فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره

تفسير سورهي نور

مدني و 64 آيه است

بسم الله الرحمن الرحيم

آيهي1:

سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لَّعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ اين سورهاي است كه آن را نازل كرده، و آن را واجب نمودهايم، و آيههاي روشني در آن فرستادهايم، شايد يادآور شويد و پند پذيريد.

سُورَةٌ يعني اين سورهاي مهم و گرانقدر است و َأَنزَلْنَا از آنجا كه نسبت به بندگان خود مهربان هستيم آن را نازل كرده و از شر هر شيطاني محافظت كرده، وَفَرَضْنَاو حدود و شهادت و غيره را در آن معين و مشخص نمودهايم. وَأَنزَلْنَا فِيهَا آيَاتٍ بَيِّنَتٍ  و آيههاي روشني را در آن فرو فرستادهايم. يعني احكامي بزرگ و اوامر بازدارنده، و حكمتهاي بزرگي را در آن بازل نمودهايم لَّعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ تا با چيزهايي كه به شما ميآموزيم يادآور شويد و پند گيريد سپس به بيان اين احكام كه به آنها اشاره شد، پرداخت و فرمود:

آيهي 3-2:

الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ به هر يك از مرد و زن زناكار صد تازيانه بزنيد، و اگر به خداوند و روز قيامت ايمان داريد نبايد در [اجراي] دين خدا دربارة آنان دچار دلسوزي شويد، و بايد گروهي از مؤمنان بر شكنجة ايشان حاضر باشند.

الزَّانِي لَا يَنكِحُ إلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ مرد زناكار مگر با زن زناكار يا مشرك ازدواج نميكند، و زن زناكار نيز جز با مرد زنا پيشه و يا مرد مشرك ازدواج نميكند، اين بر مؤمنان حرام شده است.

اين حكم در مورد زن و مرد زناكاري است كه مجرد باشند، و درصورت ارتكاب زنا به هر يك صد تازيانه زده ميشود. و اما زن و مرد زناكار كه متأهل باشند سنت صحيح و مشهور دلالت مينمايد كه مجازات آن سنگسار است. و خداوند نهي فرموده كه در اجراي قوانين دين در مورد آنان دلسوزي كنيم، و نسبت به آنان رحم و رأفت داشته باشيم و اين دلسوزي و مهرباني ما را از اجراي حد و قانون بر آنان باز بدارد، خواه رأفت و دلسوزي طبيعي باشد و يا به خاطر خويشاوندي و دوستي و غيره باشد. و ايمان موجب ميشود تا اين دلسوزي و مهرباني كه مانع اجراي قانون خدا ميگردد متنفي شود، و دلسوزي حقيقي نسبت به فرد زناكار اين است كه قانون خدا بر او اجرا شود، پس ما گر چه نسبت به او دلسوزي ميكنيم كه چرا به چنين سرنوشتي گرفتار شده است اما نبايد در راستاي اجراي حد بر او برايش دلسوزي كنيم،و خداوند دستور داده تا به هنگام عذاب زناكار گروهي از مؤمنان حضور داشته باشند، و اين كار بايد در ملا عام انجام بگيرد، و به سبب آن زناكار رسوا شود، و ديگران نيز عبرت گرفته و باز آيند، و تا مردم اجراي قانون خدا را به صورت عملي مشاهده كنند، زيرا مشاهدة عملي احكام شريعت آگاهي و دانش را تقويت مينمايد، و براي هميشه در ذهن جاي ميگيرد و روش صحيح انجام كار آموزش داده ميشود. پس نه چيزي بر آن اضافه شده و نه از اندازهاش كاسته ميگردد.

الزَّانِي لَا يَنكِحُ إلَّا زَانِيَةً در اينجا زشتي زنا بيان شده است و اينكه زنا آبروي زناكار را مخدوش و آلوده مينمايد، و حيثيت هر كس را كه با زناكار همراهي نمايد و با وي اختلاط داشته باشد نيز خدشهدار و معيوب ميسازد، طوري كه ديگر گناهان چنين نيستند. خداوند خبر داده كه مرد زناكار حق ندارد جز با زني زناكار كه وضعيتي مانند او دارد، يا با زني مشرك كه به رستاخيز و جزا پاداش ايمان ندارد و پايبند دستور خدا نيست ازدواج كند. و زن زناكار نيز جز با مرد زناپيشه و يا با مرد مشرك ازدواج نميكند، وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ و بر مؤمنان حرام شده كه با زني زناكار يا مردي زناكار ازدواج نمايند.

معني آيه اين است هر زن و مردي كه به زناكاري متصف باشند و از آن توبه نكنند، و كسي براي ازدواج با آنان اقدام نمايد، با اينكه خداوند  ازدواج با فرد زناكار را حرام نموده است، از دو حال خالي نيست، يا اينكه به حكم و دستور خدا و پيامبرش پايبند نيست، پس چنين كسي جز مشرك نميتوان باشد، و يا اينكه به حكم و دستور خدا و پيامبرش پايبند نيست، پس چنين كسي جز مشرك نميتواند باشد، و يا اينكه به حكم و دستور خدا و پيامبرش پايبند است اما با اينكه ميداند او زناكار است اقدام به ازدواج با او مينمايد، پس چنين ازدواجي زنا شمرده ميشود و ازدواج كننده زناكار ميباشد، پس اگر به طور حقيقي به خدا ايمان داشت اقدام به چنين كاري نميكرد. و اين به طور صريح بر حرام بودن ازدواج با زن زناكار دلالت مينمايد. مگر اينكه توبه نمايد. و همچنين ازدواج با مرد زناكار حرام ميباشد مگر اينكه توبه نمايد، زيرا نزديكي و همراهي زن و شوهر از مهمترين نزديكي و آميختنها ميباشد.

و خداوند متعال فرموده است: احشروا الذين ظلموا و ازواجهم ستمگران و همسرانشان را گرد بياوريد. يعني همراهان و رفيقانشان را پس خداوند ازدواج با زناكار را حرام نموده است چون در آن شر بزرگي وجود دارد، و نشانة بيغيرتي، و باعث منسوب شدن فرزنداني به شوهر ميشود كه در حقيقت متعلق به او نيستند. مرد زناكار با زنان ديگر مشغول است و به پاكدامني زن خود فكر نميكند، و اين دليل براي حرام بودن ازدواج با زناكار كافي ميباشد. و نيز بيانگر آن است كه فرد زناكار مؤمن نيست، چنانكه پيامبر (ص) فرموده است: «زناكار وقتي كه زنا ميكند مؤمن نيست». پس او گر چه مشرك نباشد اما اسم مدح كه همان ايمان مطلق است بر او اطلاق نميشود.

آيهي 5-4:

وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ و كساني كه به زنان پاكدامن نسبت زنا ميدهند و آنگاه چهار گواه نميآورند، هشتاد تازيانه به آنان بزنيد، و هرگز گواهي دادن آنان را نپذيريد، و چنين كساني فاسقاند.

إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ مگر آنان كه پس از اين توبه كردند و [كار را] به صلاح آوردند. بيگمان خداوند آمرزگار و مهربان است.

پس از آنكه خداوند گناه زناكار را خيلي بزرگ به حساب آورد و تازيانه يا سنگسار كردنش را در صورت متأهل بودن- واجب قرار داد، و فرمود: نزديكي و همراهي با زناكار جايز نيست، تا بنده از شر وي در امان باشد، بيان كرد كه متهم كردن مردم به زنا امري بسيار خطرناك است و فرمود: وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ و كساني كه زنان آزادة پاكدامن و همچنين مردان پاكدامن را به زنا متهم ميكنند، ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء سپس چهار مرد عادل كه به طور صريح بر آن گواهي دهند براي اثبات تهمتي كه زدهاند نميآورند، فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً با تازيانه و شلاقي متوسط هشتاد تازيانه به آنان بزنيد تا دردمند شوند. و در زدن چنين كساني آنقدر مبالغه نكنيد كه بميرند و تلف شوند، چون هدف ادب كردن است نه از بين بردن و در اينجا مجازات و تهمت زنا مشخص گرديده است اما به شرط اينكه فردي كه متهم واقع شده است متأهل نيست موجب تعزيز ميباشد. وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا و هرگز گواهي دادن آنان را نپذيرند، يعني آنها سزا و عقوبتي ديگر هم دارند؛ و آن اين است كه گواهي به خاطر تهمت زدن شلاق هم خورده باشد، مگر آنكه توبه نمايد. چنان كه بيان خواهد شد.

وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ و چنين كساني فاسقاند. يعني از فرمان خدا منحرف هستند و بدي و شرشان فزوني يافته است، زيرا دستور خدا و حرمت برادر خود را شكسته، و مردم را به گفتن آنچه كه خودش ميگويد وادار نموده، و پيوند برادري را كه خداوند ميان مؤمنان قرار داده است از بين برده و زشتي و بدي را در ميان مؤمنان اشاعه داده است. و اين دليلي است بر اينكه تهمت زدن از گناهان كبيره ميباشد.

إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَلِكَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ توبه در اينجا به اين معني است كه تهمت زننده حرف خود را تكذيب نمايد و اقرار كند كه او در آنچه گفته است دروغگو ميباشد. و بر او واجب است كه خودش را تكذيب نمايد، گر چه وقوع زنا را به طور يقين بداند، اما نتواند چهار گواه را بياورد. پس وقتي كه تهمت زننده توبه نمود و عمل خويش را اصلاح كرد و آن را به نيكوكاري تبديل نمود، فسق از او دور ميشود. و همچنين طبق گفتة صحيح گواهي دادن او پذيرفته ميشود، زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است و هر كس را كه توبه نمايد و باز گردد همةگناهانش را ميآمرزد، و تهمت زننده اگر چهار گواه نياورد تازيانه زده ميشود، و اين در صورتي است كه تهمت زننده شوهر نباشد، پس اگر شوهر، زنش را به زنا متهم كرد حكم او چنين خواهد بود:

آيهي 10-6:

وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ يَكُن لَّهُمْ شُهَدَاء إِلَّا أَنفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِينَ و كساني كه به زنانشان زنا نسبت ميدهند و جز خودشان گواهاني ندارند، هر يك از ايشان بايد چهار مرتبه خداي را به شهادت بطلبد كه او از راستگويان است.

وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِن كَانَ مِنَ الْكَاذِبِينَ و پنجمين [گواهي چنين است] كه لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگويان باشد.

وَيَدْرَأُ عَنْهَا الْعَذَابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ و عذاب را از آن [زن] بر ميدارد اينكه چهار بار [به خدا سوگند بخورد] و گواهي دهد كه شوهرش از دروغگويان است.

وَالْخَامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَيْهَا إِن كَانَ مِنَ الصَّادِقِينَ و در مرتبة پنجم آن زن بايد بگويد: «لعنت خدا بر او باد اگر او [=شوهرش] از راستگويان باشد».

وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ  و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نميبود و اينكه خداوند توبهپذير و حكيم است [بر آن كس از دو لعنت كننده كه دروغ گفته است آنچه را وارد ميكرد كه براي خويشتن خواسته است].

گواهي دادن شوهر به اينكه زنش مرتكب زنا شده است حد قاف را از او دور مينمايد، چون اغلب چنين است كه شوهر زنش را به زنا متهم نميكند، زيرا بدنام شدن زن، بد نام شدن شوهر است، مگر اينكه شوهر راستگو باشد. و دليل دوم اينكه شوهر در اين باره حق دارد، و از اين ميترسد كه فرزنداني به او نسبت داده شوند كه متعلق به او نيستند، و ديگر حكمتهايي كه در غير شوهر وجود ندارد. پس فرمود: وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ و آن كساني كه همسران آزادهاي خود [نه كنيزان] را به زنا متهم مينمايند، وَلَمْ يَكُن لَّهُمْ شُهَدَاء إِلَّا أَنفُسُهُمْ و براي اثبات اين اتهام گواهاني جز خودشان ندارند، به اين صورت كه گواهاني براي اثبات اين اتهام گواهاني جز خودشان ندارند، به اين صورت كه گواهاني براي اثبات اتهام نياورند، فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصَّدِقِينَ از آنان خواسته ميشود كه هر يك از ايشان چهار مرتبه به نام خدا سوگند ياد كند كه او از راستگويان است. و آن را شهادت ناميد چون به جاي شهود ميباشد. به اين صورت كه بگويد: خدا را گواه ميگيرم كه من در سخني كه در مورد او زدهام از راستگويانم.

وَالْخَمِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَيْهِ إِن كَانَ مِنَ الْكَاذِبِينَ و در مرتبه پنجم به شهادت مذكور اين را اضافه نموده، و گواهيها را مؤكد مينمايد. به اين صورت كه عليه خودش دعا كند و خويشتن را لعنت و نفرين كند كه اگر دروغگو است لعنت بر او باد. پس وقتي لعان او كامل شد، حد قذف ومجازات تهمت از او ساقط ميگردد.

و از ظاهر آيات چنين به نظر ميآيد كه اگرشوهر مردي را نام برد و زن را متهم نمود كه با آن مرد زنا كرده است، حق آن مرد در حد قذف به تبع ساقط شدن حق زن ساقط ميشود. آيا به محض لعان مرد، و انكار زن، حد بر او جاري ميشود، يا زن را زنداني ميكنند؟ در اين مورد علما دو قول دارند؛ يكي از دو قول بيانگرآن است كه حد بر او جاري ميگردد، چون خداوند فرمود است:وَيَدْرَأُ عَنْهَا الْعَذَابَ [او عذاب را از زن دور ميگرداند ...] و اگر عذاب كه همان حد است با لعان شوهر واجب نميگرديد، لعان زن آن را دفع نميكرد، پس حد واجب شده است كه لعان زن آن را دفع مينمايد.

اگر زن در مقابل سوگندههاي شوهر، سوگندهايي از همان نوع بخورد عذاب از وي دفع ميگردد. أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْكَذِبِينَ چهار بار با سوگند به خدا گواهي بدهد كه شوهرش از دروغگويان است. و در مرتبة پنجم به عنوان تأكيد عليه خودش دعا كند كه اگر دروغ بگويد خشم و نفرين خداوند بر او باد. و چون لعان ميان آنها انجام يافت براي هميشه ميان آنان جدايي افكنده ميشود؛ از هم جدا ميشوند و فرزندي كه در مورد وي لعان صورت گرفته است به پدر تعلق نميگيرد.

و ظاهر آيات بر اين دلالت مينمايند كه به كاربردن اين كلمات به هنگام لعان براي زن و مرد شرط است، ونيز تربيت در لعان شرط است، و نبايد از اين كلمات چيزي كم شده و به جاي آن چيزي ديگر آورده شود. و لعان به شوهر اختصاص دارد وقتي كه زنش را به زنا متهم نمايد، و عكس آن درست نيست. يعني اگر زن، شوهرش را به زنا متهم كرد، لعان انجام نميشود، و شباهت فرزند در صورت لعان اعتباري ندارد، همانطور كه در صورت فراش و همبستري شباهت بچه به كسي غير از پدر اعتباري ندارد، بلكه شباهت زماني اعتبار دارد كه جز آن ديگر ترجيح دهندهاي نباشد. وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَكِيمٌ جواب شرط محذوف است و سياق كلام بر آن دلالت مينمايد. يعني اگر بزرگواري و مرحمت خدا شامل حال شما نميشد، و او بس توبهپذير و حكيم نبود، يكي از دو فرد كه لعان ميكنند به دعا و نفريني كه عليه خود ميكند، گرفتار ميشد. و از رحمت و فضل خداوند اين است كه چنين حكم ويژهاي را براي زن و شوهر قرار داد، چون به شدت مورد نياز است.و از رحمت و فضل اوست كه قباحت و زشتي زنا و زشتي تهمتزدن را برايتان بيان نمود. و نيز از فضل و مرحمت اوست كه توبه كردن از اين گناهان كبيره و غيره را مشروع نموده است.

آيهي 21-11:

إِنَّ الَّذِينَ جَاؤُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِّنكُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَّكُم بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ همانا كساني كه اين تهمت بزرگ را عنوان كردند گروهي از خود شما هستند، اين را براي خود بد نپنداريد، بلكه آن برايتان خير است، و هر كدام از آنان به گناهكاري كه كرده است گرفتار ميآيد، و كسي از آنان كه بخشي عظيمي از آن [ماجرا] را به عهده داشته است عذابي بزرگ دارد.

لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَيْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْكٌ مُّبِينٌ چرا هنگامي كه اين تهمت را شنيديد مردان و زنان مؤمن در حق خويش گمان نيك نبردند و نگفتند: «اين دروغي آشكار است؟!

لَوْلَا جَاؤُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاء فَأُوْلَئِكَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ چرا براي اثبات آن چهار گواه نياوردند؟ پس چون گواهان را نياوردند آنان در نزد خدا دروغگو هستند.

وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ عَذَابٌ عَظِيمٌ و اگر فضل خدا و رحمت او در دنيا و آخرت بر شما نبود، بيگمان به سبب فرورفتن در كار تهمت [به عائشه- رضيالله عنها-] عذابي بزرگ به شما ميرسيد.

إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَّا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمٌ آنگاه كه آن [شايعة زشت] را دهان به دهان فرا گرفته و با زبان خود چيزي ميگفتيد كه علم و اطلاعي از آن نداشتيد. آن را سبك و ساده ميپنداشتيد در حالي كه آن نزد خداوند [بسيار] بزرگ است.

وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ  چرا وقتي آن [اتهام ناروا] را شنيديد، نگفتيد: «ما را نسزد كه زبان بدين تهمت بگشاييم، تو را به پاكي ياد ميكنيم، اين بهتان بزرگي است؟!

يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ خداوند شما را اندرز ميدهد كه اگر مؤمن هستيد هرگز به [انجام گناهي] مانند آن باز نگرديد.

وَيُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ و خداوند آيات خود را براي شما بيان ميدارد، و خداوند بس آگاه و حكيم است.

إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ به راستي كساني كه دوست دارند زشتيها و بيعفتيها در ميان مؤمنان پخش گردد، ايشان در دنيا و آخرت عذاب دردناكي دارند، و خداوند ميداند و شما نميدانيد.

وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ  اللَّه رَؤُوفٌ رَحِيمٌ و اگر فضل و رحمت الهي بر شما نبود و اينكه خداوند بخشاينده و مهربان است [در اسرع وقت به بلا و مصيبت دچار ميشديد].

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَاء وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ  اي مؤمنان! از گامهاي شيطان پيروي مكنيد، و هر كس از گامهاي شيطان پيروي كند [بداند] كه او به [كارهاي] ناشايست و ناپسند فرمان ميدهد، و اگر فضل و رحمت الهي شامل نميشد هرگز فردي از شما پاك نميگرديد، ولي خداوند هر كس را كه بخواهد پاك ميگرداند، و خدا شنواي آگاه است.

آنچه كه در گذشته به طور كلي بيان كرديم كه اتهام به زنا چيز بزرگي است،مقدمهاي بود براي پرداختن به حادثهاي كه براي شريفترين زنان، امالمؤمنين عايشه – رضي الله عنها- پيش آمد. و اين آيات در مورد داستان معروف «افك» كه در كتابهاي صحاح و سنن و اسانيد ثابت است نازل شدهاند. خلاصة مطلب اين است كه پيامبر (ص) به يكي از جنگها رفت و در اين جنگ همسرش عايشه دختر ابوبكر صديق را به همراه داشت. به هنگام بازگشت، در جايي عايشه گردنبندش را گم كرد، و او در جستجوي گردن بندش عقب ماند، و كجاوه و شترش را حركت دادند و متوجه عدم حضور وي نشدند. و لشكربه حركتش ادامه داد و عايشه به محل اتراق برگشت، و دانست هر گاه آنها متوجه شوند كه او نيست به سويش باز ميگردند. كاروانيان به حركت خود ادامه دادند. صفوان بن معطل سْلمي (ص) يكي از بزرگان اصحاب كه شب را در قسمت منتهياليه اتراق كاروان گذرانده بود عايشه را ديد و او را شناخت، بنابراين شترش را خواباند و عايشه بر شتر سوار شد، بدون اينكه با صفوان حرفي بزند، و بدون اينكه صفوان با او حرفي بزند. سپس صفوان او را در حالي كه بر شتر سوار بود بعد از آن كه لشكر به هنگام استراحت توقف كرده بود به كاروان ملحق كرد. وقتي برخي از منافقان كه در اين سفر همراه پيامبر بودند صفوان را ديدند، چيزهايي را شايع كردند وسخن در هر جا پخش شد و دهان به دهان گشت، تا اينكه برخي از مؤمنان نيز فريب خوردند و اين سخن را براي يكديگر نقل ميكردند. مدتي طولاني وحي بر پيامبر (ص) نيامد، و بعد از مدتي خبر شايعه به عايشه نيز رسيد، او به شدت غمگين و ناراحت شد تا اينكه خداوند پاك دامني او را در اين آيهها نازل نمود، و مؤمنان را اندرز گفت، و اين خطا و شايعهسازي را اشتباه بزرگي قلمداد كرد و نصايح ارزشمندي را نيز بر مؤمنان عرضه كرد.إِنَّ الَّذِينَ جَاؤُوا بِالْإِفْكِ بدون شك كساني كه اين تهمت بزرگ و دروغ زشت؛ تهمت زدن به امالمؤمنين را ساخته و پرداخته كردهاند، عُصْبَةٌ مِّنكُمْ گروهي هستند كه خود را به شما مؤمنان نسبت ميدهند؛ بعضي مؤمن راستين و واقعي هستند، اما چون منافقان اين سخن را شايعه كردند. فريب خوردند، و برخي مؤمن واقعي نيستند، بلكه منافق ميباشند.

لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَّكُم بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ اين را براي خود بد مپنداريد، بلكه آن برايتان خير است، چون باعث شد تا پاكدامنيام المؤمنين ثابت شود، و مورد ستايش قرار بگيرد، و خاطرهاش زنده بماند، و اين مدح و ستايش، همة زنان پيامبر (ص) را در بر گيرد. و نيز باعث شد تا آيههايي بيان شوند كه بندگان به آن نياز دارند، و تا روز قيامت به آن عمل ميشود. پس همة اينها خير بزرگي ميباشند، و اگر سخن و گفتار اهل افك نبود اين چيزها انجام نميشد.

و هر گاه خداوند بخواهد كاري را انجام دهد براي آن سببي قرار ميدهد، بنابراين همة مؤمنان را به طور عموم مخاطب قرار داد و خبر داد كه تخريب كند. پس در اينجا اشاره شد كه مؤمنان در دوستي و مهرباني با يكديگر و جلب منافع براي يكديگر مانند يك تن وجسد هستند، و مؤمن براي مؤمن مانند ساختماني است كه برخي از قسمتهاي آن برخي ديگر را محكم ميدارد. پس همانطور كه كسي نميپسندد به آبرو و حيثيت او لطمه زده شود، نيز در مورد برادر مؤمن خود نبايد راضي شود كه كسي به آبروي او خدشه وارد نمايد، زيرا آبروي برادر مؤمنش آبروي خود او ميباشد، و تا وقتي بنده به اين حالت نرسيده باشد ايمانش ناقص است، و از نصح و دلسوزي برخوردار نميباشد. لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ هر كدام از آنان به گناه كاري كه كردهاند گرفتار ميآيد. اين هشدار و وعيدي است براي كساني كه تهمت را ساخته و پرداخته كردند و آنها به كيفر آنچه گفتند مجازات خواهند شد. و پيامبر (ص) گروهي از آنان را تازيانه زد و حد را بر آنها اجرا نمود.

وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ و كسي كه بخش عظيمي از آن را به عهده داشت، و تهمت را بزرگ كرد، و او منافق و خبيثعبدالله بن ابي بن رسول [لعنت خداوند بر او باد] بود، لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ عذابي بزرگ دارد، و براي هميشه در پايينترين مقام جهنم ميماند.

سپس خداوند بندگانش را راهنمايي كرد كه به هنگام شنيدن سخني از اين قبيل چگونه موضعگيري كنند: لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَيْرًا چرا هنگامي كه اين تهمت را شنيديد مردان و زنان مؤمن در حق خويش گمان نيك نبرديد؟! يعني بايد زنان و مردان مؤمن نسبت به خود گمان نيك ببرند، و [برادر يا خواهر مسلمان خود] را از تهمتي كه به وي زده شده است سالم و مبرا بدانند. چون ايمانشان تهمت باطلي را كه در مورد آنان بر زبان جاري شده است دور مينمايد. وَقَالُوا و چرا نگفتند سْبحُنكُ بار خدايا! تو پاك و منزهي از اينكه بندگان برگزيدة خويش را به امور زشت مبتلا نمايي؟ هَذَا إِفْكٌ مُّبِينٌ و اين دروغ و تهمتي آشكار است؟ و پوچ بودن آن از همه چيز روشنتر است؟ پس لازم است كه وقتي مؤمن دربارة برادر [يا خواهر] مؤمنش چنين سخني را بشنود او را تبرئه نمايد و گوينده را تكذيب كند.

لَوْلَا جَاؤُوا عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء چرا تهمت زنندگان براي اثبات تهمت خود چهار گواه عادل و پسنديده نياوردند ؟! فَإِذْ لَمْ يَأْتُوا بِالشُّهَدَاء فَأُوْلَئِكَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ پس چون گواهان را نياوردند آنان در نزد خدا دروغگو هستند، گر چه به آن يقين داشته باشند، اما طبق دستور و قانون الهي دروغگو هستند، چون خداوند سخن در اين مورد را بدون آوردن چهار گواه حرام نموده است. بنابراين فرمود: فَأُوْلَئِكَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ نفرمود كه اينان دروغگو هستند، بلكه فرمود اينها برابر حكم خدا دروغگو هستند. و اين تعظيم و بزرگداشت حرمت مسلمان است، چرا كه تهمت زدن به وي جايز نيست، مگر اينكه چهار شاهد وجود داشته باشد.

 وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ و اگر فضل  خداوند و رحمت او در دنيا و آخرت بر شما نبود، و احسان او در امر دنيا و دينتان شما را فرا نگرفته بود، لَمَسَّكُمْ فِي مَا أَفَضْتُمْ فِيهِ به سبب فرورفتنتان در كار تهمت، عَذَابٌ عَظِيمٌ عذابي بزرگ به شما ميرسيد، چون به علت آنچه گفتيد مستحق آن عذاب گرديده بوديد، اما فضل خداوند و رحمت او بر شما بود، و توبه را برايتان مشروع نمود، و عقوبت و سزا را پاك كنندة گناهان قرار داد.

إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ هنگامي كه آن را دهان به دهان فرا ميگرفتيد. يعني براي يكديگر بازگو ميكرديد، و [در قالب تخريب شخصيت آن انسان وارسته] آن را براي يكديگر نقل مينموديد،در حالي كه سخني پوچ و باطل بود. وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَّا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ و با دهان خود سخني ميگفتيد كه علم و اطلاعي از آن نداشتيد، و اين دو چيز ممنوع ميباشند؛ بر زبان آوردن سخن باطل، و سخن گفتن بدون اطلاع و آگاهي.

وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا و آن را سبك و ساده ميانگاشتيد، به همين جهت برخي از مؤمنان – كه بعداً توبه كردند و خود را از آن گناه پاك نموده و در ترويج آن سهيم شدند. وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمٌ حال آنكه نزد خداوند [گناهي بسيار] بزرگ است. در اينجا به صورت واضح از ارتكاب برخي گناهان و ساده انگاشتن و ناچيز شمردن آن نهي شده است.و بايد دانست كه گمان وظن آدمي به او فايدهاي نميدهد، و از عقوبت و كيفر گناه نميكاهد، بلكه گناه را بيشتر و چند برابر مينمايد، و ارتكاب گناه را براي دفعات بعد براي او آسان ميكند.

وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ چرا شما اي مومنان! وقتي سخن كساني كه تهمت را سرهم كرده بودند، شنيديد، قُلْتُم با نپذيرفتن و انكار آن نگفتيد: مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا ما را نسزد كه زبان بدين تهمت بگشاييم، و براي ما شايسته نيست كه چنين تهمتي را برر زبان بياوريم ؟! چون مؤمن را ايمانش از ارتكاب زشتيها باز ميدارد، هَذَا بُهْتَانٌ و چرا نگفتند: «اين دروغي بزرگ است؟!

يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ خداوند شما را اندرز ميدهدكه هرگز چنين گناهي را تكرار نكنيد. يعني هرگز به گناهي مانند اين از قبيل تهمت زنا به مؤمنان باز نگرديد، و آن را تكرار نكنيد. پس خداوند شما را اندرز ميدهد ونصيحتتان ميكند كه چنين گناهي را تكرار نكنيد. و چه اندرزها و نصيحتهاي خوبي از جانب پروردگار به ما عرضه شد! پس برماست كه آنها را بپذيريم و به آنها يقين حاصل كنيم و در برابر آنها تسليم شويم و شكر خدا را به جاي آوريم. و پروردگار بيان كرده است كه ان الله نعما يعظكم به بيگمان خداوند بهترين انردز را به شما ميدهد.

إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ اگر شما مؤمن هستيد. اين دلالت مينمايد كه ايمان راستين و واقعي صاحبش را از اقدام به انجام كار حرام باز ميدارد.

وَيُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ و خداوند آيات را كه مشتمل بر بيان احكام، و موعظه، و هشدار، و تشويق، و ترساندن ميباشند برايتان بيان مينمايد، و آن را به صورت روشن برايتان توضيح ميدهد. وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ  و خداوند بس آگاه و داراي دانش كامل است. و حكيم است و حكمت او فراگير ميباشد. از جملة علم و حكمتش اين است كه از علم و دانش خويش به شما ميآموزد، و هر زمان كه مصالح شما اقتضا نمايد آنچه كه به نفع شما باشد آن را به شما ميآموزد.

إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا بيگمان كساني كه دوست دارند كارهاي زشت در ميان مؤمنان پخش گردد، لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ عذاب دردناكي دارند، عذابي كه قلب و جسمشان را به درد ميآورد، چون چنين كسي نسبت به برادر مسلمانش خيانت ورزيده و بدي و زشتي را براي وي خواسته است. پس وقتي كه خشنود بودن به پخش شدن زشتي در ميان مسلمانان چنين هشدار و وعيدي را در پي داشته باشد اظهار و اشاعة زشتي و دهان به دهان گرداندن آن چگونه خواهد بود؟! و فرقي نميكند زشتي انجام شده باشد يا نه.

و اينها به خاطر رحمت و مهرباني خداوند نسبت به بندگان مؤمن و حفاظت از حرمت و آبرويشان ميباشد. زيرا خداوند از آبروي مسلمانان همانند خون .و مالهايشان محافظت كرده و آن را مصون داشته است. و آنها را به چيزي دستور داده كه باعث صفا و صميمت گردد، و مسلمانان بايد هر آنچه براي خود ميپسندد براي برادرش نيز بپسندد. و آنچه براي خود نميپسندد .براي بردارش نيز نپسندد. وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ و خداوند ميداند و شما نميدانيد، بنابراين شما را ياد داد و آنچه را كه نميدانيد برايتان بيان كرد.

وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ اگر فضل و رحمت الهي برشما نبود كه از هر سوي شما را احاطه نموده و در بر گرفته است، وَأَنَّ  اللَّه رَؤُوفٌ رَحِيمٌ و خداوند بخشنده و مهربان نبود، اين احكام و مواعظ و حكمتهاي بزرگ را براي شما بيان نميكرد، و كسي را كه با دستورش مخالفت مينمود مهلت نميداد. اما فضل و رحمت دو صفت هميشگي اويند، و به همين خاطر نيكي و خوبي دنيوي و اخروي آنچنان فراواني به شما داده كه هرگز نميتوانيد آن را بشماريدو

پس از آنكه خداوند متعال از اين گناه به طور مخصوص نهي كرد، از ديگرگناهان نيز به طور عموم نهي كرد و فرمود: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ اي مؤمنان! از گامهاي شيطان پيروي مكنيد. يعني از راههاي و وسوسههاي شيطان پيروي مكنيد، و در آن گام برمداريد. و همة گناهان مربوط به قلب و زبان و جسم در گامهاي شيطان داخل هستند و از حكمت الهي اين است كه حكم پيروي كردن از گامهاي شيطان را بيان ميكند، و آن نهيكردن از پيروي كردن از گامهاي شيطان است، و حكمت آن را نيز بيان مينمايد، و آن بيان شري است كه مقتضي ترك آن ميگردد. پس فرمود: وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ و هر كس از گامهاي شيطان پيروي كند، بداند كه شيطان به كارهاي زشت و منكر از قبيل گناهان بزرگ كه عقلها و آيينها آن را زشت ميدارند- هر چند كه برخي نفسها به آن گرايش دارند- فرمان ميدهد، المْنَكِر آن چيزهايي است كه عقل آن ار نميپسندد، و نميشناسد. پس گناهان كه گامهاي شيطان هستند از [دايره] منكر بيرون نميباشد، و خداوند بندگان را از آن نهي نموده است. و اين نعمت الهي بر بندگان است، و بر آنهاست كه سپاس او را به جاي بياورند، و او را ياد كنند، چون اين كار آنها را از آلوده شدن به زشتيها و منكرات مصون ميدارد. پس، از جملة احسان خداوند نسبت به بندگان اين است كه آنها را از كارهاي زشت نهي كرده است، همان گونه كه آنان را از خوردن سمهاي كشنده و امثال آن نهي كرده و بازداشته است.

وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا و اگر فضل و رحمتالهي شامل حال شما نميشد، هرگز فردي از شما پاك نميگرديد. يعني از پيروي كردن از گامهاي شيطان پاك نميگرديد، و به دور نميماند، چون شيطان و لشكريانش براي دعوت كردن انسانها به سوي راهها و گامهاي شيطاني ميكوشند، و آن را زيبا جلوه ميدهند، و نفس بسيار به بدي تمايل دارد و بدان امر ميكند و بنده از هر جهت داراي نقص وكمبود است، و از ايمان آن چنان قوي برخوردار نيست. پس اگر انسانها در ميان اين انگيزهها رها شوند، هيچ كس نميتواند از آلودگي گناهان و بديها پاك شده، و با انجام نيكيها پاكيزه گردد، و رشد نمايد. اما فضل و رحمت خداوند باعث شد تا كساني از شما كه خود را پاك ميدارند، پاك شوند. و يكي از دعاهاي پيامبر اين بود كه ميگفت: «بار خدايا! به نفس من پاكيزگياش را بده، و آن را پاكيزه بگردان، تو بهترين كسي هستي كه آن را پاكيزه مينمايي، تو ياور و سرپرست آن ميباشي». بنابر اين فرمود: وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَاء ولي خداوند هر كه را بخواهد پاك ميگرداند؛ هر آن كس كه بداند با تزكيه پاك ميگردد، او را پاك ميگرداند. بنابر اين فرمود: وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ و خداوند شنواي آگاه است.

آيهي32:

وَلَا يَأْتَلِ أُوْلُوا الْفَضْلِ مِنكُمْ وَالسَّعَةِ أَن يُؤْتُوا أُوْلِي الْقُرْبَى وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ و كساني از شما كه اهل فضيلت و فراخي نعمتاند نبايد سوگند بخورند كه به خويشاوندان و بينوايان و مهاجران در راه خدا چيزي ندهند، و بايد كه ببخشند و گذشت نمايند. مگر دوست نداريد كه خداوند شما را بيامرزد؟ و خداوند آمرزگار و مهربان است.

يكي از افرادي كه در قضيه افك [تهمت زدن به عايشه] مشاركت داشت،و در پرداختن به آن فرو رفته بود «مسطح بن اثاثه» يكي از خويشاوندان ابوبكر صديق بود. او فردي فقير و از زمرة كساني بود كه در راه خدا از سرزمين و وطن خويش هجرت كرده بود. ابوبكر سوگند خورد كه چون او در مورد عايشه چنان سخن گفته است بر وي انفاق نكند، و به او چيزي ندهد، پس اين آيه نازل شد و مسلمانان را از اين سوگند خوردن كه متضمن قطع كردن هزينه و نفقه بود، نهي نمود، و ابوبكر را به گذشت و عفو تشويق، و او را به آمرزش خداوند وعده داد، كه اگر مسطح را ببخشد خدا هم او را ميبخشد. پس فرمود: أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ آيا دوست نداريد كه خداوند شما با بيامرزد؟ و خداوند آمرزنده و مهربان است و هر گاه شما بندگان خدا را مورد گذشت و عفو قرار دهيد، خداوند نيز با شما چنين رفتار خواهد كرد. ابوبكر وقتي اين آيه را شنيد، گفت: آري! سوگند به خدا من دوست دارم كه خداوند مرا بيامرزد. پس دوباره نفقه دادن به مسطح را آغاز كرد. در اين آيه دليلي ميبابيم مبني بر آنكه نفقه بر فاميل نزديك واجب است، و نبايد به خاطر گناه انساني، نيكوكاري و انفاق بر او ترك شود. نيز در اين آيه به گذشت و عفو تشويق شده است، هر چند كه آن كس مرتكب گناهي شده باشد.

آيهي 26-23:

إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ همانا كساني كه زنان پاكدامن و بيخبر و مؤمن را به زنا متهم ميسازند در دنيا و آخرت نفرين شدهاند، و عذابي بزرگ دارند.

يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ روزي كه زبانها و دستها و پاهايشان بر كارهايي كه كردهاند گواهي ميدهند.

يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ در آن روز خداوند جزاي واقعي آنان را بيكم و كاست بديشان ميدهد، و خواهند دانست كه خداوند همان حق آشكار است.

الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُوْلَئِكَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ زنان ناپاك از آن مردان ناپاكاند، و مردان ناپاك از آن زنان ناپاك ميباشند، و زنان پاكيزه سزاوار مردان پاكاند، و مردان پاكيزه سزاوار زنان پاكاند، اينان از آنچه ميگويند مبرا و منزه هستند، آنان آمرزش و روزي نيكو دارند.

سپس وعيد سخت را براي متهم كردن زنان پاكدامن به زنا بيان كرد، و فرمود: إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ همانا كساني كه زنان پاكدامن و بيخبر از هر گونه آلودگي را به زنا متهم ميكنند، كه چنين چيزي به دلشان هم خطور نكرده است، الْمُؤْمِنَاتِ زنان مؤمن را به زنا متهم ميكنند، لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ در دنيا و آخرت لعنت و نفرين شدهاند. و آدمي جز به خاطر ارتكاب گناه بزرگ لعنت در هر دو جهان بر انها ادامه دارد. وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ و عذابي بزرگ در پيش دارند. و اين اضافه بر لعنت است؛ آنها را از رحمت خويش دور نموده و عذاب شديد خويش را بر آنها فرو نازل ميكند.

يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ روزي كه زبانها و دست و پاهايشان بر كارهايي كه كردهاند گواهي ميدهند، پس هر عضوي عليه آنها گواهي ميدهد، و خداوند كه همه چيز را به سخن آورده است آن را به سخن ميآورد. پس انسان نميتواند انكار كند. و به راستي كه خداوند در مورد بندگان به عدالت رفتار نموده و شاهدان و گواهان آنان را از خودشان قرار داده است.

يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ در آن روز خداوند جزاي واقعي اعمالشان را به عدل و انصاف و بدون كم و كاست به آنان ميدهد، جزايي كامل كه چيزي از آن كم نشده است. ويقولون يويلتنا مال هذا الكتب لايغادر صغيره و لا كبيره الا احصنها و وجداوا ما عملوا حاضراًو لا يظلم ربك احد و ميگويند: «واي بر ما! اين چه كتابي است كه كوچك و بزرگي را رها نكرده، بلكه همه چيز را نوشته است». و آنان تمام كارهايي را كه كردهاند حاضر مييابند، و پروردگارت به هيچ كس ظلم نميكند.

و در اين جايگاه بزرگ ميدانند كه خداوند همان حق آشكار است، و صفتهاي خداوند و افعالش حق است، و عبادت او و لقاي او حق ميباشد، و وعيد او حق است و حكم ديني و جزايي او حق است، و پيامبرانش حق هستند. پس هيچ حقي جز در راه خدا و از طرف خدا نيست.

الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ زن و سخن و كار ناپاك سزاوار مرد ناپاك است و با وي تناسب و همخواني دارد. و مرد و سخن و كار پاك مناسب و لايق زن پاك ميباشد. اين كلمهاي عام است و هيچ استثنايي ندارد.و مطلب مهم اين است كه پيامبران به ويژه پيامبران اولوالعزم و به خصوص سرور پيامبران به ويژه پيامبران، محمد (ص) كه برترين و پاكيزهترين سزاوارشان است. بنابراين تهمت زدن به عايشه رضي الله عنها، تهمت زدن به پيامبر ميباشد و هدف منافقين از اين تهمت و بهتان خود پيامبر (ص) بود.

پس براي اثبات پاكي عايشه همين كافي است كه همسر پيامبر (ص) است، و دانسته ميشود كه عايشه حتماً از اين امر زشت، پاك و پاكيزه بوده است. در حالي كه او از آن معالم رفيع ايماني برخوردار است، صديقه زنان، و برترين وعالمترين و پاكترين آنان است، محبوب پيامبر، كه در بستر و لحاف هيچ زني جز عايشه بر پيامبر وحي نازل نشده است! پس اين را به صراحت بيان كرد، تا براي باطلگرايان جاي سخني باقي نماند، و مجالي براي شك و ترديد نباشد، و فرمود: أُوْلَئِكَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا يَقُولُونَ اينان از آنچه ميگويند منزه هستند. در اصل اشاره به عايشه رضي الله عنها است، و به تبع ايشان تمام زنان مؤمن و پاكدامن را نيز در بر ميگيرد. لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ آنان از آمرزش فراواني برخوردار هستند، آمرزشي كه همة گناهان آنان را فرا ميگيرد، و در بهشت از جانب پروردگار بزرگوار از روزي نيك و ارزشمندي برخوردار خواهند شد.

آيهي 29-27:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ اي مؤمنان! وارد خانههايي غير از خانههاي خود مشويد مگر آنكه اجازه بگيريد، و بر اهل آن سلام گوييد، اين كار براي شما بهتر است، تا شايد پند پذيريد و يادآور شويد.

فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فِيهَا أَحَدًا فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ وَإِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكَى لَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ پس اگر در آنجا كسي را نيافتيد، وارد آنجا نشويد، تا اينكه به شما اجازه داده شود. و اگر به شما گفته شود: برگرديد، پس برگرديد كه برايتان سزاوارتر است. و خداوند به آنچه ميكنيد داناست.

لَّيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيهَا مَتَاعٌ لَّكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ بر شما گناهي نيست كه به خانههاي غيرمسكوني وارد شويد كه در آنجا كالايي داريد، و خداوند ميداند آنچه را آشكار ميكنيد و آنچه را پنهان ميداريد.

خداوند باري تعالي بندگان مؤمن خويش را راهنمايي مينمايد تا بدون اجازه وارد خانههاي ديگران نشوند، چون بدون اجازه وارد شدن به خانة ديگران داراي چند فساد و تباهي است. از آن جمله يكي اين است كه پيامبر (ص) فرموده است: «اجازه گرفتن به خاطر فرو نگاهداشتن چشم قرار داده شده است». پس به سبب اخلال در اجازه گرفتن توجهي به آن عورتهاي داخل خانهها هويدا ميگردد، زيرا خانه پرده و لباس انسان است، مانند لباسي كه عورت انسان را ميپوشاند.

و ديگر اينكه بدون اجازه وارد شدن باعث ميشود تا افرادي كه در داخل خانهها هستند به فردي كه وارد ميشود مشكوك شوند و او را به كار بد از قبيل دزدي و غيره متهم كنند، زيرا وارد شدن پنهاني بر شر و بدي دلالت مينمايد و خداوند مؤمنان را از داخل شدن به خانة ديگران منع كرده است، مگر اينكه اجازه بگيرند. حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا تا اجازه بگيريد. «استئذان» را «استئاس» ناميد، چون با اجازه گرفتن انس و الفت حاصل ميشود، و در صورت عدم اجازه گرفتن وحشت به وجود ميآيد. وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا و بر اهل آن سلام كنيد. و كيفيت آن همان است كه در حديث آمده است: «السلام عليكم، آيا وارد شوم؟ ذَلِكُمْ اين اجازه گرفتن خَيْرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ براي شما بهتر است، شايد يادآور شويد. چون اجازه گرفتن منافع و مصالح زيادي را در بر دارد و يكي از فضايل اخلاقي واجب ميباشد. پس اگر صاحب خانه اجازه داد، اجازه گيرنده ميتواند وارد شود.

فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فِيهَا أَحَدًا فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتَّى يُؤْذَنَ لَكُمْ وَإِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا و اگر در خانهها كسي را نيافتيد پس وارد آنجا نشويد، تا به شما اجازه داده شود، و اگر به شما اجازه داده نشد، و گفتند: «برگرديد» پس برگرديد. يعني از برگشتن امتناع نورزيد، و خشمگين نشويد، چون صاحب خانه شما را از رسيدن به حق واجبتان منع نكرده است، بلكه صاحب خانه احسان مينمايد، و اگر بخواهد اجازه ميدهد، و اگر هم نخواهد اجازه نميدهد پس در صورت عدم اجازه نبايد حالت نفرت و تكبر به شما دست بدهد. فاَرجعْوا هُوَ أَزْكَى لَكُمْ اين كار، يعني برگشتن، بيشتر ماية پاك شدن شما از بديها و رشدتان به وسيلة نيكيها ميگردد. وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ و خداوند به آنچه ميكنيد آگاه است، پس هر فردي را طبق عملش- كم باشد يا زياد، خوب باشد يا بد- سزا و جزا ميدهد. اين حكم در مورد خانههاي مسكوني است، خواه انسان در آنجا اثاثيه و كالايي داشته باشد يا نه، و نيز در مورد خانههايي است كه مسكوني نيستند و انسان در آنجا كالايي ندارد.

و اكا خانههاي غيرمسكوني كه كسي در آن نيست و كالاي انسان در آن قرار دارد و آدمي نيازمند آن است كه وارد آن شود، و كسي در آن نيست كه بتوان از او اجازه گرفت، مانند خانهي اجارهاي و غيره در چنين جاهاي لَّيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ بر شما گناهي نيست كه بدون اجازة وارد آن شويد. اين دلالت مينمايد كه وارد شدن بدون اجازه در ديگر خانهها كه پيشتر ذكرشان به ميان آمد حرام و گناه ميباشد. أَن تَدْخُلُوا بُيُوتًا غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيهَا مَتَاعٌ لَّكُمْ و اين از احتراز واستثناهاي شگفتانگيز قرآن ميباشد، چون وقتي فرمود: لاَ تَدْخُلُوا بُيُوتًا غير بيوتكم بدون اجازه وارد خانههاي ديگران نشويد، عام است و شامل هر خانهاي ميشود كه به خود انسان متعلق نباشد، و خداوند خانهاي را كه مال او نيست اما كالايش در آن قرار دارد و در آن كسي ساكن نيست استثنا كرد، و فرمود: بدون اجازه وارد شدن به چنين خانههايي گناه نيست.

وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ و خداوند ميداند آنچه را كه آشكارا ميكنيد و آنچه را كه پنهان ميداريد. يعني خداوند احوال آشكار و پنهان، و منافع شما را ميداند. بنابراين آن دسته از احكام شرعي را كه به آن نياز داريد برايتان بيان كرد.

آيهي30:

قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ به مردان مؤمن بگو: «چشمان خود را [از نگاه به نامحرمان] فرو گيرند، و پاكدامني ورزند، اين برايشان پاكيزهتر است، بيگمان خداوند از آنچه انجام ميدهند آگاه است.

مؤمنان را راهنمايي كن و به آنان كه ايمان دارند؛ ايماني كه آنها را از انجام آنچه خللي به اعتقاد و باورشان وارد مينمايد، بگو: يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ چشمهايشان را از نگاه به عورتها، و رنان بيگانه، ونوجواناني «امرد» كه نگاه كردن به آنها باعث فتنه ميگردد، و نگاه كردن به زينت و زخارف دنيا كه باعث فتنه ميشود و انسان را به چيزي مبتلا مينمايد كه ممنوع است، فرو گيرند.

وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ و شرمگاههاي خويشتن را از آميزش جنسي حرام با زنان، و يا همجنسبازي مصون بدارند، و از دست زدن به شرمگاه و نگاه كردن به آن دوري نموده، و پاكدامني ورزند. ذَلِكَ [آن] حفاظت چشمان و شرمگاهها، أَزْكَى لَهُمْ برايشان سزاوارتر است و باعث رشد اعمالشان ميگردد، زيرا هر كس شرمگاه و چشمان خود را از حرام حفظ نمايد، از پليديهايي كه بدكاران و اهل معاصي بدان آلوده ميشوند محفوظ ميماند، و اعمالش به سبب ترك امور حرامي كه نفس به آن طمع دارد و آدمي را به انجام آن فرا ميخواند رشد ميكند. پس هر كس چيزي را به خاطر خداوند ترك كند، خداوند در عوض به او چيزي بهتري ميدهد، و هر كس چشمان خود را فرو بگيرد، خداوند به او بينش و روشنايي ميدهد، زيرا هر گاه بنده شرمگاه و نگاهش را از حرام و مقدمات آن حفظ نمايد عليرغم اينكه انگيزههاي شهوت در وجود او باشد- بر ديگر اعضا و جوارحش كنترل كاملتر و بهتري خواهد داشت. بنابراين خداوند كنترل شرمگاه را «حفظ» ناميده است، پس هر چيزي كه قرار است محفوظ نگاه داشته شود اگر حفظ كنندهاش در مراقبت و نگاهداري آن نكوشد، و از اسبابي كه باعث حفظ آن ميگردد بهره نگيرد آن چيز محفوظ باقي نميماند. همچنين چشم و شرمگاه اگر بنده در حفاظت و كنترل آنها نكوشد او را دچار مصيبت و مشكلاتي خواهند كرد. و بنگر چگونه خداوند متعال به طور مطلق دستور داده است شرمگاه حفظ شود، چرا كه در هيچ حالتي استفاده از آن در راه حرام جايز نيست. اما در مورد چشم فرمود: يغضوا من ابصرهم و چشمان خود را فرو بگيرند، و كلمة منِ را بكار برد كه بر تبعيض دلالت مينمايد، زيرا در بعضي اوقات اگر نياز باشد نگاه كردن جايز است، مانند نگاه كردن شاهد و كارگر و خواستگار و امثال آن. سپس خداوند بندگان را يادآور شد كه به ياد داشته باشند خداوند به اعمال و كارهايشان آگاه است، تا در نزديك نشدن به چيزهاي حرام بكوشند.

آيهي 31:

وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُوْلِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاء وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ  وبه زناني مؤمن بگو: «چشمان خود را [از نامحرمان] فرو بگيرند، و پاكدامني كنند و از زينت خود مگر آنچه از آن كه آشكار است. آشكار نكنند، و بايد روسريهايشان را بر گريبانهايشان فرو گذارند ، و زينت خود را آشكار است آشكار نسازند مگر براي شوهرانشان، پدارنشان، پدران شوهرانشان، پسرانشان، پسران شوهرانشان، برادرنشان، پسران خواهرانشان، زنان [همكيش] خودشان، بردگانشان، مردان بيرغبت [به زنان] كه پيرو شمايند، و كودكاني كه بر شرمگاه زنان اطلاع نيافتهاند. و نبايد با پاهايشان [زمين] را بكوبند تا آنچه از زينتشان كه پنهان ميدارند آشكار شود. اي مومنان! همگي به سوي خدا برگرديد تا رستگار شويد.

وقتي مردان مؤمن را به حفظ چشم از نگاه به نامحرمان، و حفظ شرمگاه دستور داد، زنان مؤمن را نيز به اين دستور داد و فرمود: وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ و به زنان مؤمن [نيز] بگو: «چشمان خود را از نگاه شهوتآميز به نامحرمان و شرمگاهها و مردان فرو بگيرند. وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ و شرمگاههاي خود را از آميزش و لمس شدن و اينكه در معرض نگاه ديگران قرار گيرد حفظ نمايند. وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ و زينت خود را از قبيل لباسهاي زيبا و زيورآلاتشان آشكار نكنند. و همة بدن زينت ميباشد، و از آنجا كه لباسهاي آشكار و ظاهر بناچار ديده ميشود، فرمود: إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا مگر آنچه كه از آن آشكار است. يعني لباسهاي آشكار كه معمولا زنان آن را ميپوشند، در صورتي كه باعث فتنه نشود. وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ و بايد روسريهايشان را بر گريبانهايشان فرو گذارند تا كاملاً پوشيده شوند. و اين دلالت مينمايد زينتي كه آشكار كردن آن حرام است شامل تمام بدن ميشود، چنان كه بيان نموديم. سپس نهي از آشكار نمودن زينت را تكرار كرد تا موارد ذيل را از آن استثنا نمايد، إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ مگر براي شوهرانشان أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ يا براي پدرانشان يا پدران شوهرانشان، كه شامل پدر و پدر بزرگ و پدر پدربزرگ ميگردد. إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ يا برادرنشان يا پسران برادرنشان، خواه برادران تني باشند يا برادران ناتني. أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ يا پسران خواهرانشان يا زنان همكيش خودشان يعني براي زنان به طور مطلق جايز است كه به يكديگر نگاه كنند. و احتمال دارد منظور از اضافه كردن زنان به آنان كه فرمود: «زنانشان» جنسيت باشد. يعني زنان مسلمان كه از جنس خودشان هستند، پس اين دليلي است براي كسي كه ميگويد جايز نيست زن ذمي به زن ذمي به زن مسلمان نگاه كند. أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ و يا بردگانشان پس بردهاي كه ششدانگ متعلق به زن است ميتواند بانوي خودش را نگاه كند. اما اگر از ملكيت او خارج شد يا بخشي از مالكيت را از دست داد نگاه كردنش جايز نيست .أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُوْلِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ يا مرداني كه پيرو شمايند، و وابسته به شما هستند، و نياز جنسي در آنها نيست، مانند افراد ابله و ديوانه كه چيزي نميدانند، و مانند فردي كه ناتواني جنسي دارد، و در شرمگاه و قلب او شهوتي وجود ندارد، نگاه كردن چنين كساني به زنان اشكالي ندارد.

أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاء يا كودكاني كه هنوز بر عورت زنان آگاهي پيدا نكردهاند. يعني كودكاني كه به حد تمييز و تشخيص نرسيدهاند، پس نگاه كردن چنين كودكاني به زنان بيگانه جايز است، و خداوند علت جايز بودن آن را چنين بيان كرده است كه آنها از عورت زنان آگاهي ندارند و هنوز شهوت در آنها به وجود نيامده است. و اين دلالت مينمايد كه زن بايد در برابر كودكي كه به حد تشخيص و تمييز رسيده است حجاب را رعايت نمايد و خود را بپوشاند، چون از عورت زنان آگاهي دارد.

وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ و پاي خود را به هنگام راه رفتن به زمين نزنند تا زينتي كه پنهانش ميدارند آشكار شود. يعني با پاي خود نبايد زمين را بكوبند تا زيورآلات پاهايشان از قبيل خلخال به صدا در آيد و جلب توجه كند، و به سبب آن زينتش آشكار شود، و در نتيجه وسيلهاي براي فتنه گردد. و از اين موضوع و امثال آن، قاعدة سد ذرائع به دست ميآيد، و اين كه اگر چيزي ذاتاً جايز باشد ولي به حرام منتهي شود، مانند كوبيدن پا به زمين كه در اصل يك كار جايز ميباشد، اما از آنجا كه وسيلهاي براي پيبردن پيبردن به زينت زن ميگردد از آن منع شده است.

وقتي خداوند به اين دستورات نيكو و توصيههاي خوب فرمان داد، و اينكه حتماً در اين موارد از مؤمن كوتاهي سر ميزند، فرمان داد تا توبه بنمايند. پس فرمود: َتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ اي مؤمنان! همگي به سوي خدا برگرديده، چرا كه ايمان مؤمن او را فرا ميخواند تا به سوي خدا برگردد. سپس رستگاري را منوط به توبه نمود و فرمود: لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ تا رستگار شويد، پس براي رسيدن به رستگاري راهي جز توبه وجود ندارد. و توبه يعني اينكه آدمي از همة چيزهاي ظاهري و باطني كه خداوند دوست ندارد دست بكشد. و اين دلالت مينمايد كه هر مؤمني نيازمند توبه ميباشد، چون خداوند همة مؤمنان را خطاب نموده است. و در اينجا تشويق شده است كه توبه بايد خالصانه براي خدا باشد. پس فرمود و توبوا إلي الله و به سوي خدا برگرديد و توبه كنيد. يعني هدفتان از توبه غير از رضاي خداوند چيزي ديگر از قبيل سالم ماندن از آفت‌‌هاي دنيوي يا ريا و شهرت وامثال آن نباشد.

آيه 33- 32

وَأَنكِحُوا الْأَيَامَى مِنكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن يَكُونُوا فُقَرَاء يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ و مردان و زنان بيهمسر و بردگان و كنيزان خود را كه سزاوار [ازدواج هستند] به همسري [ديگران] در آوريد، اگر فقير و تنگدست باشند خداوند آنان را از فضل خويش دارا و بينياز ميگرداند و خداوند داراي خير فراوان، و آگاه است.

وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاء إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِّتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ و آنان كه امكان ازدواج ندارند بايد پاكدامني پيشه كنند، تا آنكه خداوند آنان را از فضل خويش توانگر ميسازد. و كساني از بردگانتان كه خواستار قرار داد «كتابت» براي آزاد شدن هستند، اگر خيري در ايشان سراغ داريد با آنان قرار داد ببنديد، و از مال خداوند كه به شما ارزاني داشته است به آنان بدهيد، و همچنين كنيزان خود را وادار به زنا نكنيد اگر آنان خواستند عفيف و پاكدامن باشند، و از اين رهگذر خواهان مال و دارايي زودگذر دنيا باشيد. و هر كس آنان را وادار سازد خداوند پس از وادار كردنشان [نسبت به آنها] آمرزگار و مهربان است.

خداوند متعال اوليا و اربابان را فرمان ميدهد تا مردان و زنان مجردي را كه زيردست آنها هستند به عقد ازدواج ديگران در آورند، پس بر خويشاوند و سرپرست يتيم واجب است تا كساني را كه مخارجشان بر عهدة اوست و نياز به ازدواج دارند شوهر بدهد، و چون دستور داده شدهاند تا زيردستان خود را به عقد و ازدواج درآورند به طريق اولي بايد خودشان اقدام به ازدواج نمايند وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ و كنيزان و غلامان صالح خود را به همسري ديگران درآوريد احتمال دارد كه منظور از صالحين صلاح و شايستگي ديني باشد و همانا سيد بردگان و كنيزان شايسته و صالح و آن كساني هستند كه زناكار و فاجر نباشند موظف است كه اين برده يا كنيز صالح را به پاداش صلاح و شايستگياش به نكاح كسي در بياورد و ديگران را در رابطه ازدواج با وي ترغيب نمايد چون ازدواج با كنيز يا بردهاي كه به سبب زنا دچار فساد شده است ممنوع ميباشد. پس اين آيه آنچه را كه در آغاز سوره بيان شد مبني براينكه ازدواج با زن و يا مرد زناكار حرام است مگر اينكه توبه نمايد، تأييد ميكند. و پاكدامني و صلاح در مورد بردگان و كنيزان به طور ويژه بيان شده است، چون معمولاً عمل زشت بيشتر در ميان كنيزان و بردگان وجود دارد. و احتمال دارد كه منظور از صالحين اين باشد كه كنيزان و  بردگان شايستگي ازدواج و صلاحيت آن را داشته، و به ازدواج نيازمند باشند. اين مفهوم را اين اصل كلي تأييد مينمايد «سيد» قبل از آن كه كنيز يا برده نيازي به ازدواج داشته باشد موظف به شوهر دادن يا زن گرفتن براي وي نيست. البته مد نظر قرار دادن هر دو معني هم بعيد نيست ولله اعلم إِن يَكُونُوا فُقَرَاء اگر فقير باشند، يعني اگر همسران و ازدواج كنندگان تنگدست و فقير باشند يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ خداوند آنان را از فضل خويش دارا و بينياز مينمايد. پس اگر گمان ميبريد كه چنانچه ازدواج نمائيد به علت مخارج تشكيل خانواده تنگدست ميشويد و از عهده آن بر نميآيد، [بدانيد كه خداوند شما را ياري ميدهد، و هرگز اين گمان] شما را از مهيا كردن شرايط ازدواج آنها باز ندارد. و اين تشويق براي ازدواج ميباشد و وعدهايست به فردي كه درصدد آن ميباشد، و اين كه خداوند او را بعد از فقر و تنگدستي توانگر و دارا خواهد كرد .وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ و خداوند داراي خير فراوان و فضل بزرگ است، و ميداند چه كسي شايسته برخورداري از فضل ديني و دنيوي خداست، يا سزاوار يكي از آن دو ميباشد، پس به هر كس آنچه را صلاح ميداند و حكمتش اقتضا مينمايد، ميبخشد. وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ و آنان كه امكانات ازدواج را ندارند، بايد پاكدامني پيشه كنند تا خداوند آن را از فضل خويش توانگر كند. اين، حكم كسي است كه توانايي ازدواج را ندارد. يعني حكم اين است كه از آنچه حرام است دست بكشد و كاري بكند كه او را از حرام دور بدارد، و با وسوسههاي قلبياش كه او را به ورطه ارتكاب حرام ميكشاند، مبارزه نمايد. نيز همان كاري را بكند كه پيامبر (ص) فرموده است: «اي گروه جوانان! هر كس از شما توانايي ازدواج را دارد، ازدواج نمايد. و هر كس توانايي ازدواج را ندارد، بايد روزه بگيرد، چرا كه روزه براي او بازدارنده، و سپري در برابر گناه است». الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا و كساني كه به خاطر اينكه فقير و تنگدست هستند نميتوانند ازدواج بكنند، يا چون اوليا و اربابانشان فقير و نادار هستند ازدواج برايشان ميسر نميباشد، و يا اينكه از ازدواج آنها امتناع ميورزند، بايد راه عفت و پاكدامني را در پيش بگيرند. و اين تفسير بهتر از تفسير كسي است كه در اين آيه مضافي منصوب كه كلمهي «مهر» است، مقدار مينمايد، «مضاعفاليه» را كه كلمهي «نكاح» است جانشين آن ميسازد، كه در آن صورت تقدير آيه اينگونه خواهد بود: الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ  مهر نِكَاحًا» آنان كه قادر به پرداخت مهريه نيستند. زيرا در اين تقدير دو اشكال وجود دارد: يكي اينكه: در كلام حذف صورت ميگيرد و اصل عدم حذف ميباشد. دوم اينكه: معني منحصر به كسي ميگردد كه دو حالت دارد، يا توانگر است و يا تنگدست. پس بردگان و كنيزان و كساني كه بايد ولي يا سرپرستشان بايد آنها زن يا شوهر بدهند خارج شده و آيه شامل آنها نميگردد. حتي يغنهم الله من فضله تا آنكه خداوند آنان را از فضل خويش توانگر كند. به كسي كه پاكدامني پيشه نمايد وعده داده شده كه بزودي خداوند او را توانگر خواهد كرد، و كارش را آسان خواهد نمود. و به او دستور داده شده تا منتظر فرج و حل مشكل باشد، تا وضعيتي كه دارد بر او دشوارتر نيايد. والَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا و كساني از برندگانتان كه خواستار آزادي خود با عقد قرارداد شدن با ايشان عقد قرارداد ببنديد اگر خيري را در ايشام سراغ ديديد. يعني هر كس از بردگان و كنيزانتان كه از شما طلب كتابت نمود و خواست خودش را بازخريد نمايد خواسته او را بپذيريد و با او عقد قرارداد ببنديد و بازخريدش نماييد، إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا اگر در كساني كه خواستار بازخريد خود هستند توانايي كسب و كار و صلاحيت ديني را سراغ ديديد. چون بازخريد و عقد قرارداد دو منفعت دارد، يكي منفعت آزادي، و ديگري مبلغي كه در مقابل آزادي پرداخت شده، و برده آن را ميپردازد تا خويشتن را از بردگي آزاد نمايد. و چه بسا در مدت عقد قرار داد تلاش نمايد و بتوانند مال و سرمايهاي را براي اربابش جمع كند كه در دوران بردگي قادر به جمعآوري و بدست آوردن آن نباشد. پس آقا و ارباب در اين كه بردهاش خود را بازخريد نمايد متضرر نميشود. ضمناً برده نيز به فايده بزرگي دست مييازد. بنابراين فرمان خداوند مبني بر عقد كتابت به صورتي كه از آن سخن رفت فرمان و دستوري لازم و واجب ميباشد. و اين يك امر ظاهر ميباشد يا حداقل از اين فرمان الهي معني «استحباب» را درك ميكنيم، [و اينكه مستحب است با «عبد» قرارداد نوشته شود تا بر طبق آن خود را آزاد كند] و خداوند دستور داده است اربابانشان آنها را در عقد كتابت ياري دهند، چون به آن نياز دارند، زيرا آنان مالي ندارند. پس فرمود: وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ و از مال خداوند كه به شما ارزاني داشته است به آنان بدهيد. آقاي برده در اين امر داخل است، و بايد چيزي از آنچه كه در قرارداد ثبت شده است به وي بدهد، يا بخشي از آن را كم نمايد. نيز خداوند مردم را فرمان ميدهد تا به آنها كمك نمايند، بنابر اين براي بردگاني كه از طريق عقد كتابت خود را بازخريد مينمايند بهرهاي از ذكات قرار داده، و مردم را تشويق نموده است كه به آنها كمك كنند، كه ميفرمايد: مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ از مال خداوند كه به شما ارزاني داشته است به آنان بدهيد. يعني همانطور كه مال از آن خداست و آنچه در دست شماست بخششي از جانب خداوند است، پس شما هم با بندگان خدا نيكي نماييد، همانگونه كه خداوند با شما نيكي و احسان كرده است. مفهوم آيه كريمه اين است كه برده وقتي كتابت را طلب نكند آقايش موظف نيست با او عقد كتابت ببندد. و اگر آقا خيري را در او سراغ نداشت و ميدانست كه توانايي كسب و كار را ندارد و به سبب آن باري بر گردن مردم ميشود و ضايع ميگردد، يا ترس آن را داشت كه اگر اين برده آزاد شود دچار فساد ميگردد، پس نبايد به چنين بردهاي اجازه داده شود كه خود را بازخريد نمايد. و آقا موظف به بستن عقد كتابت با وي نيست، بلكه از چنين كاري نهي شده است. وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاء كنيزانتان را وادار به زنا نكنيد، إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا اگر خواستند پاكدامن باشند، چون فقط زماني «وادار كردن» قابل تصور است كه آنان خواهان پاكدامني نباشند. .و اگر كنيز نخواهد پاكدامن باشد قطعاًزناكار خواهد بودو بر آقايش واجب است او را از زناكاري باز بدارد. و بدين جهت خداوند از وادار كردن كنيز به زنا نهي كرده است كه در جاهليت اين كار را ميكردند، و سيد و آقا كنيزش را به زنا وادار مينمود تا پول و مزد اين كار را بگيرد. يعني هر چه كنيز به دست ميآورد مال ارباب ميشد. بنابراين فرمود: لِّتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا تا بهره زندگان دنيا را بدست آوريد: يعني شايسته نيست و شما بخاطر برخورداري از كالاي زندگي دنيا كه كالاي اندك است از بين ميرود، آنها را وادار به زنا نماييد. پس بدست آوردن پاكي و جوانمردي- قطع نظر از پاداش آخرت و سزاي آن- از بدست آوردن كالاي اندك دنيا كه فرومايگي و ناجوانمردي را بهره شما مينمايد برايتان بهتر است. سپس كساني را كه كنيزتان را به زنا وادار ميكنند فرا خوانده تا توبه نمايند، و فرمود: وَمَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ يِكْرَهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ و هر كس آنان را بر اين كار وادار بنمايد، خداوند پس از وادار كردنشان [نسبت به آنها] آمرزگار و مهربان است. يعني چنين كسي بايد توبه نمايد و به سوي خداون باز گردد و از گناهي كه از وي سرزده است دست بكشد. و وقتي چنين كرد خداوند گناهانش را ميآمرزد، و بر او رحم مينمايد، همانطور كه با او نجات دادن خويشتن از عذاب الهي به خودش رحم نمود، و به كنيزش نيز رحم نمود و او را به انجام آنچه به وي زيان ميرساند وادار نكرد.

آيهي 34:

وَلَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ آيَاتٍ مُّبَيِّنَاتٍ وَمَثَلًا مِّنَ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِكُمْ وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ و به راستي كه آياتي روشن و مثلي از [حال] كساني كه پيش از شما به سر بردهاند، و پندي براي پرهيزگاران به سوي شما نازل كردهايم.

اين، تعظيم و بيان مقام والا و اهميت آياتي است كه خداوند بر بندگان خويش عرضه كرده است، تا قدر آن را بدانند، و حق آن را ادا نمايند. پس فرمود: وَلَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ آيَاتٍ مُّبَيِّنَاتٍ و براستي آياتي به سوي شما نازل كردهايم كه بر اصول و فروعي كه به آن نياز داريد، دلالت مينمايند، طوري كه هيچ اشكال و شبههاي در آن باقي نميماند. وَمَثَلًا مِّنَ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِكُمْ و نيز سرگذشت و اخبار پيشينيان صالح و ناصالح، و چگونگي اعمالشان، و آنچه برايشان اتفاق افتاده است را برايتان فرو فرستاده، و بيان نمودهايم تا از آن عبرت آموزيد، و اينكه هر كس كارهاي همانند كارهاي آنان انجام بدهد به مجازات و سزاي گرفتار خواهد شد كه آنان بدان گرفتار شدند. وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ و پندي براي پرهيزكاران فرو فرستاديم، موعظهي كه شامل وعده و وعيد و تشويق و ترساندن است و پرهيزگاران از آن پند ميگيرند، بنابراين از آنچه خداوند نميپسندد دست ميكشند و به كارهايي رو ميآورند كه خداوند دوست ميدارد.

آيهي 35:

اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونِةٍ لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاء وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ  خداوند نور آسمانها و زمين است. نور او مانند چراغداني است كه در آت چراغي باشد و آن چراغ نيز در حبابي قرار گيرد. حباب درخشاني كه انگار ستارهاي فروزان است و اين چراغ [با روغني] افروخته شود [كه] از درخت پر بركت زيتوني [بدست آيد] كه نه شرقي و نه غربي ميباشد، نزديك است كه روغنشگر چه آتشي به آن نرسيده باشد- روشني بخشد. نوري است بر فراض نور. خداوند هر كه را بخواهد به نور خود رهنمود ميكند. و خداوند براي مردم مثلها ميزند، و خداوند به همه چيز داناست.

اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ خداوند نور آسمانها و زمين است. نور حسي و معنوي آسمانها و زمين است، چون ذات خداوند نور است و حجابش نور ميباشد پيامبر (ص) ميفرمايد: چيزي كه مانع آن است خداوند از سوي بندگان ديده شود، نور است. و اگر اين مانع را بردارد و خود را به مخلوقاتش بنماياند، شكوه عظمت ذاتش همه آفريدگانش را ميسوزاند. با نور خدا عرش و كرسي و خورشيد و ماه و روشنايي، نوراني شدهاند، و با نور او بهشت منور گشته است. و همچنين نور معنوي به خدا برميگردد، پس كتاب خدا نور است، و شريعت او نور ميباشد و ايمان و معرفت در قلبهاي پيامبران و بندگان مومنش نور است. پس اگر نور الهي نبود تاريكي و ظلمتها روي هم انباشته ميشد، و هر جا نور نباشد در آن تاريك و تنگي خواهد بود. مَثَلُ نُورِهِ نور خدا كه مردم را به سوي آن راهنمايي مينمايد و آن همان نور ايمان و قرآن ميباشد كه در دلهاي مؤمنان است، كَمِشْكَاةٍ مانند چراغداني است فِيهَا مِصْبَاحٌ كه در آن چراغي است چون چراغدان نور چراغ را جمع مينمايد تا پراكنده نشود. الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ و آن چراغ در حباب و آبگينهاي قرار دارد كه از بس صاف و درخشان است گوياي ستارهاي فروزان ميباشد، يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونِةٍ و اين چراغ با روغني افروخته شود كه از درخت پر بركت زيتون بدست آيد. آتش روغن درخت زيتون روشنترين و نورانيترين روشنايي ميباشد. لَّا شَرْقِيَّةٍ وَلَا غَرْبِيَّةٍ نه شرقي است و نه غربي، پس شرقي نيست كه در آخر روز خورشيد به آن بتابد، و غربي هم نيست كه در اول روز خورشيد بر آن بتابد. نه غربي است و نه شرقي، بلكه در وسط زمين قرار دارد. مانند زيتون شام كه در اول و آخر روز آفتاب بر آن ميتابد بنابراين روغن چنين درختي بهتر و صافتر است. پس فرمود: يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نزديك است كه روغن از بس كه صاف است- گر چه آتشي به آن نرسيده است-روشني بخشد. پس وقتي آتش بدان برسد روشنايي كاملتري ميبخشد. نُّورٌ عَلَى نُورٍ نوري است بر فراز نور. يعني نور آتش و نور روغن و تطبيق مثالي كه خداوند زده است با حالت مومن در حالي كه نور خدا در قلبش باشد اينگونه است: فطرت و سرشتي كه مؤمن بر آن سرشته شده است به منزلة اين روغن صاف ميباشد، پس فطرت و سرشت وي صاف ميباشد و آماده فراگيري تعاليم الهي و كار نيك و مشروع است. بنابراين وقتي علم و ايمان به فطرتش برسد نور قلبش مانند چراغ، روشن و مشتعل ميگردد، و قلب از هر نوع بدي و فهم بد در مورد خدا پاك ميشود. هر گاه ايمان به قلبش برسد روشنايي فراوان ميبخشد، از آلودگيها پاك شده است. مانند صفاي حباب از و آبگينه درخشان، پس نور فطرت و نور ايمان و نور علم و صفاي معرفت همه در او جمع شده و اين نورها بر يكديرگ انباشته ميشود. و از آنجا كه اين نورها بخشي از نور خداوند متعال بوده، و هر كس شايستگي برخورداري از چنين نوري را ندارد، فرمود: يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاء خداوند هر كس را كه بخواهد به سوي نور خود رهنمون ميكند، كساني كه خداوند پاكي و پاكيزيگي آنان را ميداند، و خويشتن را با اين نور پاكيزه ميدارند و خود را با آن رشد ميدهند.

وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ و خداوند براي مردم مثلها ميزند، تا درك نمايند و بفهمند. و اين لطف خداوند نسبت به بندگان است، و احساني از جانب او بر آنان ميباشد تا حق از باطن مشخص و روشن بگردد، زيرا مثال، مفاهيم معقول را به محسوس نزديك مينمايد، در نتيجه بندگان آن را به طور واضح و روشن ميفهمند. وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ و خداوند به هر چيزي داناست، و علم و آگاهياش همه چيز را احاطه كرده است. پس بايد بدانيد كه مثال زدن خداوند مثال زدن كسي است كه حقيقت چيزها و تفاصيل آن را ميداند. و مثال زدن الهي به نفع و مصلحت بندگان است. پس بايد در اين مثالها انديشيد و با آنها مخالفت نكرد، چرا كه خداوند ميداند و شما نميدانيد. و از آنجا كه اسباب نور ايمان و قرآن بيشتر در مساجد وجود دارد، با اشاره به بزرگ داشت.

مساجد فرمود:

آيهي 38-36:

فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ خانههايي كه خداوند اجازه داده است برافراشته شوند، و نام او در آنجا ياد شود، و او را صبح و شام در آنجا تسبيح ميگويند.

رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ مرداني كه هيچ تجارت و خريد و فروشي آنان را از ياد خدا، و خواندن نماز، و دادن زكات غافل نميسازد، از روزي ميترسند كه دلها و ديدگان در آن دگرگون و پريشان ميگردد.

لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَيَزِيدَهُم مِّن فَضْلِهِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَن يَشَاء بِغَيْرِ حِسَابٍ تا خداوند بر [مبناي] بهترين كارهايشان آنان را پاداش بدهد، و از فضل خويش افزون به آنان ببخشد، و خداوند هر كه را بخواهد بيحساب روزي ميدهد.

ٍ فيِ بيوتٍ در مساجدي كه خانههاي بزرگ و باارزش و بهترين جا در نزد خداوند سهتند خداوند عبادت ميشود. أَذِنَ اللَّهُ خداوند فرمان داده و توصيه نموده كه، أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ برآفراشته شوند و نام او در آنجا ياد شود. در اين دو جمله تمام احكام متعلق به مساجد وجود دارد. زيرا برافراشته شدن مساجد در برگيرنده ساختن و تعمير كردن و تميز نمودن آن از آلودگيها و حفاظت آن از ديوانهها و كودكاني است كه از پليديها و آلودگيها پرهيز نميكنند. نيز شامل آن است كه آن را از ورود كافر و اينكه در آن ياوهگويي و بلند صحبت نكرد، و جز ذكر خدا چيزي در آن گفته نشود. و ياد كردن نام خداوند در آنجا در برگيرندهي نماز قرض و نفل و خواندن قرآن و تسبيح و تحليل و ديگر انواع ذكر، و آموختن علم و آموزش آن به ديگران، و مذاكره علم، و اعتكاف و ديگر عبادتهايي است كه در مساجد انجام ميشوند. بنابراين آباداني مسجد به دو صورت انجام ميگيرد: آباد كردن ساختمان و محكم كردن آن ، و آباد كردن مسجد با ذكر خدا از قبيل نماز و غيره، كه اين شريفترين دو قسم است. و نزد اكثر علما واجب است كه نمازهاي پنجگانه و جمعه در مسجد انجام شوند. و گروهي ديگر گفتهاند كه خواند نمازها در مسجد مستحب است. سپس خداوند كساني را كه مساجد را با عبادت آباد مينمايند، ستايش كرد و فرمود: يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ رِجَالٌ مرداني كه خدا را صبح و شام در آنجا مخلصانه تسبيح ميگويند. خداوند اين دو وقت- صبح و شام- را به طور ويژه بيان كرد، چون داراي شرافت و عظمت ميباشند، و حركت كردن و رفتن به سوي خدا در اين دو وقت آسان است. و تسبيح گفتن در نماز و خارج از آن در اين آيه داخل است. بنابراين ذكرهاي صبحگاهان و شامگاهان مشروع قرارداده شده است. يعني در اين مساجد مرداني صبح و شام مخلصانه خدا را تسبيح ميگويند، آن هم چه مرداني! مرداني كه دنيا را بر پروردگارشان ترجيح نميدهند، و تجارت و كسب وكار آنها را از خداوند غافل نكرده و به خود مشغول نميسازد. لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ مرداني كه هيچ تجارت و خريد و فروشي آنان را از ياد خدا غافل نميكند. تجارت شامل هر معاملهاي ميباشد، پس فرمودهي خداوند و لاَ بُيع از باب عطف خاص خاص بر عام خواهد بود، و اين بخاطر كثرت اشتغال به بيع و غافل ماندن از غير آن است. پس اين مردان چنانچه به تجارت و خريد و فروش بپردازند اشكالي ندارد، چون تجارت و خريد و فروش آنها را غافل نميسازد. به اين صورت كه آن را عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ در ذكر خدا و خداوند نماز و دادن ذكات مقدم نميدارند، و آن را بر اين چيزها ترجيح نميدهند بلكه آنها طاعت خداوند و عبادت و پرستش او را آخرين هدف، و مقصد نهاي خود قرار دادند. پس هر چيزي كه ميان آنها و عبادت حايل و مانع قرار بگيرد آن را ترك مينمايند. و از آنچه كه ترك گفتن دنيا براي بسياري انسانها سخت است،و كسب و تجارت برايشان دوست داشتني است. و غالباً ترك گفتن آن بر نفس دشوار است، و از مقدم نمودن حق خداوند بر آن احساس سختي و دشواري ميكنند به ذكر موضوعي پرداخت كه نفس انسان را به مقدم داشتن ذكر الهي فرا ميخواند. پس در قالب تشويق و ترهيب فرمود: يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ از روزي ميترسند كه دلها و ديدگان در آن روز از شدت وحشت و اضطراب دگرگون شده و دلها و جسمها پريشان ميگردد. بنابراين از آن روز ميترسند، در نتيجه ترك گفتن آنچه انسان را از عمل صالح باز ميدارد بر ايشان آسان ميشود. لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا تا خداوند بر مبناي بهترين كارهايشان آنان را پاداش دهد. منظور از بهترين كارهايشان اعمال و كارهاي نيك و شايستهاشان است، چون كارهاي نيك آنان بهترين كاري است كه كردهاند، زيرا آنها امور جايز و غيره را انجام ميدهند، اما پاداش فقط در برابر عمل نيك داده ميشود. همچنانكه فرموده است: ليكفر الله عنهم اسوا الذي عملوا و يخرجهم اجرهم باحسن الذي كانوا يعملون تا بدترين كارهايي را كه كردهاند از آنها بزدايد، دور نمايد، و پاداش بهترين كارهاي را كه ميكردند به آنان بدهد. وَيَزِيدَهُم مِّن فَضْلِهِ و از فضل خود بر پاداشان بيفزايد و پاداشي بيشتر از آنچه كه در برابر اعمال خود سزاوارش هستند به آنان بدهد. واللَّهُ يَرْزُقُ مَن يَشَاء بِغَيْرِ حِسَابٍ و خداوندهر كه را كه بخواهد بيحساب روزي ميدهد، و چنان پاداشي به او ميدهد كه عملش سزاوار آن پاداش نميباشد. و در خيال و آرزوي او نميگنجد. و بيحساب و بيشمار به او مزد ميدهد. و اين كنايه از آن است كه خداوند پاداش بسيار زياد و فراواني به بندگانش ميدهد.

آيهي40-39:

وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء حَتَّى إِذَا جَاءهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ و كافران اعمالشان به سرابي ميماند كه [فرد] تشنه در بيابان بيآب و علفي آن را آبي ميپندارد، تا چون به آن نزديك شود آن را چيزي نيابد، و خداوند را نزد خود بيابد و حسابش را تمام و كمال به او بدهد، و خداوند در حسابرسي سريع است.

أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُّجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَمَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ يا مانند تاريكيهايي در دريايي ژرف است كه آن را موجي فروپوشانده كه بر فرازش موجي است و بر فراز آن نيز ابري است، تاريكيهايي است كه بر هم انباشته است، هر گاه دستش را بيرون آورد نزديك است آن را نبيند و كسي كه خدا نوري بهرهاو نكرده باشد او را نوري نيست.

خداوند اين دو مثال را براي اعمال كافران زده است مبني بر اينكه اين گونه اعمالشان بيهوده و باطل از بين خواهد رفت، و انجام دهندگان از آن حسرت ميبرند. پس فرمود: وَالَّذِينَ كَفَرُوا و كساني كه به پروردگارش كفر ورزيدند،وپيامبرانشان را تكذيب كردند، أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ اعمالشان به سرابي ميماند كه در بياباني بيآب و علف شخص تشنه آن را آب ميپندارد. يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء فرد تشنهاي كه از شدت تشنگي گمان ميبرد آن سراب آب است. و اين پنداري باطل است كه فرد تشنه به سوي سراب ميرود تا به وسيلة آن تشنگي خود را برطرف نمايد. حَتَّى إِذَا جَاءهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا تا چون به آن رسد اصلاً چيزي نيابد، در نتيجه به شدت پشيمان ميشود و چون اميد دست يافتن به آب را از دست ميدهد تشنگياش بيشتر ميشود. اعمال كافران نيز مانند سراب است، و فرد ناداني كه چيزي نميداند اعمال كافران را مفيد ميپندارد و اعمالشان وي را ميفريبد و او نيز همانند كافران گمان مييبرد كه اين اعمال آرزوهايش را محقق خواهد ساخت و او نيز به مانند آنان بدان نياز دارد، آنگونه كه انسان تشنه به آب نيازمند است. تا آنگاه كه كافر در روز قيامت به نزد اعمال خود ميآيد ميبيند كه همهِ آنها باطلاند و هيچ سودي به او نميرسانند، بلكه وَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ خداوند را نزد اعمالش مييابد و حسابش را تمام و مال به او ميدهد و هيچ چيزي ازط عملش بر خداوند پوشيده و پنهان نمانده و هيچ چيزي از اعمالش از نگاه الهي به دور نميماند. وَاللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ و خداوند در حسابرسي سريع است. پس نبايد جاهلان، ميعاد قيامت را دور بپندارند، بلكه قطعاً قيامت فرا خواهد رسيد.

خداوند اعمال كافران را به سرابي تشبيه نموده كه در بيابان بيآب و علفي شخص تشنه آن را آب ميپندارد و اين مثال دلهاي كافران است كه در آن هيچ خير و نيكي وجود ندارد كه به سبب آن اعمالشان پاكيزه گردد، چون كفر ورزيدن مانع نيكوكاري آنها ميشود.

و مثال دوم براي بطلان اعمال كافران كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُّجِّيٍّ بسان تاريكيهايي در درياي ژرف مواج است، يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ كه آن را موجي فرو پوشانده و بر فرازش موجي [ديگر] است و بر فراز آن نيز ابري است. تاريكيهايي است كه بر هم انباشته شده است؛ تاريكي درياي ژرف و عميق، سپس بر فراز آن تاريكي امواج انباشته و بالاي آن [نيز] ابرهاي تيره و تار خيمه زده و بر فراز آن [هم] تاريكي شب سياه و ظلماني است. بنابراين تاريكي بسيار شديدي است و فردي كه در اين تاريكي قرار دارد، إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا هرگاه دست خود را بيرون بياورد با اينكه به آن نزديك است اما ممكن نيست دست خود را ببيند پس چگونه مي تواند چيز ديگزي را مشاهده نمايد؟! كافران نيز تاريكيها بر دلهايشان انباشته شده و روي هم قرار گرفته است تاريكي طبيعت و سرشت كه خيري در آن نيست و بر فراز آن تاريكي كفر و بر بالاي آن تاريكي جهل و ناداني و برفراز آن ظلمت و تاريكي اعمال و كارهايي است كه برآمده از ظلمتهاي مذكور ميباشد. در نتيجه آنها در تاريكي مطلق حيران مانده و در سركشي و طغيان خود سرگردانند و به راه راست و صراط مستقيم پشت كردهاند و سرگشته در راههاي گمراهي رفت و آمد ميكنند. و اين به خاطر آن است كه خداوند آنان را خوار نموده و از نور خويش بيبهرهشان كرده است.

وَمَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ و كسي كه خدا نوري بهره او نكرده باشد، او را نوري نيست. چون نفسش ستمگر و نادان است، و در آن خير و نوري وجود ندارد، مگر نوري كه خداوند بهره او كرده و به او بخشيده باشد.

احتمال دارد كه اين دو مثال براي تبيين اعمال كافران ذكر شده باشند و هر يك از اين دو مثال با اعمال كافران منطبق است و چون اوصاف و حالات فرق ميكند چند مثال را بيان نمود. پس مثال اول بيان حالت سران كفار است كه ديگر كافران از آنها پيروي ميكنند و مثال دوم بيان حالت پيروان آنان است. والله اعلم.

آيهي 42-41:

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ آيا ندانستهاي تمام موجوداتي كه در آسمانها و زمين هستند خداوند را به پاكي ياد ميكنند؟! و پرندگان نيز كه [در حال پرواز] بال ميگشايند [او را تسبيح ميگويند؟!] همگي به نماز و تسبيح خود آشنايند و خداوند به آنچه ميكنند آگاه است.

وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ و فرمانروايي آسمانها و زمين از آن خدا است و بازگشت [همة شما] به سوي او است.

خداوند بندگانش را از عظمت خويش و كمال قدرت و فرمانروايي‌‌اش و نيازمندي همة آفريدهها به او و بندگي كردن همة مخلوقات براي وي آگاه مينمايد. پس ميفرمايد: أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ آيا نميداني كه همة انسانها و همة موجوداتي كه در آسمانها و زمين به سر ميبرند از قبيل جاندار و بيجان، خداوند را به پاكي ياد ميكنند و او را تسبيح ميگويند؟! وَالطَّيْرُ صَافَّاتٍ و همة پرندگاني كه در حال پرواز در آسمان بال گستردهاند سرگرم تسبيح او هستند؟! كُلٌّ هر يك از اين مخلوقات و آفريدههاي الهي قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ نيايش و تسبيح خود را ميداند. يعني هر يك بر حسب حالتي كه مناسب او است نيايش و عبادتي دارد و اين نيايش و عبادت را خداوند به وي الهام كرده، يا به وسيلة پيامبران به آنها آموخته شده است، مانند انسانها و جنها و ملائكه كه روش عبادت را به وسيلة پيامآوران خويش آموختهاند. و يا روش عبادت به آنها الهام شده است مانند ساير مخلوقات الهي كه خداوند به آنها الهام نموده چگونه به نيايش و پرستش او بپردازند. و اين احتمال قويتر و راجحتر است، به دليل اينكه فرموده است: وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ و خداوند به آنچه ميكنند دانا است. يعني همة كارهايشان را ميداند و هيچ چيزي از كارهايشان بر او پوشيده نيست و آنها را طبق كارهايي كه انجام ميدهند سزا و جزا خواهد داد. بنابراين خداوند اعمالشان را ميداند، چون آن اعمال را او به آنها آموخته است. و نيز به اهداف و مقاصدشان كه پاداش و سزا را در بر دارد آگاه است.

و احتمال دارد كه ضمير در قد علم صلانه و تسبيحه به خداوند برگردد، و معني اينطور شود: خداوند نيايش و تسبيح هر يك از آنان را ميداند، گرچه شما بندگان از آن چيزي نميدانيد، مگر آنچه كه خداوند شما را به آن آگاه نموده است. و اين آيه مانند فرمودة الهي است كه ميفرمايد: تسبح لهالسماوات السبع و الارض و من فيهن و ان من شيء الا يسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم انه كان حليماً غفورا آسمانهاي هفتگانه و زمين و كساني كه در آن هستند او را تسبيح ميگويند و هيچ چيزي نيست مگر اينكه او را ستايش ميگويد، اما شما ستايش آنها را نميدانيد. بيگمان او بردبار آمرزنده است.

وقتي بندگي و نيازمند بودن مخلوقات را براي خداوند بيان كرد، و اينكه آنها در پرستش خداوند و يگانه دانستن وي محتاج پروردگار هستند، نيز بيان نمود كه آفريدهها در راستاي پرورش يافتن و سامان گرفتن اموراتشان نيازمند خداوند ميباشند، فرمود: ولله مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ و فرمانروايي آسمانها و زمين از آن خدا است؛ خداوند آفريننده و روزي دهنده آنها است و با فرمان شرعي و تقديري خويش در آسمان و زمين تصرف مينمايد.

و در جهان آخرت نيز با فرمان جزايي خويش در آسمانها و زمين تصرف مينمايد. چون ميفرمايد: و اليالله المصير و بازگشت به سوي خدا است. يعني بازگشت همة مخلوقات و سرانجام آنها به سوي خداوند است و آنان را بر حسب كارهايشان مجازات مينمايد.

آيهي 44-43:

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِي سَحَابًا ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكَامًا فَتَرَى الْوَدْقَ يَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاء مِن جِبَالٍ فِيهَا مِن بَرَدٍ فَيُصِيبُ بِهِ مَن يَشَاء وَيَصْرِفُهُ عَن مَّن يَشَاء يَكَادُ سَنَا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ آيا نديدهاي كه خداوند ابري را روان ميسازد، آنگاه اجزاي آن را به هم ميآورد، سپس آنرا در هم ميفشرد، آگاه ميبيني كه باران از لابلاي آن بيرون ميريزد و از [ابرهاي مانند] كوه تگرگ فرود ميآورد، آنگاه آن را به هر كس بخواهد ميرساند و آن را از هر كس كه بخواهد باز ميدارد. نزديك است درخشش برقش ديدگان را از بين ببرد.

يُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِّأُوْلِي الْأَبْصَارِ خداوند شب و روز را ميگرداند، بيگمان در اين [كار] عبرت بزرگي است براي كساني كه چشم داشته باشند.

آيا با چشمان خود عظمت و قدرت الهي را مشاهدت نكردهاي كه چگونه يُزْجِي سَحَابًا قطعههاي پراكندة ابرها را به سوي هم روان ميسازد؟ ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ سپس اين قطعهها را گرد ميآورد و آن را همچون كوه تبديل به ابرهايي متراكم ميسازد، فَتَرَى الْوَدْقَ آنگاه ميبيني كه از لابلاي آن رگبار تند و باران آرام فرود ميريزد، تا به سبب آن نفع و فايده حاصل شود، بدون اينكه زياني به بار آورد. و آبراهها و گودالها پر ميشوند، و رودها جاري ميگردند و از زمين هر نوع گياهي ميرويد. و گاهي خداوند از آن ابر تگرگي فرود ميآورد كه به هر چيزي برخورد نمايد آن را تلف ميكند و از بين ميبرد، فَيُصِيبُ بِهِ مَن يَشَاء وَيَصْرِفُهُ عَن مَّن يَشَاء و هر كس را بخواهد با آن زيان ميرساند، و هر كس را كه بخواهد از زيان آن بدور ميدارد. يعني بر حسب حكم و تقدير الهي و حكمت قابل ستايش او چنين ميشود.

يَكَادُ سَنَا بَرْقِهِ يَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِنزديك است درخشش اين ابر چشمها را از بين ببرد. آيا كسي كه اين ابر را پديد آورده و به سوي بندگان نيازمندش فرستاده، و آن را به صورتي بر زمين فرو ميفرستد كه فايده و سود [فراواني] عايدشان شود، و به وسيلة آن زيان زيادي از آن دور گردد، داراي قدرت كامل نيست؟! و آيا خواست او نافذ نمِابشد؟! و آيا او داراي حجتي گسترده نميباشد.

يُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ خداوند شب و روز را دگرگون مينمايد؛ آن را از گرما به سرما و از سرما به گرما و از شب به روز و از روز به شب تغيير ميدهد، و روزگار را در بين مردم دست به دست ميگرداند. إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِّأُوْلِي الْأَبْصَارِ واقعاً در اين كار و تغيير احوال عبرت بزرگي است براي كساني كه چشم داشته باشند، و بنگرند، و بيانديشند. و براي كساني كه عقلهاي تيزبين داشته باشند. همانطور كه چشمها امور محسوس را مشاهده مينمايد پس فردي كه داراي بصيرت باشد با نگاهي عبرتآموز و با تفكر به اين مخلوقات مينگرد، و در آن تدبر مينمايد كه براي چه منظوري آفريده شدهاند؟ و فردي كه رويگردان و جاهل است همچون حيوان از روي غفلت و بيخبري به مخلوقات مينگرد.

آيهي 45:

وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِن مَّاء فَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَى بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَى رِجْلَيْنِ وَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَى أَرْبَعٍ يَخْلُقُ اللَّهُ مَا يَشَاء إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ و خداوند هر جنبدهاي را از آب آفريده است؛ برخي از آنها بر شكم خود راه ميروند، برخي از آنها بر روي دو پا راه ميروند، و برخي از آنها بر روي چهار پا راه ميروند. خداوند هر چه را بخواهد ميآفريند. بيگمان خداوند بر هر كاري توانا است.

خداوند بندگانش را آگاه مينمايد و توجهشان را به تأمل در آنچه مشاهده مي نمايندمعطوف ميدارد، و اين كه او همة جنبندگان روي زمين را من ماء از آب آفريده است. يعني عنصر اصلي همه آب است. همانگونه كه خداوند فرموده است: وجعلنا من الماء كل شيء حي و هر چيز زندهاي ار از آب آفريدهايم. پس حيواناتي كه توليد مثل مينمانيد مادهي آنها نطفهاي است كه به هنگام جفتگيري نر و ماده حاصل ميآيد. و حيواناتي كه از زمين به وجود ميآيند با استفاده از شرايط حاصل از نمناكي و مرطوبي زمين تكثير مييابند مانند حشراتي كه بدون آب هرگز چيزي از آنها به وجود نميآيد. پس عنصر اوليه همة موجودات يكي است اما خلقت و آفريشن آنها از جهان زيادي فرق مينمايد فَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَى بَطْنِهِ گروهي از آنها بر شكم خود راه ميروند، مانند مار و غيره وَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَى رِجْلَيْنِ و برخي از آنها بر روي دو پا راه ميروند، مانند انسانها و بسياري از پرندگان وَمِنْهُم مَّن يَمْشِي عَلَى أَرْبَعٍ و برخي بر روي چهار پا راه ميروند، مانند حيوانات چهارپا و غيره پس تفاوت حيوانات- با آن كه اصل و مادة آنها يكي است- بر مشيت الهي و فراگير بودن قدرت او دلالت مينمايد، بنابر اين فرمود: يَخْلُقُ اللَّهُ مَا يَشَاءخداون هر مخلوقي را با هر صورت و حالتي كه بخواهد ميآفريند إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ همانند خداوند بر هر كاري توانا است، چنان كه باران را بر زمين فرو ميريزد و يك نوع باروري صورت ميگيرد و مادر يكي است و آن زمين ميباشد و فرزندان نيز داراي گونهها و ويژگيهاي مختلف ميباشند [كه عبارتند از درختان و گياهان گوناگون]. و فيالارض قطع متجورات و جنت من اعنب و زرع و نخيل صنوان و غيرصنوان يسقي بمآء وحد و نفضل بعضها علي بعض فيالاكل ان في ذلك لقوم يعقلون و در زمين قطعاتي است كنار هم، و باغاتي از انگور و كشتزارها و درختان خرما، چه از يك ريشه و چه از غير يك ريشه، كه با يك آب سيراب ميگردند، و برخي از آنها را در ميوه بر برخي ديگر برتري ميدهيم. بدون شك در اين براي مردمي كه تعقل ميكنند دلايلي [واضح و روشن] وجود دارد.

آيهي 46:

لَقَدْ أَنزَلْنَا آيَاتٍ مُّبَيِّنَاتٍ وَاللَّهُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ به راستي كه آيات روشني را نازل كردهايم، و خداوند هر كه را بخواهد به راه راست رهنمود ميكند.

ما به بندگان خود رحم نموده، و به سوي آنان آيههاي روشن و روشنگري را فرو فرستادهايم؛آياتي كه به وضوح و روشني انسان را به همة اهداف شرعي و آداب پسنديده و معارف و دانستنيهاي درست و مفيد رهنمايي ميكنند، و به وسيلة آن راه روشن گشته، و هدايت از گمراهي روشن ميگردد، و كوچكترين شبههاي براي باطلگرايان باقي نخواهد گذاشت كه آنرا دستاويز خويش قرار دهند. نيز كمترين اشكالي براي انسان حق طلب باقي نميماند. چون اين آيات را كسي فرو فرستاده است كه دانش و علم و رحمت و بيان او كامل است.و بعد از بيان روشنگر او بياني نيست. ليهلك من هللك عن بينه و يحيي من حي عن بينه تا پس از اين تبيينات خدا هر كس كه هلاك ميشود از روي دليل و حجت هلاك شود، و هر كس كه زنده ميماند از روي دليل زنده بماند. وَاللَّهُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ و خداوند كساني را كه در تقديرش سعادت بهرة آنها شده است به راه راست هدايت مينمايد. يعني آنا را به راه روشن و كوتاه كه انسان را به خدا و بهشت ميرساند هدايت مينمايد؛ راهي كه شناخت حق و ترجيح دادن و عملكردن به آن را در بر دارد.

خداوند متعال به طور عموم براي همة خلق روشنگري نموده است، اما هر كه را بخواهد هدايت مينمايد. پس اين فضل و بخشش خداوند بزرگوار است كه قطعناشدني است و ناشي از عدل اوست. نيز دلايل كساني را ابطال ميكند كه براي توجيه اعمال خود همواره دلايلي را ارائه ميدهند و خداوند بهتر ميداند احسان خويش را در چه جايي قرار دهد.

آيهي 50-47:

وَيَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُولِ وَأَطَعْنَا ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِّنْهُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ وَمَا أُوْلَئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ و ميگويند:«به خدا و به پيامبر ايمان آورده، و اطاعت كردهايم»، سپس گروهي از ايشان روي ميگردانند و ايشان مؤمن نيستند.

وَإِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ و چون به سوي خدا و پيامبرش فراخوانده شوند تا در ميانشان داوري كند، آنگاه گروهي از آنان رويگردانند.

وَإِن يَكُن لَّهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ و اگر حق با آنان باشد با نهايت تسليم به سوي آن ميآيند.

أَفِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا أَمْ يَخَافُونَ أَن يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَرَسُولُهُ بَلْ أُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ آيا در دلهايشان بيماري است يا به شك افتادهاند؟ يا ميترسند كه خدا و پيامبرش بر آنان ستم كنند؟ [نه] بلكه ايشان ستمگرند.

خداوند متعال از حالت ستمكاران خبر ميدهد؛ كساني كه در دلهايشان بيماري و ضعف ايمان است، يا در دلهايشان نفاق و شك و ضعف علم و دانايي است. آنها با زبانهايشان ميگويند ايمان آوردهايم، و طوري وانمود ميكنند كه گويا به ايمان و اطاعت پايبند هستند، سپس به آنچه ميگويند عمل نميكنند. و گروهي از ايشان به شدت از اطاعت روي ميگردانند، همچنانكه خداوند فرموده است: مُّعْرِضُونَ و آنان روي گردانند. فرد رويگردان گاهي قصد بازگشتن دارد، و به سوي آنچه كه از آن روي برتافته است بر ميگردد. اما اين رويگردانان سرسخت پشت نموده و به آنچه كه از آن روي گرداندهاند توجه نميكنند. و اين حالت بسياري از كساني است كه ادعاي ايمان و اطاعت از خدا را دارند، در حالي كه ايمانشا ضعيف است. و انجام دادن بسياري از عبادتها براي چنين افرادي بسيار سخت است، مانند زكات و نفقات واجب و مستحب، و جهاد در راه خدا و امثال آن.

وَإِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ و هر گاه ميان آنها و كسي اختلاف و دعوايي باشد و به سوي خدا و پيامبر فرا خوانده شوند تا در ميانشان داوري كند، إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ آنگاه گروهي از آنان رويگردان ميشوند، و قضاوت و داوري جاهليت را ميجويند، و دستورات و قوانين غير شرعي را بر احكام شرع ترجيح ميدهند، چون ميدانند كه حق با آنها نيست، و اگر به شريعت مراجعه نمايند محكوم خواهند شد، چرا كه شريعت طبق واقعيت داوري مينمايد.

وَإِن يَكُن لَّهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ ولي اگر حق با آنان با فروتني وشتاب به سوي حكم شرع ميآيند. آنها به خاطر حكم شرع بدان روي نميآورند، بلكه چون به نفع آنها و موافق با خواستههايشان است به آن روي ميآورند. پس در اين حالت قابل ستايش نيستند، گر چه با نهايت تسليم به آن روي آورند، چون بندة حقيقي كسي است كه در آنچه ميپسندد و در آنچه كه برخلاف ميل اوست، و در آنچه كه او را شاد مينمايد، و در آنچه كه او را ناراحت ميكند از حق پيروي نمايد. اما كسي كه به هنگام مطابق بودن شريعت با خواست و هواي نفسش از آن پيروي مينمايد، و به هنگام مخالفت آن با خواسته و ميل او آن را ترك ميكند و اميال خود را بر شريعت ترجيح ميدهد، و بندة حقيقي خدا نيست.

خداوند متعال به خاطر اينكه از حكم شرعي رويگردان شدهاند، آنان را نكوهش كرده و ميفرمايد: أَفِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ آيا در دلهايشان بيماري است؟ يعني آيا در دلهايشان مرضي است كه تندرستي و شعور قلب را از آنان گرفته است، در نتيجة به منزلة بيمار گشته و از آنچه كه به سود آنان است روي بر ميتابند، و به آنچه كه آنها را زيان ميرساند روي ميآورند؟ أَمِ ارْتَابُوا يا در شك افتادهاند و دلهايشان در حكم خدا و پيامبرش ترديد دارد، و حكم خدا و پيامبرش را متهم مينمايند كه به حق قضاوت و داوري نميكنند؟! أَمْ يَخَافُونَ أَن يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَرَسُولُهُ يا ميترسند كه خدا و پيامبرش بر آنان ستم كنند؟ يعني حكمي ستمگرانانه عليه آنان صادر نمايند؟ نه، چنين نيست. بَلْ أُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ بلكه ايشان خودشان ستمگرند، و حكم خدا وپيامبرش در نهايت عدل و انصاف قرار دارد و با حكمت موافق است. من احسن من الله حكما لقوم يوقنون و چه كسي براي قومي كه يقين دارد در داوري از خداوند بهتر است؟!

و اين آيات بيانگر آنند كه ايمان تنها گفتن نيست، بلكه بايد عمل را به همراه داشته باشد. بنابراين خداوند كساني را كه از اطاعت وي روي گردانده، و تسليم شدن در برابر حكم الهي و پيامبر را در هر حالي واجب نميدانند، بيايمان به حساب آورده است. و هر كس تسليم حكم خدا و پيامبرش نشود، به بيماري قلب مبتلا شده و در ايمانش دچار شك و ترديد گشته است. و بدگماني نسبت به احكام شريعت حرام است، و نبايد كسي گمان ببرد كه احكام شريعت با عدل و حكمت مخالفت است.

آيهي52-51:

إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَن يَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ مؤمنان هنگامي كه به سوي خدا و پيامبرش فرا خوانده شوند. تا ميان آنان داوري كند سخنشان تنها اين است كه ميگويند:«شنيديم و فرمان برديم» و اينانند كه رستگارند.

وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَخْشَ اللَّهَ وَيَتَّقْهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ و هر كس از خدا و پيامبرش پيروي كند، و از خدا بترسد و از او پروا بدارد، اينانند كه كاميابند.

وقتي حالت كساني را بيان كرد كه از حكم شرع رويگردانند، حالت مؤمنان را نيز بيان نمود و فرمود: إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ مؤمنان راستيني كه صدق ايمان خود را با اعمالشان ثابت نمودهاند، إِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ هنگامي كه به سوي خدا و پيامبرش فرا خوانده شوند تا ميان آنان داوري كنند، خواه داوري آنان با خواستههايشان موافق باشد يا مخالف، سخنشان تنها اين است، أَن يَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا كه ميگويند: شنيديم و فرمان برديم» يعني حكم خدا و پيامبرش را شنيديم و نداي كسي كه ما را به سوي آن فرا خواند اجابت نموديم، و به طور كامل اطاعت ميكنيم، و هيچ مشكل . و ناراحتي نداريم. وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ و تنها ايشان رستگارانند. فلاح و رستگاري را در اين گروه منحصر نمود، چون رستگاري يعني دست يافتن به آنچه كه مطلوب است، و نجات يافتن از آنچه كه ناخوشايند است. و جز كسي كه خدا و پيامبرش را داور قرار دهد و از خدا و پيامبرش اطاعت نمايد هيچ كسي رستگار نخواهد شد.

وقتي فضيلت اطاعت [از خدا و رسول] به خصوص در قضية حكميت و داوري را بيان نمود فضيلت اطاعت را به طور عموم در همة حالتها بيان داشت و فرمود: وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ و هر كس از خدا و پيامبرش پيروي نمايد، و خبر آنها راتصديق كند، و دستوراتشان را اطاعت نمايد، وَيَخْشَ اللَّهَ و از خدا بترسد، ترسي كه همراه با معرفت و شناخت باشد، و آنچه را كه خداوند از آن نهي نموده است ترك گويد و نفس خود را از آنچه كه آرزويش كرده است باز دارد. بنابراين فرمود: وَيَتَّقْهِ و آنچه را كه ممنوع است ترك نمايد، چون تقوا به طور مطلق يعني انجام دادن چيزي كه به انجام دادن آن دستور داده شده، و ترككردن چيزي كه از ارتكاب آن نهي شده است. و اگر تقوا به همراه نيكي و اطاعت ذكر شود- چنانكه در اينجا آمده است- در اين صورت به معني پرهيز از عذاب خدا به وسيلة ترك گناهان ميباشد.

فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ پس اينان كساني هستند كه هم از خداوند وپيامبرش اطاعت كرده و هم ترس الهي را دارند بنابراين رستگار هستند، چرا كه با پرهيز از عواملي كه آدمي را به عذاب الهي دچار ميكنند، خود را از آتش جهنم رهانيده و پاداش اخروي را به دست آوردهاند. پس رستگاري منحصراً مال اينهاست. اگر كسي حالت اينان رانداشته باشد بر حسب كوتاهي او در اين صفات پسنديده رستگاري را از دست ميدهد. در اين آيه حقي كه ميان خدا و پيامبرش مشترك است و آن اطاعت و فرمانبرداري كه مستلزم ايمان ميباشد بيان شده است. نيز حقي كه مختص خداوند ميباشد در اين ذكر شده است، و آن ترس از خدا و تقواي الهي است. و حق سوم كه مختص پيامبر است باقي ميماند و آن احترام گذاشتن و ياري كردن پيامبر است، همانطور كه در سوره فتح هر سه حق را بيان نموده است: اتومنوا بالله و رسوله وتغزروه و توقروه و تسبحوه بكره و اصيلاً تا به خدا و پيامبرش ايمان بياوريد، و پيامبر را ياري كنيد، و احترامش بگذاريد، و خداوند را صبح و شام به پاكي ياد كنيد.

آيهي 54-53:

وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَيَخْرُجُنَّ قُل لَّا تُقْسِمُوا طَاعَةٌ مَّعْرُوفَةٌ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ و با سختترين سوگندهايشان به خداوند سوگند ياد كردند كه اگر بديشان دستور دهي [كه براي جهاد بيرون روند] بيرون ميروند. بگو: «سوگند ياد نكنيد، اطاعت شما معروف و شناخته شده است، بيگمان خداوند از آنچه ميكنيد با خبر است».

قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُم مَّا حُمِّلْتُمْ وَإِن تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ بگو: «از خدا فرمان بريد، و از پيامبر [نيز] فرمان بريد، اگر روي گردانند بر او چيزي واجب است كه بر دوش وي نهاده شده است، و بر شما هم انجام چيزي واجب است كه بر دوشتان نهاده شده است.اما اگر از او فرمان بريد، راه خواهيد يافت. و بر پيامبر جز پيامرساني آشكار نيست.

خداوند متعال از حالت منافقاني كه با پيامبر (ص) در جهاد شركت نكرده بودند، و از حالت كساني كه در دلهايشان بيماري و ضعف ايمان بود خبر ميدهد، كه آنها به خدا سوگند ياد ميكنند: لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ اگر آنان را در آينده دستور دهي، يا به هنگام حركت و بيرون رفتن خود فرمانشان بدهي، لَيَخْرُجُنَّ حتماً بيرون ميروند. و معني اول بهتر است. خداوند با رد سخن آنها ميفرمايد : قُل لَّا تُقْسِمُوا بگو: «سوگند ياد نكنيد؛ يعني ما به سوگند خوردن و عذرهايتان نيازي نداريم، چون خداوند ما را از اخبار و حالات شما خبر داده، و اطاعت شما معروف و شناخته شده است، و بر ما پوشيده نميباشد. ما كه ميدانيم شما بدون اينكه عذري داشته باشيد تنبلي كرديد. پس دليلي براي عذر آوردن و سوگند خوردنتان وجود ندارد. و كسي به سوگند احتياج دارد كه احتمال داشته باشد اطاعت نمايد اما حالت او مشتبه و نامشخص باشد، پس براي چنين كسي شايد عذر آوردن و خود را تبرئه نمودن مفيد باشد. اما شما هرگز، بلكه بيم آن ميرود كه به عذاب الهي گرفتار شويد. بنابراين آنها را تهديد نمود و فرمود إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ بيگمان خداوند از آنچه ميكنيد با خبر است، و سزاي شما را به طور كامل خواهد داد. در واقع اين است حالت و وضعيت آنها.

اما وظيفة پيامبر (ص) اين است كه شما را امر و نهي كند. بنابراين فرمود: قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِن بگو: «از خدا و پيامبر فرمان بريد»، پس اگر فرمان بردند كامياب و خوشبخت شدهاند. و اگر تَوَلَّوا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ روي گرداندند چيزي بر پيامبر خدا واجب است كه بر دوش او نهاده شده است، و آن رساندن پيام خدا است، و ايشان آن را ادا نمودهاند. وَعَلَيْكُم مَّا حُمِّلْتُمْ و بر شما هم انجام چيزي واجب است كه بر دوشتان نهاده دشه است، و آن اطاعت و فرمانبرداري است. تكليف شما روشن و آشكار است، و گمراهي و سزاواري آنان براي گرفتار شدن به عذاب خدا نيز آشكار است.

وَإِن تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا اما اگر از او فرمان بريد، در گفتار و كردار به راه راست هدايت خواهدي شد. پس شما جز اينكه از پيامبر اطاعت كنيد راهي به سوي هدايت نداريد، و بدون اطاعت از پيامبر، دسترسي به هدايت نه تنها ممكن نيست بلكه محال است. وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ و بر پيامبر خدا چيزي جز پيامرساني و تبليغ آشكار نيست. يعني وظيفة پيامبر فقط اين است كه پيام الهي را به صورت روشن و آشكار به شما برساند، طوري كه براي هيچ كسي شك و شبههاي باقي نگذارند. و پيامبر هم چنين كرد، و به صورت آشكار و روشن پيام الهي را به مردم رساند. و كسي كه شما را محاسبه و مجازات مينمايد خداوند متعال است، و پيامبر (ص) اختياري ندارد، و او به وظيفه خود عمل كرده است.

آيهي 55:

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كردهاند وعده داده است كه قطعاً آنان را در زمين جانشين خواهد كرد، چنانكه كساني را كه پيش از آنان بودند جانشين ساخت، و دينشان را كه برايشان پسنديده است پابرجا و برقرار خواهد ساخت، وبيمشان را به ايمني تبديل خواهد نمود [به گونهاي كه] مرا بپرستيد و چيزي را با من شريك نسازند، و كساني كه پس از اين كفر ورزند اينانند كه فاسقند.

اين يكي از وعدههاي راستين است كه تاويل و صورت عملي آن مشاهده شده است. خداوند به افراد اين امت كه ايمان بياورند و كار شايسته انجام دهند وعده داده است كه آنان را جايگزين پيشينيان و وارث فرماندهي و حكومت زمين كند، و آنان در زمين جانشين خواهند بود و به تدبير امور آن خواهند پرداخت. و به آنان وعده داده است ديني را كه برايشان پسنديده است پا برجا و استوار سازد، و آن دين اسلام است كه از همة اديان برتر ميباشد. و خداوند آن را براي اين امت برگزيده است، چون اين امت داراي برتري و شرافت و از نعمتالهي بهرهمند است، تا بتوانند دين را بر پا دارند و قوانين ظاهري و باطني آن را در ميان خود و ديگران پياده كنند. چون پيروان ديگر اديان و ساير كفار مغلوب و خوار ميباشند، و خداوند وعده داده است كه خوف و هراس مؤمنان را به امنيت و آرامش مبدل سازد، حال آنكه قبلاً فرد مؤمن نميتوانست دين و عقيدهاش را اظهار دارد مگر اينكه از سوي كافران با اذيت و آزار زيادي مواجه ميشد. و مسلمين نسبت به ديگران بسيار اندك بودند و همةاهل زمين به صورت متحد و يكپارچه به سوي آنان نشانه گرفته بودند و بر آنها يورش ميبرند. پس به هنگام نزول اين آيه خداوند اين چيزها را به آنان وعده داد، و در آن وقت مسلمين قدرت و حكومتي نداشتند و نميتوانستند دين اسلام را بر پا دارند. و امنيت كامل نداشتند تا بتوانند خداوند را به يگانگي پرستش نموده و از كسي به جز خداوند هراس و بيمي نداشته باشند. پس نخستين افراد اين امت ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام دادند و در اين زمينه از ديگران پيش قدم بودند، در نتيجه خداوند آنها را بر شهرها و مردم مسلط نمود به گونهاي كه شرق و غرب را فتح كردند و به قلمرو خود در آوردند، و امنيت و قدرت كامل به دست آوردند. و اين يكي از نشانههاي شگفتانگيز و آشكار الهي است و تا قيامت چنين خواهد بود، و به شرطي كه مسلمين ايمان داشته باشند و كار شايسته انجام دهند حتماً آنچه را كه خداوند به آنها وعده داده است خواهند يافت. اما اگر ميبينيم كه خداون كفار و منافقين را بر مسلمين مسلط مينمايد و بعضي وقتها مسلمين مغلوب ميشوند به خاطر كوتاهي آنان در قبال ايمان و عمل صالح است. وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ و كساني كه پس از آن قدرت و سلطهي كامل شما اي مسلمانان! كفر ورزند فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ اينان هستند كه فاسقند و از طاعت الهي بيرون رفته و دست به فساد و تباهي زدهاند، و شايستة كارهاي نيك و پسنديده نيستند، و لياقت برخورداري از خير و خوبي را ندارند، چون كسي كه در حالت قدرت و توانايي و متنفي بودن اسباب بازدارنده، ايمان را ترك گويد، اين بيانگر نيت فاسد و سرشت پليد اوست، چون جز ترك دين قصد ديگري ندارد. و اين دلالت مينمايد كه خداوند قبل از ما كساني را در زمين جانشين و حاكم قرار داده و به آنها قدرت داده است، همانگونه كه موسي به قونش گفت: لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ فينظر كيف تعملونُ خداوند شما را در زمين جانشين ميگرداند، آنگاه مينگرد كه چگونه عمل ميكنيد.

و خداوند متعال ميفرمايد: و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا فيالارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين و نمكن لهم في الارض و ميخواهيم بر كساني كه در زمين به استضعاف كشيده شدهاند منت بگذاريم، و آنان را رهبران و وارثان [زمين] بگردانيم. و آنها را در زمين قدرت بخشيم.

آيهي 57-56:

وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ و نماز را برپا داريد، و زكات را بپردازيد، و از پيامبر اطاعت كنيد تا بر شما رحم شود.

لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَلَبِئْسَ الْمَصِيرُ گمان مبر كساني كه كافر شدهاند [ما را] درمانده ميكنند، جايگاهشان دوزخ است و بد سرانجامي است.

خداوند به بر پا داشتن نماز و رعايت اركان و شرايط و آداب ظاهري و باطني آن فرمان ميدهد كه بندگان فقير را وارث آن قرار داده است، و اينكه زكات را به فقرا و ديگر كساني كه خداوند آنها را به عنوان اصناف زكات ذكر نموده است بپردازند. زيرا اين دو عبادت [=نماز و زكات] بزرگترين عبادت هستند، چرا كه هم حق خدا و هم حق بندگان خدا را در بر دارند و در آن هم اخلاص براي خدا وجود دارد و هم نيكي با بندگان خدا سپس دستور كلي و فراگير را در كنار امر به نماز و پرداختن زكات بيان كرد و فرمود: وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ و از پيامبر اطاعت كنيد؛ دستورات او را به جاي آوريد، و از آنچه نهي نموده است پرهيز كنيد، من يطع الرسول فقد اطاع الله وهر كس از پيامبر پيروي نمايد، به راستي كه از خدا پيروي كرده است. لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ  تا با انجام اين كارها مورد مرحمت قرار گيريد. پس هر كس ميخواهد رحمت خدا شامل حال او شود، راهش اين است. و هر كس بدون خواندن نماز و پرداختن زكات و اطاعت از پيامبر (ص) به رحمت الهي اميدوار است، آرزو كنندهاي دروغگو است و نفسش آرزوهاي دروغگين به او القا مينمايد.

لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ گمان مبر كه كافران درمانده كنندگان [خدا] در زمين ميباشند.پس آنچه در زندگي دنيا به آنان داده شده تو را فرب ندهد، خداوند گر چه آنها را مهلت ميدهد اما آنان را از ياد نخواهد برد. نمتعهم قليلاً ثم نضطرهم الي عذاب غليظ اندك زماني آنان را بهرهمند ميسازيم، سپس به عذاب سختي دچارشان ميكنيم بنابراين در اينجا فرمود:وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَلَبِئْسَ الْمَصِيرُ و جايگاهشان دوزخ است و بد سرانجامي است، زيرا سرانجام آنها شر و حسرت و عذاب هميشگي است.

آيهي 59-58:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنكُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِن قَبْلِ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَحِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُم مِّنَ الظَّهِيرَةِ وَمِن بَعْدِ صَلَاةِ الْعِشَاء ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَّكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلَا عَلَيْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَيْكُم بَعْضُكُمْ عَلَى بَعْضٍ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ  اي كساني كه ايمان آوردهايد! بايد بردگان و كنيزاتان و كساني از شما كه به [سن] بلوغ نرسيدهاند در سه وقت از شما اجازه بگيرند؛ پيش از نماز صبح، و نيمروز به هنگامي كه لباسهاي خود را در ميآوريد، و بعد از نماز عشاء [اين] سه وقت برايتان [اوقات] خلوت است. بعد از اين سه وقت بر شما و آنان گناهي نيست، چرا كه ايشان در اطراف شما در رفت و آمدند، و شما نيز با ايشان در رفت و آمد هستيد خداوند آيات را بدينسان برايتان روشن ميسازد، و خداوند داناي فرزانه است.

وَإِذَا بَلَغَ الْأَطْفَالُ مِنكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا كَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ و چون كودكان شما به سن [بلوغ] رسيدند بايد مانند كساني كه پيش از آنان اجازه گرفتند، اجازه گيرند، خداوند آياتش را بدينسان برايتان روشن ميسازد، و خداوند بس آگاه و داراي حكمت است.

خداوند مؤمناان را دستور داده كه بردگان و كنيزانشان و كودكاني كه به حد بلوغ نرسيدهاند در اين سه وقت از آنها اجازه بگيرند آنگاه وارد شوند. و خداوند حكمت آن را بيان نمود و فرمود: اين سه وقت، اوقات خلوت و استراحت شما ميباشد؛ بعد از عشاء هنگام خوابيدن، و قبل از نماز صبح كه وقت بيدار شدن شما ميباشد، چون غالباًفردي كه در شب ميخوابد لباسهاي غيرعادي را ميپوشد. اما خوابيدن روز از آنجا كه غالباً كم ميباشد، گاهي اوقات انسان با لباسهاي معمولي ميخوابد. پس به همين جهت آن را مقيد نمود به: وَحِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُم مِّنَ الظَّهِيرَةِ و وقتي كه براي خوابيدن نيمروز لباسهايتان را در ميآوريد .

پس در اين سه وقت بردگان و كودكان نيز مانند ديگران نميتوانند بدون اجازه وارد شوند. اما در رابطه با غير از اين سه وقت فرموده است: لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلَا عَلَيْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ بر شما و آنان گناهي نيست كه در غير از اين سه وقت بدون اجازه وارد شوند. يعني در غير اين سه وقت آنها مانند ديگران نيستند كه براي وارد شدن اجازه بگيرند، زيرا مردم به آنها نياز دارند و هر بار اجازه گرفتن مشكل ميباشد. طَوَّافُونَ عَلَيْكُم بَعْضُكُمْ عَلَى بَعْضٍ آنها براي انجام كارهايتان در دور و بر شما رفت و آمد مينمايند. كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ بدينسان خداوند آيات را برايتان بيان ميدارد و فلسفة آن را نيز بيان ميكند تا رحمت و حكمت كسي كه اين قانون را وضع نموده است شناخته شود.

وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ  و خداوند دانايي حكيم است؛ دانش او واجبات و مستحبات و امور ممكن را احاطه نموده، و داراي حكمت است و هر چيزي را در جاي مناسب آن قرار ميدهد. پس به هر مخلوقي آفرينش شايستة آن را داده است. و به هر حكم شرعي حكمت شايستهي آن را بخشيده است، و از آن جمله است اين احكام كه آن را به طور كامل بيان نمود و محاسن آن را توضيح داد.

وَإِذَا بَلَغَ الْأَطْفَالُ مِنكُمُ الْحُلُمَ و چون كودكان شما به بلوغ رسيدند. به سن بلوغ ايت است كه از فرد در حالت بيداري يا خواب مني بيرون بيايد. فَلْيَسْتَأْذِنُوا كَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ پس بايد در ساير اوقات براي وارد شدن اجازه بگيرند، همانگونه اشخاصي كه پيش از آنان بودهاند اجازه گرفتهاند، و آنها همان كساني هستند كه خداوند در رابطه با آنان فرموده است:يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوتاً غير بيوتكم حتي تستانسوا اي مؤمنان! وارد خانههايي نشويد كه متعلق به شما نيست مگر بعد از اجازه گرفتن وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ و خداوند بس آگاه و داراي حكمت است.

اين دو آيه داراي فوايد و آموختنيهاي مفيد و فراواني ميباشند كه به برخي از آنها اشاره ميكنيم:

1-آقا، ولي و بزرگترها موظف هستند كه به بردگان و كوچكترها و كساني كه تحت سرپرستي آنان قرار دارند، علم و آداب شرعي بياموزند، چون خداوند آنها را مخاطب قرار داده و فرموده است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ اي كساني كه ايمان آوردهايد! بايد بردگان و كنيزان و كساني كه ايمان آوردهايد! بايد بردگان و كنيزان و كساني كه ايمان آوردهايد! بايد بردگان و كنيزان و كساني از شما كه به سن بلوغ نرسيدهاند در سه وقت از شما اجازه بگيرند. و اين جز با ياد دادن و ادب كردن ممكن نيست. و چون فرموده است لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلَا عَلَيْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ بعد از اين سه وقت بر شما و آنان گناهي نيست.

2-خداوند به حفظ عورت سفارش كرده و دستور داده است تا هر چه بيشتر در راستاي حفظ عورت بكوشيم، و انسان در جايي كه گمان ميرود عورت وي را مشاهده خواهند كرد نبايد در آنجا غسل بكند و طهارت بگيرد.

3-جايز است عورت در صورت وجود نياز ظاهر گردد، مانند آنكه به هنگام خواب و رفتن به دستشويي و توالت و ... كشف عورت صورت گيرد.

4-مسلمين به خوابيدن هنگام ظهر عادت داشتند، همانطور كه به خواب شب عادت داشتند، چون خداوند با بيان حالاتشان آنها را مورد خطاب قرار داده است.

5-كودكي كه به سن بلوغ نرسيده است نبايد اجازه داده شود عورت آدمي را ببيند، و نبايد عورت و شرمگاه او را كسي ببيند، چون دستور دادن الهي به اجازه گرفتن آنان به معني اين است كه اين امر [:مشاهدهي عورت ديگران] جايز نيست.

6-جايز نيست كه برده عورت آقا و مالكش را ببيند، همانگونه كه براي آقا و اربابش نيز جايز نيست كه عورت او را ببيند. همچنانكه در مورد كودك بيان كرديم.

7- براي واعظ و معلم و كساني كه در مورد مسائل شرع سخن ميگويند بهتر است كه همراه با بيان حكم، مأخذ و علت آن را نيز بگويد، و بدون بيان دليل و علت، آن را بيان نكند، چون خداوند وقتي اين حكم را بيان نمود، علتش را نيز بيان كرد و فرمود: ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ اين سه وقت برايتان اوقات خلوت است.

8- كودك و برده نيز مورد خطاب خدا هستند. همانطور كه ولي آنها مورد خطاب قرار گرفته است، چون خداوند متعال فرموده است: لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلَا عَلَيْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ بعد از اين سه وقت بر شما و آنان گناهي نيست.

9- آب دهان كودك پاك است گر چه بعد از آلودگي مانند استفراغ بيايد، زيرا خداوند متعال فرموده است: طَوَّافُونَ عَلَيْكُم [چرا كه ايشان] در اطراف شما در رفت و آمدند. پيامبر (ص) نيز هنگامي كه در رابطه با پاكي و نجاست گربه از ايشان سؤال شد. فرمود: «گربه نجس نيست، زيرا جزو كساني است كه در اطراف شما در رفت و آمد هستند».

10-جايز است انسان زيردستان خود را از قبيل كودكان طبق عرف و عادت بكار گيرند، نه آنگونه كه بر كودك دشوار آيد، زيرا خداوند ميفرمايد: عَلَيْكُم

11- اين حكم كه به طور مشروح بيان شد در مورد كساني است كه به سن بلوغ نرسيدهاند، و اما بعد از رسيدن به سن بلوغ بايد اجازه بگيرند.

12- زماني فرد به سن بلوغ ميرسد كه انزال وي صورت گيرد، سپس تمام احكام شرع كه مترتب بر بلوغ هستند، با فرا رسيدن زمان انزال تحقق مييابند. و اين چيزي است كه بر آن اتفاق شده است، و اختلاف در اين است كه آيا با رسيدن به سن مشخصي و يا با در آمدن موي زير ناف بلوغ محقق ميشود يا نه؟!

آيهي 60:

وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاء اللَّاتِي لَا يَرْجُونَ نِكَاحًا فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَن يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِينَةٍ وَأَن يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَّهُنَّ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ و بر زنان از كار افتادهاي كه اميد ازدواج ندارند گناهي نيست كه لباسهايشان را فرونهند در حالي كه زينتي آشكار نكنند، و چنانچه پاكدامني ورزند برايشان بهتر است، و خداوند شنواي داناست. وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاء و زنان از كار افتادهاي كه به سن و سال نازايي رسيده و ميل زناشويي و جاذبة جنسي را كاملاً از دست دادهاند، اللَّاتِي لَا يَرْجُونَ نِكَاحًا آناني كه ميل ازدواج ندارند، و كسي نيز ميل ازدواج ندارند، و كسي نيز ميل ازدواج با آنها را ندارند، چون زنان پير و سالخوردهاي هستند كه نه خودشان ميل جنسيدارند و نه ديگران با اين ديد به آنان نگاه ميكنند، يا قيافة زشتي دارند كه كسي با ديدن آنها تحريك نميشود. فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَن يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ [اينان] اگر لباسهاي خود را از قبيل روسري كه خداوند به زنان دستور داده است آن را بپوشند وليضربن بخمرهن علي جيوبهن [و بايد روسريهايشان را بر گريبانهايشان فرو گذارند] بيرون بياورند گناهي بر آنان نيست.

چنين زناني ميتوانند چهرههايشان را ظاهر نمايند، چون خطري براي ابتلاي آنان و ديگران به فتنه وجود ندارد. و از آنجا كه بيان شد چنانچه لباسهايشان را فرو نهند گناهي بر آنان نيست، گمان آن ميرود كه پيرزن ميتواند هر كاري را انجام دهد، براي دفع اين توهم فرمود: غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِينَةٍ در صورتي كه زينتي آشكار نكنند، مانند اينكه خويشتن را با پوشيدن لباسهاي زيبا بيارايند- گرچه روي خود را بپوشانند- و يا پايكوبي كنند، تا آنچه از زينتشان كه پنهان ميدارند آشكار شود زيرا صرف خودآرايي زن با پوشيدن لباس- هر چند كه محجبه هم باشد و صورت خود را نيز بپوشاند و از آن دسته از زنان نيز نباشد كه ديگران نسبت به او تمايل از خود نشان دهند- سبب فتنه خواهد شد و مرد را دچار حرج و وسوسههاي شيطاني ميگرداند. وَأَن يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَّهُنَّ و اگر پاكدامني ورزند برايشان بهتر است. استعفاف يعني عفت پيشهكردن، و اينكه آدمي با انجام اموري كه به پاكدامني ميانجامد از قبيل ازدواج و دوري از چيزهايي كه از آن بيم گناه ميرود. وَاللَّهُ سَمِيعٌ عُليِم و خداوند شنوا است و همة صداها را ميشنود، و آگاه است و همة نيتها و مقاصد را ميداند. پس زنان بايد از هر گفتار و نيت فاسدي پرهيز كنند، و بدانند كه خداوند آنها را به خاطر گفتارها و نيتهاي فاسدشان مجازات خواهد كرد.

آيهي 61:

لَيْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى أَنفُسِكُمْ أَن تَأْكُلُوا مِن بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبَائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خَالَاتِكُمْ أَوْ مَا مَلَكْتُم مَّفَاتِحَهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْكُلُوا جَمِيعًا أَوْ أَشْتَاتًا فَإِذَا دَخَلْتُم بُيُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَى أَنفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون بر كور گناهي نيست، و بر لنگ [هم] گناهي نيست بر بيمار [نيز] بر خودتان گناهي نيست، كه از خانههاي فرزندان خود، يا خانههاي پدران، مادران، برداران، خواهران،عموها، عمهها، داييها و خالههاي خود و يا آن [خانههايي] كه كليدشان را در اختيار داريد، يا خانههاي دوستانتان غذا بخوريد. همچنين بر شما گناهي نيست كه به طور دستهجمعي و يا جداگانه خوراك تناول نمائيد. پس چون به خانهها در آييد بر خويش به درودي مبارك و پاكيزه كه رسمي است الهي سلام گوييد. خداوند بدينسان آيات [خود] را برايتان روشن ميسازد تا خرد ورزيد.

خداوند متعال از منت و احسان خويش بر بندگانش خبر ميدهد و بيان ميدارد كه دين را براي آنان دشوار و مشكل نكرده است بلكه آن را بينهايت ساده و آسان نموده است. پس فرمود: لَيْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ بر كور و لنگ و بيمار گناهي نيست امور واجبي را ترك كنند كه انجام آن جز براي افراد بينا و افرادي كه پاهايشان سالم است و افرادي كه مريض نيستند ممكن نميباشد، مانند جهاد در راه خدا و امثال آن كه بر لنگ و كور و بيمار واجب نيست. و خداوند متعال به خاطر اين مفهوم كلي كه بيان نموديم سخن را در اين مورد به طور مطلق و بدون قيد بيان كرد. اما وَلَا عَلَى أَنفُسِكُمْ همچنين بر شما گناهي نيست- را به أَن تَأْكُلُوا مِن بُيُوتِكُمْ – كه از خانههاي فرزندانتان غذا بخوريد- مقيد نمود، و اين مطابق با حديث صحيحي است كه پيامبر (ص) فرموده است أنت و مالك لابيك تو و مالت از آن پدرت ميباشيد. إن اطيب ما أكلتم من كسبكم وإن اولادكم من كسبكم» بيگمان بهترين چيزي كه ميخوريد همان است كه حاص دسترنج خودتان ميباشد، و فرزندانتان درآمد شما ميباشند.

و منظور از منِ بْيْوتكم خانة انسان نيست، چون چنين مفهومي بيان يك امر بديهي، و تحصيل حاصل است كه كلام الهي منزه و بدور از اين گونه امور است، و چون در اينجا گناه نبودن چيزهايي بيان شده است كه گمان آن ميرود گناه ميباشند. اما خانة شخصي انسان كوچكترين گماني نميرود كه خوردن از آن گناه باشد.

 أَوْ بُيُوتِ آبَائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خَالَاتِكُمْ و نيز بر شما گناهي نيست كه از خانههاي پدران،مادران، برادران، خواهران، عموها، عمهها، دائيها و خالههاي خود بخوريد. و اينها معروف و شناخته شده هستند. أَوْ مَا مَلَكْتُم مَّفَاتِحَهُ و يا از خانههايي بخوريد كه كليدهاي آن را در اختيار داريد. يعني خانههايي كه شما به نمايندگي و وكالت از صاحبانشان در آن تصرف مينماييد، يا به عنوان سرپرست آن تعيين شدهايد. اما تفسير مَلَكْتُم مَّفَاتِحَهُ بلكه گفته ميشود: «ملكتموه» يا «ملكت أيمانكم» چون آنها مالك تمام آن هستند، نه انيكه فقط كليد آن در اختيار داشته باشند.

دوم اينكه: خانة بردهها چيزي جدا از خانة انسان نيست، زيرا برده و تمامي دارايياش از آن آقا و صاحب وي ميباشد. پس نيازي به بيان اين نكته نيست كه خوردن از خانة او گناه نميباشد.

أَوْ صَدِيقِكُمْ و نيز بر شما گناه نيست كه از خانههاي دوستانتان غذا بخوريد. و خوردن بدون اجازه از اين خانهها گناه نيست. و حكمت آن از سياق آيه معلوم است، زيرا طبق عادت و عرف و به خاطر خويشاوندي و يا دوستي،آدمي اجازه دارد از خانة نامبردگان بخورد. و اگر اتفاق افتاد كه يكي از اينها اجازه نداد كه از خانهي وي غذا خورده شود و بخل ورزيد، نبايد آن غذا خورده شود، و چنانچه خورده شود،حرام است، چرا كه حكمت مقتضي آن است و معناي آيه نيز بيانگر همين مطلب است.

لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْكُلُوا جَمِيعًا أَوْ أَشْتَاتًا همچنين بر شما گناهي نيست كه به طور دستهجمعي و يا جداگانه خوراك تناول نماييد. و جايز است كه اهل يك خانه همه با هم غذا بخورند، يا اينكه هر يك به تنهايي غذا بخورد، و اين نفي گناه است نه نفي فضيلت تا مردم در تنگنا قرار نگيرند، و گرنه بهتر آن است كه همه به طور دستهجمعي غذا بخورند.

در فَإِذَا دَخَلْتُم بُيُوتًا كلمة بُيُوتًا نكره و در سياق شرط است، كه هم شامل خانة انسان و هم خانة ديگران ميشود. پس وقتي .وارد ميشود بايد سلام بگويد، خواه كسي در خانه باشد يا نباشد. بنابراين فرمود: وقتي انسان وارد خانه ميشود، فَسَلِّمُوا عَلَى أَنفُسِكُمْ به يكديگر سلام كنيد، چون مسلمين از بس كه با همديگر محبت و دوستي دارند گويا يك جسم و جان هستند. پس هر گاه انسان وارد خانهاي شد بايد سلام بگويد، و در اين راستا خانهها فرق نميكنند.

و در مورد اجازه گرفتن پيشتر گذشت كه احكام آن داراي تفضيل است. سپس خداوند اين سلام را ستود و فرمود: تَحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً سلام شما به هنگام ورود به خانهها كه ميگوييد: «السلام عليكم و رحمهالله و بركاته» يا ميگوييد: «السلام عليكم و رحمه الله» يا ميگوييد: «السلام علينا و علي عباد الله الصالحين»، تَحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ سلام پر بركتي است كه خداوند آن را از سوي خود برايتان مشروع نموده است. مُبَارَكَةً [سلام] با بركت و پاك است، چون دوري از كمبود، و حصول رحمت و بركت و رشد و افزوني را در بر دارد. طَيِّبَةً پاك است. چون دوري از كبمود، و حصول رحمت و بركت و رشد و افزوني را در بر دارد. طَيِّبَةً پاك است. چون از كلمههاي پاكيزه و محجوب در نزد خدا تشكيل يافته است و باعث شادماني فرد شده و محبت و دوستي را به بار ميآورد.

پس از آنكه اين احكام بزرگ را براي ما بيان كرد، فرمود: كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ بدينگونه خداوند آياتش را كه در بر گيرندة احكام شرعي خداوند است برايتان روشن ميسازد. لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون تا خرد ورزيد، و آن را بفهميد، و با دلهايتان آن را دريابيد، و از خردمندان باشيد، چون شناخت احكام شرعي خداوند به صورت درست، بر عقل و خرد انسان ميافزايد، و هوش و عقل آدمي را رشد ميدهد، زيرا مفاهيم اين احكام، و آداب آن بزرگترين مفاهيم و آداب هستن و پاداش از نوع عمل است، و اگر انسان در آيات او بيانديشد، آياتي كه خداوند او را به انديشيدن در آن فرا خوانده است، به پاس اين كار به خرد و عقل او ميافزايد.

و اين آيات مبناي يك قاعدة كلي هستند و آن اين است كه: «عرف وعادت كلمات را تخصيص مي‌‌نمايد». مثلاً اصل بر اين است كه انسان از خوردن خوراك ديگران منع شده است، اما خداوند خوردن از خانههاي افراد مذكور را جايز قرار داده است، چون عرف و عادت بر همين است.پس هر گاه استفاده از چيزي با تصرف نمودن در آن منوط به اجازه گرفتن از صاحب آن باشد، و صاحبش به طور شفاهي يا براساس عرف بدان اجازه داد، ميتوان از آن استفاده كرد و يا در آن تصرف نمود.

نيز بيانگر آنست كه براي پدر جايز است از مال فرزندش بردارد، و آن را در ملكيت خويش قرار دهد، به صورتي كه زياني بر فرزند وارد نشود، چون خداوند خانة فرزند را خانةآدمي قرار داده است. و اين آيه بيانگر آنست كسي كه در خانة انسان تصرف مينمايد از قبيل همسر و خواهر و امثال اينها، بر ايشان جايز است كه از مال وي بخورند، و به سائل و گدا از آن خوراك بدهند. و دليل براينكه مشاركت در خوراك جايز است، خواه به طور دستهجمعي يا جداگانه غذا بخورند، گر چه در اين رهگذر بعضي بيشتر بخورند.

آيهي 64-62:

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ مؤمنان واقعي تنها كساني هستند كه به خدا و پيامبرش ايمان آوردهاند، و چون در كار مهمي با او باشند بدون اجازه [وي] به جاي نميروند، بيگمان آنان كه از تو اجازه ميخواهند، اينان كسانياند كه به خدا و پيامبرش ايمان دارند. پس هرگاه از تو براي انجام بعضي از كارهاي خود اجازه خواستند به هر كس از آنان كه ميخواهيد اجازه بده، و از خداوند برايشان آمرزش بخواه. بيگمان خداوند آمرزگار مهربان است.

لَا تَجْعَلُوا دُعَاء الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاء بَعْضِكُم بَعْضًا قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمْ لِوَاذًا فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فراخواندن پيامبر را در ميان خويش همچون فراخواند همديگر بشمار نياوريد، بدون شك خداوند كساني از شما كه پنهاني بيرون ميروند، ميشناسد. پس آنانكه با فرمانش مخالفت ميكند بايد از اين بترسد كه بلاي به آنان برسد يا اينكه عذاب دردناكي دچارشان شود.

أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قَدْ يَعْلَمُ مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ وَيَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ هان! بيشك آنچه در آسمانها و زمين است از آن خداوند است، او آگاه است از آنچه شما بر آن هستيد، و روزي كه به سوي او بازگردانده ميشوند آنان را به آنچه كردهاند آگاه ميسازد، و خداوند به همه چيز دانا است.

در اينجا خداوند بندگان مؤمن خويش را رهنمايي ميكند كه هر گاه در كار مهمي همراه پيامبر باشند، يعني كاري كه نياز به همدستي و همكاري داشته باشد، مانند جهاد و مشاوره و امثال آن از كارهاي كه مؤمنان در آن مشاركت ميجويند بايد همه جمع شده و متفرق نشوند. پس كسي كه واقعاً به خداوند و پيامبرش ايمان دارند در چنين مواقعي براي انجام كاري معمولي به جايي نميرود و به نزد خانوادهاش برنميگردد، و از جمع جدا نميشود، مگر اينكه از پيامبر، و بعد از پيامبر از جاشنين وي اجازه بگيرد. پس خداوند متعال فرموده است بدون اجازه از نزد پيامبر نبايد رفت. و آنها را بر اين كارشان و رعايت ادب در محضر پيامبر(ع) و ولي امر ستوده است: ان الذين يستئذنونك اولئك الذين يؤمنون بالله و رسوله بيگمان آنان كه از تو اجازه ميگيرند، اينان كسانياند كه به خدا و پيامبرش ايمان دارند. ولي چنانچه اجازه گرفتند آيا به آنان اجازه ميدهد يا نه؟ خداوند متعال براي اجازه دادن به آنان دو شرط را بيان كرده است: يكي اينكه بيرون رفتن آنها براي انجام كاري از كارهايشان باشد. اما كسي كه بدون عذر اجازه ميگيرد به او اجازه داده نميشود.

دوم اينكه: مصلحتي ايجاب نمايد كه به وي اجازه داده شود. بدون اينكه اجازه دادن به او زياني را متوجه اجازه دهند بكند. بنابراين فرمود: فاذا استئذنوك لبعض شأنهم فأذن لمن شئت منهم پس هرگاه از تو براي انجام بعضي از كارهاي خود اجازه خواستند به هر كس از آنان كه ميخواهي اجازه بده.

پس هرگاه يكي از آنان اجازه خواست و با توجه به اين دو شرط به او اجازه داد، خداوند پيامبرش را دستور ميدهد تا براي او آمرزش بخواهد، چون ممكن است او در اجازه خواستن مقصر باشد. بنابراين فرمود: واستغفر لهم الله ان الله غفور رحيم و از خداوند برايشان آمرزش بخواه، بيگمان خداوند آمرزگار مهربان است؛ گناهان آنها را ميآمرزد و بر آنان رحم ميكند، چرا كه اجازه خواستن را – در صورت داشتن عذر – براي آنان جايز قرار داده است.  لَا تَجْعَلُوا دُعَاء الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاء بَعْضِكُم بَعْضًا فرا خوانده شدن شما را از سوي پيامبر و فرا خواندن پيامبر را در ميان خويش همچون فرا خواندن همديگر به شمار نياوريد. پس هرگاه شما را فرا خواند، بايد او را اجابت نماييد، حتي اجابت پيامبر (ع) در حالت نماز نيز واجب است. پذيرفتن سخن، و عمل كردن به حرف هيچ كسي جز پيامبر (ع) واجب نيست، چون او معصوم است و به ما امر شده است از وي اطاعت كنيم: يا ايها الذين ءامنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم اي كساني كه ايمان آوردهايد! اجابت كنيد [دعوت] خدا و رسول خدا را، هرگاه شما را فرا خواند به سوي آنچه كه شما را زنده ميدارد.

همچنين صدا زدن پيامبر (ع) را همچون صدا زدن افراد معمولي بشمار نياوريد، پس وقتي كه او را صدا ميزنيد، نگوييد: «اي محمد»، و نگوييد: «اي محمد پسر عبدالله» آن گونه كه همديگر را اين طور فرا ميخوانيد، بلكه به خاطر احترام و شرافت و فضيلت او و تفاوتي كه با ديگران دارد، بايد گفت: «اي پيامبر خدا».

قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمْ لِوَاذًا خداوند كساني را ستود كه به او و پيامبرش ايمان آوردهاند، همانهايي كه هرگاه در كار مهمي با ايشان باشند [به جايي] نميروند، مگر اينكه از ايشان اجازه بگيرند. سپس به تهديد كسي پرداخت كه اينگونه عمل نكرده و بدون اجازه رفته است. پس چنين كسي گرچه به شيوهاي مخفيانه رفتنش را از شما پنهان داشته باشد. و مراد خدا نيز در اين آيه يتسللون منكم لواذا همين است، كه در آن بيان ميدارد آنان به هنگام در رفتن خود طوري عمل ميكنند كه خويشتن را از شما پنهان دارند، اما خداوند ميفرمايد كه ما به حال آنان آگاهيم. و آنان را بر اين كارشان بطور كامل مجازات خواهيم كرد. بنابراين به آنها هشدار داد و فرمود: فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ پس آنان كه با فرمان او مخالفت ميكنند و دستور خدا و پيامبر را ترك كرده و به انجام كارهايشان ميپردازند، و به خاطر كارهايشان فرمان خدا و رسول را ترك ميكنند، بايد بر حذر باشند. پس اگر كسي بدون اينكه كاري داشته باشد فرمان خدا و پيامبر را ترك گويد، حالش چطور خواهد بود؟! چنين افرادي بايد بترسند، أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ از اينكه گرفتار شرك و شري شوند، أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ يا اينكه به عذابي دردناك دچار گرداند.

أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ هان! بيشك آنچه در آسمانها و زمين است از آن خداوند است؛ ملك او بوده، و بندة اويند، و با فرمان تقديري و شرعي خودش در آنها تصرف مينمايد. قَدْ يَعْلَمُ مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ او آگاه است از آنچه شما بر آن هستيد. يعني علم و آگاهي خداوند بر خير و شري كه شما بر آن هستيد احاطه دارد، و همة كارهايتان را ميداند، و قلم الهي بر آن رفته است، و نگهباناني از فرشتگان كه پيش خداوند مقرب و محترم هستند كارهايتان را مينويسند. وَيَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا و روزي كه به سوي او بازگردانده ميشوند آنان را به آنچه كردهاند آگاه ميسازد. يعني آنها را از همة كارهاي كوچك و بزرگي كه از آنان سرزده است آگاه ميسازد، و اعضاي بدنشان را بر آنان گواه ميگيرد، و كوچكترين ستمي بر آنها نميشود، و كاملاً تحت فضل و عدل الهي قرار دارند. و هنگامي كه خداوند علم خود را به اعمال آنان مقيد گرداند، عام را بعد از خاص ذكر كرد و فرمود: وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ و خداوند به همه چيز داناست.

پايان سورهي نور

 

فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره