي و حكمت است. و در دل او كوچكترين شك و ترديدي باقي نماند.

وقتي براي وارد شدن آماده گرديد، به او گفته شد: إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِيرَ اين صحني صاف از بلور است، پس نيازي نيست كه دامن از دو ساق خود بالا بزني.

هنگامي كه به سليمان رسيد، و آنچه كه بود مشاهده كرد، و نبوت و رسالت او را دانست، توبه نمود و از كفرش بازگشت و قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ گفت: «پروردگارا! من برخود ستم كردهام، و همراه با سليمان تسليم پروردگار جهانيانم».

اين اصل داستاني است كه خداون از ملكة سبا و آنچه كه در رابطه با سليمان برايش اتفاق افتاده بود. براي ما بيان فرموده است. و غير از اين هر چه كه باشد ساختگي و از داستانهاي اسراييلي است كه به تفسير كلام خدا ربطي ندارد. آنچه گفتيم از اموري است كه بايد به آن يقين كرد، زيرا از طريق وحي به ما رسيده است.

و آنچه در اين مورد نقل شده است همه، يا بيشتر آن چنين نيست، پس بهتر است كه از داستانهاي بياساس دوري شود، و در تفاسير وارد نگردند. والله اعلم.

آيهي 53-45:

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذَا هُمْ فَرِيقَانِ يَخْتَصِمُونَ و به راستي به سوي قوم ثمود برادرشان صالح را فرستاديم، كه خدا را بپرستيد. اما آنان به دو گروه تقسيم شدند كه با هم ستيزه ميكردند.

قَالَ يَا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْلَا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ [صالح] گفت: «اي قوم من! چرا با شتاب گناه و بدي را پيش از نيكي ميجوئيد؟ چرا از خداوندآمرزش نميخواهيد تا مورد رحمت قرار گيريد؟!».

قَالُوا اطَّيَّرْنَا بِكَ وَبِمَن مَّعَكَ قَالَ طَائِرُكُمْ عِندَ اللَّهِ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ گفتند: «ما تو و كساني را كه با تو هستند به فال بد گرفتهايم». گفت: «فال بدتان نزد خداوند است، بلكه شما گروهي هستيد كه آزموده ميشويد».

وَكَانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ و در آن شهر نه نفر بودند كه در زمين فساد ميكردند و در اصلاح [آن] نميكوشيدند.

قَالُوا تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَأَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ مَا شَهِدْنَا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ گفتند: «براي همديگر سوگند بخوريد كه بر صالح و خانوادهاش شبيخون ميزنيم، سپس به وارثش ميگوييم: هنگام هلاكت خانوادهاش حاضر نبودهايم و ما راستگوييم».

وَمَكَرُوا مَكْرًا وَمَكَرْنَا مَكْرًا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ و نقشه كشيدند، و ما هم چارهانديشي كرديم، در حالي كه آنان خبر نداشتند.

فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْنَاهُمْ وَقَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ پس بنگر سرانجام حيلهورزي آنان چگونه بود! ما آنان و قومشان را همگي نابود كرديم.

فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خَاوِيَةً بِمَا ظَلَمُوا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ پس اين خانههاي آنان است كه به سزاي آنكه ستم كردند فرو تپيده است. بيگمان در اين [ماجرا] براي گروهي كه ميدانند نشانهاي هست.

وَأَنجَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ و كساني را كه ايمان آورده و تقوا پيشه كرده بودند، نجات داديم.

خداوند متعال خبر ميدهد كه صالح را به سوي قبيلة معروف ثمود فرستاد كه از نسل و خاندان آنها بود. او آنها را فرمان داد كه فقط خداي را بپرستيد و انبازان و بتها را رها كنند. فَإِذَا هُمْ فَرِيقَانِ يَخْتَصِمُونَ اما آنان به دو گروه تقسيم شدند؛ برخي مؤمن و برخي كافر شدند كه بيشترشان كافر بودند، و اي دو گروه با هم ستيز و كشمكش پرداختند.

قَالَ يَا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ صالح گفت: چرا قبل از انجام نيكيها كه به سبب آن احوال شما سامان مييابد، و امور ديني و دنياييتان بهبود مييابد، در انجام بديها شتاب ميورزيد و به آن علاقهمنديد؟حال آنكه دليلي وجود ندارد كه كارهاي بد را انجام دهيد؟ لَوْلَا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ چرا از خداوند آمرزش نميخواهيد و از شركورزي و گناهانتان توبه نكرده، و دعا نميكنيد تا آمرزيده شويد؟ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ باشد كه مورد رحمت قرار گيريد، زيرا رحمت خداوند به نيكوكاران نزديك است، و هر كس از گناهان توبه نمايد از نيكوكاران است.

قَالُوا آنها با تكذيب و مخالفت به پيامبرشان صالح گفتند: اطَّيَّرْنَا بِكَ وَبِمَن مَّعَكَ ما تو و كساني را كه با تو هستند به فال بد گرفتهايم. آنها صالح و مؤمناني را كه همراه او بودند عامل به دست نياوردن خواستههاي دنيوي خود ميدانستند. صالح به آنها گفت: طَائِرُكُمْ عِندَ اللَّهِ آنچه خداوند شما را به آن گرفتار نموده است به سبب گناهانتان ميباشد. بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ بلكه شما قومي هستيد كه با نعمت و شادي و زيان و سود و خير و شر آزموده ميشويد تا معلوم شود كه آيا از گناهان دست ميكشيد و توبه ميكنيد يا نه؟پس شيوه و عادت آنها در تكذيب كردن پيامبرشان و روبرو شدن با وي اينگونه بود.

وَكَانَ فِي الْمَدِينَةِ و در شهر بزرگي كه قوم صالح در آن زندگي ميكرد و صالح نيز در آن به سر ميبرد، تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ نه نفر بودند كه فساد و تباهي نمودن در زمين تبديل به ويژگي آنان شده بود و آنها در صدد اصلاح نبودند، لكه دايماًآمادة دشمني ورزيدن با صالح و عيب جويي از دينش، و دعوت كردن قوم خود به سوي مبارزه با وي بودند. همانطور كه خداوند متعال فرموده است« فاتقواالله وأطيعون و لا تطيعوا امر المسرفين الذين يفسدون في الارض و لا يصلحون پس، از خدا بترسيد، و از من اطاعت نكنيد، آنهايي كه در زمين فساد و تباهي ميكنند، و به اصلاح نميكوشند.

آنها پيوسته در اين حالت زشت بودند تا جايي كه دشمني آنها با صالح به جايي رسيد كه تَقَاسَمُوا با يكديگر قسم خوردند، و هر يك براي ديگري سوگند ياد كرد، لَنُبَيِّتَنَّهُ وَأَهْلَهُ كه شبانه بر صالح و خانوادهاش حمله ميكنيم، و آنها را به قتل ميرسانيم، ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ و وقتي كه ولي و وارث او عليه ما بپا خاست و ادعا كرد كه ما او و خانوادهاش را كشتهايم، اين قضيه را نفي ميكنيم، سوگند ميخوريم، مَا شَهِدْنَا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ كه ما هنگام هلاكت خانوادهاش حاضر نبودهايم، و ما راستگوييم آنها بر اين مسئله با هم اتفاق كردند.

وَمَكَرُوا مَكْرًا و آنها براي كشتن صالح و خانوادهاش به صورت پنهاني نقشه كشيدند، و به خاطر ترس از اولياي صالح اين نقشه را از قومشان پنهان داشتند. وَمَكَرْنَا مَكْرًا و ما هم براي ياري كردن پيامبرمان صالح عليهالسلام و آسان نمودن كارهايش، و هلاك كردن قوم تكذيب كنندهاش نقشه كشيديم، وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ در حالي كه آنها نميفهميدند.

فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ مَكْرِهِمْ پس بنگر سرانجام حيلهورزي آنان چگونه شد! آيا به هدفشان دست يافتند؟ و با اين حيلهورزي به خواستة خود رسيدند؟ يا نقشههايشان نقش بر آب شد؟! بنابراين فرمود: أَنَّا دَمَّرْنَاهُمْ وَقَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ ما آنها و قومشان را نابود كرديم، و آنها را ريشه كن نموديم. پس صداي تند عذاب آنها را فرا گرفت و همه هلاك و نابود شدند.

فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خَاوِيَةً اين خانهها آنان است كه سقفهايش بر ديوارهاي آن منهدم شده، و از ساكنان خالي گرديده است و ديگر كسي آن اقامت ندارد. بِمَا ظَلَمُوا اين، سرانجام ستم و شرك ورزيدن آنها به خدا، و فسادشان در زمين است.

إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ بيگمان در اين ماجرا براي گروهي كه حقايق را ميدانند، و در عملكرد خدا دربارة دوستان و دشمنانش ميانديشند، نشانهو عبرتي است كه از آن درس عبرت ميگيرند، و ميدانند كه سرانجام ستم، نابودي و هلاكت، و سرانجام ايمان و عدالت، نجات و موفقيت است.

بنابراين فرمود: وَأَنجَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ و كساني را نجات داديم كه به خدا و فرشتگان و كتابها و پيامبران و روز قيامت و تقدير خير و شر ايمان آوردند، و از شرك و گناهان پرهيز كردند و از خدا و پيامبرانش اطاعت نمودند.

آيهي 59-54:

وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ و لوط [را به يادآور] وقتي كه به قوم خود گفت: «آيا كار ناشايست انجام ميدهيد در حالي كه ميدانيد؟!».

أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ آيا شما از روي شهوت به جاي زنان به سراغ مردان ميرويد؟ بلكه شما گروهي نادان هستيد.

فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِّن قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ آنگاه پاسخ قومش جز آن نبود كه گفتند: «خانوادة لوط را از شهر و ديار خود بيرون كنيد كه آنان مردماني پاكدامن، و بيزار از ناپاكيها هستند».

فَأَنجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَاهَا مِنَ الْغَابِرِينَ پس او و خانوادهاش را نجات داديم، مگر همسرش كه او را از بازماندگان [در عذاب] به حساب آورديم.

وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا فَسَاء مَطَرُ الْمُنذَرِينَ و سخت بر آنان باران [بلا] بارانديم، پس چه بد است باران بيم داده شدگان.

قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلَامٌ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِينَ اصْطَفَى آللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ  بگو:«ستايش خدا را است، و سلام بر آن بندگانش كه [آنان را] برگزيده است. آيا خدا بهتر است يا چيزهايي كه انباز خدا ميسازند؟!».

پيامبر ما لوط را ياد كن، آنگاه كه قومش را به سوي خدا دعوت كرد و خيرخواهشان بود و به آنان گفت: أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ آيا كار زشت را انجام ميدهيد؛كاري كه از نظر عقل و سرشت آدمي زشت است، و آيينها آن را زشت ميدانند؟ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ و شما اين را ميبينيد، و زشتي آن را ميدانيد، اما مخالفت و عناد ورزيده و از روي ستمگري و جسارت مرتكب اين كار ميشويد؟!

سپس اين زشتي را توضيح داده و گفت: أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء يعني چگونه شما به اين حالت و وضعيت رسيديد، و شهوت شما به مردان متمايل شد و به عقب آنان كه محل خروج مدفوع و كثافت است گراييديد، و زناني را كه خدا برايتان آفريده است ترك نموديد و محلهاي پاكي را كه در آنها موجود است و فطرت آدمي بر گرايش به آن سرشته شده است كنار نهاديد، و كار بر شما دگرگون گشت، به گونهاي كه زشت را نيكو انگاشتيد و نيكو را زشت بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ بلكه شما قومي نادان هستيد كه از حدود الهي تجاوز نموده و پا را فراتر گذاشته، و بر هتك محارم الهي گستاخ شدهايد.

فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ قومش سخنان او را نپذيرفتند، و باز نيامدند و پند نپذيرفتند، بلكه آنان مخالفت نمودند و پيامبر دلسوز و اندرزگو و امانتدارشان را تهديد كردند كه او را از وطنش بيرون خواهند راند، و از شهرش آواره خواهند كرد. پس جوابشان جز اين نبود كه گفتند: إِلَّا أَن قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِّن قَرْيَتِكُمْ خانوادة لوط را از شهر و سرزمين خود بيرون كنيد. گويا گفته شد: گناه آنها چيست كه باعث شده آنها را بيرون كنيد؟! گفتند إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ آنان مردماني هستند كه از لواط و همجنسبازي خود را دور و پاك ميدارند. خداوند آن قوم زشت بگرداند! بهترين خوبيها را به منزلة بدترين بديها قرار داده بودند. آنها به نافرماني پيامرشان اكتفا نكردند، و به جايي رسيدند كه او را بيرون كنند و بلا در گرو نحوهي سخن گفتن است. پس آنها گفتند: أخرجهم من قريتكم إنهم أناس يتطهرون آنان را بيرون كنيد، چرا كه مردماني پاكدامن و دور از ناپاكيها هستند. و مفهوم اين سخن چنين است: و شما مردماني آلوده هستيد و كار زشتتان اقتضا ميكند كه عذاب خدا بر آبادي و شهرتان نازل شود و هر كس از آن بيرون رود نجات مييابد.

بنابراين خداوند متعال فرمود: فَأَنجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَاهَا مِنَ الْغَابِرِينَ او و خانوادهاش را نجات داديم، مگر زنش را كه خواستيم جزو باقي ماندگان باشد. ماجرا به اين صورت بود كه وقتي فرشتگان به صورت مهمان به نزد لوط آمدند، و قومش از آمدن آنها با خبر شدند، به سوي آنها آمدند، و قومش از آمدن آنها باخبر شدند، به سوي آنها آمدند و خواستند كه با آنان كار زشت انجام دهند. لوط در را به روي آنها بست، و بسيار بر او دشوار آمد، سپس ملائكه او را از اهميت وضعيت خبر داده و گفتند: ما آمدهايم تا تو را از ميان آنان نجات دهيم، و گفتند: ما ميخواهيم اين قوم را هلاك كنيم، و زمان نابودياشان صبح است. و لوط را دستور دادند تا به هنگام شب حركت كند، به جز زنش كه عذاب قومش او را نيز فرا گرفت. پس لوط به همراه خانوادهاش شبانه از شهر بيرون رفت، و آنان نجات پيدا كردند. و به هنگام صبح عذاب خدا قومش را فرا گرفت، خداوند خانههايشان را زيرورو كرد، و آنان را سنگباران نمود؛ سنگهايي كه نزد خداوند نشانهگذاري شده بودند.

بنابراين در اينجا گفت: وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا فَسَاء مَطَرُ الْمُنذَرِينَ و بر آنان باران سنگ بارانديم و باران بيم داده شدگان چه بد باراني است، و عذابشان چه بد عذابي است! و چون آنها بيم داده شدند، اما باز نيامدند، پس خداوند عذاب سخت خود را بر آنان فرود آورد.

قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلَامٌ عَلَى عِبَادِهِ الَّذِينَ اصْطَفَى بگو: ستايش و مدح و تعريف است، چرا كه صفتهاي او كامل است و خوبيها و بخشودگيها و عدالت، و حكمت او در كيفر دادن تكذيب كنندگان و ستمگران زيبا و به جاست. نيز بر بندگان خدا سلام و درود بفرست؛ بندگاني كه خداوند آنان را در ميان جهانيان برگزيده است، و آنها پيامبران و برگزيدگان پروردگار جهانياناند. بر آنها سلام بگو تا يادشان گرامي داشته و جايگاه و ارزش آنها خاطرنشان شود، چون آنان از هر شر و آلودگي سالم بوده، و پروردگارشان را از هر نقص و عيبي بدور دانستهاند.

آللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ اين استفهامي است كه جوابش معلوم است. يعني آيا خداوند بزرگ كه صفتهايش كامل و الطافش بيكران ميباشد، بهتر است يا بتهايي كه به همراه خدا پرستش ميكنيد؟! حال آنكه اين بتها از هر جهت ناقصاند و فايده و زياني به كسي نميرسانند، و به اندازة ذرهاي نميتوانند به خودشان و به عبادت كنندگان خود سود و زيان برسانند پس خدا بهتر است از چيزهايي كه شريك وي ميسازند.

آيهي 64-60:

أَمَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ السَّمَاء مَاء فَأَنبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ مَّا كَانَ لَكُمْ أَن تُنبِتُوا شَجَرَهَا أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ [آيا طاغوتها قدرتمندترين] يا خداوندي كه آسمانها و زمين را آفريده، و از آسمان آبي برايتان فرو فرستاده است، پس با آن باغهاي زيبا رويانديم كه شما نميتوانستيد درختانش را بروبانيد. آيا معبودي با خدا هست؟ در حقيقت آنها گروهي كجرو هستند.

أَمَّن جَعَلَ الْأَرْضَ قَرَارًا وَجَعَلَ خِلَالَهَا أَنْهَارًا وَجَعَلَ لَهَا رَوَاسِيَ وَجَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَيْنِ حَاجِزًا أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ [آيا بتها بهترند] يا خداوندي كه زمين را قرارگاه گردانده، و در ميان آن رودخانهها پديد آورده، و برايش كوههاي پابرجا و استوار آفريده است؟ آيا همراه با خداوند معبودي هست؟ بلكه بيشترشا نميدانند.

أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاء الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ [آيا بتها بهترند] يا خداوندي كه به فرياد درمانده ميرسد هر گاه او را به كمك بخواهند، و سختيها را دور ميكند، شما را جانشين ميسازد. آيا با خداوند معبود به حقي هست؟! شما بسيار كم پند ميپذيريد.

أَمَّن يَهْدِيكُمْ فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَن يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ [آيا بتها بهترند] يا خداوندي كه شما را در تاريكيهاي بيابان و دريا رهنمود ميكند، و خداوندي كه پيش از [باران] رحمتش بادها را مژدهرسان ميفرستد. آيا معبودي ديگر با خدا هست؟ خداوند از آنچه شريك وي ميسازيد برتر است.

أَمَّن يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَمَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاء وَالْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ چه كسي آفرينش را آغاز ميكند، سپس آن را باز ميگرداند؟! و چه كسي آفرينش را آغاز ميكند، سپس آن را باز ميگرداند؟! وچه كسي شما را از آسمان و زمين روزي ميدهد؟ آيا معبودي با خدا هست؟! بگو: «دليل و برهان خود را بياوريد اگر راست ميگوييد».

سپس چيزهايي را كه به وسيلة آنها ميتوان دريافت كه خداواند معبود به حق است، و پرستش او حق، و پرستش غير او باطل است به تفضيل بيان كرد و فرمود: أَمَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ آيا خداوندي كه آسمانها و ماه و خورشيد و ستارگاني كه در آن هستند و فرشتگان و زمين و كوهها و درياها و رودها و درختاني كه در زمين هستند و ديگر چيزها را آفريده است، وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ السَّمَاء مَاء فَأَنبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ و به خاطر شما از آسمان باراني فرو فرستاده است كه با آن باغهاي زيبا و ميوههاي لذيذ و متنوع روياندهايم، آيا چنين خداوندي بهتر است، يا آنچه كه شريكش ميسازند؟!

مَّا كَانَ لَكُمْ أَن تُنبِتُوا شَجَرَهَا و اگر منت خدا بر شما نبود و باران را بر شما نازل نميكرد، نميتوانستيد درختان آن را برويانيد. أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ آيا خدايي به همراه خداوند وجود دارد كه اين كارها را انجام دهد تا سزاوار آن باشد. به همراه خداوند عبادت و پرستش شود؟! بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ نه! بلكه آنها قومي هستند كه چيزهاي ديگر را با خدا برابر قرار ميدهند، با اينكه ميدانند او يكتا و يگانه است، و جهان بالا و پايين را آفريده است، و اوست كه روزي را فرو ميفرستد.

آيا بتها بهترند كه از هر جهت ناقصاند و كاري نميتوانند انجام دهند، و روزي و فايدهاي نميتوانند برسانند، يا خداوند كه جَعَلَ الْأَرْضَ قَرَارًا زمين را قرارگاهي گردانده تا بندگان بر آن مستقر شوند، و در آن سكني گزينند و كشاورزي كنند و خانه بسازند و رفت و آمد نمايند؟! وَجَعَلَ خِلَالَهَا أَنْهَارًا و در سطح زمين رودخانههايي پديد آورده است كه بندگان در آبياري كشتزارها و درختان خود از آن استفاده ميكنند. وَجَعَلَ لَهَا رَوَاسِيَ و كوههايي براي زمين آفريده است كه آن را محكم و پابرجا دارند، و اين كوهها ميخهايي براي زمين هستند و آن را از تكان خوردن باز ميدارند. وَجَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَيْنِ حَاجِزًا و ميان دو درياي شيرين و شور مانعي قرار داده است كه نميگذارد با هم مخلوط شوند، چون اگر آب شور و شيرين مخلوط گردند منفعتي كه از هر يك از اين آبها مورد نظر است از دست ميرود، بلكه خداوند مانعي را در ميان آن دو قرار داده است. و محل جاري شدن رودخانهها در زمين را دور از درياها قرار داده است، بنابراين مقاصد و منافعي كه مورد نظر است به دست ميآيد.

أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ آيا معبودي با خداوند هست كه اين كارها را انجام دهد تا با خدا برابر قرار داده شده و شريك خدا قرار داده شود؟!

بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ نه! چنين نيست، بلكه بيشتر آنان نميدانند، بنابراين به تقليد از سران خود چيزهايي را شريك خداوند ميسازند، و چنانچه درك وشعوري داشتند چيزي را شريك خدا نميخواستند.

چه كسي جز خداوند يگانه به فرياد درماندهاي ميرسد كه رنجها و سختيها او را پريشان كرده، و دستيابي به خواستههايش براي او مشكل است، و چارهاي براي رهايي از آنچه به آن گرفتار شده است ندارد؟! و چه كسي جز خداوند يگانه بلا و شر و مشكل را دور ميسازد؟ وچه كسي شما را جاشنيان در زمين قرار ميدهد و به شما قدرت و ثروت ميبخشد، و روزي به شما ارزاني ميدارد و نعمتهايش را به شما ميرساند؟! و بدانيد كه جانشين كساني ميشويد كه پيش از شما بودهاند. همانطور كه به زودي شما را از جهان خواهد برد، و قومي ديگر را بعد از شما ميآورد. آيا همراه با خداوند كه اين كارها را ميكند معبودي هست؟!

خير، هيچ كس نيست كه در انجام اين كارها همراه خدا باشد، حتي شما مشركان اعتراف ميكنيد كه اين كارها را فقط خداوند انجام ميدهد. بنابراين هر گاه زباني به آنها ميرسيد خالصانه خدا را به فرياد ميخواندند، چون ميدانستند كه تنها او ميتواند اين زيان و مشكل را دور نمايد. قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ اما بسيار كم اندرز ميگيريد، وكم در امور ميانديشيد، اموري كه اگر آنها را به ياد آوريد متذكر شده و هدايت ميشويد. اما غفلت و رويگرداني، شما را فرا گرفته استو بنابراين پشيمان نميشويد و توبه نميكنيد و هدايت نمييابيد.

چه كسي شما را هدايت ميكند آنگاه كه در ميان تاريكيهاي خشكي و دريا قرار ميگيريد، آنجا كه راهنما و نشانهاي وجود ندارد و جز هدايت و راهنمايي خداوند وسيلهاي براي نجات شما نيست، و فقط او راه را برايتان هموار و آسان مينمايد. خداوندي كه اسباب و وسايلي را برايتان فراهم آورده است كه به وسيلة آن راهياب ميشويد.

وَمَن يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ خداوندي كه پيش از باران بادهايي را به عنوان مژدهرسان ميفرستد. بادها را ميفرستد تا ابرها را پراكنده نمايند، سپس ابرها را به هم پيوند داده، وجمع ميكنند، سپس باران را از خلال آن فرو ميفرستد و بندگان قبل از آمدن باران به وسيلة اين بادها شادمان ميشوند. أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ آيا معبودي با خداوند هست كه اين كارها را بكند؟ يا اينكه او تنها و يگانه اين كارها را انجام ميدهد؟! پس وقتي كه او به تنهايي اين كارها را انجام ميدهد چرا چيزهايي ديگر را شريك او ميسازيد و غير او را پرستش ميكنيد؟!

تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ پاك و برتر است خداونداز شرك آنها، و از اينكه غير از او را با وي برابر قرار دهند.

چه كسي آفرينش را آغاز ميكند، و مخلوقات را پديد ميآورد، و سپس روز قيامت آنها را باز ميآفريند؟! و چه كسي از آسمان و زمين به وسيلةباران و گياهان به شما روزي ميدهد؟ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ آيا معبودي هست كه به همراه خدا اين كارها را بكند و توانايي انجام دادن آن را داشته باشد؟! قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ بگو: اگر راستگوييد دليل و حجت خود را بياوريد.

و اگر فرض را بر آن بگيريم كه آنچه شما ميگوييد صحت دارد، و آن معبودان باطل در يكي از اين چيزها با خداوند مشاركت دارند، اين فقط يك دعاست كه بدون دليل آن را تصديق كردهايد، و بايد بدانيد كه شما بر باطل هستيد و دليلي بر صحت گفتة خود نداريد. پس براساس دلايل يقيني و حجتهاي قاطع، خداوند يگانه همه كارها را انجام ميدهد، و يكتاست، و او سزاوار است كه همة عبادتها براي او انجام شود.

آيهي 66-65:

قُل لَّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ بگو: «تمامي آنهايي در آسمانها و زمين است جز خدا غيب را نميدانند، و نميدانند كي برانگيخته ميشومد».

بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِّنْهَا بَلْ هُم مِّنْهَا عَمِونَ بلكه دانش و آگاهي ايشان دربارة آخرت نارسا است، بلكه آنان از [وقوع] آن در شك هستند، بلكه آنان نسبت بدان كورند.

خداوند متعال خبر ميدهد كه فقط او غيب آسمانها و زمين را ميداند. مانند فرمودة الهي كه ميفرمايد: و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو و يعلم ما في البر و البحر و ما تسقط من ورقه الا يعلمها و لا حبه ظلمت الارض و لا رطب و لا يابس الا في كتب مبين و كليدهاي غيب نزد او [=خداوند] است، جز او كسي آن را نميداند، و آنچه در خشكي و درياست خداوند آن را ميداند، و هيچ برگي فرو نميافتد مگر اينكه او آن را ميداند، و هيچ دانهاي در تاريكيهاي زمين نيست، و هيچتر و خشكي وجود ندارد مگر اينكه در كتابي روشن ثبت شده است. ان الله عنده علم الساعه و ينزل الغيب و يعلم ما في الارحام بيگمان علم زمان فرا رسيدن قيامت نزد خداوند است، و او باران را نازل ميكند، و آنچه را در رحمهاست ميداند.

پس اين غيبها و امور پنهان و امثال آن را فقط خداوند ميداند، و هيچ فرشتهاي مقرب، و هيچ پيامبري آن را نميداند. پس وقتي تنها او به اين چيزها آگاهي دارد و علم و آگاهي او پنهان و پوشيدهها را در برگرفته است، هموست خداوندي كه عبادت جز براي او شايستة كسي نيست. سپس خداون از ناتواني و ضعف علم و آگاهي تكذيب كنندگان قيامت خبر داد كه آنها نميدانند قيامت كي فرا خواهد رسيد. و در اينجا خداوند به مطلبي پرداخت كه رساتر است، پس فرمود: وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ و آنها نميدانند زنده شدن پس از مرگ و رستاخيز كي خواهد بود. بنابراين خود را براي چنين روزي آماده نكردهاند.

بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِي الْآخِرَةِ بلكه آگاهي و دانش آنان دربارة قيامت بسيار ضعيف است و يقين بخش نميباشد. آنها از آگاهي و دانش قوي برخوردار نبودند، و آگاهي ضعيفي هم نداشتند. بلكه هُمْ فِي شَكٍّ مِّنْهَا آنان دربارة قيامت شك و ترديد داشتند و شك، علم و آگاهي را از بين ميبرد،و آگاهي با شك جمع نميشود. بَلْ هُم مِّنْهَا عَمِونَ  بلكه آنها در مورد آخرت كور و نابينا هستند، و چشمهايشان آن را نميبيند، و در دلهايشان آگاهي و دانشي در مورد وقوع قيامت و احتمال آمدن آن وجود ندارد، بلكه آنان قيامت را انكار كرده و آن را بعيد دانسته و ميدانند.

آيهي 70-67:

وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَئِذَا كُنَّا تُرَابًا وَآبَاؤُنَا أَئِنَّا لَمُخْرَجُونَ  و كافران گفتند: «آيا چون ما و پدرانمان به خاك تبديل شديم، آيا بيرون آورده ميشويم؟».

لَقَدْ وُعِدْنَا هَذَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ به راستي  كه اين را به ما و پيش از ما به پدرانمان وعده دادهاند، اين جز افسانههاي گذشتگان نيست.

قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ بگو: «در زمين بگرديد، آنگاه بنگريد كه سرانجام گناهكاران چگونه بوده است؟».

وَلَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلَا تَكُن فِي ضَيْقٍ مِّمَّا يَمْكُرُونَ و بر آنان اندوه مخور، و از آنچه حيله ميورزند تنگدل مباش.

بنابراين فرمود: وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَئِذَا كُنَّا تُرَابًا وَآبَاؤُنَا أَئِنَّا لَمُخْرَجُونَ آيا زماني كه ما و پدرانمان به خاك تبديل شديم، زنده ميگرديم، و از قبر بيرون آورده ميشويم؟ يعني اين بعيد و غير ممكن است. آنها قدرت خداوند توانا را با قدرت ضعيف خود مقايسه ميكردند. لَقَدْ وُعِدْنَا هَذَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا مِن قَبْلُ به ما و پيش از ما به پدرانمان وعدة آمدن قيامت داده شده است، اگر اين امر راست بود، ميآمد، ولي هنوز به نزد ما نيامده و از آن چيزي را نديدهايم . إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اين جز افسانه و داستانهاي پيشينيان كه با آن وقتگذراني ميشود، چيزي بيش نيست و اصل و اساسي ندارد.

خداوند با بيان احوال تكذيب كنندگان، به اين مطلب پرداخت كه آنها نميدانند قيامت كي خواهد آمد. سپس خبر داد كه آگاهي آنها در مورد قيامت ضعيف و كم است. سپس خبر داد كه آنها دربارة قيامت شك و ترديد دارند. سپس خبر داد كه آنها كور هستند، و پس از آن فرمود آنها قيامت را انكار ميكنند و آن را بعيد ميدانند. يعني به سبب حالتهايي كه دارند ترس از آخرت از دلهاي آنان رخت بربسته و در نتيجه اقدام به انجام گناهان كرده، و تكذيب حق و تصديق باطل برايشان آسان گشته است، و تبعيت از شهوتها را به جاي پرداختن به عبادت قرار داده، و دين و دنيا را از دست دادهاند.

سپس خداوند متعال آنها را به تصديق آنچه كه پيامبران از آن خبر دادهاند سفارش كرد و فرمود: قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ و در زمين بگرديد و بنگريد كه سرانجام گناهكارن چگونه بوده است؟! پس اگر بگرديد و بنگريد هيچ مجرم و گناهكاري را نمييابيد مگر اينكه سرانجام بدي داشته، و خداوند او را به سزا و عذابي گرفتار كرده كه سزاوار حال او بوده است.

پس اي محمد! براي اين تكذيب كنندگان و ايمان نياوردنشان غم مخور و اندوهگين مباش، زيرا اگر از شر و بدي آنها اطلاع حاصل نمايي، و اين را بداني كه آنها صلاحيت برخورداري از هيچ خير و خوبي را ندارند، تأسف نميخوري و غمگين نميشوي. و از مكرورزي آنها تنگدل و آشفته نباش. زيرا سرانجام مكر آنها به خودشان بر ميگردد. يمكرون و يمكرالله و الله خير المكرين و مكر ميورزند و خداوند براي مكر آنها چاره انديشي ميكند، و خداوند بهترين چارهانديشان است.

آيهي75-71:

وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ و ميگويند: «اگر راست ميگوييد اين وعده كي خواهد بود؟».

قُلْ عَسَى أَن يَكُونَ رَدِفَ لَكُم بَعْضُ الَّذِي تَسْتَعْجِلُونَ بگو: «شايد برخي از آنچه كه در فرا رسيدنش شتاب داريد به شما نزديك شده باشد.

وَإِنَّ رَبَّكَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَشْكُرُونَ و همانا پروردگارت بر مردمان داراي فضل [فراواني] است ولي بيشتر آنان سپاسگذاري نميكنند.

وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ و حقاً كه پروردگارت ميداند آنچه را در دلهايشان نهان ميدارند و آنچه را كه آشكار ميسازند.

وَمَا مِنْ غَائِبَةٍ فِي السَّمَاء وَالْأَرْضِ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ و هيچ نهفتهاي در آسمان و زمين نيست مگر اينكه در كتابي روشن [درج شده] است.

آنان معاد و حقي را كه پيامبر آورده است تكذيب ميكنند، و در آمدن عذاب شتاب ميورزند و ميگويند: مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ اگر راست ميگوييد اين وعده كي خواهد بود؟ اين از بيخردي و جهالت آنهاست، چون واقع شدن و زمان آن را خداوند مقرر كرده، و با تقدير خويش آن را مقدر نموده است. پس اين كه روز قيامت زود تحقق پيدا نميكند بر صحت ادعاي آنان دلالت نميكند.

اما- با وجود اين- خداوند متعال آنها را از واقع شدن آنچه در آمدن و رسيدنش شتاب ميورزند، برحذر داشت و فرمود: قُلْ عَسَى أَن يَكُونَ رَدِفَ لَكُم بَعْضُ الَّذِي تَسْتَعْجِلُونَ بگو: چه بسا بخشي از عذابي كه در فرا رسيدن آن شتاب ميورزيد به شما نزديك شده است و به زودي شما را فرا ميگيرد.

خداوند بندگانش را يادآور ميشود كه بخشش او فراوان والطافش بيكران است و آنها را بر به جاي آوردن شكر آن تشويق ميكند، با وجود اين بيشتر مردم از شكرگذاري روي برتافته و با مشغول شدن به نعمتها، نعمت دهنده را فراموش كردهاند.

وَإِنَّ رَبَّكَ لَيَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ پروردگارت آنچه را كه در دلهايشان نهان ميدارند و آنچه را كه آشكار ميكنند، ميداند. پس بايد بهراسند از داتي كه به نهانها و آشكارها آگاهي دارد، و بايد همواره او را مد نظر داشته باشند. وَمَا مِنْ غَائِبَةٍ فِي السَّمَاء وَالْأَرْضِ و هيچ چيز نهفته و پوشيده و رازي از رازهاي جهان بالا و پايين نيست، إِلَّا فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ مگر اينكه در كتابي روشن ثبت و ضبط شده است. و اين كتاب همة آنچه را كه تاكنون به وقوع پيوسته و آنچه كه تا روز قيامت به وقوع خواهد پيوست در بر دارد. پس هر حادثة بزرگ و كوچكي كه اتفاق ميافتد مطابق با چيزي است كه در لوح محفوظ نوشته شده است.

آيهي77-76:

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ بيگمان اين قرآن براي بنياسرائيل بيشتر آنچه را كه در آن اختلاف دارند بيان ميكند.

وَإِنَّهُ لَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ و قطعاًاين قرآن براي مؤمنان هدايت و رحمت است.

در اينجا خداوند خبر ميدهد كه قرآن كتابهاي گذشته را توضيح ميدهد، چون در كتابهاي گذشته چيزهايي هست كه باعث اختلاف ميان بنياسرائيل شده و بر ايشان مشتبه شده است، پس قرآن اين موارد را به گونهاي حكايت كرده كه اشكال را برطرف كرده است. و در مسائلي كه مورد اختلاف است راه درست را روشن نموده است. و چون چنين روشن و واضح است اختلاف را رفع مينمايد، و هر مشكلي را حل ميكند، پس بزرگترين نعمت خداست كه به بندگان ارزاني نموده است اما همه در مقابل نعمت شكر و سپاس نميگذارند. و بيان كرد كه فايده و نور هدايت قرآن ويژه و مختص مؤمنان است و فرمود: وَإِنَّهُ لَهُدًى و قرآن رهنمودي است كه آدمي را از گمراهي و سركشي و شبهات دور نموده، و به راه درست هدايت مينمايد. وَرَحْمَةٌ و رحمتي است كه با آن دلهاي مؤمنان آرامش يافته، و امور ديني و دنيويشان سامان مييابد .لِّلْمُؤْمِنِينَ [اين فضيلت] براي مؤمناني است كه آن را تصديق ميكنند، و آن را ميپذيرند، و به انديشيدن در آن روي ميآورند، و در معاني و مفاهيم آن تدبر ميكنند. پس مؤمنان به وسيلة قرآن به راه راست هدايت ميشوند، و به رحمتي دست مييابند كه سعادت و كاميابي [هر دو جهان] را در بر دارد.

آيهي 78:

إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُم بِحُكْمِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ بيگمان پروردگارت به حكم خود در ميان آنها داوري خواهد كرد، و او توانا و آگاه است.

خداوند ميان آنهايي كه با هم ستيز و كشمكش هستند داوري خواهد كرد، و با حكم عادلانه و قضاوت دادگرانهاش ميان اختلاف كنندگان قضاوت و داوري خواهد كرد. پس چنانچه به خاطر پنهان بودن دليل و به خاطر مسايلي كه ميان افراد متخاصم وجود دارد، در صدور حكم اشتباهي صورت گيرد، در روز قيامت كه خداوند دربارة آنان داوري مينمايد حق و حقيقت روشن خواهد شد.

وَهُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ و تواناست خداوندي كه بر خلايق چيره است و مخلوقات منقاد اويند، و به همه چيز آگاه است و گفتههاي مختلف و لهجههاي متفاوت را ميداند، و نيز اهداف و مقاصد آنچه را كه بر زبان نميرانند، ميداند و هر يك را طبق عملي كه انجام ميدهد مجازات خواهد كرد.

آيهي 81-79:

فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ پس بر خدا توكل كن، بيگمان تو بر حق آشكار هستي.

إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ بيگمان تو نميداني به مردگان بشنواني، و به كران آواز بشنواني هنگامي كه پشت كنان روي بگردانند.

وَمَا أَنتَ بِهَادِي الْعُمْيِ عَن ضَلَالَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ و تو نميداني كوران را از گمراهيشان بازگرداني، و به سوي حق هدايتشان كني، تو تنها كساني را ميتواني بشنواني كه به آيات ما ايمان ميآورند، پس اينان فرمانبردارند.

[اي پيامبر] در به دست آوردن منافع و دفع مضار و به منظور رساندن رسالت خدا، و اقامة دين، و جهاد با دشمنان، بر خدا توكل كن، كه إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ بيگمان تو بر حق واضح و روشن هستي، و كسي كه بر حق است و به سوي حق دعوت كرده و آن را ياري ميكند، سزاوار است كه از ديگران بيشتر بر خدا توكل كند، چون براي كاري تلاش مينمايد كه قطعي است، و راست بودن آن مشخص است و شك و ترديدي در آن وجود ندارد. نيز آن حق است و در نهايت روشني قرار دارد، و پوشيدگي در آن نيست و بر مرد مشتبه نميباشد. و هر گاه آنچه را كه بر دوش تو گذاشته شده است انجام دهي و در اين راستا بر خداوند توكل نمايي، گمراهي گمراهان زياني به تو نميرساند، و هدايت شدن آنها بر عهدة تو نيست. بنابراين فرمود:

إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء بيگمان تو نميداني مردگان را بشنواني، آنگاه كه آنها را فرا ميخواني و صدا ميزني. خصوصاً وقتي كه إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ به تو پشت كنند و از تو روي بگردانند، چون اين باعث ميشود كه آنها بشتر نشنوند، و نتواني آنها را بشنواني.

وَمَا أَنتَ بِهَادِي الْعُمْيِ عَن ضَلَالَتِهِمْ و تو نميتواني كوران را از گمراهيشان باز گرداني و هدايتشان نمايي. همانطور كه خداوند متعال فرموده است: انك  لا تهدي من احببت و لكن الله يهدي من يشاء همانا تو نميتواني كسي را كه دوست داري هدايت كني، بلكه خداوند هر كس را كه بخواهد هدايت مينمايد.

إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ تنها كساني را ميتواني بشنواني كه به آيات ما ايمان ميآوردند، و اينان فرمانبردارند. پس آنهايي كه از تو اطاعت ميكنند كساني هستند كه به آيات ما ايمان دارند و با اعمال خود و تسليم شدنشان، از خدا فرمان ميبرند. همانگونه كه خداوند متعال فرموده است: انما يستحب الذين يسمعون و الموتي يبعثم الله ثم اليه يرجعون تنها كساني اجابت ميكنند كه ميشنوند، و مردگان را خداوند بر ميانگيزد، سپس به سوي او باز ميگردند.

آيهي 82:

وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ و هنگامي كه فرمان [عذاب] بر آنان تحقق يابد، جانوري را از زمين براي مردمان بيرون ميآوريم كه با ايشان سخن ميگويد، چرا كه مردم با نشانههاي ما يقين نداشتند.

هر گاه آنچه را كه خداوند قطعي نموده و وقت آن را تعيين كرده است فرا برسد، أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ جانوري را از زمين براي مردم بيرون ميآوريم. يا منظور آن است كه جانور مذكور از جانوران زمين بوده و از آسمان فرود نميآيد. و اين جانور تُكَلِّمُهُمْ با مردم سخن ميگويد؛ مردمي كه به آيات ما ايمان نميآوردند. أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ در آن زمان آگاهي و يقين مردم نسبت به آيات خداوند ضعيف ميشود و خداوند اين جانور را كه يكي از آيات و نشانههاي عجيب اوست آشكار ميسازد تا آنچه را كه مردم در آن ترديد دارند بيان ميكند. و اين جانور در آخر زمان بيرون ميآيد، و آمدن آن از علامتهاي قيامت است. همانطور كه در احاديث بسياري از آمدن آن سخن گفته شده است، اما خدا و پيامبرش براي ما بيا نكردهاند كه چگونه جانوري است. بلكه فقط آثار و نشانهها و مقصود از آمدن آن را برايمان بيان كردهاند، و اينكه آن جانور از آيات خداوند است كه به طور خارقالعاده با مردم سخن ميگويد، آنگاه كه فرمان الهي مبني بر عذاب مردم تحقق مييابد، و مردم در آيات خدا شك ميكنند. پس در چنين هنگامي اين جانور حجت و دليلي براي مؤمنان است و حجتي عليه مخالفان.

آيهي 85-83:

وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِّمَّن يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ و روزي كه از هر امتي گروهي از آنان را گرد ميآوريم كه آيات ما را تكذيب ميكردند، پس آنان نگاه داشته ميشوند تا به يكديگر ملحق گردند.

حَتَّى إِذَا جَاؤُوا قَالَ أَكَذَّبْتُم بِآيَاتِي وَلَمْ تُحِيطُوا بِهَا عِلْمًا أَمَّاذَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ تا هنگامي كه ميآيند [خدا] ميفرمايد: «آيا آيات مرا تكذيب كرديد در حالي كه از آن به طور كامل آگاهي نداشتيد؟ و [در مدت حيات خود] چه ميكرديد؟».

وَوَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِم بِمَا ظَلَمُوا فَهُمْ لَا يَنطِقُونَ و به سبب ستمي كه كردند فرمان [عذاب] بر آنان تحقق يافت، پس آنان [نميتوانند] سخن بگويند.

خداوند متعال از حالت تكذيب كنندگان در روز قيامت خبر ميدهد و اينكه آنها را گرد ميآورد، و از هر امتي گروهي را جمع ميكند، مِّمَّن يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ كه آيات ما را تكذيب ميكردند. آنان به يكديگر ملحق شده و در كنار همديگر نگاه داشته ميشون تا از همه پرسيده شود وهمه مورد نكوهش و سرزنش قرار بگيرند.

حَتَّى إِذَا جَاؤُوا تا اينكه ميآيند و حاضر ميشوند خداون با توبيخ و سرزنش به آنها ميفرمايد: أَكَذَّبْتُم بِآيَاتِي وَلَمْ تُحِيطُوا بِهَا عِلْمًا آيا آيات مرا تكذيب كرديد بدون اينكه كاملاً از آنها آگاهي پيدا كرده باشيد؟ يعني بر شما لازم بود كه در رنگ و تأمل كنيد تا حق برايتان روشن شود، و ميبايست بدون آگاهي سخن نگوييد. پس چگونه چيزي را تكذيب كرديد كه به آن آگاهي نداشتيد و كاملاً به آن احاطه پيدا نكرده بوديد؟! أَمَّاذَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ خداوند آنها را از علم و دانش و عملشان ميپرسد، پس ميبيند كه علم و دانش و آگاهي آنها فقط دروغ انگاشتن حق، و عملشان براي غير خدا و برخلاف سنت و شيوه پيامبر بوده است.

وَوَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِم بِمَا ظَلَمُوا و به سبب ستمشان حجت بر آنها اقامه شد و عذاب خدا بر آنان واقع گرديد فَهُمْ لَا يَنطِقُونَ پس آنان لب به سخن نميگشايند. چون دليل و حجتي ندارند.

آيهي 86:

أَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّيْلَ لِيَسْكُنُوا فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ آيا نديدهاند كه ما شب را مقرر داشتهايم تا در آن بيارامند، و روز را روشن نمودهايم؟ بيگمان در اين براي قومي كه ايمان ميآورند نشانههايي است.

مگر نشانههاي بزرگ و نعمت بيكران خدا را مشاهده نكردهاند؟! و آن اين است كه شب و روز را براي آنها مسخر نموده است؛ شب را تاريك نموده است تا در آن آرام گيرند، و از خستگي بياسايند و براي كار و فعاليت مجدد آماده شوند و روز را روشن گردانده تا در پي زندگي و كارهايشان باشند. إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ بيگمان در اين نشانههايي است براي قومي كه به يگانگي خداوند و فراگير بودن نعمتهاي او ايمان ميآورند.

آيهي 90-87:

وَيَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاء اللَّهُ وَكُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِينَ  و روزي [خواه آمد] كه در صور دميده ميشود، آنگاه كساني كه در آسمانها و زميناند وحشت زده وهراسناك شوند، مگر كسي كه خداوند بخواهد، و هر يك فروتنانه در پيشگاه او [حاضر] ميآيند.

وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ و كوهها را ميبيني [و] آنها را ساكن و بيحركت ميپنداري، حال آنكه مانند ابرها در سير و حركت هستند. آفرينش آن خدايي است كه همه چيز را در كمال استواري پديد آورده است. بيگمان او به آنچه ميكنيد آگاه است.

مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا وَهُم مِّن فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ هر كس كه به نيكي در ميان آورد پاداش بهتر از آن خواهد داشت و آنان از پريشاني آن روز ايمناند.

وَمَن جَاء بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ و هر كس بدي در ميان آورد به رو در آتش افكنده ميشود. آيا سزايي جز آنچه ميكرديد به شما داده ميشود؟

خداوند بندگانش را از روز قيامت و سختيهايي كه در آن است و دلها را به وحشت ميانداز بر حذر داشته و ميفرمايد: وَيَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ روزي كه در صور دميده ميشود، به سبب دميده شدن در آن كساني كه در آسمانها و زمين هستند وحشتزده و هراسان ميشوند، و از ترس آنچه كه پس از دميده شدن در صور اتفاق ميافتد هراسان و وحشت زده روي هم انباشته ميشوند.إِلَّا مَن شَاء اللَّهُ مگر كسي كه خدا بخواهد؛ آناني كه مورد تكريم خداوند قرار گرفته و آنها را ثابت قدم نموده، و از ترس و هراس آن روز حفظ كرده است. وَكُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِينَ  و به هنگام دميده شدن در صور همة خلايق خوار و ذليل و فروتنانه در پيشگاه خداوند حاضر و آماده ميگردند. همانطور كه خداون متعال فرموده است: ان كان من في السموات و الارض الا اتي الرحمن عبدا همة آنچه كه در آسمانها و زمين هستند با بندگي و كرنش به نزد خداوند رحمان ميآيند. پس در اين روز رؤسا و رعايا در مقابل عظمت و جبروت خداوند هستي بخش با زيردستان خود در خواري و فروتني برابرند.

وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وحشت قيامت به گونهاي است كه كوهها را ساكن و بيحركت ميپنداري، و هيچ يك از آنها را از نظر پنهان نميداري، وگمان ميبري كه بر همان حالت معمولي خود هستند، حال آنكه در نهايت هراس و وحشت قرار دارند، و از هم پاشيدهاند و سپس از بين ميروند، و به گرد و غبار تبديل ميشوند. بنابراين فرمود: وَهِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ و از بس كه سبك هستند، و از شدت هراس قيامت مانند ابرها حركت ميكنند. و اين صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ إِنَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَفْعَلُونَ آفرينش خدايي است كه همه چيز را در كمال استواري آفريده است، و او به آنچه ميكنيد آگاه است، و شما را طبق اعمالتان سزا و جزا ميدهد.

سپس كيفيت پاداش يا سزا دادنش را بيان كرد و فرمود: مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ هر كس كه كار نيك انجام دهد، و اين شامل نيكي در قول و نيكي در عمل و نيكي قلبي ميشود، فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا او پاداش بهتر و والاتري از آن خواهد داشت، و اين حداقل پاداش الهي است. وَهُم مِّن فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ و آنان از چيزي كه مردم را پريشان ميكند و در امن و امان به سر ميبرند، گر چه به همراه آنها احساس وحشت مينمايند. وَمَن جَاء بِالسَّيِّئَةِ و كساني كه كارهاي ناپسند انجام ميدهند،[«سيئه» اسم جنس است و شامل هر بدي است]، فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ بر چهرههايشان در آتش افكنده شده، و به آنها گفته ميشود: هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ آيا سزايي جز آنچه ميكرديد به شما داده ميشود؟

آيهي93-91:

إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِي حَرَّمَهَا وَلَهُ كُلُّ شَيْءٍ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ من تنها فرمان يافتهام كه پروردگار اين شهر [مكه] را بپرستم؛ پروردگاري كه آن حرمت بخشيده و همه چيز از آن اوست. وبه من فرمان داده شده كه زمرة تسليم شدگان باشم.

وَأَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَقُلْ إِنَّمَا أَنَا مِنَ الْمُنذِرِينَ و اينكه قرآن را بخوانم، پس هر كس راه يابد جز اين نيست كه به سود خودش راه مييابد، و هر كس گمراه گردد، بگو: «من فقط از بيم دهندگان ميباشم».

وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ و بگو: «ستايش خداي راست، او آياتش را به شما نشان خواهد داد، پس آنها را خواهيد شناخت، و پروردگارت از آنچه ميكنيد غافل نيست».

اي محمد! به آنها بگو: إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ الْبَلْدَةِ من فرمان يافتهام كه پروردگار اين شهر را بپرستم. منظور شهر مكه است. الَّذِي حَرَّمَهَا خداوندي كه به مكه حرمت و به اهالي آن نعمت بخشيده است. پس بايد آنها در برابر اين نعمت شكر خدا را به جاي آورند وَلَهُ كُلُّ شَيْءٍ و همة آنچه در بالا و پايين است از آن او و در اختيار اوست.اين را بيان كرد تا گمان نرود كه او فقط پروردگار خانة كعبه است. وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ و فرمان يافتهام تا از تسليمشدگان باشم. يعني شتابان به اسلام روي بياورم. و پيامبر (ص) چنين كرد. پس او اولين شخص است كه اسلام آورد و در برابر خداوند تسليم شد، و فروتني او در برابر خدا از همة افراد اين امت بيشتر است.

وَأَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ و نيز فرمان داده شدهام كه قرآن را برايتان بخوانم تا به وسيلة آن هدايت شويد، و به آن اقتدا كنيد، و كلمات و معاني آن را دريابيد. اين وظيفة من است و من آنرا انجام دادهام. فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ پس هر كس راهياب شود، سود و نتيجه هدايت و راهياب شدنش به خودش بر ميگردد. وَمَن ضَلَّ فَقُلْ إِنَّمَا أَنَا مِنَ الْمُنذِرِينَ و هر كس گمراه گردد، بگو: من فقط از بيمدهندگانم، و چيزي از هدايت در دست من نيست.

وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ و بگو: ستايش خدا را سزاست و هميشه و همه وقت ستايش از آن اوست، همه خلايق او را ستايش ميكنند، به خصوص بندگان برگزيدهاش و حمد و ستايشي كه ديگران براي پروردگار انجام ميدهند بيشتر است، چون مقام آنها بالاست و در نهايت نزديكي به او قرار دارند و خيرات و خوبيهاي فراواني به آنان ارزاني كرده است. سَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا آيات خود را به شما نشان ميدهد، به گونهاي كه آنها را خواهيد شناخت؛ شناختي كه شما را به حق و باطل راهنمايي مي نمايد. پس بايد از آيات خويش به شما نشان دهد تا به وسيلة آن در تاريكي راهياب شويد. ليهلك من هللك عن بيته و يحيي من حي بينه تا هر كس كه هلاك ميشود از روي دليل هلاك گردد و هر كس كه زنده ميماند از روي دليل زنده بماند.

وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ بلكه به درستي ميداند آنچه را از اعمال و احوال كه شما بر آن هستيد، واندازهاي پاداش آن اعمال را ميداند، و در آينده ميان شما حكم خواهد كرد، حكمي كه بر آن ستايش ميشود و براي شما- به هيچ وجهي- حجتي نخواهد بود.

پايان تفسير سورهي نمل

فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره