فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره

تفسير سوره هود

بسم الله الرحمن الرحيم

آيه ي 4-1

لَر كِتَابٌ أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ خَبِيرٍ الف لا را. اين كتابي است كه آيات آن استوار و محكم گرديده، سپس از سوي خداوند حكيم و آگاه تشريح و تبيين شده است.

أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ اللّهَ إِنَّنِي لَكُم مِّنْهُ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ اينكه جز خدا را نپرستيد كه من از سوي او براي شما هشدار دهنده و مژده دهنده هستم.

وَأَنِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُم مَّتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى وَيُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ وَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنِّيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ و اينكه از پروردگارتان آمرزش بخواهيد و به سوي او برگرديد و توبه كنيد تا شما را تا زماني معين به طرز نيكويي بهره مند سازد، و تا به هر صاحب فضلي فضل و احسانش را بدهد. و اگر روي بگردانيد من بر شما از عذاب روز بزرگي بيمناكمك

إِلَى اللّهِ مَرْجِعُكُمْ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ بازگشتتان به سوي خداست و او بر همه چيزي تواناست.

خداوند متعال مي فرمايد: اين (كِتَابٌ ) كتاب بزرگي است (أُحْكِمَتْ آيَاتُهُ ) كه آيات منظم و محكم و نيكو گرديده است؛ اخبارش راست است و عادلانه امر و نهي مي نمايد و كلمات آن فصيح و مباني آن زيباست. (ثُمَّ فُصِّلَتْ ) آن گاه اياتش مشخص گرديده و به نحو احسن بيان شده است (مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ ) از جانب خداوند حكيم كه هر چيزي را در جاي آن قرار مي دهد، و امر و نهي نمي كند، مگر به چيزي كه حكمتش اقتضا نمايد. (خَبِيرٍ) خداوندي كه به ظاهر و باطن آگاه است.

پس از آنجا كه استوار گرداندن و شرح و بيان آن از جانب خداوند حكيم و آگاه است، از عظمت و مرتبه اي بلند و كمال و حكمت و رحمتي واسع برخوردار است و پروردگار كتابش را نازل كرده است تا (أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ اللّهَ ) دين را خالصانه و به طور كامل براي خدا اقامه كنيد، و هيچ كس را با او شريك نگردانيد.

(إِنَّنِي لَكُم مِّنْهُ ) اي مردم! همانا من براي شما از سوي پروردگارتان (نَذِيرٌ ) بيم دهنده ي كساني هستم كه بر ارتكاب گناهان جرات مي كنندف و از عذاب دنيا و آخرت بر حذر مي دارم. (وَبَشِيرٌ ) و مژده دهنده ي فرمانبرداران هستم به پاداش دنيا و آخرت. (وَأَنِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ ) و به خاطر گناهاني كه از شما سرزده است از پروردگارتان آمرزش بخواهيد، پس در بقيه ي عمري كه داريد به سوي او برگرديد و از انچه خدا نمي پسندد دست برداريد، و به سوي آنچه كه دوست مي دارد و مي پسندد، روي آورد.

سپس به پاداش تائبان اشاره كرد و فرمود: (يُمَتِّعْكُم مَّتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى ) تا وقت مردنتان به طرز نيكويي از روزي خود به شما مي بخشد و از آن بهره مند مي شويد. (وَيُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ ) و به هر صاحب فضلي از شما پاداش همسنگ فضل و احسانش را مي دهد؛ پس آنچه را كه دوست دارد برايش حال مي كند و آنچه را كه نمي پسندد از وي دور مي گرداند (وَإِن تَوَلَّوْاْ ) و اگر از آنچه شما را به سوي آن دعوت مي كنم روي بگردانيد كه واقعاً اين كار را كرديد، و احتمالاً آن را تكذيب هم نموديد (فَإِنِّيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ ) من بر شما ازعذاب روز بزرگي بيمناكم، و آن روز قيامت است كه پيشينيان و پسينيان در آن گرد مي آيند . پس بر اساس اعمال خير و شري كه انجام داده اند پاداش خوب و بد را دريافت مي دارند.

(وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ) اين دليلي است بر زنده گرداندن مردگان، زيرا او بر هر كاري تواناست. از جملة اين امور زنده كردن مرده هاست و خداوند از اين خبر داده است و او راستگوترين گويندگان است. و تحقق آن از نظر عقلي و نقلي حتمي است.

آيه ي 5:

أَلا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُواْ مِنْهُ أَلا حِينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيَابَهُمْ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ هان! آنان سينه هايشان را كج مي كنند تا خويشتن را از خدا پنهان دارند. هان! آنان هنگامي كه خود را با جامعه هايشان مي پوشانند خداوند آنچه را كه پنهان مي دارند و آنچه را آشكار مي سازند مي داند، و او به راز دلها داناست.

خداوند متعال از ناداني مشرکان و شدت گمراهي شان خبر مي دهد که آنان (يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ ) سينه هايشان را کج مي کنند، (لِيَسْتَخْفُواْ مِنْهُ ) تا خود را از خدا پنهان دارند، و با چرخاندن سينه هايشان حجابي در مقابل علم خدا ايجاد کنند و خداوند احوال آنان را نداند و قيافه هايشان را نبيند. خدا با بيان اشتباه آنها و گمان پوچشان مي فرمايد: (أَلا حِينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيَابَهُمْ ) هان! آنان هنگامي که با جامه هايشان خود را مي پوشانند خداوند در اين حالت که يکي از مخفي ترين حالات است، از آنها آگاه است. بلکه خداوند (يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ ) گفته ها و کارهايي را که پنهان مي دارند، (وَمَا يُعْلِنُونَ ) و گفته ها و کارهايي را که آشکار مي کنند، مي داند ، وحتي پوشيده تر از اين را نيز مي داند، (إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ) همانا خدا به اراده ها و وسوسه ها و افکاري که در دلهاست و نه در پنهان و نه در آشکار آن را بر زبان نياورده اند، آگاه است. پس چگونه حالت شما بر او پوشيده مي ماند آنگاه که سينه هايتان را کج مي کنيد تا خود را از او پنهان بداريد؟

احتمال دارد معني آيه اين باشد که خداوند از کساني صحبت مي کند که پيامبر را تکذيب کردند و از دعوتش غافل شدند، و از شدت روي گرداني شان وقتي پيامبر عليه السلام را مي ديدند (يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ ) خود را خم مي کردند تا آنها را نبيند و دعوتش را به گوش آنان نرساند و آنان را به چيزي که به نفع آنان است اندرز ندهد. پس آيا از اين روي گرداني بالاتر چيزي هست؟

سپس خداوند آنها را هشدار داد که او به همۀ حالاتشان آگاه است و هيچ چيزي بر او پوشيده نمي ماند، و به زودي آنها را به خاطر کارهايشان مجازات خواهد کرد.

آيه ي 6:

وَمَا مِن دَآبَّةٍ فِي الأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللّهِ رِزْقُهَا وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا كُلٌّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ و هيچ جنبده اي در زمين نيست مگر اينکه روزي آن بر عهدۀ خداست، و قرارگاه و محل اياب و ذهابشان را مي داند. همۀ اينها در کتاب روشني ثبت است .

هر چيزي ک در زمين حرکت مي کند از قبيل انسان و حيوان، بري باشد يا بحري، خداوند روزي همه را به عهده گرفته و به همه روزي مي دهد (وَيَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا) و قرارگاه اين جنبدگان و محل زيست و جايي که در آن قرار مي گيرند را مي داند و محل رفت و آمد آنها را که در حالت هاي مختلف به آن روي مي آورند مي داند ( كُلٌّ ) تفاصيل احوال آنها، (فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ) در لوح محفوظ که همۀ اتفاقاتي که پيش مي آيد و آنچه در آسمانها و زمين اتفاق مي افتد را در بر دارد. ثبت و ضبط شده است. و علم خداوند به همه اينها احاطه دارد، و قلمش آن را نگاشته است، و مشيت او بر آن جاري گرديده است و روزيش به همه مي رسد. پس دلها آرام گيرند به کفايت و شايستگي کسي که روزي آنها را به عهده گرفته است آنان را به عهده گرفته است و با علم و دانش خود ذات و صفات آنها را در برگرفته است.

آيه ي 8-7:

وَهُوَ الَّذِي خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاء لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَلَئِن قُلْتَ إِنَّكُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَـذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ  و او خدايي است که اسمانها و زمين را در شش روز آفريد و عرشش بر آب بود، تا شما را بيازمايد که چه کسي کارهاي نيکوتر انجم مي دهد، و اگر بگويي شما پس از مرگ برانگيخته مي شويد، کافران مي گويند: «اين سخن جز جادوي آشکار نيست».

وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّةٍ مَّعْدُودَةٍ لَّيَقُولُنَّ مَا يَحْبِسُهُ أَلاَ يَوْمَ يَأْتِيهِمْ لَيْسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ و اگر عذاب را تا مدت زمان محدودي به تأخير اندازيم، مي گويند: «چه چيزي آن را باز مي دارد؟ » آگاه باشيد روزي که عذاب به سراغ آنان بيايد از آنان بازداشته نمي شود، و چيزي را که مسخره مي کردند آنان را در بر مي گيرد.

خداوند متعال خبر مي دهد که او ،( خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ) آسمانها و زمين را در شش روز آفريده است، نخستين اين ايام روز يکشنبه و اخرين آن روز جمعه است (وَ) هنگامي که آسمانها و زمين را آفريد، (كَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاء ) عرشش بر روي آب و بر بالاي آسمان هفتم بود. و بعد از اينکه آسمانها و زمين را آفريد بر عرش خود بلند و مرتفع گرديد و کارها و احکام قدري و شرعي را طبق مشيت خود تدبير مي کند.

بنابراين فرمود: (لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً ) تا شما را بيازمايد که چه کسي کارهاي نيکوتري ا نجام مي دهد. يعني خداوند به خاطر پيروي شما از اوامر و نواهي وي آنچه را در آسمانها و زمين است آفريد تا امتحان کند و ببيند کدام يک از شما عمل نيکوتري را نجام مي دهد.

فضيل بن عياض رحمه الله گفته است «يعني تا شما را بيازمايد که چه کسي عمل خالص تر و درست تر انجام مي دهد».

گفته شد: اي ابا علي! عمل خالص و درست تر کدام است؟ گفت: «اگر عمل خالصانه انجام شود و درست نباشد پذيرفته نمي شود و اگر درست باشد و خالصانه انجام نشود (باز) پذيرفته نمي شود، مگر اينکه خالصانه و درست باشد. عمل خالص اين است که براي خدا انجام شود. و عمل درست يعني عملي که در انجام آن از قرآن و سنت پيروي شود. همانطور که خداوند متعال فرمود هاست: (و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون) من جن ها و انسانها را نيافريدم مگر براي اينکه مرا پرستش نمايند».

و خداوند متعال فرموده است: «الله الذي خلق سبع سموات و من الارض مثلهن يتنزل الامر بينهن لتعلموا ان الله علي کل شي قدير و ان الله قد احاط بکل شي علما) «الله» تعالي ذاتي است که هفت آسمان را آفريد و در زمين نيز مثل آن را آفريد، امر خود را ميان آنها نازل مي گرداند، تا بدانيد که خداوند بر همه چيز توانا است، و علم او همه چيز را احاطه نموده است، پس خداوند متعال خلق را به خاطر عبادت خويش و شناختن ذات و اسما و صفت هايش آفريده است، و آنها را به اين دستور داده است. پس هر کس فرمان ببرد و آنچه را که به آن دستور داده است انجام دهد از رستگاران است، و هر کس روي بگرداند از زيان کاران مي باشد و حتماً خداوند آنها را در جهاني ديگر جمع خواهد کرد تا آنان را جزا و سزا بدهد. بنابراين خداوند به تکذيب سزا و جزا از سوي مشرکين پرداخت و فرمود : (وَلَئِن قُلْتَ إِنَّكُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَـذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ  ) و اگر از سوي من به ايشان بگويي، و آنها را زنده شدن پس از مرگ خبر دهي، کافران تو را تصديق نمي کنند، بلکه به شدت تو را تکذيب مي نمايند، و از آنچه آورده اي عيب گرفته و مي گويند: (إِنْ هَـذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ  ) اين چيزي جز جادوي آشکار نيست. آگاه باشيد و بدانيد که آن حق آشکار است.

(وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّةٍ مَّعْدُودَةٍ ) و اگر عذاب را تا مدت زماني مشخص از آنان به تأخير بياندازيم، مي گويند: چرا نيامده است، و چرا دير مي آيد؟ و از روي ناداني و ستمگري شان مي گويند: (مَا يَحْبِسُهُ ) چه چيزي آن را باز مي دارد؟ و مفهوم سخنشان اين است که آن را دروغ مي انگارند ، و آنها از اينکه عذاب زود نمي آيدبر دروغگو بودن پيامبر استدلال مي کنند که از آمدن عذاب خبر مي  دهد.چه استدلال بي جايي است.

(أَلاَ يَوْمَ يَأْتِيهِمْ لَيْسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ ) آگاه باشيد روزي که عذاب به سراغ آنان بيايد از آنان باز داشته نمي شود، و نمي توانند در کار خويش بنگرند (وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ) و چيزي را که مسخره مي کردند آنان را احاطه کرده و دربر مي گيرد. يعني عذابي که آن را مسخره مي کردند و آن را ناچيز مي انگاشتند تا جايي که قاطعانه به دروغگو بودن پيامبر حکم کردند، آنان را از هر سو فرا مي گيرد.

آيه هاي 11-9:

وَلَئِنْ أَذَقْنَا الإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَيَئُوسٌ كَفُورٌ  و اگر به انسان از سوي خدا رحمتي بچشانيم سپس آن را از او بستانيم بسي نااميد و ناسپاس گردد.

وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاء بَعْدَ ضَرَّاء مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ و اگر بعد از رنج و ناخوشي که به انسانها رسيده است خوشي و نعمت بدو برسانيم، مي گويد: «بديها و سختي ها از من دور شدند» و بسي شادمان شده و فخر فروشي مي کند

إِلاَّ الَّذِينَ صَبَرُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَـئِكَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ مگر کساني که شکيبايي ورزند و کارهاي شايسته انجام دهند، اينان آمرزش و پاداش بزرگي دارند.

خداوند متعال از طبيعت انسان خبر مي دهد که وي نادان و ستمکار است و هر وقت رحمتي را از سوي خود به او بچشاند از قبيل سلامتي، روزي، فرزندان و امثال آن، سپس آن نعمتها را از او بگيرد، به نااميدي و ياس تن مي دهد، و اميدي به پاداش خدا نخواهد داشت و به ذهنش نمي آيد که خداوند آن را باز خواهد گرداند يا بهتر از آن را باز به او خواهد داد. و هرگاه خداوند بعد از رنج و ناخوشي که به انسان مي رسد نعمت و رحمتي به وي عطا کند شادمان مي شود و به خود مي بالد و گمان مي برد که آن خير براي هميشه برايش باقي مي ماند، و مي گويد: (ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ) بديها و سختي ها از من دور شدند، و او شادمان و خودستا است.

يعني به آنچه که طبق ميل و دلخواهش به او داده شده است شاد مي گردد، و با نعمت هايي که خداوند به و عطا کرده است بر بندگان خدا فخر فروشي مي کند و اين حالت او را به خود پسندي و تکبر ورزيدن بر مردم و تحقير آنان وادار مي کند و چه عيبي بزرگتر از اين وجود دارد؟

و اين طبيعت انسان است ، مگر کساني که خداوند آنان را توفيق دهد و ازاين اخلاق زشت بيرون آورد، و به ضد آن راهنمايي کند، و آنان کساني هستند که به هنگام ناخوشي و رنج بردباري کرده و نااميد نمي شوند، و هنگام راحتي و خوشي به خود نباليده و کارهاي شايسته و واجب و مستحب را انجام مي دهند. (أُوْلَـئِكَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ) با بخشوده شدن گناهانشان هر امر نامطلوبي از آنها دور مي گردد و به پاداش بزرگي مي رسند و آن دست يابي به باغهاي پرناز و نعمت و بهشت است که هر چه انسان بخواهد و چشمها از ديدن آن لذت ببرند در آن موجود است.

آيه هاي 14-12

 فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَآئِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَن يَقُولُواْ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ كَنزٌ أَوْ جَاء مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّمَا أَنتَ نَذِيرٌ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ مبادا برخي از چيزهايي را که به تو وحي مي شود رها کني و از اينکه مي گويند: «چرا گنجي بر او فرستاده نشده است يا چرا فرشته اي با او نيامده است» دلتنگ و ناراحت شوي، تو تنها بيم دهنده هستي و خداوند بر همه چيز مراقب و نگهبان است.

أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ مي گويند: «آن را خودش ساخته است، و به دروغ به خدا نسبت مي دهد». بگو: «اگر راستگو هستيد ده سورۀ دروغين همانند آن را بياوريد و غير از خدا هر کس را که مي توانيد به ياري فراخوانيد.

فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُواْ لَكُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أُنزِلِ بِعِلْمِ اللّهِ وَأَن لاَّ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ پس اگر سخن شما را نپذيرفتند ، بدانيد که اين قرآن همراه با علم الهي نازل شده است و معبود به حقي جز او نيست، پس آيا شما فرمانبردار مي گرديد؟

خداوند متعال با دلجويي دادن پيامبر عليه السلام در مقابل تکذيب کنندگان مي فرمايد: (فَلَعَلَّكَ تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَضَآئِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَن يَقُولُواْ ) يعني شايسته نيست که گفتۀ آنان در تو اثر بگذارد، و از آنچه که بر آن هستي باز بدارد، و آنگاه برخي از مطالبي را که به سوي تو وحي مي شود رها کني و به خاطر خيره سري آنان دلتنگ گردي، که مي گويند: (لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ كَنزٌ أَوْ جَاء مَعَهُ مَلَكٌ ) چرا گنجي بر او فرو فرستاده نشد يا چرا فرشته اي با او نيامده است؟ زيرا اين سخن ناشي از خيره سري و ستمگري و مخالفت و گمراهي و عدم شناخت آنان نسبت به حجت ها و دلايل است . پس به کارت ادامه بده و اين گفته هاي پوچ که جز فردي بي خرد آن را بر زبان نمي آورد تو را باز ندارد و دلت را تنگ و ناراحت نکند. آيا دليلي ارائه داده اند که از حل آن درمانده باشي؟ يا در آنچه آورده اي عيبي گرفته اند که عيب جويي آنها در آن اثر گذارد و ارزش آن را کم کند؟ پس دل تنگ نشو، زيرا حساب آنها بر گردن تو نيست، و با زور نمي توان آن را هدايت کني. بلکه تو (إِنَّمَا أَنتَ نَذِيرٌ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ )تنها بيم دهنده هستي و خداوند بر هر چيزي نگاهبان است و اعمالشان را ثبت و ضبط مي نمايد و آنها را طبق اعمالشان سزا و جزا مي دهد.

(أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ ) آيا مشرکان مي گويند : محمد اين قرآن را از پيش خود ساخته است؟ خداوند آنان را پاسخ داد و فرمود: (قُلْ) به آنان بگو: ( فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ(  اگر راستگو هستيد ده سورۀ دروغن همانند آن را بياوريد و غير از  خدا هر کس را که مي توانيد به ياري فرا خوانيد. يعني اگر او قرآن را از خود ساخته است شما هم مانند وي فصاحت و بلاغت داريد، و دشمنان حقيقي او هستيد و براي باطل کردن دعوتش هر چه را که داريد صرف مي کنيد، پس اگر راست مي گوييد ده سورۀ دروغين همانند آن را بياوريد.

(فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُواْ لَكُمْ) پس اگر سخن شما را در اين مورد نپذيرفتند، ( فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أُنزِلِ بِعِلْمِ اللّهِ) بدانيد که اين قرآن از جانب خدا نازل شده است. چون براي اثبات اينکه از جانب خدا است دليل وجود دارد، و معارضي براي آن پيدا نشده است. ( وَأَن لاَّ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ ) و بدانيد که جز خدا هيچ معبود بر حقي که سزاوار الوهيت و پرستش باشد وجود ندارد (فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ( پس آيا شما تسليم الوهيت خدا گشته و فمران بردار بندگي او مي شويد؟

و اين آيات مبين آنند که براي دعوتگر راه خدا شايسته نيست اعتراض معترضين و انتقاد منتقدان و عيب جويان او را از دعوت و فراخواني به سوي دين باز دارد . به خصوص وقتي که اعتراض و انتقاد بي دليل باشد و معترض نتواند در آنچه که دعوتگر به سوي آن دعوت مي کند کاستي و نقصي بياورد. و نبايد دلتنگ شود بلکه بايداطمينان خاطر داشته باشد و کارش را ادامه بدهد، و به آن روي آورد. و نيز لازم نيست پيشنهادايت که پيشنهاد کنندگان بنا به دلايلي که براي خود دارند مطرح مي کنند، جواب داده شود. بلکه کافي است در پاسخ تمام اين مسايل و خواسته ها دليلي را اقامه کرد که معارض و مخالفي نداشته باشد.

و اين آيات بيانگر آنند که قرآن در ذات خود معجزه است و هيچ کس نمي توانند مانند آن را بياورد، و نمي تواند ده سوره مانند آن را بياورد، و حتي نمي تواند يک سوره مانند آن را بياورد. چون خداوند دشمنان فصيح و بليغ را به مبارزه طلبيد اما با آن معارضه نکردند، چون مي دانستند توانايي آن را ندارند.

و در اين آيات به اين مطلب اشاره شده است که يکي از چيزهايي که بايد نسبت به آن يقين داشت و نبايد به گمان غالب بسنده کرد قران و توحيد است، زيرا فرموده است:

(فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أُنزِلِ بِعِلْمِ اللّهِ وَأَن لاَّ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ) پس بدانيد که اين قرآن همراه با علم خدا نازل شده است و هيچ معبود راستيني جز او نيست.

آيه ي 16-15:

مَن كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لاَ يُبْخَسُونَ  کساني که زندگاني دنيا و زينت آن را بخواهند اعمالشان را در اين جهان تمام و کمال به انها مي دهيم و آنها در آنجا کاستي نبينند.

أُوْلَـئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِيهَا وَبَاطِلٌ مَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ ايشان کساني اند که در آخرت جز آتش بهره اي ندارند و آنچه در دنيا کرده بودند ضايع و هدر مي رود، و کارهايشان پوچ و باطل است.

خداوند متعال مي فرمايد: (مَن كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا ) هر کس که هدف نهايي اش زندگاني دنيا و زينت آن از قبيل زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسب هاي نشان دارد و چهارپايان و کشتزارها باشد و تمام هم و غمش را در اين چيزها منحصر نمايد، و آخرت و دنياي باقي در تفکر او جايگاهي نداشته باشد، اين فرد را جز کافر نمي توان ناميد، زيرا اگر مومن بود، ايمانش را از اين کار و از اين طرز تفکر باز مي داشت، بلکه ايمان او و آنچه که از اعمال (خير) انجام داده است، نشانه اي است از نشانه هاي آخرت خواهي او.

اما اين بدبختان که گويا فقط براي اين دنيا آفريده شده اند (نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا) يعني آن پاداش دنياي که براي آنان در «لوح المحفوظ» رقم زده شده است و به آنان مي دهيم ، (وَهُمْ فِيهَا لاَ يُبْخَسُونَ ) و آنان در آنجا کاستي نبينند  يعني از آنچه برايشان مقدر شده است کم نمي شود ولي اين نهايت و پايان نعمت ها است. (أُوْلَـئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ ) ايشان کساني اند که در آخرت بهره اي جز آتش ندارند، و در آن جادوانه مي مانند و يک لحظه عذاب از آنها دور نمي شود، و به راستي که از پاداش فراوان محروم گشته اند، (وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِيهَا ) و نقشه هايي که عليه حق و اهل حق مي کشيدند مضمحل و نابود گشته و کارهاي خيري که انجام مي دادند و اساسي نداشت و بر اساس ايمان انجام نيافته بود پوچ گشته و به هدر مي رود.

آيه 17:

أَفَمَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَمِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إَمَامًا وَرَحْمَةً أُوْلَـئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَن يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلاَ تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِّنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يُؤْمِنُونَ  آيا کسي که دليل و حجت روشني از سوي پروردگارش دارد، و گواهي از سوي خدا به دنبال آن مي آيد، و قبل از قرآن (هم) کتاب موسي پيشوا و رحمت بوده است (مانند کسي است که در تاريکي ها به سر مي برد)؟ اينان (که در پي کشف حقايقند) به آن ايمان مي آورند، و هر کس از گروهها به آن کفر بورزد ميعادگاه او آتش است. پس دربارۀ آن به خود شک و ترديدي راه مده، بي گمان آن (قرآن) حق است و از سوي پروردگارت آمده است ولي بيشتر مردم ايمان نمي آورند.

خداوند متعال حالت پيامبرش محمد صلي الله عليه و اله و سلم را و حالت وارثان و جانشينان او را که به تبليغ دينش و اقامه ي حجت هاي آن مي پردازند و به آن يقين دارند بيان کرده و اينکه کسي جز آنان داراي اين صفت نيست، و اصولاً هيچ کس نمي تواند مانند آنان باشد، و مي فرمايد: (أَفَمَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ ) آيا کسي که به واسطه ي وحيي که خداوند آن را فرو فرستاده و مسايل مهم و دلايل آشکار را در آن بيان کرده است و او هم در نتيجه به آن يقين کرده باشد دليل و حجت روشني از سوي پروردگارش داشته باشد، (وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ ) و شاهدي از سوي خدا به دنبال آن بيايد يعني به دنبال اين دليل و برهان دليل ديگري بيايد و آن دليل فطرت و سرشت مستقيم و عقل درست است که بر صحت (آن) وحي گواهي مي دهند و با عقل خود نيکويي و پاکي آن وحي را بداند، و از اين رهگذر بر ايمانش بيافزايد، (وَمِن قَبْلِهِ )و پيش از قرآن گواه سومي وجود دارد، (كِتَابُ مُوسَى ) پيشوا و رحمتي براي مردم قرار داده و بر راست بودن قرآن گواهي مي دهد، و با حقي که قرآن آورده موافق و مطابق است.

يعني آيا کسي که چنين است، و شواهد و دلايل يقين آور نزد وي به وفور يافت مي شود، مانند کسي است که در تاريکي ها و جهالت ها به سر مي برد و نمي تواند از آن بيرون رود؟ به راستي نزد خداوند برابر نيستند و نزد بندگان خدا نيز برابر نمي باشند. (أُوْلَـئِكَ ) اينان که دلايل يقين آور به وفور نشان يافته مي شود (يُؤْمِنُونَ بِهِ ) به طور حقيقي به قرآن ايمان مي آورند و ايمانشان هر نوع خوبي و برکت را در دنيا و آخرت براي آنان به بار مي آورد.

(وَمَن يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الأَحْزَابِ ) و هرگروه از گروه هاي روي زمين که بر نپذيرفتن حق اتفاق نظر دارد، به قرآن کفر مي ورزد، (فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ )ميعادگاهشان آتش است، و حتماً به آن وارد مي شوند، (فَلاَ تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِّنْهُ ) پس دربارۀ آن کوچکترين شکي به خود راه مده، (إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يُؤْمِنُونَ  ) بي گمان آن (= قرآن) حق مي باشد، و از سوي پروردگارت آمده است، ولي بيشتر مردمان ايمان نمي آورند . يا به خطار جهالت و گمراهي شان ايمان نمي آورند، يا از روي ستمگري و عناد و تجاوز، زيرا هر کس قصد و هدفش نيکو، و فهمش درست باشد، بايد به آن ايمان بياورد، چون دلايل و شواهد قاطعي وجود دارد که او را به ايمان آوردن فرا مي خوانند .

آيه هاي 22-18:

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أُوْلَـئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَيَقُولُ الأَشْهَادُ هَـؤُلاء الَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَى رَبِّهِمْ أَلاَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ و کيست ستمگرتر از کسي که بر خدا دروغ ببندد؟ آنان به پيشگاه پروردگارشان عرضه مي گردند و گواهان مي گويند: «اينانند کساني که بر پروردگار خود دروغ بسته اند هان! نفرين بر ستمکاران باد».

الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ آن ستمکاراني که(مردم را) از راه خدا باز مي دارند و آن را کج و نا درست نشان مي دهند و آنان منکر آخرتند.

أُولَـئِكَ لَمْ يَكُونُواْ مُعْجِزِينَ فِي الأَرْضِ وَمَا كَانَ لَهُم مِّن دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِيَاء يُضَاعَفُ لَهُمُ الْعَذَابُ مَا كَانُواْ يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَمَا كَانُواْ يُبْصِرُونَ ايشان چنان نيستند که بتوانند در دنيا (خدا را ) ناتوان و درمانده سازند و آنان به غير از خدا دوستان  ياوراني ندارند ، عذاب براي آنان دو چندان خواهد شد (و آنان) نمي توانستند بشنوند و ببينند.

أُوْلَـئِكَ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ اينان کساني اند که خودشان را زيانبار کردند و آنچه به دروغ به هم مي بافتند از آنان گم و ناپديد گرديد.

لاَ جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الآخِرَةِ هُمُ الأَخْسَرُونَ  مسلماً آنان در آخرت زيانکارترند

خداوند متعال خبر مي دهد که هيچکس (أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا ) ستمگرتر از کسي نيست که بر خدا دروغ ببندد. و اين شامل حال هر کسي است که به خدا دروغ نسبت دهد؛ شريکي را به او نسبت بدهد يا او را به چيزي توصيف بکند که شايسته اش نيست. و يا سختي را به وي نسبت دهد که نگفته است، يا ادعاي نبوت کند، و ديگر دروغ هايي که به خدا نسبت داده مي شود

پس اينها ستمگرترين مردم هستند (أُوْلَـئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ ) آنان به پيشگاه پروردگارشان عرضه مي گردند تا آنها را به سبب ستمگريشان مجازات نمايد، و چون به پيشگاه او عرضه گردند عذاب سختي را برايشان مقرر مي دارد. (وَيَقُولُ الأَشْهَادُ ) و گواهان که بر دروغ بستن و دروغ گفتن آنها گواهي مي دهند، مي گويند: (هَـؤُلاء الَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَى رَبِّهِمْ أَلاَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِينَاينان کساني اند که بر پروردگار خود دروغ بسته اند، هان! نفرين خدا بر ستمکاران باد؛ نفرين و لعنتي که قطع نمي شود، زيرا ستم کردن صفت هميشگي آنان بوده است، به همين خاطر عذابشان تخفيف پذير نيست.

سپس خداوند از ظلم و ستم آنها سخن به ميان آورد و فرمود: (الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ) آنان کساني هستند که (مردم را ) از راه خدا باز مي دارند، پس خودشان را از راه خدا که راه پيامبران است و مردم را به سوي آن فرا خوانده اند باز داشته، و ديگران را نيز از رفتن به اين راه باز مي دارند و آنان پيشواياني شده اند که به آتش جهنم فرا مي خوانند. (وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا ) و براي کج و زشت قرار دادن راه خدا و معيوب کردنش تلاش مي نمايند، تا راه خد انزد مردم درست جلوه نکند، پس آنان باطل را خوب و زيبا نشان داده و حق را تقبيح مي نمايند. خداوند آنان را زشت بگرداند. (وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ ) و آنان منکر آخرت هستند (أُولَـئِكَ لَمْ يَكُونُواْ مُعْجِزِينَ فِي الأَرْضِ ) ايشان چنين نيستند که بتوانند از دست خداوند در روند، چون آنها در قبضه و تحت فرمانروايي او هستند (وَمَا كَانَ لَهُم مِّن دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِيَاء ) و آنان به غير از خدا دوستان و ياوراني ندارند که امر ناگوار و ناخوشايند را از آنان دور کنند، و يا آنچه را که به سود آنهاست برايشان فراهم نمايند، بلکه دستشان از توسل به هر وسايلي کوتاه شده است.

(يُضَعَفُ لَهُمُ الْعَذَابُ ) عذاب براي آنان سخت تر خواهد گرديد و بر آن افزوده مي شود، و چون آنان خود گمراه شدند و ديگران را نيز گمراه کردند. (مَا كَانُواْ يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ ) به خاطر نفرت آنها از حق و گريزان بودنشان از ان نمي توانستند آيات خدا را بشنوند و فايده ببرند. (فما لهم عن التذکره معرضين، کانهم حمر مستنفره، فرت من قسوره) چرا آنها از يادآور شدن به وسيلۀ قرآن روي گردان هستند؟انگار گور خرهايي هستند که از دست شير فرار مي کنند (وَمَا كَانُواْ يُبْصِرُونَ ) و نمي توانستند با عبرت و تفکر در آنچه که به آنها فايده مي رساند، بنگرند، بلکه آنان مانند کر و لالهايي بودند که نمي فهمند. (أُوْلَـئِكَ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ ) اينان کساني اند که خودشان را متضرر کردند ، چون بزرگترين پاداشت را از دست دادند، و سزاوار سخت ترين عذاب گشتند (وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ ) و دينشان که مردم را به سوي آن دعوت مي کردند و آن را خوب معرفي مي نمودند نابود گرديد، و از بين رفت. و هنگامي که عذاب پروردگارت آمد، معبوداني که آنها به غير از «الله» مي پرستيدند براي آنها هيچ کاري نکردند و هيچ چيزي را از آنان دور ننمودند.

(لاَ جَرَمَ ) مسلماً (أَنَّهُمْ فِي الآخِرَةِ هُمُ الأَخْسَرُونَ) آنان در آخرت زيانکارترين (مردمان) هستند. خداوند متعال زيان را منحصراً براي آنان قرار داد. و حتي بيشترين زيان را براي آنان مقرر نمود و اين به خاطر شدت حسرت و محروميت آنان، نيز شدت مشقت و عذابي است که به آن گرفتار مي شوند. از حالت آنان به خداوند پناه مي بريم.

هنگامي که وضعيت شقاوتمندان را بيان کرد، صفات نيک بختان و سعادتمندان و پاداشي را که نزد خداوند دارند بيان نمود. پس فرمود:

آيه ي 24-23:

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَأَخْبَتُواْ إِلَى رَبِّهِمْ أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ الجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ  بي گمان کساني که ايمان آوردند و کارهاي شايسته انجام دادند و در برابر خداي خود فروتني کردند، اينان بهشتي اند، آنان در آن جاودانه مي ماند.

مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالأَعْمَى وَالأَصَمِّ وَالْبَصِيرِ وَالسَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلاً أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ حال اين دو گروه مانند کور و کر، و بينا و شنواست، آيا حال اين دو گروه يکي است؟ آيا پند نمي پذيريد؟

خداوند متعال مي فرمايد: (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ ) بي گمان کساني که اصول و قواعدي را که خداوند دستور داده است به آن ايمان بياورند، تصديق کردند، و به آن اقرار نمودند (وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ ) و کارهاي شايسته، مشتمل بر اعمال قلوب و جوارح و زيان انجام دادند. (وَأَخْبَتُواْ إِلَى رَبِّهِمْ ) و در برابر خداي خود فروتني کردند ، و درمقابل عظمت و شکوه او کرنش و سجده ن مودند، و با محبت و دوست داشتن خدا و ترس از او و اميد به او وزاري به درگاهش به سويش باز گشتند.(أُوْلَـئِكَ ) اينان که داراي همۀ اين صفات هستند، (أَصْحَابُ الجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ) ياران بهشت اند، آنان در آن جاودانه مي مانند، چون آنها از هر خير و خوبي برخوردار شده و در انجام خيرات از ديگران پيشي گرفتند.

(مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ ) حالت اين دو گروه، يعني گروه شقاوتمندان و سعادتمندان (كَالأَعْمَى وَالأَصَمِّ) مانند حالت کور و کر است . اين مثال بدبختان است (وَالْبَصِيرِ وَالسَّمِيعِ ) (يا) مانند حالت بينا و شنوا است . و اين حالت سعادتمندان است

(هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلاً ) آيا اين دو گروه حالتشان يکي است؟ حالت اين دو گروه يکي نيست، بلکه تفاوت و فرقشان چنان زياد است که قابل توصيف نيست. (أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ) آيا پند نمي پذيريد؟ و کارهايي را به ياد نمي آوريد که به شما فايده مي دهد تا آن را انجام دهيد؟ و نيز کارهايي را که به شما زيان مي رساند آنها را ترک کنيد.

آيه ي 28-25:

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ  و به راستي که ما نوح را به سوي قومش فرستاديم (و گفت): «همانا من براي شما بيم دهنده اي آشکار هستم»

أَن لاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ اللّهَ إِنِّيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ که جز خداوند را پرستش نکنيد، بدون شک من از عذاب روز دردناک بر شما مي ترسم.

فَقَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قِوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلاَّ بَشَرًا مِّثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلاَّ الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ سران کافر قوم او گفتند: «تو را جز بشري همچون خودمان نمي بينيم، و ما مي بينيم که جز افراد فرومآيه و کوتاه فکر ما کسي از او پيروي نکرده اند، و شما هيچ فضل و برتري بر ما ننداريد، بلکه شما را دروغگو مي پنداريم.»

قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّيَ وَآتَانِي رَحْمَةً مِّنْ عِندِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَنُلْزِمُكُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا كَارِهُونَ گفت: «اي قوم من! به من بگوييد اگر دليلي روشن از سوي پروردگارم داشته باشم و رحمتي از نزد خود به من داده باشد و اين رحمت الهي بر شما پنهان مانده باشد، آيا مي توانم شما را به پذيرش آن وادارم در حالي که شما دوستش نمي داريد؟»

(وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ ) و به راستي که نوح (شيخ پيامبران) را به سوي قومش فرستاديم تا آنان را به سوي خدا دعوت کند و از شرک ورزيدن باز دارد. پس گفت: (إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ  همانا من براي شما بيم دهنده اي آشکار هستم . يعني آنچه را که شما را از آن بيم مي دهم طوري برايتان بيان مي نمايم که هيچ اشکال و ابهامي در ان باقي نماند. (أَن لاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ اللّهَ ) که عبادت را خالصانه و تنها براي خدا انجام دهيد، و عبادت غير خدا را رها کنيد.

(إِنِّيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ ) همانا من بر شما از عذاب روزي دردناک مي ترسم، و اگر خدا را يکتا ندانيد و از من اطاعت نکنيد، دچار آن عذاب دردناک مي گرديد. (فَقَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قِوْمِهِ ) سران کافر و اشراف قومش دعوت او را نپذيرفتند . و آنها اولين کساني بودند که دعوت پيامبر را رد کرده و گفتند: (مَا نَرَاكَ إِلاَّ بَشَرًا مِّثْلَنَا) تو را جز بشري همچون خودمان نمي بينم وانسان بودن نوح به ادعاي آنها مانعي براي پيروي کردن از وي بود، با اينکه در حقيقت همين درست است و غير از آن جايز نيست، چون انسانها مي توانند از انسان ياد بگيرند و در هر کاري به او مراجعه نمايند، به خلاف فرشتگان: ( وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلاَّ الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا ) و مي بينيم که جز افراد فرومآيه ي ما کسي از تو پيروي نکرده است.

اما در حقيقت آنان اشراف و اهل عقل بودند که از حق فرمان بردند و مانند فرومايگاني نشدند که به آنها سران قوم گفته مي شد، اما از هر شيطان سرکشي پيروي کرده و خداياني از سنگ و درخت براي خود برگرفته و براي آن سجده برده و به آن تقرب مي جستند . آيا فرومآيه تر و ذليل تر از اينها کسي وجود دارد؟

(بَادِيَ الرَّأْيِ ) يعني بدون فکر و انديشه از تو پيروي کردند. منظورشان اين بود که آنها از روي بينش و تفکر اين کار را نکرده اند، بلکه به محض اينکه آنان را عوت نمودي از تو پيروي کردند. غافل از اينکه عقل هاي سليم حق آشکار را به طور بديهي مي پذيرند و خردمندان آن را تصديق مي نمايند، به خلاف کارها و امور پنهاني که به تأمنل و تفکر طولاني احتياج دارد. (وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ )و براي شما فضيلتي بر خويش نمي بينيم. يعني از ما برتر نيستند تا از شما اطاعت کنيم.

(بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ ) بلکه شما را دروغگو مي پنداريم . و آنها در اين سخن دروغ مي گفتند، چون آنها نشانه هايي را که خداوند براي تأييد نوح فرستاده بود؛ ديدند؛ نشانه هايي که باعث مي شد به طور کامل به صداقت نوح پي ببرند.

بنابراين ، (قَالَ ) نوح در پاسخ آنان گفت: (يَقَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّيَ ) اي قوم من! به من بگوييد، اگر به من دليلي روشن تر و قاطع (دال بر حقانيتم) از سوي پروردگارم داشته باشم (باز هم از من پيروي نمي کنيد) نوح که پيامبري کامل و پيشوا است که خردمندان از او فرمان مي برند و عقل مردان خردمند در کنار عقل او چيزي به حساب نمي آيد، و به حقيقت راستگوست، اگر بگوييد: «من دليلي روشن و قاطع (دال بر حقانيتم) از سوي پروردگارم دارم» . همين گفته براي تصديقش کافي است.

(وَآتَنِي رَحْمَةً مِّنْ عِندِهِ ) و به سوي من وحي نموده و مرا فرستاده، و هدايت را به من ارزاني نموده است. (فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ ) و اين رحمت الهي بر شما پوشيده شده است، به همين خاطر تنبلي و سستي مي کنيد. (أَنُلْزِمُكُمُوهَا ) آيا مي توانم شما را به پذيرفتن آنچه ما به آن يقين داريم و شما در آن شک نموده ايد مجبور کنيم؟ (وَأَنتُمْ لَهَا كَارِهُونَ ( در حالي که شما دوستش نمي داريد و براي رد کردن آنچه آورده ام مي کوشيد؟ و اين به ما زياني نمي رساند و به يقين ما نقصي وارد نمي کند. و تهمت زدن شما، ما را از آنچه که بر آن هستيم باز نمي دارد، بلکه خودتان را از آن با زداشته ايد و اين امر باعث مي شود تا شما (از پذيرش حق) باز دارد، و موجب شود در برابر حق تسليم نشويد؛ حقي که ادعا مي کنيد باطل است. پس قومي را که اين چنين هستند نمي توانيم به پذيرش آنچه خدا بدان دستور داده است وادار کنيم. و نمي توانيم شما را به چيزي وادار نماييم که از آن گريزان هستيد، بنابراين فرمود: (أَنُلْزِمُكُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا كَارِهُونَ) آيا مي توانيم شما را به پذيرش آن واداريم در حالي که شما دوستش نمي داريد؟

آيه ي 31-29:

  وَيَا قَوْمِ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالاً إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللّهِ وَمَآ أَنَاْ بِطَارِدِ الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّهُم مُّلاَقُو رَبِّهِمْ وَلَـكِنِّيَ أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ و اي قوم من! در مقابل (رساندن) آن (دعوت) از شما چيزي نمي خواهم، چرا که پاداش من جز بر خدا نيست. و من مومنان را نمي رانم، آنان خداي خود را ملاقات مي کنند ولي من شما را گروهي نادان مي بينم.

