فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره

تفسير سوره انبياء

بسم الله الرحمن الرحيم

آيه ي 4-1

اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ مَّعْرِضُونَ براي مردم [هنگام] حسابشان نزديک شده است، در حالي که آنان در غفلت و بي خبري روي گردانند.

مَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مَّن رَّبِّهِم مُّحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ يَلْعَبُونَ هيچ پند تازه اي به سوي پروردگارشان بديشان نمي رسد مگر آنکه بازي کنان به آن گوش مي دهند.

لَاهِيَةً قُلُوبُهُمْ وَأَسَرُّواْ النَّجْوَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ هَلْ هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ [در حالي که] دلهايشان غافل است و ستمکاران در نهان به نجوي و سخن در گوشي پرداختند که اين [شخص] جز انساني همچون شما نيست، آيا به سراغ جادو مي رويد؟ حال آنکه [حقيقت را] مي بينيد

قَالَ رَبِّي يَعْلَمُ الْقَوْلَ فِي السَّمَاء وَالأَرْضِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ بگو: «پروردگارم هر سخني را که در آسمان و زمين باشد، مي داند، و او شنواي داناست.

اين ابراز تعجب و شگفتي از حالت مردم است، و اينکه پند دادن آنها فايده اي ندارد، و به هشدار دهنده توجه نمي کنند در حالي که زمان محاسبه و مجازاتشان نزديک شده است، اما آنان در غفلت روي گردانند، يعني از هدفي که براي آن آفريده شده اند غافل اند و از آنچه که با آن بيم داده شده اند روي گردانند، آنگاه براي دنيا آفريده شده اند و براي است،اده و بهره مندي از ان به دنيا آمده اند، خداوند همواره آنها را تذکر و پند مي دهد اما آنان همچنان در غفلت و رويگرداني به سر مي برند.

بنابراين فرمود: (مَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مَّن رَّبِّهِم مُّحْدَثٍ) هيچ پند و اندرز تازه اي به آنها را به منافعشان راهنمايي کند و از مضار و مکروهائي بر حذر دارد، به انان نمي رسيد، (إِلَّا اسْتَمَعُوهُ ) مگر اينکه به آن گوش مي دادند و با شنيدن آن حجت را بر خود اقامه مي کردند، (وَهُمْ يَلْعَبُونَ لَاهِيَةً قُلُوبُهُمْ) و در حالي که به آن گوش مي دادند که دلهايشان از آن غافل و روي گردان، و متوجه خواسته هاي دنيوي اشان بود و جسمهايشان مشغول بازي و سرگرمي. آنها به شهوت و باطل و گفته هاي زشت و ناپسند مشغول بودند، در حالي نمي بايست چنين مي بودند، بلکه مي بايست دلهايشان به امر و نهي الهي روي مي آورد و طوري به قران و پندهاي خدا گوش مي داند که دلهايشان منظور آن را درک مي کرد، و اعضايشان براي عبادت پروردگار که براي آن آفريده شده اند تلاش مي نمودند، و قيامت و حساب و سزا و جزا را به خاطر مي آوردند، آنگاه حال واحوالشان درست مي شد و کارهايشان سامان  مي يافت . در مورد (اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ) آيا آگاهانه به جادو رو مي آوريد؟

اين گفته ها در حالي بر زبان مي آوردند که به سبب معجزات و نشانه هاي اشکاري که مشاهده مي کردند و ديگران مشاهده نکرده بودند، مي دانستند او پيامبر به حق خداوند است، اما شقاوت و ستمگري و عناد، آنها را به گفتن اين چيزها واداشت، و خداوند به آنچه به صورت پنهاني و درگوشي مي گفتند کاملاً آگاه است، و به زودي آنها را بر آن مجازات خواهد کرد. بنابراين فرمود:

(قَالَ رَبِّي يَعْلَمُ الْقَوْلَ فِي السَّمَاء وَالأَرْضِ) بگو: پروردگارم هر سخن پنهان و آشکاري را که در هر جاي زمين و آسمان گفته شود، مي داند، (وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ) و او همۀ صداها را به هر زباني که با شد و با هر هدف و نيازي که گفته شود، مي شنود و او به آنچه در دلها است آگاه مي باشد.

آيه ي 6-5:

بَلْ قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْيَأْتِنَا بِآيَةٍ كَمَا أُرْسِلَ الأَوَّلُونَ بلکه گفتند: «خوابهاي آشفته و پراکنده اي بيش نيست، بلکه آن را از پيش خود ساخته است بلکه او شاعري است، پس چنان که پيشينيان [با نشانه هايي] فرستاده شدند بايد نشانه اي براي ما بياورد».

مَا آمَنَتْ قَبْلَهُم مِّن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَفَهُمْ يُؤْمِنُونَ پيش از آنان [نيز مردم] هيچ شهري که [اهل] آن را نابود کرديم ايمان نياوردند، آيا اينان ايمان مي آوردند؟

خداوند متعال تهمت زدن تکذيب کنندگان را به محمد عليه السلام و قرآني که آورده است، بيان داشته و مي فرمايد: آنها در مورد او سخنان دروغيني گفتند، بلکه گفته هاي پوچ گوناگوني در مورد وي قران بافتند. پس گاهي مي گفتند: (أَضْغَثُ أَحْلاَمٍ) قرآن خوابهاي آشفته و پراکنده اي بيش نيست، و مانند سخن کسي است که در خواب است و نمي داند چه مي گويد. و گ اهي مي گويند: (افْتَرَاهُ) [محمد] قرآن را خود ساخته و پرداخته کرده است. و گاهي مي گويند: او شاعري است و آنچه را آورده شعر مي باشد.

و هر کس کوچکترين شناختي از وضعيت پيامبر داشته باشد و به پيامش بيانديشد به طور قطع خواهد دانست که قرآن بزرگترين و بالاترين کلام است و از جانب خداست و هيچ انساني نمي تواند همانند بخشي از آن را بياورد. چنان که خداوند دشمنانش را به مبارزه طلبيد تا همانند آن را بياورند. و با اينکه انگيزه هاي مخالف و دشمني با قرآن در وجود آنها زياد و فراوان بود، اما نتوانستند چيزي مانند آن را بياروند و با آن مبارزه کنند، و آنها خود را مي دانستند و همين امر آرام و قرار را از آنها گرفتند و خواب را از چشمانشان ربوده و زبانهايشان را به ياوه گويي گشود. اما هيچ چيز نمي تواند در برابر حق بايستند آنها اين سخنان را در مورد قرآن مي گفتند، چون به آن ايمان نداشتند و مي خواستند کسي را که با آن آشنايي ندارد از آن دور و گريزان کنند. قرآن بزرگترين معجزه اي است که بر حت آنچه پيامبر عليه السلام آورده و بر صداقت او دلالت مي نمايد، و همين امر براي تصديق حقانيت پيامبر کافي است.

پس هر کس دليلي غير از قرآن بخواهد و معجزه اي ديگر را پيشينهاد نمايد نادان وستمگر است، و مانند اين مخالفان کينه توز است که آن را تکذيب کردند و معجزاتي را طلب نمودند که خود پيشنهاد مي کردند، معجزاتي که برايشان مضر بود و هيچ مصلحتي براي آنها در بر نداشت، چون اگر هدف آنها اين بود که حق را همراه با دليلش بشناسند، دليل حق بدون معجزاتي که آنها پيشنهاد مي کردند روشن شده بود، و اگر هدفشان اين بود که پيامبر را ناتوان کنند، و چنانچه پيامبر معجزات و نشانه هايي را که آنان پيشنهاد کرده اند ارائه ندهد خود را معذور بدانند، در اين صورت نيز به فرض اينکه نشانه هاي مورد نظر آنان آورده شود به طور قطع ايمان نخواهند آورد. واگر نشانه هاي فراواني نيز برايشان بيابد، تا وقتي که عذاب دردناک را نبينند ايمان نخواهند آورد. بنابراين خداوند متعال در مورد آنها فرموده است (فَلْيَأْتِنَا بِآيَةٍ كَمَا أُرْسِلَ الأَوَّلُونَ) پس چنان که پيشينيان با نشانه هايي فرستاده شدند بايد نشانه اي براي ما بياورد. يعني چرا معجزه اي مانند شتر صالح و عصاي موسي و امثال آن را نمي آورد؟

خداوند متعال فرمود: (مَا آمَنَتْ قَبْلَهُم مِّن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا) پيشينيان به اين نشانه ها و معجزاتي که پيشنهاد کردند ايمان نياوردند، و سنت خداوند اينگونه است که هر کس مجزاتي را طلب کند سپس بدان ايمان نياورد در اين دنيا از گرفتار شدن به عذاب الهي ايمن نخواهد بود.

پس امت هاي گذشته به اين مجعزات  ايمان نياوردند، آيا اينها به آن ايمان مي آوردند؟ اينها چه برتري بر آنان دارند! و چه خيري در اينهاست که آنان را به هنگام وجود معجزات به ايمان واردارد؟ اين است،هام به معني نفي است. يعني هرگز ايمان نخواهند آورد.

آيه ي 9-7:

وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ و پيش از تو جز مرداني را نفرستاديم که به آنان وحي مي کرديم، پس اگر شما نمي دانيدن از اهل کتاب بپرسيد.

وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لَّا يَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا كَانُوا خَالِدِينَ و ما پيامبران را به صورت پيکرهايي که غذا نخورند، و جاودانه نبودند.

ثُمَّ صَدَقْنَاهُمُ الْوَعْدَ فَأَنجَيْنَاهُمْ وَمَن نَّشَاء وَأَهْلَكْنَا الْمُسْرِفِينَ سپس وعدۀ [خويش] را [دربارۀ] آنان راست گردانيديم، و آنان و همۀ کساني را که خواستيم نجات داديم، و اسرافکاران را نابود کرديم.

اين پاسخ شبهۀ تکذيب کنندگان پيامبر است، آنهايي که مي گفتند: چرا پيامبران فرشتگاني نبوده اند که به خوراک و نوشيدني و خريد و فروش در بازارها نيازي نداشته باشند؟ و چرا پيامبر جادوانه نيست؟ پس وقتي که چنين نيست او پيامبر نمي باشد.

و اين شبهه همواره در دل تکذيب کنندگان پيامبران وجود داشته است و آنها در کر ورزيدن همانند يکديگرند. بنابراين گفته هايشان مشابه و همگون است، پس خداوند اين شبهۀ تکذيب کنندگان پيش از پيامبر اسلام عليه السلام اقرار داشتند، و اگر ديگر پيامبران را نپذيرند به نبوت ابراهيم عليه السلام اقرار مي کنند که همۀ طوائف به نبوت وي اقرار دارند. و مشرکان نيز گمان مي بردند که آنها بر دين و آيين ابراهيم هستند که همه پيامبران پيش از محمد عليه السلام انسان بوده و غذا مي خورده و در بازارها راه مي رفته اند، و آنها نيز دچار بيماري، مرگ و ... شده اند و خداوند آنها را به سوي اقوام و امتهايشان فرستاد؛ پس افرادي آنها را تصديق کردند و گروهي آنها را تکذيب نمودند و خداوند به عهد و پيمان خود که به آنها داده بود مبني بر اينکه آنان و پيروانشان را نجات داده و خوشبخت خواهد کرد وفا نمود، و اسرافکاران تکذيب کننده را نابود ساخت.

پس چرا براي انکار رسالت محمد شبهات باطلي ايجاد مي شود، در حالي که همين شبهات [باطلي که آنان اقامه مي کنند] در رابطه با  ديگر برادران پيامبرش که تکذيب کنندگان محمد به نبوت آنها اعتراف مي نمايند وجود دارد؟ پس اين امر به صورت بسيار واضح براي آنان الزام آور است، و اگر آنان به يکي از پيامبران که بشر بوده است ايمان بياورند در حالي که به پيامبري که از غير بشر باشد هرگز ايمان نمي آ ورند به درستي که شبهه ي آنان باطل است و خودشان با اقرار کردن به فساد آن، و با تناقض گويي شان در اين رابطه، آن را باطل کرده اند. و اگر فرض کنيم که آنان از اين موضوع به انکار قطعي نبوت بشر برسند و بگويند: رسول اگر فرشته اي نباشد که هميشه زنده بماند و نياز به خوردن غذا نداشته ب اشد، نمي تواند پيامبر باشد ، خداوند در جواب اين شبه مي فرمايد: (وقالوا لو لا انزل عليه ملک ولو انزل ملکا لقضي الامر ثم لا يتنظرون، و لو جعلئه ملکا لجعلنه رجلا و للبسنا عليهم ما يلبسون) و مي گويند: «چرا فرشته اي بر او نازل نشده است؟ اگر ما فرشته اي را فرو مي فرستاديم کار تمام مي شد، و سپس به آن مهلت داده نمي شود. و اگر پيامبر را فرشته اي قرار مي داديم، او را مردي قرار مي داديم، و آنچه را که برايشان مشتبه است بر آنان مشتبه مي کرديم».

و جواب ديگر اينکه انسانها نمي توانند مفاهيم وحي را از فرشتگان فرا بگيرند. (قل لو کان ي الارض ملکئه يمشون مطمئن لنزلنا عليهم من السماء ملکا رسولا) بگو: «اگر در زمين فرشتگاني بود که در آن راه مي رفتند و سکونت مي گزيدند، ما از آسمان فرشته اي را به عنوان پيامبر برايشان فرو مي فرستاديم».

و اگر شما حالت پيامبران گذشته را نمي دانيد و در آن شک داريد، (فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ) از اهل کتاب بپرسيد که به شما خبر مي دهند و شما را خواهند گفت که همۀ پيامبران گذشته انسان بوده اند.

گرچه سبب نزول اين آيه مخصوص سوال کردن از اهل کتابهاي اسماني [اهل علم و دانش]  در رابطه با حالت پيامبران گذشته است، اما هر مسئله اي از مسائل دين را فرا مي گيرد، اما هر مسئله اي از مسايل دين را فرا مي گيرد، و شامل اصول و فروع آن مي شود، و اگر انسان آنر ا نداند، بايد از کسي بپرسد که اهل علم و دانش است. پس در اين آيه به فرا گرفتن و پرسيدن از اهل علم دستور داده شده، و بدان جهت امر شده است که از آنان سوال شود که ياد دادن، و جواب دادن آنها طبق علمي که دارند واجب است.

و پرسيدن را به اهل علم و دانش اختصاص داد، و اين بيانگر آن است که نبايد از فردي سوال کرد که به جهالت و ناداني معروف است، و نبايد چنين فردي درصدد پاسخ دادن بر آيد. و اين آيه دليلي بر اين است که هيچ زني پيامبر نبوده است، نه مريم و نه غير از اوف به دليل اينکه فرمود(إِلاَّ رِجَالاً) مگر مرداني.

آيه ي 10:

لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ كِتَابًا فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ به راستي برايتان کتابي نازل کرده ايم که آوازۀ شما در آن است، آيا خرد نمي ورزيد؟

اي کساني که محمدبن عبدالله بن عبدالمطلب به سوي آنها فرستاده شده است! ما برايتان کتاب بزرگ و قرآني روشن فرو فرستاده ايم که، (فِيهِ ذِكْرُكُمْ) مايۀ شرافت و افتخار و وسيلۀ بزرگواري شماست، و اگر از اخبار راستيني که در آن هست پند پذيرند و به آن باور داشته باشيد و به دستورات آن عمل کنيد و از آنچه نهي کرده پرهيز نماييد، مقاماتتان بالا مي رود و از جايگاهي مهم برخوردار خواهيد شد. (أَفَلَا تَعْقِلُونَ) آيا آنچه را که به سود شماست و آنچه را که به زيانتان است نمي فهميد؟ و چگونه به آنچه که وسيلۀ بيداري و شرافت شما در دنيا و آخرت است عمل نمي کنيد؟ پس اگر شما عقل داريد بايد اين راه را در پيش گيريد. و اگر آن را در پيش نگرفتيد و راهي ديگر را انتخاب نماييد، در دنيا و آ[رت زيانمند و بدبخت خواهيد شد، و اين بيانگر آن است که عقل درست و نظري شايسته نداريد.

و مصداق اين آيه مشخص است، زيرا اصحاب و کساني که بعد از آنها آمدند، زيرا اصحاب و کساني که بعد از آنها پند پذيرفتند و به برتري و مقام و شهرت بزرگي دست يافتند و شرافت آنها از پادشاهان بيشتر شد، و اين چيزي است که براي همه معلوم و مشخص است.

همچنانکه زيان و بدبختي و فلاکت کساني که به قرآن توجه نکردند و هدايت نشدند و خود را با قرآن پاک نگرداندند معلوم و مشخص است. پس چز پند گرفتن با اين کتاب راهي براي سعادت و خوشبختي دنيا و آخرت وجود ندارد.

آيه ي 15-11:

وَكَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا آخَرِينَ و چه بسيار [اهالي] آبادي هاي ستمگر را نابود کرديم، و پس از آنان گروهي ديگر پديد آورديم!

فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُم مِّنْهَا يَرْكُضُونَ پس چون عذاب ما را احساس کردند نگهان پا به فرار گذاشتند

لَا تَرْكُضُوا وَارْجِعُوا إِلَى مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَمَسَاكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ [به آنان گفته مي شود]فرار نکيند! و به خانه ها و آسايشگاهتان بازگرديد، باشد که از شما [چيزي] خواسته شود.

قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ گفتند: «واي بر ما! همانا ما ستمگر بوده ايم».

فَمَا زَالَت تِّلْكَ دَعْوَاهُمْ حَتَّى جَعَلْنَاهُمْ حَصِيدًا خَامِدِينَ و پيوسته اين فرياد ايشان خواهد بود تا اينکه آنان را مانند گياهاني درو شده مي گردانيم.

خداوند متعال اين تکذيب کنندگان ستمگر را از آنچه که با ديگر امت هاي تکذيب کننده انجام شده است بر حذر مي دارد: (وَكَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْيَةٍ) و بسيار بوده اند آبادي هايي که به سبب کفر ساکنانش، آن را با عذابي ريشه کن کننده نابود کرده ايم. به گونه اي که به طور کامل تلف شده و از بين رفته اند. (وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا آخَرِينَ) و پس از آنان گروهي ديگر پديد آورديم و اين هلاک شدگان وقتي عذاب و مجازات الهي را حس کردند و آنها را به طور مستقيم فرا گرفت، بازگشت برايشان ممکن نشد و راهي براي فرار نداشتند و به خاطر پشيماني و اضطراب و حسرت بر کارهايي که کرده بودند پا به فرار گذاشتند.

به صورت تمسخر و استهزا بديشان گفته مي شود: (لَا تَرْكُضُوا وَارْجِعُوا إِلَى مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَمَسَاكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ) نگريزيد! به جايي که در آن آسايش يافته ايد و به خانه هايتان باز گرديد باشد که بازخواست شويد. يعني گريختن و ندامت فايده اي به شما نمي رساند. اما اگر توانايي داريد به سوي زندگاني پر ناز و نعمت خود و لذت ها و شهوتهايي که در آن به سر مي برديد و به قصرهاي پر زرق و برق خود و به سوي دنيا و معبودهايتان که شما را فريب داد، برگرديد، و در آن قرار بگيريد و از لذتهاي آن است،اده کنيد و در خا نه هايتان با آرامش و شکوه بنشينيد، شايد براي انجام کارهايتان به شما نياز باشد، آن طور که قبلاً چنين بوديد. و شايد از خواسته هاي دنيا چيزي از شما خواسته شود. اما بسيار بعيد است که آنها به آن برسند! زيرا وقت تمام شده و عذاب و خشم خدا آنها را فرا گرفته و عزت و شرافت و دنيايشان را از دست داده اند، و ندامت و حسرت جانکاهي به آنها دست داده است.

بنابراين: (قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ فَمَا زَالَت تِّلْكَ دَعْوَاهُمْ حَتَّى جَعَلْنَاهُمْ حَصِيدًا خَامِدِينَ) مي گويند: واي بر ما! ما ستمگر بوده ايم. و پيوسته اين فرياد ايشان خواهد بود و همواره براي نابودي و از بين رفتن يکديگر دعا خواهند کرد، و حسرت و پشيماني آنان را فرا مي گيرد و به ستم خود اقرار نموده و اعتراف مي کنند عذابي را که خداوند آنها را به آن گرفتار نموده است عادلانه مي باشد.

سپس آنان را همانند گياهاني درو شده مي گردانيم؛ بي حرکت اند و صدايي از آنها شنيده نمي شود .پس اي مخاطبان! از ادامه دادن تکذيب پيامبران بپرهيزيد زيرا به عذابي گرفتار مي شويد که آنها بدان گرفتار شند.

آيه ي 17-16:

وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ و آسمان و زمين و آنچه را که در ميان آن دو است براي بازي و شوخي نيافريده ايم.

لَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا لَّاتَّخَذْنَاهُ مِن لَّدُنَّا إِن كُنَّا فَاعِلِينَ اگر مي خواستيم بازيچه اي بگيريم قطعاً چيزي مناسب خود انتخاب مي کرديم.

خداوند متعال خبر مي دهد که او آسمانها و زمين را بيهوده و بي فايده و براي بازي نيافريده بلکه آن را به حق و براي حق آفريده است تا بندگان از اين طريق پي ببرند که او آفرينندۀ بزرگ و مدبر حکيم، بخشنده و مهربان است، کمال مطلق از آن اوست، و ستايش او را سزاست، و عزت همه از آن اوست، گفتارش راست است، و پيامبرانش در آنچه از او خبر مي دهند راست مي گويند. و خداوندي که آسمان و زمين را با آن همه عظمت و بزرگي آفريده است قطعاً مي تاند انسانها را بعداز مرگشان زنده کند تا به نيکوکار پاداش نيک بدهد و بدکاري را به سزاي بدي اش برساند.

(لَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا) و به فرض محال اگر مي خواستيم سرگرمي انتخاب کنيم، (لَّاتَّخَذْنَاهُ مِن لَّدُنَّا إِن كُنَّا فَاعِلِينَ ) چيزي مناسب خود انتخاب مي کرديم. و شما را از بازيچه بودن آن آگاه نمي نموديم، چون اين نقص و کاستي است و دوست نداريم آن را به شما نشان دهيم. پس امکان ندارد که هدف از آفرينش آسمانه وزميني که همواره آن را مي بينيد بازي و سرگرمي باشد. در مباحثي که گذشت خداوند عقلهاي ضعيف را اقناع کرد و در حد و اندزاهاي آن سخن گفت. پس پاک است خداوند بردبار و مهربان و فرزانه که هر چيزي را در جايش قرار داده است.

آيه ي 20-18:

بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ بلکه حق را بر باطل مي افکنيم، پس آن را در هم مي شکند، و به ناگاه باطل محو و نابود مي شود. و واي بر شما به سبب توصيفي که مي کنيد.

وَلَهُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَنْ عِندَهُ لَا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلَا يَسْتَحْسِرُونَ  و از اوست هر چه در آسمانها و زمين است، و آنان که در نزد وي هستند از پرستش او سرباز نمي زنند و خسته نمي شوند.

يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لَا يَفْتُرُونَ شب و روز تسبيح مي گويند، و سستي نمي ورزند.

خداوند متعال خبر مي دهد که تثبيت نمودن حق و از بين بردن باطل را به عهده گرفته است، و اگر باطلي در ميان باشد و در آن مجادلۀ شود، خداوند حق و علم و بياني را مي آورد که باطل را در هم شکند، پس باطل نابود شده و از بين مي رود و بطلان آن براي هر کسي روشن مي شود .

(فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ) و ناگهان باطل محو و نابود مي شود. و از بين مي رود، و اين عام است و همۀ مسائل ديني را شامل مي شود. بنابراين چنانچه باطل گرايان شبهه اي عقلي يا نقلي براي احقاق باطل يا رد کردن حق وارد کنند دلايل قطعي و عقلي و نقلي خداوند اين سخن باطل را از بين برده و ريشه کن مي نمايد، و به زودي باطل بودن آن براي همه روشن و آشکار مي شود. و با بررسي يکايک مسائل مي بيني که چنين است.

سپس فرموئد : (وَلَكُمُ ) اي کساني که خداوند را آن گونه که شايستۀ او نيست توصيف مي کنيد، و مي گوييد او همسر و فرزند دارد، و شريکان و همتاياني براي او قرار مي دهيد! بهره اي که از اين کار به شما مي رسد، (الْوَيْلُ) هلاکت و زيان و ندامت است، و در آنچه که گفته ايد برايتان فايده اي نيست، و سودي که به آن اميد داريد و براي رسيدن به آن مي کوشيد، به شما نمي رسد، آنچه که عايد شما مي شود ناکامي و زيانمندي است.

سپس خبر داد که پادشاهي اسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است از آن اوست، و همه بندگان و ملک اويند و هيچ کس از انان بهره اي از فرمانروايي ندارد و خداوند را کمک و ياري نمي دهد، و هيچ کس بدون اجازۀ او نمي تواند براي کسي شفاعت کند. پس چگونه اينها به خدايي گرفته شده و چگونه يکي از اينها فرزند خداوند قرار داده مي شود؟

پس پاک و منزه و برتر است پادشاه و فرمانرواي بزرگ که همه در برابرش گردن خم کرده و تمامي دشواري ها در برابر عظمت او همواره شده، و فرشتگان مقرب در برابر او فروتن بوده و همواره به پرستش وي مشغول اند.

بنابراين فرمود: (وَمَنْ عِندَهُ) و آنان که در نزد او هستند، يعني فرشتگان ، (لَا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلَا يَسْتَحْسِرُونَ ) از پرستش او سرباز نزده و خسته نمي شوند، چون به شدت به عبادت خداوند علاقه دارند و به خاطر کمال محبتشان و به دليل قدرت بدنشان هرگز خسته نمي گردند. (يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لَا يَفْتُرُونَ (شب و روز تسبيح مي گويند، و سستي نمي ورزند.يعني همواره و در همۀ اوقاتشان به عبادت و تسبيح مشغول اند، و هيچ بخشي از وقتشان خالي از عبادت و تسبيح نيست، و تمامي آنان اين گونه اند. و اين بيان عظمت خداوند و بزرگي سلطنت او و کمال علم و حکمت اوست، که ايجاب مي کند جز او کسي عبادت نشود و پرستش براي غير او انجام نگيرد.

آيه ي 25-21:

أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِّنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنشِرُونَ آيا خدايي از [موجودات] زمين را به خدايي گرفته اند که [ايشان را] برانگيزند؟

لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ اگر در اسمانها و زمين غير از خداوند معبودها و خداياني وجود داشت، قطعاً آسمان و زمين تباه مي شدند، پس پاک و منزه است خداوند پروردگار عرش و فراتر است از آنچه ميان مي کنند.

لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ [خداوند] در برابر آنچه انجام مي دهد باز خواست نمي شود و آنها بازخواست مي گردند.

أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ هَذَا ذِكْرُ مَن مَّعِيَ وَذِكْرُ مَن قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُّعْرِضُونَ آيا غير از  او معبوداني را به خدايي گرفته اند؟ بگو: «دليل خود را بيان داريد، اين کتاب امت من و [اينها هم] کتاب هاي امت هاي قبل از من است». بلکه بيشتر آنان حق را نمي دانند، اين است که روي گردانند.

  وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ و هيچ پيامبري را پيش از تو نفرستاديم مگر اينکه به او وحي کرديم که هيچ معبود بر حقي جز من نيست. پس مرا بپرستيد.

وقتي خداوند کمال توانايي و عظمت خويش، و فروتني تمام پديده ها را در مقابل عظمت خويش بيان کرد، بر مشرکاني که موجودات ناتوان زمين را عبادت کردند اعتراض نمود و فرمود: (هُمْ يُنشِرُونَ) آيا مي توانند به آنان زندگي دوباره ببخشند؟ است،هام به معني نفي است. يعني آنها  توانايي برانگيختن و زنده کردنشان را ندارند. و اين فرمودۀ الهي اين آيه را تفسير مي نمايد که فرموده است: (و اتخذوا من دونه ، ءالهه لا يخلقون شيا و هم يخلقون و لا يملکون لا نفسهم ضرا و لا نفعا و لا يملکون موتا و لا حيوه و لا نشورا) و به جز خداوند معبوداني را عباد کردند که هيچ چيزي نمي آفرينند، و خودشان آفريده مي شوند. و مالک هيچ سود و زيان و مرگ و زندگي و برانگيختني نيستند. (واتخذوا من دون الله ءالهه لعلهم ينصرون، لا يستعطيون نصرهم و هم لهم جند محضرون) و به غير از خداوند معبوداتي را عبادت کردند که شايد ياري کرده شوند، آنها نمي توانند آنان را ياري نمايند، و اينان برايشان لشکر آماده اي هستند.

پس مشرک مخلوقي را عبادت مي کند که نمي تواند فايده بدهد، و نمي تواند ضرري برساند، و اخلاص عبادت خداوندي که همۀ کمالات از آن اوست و فايده  و زيان و همه چيز در دست اوست رها مي نمايد.

و اين ناشي از عدم توفيق و بي بهره گي و جهالت فراوان و شدت ستمگري آنان است، زيرا شايسته نيست که جز مبعودي يگانه در آنها باشد، همچنانکه جهان هستي توسط پروردگاري يگانه به وجود آمده است. بنابراين فرمود: (لَوْ كَانَ فِيهِمَا) اگر در آسمانها و زمين،( آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا ) غير از خداوند معبودها و خداياني بودند، آسمانها و زمين تباه مي شدند، و از بين مي رفتند، و مخلوقاتي که در آنهاست تباه و نابود مي گشتند.

جهان بالا و پايين آن گونه که ديده مي شود در کامل ترين انتظام و ساختار قرار دارد، و خل و عيب و تضاد و تعارضي در آن وجود ندارد، پس اين دلالت مي نمايد که مدبر و آفريننده و پروردگار و معبودش يکي است، و اگر دو آفريننده و خداوند داشت نظام آن مختل مي شد و ارکان آن از هم مي پاشيد، زيرا اگر دو خدا بودند با يکديگر مخالفت مي کردند، و يکي آفريدن چيزي را اراده مي کرد و ديگري نبودن آن را مي خواست. و اين غير مکن است که خواستۀ هر دو محقق شود. و اگر خواستۀ يکي تحقق يابد و خواستۀ ديگري محقق نشود، اين بر ناتواني ديگر خداي دلالت مي کند، و اتفاق کردن هر دو در همۀ کارها امکان پذير نيست.

پس مشخص شد خداوند توانايي که تنها آنچه او مي خواهد انجام مي پذيرد و مخالفي ندارد و کسي نمي تواند از کارش جلوگيري نمايد، پروردگار يگانه و تواناست. بنابراين خداوند متعال در اين آيه دليل تمانع را بيان کرده و مي فرمايد: (ما اتخذ الله من ولد و ما کان معه، من اله اذ لذهب کل اله بما خلق و لعلا بعضهم علي بعض سبحان الله عما يصفون) خداوند فرزندي برنگرفته است،  وهمراه بااو معبودي نيست، زيراگر معبود ديگري بود هر خدايي آنچه را که آفريده است با خود مي برد، و برخي از خدايان بر برخي ديگر برتري مي جستند. خداوند پاک و بسي برتر است از آنچه بيان مي کنند.

و طبق يکي از تفسيرها اين آيه نيز دليل تمانع است (قل لو کان معه ءالهه کما يقولون اذا لابتغوا الي ذي العرش سبيلا، سبحنه و تعلي عما يقولون علوا کبيرا)بگو: «اگر همراه او خداياني بودند آن گونه که مي گويند، آنگاه براي غلبه بر خداوند صاحب عرش عظيم راهي مي جستند». پاک و منزه و بسي بالاتر است از آنچه مي گويند.

بنابراين در اينجا فرمود: « فَسُبْحَانَ اللَّهِ) او مال مطلق است و از هرعيب و نقصي پاک و منزه و بسي برتر و بالاتر است، (رَبِّ الْعَرْشِ) پروردگار عرش، عرشي که سقف همۀ مخلوقات بوده و بزرگترين و گسترده ترين مخلوق مي باشد، پس وقتي اين پروردگار عرش است به طريق اولي پروردگار ديگر مخلوقات مي باشد. (عَمَّا يَصِفُونَ) پاک است پروردگار عرش از آنچه که منکران و کافران بيان کرده و مي گويند فرزند و همسر دارد. و پاک است از اينکه شريکي داشته باشد.

(لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ) خداوند به خاطر عظمت و عزت و کمال و قدرتش در مقابل آنچه انجام مي دهد بازخواست نمي شود و هيچ کس توانايي آن را ندارد که با او مخالفت نمايد. و به خاطر کمال حکمتش و محکم ساختن هر چيزي به بهرتين صورت، کار او سوال برانگيز نخواهد بود، چون در آفرينش وي خلل يا کمبودي وجود ندارد. (وَهُمْ يُسْأَلُونَ ) و همۀ آفريده ها به خاطر ناتواني و نيازمند بودنشان در رابطه با کارها و گفته هايشان مورد بازخواست قرار مي گيرند، چون همه بنده هستند و در رابطه با حرکت و کارهايشان بازخواست مي شوند، آنها نه مي توانند در وجود خودشان تصرف کنند و نه مي توانند به اندازۀ ذره اي در ديگران تصرف نمايند.

سپس مجدداً به تقبيح مشرکين پرداخت و فرمود: آنها به غير از خداوند معبوداني را به خدايي گرفته اند، پس آنها را نکوهش و ملامت کن و به آنان بگو: (أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ) آيا غير از خداوند معبوداني را به خدايي گرفته اند؟ بگو: دليل خود را بياورند. يعني حجت و دليل خود را بر صحت آنچه بدان باور دارند، بياورند و مسلماً حجت و دليلي ندارند، بلکه بر باطل بودن عملشان حجت و براهين وجود دارد. بنابراين فرمود: (هَذَا ذِكْرُ مَن مَّعِيَ وَذِكْرُ مَن قَبْلِي) اين کتاب امت من و [اينها هم] کتاب هاي امت هاي قبل از من است. يعني کتابها و شريعتها بر صحت آنچه به شما گفته ام مبني بر اين که شرکت باطل و بي اساس است اتفاق دارند. پس اين کتاب خداست که در آن هر چيزي همراه با دلايل عقلي و نقلي اش بيان شده است، و همۀ کتابهاي گذشته نيز دلايل و حجت هايي بر آنچه که گفتيم مي باشند. پس معلوم شد که حجت بر آنها اقامه شده، و به طور يقين هيچ دليلي توان مخالفت با آن دلايل را ندارد و هر دليلي در مقابل آن شکست خواهد خورد. و اگر مخالفت هايي يافت شود شبهاتي است که نمي تواند جاي حق و حقيقت را بگيرد.

(بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُّعْرِضُونَ) بلکه بيشتر آنان حق را نمي شناسند، و به علت تقليد از نياکان خود بر باورهاي پوچشان پافشاري مي کنند، و بدون علم و دانش به مجادله مي پردارند. آنها حق را نمي شناسند، اما اين بدان خاطر نيست که حق پوشيده و پيچيده است، بلکه آنها خود از آن روي گردانند، وگرنه چنانچه اندکي به آن توجه کنند و بدان روي آورند به طور واضح و آشکار حق را از باطل تشخيص مي دهند. بنابراين فرمود: (فَهُم مُّعْرِضُونَ) اين است که آنها روي گردان هستند.

پس از آنکه خداوند متعال جهت روشن شدن اين موضوع دستور داد که در سرگذشت امت هاي پيشين انديشه کنيم، خود به طور کامل قضيه را باز کرده و فرمود: (  وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ) و هيچ پيامبري را پيش از تو نفرستاديم مگر اينکه به او وحي کرديم که معبود به حقي جز من نيست. پس مرا بپرستيد. بنابراين همۀ پيامبران پيش از تو چکيده پيامشان اين بوده است که تنها خداوند پرستش شود، خدايي که شريکي ندارد و او معبود راستين است، و پرستش ديگر چيزها باطل مي شود

آيه ي 29-26:

وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ و گفتند: «خداوند فرزندي برگرفته است! خداوند پاک و منزه است [فرشتگان فرزندان خدا نبوده] بلکه بندگاني گرامي هستند».

لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ در سخن گفتن از او پيشي نمي گيرند، و آنان به فرمان وي کار مي کنند.

يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى وَهُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ خداوند اعمال گذشته و حال و آيندۀ ايشان را مي داند، و شفاعت نمي کنند مگر براي کسي که [خداوند] بپسندد، و آنان از بيم او ترسان و هراسانند.

وَمَن يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي إِلَهٌ مِّن دُونِهِ فَذَلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذَلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ هر کس از آنان بگويد غير از خدا من نيز معبود هستم، جهنم را سزاي او مي گردانيم، بدينسان به ستمکاران سزا مي دهيم.

خداوند متعال از بي خردي مشرکان سخن به ميان مي آورد که پيامبر را تکذيب کرده و ادعا کردند خداوند خوارشان کند. پروردگار فرزندي براي خود بر گرفته است، پس گفتند: فرشتگان دختران خداوند هستند. بسي پاک و برتر است خداوند از گفتۀ آنان.

و خداوند خبر داد که فرشتگان فرزندان خدا نبوده، بلکه بندگاني هستند که آفريده شده اند و اختياري ندارند، و آنها نزد پروردگار محترو و گرامي هستند، چون آنها را با خوبي ها و پاکي ها آراسته و از زشتي ها پاکيزه داشته است و آنان نهايت ادب را در مقابل با خداوند رعايت کرده و از فرمان او پيروي مي کنند.

(لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ) از پيش خود سخني در رابطه با ادارۀ امور نمي گويند مگر اين که خداوند بگويد، چون در کمال ادب قرار دارند و به کمال حکمت و علم الهي آگاه هستند. (وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ ) آنها را به هر چيزي دستور بدهد، از فرمانش اطاعت مي کنند، و به هر کاري آنها را بگمارد آن را انجام مي دهند. پس آنها به اندازۀ يک چشم به هم زدن از فرمان وي سرپيچي نمي کنند، بدون فرمان الهي به دلخواه خود کاري را انجام نمي دهند، با وجود اين، علم الهي آنها را احاطه کرده است.

(يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ) خداوند کارهاي گذشته و آينده آنان را مي داند، پس آنها نمي توانند از دايرۀ علم الهي بيرون روند، چنان که نمي توانند از فرمان و تدبير او بيرون روند.

يکي ديگر از صفاتشان اين است که آنها در سخن گفتن از او پيشي نمي گيرند، و براي هيچ کسي بدون اجازۀ خداوند شفاعت نمي کنند، و چون به آنها اجازه دهد، و کسي را که در مورد او شفاعت مي نمايند بپسندد برايش شفاعت مي کنند، اما خداوند هيچ گفتار و کرداري را نمي پسندد مگر آنچه که خالصانه براي وي انجام شده، ودر آن کار از پيامبر اطاعت شده باشد. و اين آيه بيش از هر چيزي بر اثبات شفاعت دلالت مي نمايد و بيانگر آن است که فرشتگان شفاعت مي کنند. (وَهُم مِّنْ خَشْيَتِهِ مُشْفِقُونَ) و آنان از بيم خداوند ترسان و هراسانند و همه در برابر شکوه و عظمت وي فروتن بوده، و در برابر عزت و جمال الهي تسليم مي باشند.

وقتي تصريح کرد که آنان حقي در الوهيت ندارند و سزاوار هيچ بندگي و پرستشي نيستند، چون صفاتي که دارند چنين اقتضا مي نمايد، بيان نمود که آنها حتي حق چنين ادعايي هم ندارند، و چنانچه فرض کنيم و کوتاه بياييم يکي از آنها بگويد، (إِنِّي إِلَهٌ مِّن دُونِهِ) من به جاي او معبود هستم، (فَذَلِكَ نَجْزِيهِ جَهَنَّمَ كَذَلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ ) چنين کسي جهنم را سزايش مي گردانيم . بدينسان به ستمکاران سزا مي دهيم و چه ستمي بزرگتر از اين است که انساني که از هر جهت محتاج خداوند است ادعا کند در الوهيت و ربوبيت با خداوند مشارکت دارد؟

آيه ي 30:

أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ آيا کافران ننگريسته اند که آسمانها و زمين [ابتدا] صاف و فروبسته بودند، سپس آنها را از هم باز گشوديم، و هر چيز زنده اي را از آب پديد آورديم، آيا ايمان نمي آورند؟

آيا اين کافران که به پروردگارشان کفر ورزيده و بندگي و عبادت را تنها براي او انجام نمي دهند به وضوح نمي بينند که خداوند پروردگار ستوده و بزرگوار و معبود راستين است؟ پس اگر بنگرند آسمان و زمين را مشاهده مي نمايند، آسمان و زمين را به هم پيوسته مي بينند؛ اين يکي ابر و باراني در آن نيست، و آن يکي خشک و پژمرده است و هيچ گياهي در آن وجود ندارد، پس ما آسمان را مي گشاييم [و از آن باران فرو مي ريزيم] و زمين را مي شکافيم و از آن گياهان زيادي بيرون مي آوريم. آيا کسي که از آسمان صاف ابر پديد مي ورد، و باراني فراوان از آن سرازير مي کند سپس آن را به سرزميني خشکيده و قحطي زده مي رساند و در آنجا مي باراند، سپس به دنبال باران انواع گياهان گوناگون سبز شده و رشد مي کنند، آيا اينها دليلي نيست و اينکه او حق است است و غير از او باطل، و او زنده کنندۀ مرده ها و بخشنده و مهربان است؟ بنابراين فرمود: (أَفَلَا يُؤْمِنُونَ) آيا ايمان نمي آورند، ايماني درست که شرک و شکي در آن نباشد؟

سپس خداوند آيات و نشانه هاي موجود در جهان آفرينش و آفاق را بر شمرد و فرمود:

آيه ي 33-31:

وَجَعَلْنَا فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِيهَا فِجَاجًا سُبُلًا لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ و در زمين کوههاي استوار و ريشه داري پديد آورديم تا [مبادا] آنان را بجنباند، و در ميان کوهها راههاي گشاده بوجود آورديم تا که آنان راه يابند.

وَجَعَلْنَا السَّمَاء سَقْفًا مَّحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ آيَاتِهَا مُعْرِضُونَ و آسمان را سقفي محفوظ قرار داديم، [ولي] آنان از نشانه هايش رويگردانند.

وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ و او خدايي است که شب و رويز و خورشيد و ماه را آفريده است و هر يک در مداري [معين] شناورند.

يکي از دلايلي که بر قدرت و کمال و يگانگي و رحمت خدا دلالت مي نمايد اين است که خداوند زمين را به وسيلۀ کوهها محکم و استوار گرداند و کوهها را به عنوان ميخ بر آن کوبيد تا انسانها را مضطرب نسازد و نجنباند، که در صورت اضطراب و جنبش، بندگان نمي توانند در آن سکونت کنند، و نمي توانند در آن کشاورزي نمايند و در آن استقرار يابند.

پس خداوند زمين را با کوهها استوار و پابرجا نمود و به وسيلۀ اين عمل منافع زيادي براي انسانها فراهم آورد، و از آنجا که کوهها بسيار به هم پيوسته بودند، اگر به حالت قله ها و کوههاي سر به فلک کشيده اي باقي مي ماندند، برقراري ارتباط ميان بسياري از شهرها غير ممکن مي شد، پس خداوند بنابر حکمت و رحمت خويش در لابلاي اين کوهها راههاي هموار و فراخي را به وجود آورد تا انسانها براي رسيدن به شهرها مشکلي نداشته باشند و بتوانند به اهدافي که در ديگر مناطق دارند، برسند. و تا از اين طريق يگانگي خداوند را دريابند و هدايت گردند.

(وَجَعَلْنَا السَّمَاء سَقْفًا مَّحْفُوظًا) و آسمان را سقف زميني قرار داديم که شما بر آن هستيد و آن را از سقوط محفوظ داشته ايم: (ان الله يمسک السموات و الارض ان تزولا) همانا خداوند آسمانها و زمين را نگاه مي دارد تا نيافتند. و نيز آسمان از استراق سمع شيطانها محفوظ قرار داده است. (وَهُمْ عَنْ آيَاتِهَا مُعْرِضُونَ) و آنان از نشانه هايش روي گرداند. يعني غافل و بي خبر هستند. و اين شامل همۀ نشانه هاي آسمان از قبيل بلند بودن و گسترده بودن و بزرگي و رنگ زيباي آن و ساختار محکم و شگفت انگيزش مي باشد و از ديگر نشانه هاي آن از قبيل ستارگان و سياره ها و خورشيد و ماه  تابان و شب و روز که از پي يکديگر مي آيند، و نيز شناور بودن ماه و خورشيد و ستارگان در اين فضاي بيکران، غافل و رويگردانند.

و بدين سبب منافعي از قبيل گرما و سرما و پيدايش فصل ها براي بندگان پديد مي آيد و حساب عبادت و معادلاتشان را مي دانند. در شب استراحت مي کنند و آرام مي گيرند و در روز پراکنده مي شوند، و براي کسب معاش خود تلاش مي نمايند.

گر فرد هوشيار و خردمند در اين کارها بيانديشد و خوب به آن بنگرد، به طور قطع باور مي نمايد که خداوند نظام هستي را تا وقت معيني قرار داده است، و بندگان فوايد و خواسته هايشان از آن بدست مي آورند و از آن بهره مند مي شوند، سپس اين انتظام از بين رفته و متلاشي مي شود، و خداوندي که آنرا به وجود آورده است ، همو آن را از بين يم برد و نابود مي کند، و کسي که آن را به حرکت در آورده است از حرکت باز مي دارد. و انسانها را به سرايي غير از جهان منتقل مي کند که در آنجا پاداش و سزاي اعمالشان را به طور کامل مي يابند و [فرد هوشيار] متوجه مي شود که مقصود از اين جهان آن است که مزرعه اي براي آخرت باشد، نيز متوجه مي شود که اين دنيا سراي سفر است نه محل اقامت .

آيه ي 35-34:

وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِّن قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ و پيش از تو براي هيچ انساني جاودانگي مقرر نداشته ايم، آيا اگر تو بميري ايشان جاودانه مي مانند؟

كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ و هر انساني مزۀ مرگ را مي چشد، و شما را به سختي و آسايش مي آزماييم، و به سوي ما بازگردانده مي شويد.

از آنجا که دشمنان پيامبر مي گفتند: (نتربص به ريب المنون) منتظر پيامبر هستيم تا گرفتار حوادث تلخ روزگار شود و بميرد، خداوند متعال فرمود: راه مرگ راهي است که هر انساني بايد آن را در پيش گيرد، (وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِّن قَبْلِكَ الْخُلْدَ(  و اي محمد! ما پيش از تو براي هيچ انساني در دنيا جاودانگي مقرر نداشته ايم، پس اگر بميري، مرگ راهي است که پيامبران و اولياء و غيره آن را طي کرده اند. (أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ )آيا اگر بميري ايشان بعد از تو جاودانه مي مانند؟پس اگر چنين است، جاودانگي ، آنها را مبارک باد! اما چنين نيست، بلکه هر کس روزي فنا مي شود و از بين مي رود. بنابراين فرمود: (كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ) هر نفسي مرگ را مي چشد . و اين قانون همۀ خلائق را شامل مي شود، و مرگ جامي است که هر کس آن را بنوشد، گرچه بنده مهلت زياد و عمر طولاني داشته باشد. اما خداوند بندگانش را به وجود آورده و آنها را امر و نهي نموده، و با خير و شر، و ثروتمندي و فقر، و عزت و  ذلت ، و زندگي و مرگ آزموده است. (لنبلوهم آيهم احسن عملا) تا آنها را بيازماييم، که کدام يک عمل بهتري انجام مي دهد، و چه کسي در مواقع آزمايش دچار فتنه مي شود و چه کسي نجات مي يابد؟ (وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ ) و به سوي ما بازگردانده مي شويد.پس شما را به سبب اعمالتان مجازت مي کنيم، اگر اعمالتان نيک و خوب باشد به شما پاداش نيک مي دهيم. و اگر بد باشد سزاي بد مي دهيم. (و ما ربک بظلم للعبيد) و پروردگارت بر بندگان ستم نمي کند.

و اين آيه بر باطل بودن سخن کسي دلالت مي نمايد که مي گويد: خضر زنه است و در دنيا جاودان است. و اين سخن که خضر براي هميشه زنده است سخن بي دليلي است و با دلايل شرعي مخالف است.

آيه ي 41-36:

وَإِذَا رَآكَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِن يَتَّخِذُونَكَ إِلَّا هُزُوًا أَهَذَا الَّذِي يَذْكُرُ آلِهَتَكُمْ وَهُم بِذِكْرِ الرَّحْمَنِ هُمْ كَافِرُونَ و هرگاه کافران تو را ببيند حتماً شما را مسخره و ريشخند مي گيرند [و مي گويند]: آيا اين همان کسي است که معبودانتان را [به بدي] ياد مي کند؟ و آنان ياد [خداوند] رحمان را انکار مي کنند و به آن ايمان ندارند.

خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُرِيكُمْ آيَاتِي فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ انسان از شتاب آفريده شده است. نشانه هاي خود را به شما خواهيم نمود، پس به شتابم نيازنداريد و عجله نکنيد.

وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ و مي گويند: «فرا رسيدن اين وعده کي خواهد بود اگر راست مي گوييد».

لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا حِينَ لَا يَكُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلَا عَن ظُهُورِهِمْ وَلَا هُمْ يُنصَرُونَ اگر کافران مي دانستند هنگامي که نمي توانند آتش را از پس و پيش خود باز دارند و آنان ياري نمي گردند، [در رابطه با آمدن عذاب شتاب نمي ورزيدند].

بَلْ تَأْتِيهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ رَدَّهَا وَلَا هُمْ يُنظَرُونَ بلکه [آتش] ناگهان به سراغ ايشان مي آيد، و آنگاه حيرانشان مي سازد، و نمي توانند آن را دفع کنند، و بديشان مهلت داده نمي شود.

وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُون و به راستي پيامبراني پيش از تو مورد تمسخر قرار گرفته اند، پس عذابي که مسخره کنندگان آن را به شوخي گرفته بودند ايشان را فرا گرفت.

و اين ناشي از شدت کفرشان است، زيرا مشرکان وقتي پيامبر عليه السلام را مي ديدند او را به استهزاء و تمسخر گرفته و مي گفتند: (أَهَذَا الَّذِي يَذْكُرُ آلِهَتَكُمْ) آيا اين همان کسي است که خدايان شما عيب جويي و بدگويي مي کند؟ به گمان خود وي را ناچيز و حقير مي انگاشتند که خدايان آنان را مذمت مي کند. پس توصيه مي کردند که به او توجه نکنند.

اين گونه پيامبر را مسخره کرده و او را تحقير مي کردند، با اينکه پيامبر در اوج کمال و انسانيت قرار داشت، و او کاملترين و برترين انسان بود. يکي از خوبي ها و فضيلت هايش اين بود که يکتاپرست بود و عبادت را فقط براي خداوند انجام مي داد و هر آنچه را که با خدا پرستش مي شد مذمت و نکوهش کرده و جايگاه و مقام پست آن را بيان نموده است.

در حقيقت اين کافران بايد مورد تمسخر قرار بگيرند و تحقير شوند که تمام رفتارها و عادتهاي زشت و ناپسنتد را دارا هستند، و براي زشتي و فساد کاري آنان همين بس که به پروردگار جهانيان کفر ورزيدند و رسالت پيامبران را نپذيرفتند. آنان در بهترين حالتشان که عبارت از ذکر و ياد خداوند مهربان است، کفر مي ورزند، زيرا خداوند را ياد نمي کنند، و به او ايمان نمي آورند مگر اينکه چيزهايي را انباز و شريک او سازند، پس اگر ذ کر و يادشان کفر و شرک باشد ديگر احوالشان چگونه خواهد بود؟ بنابراين فرمود: (وَهُم بِذِكْرِ الرَّحْمَنِ هُمْ كَافِرُونَ) آنان از پيامبر عليه السلام ايراد مي گيرند و او را مورد استهزا قرار مي دهند، در حالي که آنان خداوند رحمان را ياد نمي کنند و به او و وحدانيتش کفر مي ورزند و  اصلاً وي را باور ندارند.

و بيان اسم (الرَّحْمَنِ) در اينجا مبين زشتي حالت کافران است ، زيرا به خداوند مهربان که همۀ نعمتها را سرازير نموده و بلاها را دور کرده است، و تمامي نعمات بندگان از جانب اوست و بدي را جز او کسي دور نمي نمايد کفر و شرک مي ورزند.

(خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ) انسان آن چنان شتابگر است که انگار از شتاب آفريده شده است. آدمي موجود عجول است و با شتاب به سوي هر کاري مي رود و در انجام آن شتاب مي ورزد، پس مومنان در رسيدن عذاب خداوند به کافران عجله دارند، و احساس مي کنند که خيلي دير کافران گرفتار عذاب مي شوند، و کافران نيز از روي عناد و تکذيب، عذاب را به شتاب مي طلبند و مي گويند: (مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (اگر راست مي گوييد فرا رسيدن اين وعده کي خواهد بود؟

اما خداوند مهلت مي دهد و بردباري مي نمايد ولي فراموش نمي کند و براي آنها وقت مقرري تعيين کرده است(اذا جاء اجلهم لا يتسخرون ساعه و لا يستقدمون) و هر گاه مدت معين آنها فرا برسد يک لحظه پس و پيش نمي شوند. بنابراين فرمود: (سَأُرِيكُمْ آيَتِي) نشانه هاي خود را در انتقام گرفتن از کساني که به من کفر ورزيده و نافرماني ام را روا داشته اند به شما نشان خواهم داد، (فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ) پس در آمدن اين کار شتاب نکنيد. همچون کافران مي گويند: (مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ) اين وعده کي خواهدبود اگر راست مي گوييد؟ آنها روي غرور و از آنجا که فريب خورده بودند اين سخن را گفتند، اما (لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا) اگر کافران حالت وحشتناک و ناگوار خود را مي دانستند، (حِينَ لَا يَكُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلَا عَن ظُهُورِهِمْ ) هنگامي که آنان نمي توانند آتش را از چهره هايشان و از پشتهايشان باز دارند و آتشي از هر سو آنان را احاطه نموده و از هر جهت فرا گرفته است، (وَلَا هُمْ يُنصَرُونَ ) و نه کسي آنها را ياري مي کند، پس نه ياري مي کنند و نه ياري مي شوند. (بَلْ تَأْتِيهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ) بلکه آتش جهنم آنها را ناگهان فرا مي گيرد و از شدت ترس و وحشت مات و مبهوت مي شوند، (فَلَا يَسْتَطِيعُونَ رَدَّهَا) و نمي توانند آن را دفع کنند و برگردانند چون آنها کوچکتر و ناتوان تر از آن هستند که بتوانند آن را از خود دور کنند. (وَلَا هُمْ يُنظَرُونَ ) و مهلت داده نمي شوند و عذاب از آنها دور نخواهد شد. پس اگر کافران از اين حالت واقعاً آگاهي داشتند، در رابطه با آمدن عذاب شتاب نمي ورزيدند، و به شدت از عذاب مي ترسيدند اما چون اين شناخت را ندارند، چنان سخنهاي ياوه اي مي گويند . و وقتي بيان نمود که آنها پيامبر را به تمسخر مي گيرند و مي گويند: (أَهَذَا الَّذِي يَذْكُرُ آلِهَتَكُمْ) آيا همين شخص است که از خدايان شما بدگويي مي کند؟ پيامبر را دلجويي داد و فرمود: شيوۀ رفتار امتهاي گذشته با پيامبرانشان همين گونه بوده است پس فرمود: (وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُوا مِنْهُم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُون) و همانا پيامبراني پيش از تو مورد تمسخر قرار گرفتند و سرانجام عذابي که مسخره کنندگان آن را بازيچه و شوخي مي دانستند ايشان را فرا گرفت. يعني عذاب بر آنها فرود آمد و راه گريزي از آن نداشتند، پس اينها نيز بايد از عذابي که به تکذيب کنندگان رسيد بر حذر باشند.

آيه ي 44-42:

قُلْ مَن يَكْلَؤُكُم بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمَنِ بَلْ هُمْ عَن ذِكْرِ رَبِّهِم مُّعْرِضُونَ بگو: «چه کسي شما را درشب و بوز [از عذاب خداوند رحمان] نگاه مي دارد؟» بلکه آنان از ياد پروردگارشان رويگردانند.

أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُم مِّن دُونِنَا لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَ أَنفُسِهِمْ وَلَا هُم مِّنَّا يُصْحَبُونَ يا اينکه آنان معبوداني دارند که آنها را در برابر [عذاب] ما حفظ مي کنند؟ [اين معبودان ساختگي] نه مي توانند خود را ياري کنند، و نه آنان ياري داده مي شوند.

بَلْ مَتَّعْنَا هَؤُلَاء وَآبَاءهُمْ حَتَّى طَالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ أَفَلَا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا أَفَهُمُ الْغَالِبُونَ بلکه ما ايشان و پدرانشان را از انواع نعمت ها بهره مند ساختيم تا عمر بر آنان طولاني شد. آيا نمي بينيد که ما آهنگ زمين مي کنيم و از دامنه هايش مي کاهيم، آيا اينان پيروز خواهند شد

خداوند با بيان ناتواني کساني که به جاي او معبوداني را به خدايي گرفته اند، و اينکه آنان به پروردگار مهربانشان نيازمندند، خداوندي که رحمت  او هر فاسق و مومني را در شب و روز فرا گرفته است، مي فرمايد: (قُلْ مَن يَكْلَؤُكُم بِاللَّيْلِ) بگو: «چه کسي درشب، آنگاه که بر رختخوابهايتان خوابيده و حواس و فکرتان در عالم رويا است، (وَالنَّهَارِ) و در روز، آنگاه که بيرون مي رويد و غافل هستيد، شما را (مِنَ الرَّحْمَنِ) از [عذاب] خداوند مهربان محفوظ و مصون مي دارد؟ آيا کسي ديگر غير از او شما را محافظت مي نمايد؟ هرگز، زيرا هيچ محافظ و نگهباني جز او نيست.

(بَلْ هُمْ عَن ذِكْرِ رَبِّهِم مُّعْرِضُونَ)بلکه آنها از ياد پروردگارشان رويگردانند، بنابران به او شرک ورزيده اند، وگرنه آنها به پروردگارشان روي مي آوردند و اندرزهاي او را مي پذيرفتند و به راه راست هدايت مي شدند و سر عقل مي آمدند، و کارشان سامان مي يافت.

(أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُم مِّن دُونِنَا) اگر ما بخواهيم آنان را به عذابي گرفتار سازيم ، آيا از معبودانشان کسي هست که آنها را از عذاب نجات بدهد. (لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَ أَنفُسِهِمْ وَلَا هُم مِّنَّا يُصْحَبُونَ ) اين خدايان ساختگي نه مي توانند خود را ياي کنند و نه بر کارهايشان از سوي ما کمک کرده مي شوند. ووقتي از جانب خدا کمک کرده نشوند پس آنها در کارهايشان خوار و شکست خورده خواهند شد و نمي توانند سودي را جلب کنند يا زياني را دور نمايند.

و خداوند سببي را که موجب استمرار آنها بر کفر و شرکشان شد ذکر مي کند و مي فرمايد: (بَلْ مَتَّعْنَا هَؤُلَاء وَآبَاءهُمْ حَتَّى طَالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ) بلکه ما ايشان و پدرانشان را از انواع نعمت ها بهره مند ساختيم و عمر طولاني بر آنان ارزاني داديم و با اموال دنيا بهره مند شدند و بدان مشغول و سرگرم گشته و به سبب آن از غايت خلقت خويش غافل گرديدند. روزگار زيادي زيستند، پس سنگدل شده و سرکشي آنها فزوني گرفت و کفران و نا سپاسي آنان فراوانتر گرديد. پس اگر به آنان که در چپ و راستشان در روي زمين قرار دارند، بنگرند جز نابود شدگان را نمي يابند، و جز صداي ناله و درد چيزي را نمي شنوند، و جز نسلهايي که پي در پي هلاک شدند نمي يابند، و خواهند ديد که مرگ در هر راهي دامهايش را براي شکار جانداران و اشخاص پهن کرده است.

بنابراين فرمود (أَفَلَا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا) آيا نمي بينند که ما با نابود کردن اهالي زمين کم کم از آن مي کاهيم تا آنکه خداوند وارث زمين و ساکنان آن شود و او بهترين وارثان است؟ پس اگر اين حالت را ببيند فريب نمي خورند و به کفر خود ادامه نمي دهند. (أَفَهُمُ الْغَالِبُونَ) آيا ايشان غالب و پيروزند؟ و مي توانند از دايرۀ تقدير الهي بيرون روند؟ و توانايي امتناع ورزيدن و نپذيرفتن مرگ را دارند؟ آيا چنين توانايي را دارند که فريب ماندگاري را بخورند؟ يا اينکه وقتي فرستادۀ پروردگارشان براي گرفتن جانشان به نزد آنها بيايد به يقين رسيده و خوار مي شوند، و نمي توانند کوچکترين مخالفتي اظهار نمايند.

آيه ي 46-45: 

قُلْ إِنَّمَا أُنذِرُكُم بِالْوَحْيِ وَلَا يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَاء إِذَا مَا يُنذَرُونَ بگو: «شما را با وحي بيم مي دهم، و اشخاص کر هنگامي که بيم د اده شوند ندا را نمي شنوند»

وَلَئِن مَّسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِّنْ عَذَابِ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ و اگر شمه اي از  عذاب پروردگارت بديشان برسد خواهند گفت: «واي بر ما! به راستي که ما ستمگر بوده ايم».

(قُلْ) اي پيامبر عليه السلام! به همۀ مردم بگو: (إِنَّمَا أُنذِرُكُم بِالْوَحْيِ) تنها شما را با وحي بيم مي دهم، يعني من فرستاده هستم و از طرف خود چيزي را براي شما نمي آورم، و نمي گويم که من فرشته هستم، و نمي گويم که گنجينه ها و خزانه هاي زمين نزد من است، و غيب نمي دانم، بلکه فقط شما را با چيزي بيم مي دهم که خداوند بر من وحي کرده است. پس اگر بپذيريد به راستي فرمان الهي را پذيرفته ايد، و خداوند به شما پاداش خواهد داد و اگر روي بگردانيد و مخالفت کنيد من اختياري ندارم و فرمان و اختيار و تقدير همه از آن خداست. (وَلَا يَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَاء) و شخصي که کر و ناشنوا است صدايي را نمي شنود، چون حس شنوايي او مختل  شده و از کار افتاده است. و گوشي مي شنود که قابليت شنيدن را داشته باشد.

همچنين وحي سبب زندگي دلها و ارواح و بيدار شدن است، اما اگر دل قابليت پذيرش هدايت را نداشته باشد، نسبت به هدايت و ايمان مانند شخص کري است که صداها را نمي شنود . پس اين مشرکان از شنيدن هديات کر هستند، به همين جهت هدايت نشدن اينها جاي تعجب نيست ، به خصوص در اين حالت که عذاب به سراغشان نيامده و درد عذاب آنها را فرا نگرفته است.

(وَلَئِن مَّسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِّنْ عَذَابِ رَبِّكَ) و اگر اندکي از عذاب پروردگارت بديشان برسد، (لَيَقُولُنَّ يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ) مي گويند: واي بر ما! به راستي که ما ستمگر بوديم. يعني آنها جز اعتراف به ندامت و ستمکاري و کفر و سزاوار بودنشان به عذاب و دعا کردن براي هلاک شدن و نابود گشتن چيزي ديگر نخواهند گفت:

آيه ي 47:

وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَى بِنَا حَاسِبِينَ و ما ترازوي عدل و داد را در روز قيامت خواهيم نهاد و کسي هيچ ستمي نمي بيند و اگر به اندازۀ دانۀ خردلي [عمل نيک يا بد انجام گرفته] باشد آن را [به ميان] مي آوريم، و بس است که ما حسابرس و حسابگر باشيم.

خداوند متعال از داوري عادلانه و قضاوت منصفانه اش در ميان بندگان، وقتي که آنها را در روز قيامت گرد مي آورد خبر داده و مي فرمايد: ترازوهاي عادلانه مي نهد که با آن هر ذره اي از عمل نيک و بد مشخص مي شود، و با آن نيکي ها و بديها وزن مي گردد. (فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا) و بر هيچ کسي؛ خواه مسلمان باشد يا کافر، کوچکترين ستمي نمي شود؛ به اين صورت که از نيکي هايش کاسته، يا به بديهايش اضافه شود. (وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ) و اگر به اندازۀ دانۀ خردل که کوچکترين چيز است، نيکي يا بدي انجام شده باشد، (أَتَيْنَا بِهَا) آن را در ميان مي آوريم، و حاضر و آماده مي سازيم تا انجام دهنده اش را به آن اساس سزا و جزا دهيم. همچنان که مي فرمايد: (فمن مثقال ذره خيراً يره، و من يعمل مثقال ذيره شرا يره) پس هر کس به اندازۀ ذره اي نيکي کرده باشد آن را خواهد ديد و هر کس به اندازۀ ذره اي بدي کرده باشد آن را خواهد ديد.

(وقالوا يويلتنا مال هذا الکتب لا يعادر صغيره و لا کبيره الا احصها و وجدوا ما عملوا حاضرا) و مي گويند: «اي واي بر ما! چه شده اين کتاب را که نه گناه کوچکي را گذاشته و نه گناه بزرگي را مگر اينکه آن را برشمرده است و آنچه را کرده اند حاضر و آماده مي بينند). (وَكَفَى بِنَا حَاسِبِينَ) خداوند مي فرمايد : ما حسابرسي را کفايت مي کنيم، و بسنده خواهد بود که ما حسابگر و حسابرس باشيم. يعني او تمامي اعمال بندگان را مي داند و آنها را در کتابي ثبت و ضبط نموده است، و اندازۀ آن و مقدار پاداش سزاي آن را مي داند و جزاي آن را به انجام دهندگان مي دهد.

 

 

آيه ي 50-48:

وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِيَاء وَذِكْرًا لِّلْمُتَّقِينَ و همانا به موسي و هارون فرقان و روشنايي و پندي براي پرهيزگاران داديم.

الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ وَهُم مِّنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ کساني که در نهان از خداوند مي ترسند و آنان از قيامت هراس کنند.

وَهَذَا ذِكْرٌ مُّبَارَكٌ أَنزَلْنَاهُ أَفَأَنتُمْ لَهُ مُنكرُونَ و اين [قرآن] پند با برکتي است که آن را نازل کرده ايم، آيا شما منکر آن هستيد؟

در بسياري جاها خداوند اين دو کتاب بزرگ «تورات و قرآن» را در کنار هم ذکر مي کند که در دنيا کتابي بهتر و با برکت تر و هدايت کننده تر از آنها وجود ندارد. پس خداوند خبر داد که او فرقان را در اصل به موسي و به تبع وي به هارون داده است و فرقان، تورات بود که حق را از باطل و هدايت را از گمراهي جدا مي نمود. و تورات (وَضِيَاء) روشنايي و نوري بود که راهيافتگان با آن راهياب مي شدند، و سالکان راه به آن اقتدا مي نمودند، و به وسيلۀ آن احکام شناخته مي شد، و حلال و حرام از يکديگر مشخص مي گشت. و (وَذِكْرًا لِّلْمُتَّقِينَ) و پندي براي پرهيزگاران بود که آنچه را به سود و زيانشان بود از آن فرا مي گرفتند، و در پرتو آن خير و شر را از هم تشخيص مي دادند. (لِّلْمُتَّقِينَ) پرهيزگاران را به طور ويژه بيان کرد، چون فقط آنها از اين کتاب بهره مند مي شوند، و آن را مي آموزند، و به آن عمل مي نمايند. سپس متقين را چنين تفسير نمود: «کساني که در نهان از پروردگارشان مي ترسند»، پس در صورت مشاهدۀ مردم به طريق اولي از وي مي ترسند و از آنچه حرام نموده است پرهيز مي نمايند، و آنچه را که واجب و لازم قرار داده است انجام مي دهند.

(وَهُم مِّنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ) و آنها از قيامت در ترس و هراس به سر مي برند، چون کاملاً پروردگارشان را مي شناسند. پس هم نيکوکاري مي کنند و هم از خداوند مي ترسند. عطف در اينجا از باب عطف صفت هاي گوناگون مي باشد که بر يک چيز و بر يک موصوف وارد مي شوند.

(وَهَذَا) و اين قرآن، (ذِكْرٌ مُّبَارَكٌ أَنزَلْنَهُ) قرآن را به دو صفت بزرگ متصف نمود؛ يکي اينکه پندي است که يادآور همۀ خوبيها و چيزهايي است که برايتان مفيد است از قبيل شناخت خداوند از طريق نامها و صفات و کارهايش، و شناخت پيامبران و اوليا و حالاتشان، همچنان که احکام شرع از قبيل عبادات و معاملات و غيره، و احکام پاداش و بهشت و جهنم به وسيلۀ اين قرآن يادآور مي شود. پس به وسيلۀ اين قرآن مسايل و دلايل عقلي و نقلي يادآوري مي شود. و پروردگار قرآن را ذکر ناميد چون يادآور چيزهايي است که خداوند در عقلها و سرشت ها به وديعه نهاده است، از قبيل تصديق اخبار راست و امر به آنچه که از نظر عقل خوب و نيکوست، و نهي از آنچه که از نظر عقل زشت  ناپسند است و با برکت بودن قرآن مقتضي افزون شدن خير و رشد يافتن آن مي باشد، و هيچ چيزي با برکت تر از اين قرآن نيست، زيرا هر خير و نعمت ديني و دنيوي و اخروي در سايۀ تمسک به آن به دست مي آيد.

پس وقتي قرآن پندي با برکت است بايد آن را پذيرفت و تسليم آن شد و خداوند را به خاطر اين بخشش بزرگ ستايش نمود، و دستورات آن را انجام داد، و با آموختن کلمات و معاني اش از برکت آن استفاده کرد. و روي گرداني از قرآن و انکار آن و ايمان نياوردن به آن بزرگترين کفر و شديدترين جهالت و ستم است. بنابراين خداوند بر کساني که آن را انکار کرده اند، اعتراض نموده و مي فرمايد: (أَفَأَنتُمْ لَهُ مُنكرُونَ) آيا شما منکر آن هستيد.

آيه ي 73-51:

وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَكُنَّا بِه عَالِمِينَ و بي گمان پيش از اين به ابراهيم هدايت و راهيابي داديم و به [حال او] دانا بوديم.

إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ آنگاه که به پدر و قومش گفت: «اين تنديسها چيست که همواره به عبادت آنها مشغول هستيد؟»

قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءنَا لَهَا عَابِدِينَ گفتند: «ما پدران خويش را ديده ايم که اينها را پرستش مي کردند».

قَالَ لَقَدْ كُنتُمْ أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمْ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ گفت: «به راستي شما و پدرانتان در گمراهي آشکاري بوده ايد»

قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللَّاعِبِينَ گفتند: «آيا برايمان حق آورده اي يا از افراد شوخي کننده و بازيگر هستي؟»

قَالَ بَل رَّبُّكُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَى ذَلِكُم مِّنَ الشَّاهِدِينَ گفت: «بلکه پروردگارتان ، پروردگار آسمانها و زمين است ، همان پررودگاري که آنها را آفريد، و من بر اين [سخن] گواهم.

وَتَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ و سوگند به خداوند پس از آنکه پشت کرديد و رفتيد نسبت به بت هايتان تدبيري خواهم انديشيد.

فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلَّا كَبِيرًا لَّهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ آنگاه آنها را تکه تکه کرد، مگر بت بزرگشان را تا به پيش آن باز گردند.

قَالُوا مَن فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ گفتند:«چه کسي با خدايان ما چنين کره است؟ بي گمان او از ستمکاران است».

قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ گفتند: «شنيديم جواني که به او ابراهيم گفته مي شود از آنها [به بدي] ياد مي کرد»

قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَى أَعْيُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُم يَشْهَدُونَ گفتند: «او را به حضور مردم بياوريد باشد که آنان گواهي دهند».

قَالُوا أَأَنتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا يَا إِبْرَاهِيمُ گفتند: «اي ابراهيم! آيا تو اين کار را با خدايان ما کرده اي؟»

قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِن كَانُوا يَنطِقُونَ [ابراهيم] گفت: «بلکه اين بت بزرگ چنين کاري را کرده است، پس اگر سخن مي گويند از آنان بپرسيد.

فَرَجَعُوا إِلَى أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ پس آنان به خود آمدند و گفتند: «بي گمان شما ستمگريد»

ثُمَّ نُكِسُوا عَلَى رُؤُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلَاء يَنطِقُونَ سپس سرافکنده  شدند [و گفتند]: «بي شک تو مي داني که آنها سخن نمي گويند».

قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكُمْ شَيْئًا وَلَا يَضُرُّكُمْ [ابراهيم] گفت: «آيا به غير از خداوند چيزي را مي پرستيد که هيچ سود و زياني را به شما نمي رساند؟»

أُفٍّ لَّكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ واي بر شما، و واي بر چيزهايي که به جاي خدا مي پرستيد! آيا خرد نمي ورزيد؟

قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ گفتند: «اگر مي خواهيد کاري بکنيد او را بسوزانيد و خدايانتان را ياري دهيد».

قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ گفتيم: «اي آتش! بر ابراهيم سرد و سلامت باش».

وَأَرَادُوا بِهِ كَيْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِينَ و خواستند [در حق او] نيرنگ ورزند، پس ما آنان را زيبارترين مردم نموديم.

وَنَجَّيْنَاهُ وَلُوطًا إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا لِلْعَالَمِينَ و او و لوط را رهايي بخشيديم و به سرزميني برديم که در آن براي جهانيان برکت نهاده ايم.

وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ و اسحاق را به او ببخشيديم و [افزون بر خواسته هايش] يعقوب را نيز به او بخشيديم، و همه را شايسته قرار داديم.

وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ و آنان را پيشواياني قرار داديم که به فرمان ما رهبري مي کردند، و انجام دادن نيکي ها و بر پاداشتن نماز و پرداختن زکات را به آنان وحي کرديم و آنان تنها ما را مي پرستيدند.

وقتي که خداوند متعال از موسي و محمد عليه السلام و کتابهايشان سخن به ميان آورد، و فرمود: (وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ) پيش از فرستادن موسي و محمد و نازل شدن کتابهايشان، وسيلۀ هدايت و راهيابي را  به ابراهيم داديم.

خداوند ملکوت آسمانها و زمين را به او نشان داد و به مقامي از هدايت و رشد رساند که با آن به کمال رسيد و مردم را به سوي آن فراخواند، هدايت و رشدي که خداوند جز محمد به هيچ کس نداده است. خداوند متعال رشد و راهيابي را به ابراهيم نسبت داد چون بر حسب جايگاه بلندي که از آن برخوردار بود از رشد و هدايت بهره مند بود، و هر مومني بر حسب ايماني که دارد از هدايت و رشد برخوردار است.

(وَكُنَّا بِه عَالِمِينَ) و ما به احوال او آگاه بوديم. يعني وسيلۀ رشد و راهيابي را به او داديم، و به ايشان رسالت بخشيدم و وي را دوست خويش قرار داديمف و او را در دنيا و آخرت برگزيديم، چون مي دانستيم که او شايستۀ آن است، زيرا هشياري و فهيمده و پاکيزه بود. بنابراين به مجادلۀ ابراهيم با قومش ، و نهي کردن آنها از شرک و شکستن بت ها و محکوم کردنشان با دليل و برهان پرداخت و فرمود: (إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ (آنگاه که به پدر و قومش گفت: اين مجسمها که خودتان آنها را ساخته و با دستهايتان تراشيده و به شکل برخي از مخلوقات درآورده ايد چه هستند که همواره به عبادت آن مشغول هستيد؟ و چه برتري دارند؟ عقلهايتان را از دست داده ايد، چرا که اوقات خود را با رپستش اين بت ها ضايع نموده ايد، حال آنکه خودتان با دستان خود آنها را ساخته و تراشيده ايد، اين بسيار چيز عجيبي است که آنچه را خود مي سازيد و مي تراشيد عبادت مي کنيد.

آنها مانند فرد درمانده اي که کوچکترين شبهه و دليلي ندارد، پاسخي بي دليل آوردند و گفتند: (وَجَدْنَا آبَاءنَا) ما پدران خويش را ديده ايم که چنين مي کردند ، پس ما هم راه آنها را در پيش گرفته و در عبادت بت ها از آنها پيروي مي کنيم.

مشخص است که کار کسي ديگر غير از پيامبران حجت نبوده و جايز نيست الگو و اسوه قرار داده شود، به خصوص در اصل دين و توحيد و يگانه دانستن پروردگار جهانيان، بنابراين ابراهيم بيان داشت که همه گمراه بوده و هستيد: (قَالَ لَقَدْ كُنتُمْ أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمْ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ(  قطعاً شما و پدرانتان در گمراهي آشکاري بوده و هستيد، گمراهي آشکار و روشن! و چه گمراهي بالاتر از گمراه شدن آنها در شرک و ترک توحيد است؟ يعني آنچه شما گفتيد مبني بر اين که پدران ما چنين مي کردند نمي تواند مجوزي براي توجيه اعمالتان باشد، و شما و آنها در گمراهي روشن و آشکاري هستيد. (قَالُوا)  با تعجب از گفتۀ ابراهيم و بزرگ جلوه دادن آن، و اينک چگونه آنها و پدرانشان بي خرد و نادان قرار مي دهد، گفتند: (أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللَّعِبِينَ )آيا سخني که براي ما آورده اي حقيقت دارد؟ يا اينکه شوخي و مسخره مي کني و نمي داني چه مي گويي؟ هدفشان از اين گفته اين بود که تو نمي داني چه مي گويي. و آنان دو محمل براي عمل ابراهيم قرار دادند، هر چند که آنها بر اساس گمان خود مطمئن بودند سخن ابراهيم سخن فرد ناداني است که نمي داند چه مي گويد اما ابراهيم جوابي به آنها  داد که بي خردي و کم عقلي آنها را مشخص کرد.

ابراهيم گفت: (بَل رَّبُّكُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ) من اهل شوخي و مزاح نيستم و آنچه مي گويم حقيقت دارد، و اين بتها خدايان نيستند، بلکه پروردگار شما پروردرگار آسمانها و زمين است، همان پروردگاري که آنها را آفريده است.

پس ابراهيم براي آنها هم دليل عقلي ارائه داد و هم دليل نقلي بيان کرد. دليل عقلي اين بود که هر کس حتي شما که با من مجادله مي کنيد، مي دانيد که تنها خداوند آفرينندۀ همۀ مخلوقات از قبيل انسانها و فرشتگان و جن و حيوانات و آسمانها و زمين مي باشد، و او به تدبير امورشان مي پردازد، پس هر مخلوقي تحت تدبير و تصرف او قرار دارد، و او آن را آفريده است، و همۀ چيزهايي که به غير از خداوند پرستش مي شوند د راين دايره داخل اند، پس کساني که کمترين بهره اي از عقل و تشيخص دارند جايز نمي بينند که پرستش آفريننده، روزي دهنده و مدبر حقيقي را رها کنند و به عبادت مخلوقي بپردازند که نمي تواند سود و زياني به کسي برساند، و مرگ و زندگاني و زنده شدن پس از مرگ در اختيار اوست.

اما دليل نقلي مطالبي است که از پيامبران عليهم السلام نقل شده است، زيرا آنچه آورده اند از اشتباه به دور مي باشد و آنها حرف ناحق نمي گويند، و از جملۀ آن شهادت و گواهي دادن يکي از پيامبران بر اين قضيه است. بنابراين ابراهيم گفت: (وَأَنَا عَلَى ذَلِكُم) و من بر اينکه خداوند تنها معبود حقيقي است و پرستش غير او باطل است، (مِّنَ الشَّاهِدِينَ) از گواهانم. و بعد از گواهي خداوند چه شهادت و گواهي از شهادت و گواهي پيامبران بالاتر است؟ به خصوص گواهي پيامبران اوالعزم، و به خصوص گواهي خليل الرحمان.

پس از آن که ابراهيم بيان کرد بت هاي آنان هيچ کاري نمي توانند انجام دهند، خواست به صورت عملي ناتواني بت ها را به آنان نشان بدهد، و چاره اي بيانديشد تا به ناتواني و عدم کمک رساني بت ها اقرار نمايند. بنابراين گفت: (وَتَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُم) و سوگند به خدا براي نابودي بت هايتان چاره اي خواهم انديشيد، يعني آنها را مي شکنم. (بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ ) آنگاه که پشت کرديد و براي مراسم عيد از شهر بيرون رفتيد و از آنها دور شديد. وقتي آنها رفتند، ابراهيم به صورت پنهاني به سوي بت ها رفت.

(فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا) و آنها را تکه تکه کرد. مجموعۀ بت ها در يک خانه بودند، و ابراهيم همۀ آنها را شکست. (إِلَّا كَبِيرًا لَّهُمْ) به جز بت بزرگشان، که آن را به منظوري که به زودي بيان مي شود سالم گذاشت.

در اين احتراز و استثناي عجيب بيانديشيد! زيرا هر چيزي که مورد خشم خداوند باشد کلمات «کبير» و بزرگ بر آن اطلاق نمي شود مگر به صورتي که به اصحاب و اهل آن نسبت داده شود، چنان که پيامبر عليه السلام وقتي به پادشاهان مشرک دنيا نامه نوشت فرمود: «به بزرگ فارس»، «به بزرگ روم»، و امثال اين، و نفرمود: «به بزرگوار». و در اينجا خداوند متعال فرمود: (إِلَّا كَبِيرًا لَّهُمْ) مگر بت بزرگشان، و نفرمود: «بزرگي از بت هايشان»، اين چيزي است که بايد به آن آگاه بود، و از تعظيم و بزرگداشت چيزي که خداوند آن را حقير و ناچيز قرار داده است پرهيز کرد، مگر اينکه به کساني نسبت داده شود که آن را تعظيم مي کنند.

(لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ) باشد که به سوي آن بازگردند. يعني ابراهيم شکستن بت بزرگشان را به اين خاطر ترک کرد تا به سوي آن باز گردند، و به دليل او توجه نمايند و از آن اعراض نکنند . بنابراين در آخر فرمود: (فَرَجَعُوا إلَي أََنفُسِهِم) به خودشان باز آمدند.

ولي توهين و ذلتي را که بر بت هايشان رفته بود مشاهده کردند، (قَالُوا مَن فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ) گفتند:«چه کسي با خدايان ما چنين کره است؟ بي گمان او از ستمکاران است». ابراهيم را به ستمگري متهم کردند، حال آنکه خود به اين اتهام سزاوارتر بودند. آنها ابراهيم را به خاطر اينکه بت هاي را شکسته بود به ستمگري متهم کردند و ندانستند که شکستن بتها از بهترين فضايل و دادگري و يگانه پرستي اوست، و ستمگر کسي است که بت ها را به خدايي گرفته، و مي بيند که چه بلايي بر سر بتها آمده است، اما باز آنها را به خدايي مي گيرد.

(قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ) گفتند: شنيديم جواني که ابراهيم ناميده مي شود از بت ها عيب جويي مي کرد، و آنها را مذمت مي نمودو کسي که چنين گفته است بايد همو بت ها را شکسته باشد. يا اينکه بخري شنيده بودند که ابراهيم گفته بود: براي نابودي بت ها چاره اي خواهد انديشيد. وقتي ثابت کردند که ابراهيم بتها را شکسته است، (قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَى أَعْيُنِ النَّاسِ) گفتند: ابراهيم را به حضور مردم بياوريد و در جايي که مردم ببينند و بشنند حاضر کنيد. (لَعَلَّهُم يَشْهَدُونَ ) تا آنها حضور داشته باشند و خود بينند با فردي که خدايان انها را شکسته است چگونه برخورد مي شود و اين چيزي بود که ابراهيم مي خواست ، زيرا هدفش اين بود که در حضور مردم حق بيان شود، و مردم حق را مشاهده نمايند و حجت بر آنها اقامه گردد.

چنان که موسي وقتي با فرعون وعده کرد، گفت: (موعدکم يوم الزينه و ان يحشر الناس ضحي) موعد شما روز جشن است، و اينکه مردم به هنگام چاشت گرد آورده شوند. پس هنگامي که مردم حضور يافتند و ابراهيم احظار گرديد، به او گفتند: (أَنتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا يَا إِبْرَاهِيمُ) آيا تو اي ابراهيم! بت ها و خدايان ما را شکسته اي؟ و اين استفهام براي تقرير و اثبات است، يعني چه چيزي به تو جرأت داد تا چنين کاري را بکني، و چه چيز باعث شد تا به اين کار اقدام نمايي؟

در حالي که مردم نظاره گر بودند، ابراهيم گفت: (بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا) نه ، بلکه بت بزرگشان اين کار را کرده است. يعني بر بت هاي کوچک خشم گرفته که چرا همراه او عبادت مي شوند؟ و آنها را شکسته است تا شما فقط بت بزرگتان را پرستش کنيد. هدف از اين سخن ابراهيم محکوم کردن مخاطبان و اقامۀ حجت بر آنان بود. بنابراين گفت: (فَاسْأَلُوهُمْ إِن كَانُوا يَنطِقُونَ) پس اگر سخن مي گويند از آنان بپرسيد. منظورش اين بود که از بت هاي شکسته شده بپرسيد که پرا شکسته شده اند،  از بتي که شکسته نشده است، بپرسيد که چرا ديگر بت ها را شکسته است؟ پس اگر حرف بزنند جواب شما را خواهند داد. اما همۀ ما مي دانيم که بت ها سخن نمي گويند، و فايده و ضرري نمي دهند، حتي اگر کسي بخواهد به آنها اسيبي برساند نمي توانند از خود دفاع نمايند و خود را ياري کنند.

(فَرَجَعُوا إِلَى أَنفُسِهِمْ) و آنان به خود آمدند و به عقلهايشان باز آمدند و دريافتند که در عبادت کردن بت ها به بيراهه و اعتراف کردند که مشرک و ستمگرند. (فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ) پس به [همديگر] گفتند: حقيقتاً شما ستمگريد.

پس مقصود حاصل شد، و حجت بر آنها تمام گرديد، زيرا خودشان اقرار و اعتراف کردند که آنچه بر آن هستند باطل بوده، و کارشان کفر و ستمگري  است.

آنان در حالت اعتراف به گواهي خود باقي نماندند، بلکه (ثُمَّ نُكِسُوا عَلَى رُؤُوسِهِمْ) چرخشي زدند به عقب برگشتند يعني حالتشان دگرگون شد و عقل هايشان به جاي اوليه اش برگشت و گمراه شدند و به ابراهيم گفتند: (لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلَاء يَنطِقُونَ ) تو مي داني که اينها سخن نمي گويند، پس چگونه ما را مسخره کرده و دستور مي دهي که تا از آنها بپرسيم! حال آنکه مي داني بت ها حرف نمي زنند؟

ابراهيم با نکوهش و سرزنش آنها، و با بيان اينکه دچار شرک شده اند، و اينکه خدايانشان سزاوار پرستش نيستند، گفت: (أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكُمْ شَيْئًا وَلَا يَضُرُّكُمْ) آيا به جاي خداوند چيزهايي را مي پرستيد که کمترين سود و زياني را به شما نمي رسانند؟ پس نمي توانند سودي برسانند و نمي توانند زيان و بلايي را از شما دور کنند.

(أُفٍّ لَّكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ) يعني چقدر در زيان هستيد و چه معاملۀ زيانمندي کرده ايد؟ و چيزهايي که به جاي خدا مي پرستيد چقدر حقير هستند! (أَفَلَا تَعْقِلُونَ ) آيا خرد نمي ورزيد تا به اين حالت واقف شويد! پس چون عقل را از دست داده و از روي آگاهي مرتکب جهالت و گمراهي شده ايد حيوانات از شما بهترند.

وقتي ابراهيم آنها را جواب کوبنده داد، و ساکت کرد، و هيچ دليلي برايشان باقي نماند، در سزا دادن او از قدرت خود استفاده کردند و (قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِن كُنتُمْ فَعِلِينَ) گفتند: ابراهيم را بسوزانيد و خدايانتان را ياري کنيد. يعني او را به بدترين شيوه به قتل بر سانيد، و اينگونه خدايانتان را ياري کنيد. هلاک باشند! باز هم هلاک باشند، زيرا چيزي را عبادت کردند و به خدايي گرفتند که خودشان اعتراف نمودند به کمک آنها نياز دارند.

پس خداوند از خليل خود وقتي او را در آتش انداختند حمايت نمود و به آتش گفت: ( يَنَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ) اي آتش! بر ابراهيم سرد و سلامت شو. پس آتش بر ابراهيم سرد و سلامت شد، و هيچ آسيبي به او نرسيد و کمترين رنجي را احساس نکرد.

(وَأَرَادُوا بِهِ كَيْدًا) و براي نابودي او نيرنگ ورزيدند و تصميم گرفتند وي را بسوزانند، (فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِينَ ) پس ما آنان را در آخرت زيبارترين مردم نموديم، چنان که خليل و پيروانش را رستگار و سودمند گردانيد.

(وَنَجَّيْنَاهُ وَلُوطًا) و ايشان و لوط را رهايي بخشيديم، چون از قومش کسي جز لوط عليه السلام ايمان نياورده بود. گفته شد که لوط برادرزاده اش بوده است. پس خداوند ابراهيم را نجات داد، (إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا لِلْعَالَمِينَ) و او به سرزميني هجرت نمود که در آن براي جهانيان خير و برکت نهاده ايم. يعني به شام رفت و قومش را در بابل عراق رها کرد. (و قال الي مهاجر الي ربي انه هو العزيز الحکيم) و گفت: همانا من ديار قومم را ترک خواهم کرد و به جايي مي روم که پروردگارم را عبادت کنم.

يکي از برکت هاي شام اين است که بسياري از پيامبران در شام سر بر آوردند، و خداوند آن را به عنوان محل هجرت خليل خود انتخاب کرد، و يکي از سه خانۀ مقدس خداوند که بيت المقدس است در اين سرزمين قرار دارد.

(وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً) وقتي ابراهيم از قومش کناره گيري کرد اسحاق را به او ببخشيديم و يعقوب فرزند اسحاق را افزون بر خواسته هايش در دوران پيري و نازايي هسمرش به او داديم و فرشتگان او را به اسحاق مژده دادند: (و من وراء اسحق و يعقوب) و به دنبال اسحاق، يعقوب ، اسراييل است که امت بزرگي از نسل او پديد آمد و يکي از فرزند ابراهيم، اسماعيل بود که امت بزرگوار عرب از نسل اويند، و سردار گذشتگان  وآيندگان محمد از فرزندان اوست.

(وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ ) و هر يک از ابراهيم و اسحاق و يعقوب را شايسته قرار داده ايم؛ چرا که حققو خدا و حقوق بندگانش را به جاي مي آوردند.و از جملۀ صلاحيت و شايستگي آنها اين بود که خداوند آنان را پيشواياني قرار داد که با فرمان او مردم را هدايت مي کردند، و اين از بزرگترين نعمت هاي خدا بر بنده است که پيشوا باشد و راهيافتگان به وسيلۀ او راهياب شوند و سالکان به دنبال او حرکت کنند. و اين بدان سبب بود که آنها صبر کردند و به آيات الهي يقين داشتند.

(يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا) مردم را برابر دستوراتمان به دين ما راهنمايي مي کردند. آنها طبق اميال و هواي نفس خودشان دستور نمي دادند، بلکه به فرمان خدا و به سوي دين خدا و پيروي از خشنودي الهي راهنمايي مي کردند. و بنده پيشوا نمي شود تا وقتي که به فرمان خدا دعوت نکند. (وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ) و انجام دادن خوبيها را به آنان وحي نموديم؛ آن را انجام مي دادند، و مردم را به سوي آن فرا مي خواندند . و اين شامل همۀ خوبيهاست از قبيل انجام دادن حقوق خدا و حقوق بندگان خدا.

(وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ)و بر پا داشتن نماز و پرداخت زکات را به آنها وحي کرديم. اين از باب عطف خاص بر عام است، چون اين دو عبادت شرافت و فضيلت بيشتري دارند، و چون هر کس نماز و زکات را به طور کامل انجام دهد آنگونه که خداوند دستور داده دينش را برپا داشته است. و هر کس نماز و زکات را ضايع کند ديگر امور ديني را نيز ضايع خواهد کرد. نماز برترين اعمال است، چرا که حق خداوند در آن است، و زکات [نيز] برترين اعمال است که در آن با مردم نيکي کرده مي شود. (وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ) و آنها فقط ما را مي پرستيدند . يعني همواره عبادت هاي قلبي و قولي و بدني را در بيشتر اوقاتشان انجام مي دادند، پس عبادت و بندگي تبديل به صفت و شخصيت آنها شده بود، و به آنچه خداوند مردم را بدان دستور داده و به خاطر آن آفريده است متصف بودند.

آيه ي 75-74:

وَلُوطًا آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَت تَّعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِينَ و به لوط حکمت و دانش عطا کرديم، و او را از شهر و دياري که [مردمانش] کارهاي زشت مي کردند، رهايي بخشيديم، بي گمان آنان مردمان گناهکاري بودند.

وَأَدْخَلْنَاهُ فِي رَحْمَتِنَا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ و او را به رحمت خود در آورديم، به راستي او از شايستگان بود.

در اينجاخداوند پيامبرش لوط را ستايش مي نمايد که داراي علم شرعي و حکم و داوري درست در ميان مردم بود. خداوند او را به سوي قومش فرستاد، و آنها را به عبادت پروردگار فرا خواند، و از کارهاي زشتي که انجام مي دادند نهي نمود. و د رميان آنها ماند و آنان را دعوت کرد اما دعوتش را نپذيرفتند. بنابر اين خداوند سرزمين آنها را زير و رو کرد و همۀ آنان را عذاب داد، زيرا (كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِينَ) قومي بد و گناهکار بودند؛ دعوتگر را تکذيب کردند و او را به اخراج از شهر تهديد نمودند. و خداوند لوط و خانواده اش را نجات داد و او را فرمان داد تا به همراه خانواده اش شب هنگام حرکت نمايد تا از آبادي دور شوند. پس لوط و خانواده اش شب هنگام بيرون رفتند و نجات پيد کردند و اين از فضل خدا و منت الهي بر آنها بود.

(وَأَدْخَلْنَهُ فِي رَحْمَتِنَا) و او را به رحمت خود در آورديم، رحمتي که هر کس وارد آن شود از نجات يافتگان خواهد بود، و از همۀ خطرها ايمن گشته و از کساني مي شود که هر خوبي و نيکي و شادي و سعادتي را به دست مي آورند، و اعمالشان صالح گشته و احوالشان سامان يافته، و خداوند احوالشان را اصلاح مي نمايد. و صلاح و شايستگي سبب داخل شدن بنده و درآمدن او به رحمت الهي مي گردد، همانطور که فساد و گناه سبب محروم شدن بنده از رحمت و خير مي شود. و پيامبران عليه السلام از همه بيشتر داراي صلاحيت هستند، بنابراين خداوند آنها را به صلاح و شايستگي توصيف نموده است. وسليمان گفت: (وادخلني برحمتک في عبادک الصلحين) و مرا به رحمت خويش در ميان بندگان شايسته ات  داخل کن.

آيه ي 77-76

وَنُوحًا إِذْ نَادَى مِن قَبْلُ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ و نوح را [به يادآور] آنگاه که پيش تر دعا کرد و ما هم دعاي وي را پذيرفتيم، پس او و خانواده اش را از اندوه بزرگ رهانيديم.

وَنَصَرْنَاهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِينَ و او برابر قومي که آيات ما را دروغ انگاشتند، ياري و مدد داديم، بي گمان آنان گروهي بد بودند، بنابراين همۀ ايشان را غرق کرديم.

بنده و پيامبر ما نوح عليه السلام را با ستايش و تمجيد ياد کن. خداوند او را به سوي قومش فرستاد ، و نهصد و پنجاه سال در ميانشان ماند و آنها را به عبادت خداوند دعوت کرد و از شرک ورزيدن به وي نهي نمود، و دعوت خود را بارها تکرار کرد، و آنان را پنهاني و آشکار، و شب و روز دعوت داد. پس وقتي متوجه شد که موعظه براي آنان مفيد نيست و هشدار دادن فايده اي براي آنان دربر ندارد، پروردگارش را فراخواند و گفت: (رب لا تدرعلي الارض من الکفرين ديارا!، انک ان تذرهم يضلواعبادک و لا يلدوا الا فاجر کفارا) پروردگارا! کسي از کافران را روي زمين زنده مگذار، زيرا اگر آنها را زنده بگذاري بندگانت را گمراه مي سازند، و جز فرزندان فاسق و کافر به دنيا نمي آورند.

پس خداوند دعاي او را پذيرفت و آنها را غرق نمود،و هيچ کس ا ز آنها را زنده نگذاشت. و خداوند نوح و خانواده اش، و مومناي را که همراه او بودند در کشتي نجات داد، و فرزندان او باقي گذاشت، و او را بر قومش که وي را مسخره مي کردند، ياري کرد.

آيه ي 82-78:

وَدَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ و [ياد کن] داود و سليمان را هنگامي که دربارۀ کشتزاري که گوسفندان مردم شب هنگام در آن چريده بودند داوري کردند، و ما بر داوري آنان حاضر [و ناظر ] بوديم.

فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ وَكُلًّا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ وَكُنَّا فَاعِلِينَ پس آن [شيوۀ قضاوت درست را] به سليمان فهمانديم، و هر يک از آن دو را داوري و دانش اموختيم، و کوهها را براي داود رام ساختيم که با او تسبيح مي گفتند و مرغان را [نيز رام کرديم] و بر آن [کار] توانا بوديم.

وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّكُمْ لِتُحْصِنَكُم مِّن بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنتُمْ شَاكِرُونَ و ساختن زره را به او آموختيم تا شما را از [آسيب] کارزارتان حفظ کند. آيا سپاسگذار هستيد؟

وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَكُنَّا بِكُلِّ شَيْءٍ عَالِمِينَ و ما باد تند و سريع را فرمانبردار سليمان نموديم، و به فرمان او به سوي سرزميني روان مي شد که در آن برکت نهاده بوديم، و همه چيز را مي دانستيم.

وَمِنَ الشَّيَاطِينِ مَن يَغُوصُونَ لَهُ وَيَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذَلِكَ وَكُنَّا لَهُمْ حَافِظِينَ و از شيطان ها کساني را [نيز براي او رام ساختيم] که براي او غواصي مي کردند، و [همچنين] کاري جز اين انجام مي دادند، و ما حافظ آنها بوديم.

سليمان و داود اين دو پيامبر بزرگوار را با ستايش و بزرگداشت ياد کن، چرا که خداوند به آنها دانش وسيع و داوري ميان بندگان را عطا کرده بود. به دليل اينکه فرمود: (إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَهِدِينَ) آنگاه که صاحب کشتزاري که گوسفندان گروهي شب هنگام در کشتزارش چريده و آن را تباه کرده بودند و به درختان و کشتزارش آسيب رسانده بودند، براي داوري به نزد وي آمدند. پس داود عليه السام چنين قضاوت کرد که گوسفندان بايد در مقابل از بين رفتن درختان و مزرعه به صاحب کشتزار داده شوند، چون صاحب گوسفندان سهل انگاري کرده است و اين سزاي اوست، و سليمان در اين قضيه داوري درستي نمود، به اين صورت که صاحبان گوسفندان ، گوسفندانشان را به صاحب کشتزار بدهند تا از شير و پشم آن استفاده نمايد و در باغ صاحب کشتزار مشغول کار شوند تا آن را به حالت اوليه برگردانند، و وقتي باغ به حالت  اوليه اش برگشت صاحب کشتزار گوسفندان آنها را باز پس دهد، و آنها نيز باغ را تحويل داده و هر يک مال خودش را ببرد و اين از کمال فهم و زيرکي سليمان عليه السلام بود. بنابراين فرمود: (فَفَهَّمْنَهَا سُلَيْمَانَ) شيوۀ درست قضاوت را در اين قضيه به سليمان فهمانديم. و اين بدان معني نيست که در ديگر موارد به داود فهم و بينش نداده است، بلکه اين را به طور ويژه بيان کرد، به دليل اينکه فرمود: (وَكُلًّا آتَيْنَا حُكْمًا وَعِلْمًا) و به هر يک از آن داود و سليمان دانش و حکمت آموختيم، اين بيانگر آن است که حاکم و قاضي گاهي درست قضاوت مي نمايد، و به حق مي رسد، و گاهي اشتباه مي کند، و اگر اشتباه کند مورد ملامت و سرزنش نيست، به شرطي که کوشش خود را کرده باشد.

سپس آنچه را که به هر يک از آنها اختصاص داد، بيان نمود و فرمود: (وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَالطَّيْرَ) و کوهها را در ذکر و تسبيح با او همراه کرديم. و بيان نمود که داود بيش از همۀ مردم عبادت مي کرد و ذکر و تسبيح و تمجيد خدا را مي گفت، و خداوند آنچنان صداي زيبا و دلکشي را به او داده بود که به هيچ يک از مردم نداده بود، پس وقتي تسبيح مي گفت و ستايش خود را مي کرد کوههاي جامد و پرندگان زبان بسته را با او همصدا مي شدند، و اين فضل و احسان خدا بر او بود. بنابراين فرمود: (وَكُنَّا فَاعِلِينَ) وما اين کار را مي کرديم.

(وَعَلَّمْنَهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّكُمْ) و خداوند ساختن زره را به داود آموخت، و او اولين کسي بود که آن را ساخت، و دانش و شيوۀ ساخت آن به کساني که بعد از او آمدند رسيد، پس خداوند آهن را براي او نرم نمود و به او آموخت که چگونه آن را درست نمايد. و فايدۀ آن فراوان است، (لِتُحْصِنَكُم مِّن بَأْسِكُمْ ) تا اين لباس جنگي شما را  در جنگها حفظ کند و به هنگام شدت گرفتن کارزار محافظ شما باشد. (فَهَلْ أَنتُمْ شَاكِرُونَ ) آيا نعمتهاي خداوند را که از داود برايتان فراهم نمود سپاسگذار هستيد، آنگونه که خداوند متعال فرمود: (وجعل لکم سربيل تقيکم الحر و سربيل تقيکم باسکم کذلک يتم نعمته عليکم لعلکم تسلمون) و برايتان لباسهايي قرار داد که شما را از گرما محافظت مي نمايد، و لباسهايي قرار داد که شما را در جنگ محافظت مي کند. بدينسان نعمت خويش را بر شما کامل مي گرداند، باشد که بپذيريد.

احتمال دارد که نحوۀ ساختن زره و نرم شدن آهن براي داود امري خارق العاده بوده باشد، و آن طور که مفسرين گفته اند خداوند آهن را براي او نرم نموده، طوري که مانند خمير و خاک و بدون اينکه آن را در اتش ذوب نمايد آن را ببار مي آورد.

و احتمال دارد که خداوند به صورت مرسوم به او آموخته، و آهن را از طريقي که خداوند به او نشان داده بود ذوب مي کرد، و اين چيزي است که از ظاهر آيه بر مي آيد. چون خداوند بر بندگان منت گذارده و آنها را به شکرگذاري دستور داده است، و اگر ساختن زره در توان بندگان نبود، خداوند بر آنها منت نمي گذاشت. و فايده زره را بيان مي نمايد، چون خداوند به خاطر عين زره هايي که داود ساخته است بر مردم منت نگذاشته بلکه به خاطر جنس زره بر بندگان منت گذارده است و جز اين فرمودۀ خداوند هيچ توجيهي براي احتمالي که مفسرين بيان کرده اند وجود ندارد که مي فرمايد: (و اننا له الحديد) و آهن را براي او نرم نموديم، و در اين آيه چيزي نيست که بيانگر آن باشد او بدون سبب و وسيلۀ آهن را نرم کرده باشد.

(وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً) و باد تند و سريع را براي سليمان رام کرديم، به گونه اي که (تَجْرِي بِأَمْرِهِ) و به فرمان او روان مي شد، و به هر سو که برگردانده مي شد از فرمان او اطاعت مي کرد، و در يک صبحگاه مسافت يک ماه را طي مي نمود و مسافتي که در يک شامگاه طي مي کرد نيز به اندازۀ يک ماه بود. (إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا) [و به فرمان او] و به سوي سرزميني که در آن برکت نهاده ايم، يعني سرزمين شام که مقر سليمان بود ، حرکت مي کرد. پس سليمان سوار بر تند باد رو به شرق و غرب مي رفت و محل بازگشت او به سوي سرزمين پر خير و برکت بود.

(وَكُنَّا بِكُلِّ شَيْءٍ عَالِمِينَ) و همه چيز را مي دانستيم چرا که علم و آگاهي ما همه چيز را احاطه کرده است. و به داود و سيلمان چيزهايي آموختيم که آنها را به آنچه گفتيم: رساند.

(وَمِنَ الشَّيَاطِينِ مَن يَغُوصُونَ لَهُ وَيَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذَلِكَ) و از شيطان ها کساني را فرمانبردار سليمان کرده بوديم که برايش غواصي مي کردند و کارهايي غير از اين نيز انجام مي دادند. اين هم از خصوصيتهاي سليمان عليه السلام بود که خداوند شيطانها و جنهاي بزرگ را فرمانبردار او کرده و به او قدرت داده بود تا از شيطانها در بسياري از کارهايي که غير از آنان کسي نمي توانست آن را انجام دهد استفاده نمايد. بنابراين برخي از شياطين در امر بيرون آوردن مرواردي و گوهر و لولو و غيره از دريا براي سليمان و غواصي مي کردند، و کارهايي ديگر نيز انجام مي دادند.

(يعلمون له ما يشاء من مخريب و تمثيل و جفان کالجواب و قدور راسيت) آنان هر چه سليمان که مي خواست برايش درست مي کردند از قبيل قلعه ها و مجسمه ها و کاسه هاي بزرگي چون حوضها و ديگهاي ثابت. و گروهي را براي ساختن بيت المقدس گمارد، و سليمان فوت کرد در حالي که آنها کار مي کردند، و بعد از مرگ او تا يک سال کار کردند تا انيکه دانستند . او فوت کرده است. چنانکه خواهد آمد إن شا الله .

(وَكُنَّا لَهُمْ حَافِظِينَ ) و ما حافظ آنها بودمي. يعني توانايي نافرمائي و سرباز زدن از دستور او را نداشتند، بلکه خداوند آنها را با قدرت و عزت و فرمانروايي اش براي او نگاه داشته بود.

آيه ي 84-83:

وَأَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ و ايوب را [ياد کن] بدانگاه که پروردگار خود را به فرياد خواند [و گفت]: بي گمان بيماري به من رسيده است و تو مهربانترين مهربانان هستي.

فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَآتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَذِكْرَى لِلْعَابِدِينَ پس دعاي او را پذيرفتيم و رنجي را که در خود داشت از او دور ساختيم، و خانواده اش و [نيز] مانند آنان را همراه با آنان به او داديم تا رحمتي از جانب خويش و پندي براي عبادت کنندگان باشد.

بنده و پيامبر ما ايوب را با ستايش و بزرگداشت و جايگاهي والا ياد کن، هنگامي که خداوند او را به بلا و بيماري سختي مبتلا نمود، و مورد آزمايش قرار داد. و خداوند او را بردبار و خشنود يافت. شيطان بر جسم او مسلط شده بود، و اين آزمايشي از جانب خداوند بود، پس شيطان در جسم او دميد و بر اثر آن دمل هاي بزرگي بيرون مي آمد، و تا مدت ها ماند. بلا و مصيبت او شدت گرفت و خانواده اش مردند، و مالش از دست رفت. پس پروردگارش را به فرياد خواند و گفت: پروردگارا! بي گمان بيماري به من رسيده است و تو مهربان ترين مهربانان هستي. (أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ) ايوب به رحمت گستردۀ خداوند متوسل شد و حالت خويش را براي وي بيان کرد، و اينکه بيماري و رنج همۀ وجود او را فرا گرفته است، و خداوند دعاي او را پذيرفت و فرمود: (ارکفص برجلک هذا مغتسل بارد و شراب) با پايت [بر] زمين بزن، اين محل شستن و نوشيدني خنکي است.

پس او با پايش زمين را کوبيد، و از کوبيدن او چشمه اي سرد جوشيد، پس او خود را در آن شست و از نوشيد، در نتيجه خداوند بيماري اش را دور نمود.

(وَآتَيْنَهُ أَهْلَهُ) و خانواده و مالش را به او باز گردانيديم، (وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ) و به جاي اموال و اولادي که از دست داده بود دو چندان به او داديم، به اين صورت که خداوند سلامتي و تندرستي به او بخشيد و فرزند و مال فراواني به او داد. (رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا) و اين مرحمت و مهرباني محض ما در حق ايوب بود که صبر کرد و خشنود بود. پس خداوند قبل از پاداش جهان آخرت در همين  دنيا به او پاداش داد. (وَذِكْرَى لِلْعَابِدِينَ ) و او مايۀ عبرت و پند عبادتگذاران نموديم، کساني که از صبر توشه بر مي گيرند، بنابر وقتي آنها ايوب عليه السلام را ببينند که به بلايي عظيم گرفتار امد و پس از مدتي آن بيماري و رنج از وي دور شد و خداوند به او پاداشي نيک داد، وقتي علت را نگاه کنند مي بينند که به وضوح علت آن صبر و بردباري است. بنابراين وقتي خداوند ايوب را به خاطر صبر و بردباري اش ستايش نمود و فرمود: (انا وجدنه صابرا نعم العبد انه اواب) بدون شک ما او را بردبار يافتيم؛ بسيار بندۀ خوبي بود، او توبه کننده و رجوع کننده به سوي خدا بود. پس عبادتگذاران به هنگام دچار شدن به مصايب او را اسوه و الگوي خود قرار دادند.

آيه ي 86-85:

وَإِسْمَاعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِّنَ الصَّابِرِينَ و [نيز ياد کن] اسماعيل و ادريس و ذالکفل را که هر يک از بردباران بودند.

وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِي رَحْمَتِنَا إِنَّهُم مِّنَ الصَّالِحِينَ و آنان را در رحمت خويش در آورديم بي گمان آنان از شايستگان بودند.

بندگان برگزيده و پيامبران ما اسماعيل بن ابراهيم و ادريس و ذالکفل را به بهترين صورت ياد کن، و آنها را به کاملترين وجه ستايش کن. ادريس و ذالکفل از انبياي بني اسرائيل بودند. (كُلٌّ مِّنَ الصَّابِرِينَ) هر يک از اين افراد بردبار بودندو صبر يعني کنترل نفس و بازداشتن آن از چيزي که به آن گرايش دارد، و اين شامل انواع سه گانۀ صبر مي شود: صبر بر طاعت خداوند، صبر بر بازداشتن نفس از ارتکاب نافرماني خدا، و صبر در برابر تقديرات دردناک الهي و مشکلات. پس بنده تا وقتي که از تمامي انواع صبر و بردباري به طور کامل برخوردار نباشد صابر به حساب نمي آيد.

خداوند اين پيامبران را به صبر و بردباري توصيف نموده است، و اين دلالت مي نمايد که آنها به گونه اي شايسته بردبار بوده اند و نيز آنها را به شايسته بودن توصيف نمود که شامل صلاح و شايستگي قلب ، زبان و ساير اعضا مي شود، چرا که قلبي داشتند سرشار از شناخت خداوندو محبت او و بازگشتن به سوي او، و زباني داشتند که همواره با آن  ذکر و ياد خداوند را انجام مي دادند، و ساير اعضا و جوارح را به اطاعت الهي و دوري از گناهان در آورده بودند. پس خداوند آنها را به سبب بردباري و شايستگي اشان به رحمت خويش در آورد و آنها را همراه با ديگر برادران پيامبرشان در دنيا و آخرت پاداش نيک داد. و اگر خداوند هيچ پاداشي نيز به آنها نمي داد، همين نام نيکي که از آنها بر جاي مانده و در ميان جهانيان زنده است براي آنان کافي بود، و اين شرافت و افتخاري بس بزرگ است .

آيه ي 88-87:

وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ و [ياد کن] ذالنون را وقتي که خشمگين بيرون رفت و گمان برد که بر او سخت و تنگ نمي گيريم، و در تاريکي ها ندا در داد که معبود [راستيني] جز تو نيست، تو پاک و منزهي، به راستي من از ستمکاران بودم.

فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ پس دعايشان را پذيرفتيم و از غم رهايي اش داديم، و ما اين گونه مومنان را نجات مي دهيم.

و بنده و پيامبرمان ذالنون را به خوبي ياد کن و او يونس است. ذالنون يعني صاحب ماهي . خداوند او را به سوي قومش فرستاد، اما آنان ايمان نياوردند، پس آنها را تهديد کرد که در فلان زمان عذاب به سراغشان خواهد آمد.

پس عذاب بر آنان فرود آمد و با چشمان خود آشکارا آن را مشاهده کردند، و با آه و ناله و زاري به سوي خدا برگشتند و توبه کردند، و خداوند عذاب را از آنها دور نمود. چنان که فرموده است: (فلولا کانت قريه امنت فنفعها ايمنها الا قوم يونس لما امنوا کشفنا عنهم عذاب الخزي في الحيوه الدنيا و متعنهم  الي حين) اهل هيچ آبادي نبوده که [مردمش] ايمان بياورند و ايمانشان برايشان سودمند باشد به جز قوم يونس که وقتي ايمان اوردند، عذاب رسوايي را در زندگاني دنيا از آنان دور نموديم، و تا مدت مقرري بهره مندشان ساختيم و فمروده است: (وارسلنه الي مائه الف او يزيدون، فامنوا فمتعنهم الي حين) و او را به سوي صد هزار نفر يا بيشتر فرستاديم، پس ايمان آوردند و آنان را تا مدت معيني بهره مند ساختيم.

ايمان آوردن اين ملت بزرگ به يونس از بزرگترين فضيلت هاي اوست، اما وي خشمگين بيرون رفت و به خاطر گناهي که خداوند آن را در کتابش براي ما بيان نکرده است بدون دستور پروردگارش از آنجا فرار کرد و نيازي نيست که ما حتماً بدانيم چه گناهي را مرتکب شده بود،زيرا خداوند در رابطه با گناه ايشان فقط مي فرمايد: (اذا ايق الي الفلک و هو مليم) آنگاه که به سوي کشتي گريخت ... و او از ملامت شدگان بود. يعني کاري کرده بود که ب خاطر آن مورد سرزنش قرار مي گرفت. و از ظاهر امر چنان بر مي آيد که شتاب ورزيدن وي، وخشم گرفتنش بر قومش و خارج گشتن وي ازميان آنان قبل از آن صورت گرفته است که خداوند او را بدان امر نمايد. (فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ) و گمان برد که خداوند بر او سخت و تنگ نمي گيرد، و او را در شکم ماهي و در جايي تنگ قرار نمي دهد و ياگمان برد از دست خداوند در مي رود. البته چنان گماني براي بندگان کاملي چون يونس اشکالي ندارد، به شرطي که اين گمان به صورت ناپايدار برايش پيش آيد و پايدار نباشد.

پس از آنکه يونس خشمگين شد و تصميم گرفت فرار نمايد با گروهي از مردم سوار کشتي شد، آنها قرعه کشي کردند که چه کسي در دريا بياندازند؟ چون مي ترسيدند اگر همه در کشتي باشند کشتي غرق شود ، وتقي قرعه کشي کردند و قرعه به نام يونس افتاد او را به دريا انداختند و ماهي او را فرو بلعيد، و وي را به اعماق تاريکي هاي دريا برد و او در تاريکي ها ندا داد که (لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ)هيچ معبودي به حق جز تو نيست، پاک و منزهي، به راستي من از ستمکاران بوده ام.

پس او به کمال الوهيت خداوند و پاک بودن او از هر کمبود و عيبي اقرار نمود، و به ستمکاري و گناه خود اعتراف کرد. خداوند متعال مي فرمايد: (فلولا انه کان من المسبحين، للبث في بطنه الي يوم يبعثون) اگر از تسبيح گويان نبود تا روزي که برانگيخته مي شود [يعني تا روز قيامت] در شکم ماهي باقي مي ماند.

بنابراين فرمود: (فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ) پس دعايشان را پذيرفتيم و او را از سختي و رنجي که در آن افتاده بود نجات داديم، (وَكَذَلِكَ نُنجِي الْمُؤْمِنِينَ ) و اينگونه مومنان را نجات مي دهيم. و اين نويد و مژده اي است براي هر مومني که به خاطر ايمانش به سختي وا ندوه و گرفتار شده باشد، پس خداوند او را از آن نجات خواهد داد، و بلا را از وي دور مي نمايد، و يا آن را بر وي سبک مي کند، چنانکه با يونس عليه السلام کرد.

آيه ي 90-89:

وَزَكَرِيَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ و زکريا را [ياد کن] بدانگاه که پروردگارش را به فرياد خواند: «پروردگارا! مرا تنها مگذار، و تو بهترين وارثاني».

فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ يَحْيَى وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَيَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَكَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ پس دعايش را اجابت کرديم و يحيي را به او بخشيديم، و همسرش را براي او شايسته و اصلاح گردانيديم، بي گمان آنان در [انجام] نيکوکاري مي شتافتند و بااميد و بيم ما را به فرياد مي خواندند و براي ما فروتن بودند.

بنده و پيامبر ما، زکريا را ياد کن، و يادش را گرامي بدار، و فضيلتهاي او را بيان کن، از جمله اينکه خير خواه مردم بود و بدين سبب خداوند او را مورد مرحمت قرار داد. پس او (نَادَى رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا) پروردگارش را ندا داد و گفت: « پروردگارا! مرا تنها مگذار، يعني گفت: (رب اني و هن العظم مني و اشتعل الراس شيبا و لم اکن بدعائک ربک شقيا، و اني خفت المولي من وراي وکانت امراتي عاقر فهب لي من لدنک وليا، يرثني و يرث من آل يعقوب و اجعله رب رضيا)«پروردگارا! استخوانهاي من سست شده، و شعله هاي پيري [تمام موهاي] سمر را فرا گرفته است . پروردگارا! من هرگز در دعاهايي که کرده ام نااميد و محروم بازنگشته ام. و من از بستگانم بيمناکم، و همسرم نيز از اول نازا بوده است، پس، از فضل خدا جانشيني به من ببخش که از من ميراث بر و نيز از آل يعقوب ميراث ببرد، و پروردگارش او را پسنديده قرار ده.

از اين آيه ها در مي يابيم که گفتۀ او (رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا) مبين آن است که وقتي  اجل و زمان مرگش نزديک شد ترسيد که کسي بعد از او در خير خواهي و اندرزگويي و فراخواني بندگان به سوي خدا جانشين او نباشد، و از اين بيمناک بود که تنهاست و کسي را ندارد که او را در آنچه به آن بپا خواسته است ياري نمايد. (وَأَنتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ) و تو بهترين وارثاني. يعني تو بهترين کسي هستي که بعد از من باقي مي ماني، و از من به بندگانت مهربان تر هستي. اما مي خواهم که دلم اطمينان يابد و آرام گيرد، و پاداش کار جانشين من در ترازوي اعمالم قرار بگيرد.

(فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ يَحْيَى) پس دعايش را پذيرفتم و يحيي را که پيامبري بزرگوار بود و پيش تر نام او را بر کسي ننهاده بوديم به او بخشيديم. (وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ) و همسرش را بعد از آنکه نازا و عقيم بود و بچه دار نمي شد شايستۀ زاد و ولد گردانديم. و خداوند به خاطر زکريا يا صلاحيت باردار شدن را به همسرش داد، و اين از فوايد همنشين و همراه صالح است که همنشيني و همراهي او با برکت است، پس خداوند به زکريا و همسرش يحيي را بخشيد.

پس از اينکه همۀ اين پيامبران را تک تک ياد کرد، به طور کلي همه را ستايش نمود و فرمود (إِنَّهُمْ كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ) آنها به نيکوکاري اقدام نموده و در انجام دادن کارهاي نيک مي شتافتند و آن را در وقتهاي با فضيلت انجام مي دادند. و به صورت شايسته و مناسب آن را کامل مي گرداندند، و فضيلتي را که بر آن توانايي داشتند ترک نمي کردند، بلکه فرصت را غنيمت شمرده و آن را انجام مي دادند، (وَيَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا) و چيزهاي مورد علاقه اشان را از قبيل منافع دنيوي و اخروي از ما مي خواستند و از امور ناگوار و چيزهايي که در هر دو جهان به انسان زيان مي رساند به ما پناه مي بردند. و آنها علاقه مند و اميدوار بودند و خدا را فراموش نمي کردند. (وَكَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ) و همواره براي ما فروتن بودند. و اين به خاطر کمال شناختشان از پروردگار بود.

آيه ي 94-91:

وَالَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آيَةً لِّلْعَالَمِينَ و [ياد کن] زني را که پاکدامني ورزيد، آنگاه از روح خويش در آن دميديم، و او و فرزندش را نشانه اي براي جهانيان قرار داديم.

إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ همانا اين است امت شما که امت يگانه اي است، و من پروردگار شما هستم، پس تنها مرا پرستش کنيد.

وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ كُلٌّ إِلَيْنَا رَاجِعُونَ و [آنان] کار خويش را در ميان خود پاره پاره نمودند، و همگي به سوي ما بر مي گردند .

فَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا كُفْرَانَ لِسَعْيِهِ وَإِنَّا لَهُ كَاتِبُونَ پس هر کس از کارهاي شايسته انجام دهد در حالي که ايمان داشته باشد، براي کوشش او ناسپاسي نخواهد بود، و ما [نيکي هايش] را براي او مي نويسيم.

مريم را ياد کن و پاکي و شرافت او را بيان نما، (وَالَّتِي أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا) زني که دامان خويش را از آلوده شدن و نزديک شدن به حرام بلکه حتي از نزديک شدن به حلال نيز پاک نگاه داشت. و به خاطر مشغول شدن به عبادت و خدمت به بندگان خدا ازدواج نکرد. و هنگامي که جبرئيل در شکل يک انسان کامل و خوش قيافه به نزد وي آمد، و گفت: (اني اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقيا) من از تو به خداوند مهربان پناه مي برم، اگر پرهيزگار هستي. پس خداوند به پاداش پاکي و پاکدامني اش فرزندي بدون پدر به او بخشيد، چرا که جبرئيل عليه السلام در او دميد و به فرمان الهي حامله شد.

(وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آيَةً لِّلْعَالَمِينَ) و او و فرزندش را نشانۀ بزرگي براي جهانيان قرار داديم، زيرا بدون اينکه کسي به او دست زده باشد باردار شد، و بچه اش را به دنيا آورد. و در گهواره سخن گفت، و او را از تهمت اتهام زنندگان تبرئه نمود. و فرزندش در حالي که در گهواره بود از خودش خبر داد و مردم را آگاه کرد و خداوند معجزات و امور خارق العاده اي را که توسط او اجرا نمود. پس مريم و فرزندش نشانه اي براي جهانيان شدند و نسل به نسل از آن سخن مي گويند، و عبرت آموزان از آن عبرت مي گيرند.

پس از اينکه از پيامبران سخن به ميان آورد خطاب به مردم فرمود: (إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً) پيامبراني که ذکر شدند امت و پيشوايان شما هستند، پس به آنها اقتدا کنيد و از رهنمودهاي آنان پيروي نماييد، زيرا همگي بر يک دين و بر يک راه بوده اند و نيز پروردگار همۀ آنان يکي است.

بنابراين فرمود: (وَأَنَا رَبُّكُمْ ) و من پروردگار شما هستم؛ شما را آفريده و با نعمتهاي ديني و دنيوي خويش پرورش داده ام. پس چون پروردگار يکي است و پيامبر يکي است و دين يکي است و آن عبارت است از اينکه همۀ عبادتها تنها براي خدايي انجام شود که هيچ شريکي ندارد بنابراين وظيفۀ شما است که عبادت خدا را انجام دهيد، بنابراين فرمود: (فَاعْبُدُونِ) پس تنها مرا بپرستيد. و به وسيلۀ «فا» عبادت را بر آنچه که گذشت مترتب کرد، ه همچنانکه مسبب بر سبب متقدم است.

و شايسته بود که آنها بر اين امر [= دين خدا] جمع شوند، و در آن اختلاف نورزند. اما تجاوز و سرکشي ، آنها از هم گسيختن و جدايي کشاند. بنابراين فرمود: (وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم) احزاب و گروههايي که ادعاي پيروي کردن از پيامبران را داشتند گروه گروه و پراکنده شدند، و هريک ادعا مي کردند که حق با اوست و گروه ديگر باطل است (کل حزب بما لديهم فرحون) و هر گروه به آنچه دارند شادمان هستند و از اين گروهها، گروهي بر حق است که دين درست و راه راست را در پيش بگيرد و از پيامبران تبعيت کند. و اين زماني است که پرده ها کنار رود و پنهاني ها آشکار، و مردم براي داوري قاطع الهي در روز قيامت راستگو و دروغگو مشخص مي شوند، بنابراين فرمود: (كُلٌّ إِلَيْنَا رَاجِعُونَ) گروههاي متفرق شده و غيره همگي همگي به سوي ما باز مي گردند و به آنان سزا و جزاي کامل مي دهيم.

سپس با تصريح به آنچه که به صورت ضمني فهميده مي شود، رفتار و جزاي الهي را در مورد آنان به صورت مفصل بيان کرد و فرمود: (فَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ) وهر کس از کارهاي شايسته انجام دهد، يعني کارهايي را انجام دهد که پيامبران مشورع کرده و کتابهاي آسماني مردم را به انجام آن واداشته اند، (وَهُوَ مُؤْمِنٌ) در حالي که او به خدا و پيامبرانش، و آنچه که آنان آورده اند ايمان داشته باشد، (فَلَا كُفْرَانَ لِسَعْيِهِ) کوشش او مورد ناسپاسي نخواهد شد. يعني تلاش او را ضايع نمي کنيم و آن را ناديده نمي گيريم، بلکه آن را برايش چند برابر مي نماييم.

(وَإِنَّا لَهُ كَاتِبُونَ ) و ما در لوح محفوظ، و در نامه هايي که فرشتگان اعمال را در آن ثبت و ضبط مي نمايند نيکي هايشان را مي نويسيم. يعني هر کس کارهاي شايسته انجام ندهد و يا آنها را انجام دهد ولي ايمان نداشته باشد او محروم است و در دين و دنيايش زيانبار مي باشد.

آيه ي 95:

وَحَرَامٌ عَلَى قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا يَرْجِعُونَ و [مردم] شهري که آن را نابود ساخته ايم محال است [به دنيا] بازگردند.

يعني غير ممکن است مردمان آباديهاي که نابود شده، و به عذاب [الهي] گرفتار شده اند، به دنيا بازگردند تا تقصيرات خود را جبران نمايند، پس کسي که هلاک گشته و عذاب داده شده است راهي براي بازگشت به دنيا ندارد. بنابراين مخاطبان بايد از چيزي که باعث نابود شدن آنها مي گردد بپرهيزند، تا به عذاب گرفتار نشوند، زيرا هرگاه عذاب بر آنها فرود بيايد دور کردنش از آنان محال است . پس اکنون که مي توان گذشته را جبران کرد بايد از گناهان دست بکشند.

آيه ي 97-96:

حَتَّى إِذَا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُم مِّن كُلِّ حَدَبٍ يَنسِلُونَ تا اينکه [راه] ياجوج و ماجوج گشوده شود و ايشان شتابان از هر بلندي و ارتفاعي بتازند

وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِيَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِينَ كَفَرُوا يَا وَيْلَنَا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا بَلْ كُنَّا ظَالِمِينَ [در اين هنگام] وعدۀ راستين نزديک گردد، آن گاه يکباره چشمان کافران به بالا دوخته شود؛ اي واي بر ما! ما ازاين [روز] غافل بوديم، بلکه ما ستمکار بوديم.

خداوند مردم را بر حذر مي دارد که به کفر و گناهان ادامه ندهند، و مي فرمايد زمان رها شدن ياجوج و ماجوج که دو قبيله از انسانها هستند و روزگاري از فساد کاري آنها شکايت شد و ذوالقرنين در برابر آنها سدي را بست نزديک شده است، و در آخر زمان سد شکسته مي شود، و آنها آنچنان که خداوند بيان کرده است شتابان از هر سبلندي و راتفاعي مي گذرند و به سوي مردم مي آيند. اين آيه دلالت مي نمايد که آنها بسيار زيادند و در زمين با شتاب راه مي روند. پس يا با سرعت راه مي روند، يا اينکه به وسيلۀ اسباب و وسايلي که خداوند براي آنها آفريده است مسافتهاي دور را در مي نوردند و ناهمواري ها و دشواري ها را پشت سر مي گذارند و با سرعت زبان راهها را طي مي کنند، و آنها بر مردم چيره مي شوند و هيچ کس توان جنگيدن با آنها را ندارد.

(وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ) و در اين هنگام وعدۀ راستين نزديک مي گردد، و در روز قيامت که خداوند آمدن آن را وعده داده بود فرا مي رسد، و وعدۀ الهي حق و راست است، پس در اين روز چشمهاي کافران از شدت وحشت و پريشاني از حرکت باز ايستاده و خيره مي شوند، و فريادشان بلند گشته و مي گويند: واي بر ما!کاش به دنيا نيامده بوديم! و بر گذشته حسرت مي خوردند و پشيمان مي شوند و مي گويند: (قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا) ما ازاين روز بزرگ غافل بوده، و همواره در غفلت و بي خبري به سر مي برديم، و در سرگرمي هاي دنيا غرق شده بوديم، تا اينکه مرگ به سراغ ما آمد و وارد قيامت شويم. و اگر کسي از پشيماني و حسرت مي مرد آنها مي مردند. (بَلْ كُنَّا ظَالِمِينَ ) بلکه ما ستمکار بوديم.آنها به ستم خويش و عدل الهي در مورد خويش اعتراف مي کنند، پس در اين هنگام دستور داده مي شود تا آنها و آنچه را که مي پرستيدند به جهنم برده شوند. بنابراين فرمود:

 

 

آيه ي 103-98:

إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ همان شما [هيزم جهنم هستيد] و چيزهايي که به غير از خدا مي پرستيد افزوزينۀ آتش جهنم است، شما به آن وارد خواهيد شد.

لَوْ كَانَ هَؤُلَاء آلِهَةً مَّا وَرَدُوهَا وَكُلٌّ فِيهَا خَالِدُونَ اگر اينها معبودها و خداياني بودند هرگز وارد دوزخ نمي گشتند و همگي در آن جا جاودانه اند.

لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَهُمْ فِيهَا لَا يَسْمَعُونَ براي آنان در جهنم نالۀ غم انگيز است و در آن جا چيزي را نمي شنوند.

إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا الْحُسْنَى أُوْلَئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ بدون شک آناني که بيشتر از [سوي] ما نيکويي برايشان مقرر شده است آنان از [دوزخ] دور نگاه داشته مي شوند.

لَا يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ آنان حتي صداي اتش دوزخ را [هم] نمي شنوند و در ميان [نعمتهاي] دلخواهشان جاودانه اند.

لَا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ هَذَا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ هراس بزرگ ايشان را غمگين نمي سازد، و فرشتگان به استقبالشان مي آيند [و مي گويند]: اين همان روزي است که به شما وعده داده مي شد.

و شما که چيزهايي ديگر به جاي خداوند پرستش مي کرديد! (حَصَبُ جَهَنَّمَ) هيزم دوزخ خواهيد بود. (أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ ) شما و بت هايتان حتماً وارد آن مي گرديد. حکمت از وارد شدن بت هاي جامد و بي جان به جهنم که چيزي نمي دانند و گناهي ندارند اين است تا دروغگويي کساني که بت ها را به خدايي گرفته اند روشن شود، و عذابشان بيشتر گردد. به همين جهت فرموده: (لَوْ كَانَ هَؤُلَاء آلِهَةً مَّا وَرَدُوهَا) اگر آنها معبودان راستين بودند هرگز وارد دوزخ نمي گشتند.

اين مانند فرمودۀ الهي است که مي فرمايد. (ليبين لهم الذي يختلفون فيه و ليعلم الذين کفروا انهم کانوا کذبين) تا براي آنان آنچه را که در آن اختلاف مي ورزيدند بيان کند و کافران بدانند که آنها دروغگو بوده اند

و هر يک از عبادت کنندگان و عبادت شوندگان در جهنم جاودانه اند و از آن بيرون آورده نشده و از آن به جايي ديگر برده نمي شوند. (لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ) از شدت و سختي عذاب، آنان در جهنم نالۀ غم انگيز دارند، (وَهُمْ فِيهَا لَا يَسْمَعُونَ ) و آنها در آن جا چيزي را نمي شوند، و کر و لال و کور هستند. و يا اينکه صدايي جز صداي جهنم را نمي شنوند، چون جهم به شدت به جوش مي آيد و صداي آن بلند است . و معبودهاي مشرکين که به جهنم وارد مي شوند بت ها هستند و يا کساني مي باشند که عبادت شده، و به معبود شدن خود راضي بوده اند .

و اما مسيح و عزيز و فرشتگان و اولياي که پرستش شده اند آنان در جهنم عذاب داده نمي شوند، بلکه در اين فرموده الهي داخل اند: (إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا الْحُسْنَى) همانان کساني که بيشتر [در علم الهي و در لوح محفوظ] سعادت برايشان مقرر گشته است...، و خداوند مقرر داشته که آنها را براي انجام کارهاي شايسته بگمارد و در اين راه موفق نمايد. (أُوْلَئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ ) چنين کساني از جهنم دور نگاه داشته مي شوند و وارد آن نمي گردند، و به آن نزديک نمي شوند، بلکه تا آخرين حد از آن دور نگاه داشته مي شوند، تا جايي که حتي صداي جهنم را نمي شنوند و خود آن را نمي بينند.

(وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ) و آنان در ميان خوردني ها و نوشيدني ها و همسران و منظره هاي دلخواه که هيچ چشمي مانند آن را نديده و هيچ گوشي مانند آن ر ا نشنيده و به دل هيچ انساني خطور نکرده است و جاودانه اند، و اين ناز و نعمت همواره برايشان ادامه دارد و در طي روزگاران به زيبايي آن افزوده مي شود.

(لَا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ) در روز قيامت بدانگاه که جهنم نزديک مي گردد و بر کافران و گناهکاران خشم مي گيرد و مردم را هراس بزرگ پريشان و اندوهگين مي سازد، اينها اندوهگين نمي شوند، چون مي دانند به کجا برده مي شوند و خداوند آنها را از هر ترسي ايمن مي دارد.

(وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ(  وقتي از قبرهايشان برانگيخته شده و به صورت سواره گروه گروه آورده مي شوند، فرشتگان به استقبال آمده و با تبريک گفتن به آنها مي گويند: (هَذَا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ ) اين همان روزي است که به شما وعده داده مي شد، پس آنچه را که خداوند به شما وعده داده است مبارکتان باد، و به خوبيهايي که در پيش داريد شاد شويد، و به خاطر اينکه خداوند شما را از ناگواري ها در امان قرار داده است، شادي و سرورتان بيشتر باشد.

آيه ي 105-104:

يَوْمَ نَطْوِي السَّمَاء كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِيدُهُ وَعْدًا عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ روزي که آسمان را همچون [صفحۀ] نماه ها در هم مي پيچيم، همانگونه که نخستين [بار] آفرينش را آغاز کرديم [ديگر بار] آن را تکرار مي کنيم. و عده اي لازم بر ماست، بي گمان ما انجام دهندۀ [آن] مي باشيم.

وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ و به راستي در کتاب هاي نازل شده نوشته ايم پس از آنکه در لوح المحفوظ نوشته شد که همانا زمين، بندگان صالح و شايستۀ من آن را به ارث مي برند.

خداوند متعال خبر مي دهد که در روز قيامت آسمانها را با اين همه بزرگي و گستردگي، مانند طومار و نامه ها در هم مي پيچد، پس ستارگان پراکنده مي شوند و خورشيد و ماه درهم پيچيده مي شود و از مدارشان خارج مي شوند.

(كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِيدُهُ وَعْدًا عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ) همانگونه که نخستين بار، سهل و ساده آفرينش را آغاز کرديم، آن را از نو باز مي گردانيم. اين وعده ايست بر ما، چرا که قدرت الهي بي نهايت است و هيچ کاري برايش ناممکن نيست.

يعني آفرينش دوبارۀ مردم از سوي ما همچون نخستين بار است که آنها را آفريديم، پس همانطور که نخستين بار آنها را آفريديم، در حالي که وجود نداشتند، پس از مرگشان نيز دوباره آنها را مي آفرينيم.

(وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ) منظور از زبور کتابهاي نازل شده چون تورات و امثال آن است. (مِن بَعْدِ الذِّكْرِ ) يعني بعد از آنکه آن را در لوح محفوظ نوشتيم که همۀ تقديرات الهي در آن نوشته شده است، در کتابهاي نازل شده بر پيامبران نوشتيم که (أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ ) بندگان شايستۀ من وارث سرزمين بهشت مي شوند؛ کساني که به آنچه خداوند دستور داده است عمل کرده و از آنچه نهي کرده است پرهيز نموده اند. پس خداوند آنها را وارث بهشت مي گردنند. مانند گفتۀ اهل بهشت که مي گويند: (الحمدالله الذي صدقنا وعده و اورثنا الارض نتبوا من الجنه حيث نشاء) سپاس خداوندي را که وعده اي که به ما داده بود راست گرداند و ما را وارث زمين نمود و در هر مکان از بهشت که بخواهيم جاي مي گيريم.

و احتمال دارد که منظور جانشين شدن و به دست گرفتن قدرت در زمين باشد، و اينکه خداوند صالحان را در زمين قدرت مي دهد و آنان را حاکم مي گرداند. مانند فرموده خداوند: (وعدالله الذين ءآمنوا منکم و عملوا الصلحت ليستخلفنهم في الارض کما استخلف الذين من قبلهم) خداوند به کساني از شما که ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند وعده داده است که آنها را در زمين جانشين خواهد کرد، همچنانکه کساني را که پيش از ايشان بوده اند در زمين جانشين کرد.

آيه ي 112-106:

إِنَّ فِي هَذَا لَبَلَاغًا لِّقَوْمٍ عَابِدِينَ بي گمان در اين ، ابلاغي [کافي] براي عبادتگذاران است.

وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ و تو را جز رحمتي براي جهانيان نفرستاديم.

قُلْ إِنَّمَا يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ بگو: «جز اين نيست که به من وحي مي شود که خداي شما خداي يگانه است، پس آيا شما مسلمان هستيد؟»

فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنتُكُمْ عَلَى سَوَاء وَإِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ أَم بَعِيدٌ مَّا تُوعَدُونَ پس اگر پشت کردند [وروي گردان شدند]، بگو: «همه شما را يکسان خبر دادم، و نمي دانم که آنچه به شما وعده داده مي شود نزديک است يا دور»

إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَيَعْلَمُ مَا تَكْتُمُونَ همانا خداوند مي داند سخناني را که آشکارا مي گوييد، و مي داند آنچه را که پنهان مي داريد.

وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّكُمْ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ و نمي دانم، شايد آن را برايتان آزمودني [بوده]و تا مدتي مايۀ بهره مندي تان باشد

قَالَ رَبِّ احْكُم  بِالْحَقِّ وَرَبُّنَا الرَّحْمَنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ گفت: «پروردگارا! به حق و راستي [ميان ما و اينان] داوري کن، و پروردگار مهربانمان در آنچه بيان مي کنيد ياريگر ماست».

خداوند کتاب بزرگش قرآن را ستايش مي نمايد و بيان مي دارد که [براي سعادت هر دو سرا] کافي است و [آدمي را] از هر چيزي بي نياز مي کند و هرگز نمي توان از آن بي نياز بود. پس فرمود: (إِنَّ فِي هَذَا لَبَلَاغًا لِّقَوْمٍ عَبِدِينَ) آنها را کفايت مي کند و با آن به پروردگارشان و بهشت مي رسند، پس قرآن عبادت پيشه گان را به بزرگترين خواسته ها و برترين آرزوها مي رساند،به گونه اي که عبادتگذاران که شريف ترين مردم مي باشند بالاتر از اين هدفي ندارند، چون قرآن خداوند را به وسيلۀ ا سما و صفات و افعالش به آنها مي شناساند. قرآن اخبار راستين غيب را برايشان بازگو مي کند، و حقايق ايمان و شواهد رسيدن به يقين را بيان مي دارد، و همۀ چيزهايي که به آن امر شده و همۀ آنچه که از آن نهي شده است بيان مي نمايد، و عيبهاي نفس و نواقص عمل را معرفي مي کند، و راههايي را که به آدمي نشان مي دهد که در تمامي امورات دين بايد آنها را در پيش گرفت . و انسان را از راههاي شيطان بر حذر مي دارد، و راه ورود شيطان را بيان مي کند. پس هر کس به قرآن کفايت نکند خداوند او را به خودکفايي نرساند

سپس خداوند پيامبرش را که مبلغ قرآن است ستايش نمود و فرمود: (وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ) و تو را جز رحمتي براي جهانيان نفرستاديم. پس پيامبر رحمت الهي است که بندگان به وسيلۀ او هدايت مي شوند. بنابراين کساني که به او ايمان آورده اين رحمت را پذيرفته و سپاس آن را به جاي آورده اند. اما ديگران نعمت خداوند را ناسپاسي کرده و رحمت او را نپذيرفته اند.

(قُلْ) اي محمد! بگو: ( إِنَّمَا يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ) جز اين نيست که به من وحي مي شود که معبودتان معبود يگانه است و هيچ چيزي جز او سزاوار پرستش نيست. بنابراين فرمود: (فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ) آيا شما تسليم خداوند يگانه مي گرديد، و براي بندگي کردن او گردن مي نهيد؟ پس اگر چنين کردند پروردگارشان را به خاطر ارزاني کردن اين نعمت که بزرگترين نعمت ها است ستايش بگويند.

(فَإِن تَوَلَّوْا) و اگر از تسليم شدن و گردن نهادن براي بندگي خداوند روي گردان شدند، آنها را به گرفتار شدن به عذاب الهي هشدار بده و ، (فَقُلْ آذَنتُكُمْ عَلَى سَوَاء) بگو: همۀ شما را به طور يکسان از عذاب خدا باخبر کردم، و آگاهي عذاب بر شما نازل شد، نگوييد: (ماجاءنا من بشير و لا نذير) هيچ مژده دهنده و بيم دهنده اي به نزد ما نيامده است. و اکنون آگاهي من و شما برابر است چون شما را بيم داده و بر حذر داشته ام، و شما را از سرانجام و عاقبت کفر ورزيدنتان آگاه کرده ام، و هيچ چيزي را از شما پنهان نساخته ام.

(وَإِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ أَم بَعِيدٌ مَّا تُوعَدُونَ ) و نمي دانم عذابي که به شما وعده داده مي شود نزديک است يا دور، چون علم آن نزد خداوند است و آمدن عذاب به دست اوست، و من هيچ اختياري ندارم.

(وَإِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّكُمْ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ) و شايد به تأخير افتادن عذابي که شما براي آمدن آن شتاب داريد، برايتان بد باشد، و احتمالاً بدان علت باشد که تا مدت معيني در دنيا بهره مند شويد و باعث شود عذابتان شديدتر گردد.

(قَالَ رَبِّ احْكُم بِالْحَقِّ) گفت: پروردگارا! ميان ما و گروه کافران به حق داوري کن. خداوند اين دعا را پذيرفت و در دنيا ميانشان داوري کرد که در واقعۀ بدر و ديگر جاها کافران را مجازات نمود.

(وَرَبُّنَا الرَّحْمَنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ ) و اينکه مي گوييد ما بر شما پيروز مي شويم و دينتان را نابود مي کنيم از پروردگار بخشايندۀ خود ياري مي جوييم، و مغرور نشده و به قدرت و توانايي خود تکيه نمي کنيم، بلکه از خداوند مهربان ياري مي جوييم که هر مخلوقي در اختيار اوست .

و اميدواريم آنچه را که از او خواسته ايم انجام دهد، و خداوند چنين کرد. و سپاس خداي را.

 

پايان تفسير سوره انبياء

فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره