تفسير سورهي مؤمنون
مكي و 118 آيه است
بسم الله الرحمن الرحيم
آيهي 11-1:
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ مسلماً مؤمنان پيروز و رستگارند.
الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ كساني كه در نمازشان فروتن و خاشع هستند.
وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ و كساني كه از كردار بيهوده و گفتار ياوه و پوچ روي گردانند.
وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ و كساني كه زكات را پرداخت ميكنند.
وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ و آنان كه شرمگاههايشان را پاك نگاه ميدارند.
إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ مگر در مورد همسران يا كنيزان خود، كه در اين صورت سزاوار نكوهش نيستند.
فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاء ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ پس هر كس فراتر از اين را بجويد، اينان همان تجاوز كارانند.
وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ و كساني كه امانتها و پيمانهايشان را رعايت ميكنند.
وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ و كساني كه به نمازهايشان پايبنداند.
أُوْلَئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ آنان همان وارثان هستند.
الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ كساني كه بهشت برين را به دست ميآورند، و آنان در آن جاودانهاند.
خداوند با ياد كردن بندگان مؤمن خود و بيان موفقيت و رستگاري آنها، و اينكه چگونه به آن ميرسند، ياد آنها را گرامي ميدارد، و آنان را ستايش مينمايد، و در ضمن مردم را تشويق و تحريك ميكند تا خود را به صفتهاي آنان متصف كنند، پس بنده بايد وضعيت خود و ديگران را با اين آيات بسنجد، كه از اين طريق ضعف و قوت ايمان خود و ديگران را ميداند.
پس خداوند فرمود: قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ مؤمنان كه به خداوند ايمان آوردهاند و پيامبران را تصديق نمودهاند، رستگار و موفق شده و همة آنچه را كه يك انسان سعادتنمد به دنبال آن است، به دست آوردهاند. يكي از صفتهاي كمال آنان اين است كه في صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ.در نمازشان فروتن هستند. خشوع و فروتني در نماز يعني حضور قلب در برابر خداوند، و به خاطر آوردن نزديكي او، كه از اين طريق دل مؤمن و جانش آرام ميگيرد، و سكونت مييابد، و كمتر به اين سو و آن سو توجه مينمايد، و مؤدبانه در پيشگاه پروردگارش ميايستد، و همة آنچه را كه ميگويد انجام ميدهد، و به خاطر ميآورد، و از اول نمازش تا آخر آن بدان توجه دارد، و با اين كار وسوسهها و افكار بيارزش را از خود دور ميگرداند، و اين روح نماز، است و مقصود و هدف از نماز همين است. و اين چيزي است كه براي بنده نوشته ميشود. پس نمازي كه خشوع و فروتني و حضور قلب در آن نباشد چنانچه قابل قبول باشد و صاحبش بر آن پاداش يابد، پاداش آن به اندازهاي است كه قلب از آن تعقل كند و بفهمد.
وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ و كساني كه از گفتن سخن بيفايده و بيهوده روي ميگردانند چون به آن علاقه ندارند، و ميخواهند نفس خود را از آن پاك بدارند، و هر گاه بر گفتار و كردار بيهودهاي گذر كنند با كرامت و به بهترين وجه از كنار آن ميگذرند. و وقتي آنها از گفتار بيهوده روي گردان هستند از حرام نيز به طريق اولي روي ميگردانند، و هر گاه انسان بتواند زبانش را كنترل كند قطعاً ميتواند كارش را نيز كنترل نمايد ، و اختيارش در دست خودش خواهد بود، چنانكه پيغمبر (ص) به معاذ بن جبل آنگاه كه او را به چند چيز توصيه نمود، فرمود: آيا تو را به ملاك همة اينها خبر دهم؟ گفتم: «آري، اي پيامبر خدا!» پس پيامبر زبان خودش را گرفت و فرمود: «اين زبانت را كنترل كن». پس يكي از صفات پسنديدة مؤمنان اين است كه زبان خود را از گفتههاي بيهوده و سخنهاي حرام كنترل نمايند.
وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَعِلُونَ و كساني كه زكات همة اموالشان را ميپردازند و با پرداخت زكات، خودشان را از آلودگيهاي اخلاقي و كارهاي زشت كه نفس با ترك گفتن و پرهيز كردن از آن پاكيزه ميگردد پاكيززه مي نمايند. پس آنان عبادت پروردگار را به خوبي و نيكي و با فروتني در نماز انجام ميدهند و با پرداخت زكات با بندگان خدا نيكي ميكنند.
وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَفِظُونَ و كساني كه شرمگاههايشان را از ارتكاب زنا پاك ميدارند. و از كمال حفاظت شرمگاه اين است كه انسان از آنچه آدمي را به زنا فرا ميخواند مانند نگاه كردن و دست زدن و غيره پرهيز نمايد. پس آنها شرمگاههايشان را حفظ مي نمايند.إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ مگر از همسران يا كنيزان خود، كه با آنان همبستر شده و نزديكي ميكنند، و در اين رهگذر سزاوار ملامت و نكوهشي نيستند، چون خداوند همسران و كنيزان را برايشان حلال نموده است،
فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاء ذَلِكَ پس هر كس غير از همسر و كنيز را براي اشباغ غريزة جنسي خود بجويد فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ چنين افرادي از آنچه خداوند حلال نموده است تجاوز كرده و به سوي حرام رفته، و بر ارتكاب محارم الهي جرأت نمودهاند. اين آيه بر حرمت «متعه» دلالت مينمايد، چون زني كه با ازدواج موقت همسر قرار ميگيرد، همسر حقيقي نيست كه هدف نگاه داشتن و زندگي كردن با وي باشد، و كنيز هم نميباشد، و حرام بودن ازدواج با زني كه به قصد حلال كردن وي براي شوهر قبلياش انجام ميگيرد، به همين خاطر است. و أوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَنُهُمْ بر اين دلالت مي نمايد كه شرط حلال بودن كنيز اين است كه شش دانگ كنيز در ملكيت او باشد. پس اگر نيمي يا بعضي از كنيز در ملكيت او بود برايش حلال نيست، چون در ملكيت او قرار ندارد، بلكه اين كنيز در ملكيت او و كسي ديگر قرار دارد. پس همانطور كه جايز نيست يك زن آزاد دو تا شوهر داشته باشد، نيز جايز نيست با يك كنيز دو آقا و ارباب رابطة زناشويي مشترك داشته باشند.
وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ. و كساني كه امانتها و پيمانهايشان را رعايت ميكنند. يعني آن را حفاظت ميكنند و به آن پايبند هستند، و براي اجراي آن ميكوشند. اين شامل همةامانتها است؛ امانتهايي كه حق خداوند هستند، و امانتهايي كه حق بندگان خدا ميباشند. خداوند متعال فرموده است: انا عرضنا الامانه علي السموات و الارض و الجبال فابين أن يحملها و اشفقن منها و حملها الإنسن بدون شك ما امانت را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه نموديم، پس ابا ورزيدند و از آن هراسيدند، و انسان آن را به دوش گرفت.
پس همة چيزهايي كه خداوند بر بندهاش واجب نموده امانت است و بايد كاملاً آنها را انجام دهد و حفظ نمايد. همچنين امانتهايي كه انسانها بر دوش يكديگر ميگذارند؛ مانند مالهايي كه به امانت داده ميشود، و رازهايي كه بطور امانت با كسي در ميان نهاده ميشود، و امثال آن. پس بنده بايد هر دو امانت را ادا نمايد:همانا خداوند به شما فرمان ميهد كه امانتها را به اهل آن بسپاريد. همچنين شامل عهد و پيماني است كه به بندگان با يكديگر ميبندند و بنده بايد به آن وفادار باشد، كه عهدشكني حرام است.
وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ و كساني كه همواره و هميشه نمازهايشان را در اوقات معين و با شرايط و اركان آن انجام ميدهند. پس خداوند آنها را ستايش نمود كه در نماز فروتني مينمايند و بر آن مواظبت ميكنند، و اصولا نماز بدون اين دو حالت نماز محسوب نميشود. پس كسي كه هميشه نماز ميخواند اما بدون فروتني و حضور قلب، يا اينكه نمار را با فروتني و خشوع ميخواند اما بدون محافظت و مواظبت بر آن، چنين كساني قابل نكوهش و سرزنش ميباشند، و كارشان ناقص است.
أُوْلَئِكَ كساني كه داراي اين صفتها هستند، هُمُ الْوَارِثُونَ الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ وارثاناند كه بهشت برين ، و فردوس را كه بالاترين و بهترين جاي بهشت است به دست ميآورند، چون آنها داراي بالاترين صفات نيك و خير بودهاند. و بيا منظور از فردوس همة بهشت است، تا عموم مؤمنان با درجات و مراتب مختلفشان هر يك به اندازة خودش در آن داخل شوند. هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ آنان در آن جاودانهاند، از آن رنجيده و خسته نميشوند، و دلشان نميخواهد كه به جاي ديگر برده شوند، چون بهشت كاملترين و برترين نعمتهاي را در بر دارد، و هيچ چيزي در آن نيست كه صفا و زيبايي آن را مكدر نمايد.
آيهي 16-12:
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ و به راستي كه انسان را از گلي برداشته شده از تمام زمين آفريدهايم.
ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ سپس او را به صورت نطفهاي در قرارگاه استوار قرار داديم.
ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ سپس نطفه را به خوني بسته تبديل كرديم، و آنگاه خون بسته را به شكل قطعه گوشتي به اندازهي آنچه كه جويده ميشود در آورديم، و از اين تكه گوشت جويده شده استخوانهايي ساختيم، و بعد بر استخوانها گوشت پوشانيديم، و از آن پس او را [به] آفرينش ديگري آفريديم، پس بزرگ است خداوند بهترين آفرينندگان
ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذَلِكَ لَمَيِّتُونَ بعد از آن قطعاً شما خواهيد مرد.
ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ سپس شما در روز قيامت حتماً برانگيخته خواهيد شد.
خداوند در اين آيات مراحل آفرينش انسان را از ابتداي خلقتش تا جايي كه سرنوشتش به آن منتهي ميگردد بيان مينمايد، پس ابتدا از خلقت پدر بشريت آدم (ع) سخن گفت و اينكه او را از سلله من طينِ يعني از گلي آفريد كه از تمام زمين برداشته شده است. بنابراين فرزندانش همانند زمين برخي پاكيزه و خوب، و برخي بد هستند، و برخي نرم و برخي سخت ميباشند، و برخي در ميان اين دو قرار دارند. ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً سپس انسان را به صورت نطفه قرار داديم، نطفهاي كه از ميان سينة زن و كمر مرد بيرون ميآيد. سپس فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ در قرارگاهي استوار و محكم كه رحم مادر است قرار گيرد كه از فاسد شدن مصون ميماند.
ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً سپس نطفهاي را كه قبلاً در رحم قرار داده بوديم بعد از گذشت چهل روز به شكل خون بستهاي در آورديم. فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً سپس خون بسته را بعد از گذشت چهل روز به صورت قطعه گوشتي كوچك به اندازهي آنچه كه جويده ميشود در آورديم. فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَمًا سپس مضغه را تبديل به استخوان سختي نمودهايم و به ميزان نياز بدن گوشت را در لابلاي آن قرار داديم. فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا سپس گوشت را پوششي براي استخوانها قرار داديم، و اين در چهل روز سوم انجام ميشود. ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ و از آن پس او را به آفرينش ديگري آفريديم كه روح در آن دميده ميشود، پس آن موجود جامد و بيجان تبديل به موجود زنده ميگردد.
فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ پس والا و داراي خير فراوان است خداوند، كه بهترين آفريننده ميباشد خدايي كه هر چيزي را نيكو آفريده، و آفرينش انسان را از گل آغاز كرد؛ سپس نسل او را از چكيد، آبي پست مقرر نمود، آنگاه او را از اندامي درست برخوردار كرد، و از روح خود در وي دميد، و براي شما گوش و چشمان و دلها قرار داد، چه اندك سپاس ميگذاريد!
پس همة آفرينش او زيباست، و انسان بهترين و زيباترين آفريدههاي اوست، بلكه به طور مطلق از همة مخلوقات بهتر است، چنان كه خداوند متعال فرموده است:
به راستي كه انسان را در بهترين شكل و زيباترين سيما آفريدهايم.
ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذَلِكَ لَمَيِّتُونَ بعد از آفرينش و دميده شدن روح در بدن شما، در مرحلهاي ديگر خواهيد مرد.
ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ سپس شما در روز قيامت برانگيخته شده و طبق اعمال بد و نيكتان سزا و جزا خواهيد شد خداوند متعال ميفرمايد آيا انسان چنين ميپندارد كه رها ميشود؟ آيا او قبلاً نطفهاي نبود كه در رحم ريخته ميشود؟ سپس به خون بستهاي تبديل شد، سپس خداوند بعد از آن او را آفريده و مرتب نمود، و از آن دو نر و ماده را قرار داد. آيا اين [آفريننده و خالق] توانايي ندارد كه مردهها را زنده گرداند؟!!
آيهي 20-17:
وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ و به راستي بر فرازتان هفت آسمان آفريديم، و ما هرگز از آفرينش غافل نبودهايم.
وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء بِقَدَرٍ فَأَسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ و از آسمان آبي را به اندازه فرو فرستاديم، و آن را در زمين ماندگار نموديم، و بيگمان ما بر از ميان بردنش تواناييم.
فَأَنشَأْنَا لَكُم بِهِ جَنَّاتٍ مِّن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ لَّكُمْ فِيهَا فَوَاكِهُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ ما به وسيلة اين آب نخلستانها و تاكستانها را براي شما پديد آورديم، و شما در آنجا ميوههاي بسياري داريد، و از آن ميخوريد.
وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَيْنَاء تَنبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِّلْآكِلِينَ و همچنين با آن درختي پديدار كرديم كه در كوه طور سينا ميرويد [و] روغن و نان خورشي براي خورندگان بر ميآورد.
وقتي خداوند آفرينش انسان را بيان كرد، جايگاه وي و فراواني نعمتهايي را كه به او ارزاني داشته است بيان داشت و فرمود: وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ و بر فرازتان هفت آسمان قرار داديم. هفت آسمان كه هر يك برفراز ديگري است، و آسمان با ستارگان و خورشيد و ماه آراسته شده، و منافع و مصالح زيادي براي بندگان در آن نهفته است وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ و ما از آفرينش غافل نبودهايم، پس همانطور كه همة پديدهها را آفريدهايم ، علم و آگاهي ما نيز همة آنچه ر كه آفريدهايم احاطه نموده است. پس ما از هيچ مخلوقي غافل نيستيم و آن را فراموش نخواهمي كرد، و مخلوقي را نميآفرينيم كه آن را ضايع كرده و به فراموشي بسپاريم. و از آسمان غافل نيستيم كه بر زمين بيافتند و ذرهاي را در تاريكيها و ميان امواج درياها و در گوشههاي فلاتها فراموش نميكنيم. و هيچ جنبدهاي نيست مگر اينكه روزي او به عهدة خدا ميباشد، و محل زيست و محل دفن آن را ميداند.
در بسياري از جاها خداوند از آفرينش و آگاهي و علم خويش يكجا سخن گفته است. مانند اينكه ميفرمايد: الا يعلم من خلق و هو اللطيف الخبير آيا كسي كه آفريده است، نميداند، حال آنكه او باريك بين و آگاه است؟!
بلي وهو الخلق العليم آري! و او آفرينندة آگاه است، چون آفرينش مخلوقات از بزرگترين دلايل عقلي است كه بر علم و آگاهي آفريننده و فرزانگي او دلالت مينمايد.
وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء و از آسمان آبي را به اندازه فرو فرستاديم كه روزي شما و چهارپايانتان در آن است. آن را به اندازه فرو ميفرستد كه شما را كفايت كند، پس آن را چنان كم نازل نميكند كه ساكنان زمين تلف شوند، و بر اثر كبمود آن درختان و گياهان پژمرده گردند، بلكه به مقدار نياز آن را فرو ميفرستد. سپس آن را بند ميآرد، زيرا اگر هميشه ببارد زيانآور خواهد بود.
فَأسْكَنَّاهُ فِي الْأَرْضِ و آن را در زمين ماندگار نموديم. يعني آب را بر زمين فرو فرستاديم، پس آب در آن جاي گرفت و ماندگار شد، و به قدرت خداوند گياهان همگون از زمين بيرون ميآيند. و نيز آن را در بطن زمين آمادة شرب و بهرهبرداري مي كند؛ آب چنان به قعر زمين فرو نميرود كه قابل دسترسي نبوده و رسيدن به آن ممكن نباشد. وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ و بيگمان ما بر از ميان بردنش تواناييم، به اين صورت كه آن را از آسمان فرو نفرستيم، يا آن را فرو بفرستيم اما آب به عمق زمين فرو رود، به گونهاي كه دسترسي به آن ممكن نباشد، يا هدف از آن محقق نشود. و در اينجا خداوند بندگانش را آگاه نمود و تذكر ميدهد كه سپاس او را ر نعمتش به جاي آورند و فقدان آب را تصور كنند كه در آن حالت چه زياني متوجه انسانها ميشود! مانند اينكه خداوند متعال فرموده است: قل ارءيتم إن أصبح مآؤكم غورا فمن ياتيكم بماء معين بگو: «به من خبر دهيد، اگر آبتان فرو نشيند چه كسي برايتان آبي روان ميآورد؟».
فَأَنشَأْنَا لَكُم بِهِ جَنَّاتٍ مِّن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ و به وسيلة اين آب باغهايي از انگور و خرما آفريدهايم و پديد آوردهايم. خداوند متعال اين دو نوع درخت را به طور ويژه بيان كرد، با اينكه به وسيلة آب درختاني ديگر نيز پديد ميآيند، اما درخت خرما و انگور داراي فضيلت و منافعي هستند كه از ديگر درختان بالاترند، بنابراين به صورت عام نيز فرمود: لَّكُمْ فِيهَا براي شما در اين باغها فَوَاكِهُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ ميوههاي زيادي هست، و از آن ميخوريد، ميوههايي از قبيل انجير و ليمو و انار و سيب و غيره.
وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَيْنَاء و درختي كه در كوه طور سينا ميرويد، و آن درخت زيتون است. و به صورت ويژه بيان شده است، چون در جاي خاصي در سرزمين شام ميرويد، و منافعي دارد كه برخي از آن در فرمودة الهي بيان شده است: تَنبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِّلْآكِلِينَ داراي روغن است، كه بيشتر براي روشن كردن چراغها از آن استفاده ميشود، و نان خورشي براي خورندگان است و نيز منافعي ديگر دارد.
آيهي 22-21:
وَإِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهَا وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ و به راستي برايتان در چهارپايان عبرتي است، از آنچه در شكم آنهاست به شما مينوشانيم، و در آنها برايتان منافعي فراوان است، و از آن ميخوريد.
وَعَلَيْهَا وَعَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ و بر آنها و بر كشتيها حمل ميشويد.
يكي از نعمتهاي خداوند بر شما اين است كه چهارپاياني از قبيل شتر و گاو و گوسفند را برايتان مسخر نموده است، و در آنان عبرتي است براي آنان كه عبرت ميآموزند، و منافعي است براي آنها كه عبرت ميآموزند، و منافعي است براي آنها كه فايده ميگيرند. نُّسقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهَا از شكم آن چهارپايان شير به شما خالص و گوارا برايتان بيرون ميآوريم. وَلَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ كَثِيرَةٌ و در آن برايتان منافع فراوان است، كه از پشم و مو و كرك آن استفاده ميكنيد، و از پوست و موي آنها خانه ميسازيد كه در حضر و سفر، نقل و انتقال آن راحت و سبك است. وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ و از آن بهترين خوردنيها را از قبيل گوشت و چربي ميخوريد.
وَعَلَيْهَا وَعَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ و حيوانات خشكي به مثابة كشتي شما هستند، در اختيار شما قرار دارند و بارهاي سنگين خود را توسط آنها از سرزميني به سرزمين ديگر حمل نموده، و ميرسانيد، كه اگر حيوانات نبودند جز با سختي و دشواري نميتوانستيد آن را بدانجا برسانيد. و نيز در دريا كشتيها را قرار داده كه شما و كالاهايتان را حمل مينمايد.
پس خداوندي كه اين نعمتها را به شما بخشيده و انواع احسان و نيكي را در حق شما نمودة، و خير فراوان را به سوي شما سرازير كرده است، سزاوار است تا كمال سپاس و شكرش به جاي آورده شود و به طور كامل مورد ستايش قرار گيرد. شايستة است كه در پرستش او بكوشيد و نعمتهايش را در راستاي ارتكاب گناه و نافرماني به كار نبريد.
آيهي 30-23:
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ و به راستي نوح را به سوي قومش فرستاديم پس گفت:«اي قوم من! خداوند را بپرستيد، شما هيچ معبود حقيقي جز او نداريد. آيا [از عذاب خداوند و زوال نعمت او] نميترسيد؟!.»
فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُرِيدُ أَن يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَائِكَةً مَّا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ پس اشرافي از قومش كه كافر بودند، گفتند: «اين مرد جز انساني همچون شما نيست، ميخواهد بر شما برتري يابد، اگر خداوند ميخواست حتماً فرشتگاني ميفرستاد، ما چنين چيزي را از پدران پيشين خود نشنيدهايم».
إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِينٍ او جز شخصي نيست كه در خود جنوني دارد، پس تا مدتي در بارة او صبر كنيد.
قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ [نوح] گفت: «پروردگارا! چون مرا تكذيب ميكنند ياريام كن».
فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا فَإِذَا جَاء أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُكْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ پس به او وحي كرديم كه زير نظر و فرمان ما كشتي را بساز، پس هر گاه فرمان ما صادر شد و آب از تنور بر جوشيد، بلافاصله از همة حيوانات از هر نوعي جفتي [نر و ماده] را سوار كشتي كن خانوادهات را نيز سواركن، مگر كسي از آنان كه وعدة [حق] از پيش بر او مقرر شده است، و دربارة كساني كه ستم ورزيدهاند با من سخن مگو، بيگمان آنان غرق شدنياند.
فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَكَ عَلَى الْفُلْكِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ پس چون تو و همراهانت بر كشتي [سوار شديد] و استقرار يافتيد، بگو: «ستايش خداوندي را سزا است كه ما را از گروه ستمكاران رهايي بخشد»
وَقُل رَّبِّ أَنزِلْنِي مُنزَلًا مُّبَارَكًا وَأَنتَ خَيْرُ الْمُنزِلِينَ و بگو: پروردگارا! مرا در منزلي پرخير و بركت فرود آور، و تو بهترين فرود آورندگاني».
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ وَإِن كُنَّا لَمُبْتَلِينَ قطعاً در اين نشانههايي است، و به طور مسلم [ما بندگان خود را] آزمايش مينماييم.
خداوند متعال از رسالت بنده و پيامبرش نوح (ع) سخن به ميان ميآورد كه اولين پيامبري است كه خداوند به سوي اهل زمين فرستاده است. پس خداوند او را به سوي قومش فرستاد كه بتهايي را پرستش ميكردند، و آنها را به پرستش و عبادت خداوند يكتا دستور داد و فرمود: يَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ اي قوم من! عبادت را خالصانه براي خداوند انجام دهيد، چون تنها عبادت خالص مورد قبول خداوند ميباشد.
مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ شما معبود به حقي جز او نداريد. در اينجا خداوند معبودهاي ديگر را باطل قرار داده و الوهيت را براي خويش ثابت مينمايد، زيرا او آفريننده و روزي دهنده است، خدايي كه كمال مطلق از آن اوست و غير از او هر كس كه باشد بر سر خوان كريمانة او روزي ميخورد. أَفَلَا تَتَّقُونَ آيا از پرستش بتها باز نميآييد؟ بتهايي به شكل و سيماي مردمان صالح درست شده بودند و آنها به همراه خداوند آنان را عبادت ميكردند، پس نوح آشكارا و پنهاني و شب و روز به دعوت دادن آنها پرداخت و دعوتش را تا نهصد و پنجاه سال ادامه داد، اما اين كار جز به سركشي و نفرت قوم او نميافزود.
فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُرِيدُ أَن يَتَفَضَّلَ عَلَيْكُمْ اشراف و سران كافر قوم در قالب مخالفت با پيامبرشان نوح و بر حذر داشتن مردم از پيروي از او گفتند:اين مرد جز انساني همچون شما نيست، و هدفش از ادعاي نبوت و پيامبري اين است كه بر شما برتري يابد و از او پيروي كنيد، و گر نه او چه برتري بر شما دارد، حال آنكه از نوع شما و يك انسان است؟! و اين مخالفت همواره در ميان تكذيب كنندگان پيامبران وجود داشته است.
و خداوند بر زبان پيامبرانش جواب كاملي به اين اعتراض داده است، آنجا كه آنها به پيامبرانشان گفتند: شما جز انسانهايي همانند ما نيستيد، و ميخواهيد ما را از آنچه كه پدران و نياكانمان پرستش ميكردند باز داريد، پس اگر راست ميگوييد دليل آشكاري براي ما بياوريد. پيامبرانشان گفتند:« [درست است] ما جز انسانهايي مانند شما نيستيم، اما خداوند بر هر كس از بندگانش كه بخواهد منت ميگذارد».
پس آنها خبر دادند كه اين رسالت و نبوت، فضل و منت خداوند است، و شما نميتوانيد دايرة فضل و منت خداوند است، و شما نميتوانيد دايرة فضل او را تنگ كنيد و او را از رساندن فضلش به ما بازداريد. و در اينجا گفتند: وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَائِكَةً اگ رخداوند ميخواست فرشتهاي را فرو ميفرستاد و اين نيز با مشيت خدا تعارض دارد و باطل است، چون خداوند اگر ميخواست فرشتهاي را فرو ميفرستاد، اما خداوند فرزانه و مهربان است، و حكمت و رحمت او اقتضا مينمايد كه پيامبر از جنس و نوع انسانها باشد، و چون مردم توانايي گفتگو با فرشتگان را ندارند بايد فرستادة خدا از جنس مردم باشد، زيرا در غير اينصورت كار بر ايشان مشتبه ميشد.
و آنها ميگفتند:مَّا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ ما در ميان پدران و نياكان خود نشنيدهايم كه پيامبري فرستاده شود. آنها گفتند: نشنيدهايم كه در ميان پدران و پيشينيانمان پيامبري فرستاده شده باشد. و اين جاي تعجب ندارد، زيرا از گذشته آگاهي ندارند، پس آنها نبايد بيخبري و جهالت خويش را دليلي براي خود قرار بدهند. به فرض اينكه خداوند پيامبري را به ميان گذشتگان آنان نفرستاده باشد، دو حالت متصور است: يا آنها بر هدايت بودهاند، كه در اين صورت نيازي به فرستادن پيامبر نبوده است، و يا گمراه بودهاند، پس در اين صورت بايد خداوند را ستايش نمايند كه چنين نعمتي را به آنها اختصاص داده، نعمتي كه به پدرنشان نرسيده است. و نبايد عدم احسان به ديگران سبب شود تا به احساني كه خداوند به آنان ارزاني داشته است كفر ورزند.
إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ او جز مردي نيست كه به نوعي از ديوانگي و جنون مبتلا شده است. فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِينٍ پس چشم به راه و منتظرش باشيد تا مرگش فرا رسد. شبهاتي را كه ايراد كردند به منظور ابراز مخالفت با نبوت پيامبرانشان بود، كه بر شدت كفر و كينهتوزي آنها دلالت مينمايد. نيز بيانگر آن است كه آنها در نهايت جهالت و گمراهي قرار دارند و اين شبهات به هيچوجه صلاحيت و شايستگي آن را ندارند كه با آنها مخالفت كرد، چرا كه اين شبهات متناقض و با يكديگر مخالفند. پس آنها كه ميگويند: ما هذا بشر مثلكم يريد أن يتفصل عليكم ثابت كردند كه پيامبر عقل و انديشهاي دارد كه از اين طريق توطئه مينمايد تا بر آنها برتري يابد، و رياست كند، پس بايد از او پرهيز كرد، تا كسي فريب او را نخورد. و اين گفته با ادعاي قبلي آنان كه ميگفتند: إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ او فقط مردي است كه به نوعي از ديوانگي مبتلا ميباشد، مطابقت ندارد، و اين جز از فرد گمراه و وسوسهگري كه قضيه بر او مشتبه گرديده و هدفش آن است كه به هر طريقي حق را نپذيرد، و رسالت را انكار نمايد، سر نميزند؛ فردي كه نميداند چه ميگويد، و خداوند هر كس را كه با او و پيامبرانش دشمني ورزد خوار ميگرداند.
وقتي نوح ديد كه دعوت كردن وي آنها را سودي نميبخشد، جز اينكه بر فرار و رويگرداني آنها ميافزايد، قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ گفت: «پروردگارا! چون مرا تكذيب ميكنند ياريام كن».
نوح از پروردگارش عليه آنها، و براي هلاكتشان و در راستاي خشمگين شدن به خاطر خدا كمك خواست، چون آنها فرمان خداوند را پشت سر نهادند و پيامبرشان را تكذيب كردند. و نوح گفت پروردگارا! بر روي زمين هيچ كس از كافران باقي مگذار زيرا اگ رتو آنها را باقي بگذاري بندگانت را گمراه ميسازند، و جز بدكار و ناسپاس به بار نخواهند آورد. خداوند متعال فرمود و لقد نائنا نوح فلنعم المحيبون و همانا نوح ما را صدا زد، و چه بسيار اجابت كنندة خوبي هستم!
فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ و وقتي دعاي او را پذيرفتيم، فراهم نمودن وسيلة نجات را قبل از فرا رسيدن زمان استفادة از آن به وي وحي نموديم. أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا كه زير نظر ما و با رهنمود و فرمانمان كشتي را بساز، و تو زير نظر ما هستي؛ ما تو را ميبينيم و صدايت را ميشنويم فَإِذَا جَاء أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُپس هر گاه فرمان ما مبني بر فرستادن طوفاني كه با آن عذاب داده ميشوند در رسيد و آب از تنور برجوشيد. يعني زمين پر از آب شد، و چشمههايي از آن جوشيد، حتي محل آتشدانه كه معمولاً از آب دور است پر از آب شد، فَاسْلُكْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ [در چنين شرايطي] بلافاصله از حيوانات و از هر نوع نر و مادهاي سوار كشتي كن تا نسل ساير حيواناتي كه حكمت الهي اقتضا نموده در زمين باشند باقي بماند.
وَأَهْلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ و خانوادهات را سوار كن، مگر كسي از آنان كه وعدة حق از پيش بر او مقرر شده است، مانند فرزند نوح. وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا و در بارة كساني كه ستم ورزيدهاند با من سخن مگوي. يعني از من مخواه كه آنها را نجات دهم زيرا تقدير و قضاي الهي به طور قطع بر اين رفته است كه آنها غرق شوند.
فَإِذَا اسْتَوَيْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَكَ عَلَى الْفُلْكِ و هر گاه تو و همراهانت بر كشتي سوار شديد و بر آن استقرار يافتيد، و در ميان امواج حركت كرديد، خداوند را به خاطر اينكه شما را نجات بخشيده و سلامتي داده است ستايش كنيد. پس بگو: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ«ستايش خداوندي را سزاست كه ما را از گروه ستمگران رهايي بخشيد». در اينجا خداوندي به نوح و همراهانش آموخت كه اين جمله را به عنوان شكر و ستايش خداوند و به پاس اينكه آنها را از عمل و عذاب ستمكاران رهايي بخشيد، بگويند.
وَقُل رَّبِّ أَنزِلْنِي مُنزَلًا مُّبَارَكًا و بگو «پروردگار! مرا در جايگاه و منزلي خجسته فرود بياور وَأَنتَ خَيْرُ الْمُنزِلِينَ و تو بهترين فرود آوردندگاني» يعني ديگر هست و از خداوند بخواهيد تا آن را به شما بدهد، و آن اين است كه منزل و جايگاه شما را خجسته و با بركت نمايد. پس خداوند دعاي نوح را پذيرفت: قضي الامر و استوت علي الجودي و قيل بعدا القوم الظمين و كار تمام شد، «هلاكت باد براي گروه ستمگران. قيل ينوح اهبط بسلم منا و بركت عليك و عل يامم ممن معك گفته شد: «اي نوح! با سلامتي از جانب ما و بركتهايي كه برتو و بر مردماني كه همراه نو هستند، فرود بيا».
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ بدون شك در اين داستان نشانههايي است دال بر اين كه تنها خداوند معبود است، و نوح پيامبر راستگوي اوست، و قومش دروغ ميگويند، و اينكه خداوند نسبت به بندگانش مهربان است و انسانها را در صلب و كمر پدرشان نوح و در كشتي نگاه داشت، آنگاه كه تمام اهل زمين غرق شدند.
و كشتي نيز از آيات و نشانههاي خداوند است: و لقد تركنها ايه فهل من مدكر و آن را به عنوان نشانهاي به جاي گذاشتيم، آيا پند پذيرندهاي هست؟ بنابراين آيات را به صورت جمع ذكر نمود چون بر چندين نشانه و مطلب دلالت مينمايند. وَإِن كُنَّا لَمُبْتَلِينَ و به طور مسلم ما آزمايش مينماييم.
آيهي 41-31:
ثُمَّ أَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِينَ آنگاه پس از آنان مردماني ديگر پديد آورديم.
فَأَرْسَلْنَا فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ و پيامبري از خودشان به [ميان] آنان فرستاديم كه فقط خداوند را بپرستيد، زيرا جز او معبود به حقي نداريد. آيا نميپرهيزيد؟!
وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِلِقَاء الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ و اشرافيان قومش كه كفر ورزيدند و فرا رسيدن قيامت را قبول نداشتند، و به آنان در زندگاني دنيا آسايش داده بوديم، گفتند: «اين جز انساني همانند شما نيست، از آنچه ميخوريد، ميخورد، و از آنچه مينوشيد، مينوشد».
وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَرًا مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذًا لَّخَاسِرُونَ و اگر از انساني مانند خود پيروي كنيد آنگاه شما زيانكار خواهيد بود.
أَيَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذَا مِتُّمْ وَكُنتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّكُم مُّخْرَجُونَ آيا به شما وعده ميدهد كه چون بميريد و تبديل به خاك و استخوان گرديد شما [بار ديگر زنده ميگرديد، و] از گورها خارج گردانده ميشويد؟!
هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ آنچه به شما وعده داده ميشود دور دور است.
إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ جز زندگاني اين جهان ما [هيچ زندگي و حياتي] وجود ندارد[گروهي از ما] زنده ميشويم، و ما برانگيخته نخواهيم شد.
إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ و او جز مردي نيست كه بر خدا دروغ بسته است و ما به او ايمان نميآوريم.
قَالَ رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ گفت: «پروردگارا! ياريام كن به سبب اينكه مرا دروغگو انگاشتند».
قَالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ نَادِمِينَ فرمود: «پس از اندك زماني پشيمان ميشوند».
فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاء فَبُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ناگهان صداي بلند [و مرگبار، آنان را به سبب استقامتي كه در برابر حق داشتند] فرا گرفت و آنان را [مانند] خاشاكي كه بر آب افتاده است گردانيديم، پس نفرين بر گروه ستمكاران.
وقتي خداوند از نوح و قومش و اينكه آنها را هلاك كرد سخن به ميان آورد، فرمود: ثُمَّ أَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِينَ آنگاه پس از آنان مردماني ديگر پديد آورديم. ظاهراً اين نسل «ثمود» همان قوم صالح عليه السلام ميباشند، چون اين داستان مشابه و همانند داستان آنهاست. فَأَرْسَلْنَا فِيهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ پس پيغمبري از خودشان كه نسب و نژاد و صداقتش را ميشناختند به ميان آنها فرستاديم، چون وقتي كه پيامبر از خودشان باشد زودتر فرمان ميبرند و موجب گريز آنها نميشود. و آن پيامبر ملت خويش را به آنچه كه پيامبران ملتهاي خود را به سوي آن دعوت كردند دعوت داد، و چنين گفت: أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ خدا را بپرستيد، زيرا جز او معبود به حقي نداريد. پس همة پيامبران بر اين دعوت اتفاق نمودهاند و اين اولين چيزي بوده است كه امتهاي خود را به سوي آن دعوت كردهاند؛ اينكه فقط خدا را پرستش نماييد، و از عبادت غير او نهي نموده و خبر دادهاند كه پرسستش غر خدا باطل و پوچ است. بنابر اين فرمود: أَفَلَا تَتَّقُونَ آيا از پروردگارتان نميهراسيد تا از پرستش اين بتها پرهيز كنيد!
وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِلِقَاء الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا و سران و اشرافي كه كفر ورزيده و سر ستيز داشتند و قيامت و جزا را قبول نداشتند، و آنها را در زندگاني دنيا ناز و نعمت داده بوديم، به منظور مخالفت با پيامبرشان و تكذيب وي و بر حذر داشتن مردم از او، گفتند: ما هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ اين پيامبر انساني همچون شما ميباشد، كه يَأْكُلُ مِمَّا تَأْكُلُونَ مِنْهُ وَيَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ از چيزهايي ميخورد كه شما ميخوريد و از همان چيزهايي مينوشد كه شما مينوشيد. پس چه برتري و فضيلتي بر شما دارد؟ رسول ميبايست فرشتهي باشد كه غذا نخورد و آب ننوشد.
وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَرًا مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذًا لَّخَاسِرُونَ و اگر از پيامبر پيروي كنيد و او را رئيس خود قرار دهيد، حال آنكه او همانند شما انسان است، بيگمان عقلهايتان را از دست دادهايد، و از كارتان پشيمان خواهيد شد. عجب است! زيرا در حقيقت زيامندي و پشيماني بهرة كساني است كه از او پيروي نكرده و فرمانش نبردند. و ناداني و بيخردي بزرگ از كسي سرزده كه از اطاعت انساني كه خداوند وي را برگزيده و او را با رسالت خود برتري داده امتناع ورزيده و به پرستش درخت و سنگ گرفتار شده است. اين همانند گفتة ايشان است كه گفتند آيا از انساني از خودمان پيروي كنيم؟! همانا ما آنگاه در گمراهي و ديوانگي خواهيم بود. آيا از ميان همهي ما وحي بر او فرو فرستاده شده است؟ خير، بلكه او دروغگويي خودپسند است. پس وقتي رسالت پيامبر را انكار كردند و نپذيرفتند، آنچه را كه پيامبر ميگفت مبني بر اينكه پس از مرگ زنده ميشوند و طبق اعمالشان مورد مجازات قرار ميگيرند را نيز انكار كردند و نپذيرفتند، آنچه را كه پيامبر ميگفت مبني بر اينكه پس از مرگ زنده ميشوند و طبق اعمالشان مورد مجازات قرار ميگيرند را نيز انكار نموده و نپذيرفتند. پس گفتند. أَيَعِدُكُمْ أَنَّكُمْ إِذَا مِتُّمْ وَكُنتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّكُم مُّخْرَجُونَ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ آيا به شما وعده ميدهد كه چون بميردو تبديل به خاك و استخوان گرديد شما بار ديگر زنده ميشويد و از گورها بدر آورده شده و برانگيخته ميگرديد؟! زنده شدن پس از مرگ بعد از اينكه تكه تكه شده و تبديل به خاك و استخوان گشتيد بسيار بعيد، و دور از عقل است. دايرة ديد آنها بسيار كوتاه بود، و اين امر را غيرممكن ميديدند، و قدرت آفريننده را با قدرت و توانايي خود مقايسه ميكردند. و پاك و منزه است خداوند از اينكه توانايي خداوند را بر زنده كردن مردگان انكار كردند، خداوند را ناتوان ميشمردند، و آفرينش نخستين خود را فراموش كرده و از ياد برده بودند، خداوندي كه آنها را از نيستي به هستي آورده است، زندهكردن دوبارة آنها بعد از آن كه خشكيدند و از بين رفتند، براي او آسانتر است. هر دو كار براي خداوند آسان است. پس آنها چرا آفرينش نخستين خود را انكار نميكنند و امور محسوس را بزرگ و غيرممكن دانسته و ميگويند: ما همواره موجود بودهايم. اين را ميگويند تا بهتر بتوانند رستاخيز را انكار نمايند، و در مورد وجود خداوند آفريننده به مجادله بپردازند.
و دليلي ديگر نيز بر زنده شدن وجود دارد و آن اين است كه خداوند زمين را پس از پژمرده شدن و خشك شدنش سبز و خرم و زنده و شاداب ميگرداند مردگان را نيز زنده مينمايد و او بر هر كاري تواناست. و دليلي ديگر نيز بر زنده شدن وجود دارد و آن پاسخي است كه به منكران رستاخيز در اين آيه فرموده است: بلكه از اينكه بيم دهندهاي از خود آنان به نزدشان آمد تعجب كردند. پس كافران گفتند: آيا وقتي مرديم و تبديل به خاك شديم دوباره زنده ميشويم؟ اين بازگشتي بعيد است» پس خداوند در پاسخ آنها فرمود:وقتي آنها خشك شده و از بين رفتند آنچه را زمين از آنها ميكاهد، ميدانيم. و نزد ما كتابي است كه همه چيز را ثبت و ضبط مينمايد. إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا زندگاني و حياتي جز زندگاني اين جهان وجود ندارد، برخي از مردم ميميرند، و برخي زندگي ميكنند، وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ و ما برانگيخته نخواهيم شد. او جز مردي نيست كه دچار جنون و ديوانگي شده است، بنابراين سخناني از قبيل يگانه بودن خداوند، و جهان آخرت و زندگي پس از مرگ را به زبان ميآورد. فتر بصوا به حتي حين پس تا مدتي عقوبت قتل و غيره را از او برداريد، تا احترامي براي او باشد، و چون ديوانه است و به سبب آنچه كه ميگويد مؤاخذه نميشود. يعني- طبق ادعاي باطل آنها- جاي مجادلهاي با او نيست و با در رابطه با صحت و سقم آنچه ميگويد مجادله نكنيد. آنها ادعا ميكردند كه سخنان او باطل و پوچ است،و فقط اين مانده بود كه آيا او را سزا بدهند يا نه؟ نبابراين به خيال خودشان عقلهايشان چنين اقتضا كرد كه او را سزا ندهند، با اينكه مستحق سزا ميباشد. آيا كفر و عنادي بالاتر از اين هست؟!
بنابراين وقتي كه كفرشان شدت گرفت و بيم دادن در مورد آنها مفيد واقع نشد، پيامبرشان آنان را نفرين نمود و گفت رَبِّ انصُرْنِي بِمَا كَذَّبُونِ اي پروردگارم! به سبب آنكه مرا دروغگو انگاشتند آنان را نابود كن و خوارشان بگردان، و در همين دنيا ياريام كن. پس خداوند دعايش را اجابت كرد و فرمود: عَمَّا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ بالحق به زودي پشيمان ميشوند، پس به سبب استقامتي كه در برابر حق داشتند ناگهان صداي بلند و مرگبار آنان را فرا گرفت، و اين ستمي از جانب خدا بر آنان نبود، بلكه از روي عدالت به عذاب گرفتار شدند، و چون ستم كرده بودند صداي بلند و مرگبار آنها را فرا گرفت و همهرا نابود كرد. فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاء ما ايشان را همچون خس و خاشاكي نموديم كه روي سيلاب در گوشههاي رودخانه پرت شده است. و در آيهديگر ميفرمايد: ما بر آنان فرياد [مرگباري] فرستاديم پس همانند گياه خشكيدة [كومهها] ريز و خرد شدند. فَبُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ پس همراه با عذاب، دوري از رحمت خدا و نفرين و نكوهش جهانيان بدرقة راه آنان است. فما بكت عليهم السماء و الارض و ما كانوا منظرين پس آسمان و زمين بر آنان گريه نكردند و مهلت داده نشدند. اين تعبير، كنايه از آن است كه نابودي آنها مورد توجه نبوده، همچنانكه وجودشان نيز مورد عنايت و توجه نبوده است. استهزا و تمسخري است به آنان، چرا كه آنها مانند كسي نبودند كه فقدانش امر مهم و بزرگي شمرده شده و در بارهي او چنين گفته ميشود: «آسمان و زمين بر فقدان او گريختند». و از همين قبيل است آنچه كه روايت شده است: «به درستي كه هر گاه مؤمن فوت كرد جايگاه نماز و محل عبادت و جايي كه عملش بدانجا بلند گردانده ميشود و جايي كه روزياش از آنجا نازل ميشود، و رد پايش در زمين، برايش گريه ميكنند». و ماكانوا و هنگامي كه زمان هلاكتشان فرا رسيد، نبودند از منظرين مهلت داده شدگان يعني به آنان تا وقتي ديگر مهلت داده نشد، بلكه عذاب آنان را در همين دنيا فراهم ساخت. خلاصة مطلب اينكه وقتي آنها به عذاب گرفتار شدند اهل آسمان و زمين برايشان غمگين نشدند،چون ارزشي نداشتند و در حالي مردن كه كافر بودند، و فرصت توبه كردن نداشتند و به آنها مهلت داده نشد تا كوتاهي خود را جبران نمايند، زيرا حقير و بيارزش بودند.
آيهي 44-42:
ثُمَّ أَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قُرُونًا آخَرِينَ آنگاه بعد از ايشان نسلهايي ديگر پديد آورديم.
مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ هيچ امتي از اجلش پيشي نميگيرد، و باز پس نميماند.
ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا كُلَّ مَا جَاء أُمَّةً رَّسُولُهَا كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضًا وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ فَبُعْدًا لِّقَوْمٍ لَّا يُؤْمِنُونَ سپس پيامبراني خود را يكي پس از ديگري روانه كرديم، هر گاه پيامبري به نزد امتش ميآمد، او را تكذيب ميكردند، ما هم [ملتهاي سركش را نابود و] يكي را پس از ديگري روانة [ديار نيستي] كرديم، و آنان را افسانه ساختيم. آري! نفرين بر گروهي كه ايمان نميآورند.
بعد از تكذيب كنندگان مخالف نسلهايي ديگر پديد آورديم. هر ملتي وقت و زماني مشخص دارد كه از آن پيش و پس نميشود، و پشت سرهم به سوي آنها پيامبراني فرستاديم تا ايمان بياورند و به سوي خدا باز گردند.
پس كفرورزيدن و تكذيب كردن پيامبران هموار شيوة ملتهاي مجرم و سركش و كافر بوده است، هر گاه پيامبري به نزد امت خويش ميآمد او را تكذيب ميكردند و دروغگو ميناميدند، با اينكه هر پيامبري همراه با نشانهها و معجزاتي انسان بايد ايمان بياورد، بلكه دعوت پيامبر و شريعت و آيين او بر حقيقت آنچه آورده است دلالت مينمايد.
فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضًا پس ما هم اين ملتهاي سركش را نابود و يكي را به دنبال ديگري روانة ديار نيستي نموديم، و هيچ چيزي از آنان باقي نماند، و خانههايشان خالي و ويران شد، وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ و ايشان را زبانزد مجالس و ماية عبرت ديگران نموديم. و كساني كه پس از آنان آمدند در مورد آن سخن ميگفتند. و پندي براي پرهيزگاران و درسي عبرتي براي تكذيب كنندگان گشتند، و با عذاب خدا رسوا شدند.
فَبُعْدًا لِّقَوْمٍ لَّا يُؤْمِنُونَ پس نابود باد گروهي كه ايمان نميآورند. راستي اينها چقدر بدبخت و چقدر زيانكارند!! در اينجا سخن يكي از علما را به ياد ميآورم كه اكنون اسمش را به خاطر ندارم. ايشان ميفرمودند: پس از موسي و نزول تورات خداون عذاب را از ملتها رفع نمود، يعني عذابي كه آنها را ريشه كن نمايد مرتفع كرد، و جهاد با تكذيب كنندگان مخالفت را مشروع نمود. من نميدانستم كه اين عالم سخن را از چه منبعي گرفته بود. اما وقتي در اين آيهها و آياتي كه در سورة قصص هستند تأمل نمودم، دليل سخن او را فهميدم. در اين آيات خداوند از امتهايي كه پي در پي هلاك و نابود شدهاند سخن گفته، سپس خبر داده است كه پس از آنها موسي را فرستاده و تورات را بر او نازل كرده است كه موجب هدايت مردم ميباشد. و اما اينكه فرعون را هلاك نموده اعتراضي بر اين مطلب وارد نميشود، زيرا فرعون را پيش از نزول تورات هلاك كرده است. و اما آيههايي كه در سوره قصص هستند بسيار صريح ميباشند، و وقتي كه در لابلاي آنها هلاك شدن و نابودي فرعون را بيان ميكند، ميفرمايد: و لقد اتينا موسي الكتب من بعد ما اهلكنا القرون الاولي بصائر للناس و هدي و رحمه لعلهم يتذكرون پس از آنكه امتهاي پيشين را هلاك نموديم كتاب را به موسي داديم كه موجب هدايت و رحمتي براي مردم بود، تا شايد پند پذيرند. پس اين آيه به صراحت ميگويد كه خداوند بعد از هلاك كردن ملتهاي متجاوز و سركش به موسي كتاب داد، و خبر داد كه تورات رهنمود و هدايت و رحمتي براي مردم است. و از همين مقوله است آنچه كه خداوند در سورة يونس بيان مينمايد: ثم بعثنا من بعده آنگاه بعد از نوح رسلاً الي قومهم فجاء و هم بالبينت فما كانوا ليؤمنوا بما كذبوا به من قبل كذلك تطبع علي قلوب المعتدين ثم بعثنا من بعدهم موسي و هارون پيامبراني را به سوي قومشان فرستاديم كه با نشانههاي روشننزد آنان آمدند، اما آنها به آنچه كه پيشتر تكذيب كرده بودند ايمان نياوردند، اينگونه بر دلهاي متجاوزان مهر ميزنيم، آنگاه پس از آنها موسي و هارون را فرستاديم والله أعلم.
آيهي 49-45
ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ سپس موسي و برادرش هارون را همراه با نشانههاي خود، و دليلي آشكار فرستاديم.
إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا عَالِينَ به سوي فرعون و اشراف [قوم] او، ولي آنان تكبر ورزيدند، و گروهي برتري جو بودند.
فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ پس گفتند: «آيا به دو انساني همچون خودمان ايمان آوريم، حال آنكه قوم آنها خدمتگذار ما هستند؟!
فَكَذَّبُوهُمَا فَكَانُوا مِنَ الْمُهْلَكِينَ پس آن دو [موسي و هارون] را تكذيب كردند و در نتيجه هلاك و نابود شدند.
وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ و به موسي كتاب داديم تا شايد راهياب گردند.
سپس موسي بن عمران كليم و برادرش هارون را_ آنگاه كه موسي از خداوند خواست هارون را در كارش شريك وينمايد، و خداوند خواستة او را پذيرفت- همان با آياتي كه بر راستگويي آنان و صحت آنچه آورده بودند دلالت مينمود، و همراه با دليلي آشكار فرستاديم؛ دليلي قوي كه به خاطر قوتش بر دلها چيره ميشود و مؤمنان از آن فرمان ميبرند، و حجت آشكار را بر مخالفان اقامه ميكند. همچنانكه در جايي ديگر فرموده است: وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى تسع ايت بينت و به موسي نه نشانه آشكار داديم. بنابراين سركردة مخالفان، حق را شناخت اما مخالفت كرد، از بين اسرائيل بپرسيد آنگاه كه موسي با نشانههاي روشن به نزد آنان آمد، پس فرعون به او گفت:اي موسي! گمان ميبرم تو را جادو كردهاند. موسي گفت: «تو ميداني كه اين نشانهها را جز پروردگار آسمانها و زمين براي راهنمايي نازل نكرده است، و من تو را اي فرعون! هلاك شده ميدانم». و خداوند متعال فرمود: و جحدوا بها و استيقنتها أنفسهم ظلما و علوا و آنان نشانهها را از روي ستمگري و برتريجويي انكار كردند، حال آنكه به حقانيت آن يقين داشتند. و در اينجا فرمود: ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ سپس موسي و برادرش هارون را با نشانههاي خودمان و [همراه با] دليلي آشكار به سوي فرعون و اشراف قومش از قبيل هامان و ديگر سران آنها فرستاديم . فَاسْتَكْبَرُوا اما انان نياوردند و از روي تكبر خدا را انكار كردند، و خود را از آنها برتر دانستند. وَكَانُوا قَوْمًا عَالِينَ و آنها قومي برتريجو و خود بزرگ بين بودند. يعني برتريجويي و سلطهطلبي و تباهي و فساد در زمين تبديل به صفت و نشانة آنها شده بود. بنابراين تكبر ورزيدند و از آنها بيش از اين انتظار نميرفت. فَقَالُوا و از روي تكبر و سركشي و بر حذر داشتن كم خردان و فريب دادن آنها گفتند أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنَا آيا به دو انسان همانند خودمان ايمان آوريم؟سخني را گفتند كه پيش از آنها ديگر نادانان آن را گفته بودند، پس دلهايشان در كفر همانند يكديگر ميباشد و گفته و كارهايشان همگون است. آنان رسالت الهي را كه بر آن دو برادر ارزاني نموده بود انكار كردند وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ در حالي كه قوم آنان يعني بنياسراييل خدمتگزار ما هستند و با انجام كارهاي سخت و طاقتفرسا زير دست ما ميباشند، چنانكه خداوند متعال فرموده است: و به ياد آوريد آنگاه كه شما را از فرعونيان نجات داديم كه بدترين عذاب را به شما ميچشاندند، پسرانتان را سر ميبريدند و زنهايتان را براي خدمت زنده ميگذاشتند و در اين آزمايش و عذابي بزرگ از جانب پروردگارتان بود. پس فرعونيان گفتند: چگونه ما پيرو ميشده است؟! و چگونه اينها رئيس و رهبر ما باشند؟!
و گفته قوم نوح مانند گفتة آنهاست: «انومن لكو اتبعكالارذلون آيا به تو ايمان بياورم در حالي كه انسانهاي حقير و طبقة پايين از تو پيروي كردهاند؟! و مانرنك اتبعك الا الذين هم اراذلنا بادي الراي و جز كساني كه آنها فرومايگان و بيخردان ما هستند كسي از تو پيروي نكرده است. معلوم است كه چنين سخن پوچي دليلي براي رد كردن حق نميباشد، و چنين سختي عين لجاجت و مخالفت كور كورانه است.
بنابر اين فرمود: فَكَذَّبُوهُمَا فَكَانُوا مِنَ الْمُهْلَكِينَ فرعونيان، موسي و هارون را تكذيب كردند، و در نتيجه در دريا غرق و نابود شدند، در حاليكه بنياسرائيل را به همراه موسي نجات داد، و موسي توانست دستور خدا را در ميان آنها اجرا نمايد، و شعاير الهي را اظهار كند، خداوند به او وعده داد كه تورات را در مدت چهل شب نازل نمايد، پس موسي به ميعادگاه پروردگارش رفت. خداوند متعال ميفرمايد: و كتبنا له في الالواح من كل شي موعظه و تفصيلا لك شيء و در الواح، در مورد هر چيزي پندي براي او نوشتيم و هر چيزي را به شيوههاي گوناگون بيان داشتيم. بنابراين در اينجا فرمود: لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ تا شايد راهياب گردند. يعني با شناخت جزئيات امر و نهي، و ثواب و عقاب هدايت شوند، و پروردگارشان را با نانها و صفتهايش بشناسند.
آيهي 50:
وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ آيَةً وَآوَيْنَاهُمَا إِلَى رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِين ٍو پس مريم و مادرش را نشانهاي گردانيديم، و آن دو را در تپهاي استوار و برخوردار از آب روان جاي داديم.
يعني بر عيسي پسر مريم منت نهاديم و او و مادرش رانشانة شگفانگيز خداوند قرار داديم، و چرا كه مادرش وي را بدون پدر به دنيا آورد، و عيسي در گهواره سخن گفت و خداوند معجزات و نشانههايي را به دست او نمايان نمود. وَآوَيْنَاهُمَا إِلَى رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِين و آن دو را به هنگام وضع حمل- در تپهاي استوار و برخوردار از آب روان جاي داديم. يعني در پايين محلي كه آنها در آن به سر ميبردند آبي روان و جاري قرار داشت، زيرا خداوند متعال ميفرمايد قد جعل ربك تحتك سريا خداوند در پايين شما چشمهاي قرار داده است. زيرا محل استقرار آنان مرتفع بود. و هزي اليك بجذع النخله تسقط عليك رطبا جنيا فكلي و اشربي و قري عينا و تنة درخت خرما را بجنبان و تكان بده تا خرماي نورس و دست چين بر تو فرو بارد. پس [از اين خرماي شيرين] بخور و [از آن آب گورا] بياشام، و چشمت را روشن بدارو
آيهي 56-51:
يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّي بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ اي پيامبران! از خوراكيهاي پاكيزه و حلال بخوريد، و كارهاي شايسته بكنيد، بيگمان من از آنچه انجام ميدهيد آگاهم.
وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاتَّقُونِ و همانا اين است امت شما كه امتي يگانه است، و من پروردگار شما هستم، پس تنها از من بهراسيد.
فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ زُبُرًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ [اما مردمان] كار و بار خود را به پراكندگي كشاندند، و هر گروهي به آنچه نزد آنها است شادمان هستند.
فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِينٍ پس بگذارتا مدت زماني در غرقاب [جهالت و گمراهي] خود بسر ببرند.
أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِينَ آيا ميپندارند با مال و فرزنداني كه به آنان مدد ميرسانيم،
نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ بَل لَّا يَشْعُرُونَ شتابان نيكيها و خوبيها را نصيبشان ميكنيم؟ [چنين نيست] بلكه نميدانند.
در اينجا خداوند پيامبرانش را فرمان ميدهد. تا از پاكيزهها بخورند، و آن روزي پاكيزه و حلال ميباشد. و آنها را دستور ميدهد تا با انجام كارهاي شايسته كه قلب و جسم با انجام آن سامان مييابد و دنيا و آخرت آدمي نيكو ميشود، شكر و سپاس خداوند را به جاي آورند. و آنها را خبر ميدهد كه خداوند به آنچه انجام ميدهند آگاه است، پس هر كاري كه بكنند به درستي كه خداوند آن را ميداند و به طور كامل و به بهترين صورت پاداش مييابند.
و اين دلالت مينمايد كه پيامبران همه بر حلال بودن خوراكيهاي پاكيزه، و بر حرام بودن پليديها و خوردنيهاي ناپاك اتفاق دارند، و آنها بر انجام هر عمل صالحي اتفاق دارند گر چه برخي از چيزهايي كه به انجام آن امر شدهاند متفاوت است، و حكم شريعتها در مورد آن مختلف است، اما همه عمل صالح هستند ولي تفاوت شرايط زماني، و مكاني، اين اختلاف جزئي را پيش آورده است.
بنابراين كارهاي شايستهاي كه در همة زمانها شايسته و صالحاند همة پيامبران و همة شريعتها بر آن متفق ميباشند، مانند دستور به يگانه دانستن خداوند، و انجام عبادت فقط براي خداوند و محبت خدا و ترس از او، و اميد داشتن به او، و نيكوكاري و راستگويي و وفاي به عهد وبرقرار داشتن پيوند خويشاوندي، و نيكي كردن با پدر و مادر، و نيكي كردن با ضعيفان و بينوايان و يتيمان و مهرباني و نيكوكاري با مردم و امثال آن، بنابراين اهل علم و كتابهاي گذشته و اهل عقل، از آنچه محمد به آن دستور ميداد و از آنچه نهي ميكرد بر نبوت و پيامبري او استدلال ميكردند، چنانكه «هرقل» پادشاه روم و ديگران چنين كردند. پس رسول خدا به آنچه پيامبران گذشته به آن دستور دادند فرمان داد، و از آنچه پيامبران پيشين نهي كردند نهي نمود. و اين دلالت مينمايد كه او پيامبر است. به خلاف كسي كه ادعاي دروغين دارد، چنين كسي به بدي و شر دستور ميدهد و از خوبي باز ميدارد.
بنابراين خداوند به پيامبران فرمود: وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً اي پيامبر! جماعت فَاتَّقُونِ پس با بجا آوردن فرمانهاي من و پرهيز از آنچه از آن نهي نمودهام از من بهراسيد. و خداوند مؤمنان را به آنچه كه پيامبران بدان دستور داده است دستور ميدهد، چون مؤمنان به آنان اقتدا ميكنند و به دنبال آنها حركت مينمايند. پس فرمود« اي مومنان! از روزيهاي پاكيزهاي كه به شما دادهايم، بخوريد، و شكر خداوند را به جاي آوريد، اگر شما تنها او را ميپرستيد. پس بر همة كساني كه خود را به پيامبر منسوب مينمايند لازم است اين فرمان را به جاي آورند، و به آن عمل نمايند، اما ستمگران منكر جز سركشي چيزي را نميپذيرند. بنابراين فرمود: فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ زُبُرًا كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ و كساني كه خود را به پيروي از پيامبر منسوب ميكردند كار و بار دين خود را به پراكندگي كشاندند. و هر گروهي به راهي رفتند، و هر گروهي به دانش و ديني كه داشتند شادمان شده و گمان بردند كه آنها برحقاند، و ديگران بر باطل، حال اينكه كسي از آنها برحق است كه بر راه پيامبران باشد. يعين روزي حلال بخورد و عمل صالح انجام دهد، و غير از اينها بر باطلاند.
فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ پس آنان را بگذار تا مدت زماني در بحبوحة جهالت و ادعاهاي باطلشان بمانند. حَتَّى حِينٍ تا زماني كه عذاب بر آنها فرود بيايد، زيرا پند و موعظه و ترساندن در مورد آنان مفيد واقع نميشود، و چگونه اين چيزها در مورد كسي مفيد واقع ميشودكه گما ميبرد بر حق است و در اين خيال است كه ديگران را نيز به آنچه خودش بر آن است فرا بخواند؟
أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِينَ نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ آيا گمان ميبرند اموال و فرزندان فراواني كه به آنها دادهايم دليلي بر آن است كه آنان اهل خير و سعادت و خوشبختي هستند، و خوبي دنيا و آخرت از آن آنهاست؟ آنها چنين فكر ميكنند اما در حقيقت چنين نيست. بَل لَّا يَشْعُرُونَ بلكه نميدانند كه ما آنان را مهلت ميدهيم و كمكشان ميكنيم تا بيشتر گناه كنند و عذابشان در آخرت كامل و فراوان شود، و تا به آنچه داده شدهاند شادمان شوند و ديگران به آن رشك برند. پس زماني كه به آنچه داده شدهاند شاد شدند ناگاه آنان را به عذاب گرفتار ميكنيم.
آيهي 62-57:
إِنَّ الَّذِينَ هُم مِّنْ خَشْيَةِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ بيگمان آنان كه از خوف خدا هراسانند.
وَالَّذِينَ هُم بِآيَاتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ و كساني كه با آيات پروردگارشان ايمان ميآورند.
وَالَّذِينَ هُم بِرَبِّهِمْ لَا يُشْرِكُونَ و كساني كه آنان به پروردگارشان كفر نميورزند.
وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوا وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ و كساني كه آنچه را بايد [در راه خدا] بدهند، ميدهند، در حالي كه دلهايشان ترسان و هراسان است از اينكه به سوي پروردگارشان باز خواهند گشت.
أُوْلَئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ چنين كساني براي انجام خوبيها ميشتابند و در انجام آن پيشتازند.
وَلَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَلَدَيْنَا كِتَابٌ يَنطِقُ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ و هيچ كس را مگر به اندازة توانش تكليف نميكنيم و نزد ما كتابي است كه به حق سخن ميگويد، و هيچ ظلم و ستمي بديشان نميشود.
وقتي خداوند از كساني كه سخن به ميان آورد كه هم گناه كرده و هم احساس ايمني ميكنند و گمان ميبرند نعماتي كه خداوند در دنيا به آنها ارزاني داده است دليلي بر خوبي و برتري آنهاست، از كساني ياد كرد كه هم نيكوكاري مينمايند و هم از پروردگارشان ميترسند. پس فرمود: إنََّ الَّذِينَ هُم مِّنْ خَشْيَةِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ بيگمان آنان كه از خوف خدا هراسانند. يعني دلهايشان از ترس پروردگارشان هراسان بوده و ميترسند كه خداوند با آنها طبق عدالت خويش رفتار نمايد، و آنگاه هيچ نيكي برايشان باقي نماند، و نسبت به خويش بدبين هستند كه مبادا نتوانسته باشند حق خداوند را ادا نموده باشند. و ميترسند كه مبادا ايمانشان از بين برود، و چون پروردگارشان را ميشناشند و ميدانند كه تا چه حد او سزاوار بزرگداشت ميباشد از او ميهراسند و خوف و ترس آنها باعث ميشود تا از گناهان دست بردارند و در انجام واجبات كوتاهي نورزند.
وَالَّذِينَ هُم بِآيَاتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ و كساني كه به آيات پروردگارشان ايمان ميآورند. يعني هر گاه آيات خداوند بر آنها خوانده شود ايمانشان افزوده ميشود. و نيز در آيات قرآني ميانديشند و در آن تدبير مينمايند، پس مفاهيم قرآن و شكوه و انجام آن برايشان روشن ميگردد، و آنچه قرآن به آن فرا ميخواند از قبيل شناخت خدا و ترس از او و اميد داشتن به او برايشان معلوم ميگردد، در نتيجه به درجاتي از ايمان ميرسند كه نميتوانند به زبان آن را تعبير نمايند. و نيز در آيات آفاق تدبر مينمايند و ميانديشند، چنانكه فرموده است: بيگمان در آفريشن آسمانها و زمين و در گردش شب و روز براي خردمندان نشانهها است.
وَالَّذِينَ هُم بِرَبِّهِمْ لَا يُشْرِكُونَ و كساني كه براي پروردگار خود انباز و شريك قرار نميدهند. يعني نه مرتكب شرك جلي و آشكار ميشوند مانند به خدايي گرفتن غير الله كه آن را به فرياد بخوانند، و به آن اميد داشته باشند، و نه مرتكب شرك خفي ميشوند از قبيل ريا و امثال آن. آنها گفتهها و كارها و ساير حالاتشان را مخلصانه براي خدا انجام ميدهند.
وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا آتَوا و كساني كه [از طرف خود] عطا ميكنند [و ميبخشند] آنچه را كه به دادن آن دستور داده شدهاند، و هر آنچه را كه در توان دارند از قبيل نماز و زكات و حج و صدقه و غيره انجام ميدهند.
وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ با وجود اين دلهايشان ترسان و هراسان است، أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ و از اين كه اعماشان پيش خدا ميرود و در پيشگاه او ميايستند، ميترسند كه مبادا اعمالشان آنها را از عذاب خدا نجات ندهد، چون آنها پروردگارشان را ميشناسند و ميدانند او سزاوار انواع عبادتهاست.
أُوْلَئِكَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ چنين كساني در انجام كارهاي خوب با يكديگر مسابقه ميدهند و هدفشان اين است كارهايي انجام دهند كه آنان را به خدا نزديك نمايد. و به اموري مشغول ميشوند كه آنها را از عذاب خداوند نجات دهد، پس هر گاه چيز خوبي را بشنوند و يا فرصت انجام آن برايشان مهيا شود فرصت را غنيمت شمرده وشتابان آن را انجام ميدهند. آنها به اوليا و برگزيدگان خدا كه در اطرافشان هستند نگاه كرده و ميبينند كه در انجام هر كار خوبي ميشتابند، و در نزديك شدن به پروردگارشان با يكديگر به رقابت ميپردازند. اينان نيز با آنها به رقابت ميپردازند. و از آنجا كه هر مسابقه دهندهاي گاهي به خاطر تلاش و آمادگياش پيشي ميگيرد، و گاهي به سبب كوتاهياش باز ميماند، خداوند متعال خبر داده است كه اينها همواره از نوع سابقين و پيشتازان هستند.
وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ و آنهايي در انجام كارهاي خوب پيشتازند، و به اوج خوبيها رسيدهاند. آنها گر چه با نسلهاي مخلص نخستين مسابقه دادهاند. اما با وجود اين خداوند آنها را خوشبخت و پيشتاز گردانده است. وقتي كه پيشي گرفتن آنها بر يكديگر در انجام كارهاي خوب را بيان كرد، شايد كسي گمان برد كه آنچه از آنها و از ديگران خواسته شده امري است كه از توانايي ما انسانهاي امروزه خارج و يا مشكل است. بنابراين خداوند متعال فرموده است: وَلَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا و هيچ كس را مگر به اندازة توانش مكلف نميكنيم. يعني به اندازهاي كه توانايياش بيشتر از آن است، و رحمت و حكمت الهي چنين است كه انسان را به چيزهايي مكلف نمايد كه توانايي و قدرتش آن را به طور كامل قرار گيرد، و چنين نمود تا راه رسيدن به او نزديك، و همواره جاده و راه كساني كه راه او را در پيش ميگيرند آباد و پر راهرو باشد. وَلَدَيْنَا كِتَابٌ يَنطِقُ بِالْحَقِّ و نزد ما كتابي است كه به حق سخن ميگويد، و آن كتاب نخستين يعني «لوح المحفوظ» است كه هر چيزي در آن ثبت و ضبط گرديده و هر آنچه صورت ميپذيرد مطابق آنچه در آن نوشته شده است انجام ميشود. وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ و بر آنان هيچ ظلم و ستمي نميشود. يعني از نيكيهايشان كاسته نشده و به عقوبت و عذاب نافرمانيهايشان افزوده نميگردد.
آيهي 67-63:
بَلْ قُلُوبُهُمْ فِي غَمْرَةٍ مِّنْ هَذَا وَلَهُمْ أَعْمَالٌ مِن دُونِ ذَلِكَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ بلكه دلهايشان غافل از اين [قرآن] است، و آنان غير از اين [كار زشت] كارهاي زشت ديگري دارند كه انجامش ميدهند.
حَتَّى إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِيهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ يَجْأَرُونَ [در اين حالت] سران خوشگذران ايشان را به عذاب گرفتار ميكنيم، پس ناگهان فرياد بر ميآورند.
لَا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُم مِّنَّا لَا تُنصَرُونَ [بديشان خواهيم گفت:] امروز فرياد و واويلا سر ندهيد، شما از سوي ما ياري و كمك نميشويد.
قَدْ كَانَتْ آيَاتِي تُتْلَى عَلَيْكُمْ فَكُنتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ تَنكِصُونَ [چرا كه] آيات من بر شما خوانده ميشد ولي شما به عقب بر ميگشتيد.
مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سَامِرًا تَهْجُرُونَ در حالي كه- در برابر مردم به سبب خانهي كعبه- تكبر ورزيديد، شبها در جلسات ومراسم خود از قرآن بدگويي ميكرديد.
خداوند متعال خبر ميدهد كه تكذيب كنندگان در ميان جهالت و ستمگري و غفلت و رويگرداني قرار دارند و اين امر آنها را از رسيدن به اين قرآن باز ميدارد ، پس آنان قرآن را راهنمايي خويش قرار نميدهند، و با آن راهياب نميشوند، و چيزي از قرآن به دلهايشان نميرسد: و هنگامي كه قرآن خواندي ميان تو و كساني كه به آخرت ايمان ندارند پردة پوشيد شدهاي قرار داديم، و بر دلهايشان پرده افكنديم كه مانع فهم و درك قرآن ميباشد. و در گوشهايشان كري هست پس وقتي كه دلهايشان در غفلت از قرآن قرار دارد، برحسب اين حالت اعمال و كارهاي كفرآميز انجام داده و با شريعت مخالفت ميكنند كه سبب مجازات و سزايشان ميگردد.
وَلَهُمْ أَعْمَالٌ مِن دُونِ ذَلِكَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ و آنها كارهايي غير از اين نيز دارند كه انجامش ميدهند. يعني از اينكه خداوند آنها را به عذاب گرفتار مينمايد تعجب نكنيد، زيرا خداوند آنها را مهلت ميدهد تا اعمالي كه بر آنها مقرر شده است انجام دهند، پس هر گاه آن را به طور كامل انجام دهند، به بدترين حالت به خشم و عذاب خداوند گرفتار ميشوند.
حَتَّى إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِيهِم بِالْعَذَابِ كافران به كارهاي زشت خود ادامه دادند تا اينكه نازپروردههايشان را و آنان كه جز با خوشگذراني و رفاه و آسايش عادت نكرده بودند و ناگواري و ناراحتي به آنان دست نداده بود به عذاب گرفتار نموديم، و آنها عذاب را احساس كردند، إِذَا هُمْ يَجْأَرُونَ آنگاه ناگهان فرياد برآورده و واويلا سر داده و دردمند ميشوند، چون چيزهايي به آنها رسيده كه آرامش و راحتي آنها را به هم ميزند.
و كمك ميجويند پس به آنها گفته ميشود: لَا تَجْأَرُوا الْيَوْمَ إِنَّكُم مِّنَّا لَا تُنصَرُونَ امروز فرياد و واويلا سر ندهيد، شما از سوي ما ياري و كمك نميشويد. و چون از طرف خداوند ياري و كمك نگردند و به دادشان رسيده نشود، نميتوانند خودشان را ياري نمايند و هيچ كس آنها را ياري نخواهند كرد.
گويا گفته ميشود چه چيزي باعث شده تا آنها به اين وضعيت گرفتار شوند؟ پس فرمود: قَدْ كَانَتْ آيَاتِي تُتْلَى عَلَيْكُمْ به راستي كه آيات من بر شما خوانده ميشد تا به آن ايمان بياوريد، و آن را بپذيريد، اما شما چنين نكرديد، بلكه فَكُنتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ تَنكِصُونَ شما به عقب باز ميگشتيد. چرا كه آنها در صورت پيروي از قرآن پيش ميرفتند، و با اعراض و رويگرداني از آن به عقب برگشته و به پايينترين درجه سقوط نمودند.
مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سَامِرًا تَهْجُرُونَ مفسرين گفتهاند كه معني آيه چنين است: آنها به سبب خانة كعبه يا حرم بر مردم تكبر ورزيده و ميگفتند: ما اهل حرم هستيم، پس ما از ديگران برتر و بهتر ميباشيم، سَامِرًا يعني به صورت گروهي و شبانه در اطراف كعبه افسانهسرايي ميكردند. تَهْجُرُونَ و سخن بيهوده سر داده و ميگفتند: قرآن زشت و نادرست است. شيوة تكذيب كنندگان دربارة قرآن اين بود كه از آن رويگرداني ميكردند و يكديگررا به اعراض و رويگرداني از آن توصيه مينمودند: و قال الذين كفروا لا تسمعوا لهذا القراء ان و الغوا فيه لعلكم تغلبون و آنان كه كافر شده بودند گفتند: «به اين قرآن گوش فرا ندهيد؛ [و به هنگام تلاوت آن] سروصدا به راه اندازيد ، شايد پيروز شويد». و خداوند در مورد آنها فرموده است: افمن هذا الحديث تعجبون و تضحكون و لا تبكون و انتم سمدون آيا از اين گفتار قرآن تعجب ميكنيد، و ميخنديد، اما به حال خود گريه نميكنيد؟! و پيوسته در غفلت و هوسراني به سر ميبريد؟! ام يقولون تقوله آيا ميگويند: «قرآن را خودش به دروغ بر بسته است؟».
آيهي 71-68:
أَفَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءهُم مَّا لَمْ يَأْتِ آبَاءهُمُ الْأَوَّلِينَ آيا در اين سخن نيانديشيدهاند، يا چيزي برايشان آمده كه براي نياكان نخستينشان نيامده است؟.
أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنكِرُونَ يا اينكه آنان پيامبرشان را نميشناسند، از اين رو او را انكار ميكنند؟
أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءهُم بِالْحَقِّ وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ يا ميگويند: «او ديوانه است؟ [چنين نيست] بلكه حق را برايشان آورده است. و بيشترشان خواهان حق نيستند.
وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْنَاهُم بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَن ذِكْرِهِم مُّعْرِضُونَ و اگر حق و حقيقت از خواستهاي ايشان پيروي ميكرد، آسمانها و زمين و هر آنچه كه در زمين است تباه ميشدند. بلكه پندشان را برايشان آوردهايم ولي آنان از پندشان روي ميگردانند.
و چون همة اين زشتيها را دارا بودند به عذاب گرفتار گرديدند، و چون گرفتار عذاب شدند ياري كنندهاي نداشتند كه آنها را ياري نمايد و فريادرسي نداشتند كه آنها را نجات دهد. پس به سبب اين اعمال زشت مورد سرزنش قرار ميگيرند: أَفَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ آيا در قرآن تفكر نميكنند و نميانديشند؟! يعني اگر آنها در قرآن بينديشند حتماً ايمان ميآورند، زيرا تفكر و انديشه در قرآن آنها را از كفر باز خواهد داشت. مصيبتي كه بدان گرفتار شدهاند به خاطر رويگرداني از قرآن است، و اين دلالت مينمايد كه انديشيدن در قرآن آدمي را به خير و خوبي فرا ميخواند و از هر شر و بدي مصون ميدارد، و آنچه كه آنان را از انديشيدن در قرآن باز داشت اين بود كه دلهايشان بسته شده بود.
أَمْ جَاءهُم مَّا لَمْ يَأْتِ آبَاءهُمُ الْأَوَّلِينَ يا چيزي كه آنها را از ايمان آوردن باز داشته اين است كه پيامبر و كتابي به نزد آنها آمده كه براي پدران نخستين آنها نيامده است؟ پس به در پيش گرفتن راه نياكان گمراهشان خشنود و راضي شده و با هر آنچه كه با شيوه و راه نياكانشان مخالفت كردند، بنابراين آنان و آن دسته از كفار كه همانند آنان بودند، چيزي را گفتند كه خداوند از آن خبر داده است: در هيچ آبادي و شهري، بيم دهندهاي را نفرستاديم مگر اينكه خشوگذرانان آن گفتند:«ما نياكان خود را بر آييني يافتهايم، و قطعاً ما دنبالهرو راه آنان ميباشيم».
پس [رسولشان] آنها را پاسخ داد و گفت: «آيا من برايتان چيزي نياوردهام كه از آنچه پدرانتان را بر آن يافتهايد بهتر و بيشتر موجب راهيابي است؟».
پس اگر هدف شما رسيدن به حق ميباشد، از من پيروي كنيد. كافران به حقيقت اعتراف كرده و گفتند: «ما به آنچه شما با آن فرستاده شدهايد كافر هستيم».
أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنكِرُونَ يا اينكه پيامبرشان محمد (ص) در ميانشان ناشناخته است و او را نميشناسند، و اين امر آنها را از پيروي كردن از حق باز داشته است؟
ميگويند: «ما او را نميشناسيم، و راستگويي او را نميدانيم، بگذاريد ما حالت و وضعيت او را نگاه كنيم، و در مورد وي از كسي كه به او آگاه است پرس و جو نماييم. يعني چنين نيست، بلكه كوچك و بزرگشان پيامبر (ص) را به طور كامل ميشناسند، و به تمام اخلاق و عادتهاي زيبايي او واقف هستند، و راستگويي او را ميدانند. حتي آنها قبل از بعثت او را امين ميناميدند، پس چرا وقتي با حق بزرگ و راستي و حقيقت آشكار به نزد آنها آمد وي را تصديق نكردند؟!
أَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ يا ميگويند او ديوانه است؟ در حالي كه حرفهاي ديوانه شنيده نميشود و سخنش اعتباري ندارد، چون سخنان پوچي را ميگويد. خداوند در رد اين سخن آنان فرمود: بَلْ جَاءهُم بِالْحَقِّ چنين نيست كه ميانگارند، بلكه او حق، و يك امر ثابت و مسلم كه سرشار از صداقت و عدل است و اختلاف و تناقضي در آن نيست، براي آنها آورده است. پس چگونه كسي كه چنين چيزي را آورده است ديوانه ميباشد؟ و آيا در مورد چني كسي جز اينكه گفته شود او در بالاترين درجات كمال و علم و درايت و اخلاق خوب قرار دارد چيزي ديگري را ميتوان گفت؟ نيز در اين شيوهي گفتار [به وسيلهي استعمال واژهي «بل] انتقال از آنچه كه ذكر شد، صورت گرفته است. يعني: حقيقي كه آنان را از ايمان آوردن منع كرد اين است كه جَاءهُم بِالْحَقِّ وَأَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ او حق را برايشان آورده است، ولي بيشترشان از حق بيزارند و آن را نميخواهند.
و بزرگترين حقي را كه براي آنان آورده است يگانهپرستي و انجام دادن عبادت خالص براي خدا، و پرهيز از پرستش غير او ميباشد؟ و علت بيزار بودن آنها از اين امر، و تعجب كردنشان از آن معلوم است. پس پيامبر حق را آورد و آنها از اصل حق گريزان و بيزار بودند، و همين امر باعث شد تا آنها حق را دروغ انگاشته و تكذيب كنند، نه اينكه در حقانيت پيامبر شك و ترديد داشته باشند، يا اينكه وي را تكذيب كنند. همچنانكه خداوند متعال فرموده است: همانا آنان تو را تكذيب نميكنند، بلكه در حقيقت ستمگران آيات خداوند را تكذيب مينمايند. اگر گفته شود كه چرا حق با خواسته و اميال آنها موافق نبود تا ايمان بياورند يا شتابان فرمان ببرند؟ خداوند متعال جواب ميده كه وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ و اگر حق از خواستههايشان پيروي نمايد آسمانها و زمين به تباهي ميروند. چون خواستههاي آنان ناشي از اخلاق و كارهاي ظالمانه و كافرانه و فسادآميز است، پس اگر حق از خواستههايشان پيروي ميكرد آسمان و زمين تباه ميشد فاسد بود، چرا كه ستمگري و جور حاكم ميشد، و آسمانها و زمين جز به وسيلة حق و عدل پابرجا نميمانند.
بَلْ أَتَيْنَاهُم بِذِكْرِهِمْ بلكه اين قرآن را به آنان دادهايم كه هر نيكي و خيري را به آنها يادآور ميشود و ماية فخر و عزت و شرافت آنها ميباشد، تا آن را اجرا نمايند، آنگاه سرور و رهبر مردم قرار ميگيرند. فَهُمْ عَن ذِكْرِهِم مُّعْرِضُونَ اما آنها به علت شقاوت و بدبختي و عدم توفيق از پندشان روي گردانند. نسوالله فنسيهم خداوند را فراموش كرده و خداوند هم آنان را از ياد برد. نسوالله فانسهم انفسهم خداوند را فراموش كردند، پس خداوند آنان را از ياد خودشان برد. پس قرآن و كسي كه آن را آورده است بزرگترين نعمتي هستند كه خداوند به سوي آنان روانه كرده است. اما انها با نپذيرفتن و رويگرداني از اين نعمت استقبال كردند. پس آيا بعد از اين، محروميتي وجود دارد؟ و آيا سرانجام اين كار جز زيان و ضرر چيز ديگري است؟
آيهي 72:
أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ آيا از آنان مزدي ميطلبي؟پس پاداش پروردگارت بهتر است، و او بهترين روزي دهندگان است.
يا چون از آنها مزد ميطلبي از تو پيروي نميكنند؟ فهم من مغرم مثلقون و چون از آنها مزد و ماليات ميگيري دادن اين غرامت بر آنها سنگين آمده و پيروي كردن از تو برايشان سخت ميباشد؟! در صورتي كه چنين نيست؟ و تو از آنها مزد نميخواهي، فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ پس پاداش پروردگارت بهتر است، و او بهترين روزيدهندگان است. همانطور كه پيامبران ميگفتند: اي قوم! من از شما مزدي نميطلبم، و مزد من جز بر خدا نيست. يعني پيامبران مردم را به طمع و اميد آنكه از طرف آنان چيزي به آنها برسد دعوت نميكردند، بلكه از خود مردم نسبت به آنان دلسوزتر بودند، و فقط براي تامين منافع آنها ميكوشيدند. خداوند از طرف امتها به آنان پاداش نيك بدهد، و به ما نيز توفيق دهد تا در همة حالالت از آنها پيروي كنيم.
آيهي 74-73:
وَإِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ و بيگمان تو آنان را به راه راست و هدايت مينمايي.
وَإِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ و حقيقتاًكساني كه به آخرت ايمان نميآورند از راه راست منحرف گشتهاند.
خداوند در اين آيات مبارك سببي را كه باعث ايمان آوردن ميشود بر شمرده و موانع ايمان را نيز بيان نموده، و باطل بودن موانعي كه آدمي را از ايمان آوردن باز ميدارند يك به يك ذكر كرده است. پس يكي از موانع ايمان آوردن آن بود كه دلهايشان در جهالت و غفلت به سر ميبرد؟ و آنها در قرآن تدبر و انديشه نميكردند، و اينكه آنها نياكان خود را الگوي خويش قرار ميدادند. و اينكه آنها ميگفتند: پيامبرمان ديوانه است، چنانكه پيشتر، از اين موارد سخن به ميان آمد.
و از اموري كه باعث ميشد تا آنها ايمان بياورند، ميتوان به انديشيدن و تدبر در قرآن و پذيرفتن نعمتهاي خدا و شناخت پيامبر رحمت (ص) و كمال صداقت و امانتداري او و اينكه از آنها مزدي نميطلبد و براي منفعت و خوشبختي آنها ميكوشد اشاره ميشود اين است كه پيامبر آنها را به سوي راه راست، راهي هموار و صاف فرا ميخواند كه آنها را به هدف ميرساند، راهي راست و آسان كه ادامة همان توحيد پاك ابراهيمي و اعمال سهل و آسان است. پس اي پيامبر! دعوت دادن تو به راه راست، بر كسي كه حق را ميطلبد ايجاب مينمايد تا از تو پيروي كند، چون پيروي كردن از حق چيزي است كه عقل و سرشت سالم به خوبي آن و سازگار بودنش با منافع و مصالح آدمي گواهي ميدهند. پس اگر از نو پيروي نكنند به كجا ميروند؟ آنه چيزي ندارند كه آنان را از پيروي از تو بينياز نمايد. چون آنان عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ از راه راست، و از راهي كه انسان را به خدا و به بهشت ميرساند منحرف هستند، و جز گمراهي و جهالت چيز ديگري ندارند. و اين چنين هر كس كه با حق مخالفت كند. قطعاً در همة كارهايش دچار انحراف و كژ روي ميباشد. خداوند متعال فرموده است: اگر دعوت تو را نپذيرفتند پس بدان كه آنان از خواستهها و هوسهايشان پيروي ميكنند. و كيست گمراهتر از كسي كه بدون رهنمودي از سوي خدا از هوس و خواستههايش پيروي نمايد؟!
آيهي 77-75:
وَلَوْ رَحِمْنَاهُمْ وَكَشَفْنَا مَا بِهِم مِّن ضُرٍّ لَّلَجُّوا فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ و اگر بديشان رحم ميكرديم، و رنج و زحمتي را كه بدان گرفتار آمدهاند برطرف ميساختيم، در سركشي خود كوركورانه دست و پا ميزدند.
وَلَقَدْ أَخَذْنَاهُم بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَكَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا يَتَضَرَّعُونَ و آنان را به عذاب گرفتار ساختيم، پس براي پروردگارشان فروتني و زاري نكردند.
حَتَّى إِذَا فَتَحْنَا عَلَيْهِم بَابًا ذَا عَذَابٍ شَدِيدٍ إِذَا هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ تا هنگامي كه دري از عذاب شديد به سوي آنان گشوديم، پس آنان بناگاه در آن درمانده و نااميد شوند.
در اينجا ميخواهد شدت بدي و سركشي آنها را بيان نمايد، كه دچار زيان و مصيبت و بلا ميگردند و از خداوند ميخواهند كه بلا را از آنها دور نمايد، و خداوند آنها را به اين مصيبت گرفتار نمود تا ايمان بياورند و به سوي او باز گردند. اما وقتي كه خداوند مصيبت را از آنها برطرف ميسازد و كوركورانه در سركشي و طغيان خود دست و پا ميزنند. همانطور كه خداوند حالت آنها را به هنگام سوار شدن بر كشتي بيان نمود، كه آنها در دريا خالصانه او را فرا ميخوانند، و آنچه را كه با وي شريك ميسازند فراموش مينمايند، اما وقتي آنها را نجات دهد و به خشكي برسند به شرك ورزيدن و ديگر گناهان ميپردازند.
وَلَقَدْ أَخَذْنَاهُم بِالْعَذَابِ و آنان را به عذاب گرفتار نموديم. مفسرين گفتهاند: منظور از عذاب، گرسنگي است كه هفت سال بدان گرفتار شدند. خداوند آنها را به اين مصيبت مبتلا نمود تا به سوي او بازگردند، و در برابر او فروتني نمايند، و تسليم شوند. اما گرفتار شدنشان به عذاب در مورد آنان كارساز و مفيد واقع نشد، و هيچ كس از آنان راه راست را در پيش نگرفت، فَمَا اسْتَكَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا يَتَضَرَّعُونَ پس آنان در برابر پروردگارشان سر تسليم فرود نياوردند، و كرنش نبردند و تضرع و زاري نكردند و خود را نيازمند او ندانستند، و انگار به عذابي گرفتار نشده بودند. و همچنان به سركشي و كفر خود ادامه دادند. اما در آن سويشان عذابي دارند كه از آنان دور كرده نميشود. و خداوند در مورد آن فرموده است:
حَتَّى إِذَا فَتَحْنَا عَلَيْهِم بَابًا ذَا عَذَابٍ شَدِيدٍ تا اينكه دري از عذاب سخت بر روي آنان گشوديم مانند كشته شدن در روز جنگ بدر و غيره إِذَا هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ و به ناگاه در آن درمانده شدند و از هر چيزي نااميد گشتند. و شر و بدي از هر سو آنها را فراگرفت. پس بايد قبل از فرارسيدن عذاب سخت خداوند كه برگردانده نميشود، باز آيند. به خلاف عذاب معمولي كه ممكن است از آنها برطرف شود، مانند سزا و عذابهاي دنيوي كه خداوند به وسيلة آن بندگانش را ادب مينمايد.
پروردگار متعال در مورد عذاب دنيوي فرموده است: ظهر الفساد في البر و البحر بما كسبت ايدي الناس ليذيقهم بعض الذي عملوا لعلهم يرجعون به سبب آنچه مردم انجام دادهاند تباهي و فساد در خشكي و دريا پديدار شده است، [چنين شده] تا خداوند سزاي برخي از كارهايشان را به آنها بچشاند، شايد باز گردند.
آيهي 80-78:
وَهُوَ الَّذِي أَنشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَّا تَشْكُرُونَ او خدايي است كه براي شما گوش و چشمان و قلبها را آفريده است، اما اندكي سپاس ميگذاريد.
وَهُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ وَإِلَيْهِ تُحْشَرُونَ و او خدايي است كه شما را در زمين پديد آورد. و در پيشگاه او گردآوري ميشويد.
وَهُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ وَلَهُ اخْتِلَافُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ و او خدايي است كه زنده ميكند، و ميميراند، و رفت و آمد و شب و روز به فرمان اوست. آيا خرد نميروزيد؟
خداوند متعال از لطف و احسان خويش بر بندگانش خبر ميدهد، منت و احساني كه بندگان را به شكرگزاري و به جاي آوردن سپاس خداوند و اداي حقوق الهي فرا ميخواند. پس فرمود: وَهُوَ الَّذِي أَنشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ خداوند ذاتي است كه براي شما گوش و شنوايي قرار داده است تا شنيدنيها را بشنويد و از دين و دنياي خود بهرهمند شويد. وَالْأَبْصَارَ و به شما بينايي و چشم داد تا ديدنيها را ببينيد و از آن در جهت منافعتان استفاده نماييد. وَالْأَفْئِدَةَ و عقلها را برايتان آفريده است تا به وسيله آن اشيا را درك نماييد. و با عقل است كه از حيوانات تمايز پيدا ميكنيد. پس اگر شنوايي و بينايي و عقل نداشتيد، و كرولال بوديد آنگاه چه حالتي داشته و چه قدر از ضروريات و از كمالتان را از دست ميداديد؟
آيا سپاس كسي را به جاي نميآوريد كه اين نعمتها را به شما ارزاني كرده است؟ و سپاس او اين است كه وي را يگانه بدانيد و از او فرمان ببريد، اما قَلِيلًا مَّا تَشْكُرُونَ شكرگزاري شما اندك است، با اينكه نعمتهاي خداوند فراوان و پياپي به سوي شما سرازير ميشود.
وَهُوَ الَّذِي ذَرَأَكُمْ فِي الْأَرْضِ و خداوند متعال ذاتي است كه شما را در مناطق و اطراف زمين پراكنده كرده، و به شما توانايي استخراج منابع زمين را داده، و منافع و مصالح زمين را به حدي كه زندگي و مسكن شما را تأمين كند در اختيارتان قرار داده است وَإِلَيْهِ تُحْشَرُونَ و بعد از مرگتان در پيشگاه او گرد آورده ميشويد، و آنگاه شما راطبق عمل خوب و بدي كه در زمين انجام دادهايد مجازات مينمايد، و زميني كه در آن زندگي ميكرديد اخبار خودش را بازگو ميكند.
وَهُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ و تنها خداوند زنده ميكند و ميميراند. يعني كسي كه در زندگي و مرگ تصرف مينمايد فقط خداوند است. وَلَهُ اخْتِلَافُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ و رفت و آمد شب و روز به فرمان خداوند ميباشد. پس اگر او بخواهد روز را هميشگي نمايد، آيا خداي ديگري هست كه شب را براي شما بياورد كه در آن آرام گيريد؟! و اگر خداوند بخواهد شب را هميشگي نمايد، آيا خداي ديگري هست كه روشنايي براي شما بياورد؟ آيا نميبينيد؟! و از جمله رحمت خداوند اين است كه شب و روز را براي شما آفريده است تا در شب آرام گيريد،و در روز فضل خداوند را بجوييد، باشد كه سپاس بگذرايد.
بنابراين در اينجا فرمود: أَفَلَا تَعْقِلُونَ آيا خرد نميورزيد، تا خداوند را كه اين همه نعمت از قبيل نعمت شنوايي و بينايي و خرد را به شما داده و شما را در زمين پراكنده نموده، و زنده ميگرداند و ميميراند، و تنها او شب و روز را ميچرخاند، بشناسيد؟ و اين باعث ميگردد تا عبادت را خالصانه وفقط براي او انجام بدهيد، و پرستش و عبادت كسي ديگر كه فايدهاي را نميرساند و زياني را دفع نميكند، و در چيزي تصرف نميكند و از هر جهت ناتوان است رها كنيد. و اگر شما ذرهاي عقل داشتيد چنين ميكرديد.
آيهي 83-81:
بَلْ قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ الْأَوَّلُونَ بلكه سخناني همچون سخنان پيشينيان گفتند.
قَالُوا أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ گفتند: «آيا چون بميريم و به خاك و استخوانهايي تبديل شويم، آيا برانگيخته خواهيم شد؟!
لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هَذَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اين وعده به ما، و در گذشته به نياكان ما داده شده است، اما اين، چيزي جز افسانههاي پيشينيان نيست.
تكذيب كنندگان، مسلك و شيوة پيشينياني را كه رستاخيز را انكار نموده و آن را بينهايت بعيد تصور ميكردند، و در پيش گرفتند و قَالُوا أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ گفتند: آيا هنگامي كه مرديم و تبديل به خاك و استخوان شديم آيا واقعاًبرانگيخته خواهيم شد؟! يعني چنين چيزي ممكن و قابل تصور نيست، و به گمان آنها در عقل نميگنجد. لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هَذَا مِن قَبْلُ همواره ما وعده داده ميشويم كه رستاخيز خواهد آمد، و اين وعده به پدران ما نيز داده شده است، ولي ما آن را نديدهايم، و هنوز نيامده است. إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اين چيزي جز افسانههاي پيشينيان نيست؛ براي سرگرمي بيان ميگردد، و حقيقتي ندارد.آنها دروغ گفتند، چون خداوند نشانههاي بزرگتر از زنده شدن پس از مرگ را به آنها نشان داده است، مانند اينكه خداوند متعال فرموده است: بدون شك آفرينش آسمانها و زمين بزرگتر از آفرينش مردم است. و مثالي براي ما زد و آفرينش خود را فراموش كرد و گفت: «چه كسي استخوانهاي فرسوده را زنده مينمايد؟! و زمين را خشكيده و بيجان ميبيني، و چون آب را بر آن فرو فرستيم سرسبز و زنده ميشود.
آيهي 89-84:
قُل لِّمَنِ الْأَرْضُ وَمَن فِيهَا إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ بگو: «زمين و كساني كه در آن هستند از آن كيست، اگر ميدانيد؟».
سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ خواهند گفت: «همه از آن خدايند». بگو: «آيا پند نميپذيريد و يادآور نميشويد؟»
قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ بگو: «چه كسي پروردگار آسمانهاي هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ است؟»
سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ خواهند گفت: «از آن خداست». بگو:«پس چرا پرهيزكاري پيشه نميكنيد؟».
قُلْ مَن بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ يُجِيرُ وَلَا يُجَارُ عَلَيْهِ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ بگو: «چه كسي است كه ملكوت هر چيزي در دست اوست؟و او خداوندي است كه پناه ميدهد، و در برابر [عذاب] او [از كسي] نتوان پناه گرفت اگر شما ميدانيد؟».
سَيَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ خواهند گفت: «[همة اينها] از آن خداست». بگو: «پس چگونه دستخوش افسون شدهايد؟».
با استدلال به توحيد ربوبيتي كه منكران به آن اقرار كردهاند با آنان به گفتگو بپرداز و برايشان روشنساز كه براساس اين اعتراف نبايد توحيد الوهيت و انجام عبادت براي خدا را انكار نمايند، و با استدلال به اينكه آنها قبول دارند كه تمامي پديدههاي كوچك و بزرگ را خدا آفريده است به آنان بگو كه نبايد زنده شدن پس از مرگ را انكار نمايند، چرا كه اين امر، بسيار آسان است، پس به كساني كه زنده شدن پس از مرگ و رستاخيز را تكذيب ميكنند، و چيزهاي ديگري را با خدا برابر ميدانند، بگو: لمِنِ الْأَرْضُ وَمَن فِيهَا زمين و كساني كه در آن هستند از آن كيست؟ يعني چه كسي زمين و كساني را كه روي آن هستند از قبيل حيوانات و نباتات و جمادات و درياها و رودبارها و كوهها را آفريده است، و مالك و مدبر اين چيزها كيست؟ پس وقتي كه از آنان در اين باره بپرسيد، بايد بگويند: فقط خداوند اينها را آفريده و همه از آن او هستند. و آنگاه كه به اين اقرار كردند به آنان بگو أَفَلَا تَذَكَّرُونَ آيا پند نميپذيريد؟ يعني آيا به آنچه كه خداوند شما را به آن پند داده است بر نميگرديد؟ چرا كه حقيقت امر برايتان مشخص است، و در سرشت و فطرت شما قرار دارد. ولي گاهي اوقات اعراض و رويگرداني شما آن را پنهان مينمايد.
حقيقت اين است كه وقتي شما به انديشه و حافظة خود برگرديد خواهيد دانست كه تنها بايد مالك اين چيزها را معبود دانست، و معبود بودن چيزهايي كه مملوك هستند باطلترين امر است. سپس به امري بزرگتر روي آورد و فرمود: قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ بگو: «چه كسي صاحب و پروردگار ستارهها و سايهها و چراغهاي فروزان آسمان است؟ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ و پروردگارش عرشي بزرگ كه بزرگترين و گستردهترين مخلوق است، چه كسي است؟ پس چه كسي آن را آفريده و انواع تدابير را در آن به كار برده است؟
سَيَقُولُونَ لِلَّهِ خواهند گفت: از آن خداست. يعني اقرار خواهند كرد كه پروردگار همة اينها خداست. و چون به اين اقرار نمايند، به آنان بگو: أَفَلَا تَتَّقُونَ پس چرا از پرستش مخلوقات و آفريدههاي ناتوان پرهيز نميكنيد، و از پروردگار بزرگ نميهراسيد، پروردگاري كه قدرتش كامل و فرمانروايياش برزگ است. و در فرموده أَفَلَا تَذَكَّرُونَ و أَفَلَا تَتَّقُونَ لطافت گفتاري خاصي وجود دارد، چرا كه خداوند با بكارگيري كلماتي كه بيانگر تشويق و تحريك بوده دلها را جذب نموده و آنان را اندرز گفته است. سپس به اقرار بزرگترشان پرداخت و فرمود: قُلْ مَن بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ بگو: كيست كه ملكوت هر چيزي است، و عالم بالا و پايين و آنچه را ميبينيم و آنچه را نميبينيم همه در دست اوست؟ مَلَكُوتُ صيغة مبالغة و به معني سلطنت و فرمانروايي است.
وَهُوَ يُجِيرُ و او بندگانش را از هر شري پناه ميدهد، و ناگواريها را از آنان دور مينمايد، و از آنچه كه به آنها زيان ميرساند آنان را محافظت ميكند. وَلَا يُجَارُ عَلَيْهِ و هيچ كس نميتواند شري را كه خداوند مقدر نموده است دور كند، بلكه هيچكس نزد خدا جز با اجازهاش شفاعت و سفارش نميكند.
سَيَقُولُونَ لِلَّهِ اقرار خواهند كرد كه خداوند مالك و صاحب هر چيزي است، و او پناه دهنده ميباشد، و كسي را در برابر او نميتوان پناه داد. قُلْ وقتي به آن اقرار نمودند به طور لزوم به آنان بگو: فَأَنَّى تُسْحَرُونَ پس چگونه گول ميخوريد؟ يعني پس عقلهايتان كجا ميرود، و كساني را پرستش ميكنيد كه ميدانيد آنان پادشاهي و اختياري نداشته و بهرهاي از فرماندهي و پادشاهي را ندارند، و آنها از هر جهت ناتوان ميباشند، و شما اخلاص و بندگي مالك بزرگ و تواناي مدبر را ترك كردهايد، پس خود و انديشهاي كه شما را به اين راهنمايي نموده است، خردي فريب و افسون شده است، و بدون ترديد شيطان عقلهايتان را با زيبا جلوه دادن و واژگون كردن حقايق افسون كرده است. پس عقلهاي آنان مسحور شده است، چنانكه جادوگران چشمهاي مردم را جادو مينمايند.
آيهي 92-90:
بَلْ أَتَيْنَاهُم بِالْحَقِّ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ بلكه براي ايشان حق را آرودهايم، و قطعاً آنان دروغگو هستند.
مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ خداوند هيچ فرزندي را برنگرفته و هيچ معبودي با او نبوده است، اگر چنين ميبود، هر معبودي آفريدههاي خود را با خود ميبرد، و برخي بر ديگري برتري ميجستند، خدا از آنچه كه آنان توصيف ميكنند مبراست.
عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ [خداوند يگانه] آگاه به پنهان و آشكار است، [و] از آنچه [با او] شريك ميپندارد برتر است.
خداوند متعال ميفرمايد: بلكه ما براي اين تكذيب كنندگان حق را آرودهايم كه اخبار راستين و امر و نهي عادلانه را در بر دارد. پس چرا آنها به آن اعتراف نميكنند، در حالي كه سزاوارتر است از حق پيروي نمايند. آنها نزد خود چيزي جز دروغ و ستم ندارند كه به جاي حق قرار دهند. بنابراين فرمود: إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ و آنان دروغگو هستند.
مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ خداوند هيچ فرزندي را برنگرفته و هيچ معبودي با او نبوده است، و اينكه ميگويند: «خداوند داراي فرزندي است و خدايي ديگر با او هست»، دروغ است كه غيرواقعي بودن آن با شهادت خداوند و پيامبرانش و با عقل درست و سالم اثبات ميشود. بنابراين خداوند بر ناممكن بودن وجود خدايي ديگر دليلي عقلي بيان كرد و فرمود: اذِا اگر همراه خداوند- آنگونه كه آنها ميگويند- ديگرخداياني بودند، لّذهبُ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ هر خدايي به آفريدگان خود ميپرداخت، و از ديگران جدا ميشد، و براي بازداشتن و شكست دادن خدايان ديگر ميكوشيد.
وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍو برخي از خدايان بر برخي ديگر چيزه ميشدند، و آن كه چيره و غالب ميگشت خداوند ميشد. بنابراين چنانچه خدايان متعددي وجود داشتند وجود جهان ممكن نبود، و چنين نظم شگفتانگيزي كه عقلها را حيران كرده است در جهان حاكم نميگشت. و نظم سرسامآوري كه بر چرخش خورشيد و ماه و ستارگان ثابت و متحرك حاكم است، اين را اثبات مينمايد. اين درياي آكنده از ستارهها و سيارهها از زماني كه آفريده شدهاند براساس يك نظام در حركت ميباشند، و همه در اختيار قدرت الهي ميباشند، و با حكمت خاص خدا در راستاي تأمين منافع آفريدهها حركت كرده، و هيچ خلل و تضادي در آن نميبيني، و هرگز كوچكترين تضاد و كنتاكتي در آنها نخواهي ديد. پس آيا ميتوان تصور كردكه چنين نظم متقني از صنع و تقدير دو خدا باشد؟ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ منزه است خداوند از آنچه ميگويند. جهان آفرينش با زبان حال و شگفتانگيز به ما ميفهماند كه مدبر آن يك خداست، كه نامها و صفاتش كاملاند، و همة مخلوقات نيازمند ربوبيت و الوهيت او هستند. پس همچنانكه بدون ربوبيت خداوند، مخلوقات وجود و دوامي ندارند، استوار ماندن و سامان يافتن اوضاع آنها نيز جز در پرتو پرستش او و مخصوص گرداندن عبادت براي او امكانپذير نيست. بنابراين بزرگي صفاتش و يكي از مصاديق بارز آن را كه عم فراگير اوست، يادآور شد و فرمود: عَالِمِ الْغَيْبِ دانندة چيزهايي پنهاني است كه از ديد ما و علم ما پنهان ميباشند، از قبيل چيزهايي كه وجودشان قطعي است، اعم از واجبا و ممكنات و محالات وَالشَّهَدَةِ و دانندة چيزهايي پيدا و آشكاري است كه ما مشاهده ميكنيم. فَتَعَلَى عَمَّا يُشْرِكُونَ پس خداوند از آنچه آنان برايش شريك قرار ميدهند بسي برتر و بالاتر است؛ شريكي كه هيچ علم و آگاهي ندارد جز آنچه خداوند به آن آموخته است.
آيهي 95-93:
قُل رَّبِّ إِمَّا تُرِيَنِّي مَا يُوعَدُونَ بگو: «پروردگارا! اگر از آنچه كه بدان وعده داده ميشوند به من بنمايي».
رَبِّ فَلَا تَجْعَلْنِي فِي الْقَوْمِ الظَّلِمِينَ پروردگارا! مرا از زمرة كافران ستمگر مگردان.
وَإِنَّا عَلَى أَن نُّرِيَكَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَدِرُونَ و به راستي ما بر آن تواناييم كه آنچه را به آنان وعده ميدهيم به تو بنمايانم.
وقتي خداوند دلايل بزرگش را بر تكذيب كنندگان اقامه كرد، و آنان به آن توجهي ننموده و در برابر آن منقاد نشدند، آمدن عذاب بر آنها قطعي گرديد، و به فرود آمدن عذاب وعده داده شدند. و خداوند پيامبرش را راهنمايي كرد كه بگويد: رَّبِّ إِمَّا تُرِيَنِّي مَا يُوعَدُونَ پروردگارا! هر گاه آنان را به عذاب خودت گرفتار كردي، و مرا بر آن شاهد گرفتي، رَبِّ فَلَا تَجْعَلْنِي فِي الْقَوْمِ الظَّلِمِينَ پروردگارا! مرا از گناهاني كه آنها را بدان مبتلا نموده و موجب عذاب ميشود، مصون بدار، و بر من رحم بفرما. نيز از عذابي كه بر آنان فرود ميآيد مرا در پرتو رحمت خويش بدار، چون وقتي كه عقوبتي فراگير فرود آيد گناهكاران و بيگناهان را فرا ميگيرد.
خداوند براي نزديك جلوه دادن عذاب آنان فرمود: وَإِنَّا عَلَى أَن نُّرِيَكَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَادِرُونَ و به راستي ما بر آن تواناييم كه آنچه را بدان وعده ميدهيم به تو بنمايانيم. و اگر آن را به تاخير انداختهايم به خاطر حكمتي است، و گر نه، ما بر فرود عذاب بر سر آنان قدرت و توانايي كامل داريم.
آيهي 98-96:
ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ بدي را به روشي كه آن بهتر است دفع كن، ما از چيزهايي كه ميگويند آگاهتر هستيم.
وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ و بگو: «پروردگارا! از وسوسههاي شياطين به تو پناه ميبرم».
وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَن يَحْضُرُونِ و خويشتن را در پناه تو ميدارم، پروردگارا! از آنكه شيطانها نزد من حاضر شوند.
اين از محامد اخلاقي است كه خداوند پيامبرش را به آن فرمان داده است، ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ يعني هر گاه دشمنانت با گفتار يا كردار بد با تو برخورد كردند، با آنها بدي مكن، گر چه ميتوان در مقابل كسي كه بدي ميكند به اندازة بدي او بدي كرد، اما تو در مقابل بدي آنها با آنان نيكي كن، زيرا اين نشانة برتري تو بر بدي كننده ميباشد. و از منافع و خوبيهاي اين كار يكي اين است كه در آيندة نسبت به تو كمتر بدي ميكند. و نيكي كردن در مقابل بدي سبب ميشود تا فرد خطاكار به حق باز گردد، و چه در بسا پشيمان شده و متأسف گشته و توبه نمايد.
و عفو كننده به صفت نيكوكاري متصف ميگردد،و با اين كار بر دشمن خود و بر شيطان چيره ميگردد، و از جانب خداوند مستحق پاداش ميشود. خداوند متعال ميفرمايد: فمن عفا و اصلح فاجره علي الله و هر كس عفو كند و اصلاح نمايد، اجرش بر خداست. و ميفرمايد: با روشي كه بهتر است دفع كن، پس آن گاه كسي كه ميان تو و او دشمني بود چنان ميشود كه گويا دوستي صميمي است، و كسي اين را در نمييابد [و توفيق دست يافتن به اين صفت زيبا را نمييابد] مگر كسي كه بردباري كرده است، و آن را در نمييابد مگر كسي كه بهرهاي بزرگ داشته باشد. . فرمود: نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ ما به گفته آنها كه كفر تكذيب است، آگاهتر هستيم، و علم ما آن را احاطه نموده است، اما بردباري مينماييم و آنها را مهلت ميدهيم و با اينكه ما را تكذيب كرده و نپذيرفتهاند صبر ميكنيم. پس اي محمد (ص) شايسته است در برابر آنچه ميگويند بردباري نمايي، و با آنها نيكي كني و اين وظيفة بنده در مقابل انساني است كه بدي ميكند. اما شيطانهايي كه كارشان بدي كردن است احسان و نيكي كردن با آنها فايدهاي ندارد، و شيطان همواره گروهش را فرا ميخواند تا از اهل دوزخ سوزان باشند.
پس وظيفه انسان در مقابله كردن با شيطان اين است كه به همان چيزي كه خداوند پيامبرش را به آن راهنمايي نموده است تأسي كند. پس فرمود وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَن يَحْضُرُونِ و بگو: پروردگارا! به تو پناه ميبرم، يعني به «حول» و «قوهي» تو چنگ ميزنم و از قدرت و توانايي خودم بيزارم ميجويم و از شري كه به سبب وسوسه و دست زدن شيطانها به من ميرسد و به آن دچار ميگردم. و به تو پناه ميبرم از شري كه به سبب حضور وسوسههاي شيطانها به وجود ميآيد. و اين پناهبردن از اصل شر ميباشد، و پناهبردن به خدا از همة وسوسههاي شيطان در اين داخل است. پس وقتي كه خداوند بندهاش را از اين شر در پناه خويش قرار داد و دعايش را پذيرفت، از هر شر و بدي سالم ميماند، و بر انجام هر كار خوبي توفيق مييابد.
آيهي 100-99:
حَتَّى إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ تا آنگاه كه مرگ به سوي يكي از آنان آيد، ميگويد: «پروردگارا! مرا باز گردانيد».
لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ تا اينكه كار شايسته بكنم و فرصتهايي را كه از دست دادهام جبران نمايم، هرگز! بيگمان آن سخني است كه او آن را ميگويد، و در برابر آنان حايلي است تا روزي كه برانگيخته ميشوند.
خداوند از حالت فرد ستمكار و مجرمي كه مرگش فرا رسيده، خبر ميدهد، كه او را در اين موقع پشيمان ميشود. وقتي كه سرانجام وجايگاهش را ببيند و اعمال زشتش را مشاهده نمايد بازگشتش به دنيا را ميطلبد، نه بدان خاطر كه از لذتهاي آن بهرهمند شود، و از شهوتهاي آن استفاده كند، بلكه به گفتهي خود براي اينكه: لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كاري شايسته بكنم، و فرصتهايي را كه از دست دادهام و در آنجا دستورات الهي كوتاهي ورزيدهام، جبران نماييم. كَلَّا نه، هرگز او بازگشتي ندارد، و فرصت و مهلت مجددي به او داده نخواهد شد. و خداوند به طور قطع چنين حكم نموده كه آنها به دنيا باز نميگردند.
إِنَّهَا بدون شك سخن او. كه در آن بازگشتن به دنيا را آرزو مينمايد، كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا فقط سخني است كه وي بر زبان ميآورد، و جز حسرت و پشيماني به گويندهاش فايدهاي نميبخشد. و نيز او در اين سخن راست نميگويد، زيرا اگر به دنيا باز گردانده شود دوباره كارهايي را انجام ميدهد كه از آن نهي شده است.
وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ فرارويشان برزخي است تا روزي كه برانگيخته ميشوند. برزخ يعني آنچه ميان دو چيز حايل و مانع ميگردد. و در اينجا برزخ يعني حايل ميان دنيا و آخرت و در چنين برزخي فرمانبرداران از نعمتها برخوردار شده و گناهكاران عذاب داده ميشوند؛ از ابتداي مردن و قرار گرفتنشان در قبرهايشان تا روز قيامت عذاب داده ميشوند. يعني بايد خود را براي زندگي برزخ آماده كرده و ساز و كار آن را مهيا نمايد.
آيهي 114-101:
فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَلَا يَتَسَاءلُونَ آنگاه چون در صدور دميده شود هيچگونه خويشاوند و نسبتي در ميان آنان نميماند و در آن روز از همديگر نميپرسند.
فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ پس كساني كه كفة كارهاي نيكشان سنگين باشد، اينان قطعاًرستگارانند.
وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُوْلَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فِي جَهَنَّمَ خَالِدُونَ و كساني كه كفة كارهاي نيكشان سبك باشد؛ اينان خويشتن را زيانمند نمودهاند، و در جهنم جاودانه خواهند ماند.
تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِيهَا كَالِحُونَ شعلههاي آتش چهرههايشان را فرا ميگيرد، و آنان در آنجا [بر اثر شدت حرارت] رخ در هم كشيده و لب چروكيدهاند.
أَلَمْ تَكُنْ آيَاتِي تُتْلَى عَلَيْكُمْ فَكُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ مگر آيات من بر شما خوانده نميشد، ولي شما آنها را دروغ ميانگاشتيد؟
قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا وَكُنَّا قَوْمًا ضَالِّينَ ميگويند: «پروردگارا! بدبختي ما بر ما چيره شد، و گروهي گمراه بوديم».
رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ پروردگارا! ما را از آنجا بيرونآور، پس اگر به [كفر بازگشتيم] آنگاه به حقيقت ستمكار خواهيم بود.
قَالَ اخْسَؤُوا فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ [خداوند بديشان] ميفرمايد: «بتمركيد و با من سخن نگوييد».
إِنَّهُ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْ عِبَادِي يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ همانا گروهي از بندگان من ميگفتند: «پروردگارا! ايمان آوردهايم، پس ما را بيامرز و به ما رحمفرما، و تو بهترين رحم كنندگان هستي».
فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا حَتَّى أَنسَوْكُمْ ذِكْرِي وَكُنتُم مِّنْهُمْ تَضْحَكُونَ آنگاه آنان را به ريشخند گرفتيد تا آنجا [كه سرگرم شديد] و به تمسخر گرفتن ايشان، ذكر و عبادت مرا از يادتان برد، و شما به آنان ميخنديديد.
إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ همانا من امروز در برابر بردباريشان به آنان [چنين] پاداش دادم و آنان رستگارانند.
قَالَ كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ [خداوند بديشان ميفرمايد:] چند سال در روي زمين ماندگار بوديد؟
قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَاسْأَلْ الْعَادِّينَ ميگويند: «يك روز يا بخشي از يك روز ماندگار بوديم، از فرشتگان شمارشگر بپرس».
قَالَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا لَّوْ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ [خداوند] ميفرمايد: «جز مدتي اندك درنگ نكرديد، كاش شما ميدانستيد».
خداوند متعال از اضطرابهاي روز قيامت خبر داده و ميفرمايد: وقتي كه براي زنده شدن پس از مرگ در صور دميده ميشود، همه مردم در آن روز كه از پيش تعيين شده است گرد ميآيند، و چنان وحشتي به آنان دست ميدهد كه آنان خويشاوندان بسيار نزديك خود را فراموش مينمايند. و ديگر علايق و پيوندها رابه طريق اولي فراموش ميكنند. و در آن روز كسي از حال كسي نميپرسد، چون هر كس به خودش مشغول است، و نميداند كه آيا نجات مييابد؛ نجاتي كه هيچ بدبختي و شقاوتي بعد از آن وجود ندارد؟ يا به شقاوت و بدبختي گرفتار ميشود كه سعادتي بعد از آن نيست؟ خداوند متعال ميفرمايد: آن روز انسان از برادرش ميگريزد، و از مادر و پدر و از همسر وفرزندانش [نيز] ميگريزد، هر كس از آنان در آن روز كار و بار و گرفتارياي دارد كه برايش كافي است، و هر كس گرفتار حال خودش ميباشد. و در قيامت مواضع و جايگاههايي است كه اندوه آدمي در آن شدت ميگيرد، و هول و هراس بسيار سنگين و شديدي را بر انسان مستولي ميگرداند. مانند ترازويي كه اعمال بنده با آن وزن ميشود، و آنچه به نفع اوست و آنچه به زيان اوست عادلانه با آن سنجيده ميشود، و خوبيها و بديهايش هر چند كه به اندازه ذرهاي باشد با آن ترازو مشخص ميگردد. فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ و هر كس كفة ترازوي نيكياش سنگين باشد به اين صورت كه نيكيهايش از بديهايش سنگينتر باشد، فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ اينان قطعاً رستگارانند، چون از آتش جهنم نجات يافته و سزاوار بهشت گرديده و به ستايش زيبا دست يازيدهاند. وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ و هر كس كه اعمال و اقوال نيك دنيوياش كم باشد، به اين صورت كه بديهايش سنگينتر از نيكيهايش بوده و گناهانش او را احاطه كرده باشند، فَأُوْلَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ اينان خويشتن را زيانمند نموده و دچار زيان كامل گرديدهاند. و تحمل آثار هر زياني نسبت به اين زيان آسان است، اما تبعات اين زيان بسيار دشوار و سخت ميباشد، و به هر كس كه برسد جبران نميشود، و هر چه را از دست آدمي بگيرد نميتوان آن را جبران كرد؛ زياني هميشگي و بدبختي هميشگي است، چرا كه خودش را باخته و از دست داده است. او كه ميتوانست به سعادت هميشگي دست يابد، اما خويشتن را از اين نعمت پايدار و هميشگي، و زندگي در كنار پروردگار بزرگوار محروم كرده است.
فِي جُهنّّّمُ خَالِدُونُ و در جهنم جاودانه خواهند ماند و هرگز از آن بيرون نميآيند. اين هشدار همانطور كه گفتيم در مورد كسي است كه بديهايش نيكيهاي او را احاطه كرده است، و جز كافر كسي چنين نخواهد بود. بنابراين از كافر به مانند كسي كه نيكي و بدي دارد حساب گرفته نميشود، زيرا كافران نيكي ندارند، اما اعمال و كارهايشان شمرده شده و آنها ميايستند و به آن اعتراف مينمايند، و رسوا ميگردند. و اما كسي كه ايمان در وجودش بوده ولي بديهايش بزرگ و زياد است، در جهنم براي هميشه نميماند، چنانكه قرآن و سنت بر اين دلالت مينمايند. تَلْفَحُ وُجُوهُهّمّ النَّارُ آتش چهرههاي آنان را از هر طرف فرا ميگيرد، تا اينكه به همه اعضاي آنان ميرسد و شعلههاي آتش از چهرههايشان بلند ميشود. وَهُمْ فِيهَا كَالِحُونَ و آنان در آنجا ترشرو و عبوس هستند، و لبهايشان از شدت حرارت و سختي آنچه كه در آن به سر ميبرند چروكيده است.
و به صورت سرزنش و نكوهش به آنان گفته ميشود أَلَمْ تَكُنْ آيَاتِي تُتْلَى عَلَيْكُمْ مگر آيات من بر شما خوانده نميشد؟ به سوي آن فرا خوانده ميشديد تا به آن ايمان بياوريد و آيات من بر شما عرضه ميشد تا در آن بنگريد. فَكُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ اما شما از روي ستمگري و عناد آنها را دروغ ميانگاشتيد، حال آنكه آنها آيات و نشانههايي روشن بودند كه حق را از باطل معلوم ميكردند و اهل حق و اهل باطل را مشخص مينمودند.
پس در اين هنگام به ستم خويش اقرار ميكنند اما اقرار كردن ديگر فايدهاي ندارد. بنابراين ميگويند: رَبَنَا غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا پروردگارا! شقاوت و بدبختي برآمده از ستم، و رويگرداني از حق و روي آوردن به آنچه زيان ميرساند و ترك كردن آنچه فايده ميدهد، بر ما چيره شده بود. وَكُنَّا قَوْمًا ضَالِّينَ و ما گروهي گمراه بوديم و ميدانستيم كه ستمگريم. يعني ما در دنيا كار انسانهاي سرگشته و گمراه و بيخرد را انجام ميداديم. چنانكه در آيههاي ديگر سخن آنها حكايت شده است. آنگاه كه ميگويند: لو كنّا نسمع أو نعقل ما كنّا في أصحاب السعير «اگر گوش [شنوا] و خرد داشتيم از ياران آتش سوزان نبوديم». رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ پروردگارا! مرا از آتش دوزخ بيرون بياور و اگر به كفر و گناهان برگشتيم همانا ستمكار خواهيم بود. حال آنكه آنها در وعده و قولي كه ميدهند دروغگويند، زيرا چنان كه خداوند متعال فرموده است: و لو ردّوا لعادوا لما نهوا عنه و اگر بازگردانده شوند، دوباره كارهايي انجام ميدهند كه از آن نهي شدهاند. و خداوند حجتي براي آنها باقي نگذاشته، بلكه عذرهاي آنان را قطع نموده و در دنيا آنها را به اندازهاي فرصت داده است كه پند پذيرند و از گناهانشان باز آيند.
پس خداوند در پاسخ آنها ميفرمايد: اخْسَؤُوا فِيهَا وَلَا تُكَلِّمُونِ اين سخن- پناه بر خدا- بزرگترين سخني است كه مجرمان در باب نااميد شدن و سرزنش و ذلت و مأيوس شدن از هر خيري و مبتلا شدن به هر شري، ميشنوند و اين سخن بيانگر خشم پروردگار مهربان است و براي آنان شكنجهاي سختتر از عذاب جهنم است.
سپس آن حالتشان را كه آنان را به عذاب واصل گرداند و از رحمت خدا محروم كرد بيان نمود و فرمود: إِنَّهُ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْ عِبَادِي يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ همانا گروهي از بندگان من ميگفتند: «پروردگارا! ايمان آوردهايم، پس ما را بيامرز و به ما رحم فرما و تو بهترين رحمكنندگان هستي».
پس آنان هم ايمان آورده و هم اعمال صالح انجام داده و هم از پروردگارشان طلب آمرزش و رحمت نمودند و به ربوبيت الهي و احسان خداوند بر آنها مبني بر ايمان آوردن و خبر دادن از گستردگي رحمت و احسان فراگير وي متوسل شدند. و اين بر فروتني و كرنش آنها براي پروردگارشان و هراس و اميد آنها دلالت مينمايد.
پس اينها سروران و اشراف مردم بودند و شما اي كافران فرومايه و كم خرد! فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيًّا آنها را به باد تمسخر گرفته و آنها را تحقير كرديد و چنان به تمسخر ايشان مشغول شديد كه حَتَّى أَنسَوْكُمْ ذِكْرِي وَكُنتُم مِّنْهُمْ تَضْحَكُونَ مشغول شدن به آنها و به ريشخند گرفتنشان ذكر و عبادت مرا از يادتان برد. و چيزي كه موجب فراموش شدن آنان شد مشغول شدنشان به مسخره كردن مؤمنان بود و اين فراموش نمودن آنان را به استهزا و ريشخند وا ميدارد. پس هر يك از اين دو حالت [فراموش كردن ياد خدا و به تمسخر گرفتن مؤمنان] ديگري را تقويت مينمايد و آيا جسارتي بالاتر از اين وجود دارد؟! إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِمَا صَبَرُوا من امروز به خاطر صبر و استقامتي كه بر طاعت من و در برابر اذيت و آزار شما نشان دادند، به آنان پاداش دادم، أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ و آنان بردباري كردند تا اينكه به اينجا رسيدند و به نعمت پايدار و نجات از جهنم دست يافتند. در آيهاي ديگر فرموده است: فاليوم الذين ءامنوا من الكفار يضحكون امروز مؤمنان به كافران ميخندند. قالَ و از آنجا كه آنها بيخرد هستند و در اين مدت كوتاه مرتكب هر گناه و شري شدهاند كه آنها را به خشم و عذاب خدا گرفتار نموده و كارهاي خوبي را كه مؤمنان انجام دادهاند و آنها را به سعادت هميشگي و خشنودي پروردگارشان رسانده است، انجام ندادهاند، خداوند به صورت سرزنش به آنها ميفرمايد: كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ چقدر در دنيا ماندهايد؟
قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ فَسْئلْ الْعَادِّينَ ميگويند: يك روز يا بخشي از يك روز ماندگار بودهايم. پس از فرشتگان شمارشگر بپرس. اين سخنشان مبتني بر آن است كه آنها مدت ماندگاري خود را در دنيا بسيار اندك ميدانند، اما مقدار آن مشخص نيست. بنابراين ميگويند: فَسئل العادين از شمارشگران بپرس. اما آنان آنقدر مشغول هستند و در عذابي به سر ميبرند كه تعداد و شمار سالهايي را كه در دنيا زيستهاند نميدانند. پس خداوند به آنها ميفرمايد: إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا جز مدت كمي ماندگار نبودهايد، خواه عدد و شمار آنرا تعيين نماييد يا تعيين نكنيد. لَّوْ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ كاش [اين را در دنيا] ميدانستيد.
آيه 116-115:
أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ آيا پنداشتهايد كه ما شما را بيهوده آفريدهايم، و به سوي ما برگردانده نميشويد؟.
فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ خداوندي كه فرمانرواي راستين است و هيچ معبود به حقي جز او نيست و صاحب عرش عظيم ميباشد، بسي برتر از آن است [كه جهان را بيهوده بيافريند].
أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا اي مردم! آيا گمان بردهايد ما شما را بيهوده و بيهدف آفريدهايم؛ ميخوريد و ميآشاميد و تفريح ميكنيد و از لذتهاي دنيا بهرهمند ميشويد و ما شما را به حال خودتان رها مبكنيم؟ و به شما امر و نهي نميكنيم و در برابر بديها شما را سزا نمِدهيم؟ بنابراين فرمود: وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ و پنداشتهايد كه براي حساب و كتاب به سوي ما بازگردانده نميشويد؟. بنابراين چيزي را به خاطر بسپاريد، [و آن اينكه]، فَتَعَالَى اللَّهُ خداوند بسي برتر و بالاتر از اين گمان باطل ميباشد و چنين گمان زشتي، حكمت و فرزانگي او را معيوب ميكند. الْمَلِكُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَرِيمِ خداوندي كه فرمانرواي راستين است و هيچ معبود به حقي جز او نيست و او صاحب عرش عظيم است. پس وقتي كه او فرمانرواي راستين همة آفريدههاست، و وعده و وعيد او راست و حق است، خداوند معبود حقيقي اوست، چون داراي كمال مطلق و صاحب عرش عظيم و پروردگار و صاحب ديگر پديدهها ميباشد. پس چنين خداوندي امكان ندارد شما را بيهوده آفريده باشد.
آيه 118- 117:
وَمَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ و هر كس جز خدا معبود ديگري را فرا بخواند كه هيچ دليلي بر حقانيت آن ندارد. حساب او با خداست. بيگمان كافران رستگار نميشوند.
وَقُل رَّبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ و بگو: «پروردگارا! [مرا] بيامرز و ببخشاي و تو بهترين مهرباناني».
و هر كس همراه با خدا معبودان ديگري را به فرياد بخواند، بدون اينكه دليلي براي صحت كارش داشته باشد كه او را به آنچه انجام ميدهد راهنمايي كند، - و اين قيد يك قيد لازم و غير قابل اجتناب است، زيرا هر كس چيزي غير از خدا را به نيايش بخواند حتماً دليلي بر صحت اين كار ندارد- بلكه دلايلي بر باطل بودن آنچه او انجام ميدهد دلالت نمايد، اما از روي ستمگري و عناد از آن دلايل روي گرداند، چنين كسي به نزد پروردگارش خواهد رفت و خداوند او را به سبب اعممالش مجازات خواهد كرد، و هيچ بهرهاي از رستگاري به او نميرسد، چون او كافر است. انَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ همانا كافران رستگار نميشوند، پس كفرشان آنها را از رستگاري دور نموده و بازداشته است.
وقُل و مخلصانه پروردگارت را بخوان و بگو: رَّبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ پروردگارا! مرا بيامرز و از امورات ناگوار و ناپسند برهان و بر ما رحم بفرما، و با رحمت خويش ما را به هر چيز خوبي برسان و تو بهترين مهرباناني. پس خداوند از هر كس نسبت به بندهاش از مادر مهربانتر ميباشد و از خود بنده براي وي مهربانتر است.
پايان تفسير سورهي مؤمنون