بسم الله الرحمن الرحيم
آيه ي 8-1:
طه از جملۀ حروف مقطعۀ قرآني است که بسياري از سوره ها بدان آغاز گشته اند، و نام پيامبر نمي باشد.
مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى ما قرآن را بر تو نازل نکرده ايم که به رنج افتي
إِلَّا تَذْكِرَةً لِّمَن يَخْشَى [آن را نازل نکرده ايم] چز براي يادآوري کساني که از خدا مي ترسند
تَنزِيلًا مِّمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلَى از سوي خداوند نازل شده که زمين و آسمانهاي بلند را آفريده است.
الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى خداوند مهربان بر بالاي عرش است
لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَى از آن اوست آنچه که در آسمانها، و آنچه که در زمين و آنچه ميان آن دو و آنچه که زير خاک است.
وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى و اگر آشکارا سخن بگويي [يا آنرا نهان داري]بدان که او نهان و نهان تر را مي داند.
اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى او خداست و جز او معبود به حق و شايسته اي نيست، داراي نيکوترين و زيباترين نامها است.
(مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى) هدف از وحي و فرستادن قرآن و شريعت آن نيست که خود را به رنج افکني، و ما شريعت را بدان جهت براي تو و پيروانت نفرستاده ايم تا شما را در مشقت و دردسر اندازيم . به گونه اي که نتوانيد آنرا ادا کنيد، بلکه خداوند «رحيم» و «رحمن» دين و آيين را برايتان نهاده است تا پل ارتباطي براي نيل به خوشبختي و رستگاري و سرافرازيتان باشد و آن را برايتان بسيار سهل و ميسور نموده، و تمامي ابواب و راه هاي آنرايتان آسان گردانده، و غذاي دلها و جانها و مايۀ آسايش جسمتان قرار داده است. پس فطرت سالم و خرد و انديشه هاي راست و پويا آنرا پذيرا شده و با جان و دل مي پذيرند، چرا که به وضوح مي دانند، «دين» متضمن خير و برکت دنيا و آخرت آنهاست. (إِلَّا تَذْكِرَةً لِّمَن يَخْشَى) [ما قرآن را بر شما نازل کرده ايم] تا آن کس که ترس خدا را در دل دارد يادآور شود، و از تشويق و ترغيب هايي که در قرآن آمده است براي نيل به مقاصد والا بهره گيرد، و به آن عمل نمايد، و از هشدارهايي که در قرآن آمده و آدمي را از شقاوت و بدبختي بر حذر داشته است پند پذيرد، و بترسد، و احکام نيکوي شرع را به طور مشروح فرا گيرد، حال آنکه آن را به طور خلاصه در ذاکره و فطرت خود داشته و اين تفصيل را مطابق با عقلش مي يابد، بنابراين خداوند متعال آن را (تَذْكِرَةً) ناميد
و (تَذْكِرَةً) به معني يادآوري امري است که موجود مي باشد اما صاحبش از آن غافل مانده است، يا اينکه آن را به طور مشروح به خاطر ندارد. سپس بيان کرد که قرآن فقط براي يادآوري کساني است که از خدا مي ترسند، زيرا آنهايي که از خدا نمي ترسند از آن بهره نمي گيرند، و چگونه کسي که به بهشت و جهنم ايمان ندارد و در دلش ذره اي ترس از خدا نيست مي تواند از قرآن بهره ببرد؟ چنين چيزي امکان ندارد. (سيذکر من يخشي، و يتجبنها الاشقي، الذي يصلي النار الکبري)کسي که مي ترسد و يادآور مي شود و از آن پند خواهد گرفت، و نگون بخت که در آتش بزرگ سوزانده خواهد شد از آن دوري مي جويد.
سپس عظمت اين قرآن را بيان نمود و فرمود: قرآن را آفرينندۀ آسمانها و زمين و مدبر همه مخلوقات نازل کرده است، پس با اذعان کامل و محبت و تسيلم، آن را بپذيريد و آن را بسيار بزرگ بداريد.
در جاهاي بسياري، قرآن «خلق» و «امر» يعني موضوع آفرينش و فرمان را در کنار هم ذکر کرده است، چنان که در اين آيه آمده، و در جايي ديگر نيز آمده است: (الا له الخلق و الامر) هان ! آفرينش و فرمان از آن اوست.
و يا مي فرمايد: (الله الذي خلق سبع سموات و من الارض مثلهن يتنزل الامر بينهن) خداوند آن ذاتي است که هفت آسمان، و از زمين مانند آن را آفريده است و فرمان [خدا] در ميان آنها فرود مي آيد. زيرا خداوند، آفريننده، فرمان دهنده، و نهي کننده است، پس همان طور که آفريننده اي غير از او وجود ندارد، الزام و نهي و فرماني مگر از جانب آفريننده شان بر بندگان نيست، و نيز آفرينش و خلق از تدبير قدري و تکويني اوست، و فرمانش حاوي تدبير ديني است، پس همان طور که آفريده هاي خداوند از دايرۀ حکمت وي بيرون نيستند و او هيچ چيزي را بيهوده نيافريده است، نيز جز به عدالت و حکمت و احسان امر و نهي نمي ناميد. و چون بيان نمود که او آفرينندۀ مدبر، فرمان دهنده و نهي کننده است، از عظمت و کبريايي خودش خبر داده و فرمو: (الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى) خداوند مهربان بر بالاي عرش است که بالاترين مخلوقات و بزرگترين و گسترده ترين آنها مي باشد. (اسْتَوَى) خداوند بر عرش، بلند و مرتفع گرديد؛ مرتفع نمودني که شايستۀ شکوه او و متناسب با عظمت و جمالش مي باشد، پس او بر بالاي عرش مي باشد و مالک و فرمانرواي هستي است.
(لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا) فرشته و انسان و جن و حيوان و جمادات و نباتاتي که در آسمانها و زمين و ميان آن دو است از آن او مي باشد. (وَمَا تَحْتَ الثَّرَى ) و آنچه که زيرزمين است، پس همه ملک خداوند متعال و بندگان اويند و تحت تدبير او و مسخر وي هستند، و همه تحت قضا و تدبير او مي باشند، و هيچ اختياري ندارند، و مالک فايده و زيان و مرگ و زندگي نيستند.
(وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ) اي پيامبر! اگر آشکارا سخن بگويي يا پنهان، براي خداوند فرقي نمي کند، چرا که او (يَعْلَمُ السِّرَّ) گفتار و کلام مخفي را مي دانيد . (وَأَخْفَى ) و پنهان تر از کلام مخفي [نيز] مي داند، و آن عبادت از چيزي است که در دل مي باشد و تلفظ نشده است يا (السِّرَّ) چيزي است که به دل خطور مي کند، (وَأَخْفَى) يعني چيزي که به دل هم خطور نکرده است اما خداوند مي داند که به دل هم خطور نکرده است اما خداند مي داند چه زماني و چگونه خطور مي نمايد. يعني علم خداوند همۀ چيزهاي کوچک و بزرگ و پنها و پيدا را احاطه نموده است. پس خواه آشکار سخن بگويي يا آن را پنهان بداري براي علم الهي فرق نمي کند و برابر است .
هنگامي که خداوند متعال کمال مطلق خود را از طريق آفرينش و امر و نهي و رحمت فراگير و عظمت گسترده و فرمانروايي مطلق وعلم فراگيرش بيان کرد، اين نتيجه حاصل مي شود که فقط او سزاوار عبادت است و عبادت او حق است و شرع و عقل و فطرت آن را واجب مي نمايد، و عبادت غير او باطل و کاري بيهوده مي باشد، پس فرمود: (اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ) او خداست و جز او معبودي به حق نيست. يعني معبود راستيني به جز خدا وجود ندارد، و جز خداوند يکتا هيچ خدايي وجود ندارد که مورد محبت و کرنش قرار گيرد و بيم و اميد و محبت و انابت و دعا براي او انجام شود.
(لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى ) نامهاي کامل نيکو فقط از آن اوست. از حسن و زيبايي اين نامها اين است که جملگي بر مدح و ستايش آن دلالت مي کند، و در ميان آنها اسمي وجود ندارد که بر مدح و ستايش دلالت نکند. و از حسن و زيبايي آنها اين است که اين نامها علم محض نيستند بلکه اسم و صفت مي باشند. و از حسن و زيبايي اين نامها اين است که بر صفات کمال دلالت مي کنند و خداوند از هر صفتي کامل ترين و شامل ترين و والاترين آن را دارا مي باشد و از حسن و زيبايي اين نامها اين است که خداوند بندگانش را دستور داده تا او را با اين نامها فرا بخوانند، چون اين نامها وسيله اي هستند که انسان را به خدا نزديک مي کنند، و خداوند اين نامها را دوست دارد وهرکس آنان را دوست مي دارد. همچنين کسي را دوست مي دارد که آنها را حفظ کند. و کسي که به جستجوي معاني و مفاهيم آن بپردازد و خداوند را با اين نامها عبادت نمايد، پروردگار وي را دوست مي دارد. خداوند متعال فرموده است: (ولله الاسماء الحسني فادعوه بها) و خداوند را نامهايي نيکوست پس او را با آن بخوانيد.
آيه ي 12-9:
وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَى و آيا خبر موسي به تو رسيده است؟
إِذْ رَأَى نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى آنگاه که آتشي ديد و به خانواده اش گفت: «درنگ کنيد، واقعاً من آتشي ديده ام، اميدوارم از آن آتش شعهل اي برايتان بياورم يا در اطراف آتش راهنمايي را بيابم»
فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِي يَا مُوسَى پس چون به آن نزديک گرديد ندا داده شد که اي موسي!
إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى بي گمان من پروردگار تو مي باشم، کفشهايت را بيرون بياور، زيرا تو در وادي مقدس طوي هستي.
خداوند متعال به صورت است،هام تقريري و به منظور بزرگرداشت و تعظيم اين داستان به پيامبرش محمد عليه السلام مي فرمايد: (وَهَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ مُوسَى) و آيا خبر موسي در آن حالت که مبدأ سعادت و منشا نبوت او بود به تو رسيده است؟ وي بعد از اينکه راه را گم کرد و وسيله اي نداشت که در مقابل سرماي شديد خود را گرم نمايد، آتشي را از دور ديد. (فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا) پس به خانواده اش گفت: درنگ کنيد، واقعاً من آتشي ديده ام، و آن در طرف راست طور بود (لَّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ) اميدوارم از آن آتش شعله اي برايتان بياورم که خو را با آن گرم کنيد. (أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى) يا در اطراف آتش کسي را بيابم که راه را به من نشان دهد، و مرا راهنمايي کند. موسي به دنبال روشنايي حسي و راه يافتن حسي بود، اما در آن جا نور معنوي يعني نور وحي که ارواج و دلها از آن نور و روشنايي مي گيرند، هدايت حقيقي يعني هدايت شدن به راه راست را يافت که آدمي را به بهشت مي رساند، پس او چيزي به دست آورد که فکرش را نمي کرد.
(فَلَمَّا أَتَاهَا) و هنگامي که به کنار آتش رسيد که آن را از دور ديده بود... د رحقيقت آن نور بود که عبارت است از آتشي که هم مي سوزاند و هم روشني مي بخشد. گفتۀ پيامبر عليه السلام نيز بر اين دلالت مي نمايد که فرمو: «چيزي که مانع ديده شدن خداوند است نور است، يعني نور وحي که ارواح ود لها از آن نور و روشنايي مي گيرند، و هرگاه آن را کنار بزند، شکوه و عظمت ذات الهي همۀ خلايق را خواهد سوزاند». وقتي موسي به آتش رسيد از آن سو ندا داده شد. يعني خداوند او را صدا زد، چنان که فرموده است: (وندينه من جانب الطور الايمان و قربنه نجيا) واز سوي راست کوه طور او را نداد داديم، و او را نزديک ساختيم و با مناجات خود مشرف ساختيم.
(إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى) خداوند او را خبر د اد که پروردگارش مي باشد، و بدان اهتمام دهد و کفشهايش را در بياورد، چون او در وادي مقدس و پاک و معظم «طوي» مي باشد. و براي مقدس بودن آن سرزمين همين کافي است که خداوند آن را باري مناجات با کليم خود موسي انتخاب کرد. و بسياري از مفسرين گفته اند: خداوند موسي را دستور داد تا کفشهايش را در آورد چون کفشهايش از پوست الاغ بود وخداوند بهتر مي داند.
آيه ي 14-13:
وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى و من تو را برگزيده ام، پس به آنچه که وحي مي شود گوش فرا ده
إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي همان من «الله» هستم، و معبودي بر حق جز من نيست، پس مرا پرستش کن و نماز را بخوان تا به ياد من باشي .
(وَأَنَا اخْتَرْتُكَ) و من تو را از ميان مردم انتخاب نموده ام، و اين بزرگترين نعمت و احساني بود که خداوند به او ارزاني نمود، و بايد سپاسي در خور اين نعمت انجام داده شود، بنابراين فرمود: (فَاسْتَمِعْ لِمَا يُوحَى ) پس به آنچه که وحي مي شود گوش فرا ده و بايد به وحي گوش داد، زيرا اصل و مبداء دين و ستون دعوت اسلامي است. سپس آنچه را که به او وحي کرد، بيان نمود و فرمود: (إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا) همان من خدا هستم و معبودي بر حقي جز من نيست، من الله هستم و سزاوار و الوهيت و بدان متصف هستم، چون در نامها و صفاتم کامل و در کارهايم تک و تنها مي باشم و شريک و همتا و نظير و همنامي ندارم (فَاعْبُدْنِي( پس مرا با همۀ انواع عبادت ظاهري و با طني و اصول و فروع عبادات پرستش کن. سپس نماز را به طور ويژه بيان نمود، گرچه نماز در جملۀ عبادت ها داخل است، اما به خاطر فضيلت و شرافت نماز و براي اينکه نماز عبوديت و بندگي دل و زبان و جوارح را دربر دارد آن را به طور ويژه بيان نمود. (لِذِكْرِي) يعني نماز را بر پا دارد تا به ياد من باشي، زيرا ذکر و ياد خداوند بزرگترين مقصود [بندگان راستين] است، و عبوديت قلب و سعادت آن به وسيلۀ نماز محقق مي شود، و دلي که ياد خدا در آن وجود ندارد از هرگونه خير و برکتي خالي است، و کاملاً ويران مي باشد . پس خداوند براي بندگان انواع عبادت و به ويژه نماز را که هدف از آن ذکر و ياد خداوند مي باشد مشروع نموده است. خداوند متعال مي فرمايد: (آتل ما اوحي اليک من الکتب و اقم الصلوه ان الصلوه تنهي عن الفحشا و المنکر و لذکر الله اکبر) بخوان آنچه از کتاب بر تو وحي شده است و نماز را بر پاي دارد، بي گمان نماز از زشتي و منکر باز مي دارد، و ذکر خداوند بالاتر است . يعني ذکر خداوند که در نماز وجود دارد از بازداشتن نماز از زشتي و منکر مهم تر و بالاتر است، و به اين توحيد الوهيت و توحيد عبادت گفته مي شود. پس الوهيت، صفت خداوند ، و عبوديت صفت بنده اش مي باشد.
آيه ي 16-15:
إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَى بي گمان قيامت آمدني است، نزديک است آن را از خود نيز پنهان دارم تا هر کس برابر تلاش و کوشش خود جزا و سزا داده شود.
فَلاَ يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَن لاَّ يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَى پس کسي که به آن ايمان ندارد و از هوي و هوس خود پيروي کرده است تو را از [باور داشتن به]آن باز ندارد، پس آنگاه هلاک [مي]شوي.
(إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ) قيامت حتماً خواهد آمد، (أَكَادُ أُخْفِيهَا) نزديک است موعد آن را از خود نيز پنهان دارم. اين تفسير مطابق برخي قرائت ها است که مي فرمايد: «اکاد اخفيها عن نفسي» مانند اينکه فرموده است (يسئلونک عن الساعه ايان مرسها قل انما علمها عند ربي) تو را از قيامت مي پرسند: قيامت کي برپا مي شود؟ بگو: «علم آن نزد خداوند است»(وعنده علم الساعه) و نزد اوست علم و آگاهي از قيامت ، و خداوند موعد و وقت فرا رسيدن قيامت را از همۀ بندگانش پنهان داشته است. پس هيچ فرشتۀ مقرب وپيامبري آن را نمي داند.
و حکمت در قرار دادن روز قيامت اين است که (لِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَى) تا هر کس برابر تلاش و کوشش نيک و بد خو سزا و جزا داده شود. پس قيامت دروازۀ سراي سزا و جزا مي باشد. (ليجزي الذين اسوا بما عملوا و يجزي الذين احسنوا بالحسني) تا بدکاران را سزا کارهايشان بدهد و نيکوکاران را پاداش نيک.
(فَلاَ يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَن لاَّ يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَى) پس کسي که به قيامت کافر است و به وقوع آن باور ندارد و در وقوع آن شک و ترديد ايجاد کرده، و به نحاق در مورد آن مجادله مي نما يد، و شبهه هايي را در اين زمينه ايجاد مي کند، و دراين مورد از هوي و هوس خود پيروي ميکند، و هدفش اين نيست که به حق برسد، بلکه از خواسته هاي نفس پيروي مي نمايد، نبايد تو را از ايمان داشتن به قيامت و سزا و جزا باز بدارد، و هرگز نبايد از گفته ها و کارهايشان را که از عدم ايمان به قيامت سرچشمه مي گيرد، بپذيري. خداوند ما را از تبعيت از چنين کساني بر حذر داشته است، چون وسوسه ها و نيرنگهايشان براي مومن خرناک است، نيز انسانها بر همسان سازي و پيروي از هم نوعان خود خوي گرفته اند. اين اشاره است به اينکه انسان بايد از هر فردي که به باطل دعوت مي کند، و آدمي را ز ايمان يا تکامل آن باز مي دراد، و يا در دل شبهه و شک مي اندازد، پرهيز کند، و از کتابهايي نيز که چنين چيزهايي را دربر دارند بايد دوري نمايد. و در اينجا از ايمان به خدا و عبادت پروردگار و اعتقاد به روز قيامت سخن رفته است، زيرا اين سه امر، اصول ايمان و اساس دين مي باشند، و هرگاه اينها به طور کا مل انجام شوند، امر دين کامل مي گردد. و ناقص شدن و يا فقدان آن دين با ناقص بودن آن سه امر و يا ناقص بودن چيزي از آن روي مي دهد.
و اين مانند فرمودۀ خداوند است که از ميزان سعادت و شقاوت فرقه هاي اهل کتاب خبر داده و مي فرمايد: (ان الذين آمنوا و الذين هادوا و النصري و الصبيئن من امن بالله و اليوم الاخر و عمل صالحا فلهم اجراهم عند ربهم و لاخوف عليهم و لا هم يحزنون).
بي گمان کساني که ايمان آورده اند «مسلمين» و کساني که يهودي و صابئي و نصراني بوده اند، هر کس از آنان که به خدا و روز قيامت ايمان آورده و کار شايسته انجام داده باشد اجرشان نزد پروردگارشان است، نه ترسي بر آنهاست و نه اندوهگين مي شوند. (فَتَرْدَى) يعني اگر از راه کسي پيروي نمايي که آدمي را از ايمان به قيامت باز مي دارد، هلاک و بدبخت مي شوي.
آيه ي 23-17:
وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَى و اي موسي! در دست راست توچيست؟
قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِي وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَى گفت: «اين عصاي من است، بر آن تکيه مي کنم و با آن براي گوسفندانم برگ مي ريزم، و به آن نيازهاي ديگري نيز دارم»
قَالَ أَلْقِهَا يَا مُوسَى گفت: «اي موسي! آن را بيانداز».
فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَى پس آن را انداخت که ناگهان ماري شد که مي شتافت
قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَى [خداوند] فرمود: «آن را بگير و مترس، به زودي آن را به حالت اوليه اش بر مي گردانيم».
وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَى جَنَاحِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاء مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرَى و دست خود را به گريبان خويش فرو ببر، تا به عنوان نشانه اي ديگر سفيد و درخشان بيرون بيايد.
لِنُرِيَكَ مِنْ آيَاتِنَا الْكُبْرَى تا از آيات بزرگ خود به تو نشان دهيم.
وقتي خداوند اصل ايمان را براي موسي بيان کرد، خواست برخي از نشانه ها و آياتش را نيز براي او بيان کند، و به او نشان دهد، تا دلش اطمينان يابد و خشنود گردد و باور ايمان او به اينکه خداوند وي را در برابر دشمن ياري خواهد کرد قوي شود.
پس فرمود(وَمَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَى) اي موسي! در دست راست توچيست؟ با اينکه خداوند مي دانست، اما براي اهتمام بيشتر، سخن را به صورت است،هام بيان کرد. پس موسي گفت: (هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِي) اين عصاي من است، بر آن تکيه مي کنم و با آن براي گوسفندانم برگ درختان را مي ريزم. دو فايده براي آن بيان نمود؛ فايده اي براي خود انسان و آن اينکه در بلند شدن و راه رفتن بر آن تکيه مي نمايد، و عصا او را ياري مي دهد، و فايده اي ديگر براي حيوانات، و آن اين بود که موسي گوسفند مي چراند وبا عصا و درختان را مي زد تا برگشان فرو ريزد و گوسفندان آن را بخورند.
اين بيانگر اخلاق خوب موسي عليه السلام است و از آثار اخلاقش اين بود که با حيوانات زبان بسته خوشرفتاري و نيکي مي کرد. و اين دلالت مي نمايد که خداوند او را مورد عنايت قرار داده و برگزيده بود، و چيزهايي به او اختصاص داده بود که رحمت و حکمتش اقتضا مي کرد. (وَلِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَى )و غير از اين دو کار، نايزهاي ديگري دارم که با اين عصا آنها را براورده مي سازم. و از ادب موسي اين بود وقتي که خداوند از او سوال کرد که چه چيزي در دست راستت است؟ احتمال داشت خداوند از ماهيت آن چيز بپرسد يا از منافع آن؟ پس موسي هم ماهيت و هم منفعت آن چيز را بيان نمود.
پس خداوند به او گفت: (أَلْقِهَا يَا مُوسَى،فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعَى) اي موسي! عصا را بيانداز ، و موسي آن را نداخت و ناگهان تبديل به مار بزرگي شد و به سرعت راه افتاد، موسي ترسيد و پشت کرد و پشت سرش را نگاه نکرد. و اينکه مار را به «حرکت کردن سريع» توصيف نمود بدان خاطر بود که توهمي را برطر فاسازد، و آن عبارت بود از اينکه ممکن بود گمان برده شود که اين صحنه ها خيالي است و حقيقت ندارد، پس حرکت مار اين توهم و پندار را از ذهن دور کرد، خداوند به موسي گفت(خُذْهَا وَلَا تَخَفْ) آن را بگير و مترس، يعني با تو کاري ندارد. (سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا الْأُولَى ) ما آن را به همان هيئت نخستنيش که عصا بود بر مي گردانيم، موسي از دستور خداوند فرمان برد و به آن باور آورد و تسيلم آن شد، پس آن را گرفت و به همان عصايي تبديل شد که آن را مي شناخت .
سپس نشانۀ ديگري را بيان نمود و فرمود: (وَاضْمُمْ يَدَكَ إِلَى جَنَاحِكَ) و دست خود را به گريبان خويش فرو ببر و بازوي خويش را که به منزلۀ بال انسان است به پهلويت بچسبان، (تَخْرُجْ بَيْضَاء مِنْ غَيْرِ سُوءٍ( تا دستت سفيد و درخشان بيرون مي آيد، بي آنکه دچار عيب و بيماري شده باشد. (آيَةً أُخْرَى )و اين نشانه و معجزه اي ديگر است خداوند فرموده است: (فذلک برهنان من ربک الي فرعون و ملآيه، انهم کانوا قوما فسقين) اين دو دليل از جانب پروردگارت به سوي فرعون و فرعونيان مي باشند، بي گمان آنان قومي فاسق بودند. (لِنُرِيَكَ مِنْ آيَاتِنَا الْكُبْرَى)يعني عصا را تبديل به مار نموديم، و دستت را سفيد و درخشان بيرون آوردي، تا آيات بزرگ خود را به تو نشان دهيم که بر صحت رسالت تو و حقيقت داشتن آنچه که آورده اي دلالت نمايد، و دلت اطمينان يابد، و علم و آگاهي ات افزون شود و به وعدۀ خداوند که در خصوص نگهداري و ياري نمودن به تو داده است اعتماد کني، و تا دليل برهاني باشند براي کساني که به سوي آنها فرستاده شده اي.
آيه ي 36-24:
اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى به سوي فرعون برو، همانا او طغيان و سرکش کرده است
قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي گفت: «پروردگارا! سينه ام را برايم بگشا»
وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي و کارم را براي من آسان بگردان
وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي و گره از زبانم بگشاي
يَفْقَهُوا قَوْلِي تا سخنم را بفهمند
وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي و ياوري از خانواده ام براي من قرار بده.
هَارُونَ أَخِي هارون برادرم را
اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي توانايي ام را با استوار بدار
وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي واو را در کارم شريک کن
كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيرًا تا تو را بسيار تسبيح بگوييم.
وَنَذْكُرَكَ كَثِيرًا و بسيار تو را ياد کنيم.
إِنَّكَ كُنتَ بِنَا بَصِيرًا بي گمان تو به حال ما آگاه هستي
قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَى [خداوند] گفت: «اي موسي! بي شک خواسته ات برآورده شده».
پس از آنکه خداوند به موسي وحي کرد و او را پيامبر گرداند و آيات روشن را به او نشان داد، وي را به سوي فرعون پادشاه مصر فرستاد و به او فرمود: (اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى) برو به سوي فرعون، او سرکشي کرده. يعني در کفر و فساد و تکبر بر روي زمين و ستم به ضعيفان از حد گذشته و به جايي رسيده است که ادعاي خدايي مي کند و طغيان و سرکشي اش سبب هلاکتش شد.
اما رحمت و حکمت و عدالت الهي چنين است که هيچ کس را عذاب نمي دهد مگر بعد از اينکه با فرستادن پيامبران بر وي حجت اقامه نمايد . در اين هنگام موسي عليه السلام که به سوي اين جبار سرکش فرستاد شد، جباري که هيچ حريف و مخالفي در سرزمين مصر نداشت، دانست که بار بزرگي بر دوش او گذاشته شده است. موسي تنها بود و زماني در آنجا مرتکب قتلي شده بود ، پس، از دستور پروردگارش اطاعت نمود و با دلي گشاده آن را پذيرفت، واز خداوند خواست که او را ياري نمايد و اسبابي را فراهم کند که به وسيلۀ آن دعوتش کامل گردد، پس فرمود: (رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي) پروردگارا! سينه ام را گشاده و فراخ دار تا بتوانم سخن و رفتارهاي آزار دهنده را تحمل کنم، و دلم از آن رنجور نشود، و سينه ام تنگ نگردد، زيرا چنانچه دل و سينه تنگ باشد صاحبش صلاحيت آن را ندارد که مردم را هدايت و راهنمايي کند، و آنها را دعوت نمايد. خداوند به پيامبرش محمد عليه السلام فرمود: (فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فطا غليظ القلب لانقضوا من حولک) پس به سبب [رحمت و برکت] خداوند برايشان مهربان شدي، و اگر سنگدل و درشت خوي بودي قطعاً از پيرامونت پراکنده مي شدند، و بدون شک مردم حق را با نرمي و سعۀ صدر بيشتر مي پذيرند.
(وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي) هر کار و راهي را که در راه تو در پيش مي گيرم برايم آسان بگردان. يکي از مصاديق آسان کردن امر براي دعوتگر اين است که خداوند او را توفيق دهد هر کاري را از کانال طبيعي اش آغاز کند، و هرکس را طوري مورد خطاب قرار دهد که برايش مناسب است، و او را به نزديکترين راهي که وي را به پذيرش حق مي رساند دعوت کند.
(وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي) و گره از زبانم بگشاي تا سخنم را بفهمند. چنانکه مفسرين گفته اند موسي لکنت زبان داشت و سخنانش خوب فهميده نمي شد، و خداوند از زبان او فرموده است: (واخي هارون هو افصح مني) و برادرم هارون [را با من بفرست، چرا که ] زبانش از من شيواتر است. پس از خداوند خواست که گره زبانش را بگشايد، ـا آنچه را که مي گويد، بفهمن، و منظور وي از خطاب و گفتگو و بيان مفاهيم به طور کامل حاصل شود. (وَاجْعَل لِّي وَزِيرًا مِّنْ أَهْلِي) و فردي از خانواده ام را ياور من قرار بده تا مرا در برابر کساني که به سويشان فرستاده شده ام ياري کن. و از خداوند خواست که اين ياور از خانواده اش باشد، چون کمک و ياري يک نوع نيکي است، و خانواده از ديگران به نيکي کردن با انسان سزاوار تر است. سپس او را در دعايش مشخص کرد و گفت: (هَارُونَ أَخِي) به وسيلۀ برادرم هارون پشت مرا استوار بدار و بر نيرو و توانايي ام بيفزاي. خداوند فرمود: (سنشد عضدک باخيک و نجعل لکما سلطنا)تو را به وسيلۀ برادرت تقويت مي کنم و برايتان قدرتي قرار مي دهم (وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي)يعني او در نوبت شريک بساز، و وي را نيز مانند پيامبر بگردان. سپس فايدۀ اين امر را بيان داشت و فرمود: (كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيرًا وَنَذْكُرَكَ كَثِيرًا) تا تو را بسيار تسبيح بگوييم، و بسيار تو را ياد کنيم. موسي عليه الصلاه و السلام دانست که مدار دين و همۀ عبادت ها، ذکر خداوند است، و موسي از خداوند خواست برادرش را با او همراه نمايد تا يکديگر را بر پرهيزگاري و نيکوکاري کمک نمايند، و خداوند را بسيار تسبيح گويند، و او را زياد ياد کنند، و ديگر عبادت ها را بسيار انجام دهند. (إِنَّكَ كُنتَ بِنَا بَصِيرًا) همانا تو به حال ما آگاه هستي، و حالت ما و وضعيت و ناتواني و نيازمند بودن ما را در همۀ کارها مي داني، و تو از خود ما به ما آگاهتر و مرهبان تر مي باشي. پس آنچه را از تو خواسته ايم به ما ارزاني بدار، و دعاي ما را اجابت کن.
خداوند متعال فرمود: (قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَى) همۀ آنچه که خواسته اي به تو داده شد، چس ما سينه ات را گشاده مي داريم، و کارهايت را آسان مي کنيم، و گره زبانت را مي گشاييم، به گونه اي که آنان سخن تو را مي فهمند، و تو را به وسيلۀ برادرت قوي مي کنيم.
(ونجعل لکما سلطنا فلا يصلون اليکما بايتنا انتما و من اتبعکما الغلبون) و به شما قدرتي [فراوان] مي دهيم، پس آنان به شما که قدرت ما را به همراه داريد، نمي رسند، و شما و پيروانتان غالب پيروز هستيد.
و اين درخواست موسي از خداوند ، بر کمال و شناخت وي از پروردگار، و کمال هوشياري و معرفت وي در انجام کارها، و بر کمال دلسوزي اش دلالت مي نمايد. و کسي که به سوي خدا دعوت مي کند، و راهنمايي مردم است به سعۀ صدر و بردباري کامل نياز دارد تا در مقابل اذيتي که به او مي رسد با زبان شيوا آنچه مي خواهد خوب بازگو کند، به ويژه اگر فردي که دعوت مي شود از اهل عناد و تکبر و سرکشي باشد.
فصاحت و بلاغت براي دعوتگر از لازم ترين چيزها است، چون گفتگو و محاورات زيادي را انجام مي دهد، زيرا او بايد حق را به طور زيبا بيان کند، و به اندازۀ توانش آن را آراسته و پيراسته نمايد تا آن را در نظر مردم زيبا جلوه بدهد. همچنانکه بايد قبح و مضرات باطل را بيان کند و مردم را از آن بر حذر دارد.
با وجود اين دعوتگر نيازمند آن است که کارش براي او اسان شود، تا به هر کاري از مجراي طبيعي اش وارد شود، و با حکمت و اندرز نيکو و به بهترين شيوه در راه خدا مجادله کند، و با هر يک از مردم بر حسب حالتش رفتار نمايد.
علاوه بر اين بايد ياوران و دستياراني داشته باشد که او را در راستاي هدفش ياري نمايند، چون هرگاه مدافعان فکري بيشتر شوند حتماً اثربخش خواهند بود. بنابراين موسي عليه السلام اين چيزها را خواست و به او داده شد. و هرگاه وضعيت پيامبران و مخاطبانش را ملاحظه کني، درخواهي يافت که همگي اين گونه بوده اند، به خصوص آخرين و برترين پيامبران محمد عليه السلام و او در هر صفت کمالي در قله قرار داشت، و داراي شرح صدر بود، و خداوند کارها را برايش آسان نمود، و فصاحت زبان و حسن تعبير و بيان داشت، و ياوراني از اصحاب و کساني که بعد از آنان آمدند، داشت که او را بر حق ياري مي کردند.
آيه ي 41-37:
وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرَى و به راستي بار ديگر پيش از اين برتو منت نهاده ايم.
إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى بدانگاه که آنچه لازم بود به مادرت الهام کرديم.
أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّي وَعَدُوٌّ لَّهُ وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِّنِّي وَلِتُصْنَعَ عَلَى عَيْنِي که او را در صندوقي قرار ده، آنگاه او را در دريا بيافکن تا در دريا او را به ساحل افکند، و دشمن من و او، وي را برگيرد، و من محبت خود را بر تو اکندم، و خواستم زير نظر من پرورش يابي.
إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى مَن يَكْفُلُهُ فَرَجَعْنَاكَ إِلَى أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّيْنَاكَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاكَ فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ يَا مُوسَى آنگاه که خواهرت مي رفت و مي گفت: «آيا کسي را به شما نشان دهم که سرپرستي او را به عهده گيرد؟»سپس تو را به مادرت بازگردانديم تا چشمش روشن شود، و اندوهگين نگردد، و تو کسي را کشتي و ما شما را از غم و اندوه رهانيديم، و تو را بارها و بارها آزموديم، و سالهايي را در ميان مردمان مدين ماندي، سپس اي موسي! در موعدي که مقرر شه بود بازگشتي.
وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي و تو را براي خويش پرورده ام.
وقتي منت و احسان خود را بر بنده و فرستاده اش موسي بن عمران در امر دين و وحي و رسالت و اجابت خواسته هايش بيان کرد، و نيز نعمت خويش را که به هنگام پرورش يافتن و در مراحل مختلف زندگي اش بر وي ارزاني داشته بود، ذکر کرد. پس فرمود: (وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرَى) و ما پيش از اين باري ديگر بر تو منت نهاديم، آنگاه به مادرت الهام کرديم تا تو را در صندوق قرار دهد. چون فرعون دستور داده بود فرزندهاي پسر بني اسرائيل سربريده شوند، بناراين مادرش او را پنهان کرد و به شدت بر او مي ترسيد، و او را در صندوق گذاشت و سپس صندوق را در دريا انداخت. يعني در دريا نيل انداخت، و خداوند دريا را دستور داد تا آن را به ساحل ببرد. و خداوند مقرر نموده بود که بزرگترين دشمن او و بزرگترين دشمن موسي آن را بر گيرد، و موسي در ميان فرزندان او رشد کند، و موجب شادي کساني شود که وي را مي بينند. بنابراين فرمود: (وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِّنِّي) و از سوي خود محبتي بس بزرگ به تو دادم، پس هر کس او را مي ديد دوستش مي داشت، (وَلِتُصْنَعَ عَلَى عَيْنِي ) و تا تحت نظارت و رعايت من چنانکه بايد پرورش يابي.
و کدام نظارت و سرپرستي مي تواند از سرپرستي خداوند مهربان و توانا براي تأمين منافع بنده و دور کردن مضار از او بزرگترين و کاملتر باشد؟ پس موسي ازحالتي به حالت ديگر در نمي آمد مگر اينکه خداوند آن را براي مصلحت او سامان داده بود.
و از حسن تدبير و کارسازي خداوند اين بود که وقتي موسي به دست دشمن افتاد مادرش به شدت آشفته و پريشان شد و دلش تکان خورد و اگر خداوند او را ثابت قدم و استوار نمي گرداند نزديک بود که خبر دهد موسي فرزند اوست.
پس در اين حالت خداوند شير ديگران را بر موسي حرام کرد به گونه اي که موسي پستان هيچ زني را به دهان نگرفت تا سرانجام به مادرش برگردد، و او موسي را شير دهد و نزد او به آرامش برسد و مادرش شاد و خوشحال شو. پس خواهر موسي آمد و به آنها گفت: (هل ادلکم علي اهل بيت يکفلونه لکم و هم له نصحون) آيا شما را به خانواده اي راهنمايي کنم که از او سرپرستي کنند، و آنها خير خواه او هستند.
(فَرَجَعْنَاكَ إِلَى أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْسًا) و تو را به مادرت بازگردانديم تا چشمش روشن شود و اندوهگين نگردد، و تو بعد از بزرگ شدن، کسي را کشتي، و آن يک قبطي بود. موسي بدون آنکه مردم متوجه باشند وارد شهر شد، و ديد که دو مرد با هم دعوا مي کنند؛ يکي از گروه موسي بود، و ديگري قبطي و از افراد دشمنش بود (فاستعثه الذي من شيعته علي الذي من عدوه) پس آن کس که از گروه موسي بود از موسي در برابر آن فرد کمک خواست (فوکزه موسي فقضي عليه) و موسي يک سيلي به او زد و ان مرد را کشت.
موسي به درگاه خداوند دعا کرد و از او طلب آمرزش نمود، و خداوند او را بخشيد. سپس موسي وقتي ديد که فرعونيان به دنبالش هستند تا او را بکشند از آن جا گريخت و فرار کرد. (فَنَجَّيْنَاكَ مِنَ الْغَمِّ) پس خداوند او را از غم و اندوه حاصل از عقوبت گناه و قتل نجات داد (وَفَتَنَّاكَ فُتُونًا) يعني تو را آزموديم و به مشکلات گرفتار کرديم و تو در تمام حالات خود راست و استوار بودي. يا معني (وَفَتَنَّاكَ فُتُونًا) اين است که احوال و وضعيت تو را دگرگون ساختيم تا اينکه به اينجا رسيدي. (فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ)پس سالهايي را در ميان مردمان اهل مدين ماندگار شدي. وقتي موسي از دست فرعون و سران قومش که مي خواستند او را بکشند فرار کرد، به سوي مدين رفت و در ان جا ازدواج نمود، و ده يا هشت سال در ان جا ماند. (ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ يَا مُوسَى) سپس از موسي! در موعدي که مقرر شده بود بازگشتي. يعني آمدن تو اتفاقي نبود که بدون هدف و تدبير بيايي، بلکه بر اساس تقدير و لطف ما برگشتي، و اين دلالت مي نمايد که خداوند کاملاٌ کليم خودش موسي عليه السلام را مورد عنايت قرار داده بود
(وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي) و تو را از نعمت و عادت هاي خوب و تربيت الهي برخوردار نمودم تا مورد پسند من و از خالصان و برگزيدگان باشي، و در اين زمينه به جايي برسي که جز افراد اندکي به آن نرسيده اند.
و چون کسي بخواهد از ميان مردم دوستي را براي خود برگزيند و بخواهد او به کمال مطلوب برسد، آخرين تلاش خود را براي رسيدن به آن کمال صرف مي نمايد. پس در مورد پروردگار توانا و بزرگوار چه فکر مي کني، آن گاه که بخواهد به کسي رسيدگي کند! و به گمان شما، خداوند در مورد کسي که مي خواهد او را براي خودش تربيت نمايد و او را از ميان مردم برگزيند چه اقدامي خواهد کرد؟
آيه ي 46-42:
اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوكَ بِآيَاتِي وَلَا تَنِيَا فِي ذِكْرِي تو و برادرت همراه با آيات من برويد و در ياد کردن من سستي نورزيد.
اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى به سوي فرعون برويد که سرکشي و طغيان کرده است.
فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيِّنًا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى و با او به نرمي سخن بگوييد، شايد پند پذيرد يا بهراسد.
قَالَا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَن يَطْغَى گفتند: «پروردگارا! به راستي که مي ترسيم بر ما تعدي کند يا از حد بگذرد.
قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى [خدا] فرمود: «نترسيد، همانا من با شما هستم بي گمان مي شنوم و مي بينيم»
پس از آنکه خداوند نعمت هاي ديني و دنيوي به موسي ارزاني کرد، به او فرمود: (اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوكَ بِآيَاتِي) تو و برادرت هارون همراه با نشانه هاي من که بر حق و حقيقت و نيک بودن آن و زشتي باطل دلالت مي نمايند و به سوي فرعون و فرعونيان برويد با نه آيت و نشانه ؛ نشانه هايي چون دست سفيد و درخشان، و عصا و امثال آن.
(وَلَا تَنِيَا فِي ذِكْرِي ) و در ياد کردن من سستي و تنبلي نورزيد، و همواره مرا ياد کنيد، و به ذکر و ياد من پايبند باشيد، چنانکه وعدۀ اين کار داده ايد: (کي نسبحک کثيراً و نذکرک کثيراً) زيرا ذکر خداوند انسان را بر همۀ کارها ياري مي کند، و کارها را آسان مي نمايد و بار آن را سبک مي گرداند.
(اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى) به سوي فرعون برويد، زيرا او در کفر و گمراهي و ستم و تجاوزش از حد گذشته است. (فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيِّنًا) و با نرمي و مهرباني، و مودبانه با او سخن بگوييد، بدون اينکه ناسزا بگوييد، و گزافه گويي کنيد، و بدون اينکه سخن تند، و حرکت تنفر آميزي انجام دهيد.
(لَّعَلَّهُ) شايد او به سبب اين گفتار نرم، (يَتَذَكَّرُ)يادآور شود، و هر آنچه را که به او فايده مي دهد فراگيرد، و آن را انجام دهد، (أَوْ يَخْشَى) و يا بهراسد و از آنچه او را زيان مي دهد، بپرهيزد، و آن را ترک کند، زير گفتار نرم انسان را به اين فرا مي خواند، و گفتار تند و درشت انسان را ازگ وينده متنفر مي کند، و گفتار نرم به اين تفسير شده است: (فقل هل لک الي ان تزکي، اهديک الي ربک فتخشي) پس بگو: «آيا مي خواهي پاکيزه شوي، و تو را به سوي پروردگارت راهنمايي کنم، پس بهراسي»؟
اين سخن از نرمي و آسانگيري فراواني بر خوردار است، که اگر کسي در آن بيانديشد بر او پوشيده نخواهد بود. و کلمۀ (هَل) را آورده است که بر پيشنهاد و مشاوره دلالت مي نمايد، و هيچ کس از آن متنفر نمي شود، و او را به پاک شدن از آلودگي گناهان فرا خوانده است که اصل آن پاک کردن خويشتن از شرک است، و پاک کردن خويشتن از شرک را هر عقل سالمي مي پذيرد. و نگفت: من تو را پاکيزه مي کنم، بلکه گفت: خودت را پاکيزه کن.
سپس او را به راه پروردگارش که او را پرورش داده و نعمتهاي باطني و ظاهري به وي بخشيده بود فرا خواند، پروردگاري که بايد در مقابل آن همه احسان بي پايانش شکرش را به جاي آورد و او را ياد کند. (و اهديک الي ربک فتخشي) و تو را به سوي پروردگارت هدايت کنم، پس پرهيزگار شوي؟ وقتي فرعون اين سخن را نرم را که در دلها جاي مي گيرد، نپذيرفت، مشخص شد که تذکر دادن در مورد او مفيد واقع نمي شوذ، پس خداوند او را به عذاب سخت گرفتار کرد.
(قَالَا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن يَفْرُطَ عَلَيْنَا) گفتند: پروردگارا! مي ترسيم بر ما تعدي کند، يعني بلافاصله و قبل از اينکه پيام تو را به او برسانيم و بر وي اقامۀ حجت کنيم، ما را شکنجه کند، (اَو اَن يطغَي) و يا از پذيرفتن حق سرباز زند، و تمرد نمايد، و به سبب پادشاهي و قدرت و ياورانش سرکشي کند.
(قَالَ لَا تَخَافَا) فرمود: از اينکه بر شما تعدي کند، نترسيد، (إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى ) همانا من با شما هستم ، مي شنوم و مي بينيم . يعني شما تحت حفاظتي و رعايت من هستيد؛ گفته هاي شما را مي شنوم، و تمام حالات شما را مي بينم. بنابراين از او نترسيد، آنگاه ترس از آنها دور شد و دلهايشان به وعدۀ پروردگارشان اطمينان يافت.
آيه ي 48-47:
فَأْتِيَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّكَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَاكَ بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكَ وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى پس به نزد او برويد و بگوييد: «همانا ما فرستادگان پروردگارمان هستيم، پس بني اسرائيل را همراه ما بفرست، و آنان را اذيت و آزار مکن. به درستي که ما معجزه اي از سوي پروردگارت برايت آورده ايم، و به سلامت باد کسي که از هدايت پيروي کند»
إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَى مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّى بي گمان به ما و حي شده است که عذاب بر کسي واقع مي شود که [آيات آسماني و معجزات] را تکذيب نمايد، و روي بگرداند.
يعني با اين دو فرمان پيش او برويد؛ دعوت دادن او به اسلام و آزاد کردن اين ملت شريف يعني بني اسراييل از اسارت و بردگي فرعون و فرغونيان، تا آزاد شوند و اموراتشان به دست خودشان باشد، و موسي شريعت و دين خدا را در ميان آنان بر پا دارد.
(قَدْ جِئْنَاكَ بِآيَةٍ ) نشانه و معجزه هايي را از پروردگارت برايت آورده ايم که بر راستگويي ما دلالت مي نمايد. [سپس موسي عصايش را انداخت که ناگهان به مار بزرگي تبديل شد، و دستش را بيرون کشيد و سفيد و درخشان گرديد] و ديگر بياباني که خداوند در مورد آنها گفته است. (وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى) يعني کسي که از راه راست پيروي نمايد و به شريعت روشن راهياب شود و در دنيا و آخرت سلامت و در امان خواهد بود.
(إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنَا) همانا از جانب خدا خير داده شده ايم، و از طرف خودمان نمي گوييم، (أَنَّ الْعَذَابَ عَلَى مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّى ) عذاب بر کسي واقع مي شود که پيام پروردرگار و پيامبرش را تکذيب کند، و از تسليم شدن در برابر آن و پيروي از آن روي بگرداند. در اينجا فرعون به ايمان آوردن و تصديق نمودن و پيروي کردن از موسي و هارون تشويق شده است و از تکذيب آيات و عصيان در برابر خدا بر حذر داشته شده است. اما موعظه و پند دادن در مورد فرعون مفيد واقع نگرديد، و او پروردگارش را انکار کردبه وي کفر ورزيدف و دراين مورد از روي ستمگري و عناد مجادله کرد.
آيه ي 55-49:
قَالَ فَمَن رَّبُّكُمَا يَا مُوسَى [فرعون] گفت: «پروردگارتان کيست اي موسي»؟
قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى [موسي]گفت: «پروردگار ما کسي است که هر چيزي را هستي بخشيده و سپس آن را [در راستاي آن چيزي که برايش آفريده شده] هدايت کرده است.
قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَى [فرعون] گفت:«پس حال [و سرنوشت]نسلهاي نخستين چه مي شود؟
قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَابٍ لَّا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنسَى [موسي] گفت:«علم نزد پروردگارم در کتابي؛ پروردگارم [هرگز] به خطا نمي رود و فراموش نمي کند.
الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَسَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّن نَّبَاتٍ شَتَّى پروردگاري که زمين را براي شما زيرانداز ساخت و در آن راههايي برايتان به وجود آورد، و از اسمان آبي فرو فرستاد، و آنگاه با آن انواع گياهان را برآورديم.
كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّأُوْلِي النُّهَى بخوريد و چهارپايانتان را بچرانيد، بي گمان در اين امر براي خردمندان نشانه ها است.
مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخرَى ما شما را از زمين آفريديم، و شما را در آن باز خواهيم گرداند، و بار ديگر شما را از آن بيرون خواهيم آورد.
فرعون در قالب انکار به موسي گفت: (قَالَ فَمَن رَّبُّكُمَا يَا مُوسَى) پس پروردگار شما دو نفر کيست اي موسي، موسي به او پاسخي کافي و روشن داد و گفت: (رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ) پروردگار ما کسي است که همه مخلوقات را آفريده، و به هر مخلوقي آفرينش سزاوار آن را بخشيده و آن را زيبا آفريده؛ به گونه اي که جثۀ برخي را بزرگ و برخي را کوچک، و برخي متوسط خلق کرده و همۀ ويژگيهاي لازم را به آن داده است (ثُمَّ هَدَى ) سپس آن را در راستاي چيزي که برايش آفريده شده، هدايت کرده است. واين هدايت عام در همۀ مخلوقات و آفريده ها مشاهده مي شود، بنابراين هر موجودي براي منافع خود تلاش مي نمايد، و در دفع نمودن زيان ها از خويشتن مي کوشد. حتي خداوند به حيوان زبان بسته هم به اندازه اي عقل داده که با آن مي تواند براي منافع خود بکوشدو خود را از زيان ها دور نمايد و اين مانند فرمودۀ الهي است که فرموده است: (الذي احسن کل شي خلقه) خداوندي که هر چيزي را زيبا آفريده است، پس خداوندي که موجودات را آفريده و هر يک را چنان زيبا آفريده است که عقلها زيباتر از آن را نمي توانند پيشنهاد کنند، و هر يک از موجودات را در راستاي منافعش هدايت کرده است، پروردگار حقيقي است و انکار آن انکار بزرگترين حقيقت است، بلکه خود بزرگ بيني و دروغ آشکار است. پس چنانکه تصور شود که آدمي يکي از امور معلوم را انکار نمايد، انکار خداوندي از سوي وي به مراتب بزرگتر از اين است.
بنابراين وقتي فرعون نتوانست با اين دليل قاطع مخالفت کند، غوغا به پا کرد و به جنجال روي آورد و از مقصود اصلي خارج شد و به موسي گفت: (فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَى)وضع و حال نسلهاي گذشته چه مي شود، و آنها در چه حالي قرار دارند، چون آنها پيش از ما انکار کرده و کفر ورزيده اند، و دست به ستمگري و مخالفت زده اند، و آنها الگوي ما هستند.
پس موسي گفت: (عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَابٍ لَّا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنسَى)خداوند اعمال نيک و بدشان را بر شمرده است و آن را در کتابش که لوح محفوظ است نوشته، و از آن آگاه و باخبر است ، و در هيچ چيزي از آن به خطا نمي رود، و احوال گذشتگان را مي داند و آن را فراموش نمي کند. يعني آنها به نزد آنچه که ازپيش فرستاده اند برده شده و عمل خود را ملاقات کرده، و بر آن مجازات خواهند شد. و اي فرعون! سوال و پرسيدن تو از آنها معني ندارد، زيرا آنها امتي هستند که گذشته اند، براي آنهاست آنچه که انجام داده اند، و شما نيز هر چه مي کنيد براي خود مي کنيد، زيرا دلايل و معجزات و نشانه هاي را به تو نشان داده ايم، و صدق و يقيني بودن آن محقق شده است، پس به حق روي آور، و کفر و ستمري و مجادلۀ به باطل را رها کن. و اگر در آن معجزات شک داري و آن را يقين نمي داني، پس راه باز است و دروازۀ بحث و گفتگو بسته نشده است، [و شما هم] دليل و حجت بياور، و هرگز پاسخي در برابر دلايل و آيات ما نخواهي يافت، تا زماني که شب و روز و جهان پايدار است. چگونه او در حقانيت دلايل شک داشت، حال آنکه خداوند از او خبر داده است که معجزات و دلايل را با اينکه به آنها يقين داشت انکار کرد . چنانکه خداوند متعال فرموده است: (و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما و علموا) و آن را از روس ستمگري و خود بزرگ بيني انکار کردند، در حالي که نفس هايشان بدان يقين داشت.
و موسي گفت: (لقد علمت ما انزل هولاء الا رب السموات و الارض بصائر) بدون شک تو مي داني که خداوند اين نشانه ها را جز براي (پيدايش) بينش فرو نفرستاده است. پس موسي دانست که او ر مجادله اش ستمگر است و هدفش تکبر و فرمانروايي در روي زمين است .
سپس دلايل قاطعي را که براي فرعون بر شمرده بود با بيان بسياري از نعمت ها وا حسان خدا ادامه داد و فرمود: (الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا) پروردگاري که زمين را براي شما زيرانداز ساخت تا بتوانيد در آن سکونت ورزيد، و آرامش يابيد و در ان ساخت و ساز کنيد، و نهال بکاريد. و خدا زمين را براي بذر افشاني و ذرع و کشت آماده نموئده، و آن طوري خلق نکرده است که به دست آوردن منافع انسانها از آن مشکل باشد.
(وَسَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا) و راههايي در آن به وجود آورد که شما را از سرزميني به سرزميني ديگر، و از کشوري به کشور ديگر مي رسانند، تا جايي که انسانها خيلي راحت مي وانند به تمام زمين دسترسي داشته باشند و از سفر و اقامت در آن لذت ببرند. (وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّن نَّبَاتٍ شَتَّى ) ، و از اسمان آبي فرو فرستاد، آنگاه با آن آب انواع گياهان و اقسام درختان نر و ماده را آفريديم و رويانيديم . يعني باران را فرو فرستاديم (فاحيابه الارض بعد موتها) و زمين پس از آن خشکيده و مرده بود، سبز و خرم گشت و به وسيلۀ آن گياهان مختلف و گوناگون روئيد. خداوند گياهان و درختان را جهت روزي ما و چهارپايان فراهم آورده است، وا گر اين درختان و گياهان نبودند انسانها و حيوانات روي زمين نابود مي شدند.
بنابراين فرمود: (كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ) خودتان [از نعمات روي زمين] بخوريد، و چهارپايانتان را [در آن] بچرانيد، اين عبارت را به عنوان بيان منت خويش ذکر کرد، تا بر اين دلالت نمايد که اصل در همۀ گياهان اين است که خوردن آنها مباح و جايز است، پس از گياهان جز گياهي که خوردن آن مضر است حرام نيست، مانند گياهان سمي وغيره که خوردن آن حرام است .( إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّأُوْلِي النُّهَى) بي گمان در اين امور براي خردمندان و کساني که فکرشان درست کار مي کند نشانه هايي است که بر فضل خداوند و احسان و رحمت و گستردگي بخشش و کمال عنايت او دلالت مي کند، واينکه او پروردگار و معبود و مالک ستوده است؛ کسي که جز او سزاوار عبادت نيست، و جز او شايستۀ حمد و ستايش نمي باشد، و اينکه خداوند بر همه چيز تواناست، پس همانطور که او زمين را پس از آن خشکيده و مرده بود، زنده و خرم نمود، مردگان را نيز زنده مي کند.
و خداوند خردمندان را به صورت ويژه بيان نمود، چون آنها هستند که از اين نشانه ها است،اده مي برند و با چشم عبرت و پند آموزي به آن مي نگرند. و غير آنها همچون حيوانات زبان بسته هستند و با چشم عبرت به اين نشانه ها نمي نگرند، و چشم و نگاهشان اين هدف و مقصد را نمي بيند، بلکه بهرۀ آنان از اين نشانه ها بهرۀ حيوانات است؛ مي خورند و مي نوشند و دلهايشان غافل و جسم و بدنشان از آن روي گردان است. (و کاين من آيه في السموات و الارض يمرون عليها و هم عنها معرضون) و چه بسيار آياتي در آسمانها و زمين است که آنان بر آن مي گذرند و آنان از ان رويگردانند.
وقتي که نيکي و سخاوت و حسن سپاس زمين را در برابر باراني که خداوند بر آن رو مي فرستد بيان کرد، و متذکر شد که زمين به فرمان پروردگارش انواع گياهان را مي روياند، خبر داد که او ما را از زمين آفريده است، و به هنگام مرگ در زمين دفن مي شويم و ما را به زمين بر مي گرداند، و باري ديگر ما را از آن بيرون مي اورد، پس همچنانکه خداوند ما را از عدم به وجود اورده است ، و به يقين اين امر را مي دانيم و برايمان محقق گشته است، پس بعد ازمرگ نيز ما را زنده خواهد کرد و دوباره از زمين بيرون مي آورد تا سزاي جزاي اعمالي را که انجام داده ايم به ما نشان بدهد و اين دو دليل عقلي و واضح براي زندگي پس از مرگ است؛ بيرون آوردن گياهان از زمين پس از مرگش، و زنده کردن انسانهاي مکلف و سر بر آوردن آنان از زمين .
آيه ي 61-56:
وَلَقَدْ أَرَيْنَاهُ آيَاتِنَا كُلَّهَا فَكَذَّبَ وَأَبَى و بي شک همۀ آيات خود را به او [= فرعون] نشان داديم، ولي او تکذيب کرد و نپذيرفت.
قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِكَ يَا مُوسَى [فرعون] گفت: «اي موسي! آيا به نزد ما آمده اي که ما را با جادوي خويش از سرزمين خودمان بيروني کني؟
فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنَا وَبَيْنَكَ مَوْعِدًا لَّا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلَا أَنتَ مَكَانًا سُوًى ما نيز جادويي مانند آن براي تو مي آوريم، پس بين ما و خودت در مکاني صاف و مسطح وعده اي بگذار که نه ما و نه تو از آن تخلف نکنيم.
قَالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَأَن يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى [موسي] گفت : «وعده گاهتان روز جشن است، و آنکه مردم به وقت چاشت گردآورده مي شوند».
فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتَى پس فرعون بازگشت و همۀ مکر و فريب خود را جمع کرد، سپس آمد.
قَالَ لَهُم مُّوسَى وَيْلَكُمْ لَا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى موسي به آنان گفت: «واي بر شما! بر خداوند دروغ نبنديد، که خدا شما را با عذاب نابود و ريشه کن خواهد کرد، و کسي که بر خدا دروع بندد ناکام مي گردد.
خداوند متعال خبر مي دهد که انواع نشانه هاي و عبرت ها و دلائل آشکاري که در وجود انسان است به فرعون نشان داد، اما به راه نيامد و توبه نکرد و بازنگشت، بلکه تکذيب کرد و رويگردان شد. او خبر را تکذيب کرد و از امر و نهي روي برتافت، و حق را باطل، و باطل را حق انگاشت، و درباطل مجادله نمود تا مردم را گمراه کند. پس گفت: (أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِكَ) اي موسي! آيا به نزد ما آمده اي که تا ما را با جادوي خويش از سرزمين خودمان بيروني کني؟ فرعون ادعا کرد معجزاتي که موسي به او نشان داده است جادوگري و فريب است، و هدف از آن اين است که آنها از سرزمينشان بيرون کرده شده و موسي بر آن حاکم شود. فرعون اينطور گفت: تا قومش را متأثر کند و سخنش در دل آنان اثر بگذارد، زيرا طبيعت انسانها به وطن گرايش دارد و بيرون رفتن و جدا شدن از وطن براي آنها دشوار است
پس فرعون به آنها خبر داد که هدف موسي اين است که آنها را از وطنشان خارج کند تا آنها را عليه موسي بشوراند، و آنان را بر مبارزه و جنگ با موسي تحريک کند. پس گفت: ما نيز جادويي همانند جادوي تو مي آوريم، بنابراين به ما مهلت بده. (فَاجْعَلْ بَيْنَنَا وَبَيْنَكَ مَوْعِدًا لَّا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلَا أَنتَ)و بين ما و خودت وعده اي بگذار که نه ما و نه تو از آن تخلف نکنيم. (مَكَانًا سُوًى) يعني در جايي وعده بگذار که هم براي ما و هم براي تو معلوم باشد . و يا منظور جاي هموار و صافي است که آنچه در آن انجام مي شود قابل رويت باشد.
پس موسي گفت: (مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ) وعده ما و شما روز جشن است، و آن عيدي بود که در آن روز کارها و شغلهايشان را ترک مي کردند. (وَأَن يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى ) و بايد مردم در چاشتگاه گردآورده شوند. موسي اين را خواست چون در روز عيد و وقت چاشت مردم زياد جمع مي شوند، و حقيقت را آن گونه که هست مي بينند، و در غير اين وقت مردم زياد جمع نمي شوند وصحنه هم خوب ديده نمي شود. (فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ) پس فرعون مکرها و حيله هايي را که مي توانست با آن عليه موسي نيرنگ کند جمع کرد، و او کساني را به شهرها فرستاد تا جادوگري رونق داشت، و دانش آن مورد علاقه بود، بنابراين تعداد زيادي از جادوگران جمع شدند و همه به ميعادگاه آمدند و مردم براي مشاهدۀ ماجرا جمع شدند. جمع زيادي بود؛ مردان و زنان و اشراف و سران وعوام و کوچک و بزرگ همه و همه جمع شده بودند ، و آنها مردم را براي جمع شدن تشويق مي کردند، و به مردم مي گفتند: (هم انتم مجتمعون، لعلنا نتبع السحره ان کانوا هم الغلبين) جمع شويد تا از جادوگران پيروي کنيم اگر آنان پيروز شوند.
وقتي مردم از همۀ شهرها و آبادي ها جمع شدند، موسي آنان را موعظه نمود و بر آنها حجت اقامه کرد، و به آنان گفت: (وَيْلَكُمْ لَا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذَابٍ) واي بر شما! از جادويتان کمک نگيريد، شما با حق مبارزه مي کنيد و بر خدا دروغ مي بنديدد، پس خداوند شما را با عذابي از جانب خود ريشه کن و نابود خواهد کرد ، و تلاش و دروغ بستن شما ناکام خواهد ماند، و به پيروزي، و مقام والا در نزد فرعون که به دنبال آن هستيد نخواهيد رسيد، و از عذاب خدا در امان نخواهيد بود.
آيه 67-62:
فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى پس در ميان خود دچار اختلاف شدند، و مخفيانه در گوش هم به سخن پرداختند.
قَالُوا إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ يُرِيدَانِ أَن يُخْرِجَاكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِمَا وَيَذْهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلَى گفتند: «اينها دو جادوگر هستند که مي خواهند با جادوي خويش شما را از سرزمينتان بيرون کنند، و آيين برتر و بهتر شما را از ميان بردارند .
فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَقَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَى پس تمام حيله تان را به کار بنديد، آنگاه صف بسته [و] بازآييد، بي گمان امروز هر کس که چيره گردد کامياب شده است.
قَالُوا يَا مُوسَى إِمَّا أَن تُلْقِيَ وَإِمَّا أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى گفتند: «اي موسي! آيا تو اول [عصايت را] مي اندازي يا ما نخستين کساني باشيم که مي افکنيم؟»
قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى موسي گفت: «بلکه شما اول بياندازيد» پس ناگهان ريسمان ها و عصاهايشان بر اثر سحر آنان [در نظر موسي] چنان به نظر رسيد که تند راه مي روند»
فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسَى و در اين هنگام موسي در درون خود اندکي احساس ترس کرد.
و سخن حق بايد در دلها اثر بگذارد، بنابراين جادوگران وقتي سخن موسي را شنديدند، کشمکش و اختلاف ميان آنها بروز کرد و دچار ترديد شدند، و از جملۀ اختلافات آنها اين بود که در مورد موسي ترديد داشتند که آيا او بر حق است يا نه؟ که هنوز هم در رابطه با او به يک نظر واحد و قطعي نرسيده اند تا خداوند کاري را که شدني است انجام دهد (ليهلک من هلک عن بينه و يحيي من حي عن بينه) تا هر کس که هلاک مي شود از روي دليل هلاک شود، و هر کس که زنده مي ماند از روي دليل زنده بماند. پس در اين هنگام مخفيانه و در گوشي با هم صحبت کردند، و آنها مي خواستند تا همه بر يک سخن اتفاق کنند تا در گفته ها و کارهايشان موفق شوند و مردم به دين آنها چنگ بزنند.
و خداوند متعال در گوشي و رازگويي آنها را چنين تفسير و تعبير کرد. (قَالُوا إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ يُرِيدَانِ أَن يُخْرِجَاكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِمَا) اينها دو جادوگر هستند که مي خواهند با جادوي خويش شما را از سرزمينتان بيرون کنند، همچنان که پيش تر فرعون نيز همين سخن را گفته بود. پس جادوگران و فرعون بدون قصد و تصميم قبلي در اين سخن هماهنگ بوند. نيز احتمال دارد که فرعون گفتۀ خودش را بر آن مصمم بود به مردم ديکته کرده باشد. و جادوگران بر گفتۀ فرعون اين رااضافه کردند و گفتند: (وَيَذْهَبَا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلَى)[موسي و هارون] به خاطر جادويتان بر شما حسد ورزيده و مي خواهند بر شما غالب شوند تا افتخار و شهرت از آن آنها باشد، و در اين علم [= علم جادوگري] که وقت خود را در آن صرف کرده ايد، شهره و آوازه براي آن دو باشد. آنان مي خواهند اسباب معيشت و اسباب فخر و شايستگي رااز دست شما بگيرند. ساحران با اين سخن يکديگر را تشويق مي کردند تا در شکست دادن موسي بکوشند. بنابراي گفتند: (فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ) همگي مکر و کيد خود را روي هم بريزيد و يکپارچه بيابيد، و يکديگر را ياري کنيد و راي وسخنتان يکي باشد. (ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا ) پس در يک صف قرار بگيريد تا کارتان را بهتر انجام دهيد ، و ابهت بيشتري در دلها داشته باشيد، و از تمام ظرفيت و توانايي هايتان است،اده کنيد، و بدانيد که امروز کسي کامياب مي شود که پيروز گردد، و بدانيد که آينده از آن او و به سود او خواهد بود.
چقدر در مسير باطل خود سرسخت بودند! زيرا هر سبب و وسيلۀ ، و هر آنچه را که در توانشان بود، و هر نوع مکر و فريبي که با آن عليه حق مبارزه مي کردند آورده بودند، اما خداوند جز اين که نورش را کامل کند و حق را بر باطل پيروز نمايد چيزي را نمي پذيرد . پس وقتي که کيد و نيرنگشان به اوج رسيد و قصد و هدف خود را همسو کردند، ( قَالُوا يَا مُوسَى إِمَّا أَن تُلْقِيَ) گفتند: اي موسي! تو اول عصاي خود را مي اندازي، (وَإِمَّا أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى) يا ما نخستين کساني باشيم که مي اندازيم؟
آنها موسي را مختار نمودند، زيرا يقين داشتند که به هر حال بر او پيروز خواهند شد.
موسي به آنان گفت: (بَلْ أَلْقُوا) بلکه شما بياندازيد پس آنان ريسمان ها و عصاهايشان را انداختند، (فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى ) پس ناگهان ريسمانها و عصاهايشان بر اثر سحر آنان در نظر موسي چنان به نظر آمد که مار شده اند و مي خزند و تند راه مي روند، (فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسَى) وقتي موسي چنين به نظر آمد، چنانکه متقضاي طبيعت بشري است در دل خود اندکي احساس هراس کرد، و گرنه او به وعدۀ خدا و کمک او يقين داشت.
آيه ي 71-68:
قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ الْأَعْلَى ما گفتيم:«نترس! به راستي که تو چهره و غالب هستي».
وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى و آنچه را که در دست راست داري بيفکن تا هر چه را که ساخت اند ببلعد، بي شک آنچه را که ساخته اند نيرنگ جادوگر است، و جادوگر هر کجا باشد پيروز نمي شود.
فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَى آنگاه جادوگران سجده کنان در افتادند و گفتند: «به پروردگار جهانيان، پروردگار هارون و موسي ايمان آورديم.
قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى [فرعون]گفت: «آيا پيش از آنکه به شما اجازه دهم بدو ايمان آورديد؟ بي گمان او بزرگ شماست که به شما جادو آموخته است، پس دستهايتان و پاهايتان را بر خلاف يکديگر قطع مي کنم، و شما را به تنه هاي درخت خرما به دار مي آويزم، و بي شک خواهيد دانست کداميک از ما سخت کيفرتر و پايدار است .
و ما براي تثبيت و آرامش موسي به او گفتيم: (لَا تَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ الْأَعْلَى) مترس! بدون شک تو بر آنان چيره خواهي شد، و آنان را شکست خواهي داد، و در برابر تو ذليل و فروتن مي شوند. (وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ) و چيزي را که در دست راست داري بيافکن يعني عصايت را بيانداز، (تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ وَلَا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتَى ) تا مکر ون نيرنگهاي ساختگي شان را که ساخته اند فرو ببلعد، چرا که آنچه ساخته اند نيرنگ جادوگر است، و جادوگر هر کجا برود پيروز نمي شود . يعني مکر و نيرنگشان براي آنها نتيجه و ثمره اي نخواهد داشت و موفق نخواهد بود، زيرا کار آنها نيرنگ جادوگران است؛ کساني که مردم را فريب داده و باطل را چنان نشان مي دهند که گويا حق است . پس موسي عصايش را انداخت و همۀ آنچه را که درست کرده بودند، خورد. مردم اين عمل شگفت انگيز را مشاهده کردند. پس ساحران به يقين دانستند که اين جادو نيست و اين از طرف خداوند است، پس بلافاصله ايمان آوردند بنابراين حق پيروز و چيره شد و سحر و مکر نيرنگ در ان مجمع بزرگ باطل و نابود گشت.
اين ماجرا دليل و رحمتي براي مومنان و حجتي عليه مخالفان شد، پس فرعون به ج ادوگران گفت: (آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ) آيا پيش از آنکه به شما اجازه دهم بدو ايمان آورديد؟ يعني چگونه به اقدام به ايمان آوردن به او نموديد بدون اينکه به من مراجعه کنيد و از من اجازه بگيريد؟ فرعون از اين کار آنها تعجب کرد، زيرا آنها در مقابل او مودب بودند ودر هر کاري از او فرمان مي بردند، و فرعون ايمان آوردن آنها را مانند ديگر کارها قرار داد و تصورش اين بود که مي بايست اين بار هم از او اجازه بگيرند.
پس بعد از مشاهدۀ اين دليل، فرعون باز بر کفر و سرکشي خود اصرار ورزيد و قومش را نادان قرار داد، و اظهار داشت که پيروز شدن موسي بر جادوگران به خاطر اين نيست که آنچه او دارد حق است، بلکه به خاطر اين نيست که آنچه او دارد حق است، بلکه به خاطر اين است که او و جادوگران [پنهاني] توافق کرده، و نيرنگ ورزيده و نقشه کشيده اند تا فرعون وقومش را از سرزمينشان بيرون کنند، پس قوم فرعون اين مکر او را قبول کردند و گمان بردند که او راست مي گويد. (فاستخف قومه فاطاعوه انهم کانوا قوما فسقين) قومش را نادان قرار داد، پس، از او اطاعت کردند، بي گمان آنها قوم فاسقي بودند.
هر چند که سخن فرعون در عقل کسي که کمترين بهره از خرد و شناخت داشته باشد، نمي گنجد، زير موسي تنها از مدين آمده و با هيچ يک از جادوگران ديدار نکرده بود، و کسي از جادوگران را نديده بود، بلکه او وقتي از مدين آمد بلافاصله فرعون و قومش را دعوت کرد و معجزات را به آنها نشان داد، پس فرعون خواست با آنچه موسي آورده است مبارزه کن، بنابراين آنچه در توان داشت انجام داد، و افرادي را به شهرها فرستاد تا هر جادوگر ماهري را به نزد او بياورند. جادوگران به نزد او آمدند و فرعون به آنها وعده داد که اگر پيروز شوند به آنها پاداش و مقام بدهد و جادوگران بسيار کوشيدند و آخرين مکرشان را براي شکست دادن موسي به کار بستند، و آنچه مي توانستند انجام دادند، پس آيا مي وان تصور کرد که آنها با موسي نقشه کشيده، و بر آنچه روي داد اتفاق کرده باشند؟ بدون شک اين از محال ترين محالها است. سپس فرعون جادوگران را تهديد کرد و گفت: (فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلَافٍ) بي گمان دستهايتان و پاهايتان را بر عکس يکديگر قطع مي کنم، آن گونه که با محارب و «مفسد في الارض» رفتار مي شود؛ که دست راست و پاي چپش قطع مي شود.
(وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ) و شما را بر تنه هاي درخت خرما به دار مي آويزيم، تا همه شما را ببيند و رسوا شويد. (وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى ) بي شک خواهيد دانست کدام يک از ما سخت کيفرتر و پايدار است . يعني به گمانش کيفر او از عذاب خدا سخت تر، است و فرعون حقيقت ها را دگرگون نمود و کساني را که عقل نداشتند، مي ترسان.
آيه ي 76-72:
قَالُوا لَن نُّؤْثِرَكَ عَلَى مَا جَاءنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا [جادوگران به فرعون] گفتند: «هرگز تو را بر دلايل روشني که به ما رسيده، و بر کسي که ما را آفريده است بر نمي گزينيم، پس هر فرماني که مي خواهي صادر کني صادر کن، تو فقط در اين زندگاني دنيا مي تواني فرمان بدهي و حکم صادر کني.
إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَى به راستي که ما به پروردگارمان ايمان آورده ايم تا گناهان و جادوگريهايي را که بدان وادارمان کردي، ببخشايد و خداوند بهتر و پايدارتر است.
إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيى بي گمان هر کس که گناهکار به پيش پروردگارش بيايد [کيفر] جهنم براي اوست؛ نه در آنجا مي ميرد و نه زنده مي ماند.
وَمَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُوْلَئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى و هر که با ايمان و عمل صالح به پيش پروردگارش رود، آنها داراي درجات بلندي هستند.
جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاء مَن تَزَكَّى باغهاي [بهشت جاويدان] است که از زير [درختان] آن جويبارها روان است، و جاودانه در آن جا مي مانند و اين پاداش کسي است که خويشتن را پاک و پاکيزه دارد.
بنابراين وقتي جادوگران حق را شناختند و خداوند به آنها عقي داد که با آن حقيقت را درک کردند، در پاسخ فرعون گفتند: (لَن نُّؤْثِرَكَ عَلَى مَا جَاءنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ) هرگز تو و آنچه را که از تقرب و پاداش به ما وعده داده اي، بر دلايل روشني که بيانگر آنند خداوند تنها پروردگار و معبود است، و تنها او بزرگ و معظم است، و غير از او هر چه هست باطل مي باشد، ترجيح نمي دهيم و تو را بر کسي که ما را آفريده است بر نمي گزينيم، چنين چيزي امکان ندارد (فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ) پس هر جه مي خواهي بکن و در انجام آنچه که ما را بدان تهديد مي کني مبني بر اينکه دست و پايمان را قطع مي کني و ما را به دار مي آويزي و شکنه مي دهي دريغ مکن
(إِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا)زيرا آنچه ما را بدان تهديد مي کني نهايتش اين است که در اين دنيا بدان گرفتار مي شويم، و آن از بين مي رود و به ما ضرر نمي رساند، اما کسي که بر کفر خود ادامه دهد عذابش بزرگ و هميشگي است.
و اين پاسخ سخن فرعون بود که گفت: (وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى) و خواهيد دانست که کداميک از ما سخت کيفرتر و پايدارتر است. و اين سخن جادوگران مبين اين موضوع است که فرد عاقل بايد لذت هاي دنيا و آخرت، و عذاب دنيا و آخرت را با هم مقايسه کند.
(إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا) ما به پروردگارمان ايمان آورده ايم تا [خداوند] کفر و گناهانمان را بيامرزد ، زيرا ايمان کفارۀ گناهان است و توبه ي گناهان گذشته را محو و نا بود مي کند. (وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ) و تا جادوگريهايي که ما را به آن وادار کردي، و با آن به مبارزۀ با حق برخواستيم [نيز محو کند و ببخشايد]. و اين دليلي است بر اين که آنها در کار گذشتۀ خود مختار نبودند، بلکه فرعون آنها را بدان مجبور کرده بود
ظاهراً چنين به نظر مي آيد و خداوند بهتر مي داند وقتي که موسي آنها را موظعه کرد و گفت: (وَيْلَكُمْ لَا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذَابٍ) واي بر شما! بر خداوند دروغ مي بنديد، که شما را با عذابي سخت نابود و ريشه کن خواهد کرد. اين موعظه تأثير به سزايي در وجودشان گذاشت، بنابراين بعد از موعظه با يکديگر اختلاف کردند، سپس فرعون آنها را بر نيرنگي که اجرا کردند وادار نمود. و قبل از اينکه موسي به نزدشان بيايد سخن گذشتۀ فرعون را بر زبان آوردند. (إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ يُرِيدَانِ أَن يُخْرِجَاكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِمَا) اين دو جادوگرند و مي خواهند شما را از سرزمينتان به وسيلۀ جادوي خود بيرون کنند، پس جادوگران برنامه اي را که فرعون برايشان تدارک ديده بود و آنها را بر اجراي آن مجبور ساخته بود اجرا کردند.
آنان مخالفت و مبارزۀ خود با حق را باطل مي دانستند و آن را نمي پسنديدند، و آنچه را که انجام دادند از روي چشم پوشي [از حقايقي] بود [که آنها بدان يقين حاصل کرده بودند] و شايد همين امر سبب شد که خداوند آنها را مورد رحمت خويش قرار دهد و به آنها توفيق ايمان و توبه ارزاني کند. و گفتند: (واَللَهُ خَيروَاَبقي) خداوند از پاداش و مقامي که تو به ما وعده داده اي بهتر است، و پاداش او نيکوتر و ماندگارتر است. و آن طور نيست که فرعون مي گويد: (وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَى) و خواهيد دانست که کداميک ازما عذابش سخت تر و دردناک تر و پايدارتر است. در همۀ جاهايي که داستان فرعون و موسي بيان شده است، وقتي خداوند به داستان جادوگران مي رسد، مي فرمايد: فرعون آنها را به قطع کردن دستها و پاهايشان ، و به دار آويختن تهديد کرد، و بيان نکرده ا ست که فرعون اين کار را کرده باشد، و هيچ حديث صحيحي وارد نشده که فعرن دست و پاهايشان را قطع کرده و آنها را به دار آويخته باشد. يقين داشتن به اينکه اين کار انجام شده يا نشده نياز به دليل دارد. و خداوند اين را بهتر مي داند. (إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا يَمُوتُ فِيهَا وَلَا يَحْيى ( خداوند متعال خبر مي دهد که هر کس که به صورت مجرم و گناهکار پيش او آيد، يعني از هر جهت گناهکار و مجرم باشد، و اين مستلزم کفر است، جهنم از آن اوست؛ که شکنجۀ آن سخت، و زنجيرهايش بزرگ، و ژرفاي آن بسيار عميق است و گرماي آن دردناک مي باشد. جهنمي که انواع عذاب در آن وجود دارد ، و فردي که در آن عذاب داده مي شود نه مي ميرد و نه زنده مي ماند؛ نه مي ميرد که راحت شود و نه چنان زندگي ميک ند که لذت ببرد ، بلکه زندگي اش آکنده از عذاب قلب و روح و بدن است، و اندازۀ آن را کسي نمي داند. لحظه اي عذاب از او دور نمي شود، کمک مي خواهد اما به دادش نمي رسند، دعا مي کند اما اجابت نمي شود.
آري! وقتي فرد جهنمي کمک بجويد با آبي چون فلز گداخته شده که چهره ها را بريان مي کند، به دادش مي رسند، و چون دعا کند اينگونه پاسخ داده مي شود. (احسنوا فيها و لا تکلمون) بتمرکيد در آن و حرف نزنيد. و هر کس با ايمان عمل صالح و واجب و مستحب و در حالي که پيامبران را تصديق نموده و از کتابهايش پيروي کرده است، به نزد پروردگارش بيايد، (فَأُوْلَئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى) اينان درجات بلند دارند، يعني در منزل هاي بلند و اتاق هاي مزين و لذت هاي پيوسته و جويبارهاي روان خواهند ماند، که هيچ چشمي مانند آن را نديده و هيچ گوشي ان را نشنيده و به ذهن هيچ انساني خطور نکرده است.
(وَذَلِكَ جَزَاء مَن تَزَكَّى) و اين پاداش کسي است که خويشتن را از شر و کفر و فسق و گناهان پاکيزه داشته است، يا اين کار را اصلاً انجام نداده باشد، و اگر انجام داده باشد توبه نموده و خودش را پاک نموده، و با ايمان و عمل صالح وجودش را رشد داده باشد، زيرا پاک کردن دو معني دارد: پاکيزه کردن ، و دور کردن پليدي. و با انجام کارهاي نيک بر پاکي اش بيافزايد. و زکات به خاطر اين دو چيز زکات ناميده شده است، که از ريشۀ تزکيه است.
آيه ي 79-77:
وَلَقَدْ أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقًا فِي الْبَحْرِ يَبَسًا لَّا تَخَافُ دَرَكًا وَلَا تَخْشَى و به موسي وحي کرديم که بندگانم را در شب ببر، و راهي خشک براي آنان در دريا بگشا، که نه از رسيدن [لشکر دشمن] بترسي و نه [از غرق شدن در آن] بيمناک باشي.
فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِيَهُم مِّنَ الْيَمِّ مَا غَشِيَهُمْ آنگاه فرعون با سپاهيانش آنان را دنبال کرد، و از دريا آنچه را که فروپوشانيد فروپوشانيد.
وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَى و فرعون وقومش را گمراه نمود و هدايت نکرد.
وقتي موسي با دليل بر فرعون وقومش پيروز شد. در مصر باقي ماند و آنها را به اسلام فرا خواند و براي آزاد کردن بني اسراييل از دست فرعون کوشيد. فرعون، سرکش و قدرتمند، و فرمانش بر بني اسراييل سخت بود. خداوند به فرعون نشانه و عبرت هايي را نشان داد که در قرآن براي ما بيان کرده است.
بني اسراييل نمي توانستند ايمان خود را اظهار و آشکار بکنند. آنها خانه هاي خود را سجده گاه کرده و در آن عبادت مي کردند، و در برابر فرعون و اذيت و آزار او بردباري مي ورزيدند. پس خداوند خواست آنها را از شر دشمنان نجات دهد و در زمين به آنها قدرت ببخشد تا او را آشکارا عبادت کنند و دستورش را اجرا نمايند. بنابراين خداوند به پيامبرش موسي وحي کرد که مخفيانه با بني اسراييل وعده بگذارد و در اول شب حرکت کنند. و به او خبر داد که فرعون و قومش به زودي او را دنبال خواهند کرد، پس بني اسراييل همراه با زنان و کودکان و فرزندانشان در اول شب بيرون رفتند. وقتي اهل مصر شب را پشت سر نهادند، صبح فردا ناگهان ديدند که از بني اسراييل هيچ کس در مصر وجود ندارد. فرعون بر آنها خشمگين شد و افرادي را به شهرها فرستاد تا آنان را از رفتن منع کنند، و مردم را بر دنبال کردن بني اسراييل تحريک نمايند. پس به وقت صبح آنها را دنبال کردند.
(فلما ترءا الجمعان قال اصحب موسي انا لمدرکون) وقتي دو گروه روبرو شدند، ياران موسي گفتند: بدون ترديد ما را گرفتند، و به ما رسيدند، و آشفته و پريشان شدند، و مي ترسيدند. دريا جلويشان بود و فرعون پشت سرشان قرار داشت که به شدت بر آنان خشمگين بود. اما موسي اطمينان و آرامش داشت . و به وعدل پروردگارش مطمئن بود. پس فرمود: (کلا ان معي ري سيهدين) نه! بي گمان پروردگارم با من است و مرا هدايت خواهد کرد. پس خداوند به موسي وحي نمود که عصايش را به دريا بزند، و مويس آن را به دريا زد، آنگاه دروازه راه در دريا شکافته شد، و آب از چپ و راست چون کوه بلند شده بود. خداوند راههاي آنان را خشک کرد، و آنان را فرياد داد که نهراسند، و به آنان اطمينان داد که فرعون نمي تواند آنها را دستگر کند. پس راهها را در پيش گرفته و در ان حرکت نمودند، تا اينکه قوم موسي به طور کامل از دريا بيرون رفتند و گروه فرعون به طور کامل وارد دريا شدند، آنگاه دريا جمع شد و آنها را فرو پوشانيد و همه غرق شدند و هيچ کس از آنها نجات پيدا نکرد. بني اسراييل با چشم سر نابودي دشمن را نظاره کردند و خداوند با نابود کردن دشمنشان چشم آنان را روشن کرد.
و اين سرانجام کفر و گمراهي و رهنمود نشدن به راهنمايي خداوند است. بنابراين خداوند متعال فرمود: (وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَى) فرعون با آراسته کردن کفر بر آنها و بي ارزش جلوه دادن آنچه موسي آورده بود، و فريب دادنشان، آنان را گمراه نمود، و هيچ وقت آنها را هدايت نکرد. پس آنها را به گمراهي و انحراف کشاند، سپس آنها را در مرض عذاب و شکنجه قرار داد.
آيه ي 82-80:
يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ قَدْ أَنجَيْنَاكُم مِّنْ عَدُوِّكُمْ وَوَاعَدْنَاكُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ وَنَزَّلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى اي بني اسراييل! ما شما را از دشمنتان نجات داديم، و طرف راست کوه طور را ميعادگاه شما مقرر کرديم و بر شما [من] و [سلوي] فرو فرستاديم.
كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَلَا تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي وَمَن يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَى از [زق هاي] پاکيزه اي که روزيتان کرده ايم، بخوريد و در آن تجاوز نکنيد، آنگاه خشم من دامنگيرتان خواهد شد، و هر کس که خشم من او را فرا گيرد به راستي که نابود شده است
وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى و به راستي من بسيار آمرزنده هستم براي کسي که توبه کند و ايمان آورد و کار شايسته انجام دهد، آنگاه راه يابد.
خداوند منت و احسان بزرگ خويش را بر بني اسراييل يادآور مي شود، که دشمنشان را هلاک کرد، و موسي را در طرف راست کوه طور وعده داد تا کتابي را که احکام بزرگ و اخبار زيبا در آن هست بر وي نازل نمايد، و نعمت ديني را بعداز تکميل نمودن نعمت دنيوي بر آنان کامل بگرداند. نيز منت خويش را بر آنها بيان مي نمايد آنگاه که در آن ميدان بر هوت «تيه»(ـْمَنَّ) يعني ترنجين و (وَالسَّلْوَى) يعني پرندۀ بلدرچين آسماني، و روزي آماده و گوارا که بدون مشقت به دست مي آيد بر آنان فرو فرستاد و به آنها فرمود:
( كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ) از روزيهاي پاکي که به شما داده ايم، بخوريد، و سپاس نعمتهايي که به سوي شما سرازير کرده ايم به جاي آوريد. (وَلَا تَطْغَوْا فِيهِ) و در آن از حد تجاوز نکنيد، و آن را در نافرماني خداوند به کار نگيريد و به سبب برخورداري از نعمت ها مغرور نشويد، زيرا اگر چنين کنيد خشم من بر شما محقق شده و دامنگيرتان مي شود. يعني بر شما خشم مي گيرم ، سپس عذابتان خواهم داد. (وَمَن يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوَى ) و هر کس که خشم من او را فرا بگيرد به راستي که نابود شده است. يعني هلاک و ناکام و زيانمند مي گردد، چون او خشنودي و احسان را از دست داده است. با وجود اين، دروازۀ توبه باز است، گرچه بنده گناهان زيادي را انجام داده باشد. بناراين فرمود: (وَإِنِّي لَغَفَّارٌ) و بدون شک امرزش و رحمت من نبت به کسي که از کفر و بدعت و فسق توبه نمايد و به خدا و فرشتگانش و کتابها و پيامبرانش و روز قيامت ايمان بياورد، و اعمال قلبي و بدني و گفتارهاي شايسته انجام دهد، زيان و فراوان است. (ثُمَّ اهْتَدَى ) سپس راه يابد، يعني راه راست را در پيش بگيرد، و از پيامبر بزرگوار و از دين استوار اطاعت نمايد، خداوند گناهان چنين کسي را مي آمرزد و گناهان گذشته و اصرار او بر آنها را مي بخشد، چون او بزرگترين اسباب آمرزش و رحمت را فراهم کرده است، چرا که همۀ اسباب آمرزش و رحمت دراين امور منحصر مي شود، زيرا توبه تمام گناهان گذشته را از ميان مي برد، و ايمان و اسلام، پروندۀ گذشته را مي بندد، و عمل صالح و نيکي ها، بديها را از بين مي برند، و در پيش گرفتن راههاي هدايت از قبيل آموختن علم و انديشيدن در مفاهيم ايات و احاديث و دعوت کردن مردم به سوي دين حق، و مبارزه با بدعت و کفر و گمراهي، و جهاد و هجرت و ديگر جزييات ، همۀ گناهان را از بين مي برند و انسانها را به هدف و مطلوب مي رسانند.
آيه ي 86-83:
وَمَا أَعْجَلَكَ عَن قَوْمِكَ يَا مُوسَى و اي موسي! چه چيز تو را [واداشت که] از قومت پيشي بگيري.
قَالَ هُمْ أُولَاء عَلَى أَثَرِي وَعَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضَى [موسي ]گفت: «آنان به دنبال من هستند، و اي پروردگار! به سوي تو شتافتم تا خشنود شوي».
قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِن بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ فرمود: « به راستي که ما بعد از تو قومت را آزمايش کرديم، و سامري آنان را گمراه ساخت»
فَرَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ يَا قَوْمِ أَلَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْدًا حَسَنًا أَفَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدتُّمْ أَن يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِي پس موسي خشمگين و اندوهناک به سوي قومش بازگشت و گفت: «اي قوم من! مگر پروردگارتان وعدۀ نيکويي به شما نداد؟ آيا مدت جدايي من و شما به طول انجاميد، يا خواستيد که خشمي از سوي پروردگارتان دامنگيرتان شود که در وعده ام خلاف کرديد؟
خداوند با موسي وعده گذارده بود که به نزد او بيايد تا در مدت سي شب تورات را بر او نازل کند، و آن را با ده روز ديگر تکميل کرد. پس وقتي روز موعد فرا رسيد، و از آنجا که موسي مشتاق ديدار پروردگارش بود پيش از موعد بدانجا شتافت، خداوند به او گفت: (وَمَا أَعْجَلَكَ عَن قَوْمِكَ يَا مُوسَى) چه چيز باعث شده تا پيش از آنها بيايي؟ و چرا صبر نکردي تا با هم بيايد؟گفت: (هُمْ أُولَاء عَلَى أَثَرِي) آنها به دنبال من هستند، يعني به من نزديک بوده، و به زودي از پشت سر من خواهند رسيد. و آنچه مرا وادار کرد تا پيش از ديگران به سوي ميعاد تو بشتابم طلب نزديکي و شتاب در جستن خشنودي و علاقمندي به تو بود.
خداوند به او گفت: (فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِن بَعْدِكَ) قطعاً ما بعد از تو قومت را دچار فتنه کرديم و آنان را آزموديم. يعني با عبادت گوساله آنان را آزموديم، پس صبر نکردند و چون آزمايش و بلا به آنها رسيد، کفر ورزيدند. (وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ ) و سامري آنها را گمراه ساخت. (فاجرج لهم عجلا جسدا له خوار فقالوا هذا الهکم و اله موسي فنسي) پس مجسمه گوساله را براي آنها ساخت و صدايي مانند صداي گاو داشت و به آنان گفت: «اين خداي شما و خداي موسي است، و موسي آن را فراموش کرده است». بنابراين بني اسرائيل گمراه شدند و آن را پرستش کردند. و هارون آنها را نهي کرد اما باز نيامدند.
موسي در حالي که خشمگين و اندوهناک بود به سوي قومش بازگشت و کارشان را نکوهش و تقبيح نمود و به آنها گفت: (يَقَوْمِ أَلَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْدًا حَسَنًا) اي قوم من! مگر پروردگارتان به شما وعده اي نيکو نداد که تورات را بر شما نازل نمايد. (أَفَطَالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ) آيا مدت جدايي من از شما به طول انجاميد و غيبت من را طولاني احساس کرديد؟ حال آنکه مدتي کوتاه بود؟ اين گفتۀ بسياري از مفسران است.
او احتمال دارد که معني اش اين باشد که آيا از دوران نبوت و رسالت، مدتي طولاني بر شما گذشته است در نتيجه شما هيچ علم و آگاهي نسبت به نبوت نداريد؟ جهالت، و آگاهي نداشتن به آثار رسالت چيزي ديگر به جز خداوند را عبادت کرديد؟ يعني چنين نيست، بلکه نبوت در ميان شماست، و بدان علم و آگاهي داريد، و هيچ عذري از شما پذيرفته نيست. بلکه با اين کارتان خواسته ايد خشمي از جانب خداوند شما را فرا بگيرد. يعني اسباب حلول خشم الهي را فراهم آوريد و آنچه موجب عذاب الهي است انجام داديد.
(فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِي) و از وعده ام تخلف کرديد؛ آنگاه که شما را به استقامت توصيه کردم و هارون را در مورد شما سفارش نمودم، و رعايت حال مرا نکرديد و براي هارون که در ميانتان بود احترامي قايل نشديد.
آيه ي89-87:
قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا وَلَكِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَارًا مِّن زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَكَذَلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ گفتند: «ما به اختيارخود در وعده ات خلاف نکرديم، بلکه بارها سنگيني از زر و زيور قوم [قبط] بار ما شده بود، ما آنها را از خود دور افکنديم، و سامري نيز از خود دور افکند.
فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِيَ سپس مجسمه گوساله اي را براي آنان بيرون آورد که [همچون] صداي گوساله داشت، آنگاه گفتند: « اين معبود شما و معبود موسي است» وموسي آن را فراموش کرد.
أَفَلَا يَرَوْنَ أَلَّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلًا وَلَا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا آيا نمي بينيد که پاسخي به آنان نمي دهد، و زياني از آنان دور نمي گرداند و به سودي برايشان فراهم نمي آ ورد؟
قومش به او گفتند آنچه که ما انجام داديم از روي قصد و اختيار نبود، بلکه انگيزه و سبب آن اين بود که ما از زيور آلات زياد قبطي ها که نزد ما بود، به خاطر آنکه مرتکب گناه نشويم پرهيز کرده و آن را دور انداختيم.
گفته مي شود آنها زيور الات زيادي را از قبطي ها به امانت گرفته بودند و همراه با آنها از آنجا حرکت کردند، سپس آن را دور انداختند. وقتي موسي به ميعاد رفت، آن را جمع کردند تا بعد از آنکه موسي برگشت در مورد آن گفتگو نمايند.
سامري روز غرق شدن از فرعون و فرعونيان رد پاي رسول خدا به سوي موسي را ديد و از رد پايش مشتي خاک برداشت، و چون آن را بر چيزي مي پاشيد به جهت آزمايش و امتحان زنده مي شد، پس يک مشت را روي اين مجسمه که به صورت گوساله ساخته بود پاشيد و گوساله حرکت کرد، و داراي صدايي شد. و گفتند موسي به دنبال جستجوي پروردگارش رفته است، حال آنکه پروردگارش اينجاست، پس او آن را فراموش کرده است. و اين از بي عقلي و بي خردي آنها بود، زيرا وقتي اين گوسالۀ عجيب را ديدند که صدايي داشت در حالي که جامد و بي جان بود، گمان بردند که خداوند زمين و آسمانها همين است.
(أَفَلَا يَرَوْنَ أَلَّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلًا) آيا آنان نمي بينيد که اين گوساله پاسخي به آنان نمي دهد، يعني سخن نمي گويد و با آنها گفتگو نمي کند و آنها با آن به گفتگو نمي پردازند و براي آنان هيچ سود و زياني ندارد؟ و کسي سزاوار عبادت است که داراي کمال و سخن و کار باشد. چيزي که از پرستش کنندگان ناقص تر است سزاوار پرستش نيست. آنان سخن مي گويند و توانايي برخي کارها را دارند، و مي توانند سودي بياورند و زياني را دفع نمايند اگر خداوند به آنها توانايي اين کار را بدهد، اما اين گوساله هيچ کاري از دستش ساخته نيست و از خود آنها ناقص تر و ضعيف تر است.
آيه ي 94-90:
وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي و پيش از اين هارون به آنان گفت: «اي قوم من! شما با اين [گوساله] دچار ابتلا وآزمون شده ايد، پروردگار شما خداوند مهربان است، پس، از من پيروي کنيد و از فرمان من اطاعت نماييد».
قَالُوا لَن نَّبْرَحَ عَلَيْهِ عَاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَى گفتند: «ما پيوسته به پرستش اين [گوساله] ادامه مي دهيم تا موسي به سوي ما برگردد».
قَالَ يَا هَارُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا [وقتي موسي آمد] گفت: «اي هارون! چون آنان را ديدي که گمراه شده اند چه چيزي تو را بازداشت»؟
أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَيْتَ أَمْرِي «از آنکه دنبال من بيايي؟ آيا از دستور من سرپيچي کردي؟
قَالَ يَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلَا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي گفت: «اي پسر مادرم! نه ريش مرا بگير و نه موي سرم را، من ترسيديم که بگويي بين بني اسرائيل جدايي افکندي و سخن مرا پاس نداشتي».
يعني آنها را پرستش گوساله معذور نيستند، گرچه آنان در اصل عبادت آن دچار شبهه شده بودند. اما هارون آنها را از عبادت آن نهي کرد، و به آنان خبر داد که اين آزموني است، پروردگارتان خداوند مهربان است که همۀ نعمت هاي ظاهري و باطني شما از جا نب اوست، و او بلاها و مصيبت ها را دور مي نمايد. و هارون آنها را دستور داد تا از او پيروي کنند و از گوساله دوري نمايند، پس انکار کردند و گفتند: (لَن نَّبْرَحَ عَلَيْهِ عَاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَى) ما پيوسته به پرستش اين گوساله ادامه مي دهيم تا موسي به سوي ما برگردد.
موسي برادرش را سرزنش کرد و گفت: (يَا هَارُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا أَلَّا تَتَّبِعَنِ ) اي هارون! چون آنان را ديدي که گمراه شده اند په چيزي تو را بازداشت که به دنبال من بيايي و مرا خبر کني تا شتابان به سوي آنها باز گرد؟
(أَفَعَصَيْتَ أَمْرِي) آيا از دستور من سرپيچي کردي که به تو گفتم : (اخلفني في قومي و اصلح و لاتتبع سبيل المفسدين) در ميان قومم جانشين من باش، و کار خوب انجام بده. و اصلاح کن و از راه فساد کاران پيروي مکن؟
موسي از آن جا که خشمگين بود و مي خواست هارون را سرزنش کند، سر و ريش هارون را گرفت و کشيد. پس هارون گفت: (يَا ابْنَ أُمَّ) اي پسر مادرم! تا مهرباني اش را برانگيزد، وگرنه هارون برادر تني موسي بود . (لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلَا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي ) نه ريش مرا بگير و نه موي سرم را، همانا من ترسيدم که بگويي بين بني اسرائيل جدايي افکندي و سخن مرا پاس نداشتي. شما مرا دستور دادي تا جانشين تو در ميان قوم باشم، پس اگر دنبال شما مي آمدم آنچه را که مرا به پايبندي به آن دستور دادي ترک مي کردم. و از سرزنش تو ترسيدم، و اينکه بگويي ميان بني اسرائيل جدايي افکندي و آنها را رها نمودي ميان بدون اينکه نگهبان و خليفۀ ارشد داشته باشند، زيرا اينکار آنها را دچار تفرقه کرده و اتحاد آنها را از بين مي برد. پس مرا با گروه ستمکاران قرار مده و دشمنان را شاد مکن.
موسي به خاطر آنچه با برادرش انجام داد که مستحق آن نبود پشيمان شد. پس گفت: (رب اغفرلي و لا خي و ادخلنا في رحمتک و انت ارحم الراحمين) پرودگارا! مرا و برادرم را بيامرز، و ما را در رحمت خويش داخل کن، و تو مهربانترين مهرباناني.
آيه ي 97-95:
قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَا سَامِرِيُّ [موسي] گفت: «اي سامري! مقصود تو چه بود؟»
قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي گفت: «به چيزي آگاه شدم که [مردم] به آن آگاهي نيافتند؛ مشتي خاک از نقش پاي فرستادۀ [خداوند] برگرفتم، آنگاه آن را افکندم. اين چنين نفس من [اين کار را] در نظرم آراست».
قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَّنْ تُخْلَفَهُ وَانظُرْ إِلَى إِلَهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًا گفت: «پس برو، بي گمان در زندگي [اين کفر] را داراي که خواهي گفت: [به من] دست نزنيد، به راستي وعده اي دارد که هرگز در حق تو خلاف آن [رفتار] نشود، و به آن معبودت که پيوسته وي را عبادت مي کردي، بنگر و ببين که چگونه آن را مي سوزانيم، آنگاه در دريا پخش و پراکنده اش مي سازيم.
سپس به سامري روي آورد و گفت: (فَمَا خَطْبُكَ يَا سَامِرِيُّ) اي سامري! تو راچه شد که اين کار را کردي؟
پس سامري گفت: (بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ) به چيزي آگاه شدم که بني اسرائيل به آن آگاهي نيافتند؛ مشتي خاک از نقش رد پاي فرستادۀ خدا برداشتم . و آن جبرئيل بود که آنگاه از دريا بيرون آمدند و فرعون و لشکريانش غرق شدند سامري او را سوار بر اسب ديد، پس مشتي خاک از رد سم اسبش را برداشت و آن را بر گوساله پاشيد، آنطور که مفسران گفتند. (وَكَذَلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي) و اين چنين نفس من اين کار را در نظرم آراست که اين مشت خاک را بردارم سپس آن را بيافکنم و چنين شد. پس موسي به سامري گفت: (فَاذْهَبْ) برو و از من دور شو، (فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ) ، بي گمان کيفر و مجازات تو در دنيا اين است که هيچ کس به تو نزديک نشود و کسي تو را دست نزند،و اگر کسي بخواهد به تو نزديک شود بايد بگويي مرا دست نزنيد، و به من نزديک نشويد، و اين کيفر به خاطر کار زشتت مي باشد ، چون او چيزي را دست زده بود که ديگران دست نزده بودند، و کاري کرده بود که کسي ديگر آن را نکرده بود.
(وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَّنْ تُخْلَفَهُ ) به راستي وعده اي دارد که هرگز در حق تو خلاف آن رفتار نشود، پس در برابر عمل خوب و بد خود مجازات خواهي شد.
(وَانظُرْ إِلَى إِلَهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا) و به معبودت، يعني گوساله که پيوسته به عبادت آن مي پرداختي بنگر، (لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًا ) قطعاً آن را مي سوزانيم، سپس خاکسترش را به دريا مي ريزيم، و پراکنده مي سازيم. و موسي چنين کرد. پس اگر آن گوساله خدا بود نمي گذاشت اذيت و آزاري به او برسد، و کسي را که قصد آسيب زدن به وي داشت نابود مي کرد. محبت گوساله در دل بني اسرائيل جاي گرفته بود، پس موسي خواست آن را از بين ببرد، و آنها خود مشاهده کردند که موسي گوساله را طوري از بين برد که امکان نداشت دوباره آن را درست نمايند. و موسي آن را سوزاند و خاکسترش را دريا انداخت تا محبت گوساله از دلهاي بني اسرائيل بيرون رود، آن طور که خود گوساله از بين رفت، زيرا در وجود انسانها انگيزه و سببي قوي وجود دارد که آدمي را به سوي باطل فرا مي خواند.
آيه ي 98:
إِنَّمَا إِلَهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا واقعاً معبود بر حق شما تنها الله است، همان خدايي که جز او معبودي نيست، دانش او همۀ چيز را فرا گرفته است.
وقتي باطل بودن گوساله برايشان روشن شد، موسي آنان را از کسي خبر داد که تنها او سزاوار پرستش است، يگانه است و شريکي ندارد. پس گفت: (إِنَّمَا إِلَهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا) هيچ معبود راستيني جز او نيست، و جز او هيچ چيز نبايد به خدايي گرفته شود، و جز او نبايد کسي ديگر پرستش شود، و کسي ديگر را دوست داشت و به کسي ديگر اميدوار بود و از کسي ديگر ترسيد و کسي ديگر را فراخواند، چون او ذات کاملي است که نامهاي نيکو و صفات عالي دارد، و دانش او همه چيز را فرا گرفته است؛ خداوندي که بندگان هيچ نعمتي ندارند مگر اينکه از جانب اوست، و کسي جز او بدي و شر را دور نمي نمايد، پس هيچ خدايي جز او نيست و هيچ معبود راستيني غير از او وجود ندارد.
آيه ي 101-99
كَذَلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاء مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ آتَيْنَاكَ مِن لَّدُنَّا ذِكْرًا اين چنين اخبار گذشته را براي تو باز مي گوييم، و به راستي از نزد خويش پندي به تو داده ايم.
مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وِزْرًا هر کس که از آن روي گردان شود در روز قيامت بار سنگيني از گناه بر دوش خواهد داشت.
خَالِدِينَ فِيهِ وَسَاء لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حِمْلًا جاودانه در آن خواهند ماند و در روز قيامت چه بد باري خواهند داشت .
خداوند متعال به سبب اينکه پيامبرش عليه السلام را براي پيشينيان بازگو مي کند، و جريانات گذشتگان را براي او تعريف مي نمايد، مانند اين داستان عظيم و احکام و چيزهاي ديگري که در آن است که هيچ يک از اهل کتاب آن را انکار نمي کند، و بر پيامبرش منت مي گذارد. پس تو اي پيامبر! اخبار پيشينيان را نخوانده اي و آن را از کسي ياد نگرفته اي. بنابراين اخبار يقيني و درستي که تو بازگو مي کني بيانگر آن است که تو پيامبر بر حق خداوند هستي و آنچه آورده اي راست و درست است .
پس فرمود: (وَقَدْ آتَيْنَاكَ مِن لَّدُنَّا ذِكْرًا) و به راستي از نزد خويش پند و اندرزي به تو داده ايم. که ببخشي گرانبها و ارجمند است. (ذِكْرًا)وآن اين قرآن کريم است که اخبار پيشينيان و پسينيان را بيان مي نمايد، و اسما و صفات کامل الهي و احکام وا وامر و نواهي و جزا را ذکر مي نمايد تا ازآن عبرت گرفته شود. و اين بيانگر آن است که قرآن بهترين احکام و فرمانها را دربردارد، که عقلها وس رشتها به نيکي و کمال آن گواهي مي دهند، و قرآن هر آنچه را خداوند در آن نهاده است بازگو مي نمايد.
و قرآن پندي است براي پيامبر و امتش ، پس بايد آن را بپذيرند و در مقابل آن سر تسليم فرود آورند، و از آن اطاعت نمايند، و آن را تعظيم کنند، و در پرتو نور قرآن به راه راست راهياب شوند و به ياد گرفتن و ياد دادن آن روي بياورند
اما اعراض و روي گرداني از قرآن يا آنچه که از روي گرداني بزرگتر است که آن هم عبارت است از انکار آن، کفر ورزيدن به اين نعمت است، و هر کس چنين کند سزاوار عذاب و کيفر است.
بنابراين فرمود: (مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ) و هر کس که از قرآن روي گردان شود و به آن ايمان نياورد يا اوامر و نواهي اش را نپذيرد، يا در آموختن مفاهيم واجب آن سستي ورزد. (فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وِزْرًا ) و به درستي که در روز قيامت سنگيني بر دوش خواهد داشت، و آن بار گناهانش مي باشد که به سبب آن از قرآن روي بر تافته و به کفر و هجران روي آورده است. (خَالِدِينَ فِيهِ) در [جهنم] گناهانش جاودانه مي مانند، زيرا عذاب همان اعمال است که به عذابي براي صاحبان خود تبديل مي شوند، و کوچک بودن و بزرگ بودن عذاب بر حسب گناهان است. (وَسَاء لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حِمْلًا ) و چه بسيار بار بدي است که در روز قيامت [بر دوش] خواهند داشت! و چه بد است عذابي که در روز قيامت با آن عذاب داده مي شوند!
آيه ي 104-102:
يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقًا روزي که در صور دميده مي شود و گناهکاران را در آن روز کبود رنگ گرد مي آوريم.
يَتَخَافَتُونَ بَيْنَهُمْ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا عَشْرًا در ميان خويش آهسته به هم مي گويند: «جز ده شبانه روز نمانده ايد».
نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَقُولُونَ إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا يَوْمًا ما به آنچه مي گويند داناتريم، آنگاه که نيک آيين ترينشان بگويد: «جز يک روز نمانده ايد».
سپس خداوند متعال ادامه داده و احوال روز قيامت و وحشت هاي آن را بيان کرده و مي فرمايد: (يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ) وقتي که در صور دميده شد مردم هر يک طبق حالتش از قبرهايشان بيرون آمده، و پرهيزگاران به صورت مهمان در نزد پروردگاران گرد آورده مي شوند، و گناهکاران در حالي که از ترس و اضطراب و تشنگي، چهره و اندامي کبود دارند، گرد آورده مي شوند، و در مورد کوتاهي زندگي دنيا و سرعت آمدن قيامت آهسته حرف مي زنند، پس بعضي مي گويند: جز ده روز در دنيا بيشتر نمانديم، و برخي چيزي ديگر مي گويند، و خداوند حرف هاي آهستۀ آنها را ميد اند، و آنچه را که مي گويند و مي شنود: (إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً) آنگاه کسي که در به تصوير کشيدن کوتاهي زندگي دنيا به حقيقت نزديکتر است، مي گويد: (إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا يَوْمًا ) شما جز يک روز در دنيا به سر نبرده ايد!
منظور از اين، پشيماني بزرگ است، آنان پشيمان مي شوند که چگونه اوقات کوتاه دنيا را ضايع کردند، و در غفلت و فراموشي به سر بردند و از آنچه که به آنها فايده مي داد روي گردان شدند و به چيزهايي روي آوردند که به زيانشان بود. پس اينک روز سزا فرا رسيده و وعيد ثابت شده و چيزي جز پشيماني و دعا براي هلاک و نابود شدنشان نمانده است.
چنان که خداوند متعال فرموده است: (قل کم لبثتم في الارض عدد سنين، قالوا ليثنا يوما او بعض يوم فسئل العادين، قل ان لبثتم الا قليلاً لو انکم کنتم تعلمون) مي گويند: «چند سال در زمين مانده ايد؟ » مي گويند: «يک روز يا بخشي از يک روز مانده ايم. از شمارشگران بپرس» مي گويد: «نمانده ايد مگر اندکي، اگر مي دانيد»
آيه ي 112-105:
وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسْفًا و از تو دربارۀ کوهها مي پرسند، بگو: «پروردگارم آنها را از جا مي کند و پراکنده مي سازد».
فَيَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا سپس زمين را به صورت هاموني صاف و همواره رها مي سازد.
لَا تَرَى فِيهَا عِوَجًا وَلَا أَمْتًا در آن هيچ نشيب و رازي را نمي بيني .
يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لَا عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَت الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا در آن روز از فراخواننده پيروي مي کنند، و در آن هيچ کژي نباشد و صداها در برابر خداوند مهربان فروکش مي کنند و جز صداي آهسته نمي شنوي.
يَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا در آن روز شفاعت [هيچ احدي] سودي نمي بخشد مگر کسي که خداوند مهربان به او اجازه داده است و گفتارش را بپسندد
يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمًا خدا مي داند آنچه را که از پيش فرستاده و آنچه را که پشت سر گذاشته اند،ولي [انسانها] از آفريدگار آگاهي ندارند.
وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا و چهره ها در برابر خداوند زنده و پاينده فروتن مي شوند و کسي که بار ستم را بر دوش داشته باشد ناکام مي گردد.
وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا يَخَافُ ظُلْمًا وَلَا هَضْمًا و هر کسي کارهاي شايسته انجام دهد در حالي که مومن باشد از هيچ ستم و کاسته شدن [از حقش] نمي ترسد.
خداوند متعال از صحنه هاي وحشتناک قيامت و از زلزله ها و آشفتگي هاي آن روز خبر مي دهد. پس فرمود: (وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ) و از تو دربارۀ کوهها مي پرسند که در روز قيامت خداوند با آنها چکار مي کند؟ آيا کوهها به حال خود باقي مي مانند يا نه؟ (فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسْفًا ) بگو: پروردگارم آنها را از جا مي کند و چون پنبه و ريگ مي شوند، سپس آنها را در هم مي کوبد و تبديل به غباري پراکنده مي گردند و خداوند آنها را با زمين يکسان مي نمايد، و زمين را هاموني صاف و هموار مي گرداند که بيننده (لَا تَرَى فِيهَا عِوَجًا) بس که صاف است در آن نشيبي نمي بيند، (وَلَا أَمْتًا ) و در آن دره ها و پستي ها يا بلندي هايي مشاهده نمي کنيد. پس زمين هموار مي شود و براي خلائق پهن مي گردد و خداوند آنها را چون سفره مي گشايد و همۀ مردم در يک جا قرار مي گيرند. بنابراين فرمود: (يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ) در آن روز وقتي از قبرهايشان برانگيخته مي شوند، منادي آنها را براي حضور و جمع شدن در جايگاه فرا مي خواند، پس در حالي که به او چشم دوخته اند و به چپ و راست منحرف نمي شوند و از او پيروي مي کنند(لَا عِوَجَ لَهُ ) يعني فراخوان دعوتگري براي همۀ مخلوقات حق و روشن است، و هيچ کژي و خلافي در آن وجود ندارد، و همه صداي او را مي شنوند، و همه را فرياد مي زند. پس در جايگاه قيامت حاضر مي شوند، در حالي که صداهايشان در باربر خداوند مهربان فروکش کرده و رو به کاستي نهاده است.
(فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا) و جز صداي آهسته نمي شنوي. يعني جز صداي پاها يا صداي آهسته و پنهان زير لبان چيزي نمي شنوي، و همه منتظر صدور حکم الهي هستند، سکوت و فروتني و سر به زيرند. و ثروتمندان و فقرا و مردان و زنان و آزادگان و بردگان وپادشاهان و عموم مردم را مي بيني که همه ساکت و چشم هايشان پايين است و فروتن اند و بر زانواهايشان افتاده اند؛ نمي دانند در مورد آنان چگونه قضاوت مي شود و با آنها چه خواهد شد؛ هر کس به خودش مشغول است و به فکر پدر و برادر و دوستش نيست.
(لکل امري منهم يومئذ شان يغنيه) هر شخصي از آنان در آن روز مشغوليتي دارد که او را [از انديشيدن به ديگران] بي نياز مي کند.
و سرانجام، حاکم عادل و جزا دهنده حکم مي نمايد، و نيکوکار را در برابر نيکي اش پاداش مي دهد و بدکار را محروم و ناکام مي گرداند. اما همۀ مخلوقات از پروردگار بزرگوار و بخشنده و مهربان اميد دارند که آنان را از فضائل و احسان و آمرزش خود که زبانها نمي توانند آن را تعبير نمايند و افکار، توان تصور آن را ندارند بهره مند سازد، و در آن روز همه خلائق به رحمت او چشم مي دوزند، پس او کساني را که به وي و به پيامبرانش ايمان آورده اند به رحمت خويش اختصاص مي دهد. پس او گفته شود چگونه چنين اميدي را دارند؟ و يا از کجا مي دانيد که چنين مي شود؟ مي گوييم: چون مي دانيم که رحمت خداوند فراوان است و رحمتش بر خشم او غالب است. نيز از گستردگي بزرگواري و بخشش او که همۀ خلائق را فرا گرفته است، واز نعمت هاي فراوني که در اين دنيا وجود دارد مشاهده مي کنيم که چقدر اهل فضا و کرم است! به ويژه فضل الهي در روز قيامت بسيار گسترده تر است، زيرا فرموده ي الهي که مي فرمايد: (وَخَشَعَت الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ ) و صداها در برابر خداوند رحمان فروکش مي کند، (الا من اذن له الرحمن ) مگر کسي که خداوند رحمان به او اجازه داده باشد و مي فرمايد: (الملک يومئذ الحق للرحمن) فرمانروايي حقيقي در آن روز از آن خداوند رحمان است . و فرموده پيامبر عليه السلام که مي فرمايد: «خداوند را صد رحمت است که براي بندگانش يک رحمت فرو فرستاده است تا با آن بر يکديگر رحم نمايند و با يکديگر مهرباني ورزند، حتي حيوان زبان بسته سم خود را بلند مي کند تا مبادا فرزندش را لگد مال کند، و اين از رحمتي است که خداند در دلش نهاده است؛ پس وقتي که روز قيامت مي آيد اين رحمت با نود و نه حرمت ديگر مي پيوندد و خداوند با آن بر بندگان رحم مي نمايد». و مي فرمايد: «خداوند نسبت به بندگانش از مادر به فرزندش مهربانتر است». همه اي اينها دليلي است بر فضل و احسان و رحمت خدا نسبت به بندگانش، به ويژه در روز قيامت
پس هر چه مي تواني از رحمت او بگو، و رحمت خدانود بالاتر از آن پيزي است که مي گويي، و تا آنجا که مي تواني رحمت الهي را تصور کن، باز هم رحمت الهي بالاتر از آن است. پس پاک است خداوندي که در دادگري و کيفرش به خلايق رحم مي کند، همچنانکه در فضل و احسان و پاداش دادن خود به آنان رحم مي نمايد.
و بسي بلند و بالا و بزرگ و با شکوه و مهربان است خدايي که رحمت او همه چيز را فرا گرفته و بخشش او هر موجود زنده اي را دربرگرفته، و آنان همواره و هميشه و در همۀ احوال به او نيازمندند. پس بندگان به اندازۀ يک چشم به هم زدن نمي توانند از او بي نياز باشند.
(يَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا) در آن روز هيچ کسي از مردم نزد او شفاعت نمي کند مگر اينکه به او اجازۀ شفاعت داده شود، و خداوند اجازۀ شفاعت را به کسي نمي دهد مگر اينکه سخنش را بپسندد، يعني شفاعتش را بپسندد، از قبيل پيامبران و بندگان مقربش که به آنها اجازه مي دهد تا در مورد کسي که سخن و کردارش پسنديده است شفاعت کنند، و آن مومن مخلص است. پس اگر در يکي از اين کارها خلل ايجاد شود، هيچ کس راهي براي شفاعت کردن ندارد.
و مردم در آن جايگاه به دو گروه تقسيم مي شوند: آنان که به سبب کفر ورزيدنشان ستم کرده اند، پس اينها بهره اي جز ناکامي و محروميت، و عذاب دردناک جهنم و ناخشنودي خداوند ندارند.
گروه دوم کساني هستند که ايمان آورده اند؛ ايماني که بدان امر شه است، و کار شايسته از قبيل اعمال واجب و مسنون انجام داده اند. (فَلَا يَخَافُ ظُلْمًا) پس چنين کساني از هيچ ستمي يعني از هيچ افزوده شدني بر گناهانش (وَلَا هَضْمًا ) و اينکه از نيکي هايشان کاسته شود نمي هراسند، بلکه همۀ گناهانشان بخشوده شده، و از عيبهايشان پاک مي گردند و نيکي هايشان چند برابر مي شود.
(وان تک حسنه يضعفها و يوت من لدنه اجرا عظيما) و اگر نيکي باشد آن را چند برابر مي نمايد و از جانب خود پاداشي بزرگ مي دهد.
آيه ي 113:
وَكَذَلِكَ أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا وَصَرَّفْنَا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْرًا و بدينسان آن را قرآني عربي نازل کرديم و در آن بيم دادن و ترساندن را به [شيوه هايي گوناگون] بازگو کرديم، تا بپرهيزند، يا باعث يادآوري و بيداري ايشان شود.
و اين چنين قرآن را به زبان خوب عربي نازل کرديم و آن را مي فهميد، و درک مي کنيد و کلمات و معناي آن بر شماپوشيده نمي ماند. (وَصَرَّفْنَا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ) و هشدارها را به شيوه هاي گوناگون در آن بازگو نموديم؛ گاهي با ذکر نامهاي خداوند که ب رعدالت و انتقام دلالت مي نمايند، و گاهي با ذکر عذاب هاي عبرت آموز که امت هاي گذشته به آن گرفتار شدند، نيز با سفارش امتهايي که بعد از آنان آمدند تا از آن عبرت بگيرند. و گا هي با بيان پيامدهاي گناهان و زشتي هايي که دارند. و گاهي با ذکر صحنه هاي وحشتناک و اضطراب آور قيامت، و گاهي با ذکر جهنم و انواع عذاب هايي که در آن وجود دارد. همۀ اين موارد ناشي از رحمت خدا نسبت به بندگان است، تا از او بترسند و گناهان و بديهايي را که به آنان زيان مي رساند رها سازند. (أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْرًا) يا باعث يادآوري و بيداري شان شود. و آنچه از طاعت و نيکي که به آنان سود مي رساند، انجام مي دهند. پس عربي بودن قرآن و بيان وعيدها به شيوه هاي گوناگون در آن، بزرگترين سبب و انگيزه براي پرهيزگاري وع مل صالح مي باشد، پس اگر به زبان عربي نمي بود يا وعده، و وعيد در آن به شيوه هاي گوناگون بيان نمي شد چنين اثري نداشت.
آيه ي 114:
فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا پس خداوند فرمانرواي راستين بزرگ و برتر است، وپيش از آنکه وحي قرآن بر تو انجام پذيرد در [خواندن] آن عجله مکن، و بگو: «پروردگارا! بر دانشم بيافزاي».
پس از آنکه خداوند فرمان جزاي خود و حکم دستوري و ديني اش را در مورد بندگانش در کتاب نازل نمود و بيان کرد که اين از آثار فرمانروايي او مي باشد، فرمود (فَتَعَالَى اللَّهُ) خدا والا مقام و بلند و با شکوه است و از هر عيب و کاستي پاک است. خداوند (الْمَلِكُ) فرمانروا و پادشاه است؛ پادشاهي و فرمانروايي صفت اوست و خلايق همه مملوک او هستند، و احکام تقديري و شرعي وي در آن نافذ و جاري است (الْحَقُّ) يعني وجود و پادشاهي و کمالش حق است، پس صفات کمال جز براي خداوند با شکوه ثابت نمي شوند، و از جملۀ اين صفت ها پادشاهي و فرمانروايي است، و ديگر آفريده ها گرچه در بعضي اوقات شايد بهره اي از فرمانروايي بر بعضي چيزها داشته باشند، اما اين فرمانروايي کوتاه و باطل است و از بين مي رود، اما فرمانروايي پروردگار از بين نمي رود، و او پادشاهي زنده و پايدار و بزرگوار است.( وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ )و در خواندن قرآن پيش از آنکه بر تو وحي شود عجله مکن. يعني وقتي جبرئيل قرآن را بر تو مي خواند در فرا گرفتن آن شتاب مکن، بلکه صبر کن تا او تمام کند و چون او وحي را تمام کرد آن را بخوان، زيرا خداوند جمع کردن قرآن را در سينه و دل تو و خواندن آن را توسط تو تضمين کرده است. چنانکه خداوند متعال مي فرمايد: (لا تحرک به لسانک لتعجل به ، ان علينا جمعه و قرءانه، فاذا قرانه فاتبع قرءانه، ثم ان علينا بيانه) زبانت را حرکت مده تا به خواندن و فراگيري آن شتاب کني، بي شک جمع کردن و خواندن آن بر ماست، پس وقتي ما آن را خوانديم از خواندن فرشته پيروي کن، سپس بيان کردن آن بر ماست.
و از ان جا که شتاب ورزيدن پيامبر براي فراگيري وحي بر اين دلالت مي نمايد که او علم و دانش را بسيار دوست داشت و به آن علاقه مند بود، خداوند متعال به او فرمان داد که از وي بخواهد بر دانشش بيافزايد، زيرا علم خير است، و فزوني و فراواني و افزون شدن علم ازجانب خداوند است و راه آن کوشش و علاقه مند شدن به آن و خواستن از خداوند و کمک گرفتن از او، و نيازمند بودن به وي در هر وقتي است . و از اين آيه چنين استنباط مي شود که بايد در فراگيري دانش ادب داشت، و کسي که در پي علم و دانش است بايد حوصله کند و صبر داشته باشد تا وقتي که معلم سخنانش را تمام نمايد، و هرگاه معلم سخنش را تمام کرد اگر سوالي داشت آنرا بپرسد، و نبايد سخن معلم را قطع نمايد، و شتابان سوال کند، زيرا با اين کار سبب محروم شدن ازعلم مي شود. و نيز کسي که مورد سوال واقع مي شود بايد خوب گوش کند و منظور سوال کننده را قبل از اينکه پاسخ بدهد، بداند، چون اين کار باعث مي شود تا او پاسخ درستي بدهد.
آيه ي 115:
وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا و به راستي پيش از اين به آدم سفارش کرديم، پس [آن را] فراموش کرد و در او عزمي استوار نيافتيم.
آدم را سفارش کرديم و او را فرمان داديم و با وي پيمان بستيم تا آن را انجام دهد، پس او بدان پايبند شد، و آن را پذيرفت و از آن اطاعت نمود، و تصميم گرفت آن را نجام دهد ، اما با اين وجود آنچه را که بدان دستور داده شده بود فراموش کرد، و ارادۀ استوارش از هم پاشيد، و ماجرايي برايش پيش آمد، پس او عبرتي براي فرزندانش گرديد، و طبيعت آنان هم مانند آدم شد. او فراموش کرد، پس فرزندانش فراموش مي کنند. او اشتباه کرد پس فرزندانش نيز اشتباه مي کنند. او بر تصميم و ارادۀ استوار و طعي پابرجا نماند، و فرزندانش نيز چنين هستند، آدم عليه السلام بلافاصله از اشتباه خود توبه کرد و به آن اقرار و اعتراف نمود، و بخشيده شد و هر کس بسان پدرش آدم کند ستم نکرده است. سپس تفصيل آنچه را که به صورت اجمال و خلاصه فرموده بود بيان کرد و فرمود:
آيه ي 122-116
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى و آنگاه که به فرشتگان گفتيم: «براي آدم سجده ببريد» پس سجده بردند به جز ابليس که سرباز زد.
فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى پس گفتيم: «اي آدم! اين دشمن تو و همسرت است، پس شما را از بهشت بيرون نکند، تا به رنج دافتي».
إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعْرَى و تو در آن بهشت نه گرسنه مي شوي، و نه برهنه مي ماني
وَأَنَّكَ لَا تَظْمَأُ فِيهَا وَلَا تَضْحَى و تو در آن نه تشنه مي شوي و نه گرماي خورشيد مي بيني.
فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَى پس شيطان او را به وسوسه انداخت ، گفت: «آيا تو را به درخت جاودانگي و ملک فناناپذير و ر هنمود کنم؟»
فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى سرانجام هر دو نفر از آن درخت خورند، و شرمگاهاشان آشکار شد و شروع کردند از برگ [درختان] بهشت برخودشان مي چسباندند، و آدم از فرمان پروردگارش سرپيچي کرد و گمراه شد.
ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى سپس پروردگارش او را برگزيد و توبه اش را پذيرفت و هدايتش کرد.
وقتي خداوند آفرينش آدم را با دست خودش کامل گرداني و نامها را به او آموخت و او را برتري و بزرگواري داد، به فرشتگان امر نمود تا به مقصد بزرگداشت و تعظيم، او را سجده کنند، فرستگان نيز فرمان الهي را امتثال نموده و بلافاصله سجده کردند. شيطان هم در ميان فرشتگان بود، پس شيطان از فرمان پروردگارش سرپيچي کرد و از سجده بر آدم امتناع ورزيد و گفت: (انا خير منه خلقتني من نار و خلقتنه من طين) من از او بهترم، مرا از آتش آفريده اي و او را از خاک
پس دراين وقت دشمني وي با آدم و همسرش آشکار شد، چون شيطان دشمن خدا بود و حسادت او آشکار گرديد که سبب دشمني اش بود. پس خداوند آدم و همسرش را از بر حذر داشت و فرمود: (فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى) زينهارشيطان شما را از بهشت بيرون نکند، آنگاه به رنج خواهي افتاد. يعني وقتي از بهشت بيرون کرده شوي به رنج و زحمت خواهي افتاد، زيرا در بهشت روزي گوارا و راحتي کامل وجود دارد.
(إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعْرَى وَأَنَّكَ لَا تَظْمَأُ فِيهَا وَلَا تَضْحَى) و تو در آن بهشت گرسنه نشده و برهنه نمي ماني و در آن تشنه و آفتاب زده نمي شوي . يعني گرماي خورشيد و سوزش آن به تو نمي رسد، پس خداوند استوار، خوراک و نوشيدني و لباس و آب و عدم رنج و خستگي را براي او تضمين کرد.
اما او را از خوردن يک درخت مشخص باز داشت و فرمود: (و لا تقربا هذا الشجره فتکونا من الظلمين) و به اين درخت نزديک نشويد که آنگاه از ستمکاران خواهيد شد، پس شيطان آنها را وسوسه کرد و خوردن ميوۀ آن درخت را برايشان آراست و گفت: (هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ) آيا تو را به درخت جاودانگي ر هنمود کنم؟ يعني درختي که هر کس از آن بخورد براي هميشه در بهشت خواهد ماند، (وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَى) و آيا تو را به ملک فناناپذيري رهنمود کنم؟
يعني ملک و فرمانروايي اي که هر اندازه از آن است،اده شود تمام نمي گردد، پس شيطان در قالب دلسوزي و نصيحت پيش او آمد و با مهرباني با وي سخن گفت، آن وقت آدم فريبش را خورد و او و هسرش از آن درخت خوردند، پس پشيمان شدند و لباسهايشان از تنشان بيرون آمد و گناهشان روشن شد و هر يک شرمگاه ديگر را مشاهده کرد، بعد از اينکه قبلاً پوشيده بودند. و آنها شروع به چسباندن و پيچيدن برگ درختان برخورد کردند تا اينگونه خود را بپوشند، و چنان خجالت زده شدند که خدا مي داند!
(وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى) آدم از فرمان پروردگارش سرپيچي کرد و گمراه شد، اما شتابان توبه نمود و بازگشت و با همسرش گفتند: (قالا ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا وترحمنا لنکونن من الخسرين) پروردگارا! ما بر خويش ستم کرده ايم اگر ما را نيامرزي و بر ما رحم نکني از زيانکاران خواهيم شد.
پس پروردگارش او را برگزيد و توبه را برايش اسان کرد، (فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى) و توبه اش را پذيرفت و او را هدايت کرد. و بعد از توبه کردن احوالش به مراتب بهتر شد و مکر دشمني به خودش بازگشت، و نيرنگش باطل شد، و نعمت بر آدم و فرزندانش کامل گرديد، و آنها بايد نعمت الهي را در مسير خشنودي وي بکار برده و به آن اعتراف نمايند، و از اين دشمن که همواره به دنبال انها و در کمين آنهاست و شب و روز آنان را دنبال مي کند بر حذر باشند، (ينبي آدم لا يفتننکم الشيطن کما اخرج ابويکم من الجنه ينزع عنهما لباسهما ليريهما سوءتهما انه يرکم هو و قبيله من حيث لا ترونهم انا جعلنا الشيطين اولياء للذين لا يومنون) اي فرزندان آدم! شيطان شما را نفريبند و دچار فتنه نکنيد، آن گونه که پدر ومادرتان را از بهشت بيرون کرد، [و چون آدم و همسرش از آن درخت خوردند] لباسشان را بيرون آورد تا شرگاهشان را به آنان بنماياند. شيطان و گروهش شما را از جايي مي بينند که شما آنها را نمي بينيد. ما شيطان را دوست کساني قرار داده ايم که ايمان نمي آورند .
آيه ي 127-123:
قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِيعًا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَا يَضِلُّ وَلَا يَشْقَى [خداوند ] فرمود: «هر دو گروه با هم از آن فرود آييد، در حالي که دشمن همديگر هستيد، پس اگر براي شما از جانب من رهنمودي رسد، هر کس از هدايتم پيروي کند گمراه نمي شود، و به رنج نمي افتد».
وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى و هر کس از ياد من روي بگرداند زندگي تنگي خواهد داشت، و روز قيامت او را نابينا حشر خواهيم کرد.
قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنتُ بَصِيرًا مي گويد: «پروردگارا! چرا مرا نابينا برانگيختگي حال آنکه [در دنيا] بينا بوده ام؟
قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنسَى [خداوند] مي فرمايد: «بدينسان آيات ما به تو رسيد و آنها را فراموش کردي، همانگونه تو [نيز] امروز فراموش مي شوي»
وَكَذَلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ يُؤْمِن بِآيَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَى و اينگونه کسي را که زياده روي کرده و به آيات پروردگارش ايمان نياورده است سزا و عذاب مي دهيم و عذاب آخرت سخت تر و ماندگارتر است.
خداوند متعال خبر مي دهد که آدم و شيطان را دستور داد تا از بهشت به زمين فرود بيايند، و آدم و فرزندانش شيطان را دشمن خود قرار بدهند، و از آن بر حذر باشند و براي رويارويي با وي آمادگي پيدا کرده و با او مبارزه کنند و خبر داد که کتابهايي بر آنان نازل خواهد کرد و پيامبراني به سويشان خواهد فرستاد تا راه راستي که انسان را به خدا و به بهشت الهي مي رساند بيان کرده، و آنها را از اين دشمن آشکار بر حذر دارند. و هر وقت اين هدايت که عبارت از کتابها و پيامبران مي باشند به نزد آنان آمد، هر کس از آن پيروي نمايد و از آنچه به آن دستور داده شده فرمان برد، و از آنچه که از آن نهي شده است پرهيز کند، او نه در دنيا و نه در آخرت گمراه نمي شود، و درهر دو جهان به رنج و زحمت نمي افتد، بلکه او در دنيا و آخرت به راه راست هدايت شده و سعادت و امنيت آخرت از آن اوست.
و در آيه اي ديگر آمده که هيچ ترس و اندوهي ندارد: (فمن تبع هداي فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون) پس هر کس از هدايت من پيروي نمايد ترس و اندوهي بر آنان نيست. و پيروي از هدايت يعني تصديق آن، و مخالفت نکردن با آن به وسيلۀ ايجاد شبهه و ترديد، و فرمان بردن از دستورات و مخالفت نکردن با آن به وسيلۀ تبعيت از شهوت. (وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي) و هر کس از کتاب من که هر مضمون عالي با آن يادآوري مي شود، روي بگرداند و آن را رها سازد، يا مرتکب بزرتر از اين شود، يعني آن را انکار نمايد و به آن کفر بورزد، (فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا) کيفرش اين است که زندگي اش را تنگ و مشقت بار خواهيم کرد، و اين عذاب اوست . وزندگي تنگ به عذاب قبر تفسير شده است؛ قبرش تنگ شده و در آن محاصره گشته و عذاب داده مي شود. و اين کيفر روي گرداني اش از ذکر پروردگار مي باشد. و اين يکي از آيه هايي است که بر عذاب قبر دلالت مي نمايد. و آيۀ ديگري که بر عذاب قبر دلالت مي کند اين است: (و لو تري اذا لظلمون في غمرات الموت و الملئکه باسطوا ايديهم) و چون ستمکاران را ببيني آنگاه که در سختي هاي مرگ هستند و فرشتگان دستهايشان را [به قصد تعذيب آنان] دراز مي کنند.
و آيۀ سوم اينکه (و لنذيقنهم من العذاب الادني دون العذاب الاکبر) و قطعاً پيش از عذاب بزرگتر عذاب کمتر را به آنها مي چشانيم.
و آيۀ چهارم، فرمودۀ خداوند در مورد فرعونيان است که مي فرمايد: (النار يعرضون عليها غدوا و عشيا)صبح و شام بر آتش عرضه مي شوند. آنچه برخي از سلف را واداشته تا اين را فقط به عذاب قبر تفسير نمايند آخر آيه است که خداوند در آن، عذاب روز قيامت را بيان کرده است.
از نظر برخي از مفسرين «زندگي تنگ» عدم است و شامل رنجها و دردها و غمها است و فردي که از ذکر خداوند روي گردان شود به آن گرفتار مي آيد، و اين عذاب دنياست، و در جهان برزخ و در جهان آخرت نيز زندگي تنگي خواهد داشت، چون زندگي تنگ به طور مطلق ذکر شده و به امري مقيد نشده است.
(وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى) و خداوند در روز قيامت اين فرد را که از ذکر پروردگارش اعراض نموده است نابينا بر مي انگيزد، چنان که فرموده است: (و نحشرهم يوم القيمه علي وجوههم عميا و بکما و صما) و روز قيامت آنان را بر چهره هايشان کور و لال و کر گرد مي آوريم. پس در حالي که احساس ذلت و خواري نموده و از وضعيت موجود اظهار درد و رنج مي کند، مي گويد: (رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنتُ بَصِيرًا) پروردگارا! چرا مرا نابينا برانگيختگي حال آنکه در دنيا بينا بوده؟ پس چه چيزي مرا به اين حالت زشت و نامطلوب کشاند؟
(قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا) خداوند مي فرمايد: بدينسان آيات ما به تو رسيد و از آنها اعراض نموده و آنها را فراموش کردي و ناديده گرفتي. (وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنسَى ) امروز تو نيز فراموش مي شوي، و در عذاب رها مي گردي.
پس به او پاسخ داده مي شود که اين عين عمل تو مي باشد، و جزا از جنس عمل است، پس همانطور که تو از ياد پروردگارت غافل شدي و از آن چشم فروبستي، و آن را فراموش کردي، و بهره اي از آن نبردي، خداوند نيز چشمهايت را در آخرت نابينا مي کند و در حالي که کور و کر و لال هستي به جهنم برده مي شوي، و خداوند از تو روي برتافته و تو را در عذاب فراموش مي نمايد.
(وَكَذَلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ) و اينگونه سزارا به کسي مي دهيم که زياده روي کند، به اين صورت که از حدود و مرزهاي الهي تجاوز کرده و مرتکب کارهاي حرام شده و از محدودۀ مجاز فراتر رود. (وَلَمْ يُؤْمِن بِآيَاتِ رَبِّهِ) و به آيات پروردگارش ايمان نياورده و آيات الهي را که به طور واضح و صريح بر مفاهم ايمان دلالت مي نمايند باور نداشته باشد. پس خداوند بر او ستم نکرده است بلکه سبب کيفرش تجاوزگري و اصرار بر کفر مي باشد.
(وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَى) و عذاب آخرت از عذاب دنيا چندين برابر سخت تر و ماندگارتر است؛ قطع نمي شود و تمام نمي گردد ، به خلاف عذاب دنيا که تمام مي شود. پس بايد از عذاب آخرت ترسيد و از آن بر حذر بود.
آيه ي 128:
أَفَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَاكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّأُوْلِي النُّهَى آيا به آنان ننمود [و براي آن بيان نکرد] که پيش از ايشان بسياري از مردمان را نابود کرديم که [اکنون آنان] در محل سکونتشان راه مي روند؟ بي گمان در اين [امر] نشانه هايي براي خردمندان است.
آيا عذابهايي که تکذيب کنندگان پيش از اينها بدان گرفتار شدند؛ کساني که داستانهايشان را مي دانند و قصه هايشان را براي يکديگر بازگو مي کنند، و با چشمهاي خود پس از آنها مسکن هايشان را مي بينند مانند قوم هود و صالح ولوط و ديگران اين تکذيب کنندگان و رويگردانان را هدايت نمي کند، و راه رشد و هدايت را به آنان نشان نمي دهد؟ و نمي دانند امتهاي گذشته که پيامبران ما را تکذيب کردند از کتابهاي ما روي گردان شدند، به چه عذاب دردناکي گرفتار آمدند؟
پس چه چيزي آنان رااز گرفتار شدن به آنچه آن امت ها بدان گرفتار شدند ايمن کرده است؟ (اکفارکم خير من اوليئکمام لکم براه في الزبر ، ام يقولون نحن جميع منتصر)آيا کافران شما از آنان بهتراند، يا برائت و نجات شما در کتابهاي ثبت و ضبط شده است؟ يا مي گويند: ما همه پيروز هستيم؟ هيچ چيزي از اين موارد نيست، و اين کافران از آنها بهتر نيستند تا به خاطر خوبي و بهتر بودنشان عذاب خدا از آنها دور شود، بلکه از آنها بدترند، چون اينها به بزرگترين و شريفترين پيامبر و بهترين کتاب کفر ورزيده اند، و برائت و نجات آنها در هيچ کتابي نيامده است، و پيماني نزد خداوند براي نجات خود ندارند، و آن گونه نيست که مي گويند: گروهمان به ما سود مي رساند و عذاب را از مادور مي نمايد! بلکه آنها خوارتر و کوچکتر از اين مي باشند.
پس هلاک شدن نسلها و امتهاي گذشته به علت گناهانشان، يکي از اسباب اندرز و هدايت مردم است، چون اين نشانه اي است بر صحت و درست بودن رسالت پيامبراني که به نزد آنها آمده اند، و مبين بطلان چيزي است که بر آن بودند. اما هر کس از آيات خدا است،اده نمي برد، بلکه فقط خردمندان و صاحبان فطرتهاي درست و عقلهاي سالم و خرده هاي که صاحبان خود را از کارهاي ناشايست باز مي دارند بهره مند مي شوند.
آيه ي 130-129
وَلَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَكَانَ لِزَامًا وَأَجَلٌ مُسَمًّى و اگر از پيش وعده اي از پروردگارت صورت نگرفته و موعدي مشخص مقرر نشده بود، بدون شک [عذاب آنها در همين دنيا] محقق مي شد.
فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آنَاء اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرْضَى پس در برابر آنچه مي گويند شکيبايي ورز، و قبل از طلوع آفتاب و پيش از غروب آن، و در ساعاتي از شب و در بخشهايي از روز به پرستش و ستايش پروردگارت مشغول باش، باشد که راضي و خشنود گردي.
اين دلگرم کردن پيامبر و توصيه به شکيبايي اوست. و اينکه در خصوص هلاک شدن تکذيب کنندگان اعراض کننده عجله نکنند، چرا که کفر تکذيب آنها سبب مناسبي است براي اينکه عذاب بر آنها واقع شود، و آنان را فرا بگيرد، چون خداوند کيفرها را برآمده از گناهان و جزء لاينفک آن قرار داده است.
و آنان سبب عذاب را فراهم آورده اند، اما چيزي که وقوع عذاب را بر آنها به تاخير انداخته است سخن پروردگارت مي باشد مبني بر مهلت دادن به آنها و تأخير عذاب از آنان، چرا که خداوند براي اين کار مدت معيني را مقرر کرده است، پس تعيين شدن مدت و موعدي مقرر و نفوذ سخن الهي در اين زمينه، عذاب را تا آن زمان معين از آنها به تأخير انداخته است، شايد به سوي فرمان الهي برگردند، وخداوند توبۀ ايشان را بپذيرد و عذاب را از آنها دور نمايد و اين زماني است که وعدۀ الهي مبني بر گرفتار شدن آنها به عذاب تحقق نيافته باشد.
بنابراين خداوند پيامبرش را دستور داد تا در برابر آزار وا ذيت آنها شکيبايي ورزد، و او را فرمان داد تا براي مابله با اذيت آنها در اين اواقت نيک وي را تحميد و تسبيح کند؛ قبل از طلوع خورشيد و قبل از غروب آن و در بخشهايي از ابتداي روز و آخر آن و اين از باب ذکر عام بعداز خاص مي باشد. نيز در اوقات و ساعاتي از شب [به تحميد و تسبيح پروردگار بپردازد] و از اين ذکر و عبادت عليه آنان کمک بگيرد، باشد به پاداشي که خداوند در دنيا و آخرت به او مي دهد خشنود شود و تا دلت با پرستش پروردگارت ارام بگيرد، و چشمهايت روشن شود و در برابر اذيت آنها تسکين يابي، پس آنگاه شکيابيي کردن برايت آسان تر مي شود.
آيه ي 131:
وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَى و به زينت زندگي دنيا که گروههايي از آنان را از آن بهره مند ساخته ايم تا آنان را در آن بيازماييم چشم مدوز، و روزي پروردگارت بهتر و ماندگارتر است.
يعني شگفت زده و با اعجاب به بهره مند شدن انان از خوردني ها و نوشيدني هاي لذيذ، و لباسهاي فاخر و خانه هاي مزين و زنان زيبا چشم مدوز، زيرا همۀ اينها زيبايي هاي زندگي دنيا هستند که فريب خوردگان يا برخورداري از آن شادمان مي شوند، و چشمهاي اعراض کنندگان را خيره مي نمايد، و ستمگران از آخرت قطع نظر کرده و از ان بهره مند مي شوند، سپس با سرعت از بين مي رود، و همه چيز آن تمام مي شود. دنيا، دوستداران و عاشقان خود را مي کشد، و زماني پشيمان مي شوند که پشيماني سودي ندارد، و چون در روز قيامت حاضر شوند، مي دانند که بر چه چيزي بوده اند؟ و خداوند دنيا را فتنه و آزمايشي قرار داده تا مشخص نمايد چه کسي در آن اقامت گزيده و فريب آن را مي خورد، و چه کسي کار نيک انجام مي دهد؟ چنان که خداوند متعال فرموده است: (انا جعلنا ما علي الارض زينه لها لنبلوهم آيهم احسن عملا، و انا لجعلون ما عليها صعيدا جرزا) بدون شک ما آنچه را روي زمين است زينتي قرار داده ايم تا آنان را بيازماييم که کدام يک عملش بهتر سات. و قطعاً ما همۀ آن چيزي را که بر آن است [تبديل به] ميداني صاف و هموار مي کنيم.
(وَرِزْقُ رَبِّكَ) و روزي پروردگارت از قبيل علم و ايمان و اعمال صالح که در اين دنيا کسب مي شوند، و پاداش خداوند در روز قيامت از قبيل نعمت هاي پايدار و زندگي سالم در کنار پروردگار مهربان. (خَيْرٌ ) از آنچه گروههايي از آنان را از آن بهره مند ساخته ايم بهتر است، (وَأَبْقَى ) و پايدارتر مي باشد، چون روزي و پاداش خداوند قطع نمي شود و از بين نمي رود؛ ميوۀ بهشت هميشگي و سآيه اش نيز جاودانه است . چنان که خداوند متعال فرموده است: (بل توثرون الحيوه الدنيا ، والاخره خير وابقي) بلکه زندگي دنيا را بر مي گزينند، حال آنکه اخرت بهتر و ماندگارتر است .
اين آيه به اين نکته اشاره مي کند که هرگاه بنده احساس کرد به زينت دنيا چشم دوخته و به آن روي آورده است بايد روزي هاي پروردگارش را در بهشت ياد کند و اين دو را با هم مقايسه نمايد.
آيه ي 132:
وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا لَا نَسْأَلُكَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُكَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى و خانواده ات را به اقامۀ نماز فرمان بده، و [خودت نيز] بر آن شکيبايي ورز، ما از تو روزي نمي خواهيم، ما تو را روزي مي دهيم و سرانجام از آن پرهيزگاري است.
خانوده ات را بر خواندن نماز تشويق کن و آنها را به خواندن نمازفرض و نقل فرمان ده. و دستور دادن به انجام چيزي به مثابۀ دستور به همۀ چيزهايي است که بدون آنها آن کار تکميل نمي شود. پس بر اساس اين دستور بايد آنچه نماز را صحيح [و شرعي] کرده و آنچه آن را فاسد مي نمايد، و آنچه نماز را کامل مي گرداند، به خانواده ياد داده مي شود.
(وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا) و نماز را با شرايط و ارکانش، و با خشوع و فروتني اقامه کن و بر آن شکيبايي ورز، زيرا انجام اين کار بر نفس سخت است، اما بايد آن را بر اين کار مجبور کرد، و همواره بر انجام آن شکيبا بود، زيرا هرگاه بنده نمازش را به صورتي که به آن فرمان داده شده بر پاي بدارد ديگر امور ديني اش را بيشتر حفظ و نگهداري نموده و انجام مي دهد، و اگر نماز را ضايع کند ديگر امور ديني رانيز ضايع خواهد کرد. سپس خداوند روزي پيامبرش را تضمين نمود، تا فکر کردن به موضوع معيشت او را از اقامۀ دينش باز ندارد. پس فرمود: (نَّحْنُ نَرْزُقُكَ) ما تو را روزي مي دهيم. يعني روزي تو بر عهدۀ ماست، ما آن را به عهده گرفته ايم، آنگونه که ضامن و عهده دار روزي همۀ خلائق هستيم . پس چگونه کسي را فراموش مي کنيم که فرمان ما را انجام داده و به ذکر ما مشغول شده است؟
و خداوند هم به پرهيزگار روزي مي دهد و هم به غير او، اما آنچه که سعادت هميشگي را فراهم مي آورد پرهيزگاري است . بنابراين فرمود: (وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى) و سرانجام نيک در دنيا و آخرت از آن پرهيزگاري است. پرهيزگاري يعني انجام آنچه که بدان فرمان داده شده، و ترک آنچه که از ان نهي بعمل امده است. پس هر کس اين حريم را رعايت کند سرانجام نيک از آن او خواهد بود. چنانکه خداوند متعال فرموده است: (وَالْعَاقِبَةُ لِلمتَّقَينَ» و سرانجام نيک ازآن پرهيزگاران است.
آيه ي 135-133
وَقَالُوا لَوْلَا يَأْتِينَا بِآيَةٍ مِّن رَّبِّهِ أَوَلَمْ تَأْتِهِم بَيِّنَةُ مَا فِي الصُّحُفِ الْأُولَى و گفتند: «چرا معجزه اي از سوي پروردگارش براي ما نمي آورد»؟ آيا معجزۀ کتابهاي پيشين نزد آنان نيامده است؟»
وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَى و اگر ما آنان را پيش از او به عذابي نابود مي کرديم، مي گفتند: «پروردگارا! چرا پيامبري را براي ما نفرستادي تا از آيات تو پيروي کنيم پيش از آنکه خوار و رسوا گرديم»؟
قُلْ كُلٌّ مُّتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ السَّوِيِّ وَمَنِ اهْتَدَى بگو: «همه چشم به راهند پس [شما نيز] چشم به راه باشيد، و به زودي خواهيد دانست چه کساني بر راه راست بوده و به چه کساني راه يافته اند».
تکذيب کنندگان پيامبر عليه السلام گفتند: «چرا معجزه ونشانه اي از سوي پروردگار ش براي ما نمي آوردي؟» منظورشان معجزه و نشانه هايي بود که پيشنهاد مي کردند. مانند اينکه مي گفتند: (لن نومن لک حتي تفجر لنا من الارض ينبوعاً، او تکون لک جنه من نخيل وعنب فتفجر الانهر خللها تفجيرا، او تسقط السماء کما زعمت علينا کسفا او تاتي بالله و المئلکه قبيلاً) هرگز به تو ايمان نمي آوريم مگر اينکه باري ما چشمه اي از زمين بجوشاني، يا باغي از خرما و انگور داشته ب اشي که نهرها در آن بجوشد، يا آسمان را آن گونه که ادعا مي کني تکه تکه بر ما بياندازي، يا خدا و فرشتگان را روبرو بياوري.
و اين ناشي از لجاجت و عناد و ستم آنها بود، پس آنان و پيامبران ، انسان و بندگان خدا هستند بنابراين پيشنهاد کردن معجزه طبق خواسته هايشان براي آنها مناسب نيست، و اين خداوند است که آن را نازل مي نمايد، و از ميان معجزات گوناگون آنچه را که حکمتش ايجاب نمايد انتخاب مي کند.
و از گفتۀ آنان که مي گفتند: (لَوْلَا يَأْتِينَا بِآيَةٍ مِّن رَّبِّهِ) چرا نشانه ها و معجزاتي از جانب پروردگارش بر او نازل نشده است؟ چنين بر مي آيد که پيامبر، نشانه و معجزه اي دال بر صداقت و حقانيت خود به آنان ارائه ن مداده است، اما اين دروغ و افترا مي باشد، زيرا او معجزات آشکار و نشانه هاي قوي آورده است که با برخي از آن هدف و مقصود حاصل مي شود. به همين جهت فرمود: اگر راست مي گويند و حق را با دليلش مي جويند، (أَوَلَمْ تَأْتِهِم بَيِّنَةُ مَا فِي الصُّحُفِ الْأُولَى) مگر دليل و معجزۀ کتابهاي پيشين نزد آنان نيامده است؟ مگر اين قرآن بزرگ نزد آنان نيامده است که تصديق کنندۀ کتابهاي گذشته از قبيل تورات و انجيل و ديگر کتابهاي گذشته است که مطابق با قرآن بوده و از چيزهايي که از آن خبر داده اند قرآن نيز خقبر داده است؟ نيز قرآن در آن کتابها تاييد شده و در آنها به بعثت پيامبر مژده داده شده است (اولم يکفهم انا انزلنا عليک الکتب يتلي عليهم ان في ذلک لرحمه و ذکري لقوم يومنون) آيا آنان را کافي نيست که ما اين کتاب را بر تو فرو فرستاده ايم که بر آنها خوانده مي شود؟ بي گمان در آن رحمت و پندي است براي قومي که ايمان مي آورند
پس نشانه هاو معجزات تنها به مومنان فايده مي دهند و ايمان و يقينشان با آن افزوده مي شود. اما کساني که از آن روي گردانند و با آن مخالفت مي کنند، به آن ايمان نمي آورند و از آن بهره مند نمي شوند. (ان الذين حقت عليهم کلمت ربک لا يومنون، ولو جاءتهم کل آيه حتي يروا العذاب الاليم) بي شک کساني که سخن پروردگارت بر آنها ثابت شده است ايمان نمي آورند، گرچه هر نشانه اي به نزد آنها بيايد، مگر اينکه عذاب دردناک را ببينند.
و فايدۀ آوردن نشانه ها براي آنان اين است که تا حجت بر آنها اقامه شود، نيز وقتي که عذاب بر آنها فرود مي آيد، نگويند: (لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَى) چرا پيامبري را براي ما نفرستادي تا از آيات تو پيروي کنيم پيش از آنکه با گرفتار شدن به عذاب خوار و رسوا شويم؟ به راستي که پيامبر ما نزد شما آمد و نشانه و دلايل ما همراه اوست، پس اگر شما آنگونه هستيد که مي گوييد، او را تصديق کنيد.
اي محمد! خطاب به کساني که تو را تکذيب مي کنند و مي گويند دربارۀ او منتظر حوادث زمان باشيد، بگو: (كُلٌّ مُّتَرَبِّصٌ) همه چشم به راه و منتظر هستيم، شما منتظر مردن من باشيد، و من نيز منتظر گرفتار شدن شما به عذاب هستم. (قل هل تربصون بنا الا احدي الحسنين و نحن نتربص بکم ان يصيبکم الله بعذا من عنده او بايدينا) بگو: «دربارۀ ما مگر جز يکي از دو خوبي منتظر پيز ديگري هستيد؟» ما يا پيروز مي شويم يا شهيد مي گرديم. و ما در مورد شما منتظريم که خداوند يا شما را به عذاب خود گرفتار نمايد يا به دستد ما عذابتان دهد.
(فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ السَّوِيِّ وَمَنِ اهْتَدَى) پس شما نيز چشم به راه و منتظر باشيد و به زودي خواهيد دانست که چه کساني پيرو راه راست بوده و با در پيش گرفتن راه راست موفق و رستگار مي شوند؟ و هر کس از راه راست منحرف شود زيانکار و ناکام گشته و به عذاب الهي گرفتار مي شود، و معلوم است که پيامبر بر راه راست، و رستگار بود و دشمنانش منحرف و زيانکار بودند.
والله اعلم
پايان تفسير سوره ي طه