فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره

تفسير سوره حجر

بسم الله الرحمن الرحيم

آيه ي 5-1

الَرَ تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَقُرْآنٍ مُّبِينٍ الف. لام. راء. اين است آيات کتاب (خدا) و قرآن مبين و روشنگر

رُّبَمَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْ كَانُواْ مُسْلِمِينَ چه بسا کافران آرزو کنند که کاش مسلمان بودند.

ذَرْهُمْ يَأْكُلُواْ وَيَتَمَتَّعُواْ وَيُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ آنان را به حال خود رها کن تا بخورند و بهره مند شوند و آرزو (ها) آنان را غافل سازد، سپس به زودي خواهند دانست.

وَمَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلاَّ وَلَهَا كِتَابٌ مَّعْلُومٌ و ما هيچ شهر و قريه اي را نابود نکرده ايم مگر اينکه مدت معيني داشته است.

مَّا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ و هيچ ملتي بر اجل خود پيشي نمي گيرد و از آن عقب نمي افتد.

خداوند متعال با تعظيم و ستايش کتابش مي فرمايد (تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ) اين آياتي است که بر بهترين مفاهيم و مطالب دلالت مي نمايند. (وَقُرْآنٍ مُّبِينٍ) و قرآني است که حقايق را با بهترين و روشنترين حکمت آشکار مي کند. کلماتي که به بهترين وجه منظور مراد خود را بيان مي نمايند. و اين ايجاب مي کند که بندگان تسليم و منقاد فرمان آن شوند و آن را با وج و سرور و خوشحالي بپذيرند.

اما هر کس اين نعمت بزرگ را ر د کند و به آن کفر بورزد، از تکذيب کنندگان گمراه است؛ کساني که آرزو خواهند کرد که اي کاش مسلمان و فرمانبر احکام قرآن بودند! و اين زماني است که پرده برداشته مي شود و حالات اوليۀ جهان آخرت آشکار مي گردد، و مقدمات مرگ فرا مي رسد و آنان درهمۀ حالتهاي آخرت آرزو مي نمايند که کاش مسلمان بودند. اما د يگر کار از کار گذشته و امکان چنين چيزي نيست، زيرا آنها  دراين دنيا مغرور و فريب خورده بودند.

(ذَرْهُمْ يَأْكُلُواْ وَيَتَمَتَّعُواْ) آنان را رها کن تا بخورند و از لذا ها بهره مند شوند. (وَيُلْهِهِمُ الأَمَلُ) و آرزوها آنان را غافل مي سازد، يعني آنها آرزوي باقي ماندن در دنيا دارند و اين آرزو آنها را از آخرت غافل سازد. (فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ ) و بالاخره خواهند دانست که آنچه بر آن بودند باطل است و کارهايشان موجب زيان و بدبختي آنان شده است و خواهند دانست که نمي بايست به خاطر مهلتي که خداوند به آنها داده بود مغرور شوند و فريب خوردند، زيرا اين قانون خدا در ميان ملت ها است.

(وَمَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ) و ما هيچ شهر و را که سزاوار عذاب بوده است نا بود نکرده ايم (إِلاَّ وَلَهَا كِتَابٌ مَّعْلُومٌ ) مگر اينکه مدت معيني داشته که براي نابودي آن مشخص گشته است. (مَّا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ ) و هيچ ملتي بر اجل خود پيشي نمي گيرد و از آن عقب نمي افتد، چرا که اثر گناهان بالاخره بايد تحقق يابد، هر چند که به تاخير بيافتد.

آيه ي 9-6:

وَقَالُواْ يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ و گفتند: «اي کسي که قرآن بر تو فرو فرستاده شده است! بي گمان تو ديوانه هستي»

لَّوْ مَا تَأْتِينَا بِالْمَلائِكَةِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ اگر از راستگوياني چرا که فرشتگان را به نزد ما نمي آوري؟

مَا نُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ إِلاَّ بِالحَقِّ وَمَا كَانُواْ إِذًا مُّنظَرِينَ فرشتگان را جز حق فرو نمي فرستيم، و آنگاه (بعد از فرود آمدن فرشته ها) به آن قوم مهلت داده نمي شود.

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ بي گمان ما قرآن را فرو فرستاده ايم و قطعاً خود نگهبان آن هستيم.

و کساني که محمد عليه الصلاه و السلام را تکذيب مي کردند به تمسخر به او گفتند: (يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ ) اي کسي که ادعا مي کني قرآن بر تو نازل شده است؟ بي گمان تو ديوانه اي. زيرا گمان مي بري که از تو پيروي کرده و آنچه را که پدرانمان بر آن بوده اند رها مي کنيم». (لَّوْ مَا تَأْتِينَا بِالْمَلائِكَةِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ(  اگر از راستگوياني چرا که فرشتگان را به نزد ما نمي آوري تا بر درست بودن آنچه آورده اي گواهي دهند؟ و اين بزرگترين ستم و جهالت بود، ستم بودنش مشخص است، زيرا چنين سختي جرأت بر خدا و لجاجت محسوب شده و در واقع تعيين تکليف است براي خداوند زيرا آنان معجزاتي را مي طلبيدند که ارادۀ خداوند بر آن جاري نشده بود، حال آنکه اهدافي را که آنان از ظهور چنين معجزاتي تعقيب مي کردند با دلايل زيادي که بر صحت آنچه پيامبران آورده بود حاصل شده است. و اما جهالت بودنش از اين روست که آنها مصلحت خود را از آنچه که به زيانشان بود تشخيص نداده و ندانستند که چه چيزي به نفع آنها است، زيرا در فرو فرستادن فرشتگان خيري براي آنها نيست، بلکه خداوند فرشتگان را جز به حق نمي فرستد، و هر کس از آنان پيروي نکند و تسليم آنها نشود ديگر به او مهلت داده نمي شود. (وَمَا كَانُواْ إِذًا مُّنظَرِينَ) و هنگامي که فرشتگان فرو آيند، اگر ايمان نياورند که هرگز نخواهند آورد مهلت داده نمي شوند. پس آنان که فرو فرستاده فرشتگان را مي خواهند در واقع براي هلاکت و نابودي خويش شتاب مي ورزند. زيرا ايمان در دست آنها نيست، بلکه در دست خدا است. (ولو اننا انزلنا اليهم الملئکه و کلهم الموتي و حشرنا عليهم کل شي قبلاً ما کانوا ليومنوا الا ان يشاء الله و لکن اکثرهم يجهلون) و حتي اگر فرشتگان را به سوي آنان فرو فلرستيم و مردگان با آنان سخن بگويند و همه چيز را برايشان روبرو و آشکار سازيم (باز) ايمان نمي آورند مگر اينکه خداوند بخواهد، اما بيشترشان نمي دانند.

اگر آنها راست مي گويند معجزات همين قرآن آنها را کافي است . بنابراين فرمود: (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ ) ما قرآن را فرو فرستاده ايم که در آن هر مسئله و دلايل واضحي به صورت کاملاً روشن بيان شده است. و هر کس بخواهد اندرز بگيرد از آن اندرز مي گيرد. (وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ) و همانا در هنگام نازل کردن و بعد از نازل نمودن آن ما نگهبانش هستيم. پس در حالت نازل کردن، آن را از دستبرد هر شيطان رجيمي محافظت مي نماييم و بعد از نزول، خداوند آن را در قلب پيامبر و سپس امتش به وديعه نهاد و کلماتش را از تغيير و تحريف محافظت نمود، و معاني و مفاهيم آن را در اينکه دستخوش تبديل و دگرگوني شود حفظ کرد. پس هيچ تحريف کننده اي مفاهيم آن را تحريف ننمايد مگر اينکه خداوند کسي را بر مي انگيزد که حق را بيان کند، و اين از بزرگترين معجزات الهي و نعمت هاي خداوندي بر بندگان مومنش مي باشد. و از جمله محافظت قرآن از سوي خدا اين است که پروردگار اهل قرآن را از دشمنانشان مصون نگاه مي دارد، و دشمني را بر آنان مسلط نمي گرداند که آنها را ريشه کن نمايد.

 

 

آيه ي 13-10:

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي شِيَعِ الأَوَّلِينَ و همانا پيش از تو (نيز) در ميان دسته ها و گروه هاي پيشين (پيامبراني را ) روانه کرده ايم.

وَمَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ و هيچ فرستاده اي نزد ايشان نيامد مگر اينکه او را مسخره مي کردند.

كَذَلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ اينگونه آن (استهزاء) را به دلهاي گناهکاران داخل مي گردانيم.

لاَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَقَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الأَوَّلِينَ به آن ايمان نمي آورند، و شيوۀ اقوام پيشين همواره چنين بوده است.

خداوند متعال به پيامبرش مي فرمايد: اگر مشرکان شما را تکذيب کردند نگران مباش، چرا که همواره شيوۀ امت هاي گذشته چنين بوده است. (وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِي شِيَعِ الأَوَّلِينَ ) و پيش از تو در ميان گروه ها و دسته هاي گذشته پيامبراني را فرستاده ايم. (وَمَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ و هيچ پيامبري نزد ايشان نيامد که آنها را به حق و هدايت دعوت کند مگر اينکه او را مسخره کردند.

(كَذَلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ ) همچنانکه تکذيب را در دل امت هاي پيشين جاي داديم، به همان شيوه نيز آن را در دل مجرمان قوم تو قرار مي دهيم؛ کساني که صفتشان ستمگري و افترا و تهمت زدن است. وقتي که دلهاي تکذيب کنندگان قومت در کفر و تکذيب و مسخره کردن پيامبران و ايمان نيارودن به آنان همانند دل هاي امت هاي پيشين شد آنان را گرفتار کفر و تکذيب و مسخره کردن و ايمان نياوردن ساختم. بنابراين فرمود: (لاَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَقَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الأَوَّلِينَ) (تکذيب را به دل هاي گناهکاران قومت داخل مي گردانيم) تا به قرآن ايمان نياورند، در حالي که قانون خدا در مورد اقوام پيشين گذشته است که هر کس به آيات خدا ايمان نياورده هلاک و نابود مي گردد.

آيه ي 15-14:

وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَيْهِم بَابًا مِّنَ السَّمَاء فَظَلُّواْ فِيهِ يَعْرُجُونَ و اگر دري از آسمان بر آنان بگشايم و ايشان همواره از آن بالا بروند.

لَقَالُواْ إِنَّمَا سُكِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَّسْحُورُونَ بي گمان خواهند گفت: «قطعاً ما چشم بندي شده ايم، بلکه گروهي جادو شده هستيم».

و اگر معجزۀ بزرگي براي ايشان بيايد و دري از آسمان بر آنان بگشاييم که از آن بالا بروند، و آن را به طور آشکار مشاهده کنند، بي گمان به خاطر ستمگري و عنادشان خواهند گفت: (إِنَّمَا سُكِّرَتْ أَبْصَارُنَا) قطعاً ما چشم بندي شده ايم و چيزي را که واقعيت ندارد مي بيينم، و اين معجزۀ بزرگ را انکار خواهند کرد. (بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَّسْحُورُونَ ) مي گويند: بلکه ما گروهي جادو شده هستيم. يعني چيزي را که مي بينيم حقيقت ندارد، بکله جادو است و قومي که به اين حالت از عناد و انکار رسيده اند اميدي به هدايشتان نيست.

سپس خداوند نشانه هايي را بيان کرد که بر حقانيت آنچه که پيامبران آورده اند دلالت مي نمايد، و فرمود:

آيه ي 20-16:

وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّمَاء بُرُوجًا وَزَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ و بدون شک ما در آسمان برجهاي فلکي پديد آورده و آن را بر بينندگان آراسته ايم.

وَحَفِظْنَاهَا مِن كُلِّ شَيْطَانٍ رَّجِيمٍ و آن را از هر شيطان رانده شده اي محفوظ و مصون داشته ايم.

إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِينٌ مگر کسي که دزدکي گوش فرا دهد که شهابي روشن او را دنبال مي کند.

وَالأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَاسِيَ وَأَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ شَيْءٍ مَّوْزُونٍ و زمين را گسترانيديم و در آن کوههاي استوار پديد آورديم و هر چيز سنجيده اي در آن رويانديم

وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ وَمَن لَّسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِينَ و در آن براي شما و کساني که روزي دهندۀ آنها نيستيد اسباب زندگي قرار داده ايم.

خداوند متعال ضمن بيان کمال اقتدار و رحمت خويش نسبت به بندگان مي فرمايد: (وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِي السَّمَاء بُرُوجًا) و همانا در آسمان ستارگان و برجهاي آفريده ايم و نشانه هاي بزرگي پديد آورده ايم که انسان در تاريکي هاي دريا و خشکي به وسيلۀ آن رهياب مي شود. (وَزَيَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِينَ) و آن را براي بينندگان آراسته ايم، زيرا اگر ستارگان نبودند آسمان چنين منظره اي زيبا و شگفت انگيز نداشت، و اين چيزي است که تماشاگران را به تامل و انديشه در وجود آن و نظر در معاني آن و استدلال نمودن به آن بر خداوند آفريدگارش فرا مي خواند. (وَحَفِظْنَاهَا مِن كُلِّ شَيْطَانٍ رَّجِيمٍ) و آسمان را از شر هر شيطان ملعون و رانده شده اي محفوظ داشته ايم و هرگاه شيطاني بخواهد از آنجا استراق سمع نمايد و دزدانه چيزي را گوش کند شهاب سنگها او را دنبال خواهند کرد.

پس بيرون آسمان با ستارگان درخشان مزين شده، و درون آن از رسيدن هر آفتي مصون داشته شده است.

(إِلاَّ مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ ) يعني گاهي اوقات برخي از شياطين دزدکي گوش فرا مي دهند و استراق سمع مي کنند، (فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِينٌ ) بلافاصله شهاب سنگي روشن او را تعقيب مي کند، پس يا او را مي کشد و يا ديوانه اش مي گرداند. و چه بسا شهاب آن شيطان را دريابد قبل از اينکه خبر را به دوستش برساند. پس خبر آسمان به زمين نمي رسد. اما گاهي اوقات شيطان آن را خبر را به دوستش مي رساند قبل از اينکه شهاب سنگ او را دريابد، و صد دروغ ديگر به آن اضافه مي نمايد. سپس دوستش به خبر يا کلمه استدلال مي نمايد که از آسمان شنيده شده است.

(وَالأَرْضَ مَدَدْنَاهَا) و زمين را گسترش داديم به گونه اي که انسانها و حيوانات بتوانند  در گوشه و اطراف آن راه بروند و از روزي هاي آن است،اده نمايند و در آن ساکن شوند. (وَأَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَاسِيَ) و در آن کوههاي بزرگي قرار داده ايم تا آن را به اذن خدا استحکام بخشند و از تکان باز دارند .( وَأَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ شَيْءٍ مَّوْزُونٍ) و از هر چيز سنجيده اي در آن رويانده ايم. يعني هر چيز مفيدي که مردم بدان نياز داشته باشند در آن پديد آورده ايم، از قبيل درخت هاي خرما و انگور و انواع درختان و گياهان و معادن

(وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ ) و در زمين براي شما اسباب زندگي از قبيل کشتزارها و چهارپايان و انواع و مشاغل و مکاسب پديد آورده ايم. (وَمَن لَّسْتُمْ لَهُ بِرَازِقِينَ ) و بردگان و کنيزان و چهار پاياني را در راستاي منافع و مصالحتان به شما بخشيده ايم که روزي آنها بر گردن شما نيست، بلکه خداوند آنها را به شما ارزاني نموده و خودش عهده دار روزي آنان مي باشد.

 

آيه ي 21:

وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ و هيچ چيزي وجود ندارد مگر اينکه گنجينه هايش پيش ماست و آن را جز به اندازۀ معين فرو نمي فرستيم.

يعني هر نوع رزق و روزي و انواع تقديري در دست خداست و هيچ کس جز خداوند مالک آن نيست و گنيجنه هاي آن نزد او مي باشد و بر حسب حکمت و رحمت گسترده اش به هر کس که بخواهد مي بخشد و هر کس را که بخواهد محروم مي کند. (وَمَا نُنَزِّلُهُ) و هيچ چيزي اعم از باران و غيره را نازل نمي کنيم، ( إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ) جز به اندازه اي معين. پس نه از آنچه که خداوند تقدير نموده بيشتر مي گردد و نه کمتر

آيه ي 22

وَأَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَسْقَيْنَاكُمُوهُ وَمَا أَنتُمْ لَهُ بِخَازِنِينَ و بادها را بارور کننده فرستاديم و به دنبال آن از آسمان آبي بارانديم و آن را به شما نوشانيديم و شما خزانه دار آن نيستيد.

يعني بادهاي رحمت را مسخر نموديم تا ابرها را آبستن و بارور نمايد، همانطور که جنس نر، ماده را بارور و آبستن مي کند، و از اين تلقيح به حکم خدا آب پديد مي آيد و خداوند آن را به بندگان و چهارپايان و زمين مي نوشاند و قسمتي از آن به خاطر رفع نيازهاي آنان و به اقتضاي رحمت و قدرت الهي در زمين ذخيره مي شود

(وَمَا أَنتُمْ لَهُ بِخَازِنِينَ) و شما توانايي ذخيره کردن آن را نداريد، بلکه خداوند آن را برايتان ذخيره مي سازد و به صورت چشمه سارهايي در زمين مي جوشاند، و اين احسان و مهرباني خداوند نسبت به شما است.

آيه ي 25-23:

وَإنَّا لَنَحْنُ نُحْيِي وَنُمِيتُ وَنَحْنُ الْوَارِثُونَ و به يقين ما زنده مي گردانيم و مي ميرانيم، و ما وارث هستيم.

وَلَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِينَ مِنكُمْ وَلَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِينَ و يقيناً (حال) پيشينيان شما را شناخته ايم و به درستي که پسينيان شما را هم مي شناسيم.

وَإِنَّ رَبَّكَ هُوَ يَحْشُرُهُمْ إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ و بي گمان پروردگار تو آنان را گرد مي آورد و او فرزانۀ داناست.

(وَإنَّا لَنَحْنُ نُحْيِي وَنُمِيتُ) يعني او تنهاست و شريکي ندارد، مرد را از نيستي به هستي درآورده و آنها را زنده مي گرداند، و هنگامي که اجلشان فرا رسد آنها را مي ميراند. (وَنَحْنُ الْوَارِثُونَ ) و ما وارث همۀ هستي مي باشيم. همچنانکه فرموده است: (انان نحن نرث الارض و من عليها و الينا يرجعون) ما زمين و هر آنچه را که بر آن است به ارث مي بريم و به سوي ما باز گردانده مي شوند و اين براي خداوند مشکل و محال نيست، زيرا خداوند حالت پسينيان و پيشينيان را دانسته و مي داند که زمين چه مقدار از آنها مي کاهد، و چه اندازه از اجزاي آنان پراکنده مي گرداند. قدرت و  توانايي او به حدي است که هيچ قدرتمندي او را ناتوان نمي گرداند . او بندگانش را دوباره مي آفريند و به نزد خود گرد مي آورد.

(إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ) و همانا او فرزانه ي داناست، و هر چيزي را در جاي مناسبش قرار مي دهد و هر کس را طبق عملش جزا و سزا مي دهد؛ اگر عملش خوب باشد به او پاداش نيک مي دهد و اگر عملش بد باشد به او سزاي بد مي رساند.

 

آيه ي 27-26:

وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ و به راستي که انسان را از گلي خشک، گلي تيره و گنديده بيافريديم.

وَالْجَآنَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ و جن را پيش از اين از آتش سراپا شعله بيافريديم.

خداوند متعال نعمت و احسان خودش را بر پدرمان آدم عليه السلام بيان مي دارد، و آنچه را که از دشمنش ابليس سر زد مطرح مي نمايد، و به صورت ضمني ما را از شر و فتنۀ شيطان بر حذر مي دارد. پس فرمود: (وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ ) و ما آدم را از گل خشکيده و خمير گشته اي که صدايي چون صداي سفال داشت بيافريديم «حماء مسنون» به گلي گفته مي شود که بر اثر ماندگاري زياد آن رنگ و بويش تغييرکرده باشد. (وَالْجَآنَّ) و پدر جنها ابليس را پيش از آفريدن آدم (خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ) از آتشي پر حرارت بيافريديم.

آيه ي 30-28

وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ و به ياد آور آنگاه که پروردگارت به فرشتگان فرمود: «همانا من از گلي خشکيده، از گل سياه و گنديده اي انساني را مي آفرينم»

فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ پس چون به او سامان دادم و از روح خود در آن دميدم در برابرش به سجده افتيد.

فَسَجَدَ الْمَلآئِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ پس فرشتگان همگي سجده کردند .

خداوند هنگامي که خواست آدم را بيافريند به فرشتگان فرمود: من از گلي سياه و گنديده انساني را مي آفرينم، پس چون آن را سامان دادم و او را به صورت جسد کاملي مرتب کردم و از روح خود در او دميدم در برابرش به سجده افتيد، فرشتگان همه دستور پرودگارشان اطاعت کردند. (فَسَجَدَ الْمَلآئِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ ) تاکيد بعد از تاکيد است، تا بر اين دلالت نمايد که هيچ فرشته اي از سجده کردن تخلف نورزيد. و اين سجده به خاطر تعظيم فرمان خدا و اکرام آدم بود، زيرا آدم چيزهايي را مي دانست که فرشتگان نمي دانستند.

آيه ي 33-31:

إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى أَن يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ مگر شيطان که سرباز زد از اينکه از زمرۀ سجده کنندگان باشد.

قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (خداوند) فرمود: «اي ابليس! تو را چه شده است که همراه سجده کنندگان سجده نبردي؟»

قَالَ لَمْ أَكُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ گفت: «شايسته نيست براي بشري که او را از گلي خشکيده، گلي سياه و گنديده آفريده اي سجده کنم».

(إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى أَن يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ) مگر شيطان که سرباز زد از اينکه از زمرۀ سجده کنندگان باشد. و اين نخستين عداوت و دشمني او با آدم و فرزندانش بود. خداوند به او فرمود: اي ابليس! تو را چه شده است که با سجده کنندگان نيستي؟ گفت: شايستۀ مقام من نيست براي بشري که او را از گلي خشکيده، گلي تيره و گنديده آفريده اي سجده کنم. پس او تکبر ورزيد و از اطاعت و دستور الهي سرباز زد، و با آدم و فرزندانش اظهار دشمني کرد و به جوهره و عنصر خود باليد، و تکبر ورزيد و گفت: من از آدم بهتر هستم

 

آيه ي 35-34:

قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ (خداوند) فرمود: «پس از بهشت بيرون شو، بي گمان تو رانده شده اي».

وَإِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ و به راستي تا روز قيامت لعنت (خدا) ر توست .

خداوند به عنوان مجازات کفر ورزيدن و خود بزرگ بيني اش بدو فرمود: (فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ)  از بهشت بيرون شو، همانا تو رانده شده و مطرود بوده و از هر خوبي بدور هستي. (وَإِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلَى يَوْمِ الدِّينِ (و لعنت و نکوهش و دوري از رحمت خدا تا روز قيامت بر توست. اين  آيه و امثال آن مبين آن است که شيطان بر کفر و دوري اش از خير ادامه خواهد داد.

آيه ي 38-36:

قَالَ رَبِّ فَأَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ گفت: «پروردگارا! تا روزي که (مردمان) برانگيخته مي شوند مرا مهلت بده»

قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ گفت: «به يقين تو از مهلت يافتگاني»

إِلَى يَومِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ تا روز (و) وقت معين

شيطان گفت: پروردگارا!تا روزي که مردمان دوباره زنده مي شوند و برانگيخته خواهند شد مرا مهلت بده. خداوند فرمود: به يقين تو از مهلت يافتگاني، تا آن روز و وقت معين. يعني تا روزي که زمان فرا رسيدن آن پيش خدا معلوم است. خداوند دعا و خواستۀ شيطان را پذيرفت، اما نه به خاطر احترام و بزرگي اش، بلکه اين آزمايش و  امتحاني براي او و بندگان خدا بود تا کسي که ولايت پروردگارش را مي پذيرد، از کسي که پنين نيست مشخص گردد. بنابراين خداوند به شدت ما را از شيطان بر حذر داشته و آنچه را که شيطان از ما مي خواهد برايمان توضيح داده است.

آيه ي 41-39:

قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَيْتَنِي لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الأَرْضِ وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ گفت: «پروردگارا! به سبب آنکه مرا گمراه ساختي (گناهان) را در زمين برايشان زيبا جلوه مي دهم و همگي آنان را گمراه مي نمايم.

إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ مگر بندگان برگزيده و پاکيزه ات از ميان آنان.

قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ گفت: «اين راه درستي است که دقيقاً راه به سوي من دارد».

شيطان گفت: پروردگارا! به سبب آنکه مرا گمراه ساختي دنيا را برايشان زيبا و آراسته جلوه مي دهم و آنها را فرا مي خوانم تا آن را بر آخرت ترجيح داده و بر انجام هر گناهي فرمانبردارم باشند. (وَلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ) همگي آنان را از راه راست و صراط مستقيم باز مي دارم. (إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ(  مگر بندگان برگزيده و پاکيزۀ تو از ميان ايشان. يعني کساني که آنها را به خاطر ايمان و اخلاص و توکلشان برگزيده اي. (هَذَا صِرَاطٌ عَلَيَّ مُسْتَقِيمٌ) اين راه درست و راستي است که انسان را به من و بهشت مي رساند.

آيه ي 44-42:

إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ بي گمان تو بر بندگانم سلطه و قدرتي نداري مگر گمراهاني که از تو پيروي مي کنند.

وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ و بدون شک جهنم ميعادگاه همگي آنان است.

لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ لِّكُلِّ بَابٍ مِّنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ جهنم هفت در دارد و براي هر دري از آنان بهره اي مشخص وجود دارد.

تو بر بندگانم تسلطي ندارد تا آنها را به سوي هر نوع گمراهي بکشاني، زيرا خداوند آنها را به سبب بندگي کردن و پرستش پروردگار و اطاعتشان از دستورات او ياري نموده و از شر شيطان در امان نگاه داشته است. مگر آن کسي که از گمراهان که به جاي اطاعت از خداوند بخشنده به دوستي تو و اطاعت از تو خشنود شده است. (مِنَ الْغَاوِينَ) «غوي» ضد «رشد» است، و «غاوي» کسي است که حق را بشناسد اما آن را ترک کند. و «ضال» کسي است که حق را بدون شناخت ترک نمايد.

(وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ) و بدون شک جهنم ميعادگاه همگي آنان يعني شيطان و لشکريانش مي باشد. (لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ) جهنم هفت در دارد و براي هر يک از ديگري پايين تر است. (لِّكُلِّ بَابٍ مِّنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ) و هر دري از پيروان ابليس بر حسب اعمالشان بهره اي مشخص است. خداوند متعال فرموده است: (فکبکبوا فيها هم والعاون ، و جنود ابليس اجمعون) پس همۀ گمراهان و لشکريان شيطان بر روي صورت به جهنم انداخته مي شوند.

پس از آنکه خداوند شکنجه و عذاب سختي را که براي پيروان شيطان آماده کرده است بيان نمود، فضل بزرگ و نعمت پايداري را که براي دوستانش تدارک ديده است نيز بيان نموده و فرمود:

آيه ي 50-45

إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ بي گمان پرهيزگاران در باغها و چشمه ساران به سر مي برند.

ادْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ آمِنِينَ به سلامت و اطمينان خاطر به آن جا وارد شويد.

وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُّتَقَابِلِينَ و کينه اي را که در سينه هاي آنان است بيرون مي کشيم(و) برادرانه بر تختها روبروي هم مي نشينند.

لاَ يَمَسُّهُمْ فِيهَا نَصَبٌ وَمَا هُم مِّنْهَا بِمُخْرَجِينَ در آن جا رنجي به  آنان نمي رسد، و از آن جا بيرون نمي گردند.

نَبِّىءْ عِبَادِي أَنِّي أَنَاالْغَفُورُ الرَّحِيمُ بندگانم را آگاه کن که من آمرزندۀ مهربانم.

وَ أَنَّ عَذَابِي هُوَ الْعَذَابُ الأَلِيمَ و همانا عذاب من عذابي دردناک است.

خداوند متعال مي فرمايد : (إِنَّ الْمُتَّقِينَ) بي گمان پرهيزگاران که از اطاعت شيطان و از همۀ گناهاني که شيطان آنها را به سوي آن فرا مي خواند پرهيز مي نمايند، (فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ ) در باغها و چشمه سارانند؛ باغهايي که انواع درختان در آن موجود است و در همۀ اوقات ميوه هاي لذيذ ببار مي آورند.

و به هنگام وارد شدنشان به باغهاي بهشت به آنان گفته مي شود: (ادْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ آمِنِينَ)  با اطمينان خاطر و بدون هراس از مرگ و خواب و بيماري و خستگي ، و از بين رفتن نعمت هايي که از آن بهره مند هستيد، و يا کاسته شدن از آن، و بدون هراس از بيماري و اندوه، و ساير ناراحتي ها وا رد آن شويد. (وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ) و کينه اي را که در سينه هاي آنان است بيرون مي کشيم ، پس دلهايشان صاف شده و يکديگر را دوست مي دارند.

(إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُّتَقَابِلِينَ ) و برادرانه بر تختها روبروي هم مي نشينند. اين آيه دلالت مي نمايد که اهل بهشت به ديد و بازديد همديگر مي روند و گرد هم جمع مي شوند و با يکديگر رفتار خوبي دارند و روبروي هم مي نشينند و بر اين تخت ها که بر لولو و انواع جواهرات مزين گشته اند تکيه مي دهند.

(لاَ يَمَسُّهُمْ فِيهَا نَصَبٌ) و هيچ رنج ظاهري و باطني به آنان نمي رسد، زيرا خداوند به آنها زندگي کاملي مي دهد که هيچ افتي به آن راه ندارد، (وَمَا هُم مِّنْهَا بِمُخْرَجِينَ ) و از آن جا بيرون نمي گردند. و در همۀ اوقات در آنجا هستند.

پس از آنکه خداوند از ميان مخلوقات خويش به ذکر بهشت و جهنم پرداخت که باعث تشويق و ترس مي شود، از ميان صفتهاي خويش نيز آنچه را که موجب ترس و تشويق مي شود بيان کرد و فرمود: (نَبِّىءْ عِبَادِي) به بندگانم خبر قطعي بده، خبري که بد لايل روشن مورد تاييد قرار گرفته است ، که (أَنِّي أَنَاالْغَفُورُ الرَّحِيمُ ) بي گمان من آمرزندۀ مهربانم، زيرا وقتي آنها از کمال رحمت و آمرزش الهي مطلع گردند و مي کوشند تا با اتخاذ اسبابي که انسان را به رحمت وي مي رساند خود را مشمول رحمتش بگردانند، و از گناهان دست بکشند، و توبه نمايندف تا به آمرزش او دست يابند.

با وجود اين نبايد اميد به توبه و رحمت الهي آنها را به بي خبري و بي خيالي بکشاند، پس آنان را خبر ده که (أَنَّ عَذَابِي هُوَ الْعَذَابُ الأَلِيمَ) و عذابم نيز دردناک است. يعني در حقيقت عذابي حز عذاب خداوند وجود ندارد، عذابي که نمي توان مقدار و اندازۀ آن را تعيين کرد، و ماهيت و حقيقت آن را درک نمود. پناه مي بريم به خدا از عذابش. و هرگاه بندگان به يقين دانستند که (لا يعذب عذابه احد، و لا يوثق و ثاقه احد) هيچ کس به مانند عذاب کردن او، عذاب نکند. و هيچ کس چون در بند کشيدن او، در بند نکشد. پرهيز خواهند کرد و از هر سببي که باعث عذاب آنها شود دوري خواهند جست. پس شايسته است که قلب بنده همواره در ميان بيم و اميد باشد. پس چون به رحمت و مغفرت و احسان پروردگارش بنگرد در او اميد به وجود مي آيد، و چون به گناهان و تقصير و کوتاهي ورزيدنش در حقوق پروردگارش بنگرد در او ترس به وجود مي آيد و از گناه دست مي کشد.

آيه ي 56-51:

وَنَبِّئْهُمْ عَن ضَيْفِ إِ بْراَهِيمَ و از مهمانان ابراهيم، به آنان خبر ده.

إِذْ دَخَلُواْ عَلَيْهِ فَقَالُواْ سَلامًا قَالَ إِنَّا مِنكُمْ وَجِلُونَ زماني که بر او وارد شدند و سلام گفتند، ابراهيم گفت: «ما از شما بيمناکيم»

قَالُواْ لاَ تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ عَلِيمٍ گفتند: «نترس، بدون شک ما تو را به فرزندي دانا مژده مي دهيم».

قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَى أَن مَّسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ ابراهيم گفت: «آيا چنين مژده اي را به من مي دهيد در حالي که پيري به من رسيده است؟ پس به چه مژده مي دهيد؟»

قَالُواْ بَشَّرْنَاكَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَكُن مِّنَ الْقَانِطِينَ گفتند: «ما تو رابه راستي مژده داده ايم. پس از نااميدان مباش».

قَالَ وَمَن يَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّآلُّونَ گفت: «جز گمراهان چه کسي از رحمت پروردگارش نااميد مي شود؟»

خداوند متعال به پيامبرش محمد عليه الصلاه و السلام مي فرمايد: (وَنَبِّئْهُمْ عَن ضَيْفِ إِبْراَهِيمَ) و آنها را از داستان عجيب مهمانان ابراهيم خبر ده ، زيرا وقتي داستان پيامبران را براي آنان بيان کني عبرت مي گيرند و به آنان اقتدا مي نمايند، به ويژه ابراهيم خليل عليه السلام که خداوند ما را دستور داده است از آيين او پيروي کنيم و مهمانانش فرشتگان بودند که خداوند افتخار ميزباني آنها را به ابراهيم داد.

(إِذْ دَخَلُواْ عَلَيْهِ فَقَالُواْ سَلامًا) زماني که بر او وارد شدند و به ابراهيم سلام کردند، ابراهيم در جواب سلام آنها گفت، (إِنَّا مِنكُمْ وَجِلُونَ ) ما از شما مي ترسيم، چون وقتي پيش ابراهيم آمدند گمان کرد آنها مهمان هستند، و شتابان به خانه رفت و براي پذيرايي آنها گوساله اي بريان شده آورد و پيش آنها گذاشت. وقتي ديد که به آن دست نمي زنند از آنها ترسيد که مبادا دزد و يا افرادي از اين قبيل باشند.

فرشتگان به ابراهيم گفتند: (لاَ تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ عَلِيمٍ) نترس، ما تو را به فرزندي دانا مژده مي دهيم. و اين اسحاق عليه السلام بود. از اين مژده بر مي آيد که فرزند پسر است نه دختر. و عليم به معني دارندۀ دانش فراوان است . و در آيه اي ديگر آمده است. (وبشرنه باسحق نبيا من الصلحين) و او را به اسحاق که پيامبري از صالحين بود مژده داديم.

ابراهيم با تعجب از اين مژده گفت: (أَبَشَّرْتُمُونِي) آيامرا به فرزندي مژده مي دهيد ، (عَلَى أَن مَّسَّنِيَ الْكِبَرُ ) در حالي که پيري به من رسيده است؟ و اين نوعي نااميدي بود. (فَبِمَ تُبَشِّرُونَ) پس به چه صورت و بنا بر کدام قاعده مرا مژده مي دهيد. در حالي که اسباب بچه دار شدن در ما وجود ندارد؟

(قَالُواْ بَشَّرْنَاكَ بِالْحَقِّ) گفتند: ما تو را به چيز راست و درستي که هيچ شکي در آن نيست مژده داده ايم، چون خداوند بر هر چيز تواناست ، و شما به ويژه اي اهل اين خانه رحمت خدا و برکات او بر شماست، پس جاي تعجب نيست که فضل خدا و احسان او شامل حال شما گردد. (فَلاَ تَكُن مِّنَ الْقَانِطِينَ) بنابراين از نااميداني مباش که خير را بعيد مي دانند، بلکه همواره به فضل و احسان خدا اميدوار باش. ابراهيم در پاسخ به آنان گفت:

(وَمَن يَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّآلُّونَ ( و چه کسي از رحمت پروردگارش مايوس مي شود مگر گمراهاني که از قدرت و عظمت خدا بي خبرند؟ اما کسي که خداوند هدايت و دانش فراوان به او ارزاني نموده است نااميدي به وي راهي ندارد، چون مي داند که رحمت الهي از طريق اسباب و وسايل و را ههاي زيادي به دست مي آيد. سپس وقتي که فرشتگان اين مژده را به او دادند دانست که آنها براي اين امر مهمي فرستاده شده اند.

آيه اي 60-57:

قَالَ فَمَا خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ گفت: «اي فرستادگان! بگوييد: چه کار مهمي داريد؟»

قَالُواْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُّجْرِمِينَ گفتند: «ما به سوي قوم گناهکاران فرستاده شده ايم»

إِلاَّ آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِينَ جز خانوادۀ لوط بي گمان ما نجات دهندۀ همه آنها هستيم

إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَا إِنَّهَا لَمِنَ الْغَابِرِينَ مگر همسرش که مقرر نموده ايم از بازماندگان در عذاب باشد.

ابراهيم عليه السلام به فرشتگان گفت: (فَمَا خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ ) اي فرستادگان! بگوييد: چه کار مهمي داريد و براي چه فرستاده شده ايد؟

(قَالُواْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُّجْرِمِينَ گفتند: ما به سوي قوم فرستاده شده ايم که فساد و شرشان زياد شده است، تا آنها را عذاب دهيم و مجازاتشان کنيم.

(إِلاَّ آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِينَ ) مگر لوط و خانواده اش که ما نجات دهندۀ همه آنها هستيم (إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَا إِنَّهَا لَمِنَ الْغَابِرِينَ ) مگر همسرش که مقرر نموده ايم از بازماندگان و باقي ماندگان در عذاب باشد. ابراهيم با فرستادگان در مورد هلاک کردن آنها جر و بحث نمود، پس به او گفته شد: (يابراهيم اعرض عن هذا انه قد جاء امر ربک و انهم اتيهم عذاب غير مردود) اي ابراهيم! از اين موضوع اعراض کن، همانا فرمان پروردگارت آمده است، و بر آنان عذابي مي آيد که رد شدني نيست. سپس فرستادگان از پيش او رفتند.

آيه ي 66-61

فَلَمَّا جَاء آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ پس هنگامي که فرستادگان پيش خانوادۀ لوط آمدند.

قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ مُّنكَرُونَ گفتند: «شما قومي ناشناخته هستيد»

قَالُواْ بَلْ جِئْنَاكَ بِمَا كَانُواْ فِيهِ يَمْتَرُونَ گفتند: «بلکه براي تو چيزي آورده ايم که در آن شک مي کردند».

وَأَتَيْنَاكَ بَالْحَقِّ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ و حق را براي تو آورده ايم و ما راستگو هستيم.

فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّيْلِ وَاتَّبِعْ أَدْبَارَهُمْ وَلاَ يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ وَامْضُواْ حَيْثُ تُؤْمَرُونَ بنابراين در پاسي از شب خانواده ات را بردار و از اينجا برو، و خودت از پس ايشان حرکت کن، و کسي از شما به پشت سر نگاه نکند، و به همانجا برويد که دستور داده مي شويد.

وَقَضَيْنَا إِلَيْهِ ذَلِكَ الأَمْرَ أَنَّ دَابِرَ هَؤُلاء مَقْطُوعٌ مُّصْبِحِينَ و ما به لوط اين را وحي نموديم که همۀ آنان بامدادان نابود و ريشه کن خواهند شد.

(فَلَمَّا جَاء آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ ) و هنگامي که فرستادگان پيش خانوادۀ لوط رفتند، (قَالَ) لوط به آنان گفت: ( إِنَّكُمْ قَوْمٌ مُّنكَرُونَ ) شما قومي ناآشنا هستيد. يعني شما را نمي شناسم و نمي دانم چه کسي هستيد. (قَالُواْ بَلْ جِئْنَاكَ بِمَا كَانُواْ فِيهِ يَمْتَرُونَ(  گفتند: بلکه براي تو چيزي آورده ايم که در آن شک مي کردند. يعني به همراه خود عذابي آورده ايم که آنها در آن شک مي کردند، و چون آنها را به آن تهديد مي نمودي تو را تکذيب مي کردند. (وَأَتَيْنَاكَ بَالْحَقِّ) و واقعيت و حقيقت مسلمي را که شوخي بردار نيست به نزد تو آورده ايم ( وَإِنَّا لَصَادِقُونَ(  و ما در آنچه به تو گفتيم راستگو هستيم (فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّيْلِ) بنابراين در پاسي از شب وقتي که مردم به خواب مي روند خانواده ات را بردار و از اينجا برو، و (سعي کن) هيچ کس محل شب روي شما را نداند، ( وَاتَّبِعْ أَدْبَارَهُمْ وَلاَ يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ ) و خودت از پس ايشان حرکت کن و کسي از شما پشت سر خود را نگاه نکند. يعني زود حرکت کند و شتابان برويد. (وَامْضُواْ حَيْثُ تُؤْمَرُونَ ) و به همانجا برويد که دستور داده مي شويد. گويا راهنمايي همراه آنان بوده است که آنها راهنمايي مي نمود به کجا بروند (وَقَضَيْنَا إِلَيْهِ ذَلِكَ الأَمْرَ ) و ما اين موضوع را به طور قطع به لوط خبر داديم که، (أَنَّ دَابِرَ هَؤُلاء مَقْطُوعٌ مُّصْبِحِينَ (صبح هنگام عذابي آنها فرا خواهد گرفت که نابودشان مي نمايد.

آيه ي 77-67

وَجَاء أَهْلُ الْمَدِينَةِ يَسْتَبْشِرُونَ و اهل شهر شادي کنان آمدند

قَالَ إِنَّ هَؤُلاء ضَيْفِي فَلاَ تَفْضَحُونِ گفت: «اينان مهمانان من هستند، پس مرا رسوا مي کنيد».

وَاتَّقُوا اللّهَ وَلاَ تُخْزُونِ و از خداوند بترسيد و مرا خوار نکنيد.

قَالُوا أَوَلَمْ  نَنْهَكَ عَنِ الْعَالَمِينَ گفتند: «مگر ما تو را از مردمان نهي نکرديم؟»

قَالَ هَؤُلاء بَنَاتِي إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ گفت: «اينها دختران من هستند اگر مي خواهيد کاري کنيد».

لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ به جاي تو سوگند که آنان در مستي خود سرگشته اند.

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ پس هنگام طلوع آفتاب فرياد مرگبار ايشان را فرا گرفت.

فَجَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِّن سِجِّيلٍ و از آنجا را زير و رو کرديم و با سنگپاره هايي از سنگ گل ايشان را سنگباران کرديم.

إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِينَ بي گمان در اين براي هوشمندان نشانه هايي است.

وَإِنَّهَا لَبِسَبِيلٍ مُّقيمٍ و به راستي آن (شهر) بر سر راهي است که پيوسته محل عبور و مرور است.

إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّلْمُؤمِنِينَ بي گمان در اين ، نشانه هاي بزرگي براي مومنان است.

(وَجَاء أَهْلُ الْمَدِينَةِ) و اهل شهري که لوط در آن بود ، آمدند (يَسْتَبْشِرُونَ) در حالي که آمدن مهمانان لوط و زيبايي آنها را به يکديگر مژده مي داند و خوشحال بودند که آنها قدرت و توانايي آن را دارند هر کاري را که بخواهند با آنان انجام دهند و اين بدان خاطر بود که آنها مي خواستند با مهمانان لوط عمل زشت انجام دهند. پس آمدند تا خانۀ لوط رسيدند و با لوط در مورد مهمانانش گفتگو نمودند، و لوط از شر آنها به خدا پناه برد و گفت: (إِنَّ هَؤُلاء ضَيْفِي فَلاَ تَفْضَحُونِ وَاتَّقُوا اللّهَ وَلاَ تُخْزُونِ ) يعني قبل از هر چيز خدا را در نظر بگيريد، و اگر از خداي نمي ترسيد مرا در مورد مهمانانم رسوا نسازيد و با انجام عمل زشت با آنها به آنان بي حرمتي نکنيد. (قَالُوا) آنان در پاسخ لوط که گفت: «مرا رسوار نسازيد، فقط گفتند: (أَوَلَمْ  نَنْهَكَ عَنِ الْعَالَمِينَ ) آيا ترا از  مردمان نهي نکرديم؟ و اينکه آنها را به مهماني دعوت نکن؟ به راستي که ما تو را بر حذر داشته بوديم، و هر کس که بر حذر داشته شود عذري ندراد. (قَالَ) لوط از شدت مشکلي که برايش پيش آمده بود گفت: (هَؤُلاء بَنَاتِي إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ ) اينها دختران من هستند و آنها را به ازدواج شما در مي آورم. اما آنان از به سخن لوط توجهي نکردند، بنابراين خداوند به پيامبرش محمد عليه الصلاه و السلام فرمود: (لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ ) به جان تو سوگند که آنان در مستي خود سرگردانند . و مستي و گمراهي آنها عبارت از تمايل به انجام کار زشت بود، به گونه اي که به هيچ سرزنش و نکوهشي توجه نمي کردند.

وقتي که فرستادگان حالت خود را براي لوط بيان کردند ناراحتي او دور شد و دستور پروردگارش را فرمان برد و شب هنگام با خانواده اش از آنجا بيرون رفت، و آنها نجات يافتند، اما اهل شهر را ، (فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ) به هنگام طلوع آفتاب آنگاه عذاب برايشان سخت تر بود. بانگ مرگبار فرا گرفت. (فَجَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا) و شهر آنها را زير و رو کرديم، (وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِّن سِجِّيلٍ) و با سنگپاره هايي از سنگ گل ايشان را سنگباران کرديم. و اين سنگها آنان را که از شهر مي گريختند دنبال مي کرد.

(إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِينَ (بدون شک در داستان قوم لوط براي کساني که فکر و تامل مي کنند، و داراي بينش و فراست هستند نشانه هايي وجود دارد. و آنان هدف از اين داستان را مي فهمند، و مي دانند که هر کس بر نافرماني خدا جرأت نمايد و به ويژه بر ارتکاب اين عمل زشت و بزرگ گستاخ شود خداوند او را با سخت ترين عذاب مجازات مي نمايد، زيرا چنين کسي بر ارتکاب سخت ترين بدي جرأت نموده است پس بايد مايۀ عبرت ديگران شود.

(وَإِنَّهَا) و همانا شهر قوم لوط (لَبِسَبِيلٍ مُّقيمٍ ) بر سر راه راستي است که هر کس در آن سرزمين تردد نمايد آن را مي بيند. (إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّلْمُؤمِنِينَ) و بدون شک اين داستان براي مومنان مايۀ عبرت است.

از جمله درس هايي که ازاين داستان آموخته مي شود مي توان به امور ذيل اشاره نمود:

1 – عنايت خداوند نسبت به دوستش ابراهيم، زيرا لوط عليه السلام از پيروان او بود و به وي ايمان آورده و از شاگردان او بود، پس وقتي خداوند خواست قوم لوط را نابود نمايد بدانگاه که سزاوار آن گشتند فرستادگانش را دستور داد تا پيش ابرهيم بروند و به او مژدۀ فرزند دهند و او را از ماموريت خويش با خبر سازند تا جايي که ابراهيم با آنها در مورد نابود شدن قوم لوط مجادله و گفتگو کردف و آنها ابراهيم را قانع کردند و او راضي شد.

2 – از آنجا که مردم آن سرزمين همشهري لوط عليه السلام بودند ممکن بود که دلش به حال آنها بسوزد، سپس خداوند اسبابي را فراهم نمود که لوط به خاطر آنها خشمگين نشود، تا جايي که وقتي گفته شد: «زمان عذاب آنها صبح فرداست»، احساس کرد اين زمان براي عذاب آنها دور است.

3- خداوند وقتي بخواهد شهري را هلاک و نابود نمايد شر و گردنکشي ساکنانش را زياد مي گرداند، و چون آنها به نهايت شرارت و طغيان برسند عذابي را که سزوار آن مي باشند بر آنها مي فرستد.

آيه ي 79-78:

وَإِن كَانَ أَصْحَابُ الأَيْكَةِ لَظَالِمِينَ و اهل «ايکه» همانا ستمکار بودند.

فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِينٍ پس از آنان انتقام گرفتيم، و هر دوي آنان بر سر راهي واضح و آشکار هستند.

اهل ايکه قوم شعيب هستند. خداوند آنها را به «ايکه» منسوب نموده است، و «ايکه» به معني باغ پر درخت مي باشد، تا خداوند نعمت خود را بر آنها يادآور شود. اما آنها وظيفه ي خود را انجام ندادند، بلکه پيامبرشان شعيب نزدشان آمد و آنها را به توحيد و يکتاپرستي و رعايت پيمانه و وزن فرا خواند، و به طور جدي در اين موارد با آنان گفتگو نمود، اما آنها به ستمشان در حق خدا و خلق ادامه دادند. بنابراين خداوند آنها را ستمگر نمايد. (فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ) پس از آنان انتقام گرفتيم، و عذاب (يومِ الظلّه ) روز سآيه که عذاب بزرگي بود آنها را فرا گرفت. (وَإِنَّهُمَا ) و سرزمين قوم لوط و اهل ايکه ، (لَبِإِمَامٍ مُّبِينٍ ) بر سر راهي آشکار هستند که هر وقت مسافران از کنار آن بگذرند آثار آنها را مشاهده خواهند کرد و خردمندان از آن عبرت مي گيرند.

آيه ي 84-80:

وَلَقَدْ كَذَّبَ أَصْحَابُ الحِجْرِ الْمُرْسَلِينَ و به راستي اهل حجر پيامبران را دروغگو انگاشتند.

وَآتَيْنَاهُمْ آيَاتِنَا فَكَانُواْ عَنْهَا مُعْرِضِينَ و آيات خود را براي ايشان فرستاديم ولي آنان روي گردان بودند.

وَكَانُواْ يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا آمِنِينَ و از کوهها خانه هايي مي تراشيدند و خاطر جمع بودند.

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُصْبِحِينَ پس بامدادان فرياد و صداي مرگباري ايشان را فرا گرفت.

فَمَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَكْسِبُونَ و آنچه به دست مي آوردند (عذاب الهي) را از ايشان دفع نکرد.

خداوند متعال از اهل «حجر» خبر مي دهد و آنها قوم صالح بودند که در حجر حجاز سکونت داشتند. خداوند خبر مي دهد که آنان پيامبران را تکذيب کردند. يعني حضرت صالح را تکذيب نمودند وهر کس يک پيامبر را تکذيب نمايد در حقيقت همۀ پيامبران را تکذيب کرده است، زيرا دعوت همۀ پيامبران يکي است و تکذيب يکي از پيامبران تنها تکذيب او محسوب نمي شود بلکه در واقع تکذيب حقي است که همۀ پيامبران در آوردن آن مشترک هستند.

(وَآتَيْنَاهُمْ آيَاتِنَا) و ما آيات خود را براي ايشان فرستاديم که بر صحت حقي که صالح آورده بود دلالت مي نمود، و از جملۀ آن نشانه ها و آيات شتر بود. (فَكَانُواْ عَنْهَا مُعْرِضِينَ ) آنها از روي تکبر و گردنکشي از نشانه هاي خداوند روي گردان بودند، (وَكَانُواْ) و از بس که خداوند به آنها نعمت داده بود، (يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا آمِنِينَ) از کوهها خانه هايي مي تراشيدند به گونه اي که از وقوع خطرها در سرزمين خود درآمان بوند. پس اگر شکر نعمت را به جاي آورده و پيامبرشان صالح را تصديق مي نمودند خداوند روزي ها را براي آنان سرازير مي نمود، و با انواع پاداش و نيکي در دنيا و آخرت آنها را مورد تکريم قرار مي داد. اما وقتي پيامبر را تکذيب کردند و شتر را پي زدند و از فرمان پروردگارشان سرپيچي کردند، و گفتند (يصلح ائتنا بما تعدنا ان کنت من المرسلين) اي صالح ! آنچه را که به وعده مي دهي بياور اگر از فرستاده شدگان هستي؟ (فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُصْبِحِينَ) بامدادان صدايي مرگبار ايشان را فرا گرفت و دلهايشان از جاي کنده شد و در خانه هايشان خشکيده و بي جان نقش بر زمين شدند، اضافه بر رسوايي و نفريني که بدرقۀ راه آنان است.

(فَمَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَكْسِبُونَ ) و ثروت و کسب و کارشان عذاب الهي را از ايشان دفع نکرد، چون فرمان خدا وقتي بيايد کثرت لشکر و نيروي ياوران و زيادي اموال نمي تواند آن را برگرداند.

 

 

آيه ي 86-85:

وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلاَّ بِالْحَقِّ وَإِنَّ السَّاعَةَ لآتِيَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ و آسمانها و زمين و آنچه را که ميان آن دو قرار دارد، جز به حق نيافريده ايم، و بي گمان قيامت خواهد آمد، پس به صورتي نيک در گذر و چشم پوشي کن.

إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلِيمُ بي گمان پروردگارت آفرينندۀ دانا است.

ما آسمان و زمين را آنطور که دشمنان خدا گمان مي برند بيهوده به وجود نياورده ايم، بلکه آنها را جز به حق نيافريده ايم و برخي از اين حقانيت عبارت است از اينکه آسمان ها و زمين و آنچه که در اين دو مي باشد دليلي است بر کمال آفريننده  واقتدار و گستردگي رحمت و حکمت و دانش فراگير وي، و اينکه عبادت جز به او شايسته نيست. (وَإِنَّ السَّاعَةَ لآتِيَةٌ) هيچ شکي در به وقوع پيوستن قيامت نيست، چرا که آفرينش نخستين آسمان ها و زمين از آفرينش مجدد آنها بزرگتر است. (فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ ) پس به نحوي نيک درگذر، گذشتي که هيچ اذيتي در آن نيست، بلکه در مقابل بدکار نيکي کن و گناهانش را ببخش، تا از جانب پروردگارت پاداش زيادي دريابي، زيرا آنچه آمدني است من (نويسندۀ تفسير) به معنايي بهتر از آنچه در اينجا بيان نموديم دست يافته ايم و آن اين است که آنچه بدان دستور داده شده است گذشت نيکوست. يعني گذشتي سالم که از کينه بدور باشد، و بدور از اذيت گفتاري و رفتاري باشد، نه گذشت غير نيکو؛ و آن عبارت است از گذشتي که در جاي مناسب خودش نباشد، پس جايي که بايد عقوبت و سزا دهد، نبايد گذشت نمايد . مانند مجازات کردن متجاوزان ستمکار که جز مجازات چيزي برايشان مفيد نيست. و اين معني درست آيه است. (إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْخَلاَّقُ) و پروردگارت آفرينندۀ هر مخلوقي است. (الْعَلِيمُ ) همه چيز را مي داند، و هيچ کس از همۀ موجوداتي که دانش او بر آن احاطه دارد و آن را آفريده است نمي تواند او را ناتوان کند.

آيه ي 93-87:

وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِي وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمَ و به راستي که «سبع المثاني» و قرآن بزرگ را به تو داده ايم.

لاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ و به آنچه گروههايي از آنان را بهره مند ساخته ايم چشم مدوز، و بر آنان غمگين مباش، و بال مهرباني خود را براي مومنان بگستران.

وَقُلْ إِنِّي أَنَا النَّذِيرُ الْمُبِينُ و بگو: «من بيم دهندۀ آشکارم».

كَمَا أَنزَلْنَا عَلَى المُقْتَسِمِينَ همانگونه که (عذاب را) بر تقسيم کنندگان (قرآن) فرود آورديم.

الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ کساني که قرآن را بخش بخش کردند.

فَوَرَبِّكَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِيْنَ سوگند به پروردگارت که حتماً جملگي ايشان را باز خواست خواهيم کرد.

عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ از آنچه که مي کردند.

خداوند نعماتي را که به پيامبر داده است يادآور شده و مي فرمايد: (وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِي) ما «سبع المثاني» را به تو داده ايم طبق قول صحيح «سبع المثاني» عبارت است از هفت سورۀ طولاني بقره، آل عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف، انفال، و توبه يا اينکه منظور سورۀ فاتحه است، چون هفت آيه دارد. در اين صورت (وَالْقُرْآنَ الْعَظِيمَ ) که بر آن عطف شده از قبيل عطف عام بر خاص است. و دليل اينکه آن هفت سوره را «المثاني» ناميده اند اين است که در آنها مسايل توحيد، علوم غيب و احکام مهم و بزرگ زياد ذکر شده است.

و توجيه نظريه اي که مي گويد: منظور از «سبع المثاني» سورۀ فاتحه مي باشد اين گونه است که سورۀ فاتحه هفت آيه داشته و در هر رکعت تکرار مي شود.

خداوند «سبع المثاني» و قرآن بزرگ را به پيامبر داده است، و در حقيقت بهترين چيز را به او بخشيده است که سبقت جويندگان در آن با يکديگر به مسابقه مي پردازند و مايۀ شادي مومنان مي شود (قل بفضل الله و برحمته فبذلک فليفرحوا هو خير مما يجمعون) بگو: «به فضل و رحمت الهي بايد شاد شوند، و آن بهتر از چيزهايي است که آنان جمع مي نمايند». بنابراين پس از آن فرمود: (لاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ ) به آنچه گروههايي از آنان را بهره مند نموده ايم چشم مدوز. يعني ثروت و لذت هاي دنيا که بزهکاران از آن بهره مند ساخته ايم و جاهلان فريب آن را خورده اند نبايد تو را شگفت زده نمايد، طوري که فکرت بدان مشغول شود، بلکه «سبع المثاني» و قرآن بزرگ که عطيۀ خداوند به تو مي باشد بايد شما را بي نياز سازد. (وَلاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ )، و بر آنان غمگين مباش، زيرا هيچ خير و نفعي از آنها انتظار نمي رود. اما خداوند مومنا را به تو داده است که بهترين جايگزين براي آنها هستند. (وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ ) و بال مهرباني خويش را براي مومنان بگستران. يعني با آنها نرمي و مهرباني کن و با محبت و اکرام و اخلاق و رفتار نيک با آنان رفتار کن.

(وَقُلْ إِنِّي أَنَا النَّذِيرُ الْمُبِينُ)  و بگو: همانا من بيم دهنده ي  آشکارم. يعني وظيفۀ شما رساندن پيام خدا به دور و نزديک به دوست و دشمن، و بر حذر داشتن آنان است، و هرگاه چنين کردي چيزي از حساب آنها بر تو نيست، و هيچ چيزي از حساب تو بر آنها نمي باشد.

(كَمَا أَنزَلْنَا عَلَى المُقْتَسِمِينَ (همانطور که عذاب را بر کساني فرو فرستاديم که ادعا مي کردند آنچه آورده اي باطل است، و تلاش مي کردند مردم را از راه خدا باز دارند.

(الَّذِينَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِينَ(  آنان که قرآن را به قسمت ها و بخش ها تقسيم کردند، و در آن طبق خواست خود سخن گفتند؛ برخي مي گفتند جادو است و برخي مي گفتند فال و رمالي است و برخي ديگر مي گفتند ساخته و پرداختۀ (محمد) است، و ديگر سخنان کافران که قرآن را دروغ مي انگاشتند ، و آن را به باد انتقاد و ايراد مي گرفتند تا مردم را از ايمان آوردن به آن باز دارند.

(فَوَرَبِّكَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِيْنَ)  و سوگند به پروردگارت از همگي کساني که قرآن را مورد عيبجويي و انتقاد و تحريف تبديل قرار دادند پرس و جو به عمل خواهيم آورد. (عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ)  از آنچه که مي کردند.و اين بزرگترين هشدار به آنان است تا از آنچه انجام مي دهند باز آيند.

آيه ي 96-94:

فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ پس آشکار کن آنچه را که بدان فرمان داده مي شوي، و از مشرکان روي بگردان

إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ بي گمان ما تو را از (شر) استهزا کنندگان محفوظ مي داريم .

الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللّهِ إِلـهًا آخَرَ فَسَوْفَ يَعْمَلُونَ کساني که معبودي ديگري را همراه با خدا قرار مي دهند در اينده اي زود (حقيقت را) خواهند دانست.

سپس خداوند پيامبرش را دستور داد تا به آنان توجه نکند و آنچه را خداوند بدان فرمان داده است آشکارا بيان نمايدف و فرمان الهي را براي عموم مردم اعلان دارد، و هيچ مانعي نبايد او را از بيان آشکار فرمان الهي باز دارد و سخن و گفته هاي بزهکاران او را از انجام مسئوليت خطيري که بر دوش دارد، منصرف نمايد. (وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ) و از مشرکان روي بگردان. يعني به آنان توجه نکن و در برابر ناسزا گويي آنها به مقابله به مثل متوسل نشو، و به کار خودت بپردازد. (إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ ) بدون شک ما تو را از شر و مکر کساني که پيام و رسالتت را به باد تمسخر مي گيرند، مصون و محفوظ مي داريم. و اين وعدۀ الهي به پيامبرش است که مسخره کنندگان نمي توانند زياني به او برسانند، و خداوند مسخره کنندگان را با انواع عذاب ها مجازات خواهد کرد و پيامبرش را از شر آنان در امان خواهد داشت.

و خداوند چنين نمود ، زيرا هر کس پيامبر و پيامش را به تمسخر گرفت او را نابود نمود، و به بدترين صورت شکست داد. سپس خداوند يکي ديگر از ويژگيهاي آنها را بيان نمود، و آن اينکه همانگونه پيامبر را مسخره مي کنند، خداوند را نيز خشمگين مي نمايند:

(الَّذِينَ يَجْعَلُونَ مَعَ اللّهِ إِلـهًا آخَرَ) کساني که معبود ديگري را همراه با خدا قرار مي دهند در حالي که خداوند پروردگار و آفرينندۀ آنان است . (فَسَوْفَ يَعْمَلُونَ ) و آنها بدون شک وقتي به قيامت بازگردانده شوند زشتي کارهايشان را خواهند دانست.

 

آيه ي 99-97

وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ و به راستي مي دانيم که از آنچه مي گويند دلت تنگ مي شود.

فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ پس پروردگارت را به پاکي ياد کن و از سجده کنندگان باش.

وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ و پروردگارت را تا هنگامي که مرگ به سراغت مي آيد پرستش کن.

(وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ(  و بدون شک ما مي دانيم که از تکذيب و تمسخر آنان دلتنگ مي شوي، پس ما توانايي آن را داريم که آنها را ريشه کن کرده و هر چه زودتر به سزاي اعمالشان برسانيم. اما خداوند به آنان مهلت مي دهد ولي آنها را فراموش نمي نمايد. پس تو اي محمد! (فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ) خداوند را به کثرت ياد کن و تسبيح و ستايش او را زياد بگو، و نماز زياد بخوان، زيرا اين کار به تو شرح صدر مي دهد و تو را بر انجام کارهايت کمک مي نمايد. (وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ) و در همۀ اوقات از نزديکي جستن به خداو انجام عبادت ها و استمداد بجوي. و پيامبر عليه الصلاه و السلام دستور پروردگارش را فرمان برد و همواره به عبادت مشغول بود تا اينکه مرگ به سراغش آمد و به ملکوت اعلي پيوست.

 

فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره