بسم الله الرحمن الرحيم
آيه ي 6-1:
كهيعص کاف. ها. يا. عين . صاد
ذِكْرُ رَحْمَةِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا [اين] يادي است از مرحمت پروردگارت نسبت به بنده اش زکريا
إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاء خَفِيًّا آنگاه که پروردگارش را آهسته [و آرام] ندا کرد.
قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْبًا وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيًّا گفت: «پروردگارا! استخوانم سست شده است. و شعله هاي پيري سر مرا فرا گرفته است و پروردگارا! هرگز در دعايت نااميد نبوده ام.
وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا و من پس از خود از بستگانم بيمناکم، و همسرم نازا بوده است، پس از نزد خويش جانشيني به من ببخش.
يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا که از من و از آل يعقوب ارث ببرد، و اي پروردگار! او را پسنديده قرار ده.
(ذِكْرُ رَحْمَةِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا (اين يادي است از مرحمت پروردگارت نسبت به بنده اش زکريا، آن را براي تو حکايت مي کنيم و به تفصيل بيان مي داريم تا حالت پيامبرش زکريا و آثار شايسته و مناقب زيابي او شناخته شود. داستان او پند و عبرتي است براي عبرت آموزان، و الگويي است براي کساني که پيروي مي کنند. نيز توضيح و بيان رحمت خداوند نسبت به دوستانش، و اينکه اين رحمت را به چه صورت به دست آورده اند، محبت خداوند را ببار مي آورد و باعث مي شود که ذکر و معرفت الهي در دل جاي گيرد، و انسان را به خدا برساند. خداوند زکريا عليه السلام را براي رسالت و وحي خويش برگزيد و او چون ديگر پيامبران انجام وظيفه نمود، و بندگان را به سوي پروردگارش فراخواند و آنچه خدا به او آموخته بود به آنها آموخت، و در زندگي خود براي آنان خير و صلاح مي خواست و در پي آن بود که بعد از مرگش نيز در خير و صلاح زندگي کنند، مانند ديگر برادران پيامبرش و پيروانشان که خير خواه مردم بودند. اما وقتي زکريا ديد که ناتوان و ضعيف شده است و ترسيد کسي را پس از مرگش نيابد که در دعوت مردم به سوي پروردگار، و اندرز گفتن آنها جانشين او باشد، به درگاه پروردگارش از ضعف و ناتواني ظاهري و باطني اش شکايت کرد و پروردگارش را پنهاني ندا داد تا ندا و دعايش کامل تر و بهتر و مخلصانه تر باشد. پس گفت: (رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي) پروردگارا! استخوانم ضعيف و سست شده است. و هنگامي که استخوان که ستون بدن است سست شود بدن نيز ضعيف و سست مي گردد. (وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْبًا) و شعله هاي پيري سر مرا فرا گرفته است زيرا موي سفيد دليل ناتواني و پيري است و پيام آور مرگ و هشدار دهندۀ آن است.
زکريا از ضعف و ناتواني اش به خدا متوسل شد. و اين از بهترين وسيله ها براي تضرع و زاري به درگاه خداوند مي باشد، چون اظهار ضعف و متوسل شدن به نا تواني بر اين دلالت مي نمايد که بنده از حرکت و قدرت خود تبري مي جويد و به قدرت الهي دل بسته است .( وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيًّا) و پروردگارا! هرگز چنين نبوده که در دعاهايي که کرده ام مرا محروم و ناکام نمايي، بلکه همواره نسبت به من مهربان بوده، و دعايم را اجابت نموده اي، و همواره الطافت شامل حال من شده و احسانت به من رسيده است. و اين، توسيل به خدا به وسيلۀ نعمت هايي است که خداوند به بنده داده، و نيز توسل به اجابت دعاهاي گذشته مي باشد، بنابراين از کسي که قبلاً احسان نموده درخواست نمود که احسان خويش را بر او تکميل نمايد.
(وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي) و همانا من مي ترسم کساني که بعد از مرگ من سرپرستي بني اسرائيل را به عهده مي گيرند، دينت را بر پا ندارند و بندگانت را [به سوي تو دعوت ] نکنند.
به ظاهر چنين بر مي آيد که او کسي را در ميان بني اسرائيل نمي ديد که شايستگي حمل امانت دين را داشته باشد و اين بيانگر مهرباني و دلسوزي زکريا عليه السلام است و فرزند خواستن او مانند ديگران نبود که فقط براي مصلحت دنيوي فرزند مي خواهند، بلکه هدفش مصلحت دين، و ترس از اين بود که دين ضايع شود، چون کسي ديگر که اين شايستگي را داشته باشد وجود نداشت.
و خاندان او به عنوان سرچشمه رسالت و دينداري معروف بود، و گمان خير خواهي از آن مي رفت، پس زکريا به درگاه خداوند دعا کرد که به او فرزندي بدهد تا پس از او امور ديني را انجام دهد، شکايت کرد که زنش نازا است، يعني اصلاً بچه دار نمي شود، و خودش هم به سن فرتوني رسيده است که در چنان سن و سالي وجود شهرت و صاحب فرزند شدن تقريباً غير ممکن به نظر مي آيد (فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا) و از نزد خويش جانشيني به من ببخشف که منظور از اين جانشيني، جانشيني و وارث شدن در دين و گرفتن ميراث نبوت و علم و عمل است.
بنابراين گفت: (يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا) که از من و از آل يعقوب ارث ببرد، و پروردگار! او را بنده اي شايسته و نيکوکار بگردان که مورد پسنديدتو باشد و آن را محبوب بندگانت قرار ده. خلاصه اينکه از خدا خواست تا به او پسري صالح و نيکوکار بدهد تا پس از مرگش جانشين وي و پيامبري پسنديده نزد خدا و خلق خدا باشد. و اين نوع فرزند بهترين فرزند است، و از جمله رحمت هاي الهي نسبت به بنده اين است که خداوند فرزندي شايسته به او عطا کند که داراي همۀ خوبيهاي اخلاقي و عادتهاي پسنديده باشد.
آيه ي 11-7:
يَا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ يَحْيَى لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِيًّا اي زکريا ما تو را به کودکي نويد مي دهيم که نام او يحيي است و پيش از اين کسي را همنام او نکرده ايم.
قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِيًّا گفت: «پروردگارا! مرا چگونه پسري خواهد بود حال آنکه همسرم نازا است و [خود نيز] به غايت پيري رسيده و فرتوت شده ام».
قَالَ كَذَلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئًا فرمود: «همين گونه است، پروردگار تو گفته است که اين [کار] بر من آسان است و به راستي پيش از اين تو را در حالي آفريدم که هيچ چيزي نبودي».
قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّي آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَيَالٍ سَوِيًّا گفت: پروردگارا! نشانه اي برايم بگذار» فرمود: «نشانه ات آن است که سه شبانه روز تمام نمي تواني با مردم سخن بگويي با وجود اينکه سالم و تندرستي»
فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا پس از محراب نماز بيرون آمد، آنگاه به آنان اشاره کرد که صبح و شام تسبيح گوييد.
پس پروردگارش او را مورد مرحمت قرار داد و دعوتش را اجابت نمود و توسط فرشتگان به او مژده داد که صاحب فرزندي به نام يحيي خواهد شد. و خداوند اسم او را يحيي گذاشت، و با مسمايش موافق بود، چرا که از يحيي محسوس برخوردار بود و داراي حيات معنوي نيز مي باشد، و حيات معنوي به معني زنده بودن قلب و روح به وسيلۀ وحي و علم دين مي باشد.
(لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِيًّا) پيش از او کسي را با اين اسم نامگذاري نکرده ايم. و احتمال دارد مني اش اين باشد که پيش از او فردي را همانند و هم طراز او قرار نداده ايم.
پس مژده داد که داراي کمالات زيادي است و به صفات پسنديده متصف مي باشد و از کساني که پيش از او بوده اند برتر است. طبق اين احتمال ابراهيم و موسي و نوع عليه السلام و امثال آنها و کساني که قطعاً از يحيي برتر هستند از اين عموم مستثني هستند.
و هنگامي که خداوند او را به فرزندي مژده داد که درخواست کرده بود ، تعجب کرد و گفت: (رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ) پروردگارا! چگونه مرا پسري خواهد بود در حالي که مانع را به خاطر نياورده بود، چون به شدت علاقه داشت که صاحب فرزند بشود. و در اين حال که دعايش قبول شد، بسيار شگفت زده گرديد، اما خداوند او را جواب داد و فرمود: (كَذَلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ) گفت: تحقق اين کار طبق عادت و سنت خداوند در جهان هستي امري عجيب و غريب به نظر مي آيد. اما قدرت الهي مي تواند اشيا را بدون سبب ها يشان به وجود بياورد، و اين کار را براي خدا آسان است، و از آفرينش نخستين که چيزي نبود و خداوند او را به وجود آورد دشوارتر نيست.
(قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّي آيَةً) گفت: پروردگارا! نشانه اي برايم قرار بده که به وسيلۀ آن دلم آرامش يابد . اين بيانگر ترديد در خبر الهي نيست، بلکه مانند اين است که ابراهيم خليل عليه السلام گفت: (رب ارني کيف تحي الموتي قال اولم تومن قال بلي ولکن ليطمئن قلبي) پروردگارا! به من نشان بده که مرده ها را چگونه زنده مي نمايي؟ فرمود: مگر باور نداري؟ گفت: بله ، ولي تا دلم اطمينان يابد.
پس خواستار آگاهي بيشتر و رسيدن به عين يقين بعد از برخورداري از علم يقين شد. خداوند از روي مرحمتي که نسبت به او داشت خواسته اش را اجابت نمود و فرمود: (آيَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَيَالٍ سَوِيًّا) نشانه ات آن است که در عين تندرستي سه شبانه روز تمام نمي تواني با مردم سخن بگويي و در آيه اي ديگر آمده است که سه روز تمام جز با اشاره نمي تواني سخن بگويي.
و معني يکي است، چون سه شبانه روز را گاهي به سه روز تعبير مي کنند و گاهي به سه شب. و اين را نشانه هاي عجيب پروردگار است، زيرا با داشتن يحيي از سخن گفتن به مدت سه روز، و عدم توانايي او بر سخن گفتن در نهايت صحت و تندرستي ، بدون اينکه لال بوده و آفتي در کار باشد، از دلايلي است که بر قدرت خارق العادۀ الهي دلالت مي نمايد.
با وجود اين توانايي حرف زدن با انسانها را نداشت، اما تسبيح و ذکر و امثال آن را مي توانست انجام دهد. بنابراين در آيه اي ديگر فرمود: (واذکر ربک کثيرا و سبح بالعشي و الابکر) و پروردگارت را بسيار ياد کن و شامگاهان و صبحگاهان او را به پاکي بستاي.
پس دل زکريا اطمينان پيدا کرد و از اين نويد بزرگ شادمان شد و با به جاي آوردن شکر خدا در قالب عبادت و ذکر الهي از دستور خدا فرمان برد و در محرابش به اعتکاف نشست، و از محراب عبادت به سوي قومش بيرون آمد و با رمز و اشاره به آنان گفت: (أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا) صبح و شام تسبيح گوييد. چون مژدۀ تولد يحيي براي همه يک مصلحت ديني به حساب مي آمد.
آيه ي 15-12:
يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا اي يحيي! کتاب را با قوت بگير، و به او در کودکي حکمت داديم.
وَحَنَانًا مِّن لَّدُنَّا وَزَكَاةً وَكَانَ تَقِيًّا و از فضل خود به او مهر و محبت فراوان داديم، و برکت و پاکي نصيبش کرديم، و پرهيزگار بود.
وَبَرًّا بِوَالِدَيْهِ وَلَمْ يَكُن جَبَّارًا عَصِيًّا و نسبت به پدر و مادرش نيکوکار بود، و گردنکش و نافرمان نبود.
وَسَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا و سلام بر او روزي که به دنيا آمد و روزي که مي ميرد و روزي که زنده برانگيخته مي شود.
سخن گذشته بر تولد يحيي و دوران جواني و پرورش يافتنش دلالت مي نمايد. وقتي يحيي به حالتي رسيد که مي توانست خطاب و سخن را بفهمد خداوند او را فرمان د اد تا کتاب را با جديت و جهد بگيرد. يعني در حفظ کردن کلماتش و فهميدن معاني اش و عمل کردن به اوامر و نواهي آن بکوشد. حفظ کردن و فهميدن و عمل کردن به امر و نهي، از مصاديق گرفتن با قوت است. يحيي فرمان پروردگارش را اطاعت کرد و به کتاب روي آورد و آن را حفظ کرد و در آن تدبير نمود. و خداوند هوشياري و ذکاوتي به او داد که در ديگران يافت نمي شود. بنابراين فرمود: (وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا)يعني ما در دوران کودکي شناخت احکام خدا و حکم کردن را به او داديم.
(وَحَنَانًا مِّن لَّدُنَّا) و نيز ازجانب خويش به او مهرباني و رحمت داديم که کارهايش به وسيلۀ آن آسان گرديد، واحوالش بهبود يافت و رفتارش با آن ثبات يافت.
(وَزَكَاةً) و به او پاکي داديم، يعني او را از آفت ها و گناهان پاک نموديم، پس دلش تنها شد و عقلش رشد کرد و اين متضمن آن است که صفت هاي زشت و اخلاق نادرست از وي دور گردد و اخلاق نيکو و صفت هاي پسنديده در وي ريشه بدواند . بنابراين فرمود: (وَكَانَ تَقِيًّا) و پرهيزگار بود، يعني آنچه را که به آن فرمان داده مي شود انجام مي داد، و از آنچه نهي مي شد دوري مي کرد، و هر کس مومن و پرهيزگار باشد دوست خدانود خواهد بود و اهل بهشت مي باشد، و بهشتي را که به پرهيزگاران وعده داده شده، و پاداشي که خداوند براي پرهيزگاري قرار داده است به دست خواهد آورد.
(وَبَرًّا بِوَالِدَيْهِ) و نيز او نسبت به پدر و مادرش نيک رفتار و نيکوکار بود، يعني از فرمان پدر و مادر سرپيچي نکرده و با آنها بدي نمي کرد، بلکه در سخن و رفتار با آنها به نيکي رفتار مي نمود. (وَلَمْ يَكُن جَبَّارًا عَصِيًّا ) و از عبادت پروردگارش سرباز نمي زود و گردنکشي نمي کرد و خودش را از بندگان خدا و از پدر و مادرش بالاتر نمي پنداشت، و تکبر نمي ورزيد، پس او هم حق خدا را به جاي مي آورد و هم حق بندگان خدا را، بنابراين او در همۀ احوالش از سلامت و عافيتي که خداوند بهرۀ او نموده بود برخوردار بود؛ هم در آغا و هم در سرانجام کارها از سلامتي بهره مند بود. بنابراين فرمود: (وَسَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا) و سلام بر او روزي که به دنيا آمد و روزي که مي ميرد و روزي که زنده برانگيخته مي شود. و اين بدان معني است که ايشان در اين حالات سه گانه از شر و عقاب در امان است. يعني او از اهل بهشت مي باشد. درود و سلام خدا بر او و بر پدرش و بر همۀ پيامبران باد، و خداوند ما را از آن پيروان آنها بگرداند. و او بخشنده و بزرگوار است.
آيه ي 21-16:
وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَانًا شَرْقِيًّا و در اي کتاب از مريم ياد کن، آنگاه که در ناحيۀ شرقي [بيت المقدس] از خانواده اش کناره گرفت.
فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا و در برابر آنان پوششي برگرفت، آنگاه روح خويش را به سوي او فرستاديم که در شکل انساني کامل بر او ظاهر شد.
قَالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمَن مِنكَ إِن كُنتَ تَقِيًّا گفت: «من از تو به خداي مهربان پناه مي برم اگر پرهيزگار هستي»
قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلَامًا زَكِيًّا [جبرئيل] گفت: «من فرستادۀ پروردگارت هستم تا به تو پسر پاکيزه اي ببخشم»
قَالَتْ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَلَمْ أَكُ بَغِيًّا گفت: «پسري خواهم داشت حال آنکه بشري به من دست نزده و زناکار [هم] نبوده ام»؟
قَالَ كَذَلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِّنَّا وَكَانَ أَمْرًا مَّقْضِيًّا گفت: «بدنيسان است،پروردگارت فرموده است که اين [کار] براي من آسان است، و تا او را معجزه اي براي مردمان گردانيم و رحمتي از سوي خود سازيم و [اين تصميم] کاري انجام يافتني است».
وقتي داستان زکريا و يحيي را که از نشانه هاي عجيب الهي بود بيان کرد به بيان داستان عجيب تري پرداخت و به تدريج از پايين تا به بالا شروع کرد. پس فرمود: (وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ) اي پيامبر ! در کتاب [= قرآن] از مريم عليها السلام سخن بگوي، و اين از بزرگترين فضيلت هاي مريم است که در کتاب بزرگي که مسلمانان در شرق وغرب آن را تلاوت مي نمايند از او ياد شده است. و از او به بهترين صورت ياد شده و مورد ستياش قرار گرفته است. و اين پاداش عمل خوب و تلاش کامل او است.
يعني حالت نيکوي مريم را بيان کن، آنگاه که (انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَانًا شَرْقِيًّا ) در ناحيۀ شرق از خانواده اش کناره گرفت و از آنها دور شد. (فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًا) و ميان خود و ايشان پرده و پوششي افکند، و اين کناره گيري و افکندن پوشش ميان خود و آنها بدان خاطر بود تادر گوشه اي تنها باشد و به عبادت پروردگارش بپردازد و با اخلاص و فروتني او را عبادت نمايد. و اين اطاعت از فرمان الهي بود که فرموده بود: (و اذ قالت الملئکه يمريم ان الله اصطفئک و طهرک و اصطفئک علي نساء العلمين ، يمريم اقنتي لربک واسجدي و ارکعي مع الراکعين) و به يادآور آنگاه که فرشتگان گفتند: «اي مريم! بي گمان خداوند تو را برگزيده و پاک نموده و تو را بر زنان جهان برگزيده است، اي مريم! پروردگارت را عبادت کن و سجده ببر و با رکوع کنندگان رکوع کن».
(فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا) پس روح خويش يعني جبرئيل عليه السلام را به سوي او فرستاديم، (فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِيًّا) و جبرئيل در شکل مردي کامل و خوش قيافه وکه عيب و نقصي نداشت بر مريم ظاهر شد، چون مريم توان ديدن جبرئيل را در قالب صورت و شکل واقعي اش نداشت، در حالي که از خانواده و جامعه دور شده و از عزيزترين مردمان که خانواده اش بودند خود را در پوشش قرار داده بود، ترسيد که مبادا اين مرد چشم طمع به او دوخته باشد. پس به خدا پناه برد و به وي گفت: (إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمَن مِنكَ) اگر تو از خدا مي ترسي و پرهيزگار هستي ، پس به سوي من دست دراز نکن. مريم، هم به خدا پناه برد و هم او را ترساند و بر حذر داشت، و او دستور داد تا تقواي الهي را رعايت کند حال آنکه وي در آن حالت تنهايي و جواني و دوري از مردم به سر مي برد، و آن مرد از آن زيبايي آشکار و هيت کامل انساني برخوردار بود. آن مرد با او سخن بدي نگفت و به و دست درازي نکرد، و اين برخورد مريم تنها به علت ترس از خدا بود و اين نهايت پاکدامني و دوري از شر و ر اههاي منتهي به آن مي باشد.
و اين عفت به ويژه با وجود انگيزه ها و فقدان موانع از بهترين اعمال است. از اين رو خداوند مريم را ستوده و فرموده است: (و مريم ابنت عمران التي احصنت فرجها فنفخنا فيه من روحنا)، (و التي احصنت فرجها فنفخنا فيها من روحنا و جعلنها و ابنها آيه للعلمين) و به مريم دختر عمران که دامن خود را به گناه نيالوده، پس ، از روح خود در او دميديم، و او و پسرش را نشانه اي براي جهانيان قرار داديم.
بنابراين خداوند به سبب پاکدامني اش به او فرزندي بخشيد که معجزۀ الهي و از همان اوان کودکي، پيامبر بود. وقتي جبرئيل ديد که مريم مي ترسد و هراسان است، گفت(إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ) من فرستادۀ پروردگارت هستم. يعني وظيفۀ من اين است که رسالت الهي را در مورد تو اجرا کنم (لِأَهَبَ لَكِ غُلَامًا زَكِيًّا) تا به تو پسر پاکيزه اي ببخشم.
و اين مژدۀ بزرگي مبني بر داشتن فرزند و پاکيزگي وي مي باشد، زيرا پاکيزگي مستلزم آن است که وي از عادت هاي زشت و ناپسند پاک بوده، و به خصلت هاي پسنديده متصف باشد. مريم از پديد آمدن فرزند بدون پدر تعجب کرد وگفت: (أَنَّى يَكُونُ لِي غُلَامٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَلَمْ أَكُ بَغِيًّا) چگونه پسري خواهم داشت حال آنکه بشري به من دست نزده و زناکار هم نبوده ام؟و فرزند جز از اين طريق بوجود نمي آيد!
(قَالَ كَذَلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ) گفت: بدنيسان است، پروردگارت فرموده است که اين کار براي من آسان است، و مي خواهم او را معجزه اي براي مردمان کنم که بر قدرت خداوند دلالت نمايد، و اينکه اسباب به طور مستقل تأثيرگذار نيستند، بلکه تأثير آنها به تقدير الهي است.
پس برخي اوقات بندگان خدا برخي از اسباب را تأثير گذار نمي يابند[به عبارت ديگر اينگونه نيست که هرگاه سببي وجود داشته باشد حتماً مسبب هم به وجود خواهد آمد] و اين بدان جهت است تا بندگان نگاهشان فقط به اسباب معطوف نباشد، به گونه اي که به آن بنگرند و از خدايي که آن را سبب قرار داده است غافل بمانند.
(وَرَحْمَةً مِّنَّا)و تا وي را از سوي خويش رحمتي قرار دهيم، و اين کار را مرحمتي نبت به او و مادرش و عموم مردم قرار دهيم. اما رحمت خداوند نسبت به مريم اين بود که خداوند او را با وحي خويش برگزيد و آنچه را به پيامبران اولوالعزم ارزاني نموده بود به او نيز ارزاني کرد. و رحمت خدا نسب به مادرش اين بود که ستايش نيکو و منافع بزرگ و افتخار فراوان بهرۀ او شد. و رحمت خدا و بزرگترين نعمت وي نسبت به مردم اين بود که در ميانشان پيامبري مبعوث نمود که آيات خدا را بر آنان تلاوت نمود و آنها را پاکيزه گرداند و کتاب و حکمت را به آنان آموخت، و مردم به او ايمان آوردند و از او اطاعت کردند و به سعادت دنيا و آخرت دست يافتند.
(وَكَانَ) و پديد آمدن عيسي عليه السلام به اين صورت (أَمْرًا مَّقْضِيًّا)کاري بود انجام يافته. يعني پيش تر خداوندي چنين حکم نموده بود، و بايد تقدير و قضاي الهي اجرا مي شد. پس جبرئيل عليه السلام در گريبان مريم دميد.
آيه ي 26-22:
فَحَمَلَتْهُ فَانتَبَذَتْ بِهِ مَكَانًا قَصِيًّا پس به او باردار و حامله گشت، سپس او را با خود به جاي دور دستي برد.
فَأَجَاءهَا الْمَخَاضُ إِلَى جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَكُنتُ نَسْيًا مَّنسِيًّا آنگاه درد زايمان او را در کنار تنۀ خرمايي کشاند. گفت: «اي کاش پيش از اين مرده بودم و از يادها فراموش شده بودم»
فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنِي قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا آنگاه [فرشته] از پايين او، ندا داد که اندوهگين مباش، به راستي پروردگارت پايين تر از تو چشمه اي پديد آورده است.
وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًا جَنِيًّا و تنۀ درخت خرما را بجنبان و تکان بده تا برت و خرماي تازه چيده شده فرو ريزد.
فَكُلِي وَاشْرَبِي وَقَرِّي عَيْنًا فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيًّا پس بخور و بنوش وچشم را روشن دار، و هر گاه کسي از آدميان را ديدي بگو: من براي خداوند مهربان روزي نذر کرده ام بنابراين امروز با هيچ انساني سخن نخواهم گفت.
وقتي مريم به عيسي عليه السلام باردار شد از رسوايي ترسيد، بنابراين از مردم کناره گيري کرد و به (مَكَانًا قَصِيًّا) جاي دوري رفت، و هنگامي که زمان زايمانش فرا رسيد، درد زايمان او را به کنارۀ تنۀ درخت خرما کشاند، و چون درد زايمان و درد بي خوراکي و بي آبي او را به ستوه آورد قلبش از گفته هاي مردم دردمند شد و ترسيد که مبادا نتواند شکيبايي ورزد، آرزو کرد که کاش قبل از اين حادثه مرده بود، و چيز ناقابل و فراموش شده اي بود، و از ياد و خاطره ها محو مي شد.
اين آرزوي مريم به خاطر آن حالت پريشان کننده بود، و اين آرزو هيچ خير و مصلحتي براي او دربر نداشت، بلکه خير و مصلحت در آنچه بود که اتفاق افتاد، پس در اين هنگام فرشته او را دلداري داد (فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا) و از پايين او را صدا زد. شايد در آن زمان جبرئيل در مکاني قرار داشته است که پايين تر از مکاني بود که مريم در آن قرار داشته است. و به او گفت: (أَلَّا تَحْزَنِي ) ناراحت و پريشان مباش، زيرا (قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تَحْتَكِ سَرِيًّا ) پروردگارت پايين تر از تو چشمه اي پديد آورده است. که از آن مي نوشي.
(وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًا جَنِيًّا) و تنۀ درخت خرما را بجنبان تا بر تو خرماي لذيذ و تازه فرو بريزد. (فَكُلِي وَاشْرَبِي وَقَرِّي عَيْنًا) پس از آن خرما بخور و از چشمۀ آب بنوش و از تولد عيسي چشم روشن دار، و شاد باش، خداوند به او آرامش داد که از درد زايمان درامان خواهد بود و خوراک و نوشيدني گوارا به دست خواهد آورد.
و براي درامان ماندن از گفته هاي مردم به او دستور داد که هرگاه انساني را ديد به صورت اشاره به او بگويد. (فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِي إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيًّا ) بنابراين امروز با هيچ انساني سخن نخواهم گفت. يعني با مردم سخن نگو تا از گفته ها و حرفهايشان در امان باشي.
و نزد آنها معروف بود که سکوت يکي از عبادت هاي شرعي است، و علت اينکه خداوند او را دستور نداد که تهمت رااز خود دور کند دو چيز بود: اول اينکه مردم او را تصديق نمي کردند، و اين سخن فايده اي نداشت. دوم اينکه تبرئه ي مريم با سخن گفتن عيسي در گهواره که بزرگترين شاهد بر تبرئه و پاکدامني اش بود محقق شود، زيرا فرزند آوردن زن بدون اينکه شوهري داشته باشد و ادعا کند که بدون پدر اين فرزند را به دنيا آورده است ادعاي بسيار بزرگي است که اگر حتي چندين گواه بر آن گواهي دهند باز هم تصديق نخواهند شد.
پس مريم حجت اين امر خارق العاده را امري از جنس آن قرار داد.
آيه ي 33-27:
فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا يَا مَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَيْئًا فَرِيًّا آنگاه او را برداشت و پيش اقوام و خويشان خود برد، گفتند: «اي مريم! عجب کار زشتي کرده اي»
يَا أُخْتَ هَارُونَ مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا اي خواهر هارون! نه پدرت مرد بدي بود، و نه مادرت بدکاره بود»
فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا [مريم] به آن [کودک] اشاره کرد، و گفتند »ما چگونه با کودکي که در گهواره است سخن بگوييم»
قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا [عيسي] گفت: «من بندۀ خدا هستم، و من کتاب داده و مرا پيامبر گردانيده است».
وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا و مرا هر جا که باشم خجسته و مبارک داشته، و مرا به خواندن نماز و دادن زکات تا وقتي که زنده باشم سفارش کرده است.
وَبَرًّا بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا و به نيک رفتاري با مادرم [مرا سفارش نموده]. و مرا زورگو و بد رفتار قرار نداده است.
وَالسَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا و روزي که به دنيا آمدم و روزي که مي ميرم و روزي که زنده برانگيخته مي شوم از هر آفت و کليدي در امانم.
وقتي مريم وضع حمل کرد، همراه با عيسي به نزد قومش آمد، در حالي که عيسي در آغوشش بود، چون او مي دانست که بي گناه و پاک است، پس بدون اينکه به چيزي توجه نمايد به نزد آنان آمد. اقوامش گفتند: (لَقَدْ جِئْتِ شَيْئًا فَرِيًّا) اي مريم! عجب کار زشتي کرده و کار بسيار بزرگ و ناپسندي انجام داده اي؟ منظورشان زنا بود، که او از آن پاک بود (يَا أُخْتَ هَارُونَ) اي خواهر هارون! ظاهراً برادر حقيقي مريم بوده است بنابراين او را به هارون نسبت دادند، (مَا كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا كَانَتْ أُمُّكِ بَغِيًّا )پدرت مرد بدي نبود، و مادرت نيز نابکار نبود يعني پدر و مادرت انسانهاي صالح و از شر سالم بودند . به ويژه از اين زشتي که به آن اشاره مي کردند به دور بودند. منظورشان اين بود که تو چگونه مانند پدر ومادرت نيستي و کاري کرده اي که آنها نمي کردند؟ زيرا فرزندان اغلب در خوبي و بدي مانند پدر و مادرشان مي باشند، پس بر حسب آنچه تصور مي کردند تعجب نمودند که چگونه چنين کاري زشتي از مريم سر زده است.
مريم به نوزادش عيسي اشاره کرد. يعني اشاره کرد که با او حرف بزنيد، و به اين خاطر به کودک اشاره کرد چون به وي دستور داده شده بود که وقتي مردم با او سخن گفتند: بگويد (إِنِّي نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُكَلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيًّا) من براي خداي مهربان روزۀ سکوت نذر کرده ام، بنابراين امروز با هيچ کس سخن نخواهم گفت. وقتي به سوي او اشاره کرد تا با وي سخن بگويند آنها تعجب کردند و گفتند: (كَيْفَ نُكَلِّمُ مَن كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا) ما چگونه با کودکي که در گهواره است سخن بگوييم چون چنين چيزي معمولي نبود و هيچ کس در آن سن و سال سخن نگفته بود در اين هنگام عيسي عليه السلام که کودکي در گهواره بود ، گفت: (إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا (من بندۀ خدايم، براي من کتاب خواهد فرستاد و مرا پيامبر خواهد کرد. پس آنها را چنين خطاب نمود که او بنده است و داراي چنان اوصاف خدايي نمي باشد، و فرزندي خدا هم نيست.
از اين گفتۀ عيسي که فرمود (إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ) من بندۀ خدايم، ثابت مي شود که خداوند از گفتۀ نصارا پاک و بري است که بر خلاف عيسي سخن مي گويند، و ادعا مي کنند با او موافق هستند. (آتَانِيَ الْكِتَابَ) يعني چنين مقدر نموده که به من کتاب بدهد. (وَجَعَلَنِي نَبِيًّا) و مرا پيامبر گردانيده است. عيسي آنها را خبر داد که او بندۀ خداست و خداوند کتاب را به او آموخته و وي رااز جملۀ پيامبران گردانيده است. پس اين بيانگر کمال اوست
سپس بيان نمود که ديگران را نيز به کمال مي رساند و گفت: (وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ) و مرا هر جا و در هر زماني که باشم با برکت و سودمند نموده است، بنابراين خداوند در وجودم برکت قرار داده، و خير را تعليم مي دهم، و به سوي آن دعوت مي کنم و از شر باز مي دارم. پس در گفته ها و کارهايش به سوي خدا دعوت مي کرد و هر کس که با او هم نشيني مي نمود از برکت وي بهره مند مي شد، و سعادتمند مي گشت.
( وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا ) و مرا سفارش نوده تا حقوق خدا و حقوق بندگانش را به جاي آورم، که بزرگترين آن نماز وزکات است، و تا زماني که زنده باشم مرا به اين دو سفارش کرده است. پس من فرمان و سفارش او را به جاي مي آورم و به آن مل مي کنم و آن را اجرا مي نمايم.
و نيز مرا سفارش نموده که با مادرم به نيکوکاري رفتار کنم، و عيسي تا آخرين حد با مادرش به نيکي رفتار نمود. و آنچه شايستۀ او بود برايش انجام داد، چون از شرافت و فضيلت برخوردار است و بر وي حق مادري دارد. (وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا) و مرا زورگو و بد رفتار قرار نداده است که در مقابل خداوند گردنکشي کنم، و خودم را از بندگانش بالاتر قرار دهم . (شَقِيًّا) و مرا در دنيا و آخرت نگون بخت نکرده است.
پس مرا چنان نموده که در برابر خداوند فرمانبردار و فروتن و گردن کج و ذليل باشم. و در برابر بندگان خدا نيز فروتن هستم و من و پيروانم در دنيا و آخرت خوشبخت مي باشيم. و چون کمال و خصلت هاي پسنديده را به طور کامل دارا بود گفت:
(وَالسَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا (و به فضل واحسان پروردگارم از روزي که به دنيا آمده ام و روزي که مي ميرم و روزي که زنده برانگيخته مي شوم، از شر شيطان ، و عذاب درامان خواهم بود، و اين اقتضا مي نمايد که او از وحشت هاي قيامت و سراي فاسقان در امان، و از اهل بهشت باشد. پس اين معجزه اي بزرگ و دليلي آشکار بر اين است که او پيامبر خدا و به حق بندۀ اوست
آيه ي 36-34:
ذَلِكَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ اين است عيسي پسر مريم، سخن درستي که در آن ترديد مي کنند.
مَا كَانَ لِلَّهِ أَن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ خداوند را نسزد که فرزندي داشته باشد، او پاک است از تهمت هاي ناروا، هرگاه ارادۀ انجام کاري بکند تنها کافي است که به او بگويد: بشو! آن گاه موجود مي شود!
وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ و بي گمان خداوند پروردگار من و پروردگار شماست. پس او را بپرستيد، اين است راه راست.
کسي که اين صفت ها را دارا بود، عيسي پسر مريم است و هيچ شک و ترديدي در آن نيست، بلکه سخني راستين و کلام خداست که از آن راست تر سخني وجود ندارد، و گفته اي نيکوتر از آن وجود ندارد. پس خبر يقيني و واقعي در مورد عيسي اين است و آنچه د رمورد وي گفته شده و با اين مخالف است، قطعاً باطل و پوچ مي باشد، و شک و شبهه اي است که ناآگاهانه بر زبان رانده مي شود. بنابراين فرود: (الَّذِي فِيهِ يَمْتَرُونَ)که در آن ترديد مي کنند، و با تخمين و شک خود مجادله مي نمايند؛ پس برخي مي گويند: عيسي خداست، يا پسر خداست يا سومين سه تاست . پاک است خداوند از دروغ پردازي و تهمت آنها.
(مَا كَانَ لِلَّهِ أَن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ) شايسته و سزاوار خداوند نيست که فرزندي داشته باشد، چون اين غير ممکن است، زيرا او بي نياز و ستوده، و مالک همۀ هستي است. پس چگونه کسي از بندگان و مملوک هاي خود را به فرزندي مي گيرد؟
(سُبْحَانَهُ) خداوند پاک و منزه است از داشتن فرزند و عيب، (إِذَا قَضَى أَمْرًا) هرگاه ارادۀ پديد آوردن چيزي و انجام هيچ کاري برايش ناممکن و دشوار نيست، (فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ) بلکه به آن مي گويد: پديد آي، و آن پديد مي آيد، پس وقتي تقدير و خواست او در عالم بالا و پايين نافذ و جاري است چگونه فرزندي خواهد داشت؟ پس وقتي او چنين است که هرگاه پديد آوردن چيزي را اراده نمايد و به آن بگويد: (كُن فَيَكُونُ) چگونه به وجود آوردن عيسي بدون پدر بعيد محسوب مي شود؟
پس عيسي خبر داد که او نيز همانند ساير بندگان تحت پرورش خداوند مي باشد، و گفت: (وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ) خداوندي که ما را آفريده و صورتگري نموده و تدبير او در ما نافذ است، و تقديرش ما را مي چرخاند، پروردگار من و پروردگار شماست. (فَاعْبُدُوهُ) پس عبادت را تنها براي او انجام دهيد، و در رجوع و انابت به سوي او بکوشيد. و اين اقرار به توحيد ربوبيت و توحيد الوهيت است. و با توحيد ربوبيت بر توحيد الوهيت استدلال نمود، بنابراين گفت: (هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ) اين است راه راست. يعني راه درست و ميانه که انسان را به خدا مي رساند، چون اين راه، راه پيامبران و پيروانش مي باشد و غير از اين راه، گمراهي است.
آيه ي 38-37:
فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا مِن مَّشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ آنگاه گروهها در ميان خود اختلاف ورزيدند، پس واي بر کساني که کافر شدند از مشاهدۀ روز بزرگ.
أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنَا لَكِنِ الظَّالِمُونَ الْيَوْمَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ چقدر شنوا و چقدر بينا مي باشند روزي که به پيش ما مي آيند، اما ستمکاران امروز در گمراهي آشکاري به سر مي برند.
وقتي خداوند حالت عيسي را بيان کرد، حالتي که در آن شک و ترديدي نيست، خبر داد که گروهها و دسته هاي گمراه يهود نصاري و ديگران در مورد عيسي عليه السلام در ميان خود اختلاف ورزيدند، برخي در مورد او افراط نموده و برخي در حق او تفريط کردند، پس بخري از ايشان گفتند: عيسي خداست، و برخي گفتند: عيس پسر خداست، و برخي گفتند: او سومين سه تاست. و برخي ديگر مانند يهوديان او را به پيامبر به حساب نياورده بلکه او را متهم کردند که حرام زاده است!
سخنان همۀ اينها باطل و پوچ است و نظرشان فاسد، و آن را بر اساس شک و عناد و دلائل فاسد و شبهات بي ارزش بيان مي کردند و همگي سزاوار وعيد سخت خدا هستند و بنابراين فرمود:
(فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا) پس واي بر کساني که به خدا و پيامبران و کتابهايش کفر ورزيدند. يهوديان و نصارا که در مورد عيسي سخن کفر مي گويند در اينها داخل اند.
(مِن مَّشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ ) واي بر آنها به هنگام مشاهدۀ روز بزرگ.يعني هنگام روز قيامت که پيشينيان و اهل اسمانها و اهل زمين در آن گرد مي آيند . روزي که آکنده از زلزله ها و وحشت ها مي باشد، و در آن روز سزا و جزاي اعمال داده مي شود. پس در اين وقت خداوند آنچه را که پنهان و آشکار مي کردند روشن مي سازد.
(أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنَا) چه گوش شنوا و چه چشم بينا پيدا مي کنند در آن روز که به نزد ما مي آيند؟
پس به کفر خود و شرکشان اقرار مي نمايند، و به گفته هايشان اعتراف مي کنند، و مي گويند: (ربنا ابصرنا و سمعنا فارجعنا نعمل صلحا انا موقنون) پروردگارا! ديديم و شنيديم، ما را به عقب باز گردان تا عمل شايسته انجام دهيم، بدون شک ما يقين داريم، پس در قيامت به حقيقت آنچه بر آن هستند يقين حاصل مي کند.
(لَكِنِ الظَّالِمُونَ الْيَوْمَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ) اما ستمکاران امروز در گمراهي آشکاري به سر مي برند، و آنها براي اين گمراهي شان عذري ندارند، زيرا برخي از آنان از روي بينش، گمراهي را اختيار نموده اند، و حق را مي شناسند، اما ازآن روي گردان شده اند. و برخي راه حق را گم کرده و از آن منحرف شده اند، و مي توانند حق و حقيقت را بشناسند، اما به گمراهي خود و ک ارهاي بدي که انجام مي دهند راضي هستند، و براي شناخت حق از باطل تلاش نمي نمايند. فکر کن چگونه خداوند بعد از (فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَيْنِهِمْ) و فرمود: (فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا)و نفرمود (فويل لهم) تا ضمير به احزاب برگردد، زيرا از ميان دسته هايي که با هم اختلاف دارند گروهي هستند که به حقيقت رسيده و با حق موافق هستند و در مورد عيسي مي گويند: او بندۀ خدا و پيامبرش مي باشد، و به او ايمان اورده و از او پيروي مي کنند. پس اينها مومن هستند و دراين وعيد و هشدار داخل نمي ب اشند. بنابراين خداوند فقط کافران را مورد تهديد و وعيد قرار داد.
آيه ي 40-39:
وَأَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ و آنان را که [اينک] در غفلت به سر مي برند، و ايمان نمي آورند از روز حسرت بترسان، آنگاه که کار از کار مي گذرد.
إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَيْهَا وَإِلَيْنَا يُرْجَعُونَ بي گمان ما زمين و همۀ کساني را که بر روي آن هستند به ارث مي بريم و به سوي ما برگردانده مي شوند.
انذار: يعني بر حذر داشتن از آنچه که ترسناک است، به صورت بيم دادن و خبر دادن از صفات آن، و آنچه که بايد بندگان از آن ترسانده شوند روز قيامت است، روزي که کار از کار مي گذرد، و پيشينيان و پسينيان در يک محل جمع مي شوند، و از کارهايشان پرسيده مي شود، پس هر کس به خدا ايمان آورده و از پيامبرانش پيروي کرده باشد به چنان سعادتي نايل مي آيد که بعد از آن هرگز بدبخت نخواهد شد، و هر کس که به خدا ايمان نياورده و از پيامبرانش پيروي نکرده باشد به چنان شقاوت و بدبختي گرفتار مي شود که پس از آن سعادتمند نخواهند شد، و خود و خانواده اش را از دست مي دهد و در آن هنگام حسرت مي خورد و چنان پشيمان مي شود که دل او از شدت حسرت و تأسف از جا کنده مي شود، و چه حسرتي از اين بزرگتر است که انسان خشنودي خدا و بهشت او را از دست دهد و سزاوار خشم پروردگار و جهنم گرددف به صورتي که بازکشت به دنيا برايش امکان پذير نباشد تا از نو عمل کند، و حال خود را عوض نمايد!
اين چيزي است که پيش رو دارند، اما آنها از اين امر غافل اند و به ذهنشان نمي آيد؛ غفلت آنها را احاطه نموده و مستي آنها را فرا گرفته است، پس آنان به خدا ايمان نمي آورند و از پيامبرانش پيروي نمي کنند؛ دنيا آنها را غافل کرده و ميان آنها و ايمان، شهوت ها و هوس هاي زودگذر حائل شده است، پس دنيا و همۀ آنچه در آن است از اول تا آخر از دستشان خواهد رفت، و آنها نيز از دنيا جدا خواهند شد، و خداوند وارث زمين و کساني که روي آن زندگي مي کنند، مي گردد و آنها را به سوي خود بر مي گرداند، و آنان را به سبب اعمالشان سزا و جزا خواهد داد. پس هر کس عمل خيري انجام داده باشد خداوند را ستايش مي گويد، و هر کس عمل بدي انجام داده باشد جز خودش کسي را سرزنش نخواهد کرد.
آيه ي 50-41:
وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا و در اين کتاب ابراهيم را ياد کن، بي گمان او راست کردار و پيامبر بود.
إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ وَلَا يُغْنِي عَنكَ شَيْئًا هنگامي که به پدرش گفت: «پدر جان! چرا چيزي را پرستش مي کني که نمي شنود و نمي بيند و چيزي را از تو دور نمي کند»
يَا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جَاءنِي مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِكَ فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِرَاطًا سَوِيًّا اي پدر! از دانش چيزي به من رسيده که به تونرسيده است، پس، از من پيروي کن تا تو را به راه راست رهنمود کنم.
يَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِيًّا اي پدر! شيطان را پرستش مکن، به راستي که شيطان خداي مهربان را عصيانگر است.
يَا أَبَتِ إِنِّي أَخَافُ أَن يَمَسَّكَ عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمَن فَتَكُونَ لِلشَّيْطَانِ وَلِيًّا اي پدرم! من از اين مي ترسم که عذابي از سوي خداوند مهربان به تو برسد و آن گاه همودم شيطان شوي.
قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِي يَا إِبْراهِيمُ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا[پدر ابراهيم] گفت: «اي ابراهيم! آيا تو از خدايان من رويگرداني؟ اگر بازنيايي قطعاً تو را سنگسار خواهم کرد، و براي مدت مديدي از من دور شو و با من صحبت مکن
قَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا [ابراهيم] گفت: «سلام بر تو، من از پروردگارم برايت آمرزش خواهم خواست، که او در حق من مهربان است.
وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّي عَسَى أَلَّا أَكُونَ بِدُعَاء رَبِّي شَقِيًّا و از شما و از آنچه به جزاي خدا مي پرستيد، کناره گيري و دوري مي کنم، و پروردگارم را [به نيايش] مي خوانم، باشد که در پرستش پروردگارم نااميد و ناکام نباشم.
فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا پس چون از آنان و از آنچه به جاي خدا مي پرستيدند دوري کرد اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم و هر يک پيامبري بود.
وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا و از رحمت خويش به ايشان بخشيدم و آنان را نيکونام و بلند آوازه گردانيديم.
بزرگترين و ذبرترين و بالاترين کتابها قرآن است که کتاب روشن و پند و اندرز است، چرا که اخبار و سرگذشت و داستان هايي که در آن بيان شده است راست ترين و شايسته ترين و مفيدترين اخبار است، و امر و نهي آن بزرگترين و عادلانه ترين و منصفانه ترين اوامر و نواهي هستند و اگر در آن جزا و وعده و عيد بيان شده راست ترين و حق ترين وعده و وعيد هستند، و بيش از هر چيز بر حکمت و عدالت و فضل دلالت دارند، و پيامبران و انباييي که در آن ذکر شده اند از ديگر پيامبران و کاملترين و برتر مي باشند، بنابراين در قرآن از پيامبراني ياد شده است که به خاطر عبادت الهي و محبت و بازگشت به سوي او، و اداي حقوق خدا و بندگانش ، و دعوت مردم به سوي خدا، و مقاومت، و شکيبايي ، به مقام هاي افتخار آميز و منازل عالي و جايگاهي برتر دست يافته اند، و در آن قرآن خيلي زياد از آنان سخن به ميان آمده و داستانهايشان تکرار شده است. خداوند در اين سوره از تعدادي از پيامبران ياد نمود و پيامبرش را دستور مي دهد تا آنها را ياد کند، زيرا ياد آنها به مثابۀ ستايش خدا بر آنان و بيان فضل و احسان خداوند بر آنهاست. نيز ياد و خاطرۀ پيامبران ، آدمي را تحريک مي نمايد که به آنها ايمان آورد و بدانان محبت ورزد، و به آنها اقتدا کند. پس فرمود: (وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا) و دراين کتاب قرآن گوشه اي از سرگذشت ابراهيم را بيان کن، که او بسيار راست کردار، و پيامبر خدا بود و خداوند ، راست کرداري، راست گفتاري، و پيامبري را به او داد.
صديق: يعني کسي که بسيار راست مي گويد، پس او در گفته ها و در کارهايش راست است، و هر آنچه را که دستور داده شده است آن را تصديق نمايد، تصديق مي کند، و اين مستلزم علم فراواني است که به قلب راه يابد و در آن اثر نمايد و موجب يقين و عمل صالح و کامل شود. و ابراهيم عليه السلام بعد از محمد عليه السلام از همۀ پيامبران برتر است. و او پدر سوم طائفه هاي برتر مي باشد و خداوند نبوت و کتاب را در ميان فرزندانش قرار داد. او کسي است که مردم را به سوي خدا فرا خواند و بر شکنجۀ بزرگي که در اين راه به او رسيد شکيبايي ورزيد، پس او خويش و بيگانه را دعوت داد و در دعوت دادن پدرش به اندازۀ توان خود کوشيد.
و خداوند اصرار ابراهيم بر ايمان آوردن پدرش را بيان کرد و فرمود: (إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ) آنگاه که ابراهيم پدرش را به خاطر پرستش بت ها مورد انتقاد و نکوهش قرار داد و گفت: (يَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ وَلَا يُغْنِي عَنكَ شَيْئًا ) اي پدر جان! چرا چيزي را پرستش مي کني که نمي شنود و نمي بيند و شر و بلايي را از تو دور نمي کند؟ يعني چرا بت هايي را مي پرستي که خودشان ناقص هستند و کا ري از دستشان ساخته نيست؟ پس اين بت ها نمي شوندو نمي بينند و به کسي که آنها را پرستش نمايد هيچ سود و زياني نمي رسانند، بلکه به خودشان هم نمي تواند فايده اي بدهند، و توانايي دور کردن کوچکترين زيان و بلايي را ندارند. پس اين روشن و آشکار مي نمايد که عبادت چيزي که خودش ناقص است و کاري نمي تواند بکند از ديدگاه عقل و شرح ناپسند و زشت است.
و از استدلال ابراهيم مي توان اين نکته را استنباط نمود که کسي را بايد پرستيد که داراي کمال است، و بندگان هيچ نعمتي را مگر از جانب او بدست نمي آورند و جز او هيچ کس نمي تواند بلايي را از آنها دور کند؛ و از همان خداوند متعال است.
(يَا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جَاءنِي مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِكَ) اي پدر! مرا تحقير نکن، و نگوي: تو پسر من هستي ، چطور شما چيزي را نمي داني که من نمي دانم! زيرا خداوند از دانش بهره اي به من بخشيده که به تو نداده است. پس (فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِرَاطًا سَوِيًّا ) از من پيروي کن تا تو را به راه راست رهنمون کنم. يعني به راه درست و ميانه که همان راه عبادت خداي يگانه است ک شريکي ندارد. و راه راست يعني اطاعت از خداوند در همۀ حالت ها .
مهرباني و لطافت از لابلاي سخنان ابراهيم به چشم مي خورد، زيرا او نگفت: «اي پدر! من عالم هستم و تو جاهل» بلکه گفت: من و تو هر دو دانش داريم، اما دانشي که به من رسيده به تو نرسيده است، پس شايسته است از دليل پيروي و اطاعت کني .
(يَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّيْطَانَ) پدر جان ! شيطان را پرستش مکن، زيرا هر کسي غير از خدا را پرستش نمايد به راستي که شيطان را پرستش کرده است . همان گونه که خداوند متعال فرموده است (الم اعهد اليکم ينبي ءادم لا تعبدوا الشيطن انه لکم عدو مبين) اي فرزندان آدم! مگر از شما عهد نگرفتم که شيطان را پرستش نکنيد، همانا او دشمن آشکار شماست؟
(إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِيًّا) به راستي که شيطان نافرمان خداست، پس هر کس از گامهاي شيطان پيروي نمايد به درستي که وي را ياور و دوست خود قرار داده، و او نافرمان خدا و به منزلۀ شيطان است. و اضافه کردن عصيان به اسم رحمان اشاره به اين دارد که گناهان ، بنده را از رحمت خداوند دور مي کند. و درهاي رحمت را به روي او مي بندد، چنانکه طاعت و فرمانبرداري بزرگترين سبب براي به دست آوردن رحمت خداوند است . بنابراين گفت: (يَا أَبَتِ إِنِّي أَخَافُ أَن يَمَسَّكَ عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمَن) اي پدرم! به سبب اصرار ورزيدنت بر کفر و ادامه دادن سرکشي ات مي ترسم عذابي از سوي خداوند مهربان به تو برسد. (فَتَكُونَ لِلشَّيْطَانِ وَلِيًّا ) و در دنيا و آخرت همدم و قرين شيطان شوي، و در جايگاه هاي زشت شيطان اقامت کني و پاي در جاي او نهي. پس ابراهيم خليل عليه السلام آهسته آهسته و به تدريج پدرش را دعوت داد. از آنچه آسان تر بود شروع نمود، او را از عملش خبر داد، و گفت: علم و دانش من باعث مي شود تا از من پيروي نمايي، و اگر از من اطاعت کني به راه راست رهنمون مي شوي، سپس او را از پرستش شيطان نهي کرد، و از زيان هاي عبادت شيطان آگاه ساخت. سپس او را از عذاب خداوند بر حذر داشت و گفت: اگر به اين حالت ادامه دهي دوست و همدم شيطان خواهي شد. اما اين دعوت در مورد آن بدبخت، مفيد و کارساز واقع نشد، و پدر ابراهيم پاسخي جاهلانه داد و گفت: (أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِي يَا إِبْراهِيمُ) و اي ابراهيم! اگر تو از ناسزا گفتن به معبودانم ، و از دعوت دادنم به سوي عبادت خدا باز نيايي قطعاً تو را سنگسار خواهم کرد. (وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا) و برو براي مدت مديدي از من دور شو و زماني طولاني با من سخن مگوي
ابراهيم خيل او را به مانند پاسخ دهندگان رحمان وقتي که جاهلان آنها را مورد خطاب قرار مي دهند پاسخ داد و ناسزا نگفت، بلکه صبر نمود و کاري نکرد که ناراحت شود، و گفت: (سَلَامٌ عَلَيْكَ) من از پروردگارم براي تو آمرزش خواهم خواست، و همواره به درگاه خداوند دعا خواهم کرد تا تورا هدايت کند و بيامرزد و تو را به اسلام رهنمون نمايد که موجب آمرزش گناهان مي شود. (إِنَّهُ كَانَ بِي حَفِيًّا) بدون شک او به حال من مهربان است. و مرا مورد عنايت قرار مي دهد. پس ابراهيم هميشه از خداوند براي پدرش طلب آمرزش مي نمود به اميد اينکه خداوند او را هدايت نمايد، اما وقتي روشن شد که او دشمن خداست و هيچ چيزي در مورد وي کارساز نيست آمرزش خواستن براي او را ترک نموده و از وي بيزاري جست
خداوند ما را به پيروي از ايين ابراهيم دستور داده است، و از جملۀ پيروي از آيين او اين است که در دعوت دادن به سوي خدا روش او را در پيش گيريم، و از راه علم و حکمت، و با نرمي و سهولت مردم را به تدريج دعوت کنم، و بر آن شکيبايي ورزيم. و نبايد از دعوت دادن خسته شد. بلکه بايد در مقابل اذيت و آزاري که مردم با زبان و کردارشان به دعوتگر مي رسانند شکيبايي ورزيد، و از آن گذشت نمود، و با زبان و کردار با آنها نيکي کرد.
وقتي ابراهيم از [ايمان آوردن] قوم و پدرش نااميد شد، گفت: (وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ) و از شما و از بت هايي که به جاي خدا مي پرستيد کناره گيري مي کنم، (وَأَدْعُو رَبِّي) و پروردگارم را مي خوانم و اين شامل دعاي عبادت و دعاي خواستن مي شود. (عَسَى أَلَّا أَكُونَ بِدُعَاء رَبِّي شَقِيًّا) اميد است که در پرستش پروردگارم نااميد و ناکام نشوم.يعني اميدوارم که خداوند با پذيرفتن دعايم و قبول کردن اعمالم مرا خوشبخت نمايد. و اين است وظيفۀ دعوتگري که در مسير دعوت مردم به سوي حق نااميد شده است. پس آنان از هوي و آرزوهاي خود پيروي کردند، و مواعظ در آنها کارساز و مفيد واقع نشد، بنابراين بر سرکشي خود اصرار ورزيده و در آن سرگشته و حيران ماندند.
پس دعوتگر در چنين حالتي بايد به اصلاح خويشتن بپردازد، و اميد داشته باشد که خداوند از او بپذيرد، و از شر، و اهل شر کناره گيري نمايد و طبعاً جدا شدن انسان از وطن و خانواده و قومش و از آنچه دوست دارد بسيار دشوار است، زيرا آدمي از کساني ور مي شود که به آنها افتخار مي ورزد، و در جمع آنها زندگي مي نمايد، به همين جهت هر کس چيزي را به خاطر خدا ترک نمايد خداوند به عوضش بهتر از آن به او مي دهد. ابراهيم از قومش کناره گيري کرد، و خداوند در مورداو فرمود: (فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا) وقتي ابراهيم از آنان و از آنچه به جاي خدا مي پرستيدند دوري کرد به او اسحاق و يعقوب بخشيدم و هر يک از آنان را پيامبر قرار داديم . پس او صاحب فرزنداني صالح و نيکوکار شد که به عنوان پيامبر به سوي مردم فرستاده شدند و خداوند آنها را از ميان جهانيان براي رسالت و وحي خويش برگزيد.
(وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا) و از رحمت خويش به ابراهيم و فرزندانش اسحاق و يعقوب، بخششها عطا نموديم. و اين شامل تمامي رحمت هايي مي شوند که خداوند به آنان بخشيد از قبيل علوم مفيد، و اعمال صالح، و فرزندان و دودمان زياد که در هر جا منتشر شدند و پيامبران و صالحان زيادي در ميان آنها به وجود آمد.
(وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا ) و آنان را نيکونام و بلند آوازه کرديم. اين نيز رحمتي است که خداوند به آنها بخشيد، زيرا خداوند به هر نيکوکاري وعده داده است که بر حسب نيکوکاري اش از او نام نيک و آوازۀ بلد منتشر نمايد. و اينها از پيشوايان نيکوکاران مي باشند، پس خداوند از آنها نام نيک و آوازۀ راستيني به يادگار گذاشته است، نه شهرت و آوازۀ دروغين، پس ياد و آوازۀ آنان جهان را پر کرده، و تمجيد و ستايش و محبت آنان دلها را ملامال نموده است، و زبانها در هرجا به ستايش و تمجيد آنها گشوده مي شوند. پس آنها الگوي پيروان و پيشوايان هدايت يافتگان مي باشند، و همواره در تمام دوران ياد و خاطره آنها زنده است، و اين فضل خداست که به هر کس بخواهد مي بخشد، و خداوند داراي فضل بزرگ است.
آيه ي 53-51:
وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا و در اين کتاب از موسي ياد کن، به راستي که او خلوص يافته، و فرستاده اي پيامبر بود.
وَنَادَيْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِيًّا و ما او را از طرف راست کوه طور ندا داديم و او را نزديک گردانديم و با او سخن گفتيم.
وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيًّا و ما از سر رحمت خوش، برادرش هارون پيامبر را به او داديم
و دراين قرآن بزرگ موسي بن عمران را ياد کن و براي تکريم و بزرگداشت و معرفي مقام والاي او و اخلاق کاملش از او سخن بگو. (إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا) وَكَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا همانا او از جانب پروردگارت برگزيده شهد و خداوند او را از نقائص زدوده، و براي خويشتن برگزيده بود. و (مُخْلَصًا) با کسر لام نيز خوانده شده است، و به اين معني که او همۀ کارها و گفته ها و نياتش را براي خدا خالص گردانده بود، پس توصيف نمود که در تمامي حالاتش داراي اخلاص بود. و هر دو معني لازم و ملزوم يکديگرند، زيرا خداوند او را به خاطر اخلاصش برگزيد، و از نقائص دور کرد، و اخلاص او باعث شد تا خداوندي وي را برگزيند. و بزرگترين حالتي که بنده با آن توصيف مي شود اخلاص است، و اين که خداوند عيب ها را از او دور نمايد و وي را برگزيند. (وَكَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا) و او فرستاده و پيامبر بود. يعني خداوند هم رسالت و هم نبوت را به او داده بود.
رسالت مي طلبد که رسول، سخن مرسل را ابلاغ کند، و همۀ امور کوچک و بزرگ شريعت را به مردم برساند. و نبوت يعني اينکه خداوند به او وحي نمايد و وي را با فرستادن وحي برگزيند، پس «نبوت» رابط ميان او و پروردگارش مي باشد، و «رسالت» رابط ميان او و مردم، خداوند بزرگترين و برترين نوع وحي را به موسي اختصاص داد ، و آن اين بود که با وي سخن گفت و او را به خودش نزديک نمود، به گونه اي که با خداوند مناجات کرد و از ميان همۀ پيامبران، مقام «کليم الرحمن» به او اختصاص يافت. بنابراين فرمود: (وَنَادَيْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ) و ما از طرف راست کوه طور او را در حالت راه رفتنش ندا داديم و با اينکه «أيمن» به معني با برکت تر استو گفتۀ الهي (ان بورک من في النار و من حولها) «مبارک گرديد کسي ک در کنار اين آتش است، و کسي که پيرامون آن مي باشد»، بر همين معني دلالت مي نمايد.
(وَقَرَّبْنَاهُ نَجِيًّا ) و او را نزديک ساختيم وو با او سخن گفتيم. فرق ندا دادن و مناجات کردن اين است که ندا به صداي بلند گفته مي شود، و مناجات به صداي آهسته. و در اين آيه براي خداوند سخن گفتن و انواع آن اعم از ندا و مناجات ثابت مي گرد، آن طور که مذهب اهل سنت و جماعت بر آن است، به خلاف منکرين کلام خداوند از قبيل معتزله و جهميه و کساني که مانند آنها فکر مي کنند.
(وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِيًّا)اين بزرگترين فضيلت موسي، و احسان و دلسوزي او نسبت به برادرش هارون است، چرا که از خداوند خواست تا هارون را در کارش شريک او سازد و مانند او پيامبر بگرداند. خداوند دعاي موسي را پذيرفت . و برادرش هارون را که پيامبر بود به وي بخشيد. پس پيامبر هارون تابع پيامبري موسي عليها السلام بود و هارون، موسي را در کارش ياري نمود.
آيه ي 55-54:
وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا و در اين کتاب اسماعيل را ياد کن، همانا او در وعده هايش راست بود وفرستاده و پيامبر خدا بود
وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا و او خانواده اش را به اقامۀ نماز و پرداختن زکات فرمان مي داد و در پيشگاه پروردگارش پسنديده بود.
در قرآن کريم اين پيامبر بزرگ را ياد کن؛ پيامبري که بزرگترين و برترين ملت ها يعني ملت عرب که سرور و فرزندان آدم حضرت محمد عليه السلام نيز از آنان است ، از او سرچشمه گرفته است. (إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ) او در وعده هايش راست بود، و هيچ وعده اي نمي داد مگر اينکه به آن وفا مي نمود، و اين شامل وعده اي مي شود که با خدا و با بندگان خدا مي بست. بنابراين وقتي با خودش وعده کرد که اگر پدرش او را ذبح نمايد صبر کند، به او گفت: (ستجدني ان شاء الله من الصبرين) به زودي ان شاء الله مرا از بردباران خواهي يافت.
و به اين وعده وفا نمود و پدرش را اجازه داد تا او را ذبح کند، در حالي که بريده شدن سر بزرگترين مصيبتي است که انسان دچار آن مي شود. سپس خداوند او را به رسالت و نبوت متصف نمود که بزرگترين احسان الهي بر بندگانش مي باشد، و خداوند او را از قشر برتر مردم قرار داد.
(وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ) و او خانواده اش را به اقامۀ نماز و پرداختن زکات فرمان مي داد. يعني دستور خداوند را در مورد خانواده اش اجرا مي نمود، و آنها را به اقامۀ نماز خالصانه فرمان مي داد، و آنها را به پرداخت زکات که يکي از مصاديق احسان نسبت به بندگان مي باشد، فرمان مي داد. پس او و خودش و ديگران را به کمال رسانيد، به ويژه نزديکترين مردمان به خود که خانواده اش بودند، چون خانواده اش از ديگران به دعوت او سزاوارتر بودند. (وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا) و نزد خداوند پسنديده بود. چون کارهايي که رضايت الهي را ر پي داشت انجام مي داد، و در انجام اموري مي کوشيد که باعث خشنودي خدا مي شد، خداوند نيز او را پسنديد، و از خواص بندگان و دوستان نزديکش قرار داد. پس خداوند از او خشنود بود و از پروردگارش راضي.
آيه ي 56-57:
وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا و در اين کتاب، ادريس را ياد کن، همانا او بسيار راست کردار، و پيامبري بزرگ بود.
وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا و او منزلتي بلند فرا برديم
يعني به صورت بزرگداشت و تکريم، در قرآن از ادريس ياد کن، او را به صفت هاي کمال توصيف نما، (إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا) خداوند او را صديق قرار داد که متضمن برخورداري از تصديق کامل و علم کامل و يقين استوار و عمل صالح است. و خداوند بيان نمود که او را براي وحي و رسالت خود انتخاب کرد. (وَرَفَعْنَاهُ مَكَانًا عَلِيًّا) و در ميان آوازۀ او را بلند کرد و جايگاهش را ردر ميان مقربين بالا برد. پس او بلند آوازۀ و عالي رتبه بود.
آيه 58:
أُوْلَئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ مِن ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِن ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْرَائِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَاجْتَبَيْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُ الرَّحْمَن خَرُّوا سُجَّدًا وَبُكِيًّا آنان پيامبراني بودند که خداوند نعمت برايشان ارزاني داشت، از سلالۀ آدم، و از فرزندان کساني که با نوح سوار کشتي کرديم، و از دودمان ابراهيم و يعقوب، و از زمرۀ کساني که آنان را رهنمود کرده و برگزيده بوديم، هرگاه آيات خداوند مهربان بر آنان خوانده مي شد سجده کنان و گريان [به زمين] مي افتادند.
وقتي اين پيامبر بزرگوار و پيامبران برگزيده و فضايل و مقام هايشان را بيان کرد، فرمود: (أُوْلَئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ) اينان کساني از پيامبران اند که خداوند بديشان نعمت داده است، يعني خداوند نعمت هاي بي نظيري از قبيل نبوت و رسالت به آنان داده است، و ما فرمان يافته ايم تا دعا کنيم و از خداوند بخواهيم ما را به راه کساني که به آنان نعمت بخشيده است هدايت نمايد، و هر کس از خداوند اطاعت نمايد با کساني خواهد بود که خداوند به آنها نعمت داده است( مع الذين انعم الله عليهم من النبيني) و برخي از ايشان، (مِن ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ ) از سلالۀ آدم، و از فرزندان کساني که با نوح سوار کشتي کرديم.
(وَمِن ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْرَائِيلَ) و از دودمان ابراهيم و يعقوب هستند. پس اينها بهترين خانواده هاي دنيا هستند که خداوند آنها را برگزيده است. و آنها به هنگامي که آيات خداوند مهربان بر انان تلاوت شود که مشمل بر اخبار پنهاني ها و صفت خداوند دانا، و اسرار و اخبار روز قيامت ، و وعده و وعيد است (خَرُّوا سُجَّدًا وَبُكِيًّا) سجده کنان و گريان به زمين مي افتند. و در برابر ايات آنان الهي فروتن مي شوند و ايمان و بيم و اميد در دلهايشان رسوخ مي کند، و به همين امر باعث مي شود تا بنگرند و به سوي خدا توبه نمايند، و در برابر پروردگارشان به سجده بيافتند . آنان از کساني نيستند که چون آيات الهي را بشوند کر و کور از کنار آن مي گذرند.
و نسبت دادن آيات به اسم الهي «رحمان» بر اين دلالت مي نمايد که آيات خداوند از جملۀ رحمت و احسان او نسبت به بندگانش مي باشند، چرا که آنها را به سوي حق هدايت نموده و از کوري و گمراهي نجات داده و از گمراهي و جهالت رهانيده و به سوي علم و دانش رهنمود کرده است.
آيه ي 63-59:
فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا آن گاه پس از آنان فرزندان ناخلفي جانشين شدند که نماز را هدر دادند و از خواسته ها[نفساني ] پيروي کردند و [مجازات] گمراهي را خواهند يافت.
إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُوْلَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا يُظْلَمُونَ شَيْئًا مگر کساني که توبه کنند و ايمان بياورند و کارهاي شايسته انجام دهند، پس ايشان وارد بهشت مي شوند و هيچ ستمي نمي بينند.
جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمَنُ عِبَادَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّهُ كَانَ وَعْدُهُ مَأْتِيًّا باغهاي جاوداني که خداوند در جهان غيب به بندگانش وعده داده است، و وعدۀ خدا حقاً تحقق مي پذيرد.
لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا إِلَّا سَلَامًا وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَعَشِيًّا در آن جا [هيچ] سخن بيهوده اي نمي شنوند، بلکه سلام [مي شنوند]، صبحگاهان و شامگاهان خوراک و طعام ايشان آماده است.
تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن كَانَ تَقِيًّا اين است آن بهشتي که به هرکس از بندگان ما که پرهيزگار باشد به ميراث مي دهيم.
پس از آنکه خداوند متعال از اين پيامبران سخن به ميان آورد و ذکر نمود که آنان مخلص و در جستجوي خشنودي پروردگارشان بودند، و به سوي او بازگشتند ، از کساني که پس از آنان آمدند سخن گفت؛ کساني که آنچه را به آن دسور داده شده بودند تحريف کردند، و بيان داشت که پس از آنان فرزندان ناخلفي جانشين آنها شدند و به عقب برگشتند، پس نماز را که به محافظت و اقامۀ آن دستور داده شده بودند ترک کردند، و در مورد آن سستي ورزيده و آن را ضايع نمودند، و چون نماز را ضايع کردند که ستون دين و تراوزي ايمان و اخلاص براي پروردگار جهانيان است، و بيش از همۀ اعمال بر آن تاکيد شده، و بهترين اعمال است، ديگر امور ديني را نيز ضايع و ترک نمودند. و چيزي که آنها را به اين امر فرا مي خواند اين بود که آنها از خواسته هاي نفساني خود پيروي کردند، بنابراين توجه آنان به شهوت هاي نفساني معطوف شد و آن را بر حقوق خداوند مقدم داشتند و اين امر سبب ضايع کردن حقوق خدا، و روي آوردن به شهواتشان شد. بنابراين هرگاه شهوتي برايشان پديدار مي شد آن را حاصل مي کردند و به هر شيوه اي برايشان روي مي داد آن را انجام مي دادند، (فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا) يعني به زودي با عذابي مضاعف و شديد روبرو مي شوند، سپس خداوند متعال استثنا قايل شد و فرمود: (إِلَّا مَن تَابَ ) مگر آن کساني که از شرک و بدعت گناهان توبه کنند و از آن دست کشيده و از آن پشيمان شوند، و تصميم قاطع بگيرند که آن را تکرار نکنند، (وَآمَنَ) و به خدا و فرشتگان و کتابها و پيامبرانش و روز قيامت ايمان داشته باشند، (وَعَمِلَ صَالِحًا) و کار شايسته انجام دهند، و آن کاري است که خداوند آن را بر زبان پيامبرانش مشروع قرار داده است، به شرط اينکه براي رضاي خدا انجام شود. (فَأُوْلَئِكَ) پس کساني که توبه کنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند، (يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ) وارد بهشت مي شوند، که شامل نعمت هاي پايدار و زندگي سالم و همسايگي پروردرگار بزرگوار مي باشد. (وَلَا يُظْلَمُونَ شَيْئًا) و در مورداعمالشان هيچ ستمي نمي بينند؛ اعمالشان را به طور کامل مي يابند و به طور کامل به آنان پاداش داده مي شود.
سپس بيان نمود بهشتي که وعده داده آنها بدان وارد شوند مانند ديگر باغهايي نيست ، بلکه (جَنَّاتِ عَدْنٍ ) باغهاي بهشت باغهايي براي اقامت و ماندن بوده و هيچ رنج و ناراحتي در آن وجود ندارد، و انسان از آن به جايي ديگر برده نمي شود و هيچ گاه از بين نمي روند، و اين به خاطر پهناور بودن آن باغها و فراواني خوبيها و شادي هايي است که در آن وجود دارد. (الَّتِي وَعَدَ الرَّحْمَنُ عِبَادَهُ بِالْغَيْبِ) باغهايي که خداوند مهربان به آن وعده داده است، آن را به «رحمان» نسبت داد، چون رحمت و احساني در آن باغها وجود دارد که هيچ چشمي مانند آن را نديده و هيچ گوشي مانند آن را نشنيده و به دل هيچ انساني خطور نکرده است. و خداوند بهشت را رحمت خويش ناميده و فرموده است: (واماالذين ابيضت وجوههم ففي رحمه الله و هم فيها خلدون) و اما کساني که چهره هايشان سفيد مي شو در رحمت خداوند هستند و آنها در آن جاودانه اند. و همچنين نسبت دادن بهشت به رحمت خدا بر اين دلالت مي نمايد که شادي بهشت استمرار دارد و همواره باقي خواهد ماند، چون رحمت الهي که بهشت اثري از آن مي باشد همواره باقي است.
و منظور از (عِبَادَهُ) و بندگان رحمان و امثال آن به خلاف بندگاني که فقط آفريدۀ او هستند و وي را عبادت ن کرده اند، پس ايشان گرچه بندگان ربوبيت خداوند ميباشند زيرا خداوند آنها را آفريده و روزي داده و به تدبير امورشان پرداخته است اما از زمرۀ آن بندگاني نيستند که وارد دايره ي بندي الويهت و پرستش و بندگي اختياري شده اند؛ و پرستشي که آدمي به خاطر آن مورد ستايش قرار مي گيرد. بلکه پرستش آنان پرستش اضطراري است و به خاطر اين بندگي مورد ستايش قرار نمي گيرند.
(بِالْغَيْبِ) احتمال دارد که متعلق (وَعَدَ الرَّحْمَنُ ) باشد. پس در اين صورت معني اين طور مي شود: خداوند آنان را به بهشتي وعدۀ داده است که آن را نديده اند، اما به آن ناديده ايمان آورده و آن را تصديق کرده اند که آن بهشت در غيب وجود دارد، و براي رسيدن به آن تلاش کرده اند با اينکه آن را نديده بودند، پس چگونه بود اگر آن را مي ديدند؟ بنابراين حتماً بيشتر آن را طلب مي کردند و بيشتر به آن علاقه مند مي شدند، و براي رسيدن به آن بشتر مي کوشيدند. و در اينجا آنها چون به غيب و به آنچه نديده اند ايمان دارند مورد ستايش قرار گرفته اند، و چنين ايماني مفيد است.
و احتمال دارد که (بِالْغَيْبِ) متعلق به (عِبَادَهُ) باشد، يعني کساني که او را عبادت کردند بدون اينکه او را ديده باشند . پس آنان خدا را عبادت کردند، حال آنکه او را نديده اند، پس اگر او را مي ديدند بيشتر وي را عبادت مي کردند و بيشتر توبه مي نمودند، و بيشتر او را دوست مي داشتند و اشتياق آنها بيشتر مي شد.
نيز احتمال دارد که معني اينطور باشد: باغهايي که خداوند مهربان به بندگانش وعده داده است از اموري است که نمي توان توصيف آن را بيان کرد، و هيچ کس جز خدا آن را نمي داند. پس اين نوعي تشويق به تلاش براي برخورداري از بهشت، و توصيف اجمالي ان است، و انسانها را به حرکت درمي آورد تا در طلب آن برخيزند و اين مانند فرمودۀ الهي است که مي فرمايد: (فلا تعلم نفس ما اخفي لهم من قره اعين جزاء بما کانوا يعملون) هيچ کس نمي داند در برابر کارهاي نيکي که کرده اند چه چيزهايي برايشان پنهان داشته شده است؛ چيزهايي که مايۀ شادي و سرورشان شده و از نگاهشان پنهان شده است.
و اين معاني همه درست و ثابت است، اما احتمال اول بهتر است به دليل اينکه خداوند فرموده است:( إِنَّهُ كَانَ وَعْدُهُ مَأْتِيًّا) و آن وعده محقق و شدني است، زيرا خداوند خلاف وعده نمي کند و راستگوترين است.
(لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا) در آن جا سخن بيهوده و بي فايده اي که انسان را گناهکار نمايد، نمي شنوند، پس آنها در آنجا ناسزا و عيبي نمي شوند و سخني که انسان را به ورطۀ گناه و عصيان بکشاند و نيز هيچ گفتۀ نامناسبي را نمي شنوند. (إِلَّا سَلَامًا) فقط گفته هايي مي شوند که از هر نوع عيبي مبرا است، از قبيل ذکر خدا، درود، سخن شادي آفرين و مژده و گفته هاي نيک، و شنيدن خطاب خداوند مهربان و صداهاي دل انگيز حوري هاي بهشتي و فرشتگان و نوجوانان، و ترانه هاي شاد و کلمات گهربار، چون بهشت سراي لامتي است و در آن جز سلامتي چيزي ديگر وجود ندارد.
(وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَعَشِيًّا ) و صبحگاهان و شامگاهان خوراک و طعام ايشان آماده است . يعني روزي آنان از قبيل خوردني ها و نوشيدني ها و انواع لذت ها همواره موجود است، و هر کجا که بخواهند و در هر وقتي که ميل داشته باشند حاضر است. و از کمال لذت و زيبايي آن اين است که در اوقات مشخصي يافت شود، (بُكْرَةً وَعَشِيًّا) صبحگاهان و شامگاهان، تا خوب بچسبد و کاملاً مفيد باشد. پس بهشتي که توصيف نموديم، (الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن كَانَ تَقِيًّا) کسي از بندگان در آن قرار مي دهيم که پرهيزگار باشد. يعني پرهيزگاران را در آن جاي داده و آن را جايگاه هميشگي آنها قرار مي دهيم، از آن جا اخراج نمي شوند و به جاي آن چيز ديگري را نمي خواهند. چنان که خداوند متعال فرموده است: (وسارعوا الي مغفره من ربکم وجنه عرضها السموات و الارض اعدت للمتقين)و بشتابيد به سوي آمرزشي از جانب پروردگارتان، و بهشتي که پهناي آن به اندازۀ آسمانها و زمين است، که براي پرهيزگاران آماده شده است.
آيه ي 65-64:
وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذَلِكَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا و [ما فرشتگان] جز به فرمان پروردگارت فرود نمي آييم، از آن اوست آنچه پيش روي ما و آنچه پشت سر ما و آنچه ميان اين دو است، و پروردگارت فراموشکار نبوده است.
رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان اين دو است، پس او را پرستش کن، و بر عبادت او پايداري ورز، آيا همتايي براي او مي شناسي؟
مدتي جبرئيل نز پيامبر نيامد، وقتي جبرئيل مجدداً نازل شد [پيامبر عليه السلام] به او گفت: «اگر بيشتر از اين نزد ما مي آمدي بهتر بود» چون پيامبر به او علاقه داشت و از جدايي او غمگين مي شد، و قلبش با فرود آمدن او مطمئن مي شد، پس خداوند بر زبان جبرئيل به پيامبر فرمود: (وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ) و ما جز به فرمان پروردگارت فرود نمي آييم، يعني ما اختياري نداريم، اگر دستور داده شويم شتابان فرمان را اجرا مي مي کنيم، و هرگز از دستور خدا سرپيچي نمي کنيم، چنان که خداوند متعال در مورد فرشتگان فرموده است: (لا يعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يومرون) از فرماني که خداوند به آنها مي دهد سرپيچي نمي کنند و آنچه را که به آن دستور داده مي شوند انجام مي دهند، پس ما بندگاني مأمور هستيم.
(لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذَلِكَ)از آن اوست آنچه پيش روي ما و آنچه ميان اين دو است. يعني کارهاي گذشته و آينده و حال، اينجا و آن جا و همه جا از آن خداوند متعال است پس روشن شد که همۀ امور از آن خداوند مي باشد و مابندگاني هستيم که دراختيار او قرار درايم. بنابراين مسئلۀ اصلي اين است که آيا حکمت الهي اين کار را اقتضا مي نمايد يا نه؟ پس اگر حکمت او کاري را اقتضا نمايد آن را اجار مي کند، و اگر حکمت الهي آن کار را اقتضا نکند آن را به تأخير مي اندازد بنابراين فرمود: (وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا) و پروردگارت فراموشکار نبوده و نيست تا تو را فراموش کن. چنان که خداوند متعال فرموده است: (ما ودعک ربک و ما قلي) پروردگارت تو را رها نکرده و دشمن نداشته است، بلکه همواره امور تو را مورد توجه قرار داده و بهترين بهره ها و تدابير بزرگش را به تو اختصاص مي دهد. يعني چنانچه جبرئيل از موعد هميشگي تأخير کند نبايد تو غمگين شوي، و نبايد اين امر بر شما سنگيني کند، و بدان که خداوند اين را خواست است، چون در اين حکمتي وجو دارد.
سپس بر اين که علم الهي فراگير است، و فراموشکار نيست، دليل ارائه کرد و فرمود: (رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ) او پروردگار آسمانها و زمين است، پس ربوبيت او آسمانها و زمين را فرا گرفته است . واينکه بر آسمانها و زمين بهترين و کاملترين نظم حکمفرماست و هيچ غفلت و فراموشکاري و بيهودگي در آنها ديده نمي شود دليل قاطعي بر علم و آگاهي فراگير الهي است. پس به سود توست که خودت را به اين دليل مشغول نکني، چرا که بهره اي از آن عائدت نمي گردد، و آن چيز که بايد خود را بدان مشغول نمايي و برايت مفيد مي باشد عبادت خداي يگانه است که همتا و شريکي ندارد.
(وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ) و بر عبادت او شکيبا باش، يعني نفس خود را بر آن استوار گردان و با آن مجاهده کن و عبادت را به کاملترين صورت و در حد توان خويش انجام بده. زيرا پرداختن به عبادت خدا سبب مي شود که آدمي رشتۀ وابستگي اش با همۀ خواسته ها قطع گردد و به عبادت سرگرم شود. چنان که خداوند متعال فرموده است: (ولا تمدن عينيک الي ما متعنا به ازواجا منهم زهره الحيوه الدنيا لتفتنهم فيه) و به زيبايي هاي دنيا که آنان را از آن بهره مند ساخته ايم تا به عذاب و فتنه اشان مبتلا کنيم چشم مدوز و در ادامه مي فرمايد (وامر اهلک بالصلوه و اصطبر عليها) و خانواده ات را به خواندن نماز فرمان ده و بر آن شکيبايي کن.
(هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيًّا ) آيا براي خداوند همتا و همنام همانندي از ميان مخلوقات مي شناسي؟ و اين است،هام به معني نفي است و عقلاً جواب آن معلوم است، يعني براي خداوند همنام و همتايي نخواهي يافت، و او از همه جهات بي نياز است. و ديگران از هر جهت نيازمنداند، و کامل کسي است که از تمام جهات داراي کمال مطلق است. و غير از او ناقص هستند، و کمالي در آنها يافت نمي شود به جز آنچه که خداوند به آنها بخشيده است. پس اين دليل قاطعي است که بر اين که تنها خداوند سزاوار عبادت و بندگي است، و پرستش و بندگي او حق است و عبادت و پرستش افراد و چيزهاي ديگر باطل مي باشد. بنابراين دستور داد تا تنها و فقط او پرستش شود، و بر آن شکيبايي و مداومت صورت گيرد، زيرا او تنها و يکتا است، و بسيار با عظمت بوده و از نامهاي نيکو برخوردار است.
آيه ي 67-66:
وَيَقُولُ الْإِنسَانُ أَئِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا و انسان مي گويد: «آيا هنگامي که مردم، زنده برانگيخته خواهم شد»؟
أَوَلَا يَذْكُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ يَكُ شَيْئًا آيا انسان به ياد نمي آورد که ما او را پيش از اين در حالي آفريديم که او هيچ چيزي نبود؟
منظور از انسان در اينجا هر آن کسي است که منکر زنده شدن پس از مرگ مي باشد، و وقوع چنين چيزي را بعيد مي داند، پس به صورت نفي کردن و از روي عناد و کفر مي گويد: (أَئِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا) آيا هنگامي که بميرم، دوباره زنده برانگيخته خواهم شد، يعني خداوند پس از مرگ و بعد از اينکه نابود شدم چگونه مرا زنده خواهد کرد؟
چنين چيزي شدني نيست و نمي تواند آن را تصور کرد، و اين را بر حسب عقل فاسد و نيت بد و دشمني اش با پيامبران خدا و کتابهايش مي گويد، و اگر کمي بيانديشد و نگاه کند، خواهد ديد که بعيد دانستن زنده شدن پس از مرگ نهايت حماقت و بي خردي است، بنابراين خداوند دليلي قاطع و برهاني آشکار بر ممکن بودن زنده شدن، پس از مرگ اقامه کرد که هر کس آن را مي فهمد و مي داند، پس فرمود: (أَوَلَا يَذْكُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ يَكُ شَيْئًا) آيا انسان نمي نگرد و آفرينش اوليۀ خود را به خاطر نمي آورد که نخست خداوند او را آفريد در حالي که هيچ چيزي نبود؟پس کسي که توانايي داشته باشد که انسان را از هيچ بيافريند، آيا بعد از تکه که شدنش نمي تواند دوباره او را پديد بياورد، و بعد از متلاشي شدن، وي را جمع نمايد؟ و اين مانند فرمودۀ الهي است که مي فرمايد: (وهو الذي يبدوا الخلق ثم يعيده، و هو اهون عليه) و خداوند ذاتي است که آفرينش را آغاز مي نمايد، سپس آن را باز مي گرداند، و آن را براي او آسان تر است.
و اين فرمودۀ الهي (َوَلَا يَذْكُرُ الْإِنسَانُ) به صورتي زيبا آدمي را فرا مي خواند که از منظر دليل عقلي [به موضوع زنده شدن ] نگاه کند، و کسي که زنده شدن پس از مرگ را انکار مي کند از خلقت اوليه اش غافل مي باشد، زيرا اگر او آفرينش اوليۀ خود را به خاطر مي آورد، زنده شدن پس از مرگ را انکار نمي کرد.
آيه ي 70-68:
فَوَرَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّيَاطِينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا پس سوگند به پروردگارت ! آنان را همراه با شياطين گرد مي آوريم، آنگاه همه را در حالي که به زانو درآمده ان در اطراف دوزخ حاضر خواهيم کرد.
ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن كُلِّ شِيعَةٍ أَيُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمَنِ عِتِيًّا سپس از ميان هر گروهي افرادي را بيرون مي کشيم که در برابر خداوند مهربان از همه سرکش تر بوده اند.
ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِينَ هُمْ أَوْلَى بِهَا صِلِيًّا سپس ما به آنان که براي درآمدن به آتش سزاوارترند داناتريم.
خداوند به ربوبيت و پروردگار بودن خويش قسم خورده است و او راستگوترين است. که منکران زنده شدن پس از مرگ را به همراه شيطان هايشان گرد خواهد آورد، سپس آنها را براي ميعاد روزي معلوم جمع خواهد نمود:
(ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا) سپس ايشان را در حالي که از شدت سختي هاي روز قيمت و زلزله هاي زياد و اوضاع و حشتناک به زانو درافتاده و منتظر حکم خداوند بزرگ و متعال هستند، گرداگرد جهنم حاضر مي کنيم. بنابراين حکم خويش را در مورد آنان بيان فرمود: (ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن كُلِّ شِيعَةٍ أَيُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمَنِ عِتِيًّا (سپس از هر گروه و فرقه اي از ستمگران که در ظلم و کفر و سرکشي مشترک اند افرادي را بيرون مي کشيم که از ديگران ستمگرتر و سرکش تر و کافرتر بوده اند، سپس آنها را به سوي عذاب پيش مي بريم، سپس انهايي که گناهان بزرگتري را انجام داده باشند جلوتر انداخته مي شوند، و به دنبال آنان کساني که گناهانشان از گروه اولي کوچک تر است و آنها در اين حالت يکديگر را نفرين مي کنند، و آخرينشان به اولينشان مي گويد: (ربنا هولاء اضلونا فاتهم عذابا ضعفا من النار قال لکل ضعف ولکن لا تعلمون، و قالت اولئهم لاخرئهم فما کان لکم علينا من فضل) پروردگارا! اينها ما را گمراه کردند، پس به آنان عذابي چند برابر از آتش بده. خداوند مي فرمايد: «براي هر يک عذابي دو چندان هست، اما شما نمي دانيد». و گروه نخستين آنان به آخرين ها مي گويند: «شما بر ما برتري نداريد». و همۀ اينها تابع عدات الهي و حکمت و علم گستردۀ اوست. بنابراين فرمود: (ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِينَ هُمْ أَوْلَى بِهَا صِلِيًّا) سپس ما از کساني که براي سوختن در آتش اولويت دارند به خوبي آگاهيم و ما آنها را مي شناسيم، و کارهايشان و سزاوار بودنشان را براي آتش، و سهم آنان را از عذاب به خوبي مي دانيم.
آيه ي 72-71:
وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِيًّا و کسي از شما نيست مگر اينکه وارد آن [دوزخ] مي شود .اين امر، حتمي و فرماني قطعي است. بر پروردگارتان.
ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوا وَّنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيًّا سپس پرهيزگاران را نجات مي دهيم و ستمگران را به زانو افتاده در آن رها مي سازيم.
اين خطاب به همۀ خلائق و مردمان است؛ به نيکوکار و بدکار، مومن و کافر. خداوند همه را خطاب مي نمايد که همۀ آنان وارد جهنم مي شوند، اين حکمي است قطعي که خداوند آن را انجام مي دهد و بندگانش را به آن وعده داده است، پس بايد اجرا شود و راهي براي به وقوع نه پيوستن آن وجود ندارد.
اما در معني وارد شدن اختلاف شده است، گفته شده که ورود به معني حاضر شدن جهنم در برابر همۀ خلائق و مردمان است، تا هر يک پريشان و هراسان شود، سپس خداوند پرهيزگاران را نجات مي هد. و گفته شده ورود يعني عبور و گذر بر صراط که روي جهنم است، پس مردم بر حسب اعمال خود از آن عبور مي کنند، بعضي در يک چشم به هم زدن از آن عبور مي نمايد، و بعضي چون باد از آن مي گذرند، و بعضي چون اسب هاي تيزرو مي گذرند، و بعضي چون شتران تيزرو از آن عبور مي نمايند، و برخي مي دوند و از آن عبور مي نمايند، و برخي راه مي روند، و برخي مي خزند، و برخي ربوده مي شوند، و در جهنم مي افتند، و هر يک به اندازۀ پرهيزگاري اش از آن عبور مي کند.
بنابراين فرمود: (ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوا) سپس کساني را نجات مي دهيم که با انجام آنچه بدان فرمان يافته اند ، و با پرهيز از آنچه از ارتکاب آن نهي شده اند تقواي الهي را رعايت کرده اند. (وَّنَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيهَا جِثِيًّا ) و کساني که با کفر ورزيدن و ارتکاب گناهان ستم کرده اند، در حالي که به زانو افتاده در جهنم رها مي کنيم، و به سبب ستمگري و کفرشان هميشه در جهنم مي مانند و عذاب بر آنها واقع مي شود، و راه چاره اي ندارند.
آيه ي 74-73:
وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَّقَامًا وَأَحْسَنُ نَدِيًّا و چون آيات روشن ما بر آنان خوانده شود، کافران به مومنان مي گويند، «کداميک از دو گروه جايگاه بهتر و مجلس زيباتري دارند»؟
وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثًا وَرِئْيًا و چه نسلها را که پيش از آنان مي زيستند و از آنان خوش ساز و برگ تر و خوش قيافه تر بودند نابود کرديم.
يعني آيات روشن ما بر اين کافران خوانده مي شود؛ آياتي که به روشني بر يگانگي خداوند و راستگويي پيامبرانش دلالت مي نمايند، و کسي که آن را مي شنود بايد به آن ايماني راستين بياورد، و يقين محکمي نسبت بدان حاصل کند، اما کافران بر عکس، به هنگام شنيدن آن، آيات خدا و مومنان را به ياد تمسخر مي گيرند، و از نيکي حالت خويش در دنيا استدلال مي کنند که آنها از مومنان بهتر اند، پس کافران در قالب مخالفت با حق مي گويند: (أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَّقَامًا) کداميک از ما دو گروه در دنيا جايگاهي بهتر، و فرزندان و اموال فراوان و لذت هاي گوناگون، برخوردار است. (وَأَحْسَنُ نَدِيًّا ) و مجلس زيباتري دارد؟ پس آنها از اين مقدمۀ فاسد که فرزندان و اموال زيادي دارند و قسمت اعظم خواسته هايشان در دنيا برآورده شده، و مجالس آنان پر رونق و زيباست، و مومنان اين چنين نيستند، نتيجه گيري کردند که از مومنان بهترند.
و اين بي نهايت دليلي پوچ مي باشد، و از باب دگرگون کردن حقائق است، وگرنه کثرت اموال و فرزندان، و زيبايي چشم انداز، بسياري وقت ها سبب هلاکت و نابودي و بدبختي صاحبش مي شود بنابراين خداوند متعال فرمود: (وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثًا) و چه اقوام بي شماري را نابود کرديم که پش از آنان مي زيستند و مال و ثروت و وسائل زندگي بهتر، و کالاها و ظروف و فرشها و خانه هاي بهتري داشتند. (وَرِئْيًا ) و ظاهر و هيئت و سيمايشان نيز آراسته تر و زيباتر از اينها بوده است. پس وقتي که اين هلاک شدگان از اينها ثروت و وسائل زندگي و چهرۀ بهتري داشته اند و داشتن اين چيزها مانع گرفتار شدنشان به عذاب خدا نشده، چگونه اينها که از آنان کمتر و خوارترند از عذاب الهي درامان خواهند بود؟ (اکفارکم خير من اولئکم ام لکم براء ه في الزبر) آيا کافران شما از ايشان بهتراند، يا برائت شما در کتابها ثبت شده است؟
و از اين جا دانسته مي شود که نمي توان از خوب بودن زندگي دنيا بر خوب بودن سرا و زندگي آخرت استدلال کرد، و اين نوع استدلال پوچ ترين و فاسدترين استدلال بوده، و از شيوه هاي کافران مي باشد.
آيه ي 75:
قُلْ مَن كَانَ فِي الضَّلَالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَنُ مَدًّا حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَّكَانًا وَأَضْعَفُ جُندًا بگو: «هر کس که در گمراهي باشد خداوند مهربان بديشان مهلت مي دهد تا آنگاه که آنچه را به آنان وعده داده شده است، يا عذاب ، يا روز آخرت را ببينند، آنگاه خواهند دانست که چه کسي جايگاهش بدتر و لشکرش ضعيف تر و ناتوانتر است».
پس از اينکه دليل باطلشان را که بر شدت دشمني و قوت گمراهي شان دلالت مي نمايد، بيان کرد، خبر داد که هر کس در گمراهي باشد، به اين صورت که گمراهي را براي خودش بپسندد، و براي آن تلاش نمايد، خداوند به کيفر اينکه گمراهي را براي هدايت برگزيده است، به او مهلت مي دهد، و محبت او را نسبت به گمراهي افزون مي کند. خداوند متعال فرموده است: (فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم) پس چون منحرف شدند خداوند دلهايشان را کج و منحرف گردانيد. (و نقلب افدتهم و ابصرهم کما لم يومنوا به اول مره و ندرهم في طيغنهم يعمهون ) و دلها و چشمايشان را بر مي گردانيم همانگونه که نخستين بار به آن ايمان نياوردند، و آنها را رها مي کنيم تا در طغيانشان سرگردان بمانند.
(حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ) تا آنگاه کساني که مي گويند: «چه کساني جايگاه بهتر و مجلس زيباتري دارند» . آنچه را که به آنان وعده داده شده است مي بينند: يا عذاب را که به صورت کشته شدن و غيره بر آنها واقع مي گردد، و يا قيامت را که روز سزا و جزاي اعمال است. (فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَّكَانًا وَأَضْعَفُ جُندًا ) پس خواهند دانست که چه کسي جايگاهش بدتر و لشکرش ضعيف تر و ناتوانتر است. در اين وقت باطل بودن ادعايشن براي آنها روشن مي شود، و مي دانند که ادعاي آنها ادعايي پوچ بوده است، و يقين مي کنند که آنها اهل بدي و زشتي هستند. اما اين دانستن فايده يا براي آنها ندارد، چون نمي توانند به دنيا برگردند و کارهايي غير از آنچه انجام داده اند انجام دهند.
آيه ي 76:
وَيَزِيدُ اللَّهُ الَّذِينَ اهْتَدَوْا هُدًى وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ مَّرَدًّا و خداوند بر هدايت کساني که هدايت يافته اند، مي افزايد و نيکي هاي ماندگار در نزد پروردگارت از حيث پاداش بهتر و خوش سرانجام تر است.
وقتي بيان کرد که بر گمراهي ستمگران مي افزايد و به آنها مهلت مي دهد، اين را نيز بيان داشت که خداوند از فضل و رحمت خويش بر هدايت کساني که در راه هدايت گام بر مي دارند، مي افزايد. و هدايت شامل علم مفيد و عمل صالح است. پس هر کس راه کسب علم و ايمان و عمل صالح را در پيش گيرد، خداوند آن را ابرايش افزودن و سهل و آسان مي گرداند، و چيزهاي ديگري به او عطا مي گرداند که با کسب و علم خود نمي تواند آن را به دست آورد و اين دليلي است بر اينکه ايمان اضافه و کم مي شود، آن طور که سلف صالح گفته اند: و نيز اين فرمودۀ الهي: (ويزداد الذين آمنوا ايمنا) تا ايمان مومنان افزوده گردد، (و اذا تليت عليهم ءايته زادتهم ايمنا) و هنگامي که آيات خداوند بر آنها تلاوت شود ايمانشان افزون مي گردد]. بر اضافه و کم شدن ايمان دلالت مي نمايد.
واقعيت نيز بر کم و زياد شدن ايمان دلالت مي کند، زيرا ايمان عبارت است از اعقتاد قلب و اقرار به زبان و عمل به ارکان. و مومنان در اين امور با يکديگر تفاوت بسيار بزرگي دارند.
سپس فرمود: (وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ ) و اعمالي که باقي هستند، و همواره ماندگارند و از بين نمي روند اينها اعمال شايسته اند، که مي توان از آن جمله به نماز و زکات و روزه و حج و عمره و خواندن قرآن و تسبيح و تکبير و تمجيد و تهليل و نيکوکاري با مردم و اعال قلبي و بدني را ذکر کرد.
پس اين اعمال (خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ مَّرَدًّا ) در پيشگاه پروردرگارت پاداش و مزد بهتري دارند، و فايده و بازده آن براي انجام دهندگانش زياد و فراوان است. و از اين باب به کار بردن فعل تفضيل در غير جايش مي باشد، زيرا غير از اعمال نيکوي ماندگار هيچ عملي وجود ندارد که مفيد باشد و پاداش آن براي صاحب باقي بماند، وجه تناسب پرداختن به «باقيات صالحات» در اينجا خداوند بهتر مي داند اين است که از آنجا ستمگران مال و فرزند و جايگاه خوب و امثال آن را در علامتي براي خوب بودن حالت صاحبش قرار دادند، در اينجا خبر داد که آن طور نيست که آنها گمان مي برند، بلکه آنچه نشان سعادت و منشور رستگاري مي باشد عملي است که خداوند آن را دوست مي دارد و مي پسندد.
آيه ي 80-77:
أَفَرَأَيْتَ الَّذِي كَفَرَ بِآيَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَيَنَّ مَالًا وَوَلَدًا آيا در کار کسي نگريسته اي که آيات ما را انکار کرده و مي گويد: قطعاً به من مال و فرزندي داده خواهد شد.
أَاطَّلَعَ الْغَيْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا آيا او از غيب آگاه شده است؟ يا از سوي خداوند مهربان عهدي گرفته است؟
كَلَّا سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا چنين نيست که او مي گويد، ما آنچه را که او مي گويد خواهيم نوشت و عذاب او را مي افزاييم.
وَنَرِثُهُ مَا يَقُولُ وَيَأْتِينَا فَرْدًا و آنچه را که مي گويد، از او مي گيريم و تنها پيش ما خواهد آمد.
آيا از حالت اين کافر تعجب نمي کني. که هم آيات الهي را انکار کرده و هم ادعاي بزرگي نموده مبني بر اينکه در آخرت به او مال و فرزندي داده خواهد شد و از اهل بهشت خواهد بود؟ اين از شگفت انگيزترين چيزهاست؟ واگر او به خدا ايمان داشت و اين ادعا را مي کرد کارش آسان مي شد.
و اين آيه گرچه در مورد کافر مشخصي نازل شده است، اما هر کافري را شامل مي شود که گمان برد اهل بهشت است و بر راه حق قرار دارد. خداوند با نکوهش و تکذيب او مي فرمايد: (أَاطَّلَعَ الْغَيْبَ) آيا از غيب آگاه شده و از چيزهايي که اتفاق مي افتد خبر دارد، و روز قيامت به او مال و فرزند داده مي شود؟
(أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا )يا اينکه در اين زمينه از پيشگاه خداي مهربان عهدي گرفته است که آنچه مي طلبد به او مي رسد؟ يعني هيچ چيزي از اين امور وجود ندارد. پس دانسته شد که او دروغگو است، و چيزي مي گويد که به او آگاهي ندارد. و اين تقسيم که عبارت است از آگاهي يافتن از غيب يا گرفتن عهد از خدا، و اين رد کردن به وسيلۀ لفظ (كَلَّا) بسيار الزام آور است و به بهترين وجه اقامه ي حجت مي کند، زيرا کسي که گمان مي برد روز قيامت نزد خداوند خيري به او مي رسد از دو حال خالي نيست؛ يا بر اساس آگاهي از غيب و آينده چنين مي گويد، و دانسته شد که دانستن غيب تنها ويژۀ خداوند است و هيچ کس چيزي از امور غيبي و آينده را نمي داند، مگر کساني که از پيامبران که خداوند آنها را از برخي امور مطلع کرده است. با فردي که چنين ادعايي مي نمايد در پيشگاه خداوند عهدي گرفته مبني بر اينکه به خداوند ايمان بياورد واز پيامبرانش پيروي نمايد، و تبديل به مسلماني متعهد شود؛ مسلماني که در آخرت از رستگاران است پس وقتي اين دو چيز منتفي شد، باطل بودن ادعا نيز مسجل گشت. بنابراين خداوند متعال فرمود: (كَلَّا)آن طور نيست که او گمان مي برد، و از غيب آگاهي ندارد، چون او کافر است و از دانش پيامبران کوچکترين چيزي ندارد و نزد خداوند عهدي نگرفته است، چرا که او کفر ورزيده و ايمان نياورده است.
بلکه بر عکس سزاوار چيزي است که به دروغ مي گويد، و سخن او نوشته مي شود و ثبت و ضبط مي گردد، تا بر آن مجازات شود و کيفر ان را ببيند. بنابراين فرمود: (سَنَكْتُبُ مَا يَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا) آنچه را که مي گويد مي نويسيم و عداب را بر او خواهيم افزود و بر انواع عذابهايش مي افزاييم، همچنانکه او بر گمراهي و انحرافش افزود. (وَنَرِثُهُ مَا يَقُولُ) و مال و فرزندش را از او مي گيريم، و او تک و تنها بدون هيچ مال و فرزندي و ياوري به جهان آخرت مي رود. (وَيَأْتِينَا فَرْدًا ) و تنها پيش ما مي آيد. و عذابهاي ناگوار و سختي هاي فراواني مي بيند، و جزاي ستمکاران و امثال او نيز همين مي باشد.
آيه ي 84-81 :
وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا و به جاي خداوند معبوداني گرفتند تا برايشان مايۀ عزت باشند.
كَلَّا سَيَكْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَيَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا نه، چنين نيست، معبودهايي را که مي پرستندف پرستش آنان را انکار خواهند کرد، و دشمن آنان خواهند شد.
أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَى الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا آيا ندانسته اي که ما شيطانها را به سوي کافران فرستاده ايم تا سخت آنان را [برانجام گناه] تحريک کنند؟
فَلَا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا پس بر ضد آنان شتاب مکن، که ما [زمان و ايام اجلشان را] براي آنان مي شماريم.
و اين مجازات کافران است که وقتي به خدا پناه نبردند و به ريسمان خدا چنگ نزدند، بلکه براي خدا شريک گرفتند و با شياطين دوستي نمودند، خداوند شيطانها را بر آنان مسلس نمود تا آنان را به سوي گناهان بکشانند، و تحريک نمايند و به سوي کفر سوق دهند. پس ايشان را وسوسه مي کنند و باطل را برايشان مي آرايند، و نيکي را برايشان زشت جلوه مي دهند، پس محبت باطل در دلهايشان وارد مي شود و در آن جاي مي گيرد و در راستاي باطل چنان تلاش مي کنند که صاحب حق براي حقش مي کوشد، بنابراين باطل را با تمام کوشش خود ياري مي نمايند و با اهل حق مبارزه مي کنند.
و اين سزاي او مي باشد، چرا که از پروردگارش روي بر تافته و دشمن خداوند را به دوستي گرفته است. بنابراين خداوند شيطان را بر او مسلط مي نمايد و اگر به خدا ايمان مي آورد و بر او توکل مي کرد کسي بر او مسلط نمي شد. چنان که خداوند متعال فرموده است: (انه ليس له سلطان علي الذين امنو و علي ربهم يتوکلون، انما سلطنه علي الذين يتولونه و الذين هم به مشرکون) بدون شک شيطان بر کساني که ايمان آورده و بر پروردگارشان توکل مي کنند تسلطي ندارد، بلکه تسلط او بر کساني است که وي را بر دوستي گرفته اند. و نيز براي کساني است که براي او شريک قرار مي دهند.
(فَلَا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ) پس براي نزول عذاب بر اين کافران که در تعجيل آن شتاب مي کنند، شتاب مکن. (إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا) آنها چند روز مقرري در اين دنيا باقي مي مانند که از آن پس و پيش نمي شوند، ما به آنان مهلت مي دهيم و مدتي صبر مي کنيم، تا پيام خدا مجدداً به آنها ابلاغ شود، و چون دربارۀ آنها مفيد واقع نشود آنان را بسان گرفتن تواناي قدرتمندي خواهيم گرفت.
آيه ي 87-85:
يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفْدًا روزي که پرهيزگاران را حشر مي کنيم و سواره و با تکريم و شوکت به سوي خداوند رحمان روانه مي سازيم.
وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْدًا و گناهکاران را تشنه کام به سوي جهنم گسيل مي داريم.
لَا يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا نمي توانند شفاعت بکنند، مگر کسي که از نزد خداوند مهربان عهدي گرفته باشد.
خداوند متعال از تفات دو گروه پرهيزگاران و مجرمان خبر داده و بيان مي نمايد آنان که تقواي الهي را با پرهيز از شرک و بدعت و گناهان رعايت کرده اند، با احترام و بزرگداشت در جايگاه قيامت گرد آورده مي شوند، و مي فرمايد: مقصود آنها خداوند مهربان است و به مهماني او مي روند، و مهمان بايد به [کرامت و پذيرايي] ميزبان اميدوار باشد، و اين امري طبيعي است.
پس پرهيزگاران به سوي خدا برده مي شوند در حالي که به رحمت و احسان فراگير، و دست يابي به بخشهايي خداوندي در سراي رضوانش اميدوارند، و اين به سبب پرهيزگاري و پيروي از خشنودي خداوند مي باشد. و خداوند با آنان عهد نموده که چون پرهيزگار باشند و به آنها پاداش خواهد داد، و اين وعده را بر زبان پيامبرانش بيان کرده است. پس آنان را با اطمينان و اعتماد به فضل الهي به سوي پروردگارشان مي برند.
و اما گناهکاران، تشنه کام به سوي جهنم برده مي شوند، و اين بدترين حالت است که در آن قرار مي گيرند، زيرا با ذلت و حقارت به سوي بزرگترين زندان و بدترين مجازات در حالت تشنگي و خستگي برده مي شوند؛ کمک مي طلبند اما کمک نمي شوند، دعا مي کنند اما دعايشان اجابت نمي شود، و طلب شفاعت مي کنند اما کسي برايشان شفاعت نمي کند. بنابراين فرمود: (لَا يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ) شفاعت در اختيار آنها نيست، و از آن بهره اي ندارند، بلکه شفاعت در اختيار خداوند و از آن اوست (قل لله الشفعه جميعا) و شفاعت شفاعت کنندگان سودي به آنان نمي رسانند، چون آنها با ايمان آوردن به خدا و پيامبرانش نزد خداوند عهد و پيمان بسته و به خدا و پيامبرانش ايمان آورده ، و از آنها پيروي کرده باشد، خداوند از او خشنود گشته و از شفاعت برخوردارش خواهد کرد، چنانکه خداوند متعال فرموده است: (ولا يشفعون الا لمن ارتضي ) و [شفاعت کنندگان] شفاعت نمي کنند مگر براي کسي که خداوند از وي خشنود باشد، و پروردگار، ايمان به خدا و پيامبرانش را عهد و پيمان ناميده است، چون در کتابها بر زبان پيامبرانش وعده داده است که هر کس به او و پيامبرانش ايمان بياورد و از آنها پيروي نمايد پاداش نيکو خواهد داشت.
آيه ي 95-88:
وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا و گفتند: «خداوند مهربان فرزندي برگرفته است»
لَقَدْ جِئْتُمْ شَيْئًا إِدًّا به راستي که سخن بسيار زشت و زننده اي در ميان آورديد.
تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا نزديک است آسمانها از اين سخن پاره پاره شوند، و زمين بشکافد، و کوهها به شدت در هم فرو ريزد.
أَن دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا از اينکه به خداوند مهربان فرزندي نسبت مي دهند.
وَمَا يَنبَغِي لِلرَّحْمَنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَدًا و براي خداوند مهربان سزاوار نيستکه فرزندي برگيرد.
إِن كُلُّ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمَنِ عَبْدًا تمامي آنچه که در اسمانها و زمين وجو دارد، جزو بنده وار به سوي [پروردگار] رحمان نمي آيد.
لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدًّا او همۀ آنان را سرماشي کرده و تعدادشان را مي داند.
وَكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْدًا و هر يک از آنان روز قيامت تک و تنها به پيشگاه او خواهد آمد.
اين بيان قباحت و زشتي سخن مخالفان و منکران است؛ کساني که گمان مي برند خداند فرزندي دارد مانند سخن نصاري که مي گفتند: (المسيح ابن الله)مسيح پسر خداست. و يهوديان که مي گويند: (عزيز ابن الله) عزير پسر خداست. و سخن مشرکين که مي گفتند: (الملائکه بنات الله) فرشتگان دختران خدا هستند. پاک و منزه است خداوند و بسي بالاتر از اي گفته ها است.
يعني سخن بسيار زشت و خطرناکي گفته اند (تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ) از بس که اين سخن خطرناک و زشت است نزديک است آسنها با وجود استحکام و عظمتي که دارند متلاشي گشته و پاره پاره شوند، (وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا )و زمين از زشتي اين سخن بشکافد و کوهها در هم شکسته و فرو ريزد (أَن دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا) به خاطر اين دعاي زشت ، نزديک است اين مخلوقات چنان شود که ذکر شد، در حالي که (وَمَا يَنبَغِي لِلرَّحْمَنِ أَن يَتَّخِذَ وَلَدًا) براي خداوند مهربان سزاوار نيست که فرزندي برگيرد. زيرا فرزند بر گرفتن او بر نقص و نيازمندي وي دلالت مي نمايد، در صورتي که او بي نياز و ستوده است و فرزند نيز از جنس پدرش مي باشد، و خداوند شبيه و نظير و همتايي ندارد.
(إِن كُلُّ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمَنِ عَبْدًا (همۀ آنچه که در اسمانها و زمين هستند بندۀ خداوند مهربان مي باشند، و در برابر او فرمانبرداري و فروتن اند، و متمرد و سرکش نيستند، و فرشتگان و انسانها و جنها و ديگران همۀ مملوک اويند، و خداوند در انها تصرف مي کند، و يک ذره از پادشاهي و فرمانروايي و تدبير امور را در اختيار ندارند. پس چگونه او که داراي چنين سلطنتي بزرگ و شکوهي عظيم مي باشد داراي فرزند خواهد بود؟
(لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدًّا) علم و آگاهي خداوند همۀ خلائق و اهل آسمانها و زمين را احاطه کرده و اعمالشان را بر شمرده است، پس او فراموش نمي کند و هيچ چيز پنهاني بر او پنهان نمي مان.
(وَكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْدًا) و همۀ آنان روز قيامت تک و تنها در محضر او حاضر مي شوند يعني بدون فرزند و مال و ياور به پيشگاه او مي آيند و هيچ چيزي جز عمل خويش به همراه ندارند. پس هر يک از سزا و جزا داده و حسابش را به طور کامل مي دهد؛ پس اگر عملش خير بوده باشد پاداش نيک مي بيند، و اگر شر باشد شر و بدي خواهد ديد. آنگونه که خداوند متعال فرموده است.
(وَلَقد جِئتُمُونَا فُردَي کَمَا خَلَقنَئکُم اَوّلَ مَرَهِ) و به راستي تک و تنها به نزد ما مي آيندف آنطور که نخستين بار شما را آفريديم.
آيه ي 96:
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا بي گمان کساني که ايمان آوردند و کارهاي شايسته انجام دادند خداوند براي آنان محبتي قرار خواهد داد.
اين از نعمت هاي خداوند بر آن دسته از بندگانش مي باشد که هم ايمان آورده و هم عمل صالح انجام داده اند، به گونه اي که محبت و دوستي ايشان را درر دل دوستان خود و اهل آسمان و زمين مي اندازد، و آنها را عزيز و دوست داشتني مي گرداند، و آنها کارهاي خير و هدايت و امامت و پيشوايي به دست مي آورند. بنابراين در حديث صحيح آمده است : «هرگاه خداوند بنده اي را دوست بدارد جبرئيل را صدا مي زند که من فلاني را دوست دارم، تو هم او را دوست بدار، پس جبرئيل آن بنده را دوست مي دارد، سپس در ميان اهل آسمانها ندا مي دهد که خداوند فلاني را دوست دارد، پس او را دوست بداريد، پس اهل آسمانها او را هم دوست مي دارند، سپس در زمين مورد قبول واقع مي شود». و خداوند او را عزيز و دوست دشتني مي گرداند، چون آنها او را دوست داشته اند، پس خداوند آنها را باري دوستانش عزير و دوست داشتني مي گرداند.
آيه ي 98-97:
فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا در حقيقت ما اين [قرآن] را بر زبان تو آسان نموديم تا به وسيلۀ آن پرهيزگاران را نويد دهي و ستيزه جويان را با آن بترساني
وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِّنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزًا و پيش از اينان نسلها و نژادهاي فراواني را نابود کرده ايم، آيا کساني از آنان را مي بيني، يا کوچکترين صدايي از آنان مي شنوي؟
خداوند متعال از نعمت خود خبر داده، و مي فرمايد: ما اين قرآن کريم را بر زبان پيامبر عليه السلام ساده و آسان نموديم تا مقصود از آن حاصل شود و از آن است،اده گردد. (لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ) تا پرهيزگاران با تشويق براي به دست آوردن پاداش و آخرت، بيان اسبابي که موجب برخورداري از مژده مي گردد، نويد دهي (وَتُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا ) و ستيزه جويان و کساني را که در باطلشان سرسختي مي روزند، و بر کفرشان پافشاري مي کنند، بترساني ، و بر آنان حجت اقامه نمايي، و راه روشن را برايشان بيان داري، پس آن وقت هر کس که هلاک شود از روي دليل هلاک مي گردد، و هر کس که نجات يابد از روي دليل نجات مي يابد. سپس آنها را به هلاکت تکذيب کنندگاني که پيش از آنان بوده اند هشدار داد و فرمود: (وَكَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ) پيش از اينان چه نسلها و نژادهاي فراواني از قوم نوح و عاد و ثمود وديگر مخالفان تکذيب کننده را آن گاه که به سرکشي خود ادامه دادند هلاک و نابود کرديم! پس خداوند آنها را نابود نمود و هيچ آثاري را از آنها باقي نگذاشت. (هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِّنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِكْزًا ) آيا کسي از آنان را مي بيني، يا کوچکترين صدايي از آنان مي شنوي؟
هيچ اثري از آنها باقي نمانده است، بلکه حکايت آنها مايۀ عبرت ديگران شده و قصه هايشان پند و اندرزي براي پند آموزان گشته است.
پايان تفسير سوره مريم