وَيَا قَوْمِ مَن يَنصُرُنِي مِنَ اللّهِ إِن طَرَدتُّهُمْ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ و اي قوم من! اگر مومنان را طرد کنم چه کسي مرا در برابر «الله» ياري مي کند؟ آيا پند نمي پذيريد؟

وَلاَ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَآئِنُ اللّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلاَ أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلاَ أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَن يُؤْتِيَهُمُ اللّهُ خَيْرًا اللّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنفُسِهِمْ إِنِّي إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ   و من به شما نمي گويم که خزاين خدا در دست من است و غيب نمي دانم. و نمي گويم که من فرشته هستم، و به آنان که در نظر شما خوار مي آيند نمي گويم خداوند خيري به آنان نخواهد داد. خداوند به آنچه در دلهاي آنان است آگاه تر است در اين صورت من از زمرۀ ستمکاران خواهم بود.

(وَيَقَوْمِ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالاً )و اي قوم من! در برابر رساندن دعوت خويش از شما مالي نمي خواهم، تا آن را تاوان پنداشته و بر شما دشوار بيابد. (إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللّهِ )چرا که پاداش من جز عهدۀ خدا نيست. آنان از نوح خواستند تا مومنان ضعيف را از خود براند و طرد کند، بنابراين در جواب آنان فرمود: (وَمَآ أَنَاْ بِطَارِدِ الَّذِينَ آمَنُواْ )و براي من شايسته نيست که مومنان را طرد کنم و از خود دور نمايم، بلکه آنان را به گرمي و محترمانه در آغوش مي گيرم.

(إِنَّهُم مُّلاَقُو رَبِّهِمْ )آنان با پروردگارشان ملاقات مي کنند، و خداوند به خاطر ايمان و پرهيزگاريشان باغهاي پر از و نعمت بهشت را به ايشان پاداش مي دهد. (وَلَـكِنِّيَ أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ ) ولي من شما را گروهي نادان مي بينم. چون مرا دستور مي دهيد تا دوستان خدا را طرد کنم و از خود برانمک و حق را به خاطر اينکه آنان پيروان آن هستند، نپذيرفتند و بر باطل بودن حق اينگونه استدلال کرديد که من مانند شما انسان هستم، و اينکه بر شما برتري ندارم. (وَيَقَوْمِ مَن يَنصُرُنِي مِنَ اللّهِ إِن طَرَدتُّهُمْ ) و اي قوم من! چه کسي مرا از عذاب خدا نجات مي دهد اگر آنان را طرد کنم؟ زيرا طرد کردن آنان باعث عذاب و بلايي مي شود که کسي جز خداوند نمي تواند آن را باز بدارد. (أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ ) آيا آنچه را که برايتان سودمندتر و شايسته تر است به ياد نمي آوريد؟ و در امور خود نمي انديشيد؟

(وَلاَ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَآئِنُ اللّهِ ) و من به شما نمي گويم که خزاين خدا نزد من است. من فقط فرستادۀ خدا به سوي شما هستم، شما را مژده مي دهم و از عذاب خدا بر حذر مي دارم،غير از اين کاري در دست من نيست. پس خزانه هاي خداوندي در دست من نمي باشد تا به هر کس که بخواهم بدهم، و هر کس را که بخواهم محروم کنم.

(وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ )و غيب نمي دانم تا شما را از رازهاي درونتان آگاه سازم. (وَلاَ أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ ) و نمي گويم فرشته هستم. يعني مقامي بالاتر از آنچه خداوند به من داده است، اغدعا نمي کنم. و بر حسب گمان خود بر مردم حکم نمي رانم. (وَلاَ أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ ) و من نمي گويم مومنان ضعيفي که سران و اشراف کافر آنها را تحقير مي کنند. (لَن يُؤْتِيَهُمُ اللّهُ خَيْرًا اللّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنفُسِهِمْ ) خداوند چيزي به آنان نخواهد داد. خداوند به آنچه در در دلهاي آنان است آگاه تر است. پس اگر در ايمانشان راستگو باشند خير فراوان بهرۀ آنان خواهد بود، و اگر چنين نباشند حسابشان با خداست.

(إِنِّي إِذًا ) اگر چيزي از مطالب گذشته را بگويم، آنگاه (لَّمِنَ الظَّالِمِينَ) من از زمرۀ ستمکاران خواهم بود. و نوح عليه السلام با اين سخنان، قومش را از اينکه مومنان فقير را طرد کند، يا از آنان ابراز بيزاري نمايد نااميد کرد . و با است،اده از روش هايي که هر منصفي با آن قانع مي شود، قومش را به قناعت رساند.

آيه ي 37-32:

قَالُواْ يَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتَنِا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ  گفتند: «اي نوح! به راستي که با ما جر و بحث کردي و جر و بحث را به درازا کشاندي، پس اگر راست مي گويي آنچه را که ما را از آن مي ترساني به ما برسان.

قَالَ إِنَّمَا يَأْتِيكُم بِهِ اللّهُ إِن شَاء وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ گفت: «خداوند اگر بخواهد آن را براي شما مي آورد، و شما نمي توانيد خدا را درمانده کنيد».

وَلاَ يَنفَعُكُمْ نُصْحِي إِنْ أَرَدتُّ أَنْ أَنصَحَ لَكُمْ إِن كَانَ اللّهُ يُرِيدُ أَن يُغْوِيَكُمْ هُوَ رَبُّكُمْ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ و اگر بخواهم شما را اندرز بگويم، اندرز من – چنانچه خداوند بخواهد شما را گمراه سازد. به شما سودي نمي رساند، و او پروردگارتان است و به سوي او باز گردانده مي شويد.

أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرَامِي وَأَنَاْ بَرِيءٌ مِّمَّا تُجْرَمُونَ آيا مي گويند که (محمد) اين (قرآن) را از پيش خود ساخته است؟ بگو: «اگر آن را از پيش خود ساخته باشيم گناهش برگردن من است، و من از گناهي که مي کنيد بيزارم».

وَأُوحِيَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَن يُؤْمِنَ مِن قَوْمِكَ إِلاَّ مَن قَدْ آمَنَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ  و به نوح وحي شد که از قومت جز آنان که ايمان آورده اند کسي ايمان نخواهد آورد، بنابراين آنچه مي کنند غمگين مباش.

وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا وَلاَ تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُواْ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ و زير نظر ما و به فرمان ما کشتي بساز، و با من دربارۀ ستمگران گفتگو مکن. بي گمان آنان غرب خواهند شد.

هنگامي که ديدند نوح از دعوت کردن آنها دست بر نمي دارد، و به هدفشان دست نيافتند، (قَالُواْ يَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتَنِا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ  گفتند: «اي نوح! به راستي که با ما جر و بحث کردي و جر و بحث را به درازا کشاندي، پس اگر راست مي گويي عذابي را که ما را از آن مي ترساني به ما برسان.

چقدر نادان و گمراه بودند که اين سخن را به پيامبر خير خواه خود گفتند! آنان اگر راسگو بودند بايد چنين مي گفتند: نوح تو ما را اندرز دادي، و براي ما خير خواهي و دلسوزي کردي، و ما را به چيزي فراخواندي که برايمان روشن و آشکار نبود، ما از تو مي خواهيم که آن را بيشتر براي ما توضيح دهي تا از تو فرمان ببريم. وگرنه به خاطر خير خواهي ات از تو تشکر مي کنيم.

اين پاسخ منصفانۀ کسي است که به چيزي دعوت شده است و آن چيز بر وي پوشيده مانده است. اما آنها دروغگو بودند، و نسبت به پيامبرشان جسارت کردند و آنچه را که او گفته بود بدون کوچکترين شبهه اي رد نمودند و هيچ دليلي بر اين کار نداشتند.

بنابراين به خاطر جهالت و ستمگري شان شتاب ورزيدند و عذاب خدا را درخواست کردند و گمان بردند که مي توانند خدا را ناتوان سازند. بنابراين نوح به آنها پاسخ داد و فرمود: (إِنَّمَا يَأْتِيكُم بِهِ اللّهُ إِن شَاء ) اگر حکمت و ارادۀ خداوند اقتضا نمايد که آن را بر شما فرو آورد و اين کار را خواهد کرد. (وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ ) و شما نمي توانيد خدا را درمانده کنيد، و هيچ کاري در دست من نيست .

(وَلاَ يَنفَعُكُمْ نُصْحِي إِنْ أَرَدتُّ أَنْ أَنصَحَ لَكُمْ إِن كَانَ اللّهُ يُرِيدُ أَن يُغْوِيَكُمْ) يعني ارادۀ خداوند چيره و غالب است، پس اگر او بخواهد شما را به خاطر اينکه حق را نپذيرفتند گمراه سازد. هر چند من تمام تلاش خود را مبذول دارم و شما اين کار را کردند اين کار به شما سودي نخواهد رساند. ( هُوَ رَبُّكُمْ ) او پروردگار شماست، هر چه را بخواهد با شما مي کند، و هر آنچه بخواهد در مورد شما حکم مي نمايد.(وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ )و به سوي او باز گردانده مي شويد و شما را طبق کارهايتان سزا و جزا مي دهد.

(أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ )آيا مشرکان مي گويند که اين را از پيش خود ساخته است ؟ احتمال دارد که ضمير به نوح برگردد، همانطور که سياق کلام در رابطه با داستان او و قومش مي باشد. در اين صورت معني اين طور مي شود: آيا قوم نوح مي گويند: نوح به خدا دروغ نسبت مي دهد و در رابطه با وحيي که ادعا مي نمايد از جانب خداست دروغ م يگويد؟ و خداوند به نوح دستور داد: (قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرَامِي وَأَنَاْ بَرِيءٌ مِّمَّا تُجْرَمُونَ) بگو: اگر من آن را از پيش خود ساخته ام گناهش بر گردن خودم است، و من از گناهي که مي کنيد بيزارم. يعني گناه هر کس بر گردن خودش است (ولا تزر وازره وزر اخري) و هيچ کس بار گناه ديگران را به دوش نمي کشد.

و احتمال دارد که ضمير به پيامبر، محمد عليه السلام برگردد و اين آيه در اثناي داستان نوح و قومش آمده باشد. چون اين داستان از جمله اموري است که جز پيامبران کسي آن را نمي داند ، و هنگامي که خداوند آن را براي پيامبرش تعريف کرد، و اين داستان همانند ساير نشانه ها بر راستگويي و رسالت او دلالت نمود. به ذکر اين مطلب پرداخت که قومش آن را تکذيب کردند هر چند که آن را به صورت تمام برايشان بيان کرده بود، و فرمود: (أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ) آيا مي گويند: محمد اين قرآن را از پيش خود ساخته است؟ اين از عجيب ترين گفته ها و باطل ترين سخنان است، زيرا آنها مي دانند که محمد خواندن و نوشتن را نمي داند، و براي درس خوانده به سوي اهل کتاب نرفته است، ولي اين کتاب را آورد که آنان را به مبارزه طلبيد تا سوره اي همانندآن را بياورند.

با وجود اين اگر ادعا کنند که پيامبر آن را از پيش خود ساخته است نشانۀ آن است که آنها معاندند و مجادله کردن با آنها فايده اي ندارد، بلکه در اين صورت شايسته است از آنها اعراض نمود: بنابراين فرمود: (قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرَامِي) بگو: اگر آن را از پيش خود ساخته باشم گناه دروغ و افترايم بر گردن خودم است. ( وَأَنَاْ بَرِيءٌ مِّمَّا تُجْرَمُونَ) و من از گناهي که مي کنيد، بيزارم. پس چرا در تکذيب و دروغ انگاشتن من پافشاري مي کنيد؟

(وَأُوحِيَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَن يُؤْمِنَ مِن قَوْمِكَ إِلاَّ مَن قَدْ آمَنَ ) و به نوح وحي شد که از قومت جز انان که ايمان آورده اند کسي ديگر ايمان نخواهد آورد. يعني آنها سنگدل شده اند، (فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ(  بنابراين بر آنچه مي کنند غم مخور، و به آنان کارهايشان توجه نکن. خداوند آنها را نفرين نموده و عذاب خودش را بر گردانده نمي شود بر آنان قرار داده است.

(وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا ) و زير نظر ما و به فرمان ما کشتي را بساز ) (وَلاَ تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُواْ ) و در مورد هلاک ساختن ستمگران به من مراجعه نکن. (إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ) بي گمان آنان غرق خواهند شد. يعني فرمان و تقدير من در مورد آنها نافذ شده است.

آيه ي 40-38:

  وَيَصْنَعُ الْفُلْكَ وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُواْ مِنْهُ قَالَ إِن تَسْخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنكُمْ كَمَا تَسْخَرُونَ  و نوح کشتي را مي ساخت، و هرگاه گروهي از اشراف قومش بر او مي گذشتند و او را مسخره مي کردند، و مي گفتند: «اگر شما ما را مسخره مي کنيد ما هم همانگونه شما را مسخره خواهيم کرد».

فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُّقِيمٌ آنگاه خواهيد دانست که عذاب رسوا کننده و شکنجۀ هميشگي از آن چه کسي خواهد شد .

حَتَّى إِذَا جَاء أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلاَّ مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلِيلٌ تا آنگاه که فرمان ما در رسيدن و آب از تنور فوران کرد، گفتم : « از هر جنسي دو تن (نر و ماده) در آن سوار کن و خاندان خود را، مگر کساني که فرمان هلاک آنان از پيش صادر شده است و کساني را در آن اسکان بده که ايمان آورده اند، و جز افراد اندکي بدو ايمان نياورده بودند».

پس نوح از دستور پروردگارش اطاعت نمود و شروع به ساختن کشتي کرد، (وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلأٌ مِّن قَوْمِهِ ) و هرگاه گروهي  از اشراف قومش بر او مي گذشتند و مي ديدند که او کشتي مي سازد، (سَخِرُواْ مِنْهُ قَالَ إِن تَسْخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنكُمْ كَمَا تَسْخَرُونَ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُّقِيمٌ ) او را مسخره مي کردند. (نوح) مي گفت: اگر شما اکنون ما را مسخره مي کنيد ما هم شما را مسخره خواهيم کرد، آن گاه خواهيد دانست که عذاب رسوا کننده و پاينده بر چه کسي فرود مي ايد. و هنگامي که عذاب بر آنان فرود آمد اين حقيقت را دريافتند.

(حَتَّى إِذَا جَاء أَمْرُنَا )تا آنگاه که تقدير و حکم ما در خصوص نازل شدن عذاب بر آنان در رسيد. (وَفَارَ التَّنُّورُ ) و اب از تنور فوران کرد يعني خداوند از آسمان آب فراواني فرستاد، و تمام زمين به صورت چشمه هاي جوشان درآمد، حتي تنورها که معمولاً جاي آتش مي باشند و خيلي از آب دور هستند آب از آنها فوران کرد و (ارتفاع) آب به جايي رسيد که مقرر شده بود.

(قُلْنَا ) (آنگاه) به نوح گفتيم: (احْمِلْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ ) از هر مخلوقي ، نر و ماده اي را سوار کشتي کن تا جنس آنها باقي بماند، زيرا کشتي بيشتر از يک نر و ماده را نمي تواند حمل کند. (وَأَهْلَكَ إِلاَّ مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ ) و خاندان خود را در آن سوار کن مگر کساني از کافران که فرمان هلاکشان از پيش صادر شده است ، مانند پسرش که غرق شد. (وَمَنْ آمَنَ) و کساني را که ايمان آورده اند (سوار کن) در حالي که ، (وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلِيلٌ) جز افراد اندکي بدو ايمان نياورده بودند.

آيه ي 45-41:

وَقَالَ ارْكَبُواْ فِيهَا بِسْمِ اللّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ و گفت: «سوار کشتي شويد، روان شدنش و لنگر انداختنش به نام خداست، بي گمان پروردگارم آمرزنده و مهربان است».

وَهِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبَالِ وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ وَكَانَ فِي مَعْزِلٍ يَا بُنَيَّ ارْكَب مَّعَنَا وَلاَ تَكُن مَّعَ الْكَافِرِينَ  و کشتي آنان را در موجي کوه آسا (با خود) مي برد، و نوح پسرش را در حالي که در کناري بود فرياد زد (و فرمود): «پسر جان! با ما سوار شو، و با کافران مباش»

قَالَ سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاء قَالَ لاَ عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاَّ مَن رَّحِمَ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ گفت: «به کوهي پناه خواهم برد که مرا از آب محفوظ دارد»(نوح) گفت: «امروز هيچ پناه دهنده اي از عذاب خدا نيست مگر کسي که مشمول رحمت خدا گردد». و موج ميان آنان حايل آمد و (پسر) از غرق شدگان گرديد.

وَقِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءكِ وَيَا سَمَاء أَقْلِعِي وَغِيضَ الْمَاء وَقُضِيَ الأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَقِيلَ بُعْداً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ و گفته شد: «اي زمين! آبت را فرو بر، و اي آسمان! از باريدن بايست» و آب فرونشانده شد و فرمان اجرا گرديد و کشتي بر کوه جودي پهلو گرفت و گفته شد: «نابود باد گروه ستمکاران»

وَنَادَى نُوحٌ رَّبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابُنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ و نوح پروردگارش را صدا زد و گفت: « پروردگارا! پسرم از خاندان من است و وعدۀ تو راست است و تو (داورترين داوران و ) دادگرترين دادگراني».

(وَقَالَ) و نوح به کساني که خداوند دستور داده بود تا آنها را بر کشتي سوار نمايد، گفت: (ارْكَبُواْ فِيهَا بِسْمِ اللّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا ) در آن سوار شويد، روان شدن و لنگر انداختنش به نام و فرمان خداست. (إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ ) بي گمان پروردگارم آمرزنده و مرهبان است، ما را عفو کرد و بر ما رحم نمود و از گروه ستمکاران رهايمان بخشيد.

سپس حرکت و روان شدن کشتي را آن گونه توصيف نمود که انگار آن را مشاهده مي کنيم. پس فرمود: (وَهِيَ تَجْرِي بِهِمْ ) کشتي، نوح و کساني را که همراه او در آن بودند، (فِي مَوْجٍ كَالْجِبَالِ ) در ميان امواجي کوه آسا مي برد، و خداوند حافظ و نگاهبان کشتي و اهل آن بود، (وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ ) و نوح هنگامي که سوار شد پسرش را صدا کرد تا با او سوار شود، (وَكَانَ فِي مَعْزِلٍ )و پسر در کناري بود. هنگامي که آنها سوار شدند واز وي خواست که نزديک شود تا سوار شود. بنابراين به او گفت: (يَا بُنَيَّ ارْكَب مَّعَنَا وَلاَ تَكُن مَّعَ الْكَافِرِينَ  ) پسر جان با ما سوار شو، و با کافران مباش تا (مبادا) به تو برسد آنچه را که به آنان مي رسد.

(قَالَ ) پسر نوح گفته ي پدرش را تکذيب کرد که مي گفت: «هيچ کس نجات نخواهد يافت جز کساني که سوار کشتي شوند» و گفت: (سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاء ) به بالاي کوهي مي روم و خودم را از آب محفوظ مي دارم. (قَالَ ) نوح گفت: (لاَ عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاَّ مَن رَّحِمَ ) امروز هيچ نگاه دارنده اي نيست مگر کسي که مشمول رحمت خدا بگردد، پس کوه يا چيزي ديگر هيچ کسي را در امان نخواهد داشت گرچه بالاترين اسباب ممکن را براي نجات و حفاظت خود اختيار نمايد. و اگر خداوند او را نجات ندهد هرگز نجات پيدا نخواهد کرد. (وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ ) و موج ميان آنان حايل آمد و پسر از غرق شدگان گرديد.

(وَ) و هنگامي که خداوند آنها را غرق نمود و نوح و همراهانش را نجات داد، (قِيلَ يَا أَرْضُ ابْلَعِي مَاءكِ ) گفته شد: اي زمين! آبي که از تو بيرون آمده و آبي که از آسمان بر تو فرود آمده است و اکنون بر روي تو مي باشد همه را فرو ببر (وَيَا سَمَاء أَقْلِعِي ) و اي آسمان! از باريدن بايست. پس زمين و آسمان دستور خداوند را به جاي آوردند؛ زمين ابش را فرو برد، و آسمان از باريدن باز ايستاد. (وَغِيضَ الْمَاء ) و آب از زمين فرونشانده شد (وَقُضِيَ الأَمْرُ ) و فرمان هلاک شدن تکذيب کنندگان و نجات يافتن مومنان اجرا گرديد. (وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ ) و کشتي بر آن کوه معروف در سرزمين موصل لنگر انداخت (وَقِيلَ بُعْداً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ) و گفته شد: نابود باد گروه ستمکاران يعني پس از هلاک شدنشان لعنت و دوري از رحمت خدا و عذاب همواره به دنبال آنهاست.(وَنَادَى نُوحٌ رَّبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابُنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ) و نوح پروردگارش را صدا زد و گفت: پروردگارا! پسرم از خاندان من است و وعدۀ تو راست است، و تو به من فرمودي: (قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ) « از هر جنسي دو تن (نر و ماده) در ان سوار کن، و خاندان خودت را » و تو وعده اي را که به من داده اي خلاف نخواهي کرد. شايد نوح عليه السلام به خاطر دلسوزي براي پسرش و اينکه خداوند به او وعده داده بود که خاندانش را نجات  دهد گمان برده بود اين وعده براي همۀ آنهاست؛ هم براي کساني که ايمان آورده اند و نيز براي کساني که ايمان نياورده اند، پس اين درخواست را از پروردگار کرد. و با اين وجود مسئله را به حکمت رسا و کامل خداوند سپرد گفت: ( وَأَنتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ)و تو داورترين داوراني و دادگرترين دادگراني

آيه ي 49-46:

قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ گفت: «اي نوح! او از خاندان تو نيست. به راستي که اين، عمل ناشايست است، بنابراين آنچه را که از آن آگاه نيستي از من مخواه من به تو پند مي دهم که از نادانان نباشي».

قَالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَإِلاَّ تَغْفِرْ لِي وَتَرْحَمْنِي أَكُن مِّنَ الْخَاسِرِينَ  گفت: «پروردگارا! من به تو پناه مي برم از اينکه چيزي را از تو بخواهم که بدان آگاه نباشم، و اگر مرا نيامرزي و بر من رحم ننمائي از زيان کاران خواهم بود» .

قِيلَ يَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلاَمٍ مِّنَّا وَبَركَاتٍ عَلَيْكَ وَعَلَى أُمَمٍ مِّمَّن مَّعَكَ وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ گفته شد: «اي نوح! به سلامتي از سوي ما و همراه با برکت هاي فرود آمده بر تو و بر امت هايي که با تو هستند فرود آي، ملت ها و گروه هاي ديگري را از نعمت ها بهره مند خواهيم کرد، سپس عذابي دردناک از سوي ما بدانان مي رسد».

تِلْكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هَـذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ اين از خبرهاي غيب است که آن را به تو وحي مي کنيم. تو و قومت پيش از اين آن را نمي دانستيد، پس شکيبايي کن که سرانجام از آن پرهيزگاران است.

خداوند به او فرمود: (إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ) او (پسرت) از خاندانت نيست که تو را به نجات دادنشان وعده دادم. ( إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ ) دعاي تو براي نجات يافتن انسان کافري که به خدا و پيامبرش ايمان ندارد مصداقي از کار ناشايست است .

(فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ) بنابراين آنچه را که سرانجام و خوب و بد بودن آن را نمي داني از من مخواهک

( إِنِّي أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ ) من به تو پندي مي دهم که با التزام به آن از زمرۀ افراد کامل خواهي شد و به وسيلۀ آن پند از صفت ها و ويژگي هاي نادانان رهايي خواهي يافت.

در اين هنگام نوح عليه السلام به شدت از کاري که از او سر زده بود پشيمان شد و گفت:

(رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَإِلاَّ تَغْفِرْ لِي وَتَرْحَمْنِي أَكُن مِّنَ الْخَاسِرِينَ(  پروردگارا! من به تو پناه مي برم از اينکه چيزي را از تو بخواهم که بدان آگاه نباشم، و اگر مرا نيامرزي و بر من رحم ننمايي از زيان کاران خواهم بود . پس آمرزش و رحمت خدا ، بنده را از اينکه از زيان کاران بگردد نجات مي هد. و اين دلالت مي نمايد که نوح عليه السلام نمي دانست طلب او از پروردگارش مبني بر نجات دادن پسرش حرام و غير جايز است ، و در (ولا تخطبني في الدين ظلموا انهم مغرقون) داخل است. يعني در مورد ستمکاران با من گفتگو مکن، چرا که آنان غرق خواهند شد بلکه اين مطلب در نزد او مشتبه شد و او گمان برد که پسرش در فرمودۀ الهي (وَاَهلَکَ) داخل است، اما بعداً براي نوح روشن شد که پسرش در زمرۀ کساني است که نبايد براي آنها دعا کرد، و در مورد هلاک ساختن آنان به خدا مراجعه نمود.

(قِيلَ يَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلاَمٍ مِّنَّا وَبَركَاتٍ عَلَيْكَ وَعَلَى أُمَمٍ مِّمَّن مَّعَكَ) گفته شد: اي نوح! به سلامتي از سوي ما و همراه با برکتي فرود آمده بر تو و بر امت هايي از آدميان و غير آنان که با تو هستند و با خود سوار کشتي کرده اي فرود آي. پس خداوند به همه برکت داد به گونه اي که تمام دنيا را (دوباره) پر کردند. (وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ ) و ملت ها و گروه هاي ديگري را در دنيا از نعمت ها بهره مند مي سازيم . سپس عذابي دردناک از سوي ما بدان مي رسد. يعني اين نجات دادن مانع آن نمي شود که چنانچه کسي پس از آن کفر بورزد او را عذاب ندهيم . گرچه ممکن است مدت اندکي در دنيا بهره مند شوند، اما بعد از آن آنان را خواهيم گرفت.

خداوند متعال بعد از اينکه اين داستان مفصل را براي پيامبرش تعريف نمود؛ داستاني که جز کسي که خداوند با اعطاي رسالتش به او بر وي منت نهاده باشد، آن را نمي داند، مي فرمايد: (تِلْكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هَـذَا) اين از خبرهاي غيب است که آن را به تو وحي مي کنيم، تو و قومت قبلاً آن را نمي دانستيد، تا قومت به شما بگويند: قبلاً آن را مي دانست. پس خداوند را ستايش بگو و سپاس او را به جاي آور و بر دينش استوار باش و بر راه راست که در پيش گرفته اي و بر دعوت به سوي او شکيبايي کن(إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ ) همانا سرانجام (نيک) از آن پرهيزگاران است؛ کساني که از شرک و ساير گناهان دوري مي کنند. پس همان طور که سرانجام و پايان نيک از آن نوح شد، تو هم سرانجام بر قومت پيروز مي شوي.

آيه ي 53-50:

وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ مُفْتَرُونَ و به سوي عاد برادرشان هود را فرستاديم، گفت: «اي قوم من! خدا را بپرستيد که جز او معبودي نداريد. شما دروغگوياني بيش نيستيد.

يَا قَوْمِ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى الَّذِي فَطَرَنِي أَفَلاَ تَعْقِلُونَ اي قوم من! در برابر (تبليغ رسالت و بيان) آن پاداشي از شما نمي خواهم، پاداش من تنها بر عهدۀ کسي است که مرا آفريده است؛ آيا نمي فهميد؟

وَيَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمَاء عَلَيْكُم مِّدْرَارًا وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ وَلاَ تَتَوَلَّوْاْ مُجْرِمِينَ و اي قوم من! از پروردگارتان آمرزش بخواهيد، آنگاه به سوي او برگرديد تا آسمان را بر شما ريزنده و بارنده کند و تواني بر توانتان بيافزاييد و گناهکارانه روي برنتابيد.

قَالُواْ يَا هُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَيِّنَةٍ وَمَا نَحْنُ بِتَارِكِي آلِهَتِنَا عَن قَوْلِكَ وَمَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ گفتند: «اي هود! تو دليلي براي ما نياورده اي و ما به خاطر سخن تو خدايان خود را ترک نخواهيم کرد و به تو ايمان نمي آوريم».

(وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا ) و به سوي عاد قبيلۀ معروفي که در احقاف يمن زندگي مي کردند برادرشان هود را فرستاديم تا بتوانند از او ياد بگيرند و در صداقت و درستي او علم حاصل کنند. ( قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ مُفْتَرُونَ) گفت: اي قوم من! خدا را بپرستيد که جز او معبود بر حقي نداريد. شما دروغگوياني بيش نيستيد. يعني آنها را به پرستش خدا دستور داد، و از پرستش غير او که بر آن بودند نهي کرد، و به آنان خبر داد که آنها در عبادت کردن غير خدا به او دروغ مي بندند، و در روا دانستن آن دروغگو هستند . و براي آنها توضيح داد که پرستش خدا واجب وعبادت غير او باطل است.

سپس به بيان اين مطلب پرداخت که هيچ مانعي براي اطاعت نکردن آنها وجود ندارد و گفت: (يَقَوْمِ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا ) اي قوم من! در برابر دعوت چيزي از امولتان را نمي گيرم تا مبادا بگوييد مي خواهد مالهاي ما را بگيرد، بلکه شما را بدون هيچ توقع و انتظاري دعوت و تعليم مي دهم. (إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى الَّذِي فَطَرَنِي أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ) پاداش من تنها بر عهدۀ کسي است که مرا آفريده است؛ آيا آنچه را که شما را به سوي آن فرا مي خوانم، درک نمي کنيد و نمي دانيد که اين چيزها موجب قبول کردن دعوت من است و دليلي براي عدم پذيرش آن وجود ندارد؟

(وَيَقَوْمِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ) و اي قوم من! از پروردگارتان به خاطر گناهان گدشتۀ خود آمرزش بخواهيد، (ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ ) سپس در باقيمانده ي عمر خويش با توبۀ واقعي از گناهان به سوي خدا برگرديد.

زيرا وقتي اين کار را بکنيد(يُرْسِلِ السَّمَاء عَلَيْكُم مِّدْرَارًا ) آسمان را بر شما ريزنده و بارنده مي کند. يعني بارانهاي زياد بر شما فرود خواهد امد که زمين را آباد کرده و خير آن را فراوان مي نمايد. (وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ ) و تواني بر توانتان مي افزايد. و آنها قويترين مردم بودند، بنابراين گفتند: (من اشد منا قوه) چه کسي از ما قويتر و نيرومندتر است؟ بنابراين خداوند به آنها وعده داد که اگر ايمان بياورند توانايي آنها دو چندان خواهد شد. (وَلاَ تَتَوَلَّوْاْ مُجْرِمِينَ ) و با سرباز زدن از پرستش خدا و جرات بر ارتکاب امور حرام، گناهکارانه از پروردگارتان روي برنتابيد.

آنان سخن هود را رد کردند و گفتند: (يَهُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَيِّنَةٍ ) اي هود! تو دليلي براي ما نياورده اي اگر منظورشان دليلي بود که آنها پيشنهاد مي کردند، لزومي ندارد چنين دليلي ارائه شود، بلکه پيامبر بايد دليل بياورد که بر صحت و درستي آنچه آورده است دلالت نمايد. و اگر منظورشان اين بود که هود دليل براي آنها نياورده است که بر صحت و درتي آنچه به او گفته است دلالت نمايد، دروغ گفته اند، زيرا هيچ پيامبري براي قومش نيامده است مگر اينکه خداوند نشانه ها و دلايلي در دست او قرار داده که با مشاهدۀ آنها انسان ايمان مي آورد.

هود آنها را به داشتن اخلاص در دين و عبادت خداوند بي شريک دعوت کرد و آنها را به هر کار شايسته و اخلاق زيبايي فرمان داد و از هر اخلاق ناپسند از قبيل شرک ورزيدن به خدا، و زشتي ها و ستم، و انواع منکرات نهي کرد. اين موضوع و ويژگي هايي که هود دارا بود و کسي جز بندگان برگزيدۀ خدا و راستگوترين آنان از آن برخوردار نيست بهترين دليل و نشانه بر صداقت او مي باشد.

و از نظر عقلا و خردمندان اين نشانه از ارائۀ معجزه و امور خارق العاده که بعضي مردم فقط آن را معجزه مي دانند بزرگتر است. و از نشانه ها و دلايلي که بر صداقت او دلالت مي کرد اين بود که او تنها بود و ياور و مددکاري نداشت و اما در ميان قومش فرياد توحيد را سر داد و آنها را فراخواند و ناتوان به حساب آور و گفت: (اني توکلت علي الله ربي و ربکم) من بر خدا توکل نموده ام که پروردگار من و پروردگار شماست.

(اني اشهد الله و اشهدوا اني بري مما تشرکون، من دونه فکيدوني جميعا ثم لا تنظرون) من خدا را گواه مي گيرم و شما (هم) گواه باشيد که از آنچه شما مي پرستيد و شريک خدا مي سازيد بيزارم. پس همگي به نيرنگ و چاره جويي بپردازيد و مرا مهلت ندهيد.

و آنان دشمن بودند و قدرت و نيرو داشتند و مي خواستند نور و روشنايي هود را به هر طريق ممکن خاموش کنند، اما به آنها اعتنا نکرد و نتوانستند کوچکترين زياني به او برسانند. همانا در اين چيزها براي کساني که مي فهمند نشانه هاست.

( وَمَا نَحْنُ بِتَارِكِي آلِهَتِنَا عَن قَوْلِكَ ) و ما پرستش خدايان خود را به خاطر سخن تو خدايان که بي ادعاي آنها دليلي بر آن نياورده بود ترک نخواهيم کرد. (وَمَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ ) و ما و به تو ايمان نمي آوريمو آنها با اين سخن هود را از ايمان آوردنشان نااميد کردند، و همچنان در کفر خود سرگردان ماندند.

آيه ي 55-54

إِن نَّقُولُ إِلاَّ اعْتَرَاكَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوَءٍ قَالَ إِنِّي أُشْهِدُ اللّهِ وَاشْهَدُواْ أَنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ جز اين چيزي دربارۀ تو نمي گوييم که يکي از خدايان ما به تو بلايي رسانده است . گفت: «خدا را گواه مي گيرم و شما (هم) گواه باشيد که من از آنچه شما مي پرستيد و شريک خدا مي سازيد بيزارم»

مِن دُونِهِ فَكِيدُونِي جَمِيعًا ثُمَّ لاَ تُنظِرُونِ به جز خدا (از تمامي معبودانتان متنفرم، پس) همگي به نيرنگ و چاره جويي بپردازيد و مرا مهلت ندهيد.

(إِن نَّقُولُ ) دربارۀ تو چيزي جز اين نمي گوييم که (إِلاَّ اعْتَرَاكَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوَءٍ ) يکي از خدايان ما تو را ديوانه کرده است به گونه اي که چيزي را که نمي فهمي بر زبان آورده و هذيان مي گويي. پاک است خداوند که بر دلهاي ستمکاران مهر زده است! چگونه راستگوترين مردم را که همراه با بزرگترين حق نزد آنها آمده بود در اين جايگاه قرار دادند، که اگر خداوند سخن آنها را حکايت نکرده بود فرد عاقل از حکايت آن شرم مي کرد. بنابراين هود عليه الصلاه و السلام بيان کرد که او کاملاًٌ مطمئن است که از جانب آنها و معبودانشان بلا و رنجي به او نخواهد رسيد، پس گفت: (إِنِّي أُشْهِدُ اللّهِ وَاشْهَدُواْ أَنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ مِن دُونِهِ فَكِيدُونِي جَمِيعًا) من خدا را گواه مي گيرم و شما (هم) گواه باشيد که از آنچه شما مي پرستيد و شريک خدا مي سازيد بيزارم، پس همگي به هر طريق ممن براي رسيدن ضرر به من بکوشيد. ( ثُمَّ لاَ تُنظِرُونِ ) و مرا مهلت ندهيد.

آيه ي 57-56:

إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللّهِ رَبِّي وَرَبِّكُم مَّا مِن دَآبَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ من بر خداوند، پروردگار خود و پروردگار شما توکل نموده ام، هيچ جنبده اي نيست مگر اينکه خداوند بر او تسلط دارد، بي گمان پروردگارم بر راه راست قرار دارد.

فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقَدْ أَبْلَغْتُكُم مَّا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ وَيَسْتَخْلِفُ رَبِّي قَوْمًا غَيْرَكُمْ وَلاَ تَضُرُّونَهُ شَيْئًا إِنَّ رَبِّي عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ پس اگر روي بگردانيد من آنچه را ه با آن به سوي شما مأمور شدم به شما رساندم، پروردگارم قومي ديگر را به جاي شما مي نشاند، و شما کمترين زياني به او نمي رسانيد. همانا پروردگارم بر همه چيز نگاهبان است.

(إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللّهِ رَبِّي وَرَبِّكُم ) من در همه کارهايم بر خدا توکل کرده ام و او آفرينندۀ هم چيز است و به تدبير امور ما و شما مي پردازد، و اوست که ما را پرورش مي دهد.

(مَّا مِن دَآبَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا ) هيچ جنبده اي نيست مگر اينکه خداوند بر او تسلط دارد، پس حرکت نمي کند و از حرکت باز نمي ايستد مگر به فرمان خدا، بنابراين اگر همۀ شما جمع شويد تا به من بلا و زياني برسانيد، مادامي که خداوند شما را بر من مسلط نکرده باشد نخواهيد توانست زياني به من برسانيد، و اگر شما را بر من مسلط نمايد ح تماً به خاطر حکمتي است که آن را خواسته است.

( إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ(  همانا پروردگارم بر راه راست قرار دارد. يعني بر راه دادگري و انصاف و حکمت قرار دارد و در تقدير و قضا و فرمان خويش و در سزا و پاداش قابل حمد و ستايش است. هيچکدام از کارهايش از راه راست خارج نيست؛ راه راستي که يکي از نعمت هاي والاست و بندگان ، خدا را بر آن مي ستايند.

(فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقَدْ أَبْلَغْتُكُم مَّا أُرْسِلْتُ بِهِ) پس اگر از آنچه من شما را به سوي آن دعوت مي کنيم روي بگردانيد(بدانيد ) پيامي را که با آن به سوي شما رسالت يافته بودم به شما رساندم. پس مسئوليتي در مورد شما بر دوش من باقي نمي ماند.

(وَيَسْتَخْلِفُ رَبِّي قَوْمًا غَيْرَكُمْ ) پروردگارم قومي ديگر را به جاي شما مي نشاند که عبادت او را انجام مي دهند و چيزي را با و شريک نمي سازند، (وَلاَ تَضُرُّونَهُ شَيْئًا) و شما کمترين زياني به او نمي رسانيد. بلکه ضرر و زيانتان به خودتان بر مي گردد، زيرا نافرماني گناهکاران به زيان او نبوده و طاعت فرمانبرداران نيز به او سودي نمي رساند.

(من عمل صلحا فلنفسه و من اساء فعليها) و هر کس کار شايسته اي انجام دهد به نفع خودش است و هر کس بدکند به زيان او مي باشد. ( إِنَّ رَبِّي عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ) همانا پروردگارم بر همه چيز نگاهبان است

آيه ي 60-58:

وَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا نَجَّيْنَا هُودًا وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَنَجَّيْنَاهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ و هنگامي که فرمان ما در رسيد هود و کساني را که همراه او ايمان آورده بودند به (واسطۀ ) رحمتي از جانب خويش نجات داديم و ايشان را از عذاب سخت و شديد رهانيديم.

وَتِلْكَ عَادٌ جَحَدُواْ بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْاْ رُسُلَهُ وَاتَّبَعُواْ أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ و اين قوم عاد بودند که آيات پروردگارشان را انکار کردند و از فرستادگانش سرپيچي نمودند، و از دستور هر سرکش ستيزه جويي پيروي کردند.

وَأُتْبِعُواْ فِي هَـذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلا إِنَّ عَادًا كَفَرُواْ رَبَّهُمْ أَلاَ بُعْدًا لِّعَادٍ قَوْمِ هُودٍ و در اين دنيا دچار نفرين شدند و در روز قيامت نيز هان! عاد به خداي خود کافر شدند. هان بر عاد قوم هود نفرين باد.

(وَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا ) و هنگامي که عذاب ما سر رسيد که باد و طوفاني سخت بود، طوفاني که (ما تذر من شي اتت عليه الا جعله کالرميم) بر هر چيزي مي گذشت آن را همچون استخوان هاي پوسيده و پودر شده مي گرداند؛ (نَجَّيْنَا هُودًا وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَنَجَّيْنَاهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ هود و کساني را که همراه با او ايمان آورده بودند به (واسطۀ ) رحمتي از جانب خويش نجات داديم و ايشان را از عذاب سخت و شديدي که خداوند بر عاد فرود آورد به گونه اي که چيزي جز خانه هايشان ديده نمي شد، رهانيديم.

(وَتِلْكَ عَادٌ ) و اين قوم عاد بودند که به خاطر اينکه ستم کرده بودند خداوند عذاب خود را بر آنان فرود آورد، چون آنها (جَحَدُواْ بِآيَاتِ رَبِّهِمْ ) آيات پروردگارشان را انکار کردند، بنابراين به هود گفتند: (ما جئتنا ببينه) تودليلي براي ما نياورده اي، پس روشن است که آنها به دعوت او يقين داشتند و آن را خوب مي شناختند، ولي مخالفت ورزيده و انکار کردند، (وَعَصَوْاْ رُسُلَهُ ) و از فرستادگان خدا نافرماني نمودند ، زيرا هر کس از يک پيامبر نافرماني کند در واقع از همۀ پيامبران نافرماني کرده است، چون دعوت همۀ پيامبران يکي است. (وَاتَّبَعُواْ أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ ) و از کسي تبعيت کردند که با زور و ستم خود را بر مردم مسلط کرده بود. (عَنِيدٍ ) کسي که با آيات خدا مخالفت مي ورزد ، پس آنها از هر انسان خيرخواه و دلسوزي نافرماني کردند و از هر کسي که آنها را فريب مي داد و مي خواست آنها را هلاک سازد پيروي کردند. و خداوند آنها را هلاک ساخت. (وَأُتْبِعُواْ فِي هَـذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً ) و در اين دنيا نفرين و لعنت به دنبال آنهاست، پس هر نسلي که مي آيد داستان زشت آنها را به ياد آورده و مورد نکوهش و نفرين قرار مي دهد. (وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ ) و در روز قيامت هم براي آنان لعت است

(أَلا إِنَّ عَادًا كَفَرُواْ رَبَّهُمْ )هان! عاد به خداي خود کافر شدند. يعني کسي را انکار کردند که آنها را آفريده است و به آنان روزي مي دهد. (أَلاَ بُعْدًا لِّعَادٍ قَوْمِ هُودٍ! )هان! خداوند آنها را از هر خير و خوبي دور کند و به هر شر و بدي مبتلا نمايد.

آيه 62-61:

وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنشَأَكُم مِّنَ الأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُّجِيبٌ  و به سوي ثمود برادرشان صالح را فرستاديم. گفت:«اي قوم من! خدا را بپرستيد که معبودي جز او براي شما وجود ندارد، اوست که شما را از زمين آفريده، و شما را به آباد کردن آن گمارده است، پس از او آمرزش بخواهيد و به سوي او برگرديد، بي گمان پروردگارم نزديک و اجابت کننده ي (دعا) است».

قَالُواْ يَا صَالِحُ قَدْ كُنتَ فِينَا مَرْجُوًّا قَبْلَ هَـذَا أَتَنْهَانَا أَن نَّعْبُدَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا وَإِنَّنَا لَفِي شَكٍّ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ گفتند: «اي صالح! پيش از اين مايۀ اميد ما بودي، ايا ما را از پرستش چيزي باز مي داري که پدران ما آن را عبادت مي کردند؟ به راستي از آنچه ما را به سوي آن دعوت مي کني سخت در شک و ترديد هستيم».

(وَإِلَى ثَمُودَ ) و به سوي قوم ثمود که به عاد دوم معروف بودند، و در سرزمين حجر و وادي القري سکونت داشتند، (أَخَاهُمْ صَالِحًا) برادر نسبي شان صالح، بنده و پيامبر خدا را فرستاديم تا آنها را به پرستش خداي يگانه فراخواند. ( قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ) گفت: اي قوم من! خدا را يگانه بدانيد و دين و عبادت را خالصانه و فقط براي او انجام دهيد. (مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ ) شما نه در آسمان و نه در زمين جز او معبود به حقي نداريد.

(هُوَ أَنشَأَكُم مِّنَ الأَرْضِ ) اوست که شما را از زمين آفريد، (وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا ) و شما را در آن جايگزين نمود و نعمت هاي ظاهري و باطني را ارزانيتان کرد، و شما را در زمين قدرت داد به گونه اي که خانه مي سازيد و درخت مي کاريد و کشاورزي مي کنيد و آنچه را که مي خواهيد، مي کاريد،  واز منافع آن است،اده مي کنيد. پس همانطور که او در عطا کردن اين همه نعمت به شما شريکي ندارد شما هم در عبادت او چيزي را شريک وي نسازيد. (فَاسْتَغْفِرُوهُ ) و به خاطر کفر و شرک و گناهاني که از شما سرزده است از او آمرزش بخواهيد و از آن دست بکشيد. (ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ ) سپس با توبۀ قطعي و واقعي به سوي او برگرديد. (إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُّجِيبٌ ) بي گمان پروردگارم از کسي که او را فرا بخواند و چيزي را از وي بخواهد يا او را پرستش نمايد نزديک است. و طلبش را اجابت مي نمايد و آنچه را که درخواست کرده است به او مي دهد. و عبادتش را مي پذيرد و بزرگترين پاداش را به وي عطا مي کند.

و بدان که نزديکي خداوند به دو نوع است: يکي عام و ديگري خاص. نزديکي عام آن است که خداوند با علم و آگاهي اش به تمام خلق نزديک است و اين مطلب در اين فرمودۀ الهي بيان شده است (و نحن اقرب الليه من حبل الوريد) و ما به او از رگ گردن نزديکتر هستيم.

و نزديکي خاص، نزديک بودن خداوند به کساني است که او را پرستش مي کنند و (حاجات خود را ) از وي مي خواهند و او را دوست دارند. و اين مطلب در اين فرمودۀ الهي بيان شده است (و اسجد و اقترب) و سجده کن و نزديک شو.

واين نوع «قربت» که در اين آيه و در آيۀ (واذا سالک عبادي عني فاني قريب اجيب دعوه الداع) ذکر شده است مقتضي مهرباني خداوند متعال و پذيرش دعاهاي بندگان از سوي او و بر اورده ساختن خواسته هايشان مي باشد. بنابراين در کنار اسم «قريب»، «مجيب» را بيان کرده است.

پس هنگامي که پيامبرشان صالح عليه السلام آنها را به اخلاص دستور داد، دعوتش را رد کردند و به زشت ترين صورت با او رو به رو شدند. (قَالُواْ يَا صَالِحُ قَدْ كُنتَ فِينَا مَرْجُوًّا قَبْلَ هَـذَا) گفتند: اي صالح! پيش از اين ما به تو اميدوار بوديم، و اميد داشتيم که عقل داشته باشي و به ما سود و نفع برساني . و با اين سخنان، براي پيامبرشان صالح گواهي دادند که همواره به فضايل اخلاقي و عادت هاي خوب معروف و از بهترين و برگزيده ترين افراد بوده است.

اما وقتي صالح اين فرمان را به آنها داد که با خيال هاي فاسد شان موافق نبود، اين گونه لب به سخن گشودند. و مفهوم آن اين است که تو فرد کاملي بودي و اکنون بر خلاف گمان ما از آب درآمدي، به صورتي که اميد خيري از تو نمي رود. گناه صالح اين بود که انها در موردش گفتند. ( أَتَنْهَانَا أَن نَّعْبُدَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا ) آيا ما را از پرستش چيزي باز مي داريد که پدران ما آن را عبادت مي کردند؟ به گمان آنها اين بزرگترين عيب صالح بود چرا که عقل هاي آنها و پدرانشان را مورد انتقاد و عيب جويي قرار داده و آنان را از پرستش سنگها و درختاني که فايده و زياني نمي رسانند و هيچ کاري نمي کنند باز داشت.

و آنها را به انجام دادن عبادت خالصانه براي پروردگار فرمان داد که همواره نعمت هايش به سوي آنان سرازير است، و احسانش بر آنان فرو مي آيد، خداوندي که تمامي نعمت هاي آنان از جانب اوست و جز او کسي بديها را از آنان دور نمي کد.

(وَإِنَّنَا لَفِي شَكٍّ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ(  و به راستي همواره در رابطه با آنچه ما را بدان فرا مي خواني در شک هستيم؛ شکي که ترديد را در دل هاي ما به وجود آورده است. و آنان ادعا مي کردند که اگر صحبت آنچه را که وي آنان را به سويش دعوت مي کرد، مي دانستند حتماً از او تبعيت مي کردند، حال آنکه آنان در اين ادعا دروغگو بودند، به همين جهت دروغگويي آنان را بيان کرد.

آيه ي 64-63:

قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَى بَيِّنَةً مِّن رَّبِّي وَآتَانِي مِنْهُ رَحْمَةً فَمَن يَنصُرُنِي مِنَ اللّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ فَمَا تَزِيدُونَنِي غَيْرَ تَخْسِيرٍ گفت: «اي قوم من! به من بگوييد اگر از سوي پروردگارم دليل روشني داشته باشم و از جانب خود رحمتي به من ارزاني داشته باشد، حال اگر از فرمان او سرپيچي کنم چه کسي در برابر (کيفر) خدا من را ياري خواهد کرد؟ شما که جز زيان بر من نمي افزاييد؟

وَيَا قَوْمِ هَـذِهِ نَاقَةُ اللّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللّهِ وَلاَ تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ قَرِيبٌ  و اي قوم من! اين شتر خداست، و براي شما معجزه اي است ، پس آن را بگذاريد تا در زمين خدا بچرد، و هيچ گزندي به او نرسانيد که هر چه زودتر به عذاب سختي گرفتار مي آييد.

(قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَى بَيِّنَةً مِّن رَّبِّي ) به من بگوييد، اگر من از سوي پروردگارم دليلي داشته باشم و بر يقين باشم، (وَآتَانِي مِنْهُ رَحْمَةً ) و از جانب خود رحمتي به من ارزاني داشته باشد، يعني خداوند متعال با رسالت و وحي خويش بر من منت گذارده است، پس آيا از آنچه شما بر آن هستيد و مرا به سوي آن فرا مي خوانيد پيروي کنم؟

(فَمَن يَنصُرُنِي مِنَ اللّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ فَمَا تَزِيدُونَنِي غَيْرَ تَخْسِيرٍ حال اگر از فرمان او سرپيچي کنم چه کسي در برابر (کيفر) خدا مرا ياري خواهد کرد؟ شما که جز زيان و هلاکت به من نمي افزاييد؟(وَيَا قَوْمِ هَـذِهِ نَاقَةُ اللّهِ لَكُمْ آيَةً ) و اي قوم من! اين شتر خداست، و براي شما معجزه اي است ، يک روز شتر آب مي خورد سپس همه از شير آن مي نوشيد، و يک روز شما آب مي نوشيد (فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللّهِ ) پس آن را بگذاريد تا در زمين خدا بچرد، يعني مخارج و علف آن بر شما نيست ، ( وَلاَ تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ قَرِيبٌ ) و هيچ گزندي به او نرسانيد و آن را پي نزنيد چرا که فوراً به عذاب سختي گرفتار مي آيد.

 

 

آيه ي 68-65

فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُواْ فِي دَارِكُمْ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ ذَلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ  پس آنان شتر را پي زدند و صالح بديشان گفت: «سه روز در خانه و کاشانۀ خود بهره مند گرديد، اين و عده اي است که دروغي در آن نيست»

فَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا نَجَّيْنَا صَالِحًا وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَمِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ پس هنگامي که فرمان ما در رسيد صالحج و کساني را که همراه او ايمان آورده بودند به (سبب) رحمتي از سوي خويش نجات داديم و از خاري و رسوايي آن روز رهانيديم، بي گمان پروردگارت نيرومند و چيره است.

وَأَخَذَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ و صداي شديدي افراد ستمکار را فرا گرفت، و در خانه و کاشانۀ خود خشکيدند و بر چهره افتادند.

كَأَن لَّمْ يَغْنَوْاْ فِيهَا أَلاَ إِنَّ ثَمُودَ كَفرُواْ رَبَّهُمْ أَلاَ بُعْدًا لِّثَمُودَ آن چنان که گويي هرگز در آنجا نبودند، آري، قوم ثمود پروردگارشان را انکار کردند. هان! نفرين بر ثمود باد.

(فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُواْ فِي دَارِكُمْ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ ذَلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ ) اما آنان شتر را پي زدند و صالح به آنان گفت: «سه روز در خانه و کاشانۀ خود بهره مند گرديد، اين و عده اي است که دروغي در آن نيست، بلکه حتماً به وقوع مي پيوندند.

(فَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا ) پس هنگامي که فرمان ما مبني بر آمدن عذاب در رسيد (نَجَّيْنَا صَالِحًا وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَمِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذٍ ) صالح و کساني را که همراه او ايمان آورده بودند در سايۀ رحمتي از سوي خويش نجات داديم و از خواري و رسوايي آن روز رهانيديم.

( إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ ) بي گمان پروردگارت نيرومند و چيره است. از جمله نيرومندي و چيرگي اش اين است که ملت هاي سرکش را هلاک نموده و پيامبران و پيروانشان را نجات داده است. (وَأَخَذَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ الصَّيْحَةُ ) و صداي شديدي افراد ستمکار را فرا گرفت، و دلهايشان را تکه و پاره کرد، (فَأَصْبَحُواْ فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ ) و در خانه و کاشانۀ خود خشکيدند و بي حرکت بر رخسارشان افتادند. (كَأَن لَّمْ يَغْنَوْاْ فِيهَا ) گويي هرگز در آنجا نبودند، يعني هنگامي که عذاب بر آنها وارد آمده طوري شدند که گويا (هرگز) در آن خانه ها به سر نبرده اند، و ناز و نعمت ها از آنها سلب شد پيش آنها آمد و عذاب هميشگي آنها را فرا گرفت، عذابي که گويا همواره به آن گرفتار بوده اند (أَلاَ إِنَّ ثَمُودَ كَفرُواْ رَبَّهُمْ ) آري، قوم ثمود بعد از اينکه نشانه و معجزه اي پيش آنها آمد که راه را برايشان روشن کرد پروردگارشان را و به او کفر ورزيدند. (أَلاَ بُعْدًا لِّثَمُودَ ) هان! نفرين بر ثمود باد. چقدر بدبخت و ذليل شدند! از عذاب دنيا و رسوايي شان به خدا پناه مي بريم.

آيه ي 71-69:

وَلَقَدْ جَاءتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُـشْرَى قَالُواْ سَلاَمًا قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَاء بِعِجْلٍ حَنِيذٍ  و همانا فرستادگان ما همواره با مژدگاني پيش ابراهيم آمدند. سلام گفتند،  ابراهيم جواب سلامشان را داد، آنگاه طولي نکشيد که گوساله اي بريان آورد.

فَلَمَّا رَأَى أَيْدِيَهُمْ لاَ تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُواْ لاَ تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ هنگامي که ديد دستشان به سوي آن دراز نمي شود اين کار را از آنان ناپسند (و ناشناخته) دانست (و آن را بر خلاف آنچه که از يک مهمان انتظار مي رود دانست) و در دل خود( نسبت به آنان )ترسي يافت، گفتند: «مترس، ما به سوي قوم لوط فرستاده شده ايم».

وَامْرَأَتُهُ قَآئِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَقَ وَمِن وَرَاء إِسْحَقَ يَعْقُوبَ و همسرش ايستاده بود و خنديد، آنگاه او را مژده اسحاق و به دنبال وي يعقوب داديم.

(وَلَقَدْ جَاءتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُـشْرَى ) و فرستادگان و فرشتگان ما با مژدگاني نزد ابراهيم خليل آمدند و او را به تولد فرزندي مژده دادند. هنگامي که خداوند آنها را بر هلاک ساختن قوم لوط فرستاد دستور داد تا از کنار ابراهيم بگذرند و او را به تولد اسحاق مژده بدهند. فرشتگان هنگامي که بر ابراهيم وارد شدند (قَالُواْ سَلاَمًا قَالَ سَلاَمٌ) آنها ابراهيم را سلام کردند و او عليه السلام - جواب سلامشان را داد .

اين دليلي بر مشروعيت سلام است، و اينکه سلام کردن همواره از آيين ابراهيم عليه السلام بوده است. و اشاره به اين مطلب است که قبل از سخن گفتن بايد سلام کرد و مناسب است که پاسخ سلام بهتر و رساتر از سلام گفته شود. زيرا سلام کردن آنها  در قالب جملۀ فعليه است که بر تجدد دلالت مي نمايد، و پاسخ ان با جملۀ اسميه آمده است که بر ثبوت و استمرار دلالت مي کند، و اين دو، فرق بزرگي دارند، همانطور که در علم بلاغت معروف است. (فَمَا لَبِثَ أَن جَاء بِعِجْلٍ حَنِيذٍ  )وقتي آنها بر ابراهيم وارد شدند شتابان به سوي خانه اش رفت و براي مهمانانش گوساله اي چاق و بريان شده روي سنگ تفتيده حاضر کرد، و پيش آنها گذاشت، و گفت: چرا نمي خوريد؟ (فَلَمَّا رَأَى أَيْدِيَهُمْ لاَ تَصِلُ إِلَيْهِ ) و هنگامي که ديد دستشان به سوي آن ضيافت دراز نمي شود (نَكِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً ) اين کار را از آنان ناپسند و ناشناخته دانست و آن را بر خلاف آنچه که از يک مهمان انتظار مي رود دانست، و در دل خود نسبت به آنان ترسي يافت و احساس کرد که آنان شري براي او آورده اند. و اين قبل از آن بود که جيان کار آنها را بداند، (قَالُواْ لاَ تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ) گفتند : مترس اما فرستادگان خدا هستيم و خداوند ما را براي هلاک ساختن قوم لوط فرستاده است. (وَامْرَأَتُهُ قَآئِمَةٌ ) و هنگامي که از حال آنها و هدفي که براي انجام آن فرستاده شده بودند يا خير شد با تعجب خنديد. (فَضَحِكَتْ ) و هنگامي که از حال آنها و هدفي که براي انجام آن فرستاده شده بودند با خبر شد با تعجب خنديد.(.فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَقَ وَمِن وَرَاء إِسْحَقَ يَعْقُوبَ) آنگاه او را به (تولد) اسحاق و به دنبال وي به (تولد) يعقوب مژده داديم

آيه ي 76-72:

قَالَتْ يَا وَيْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَاْ عَجُوزٌ وَهَـذَا بَعْلِي شَيْخًا إِنَّ هَـذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ  گفت: «واي بر من! آيا من که پيرزنم و اين (هم) شوهرم است و پير شده است فرزند به دنيا خواهم آورد؟ اين چيزي شگفت آور است.

قَالُواْ أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَتُ اللّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَّجِيدٌ گفتند: «آيا از کار خود به شگفت مي آيي؟ رحمت خدا و برکاتش بر شماست از اهل بيت (نبوت و رسالت) ، بي گمان او ستوده و بزرگوار است.

فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الرَّوْعُ وَجَاءتْهُ الْبُشْرَى يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ پس هنگامي که ترس از ابراهيم دور شد و مژده بدو رسيد، دربارۀ قوم لوط با فرستادگان ما به مجادله پرداخت.

إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُّنِيبٌ همانا باراهيم بسي بردبار، آه کشنده و توبه کار بود.

يَا إِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاء أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ  اي ابراهيم ! از اين (مجادله) دست بکش چرا که عذاب پروردگارت در رسيده است و به راستي برايشان عذابي بي بازگشت خواهد آمد.

پس او با تعجب گفت: (يَا وَيْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَاْ عَجُوزٌ وَهَـذَا بَعْلِي شَيْخًا ) واي بر من! آيا در حالي که من پيرزنم و شوهرم نيز پير شده است فرزند به دنيا خواهم آورد؟ چرا که پيري م انع باردار شدن است ( إِنَّ هَـذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ  ) همانا اين چيزي شگفت آور است! (قَالُواْ أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ ) گفتند: آيا از کار خدا به شگفت مي آيي؟ کار خداوند جاي تعجب ندارد، زيرا مشيت او در هر چيزي نافذ است . پس هيچ چيزي از قدرت او بعيد نيست، به ويژه آنچه که براي اهل اين خانه ي مبارک تدبير نمايد.

(رَحْمَتُ اللّهِ وَبَرَكَاتُهُ ) همواره رحمت خدا و برکاتش که خير و احسان فراوان است، (عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ ) برشماست اي اهل خانه! بي گمان او هم در صفات و هم در افعال ستوده است؛ چون صفت هاي او صفات کمال اند و کارهايش جملگي احسان و بخشايش و نيکي و حکمت و دادو انصاف است، (مَّجِيدٌ) داراي بزرگواري است؛ و «المجد» يعني عظمت صفات و گستردگي آن، پس او داراي صفت هاي کمال است و هر صفتي را در کاملترين و بالاترين حد دارا مي باشد.

(فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الرَّوْعُ ) و هنگامي که ترس از ابراهيم دور شد؛ ترسي که از ناحيه ي مهمانانش به او وارد شده بود، (وَجَاءتْهُ الْبُشْرَى ) و مژده تولد فرزند به او رسيد، در اين هنگام دربارۀ هلاک شدن قوم لوط با فرستادگان به مجادله پرداخت به آنها گفت: (ان فيها لوطا قالوا نحن اعلم بمن فيها لننجينه و اهله الا امراته) به درستي که لوط در آن جا است، گفتند: ما بهتر مي دانيم که آن جا کي هست. ما او و خانواده اش جز همسرش را نجات خواهيم داد. (إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ ) همانا ابراهيم داراي اخلاق نيک و تحمل و سعۀ صدر است، و هنگامي ناداني نادانان خشم نمي گيرد (أَوَّاهٌ ) و درهمۀ اوقات به درگاه خداوند زاري و تضرع مي کند (مُّنِيبٌ ) و توبه کار و بسيار رجوع کننده و بازگردنده به سوي خداست، چون خدا را مي شناسد و او را دوست دارد، و به او روي مي آورد و از غير خدا روي مي گرداند. بنابراين در مورد کساني که خداوند به هلاکت قطعي آنها حجکم کرده بود مجادله مي کرد.

پس به او گفته شد. (يَا إِبْرَاهِيمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاء أَمْرُ رَبِّكَ وَإِنَّهُمْ آتِيهِمْ عَذَابٌ غَيْرُ مَرْدُودٍ ) اي ابراهيم ! از اين مجادله دست بکش چرا که فرمان پروردگارت مبني بر هلاک شدن آنان در رسيده است، و به راستي برايشان عذابي بي بازگشت خواهد آمد. پس جر و بحث و مجادلۀ تو فايده اي ندارد.

آيه ي 78-77:

وَلَمَّا جَاءتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالَ هَـذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ و هنگامي که فرستادگان ما پيش لوط آمدند از آنان اندوهگين شد و از اينکه قدرت دفاع از ايشان را نداشت سخت دلتنگ شد و گفت: «امروز روز بسيار سختي است»

وَجَاءهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَمِن قَبْلُ كَانُواْ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ قَالَ يَا قَوْمِ هَـؤُلاء بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُواْ اللّهَ وَلاَ تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَلَيْسَ مِنكُمْ رَجُلٌ رَّشِيدٌ و قومش شتابان به سوي او آمدند، و پيش از آن کارهاي زشت انجام مي دادندف گفت: «اي قوم من! آنها دختران من هستند، و براي شما پاکيزه ترند، پس از خداوند بترسيد و دربارۀ مهمانانم مرا رسوا نکنيد. آيا در ميان شما مردي راهياب و راهنما يافت نمي شود»؟

(وَلَمَّا جَاءتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِيءَ بِهِمْ) و هنگامي كه فرستادگان ما، يعني فرشتگاني كه پيش ابراهيم آمدند به نزد لوط رسيدند، آمدنشان بر لوط دشوار آمد، (وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالَ هَـذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ ) و چون قدرت دفاع از ايشان را نداشت سخت دلتنگ گشت، و گفت: امروز روزي سخت و مشكل است. چون او مي دانست كه قومش آنان را رها نخواهند كرد، زيرا فرشتگان به صورت جوانهاي تازه به دوران رسيده كه در نهايت زيبايي و كمال بودند به نزد لوط آمدند بنابراين آنچه لوط تصور مي كرد پيش مي آمد.

(وَجَاءهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ) و قومش شتابان به سوي او آمدند و خواستند با مهمان هاي او عمل زشت را انجام دهند، به دليل اينكه خداوند مي فرمايد: ( وَمِن قَبْلُ كَانُواْ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ) و پيش از آن كارهاي زشتي انجام مي دادند كه قبل از آنان هيچ كس انجام نداده بود. ( قَالَ يَا قَوْمِ هَـؤُلاء بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ) لوط گفت: اي قوم من! اينها دختران من هستند و براي شما از مهمانان من پاكيزه ترند . همانطور كه سليمان عليه السلام به آن دو زن پيشنهاد كرد فرزندي را كه هر يك ادعا مي كرد مال اوست دو نيم كنند، و هدفش اين بود تا حق روشن شود. و لوط مي دانست كه دسترسي آنها به دخترانش غير ممكن است و هيچ حقي در آنها ندارند و هدفش دفع اين كار زشت و بزرگ بود. ( فَاتَّقُواْ اللّهَ وَلاَ تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي ) يعني يا تقواي خدا را رعايت كنيد و يا رعايت حال مهمانانم را بكنيد و مرا به نزد آنان رسوا ننمايد. (أَلَيْسَ مِنكُمْ رَجُلٌ رَّشِيدٌ ) آيا در ميان شما مردي راهياب و راهنما يافت نمي شود كه شما را باز دارد؟ و اين دليلي بر بي بندو باري آنها و دوربودنشان از خير و جوانمردي بود.

آيه ي 81-79:

قَالُواْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ گفتند: «تو كه مي داني ما به دخترانت نيازي نداريم، و مي داني كه چه چيزي مي خواهيم».

قَالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ گفت: «اي كاش بر شما توانايي داشتم! يااينكه پناهگاه محكمي داشتم و به آن پناه مي بردم».

قَالُواْ يَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَن يَصِلُواْ إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّيْلِ وَلاَ يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ گفتند: «اي نوح! ما فرستادگان پروردگارت هستيم، آنان به تو نخواهند رسيد، خانواده ات را در پاسي از شب ببر و نبايد كسي از شما به پشت سر خود بنگرد، مگر همسرت كه هر آنچه به آنان برسد به او (هم) خواهد رسيد، همانا موعد ايشان صبح است، آيا صبح نزديك نيست».

(قَالُواْ) آنها به لوط گفتند: ( لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ(  تو كه مي دني ما دربارة دخترانت خواسته اي نداريم، و مي داني كه چه چيزي مي خواهيم. ما جز شهوت راني با مردان چيزي را نمي خواهيم و علاقه اي به زنان نداريم. بنابراين اضطراب و پريشاني لوط بيشتر و سخت تر شد و گفت: ( لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلَى رُكْنٍ شَدِيدٍ) كاش بر شما توانايي داشتم مانندقبيله اي كه مرا پناه مي داد و شما را از اين كار باز مي داشتم.

مراد از اين سخن داشتن پايگاه و تكيه گاه محسوس و مادي است، و گرنه او به نيرومندترين پناهگاه كه خداوند است و هيچ كس توان مقابله با قدرت او را ندارد پناه مي برد. بنابراين وقتي كه كار به آخرين حد رسيد و شديداً اندوهگين شد، (قَالُواْ) به او گفتند:( يَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ ) اي لوط! ما فرستادگان پروردگارت هستيم. او را از حالت خودبا خبر كردند تا دلش آرام گيرد، ( لَن يَصِلُواْ إِلَيْكَ ) آنان هرگزبه تو گزندي نخواهند رسيد.

سپس جبرئيل بالهايش را گستراند و چشمهايشان كور گشت و آنها رفتند و لوط را تهديد كردندكه فردا صبح بر خواهند گشت. فرشتگان به لوط دستور دادند تا خانواده اش را شب هنگام ببرد، (بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّيْلِ ) در پاسي از شب و خيلي قبل از فجر، تا بتوانند از آبادي خود دور شوند، (وَلاَ يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أَحَدٌ ) و به سرعت بيرون رويد، و فقط به نجات خويش بيانديشيد و به پشت سر خود ننگريد. (إِلاَّ امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أَصَابَهُمْ) مگر همسرت كه هر آنچه از عذاب به آنان برسد به او هم خواهد رسيد، چون با قومش در گناه شريك بود و هرگاه براي لوط مهمانهايي مي آمد آنها را خبر مي كرد. ( إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ ) بدون شك موعد ايشان صبح است. گويا لوط عجله داشت ، بنابراين به او گفته شد: (أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ) آياصبح نزديك نيست..

آيه ي 83-82

فَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِّن سِجِّيلٍ مَّنضُودٍ و هنگامي كه فرمان ما در رسيد آن را زير و رو نموديم و آن جا را با سنگ گل و (به طور ) پياپي سنگباران كرديم.

مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّكَ وَمَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ سنگ هايي كه از سوي پروردگارت نشان دار بودند و اين چنين سنگ هايي از ستمكاران دور نيست.

(فَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا) و هنگامي كه فرمان ما مبني بر فرود آمدن عذاب و واقع شدنش بر آنها در رسيد (جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا) سرزمين آنها را زيرو رو نموديم، ( وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِّن سِجِّيلٍ ) و آن جا را با سنگ گل سنگباران نموديم. (مَّنضُودٍ ) به طور پياپي، و هر كسي كه مي خواست از روستا فرار كند وي را اصابت مي كرد. (مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّكَ) سنگ هايي كه نزد پروردگارت با علامت عذاب و خشم نشان دار شده بودند، ( وَمَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍاين چنين سنگ هايي از ستمكاران كه عمل قوم لوط را انجام دهند دور نيست، پس بندگان بايد بپرهيزند از اينكه كار آنها راانجام دهند، مبادا عذابي كه به آنان رسيده است به ايشان هم برسد.

آيه ي 86-84:

وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ وَلاَ تَنقُصُواْ الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّيَ أَرَاكُم بِخَيْرٍ وَإِنِّيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُّحِيطٍ و به سوي قوم مدين برادرشان شعيب را فرستاديم، گفت: «اي قوم من! خدا را بپرستيد، شما جز او معبود (راستيني) نداريد، و از پيمانه و ترازو مكاهيد، من شما را خوب و در آسايش مي بينم، و من بر شما از عذاب روز فراگير مي ترسم».

وَيَا قَوْمِ أَوْفُواْ الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْيَاءهُمْ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِي الأَرْضِ مُفْسِدِينَ و اي قوم من! پيمانه و ترازو را دادگرانه و به تمام و كمال دهيد و از چيزهاي مردم نكاهيد، و در زمين فساد وتباهي نكنيد.

بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ (اي قوم من) چيزي را كه خداوند (ازمال حلال برايتان) باقي مي گذارد. برايتان بهتر است، اگر مؤمن هستيد، و من بر شما نگاهبان نيستم.

(وَإِلَى مَدْيَنَ ) و به سوي قبيلة معروف «مدين» كه در جنوب فلسطين زندگي مي كردند، (أَخَاهُمْ شُعَيْبًا) برادر نسبي شان شعيب را فرستاديم، چون آنها او را مي شناختند و مي توانستند از او ياد بگيرند. ( قَالَ ) شعيب به آنها گفت: (يَقَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ ) اي قوم من! خدا را بپرستيد كه معبود راستني جز او نداريد. و عبادت را خالصانه براي او انجام دهيد. آنها شرك مي ورزيدند و پيمانه و ترازو را كم مي دادند. بنابراين آنان را از اينكار نهي كرد و گفت: (وَلاَ تَنقُصُواْ الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ ) و از پيمانه و ترازو مكاهيد، بلكه دادگرانه پيمانه و ترازو را به كمال و تمام بدهيد. (إِنِّيَ أَرَاكُم بِخَيْرٍ) من شما را خوب و در آسايش مي بينم. يعني شما از نعمت هاي زياد و سلامتي فراوان و اموال و فرزندان بسياري برخوردار هستيد، پس خداوند را به خاطر آنچه كه به شما داده است سپاسگزار باشيد و كفران نعمت نكنيد كه آن را از شما خواهد گرفت. ( وَإِنِّيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُّحِيطٍ ) و من بر شما از عذاب روزي فراگير مي ترسم، عذابي كه همة شما را فرا بگيرد، و هيچ اثري از شما باقي نگذارد. (وَيَقَوْمِ أَوْفُواْ الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ)  و اي قوم من! پيمانه و ترازو را به دادگري و انصاف بدهيد همانگونه كه دوست داريد، به شما داده شود. ( وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْيَاءهُمْ ) و از چيزهاي مردم نكاهيد و با كم كردن پيمانه و ترازو آن را ندزديد. (وَلاَ تَعْثَوْاْ فِي الأَرْضِ مُفْسِدِينَ) و در زمين فساد وتباهي نكنيد. زيرا استمرار و گناه دين و دنيا را فاسد و تباه مي نمايد، و كشتزارو نسل او نابود مي كند.

(بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ ) مال حلالي كه از آن شماست و خداوند آن را باريتان باقي مي گذارد بهتر است، پس چشم طمع به چيزي ندوزيد كه به آن نياز نداريد و بسيار برايتان مضر است. (إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ) اگر شما مومن هستيد، پس به مقتضاي ايمان عمل كنيد. (وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ)  و من مراقب و نگاهبان اعمالتان نيستم، بلكه اعمالتان را خداوند ثبت و ضبط مي نمايد، و من فقط پيامي را كه با آن مبعوث شده ام به شما مي رسانم.

 

آيه ي 88-87:

قَالُواْ يَا شُعَيْبُ أَصَلاَتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَّتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَن نَّفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاء إِنَّكَ لَأَنتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ گفتند: «اي شعيب ! آيا نمازت به تو فرمان مي دهد كه آنچه را پدرانمان مي پرستيدند رها سازيم يا نتوانيم در اموال خود آن گونه كه مي خواهيم تصرف كنيم؟ بي گمان تو بردبار و خردمند هستي».

قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَىَ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّي وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ گفت: «اي قوم من! به من بگوييد اگر دليل آشكاري از پروردگارم داشته باشم و از سوي خود رزق و روزي خوبي به من داده باشد (آيا مي توانم به خلاف دستورات او عمل كنم) و نمي خواهم شما را از چيزي نهي كنم و خودم مرتكب آن شوم. من تا آنجا كه مي توانم جز اصلاح چيزي را نمي خواهم، و توفيق من هم جز با خدا نيست، و بر او توكل نموده ام و به سوي او باز مي گردم».

(قَالُواْ يَا شُعَيْبُ أَصَلاَتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَّتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا) گفتند: «اي شعيب ! آيا نمازت ترا فرمان مي دهد كه آنچه را پدرانمان مي پرستيدند رها سازيم؟ اين سخن را در قالب مسخره ود ر قالب اينكه هرگز سخن او را نخواهند پذيرفت به پيامبرشان گفتند. ومعني سخنشان اين است كه نماز خواندنت سبب شده است ما را از عبادت آنچه نياكان ما مي پرستيدند باز داري. پس پرستش خدا از سوي شما مو.جب آن مي گردد كه ما آنچه را نياكانمان مي پرستيدند بدون دليل و فقط به خاطر ميل و خواهش تو رها كنيم؟ پس چگونه از تو پيروي كنيم و پدران ونيماكانمان راكهداراي عقل و خرد بودند رها سازيم.

و همچنين سخن تو بر ما لازم نمي گرداند، ( أَوْ أَن نَّفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا ) كه نتوانيم در اموال خود آن گونه كه مي خواهيم تصرف كنيم. يعني تو كه به ما مي گويي پيمانه و ترازو را كامل بدهيم و حق آن را بپردازيم ما را از اينكه به دلخواه خود در اموالمان تصرف كنيم باز نمي دارد، بلكه ما هر چه بخواهيم مي كنيم چون اموالمان متعلق به خود ماست و تو در آن حقي نداري.

بنابراين با مسخره به و گفتند:(إِنَّكَ لَأَنتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ بي گمان بردباري و متانت و اخلاق نيك و راهيابي صفت توست، پس چيزي جز راهنمايي از تو سر نمي زند، و جز به خوبي فرمان نمي دهي، و جز از گمراهي و زشتي باز نمي داري. منظورشان اين بود كه شعيب به ضد اين دو صفنت متصف ، يعني به بي خردي و گمراهي، يعني چگونه تو بردبار و راه يافته هستي و پدران ما بي خرد و گمراه!

آنها از روي تمسخر اين سخنان را بر زبان آورده و عكس آن را گمان مي بردند. اما حقيقت مساله آن گونه نبود كه آنها گمان مي بردند.، بلكه حقيقت همانطور بود كه مي گفتند. نماز شعيب به او فرمان مي داد تا آنها را از آنچه نياكان گمراهشان مي پرستيدند، و از اينكه هر طور بخواهند در اموال خود تصرف نمايند باز دارد، زيرا نماز از كارهاي زشت و منكر باز مي دارد، و چه منكري بزرگتر از پرستش غير خداوند است؟ و چه منكر و كار زشتي بزرگتر از ندادن حقوق مردم يا دزديدن آن از طريق كم كردن پيمانه و ترازو است؟ و در حقيقت شعيب عليه السلام راهياب و خردمند بود.

(قَالَ ) شعيب به آنها گفت: (يَقَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَىَ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّي) اي قوم من! چه مي انديشيد اگر من در صحت و درستي آنچه آورده ام يقين و اطمينان داشته باشم، ( وَرَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا) و خداوند انواع مالها را به من بخشيده باشد.

( وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ ) و من نمي خواهم در آنچه شما را از آن نهي مي كنم با شما مخالفت ورزم، و نمي خواهم شما را از كم كردن پيمانه و ترازو نهي كنم و خودم آن را انجام دهم تا درا ين مورد متهم شوم. بلكه شما را از هيچ كاري باز نمي دارم مگر اينكه پيش از همه به ترك آن مبادرت مي ورزم.

(إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ) من هدفي جز اين كه حالات شما اصلاح شود و منافعتان تامين گردد، ندارم. هدف شخصي ندارم و تا آنجا كه مي توانم براي اصلاح شما مي كوشم.

و از آنجا كه اين سخن به نوعي تعريف و تمجيد از مقام خودش بود، سوء تفاهم را برطرف كرد و گفت: ( وَمَا تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللّهِ ) و من براي انجام كار خوب و دوري از كار بد، هنري از خود ندارم مگر اينكه خداوند مرا توفيق دهد، و من با قدرت و حركت خود نمي توانم كاري بكنم. (عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ ) در كارهايم به او تكيه كرده و به او اعتماد كافي دارم. (وَإِلَيْهِ أُنِيبُ(  و به سوي او باز مي گردم و عبادت هايي را انجام مي دهم كه مرا به انجام آن فرمان داده است و بااين دو كار ، يعني كمك خواستن از پروردگارم و بازگشت به سوي او حالات بندگان درست مي شود، همانطور كه خداوند متعال فرموده است: (فاعبده و توكل عليه) او را پرستش كنم و بر او توكل نما. و فرموده است(اياك نعبد و اياك نستعين) تنها ترا مي پرستم و تنها از تو ياري مي جويم.

 

آيه ي 90-89:

  وَيَا قَوْمِ لاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شِقَاقِي أَن يُصِيبَكُم مِّثْلُ مَا أَصَابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صَالِحٍ وَمَا قَوْمُ لُوطٍ مِّنكُم بِبَعِيدٍ و اي قوم من ! مخالف با من، شما را بر آن ندارد كه همان بلائي به شما برسد كه به قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح رسيد، و قوم لوط از شما دور نيستند.

وَاسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ و از پروردگارتان آمرزش بخواهيد سپس به سوي او برگرديد، بي گمان پروردگارم مهربان (و) دوستدار است.

(وَيَقَوْمِ لاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شِقَاقِي ) و اي قوم من! دشمني و مخالفت با من شما را بر آن ندارد، كه (أَن يُصِيبَكُم مِّثْلُ مَا أَصَابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صَالِحٍ وَمَا قَوْمُ لُوطٍ مِّنكُم بِبَعِيدٍ به شما بلا و عذابي برسد كه به قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح رسيد، و قوم لوط از شما دور نيستند، چرا كه هم از نظر زماني و هم از نظر مكاني به شما نزديكند.( وَاسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ) و به خاطر گناهاني كه مرتكب شده ايد از پروردگارتان آمرزش بخواهيد، ( ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ) سپس در زندگي آينده تان با توسل به انجام طاعت او و ترك مخالفتش به سويش باز گرديد.

( إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ ( بي گمان پروردگارم نسبت به كسي كه توبه كند و به سوي او بازگردد مهربان است؛ به او رحم مي كند و او را مي آمرزد و توبه اش را مي پذيرد و اورا دوست مي دارد. (وَدُودٌ ) از نامهاي خدا مي باشد و بدين معني است كه او بندگان مؤمن خود را دوست دارد، و آنها هم او را دوست مي دارند. پس كلمة (وَدُودٌ ) «فعول» به معني «فاعل» و نيز معني «مفعول» است.

 

آيه ي 91:

قَالُواْ يَا شُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِيرًا مِّمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاكَ فِينَا ضَعِيفًا وَلَوْلاَ رَهْطُكَ لَرَجَمْنَاكَ وَمَا أَنتَ عَلَيْنَا بِعَزِيزٍ گفتند:«اي شعيب! بسياري از آنچه را كه مي گويي نمي فهميم و ما تو را در ميان خود ناتوان مي بينيم، و اگر قبيله ات نبود تو را سنگسار مي كرديم، و تو پيش ما گرانقدر نيستي».

(قَالُواْ يَا شُعَيْبُ مَا نَفْقَهُ كَثِيرًا مِّمَّا تَقُولُ ) آنان از موعظه و اندرزهاي شعيب به ستوه آمده و گفتند: بسياري از آنچه را كه مي گويي نمي فهميم، و اين به خاطر نفرت آنها از شعيب و گفته هايش بود.

(وَإِنَّا لَنَرَاكَ فِينَا ضَعِيفًا) و ما تو را در ميان خود ناتوان مي بينيم. يعني تو از بزرگان و سران نيستي، بلكه از مستضعفان و ناتوانان مي باشي. ( وَلَوْلاَ رَهْطُكَ) و اگر قبيله ات نبود، ( لَرَجَمْنَاكَ وَمَا أَنتَ عَلَيْنَا بِعَزِيزٍ حتماً تو را سنگسار مي كرديم. تو نزد ما ارزش واحترامي نداري و اگر ما با تو كاري نداريم به خاطر احترام قبيله ات است.

آيه ي 93-92:

قَالَ يَا قَوْمِ أَرَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُم مِّنَ اللّهِ وَاتَّخَذْتُمُوهُ وَرَاءكُمْ ظِهْرِيًّا إِنَّ رَبِّي بِمَا تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ گفت: «اي قوم من! آيا قبيله ام در نزد شما از خداوند گرامي تر است؟ و خدا را پشت سر خويش انداخته و فراموش كرده ايد، بي گمان پروردگارم به آنچه مي كنيد احاطه دارد».

وَيَا قَوْمِ اعْمَلُواْ عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَمَنْ هُوَ كَاذِبٌ وَارْتَقِبُواْ إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ و اي قوم من بر روش و شيوة خودتان عمل كنيد، من نيز (به شيوة خود) عمل مي كنم، به زودي خواهيد دانست كه عذاب رسوا كننده به چه كسي مي رسد، (و خواهيد دانست) چه كسي دروغگو است، چشم براه باشيد من هم چشم براهم».

(قَالَ ) شعيب با دلسوزي به آنها گفت: (يَقَوْمِ أَرَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُم مِّنَ اللّهِ ) اي قوم من! آيا قبيله ام در نزد شما از خداوند گرامي تر است؟ چگونه به خاطر قبيله ام رعايت مرا مي كنيد و به خاطر خدا رعايت مرا نمي كنيد؟ پس قبيله ام براي شما از خداوند مهمتر و گرامي تر است. (وَاتَّخَذْتُمُوهُ وَرَاءكُمْ ظِهْرِيًّا) و خدا را پشت سر انداخته و به آن توجه نكرده و از او نمي هراسيد ( إِنَّ رَبِّي بِمَا تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ همانا پروردگارم به آنچه مي كنيد احاطه دارد  و به اندازة ذره اي از كارهاي شما در زمين و آسمان بر او پوشيده نمي ماند، و به زودي به كيفر كارهايي كه مي كنيد سخت ترين سزا را به شما خواهد داد. و هنگامي كه شعيب از آنها خسته شد، گفت:

(يَقَوْمِ اعْمَلُواْ عَلَى مَكَانَتِكُمْ ) اي قوم من! به روش و دينتان عمل كنيد. (إِنِّي عَامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ) من نيز به شيوة خود عمل مي كنم  به زودي خواهيد دانست كه عذاب رسوا كننده به چه كسي مي رسد روايش مي كند، و عذاب هميشگي بر چه كسي فرود مي آيد؟ (مَنْ هُوَ كَاذِبٌ) و به زودي خواهيد دانست كه چه كسي دروغگو است، من يا شما؟ و وقتي عذاب بر آنان وارد شد اين حقيقت را دانستند. (وَارْتَقِبُواْ إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ) و چشم به راه و منتظر باشيد كه چه بلايي به من مي رسد، و من هم چشم به راه عذابي هستم كه به آن گرفتار خواهيد شد.

 

 

آيه ي 95-94:

وَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا نَجَّيْنَا شُعَيْبًا وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مَّنَّا وَأَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُواْ الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ و هنگامي كه فرمان ما در رسيد شعيب و كساني را كه همراه او ايمان آورده بودند به رحمتي از سوي خود نجات داديمف و صدايي مرگبار ستمكاران را در گرفت، پس در خانه و كاشانة خود خشكيدند و از پاي درآمدند.

كَأَن لَّمْ يَغْنَوْاْ فِيهَا أَلاَ بُعْدًا لِّمَدْيَنَ كَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ (چنان كه) گويي هرگز در آنجا نبودند، هان! نفرين و لعنت بر قوم مدين باد همانطور كه قوم ثمود نفرين شدند.

(وَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا) و هنگامي كه فرمان ما مبني بر هلاك كردن قوم شعيب در رسيد، ( نَجَّيْنَا شُعَيْبًا وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مَّنَّا وَأَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُواْ الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ(  شعيب و كساني را كه همراه او ايمان آورده بودند به رحمتي از سوي خود نجات داديم و صدايي مرگبار ستمكاران را در گرفت، پس در خانه و كاشانة خود خشكيدند و از پاي درآمدند و صدايي از آنان به گوش نرسيد و حركتي از آنان به چشم نخورد. (كَأَن لَّمْ يَغْنَوْاْ فِيهَا) چنان كه گويي اصلاًٌ در خانه هايشان سكونت نداشته و از ناز و نعمت بهره مند نبوده اند.

(أَلاَ بُعْدًا لِّمَدْيَنَ) هان! نفرين بر قوم مدين باد كه خداوند آن را هلاك ساخت و رسوا كرد، (كَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ) همانطور كه قوم ثمود نفرين شدند، يعني اين دو قبيله در نابودي و دوري از رحمت خدا و هلاكت مشترك بودند.

شعيب عليه السلام خطيب و سخنران پيامبران ناميده مي شود، چون او خيي زيبا با قومش گفتگو مي كرد. داستان او فوايد و درسهاي عبرت آموز زيادي دارد؛ كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم:

1 – همانطور كه كافران به پذيرش اصل اسلام دعوت مي شوند و به خاطر نپذيرفتن ان مجازات مي گردند همچنين به پذيرش قوانين و فروع اسلام نيز فراخوانده مي شوند و به خاطر نپذيرفتن ان مجازات مي گردند. زيرا شعيب قومش را به توحيدو كامل دادن پيمانه و ترازو فراخواند و به دنبال آن تهديد كرد كه چنانچه سرپيچي كنند دچار عذاب الهي خواهند شد.

2- كاستن از پيمانه و ترازو از گناهان كبيره است، و هر كس با تقلب و كم كردن از پيمانه و ترازو دادو ستد نمايد بيم آن مي رود كه در دنيا دزديدن اموال مردم است، و وقتي كه دزديدن اموال مردم با كاستن پيمانه و ترازو سبب عذاب گردد، پس دزديدن اموال مردم و گرفتن آن با زور به طريق اولي موجب عذاب مي باشد.

3- جز از نوع عمل است، پس هر كس اموال مردم را كم دهد و بخواهد با كاستن از اموال آنها بر مال خودش بيفزايد، به كيفر اين كار مال او كم خواهد شد، و اين كار باعث از بين رفتن روزي حلال او مي گردد، زيرا فرمود: (إنيَ أرئكُم بِخَيّرِ) من شما را به خوبي و آسايش مي بينم . يعني با اين كارهايتان سبب از بين رفتن خوبي و آسايش خود نشويد.

4- بنده بايد به آنچه خداوند به او داده است قانع شود و به روزي و درآمدهاي حرام چشم ندوزد و به شغل هاي مشروع و حلال قانع گردد و اين برايش بهتر است (بَقِيّتُ اللهِ خَير لَكُم) روزي حلالي كه خداوند برايتان باقي مي گذارد بهتر است، و روي آوردن به اسباب حرام براي به دست آوردن روزي باعث تلف شدن مال و ثروت مي گردد، و اين روزي حلال است كه داراي خير و بركت باشد.

5- قناعت به رزق حلال از ملزومات ايمان و آثار آن مي باشد، زيرا بر حسب آية شريفه زماني آدمي به رزق حلال خدا قناعت مي كند كه ايمان داشته باشد، و اين دلالت مي نمايد كه هر گاه عمل نباشد ايمان ناقص است، يا اصلاً ايماني در كار نيست.

6- نماز همواره برپيامبران گذشته واجب بوده است، و نماز از بهترين اعمال است و حتي كافران فضيلت و برتري و مقدم بودن آن را بر ساير اعمال قبول داشتند، نماز از كارهاي زشت و منكر باز مي دارد. و نماز ترازويي براي سنجش ايمان و آيين قوانين ايماني است . پس اگر نماز به صورت شايسته بر پا شود. احوال بنده كامل مي گردد. و اگر نماي به صورت واقعي بر پا نشود دين آدمي مختل مي گردد.

7- مالي كه خداوند به عنوان روزي به انسان مي دهد گرچه خداوند آن را به او بخشيده است اما نمي تواند هر طور كه دلش بخواهد در ان تصرف كند، زيرا آن مال امانتي است نزد او، و بر اوست كه با پرداختن حقوقي كه در آن است، و با پرهيز از شغل هايي كه خدا و پيامبرش حرام نموده اند حق خداوند را از آن بپردازد. نه آن گونه كه كافران و امثال آنها گمان مي برند مالهايشان از آن خودشان است، و هر طور بخواهند مي توانند در آن تصرف نمايند، خواه با دستور خدا مطابق و موافق، و خواه مخالف باشد.

8- آنچه كه مكمل كار دعوتگر مي باشد اين است كه به انجام دادن چيزي بپردازد كه ديگران را به انجام آن دستور مي دهد. او بايد قبل از همه به انجام اين كارها مبادرت ورزد و قبل از همه از آنچه مردم رااز آن باز مي دارد باز آيد. همانطور كه شعيب عليه السلام گفت:

(وَمَا أُرِيدُ أَنْ أُخَالِفَكُمْ إِلَى مَا أَنْهَاكُمْ عَنْهُ ) و من نمي خواهم در آنچه شما را از آن نهي مي كنم با شما مخالفت ورزم. نيز به دليل اينكه خداوند فرموده است:(يايها الذين ءآمنوا لم تقولون مالا تفعلون) اي مومنان! چرا چيزهايي را مي گوييد كه خود انجام نمي دهيد؟

9- پيامبران موظفند بر حسب توانايي خويش براي تحصيل منافع و مصالح عمومي جامعة اسلامي تلاش نمايند و مفاسد و مضار را دفع نموده و يا آنرا كم كنند، ومصالح عام را بر مصالح خاص مقدم بدارند. تامين مصلحت يعني اين كه حالات مختلف بندگان بهبود يابد، و امور ديني و دنيوي شان سامان پذيرد.

10- هر كس بايد به اندازة توان خود براي اصلاح جامعه بپاخيزد اما در مسايلي كه قدرت و توانايي اصلاحگري را ندارد مورد نكوهش و مذمت قرار نمي گيرد. پس بنده بايد به اندازة توان خود به اصلاح خود و ديگران بپردازد.

11- شايسته است بنده حتي به اندازة يك چشم به هم زدن به خودش تكيه نكند، بلكه همواره از پروردگارش ياري بجويد، و بر او توكل نمايد و از او توفيق مسئلت كند. و هرگاه توفيقي يافت آن را به توفيق دهنده نسبت دهد و به خود نبالد: (وَمَا تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ) توفق من جز با خدا نيست، بر او توكل نموده ام و به سوي او باز مي گردم.

12 – بايد از آنچه كه بر سر امت هاي گذشته آمده است بر حذر باشيم، و شاسته است داستانهايي كه در آن فرود آمدن عذاب بر مجرمان ذكر شده است در قالب وعظ و اندرز يادآوري شود. نيز به منظور تشويق و تحريك مسلمانان نعمت هايي را كه خداوند به پرهيزگاران ارزاني داشته است يادآوري شود.

13- خداوند گناه توبه كننده را مي آمرزد و از او صرف نظر مي كند و او را دوست مي دارد اما سخن كسي كه مي گويد: « توبه كننده هرگاه توبه نمايد خداوند او را عفو خواهد كرد، اما او را دوست نخواهد داشت، »اعتباري ندارد زيرا خداوند متعال فرموده است: (وَاسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ) و از پروردگارتان آمرزش بخواهيد سپس به سوي او برگرديد، بي گمان پروردگارم مهربان و دوستدار است.

14- خداوند به طرق زيادي از مومنان دفاع مي كند كه مردم برخي از اين طرق را مي دانند و گاهي چيزي را از آن نمي دانند.

و در بخري مواقع خداوند به وسيلةقبيله يا هموطنانشان كافران را ازآنان دفع مي نمايد، همانطور كه خداوند قبيلة شعيب را مانعي جهت سنگسار شدن وي از سوي قومش قرار داد، و ايرادي ندارد براي ايجاد روابطي كه منجر به دفاع از اسلام و مسلمانان گردد سعي و تلاش شود، بلكه گاهي اوقات واجب است براي ايجاد چنين روابطي اقدام نمود، چرا كه سعي و تلاش در راستاي اصلاح و ساماندهي (امور مسلمين) بر حسب توانايي و امكانات  امري مطلوب و پسنديده است.

بنابراين اگر مسلماناني كه تحت حكومت كافران هستند ديگران را ياري دادند تا حكومت جمهوري راتشكيل دهند تا افراد و ملتها بتوانند حقوق ديني و دنيوي خود را استيفا كنند، بهتر ازآن است كه در برابر دولتي كه مي خواهد حقوق ديني و دنيوي آنان را زير پا بگذارد و بر نابود كردن و قرار دادن آنان به عنوان برده و كارگر خودش حريص است، تسليم شوند.

آري، در حال توانستن واجب است كاري كنند كه حكومت از آن مسلمانان و آنان حاكم شوند. اما اگر رسيدن به اين مرحله امكان پذير نبود مرحله اي كه محافظت از دين و دنياي مسلمانان درآن است مقدم بر هر چيزي است والله اعلم.

آيه ي 97-96:

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ و به راستي موسي را همراه با نشانه هاي خود و دليل روشن فرستاديم.

إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاتَّبَعُواْ أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ به سوي فرعون و اشراف و روسايش (فرستاديم) پس آنان از فرمان فرعون پيروي كردنددر حالي كه فرمان فرعون راست، و ماية هدايت نبود.

خداوند متعال مي فرمايد: (وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا) و به راستي كه موسي پسر عمران را همراه با نشانه هاي خود كه به راستي آنچه او آورده بود دلالت مي نمود، از قبيل عصا و دست و امثال آن فرستاديم. ( وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ و (همراه با) دليل روشني كه چون خورشيد آشكار و روشن بود. (إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ ) به سوي فرعون و اشراف قومش فرستاديم، چون مردم از آنها پيروي مي كردند. اما آنها تسليم معجزاتي نشدند كه موسي به آنها نشانه داد. همانطوركه مشروح قصة آنان در سوره اعراف گذشت. (فَاتَّبَعُواْ أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ) ولي آنان از فرمان فرعون پيروي كردند در حالي كه فرمان فرعون راست و ماية هدايت نبود، بلكه او گمراه و سركش بود، و جز به آنچه كه زيان محض بود دستور نمي داد .و چون قومش از او پيروي كردند آنها را هلاك و نابود ساخت.

آيه ي 99-98:

يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ فرعون در روز قيامت پيشاپيش قوم خود حركت كرده، آنگاه آنان را به آتش درخواهد آورد، چه بد جايگاهي است كه بدان وارد مي شوند!

وَأُتْبِعُواْ فِي هَـذِهِ لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ در اين دنيا و در روز قيامت نفرين بدرقة راه آنان است. چه بد عطائي به آنان داده مي شود.

 (يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ(  فرعون در روز قيامت پيشاپيش قوم خود حركت كرده، آنگاه آنان را به آتش درخواهد آورد، چه بد جايگاهي است كه بدان وارد مي شوند!(وَأُتْبِعُواْ فِي هَـذِهِ لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ) و خدا و فرشتگان و همة مردم آنان را در دنيا و آخرت نفرين مي كنند ( بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ) چه بد چيزي است عذاب خدا و لعنت دنيا و آخرت كه بر آنان قرار مي گيرد.

آية 101-100:

ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْقُرَى نَقُصُّهُ عَلَيْكَ مِنْهَا قَآئِمٌ وَحَصِيدٌ اين از خبرهاي شهرهايي است كه براي تو بازگو مي كنيم، برخي از اين شهرها هنوز باقي هستند و برخي از بيخ بركنده شده اند.

وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَـكِن ظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ فَمَا أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ مِن شَيْءٍ لِّمَّا جَاء أَمْرُ رَبِّكَ وَمَا زَادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبِيبٍ وما بر آنان ستم نكرديم، بلكه خودشان بر خويشتن ستم كردند، و معبودانشان كه به غير از خدا مي پرستيدند و به فرياد مي خواندند وقتي كه فرمان پروردگارت در رسيد چيزي را از آنان دفع نكردند، و بر آنان جز نابودي نيافزودند.

وقتي كه خداوند داستان اين امت ها و پيامبرانشان را بيان نمود به پيامبرش فرمود: (ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْقُرَى نَقُصُّهُ عَلَيْكَ) اين از خبرهاي شهرهاست كه براي تو بازگو مي كنيم تا با آن مردمان را بيم دهي، و نشانه اي براي رسالت تو و موعظه و پندي براي مومنان باشد.

(مِنْهَا قَآئِمٌ) برخي از آنها باقي است و از بين نرفته و آثار خانه هايشان باقي مانده است ( وَحَصِيدٌ ) و برخي از آنها از بيخ كنده شده است؛ خانه ها و منزلهايشان ويران شده، و هيچ اثري از آن باقي نمانده است.

(وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ ) و ما با گرفتار كردن آنها به انواع عذاب بر آنها ستم نكرديم، (وَلَـكِن ظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ ) بلكه خودشان با ارتكاب شرك و كفر و مخالفت ورزيدن بر خويشتن ستم كردند.

(فَمَا أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِي يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ مِن شَيْءٍ لِّمَّا جَاء أَمْرُ رَبِّكَ) و معبودهايي كه به غير از خدا مي پرستيدند و به فرياد مي خواندند وقتي كه فرمان پروردگار در رسيد چيزي را از آنان دفع نكردند. و هر كس كه به غير از خداوند پناه ببرد به هنگام پيش آمدن سختي ها به او فايده اي نمي دهد.

( وَمَا زَادُوهُمْ غَيْرَ تَتْبِيبٍ (و بر عكس آنچه تصور مي كردند جز نابودي و زيان و هلاكت بر آنان نيافزودند.

 

 

 

آيه ي 104-102:

وَكَذَلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذَا أَخَذَ الْقُرَى وَهِيَ ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ و عذاب پروردگارت چنين است هرگاه شهرهايي را عقاب دهد كه مردمانشان ستمگر باشند، به راستي عذاب خدا دردناك و سخت است.

إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّمَنْ خَافَ عَذَابَ الآخِرَةِ ذَلِكَ يَوْمٌ مَّجْمُوعٌ لَّهُ النَّاسُ وَذَلِكَ يَوْمٌ مَّشْهُودٌ به راستي در اين براي كسي كه از عذاب آخرت بترسد نشانه اي است، آن روزي است كه مردم در آن گرد آورده مي شوند و آن روز روزي است كه (اهوال و صحنه هاي وحشت انگيزش) مشاهده مي گردد.

(وَمَا نُؤَخِّرُهُ إِلاَّ لِأَجَلٍ مَّعْدُودٍ ) و آنرا مگر تا مدتي معين به تاخير نمي اندازيم.

(وَكَذَلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذَا أَخَذَ الْقُرَى وَهِيَ ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِيمٌ شَدِيدٌ ) و عذاب پروردگارت چنين است هرگاه شهرهايي را عقاب دهد كه مردمانشان ستمگر باشند، به راستي عذاب خدا دردناك و سخت است. يعني آنان را از بين برده و نابود مي کند و آنچه را به جاي خدا به فرياد مي خواندند کوچکترين سودي به آنان نمي رساند.

(إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَةً لِّمَنْ خَافَ عَذَابَ الآخِرَةِ) به راستي در اين براي كسي كه از عذاب آخرت بترسد عبرت و دليلي است بر اينکه ستمگران و گناهکاران هم در دنيا و هم در آخرت به عذاب گرفتار خواهند شد. سپس به بيان حالت آخرت پرداخت و فرمود: (ذَلِكَ يَوْمٌ مَّجْمُوعٌ لَّهُ النَّاسُ ) آن روزي است كه مردم در آن گرد آورده مي شوند تا سزا و جزا يابند و تا عظمت خدا و عدالت گستردۀ او براي آنان آشکار شود و او را آن گونه که شايسته است بشناسند. (وَذَلِكَ يَوْمٌ مَّشْهُودٌ)  و آن روز روزي است كه خدا و فرشتگان و همۀ آفريدگان در آن حاضر مي آيند. (وَمَا نُؤَخِّرُهُ إِلاَّ لِأَجَلٍ مَّعْدُودٍ ) و آمدن روز قيامت را مگر تا مدتي معين به تأخير نمي اندازيم. پس هرگاه مدت زمان دنيا و عمر مخلوقاتي که خدا در آن خلق نموده است به پايان رسيد آنگاه خداوند را به سراي آخرت منتقل مي نمايد، و احکام جزائي اش را بر آنان اجرا مي کند، همانطور که احکام شرعي خود را در دنيا بر آنان اجرا نمود.

آيه ي 108-105:

يَوْمَ يَأْتِ لاَ تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَسَعِيدٌ  روزي که (قيامت) فرا مي رسد هيچ کس جز به اذا او سخن نمي گويد، پس دسته اي از آنان بدبختند و دسته اي از آنان خوشبخت.

فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُواْ فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَشَهِيقٌ  اما آنان که بدبختند در آتش اند، آنان در آن جا (در دم و بازدم خود) ناله دارند.

خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ آنان که در آن جا تا زماني که آسمانها و زمين باقي است جاودانه مي مانند مگر مدت زماني که پروردگارت بخواهد، بي گمان پروردگار تو هر کاري را که بخواهد انجام مي دهد.

وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُواْ فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّكَ عَطَاء غَيْرَ مَجْذُوذٍ و اما کساني که خوشبخت اند در بهشت به سر مي برند و در انجا تا زماني که آسمانها و زمين باقي است جاودانه اند مگر مدت زماني که پروردگارت بخواهد، بخشش بزرگي مي دهد که گسستني نيست.

(يَوْمَ يَأْتِ) آن روزي که (قيامت) فرا مي رسد و خلق گرد مي آيند، (لاَ تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ ) هيچ کس جز به اجازۀ خدا سخن نمي گويد، حتي پيامبران و فرشتگان بزرگوار جز با اجازۀ او شفاعت نمي کنند. ( فَمِنْهُمْ) برخي از مردم، ( شَقِيٌّ وَسَعِيدٌ ) بدبختند و برخي خوشبخت. بدبختان کساني اند که به خدا کفر ورزيده، و پيامبران را تکذيب کرده و از دستور خدا سرپيچي کرده اند. و خوشبختان، مومنان پرهيزگار هستند.

(فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُواْ) و سزاي کساني که دچار بدرختي و رسوايي شده اند اين است که، ( فَفِي النَّارِ ) در عذاب آتش غوطه ور شده و عذاب آتش بر آنان سخت مي آيد، (لَهُمْ فِيهَا ) آنان از سختي عذابي که در آن گرفتار آمده اند، (زَفِيرٌ وَشَهِيقٌ ) در آن جا در هر دم و بازدم خود ناله سر مي دهند، و آن بدترين و زشت ترين صداست.

(خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّكَ) آنان که در جهتنم که چنين عذاب سختي دارد براي هميشه در آن جاودانه مي مانند، مگر مدت زماني که پروردگارت بخواهد در آن نباشند، و اين قبل از دخول آن است. همانطور که جمهور مفسرين گفته ان. پس استثنا بر اين مبنا مربوط به قبل از وارد شدن به جهنم است. پس آنان همواره در جهنم جاودانه مي مانند، به جز زماني که قبل از وارد شدن به جهنم است.

( إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ ) بي گمان پروردگارت تو هر کاري را که بخواهد انجام دهد انجام مي دهد. پس آنچه را که بخواهد انجام دهد و حکمت او انجام شدنش را اقتضا نمايد آن را انجام مي دهد، و هيچ کس نمي تواند او را از آنچه که مي خواهد باز دارد.

(وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُواْ) و اما کساني کهبه سعادت و رستگاري و موفقيت دست يافته اند ، ( فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّكَ ) در بهشت اند، و تا زماني که آسمانها و زمين باقي است جاودانه مي مانند مگر مدت زماني که پروردگارت بخواهد. اين را با ( عَطَاء غَيْرَ مَجْذُوذٍ ) بخشش ناگسستني ، تاکيد کرد. يعني ناز و نعمت پايدار و لذت عالي که خداوند به آنها بخشيده است هميشگي مي باشد، و هيچ وقت قطع نمي شود. از خداوند بزرگوار مي خواهيم که ما را از زمرۀ آنان بگرداند.

آيه ي 109:

فَلاَ تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِّمَّا يَعْبُدُ هَـؤُلاء مَا يَعْبُدُونَ إِلاَّ كَمَا يَعْبُدُ آبَاؤُهُم مِّن قَبْلُ وَإِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِيبَهُمْ غَيْرَ مَنقُوصٍ پس ، از بطلان آنچه مي پرستند در ترديد مباش، اينان همان چيزهايي را مي پرستند که پدرانشان در گذشته مي پرستيدند، و ما بهرۀ آنان را بدون هيچ کم و کاستي به آنان خواهيم داد.

خداوند متعال به پيامبرش عليه السلام مي فرمايد: (فَلاَ تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِّمَّا يَعْبُدُ هَـؤُلاء ) از باطل بودن آنچه اين مشرکان مي پرستند ترديد نکن، زيرا دليل عقلي و شرعي ندارند، بلکه دليل و شبهۀ آنان اين است که، (مَا يَعْبُدُونَ إِلاَّ كَمَا يَعْبُدُ آبَاؤُهُم مِّن قَبْلُ ) آنان همان چيزهايي را مي پرستند که پدرانشان در گذشته مي پرستيدند . و مع لوم است که اين حتي شبهه اي را نيز ايجاد نمي کند، گذشته از اينکه دليلي باشد، چون به جز سخن پيامبران که سند و مدرک معتبري هستند سخن ديگران معتبر نيست، و بايد براي اثبات صحت آن دليل آورد. خصوصاً سخن چنين افرادي گمراه که در رابطه با موضوع دين سخنان پوچ و باطل فراواني از آنان روايت شده است، زيرا گفته هايشان هر چند که بر آن اتفاق نموده بودند اشتباه و آکنده از گمراهي است.

(وَإِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِيبَهُمْ غَيْرَ مَنقُوصٍ (و ما بهرۀ آنان را بدون هيچ کم و کاستي به آنان خواهيم داد. حتماً بهره شان از دنيا که برايشان مقدور شده است به آنان مي رسد گرچه آن بهره در نگاه مردم زياد يا زيبا باشد. اما اين امر دليلي بر شايستگي آنان نيست زيرا خداوند دنيا را به کسي که دوستش بدارد و نيز به کسي که دوست نمي دارد مي بخشد، اما ايمان و دين را جز به کسي که دوستش دارد نمي دهد. بنابراين از اتفاق نظر گمراهان بر سخنان پدران گمراهشان و نعمت هايي که خداوند به آنان ارزاني داشته است نبايد فريب خورد.

آيه ي 111-110:

وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ وَلَوْلاَ كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِي شَكٍّ مِّنْهُ مُرِيبٍ  و به درستي که ما کتاب را به موسي داديم، آن گاه در آن اختلاف شد، و اگر سخن پروردگارت از پيش بر اين نرفته بود قطعاً در ميان آنان داوري مي شد و آنان سخت در شک و ترديدند.

وَإِنَّ كُـلاًّ لَّمَّا لَيُوَفِّيَنَّهُمْ رَبُّكَ أَعْمَالَهُمْ إِنَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ خَبِيرٌ و پروردگارت (سزاي) اعمال همگان را کم و کا ست مي دهد و او به آنچه مي کنند آگاه است.

خداوند متعال خبر مي دهد که کتاب تورات را که موجب آن است بر اوامر و نواهي اش اتفاق نمود و بر آن اجماع نمود به موسي داده است. اما با وجود اين کساني که خود را به تورات منسوب مي کنند در آن اختلاف نمودند و اين اختلاف به عقايد  و جامعۀ ديني شان ضرر وارد کرد. (وَلَوْلاَ كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ ) و اگر سخن پروردگارت از پيش بر اين نرفته بود که آنها را مهلت دهد و در دنيا آنان را به عذاب گرفتار نکند، (لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ ) قطعاً در ميان آنان داوري مي شد، و عذاب او بر ستمگران فرود مي آمد، و اما حکمت خداوند متعال اقتضا نموده است که حکم و داوري ميان آنها را تا روز قيامت به تأخير اندازد، و آنها در شک باقي مانده اند . پس وقتي موضعگيري آنان در مقابل کتاب خودشان چنين ا ست بعيد نيست که گروهي از يهود به قرآني که به تو وحي شده است ايمان نياورند و در آن شک داشته باشند. (وَإِنَّ كُـلاًّ لَّمَّا لَيُوَفِّيَنَّهُمْ رَبُّكَ أَعْمَالَهُمْ ) و قطعاً خداوند در روز قيامت دادگرانه ميان آنها قضاوت خواهد کرد و هر کس را آن گونه که سزاوارش باشد سزا و جزا مي دهد. (إِنَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ خَبِيرٌ) و او به آنچه از خوبي و بدي انجام مي دهند آگاه است، پس هيچ يک از کارهاي بزرگ و کوچکشان بر او پوشيده نيست.

آيه ي 115-112:

فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ وَلاَ تَطْغَوْاْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ پس همانگونه که فرمان يافته اند استقامت کن و (نيز) کسي که همراه تو روي به خدا آورده است (بايد چنين کند) و سرکشي مي کنيد، بي گمان او به آنچه مي کنيد بيناست.

وَلاَ تَرْكَنُواْ إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِيَاء ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ و به ستمکاران گرايش پيدا نکنيد که آتش دوزخ به شما خواهد رسيد، و جز خدا دوستان و سرپرستاني نداريد، و ياري نمي گرديد.

وَأَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِّنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّـيِّئَاتِ ذَلِكَ ذِكْرَى لِلذَّاكِرِينَ و در دو طرف روز و در اوائل شب نماز بگزار، بي گمان نيکي ها بدي ها را از ميان مي برند. اين پندي است براي پندپذيران

وَاصْبِرْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ  و شکيبايي کن که خداوند پاداشن نيکوکاران را ضايع نخواهد کرد.

خداوند هنگامي که از عدم استقامت  اهل کتاب خبر داد که موجب اختلاف و دو دستگي آنان شد، پيامبرش محمد عليه السلام و مومنان را دستور داد تا همان گونه که فرمان يافته اند پايداري و استقامت ورزند و آيين هايي را که خداوند مشروع نموده است در پيش بگيرند، و عقايد درستي را که خداوند به انان ارزاني داشته است پاس بدارند. و از آن منحرف نشون و بر آن مواظبت نمايند و هميشه به آن پايبند باشند و بر رعايت حد و مري که خداوند برايشان معين نموده است پابرجا مانده و از آن تجاوز نکنند.

(إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ) بي گمان او به آنچه مي کنيد بيناست. يعني هيچ چيزي از کارهايتان بر او پوشيده نمي ماند و شما را بر آن مجازات خواهد کرد. در اين آيه مسلمانان بر استقامت و پايداري تشويق، و از ضد آن نهي شده اند. به همين خاطر آنان را بر حذر داشت و از اينکه به کساني تمايل و گرايش پيدا کنند که از راه راست منحرف شده اند و فرمود:

(وَلاَ تَرْكَنُواْ إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ ) و به ستمکاران گرايش پيدا نکنيد ، زيرا وقتي که به سوي آنان گرايش پيدا کنيد و در ستمشان با آنان موافقت نماييد و يا به ستمي که آنان روا مي دارند خشنود شويد، (فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ ) آتش دوزخ به شما خواهد رسيد. (وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِيَاء ) جز خدا دوستان و سرپرستاني نداريد،  که شما را از عذاب خدا نجات بدهند، و چيزي از پاداش خدا را براي شما فراهم نمي کنند. (ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَو عذاب را آنگاه که فرا رسد از شما دور نمي کنند. پس در اين آيه از گرايش به ستمگران نهي شده است، و منظور از «رکون» گرايش و پيوستن به ستم ستمگر، و همسويي با او و راضي شدن به ستمي است که انجام مي دهد. پس وقتي که چنين وعيدي در مورد گرايش به ستمگران آمده است، حالت ستمگران چگونه خواهد بود؟ از خداوند مي خواهيم که ما را از ستم دور بدارد.

(وَأَقِمِ الصَّلاَةَ ) و خداوند متعال به بر پا داشتن نماز به طور کامل در (طَرَفَيِ النَّهَارِ ) اول و آ[ر روز که نماز صبح و ظهر و عصر در آن داخل شده است دستور مي دهد (وَزُلَفًا مِّنَ اللَّيْلِ ) و در ساعتي از شب نماز بگذار. نماز مغرب و عشا و نماز شب «قيام الليل» در اين داخل است، زيرا اين نماز انسان را به خدا نزديک مي نمايد.

(إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّـيِّئَاتِ) بي گمان نيکي ها ، بدي ها را از ميان مي برد. يعني نمازهاي پنج گانه و نمازهاي نقل که به دنبال آنها انجام مي شوند از بزرگترين نيکي ها به حساب آمده و انسان را به خدا نزديک مي نمايند و پاداش زيادي به همراه دارند. زيرا بديها، گناهان صغيره است همانطور که احاديث صحيحي که از پيامبر عليه السلام ثابت شده آن را مقيد کرده است. مانند فرمودۀ پيامبر که مي فرمايد: « و نمازهاي پنج گانه ، و جمعه تا جمعه اي ديگر و رمضان تا رمضاني ديگر گناهاني را که در اين ميان انجام شده اند محو مي کنند ، به شرطي که از گناهان کبيره پرهيز شود» آيه ي اي در سورۀ نساء نيز آن را مقيد به پرهيز از گناهان کبيره نموده است (ان تجتنبوا کباير ما تنهون عنه تکفر عنکم سياتکم و تدخلکم مدخلاٌ کريما) اگر از گناهان کبيره اي که از آن نهي مي شويد، بپرهيزيد، بديهايتان ر مي زداييم، و شما را به جايگاه خوبي در مي آوريم.

(ذَلِكَ ) آن . شايد به همۀ مطالبي باشد که گذشت، اعم از استقامت بر راه است و تعدي نکردن از ان و گرايش پيدا نکردن به ستمگران، و امر به برپا داشتن نماز و اينکه نيکي ها، بدي ها را مي زدايند. همۀ اينها (ذِكْرَى لِلذَّاكِرِينَ ) پندي است براي پند پذيران و از اين طريق آنچه را که خداوند آنان را به آن فرمان داده و يا از آن بازداشته است مي فهمند. و از اوامري که نيکي ها را به دنبال دارند و بديها را دور مي کنند فرمان مي برند اما اين کارها نايز به مجاهدۀ با نفس و تلاش و شکيبايي دارد. بنابراين فرمود: (وَاصْبِرْ ) و دل را بر طاعت خدا پايدار ساز، و از نافرماني او بر حذر دار، و بر آن استوار دار. و اين راه را ادامه بده و دلتنگ و آزرده خاطر مش. (فَإِنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ) چرا که خداوند پاداش نيکوکاران را ضايع نخواهد کرد، بلکه کارهاي خوب آنان را مي پذيرد، و پاداش آنها را بر اساس بهترين کارشان به آنان مي هد. و اين تشويق بزرگي است براي صبر و شکيبايي ورزيدن، و هرگاه انسان ضعيف و سست شود با به يادآوردن پاداش خدا تقويت مي گردد.

آيه ي 117-116:

فَلَوْلاَ كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ أُوْلُواْ بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِي الأَرْضِ إِلاَّ قَلِيلاً مِّمَّنْ أَنجَيْنَا مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مَا أُتْرِفُواْ فِيهِ وَكَانُواْ مُجْرِمِينَ در سده هاي قبل از شما اگر انسان هايي فاضل و نيکوکار را به وجود نمي آوردم که از فساد در روي زمين نهي مي کردند، اديان الهي به طور کلي از ميان مي رفتند، اما اين نوع انسان ها کم بودند و سرانجام نجاتشان دادم. و ستمکاران به دنبال خوشگذراني و تنعمي بودند که آنان را مغرور و فاسد کرده بود،  گناهکار بودند.

وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ و پروردگارت هرگز بر آن نبوده است که شهرها را از روي ستم ويران کند در حالي که ساکنان آن جاها نيکوکاران باشند.

پس از آنکه خداوند متعال بيان داشت امت هايي را هلاک ساخت که پيامبران را تکذيب کردند و فرمود بيشتر امت هاي گذشته منحرف بودند، و حتي بيشتر کساني که اهل کتاب بودند، نيز منحرف بودند، و اين امر سبب مي شود تا اديان آسماني نابود شوند، فرمود: اگر خدا در ميان امت هاي پيش از شما، افرادي فاضل و نيکوکار را به وجود نمي آورد که مردم را به هدايت فرا خوانده و از فساد و گمراهي باز دارند که اديان به برکت وجود همين افراد ماندگار شدند اگر چنين نبود فساد و انحرافي بزرگ روي مي داد و به طور کلي اديان الهي از بين مي رفتند، اما تعداد آنان بسيار اندک بوده است و سرانجام کارشان چنين شد که با پيروي کردن از پيامبران و پايبندي به امور ديني شان خداوند آنان را نجات داد و خداوند حجت خويش را بر دست آنان به اتمام رساند (ليهلک من هلک عن بينه و ييحي من حي عن بينه) و اين بدان خاطر بود که تا هر کس از آنان که هلاک مي شود از روي دليل هلاک شود و هر کس که زنده مي ماند از روي دليل زنده بماند؛ دليل و حجتي که از سوي خدا بر وي ظاهر گشته است.

(وَاتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مَا أُتْرِفُواْ فِيهِ ) ولي ستمکاران به دنبال ناز و نعمت و خوشگذراني رفتند و آن را با چيزي ديگر عوض نکردند.

(وَكَانُواْ مُجْرِمِينَ ) به سبب غوطه ور شدن در ناز و نعمت و خوشگذراني ستمکار شدند. بنابراين عذاب بر آنان واجب گرديد، و خداوند آنها را ريشه کن کرد. و اين تشويقي است براي اين امت که بايددر ميان آنها افراد مصلح باشد تا آنچه را مردم فاسد کرده اند اصلاح نمايند و دين خدا را بر پا دارند، و هر کس را که گمراه شده است به سوي هدايت فرا بخوانند و در مقابل اذيت و آزار آنان شيکبايي ورزند، و آنان را از کوري به بينايي بياورند و روشنايي بخشند. و اين بالاترين حالتي است که بايد براي رسيدن به آن تلاش نمود. و صاحب چنين صفتي اگر عملش را خالصانه براي پروردگار جهانيان انجام دهد به مقام پيشوا و رهبريت ديني مي رسد.

(وَمَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ ) و پروردگارت هرگز بر آن نبوده است که ستمگرانه اهل شهرها را نابود نمايد در حالي که نيکوکاران باشند. و به ا عمال خوب و نيکو ادامه دهند. پس خداوند آنها را هلاک نکرد مگر وقتي که ستم کردند و حجت بر آنان اقامه گرديد.

و احتمال دارد که معني آيه چنين باشد که خداوند آبادي ها را به خاطر ستمي که در گذشته انجام داده اند هلاک نخواهد کرد. به شرطي که توبه کنند و اعمالشان را صالح گردانند. زيرا خداوند آنها را مي بخشد و ستم گذشتۀ آنان را محو مي نمايد.

آيه ي 123-118:

   وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ و اگر پروردگارت مي خواست مردمان را يک امت قرار مي داد، ولي همواره اختلاف دارند .

إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لأَمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ مگر کسي که خداوند به و رحم کرده باشد، و براي اين آنان را آفريده است، و سخن پروردگارت بر اين رفته است که قطعاً جهنم را از همگي جن و انس پر مي کن م.

وَكُـلاًّ نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاء الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَجَاءكَ فِي هَـذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ و از اخبار پيامبران تمام آنچه را که بدان نيازي داري به تو مي خوانيم تا دلت را بدان استوار بداريم، در ضمن اين (سوره) براي تو حق آمده است، و براي مومنان پند و يادآوري (مهمي است).

وَقُل لِّلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ اعْمَلُواْ عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنَّا عَامِلُونَ و به کساني که ايمان نمي آورند، بگو:« بر شيوۀ خود عمل کنيد ما نيز عمل مي کنيم»

وَانتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ و چشم به راه باشيد، ما نيز چشم به راهيم.

وَلِلّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الأَمْرُ كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَكَّلْ عَلَيْهِ وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ و (آگاهي از) غيب آسمانها و زمين ويژۀ خداست، و همۀ کارها به او بر مي گردد، پس او را بپرست، و بر او توکل کن، و پروردگارت از آنچه مي کنند غافل نيست.

خداوند متعال خبر مي دهد که اگر او مي خواست همه ي مردم را در قالب يک امت بر دين اسلام قرار مي داد، زيرا مشيت و خواست او محدوديتي ندارد و انجام هيچ کاري براي او غير ممکن نيست، اما حکمت او اقتضا نموده است که آنان همواره مختلف و با راه راست مخالف باشند و از راههايي پيروي کنند که به جهنم منتهي مي شود. و هر گروه چيزي را که مي گويد حق مي پندارد و سخن ديگري را گمراهي مي بينند. (إِلاَّ مَن رَّحِمَ ) مگر کسي که خداوند به آنان رحم کند و آنها را به شناخت حق و عمل کردن به آن رهنمون گرداند، پس ايشان سعادت را دريافته و عنايت خداوند و توفيق الهي آنان را دربرگرفته است،  وغير از ايشان همه خوارند و به خودشان واگذار شده اند. (وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ ) و آنان را براي اين آفريده است. يعني حکمت او اقتضا نمود که آنان را بيافريند تا برخي از آنان نيک بخت باشند و برخي بدبخت، برخي متحد و برخي مختلف باشند، دسته اي را هدايت نمود، و گمراهي را بر دسته اي از آنان مقرر گرداند، تا عدل و حکمت الهي براي بندگانش روشن شود و خوبي و بدي که در سرشت انسانها نهاده شده است آشکار گردد، و تا بازار جهاد و عبادت هايي که جز با امتحان و آزمايش ميسر نمي شود داير گردد.

(وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لأَمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ ) و براي اينکه سخن پروردگارت بر اين رفته است که قطعاً جهنم را از همگي جن و انس پر مي کنم. پس بايد براي جهنم افرادي فراهم شوند تا کارهايي را انجام دهند که انسان را به جهنم مي رساند.

در اين سوره سرگذشت و اخبار پيامبران بيان شد، سپس حکمت آن را بيان کرد و فرمود: (وَكُـلاًّ نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاء الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ ) و از اخبار پيامبران تمام آنچه را که بدان نيازي داري به تو مي خوانيم تا بدين وسيله دلت را بدان استوار بداريم، و قلبت آرام گيرد و پا برجا شود، و شکيبايي بورزي، همانطور که پيامبر اولوالعزم صبر و شکيبايي ورزيدند. زيرا انسان دوست دارد از ديگران الگو بدراري کند، و با اقتدار به ديگران بهتر مي تواند کارهايش را انجام دهد و از اين طريق مي خواهد از ديگران گوي سبقت را ببرد، و حق نيز با بيان شواهد، و در صورت فراواني کساني که آن را بر پا مي دارند استوار مي گردد. (وَجَاءكَ فِي هَـذِهِ الْحَقُّ ) و در اين سوره حق و يقين برايت آمده است، و به هيچ صورت در آن شکي نيست. پس آگاهي يافتن از آن آگاهي يافتن از حق است، و بزرگترين برتري انسانها شناخت حق است. (وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ ) و اندرز و پندي است براي مومنان زيرا از آن پند مي گيرند و از کارهاي ناپسند باز مي آيند و کارهايي را که مورد پسند خداست به ياد مي آورند و آن را انجام مي دهند. اما هر کس که اهل ايمان نيست موظعه و اندرز به آنان سودي نمي بخشد. بنابراين فرمود: (وَقُل لِّلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ ) و به کساني که ايمان نمي آورند بعد از آنکه حجت بر آنان اقامه گرديد به آنها بگو: (اعْمَلُواْ عَلَى مَكَانَتِكُمْ ) به حالت و شيوۀ خود عمل کنيد. (إِنَّا عَامِلُونَ ) و چشم به راه باشيد که چه چيزي بر سرما مي آيد. (إِنَّا مُنتَظِرُونَ ) ما (هم) چشم به راه هستيم که چه چيزي بر سر شما مي آيد.

و خداوند بين هر دو گروه جدايي آورد، و کاري کرد که بندگان مومنش هلاکت دشمنان خدا را با چشم سر ببيند.

(وَلِلّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ ) و آگاهي از امور پنهان و غيب آسمانها و زمين ويژۀ خداوند است.

(وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الأَمْرُ كُلُّهُ ) و همۀ کارها و انجام دهندگان آن به سوي او بر مي گردند، پس پاک را از ناپاک جدا مي نمايد. (فَاعْبُدْهُ وَتَوَكَّلْ عَلَيْهِ) بنابراين عبادت را براي او انجام بده و آن عبارت از انجام چيزهايي است که خداوند به انجام آن فرمان داده است، و بر انجام آن توانايي داري. و در اين کار بر خدا توکل کن. ( وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ) و پروردگارت از کار خوب و بدي که انجام مي دهند غافل نيست، بلکه آگاهي اش آن را احاطه کرده و قلمش بر آن رفته و فرمان او و سزا و جزايش بر آن جاري است.

 پايان تفسير سوره هود

 

فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره