فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره

تفسير سورهي شعراء

جمهور مفسرين برآنند كه اين سوره مكي است و227 آيه ميباشد.

بسم الله الرحمن الرحيم

آيهي 9-1:

طسم طا. سين. ميم.

تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ اين آيات كتاب مبين است.

لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ شايد تو از آنكه انان ايمان نميآورند خويشتن را به نابودي بكشاني!

إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّن السَّمَاء آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ اگر ما بخواهيم از آسمان معجزهاي بر آنان فرو فرستيم كه در برابرش گردن نهند.

وَمَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مِّنَ الرَّحْمَنِ مُحْدَثٍ إِلَّا كَانُوا عَنْهُ مُعْرِضِينَ و هيچگونه موعظه و اندرز تازهاي از سوي خداوند رحمان نميآيد مگر اينكه از آن روي گردان هستند.

فَقَدْ كَذَّبُوا فَسَيَأْتِيهِمْ أَنبَاء مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون به راستي كه تكذيب كردند و در اسرع وقت خبر چيزي كه به ريشخندش ميگرفتند به آنها خواهد رسيد.

أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ كَمْ أَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ آيا به زمين ننگريستهاند كه چقدر از هر گونه [گياه] ارزشمندي در آن روياندهايم؟

إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ بيگمان در اين كار نشانهاي است، و بيشتر آنان مؤمن نيستند.

وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ و بدون شك پروردگار تو چيرة مهربان است.

خداوند متعال با اشاره به تعظيم و بزرگداشت آيات قرآن و اينكه به صورت روشن و واضحبر همة مطالب الهي و مقاصد شرعي دلالت مينمايند، بيان ميدارد كه هر كس در آن بنگرد، در اخبار و احكام آن شك و ترديد نخواهد كرد، چون به طور واضح بر بهترين مقاهيم دلالت مينمايند، و احكام صادرهاش در خصوص مسايل و حوادث موجود كاملاً مرتبط و متناسب است. پيامبر (ص) با همين آيات مردم را بيم ميداد و به راه راست هدايت ميكرد، پس به وسيلة اين آيات بندگان پرهيزگار خداوند راهياب ميشدند. و كسي كه شقاوت و بدبختي براي او مقدر شده بود از آن روي بر ميتافت و پيامبر (ص) به خاطر روي گرداني آنها و ايمان نياوردنشان به شدت ناراحت و اندوهگين ميشد چون ايشان  (ص) خيرخواه آنان بود.

بنابر اين خداوند متعال به پيامبرش فرمود: لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ  از اينكه آنها ايمان نميآورند مبادا خويشتن را نابود كني. يعني اين كار را نكن، و نبايد بابت اينكه ايمان نميآورند آن قدر تأسف بخوري كه خودت را نابودكني، زيرا هدايت به دست خداوند است، و تو وظيفهات را كه تبليغ و رساندن پيام خدا است انجام دادهاي، و بالاتر از اين قرآن كه روشنگر احكام الهي است، آيه و معجزهاي نيست كه آن را نازل كنيم تا به آن ايمان بياورند. پس اين قرآن كافي است براي كسي كه در پي هدايت است.

بنابراين فرمود: إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّن السَّمَاء آيَةً اگر ما بخواهيم معجزه و نشانهاي از آنچه كه پيشنهاد كردهاند بر آنان فرو ميفرستيم، فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ كه گردنهاي تكذيب كنندگان در برابر آن خم ميگردد و تسليم آن ميشوند، اما نيازي به اين كار نيست، و مصلحتي در ميان نميباشد، چون در آن وقت ايمان آوردن فايدهاي ندارد، زيرا ايمان به غيبت و دنياي ناپيدا مهم و سودمند است. همانطور كه خداوند متعال فرموده است آيا جز اين انتظار ميكشند كه فرشتگان [مرگ] به سراغشان آيند يا پروردگارت بيايد و يا برخي از نشانههاي پروردگارت بيابد؟ روزي كه برخي از نشانههاي پروردگارت فرا رسد ايمان افرادي كه قبلاً ايمان نداشتهاند سودي به حالشان نخواهد داشت.

وَمَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مِّنَ الرَّحْمَنِ مُحْدَثٍ و هيچگونه موعظه و اندرز تازهاي به نزد آنان نميآيد كه آنها را امر ونهي كند و سود و زيانشان را به آنها يادآورد شود، إِلَّا كَانُوا عَنْهُ مُعْرِضِينَ مگر اينكه دلها و جسمهايشان از آن روي گردان است. آنها از پند و اندرز تازه كه معمولاً بيشتر موثر واقع ميشود روي ميگردانند، و از غير آن نيز بيشتر رويگردانند، چون خيري در آنها نيست و اندرزها در مورد آنان نتيجه بخش نخواهد بود.

فَقَدْ كَذَّبُوا و آنها حق را تكذيب كردند و تكذيب حق عادت و پيشة آنها گرديد، فَسَيَأْتِيهِمْ أَنبَاء مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُون و به زودي به عذاب خدا گرفتار خواهند شد، و آنچه را كه تكذيب كردهاند بر آنها فرود خواهد آمد، زيرا گرفتار شدن آنها به عذاب قطعي است.

خداوند متعال آدمي را به انديشيدن و تفكر سفارش نموده و بيان ميدارد كه آن به نفع تفكر كننده است: أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ كَمْ أَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ آيا به زمين نمينگرند تا ببينند كه انواع اقسام گياهان زيبا و سودمند را در آن روياندهايم؟

إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً بدون شك آفرينش گياهان و درختان از نيستي، و يا پس از پژمرده شدن نشانه و آيتي است بر اين كه خداوند مردگان را پس از مرگشان زنده مينمايد، همانطور كه زمين را پس از خشك شدن وپژمرده شدن زنده و سبز ميكند. وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ و بيشتر مردمان ايمان نميآورند. و ما اكثر الناس ولو حرصت بمومنين و بيشتر مردمان هر چند اصرار بورزي ايمان نميآورند. وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ و قطعاً پروردگار تو قدرتمند و چيره است؛ بر هر مخلوقي چيره است و جهان بالا و پايين در برابر او سر تعظيم فرود آورده است. الرَّحِيمُ مهربان است و رحمتش همه چيز را فرا گرفته و بخشش او به هر موجودي زندهاي رسيده است و خداوند مقتدر كه اهل شقاوت را با انواع عذابهاي هلاك و نابود ميكند، نسبت به سعادتمندان بسيار مهربان است و آنان را از هر شر و بلايي نجات ميدهد.

آيهي 22-10:

وَإِذْ نَادَى رَبُّكَ مُوسَى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ و آنگاه كه پروردگارت موسي را ندا داد كه به سوي قوم ستمكار برو.

قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلَا يَتَّقُونَ قوم فرعون آيا نميپرهيزند؟!

قَالَ رَبِّ إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ [موسي] گفت: «پروردگارا! ميترسم كه مرا تكذيب كنند».

وَيَضِيقُ صَدْرِي وَلَا يَنطَلِقُ لِسَانِي فَأَرْسِلْ إِلَى هَارُونَ و دلم تنگ ميگردد و زبانم گشوده نميشود، پس به پيش هارون بفرست.

وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنبٌ فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ و آنان گناهي بر من دارند، و ميترسم كه مرا بكشند.

قَالَ كَلَّا فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا إِنَّا مَعَكُم مُّسْتَمِعُونَ فرمود: «چنين نيست. پس هر دوي شما با نشانههاي ما برويد، همانا ما با شما هستيم و ميشنويم».

فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ پس به نزد فرعون آييد و بگوييد: «همانا ما فرستادگان پروردگار جهانيانيم».

أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اينكه بنياسرائيل را با ما بفرست.

قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ [فرعون] گفت:« [اي موسي!] آيا ما تو را در كودكي ميان خود پرورش نداديم؟ و سالها از عمرت در بين ما ماندگار نبودي؟».

وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ و آن كار بدي كه انجام دادي از تو سرزد و تو از ناسپاساني.

قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ [موسي] گفت: «آن را آنگاه مرتكب شدم كه از سرگشتگان بودم».

فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ و چون از شما ترسيدم، از شما گريختم، آنگاه پروردگارم به من دانش بخشيد، و مرا از رسالت يافتگان گرداند.

وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ و آيا اين كه بنياسرائيل به بندگي و بردگي گرفتهاي نعمتي است كه [آن را] بر من منت مينهي؟

خداوند باري تعالي داستان موسي را تكرار كرده، و آن را چندين بار در قرآن ذكر نموده است، به گونهاي كه ديگر داستانها را اينگونه تكرار نكرده است چون داستان موسي حكمتها و عبرتهاي فراواني در بر دارد، و در اين داستان ماجراي او با ستمگران و مؤمنان بيان شده است. موسي صاحب شريعتي بزرگ و تورات است، كه بعد از قرآن برترين كتاب آسماني است. پس فرمود: حالت نيك موسي را به يادآور، آنگاه كه خداوند او را ندا داد و با او سخن گفت، و او را پيامبر گرداند و به سوي بنياسرائيل فرستاد. پس فرمود« أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ قَوْمَ فِرْعَوْنَ به نزد قوم ستمكار برو؛ قويم فرعون؛ آنهايي كه در زمين تكبر ورزيده و خود را بر اهالي آن» بالاتر قرار داده، و سركردهشان ادعاي خدايي كرده است. أَلَا يَتَّقُونَ يعني با گفتار نرم و با مهرباني به آنها بگو: أَلَا يَتَّقُونَ آيا از خداوندي كه شما را آفريده و روزيتان داده است نمي‌‌پرهيزيد و از كفر خود دست نميكشيد؟!

موسي عليهالسلام با اعتذار از بارگاه پروردگارش، عذر خويش را بيان كرد و از او خواست كه وي را در حمل اين بار سنگين كمك نمايد: قَالَ رَبِّ إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ

وَيَضِيقُ صَدْرِي وَلَا يَنطَلِقُ لِسَانِي و فرمود :رب اشرح لي صدري و يسر لي امري و أحلل عقده من لساني يفقهوا قولي و اجعل لي وزيرا من اهلي هرون اخي پروردگارا! سينهام را گشادهدار، و كارم را برايم آسان كن، و گره زبانم را بگشاي، تا سخنم را بفهمند، و از [ميان] خانوادهام همكار و وزيري برايم مقرر بدار، هارون برادرم. فَأَرْسِلْ إِلَى هَارُونَ پس به هارون هم رسالت بده. آنگاه خداوند خواستة موسي را پذيرفت، و به هارون «نبوت» داد، همانگونه كه موسي را به عنوان نبي و پيامبر مقرر كرد. فأرسله معي ردءا و او را به عنوان ياور و مددكارم بفرست. وَلَهُمْ عَلَيَّ ذَنبٌ و آنها در مورد كشتن آن قبطي ادعاي حقي برمن دارند، فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ و ميترسم به قصاص آن مرا بكشند.

قَالَ كَلَّا گفت:چنين نيست، آنها هرگز نميتوانند تو را به قتل برسانند. ما به شما نيرو و قدرت ميدهيم، و دست آنها به شما نميرسد. شما و پيروانتان پيروزيد.

بنابراين فرعون نتوانست موسي را بكشد با اينكه موسي تا آخرين حد به مخالفت او برخاست و او را متكبر وبيخرد، و موسي قومش را گمراه دانست. فَاذْهَبَا بِآيَاتِنَا پس شما هر دو با نشانههاي ما كه بر صداقت و راستگويي و صحت آنچه كه آوردهايد دلالت مينمايند، برويد، يإِنَّا مَعَكُم مُّسْتَمِعُونَ به راستي كه من با شما هستم، شما را حفاظت و حمايت ميكنم، و ميشنوم.

فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولَا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ به نزد فرعون برويد و بگوييد: ما فرستادگان پروردگار جهانيانيم؛ به سوي تو فرستاده شدهايم تا به خدا و رسالت ما ايمان بياوري، و تسليم شوي، و پروردگارت را بپرستي، و به يگانگي او يقين نمايي.

أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اينكه بنياسرائيل را با ما بفرست. پس از شكنجةبنياسرائيل دست بردار، و آنها را آزاد بگذار، تا پروردگارشان را پرستش نمايند، و تعاليم دينشان را برپاي دارند.

وقتي موسي و هارون به نزد فرعون آمدند و آنچه را خدا به آنها گفته بود به فرعون گفتند، فرعون ايمان نياورد و باورد نكرد، و نرم نشد، و شروع به مخالفت با موسي كرد، قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا و گفت: آيا در كودكي تو را در ميان خود پرورش نداديم؟ يعني آيا بر تو انعام نكرديم و تو را تربيت و پرورش نداديم؛ آنگاه كه كودكي در گهواره بودي؟! و از ناز و نعمت ما برخورددار شدي؟! وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ و سالهاي متمادي از عمر خويش را در بين ما به سر بردي، و آن كار بدي كه انجام دادي از تو سر زد. آن كار اين بود كه موسي ديد مرد قبطي با فردي از موسي دعوا ميكند. پس مردي كه از قوم موسي بود از او كمك خواست فوكزه موسي فقضي عليه و موسي به آن قبطي مشتي زد و مرد وَأَنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ و تو از كافراني يعني تو هم نيز راهت همان راه ماست، و همان راهي كه ما در پيش گرفتهايم تو هم همان راه را در پيش گرفتهاي. پس فرعون بدون اينكه بداند به كفر اقرار كرد.

قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ موسي گفت: من اين كار را زماني انجام دادم كه از سرگشتگان بودم. يعني اين كار را از روي كفر انجام ندادم، بلكه از روي سرگشتگي و اشتباه اين كار را كردم، سپس از پروردگارم طلب آمرزش نمودم و او مرا آمرزيد.

فَفَرَرْتُ مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ سپس من از دست شما گريختم؛ آنگاه كه ميخواستيد مرا بكشيد. پس من به «مدين» گريختم و سالها در آن جا ماندگار شدم، سپس به نزد شما آمدم. فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ آنگاه پروردگار به من دانش بخشيد و مرا از رسالت يافتگان گرداند.

حاصل مطلب اين كه اعتراض فرعون به موسي از روي ناداني بود، يا اينكه خودش را به ناداني ميزد. و فرعون قتل موسي را مانع نپذيرفتن رسالت او قرار داد. پس موسي برايش بيان كرد قتلي كه من مرتكب شدم از روي اشتباه و ناداني بود و نميخواستم قتلي صورت بگيرد. و هيچ كس از فضل الهي محروم نيست، پس چرا حكم و رسالتي را كه خداوند به من بخشيده است، نميپذيريد. پس فقط اين مانده است كه بگويي: الم تربك فينا و ليدا ايا در كودكي تو را در ميان خود پرورش نداديم؟ اگر با دقت بنگريم روشن ميشود كه تو بر من هيچ منتي نداري.

بنابراين موسي گفت: وَتِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَيَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ آيا ميخواهي اين منت را بر من بگذاري كه تو بنياسرائيل را به كار گرفته و آنها را بردة خود ساختهاي، و من از بردگي كردن براي تو در امان ماندهام، و اين را بر من منت ميگذاري؟! اگر كمي تأمل شود به وضوح در خواهيم يافت كه تو بر اين ملت فاضل و خوب، ستم كرده و آنان را شكنجه نموده و مطيع خود ساختهاي تا كارهايت را انجام دهند، و خداوند مرا از اذيت و آزار تو به قوم من رسيده است. پس اين چه منتي است كه بر من ميگذاري و آن را به رخ من ميكشي؟

آيهي 31-23:

قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ فرعون گفت: «پروردگار جهانيان كيست؟».

قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا إن كُنتُم مُّوقِنِينَ [موسي] گفت: «پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان اين دواست اگر اهل يقين هستيد.

قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَلَا تَسْتَمِعُونَ [فرعون] به اطرافيان خود گفت: «آيا نميشنويد!».

قَالَ رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ [موسي] گفت: «پرودگارا شما و پروردگار نياكان پيشينيان شماست».

قَالَ إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ [فرعون] گفت: «بيگمان پيامبرتان كه به سوي شما فرستاده شده ديوانه است».

قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ [موسي] گفت: «پروردگار مشرق و مغرب و همة چيزهايي است كه در ميان آن دو قرار دارد، اگر درك ميكنيد».

قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ [فرعون] گفت: «اگر غير از من معبودي برگزيني تو را از زمرة زندانيان خواهم كرد».

قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكَ بِشَيْءٍ مُّبِينٍ [موسي] گفت: «آيا اگر چيز آشكاري هم برايت بياوردم؟».

قَالَ فَأْتِ بِهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ [فرعون] گفت: «اگر از راستگوياني آن را بياور».

فرعون با اينكه به صحت آنچه موسي او را بدان فرا ميخواند يقين داشت با انكار پروردگارش و از روي ستم و سركشي و خود بزرگبيني گفت: وَمَا رَبُّ الْعَالَمِينَ پروردگار جهانيان كيست؟ قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا موسي گفت: خداوندي است كه جهان بالا و پايين را آفريده و به شيوههاي گوناگون به تدبير آن پرداخته و آن را پرورش ميدهد. و از جملة آفريدههايش شما هستيد كه مورد خطاب من ميباشيد. پس چگونه آفرينندة مخلوقات، و پديد آورندة آسمانها و زمين را انكار ميكنيد. إن كُنتُم مُّوقِنِينَ اگر شما راه يقين ميپوئيد! فرعون با پرخاش، و شگفت زده گفت: أَلَا تَسْتَمِعُونَ آيا نميشنويد اين مرد چه ميگويد؟!

موسي گفت: رَبُّكُمْ وَرَبُّ آبَائِكُمُ الْأَوَّلِينَ پروردگار شما و پروردگار نياكان و پيشينيان شماست، تعجب كنيد يا تعجب نكنيد، بپذيريد يا نپذيريد.

فرعون با حق مخالفت كرد و از كسي كه آن را آورده بود ايراد گرفت و گفت إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ همانا پيامبرتان كه به سوي شما فرستاده شده است ديوانه ميباشد، چون چيزي برخلاف باورهاي ما آورده و با ما مخالفت مينمايد. پس عقل نزد ماست و خردمندان كساني هستند كه گمان ميبرند آفريده نشدهاند، و آسمانها و زمين همواره وجود داشتهاند، بدون اينكه به وجود آورندهاي داشته باشند. آنها خودشان و بدون آفريننده آفريده شدهاند! آري، عقل و خرد نزد او عبارت است از اينكه مخلوق ناقصي كه از تمام جهات ناقص است پرستش شود! و ديوانگي نزد فرعون آن است پروردگاري را تصور كرد كه آفرينندة جهان بالا و پايين بوده و نعمتهاي ظاهري و باطني را ارزاني كرده باشد و مردم را به عبادتش فرا خواند! فرعون اين سخن را براي قومش آراست، و آنها كمعقل بودند، پس قومش را به ناداني وا ميداشت، بنابراين از او اطاعت كردندو بيگمان آنها قومي فاسق بودند .

موسي در پاسخ انكار فرعون و اينكه پروردگار جهانيان را نميپذيرفت، گفت رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَيْنَهُمَا خداي من پروردگار مشرق و مغرب و همة مخلوقاتي است كه در ميان آن دو قرار دارد. إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ اگر درك كنيد من توضيح و بياني براي شما ارائه دادهام كه هر كس كوچكترين بهرهاي از عقل داشته باشد آن را در مييابد. پس چرا در آنچه به شما ميگويم خود را به ناداني مي‌‍زنيد؟ در اين آيه به اين مطلب اشاره شد است كه شما موسي را كه عاقلترين و عالمترين مردم است به ديوانگي متهم كرديد، و اين در حقيقت بيماري است كه در خود شما وجود دارد. شما ديوانه هستيد و عقلهاي ناقصتان حكم ميكند روشنترين موجودات را كه آفرينندة آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است انكار كنيد پس شما كه خدا را انكار ميكنيد چه چيزي را ميپذيريد؟ شما كه خدا را نميشناسيد چه چيزي را ميشناسيد؟ و چنانچه به خدا و آياتش ايمان ميآوريد؟! سوگند به خدا ديوانههايي كه به منزلة چهارپايان هستند از شما عاقلتر و هدايت يافتهتراند.

وقتي موسي با دليل قاطعش فرعون را ساكت كرد و توانايي مقابله را از او سلب كرد، پس موسي را به قدرت و سلطنت خود تهديد كرد و گفت: لئنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ اگر معبودي غير از من برگزيني تو را از زمرهي زندانيان خواهم گرداند. فرعون- خداوند چهرهاش را زشت بگرداند ادعا كرد كه اميدوار است موسي را منحرف گرداند و موسي غير از فرعون هيچ معبود ديگر را معبود خويش قرار ندهد. فرعون تنها به خاطر فريب دادن قومش اين سخن را گفت، و گر نه او خيلي خوب ميدانست كه موسي و پيروانش از روي علم و بصيرت اين راه را انتخاب كردهاند و هرگز امكان ندارد كه از اعتقادات خود دست بردارند. موسي به او گفت أَوَلَوْ جِئْتُكَ بِشَيْءٍ مُّبِينٍ آيا اگر من معجزة آشكاري به تو نشان دهم كه بر صحت آنچه آوردهام دلالت كند [باز هم مرا زنداني ميكني؟!]

آيهي35-32:

فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ پس بناگاه اژدهاي آشكاري شد.

وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاء لِلنَّاظِرِينَ و دست خود را بيرون آورد، پس ناگهان بينندگان آن را سفيد و روشن ميديدند.

قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ [فرعون] به اشراف و بزرگان دور و بر خود گفت: «بيگمان اين جادوگري داناست».

يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ ميخواهد با جادوي خود شما را از سرزمينتان بيرون كند، پس شما چه فرمان ميدهيد؟

موسي عصايش را انداخت و بناگاه تبديل به اژدهايي آشكار شد كه هر كس آن را ميديد خيال و گماني در آن نمييافت. وَنَزَعَ يَدَهُ و دستش را از گريبانش بيرون آورد، فَإِذَا هِيَ بَيْضَاء لِلنَّاظِرِينَ و ناگهان بينندگان آن را سفيد و روشن ديدند كه داراي نوري بزرگ بود، و هر كس به آن نگاه ميكرد هيچ نقص و عيبي را در آن مشاهده نميكرد.

فرعون در قالب مخالفت با حق و پيامآور حقيقت، به اشراف و بزرگان پيرامونش گفت:

إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ  يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِ اين جادوگري بس آگاه و ماهر است كه ميخواهد با جادوي خود شما را از سرزمينتان بيرون كند.

فرعون ميدانست كه آنها كمعقل و بيخرد هستند، بنابراين آنان را فريب داد و گفت: چيزي كه موسي نشان ميدهد از نوع كارهايي است كه جادوگران انجام ميدهند، چون آنها اين را به طور مسلم ميدانستند كه جادوگران چيزهاي عجيبي نشان ميدهند كه ديگر مردم توانايي آن را ندارند. و فرعون آنها را ترساند كه هدف او از اين جادو اين است كه شما را از وطن خودتان بيرون كند، تا شما را آواره نمايد و از خانه و كاشانه و فرزندانتان دور كند و بدين ترتيب در دشمني و عداوت خود نسبت به شما جديت نشان دهد. پس گفت: فَمَاذَا تَأْمُرُونَ چه فرمان ميدهيد، و چكار كنم؟

آيهي 42-36:

قَالُوا أَرْجِهِ وَأَخَاهُ وَابْعَثْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ گفتند: «او و برادرش را مهلت بده، و افرادي را به تمام شهرهاي [مصر] بفرست تا جادوگران را جمعآوري كنند.

يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ تا هر جادوگر ماهر و دانايي را به نزد تو بياورند.

فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقَاتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ آنگاه جادوگران در ميعاد روزي معين گرد آورده شدند.

وَقِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنتُم مُّجْتَمِعُونَ و به مردم گفته شد: «آيا شما گرد ميآييد؟».

لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِن كَانُوا هُمُ الْغَالِبِينَ تا اگر جادوگران پيروز شوند ما از آنان پيروي كنيم.

فَلَمَّا جَاء السَّحَرَةُ قَالُوا لِفِرْعَوْنَ أَئِنَّ لَنَا لَأَجْرًا إِن كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَوقتي كه جادوگران آمدند، به فرعون گفتند: «اگر ما چيره شويم آيا پاداشي خواهيم داشت؟».

قَالَ نَعَمْ وَإِنَّكُمْ إِذًا لَّمِنَ الْمُقَرَّبِينَ [فرعون] گفت: «بله! و بيگمان شما آنگاه از مقربان خواهيد بود».

گفتند: موسي و برادرش را مهلت بده، و به تمام شهرهاي مصر افرادي را به همة شهرهايي كه محل دانش و مركز جادو هستند بفرست تا هر جادوگر زبردست و ماهري را جمعآوري نموده و به نزد تو بياورند، زيرا با جادوگر بايد از طريق جادو مبارزه كرد.

و اين لطف الهي بود كه خداوند خواست بندگانش باطل بودن آنچه فرعون نادان و گمراه مردم را بدان فريب داده بود مشاهده كنند. بنابراين آنها را واداشت تا جادوگران و ساحران ماهر را جمعآوري كنند و در حضور او مجلس بزرگي منعقد شود و در آنجا حق بر باطل چيره شده و اهل دانش و فن به صحت و درستي آنچه موسي آورده است اقرار نمايند. پس فرعون به رأي و نظر آنها عمل كرد، و افرادي را براي گردآوري جادوگران به شهرها فرستاد و او در اين كار با جديت عمل كرد.

فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمِيقَاتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ آنگاه جادوگران در ميعاد روزي معين گردآوري شدند. در روزي كه موسي به آنها وعده داده بود، و آ» روز جشن بود، و آنها از كارهايشان دست كشيده و بيكار بودند، جادوگران گرد آورده شدند. وَقِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنتُم مُّجْتَمِعُونَ يعني از عموم مردم خواسته شد تا در روز موعود گرد آيند. لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِن كَانُوا هُمُ الْغَالِبِينَ تا اگر جادوگران پيروز شدند ما از آنان پيروي كنيم. يعني به مردم گفتند: جمع شويد تا پيروزي جادوگران را بر موسي مشاهده كنيد، و آنها در كار خود ماهرند، پس، از آنها پيروي ميكنيم، و آنان را گرامي و بزرگ ميداريم و ارزش دانش سحر را در خواهيم يافت. پس اگر آنان بر حق بودند، ميگفتند: تا ما از آنهايي كه در ميان آنان اهل حق هستند، پيروي نماييم و راه راست را بشناسيم. بنابراين رويارويي موسي و جادوگران و شكست ساحران براي آنها فايدهاي نداشت جز اينكه حجت بر آنان اقامه گرديد.

فَلَمَّا جَاء السَّحَرَةُ وقتي جادوگران آمدند و به نزد فرعون رسيدند به او گفتند: أَينَّ لَنَا لَأَجْرًا إِن كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَ اگر ما موسي را شكست دهيم و بر او چيره شويم آيا پاداشي خواهيم داشت؟

قَالَ نَعَمْ فرعون گفت: آري! شما مزد و پاداش خواهيد داشت، وَإِنَّكُمْ إِذًا لَّمِنَ الْمُقَرَّبِينَ به علاوه، در صورت پيروزي بر او از مقربان دربارم خواهيد بود. فرعون به آنان وعدة پاداش و مقرب بودن را داد تا نشاط آنها بيشتر شود و تمام توانايي خود را براي مخالفت و مبارزه با موسي به كار گيرند.

وقتي در موعد مقرر آنها و موسي و مردم مصر جمع شدند، موسي آنان را اندرز داد و به آنان فرمود: ويلكم لا تفتروا علي الله كذبا فيسحتكم بعذاب و قد خاب من افتري واي بر شما! بر خداوند دروغ نبنديد، كه با عذابي [سخت] شما را نابود خواهد كرد. و هر كس به خدا دروغ نسبت دهد ناكام است. پس آنها با يكديگر به كشمكش و جروبحث پرداختند، سپس فرعون آنها را تشويق كرد، و خودشان نيز يكديگر را تشويق كردند.

آيهي 48-43:

قَالَ لَهُم مُّوسَى أَلْقُوا مَا أَنتُم مُّلْقُونَ موسي به آنان گفت: «آنچه را كه ميخواهيد بيفكنيد، بيفكنيد».

فَأَلْقَوْا حِبَالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ وَقَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ پس آنان ريسمانها و عصاهايشان را افكندند و گفتند: «به بزرگي فرعون قسم! بيگمان ما چيره و پيروزيم».

فَأَلْقَى مُوسَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ آنگاه موسي عصايش را انداخت، ناگهان [اژدهايي شد كه] ساختههاي آنان را بلعيد.

فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ پس جادوگران سجدهكنان بر زمين افتادند.

قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ گفتند: «به پروردگار جهانيان ايمان آوردهايم».

رَبِّ مُوسَى وَهَارُون َپروردگار موسي و هارون.

موسي به جادوگران گفت: هر هنري كه داريد عرضه كنيد، و موسي آنها را مقيد به افكندن چيز مخصوص نكرد، چون يقين داشت چيزي كه آنها براي مبارزه و مخالفت با حق آوردهاند باطل و پوچ است.

فَأَلْقَوْا حِبَالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ جادوگران ريسمانها و عصاهايشان را به زمين انداختند، ناگهان به مارهايي تبديل شدند كه راه ميرفتند، و آنها با اين كار چشمان مردم را جادو كردند. وَقَالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ و گفتند: به ياري و كمك فرعون ما چيره و پيروزيم. پس آنها از قدرت بندهاي ضعيف و ناتوان كه فقط طغيان كرده و لشكرياني در اختيار داشت ياري جستند، و ابهت و شكوه ظاهري فرعون، جادوگران را فريب داد، و آنها حقيقت امر را نديدند و يا اينكه سوگند خوردند و گفتند: «به عزت فرعون سوگند! ما پيروزيم».

موسي عصاي خود را انداخت كه ناگهان تبديل به اژدهاي بزرگي گرديد و شروع به بلعيدن چيزهايي كرد كه با دروغ سرهم ميكردند. پس همة ريسمانها و چوب دستيهايي را كه انداخته بودند بلعيد چون همه دروغ و افترا و باطل بود، و باطل نميتواند در برابر حق مقاومت كند.

وقتي جادوگران اين معجزة بزرگ را ديدند، يقين كردند كه اين جادو نيست، بلكه نشانهاي از نشانههاي الهي، و معجزهاي است كه از صداقت و راستگويي موسي و صحت آنچه آورده است خبر ميدهد. بنابراين جادوگران سجدهكنان بر زمين افتادند. و گفتند: ءآمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ رَبِّ مُوسَى وَهَارون به پروردگار جهانيان ايمان آوردهايم؛ پروردگار موسي و هارون.

پس باطل در اين صحنه نابود شد و شكست خورد، و سران باطل نيز به باطل بودنش اعتراف كردند، و حق روشن و آشكار گرديد تا جايي كه بينندگان آن را با چشمان خود مشاهده كردند.

آيهي51-49:

قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ [فرعون] گفت: «آيا پيش از آنكه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد؟ بيگمان او بزرگترتان است كه به شما جادو آموخته است. پس خواهيد دانست، حتماً دستها و پاهاي شما را برخلاف جهت همديگر قطع ميگردانم و همگي شما را به دار خواهم آويخت».

قَالُوا لَا ضَيْرَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ گفتند: «باكي نيست، به درستي كه ما به سوي پروردگارمان باز ميگرديم».

إِنَّا نَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَايَانَا أَن كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ همانا ما اميدواريم كه پروردگارمان گناهانمان را از آن روي كه نخستين ايمان آورندگان بودهايم بيامرزد.

اما فرعون جز سركشي و گمراهي را نپذيرفت و همچنان به عناد خود ادامه داد. بنابراين به جادوگران گفت:

ءآمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ آيا پيش از آنكه به شما اجازه دهم به او ايمان آوردهايد؟ فرعون تعجب كرد و قومش نيز از جرأت جادوگران در برابر فرعون و اينكه بدون اجازة فرعون به موسي ايمان آوردند تعجب كردند. پس گفت: إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ بدون شك او بزرگ و استاد شماست كه به شما جادو آموخته است. اين را گفت در حالي كه جادوگران را گرد آورده بود، و اشراف و درباريانش به او پيشنهاد كرده بودند كه جادوگران را از تمام شهرها گرد بياورد. و ميدانستند كه جادوگران قبلاً موسي را نديدهاند و آنها جادوهايي ارائه دادند كه بينندگان را شگفتزده كرد اما با اين وجود اين سخن را به دروغ در مورد آنها شايعه كرد با اينكه خودشان ميدانستند كه اين سخن، پوچ و بيمعناست. پس افرادي كه داراي چنين عقلي هستند بعيد نيست به حقيقت آشكار و معجزات روشن ايمان نياورند، چون فرعون هر چيزي را به عنوان حقيقت و واقعيت به آنان معرفي كرد و آنان هم آن را تصديق مي كردند. سپس فرعون جادوگران را تهديد كرد و گفت: لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ حتماً دستها و پاهاي شما را برخلاف جهت همديگر [= دست راست و پاي چپ و برعكس] قطع ميگردانم. همانطور كه با «مفسد در زمين» چنين ميشود. وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِين وهمة شما را به دار خواهم آويخت تا زجر و شكنجه بچشيد و خوار و ذليل شويد.

جادوگران وقتي شيريني ايمان را در يافتند و لذت آن را چشيدند، گفتند: لَا ضَيْرَ از آنچه ما را به آن تهديد ميكني باكي نداريم. إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنقَلبونِ. إِنَّا نَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لَنَا رَبُّنَا خَطَايَانَا ما به سوي پروردگارمان باز ميگرديم، و ما اميدواريم پروردگارمان گناهاني از قبيل كفر و جادوگري و غيره را كه مرتكب شدهايم بيامرزد. أَن كُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنِينَ از آن رو كه ميان اين لشكريان، نخستين ايمان آورندگان به موسي بودهايم. پس خداوند آنها را ثابتقدم گرداند و به آنان صبر و بردباري ارزاني نمود.

احتمال دارد فرعون تهديدش را عملي كرده باشد، چون در آن وقت فرعون قدرت و پادشاهي داشت. بنابراين احتمال دارد كه خداوند فرعون را از انجام آن كار باز داشته باشد. سپس فرعون و قومش همچنان به كفر خود ادامه ميدادند و موسي معجزات آشكار را براي آنها ميآورد، و هرگاه نشانهاي به نزد آنها ميآمد و به شدت آنها را در تنگنا قرار ميداد با موسي وعده ميكردند و پيمان ميبستند كه اگر خداوند اين بلا را از آنها دور نمايد قطعاً به او ايمان خواهند آورد، و بني اسرائيل را به همراه او خواهند فرستاد. پس خداوند عذاب را دور مينمود، سپس آنها باز عهدشكني ميكردند.

آيهي 59-52:

وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ و به موسي وحي كرديم كه بندگانم را شبانه ببر، شما حتماً تعقيب ميشويد.

فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ آنگاه فرعون گردآورندگان را به شهرها فرستاد.

إِنَّ هَؤُلَاء لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ [و به مأموران دستور داد كه به اهالي شهرها بگويند:] همانا اينها گروه اندك و ناچيزي هستند.

وَإِنَّهُمْ لَنَا لَغَائِظُونَ و به راستي كه آنان ما را به خشم آوردهاند.

وَإِنَّا لَجَمِيعٌ حَاذِرُونَ و ما گروهي محتاط هستيم.

فَأَخْرَجْنَاهُم مِّن جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ و ما آنان را از ميان باغها و چشمهها بيرون كرديم.

وَكُنُوزٍ وَمَقَامٍ كَرِيمٍ و [ايشان را] از ميان گنجها و منزلگاههاي نيك بدر كرديم.

كَذَلِكَ وَأَوْرَثْنَاهَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اين چنين [آنها را به عذاب خود گرفتار ساختيم] و آنها را ميراث بنياسرائيل نموديم.

وقتي موسي از ايمان آوردن آنها نااميد گرديد و آمدن عذاب بر آنها قطعي شد و زمان آن فرا رسيد كه خداوند بنياسرائيل را از اسارت و بندگي نجات دهد، و به آنها در زمين قدرت و ثروت ببخشد، خداوند به موسي وحي كرد كه أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي در اول شب بنياسرائيل را كوچ بده تا آهسته به راهشان ادامه دهند، إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ و حتماً فرعون و لشكريانش شما را تعقيب خواهند كرد.

و همانطور كه خداوند خبر داد اتفاق افتاد.آنها وقتي صبح كردند ديدند كه همة بنياسرائيل شبانگاه به همراه موسي رفتهاند، فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ پس فرعون مأموراني را به شهرها فرستاد تا مردم را جكع كنند و بر بنياسرائيل هجوم برند و بلايي بر سرشان بياورند. فرعون قومش را تشويق ميكرد و ميگفت: إِنَّ هَؤُلَاء لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ اين بنياسرائيليها گروه اندك و ناچيزي هستند. وَإِنَّهُمْ لَنَا لَغَائِظُونَ و آنها ما را به خشم آوردهاند و ما بايد خشم خود را در مورد اين بردگان كه از نزد ما فرار كردهاند به اجرا در آوريم. وَإِنَّا لَجَمِيعٌ حَاذِرُونَ يعني همة ما بايد از آنها برحذر باشيم، چرا كه دشمن ما هستند، و نابودي آنها به نفع همة ما است. پس فرعون و لشكريانش بيرون آمدند و از همه خواسته شد كه شركت كنند. و هيچكس باز نماند، مگر افراد معذوري كه توانايي نداشتند.

خداوند متعال ميفرمايد: فَأَخْرَجْنَاهُم مِّن جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ و آنها را از باغهاي خوب مصر و چشمهساران و كشتزارهاي آن كه زمينهايشان را پوشانده و شهرها و بيابانها را آباد كرده بود بيرون كرديم وَكُنُوزٍ وَمَقَامٍ كَرِيمٍ و آنها را از ميان گنجها و كاخها مجلل بيرون رانديم كه بينندگان را شگفتزده ميكرد، و هر كس را كه به آن ميانديشيد فريب ميداد؟ گنجها و جايگاههايي كه مدت زماني طولاني از آن بهرهمند شده و با غرق در لذتها و شهوتها، عمري طولاني در كفر و فساد و تباهي و تكبر بر بندگان و سرگرداني سپري كرده بودند.

كَذَلِكَ وَأَوْرَثْنَاهَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اين چنين باغها و چشمهسارها و كشتزارها و جايگاه نيك را به بني اسرائيل ميراث داديم. بنياسرائيلي كه فرعونيان آنها را بردگان خود قرار داده بودند و آنها را كارهاي سخت و طاقتفرسا به كار ميگرفتند. پس پاك است خداوندي كه فرمانراوايي را به هر كس كه بخواهد ميدهد، و از هر كس كه بخواهد، ميدهد، و از هر كس كه بخواهد ميگيرد؟ و هر كس را كه بخواهد به سبب فرمانبردارياش غزت ميبخشد، و هر كس را كه بخواهد به سبب نافرمانياش خوار ميگرداند.

آيهي 68-60:

فَأَتْبَعُوهُم مُّشْرِقِينَ آنگاه به هنگام طلوع آفتاب آنان را تعقيب كردند.

فَلَمَّا تَرَاءى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَكُونَ پس هنگامي كه هر دو گروه همديگر را ديدند، ياران موسي گفتند: «قطعاً ما گرفتار ميشويم».

قَالَ كَلَّا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ [موسي] گفت: «چنين نيست، پروردگارم با من است، و رهنمودم خواهد كرد».

فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ پس به موسي وحي كرديم كه عصاي خود را به دريا بزن، آنگاه [دريا] شكافت و هر بخشي مانند كوه بزرگي گرديد.

وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الْآخَرِينَ و ديگران را [نيز] در آنجا نزديك آورديم.

وَأَنجَيْنَا مُوسَى وَمَن مَّعَهُ أَجْمَعِينَ و موسي و همة همراهانش را نجات داديم.

ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِينَ سپس ديگران را غرق كرديم.

إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ بيگمان در اين [ماجرا] نشانهاي است، و بيشترشان مؤمن نبودند.

وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ  و بيگمان پروردگارت توانا و مهربان است.

قوم فرعون به هنگام طلوع خورشيد به تعقيب قوم موسي پرداختند، در حاليكه خشمگين بودند و با قدرت و توانايي به دنبال آنها را افتادند. تَرَاءى الْجَمْعَانِ وقتي كه هر دو گروه يكديگر را ديدند. قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى ياران موسي به او شكايت بردند و با اندوه به وي گفتند: إِنَّا لَمُدْرَكُونَ بيگمان آنها به ما رسيده و ما گرفتار ميگرديم. موسي آنها را دلداري داد و گفت: ثابت قدم باشيد، و آنها را از وعدة راستين پروردگارش آگاه كرد. پس گفت كلا آن طور نيست كه شما گفتيد، و ما گرفتار نميشويم إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ چرا كه پروردگارم با من است، و به راهي كه ماية نجات من و شماست رهنمودم خواهد كرد. پس به موسي وحي كرديم كه عصاي خود را به دريا بزن، و او و عصايش را به دريا زد، آنگاه دريا از هم شكافت و دوازده راه در آن باز شد، و هر بخشي مانند كوه بزرگي بود. پس موسي و قومش از همين راهها وارد دريا شدند. و فرعون و قومش را به اين مكان نزديك كرديم، و آنها را در اين راه كه موسي و قومش از آن رفته بودند وارد نموديم. آنها همه از دريا عبور كردند و نجات يافتند و هيچ كسي باز نماند. و از لشكريان فرعون هيچكس نجات نيافت بلكه همه غرق شدند.

بيگمان ماجراي نجات مؤمنان و غرق شدن كافران نشانهاي است بزرگ كه بر راست بودن آنچه موسي آورده است و بر بطلان باور و عقيدة فرعونو قومش دلالت ميكند وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ اما با وجود اين نشانههاي بزرگ كه سبب ايمان ميگردد آنها ايمان نياوردند چرا كه دلهايشان فاسد بود. وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ و بيگمان پروردگارت توانا و قادر است، را هلاك و نابود ساخت، و با رحمت خويش موسي و كساني را كه همراه او بودند نجات داد.

آيهي 82-69:

وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِيمَ و خبر ابراهيم را براي آنان بخوان.

إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ هنگامي كه به پدر و قومش گفت: «چه ميپرستيد؟». عبادتشان ماندگار ميمانيم».

قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاكِفِينَ گفتند: «بتهايي را ميپرستيم، و هميشه بر عبادتشان ماندگار ميمانيم».

قَالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ گفت: «آيا هنگامي كه آنها را به كمك ميخوانيد صداي شما را ميشنوند؟».

أَوْ يَنفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ يا به شما سود ميبخشند، يا زيان ميرسانند؟

قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءنَا كَذَلِكَ يَفْعَلُونَ گفتند: «نه، اما پدران و نياكان خود را ديدهايم كه چنين ميكردهاند».

قَالَ أَفَرَأَيْتُم مَّا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ گفت: «آيا ميبينيد كه چه چيزي را ميپرستيد؟».

أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ شما و پدران پيشين شما.

فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِّي إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِينَ بدون شك همة آنها دشمن من هستند، به جز پروردگار جهانيان.

الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ آن ذاتي كه مرا آفريده است و هم او مرا هدايت ميكند.

وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ آن خداوندي كه مرا غذا ميدهد، و [آشاميدني] مينوشاند.

وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ و چون بيمار شوم اوست كه مرا شفا ميدهد.

وَالَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ و آن خداوندي كه مرا ميميراند، سپس زندهام ميگرداند.

وَالَّذِي أَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ وخداوندي كه اميدوارم گناهانم را در روز جزا بيامرزد.

اي محمد (ص) سرگذشت و حكايت ابراهيم خليل را براي مردم بخوان و ماجراي او را در اين وضعيت خاص بيان كن. او ماجراهاي زيادي دارد، اما شگفتترين اخبار و بهترين سرگذشت او خبري است كه رسالت او را در بر دارد كه از دعوت كردن قومش و مجادله كردن با آنها و باطل نمودن باورهايشان سخن ميگويد. بنابراين آنرا مقيد به ظرف زمان كرد و فرمود: و به يادآور زماني را كه ابراهيم به پدرش و قومش گفت: چه چيزي را ميپرستيد؟ آنها با افتخار پاسخ دادند: نَعْبُدُ أَصْنَامًا بتهايي را پرستش ميكنيم كه آنها را با دستهاي خود ميتراشيم فَنَظَلُّ لَهَا عَاكِفِينَ و در بيشتر اوقات به عبادت و پرستش آنها ميپردازيم.

ابراهيم با بيان اينكه بتها سزاوار پرستش و عبادت نيستند، گفت: هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ آيا هنگامي كه بتها را به كمك ميخوانيد، صداي شما را ميشنوند تا دعايتان را پاسخ دهند، و مشكلات شما را حل نمايند، و هر امر ناگواري را از شما دور كنند؟

أَوْ يَنفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ يا به شما سود ميبخشند و يا زيان ميرسانند؟! پس آنها اقرار كردند كه بتها هيچ يك از اين كارها را نميتوانند انجام دهند؛ صدايي نميشنوند و سود و زياني نميرسانند. بنابراين وقتي ابراهيم بتها را شكست، گفت: بل فعله كبيرهم هذا فسئلوهم إن كانوا ينطقون بلكه بزرگترشان چنين كرده است. پس، از آنها بپرسيد اگر حرف ميزنند كافران گفتند: لقد علمت ما هولاء ينطقون تو نيك ميداني كه اينها حرف نميزنند. يعني ثابت و بديهي است [كه بتها چنين كارهايي را انجام نميدهند].

پس به تقليد از پدران و نياكان گمراهشان پناه بردند و گفتند: بَلْ وَجَدْنَا آبَاءنَا كَذَلِكَ يَفْعَلُونَ  آنها چيزي از اين كارها را نميتوانند بكنند، فقط ما پدران و نياكان خود را ديدهايم كه چنين ميكردهاند، و ما از آنها پيروي نموده و راهشان در پيش گرفته و به عادت و سنتهاي آنان عمل نموده و آن را زنده نگاه داشتهايم. ابراهيم به آنها گفت: شما و پدرانتان همه در اشتباه هستيد، و شما و پدرانتان در گمراهي برابرند.

أَفَرَأَيْتُم مَّا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِّي آيا در آنچه ميپرستيد انديشيدهايد؟! شما و پدران پيشين شما؟! بدون شك همة چيزهايي كه معبود خود ميدانيد دشمن من هستند. پس اگر ميتوانند كوچكترين زياني به من برسانند و عليه من چارهانديشي و توطئه كنند، و دريغ نورزند! اما توانايي اين را ندارند. إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِينَ الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ به جز پروردگار جهانيان؛ ذاتي كه مرا آفريده است، و همو مرا راهنمايي ميكند، و فقط او نعمت آفرينش، و رهنمود كردن به سوي منافع ديني و دنيوي را ارزاني مينمايد.

سپس برخي از نيازها را به طور ويژه بيان كرد و گفت: وَالَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ وَإِذَا َرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ وَالَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ وَالَّذِي أَطْمَعُ أَن يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ پس فقط خداوند اين كارها را ميكند، بنابراين فقط بايد او پرستش شود، و از او اطاعت گردد، و پرستش اين بتها را ترك كرد، بتهايي كه چيزي را نميآفرينند، و هدايت نميكنند، و نميتوانند كسي را بيمار نموده و يا بهبود ببخشند. و به كسي غذا نميدهند، و آشاميدني نمينوشانند، و زنده نميكنند، و نميميرانند، و به عبادت كنندگان خود سودي نميبخشند؛ رنجهايشان را از آنان دور نكرده و گناهانشان را نميآمرزند. پس بسيار روشن است كه شما و پدرانتان توانايي مخالفت با اين دلايل روشن را نداريد. و معلوم است كه شما و آنان در گمراهي و ترك گفتن راه هدايت يكسان هستيد. خداوند متعال ميفرمايد: و حاجه قومه قال اتحجوني في الله و قد هدئن و قومش با او به جر و بحث و مجادله پرداختند، گفت: آيا در بارة خدا با من مجادله ميكنيد، حال آنكه او مرا هدايت كرده است؟!

آيهي 89-83:

رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ پروردگارا! به من حكمت ببخش، و مرا از زمرة شايستگان بگردان.

وَاجْعَل لِّي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ و براي من نام نيك در ميان آيندگان برجاي بگذار.

وَاجْعَلْنِي مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ و مرا از وارثان بهشت پرناز و نعمت بگردان.

وَاغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّالِّينَ و پدرم را بيامرز، بيگمان او از گمراهان بود.

وَلَا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ و مرا رسوا مكن روزي كه برانگيخته ميشوند.

يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ روزي كه اموال و اولاد [هيچ] سودي نميرسانند.

إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ بلكه تنها كسي [نجات مييابد و سود ميبيند] كه با دلي پاك نزد خداوند بيايد.

سپس ابراهيم- عليهالسلام- پروردگارش را فراخواند و گفت رَبِّ هَبْ لِي حُكْمًا پروردگارا! به من دانش زيادي عطا كن كه به وسيلة آن حلال و حرام را بدانم، و در ميان مردم داوري كنم، وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ و مرا به شايستگان از قبيل پيامبران ملحق بگردان.

و نام نيك و آوازه نيكو را براي هميشه در ميان آيندگان براي من برجاي بدار. پس خداوند دعايش را پذيرفت و به او دانش و حكمت بخشيد كه به سبب آن از برترين پيامبران گرديد، و به برادران پيامبرش پيوست. و خداوند ابراهيم را دوست داشتني و مقبول گردانيد، به گونهاي كه در ميان همة ملتها و در همة اوقات مورد بزرگداشت و ستايش قرار ميگيرد. خداوند متعال فرموده و براي او در [ميان] آيندگان [آوازه نيك] بر جاي گذاشتيم. سلام بر ابراهيم اين چنين نيكوكاران را پاداش ميدهيم. همانا او از بندگان با ايمان ما بود.

وَاجْعَلْنِي مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ و مرا از زمرة كساني بگردان كه خداوند آنها را وارث بهشت ميگرداند. پس خداوند دعايش را پذيرفت و مقامش را در باغهاي پرناز و نعمت بهشت بالا برد.

وَاغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كَانَ مِنَ الضَّالِّينَ و پدرم را بيامرز، بيگمان او از گمراهان بود. و اين دعا به سبب وعدهاي بود كه او به پدرش داده بود، آنگاه كه گفت ساستعفر لك ربي انه كان بيحفيابه زودي از پروردگارم براي تو طلب آمرزش مينمايم، بيگمان او نسبت به من مهربان است. و خداوند متعال فرموده است: ماكان استغفار ابراهيم لابيه الا عن موعده وعدها اياه فلما تبين له عدو لله تبرا منه ان ابراهيم لاوه حليم و طلب آمرزش ابراهيم براي پدرش فقط به خاطر وعدهاي بود كه به او داده بود، پس .وقتي براي ابراهيم آشكار شد كه پدرش دشمن خداست از او بيزاري جست. همانا ابراهيم بردبار و بازگشت كننده [به سوي خدا] است.

وَلَا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ و در روز قيامت كه مردم برانگيخته ميشوند، با توبيخ نمودنم به خاطر ارتكاب برخي از گناهان، و كيفردادن و خوار نمودنم، مرا رسوا مكن.

بلكه مرا در آن روز خوشبخت گردان، كه لَا يَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ اموال و اولاد سودي نميرسانند، و تنها كسي نجات مييابد و سود ميبرد كه با دلي پاك به نزد خدا آمده باشد. و تنها به وسيلة قلب پاك آدمي از كيفر و سزا نجات مييابد و سزاوار پاداش فراوان ميگردد. دل سالم يعني دلي كه از شرك و شك و محبت غيرخدا، و اصرار ورزيدن بر بدعت و گناهان به دور باشد. و بايد ضمن سالم بودن از امور مذكور، به اخلاص و علم يقين و محبت او تابع آنچه باشد كه خدا ميخواهد، و چيزي را پيروي نمايد كه از سوي خدا آمده است.

آيهي 104-90:

وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ و [در آن هنگام] بهشت براي پرهيزگاران نزديك گردانده ميشود.

وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغَاوِينَ و دوزخ براي گمراهان آشكار ميگردد.

وَقِيلَ لَهُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ و به آنها گفته ميشود: «كجا هستند معبوداني كه [آنها را] پيوسته عبادت ميكرديد؟».

مِن دُونِ اللَّهِ هَلْ يَنصُرُونَكُمْ أَوْ يَنتَصِرُونَ [معبودهايي] غير از خدا، آيا شما را ياري ميكنند يا خويشتنرا ياري ميدهند؟».

فَكُبْكِبُوا فِيهَا هُمْ وَالْغَاوُونَ پس، آنان و گمراهان پياپي در آن [جهنم] افكنده ميشوند.

وَجُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ و [نيز] لشكريان شيطان همگي [به دوزخ افكنده ميشوند].

قَالُوا وَهُمْ فِيهَا يَخْتَصِمُونَ آنان در آنجا به كشمكش ميپردازند و ميگويند:

تَاللَّهِ إِن كُنَّا لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ «سوگند به خدا ما در گمراهي آشكاري بوديم».

إِذْ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ آنگاه كه شما را با پروردگار جهانيان برابر ميساختيم.

وَمَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ و ما را جز گناهكاران گمراه نكردهاند.

فَمَا لَنَا مِن شَافِعِينَ [اينك] ما هيچ شفاعت كنندهاي نداريم.

وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ و هيچ دوست صميمي و دلسوزي [نداريم].

فَلَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ كاش [به دنيا] بر ميگشتيم تا از زمرة مؤمنان ميشديم.

إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ بيگمان در اين نشانهاي است، و بيشترشان مؤمن نيستند.

وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ و قطعاً پروردگارت توانا و مهربان است.

به همين جهت از حالات آن روز بزرگ، و پاداش و سزاي آن سخن به ميان آورده و فرمود: وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ بهشت براي كساني كه از پروردگارشان پروا داشتهاند نزديك است؛ كساني كه دستورات خداوند را به جاي آورده، و از آنچه او نهي كرده دوري نموده، و از ناخشنودي و عذاب وي پرهيز كردهاند.

وَبُرِّزَتِ الْجَحِيمُ و جهنم براي گمراهان آشكار ميشود، و با همة عذابي كه در آن وجود دارد برايشان آماده ميگردد. لِلْغَاوِينَ كساني كه از فرمان الهي سرپيچي كرده و مرتكب كارهاي حرام شده و پيامبرانش را تكذيب كرده و حقي را كه پيامبران آوردهاند رد ميكنند. و به آنان گفته ميشود: أَيْنَ مَا كُنتُمْ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ هَلْ يَنصُرُونَكُمْ أَوْ يَنتَصِرُونَ كجايند معبوداني كه به جاي خدا پرستش ميكرديد، آيا شما را كمك ميكنند، يا خود را ياري ميدهند؟! يعني نميتوانند هيچ يك از اين كارها را بكنند، و دروغ و رسوايي آنها آشكار ميشود، و زيانمندي و ضرر و خواري و رسوايي و پشيمانيشان آشكار ميگردد، و تلاش آنها بيهوده و بينتيجه ميماند. پس معبوداني كه عبادت ميشدند و گمراهاني كه آنها را عبادت ميكردند همه در جهنم انداخته ميشوند.

ولشكريان شيطان از قبيل انسانها و جنهايي كه شيطان آنها را به سوي گناهان و شرك ورزيدن و ايمان نياوردن ميكشاند و بر آنها مسلط ميگردد و در نتيجه از دعوتگران راه شيطان ميشوند و در راستاي خشنودي شيطان تلاش مينمايند و مردم را به اطاعت از شيطان فرا ميخوانند و ديگران از آنان تقليد ميكنند، قالُوا لشكريان گمراه شيطان به بتهايي كه عبادت ميكردند، ميگويند:تَاللَّهِ إِن كُنَّا لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ إِذْ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ سوگند به خدا كه ما در گمراهي آشكاري بوديم، چرا كه شما را در عبادت و محبت و ترس و اميد با خدا برابر ميداشتيم، و همانطور كه خدا را ميخوانديم، شما را هم به فرياد ميطلبيديم. پس در اين هنگام گمراهياشان براي آنها آشكار ميگردد، و به گناه خود اعتراف ميكنند. و خداوند در كيفر آنان عادلانه رفتار ميكند، و كيفر و سزاي آنها به جاست. و آنها معبودان و بتها را فقط در عبادت و پرستش با خداوند برابر ميدانستند نه در آفرينش، چون ميگويند: بربالعلمين با پروردگار جهانيان پس آنها اقرار مينمايند كه خداوند پروردگار همة جهانيان است، كه بتهايشان نيز از زمرة جهانياناند.

وَمَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ يعني گناهكاران و پيشوايان گمراهي ما را گمراه كردند و به فساد و تباهي كشاندند و مردم را به سوي آتش جهنم فرا خواندند.

فَمَا لَنَا مِن شَافِعِينَ اينك ما هيچ شفاعت كنندهاي نداريم كه براي ما شفاعت كند و ما را از عذاب خدا نجات بدهد.

وَلَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ و هيچ دوست نزديك و مهربان و صميمي نداريم كه كوچكترين فايدهاي به ما برساند، آنطور كه در دنيا دوستان صميمي آديم را ياري ميكنند. پس آنها از هر خيري نااميد شده، و به سزاي كارهايي كه انجام دادهاند گرفتار ميشوند، آرزو ميكنند كه به دنيا بازگردند تا كارهاي شايسته انجام دهند.

فَلَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً اي كاش يك بار به دنيا برگردانده ميشديم! فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ تا از زمرة مؤمنان گشته و از عذاب نجات يافته و سزاوار پاداش شويم. اما بعيد است، و آنها راهي به آنچه ميخواهند ندارند، و هر دري به روي آنان بسته شده است. إِنَّ فِي ذَلِكَ بيگمان در آنچه براي شما بيان و توصيف نموديم، لَآيَةً نشانه و پندي است براي شما وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ اما با وجود آمدن نشانههاي فراوان بيشترشان ايمان نياوردند.

آيهي110-105:

كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ  قوم نوح پيامبران را تكذيب كردند.

إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ چون برادرشان نوح به آنان گفت: «آيا پروا نميداريد؟»

إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ همانا من برايتان رسولي امين هستم.

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد.

وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ من در مقابل اين دعوت هيچ مزدي از شما نميخواهم مزد من جز بر پروردگار جهانيان نيست.

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ پس از خداوند بترسيد و از من اطاعت كنيد.

خداوند متعال با اشاره به تكذيب شدن نوح از سوي قومش، و جوابي كه نوح به آنان داد، و نيز با بيان سرنوشت همگي آنان فرمود: كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ قوم نوح همة پيامبران را تكذيب كردند، چون تكذيب نوح به مثابة تكذيب همة پيامبران است، زيرا همة پيامبران بر يك دعوت هستند و خبر واحدي را ميرسانند. پس تكذيب يكي از پيامبران به معني تكذيب حقيقتي است كه آنها آوردهاند إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ و برادر نسبي خود به نوح را تكذيب كردند، وقتي كه به آنها گفت: أَلَا تَتَّقُونَ آيا از خدا نميترسيد تا بر اثر ترس و پرواي الهي بتپرستي را رها كرده و خالصانه خدا را بپرستيد؟!

خداوند پيامبري را به ميان هر قومي مبعوث كرده باشد، آن را از ميان همان قوم انتخاب كرده است. يعني آن پيامبر فردي از همان قوم بوده است، تا براي آنان سخت و ناخوشايند نباشد كه از وي تبعيت نمايند. نيز تا اصل و نسبت ايشان را بشناسند و نيازي به اين نداشته باشند كه در مورد اصل و نسب وي تحقيق نمايند.پس نوح بسيار با مهرباني- همانطور كه شيوة همة پيامبران است- خطاب به آنها گفت: آيا از خدا پروا نميداريد؟إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ همانا من برايتان رسولي امين هستم. و چون او به طور مخصوص به سوي آنها فرستاده شده بود، ميبايست آنچه را كه آورده بود بپذيرند، و به آن ايمان بياورند، و سپاس خداوند را به جاي آورند كه اين پيامبر بزرگوار را به آنان اختصاص داده است.

امين بودن او اقتضا مينمايد كه چيز ناحقي را به خدا نسبت ندهد، و وحي الهي را اضافه يا كم نكند. نيز امين بودنش ايجاب ميكند كه آنها خبرش را تصديق نمايند، و از دستورش اطاعت كنند.

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ پس از خدا بترسيد و در آنچه شما را بدان فرمان دهد و يا از آن نهي ميكند از او اطاعت كنيد، چرا كه او پيامبري امين است، در نتيجه بايد از وي اطاعت نماييد. بنابراين با فاي سببيه آن را ذكر كرد، و سببي را كه موجب اطاعت است بيان نمود.سپس عدم وجود مانع را بيان كرد و فرمود: وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ و در مقابل اين دعوت هيچ مزدي از شما نميخواهم، مبادا كه همچون تاواني بر شما سنگيني كند. إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ مزد من جز بر پروردگار جهانيان نيست. من با اين دعوت اميدوارم كه به او نزديك شوم وپاداش فراوان به دست آورم. من خيرخواه شما هستم و چيزي كه از شما ميخواهم اين است كه راه راست را در پيش بگيريد.

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ نوح-عليهالسلام- اين را تكرار نمود و بارها و قومش را دعوت كرد و تا مدتي طولاني در ميان آنها ماند. همانطور كه خداوند متعال فرموده است: فلبث فيهم الف سنه الا خمسين عاماً او نهصد و پنجاه سال در ميان قومش باقي ماند. و قال رب اني دعوت قومي ليلا و نهاراً  فلم يزدهم دعا ي و الا فرارا گفت: پروردگارا! من قوم خود را شب و روز دعوت كردم، اما دعوت كردن آنها از سوي من جز گريز چيزي به آنها نيافزود. قوم نوح براي رد كردن دعوت او و مخالفت نمودن با وي بهانهاي را علم كردند كه صلاحيت ندارد بدان تمسك جست. پس گفتند:

آيهي 122-111:

قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ گفتند: «آيا به تو ايمان بياوريم حال آنكه فرومايگان از تو پيروي كردهاند؟».

قَالَ وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ گفت: «من چه ميدانم آنان چه ميكردهاند؟».

إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ حساب ايشان- اگر ميدانيد- جز بر عهدة پروردگار نيست.

وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِينَ و من مؤمنان را طرد نخواهم كرد.

إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ من جز بيم دهندهاي آشكار نيستم.

قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ گفتند: «اي نوح! اگر پايان ندهي سنگسار خواهي شد».

قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ گفت: «پروردگارا! بيگمان قومم مرا تكذيب كردند».

فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحًا وَنَجِّنِي وَمَن مَّعِي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ پس ميان من و آنان داوري كن، و من كساني از مؤمنان را كه با من هستند نجات بده.

فَأَنجَيْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ پس او و كساني را كه با وي بودند در كشتي انباشته نجات داديم.

ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِينَ و بعد از اين بازماندگان را غرق كرديم.

إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ بيگمان در اين نشانهاي است، و بيشترشان مؤمن نبودند.

وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ و بيگمان پروردگارت توانا و مهربان است.

چگونه ما از تو پيروي كنيم در حالي كه جز افراد فرومايه و بيارزش را در كنارت نميبينيم! با اين تكبر و عدم پذيرش حق، خود بزرگبيني و جهالتشان نسبت به حقايق شناخته ميشود، زيرا اگر هدف آنها پيروي از حق بود، ولي اشكال و شكي در دعوت او موجود بود، ميگفتند: درستي و صحت آنچه را كه آوردهاي به طرقي كه آدمي را به صحت آن ميرساند، براي ما بيان كن.

و اگر آنها واقعاً ميانديشيدند، ميدانستند كه پيروان نوح برگزيدگان و خردمندان و افرادي داراي اخلاق و رفتار خوب هستند، و فرومايه كسي است كه عقلش سلب شده و پرستش سنگها را نيك دانسته و راضي شده است تا براي آن سجده ببرد، و آن را صدا بزند، و از پذيرفتن دعوت پيامبران خودداري كند. و به محض اينكه يكي از دو متخاصمين سخن باطل را بر زبان آورد- قطع نظر از درست بودن دعوي طرفش- فاسد و پوچبودن سخنش شناخته ميشود. پس قوم نوح كه در پاسخ به دعوت وي گفتند أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ آيا به تو ايمان بياوريم، حال آنكه فرومايگان از تو پيروي كردهاند، اين سخن را اصل و پايهاي براي رد كردن دعوت او قرار دادند، و همه كس باطل بودن اين سخن را ميداند، پس ميدانيم كه آنها گمراه و در اشتباه بودهاند، گر چه ما معجزات نوح و دعوت بزرگش را نديدهام كه موجب يقين و باور قطعي به راستگويي و صحت آنچه آورده است ميباشد.

نوح عليهالسلام گفت: وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ من نميدانم آنان چه ميكردهاند. يعني اعمال و حسابشان با خداست، و وظيفة من فقط تبليغ و رساندن پيام الهي است. و شما آنها را بگذاريد، و كاري به آنها نداشته باشيد. اگر آنچه من برايتان آوردهام حق اوست از آن پيروي كنيد و عمل هر كس براي خودش ميباشد.

آنها از روي تكبر و سركشي از نوح خواستند كه مؤمنان را از خود براند و دور كند، تا آنها ايمان بياورند.

پس نوح گفت: وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِينَ من هرگز مؤمنان را طرد نخواهم كرد، چون آنها سزاوار طرد و توهين نيستند، بلكه آنها سزاوار آنند كه با سخن و عمل به خوبي به آنها رفتار شود، و مورد بزرگداشت قرار گيرند. همانطور كه خداوند متعال فرموده است: و اذا جاءك الذين يؤمنون بايتنا فقل سلم عليكم كتب ربكم علي نفسه الرحمه و چون كساني به نزد تو آمدند كه به آيات ما ايمان ميآورند، پس بگو: «درودتان باد! پروردگارتان رحمت و مهرباني را بر خود مقرر نموده است».

إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ من فقط بيم دهندهاي هستم كه پيام الهي را ميرسانم، و براي خير و صلاحبندگان ميكوشم، و اختياري از خود ندارم، و همة كارها در دست خداست.

نوح- عليهالسلام- شب و روز به طور سري و علني به دعوت دادن آنها ادامه داد. اما دعوت دادن آنها چيزي جز تنفر و بيزاري بر آنان نيافزود. قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا نُوحُ گفتند: «اي نوح! اگر از دعوت دادن ما به سوي خدا يگانه دست بر نداري لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ قطعاً سنگسار خواهي شد». يعني به بدترين صورت تو را با سنگ خواهيم كشت، همانطور كه سگ كشته ميشود.

هلاكشان باد! چه عكسيالعمل بدي از خود نشان دادند! آنها به اندرزگوي امين كه از خودشان نسبت به آنها مهربانتر و دلسوزتر بود بدترين پاداش را دادند. و چون ستم آنها به اوج رسيد، و كفرشان شدت گرفت، پيامبرشان آنان را نفرين كرد، نفريني كه همه را فرا گرفت. پس گفت رب لا تذر علي الارض من الكفرين ديارا پروردگارا! از كافران هيچ كسي را بر روي زمين باقي مگذار...

و در اينجا نوح گفت: رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحًا «پروردگارا! همانا قومم مرا تكذيب كردند، پس ميان من و آنان چنان كه بايد كار را يكسره كن». يعني هر كدام از ما را كه متجاوز است هلاك و نابود گردان. و او ميدانست كه قومش متجاوز و ستمگرند، بنابراين فرمود: وَنَجِّنِي وَمَن مَّعِي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ و من و مؤمناني را كه با من هستند نجات بده.

فَأَنجَيْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ او و همراهانشرا در كشتي پر از انسانها و حيوانها نجات داديم.

ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِينَ و به جز نوح و مؤمناني كه همراه او بودند، بقية قوم را هلاك و غرق كرديم. إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً بيگمان در نجات يافتن نوح و پيروانش و هلاك ساختن كساني كه او را تكذيب كردند نشانهاي است كه بر راستگويي پيامبران و صحت آنچه آوردهاند، و باطل بودن آنچه دشمنان تكذيب كننده بر آن هستند دلالت مينمايد.

وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ پروردگارت تواناست و دشمنان را با قدرت خود مغلوب ساخت و با طوفان و سيل هلاكشان كرد. الرحيمْ و پروردگارت نسبت به دوستانش مهربان است و نوح و همراهان مؤمن او را نجات داد.

آيهي 140-123:

كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ [قوم] عاد پيامبران را تكذيب كردند.

إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَلَا تَتَّقُونَ آنگاه كه برادرشان هود بديشان گفت: «آيا پروا نميداريد؟».

إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ همانا من برايتان پيامبر اميني هستم.

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ پس، از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد.

وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ و در مقابل دعوت خود مزدي از شما نميخواهم و مزد من جز بر پروردگار جهانيان نيست.

أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ آيا بيهوده بر هر بلندي و تپهاي بنايي ميسازيد كه [در آن] دست به بيهودهكاري زنيد؟

وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ و قصرها و دژهايي استوار ميسازيد، به اميد آنكه جاودانه بمانيد؟

وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ و چون به كيفر دست ميگشاييد، ستمگرانه دست ميگشاييد.

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ پس، از خداوند پروا بداريد و از من اطاعت كنيد.

وَاتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّكُم بِمَا تَعْلَمُونَ و از خدايي بپرهيزيد كه شما را با نعمتهايي كه ميدانيد ياري داده است.

أَمَدَّكُم بِأَنْعَامٍ وَبَنِينَ شما را با چهارپايان و فرزندان ياري داده است.

وَجَنَّاتٍ وَعُيُونٍ و باغها و چشمهساران [به شما بخشيده است].

إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ به راستي من از عذاب روزي بزرگ بر شما بيمناكم.

قَالُوا سَوَاء عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ گفتند: «بر ما يكسان است، خواه پنددهي يا از اندرزگويان نباشي».

إِنْ هَذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ اين جز شيوة پيشينيان نيست.

وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ  و ما عذاب داده نميشويم.

فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْنَاهُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ قوم عاد، هود را تكذيب كردند، در نتيجه آنان را هلاك ساختيم. بدون شك در اين نشانهاي است، و اكثرشان مؤمن نبودند.

وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ و به راستي پروردگارت توانا و مهربان است.

قبيلهاي كه عاد ناميده ميشد پيامبرشان هود عليهالسلام را تكذيب كردند، و تكذيب او به مثابه تكذيب ديگر پيامبران است، چون دعوت همة پيامبران يكي است. برادرشان هود كه از خاندان آنها بود با مهرباني به آنان گفت: أَلَا تَتَّقُونَ آيا از خدا نميترسيد و شرك ورزي و عبادت غير خدا را ترك نميكنيد؟!

إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ خداوند از آنجا كه نسبت به شما مهربان و به شما عنايت دارد، مرا به سوي شما فرستاده است، و من امين هستم و شما هم اين واقعيت را ميدانيد. به دنبال اين فرمود: فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ يعني حق الهي را ادا نماييد. و حق الهي تقوي و پرهيزگاري است. و حق مرا ادا كنيد، و حق من اين است كه در آنچه به شما امر ميكنم و از آنچه شما را باز ميدارم از من اطاعت كنيد.و حقيقت چنين ايجاب مينمايد كه از من اطاعت كنيد، زيرا مانعي وجود ندارد كه شما را از ايمان آوردن منع نمايد.

وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ پس من در امر تبليغ و اندرز گفتنم پاداشي از شما نميخواهم كه اين تاوان را گران احساس كنيد. إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ پاداش من جز بر پرروردگار جهانيان نيست؛ خداوندي كه جهانيان را با نعمتهايش پرورش داده، و فضل و كرم خويش را به آنها ارزاني نموده است، به ويژه آنچه كه دوستان و پيامبرانش را با آن پرورش داده است.

أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ آيا در ميان كوهها و بر بلندي هر مكان مرتفعي كاخي بنا مينهيد؟ و اين كار را بدون اينكه فايدهاي براي دنيا با آخرت شما داشته باشد انجام ميدهيد؟!

وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ يعني بركهها و گودالهايي براي آب ميسازيد، به اميد اينكه جاودانه بمانيد، در حالي كه هيچ كس راهي براي جاودانه ماندن ندارد.

وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ و چون به كيفر و مجازات مردم دست بگشاييد همچون ستمگران كيفر ميدهيد، و مردم را ميكشيد و ميزنيد، و مالهايشان را از دستشان ميگيريد. خداوند به آنها قدرت بزرگي داده بود، و بر آنها لازم بود كه قدرت و توانايي خود را در راه اطاعت و فرمانبرداري خدا بكار گيرند، اما آنها تكبر ورزيدند و خود را بزرگ پنداشتند و گفتند: من اشد منا قوه چه كسي از ما قدرت و زور بيشتري دارد؟! و آنها قدرت خود را در راه نافرماني خدا و بيهودگي و بيخردي بكار بردند. بنابراين پيامبرشان آنها را از اين نهي كرد.

و فرمود: فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ از خدا بترسيد و شركورزي و فساد را ترك كنيد. و از من اطاعت نماييد، زيرا ميدانيد كه من فرستاده و پيامبر خدا به سوي شما هستم و امين و خيرخواهتان ميباشم.

وَاتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّكُم بِمَا تَعْلَمُونَ و از خداوند بپرهيزيد كه به شما نعمتهاي فراواني بخشيده است. نعمتهايي به شما داده است كه قابل انكار نيست.

أَمَدَّكُم بِأَنْعَامٍ وَبَنِينَ شما را با چهارپاياني از قبيل گاو شتر و گوسفند و فرزندان فراوان ياري داده است. مالها و فرزندانتان را زياد نموده، به ويژه به شما فرزندان پسران زيادي داده كه از دختر بهتر است.

در اينجا نعمتهايي را يادآور شده كه خداوند به آنان عطا كرده است. سپس آنها را به فرارسيدن عذاب خدا هشدار داد و گفت إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ يعني- از آنجاكه نسبت به شما دلسوز و مهربانم- ميترسم عذاب روز بزرگ بر شما فرود بيايد، و هر گاه بيايد برگردانده نميشود، و آن زماني است كه شما به كفر و تجاوز خود ادامه دهيد.

آنها در حالي كه با حق مخالفت نموده و پيامبرشان را تكذيب ميكردند، گفتند: سَوَاء عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ اندرز گفتن و اندرز نگفتن تو براي ما يكسان است و اين نهايت سركشي است، زيرا قومي كه وجود و عدم موعظة الهي كه كوههاي سرسخت در برابر آن ذوب ميشود و دلهاي خردمندان از آن پاره پاره ميگردد برايشان يكسان است، قومي هستند كه ستمگري و شقاوت و بدبختياشان به آخرين حد رسيده، و اميدي براي هدايت آنها نيست.

بنابراين گفتند: إِنْ هَذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ اين حالت و برخورداري از اين نعمتها، عادت و شيوة گذشتگان است، كه گاه ثروتمند ميشوندو گاه نادار ميگردند. و اين شيوة روزگار است، و به درستي كه اين بلاها و نعمتها بخششهايي از سوي خداوند متعال است و آزمايشي است كه بندگان را با آن ميآزمايد.

وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ آنها با اين سخن، زنده شدن پس از مرگ، و معاد را انكار كردند. و يا با اين گفته پيامبرشان را تحقير نموده و مورد توهين قرار دادند، و انگار ميگفتند: به فرض اينكه رستاخيزي در كار باشد و پس از مرگ زنده شويم، همانطور كه در اين دنيا از نعمتها برخوردار خواهيم بود.

فَكَذَّبُوهُ قوم عاد، هود را تكذيب كردند. يعني تكذيب عادت و اخلاق آنها گرديد، و هيچ چيزي آنها را از اين منع نميكرد. فَأَهْلَكْنَاهُمْ پس آنان را هلاك نموديم، بريح صرصر عاتيه سخرها عليهم سبع ليال و ثمنيه ايام حسوما فتري القوم فيها صرعي كانهم اعجاز نخل خاويه و آنان را به وسيلة تندباد سركش و پر سر و صدا و ويرانگر نابود كرديم. خداوند چنين تندبادي را هفت شب و هشت روز پياپي بر انان مسلط كرد. پس مردمان را ميديدي كه روي زمين افتادهاند و انگار تنههاي پوك و تو خالي درختان خرمايند.

إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً همانا اين نشانهاي است بر راستگويي پيامبر ما هود (ع) و صحت آنچه آورده است و باطل بودن شرك و سركشي قومش وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ و با وجود اين همه آيات كه مقتضي ايمان آوردن آنان بود، بيشترشان ايمان نياوردند.

وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ و به راستي پروردگارت تواناست، همان خدايي كه با قدرت خويش قوم هود را با وجود قدرت و زورمنديشان هلاك و نابود ساخت. الرَّحِيمُ و پروردگارت نسبت به پيامبرش هود مهربان است؛ چرا كه او مؤمناني را كه همراهش بودند نجات داد.

آيهي 152-141:

كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ [قوم] ثمود نيز پيامبران را تكذيب كردند.

إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صَالِحٌ أَلَا تَتَّقُونَ آنگاه كه برادرشان صالح بديشان گفت: «آيا پروا نميداريد؟».

إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ بيگمان من برايتان پيامبري امين هستم.

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ پس، از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد.

وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ و بر آن [تبليغ] اجر و پاداشي از شما درخواست نميكنم، پاداش من جز بر پروردگار جهانيان نيست.

أَتُتْرَكُونَ فِي مَا هَاهُنَا آمِنِينَ  آيا در آنچه اينجاست ايمن رها ميشويد؟

فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ در ميان باغها و چشمهسارها؟

وَزُرُوعٍ وَنَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ و كشتزارها و نخلستانهايي كه ميوه و شكوفههايشان تر و تازه است؟

وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا فَارِهِينَ و ماهرانه در دل كوهها خانههايي ميتراشيد.

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ پس، از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد.

وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ و از فرمان اسراف كنندگان اطاعت مكنيد.

الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ آن كساني كه در زمين تباهي مينمايند و اصلاح نميكنند.

ثمود آن قبيلة معروف كه در سرزمين «حجر» زندگي ميكردند، پيامبران را تكذيب نمودند.آنها صالح عليهالسلام را كه پيامآور توحيد بود، توحيدي كه همة پيامبران به آن دعوت دادهاند، تكذيب كردند. و با تكذيب صالح همة پيامبران را تكذيب كردند.

إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صَالِحٌ أَلَا تَتَّقُونَ هنگامي كه برادرشان صالح كه از خودشان بود با مهرباني و نرمي به آنها گفت: «آيا از خدا نميترسيد و شرك و گناهان را رها نميكنيد؟».

إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ  من از جانب پروردگارتان به سوي شما فرستاده شدهام، و از آنجا كه خداوند نسبت به شما لطف داشته مرا به عنوان پيامبر به سويتان فرستاده است. پس رحمت الهي را بپذيريد، و به آن يقين و باور بداريد. و بدانيد كه من فرد اميني هستم، و شما امانتداري مرا ميدانيد، و اين بر شما لازم ميدارد كه به من و آنچه آوردهام ايمان بياوريد.

وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ و در قبال تبليغ دعوت مزد و پاداشي از شما درخواست نميكنم، تا مبادا بگوييد آنچه ما را از پيروي و اطاعت تو باز ميدارد اين است كه ميخواهي اموال ما را به دست آوري إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ اجر و پاداش را جز از پروردگار جهانيان نميخواهم.

أَتُتْرَكُونَ فِي مَا هَاهُنَا آمِنِينَ فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ وَزُرُوعٍ وَنَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ آيا گمان ميبريد كه در ميان ناز و نعمت و خيرات فراوان و در نهايت امنيت و آسايش رها ميشويد تا از نعمتها لذت ببريد؟ و همانگونه كه حيوانات از نعمتها استفاده كرده و رها شده و به چيزي امر و نهي نميشوند همينطور شما هم رها ميشويد تا از نعمتهاي خدا در راستاي نافرماني او كمك گيريد؟!

وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا فَارِهِينَ يعني مهارت و سرمستي شما به حدي رسيده است كه در دل كوههاي سخت و محكم براي خود خانهها درست ميكنيد.

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ پس از خداوند بترسيد و از من اطاعت كنيد، و از اسرافكاراني اطاعت ننمايد كه از حد تجاوز كردهاند. كساني كه تباهي و فساد تبديل به ويژگي آنها شده است و با انجام گناهان و دعوت كردن مردم به سوي آن در زمين فساد و تباهي انجام ميدهند، و در اصلاح امور نميكوشند به زيانبارترين مرض و آفت مبتلا شدهاند.

و در ميان قوم ثمود افرادي بودند كه با پيامبرشان مخالفت ميكردند و وظيفهاشان دعوت به گمراهي بود. پس صالح مردم را بر حذر داشت كه فريب آنها را نخورند. و شايد آنها كساني بودند كه خداوند درباره آنان فرموده است: و كان في المدينه تسعه رهط يفسدون في الارض ولا يصلحون و در شهر نه نفر بودند كه در زمين فساد ميكردند و به اصلاح نميپرداختند.

اين نهي و موعظه فايدهاي نداشت، پس آنها به صالح گفتند:

آيهي 159-153:

قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ گفتند: «بيگمان تو از زمرة جادوشدگان هستي».

مَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا فَأْتِ بِآيَةٍ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ تو انساني همچون ما بيش نيستي، پس اگر از راستگوياني معجزهاي را به ما بنما.

قَالَ هَذِهِ نَاقَةٌ لَّهَا شِرْبٌ وَلَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ گفت: «اين ماده شتري است كه يك نوبت آب خوردن او راست، و شما [نيز] نوبت روزي معين داريد».

وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ و كمترين آزاري به آن نرسانيد، [در آن صورت] عذاب روزي بزرگ شما را فرا ميگيرد.

فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِينَ پس آن را پي كردند آنگاه پشيمان شدند.

فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ سپس عذاب آنان را فرا گرفت. مسلماً در اين نشانهاي است. و [لي] بيشترشان مؤمن نبودند.

وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ و بيگمان پروردگارت توانا و مهربان است.

قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ يعني تو جادو شدهاي و هذيان و ياوهميگويي. مَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا تو انساني همچون ما بيش نيستي، پس چه برتري و فضيلتي داري كه از ما بالاتر باشي و ما را دعوت كني و از ما بخواهي تا از تو پيروي كنيم؟! فَأْتِ بِآيَةٍ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ پس اگر از راستگوياني، معجزهاي براي ما بياور آنها اين طور ميگفتند، در حالي كه انديشيدن در وضعيت صالح و آنچه مردم را به سوي آن دعوت ميكرد بزرگترين نشانه و معجزه بود كه بر صحت و درستي آنچه آورده بود دلالت ميكرد. و بزرگترين معجزه و نشانة راستگويياش بود، اما آنها از آنجا كه سنگدل بودند خود معجزاتي را پيشنهاد كردند كه هر كس آن را درخواست نمايد  كامياب نميشود، چون خواستن آن از روي سركشي و مخالفت است، و هدف از آن هدايت و راهيابي نيست.

هَذِهِ نَاقَةٌ صالح گفت: اين ماده شتري است كه از صخره سنگ سرسختي بيرون آورده شده است- در اين مورد از بسياري از مفسرين پيروي نمودهايم و مانعي ندارد- كه همة شما آن را مشاهده ميكنيد. لَّهَا شِرْبٌ وَلَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ يك روز سهم آب متعلق به آن است، و روز جداگانة ديگري سهم آب متعلق به شماست. يعني يك روز اين شتر آب چاه را مينوشد، و شما شير آن را مينوشيد، و روز ديگر شما آب چاه را بنوشيد.

وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ و با پي زدن و كشتنش به آن گزندي نرسانيد، فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ كه اگر چنين بكنيد عذاب روزي بزرگ شما را فرا خواهد گرفت. شتر از سنگ بيرون آمد، و روزي آب را شتر ميخورد و روزي آنها مينوشيدند. اما آنها ايمان نياوردند و به سركشي خود ادامه دادند.

فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِينَ فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ آنها شتر را پي زدند و كشتند، پس عذاب آنان را فرا گرفت، و آن صداي تندي بود كه بر آنها فرو آمد، و همة آنان را نابود كرد. إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً بدون شك اين نشانهاي بر راستگويي و صحت پيام پيامبران و دليلي بر بطلان گفتة مخالفان آنهاست.

آيهي175-160:

كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ قوم لوط پيامبران را دروغگو انگاشتند.

إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلَا تَتَّقُونَ آنگه كه برادرشان لوط بديشان گفت: «آيا پروا نميداريد؟».

إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ بيگمان من پيامبر اميني براي شما هستم.

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ پس از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد.

وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ و در برابر آن [تبليغ] از شما پاداشي نميطلبم، پاداش من جز بر پروردگار جهانيان نيست.

أَتَأْتُونَ الذُّكْرَانَ مِنَ الْعَالَمِينَ آيا از ميان جهانيان [از روي شهوت] به سراغ مردان ميرويد.

وَتَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ و همسراني را كه پروردگارتان براي شما آفريده است رها ميسازيد؟ بلكه اصلاًشما قومي هستيد كه از حد ميگذريد.

قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ گفتند: «اي لوط! اگر دست برنداري بيگمان از بيرون راندگان خواهي بود».

قَالَ إِنِّي لِعَمَلِكُم مِّنَ الْقَالِينَ [لوط] گفت: «من از دشمنان [اين] كارتان هستم».

رَبِّ نَجِّنِي وَأَهْلِي مِمَّا يَعْمَلُونَ «پروردگارا! مرا و خانوادهام را از آنچه ميكنند رهايي بخش».

فَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ پس او و خانوادهاش را همگي نجات داديم.

إِلَّا عَجُوزًا فِي الْغَابِرِينَ مگر پيرزني كه از بازماندگان  [در آتش] بود.

ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ سپس ديگران را نابود كرديم.

وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا فَسَاء مَطَرُ الْمُنذَرِينَ و بر سرشان باران بارانديم، و چه باران بدي بود [كه گروه] هشدار يافتگان را [فرو گرفت].

إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ حقا كه در اين [ماجرا] نشانهايست، و بيشترشان مؤمن نبودند.

وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ و بيگمان پروردگار تو چيره و مهربان است.

لوط به قوم خود همان سخناني را گفت كه ديگر پيامبران به اقوامشان گفته بودند. و قوم او نيز همان پاسخي را دادند كه اقوام پيشين دادند، زيرا دلهايشان در كفرورزي شبيه هم بود. بنابراين گفتههايش نيز مانند يكديگر بود. قوم لوط عليرغم شرك ورزيدنشان به عمل زشتي دست ميزدند، كه پيش از آنها هيچ كسي از جهانيان به آن اقدام نكرده بود. آنها مردان را براي شهوتراني انتخاب نموده، و همسرانشان را كه خداوند براي آنها آفريده بود رها ميكردند. و اين كار را از روي اسراف و تجاوز وسركشي انجام ميدادند. و لوط همواره آنها را از كارشان نهي ميكرد، تا اينكه به وي گفتند لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ اگر از اين سخنان خود دست نكشي تو را از شهر و آبادي بيرون خواهيم كرد. وقتي لوط ديد كه آنها به كار خود ادامه ميدهند، گفت إِنِّي لِعَمَلِكُم مِّنَ الْقَالِينَ همانا من از كار شما متنفر و بيزارم.

رَبِّ نَجِّنِي وَأَهْلِي مِمَّا يَعْمَلُونَ لوط گفت: خدايا مرا و خانوادهام را از عاقبت آنچه آنها ميكنند، و از كيفر كارشان نجات بده خداوند دعاي لوط را پذيرفت.

فَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ ما لوط و خانوادهاش را نجات داديم، إِلَّا عَجُوزًا فِي الْغَابِرِينَ.به جز پيرزني كه در عذاب باقي ماند، و بدان گرفتار شد، و آن پيرزن همسر لوط بود.

ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا سپس ديگران را نابود كرديم و بر آنها باران سنگ بارانديم، و چه باران بدي بود كه بر سر اين هشدار يافتگان باريد! و خداوند همة آنها را هلاك و نابود ساخت.

ماجراي قوم لوط درس عبرت و نشانة بزرگي براي هوشياران است، ولي بيشتر آن قوم ايمان نياوردند، و سزاي عمل زشت خود را ديدند.

آيهي184-176:

كَذَّبَ أَصْحَابُ الْأَيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ «اصحاب ايكه» پيامبران را تكذيب كردند.

إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَلَا تَتَّقُونَ آنگاه كه شعيب به آنها گفت: «آيا پروا نميداريد».

إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ به درستي كه من برايتان پيامبري امين هستم.

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ پس، از خدا بترسيد و از من اطاعت كنيد.

وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ و من در برابر دعوت خود هيچگونه پاداشي از شما نميطلبم، و پاداش من جز بر پروردگار جهانيان نيست.

أَوْفُوا الْكَيْلَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ پيمانه را به تمام و كمال بپردازيد و از كم فروشان مباشيد.

وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ و با ترازوي درست وزن كنيد.

وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ و از ارزش اموال مردم نكاهيد، و در زمين تباهي مكنيد.

وَاتَّقُوا الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ و بترسيد از خداوندي كه شما و نسلهاي گذشته را آفريده است.

اصحاب «ايكه» يعني صاحبان باغهاي پر درخت و آنها اهالي «مدين» بودند. آنان پيامبرشان شعيب را كه پيام ديگر پيامبران را آورده بود، تكذيب كردند. آنگاه كه شعيب به آنها گفت: آيا پروا نميداريد؟ هان از خدا بترسيد، و آنچه را كه موجب ناخشنودي خداوند است از قبيل كفر و گناهان، رها كنيد. من برايتان پيامبر اميني هستم، و بايد از خدا بترسيد، و از من اطاعت كنيد. آنها ضمن اينكه شرك ميورزيدند، وزن و پيمانه را نيز كم ميدادند. بنابراين شعيب به آنها گفت أَوْفُوا الْكَيْلَ پيمانه را به تمام و كمال بدهيد، وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ و از زمرة كساني مباشيد كه به مردم جنس كم ميدهند و از اموالشان ميكاهند، و با كمدادن پيمانه و ترازو اموالشان را از دست آنها مي‌‌گيرند. وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ يعني با ترازوي درست و برابر وزن كنيد، و به مردم كالاهايشان ار كم ندهيد.

وَاتَّقُوا الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ بترسيد از خدايي كه شما و آفريدگان نخستين را آفريد پس همانطور كه شما را آفريده است نيز به تنهايي گذشتگان را آفريده، بدون اينكه در آفرينش آنان كسي با او مشاركتي داشته باشد. پس فقط او را بپرستيد. و چون با آفريدن و پديد آوردنتان بر شما منت گذارده و نعمت داده است، سپاس و شكر او را به جاي آوريد.

آيهي 191-185:

قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ گفتند: «تو قطعاً از جملة جادوشدگاني».

وَمَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَإِن نَّظُنُّكَ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ و تو جز بشري مانند ما نيستي، و به راستي تو را از دروغگويان ميپنداريم.

فَأَسْقِطْ عَلَيْنَا كِسَفًا مِّنَ السَّمَاء إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ پس اگر از راستگوياني پارههايي از آسمان را بر ما فروريز.

قَالَ رَبِّي أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ [شعيب] گفت: «پروردگارم به آنچه ميكنيد داناتر است».

فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذَابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ كَانَ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ پس او را تكذيب كردند و عذاب روز ابر آنان را فرو گرفت، كه آن عذاب روزي بزرگ بود.

إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ بيگمان در اين نشانهايست و بيشترشان مؤمن نبودند.

وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُو بيگمان پروردگار تو توانا و مهربان است.

آنها با تكذيب و رد نمودن گفتهاش به او گفتند: إِنَّمَا أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ تو از زمرة جادوشدگان و ديوانگاني. پس تو هذيان و ياوه ميگويي، و سخن فرد جادو شده و ديوانه را بر زبان ميآوري و معلوم است كه چنين فردي بر سخنش مؤاخذه نميشود. وَمَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا و تو جز انساني مانند ما نيستي. پس هيچ فضيلت و برتري بر ما نداري كه ويژه تو باشد و به سبب آن از ما برتر باشي تا ما را به پيروي از خودت فرا بخواني.

و اين مانند گفتههاي اقوام قبل و بعد از آنها بود؛ اقوامي كه به وسيلة اين شبهه با پيامبران به مخالفت پرداختند؛ شبههاي كه تاكنون نيز آن را دست به دست كرده و بر آن متفق هستند، چون بر كفرورزي متفق ميباشند، و دلهايشان شبيه هم است. پيامبران در پاسخ اين شبهه گفتند: اِن نحن الا بشرّ مثلكم و لكن الله يمن علي من يشاء من عباده ما جز انسانهايي همانند شما نيستيم، ولي خداوند بر هر كس از بندگانش كه بخواهد منت ميگذارد.

وَإِن نَّظُنُّكَ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ و به راستي تو را از دروغگويان ميپنداريم و اين جسارت و ستمگري و سخني دروغ بود كه بر زبان آوردند، و آنها ميدانستند كه دروغ است.

تمام پيامبران اقوام خود را دعوت كردهاند، ولي با آنها مجادله نمودهاند، و خداوند بر دست هر يك از پيامبران معجزاتي را آشكار كرده كه آنها به سبب آن به صداقت و امانتداري پيامبران يقيقن حاصل كردهاند. به خصوص شعيب عليهالسلام كه سخنران پيامبران شمرده ميشود، چون او بسيار نيك با قومش به گفتگو ميپرداخت و با بهترين شيوه با آنها مجادله ميكرد. قومش به راستگويي او يقين داشتند و ميدانستند كه آنچه او آورده است حق و راست است، اما به دروغ گفتند: ما تو را دروغگو ميپنداريم.

فَأَسْقِطْ عَلَيْنَا كِسَفًا مِّنَ السَّمَاء إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ پس اگر تو راست ميگويي تكههايي از عذاب را بر ما بيفكن كه ما را ريشهكن و نابود كند، همانطور كه اقوام سركش ديگر چنين ميگفتند: و اِذ قالوا اللهم ان كان هذا هو الحق من عندك فأمطر علينا حجاره منالسماء أو ائتنا بعذاب أليم و آنگاه كه گفتند: بار خدايا! اگر اين حق، و از جانب تو است، از آسمان بر ما سنگ ببار، يا عذاب دردناكي را بر ما فرود بياور. و يا آنها معجزاتي را پيشنهاد كردند كه اگر چنين معجزاتي به وقوع ميپيوست به معني تمام شدن خواستة درخواستكنندگان آن نبود.

شعيب- عليهالسلام- گفت: رَبِّي أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ پروردگارم به آنچه ميكنيد داناتر است. يعني نازل شدن عذاب، و به وقوع پيوستن معجزات پيشنهادي از سوي شما را بهتر ميداند، و در اختيار من نيست كه آن را بياورم، و بر شما فرود بياورم. وظيفة من جز رساندن و اندرزگويي شما نيست، و اين كار را كردهام، كسي كه عذاب و معجزات را ميآورد پروردگار من است كه اعمال و حالات شما را ميداند و شما را مجازات خواهد كرد.

فَكَذَّبُوهُ آنها شعيب را تكذيب كردند. يعني تكذيب و كفرورزي تبديل به خوي و عادتشان گرديد، طوري كه معجزات برايشان سودمند نبود، و چارهاي نماند جز اين كه عذاب بر آنها فرود بيايد.

فَأَخَذَهُمْ عَذَابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ پس، عذاب روز ابر آنها را فرو گرفت. ابري بر آنها سايه گستراند و آنان زير ساية ابر جمع شدند، و از سايه ناگوارش لذت ميبردند. پس ناگهان خداوند آنان را به وسيلة عذاب سوزاند، و نابود كرد، و زير آن سايه خشكيدند، و از خانههايشان جدا شده و وارد سراي بدبختي و عذاب شدند. إِنَّهُ كَانَ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ همانا آن، عذاب روزي بزرگ بود. و آنها بار ديگر به دنيا نخواهند آمد كه از نو عمل كنند. و يك لحظه از عذابشان كاسته نشده، و فرصتي ديگر به آنان داده نميشود.

إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً اين ماجرا نشانهايست بر راستگويي شعيب و صحت آنچه كه به سوي آن دعوت ميكرد. و دليلي است بر باطل بودن پاسخ قومش. وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ و با وجود ديدن معجزات و نشانهها بيشترشان ايمان نياوردند، چون خرد و هوشياري نداشتند، و خيري در آنها نبود. و ما اكثر الناس و لو حرصت بمؤمنين و هر چند حريص باشي بيشتر مردم ايمان نميآورند.

وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ و قطعاً پروردگارت تواناست و هيچ كس نميتواند او را دريابد، و او بر هر مخلوقي چيره است. الرَّحِيمُ مهربان است و مهرباني و رحمت، صفت اوست، و همة خوبيهاي دنيا و آخرت از زماني كه جهان را آفريده است از آثار رحمت او است. و از مظاهر قدرت او اين است كه دشمنانش را بدانگاه كه پيامبرانش را تكذيب كردند، هلاك و نابود ساخت و دوستانش، و مؤمناني را كه همراه آنها بودند نجات داد.

آيهي 203-192:

وَإِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ و همانا اين [قرآن] فرو فرستاده پروردگار جهانيان است.

نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ روحالامين آن را فرود آورده است.

عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ [آن را] بر دل تو [نازل كرده است] تا از بيمدهندگان باشي.

بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُّبِينٍ به زبان عربي روشن.

وَإِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ و [وصف] آن در كتابهاي پيشينيان موجود است.

أَوَلَمْ يَكُن لَّهُمْ آيَةً أَن يَعْلَمَهُ عُلَمَاء بَنِي إِسْرَائِيلَ آيا برايشان نشانهاي نيست كه علماي بنياسرائيل آن را بدانند؟

وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ و اگر آن را بر برخي از غير عربها نازل ميكرديم.

فَقَرَأَهُ عَلَيْهِم مَّا كَانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَو آن را برايشان ميخواند، به آن ايمان نميآوردند.

كَذَلِكَ سَلَكْنَاهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ ما اينگونه آن را در دلهاي گناهكاران در آورديم.

لَا يُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ به آن ايمان نميآورند تا عذاب دردناك را ببينند.

فَيَأْتِيَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ پس عذاب به طور ناگهاني در حالي كه بيخبرند گريبانگيرشان ميشود.

فَيَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنظَرُونَ پس ميگويند: «آيا به ما مهلتي داده ميشود؟!».

پس از آنكه داستان پيامبران و امتهايشان و شيوة دعوت آنها را بيان نمود، و اينكه امتهايشان دعوت پيامبران را رد كردند، و اينكه خداوند دشمنان پيامبران را هلاك كرد، و سرانجام از آن پيامبران گرديد، از پيامبر بزرگوار و برگزيدة اسلام و كتابي كه از سوي پروردگارش آورده و ماية هدايت خردمندان است، ذكر به ميان آورد و فرمود: وَإِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ خداوندي كه اين قرآن را نازل كرده است آفرينندة آسمانها و زمين و پروردگار و مربي جهان بالا و پايين است. و همانطور كه خداوند با هدايت كردن آنان به سوي منافع دنيايي جسمهايشان را پرورش داده است نيز آنان را با رهنمون كردن به سوي منافع دين و آخرتشان مورد عنايت قرار داده است. و يكي از بزرگترين چيزهايي كه خداوند آنان را به وسيلة آن پرورش داد نازل كردن اين كتاب مبارك است. و رهنمودهايي در اين كتاب است كه آدمي را به منافع هر دو جهان و اخلاق فاضله هدايت مينمايد، به گونهاي كه چنين چيزهايي در غير اين كتاب به اين اندازه وجود ندارد. و انه لتنزيل رب العالمين چرا كه اين كتاب از سوي پروردگار جهانيان نازل شده است.

يكي از عوامل بزرگداشت قرآن و توجه به آن، اين است كه از سوي خدا نازل شده است، و هدف از نزول آن بهرهمند شدن شما و هدايت يافتنشان ميباشد.

نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ روحالامين، جبريل – عليهالسلام- كه برترين و قويترين فرشتگان ميباشد آن را فرود آورده است. و امين است، زيرا قرآن را اضافه يا كم نكرده است.

عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ جبرئيل آن را بر قلب تو اي محمد (ع) فرو آورد تا از بيمدهندگان باشي، و به وسيلة آن مردم را به راه هدايت رهنمون گرداني و از انحراف و گمراهي برحذر داري.

بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ قرآن به زبان عربي كه بهترين زبانهاست نازل شده است و به زبان كساني نازل شده كه پيامبر به سوي آنها فرستاده شده و به طور مستقيم به دعوت آنها پرداخته است؛ زبان عربي كه زباني روشن و واضح است. بيانديشيد و ببينيد كه چگونه اين فضايل ارزشمند در اين كتاب بزرگ جمع شدهاند. به راستي كه آن بهترين كتاب است و برترين فرشته آن را بر برترين انسان، و بر ارزشمندترين بخش از وي كه قلبش است، و بر بهترين مردم و با شيواترين و گستردهترين زبان كه عربي روشن است نازل كرده است.

وَإِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ يعني كتابهاي پيشين به آمدن قرآن مژده داده و آن را تصديق كردهاند. قرآن بر طبق آنچه كه كتابهاي گذشته دربارهاش خبر داده بودند، اين كتابها را تصديق نمود، بلكه حق را اورد و فرستاده شدگان را تصديق نمود.

أَوَلَمْ يَكُن لَّهُمْ آيَةً أَن يَعْلَمَهُ عُلَمَاء بَنِي إِسْرَائِيلَ آيا اينكه علماي بني اسرائيل به خوبي آن را ميدانند نشانهاي بر صحت آن، و دليلي بر اينكه از سوي خدا نازل شده نيست؟! علمايي كه سرآمد دانش هستند و از همة مردم آگاهترند و اهل علم ميباشند. زيرا هر چيزي كه در آن ترديدي وجود داشته باشد، به اهل دانش برگردانده ميشود و گفته آنها براي ديگران حجت است. همانطور كه جادوگران كه در دانش جادو ماهر بودند راستي معجزة موسي را شناختند و دانستند كه جادو نيست. پس سخن جاهلان قابل توجه و داراي ارزش نيست.

وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ و اگر قرآن را بر يكي از غير عربها نازل ميكرديم كه زبان آنها را نميفهميد و به گونه شايسته نمِتوانست از آن تعبير نمايد، فَقَرَأَهُ عَلَيْهِم و او قرآن را برايشان ميخواند،مَّا كَانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ به آن ايمان نياورده و ميگفتند: ما نميفهميم كه چه ميگويد؟ و نميدانيم كه به چه چيزي دعوت ميدهد؟ پس آنان بايد پروردگارشان را ستايش كنند كه قرآن را بر زبان شيواترين انسانها و تواناترينشان و با مفاهيم و عبارتهاي روشن براي انها فرستاده است. پس بايد به تصديق و تأييد قرآن بشتابند و آن را بپذيرند.

اما تكذيب كردن قرآن از سوي آنها، بدون اينكه شبههاي جز كفر و عناد محض داشته باشند، دنبالة همان روندي است كه امتهاي تكذيبكننده در پيش گرفتهاند. بنابراين فرمود: كَذَلِكَ سَلَكْنَاهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ پس همانگونه كه تكذيب و دروغ انگاشتن را در دلهاي مشركين پيشين وارد كرديم، تكذيب و دروغ انگاشتن قرآن را در دلهاي مشركين قريش [نيز] قرار داديم. همانطور كه نخ وارد سوراخ سوزن ميشود، پس دلهايشان با تكذيب آميخته شد و تبديل به صفت و خوي آنها گرديد.

و اين به خاطر ستمگري و گناهكاري آنان بود، به همين خاطر لَا يُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ به آن ايمان نميآورند، تا- به كيفر دروغ انگاشتن آن- عذاب دردناك را ببينند.

عذاب زماني آنها را فرا ميگيرد كه غافل هستند، و نميفهمند كه عذاب بر آنان فرود ميآيد. و اين به خاطر آن است تا كيفر و شكنجه شدنشان بيشتر باشد.

در آن وقت ميگويند: هَلْ نَحْنُ مُنظَرُونَ آيا به ما فرصت و مهلتي داده ميشود؟ يعني در خواست ميكنند تا به آنها فرصت و مهلت داده شود، حال آنكه وقت گذشته، و عذاب آنها را فرا ميگيرد، عذابي كه از آنها دور نشده، و يك لحظه از شدت آن كاسته نميشود.

آيهي 207-204:

أَفَبِعَذَابِنَا يَسْتَعْجِلُونَ آيا عذاب ما را به شتاب ميطلبند؟

أَفَرَأَيْتَ إِن مَّتَّعْنَاهُمْ سِنِينَ مگر نميداني كه اگر سالها بهرهمندشان سازيم.

ثُمَّ جَاءهُم مَّا كَانُوا يُوعَدُونَ سپس عذابي كه به آنان وعده داده ميشود دامنگيرشان گردد.

مَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا كَانُوا يُمَتَّعُونَ [اين بهرهمندي در دنيا] چه چيزي از آنان دور ميكند؟

خداوند ميفرمايد: آيا عذاب ما را كه بزرگ و دردناك است – و اصولاً نبايد ناچيز شمرده شود – به شتاب ميجويند؟! چه چيزي آنها را فريب داده است؟ آيا قدرت و توانايي آن را دارند كه در برابر آن عذاب شكيبا باشند؟ يا قدرت و توانايي آن را دارند كه به هنگام نزول عذاب آن را از خود دور نمايند؟ يا اينكه ميخواهند ما را ناتوان گردانند؟! يا گمان ميبرند كه ما بر نازل كردن عذاب توانايي نداريم؟!

أَفَرَأَيْتَ إِن مَّتَّعْنَاهُمْ سِنِينَ يعني اگر ما زود بر اينها عذاب فرود نياوريم و چندين سال بديشان مهلت بدهيم و در دنيا بهرهمندشان گردانيم، سپس عذابي كه به ايشان وعده داده شده است آنها را فرا بگيرد، لذت و شهوتهايي كه از آن بهرهمند شدهاند چه چيزي را از آنها دور مينمايد؟ و چه فايدهاي به هنگام آمدن عذاب براي آنها خواهد داشت؟ حال آنكه لذتها از بين رفتهاند، و در نتيجة آن لذتها به كفر مبتلا شده، و به خاطر طولاني بودن مدت بهرهمنديشان، عذابشان دو چندان شده است. منظور اين است كه آنها بايد از وقوع عذاب بپرهيزند، و از اينكه مستحق عذاب شوند برحذر باشند، اما زود يا دير آمدن عذاب اهميت و فايدهاي ندارد.

آيهي 212-208:

وَمَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلَّا لَهَا مُنذِرُونَ  و [اهل] هيچ شهري را نابود نكردهايم مگر اينكه بيمدهندگاني براي آن بودهاند.

ذِكْرَى وَمَا كُنَّا ظَالِمِينَ براي پند دادن، و ما ستمكاران نبوديم.

وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ و شيطانها آن را فرود نياوردهاند.

وَمَا يَنبَغِي لَهُمْ وَمَا يَسْتَطِيعُونَ و سزاوار آن نيستند، و نميتوانند [آن را نازل كنند].

إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ قطعاً ايشان از شنيدن دور [و محروم]اند.

خداوند متعال از كمال عدل و دادگرياش در مورد نابود كردن تكذيب كنندگان خبر داده و ميفرمايد؛ اهالي هيچ شهري و آبادي را هلاك نكردهايم مگر اينكه براي آنها عذري باقي تگذاشته، و در ميان آنها بيمدهندگاني با آيات روشن فرستاده است تا مردم را به سوي هدايت فرا خوانند، و از كار بد باز دارند، و آيات الهي را به آنها يادآوري نمايند، و آنان را به هنگام برخورداري از نعمتها و مبتلا شدن به رنجها از عذاب خدا بر حذر دارند.

ذِكْرَى تا پندي باشد براي آنها و حجت بر آنان اقامه گردد. وَمَا كُنَّا ظَالِمِينَ و ما ستمكار نبوديم، زيرا اهالي آباديها و شهرها را قبل از آنكه آنها را بيم دهيم هلاك و نابود نكرديم و آنها را در حالي عذاب نداديم كه از هشدار دهندگان غافل و بيخبرند. همانطور كه خداوند متعال فرموده است: ما كنا معذبين حتي نبعث رسولا و ما عذاب دهنده نبودهايم مگر اينكه پيامبري را فرستادهايم. رسلاً مبشرين و منذرين لئلا يكون للناس علي الله حجه بعد الرسول پيامبراني كه مژده دهنده و بيم دهنده بودند، تا مردم بعد از [آمدن] پيامبران حجت و دليلي بر خدا نداشته باشند.

وقتي خداوند كمال و شكوه قرآن را بيان كرد نيز آن را از هر نقص و كمبودي منزه و پاك قرار داد و آن را- به هنگام نازل شدن و بعد از آن- از شر شيطانهاي انسي و جني محافظت كرد. پس فرمود: وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ وَمَا يَنبَغِي لَهُمْ شيطانها اين قرآن را فرود نياوردهاند و سزاوار هم نيستند كه آن را نازل كنند. وَمَا يَسْتَطِيعُونَ و نميتوانند اين كار را بكنند.

آنها از شنيدن و گوش فرا دادن به فرشتگان محروم شده و شهابهاي آسماني براي راندن آنها آمادهاند. قرآن را جبرئيل نازل كرده است كه از همة فرشتگان نيرومندتر است و هيچ شيطاني نميتواند به او نزديك شود. اين آيه مانند ان فرمودة الهي است كه ميفرمايد: انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحفظون همانا ما قرآن را نازل كردهايم، و بيگمان ما آن را حفاظت ميكنيم.

آيهي216-231:

فَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ پس همراه با خدا معبود ديگري را به فرياد مخوان كه از عذاب شدگا خواهي بود.

وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ و خويشاوندان نزديك خود را بترسان.

وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ و بال مهرباني خود را براي مؤمناني كه از تو پيروي ميكنند، بگستران.

فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ پس اگر از تو سرپيچي كردند، بگو: «همانا من از آنچه ميكنيد بيزارم».

خداوند پيامبرش را از به فرياد خواندن معبودي به جز خدا نهي ميكند، و به تبع وي امتش نيز نهي شده است. و خداوند ميفرمايد: كمك خواستن و عبادت غير الله باعث عذاب و كيفر هميشگي ميشود، زيرا چنين كاري شرك است: من يشرك بالله فقد حرام الله عليه الجنه ومأوئهْ النارْ هر كس براي خدا شريك قايل شود خداوند بهشت را بر او حرام كرده و جايگاهش آتش دوزخ است. و نهي كردن از چيزي، دستور دادن به ضد آن است. پس نهي از شرك، فرمان به انجام عبادت خالصانه براي خداوندي است كه شريكي ندارد، پس فقط بايد محبت او را داشت، و از او ترسيد، و به او اميد داشت و براي او كرنش برد، و بازگشت همه به سوي اوست.

خداوند پيامبر را به چيزي دستور داد كه باعث كمال او بود. پس او را فرمان داد تا به كامل كردن ديگران نيز بپردازد، و فرمود: وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ و خويشاوندان نزديك خود را بترسان! كساني كه از ديگر مردم به تو نزديكتراند، و بيش از ديگران مستحق احسان ديني و دنيوي تو هستند. و اين با آنچه كه خداوند او را فرمان داد تا همة مردم را بيم دهد تضادي ندارد. مانند اينكه انسان به صورت كلي به نيكوكاري فرمان داده شود، سپس به او گفته شود: «به خويشاوندان خود نيكي كن». پس اين سفارش مخصوص، بر تاكيد و تشويق بيشتر دلالت مينمايد. و پيامبر (ص) اين دستور را اطاعت نمود و همة تيرههاي قريش را فرا خواند پس او به طور عموم و خصوص همه را بانگ داد و آنها را اندرز گفت، و موعظه كرد، و تا آنجا كه توانايي داشت به نصيحت و هدايت آنها پرداخت. پس بعضي هدايت يافتند و برخي رويگرداني كردند.

وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وبا نرم خويي و يا محبت واخلاق خوب و نيكو رفتار كن و بال مهرباني و فروتني را برايشان بگستران. و پيامبر (ص) چنين كرد، همانطور كه خداوند متعال فرموده است: فيما رحمه من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لا نفضوا من حولك فاعف عنهم و اتسغفر لهم و شاورهم فيالامر پس به سبب رحمتي از جانب خدا برايشان مهربان شدهاي، و اگر تندخو و سنگدل بودي آنان از اطراف تو پراكنده و متفرق ميشدند. پس آنان را ببخش، و برايشان طلب آمرزش كن، و در كارها با آنان مشورت نما.

و اين اخلاق پيامبر (ص) بود، كه كاملترين اخلاق ميباشد. و با برخورداري از اين اخلاق منافع بزرگي به دست ميآيد، و زيانهاي زيادي از آدمي دور ميشود. پس آيا كسي كه به خدا و پيامبرش ايمان دارد و ادعاي پيروي از پيامبر را مينمايد شايسته است كه سربار مسلمانان باشد، و اخلاقش تند و درشت، و سنگدل باشد، و سخنان زشت و نفرتانگيز بر زبان براند؟! و اگر معصيت و گناهي از مسلماني سر بزند يا نوعي بيادبي بكند، با وي طع رابطه نمايد، و از او متنفر شود و هيچ نرمش و ادبي نداشته باشد؟!

و از اين طرز رفتار مفاسد، زيادي به وجود آمدهو منافعي كثيري از بين رفته است كه خدا ميداند! با وجود اين كساني يافت ميشوند كه هر كس را كه متصف به صفتهاي پيامبر باشد تحقير ميكنند و بسا او را به نفاق و سازش متهم نموده و خودشان را والا مقام جلوه داده و از كار خود راضي، و دچار خودپسندي ميشوند.

آيا اين چيزي جز جهالت و ناداني آنان به حساب ميآيد؟! چرا كه شيطان گناه را براي آنان آراسته و فريبشان داده است. بنابراين خداون به پيامبرش فرمود: فَإِنْ عَصَوْكَ پس اگر مؤمنان در يكي از كارها از فرمان تو سرپيچي كردند، از آنها بيزا مشو، و مهرباني و رفتار محبتآميز را با آنها ترك مكن، بلكه از كارشان متنفر و بيزار باش، و آنها را موعظه كن و اندرزشان بده، و توانايي خود را در برگرداندن آنها از گناه وتوبهكردنشان مبذول دار.دراينجا با توجه به معني آية وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ شايد كسي گمان برد تا زماني كه آنها مؤمن هستند از همة كارهايي كه از آنان سر ميزند بايد راضي بود، پس اين توهم دفع گرديد. والله أعلم.

آيهي 220-217:

وَتَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ و بر خداي توانا و مهربان توكل كن.

الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ خداوندي كه چون برميخيزد تو را ميبيند.

وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ و [همچنين ميبيند] حركت [قيام و ركوع و نشست و برخاست] تو را در ميان سجدهكنندگان.

إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ بيگمان او شنواي داناست.

بزرگترين كمك و ياور بنده در انجام دادن چيزي كه به آن فرمان داده شده است تكيه بر پروردگار و ياري خواستن از خداوند است تا به او توفيق دهد آنچه را به آن فرمان داده شده است انجام بدهد. بنابراين خداوند دستور داده است تا بندگانش بر او توكل كنند. پس فرمود وَتَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ توكل يعني اعتماد و تكيه كردن قلب بر خدا براي به دست آوردن منافع و دور كردن زيانها با اطمينان به اينكه آنچه را ميجويد به دست خواهد آورد، زيرا خداوند توانا و مهربان است و با توانايي و قدرتش ميتواند خير كثيري را به بندهاش برساند و شر را از او دور نمايد. و از آنجا كه خداوند نسبت به بندهاش مهربان است با او چنين رفتار مينمايد.

سپس پيامبر را يادآور شد كه همواره نزديك بودن خداوند را به خاطر داشته و در جايگاه احسان قرار بگيرد. بنابراين فرمود: الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ خداوند تو را در انجام اين عبادت بزرگ كه نماز است به هنگامي كه ايستادهاي و وقتي كه به ركوع و سجده ميروي، ميبيند.

اين عبادت را به طور ويژه بيان كرد، چون داراي فضيلت و شرافت زياد است، و هر كس در نماز نزديك بودن پروردگارش را به خاطر داشته باشد آن را با فروتني به جاي آورده و كامل ادا ميكند، و هر گاه نماز به صورت كامل انجام گردد همة اعمال به صورت كامل انجام ميشوند، و فرد ميتواند با انجام دادن نماز به طور صحيح براي همة كارهايش از خدا كمك بگيرد.

إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ بيگمان خداوند شنواست و تمام صداهاي پراكنده و گوناگون را ميشنود. الْعَلِيمُ و آگاه و داناست؛ خداوندي كه ظاهر و باطن و پيدا و پنهان را احاطه كرده است. پس اگر بنده در همة حالاتش به خاطر داشته باشد كه خداوند او را ميبيند و گفتارش را ميشنود و هر اراده و تصميم و نيتي را كه در دلش پنهان كند، ميداند، چنين احساسي او را كمك ميكند تا به منزل و مقام احسان برسد.

آيهي 227-221:

هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ آيا به شما خبر دهم كه شياطين بر چه كسي نازل ميشوند؟

تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ بر هر دروغگوي گناهكاري نازل ميشوند.

يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ گوش فرا ميدهند و بيشترشان دروغگويند.

وَالشُّعَرَاء يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ و شاعران را گمراهان پيروي ميكنند.

أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ مگر نميبيني كه آنان در هر واديي سرگردانند؟

وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ و اينكه آنان چيزهايي ميگويند كه انجام نميدهند.

إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ مگر آنان كه ايمان آورده، و كارهاي شايسته انجام داده، و خدا را بسيار ياد نموده، و پس از آنكه ستم ديدهاند ياري خواستهاند. و ستمكاران خواهند دانست به كدامين بازگشتگاه باز خواهند گشت.

اين پاسخ آن دسته از تكذيب كنندگان پيامبر است كه ميگفتند: شيطاني بر محمد نازل ميشود.و پاسخ كساني است كه ميگفتند: او (ص) شاعر است. پس فرمود هَلْ أُنَبِّئُكُمْ آيا خبر حقيقي و واقعي كه هيچ شك و شبههاي در آن نيست به شما بدهم كه شياطين بر چه كسي نازل ميشوند؟ يعني آيا ويژگي كساني را كه شيطانها بر آنان نازل ميشوند به اطلاع شما برسانم؟

تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ بر هر دروغگويي كه زياد دروغ ميگويد و سخن ناحق به هم ميبافد أَثِيمٍ و گناهكار است، و زياد مرتكب گناه ميشود. شيطانها بر چنين كسي نازل ميشوند، و حالت او مناسب با حالت شياطين است.

يُلْقُونَ السَّمْعَ شنيدههاي خود را كه از آسمان استراق كردهاند به فرد دروغگوي گناه پيشه القا ميكنند. وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ و بيشتر آنچه القا ميكنند دروغ است. پس يك سخن راست و صد تا دروغ را با هم در ميآميزند. پس حق با باطل آميخته ميشود؟ و از آنجا كه حق و راست اندك است، و او هم نميداند كه كدام حق است، حق و راستي از بين ميرود. پس اين صفت اشخاصي است كه شيطانها بر آنان نازل ميشوند، و اينگونه به آنها وحي ميكنند. اما حالت محمد (ص) بسيار متفاوت است چون او راستگوي امين است، و نيكو هدايت يافته است؛ دلي نيكو و زباني راستگو دارد، و كارهاي پاك و حلال انجام ميدهد. وحي كه بر او نازل ميشود از جانب خدا است و فرشتگان آن را از هر گزندي حفاظت ميكنند، و راستي بزرگ را در بر دارد و هيچ شك و ترديدي در آن نيست. پس اي خردمندان! آيا رهنمود محمد دروغپردازي آنها برابر است؟! و آيا اين دو چيز جز بر ديوانهاي كه هيچ چيزي را تشخيص نميدهد مشتبه ميشود؟

وقتي پاكي پيامبر را از اينكه شيطانها بر او نازل شوند بيان كرد، و او را از شعرسرايي نيز مبرا نمود و فرمود وَالشُّعَرَاء يعني آيا شما را از حالت شاعران و ويژگي هميشگي آنها خبر دهم؟ پس بدانيد يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ كساني از شاعران پيروي ميكنند كه از راه هدايت منحرف گشته و به گمراهي و ذلت روي آوردهاند. پس شاعران خودشان گمراه و سرگشته هستند، بنابراين آدمهاي گمراه و فاسد از شاعران پيروي ميكنند و آنها را دوست ميدارند.

أَلَمْ تَرَ آيا گمراهي و شدت ضلالت آنها را نميبيني كه أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ در هر درهاي از درههاي شعر سرگردانند؛ گاهي به ستايش و تمجيد ميپردازند، گاهي به انتقاد و عيبجويي مشغول ميشوند، و گاه غزلسرايي و گاه مسخره ميكنند. و گاه شادمان و خوشحالاند، و گاهي اندوهگين و ناراحت هستند پس آنها قرار و ثبات ندارند و بر يك حالت نخواهند بود.

وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ اين صفت شاعران است كه گفتههايشان مخالف كارهايشان است. پس شاعر كه اشعار غمانگيز ميسرايد و به غزل خواني ميپردازد، گويي از همة مردم عاشقتر و دلباختهتر است، حال آنكه دل او خالي از اين است. وچون كسي را ستايش يا مذمت ميكند، گويي سخن وي راست است، و غير آن دروغ، و گاه خودش را با كارهايي ستايش و تمجيد ميكند كه آنها را انجام نداده است، و خود را با ترك نمودن چيزهايي تمجيد ميكند كه از آنها دوري نگزيده است. و خود را به سخاوت و بخششي ميستايد حال آنكه سخاوت اصلاً در زندگي او جايي ندارد. و گاه چنان شجاعت و دليرياش به تصوير ميكشد كه خود را از همة قهرمانان و شهسواران بالاتر قرار ميدهد، در حالي كه او بزدلترين افراد است. اين است صفت شاعران.

پس بنگر آيا حالت پاك و درست پيامبر (ص) مطابق با حالت اين شاعران است؟ پيامبري كه هر انسان راه يافتهاي كه بر هدايت استوار باشد، و از زشتيها دوري گزيند و تضادي در كارش نباشد از او پيروي مينمايد.

پس پيامبر (ص) جز به خير و خوبي فرمان نميدهد، و جز به شر و بدي نهي نميكند، و از هيچ چيزي خبر نداده مگر اينكه راست گفته است، و به هر چيزي كه دستور داده خود قبل از همه آن را انجام داده است. و از چيزي نهي نكرده مگر اينكه او اولين ترك كنندگان آن بوده است. پس آيا حالت پيامبر (ص) مشابه حالت شاعران است، و وضع او با وضعيت آنها تطابق دارد؟ يا اينكه از هر جهت با حالت آنها مخالف و متضاد است. پس درود و سلام جاويدان خدا بر اين پيامبر كه از همه كاملتر است، و از همه برتر ميباشد؛ پيامبري كه شاعر، جادوگر و ديوانه نبوده، و سزاوار برخورداري از هر كمال و برتري است.

وقتي حالت و اوصاف شاعران را بيان كرد آن دسته از آنان را كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده و خدا را بسيار ياد كرده، و از دشمنان خداوند كه بر آنها ستم كرده انتقام گرفتهاند، استثنا كرد. پس شعر اين دسته از شعرا از اعمال شايستة آنها و از ايمانشان سرچشمه گرفته است، چون آنها در شعر خود به دفاع از اسلام برخاسته و مؤمنان را ستايش كرده، و از مشركين و كفار انتقام گرفته و از دين خدا دفاع نمودهاند، و شعرهاي آنان دانشهاي مفيدي را در بردارد و به اخلاق نيك تشويق مينمايد. پس فرمود إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ مگر شاعران مؤمني كه كارهاي شايسته انجام داده، و بسيار خدا را ياد ميكنند، و اشعارشان مردم را به ياد خدا مياندازد، و هنگامي كه مورد ستم قرار ميگيرند به وسيلة شعر خود از مؤمنان دفاع ميكنند، و از ستمگران انتقام ميگيرند. و ستمكاران خواهند دانست كه بازگشتشان به كجا، و سرنوشت آنها چگونه خواهد بود؟ بازگشت آنها به محل حساب و كتاب است، كه هر گناهي كوچك و بزرگي در آنجا شمرده شده و هر حقي از آنها گرفته ميشود.

والحمدالله رب العالمين

پايان تفسير سورهي شعراء

 

فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره