فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره

تفسير سوره ي يونس

بسم الله الرحمن الرحيم

آيه ي 2-1

الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ  الف – لام – را اين آيات كتاب حكمت آميز است.

أَكَانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا أَنْ أَوْحَيْنَا إِلَى رَجُلٍ مِّنْهُمْ أَنْ أَنذِرِ النَّاسَ وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُواْ أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِندَ رَبِّهِمْ قَالَ الْكَافِرُونَ إِنَّ هَـذَا لَسَاحِرٌ مُّبِينٌ  آيا براي مردم شگفتي آور است كه به مردي از خودشان وحي نموديم كه مردمان را بترسان، و مؤمنان را مژده بده كه آنان نزد پروردگارشان پيشنة راستين دارند؟ كافران گفتند: «بي گمان اين جادوگر آشكاري است»

خداوند متعال مي فرمايد: « الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ» اين است آيات كتاب حكمت آميز، و آن قرآن است كه مشتمل بر حكمت و احكام است، و آيات آن بر حقايق ايماني و اوامر و نواهي شرع دلالت مي نمايد، و بر همة امت واجب است آن را بپذيرند و از آن فرمان برند.

با وجود اين بيشتر آنان روي گرداندند، و آن را درك نكردند. بنابراين تعجب نمودند: « أَنْ أَوْحَيْنَا إِلَى رَجُلٍ مِّنْهُمْ أَنْ أَنذِرِ النَّاسَ» كه به مردي از خودشان وحي نموديم تا مردمان را از عذاب خدا بيم دهد، و از عذاب الهي بترساند، و آنان را به آيات  الهي يادآور شود. « وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُواْ أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِندَ رَبِّهِمْ» و كساني را كه ايمان راستين آوردند مژده بده كه به خاطر كارهاي شايسته و راستيني كه از پيش فرستاده اند براي آنان نزد پروردگارشان پاداشي كامل و نيك است. پس كافران از اين مرد بزرگ تعجب كردند، تعجبي كه آنها را واداشت تا به او كفر ورزند. « قَالَ الْكَافِرُونَ» و كافران در مورد او گفتند: « إِنَّ هَـذَا لَسَاحِرٌ مُّبِينٌ» بي گمان اين جادويش آشكار است و به ادعاي آنها بر هيچ كس پوشيده نيست. و اين به خاطر بي خردي و عنادشان بود، زيرا تعجب كردند كه هيچ جاي تعجب و شگفتي نداشت، بلكه بايد از ناداني و عدم شناخت آنها نسبت به منافعشان در شگفت بود.

چگونه به اين پيامبر بزرگوار ايمان نياوردند، پيامبري كه خداوند او را از ميان آنان مبعوث نمود وا و را به خوبي مي شناختند، اما دعوتش را نپذيرفتند و براي باطل كردن و از بين بردن دينش كوشيدند؟ ولي خداوند نور خويش را كامل مي گرداند گرچه كافران دوست نداشته باشند.

إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الأَمْرَ مَا مِن شَفِيعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ پروردگار شما خداوندي است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد، آن گاه آن گونه كه شايستة شكوه اوست بر عرش بلند و مرتفع گرديد، (و) كار (هستي) را تدبير مي كند، هيچ شفاعت كننده اي نيست مگر پس از اجازة او، اين است خداوند پروردگارتان. پس از او بترسيد، آيا پند نمي پذيريد؟

إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا وَعْدَ اللّهِ حَقًّا إِنَّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ بِالْقِسْطِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ لَهُمْ شَرَابٌ مِّنْ حَمِيمٍ وَعَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُواْ يَكْفُرُونَ بازگشت همة شما به سوي اوست، اين وعدة راستين خداوند است، او آفرينش را آغاز مي كند، سپس آن را باز مي گرداند تا كساني را كه ايمان آورده و كردار شايسته انجام داده اند به دادگري پاداش دهد، و اما كساني كه كفر ورزيده اند شرابي از آب داغ و سوزان دارند و داراي عذابي دردناك هستند، به سبب آنكه كفر مي ورزيدند.

خداوند متعال با بيان ربوبيت و الوهيت و عظمت خويش مي فرمايد: (إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ) بي گمان پروردگار شما خداوندي است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد. هر چند كه او مي تواند آن را در يك لحظه بيافريند، اما چون در اين حكمتي بود و در كارهايش مهربان است چنين كرد. و از جمله حكمت الهي در آفرينش آسمانها و زمين اين است كه آن را به حق و براي حق آفريد، تا از طريق نامها و صفاتش شناخته شود و تنها او عبادت گردد.

( ثُمَّ ) پس از آفرينش آسمانها و زمين، (اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ) آن گونه كه شايسته و مناسب شكوه و عظمت اوست بر عرش بند و مرتفع گرديد. ( يُدَبِّرُ الأَمْرَ ) كار جهان بالا و پايين را مي گرداند و تدبير مي كند؛ مي ميراند و زنده مي نمايد، و روزي فرو مي فرستد، و روزها را ميان مردم مي گرداند، گاه به سود برخي و گاه به زيان برخي ديگر، و زيان را از آسيب ديدگان دور مي كند، و خواستة جويندگان را اجابت مي نمايد.

پس انواع تدابير از جانب اوست، و همة خلق در برابر قدرت او سر تسليم فرود آورده، و در برابر عظمت و فرمانروايي اش فروتن اند. (مَا مِن شَفِيعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ) هيچ شفاعت كننده اي نيست مگر (اينكه) پس از اجازة او (به شفاعت بر مي خيزد)، پس هيچ مخلوقي اقدام به شفاعت نمي نمايد گرچه از برترين مخلوقات باشد، مگر اينكه خدا به وي اجازه بدهد. و او جز به كسي كه از وي راضي و خشنود است اجازه نمي دهد. و شفاعت كردن را جز براي مخلصان و يكتاپرستان نمي پسندد.

(ذَلِكُمُ ) كسي كه چنين است (اللّهُ رَبُّكُمْ) خداوند، پروردگارتان است. او خداوندي است داراي صفات الوهيت كه همة صفات كمال را در بر دارد، و داراي صفت ربوبيت كه همه ي صفات افعال را در بر دارد. ( فَاعْبُدُوهُ ) پس همه عبادتها را تنها براي او انجام دهيد و فقط او را بپرستيد. (أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ) آيا پند نمي پذيريد و نشانه ها و دلايلي را كه بر اين دلالت مي نمايند او يكتاست و معبود ستوده و داراي عظمت و بخشش است به ياد نمي آوريد؟

پس از آنكه خداوند متعال حكم تقديري خويش را بيان كرد كه تدبير عام و فراگير او است، و حكم ديني اش را بيان كرد كه آن شريعت اوست و مقصود و مضمون آن اين است كه او تنها است و هيچ شريكي ندارد، حكم جزائي اش را بيان نمود و آن مجازات بندگان به سبب اعمالشان در جهان پس از مرگ است. پس فرمود (إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا) همة شما را پس از مرگتان در روزي مشخص گرد خواهد آورد. ( وَعْدَ اللّهِ حَقًّا) وعدة خداوند راست است و حتماً آن را كامل مي گرداند ( إِنَّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ) او آفرينش را آغاز مي كند، سپس آن را باز مي گرداند. پس آن كس كه بر افرينش تواناست بر بازگرداندن آن نيز تواناست.

و كسي كه مي بيند خداوند آفرينش را آغاز نموده، سپس آفرينش دوبارة او را انكار مي كند، فاقد عقل است ، چرا كه از دو چيز كه همانند يكديگرند يكي را انكار مي كند، با اين آغاز آفرينش را كه مهمتر از بازگرداندن آن است اثبات مي نمايد، پس اين يك دليل عقلي روشن بر اثبات معاد است.

سپس دليل نقلي را بيان داشت و فرمود : (لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُواْ) تا كساني را كه قلباً به آنچه خدا بدان دستور داده ايمان آورده اند، ( وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ ) و با اعضاي خود كارهاي شايسته از قبيل واجبات و مستحبات را انجام داده اند، (بِالْقِسْطِ) به دادگري پاداش دهد. پس به جزاي ايمان آوردن و كارهايشان پاداشي به آنان مي دهد كه آن را براي بندگانش بيان كرده است و خبر داده كه هيچ كس نمي داند چه چيزهاي لذت بخشي را برايشان پوشيده نگاه داشته است. ( وَالَّذِينَ كَفَرُواْ) و كساني كه به آيات خدا كفر ورزيدند و پيامبران را تكذيب نمودند، ( لَهُمْ شَرَابٌ مِّنْ حَمِيمٍ) شرابي از آب داغ كه چهره ها را بريان مي نمايد و معده و روده ها را تكه تكه مي كند ( وَعَذَابٌ أَلِيمٌ ) و عذابهاي دردناك ديگري دارند. (بِمَا كَانُواْ يَكْفُرُونَ) به سبب كفر و ستمشان به اين عذاب دردناك گرفتار مي شوند، و خداوند بر آنان ستم نكرده است ، بلكه آنها خودشان بر خويشتن ستم مي كنند.

آيه ي 6-5:

(هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاء وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللّهُ ذَلِكَ إِلاَّ بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ) او ذاتي است كه خوريد را درخشان و ماه را تابان گردانده و براي ماه منازلي مقرر نموده است تا شمارةسالها و حساب را بدانيد. خداوند آن را جز به حق نيافريده است . خداوند آيات را براي آنان كه مي دانند به روشني بيان مي دارد.

(إِنَّ فِي اخْتِلاَفِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا خَلَقَ اللّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَّقُونَ ) بي گمان درآمد و رفت شب و روز و آنچه خداوند در آسمانها و زمين آفريده است براي پرهيزگاران نشانه هاست.

وقتي ربوبيت و الوهيت را بيان نمود، دلايل عقلي موجود در جهان هستي را كه بر الوهيت و ربوبيت و نامها و صفات كاملش دلالت مي نمايد بيان كرد؛ دلايلي مانند خورشيد و ماه و آسمانها و زمين و همه آنچه كه در آسمانها و زمين از ساير مخلوقات آفريده شده است. و خبر داد كه اينها نشانه هايي هستند، (لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ) براي گروهي كه مي دانند، و (لِّقَوْمٍ يَتَّقُونَ) براي گروهي كه پرهيزگارند زيرا علم و دانش آدمي را راهنمايي مي كند كه اين چيزها بر چه چيزي دلالت مي كنند. نيز كيفيت استنباط دلايل را از اين پديده ها به نزديكترين صورت ممكن به انسان ياد مي دهد. و پرهيزگاري، علاقه مندي به خير و پرهيز از شر رادر قلب به وجود مي آورد كه اين ناشي از شناخت حجت ها و براهين و پيدايش علم و يقين است. و خلاصه مطلب اينكه آفرينش مخلوقات به اين صورت بر كمال قدرت خداوند متعال و علم و حيات و پايدار بودن او دلالت مي نمايد، و استواري و آفرينش زيبا و مستحكم مخلوقات بر كمال حكمت خدا و گستردگي آگاهي او دلالت مي نمايد.

و درآفرينش زيباي خدا منافع و مصالح فراواني وجود دارد. خورشيد درخشان وماه تابان كه از مخلوقات وي مي باشند داراي فوايد بسياري مي باشند كه بر رحمت خدا و توجه او به بندگانش و گستردگي بخشش و نكيو كاريش دلالت مي نمايند، و ويژگيهاي هر يك از اين مخلوقات بر مشيت و ارادة نافذ خدا دلالت نموده، و همة اينها بيانگر آنند كه تنها او معبود و محبوب و ستايش شده و داراي عظمت و بخشش و صفت هاي بزرگ است، و بايد به او علاقه مند بود و به او اميد داشت و فقط از او ترسيد، و فقط از او طلب نمود، نه از كساني ديگر كه در همة كارهايشان نيازمند و محتاج اويند.

و در اين آيات بندگان به انديشيدن و فكر كردن و نگاه كردن با چشم عبرت در اين مخلوقات تشويق و تحريك شده اند. زيرا با تفكر و تامل در اين مخلوقات بينش به دست آمده و بر ايمان و عقل افزوده مي گردد، و قريحه و استعداد (خداشناسي9 تقويت مي شود. و به كار نگرفتن انديشه در اين چيزها به منزلة سستي در كاري است كه خداوند به آن دستور داده است، و در واقع بستن راه افزايش ايمان است و باعث جمود ذهن و استعداد مي گردد.

 

آيه ي 8-7:

إَنَّ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَياةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ بي گمان كساني كه به لقاي ما اميد ندارند و به زندگي دنيا خشنود گشته و به آن دل بسته اند و كساني كه از آيات ما غافل اند.

(أُوْلَـئِكَ مَأْوَاهُمُ النُّارُ بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ ) چنين كساني به سبب كارهايي كه مي كنند جايگاهشان دوزخ است.

خداوند متعال مي فرمايد: (إَنَّ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا) بي گمان كساني كه به ديدار و ملاقات خدا اميد ندارند چيزي كه اميدواران بسيار به آن اميد دارند، و بالاترين مساله اي است كه آروزمندان در آرزوي آنند، اما اينان نه تنها به آن اميدوار نيستند بلكه از آن روي گردانده و بسا آن را تكذيب مي كنند، ( وَرَضُواْ بِالْحَياةِ الدُّنْيَا) و به زندگي دنيا و جاي آخرت خشنود گشته اند، ( وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا) و به آن گرايش يافته و آن را آخرين هدف خود قرار داده اند، بنابراين براي آن تلاش كرده و به لذت ها و شهوت هاي آن روي آورده و خود را به آن سپرده. لذت هاي دنيا را از هر راهي كه ميسور باشد به دست مي آورند، و از هر جهتي كه به دست بيايد به سوي آن مي شتابند و اراده و افكار و اعمالشان را مصرف آن مي سازند، انگار كه هميشه در آن مي مانند. آنان هرگز تصور نمي كنند كه زندگي دنيا گذرگاهي است كه مسافران جهان باقي از آن عبور كرده و گذشتگان و آيندگان به سوي آن كوچ مي كنند . اما توفيق يافتگان براي رسيدن به نعمت ها و لذت هاي آن آستين همت را بالا زده و از آن توشه بر مي گيرند .

( وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ) و كساني كه از آيات ما غافل اند، و از آيات قرآني و نشانه هاي هستي آفاق و انفس بهره نمي برند. اعراض كردن از دليل و راهنما مستلزم اعراض و غفلت از مدلول و هدف است.

(أُوْلَـئِكَ ) چنين كساني ، (مَأْوَاهُمُ النُّارُ ) جايگاه و مسكن آنان دوزخ است كه از آن بيرون نمي روند، (بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ) به سبب كفر و شرك و انواع گناهاني كه مرتكب مي شدند.

وقتي كه سزا و عذاب آنان را بيان داشت، پاداش فرمانبرداران را نيز بيان كرد و فرمود:

آيه 10-9

(إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمَانِهِمْ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الأَنْهَارُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ ) بي گمان كساني كه ايمان آوردندو كارهاي شايسته انجام دادند پروردگارشان آنان را به سبب ايمانشان به باغهاي پر ناز و نعمت و بهشت هدايت مي كند كه جويبارها در زير (كاخهاي ) آن روان است.

(دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَتَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ) دعايشان در آن جا «پروردگار را تو پاكي» است و سلام آنها در آن «درودتان باد« مي باشد، و پايان دعايشان اين است: «شكر و سپاس مخصوص پروردگار جهانيان است».

خداوندمتعال مي فرمايد: (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ) بي گمان كساني كه ايمان آوردند و كارهاي شايسته انجام دادند. يعني هم ايمان آوردند و هم به مقتضاي آن كه عبارت است از انجام دادن كارهاي شايسته اعم از كارهاي قلبي و كارهاي بدني از روي اخلاص و پيروي از كتاب و سنت.

( يَهْدِيهِمْ رَبُّهُمْ بِإِيمَانِهِمْ) پروردگارشان آنان را به سبب ايماني که دارند بزرگترين پاداش مي دهد و آن پاداش هدايت است، پس خداوند آنچه را که به سودشان است به آنان مي آموزد و کارهايي که از هدايت بر مي آيد به آنان الهام مي کند، و آنان را براي نگريستن در نشانه ها و آياتش هدايت مي نمايد و آنان را در اين هدايت مي نمايد و آنان را در اين دنيا به راه راست رهنمود مي گرداند، و در سراي آخرت به راهي که به باغهاي پر ناز و نعمت بهشت مي ساند آنان را هدايت مي کند. بنابراين فرمود: ( تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الأَنْهَارُ) به صورت مداوم از زير آنان جويبارها روان است، ( فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ) در باغهاي پر ناز و نعمت بهشت. خداوند باغها را به نعمت ها نسبت داد، چون آن باغها مشتمل بر ن عمت نيکو و کا مل هستند. ناز و نعمت دل که از سرور و خوشحالي اي که از ديدن خداوند و شنيدن سخن او و لذت بردن از خشنودي و نزديکي او، و ديدار دوستان و برادران و بهره مند شدن از جمع آنها و شنيدن صداي ترانه هاي دل انگيز و منظره هاي فرح بخش حاصل مي گردد. و نعمت جسم که از تناول انواع خوردني ها و نوشيدني ها، و تمتع از همسراني که انسانها نمي توانند آنان را توصيف کنند، و خيال آنها هم به ذهن هيچ کس خطور نکرده است، به دست مي آيد.

(دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ ) عبادتشان در آن جا براي خداست؛ اول آن بيان پاکي خداوند و منزه قرار دادن او از عيب ها و کاستي هاست، و آخر آن ستايش خداوند است. و تکليف ها و وظايف در بهشت ساقط مي شود و تنها بهره مندي از کاملترين لذت ها براي آنان باقي مي ماند که براي آنان از خوردني هاي لذيذ، لذيذتر است و آن ذکر خدا است که دلها با آن آرام گيرد و روح ها با ان شاد شود. ذکر خدا براي آنان به منزلۀ نفس کشيدن است، بدون اينکه احساس سختي و دشواري بکنند. (وَ) و اما، (تَحِيَّتُهُمْ فِيهَا) آنها به هنگام ديدار، به يکديگر سلام مي کنند. يعني سخني که از بيهودگي و گناه دور بوده و به «سلام» موصوف است، در بين يکديگر رد و بدل مي کنند.

و گفته شده که تفسير (دَعْوَئهُمّ فِيهَا سُبّحَنَكَ) اين است که اهل بهشت هرگاه به غذا و نوشيدني و امثال آن نياز داشته باشند، مي گويند (سُبّحَنَكَ اَللّهُمَ)و بلافاصله غذا و نوشيدني برايشان حاضر ي شود.

(وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ ) و پايان عبادتشان آنگاه که فارغ شوند اين است: (أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ) شکر و سپاس ويژۀ پروردگار جهانيان است.

آيه ي 11:

وَلَوْ يُعَجِّلُ اللّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجَالَهُم بِالْخَيْرِ لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ ) و اگر خداوند براي مردم چنان که خير را به شتاب مي طلبند شر را پيش مي انداخت عقوبت و عذاب، آنها را نابود مي کرد. اما کساني را که به لقاي خدا اميد ندارند رها مي کنيم تا در سرکشي و نافرماني خود سرگردان شوند.

و اين از لطف و احسان او نسبت به بندگانش است که اگر او در رساندن بدي و مصيبت آنگاه که اسبابش را فراهم سازد شتاب ورزد، و به عذاب دادن آنان مبادرت ورزد، همانطور که درآوردن خوبي براي آنها وقتي که اسبابش را انجام دهند شتاب مي ورزند. (لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ) عقوبت و عذاب، آنها را نابود مي کرد. اما خداوند متعال به آنان مهلت مي دهد و آنان را فراموش نمي کند، و از بسياري از حقوق خود در مي گذرد. و اگر خداوند مردم را به سبب ستمشان به عذاب خويش دچار کند هيچ جنبده اي را در روي زمين نخواهد گذاشت.

و از همين مقوله است دعاي بنده به هنگام خشم و عصبانيت عليه فرزندان يا خانواده يا مالش، که اگر اين دعا پذيرفته شود همۀ فرزندان و خانواده و اموالش از بين مي رفت و پذيرفته شدن اين دعا بيش از حد به او زيان مي رساند، اما خداوند بردبار و با حکمت است. (فَنَذَرُ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا) اما کساني را که به قيامت ايمان ندارند، و خود را براي آن آماده نمي نمايند، و کارهايي نمي کنند که آنها را از غذاب خدا نجات دهد، ( فِي طُغْيَانِهِمْ ) آنان را در باطلشان رها مي کنيم که به وسيلۀ آن از حق و از حد و مرز بيرون مي روند.

(يَعْمَهُونَ) سرگردان و حيران مانده، و به راه هدايت نمي روند و به يافتن بهترين و محکم ترين دليل توفيق نمي يابند. و اين عذاب و سزايي است که به سبب ستم و کفر ورزيدنشان به آيات خدا به آنان مي رسد.

آيه 12:

وَإِذَا مَسَّ الإِنسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَآئِمًا فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَن لَّمْ يَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَّسَّهُ كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ و چون به انسان رنج و مصيبتي برسد چه بر پهلو خوابيده و چه نشسته و چه ايستاده باشد ما را به کمک مي خواند، و چون رنج و ناراحتي را از او برداريم چنان راه خود را در پيش مي گيرد که گويا ما را به دور کردن رنجي که به او رسيده بود به فرياد نخوانده است. اين چنين براي اسراف کنندگان کاري را انجام مي دهند زينت داده شده است.

در اينجا خداوند از سرشت و طبيعت انسان خبر مي دهد که هرگاه رنج و مصيبتي به او برسد در دعا کردن مي کوشد، و بر همۀ حا لتها؛ ايستاده و نشسته و بر پهلو خوابيده خدا را مي خواند و در دعا اصرار مي ورزد تا خداوند مصيبت را از او دور نمايد.

(فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَن لَّمْ يَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَّسَّهُ) و چون رنج و ناراحتي را از او برداريم به غفلت خويش ادامه داده و از پروردگارش اعراض مي نمايد گويا به او مصيبتي نرسيده و خداوند آن را از وي دور نکرده است. پس چه ستمي بالاتر از اين ستم است؟ از خداوند مي خواهد که هدف او را برآورده سازد، و چون او به هدفش رساند، حقوق پروردگارش را ناديده مي انگارد، انگار که خداوند هيچ حقي بر او ندارد. و اين فريب و آرستگي شيطان است، زير آنچه را که در پيشگاه عقل و سرشت زشت و بد است برايش مي آرايد. ( كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ) اين چنين براي اسراف کنندگان کاري را که انجام مي دهند زينت داده است

آيه ي 14-34:

(وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِن قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُواْ وَجَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ وَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ كَذَلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ ) و به درستي که ما نسلهايي را که پيش از شما بوده اند هلاک کرديم، هنگامي که ستم کردند و پيامبرانشان براي آنان نشانه هاي روشن آوردند، و هرگز بر آن نبودند که ايمان بياورند. اين چنين گروه گناهکاران را سزا مي دهيم.

(ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلاَئِفَ فِي الأَرْضِ مِن بَعْدِهِم لِنَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ ) آنگاه شما را پس از آنان در زمين جانشين کرديم تا بنگريم که چگونه عمل مي کنيد.

(ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ) پس شما را (خَلاَئِفَ فِي الأَرْضِ مِن بَعْدِهِم لِنَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ ) پس آنان در زمين جانشين کرديم تا بنگريم که چگونه عمل مي کنيد. پس اگر از کساني که پيش از شما بوده اند عبرت آموختيد و پند گرفتيد و از آيات خدا پيروي کرديد و پيامبرانش را تصديق نموديد، در دنيا و آخرت نجات مي يابيد و اما چنانچه راه ستمکاران را در پش گيريد عذابي که بر آنان فرود آمد بر شما هم فرود خواهد آمد، و هر کس بيم داده شد ديگر عذري ندارد.

آيه ي17-15:

(وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَـذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ) و هنگامي که آيات روشن ما بر آنان خوانده شود کساني که به لقاي ما اميد ندارند، مي گويند: «قرآني ديگر غير از اين بياور، يا آن را دگرگون ساز»، بگو: «مرا نرسد که از پيش خود آن را تغيير دهم، جز از آنچه که به من وحي مي شود پيروي نمي کنم. من اگر از فرمان پروردگارم سرپيچي کنم از غذاب روزي بزرگ مي ترسم»

(قُل لَّوْ شَاء اللّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَلاَ أَدْرَاكُم بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُرًا مِّن قَبْلِهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ) بگو : «اگر خداوند مي خواست آن را بر شما نمي خواندم، و (خداوند) شما را از آن آگاه نمي کرد، به راستي که پيش از خواندن آن و قبل از اينکه آن را بدندند، عمري را در ميان سشما سپري کرده ام، آيا نمي فهميد؟

(فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ ) پس کيست ستمگرتر از کسي که بر خداوند دروغ بندد يا آيات او را تکذيب کند؟ به راستي که مجرمان هرگز رستگار نمي شوند.

خداوند متعال سرسختي کساني که پيامبرش (ص) را تکذيب مي کردند بيان داشته و مي فرمايد: هرگاه آيات قرآن که حق را بيان مي دارند بر آنان خوانده شود از آن روي مي گردانند، و راههاي دشوار را مي پيمايند، پس از روي عناد و ستم مي گويد: (ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَـذَا أَوْ بَدِّلْهُ ) قرآني ديگر غير از اين را بياور يا آن را تغيير بده. خداوند آنها را رسوا کند. چقدر بر خدا جرأت کردند، و خيلي ستمگر بودند، و بسيار آيات خدا را رد نمودند.

پس خداوند ، پيامبر بزرگ را دستور مي دهد که به آنان بگويد: (قُلْ مَا يَكُونُ لِي) مرا نسزد، و شايستۀ من نيست، ( أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء) که از پيش خود آن را تغيير دهم، زيرا من فقط يک پيامبر و پيام رسان هستم، و هيچ چيزي در دست من نيست، و اختياري ندارم. (إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ ) جز از آنچه که به من وحي مي شود پيروي نمي کنم. يعني اختيار غير از اين ندارم، زيرا من بنده اي مامور هستم. (إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ) من اگر از فرمان پروردگارم سرپيچي کنم از عذاب روزي بزرگ مي ترسم. اين سخن بهترين مردم و ادب او در برابر دستورات پروردگار و وحي اوست، پس اين بي خردان گمراه که هم نادانند، و هم گمراه، هم ستم کرده و هم مخالفت ورزيده اندف هم سخت گيري نموده و هم پروردگار جهانيان را ناتوان شمرده اند، چگونه خواهند بود؟ آيا از عذاب روزي بزرگ نمي ترسند؟ اگر ادعا مي کنند که مي خواهند به وسيلۀ معجزه هايي که خواسته اند حق روشن شود، آنها دروغ مي گويند، زيرا خداوند نشانه هايي را بيان داشته استا که با مشاهدۀ آنها انسان ايمان مي آورد. و خداوند بنا بر حکمت خويش و مهرباني اش نسبت به بندگانش هر طور که بخواهد و به شيوه هاي مختلف نشان ها را بيان مي دارد.

(قُل لَّوْ شَاء اللّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَلاَ أَدْرَاكُم بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُرًا) بگو: اگر خداوند مي خواست آن را بر شما نمي خواندم، و (او) شما را از آن آگاه نمي کرد. به راستي که عمري طولاني با شما بوده ام. ( مِّن قَبْلِهِ) پيش از خواندن آن و قل از اينکه ان را بدانيد، چنين چيزي به ذهن من خطور نکرد، (أَفَلاَ تَعْقِلُونَ) آيا نمي فهميد که من آن را در مدت عمر خود نخوانده ام، و چيزي از من سر نزده که بر آن دلالت نمايد؟ پس چگونه بعداً آن را ساخته و به زبان مي آورم؟ حال آنکه در ميان شما عمري طولاني را گذرانده ام و شما حقيقت حال مرا مي دانيد؟ و مي دانيد که من بي سوادم و خواندن و نوشتن را بلد نيستم و درس نمي خوانم، و از هيچ کس چيزي ياد نمي گيريم و نمي آموزم؟

و کتابي بزرگ را پيش شما آورده ام که سخنوران و افراد فصيح و بليغ را ناتوان کرده و علما و دانشمندان را درمانده نموده است، پس آيا با وجود اين ممکن است که قرآن از جانب من باشد؟ يا اينکه اين دليل قاطعي است بر اين که از سوي خداوند حکيم و ستوده فرو فرستاده شده است؟ و اگر شما افکارو عقلهايتان را بکار بگيريد و به من و حقيقت اين کتاب بيانديشيد يقين خاهيد کرد که در صداقت و درستي آن شکي نيست، و به يقين خواهيد دانست که آن حق است و بعد از آن چيزي جز گمراهي نمي باشد، اما شما جز دروغ و مخالفت چيزي نداشتيد. پس بدون شک شما ستمگريد.

(فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ) پس کيست ستمگرتر از کسي که بر خداوند دروغ بندد، يا آيات او را تکذيب کند؟ و اگر من از خود حرف در مي آورم و دروغ مي بافم ستمگرترين مردم بودم، و رستگاري را از دست مي دادم، وحالت من بر شما پنهان نمي ماند، اما من آيات خدا را پيش شما آوردم و شما آن را تکذيب کرديد، پس مشخص شد که شما ستمگريد و به زودي ن ابود خواهيد شد، و تا وقتي که چنين باشيد هرگز به رستگاري دست نخواهيد يافت.

(قَالَ الّذِينَ لاَ يرجُونَ لِقَآءَنَا) اين دلالت مي نمايد که آنچه آنان را به سخت گيري و به بيراهه رفتن وادار کرد ايمان نداشتن به لقاي خداوند بود. و هر کس به لقاي خدا ايمان بياورد حتماً از اين کتاب فرمان مي برد و به آن ايمان مي آورد، چرا که او قصد و هدفي نيکو دارد.

آيه 18

(وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَـؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللّهَ بِمَا لاَ يَعْلَمُ فِي السَّمَاوَاتِ وَلاَ فِي الأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ ) و اينان غير از خدا چيزهايي را مي پرستند که به آنان زياني نمي رسانند و سودي به آنان نمي بخشند، و مي گويند: «اينها ميانجي هاي ما نزد خدا هستند» . بگو: »آيا خداوند را به آنچه که در آسمانها و زمين نمي داند، خبر مي دهيد؟» او پاک و فراتر است از چيزهايي که با وي شريک مي سازند.

خداوند متعال مي فرمايد: (وَيَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ يَضُرُّهُمْ وَلاَ يَنفَعُهُمْ ) مشرکان و کساني که پيامبر(ص) را تکذيب مي کنند غير از خدا چيزهايي را مي پرستند که به آنان زياني نمي رساند، و سودي به آنان نمي بخشد. يعني خدايان و معبودان باطلشان ذره اي نمي توانند به آنان سودي برسانند و هيچ چيزي را از آنان دور نمي کنند.

(وَيَقُولُونَ هَـؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللّهِ) و سخني بدون دليل مي گويند و ابراز مي دارند که اينها ميانجي هاي ما در نز خدا هستند. يعني بت ها را مي پرستند تا آنان را به خدا نزديک کنند، و برايشان نزد خدا شفاعت و سفارش نمايند، و اين سخني است که از خود درآورده اند . بنابراين خداوند با باطل قرار دادن اين سخن مي فرمايد: ( قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللّهَ بِمَا لاَ يَعْلَمُ فِي السَّمَاوَاتِ وَلاَ فِي الأَرْضِ) بگو: آيا خداوند را به آنچه که در آسمانها و زمين نمي دانند خبر مي دهيد؟ يعني خداوند داناست و آگاهي او همۀ آنچه را که در آسمانها و زمين شريک هايي دارد؟ آيا او را به چيزي که بر وي پوشيده مانده و شما آن را مي دانيد خبر مي دهيد؟ آيا شما داناتريد يا خدا؟ پس آيا سخني ياوه تر و باطل تر از اين گفته وجود دارد؟ زيرا سخن باطل آنان به اين معني است که اين گمراهان و نادانان بي خرد از پروردگار جهانيان دانا ترند.

پس فرد عاقل بايد فقط به تصور کردن اين گفته کفايت کند، و هرگاه اين سخن را تصور کند به فاسد و ياوه بودن آن يقين مي کند.

( سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ ) پاک و منزه است از اينکه او را شريک يا همانندي باشدف بلکه او خداي يگانه و يکتا و بي نياز است و هيچ خدايي در آسمانها و زمين جز او نيست، و هر معبودي غير از او خواه در عالم بالا باشد يا در عالم پايين از نظر عقل و شريعت و فطرت باطل است.

(ذَلِکَ بِاَنَ اللَه هُوَ الحَقُ وَ اَنّ مَا يدعُونَ مِن دُوِنِه، هُوَ البطِلُ وَ اَنَ الله هُوَ اَلعِلي الکبِيرُ) اين بدان علت است که خداوند حق مي باشد و آنچه غير از او مشرکان به فرياد مي خوانند باطل، و خداوند برتر و بزرگ است .

 

آيه 20-19:

(وَمَا كَانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُواْ وَلَوْلاَ كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ فِيمَا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ) و مردم جز يک ملت نبودند، پس اختلاف کردند، وا گر سخن پروردگارت از پيش بر اين نرفته بود، حتماً ميانشان بر سر آنچه در آن اختلاف مي ورزند داروي مي شد.

(وَيَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلّهِ فَانْتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ ) و مي گويند: «چرا نشانه اي از سوي پروردگارش بر او فرو فرستاده نشده است؟ » بگو: «تنها خداست که بر غيبت آگاه است، پس منتظر باشيد من هم با شما از منتظرانم»

(وَمَا كَانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً وَاحِدَةً ) و مردم جز يک ملت نبودند، که بر دين درست و صحيح و واحد قرار داشتند ، اما اختلاف کردند پس خداوند پيامبران را به عنوان ترساننده و مژده دهنده نزد آنان فرستاد و همراه آنان کتاب را نازل کرد تا در ميان مردم در آنچه که در آن اختلاف کرده اند داروي کند.

(وَلَوْلاَ كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ ) و اگر سخن پروردگارت از پيش بر اين نرفته بود که گناهکاران را مهلت داده و به خاطر گناهانشان آنان را زود عذاب ندهد، (لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ فِيمَا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ ) ،در آنچه که در آن اختلاف مي ورزند ميان آنان داوري مي شد. به اين صورت که مومنان را نجات داده و کافران را تکذيب کننده را هلاک مي ساختيم. و اين چيز ميان آنها جدايي مي آورد.

اما خداوند مي خواست تا برخي از آنان را به وسيلۀ برخي ديگر امتحان کند، و مورد آزمايش قرار دهد تا راستگو از دروغگو مشخص گردد.

(وَيَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ) و تکذيب کنندگان بهانه گير مي گويند: چرا که جانب پروردگارش نشانه اي بر او فرو فرستاده نمي شود؟

منظورشان نشانه ها و معجزاتي بود که آنها پيشنهاد مي کردند. از قبيل اينکه گفتند: (لَولاَ اُنزِلَ إلَيهِ مَلَکُ فَيکُونَ مَعَهُ نَذِيرا...) چرا فرشتهاي فرستاده نشده تا همراه او بيم دهد و مانند اينکه گفتند: (وَ قَالُوا لَن نُومِنَ لَکَ حَتي تَفجُرَ لَنَا مِنَ الاَرضِ ينُبُوعًا...) هرگز به تو ايمان نمي آوريم مگر اينکه چشمه اي از زمين براي ما بجوشاني.

( فَقُلْ ) پس وقتي که از تو معجزه طلب کردند به آنان بگو: (إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلّهِ) تنها خدا بر غيب آگاه است. يعني علم او حالات بندگان را احاطه کرده است، پس او طبق علم و حکمت بي نظيرش به تدبير امورشان مي پردازد و هيچ کس غير از خدا در هيچ زمينه اي نمي تواند به تدبير امور بپردازد. ( فَانْتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ )بگو: منتظر باشيد، همانا من هم همراه شما از منتظرانم . يعني هر يک براي ديگري چيزي را انتظار بکشد که شايستۀ آن است . پس بنگريد که سرانجام نيک از آن چه کسي خواهد بود؟

(وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِّن بَعْدِ ضَرَّاء مَسَّتْهُمْ إِذَا لَهُم مَّكْرٌ فِي آيَاتِنَا قُلِ اللّهُ أَسْرَعُ مَكْرًا إِنَّ رُسُلَنَا يَكْتُبُونَ مَا تَمْكُرُونَ ) و چون پس از مصيبت و بلايي که به مردم رسيده است رحمتي به آنان بچشانيم، آن گاه در آيات ما مکر مي کنند، بگو: «خداوند در مکر سريعتر است». بي گمان فرستادگان ما مکر و حيله هاي شما را مي نويسند.

خداوند متعال مي فرمايد: (وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِّن بَعْدِ ضَرَّاء مَسَّتْهُمْ) و هنگامي که مردم را پس از مصيبت و بلايي که به آنان رسيده است رحمتي بچشانيم، مانند تندرستي بعد از بيماري، و ثروتمندي بعد از فقر، و امنيت بعد از ترس، مصيبت و رنجي را که به آنان رسيده است فراموش مي کنند و شکر خداوند را بر فراخي رحمتش به جاي نمي آورند، بلکه به سرکشي و مکر ورزي خود ادامه مي دهند.

بنابراين فرمود: ( إِذَا لَهُم مَّكْرٌ فِي آيَاتِنَا) آنگاه در آيات ما مکر مي کنند، يعني تلاش مي نند که به وسيلۀ باطل، حق را از بين ببرند.( قُلِ اللّهُ أَسْرَعُ مَكْرًا ) بگو: همانا خداوند در مکر سريعتر است. زيرا مکر بد جز به اهل آن بر نمي گردد. پس اهداف و نقشه هاي پليدشان عليه خودشان بر مي گردد، و از پيگرد خدا در امان نمي مانند، بلکه کارهايي که انجام مي دهند فرشتگان آن را مي نويسند و خداوند آن را مي شمارد، سپس آنها را بر آن سزا مي دهد.

آيه 23-22

(هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِم بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُواْ بِهَا جَاءتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءهُمُ الْمَوْجُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُاْ اللّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنجَيْتَنَا مِنْ هَـذِهِ لَنَكُونَنِّ مِنَ الشَّاكِرِينَ ) اوست که شما را در خشکي و دريا راه مي برد تا آنکه در کشتي ها قرار گيريد، و باد موافق آنان را پيش برد و سرنشينان بدان شادمان گردند، و به ناگاه بادي سخت به آنان در رسد و از هر سو موج به سويشان آيد، و آنان يقين کنند که گرفتار شده اند (آن وقت) خداوند را در حالي که دين و عبادت خالص را تنها از آن وي مي دانند، به فرياد مي خوانند و اگر ما را از اين حال برهاني قطعاً از سپاسگزاران خواهيم بود.

(فَلَمَّا أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنفُسِكُم مَّتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَينَا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ) اما هنگامي که نجاتشان داد ناگهان در زمين به ناحق ستم مي کنند. اي مردم! ستمتان تنها به زيان خودتان است، چند روزي از متاع و لذت دنيا بهره مند مي شويد سپس بازگشت شما به سوي ماست، و آن گاه شما را از آنچه مي کرديد آگاه مي سازيم.

پس از آنکه خداوند متعال به طبيعت و سرشت عموم مردم به هنگام برخورداري از رحمت و عنايت خدا و برطرف شدن مصيبت و ضرر وز يان و خروج از بن بست و تنگنا اشاره کرد، براي تبيين بيشتر اين موضو به بيان مثالي پرداخت. و آن مثال انساني است که در ميان امواج خروشان دريا قرار گرفته و کاملاً نگران آيندۀ خويش است. پس فرمود: (هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ) اوست که شما را در بر و بحر به حرکت در مي آورد و اسباب و عوامل آن را برايتان فراهم مي نمايد و راه و روش حرکت در خشکي و دريا را به شما الهام مي کند. ( حَتَّى إِذَا كُنتُمْ فِي الْفُلْكِ) تا اينکه در کشتي هاي اقيانوس پيما استقرار يافتيد، ( وَجَرَيْنَ بِهِم بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ) و بادي آرام که همسو با مسير حرکت شما مي وزد، شما را به حرکت به مشقت و زحمتي درافتيد، ( وَفَرِحُواْ بِهَا) و ايشان بدان اطمينان و آرامش يافته و خوشحال مي شوند. و در اين حالت ناگهان (جَاءتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ ) طوفان شديدي بر آنها مي وزد، (وَجَاءهُمُ الْمَوْجُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ) و امواج توفنده اي از هر سو آنها را محاصره کرده به گونه اي که يقين مي کنند راه گريزي ندارند، و به يقين مي دانند که جز خداوند يکتا هيچ احدي نمي تواند آنان را از اين ورطه برهاند. پس مخلصانه او را به فرياد طبيده و بر خويش لازم مي دارند که (لَئِنْ أَنجَيْتَنَا مِنْ هَـذِهِ لَنَكُونَنِّ مِنَ الشَّاكِرِينَ) اگر ما را از اين مخمصه نجات دهي قطعاً از شکرگزاران خواهيم بود.

(فَلَمَّا أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ)اما هنگامي که نجاتشان داد ناگهان در زمين به ناحق ستم مي کنند يعني آن سختي و آن دعا را و آن وعده و آنچه را که بر خود لازم شمردند از ياد مي برند و کسي را با خدا شريک مي سازند که خود معترفند آنها را از سختي ها نجات نمي دهد، و تنگناها را از آنان دور نمي کند. پس چرا در حالت راحتي و آسايش همانطور که در حالت سختي عبادت را براي خدا خالص گرداندند؟

او وبال و زيان اين ستم به خود آنان بر مي گردد. بنابراين فرمود: ( يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنفُسِكُم مَّتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا) چيزي که شما به وسيلۀ ستم و گريز از اخلاص براي خدا به دست مي آوريد مقداري از کالا و مقام اندک و ناچيز دنيا است که خيلي زود تمام مي شود و از دست مي رود سپس بايد از دنيا منتقل شويد. ( ثُمَّ إِلَينَا مَرْجِعُكُمْ) و بازگشت شما در روز قيامت به سوي ماست.( فَنُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ) و شما را از آنچه مي کرديد آگاه مي سازيم. در اين بخش از آيه به شدت از اصرار بر عملشان بر حذر داشته شده اند.

آيه ي 24:

(إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاء أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاء فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَالأَنْعَامُ حَتَّىَ إِذَا أَخَذَتِ الأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَآ أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلاً أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِيدًا كَأَن لَّمْ تَغْنَ بِالأَمْسِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ) جز اين نيست که مثل زندگي دنيا همانند آبي است که از آسمان فرو مي فرستيم و بر اثر آن گياهان زمين که انسانها و چهارپايان از آن مي خورند به هم مي آميزند و زمين پيرآيه اش را به دست مي آورد، و زيبايي مي گيرد و اهل زمان گمان مي برند که بر (است،ادۀ ) از آن توانا هستند . (آن گاه) فرمان ما در شب يا روز در مي رسد و آن را چون کشت درو شده مي گرداند، گويي ديروز در اينجا نبوده است. اين چنين آيات را براي گروهي که مي انديشند تشريح و تبيين مي کنيم.

اين مثال از بهترين مثالهاست و با حالت دنيا مطابق است، زيرا لذت و شهوت و مقام دنيا براي مدت کمي زيبا و درخشنده است. و چون وقت آن به پايان رسد از بين رفته و از دست صاحبش مي رود، يا اينکه صاحبش از او جدا مي شود و با دست خالي و دلي آکنده و مملو از غم و حسرت از دنيا مي رود.

پس زندگي دنيا (كَمَاء أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاء فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الأَرْضِ) مانند آبي است که از آسمان فرو مي فرستيم و بر اثر آن هر نوع گياهي نيکو در زمين مي رويد . ( مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ) از گياهاني که انسانها آنها را مي خورد از قبيل دانه ها و ميوه ها، ( وَالأَنْعَامُ) نيز از گياهاني که چهارپايان مي خورند، مانند علف ها و ديگر گياهان، (حَتَّىَ إِذَا أَخَذَتِ الأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّيَّنَتْ) منظرۀ زمين زيبا و دلکش شود و آراسته گردد و موجب شادي ناظران شود و تفريحگاهي براي تفريح کنندگان گردد، و نشانه اي براي صاحبان بينش شود منظره اي زيبا و عجيب در زمين مشاهده مي کني؛ برخي گياهان سبز و برخي زرد و برخي سفيد و ديگر رنگها.

(وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَآ ) و اهل زمين گمان مي برند که بر (است،ادۀ از) آن تونا هستند. يعني اين طمع و اميد در آنها به وجود مي آيد که اين سبزي و خرمي ادامه يابد. چون به آن دل بسته اند و هدف نهايي آنان همين دنياست. پس آنها که در اين حالت هستند، (أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلاً أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِيدًا كَأَن لَّمْ تَغْنَ بِالأَمْسِ) ناگهان فرمان ما در شب يا روز در مي رسد و آن را پون کشت درو شده مي گرداند، گويي که ديروز در اينجا چيزي نبوده است . پس حالت دنيا عيناً همين است. ( كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الآيَاتِ) اين چنين آيات را با نزديک کردن مفاهيم به اذهان و زدن مثالها بيان مي کنيم، ( لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ ) براي گروهي که افکارشان را در آنچه به آنان سود مي دهد به کار مي گيرند. و اما آيات ما به غافل روي گردان فايده اي نمي دهد و تبيين آيات شک را از او دور نمي نمايد.

پس از اينکه خداوند حالت دنيا و حاصل نعمت هاي ان را بيان کرد مردم را براي سراي باقي تشويق نمود و فرمود:

آيه ي 26-25:

(وَاللّهُ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلاَمِ وَيَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ) و خداوند به سراي امن و امان را مي خواند، و هر کس را که بخواهد به راه راست هدايت مي کند.

(لِّلَّذِينَ أَحْسَنُواْ الْحُسْنَى وَزِيَادَةٌ وَلاَ يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلاَ ذِلَّةٌ أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ) کساني که نيکوکاري کرده اند ، نکويي (بهشت) و افزوده اي (برآن) دارند؛ و هيچ سياهي و ذلتي رويشان را نپوشاند، اينان اهل بهشتند و آنان در آن جاودانه اند.

خداوند به طور عموم همۀ بندگانش را به سراي سلامتي فراخوانده و همه را براي آن تحريک و تشويق کرده است، اما هدايت را به کسي اختصاص مي دهد که نجات يافتن و برگزيده شدن او را بخواهد. پس اين فضل و احسان اوست و خداوند رحمت خويش را به هر کس که بخواهد اختصاص مي دهد، و اين ناشي از عدل و حکمت اوست. و بعد از بيان راه راست و بيراهه، و فرستادن پيامبران، هيچ کس عليه او سخن و دليلي ندارد. و خداوند بهشت را (دَارِ السَّلاَمِ) ناميده است، چون از همۀ آفت ها و کمبودها سالم است، و اين به خاطر کامل بودن و بقا و زيبايي نعمت هاي آناست. و چون مردم را به «دارالسلام» فراخواند انگار مردم به انجام کارهايي شوق پيدا کردد که باعث ورود به آن مي گردند و آدمي را به آن مي رساند. به همين جهت خداوند خبر داد (لِّلَّذِينَ أَحْسَنُواْ الْحُسْنَى وَزِيَادَةٌ ) براي کساني که در عبادت و پرستش خدا نيکوکاري کرده اند به گونه اي که او را بر خويش مراقب دانسته و در عبادتش اخلاص داشته، و به اندازۀ توان خود آن را انجام داده اند، و به اندازۀ توان خود آن را انجام داده اند، و با بندگان خدا به اندازۀ توان خود با گفتار و کردار نکيويي کرده اند، و با جان و مال به آنان نيکي کرده؛ امر به معروف و نهي از منکر نموده و جاهلان را تعليم داده و اعراض کنندگان را به صورت هاي گوناگون نصحيت کرده اند. پس کساني که نيکوکاري کرده اند پاداش نيکو براي آنان است و آن بهشت مي باشد که در حسن و زيبايي کامل است.  و نيز افزوده اي بر آن دارند و آن نگاه کردن به چهرۀ خداوند بزرگوار و شنيدن سخن او، و دستيابي به خشنودي وي و شاد شدن به نزديکي اوست. پس با برخورداري از اين نعمت ها، بالاترين چيزي را که آروزمندان در آرزوي آنند و جويندگان آنرا مي طلبند به دست مي آورند .

سپس دور شدن امر ناگوار را از آنان بيان کرد و فرمود: (وَلاَ يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلاَ ذِلَّةٌ ) و هيچ امر ناپسند و ناگواري به آنان نرسد، چون وقتي امري ناگوار به انسان برسد در چهره اش نمايان مي گردد، و چهره اش دگرگون و تيره مي شود.

اما ايشان همانطور که خداوند متعال در موردشان فرموده است: (تعرف في وجوهه نضره النعيم) طراوت  ناز و نعمت از چهره هايشان پيداست. (أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ)اينان اهل بهشت اند و همواره در آن خواهنند بود. ( هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ) و آنان در آن جاودانه مي مانند، نه به جايي ديگر برده مي شوند و نه از آن دور شده و نه دگرگون مي گردند.

آيه ي 27:

(وَالَّذِينَ كَسَبُواْ السَّيِّئَاتِ جَزَاء سَيِّئَةٍ بِمِثْلِهَا وَتَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ مَّا لَهُم مِّنَ اللّهِ مِنْ عَاصِمٍ كَأَنَّمَا أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعًا مِّنَ اللَّيْلِ مُظْلِمًا أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ) و کساني که مرتکب کارهاي زشت شده اند کيفر هر کار زشتي به اندازۀ آن خواهد بود، و آنان را خواري فرا خواهد گرفت، در برابر خدا پناه دهنده اي ندارند. انگار با پاره هايي از شب چهره هايشان پوشانده شده است. اينان دوزخيانند، آنان در آن جاودانه مي مانند.

وقتي اهل بهشت را ياد کرد، از اهل جهنم نيز سخن به ميان آورد و بيان نمود تنها کالايي که از دنيا به دست آورده اند کارهاي بدي است که خدا را ناخشنود مي کند، از قبيل  انواع کفر و تکذيب کردن و انواع گياهان . پس (جَزَاء سَيِّئَةٍ بِمِثْلِهَا) کساني که مرتکب کارهاي زشت شده اند، پاداش هر کار زشتي به اندازۀ همان کار زشت خواهد بود . يعني بر حسب کارهاي بدي که کرده اند و بر حسب اختلاف احوالشان سزايي به آنان مي رسد که سبب غم و اندوه آنان خواهد شد. ( وَتَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ) و ذلت و خواري و ترسي که از عذاب خدا در دلهايشان دارند، آنان را مي پوشاند، و هيچ کس نمي تواند عذاب خدا را از آنها دور نمايد، و هيچ پناه دهنده اي نيست که آنها را از عذاب او پناه دهد. و اين خواري دروني به بيرونشان نيز سرايت مي نمايد، پس اثر آن سياهي در چهره هايشان نمايان خواهد شد. (كَأَنَّمَا أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعًا مِّنَ اللَّيْلِ مُظْلِمًا أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ) انگار با پاره هايي از شب چهره هايشان پوشانده شده است. اينان دوزخيانند. آنان در آن جاودانه مي مانند. اين دو گروه چه تفاوت زيادي با هم دارند (وجوه يومئذ ناضره الي ربها ناظره و وجوه يومئذ باسره تظن ان يفعل بها فاقره) در آن روز چهره هايي شادابند. به سوي پروردگارشان مي نگرند و در آن روز چهره هايي عبوس و ترش رو هستند. (زيرا) مي دانند که به عذاب کمر شکني گرفتار خواهند شد. (وجوه يومئذ مسفره ضاحکه مستبشره و وجوه يومئذ عليها غبره ترهقها قتره اولئک هم الکفره الفجره ) چهره هايي در آن روز درخشانند، خندان و شادانند، و چهره هايي است که بر آنها غبار نشسته، و آنها را تاريکي پوشانده است. آنان خود کافران فاجرند.

آيه ي 30-28

(وَيَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُواْ مَكَانَكُمْ أَنتُمْ وَشُرَكَآؤُكُمْ فَزَيَّلْنَا بَيْنَهُمْ وَقَالَ شُرَكَآؤُهُم مَّا كُنتُمْ إِيَّانَا تَعْبُدُونَ ) و به ياد آور روزي که همگي شان را گرد مي آوريم، سپس به مشرکان مي گوييم: «شما و معبوداني که با خداشريک مي گرفتيد در جاي خود بايستيد». سپس در ميانشان جدايي مي افکنيم و شرکايشان مي گويند: «شما ما را نمي پرستيديد».

(فَكَفَى بِاللّهِ شَهِيدًا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ إِن كُنَّا عَنْ عِبَادَتِكُمْ لَغَافِلِينَ ) پس خداوند بين ما و شما کافي است . بدون شک ما از عبادت شما بي خبر بوده ايم.

(هُنَالِكَ تَبْلُو كُلُّ نَفْسٍ مَّا أَسْلَفَتْ وَرُدُّواْ إِلَى اللّهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ ) در آنجا هر کس کارهايي را که قبلاً کرده است مي آزمايد، و به سوي خدا، مولاي حقيقيشان برگردانده مي شوند، و آنچه به دروغ ساخته و به م بافته بودند از آنان ناپديد مي شود.

خداوند متعال مي فرمايد: (وَيَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا) و به ياد آور روزي که همگان را گرد مي آوريم. يعني همۀ خلايق را در روزي مشخص جمع نموده و مشرکان و آنچه را که به جاي خدا مي پرستيدند حاضر مي کنيم. ( ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُواْ مَكَانَكُمْ أَنتُمْ وَشُرَكَآؤُكُمْ)سپس به مشرکان مي گوييم : شما و معبوداني که با خدا شريک مي گرفتيد در جاي خود بايستيد تا ميان شما و آنها داوري کنيم. ( فَزَيَّلْنَا بَيْنَهُمْ ) سپس در ميان جسمها و قلبهايشان جدايي مي آوريم و دشمني سختي ميان آنها پديد مي آيد. اين در حالي است که در دنيا خالص ترين محبت و صميمت را به پاي يکديگر ريخته بودند ، سپس اين محبت و دوستي به نفرت و دشمني تبديل مي گردد. (وَقَالَ شُرَكَآؤُهُم) و معبوداتي را که با خدا شريک مي کردند از آنان بيزاري جسته و مي گويند: ( مَّا كُنتُمْ إِيَّانَا تَعْبُدُونَ ) شما ما را نمي پرستيد. ما خدا را از اينکه شريک يا همتايي داشته باشد پاک و منزه مي دانيم. (فَكَفَى بِاللّهِ شَهِيدًا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ إِن كُنَّا عَنْ عِبَادَتِكُمْ لَغَافِلِينَ ) خداوند کافي است که بين ما و شما گواه باشد. ما بدون شک از عبادت شما بي خبر بوده ايم. ما نه شما را به آن دستور داده، و نه شما را به آن فرا خوانده ايم، در واقع شما کسي را عبادت کرده ايد که شما را به آن فرا خوانده است و آن شيطان است. همانطور که خداوند متعال فرموده است: (الم اعهد اليکم بيئيءاد ا ن لا تعبدوالشيطان انه لکم عدو مبين) اي بني آدم! مگر از شما پيمان نگرفتم که شيطان را عبادت و فرمانبرداري نکنيد، زيرا او دشمني آشکار است؟ و فرموده است: (و يوم يحشرهم جميعا ثم يقول للمئلکه اهولاء اياکم کانوا يعبدون قالوا سبحانک اهولاء اياکم کانوا يعبدون قالوا سبحانک انت ولينا من دونهم بل کانوا يعبدون الجن اکثرهم بهم مومنون) و(ياد کن) روزي را که (خداوند) تمامي آنها را حشر مي کند، سپس به فرشتگان مي گويد: «آيا اينها بودند که شما را مي پرستيدند؟» مي گويند: «پاک و منزهي تو، سرپرست و ياور ما تويي نه آنان! بلکه جنيان را پرستش مي کردند، بيشترشان به آنها اعتقاد و ايمان داشتند».

پس فرشتگان بزرگوار و پيامبران و اوليا و امثالشان در روز قيامت، از کساني که آنها را براي رفع مشکلات و برآوري حاجات و نيازها خوانده اند بيزاري مي جويند، و آنان در اين مورد راستگويند. پس در اين هنگام مشرکان چنان حسرت و تاسف مي خورند که قابل وصف نيست. و مشرکان مقدار و اندازۀ اعمالي را که انجام داده و کارهاي زشتي که در گذشته کرده اند، مي دانند و در اين رو براي آنها روشن مي شود که آنان دروغگو بوده و بر خدا دروغ بسته اند و عبادتشان از ديده ناپديد مي شود و معبودهايشان از بين مي روند و اسباب و وسيله ها را از دست مي دهند. بنابراين فرمود: (هُنَالِكَ) در آن روز، ( تَبْلُو كُلُّ نَفْسٍ مَّا أَسْلَفَتْ) هر کس به بررسي اعمال و کارهايش مي پردازد و سزا و جزاي آن را مي بيند. و به اندازۀ اعمالي که انجام داده است جزا و سزا داده مي شود، پس اگر اعمالش بد باشد به او سزاي بد داده مي شود ( وَرُدُّواْ إِلَى اللّهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ) و به سوي خدا، آقا و مولاي حقيقي شان برگردانده مي شوند و آنچه به دروغ ساخته، و گفته بودند: «شرکي که ما بر آن هستيم درست است و آنچه را که به غير از خدا مي پرستيم به ما فايده مي دهد و عذاب را از ما دور مي کند» از آنها ناپديد مي شود.

آيه ي 33-31

(قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ أَمَّن يَمْلِكُ السَّمْعَ والأَبْصَارَ وَمَن يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيَّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَن يُدَبِّرُ الأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللّهُ فَقُلْ أَفَلاَ تَتَّقُونَ( بگو: «چه کسي از آسمان و زمين به شما روزي مي دهد؟ يا چه کسي مالک گوش و چشمها است؟ و چه کسي زنده را از مرده بيرون مي آورد، و چه کسي مرده را از زنده بيرون مي آورد؟ و چه کسي امور (هستي) را تدبير مي کند؟ خواهند گفت: «خدا»، پس بگو : «آيا نمي ترسيد و پرهيزگار نمي شويد؟»

(فَذَلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ )آن خداست که پروردگار راستين شماست، و پس از حق جز گمراهي ديگر چيست؟ پس چگونه (از حق) برگردانده مي شويد؟

(كَذَلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُواْ أَنَّهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ ) اين گونه فرمان پروردگارت بر کساني که نافرماني مي کنند محقق گشت که آنان ايمان نمي آورند.

(قُلْ) با کساني که چيزهايي را شريک خدا ساخته و خداوند دليلي بر صحت آن نازل نکرده است، به گفتگو بنشين و آنچه را که آنان در رابطه با توحيد ربوبيت اقرار کرده اند دليلي بر بطلان شرکشان در توحيد الوهيت قرار ده و بگو ( مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ) چه کسي با فرستادن روزي از آسمان و بيرون آوردن انواع غذاها از زمين و فراهم آوردن اسباب آن به شما روزي مي دهد؟ ( أَمَّن يَمْلِكُ السَّمْعَ والأَبْصَارَ) يا چه کسي گوشها و چشمها را آفريده و چه کسي مالک آن است؟ و فقط گوش و چشم را ذکر کرد، و اين از باب اشاره به «مفضول» از طريق «فاضل» است، و نيز اينکه دو عضو فوايد بسيار زيادي براي آدامي دارند. ( وَمَن يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ ) و چه کسي زنده را از مرده بيرون مي آورد؟ مانن بيرون آوردن انواع درختان و گياهان از دانه ها و هسته ها، و بيرون آوردن مومن از کافر و پرنده از تخم و مثال آن. (وَيُخْرِجُ الْمَيَّتَ مِنَ الْحَيِّ ) و (چه کسي) مرده را از زنده بيرون مي کند و نيز عکس آنچه که ذکر شد انجام مي دهد؟ (وَمَن يُدَبِّرُ الأَمْرَ ) و (چه کسي) کار هستي را در جهان بالا و پايين تدبير مي کند؟ و اين شامل همۀ انواع تدابير الهي است . و چون در رابطه با اين چيزها از آنان بپرسي، (فَسَيَقُولُونَ اللّهُ) خواهند گفت : خدا چون آنها به همۀ اينها اعتراف کرده و اقرار مي کنند که خداوند در اين چيزها شريکي ندارد. ( فَقُلْ) پس حجت را بر آنان تمام کن و بگو: ( أَفَلاَ تَتَّقُونَ(آيا از خداوند نمي ترسيد؟ و چرا عبادت را تنها براي او انجام نمي دهيد و از همتايان و بت هايي که به جاي او مي پرستيد دست نمي کشيد؟

(فَذَلِكُمُ) کسي که ذات خويش را به اين امور توصيف نمود، ( اللّهُ رَبُّكُمُ) خداي معبود و ستده که همۀ خلايق را با نعمت هاي خويش پرورش مي دهد. و او ( الْحَقُّ ) معبود به حق است. (فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ) و چيست پس از حق جز گمراهي؟

خداوند متعال در آفرينش و تدبير همۀ امور يگانه و يکتاست، خداوندي که بندگان را از تمامي نعمات و برکات برخوردار نموده، و تنها اوست که خوبيها را مي آورد و بدهيا را دور مي کند ، و او داراي نامهاي نيکو و صفتهاي کامل و بزرگ و صاحب شکوه و احسان است. ( فَأَنَّى تُصْرَفُونَ )پس چگونه از عبادت کسي که چنين است به سوي عبادت کسي که وجود ندارد و حتي نمي تواند سودي به خود برساند يا زياني را از خويشتن دور کند و مالک مرگ و زنگي و حشر و نشر نيست، برگردانده مي شويد. پس آنچه که شما به جاي خدا مي پرستيد به اندازۀ ذره اي از فرمانروايي بهره ندارد، و به هيچ صورتي در آن شريک نيست، و جز با اجازۀ خدا نمي تواند شفاعت بکند.

پس هلاک باد کسي که براي او شريک مي گيرد! و واي بر کسي که به او کفر مي ورزد! به راستي که اين دسته از انسانها دين و خرد و عقلهايشان را از دست داده، بلکه آنها دنيا و آخرتشان را نيز تباه کرده اند.

بنابراين خداوند در مورد آنها فرمود: (كَذَلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُواْ أَنَّهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ ) اين گونه فرمان پروردگارت بر کساني که نافرماني مي کنند محقق گشت که آنان ايمان نمي آورند، زيرا بعد از اينکه نشانه ها و دلايل روشن را که مايۀ عبرت خردمندان و پند پرهيزگاران و هدايت جهانيان است به آنها نشان داد، از آن روي برتافتند.

آيه 36-34:

(قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ قُلِ اللّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ ) بگو: «آيا از انبازان شما کسي هست که آفرينش را آغاز کند سپس آن را باز گرداند؟» بگو: «تنها خدا آفرينش را آغاز مي کند سپس آن را باز مي گرداند.» پس چگونه منحرف مي شويد؟

(قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ ) بگو: «آيا از انبازان شما کسي هست که به سوي حق راهنمايي کند؟» بگو: «خداوند به سوي حق راهنمايي مي کند. آيا آن کس که به سوي حق هدايت مي کند سزاوارتر است که پيروي شود يا کسي که خود راه نمي يابد مگر اينکه راهنمايي گردد؟ پس شما را چه شده است؟ چگونه حکم مي کنيد؟

وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إَنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا إِنَّ اللّهَ عَلَيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ ) و بيشترشان جز از گمان پيروي نمي کنند، و همانا گمان، انسان را از حق بي نياز نمي کند. به راستي خداوند به آنچه مي کنند آگاه است.

خداوند متعال با بيان ناتواني معبودان مشرکين و اينکه معبودان مشرکان به چنان صفاتي متصف نيستند که موجب معبود گشتن آنها باشد، مي فرمايد: (قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَبْدَأُ الْخَلْقَ) آيا از انبازان شما کسي هست که آفرينش را آغاز نمايد؟ ( ثُمَّ يُعِيدُهُ ) سپس آن را باز گرداند؟ و اين است،هام به معني نفي و تاکيد است. يعني هيچ کس از آنان نيست که بتواند آفرينش را آغاز کند، سپس آن را باز بگرداند. اين انبازان ضعيف تر و ناتوانتر از آنند که بتوانند آفرينش را آغاز کنند و سپس آن را باز بگردانند. (قُلِ اللّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ ) بگو: تنها خدا است که آفرينش را آغاز مي کند، و سپس آن را باز مي گرداند، بدون اينکه در اين کار شريک و ياوري داشته باشد. (فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ ) پس چگونه از عبادت خداوند يگانه اي که در آفرينش اوليه و باز گرداندن آن يکتاست، به عبادت کساني منحرف مي شويد که چيزي نمي آفرينند و خودشان آفريده مي شود. (قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ) بگو: آيا از انبازان شما کسي هست که به سوي حق راهنمايي کند و با بيانات و ارشادات و الهام و توفيق خود مردم را به حق هدايت نمايد؟» (قُلِ اللّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ ) بگو: تنها خدا به سوي حق و به وسيلۀ دلايل و ارائۀ حجت و با الهام و توفيق دادن و کمک براي در پيش گرفتن بهترين و استوارترين راه، مردم را هدايت مي کند. (أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ) آيا آن کس که به سوي حق هدايت مي کند سزاوارتر است که پيروي شود يا کسي که خود راه نمي يابد مگر اينکه راهنمايي گردد؟ چون نمي داند و گمراه است. و اين همان معبودان آنهايند که با خدا شريک مي ساختند؛ نه هدايت مي کنند و نه هدايت مي يابند مگر اينکه هدايت شوند. (فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ ) پس چه چيزي چنين بلايي را بر سر شما آورده است که به باطل حکم کرده و به درست بودن عبادت طاغوت هايي همراه با خدا حکم مي کنيد؟ در حالي که برايتان آشکار شده است که جز خدا هيچ کس سزاوار عبادت نيست؟ پس روشن شد معبودان دروغيني را که همراه با «الله» پرستش مي کنند داراي آن چنان صفت هاي معنوي و علمي نيستند که اقتضا نمايد در کنار خدا عبادت شوند، بلکه معبودان باطل آنها به کمبود و نقص هايي که موجب بطلان الوهيت آنهاست متصف اند، پس پرا اين معبودان را به خدايي مي گيرند؟

پاسخ اين است که شيطان زشت ترين دروغ و گمراه ترين گمراهي را براي انسان مي آرايد،  وآن را چنان براي او آراسته مي گرداند که انسان به آن معتقد شده و به آن انس گرفته و آن را حق مي گمارد، در حالي که آن چيزي نيست.

بنابراين فرمود: (وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا) و بيشتر کساني که همراه با خدا شريکاني را به فرياد مي خوانند جز از گمان پيروي نمي کنند . يعني در حقيقت آنها از شريکاني که براي خدا قرار داده اند پيروي نمي کنند، زيرا خداوند اصلاً شريکي ندارد، بلکه آنان از گمان خود پيروي مي کنند و ( إَنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا) به درستي که ظن و گمان انسان را از حق بي نياز نمي کند. پس آنان معبودان باطل را خدا ناميده و آنان را همراه با او پرستش کردند. (ان هي الا اسماء سميتموها انتم و اباوکم ما انزل الله بها من سلطان) اين معبودان جز نام هايي نيستند که شما و پدرانتان نام نهاده ايد. و خداوند بر (حقانيت) آنها هيچ دليلي نازل نکرده است. (إِنَّ اللّهَ عَلَيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ ) به راستي خداوند به آنچه مي کنند آگاه است. و به شدت آنان را بر اين کار عقوبت مي دهد.

آيه 41-37:

وَمَا كَانَ هَـذَا الْقُرْآنُ أَن يُفْتَرَى مِن دُونِ اللّهِ وَلَـكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ الْكِتَابِ لاَ رَيْبَ فِيهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِينَ ممکن نيست که اين قرآن از سوي غير خدا ساخته و پرداخت شود، بلکه تصديق کنندۀ آن دسته از کتابهاي آسماني است که پيش از آن نازل شده اند، و بيانگر حلال و حرام و احکام ديني و قدري و اخبار راستين است که شکي در آن نيست و از سوي پروردگار جهانيان است.

أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ آيا مي گويند: «پيامبران آن را به دروغ به خدا نسبت  داده است؟» بگو: «اگر راست مي گوييد سوره اي مانند آن بياوريد و در اين کار هر کس را که مي توانيد به جز خدا به فرياد بخوانيد و به کمک بطلبيد».

بَلْ كَذَّبُواْ بِمَا لَمْ يُحِيطُواْ بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ  بلکه آنان چيزي را تکذيب کردند که آگاهي کامل از آن پيدا نکرده و هنوز تاويلش به آنان نرسيده است، بدينسان کساني هم که پيش از آنان بودند تکذيب کردند، پس بنگر که سرانجام ستمکاران چگونه خواهد شد؟

وَمِنهُم مَّن يُؤْمِنُ بِهِ وَمِنْهُم مَّن لاَّ يُؤْمِنُ بِهِ وَرَبُّكَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِينَ و برخي از آنان به آن ايمان مي آورند و برخي به آن ايمان نمي آورند، و پروردگارت به حال تبهکاران داناتر است.

وَإِن كَذَّبُوكَ فَقُل لِّي عَمَلِي وَلَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَاْ بَرِيءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ و اگر تو را تکذيب کردند، بگو: «عمل من از آن خودم و عمل شما از آن خودتان است، شما از آنچه من مي کنم بيزاريد و من (نيز) از آنچه شما مي کنيد بيزارم».

خداوند متعال مي فرمايد: (وَمَا كَانَ هَـذَا الْقُرْآنُ أَن يُفْتَرَى مِن دُونِ اللّهِ) ممکن و قابل تصور نيست که اين قرآن به دروغ به خدا نسبت داده شود، چون آن کتاب بزرگي است که (لا ياتيه البطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حکيم حميد) باطل از جلو و پشت به آن راهي ندارد، بلکه از جانب خداوند حکيم و ستوده نازل شده است. و آن کتابي است که (لئن اجتمعت الانس و الجن علي ان ياتوا بمثل هذا القران لا ياتون بمثله ولو کان بعضهم لبعض ظهيرا) اگر انسانها و جنيان جمع شوند تا مانند آن را بياورند، نمي توانند مانند آن را بياورند، گرچه برخي پشتيبان برخي ديگر باشند. و آن کتابي است که پروردگار جهانيان با آن سخن گفته است. پس چگونه کسي از مردم مي تواند مانند آن را بگويد؟ و سخن، پيرو عظمت و صفت گويندۀ آن است.

پس اگر کسي در بزرگي و داشتن صفت هاي کمال، مشابه خداوند است، مي تواند مانند اين قرآن را بياورد. و اگر به فرض کسي به دروغ آن را به خدا نسبت مي داد خداوند فوراً او را عذاب مي کرد. ( وَلَـكِن) اما خداوند اين کتاب را به عنوان رحمت، و به منظور اتمام حجت بر تمام بندگان فرو فرستاده است. ( تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ) خداوند آن را فرو فرستاده و تصديق کنندۀ کتاب هاي آسماني است که پيش از آن بوده اند، به اين صورت که با آنها همسو بوده و آنچه را که آن کتاب ها به آن گواهي داده و به نزول آن مژده داده اند، تصديق مي کند. ( وَتَفْصِيلَ الْكِتَابِ) و بيانگر حلال و حرام و احکام ديني و قدري و اخبارهاي راستين است. ( لاَ رَيْبَ فِيهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِينَ ) به هيچ صورتي در آن شک و ترديدي نيست، بلکه آن حق و يقين است.

(تنزيل من رب العلمين) از سوي پروردگار جهانيان نازل شده است؛پروردگاري که همۀ هستي را با نعمت هاي خود پرورش مي دهد. و بزرگترين پرورش او عبارت است از اينکه اين کتاب را بر آنان نازل فرمود که منافع ديني و دنيوي بندگان در آن است و مشتمل بر اخلاق و اعمال نيک مي باشد.

(أَمْ يَقُولُونَ) يا کساني که آن را از روي سرکشي و ستمگري و عناد تکذيب مي کنند، مي گويند: ( افْتَرَاهُ) محمد(ص) آن را به دروغ به خدا نسبت داده و آن را از طرف خودش آورده است؟

(قُلْ) (حجت را بر آنان تمام کن و)بگو: ( فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ) اگر راست مي گوييد سوره اي مانند آن بياوريد، و در اين کار هر کس را که مي توانيد به فرياد بخوانيد، و به کمک بطلبيد تا شما را برآوردن سوره اي مانند آن ياري دهد و اين محال است ، و اگر ممکن بود آنها ادعا مي کردند که توانايي اين را دارند و مانند آن را مي آورند. اما وقتي ناتواني آنان روشن شد، مشخص گرديد که آنچه گفته اند باطل است، و هيچ دللي بر صحت آن ندارند. آنچه را که آنان را به تکذيب کردن قرآن که مشتمل بر حق است و حقي بالاتر از آن وجود ندارد، واداشت اين بود که کاملاً به آن آگاهي مي داشتند و آن را به حق مي فهميدند يقيناً آنرا تصديق مي کردند و هنوز تاويل آن مبني بر اين که عذاب بر آنها فرود مي آيد برايشان نيامده است . و اين تکذيب آنان از نوع تکذيب کساني است که پيش از آنان بوده اند. بنابراين فرمود: (كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ ) بدينسان کساني هم که پيش از آنان بودند تکذيب کردند، پس بنگر که سرانجام ستمکاران چگونه بوده است. سرانجامشان هلاکت بود و هيچ کس از آنان باقي نماند. پس اينان بايد بپرهيزند از اينکه به تکذيبشان ادامه دهند، زيرا در اين صورت همان عذابي که بر ملت هاي تکذيب کننده و نسل هاي هلاکت شده فرود آمد بر آنان هم فرود خواهد آمد.

از اين آيه بر مي آيد که در کارها بايد تحقيق کرد، و اينکه شايسته نيست انسان قبل از اينکه از ماهيت چيزي کاملاً آگاهي پيدا کند به پذيرفتن يا نپذيرفتن آن مبادرت ورزد. 

(وَمِنهُم مَّن يُؤْمِنُ بِهِ) و برخي به آن ايمان نمي آورند، و پروردگارت به حال تباهکاران داناتر است، و آنها کساني هستندکه از روي ستم و مخالفت به آن ايمان نمي آورند، پس خداوند آنها را به خاطر فسادشان به شدت مجازات خواهد کرد.

(وَإِن كَذَّبُوكَ) و اگر تو را تکذيب کردند، به دعوت خودت ادامه بده. چيزي از حساب آنان بر تو نيست و از حساب تو چيزي بر آنان نيست، و هر يک از شما در مقابل عملش جوابگو مي باشد. ( فَقُل لِّي عَمَلِي وَلَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأَنَاْ بَرِيءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ) و بگو: عمل من از آن خودم و عمل شما از آن خودتان است، شما از آنچه من انجام مي دهم بيزاريد، و من (نيز ) از آنچه شما مي کنيد بيزارم. همانطور که خداوند متعال فرموده است: (من عمل صلحا فلنفسه و من اساء فعليها) هر کس کا ر شايسته اي انجام دهد به نفع او مي باشد، و هر کس کار بدي را انجام دهد به زيان خودش است.

آيه ي 44-42

وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ أَفَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَلَوْ كَانُواْ لاَ يَعْقِلُونَ و از آنان کساني هستند که به تو گوش فرا مي دهند، آيا تو (مي تواني) کران را هر چند که عقل و خردي نيز نداشته باشند – بشنواني؟

وَمِنهُم مَّن يَنظُرُ إِلَيْكَ أَفَأَنتَ تَهْدِي الْعُمْيَ وَلَوْ كَانُواْ لاَ يُبْصِرُونَ و گروهي از آنان به تو مي نگرند، آيا تو مي تواني نابينايان را هر چند که نبينند رهنمود کني؟

إِنَّ اللّهَ لاَ يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا وَلَـكِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ  همانا خداوند بر مردم هيچ ستمي نمي کند اما مردم بر خويشتن ستم مي کنند.

خداوند از حال کساني که پيامبر و پيامش را تکذيب مي کنند خبر داده و مي فرمايد: (وَمِنهُم مَّن يَنظُرُ إِلَيْكَ ) و از آنان کساني هستند که به هنگام قرائت قرآن به پيامبر گوش فرامي دهند، اما نه به خاطر راه يافتن و هدايت شدن، بلکه به صورت تفريحي و براي اينکه تکذيب کنند، و به خاطر جستجوي اشتباه و لغزش گوش مي دهند، و اين گوش فرا دادن مفيد نيست و خيري را براي آنان به بار نمي آورد. قطعاً دروازۀ توفيق بر آنان بسته شده و از قفايدۀ گوش دادن محروم مي شوند. بنابراين فرمود: (أَفَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَلَوْ كَانُواْ لاَ يَعْقِلُونَ) آيا تو مي تواني (سختي را) به کران بشنوائي هر چند که نفهم و ندان باشند؟ و اين است،هام به معني نفي موکد است. يعني تو هرگز نمي تواني کران را بشنواني. کساني که کر هستند هر چند با صداي بلند با آنان صحبت کني نمي تواني سخن را به سمع آنان برساني. به ويژه وقتي که عقل هم نداشته باشند. پس وقتي که شنوانيدن کر نفهم محال است، همچنين شنوانيدن تکذيب کنندگان به گونه اي که از آن فايده اي ببرند محال و غير ممکن است. اما همين کران آنچه را که حجت رساي خدا را بر آنان اقامه کند شنيده اند. و اين نيکي از راه هاي بسيار اساسي براي کسب علم و دانش است که بر آنان مسدود شده است، و آن راه مسموعاتي است که متعلق به خبر مي باشند.

سپس بسته شدن راه دوم را که راه نگاه کردن است بيان نمود و فرمود: (وَمِنهُم مَّن يَنظُرُ إِلَيْكَ) و گروهي از آنان به تو مي نگرند، اما نگريستن آنان به تو و احوال شما را جويا شدن برايشان فايده اي ندارد، پس همانگونه که تو نمي تواني نابينايان را رهنمود کني، نيز اينها را هدايت نخواهي کرد.

پس وقتي که عقل و شنوايي و بينايي شان که راه رسيدن به علم و آگاهي و شناخت حقايق مي باشد فاسد شده است چه راهي آنان را به حق مي رساند؟ (وَمِنهُم مَّن يَنظُرُ إِلَيْكَ) بيانگر آن است که در نگاه کردن به پيامبر (ص) و انديشه در رهنمود و اخلاق و کارهايش و آنچه او به سوي آن فرا مي خواند از بزرگترين دلايل بر راستي و صداقت او و صحت آنچه که آورده است مي باشد، و فردي که داراي بينايي و بينش است با نگريستن به پيامبر از هر دليل ديگري مستغني مي شود.

(إِنَّ اللّهَ لاَ يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا) بدون شک خداوند بر مردم هيچ ستمي نمي کند؛ پس به بديهايشان نمي افزايد و از نيکي هايشان نمي کاهد. ( وَلَـكِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ  ) اما مردم بر خويشتن ستم مي کنند، چرا که حق پيش آنان مي آيد اما آن را نمي پذيرند، و در نتيجه خداوند با مهر زدن بر دل و گوش و چشمهايشان آنان را سزا مي دهد.

آيه ي 45:

(وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ كَأَن لَّمْ يَلْبَثُواْ إِلاَّ سَاعَةً مِّنَ النَّهَارِ يَتَعَارَفُونَ بَيْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِلِقَاء اللّهِ وَمَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ ) و روزي که آنان را گرد مي آورد، گويي جز ساعتي از روز نمانده اند، با همديگر آشنا مي شوند. به راستي کساني که لقاي خدا را تکذيب کردند زيان ديده و راه يافته نبودند.

خداوند متعال از سرعت سپري شدن دنيا خبر مي دهد، و اينکه مردم را در روزي گرد مي آورد که هيچ شکي در آن نيست و مردم فکر مي کنند جز ساعتي از روز (در دنيا) نمانده اند . و انگار نعمت و رنجي بر آنها نگذشته است، و آنها همديگر را مي شناسند، همانطور که در دنيا چنين بودند. پس در اين روزگار پرهيزگاران فايده مي برند و کساني که لقاي خدا را دروغ انگاشته و به راه راست و دين استوار هدايت نشدند، زيان مي بينند، چون نعمت را از دست داده و سزاوار وارد شدن به جهنم گرديده اند.

آيه ي 46:

(وَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنَا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللّهُ شَهِيدٌ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ )و اگر بخشي از آنچه بديشان وعده داده ايم به تو نشان دهيم، يا تو را بميرانيم (در هر دو صورت) بازگشت شان به سوي ماست، و خداوند از آنچه مي کنند آگاه است .

اي پيامبر (ص) براي اين تکذيب کنندگان غم مخور، و براي نابودي آن شتاب مکن، زيرا لازم است عذابي را که به آنان وعده داده ايم به آنان برسد؛ پس يا در دنيا آن را چشم هاي خود خاهي ديد و آرام خواهي گرفت، و يا در آخرت، پس بازگشت آنان به سوي خداست، و خداوند آنان را به آنچه که مي کردند آگاه خواهد ساخت؛ چيزي که خداوند آن را بر شمرده است ولي آنان آن را از ياد برده اند، و خداوند بر هر چيزي آگاه است.

پس در اينجا به آنان وعيد سختي داده شده است، و اين دلجويي است از پيامبري که قومش او را تکذيب کرده و با او مخالفت ورزيده اند.

آيه ي 49-47:

 )وَلِكُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولٌ فَإِذَا جَاء رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ ) و هر امتي داراي پيامبري است ، پس هرگاه پيامبرشان آيد به دادگري در ميانشان داوري مي شود، و هيچ ستمي بديشان نمي شود.

(وَيَقُولُونَ مَتَى هَـذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ) و مي گويند: «اگر راست مي گوييد اين وعده چه وقت خواهد آمد؟»

(قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي ضَرًّا وَلاَ نَفْعًا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَاء أَجَلُهُمْ فَلاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ ) بگو: «من اختيار هيچ سود و زياني براي خودم ندارم مگر آنچه که خدا بخواهد. هر امتي داراي مدت زمان محدودي است، و چون زمان آنان به سر رسد نه لحظه اي از آن پس افتند و نه پيش مي افتند».

خداوند متعال مي فرمايد: )وَلِكُلِّ ُامَّةٍ) و براي هر امتي پيامبري است ، (رَّسُولٌ ) پيامبري بوده است که آنها را به سوي توحيد و دين فرامي خواند (فَإِذَا جَاء رَسُولُهُمْ) و چون پيامبرشان با نشانه هاي روشني پيش آنان آمد، برخي وي را تصديق کردند و برخي تکذيب . پس خداوند به انصاف و دادگري ميان آنان داوري مي نمايد؛ مومنان را نجات داده و تکذيب کنندگان را هلاک مي سازد. (وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ) و ستمي بديشان نمي شود. زيرا قبل از فرستادن پيامبران و اتمام حجت بر آنان عذاب داده نمي شوند. يا بدون گناه و ارتکاب جرم عذاب بر آنان فرود نمي آيد. پس کساني که تو را تکذيب مي کنند بايد از تشابه با امت هاي هلاک شده بترسند، چرا که به عذابي گرفتار خواهند شد که انها بدان گرفتار شدند.

و عقوب را دير نپندارند و بگويند: (و مَتَى هَـذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ) اگر راست مي گوييد اين وعده کي خواهد آمد؟ اين ستمي است که آنها مرتکب شدند، آنگاه که از پيامبر (ص) خواستند قيامت و عذاب را بياورد، در حالي که مي دانستند هيچ چيزي در اختيار و نيست، بلکه فقط رساندن و بيان کردن براي مردم بر او واجب است.

و اما آمدن روز حساب ، و فرود آوردن عذاب بر آنها از جانب خداست، و زماني که مدت تعيين شده از سوي خدا فرا رسد بر آنان فرود مي آيد، و هرگاه آن وقت طبق حکمت الهي بيايد نه لحظه اي از آن پس مي افتند و نه لحظه اي از آن پيشي مي گيرند. پس تکذيب کنندگان از شتاب ورزيدن بپرهيزند زيرا آنان در آمدن عذاب خدا عجله دارند و شتاب مي ورزند اما هرگاه فرود بيايد عذاب او از گروه مجرمان برگردانده نمي شود. بنابراين مفرود:

آيه ي 52-50:

 قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُهُ بَيَاتًا أَوْ نَهَارًا مَّاذَا يَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ بگو: «به من بگوييد: اگر عذاب او (= خداوند) شبانگاه يا در روز به سراغ شما بيايد گناهکاران به خاطر چه چيز براي فرا رسيدن آن شتاب دارند؟

أَثُمَّ إِذَا مَا وَقَعَ آمَنْتُم بِهِ آلآنَ وَقَدْ كُنتُم بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ سپس آيا وقتي که تحقق يابد به آن ايمان مي آوريد؟ آيا تاکنون (ايمان مي آوريد) در حالي که براي فرا رسيدن آن شتاب مي ورزيديد؟

(ثُمَّ قِيلَ لِلَّذِينَ ظَلَمُواْ ذُوقُواْ عَذَابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِمَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ ) سپس به ستمکاران گفته مي شود: «عذاب جاودانه را بچشيد، آيا جز در برابر کارهايي که مي کرديد کيفر داده مي شويد».

خداوند متعال مي فرمايد: (قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُهُ بَيَاتًا أَوْ نَهَارًا) بگو: به من بگوييد اگر عذاب خداوند به هنگام خوابتان در شب يا روز و به هنگام بي خبري تان بيايد، ( مَّاذَا يَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ). اين گناهکاران به خاطر چه چيز براي فرا رسيدن آن شتاب دارند؟يعني اين چه بشارتي است که در ان شتاب مي کنند؟ و براي فرا رسيدن چه عذابي شتاب مي ورزند؟

(أَثُمَّ إِذَا مَا وَقَعَ آمَنْتُم بِهِ) سپس، آيا وقتي که (عذاب بر شما) تحقق يافت به ان ايمان مي اوريد؟ بايددانست که ايمان آوردن به هنگام فرا رسيدن عذاب فايده اي ندارد. و در حالي که ادعا مي کرند آنها ايمان آورده اند از روي سرزنش و توبيخ به آنها گفته مي شود( آلآنَ ) آيا اکنون و در حالت سختي و دشواري ايمن مي آوريد؟ (وَقَدْ كُنتُم بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ (و حکمت خداوند در ميان بندگانش اين گونه جاري است که اگر آنها قبل از وقوع عذاب به سوي او باز گردند آنان را مي آمرزد. همانطور که خداوند متعال در مورد فرعون آنگاه که داشت غرق مي شد، مي فرمايد (قال امنت انه لا اله الا الذي ءامنت به بنو اسرائيل و انا من المسملين) فرعون گفت: ايمان آوردم که هيچ معبود بر حقي نيست جز خدايي که بني اسراييل به او ايمان آورده اند، و من از مسلمانان هستم، اما خداوند به او گفت (ءآلن قد عصيت قبل و کنت من المفسدين) آيا اکنون ايمان مي آوري حال آنکه قبلاً سرپيجي کردي و از تباهکاران بودي؟ و خداوند متعال فرموده است: (فلم يک ينفعه ايمنهم لما راواباسنا سنت الله التي قد خلت في عباده). پس ايمانشان به آنان فايده اي نداد آنگاه که عذاب ما را ديدند. اين قانون خداست که (از قديم) در ميان بندگانش جاري گشته است.

و در اينجا فرمود: (أَثُمَّ إِذَا مَا وَقَعَ آمَنْتُم بِهِ آلآنَ) سپس، آيا وقتي که عذاب تحقق يابد به آن ايمان مي آوريد و ادعاي ايمان مي کنيد؟ حال آنکه ( وَقَدْ كُنتُم بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ) براي فرا رسيدن آن شتاب مي ورزيديد؟ پس اين چيزي است که خود انجام داديد و اين چيزي است که براي آمدنش شتاب ورزيديد.

(ثُمَّ قِيلَ لِلَّذِينَ ظَلَمُواْ) سپس در روز قيامت به ستمکاران که سزاي اعمالشان به طور کامل دريافت کردند گفته مي شود: ( ذُوقُواْ عَذَابَ الْخُلْدِ) عذابي بچشيد، که شما در آن هميشه مي مانيد، و يک لحظه از شما دور نمي شود. (هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِمَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ ) آيا جز در برابر کارهايي که انجام مي داديد از قبيل کفر و تکذيب و گناهان کيفر داده مي شويد».

آيه ي 56-53

وَيَسْتَنبِئُونَكَ أَحَقٌّ هُوَ قُلْ إِي وَرَبِّي إِنَّهُ لَحَقٌّ وَمَا أَنتُمْ بِمُعْجِزِينَ و از تو مي پرسند: «آيا آن (وعده) راست است؟ » بگو: «آري! سوگند به پروردگارم که آن راست است و شما نمي توانيد خدا را درمانده کنيد»

وَلَوْ أَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ مَا فِي الأَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَأَسَرُّواْ النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُاْ الْعَذَابَ وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ و اگر هر کسي که ستم کرده است آنچه را که در زمين است در اختيار داشت آن را براي نجات خود مي پرداخت. و چون عذاب خدا را ببينند آهسته و پنهاني اظهار ندامت مي کنند و در ميان آنان به دادگري داوري مي گردد، و بديشان ستمي نمي شود.

أَلا إِنَّ لِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَلاَ إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ آگاه باشيد آنچه که در آسمانها و زمين است از آن خداست. آگاه باشيد که وعدۀ خداوند حق  است ولي بيشتر آنان نمي دانند

هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ. اوست که زنده مي کند و مي ميراند، و به سوي او باز گردانده مي شويد.

خداوند متعال به پيامبرش (ص) مي فرمايد: (وَيَسْتَنبِئُونَكَ أ) و تکذيب کنندگان از روي خيره سري و مخالفت ورزيدن از و مي پ، نه براي اينکه مسئله روشن شود و راه يابند.( َحَقٌّ هُوَ ) که آيا محشور شدن بندگان و برانگيختن شدن آنها پس از مرگشان و در روز قيامت، و جزا داده شدن بندگان بر حسب اعمالشان ؛ اگر کار نيک انجام داده باشند پاداش نيک دريافت کنند و اگر کار بد انجام داده باشند پاداش بد، راست است؟ (قُلْ ) بر راست بودن آن سوگند ياد کن، و با استدلال واضح به آنان بگو: (إِي وَرَبِّي إِنَّهُ لَحَقٌّ ) آري! سوگند به پروردگارم که آن راست است و هيچ شک و شبهه اي در آن نيست. (وَمَا أَنتُمْ بِمُعْجِزِينَ) و نمي توانيد خدا را از اينکه شما را برانگيزد درمانده کنيد. پس همانطور که شما را ابتدا آفريد در حالي که چيزي نبوديد، همانطور باري ديگر شما را باز مي گرداند تا طبق اعمالتان سزا و جزا دهد.

و چون قيامت فرا رسد در آن روز، (وَلَوْ أَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ) اگر کسي که با کفر ورزيدن و انجام گناه بر خويشن ستم کرده است، (مَا فِي الأَرْضِ ) همۀ آنچه را که در زمين است از قبيل طلا و نقره و غيره را داشته باشد و آن را براي نجات خود از عذاب خدا بپردازد، (لاَفْتَدَتْ بِهِ ) و آن را بلا گردان خود دهد و فديۀ گناهانش کند، به او فايده اي نخواهد داد، زيرا سود و زيان و پاداش و عذابي مبني بر کارهاي شايسته و بد آدمي خواهد بود. (وَأَسَرُّواْ النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُاْ الْعَذَابَ ) و چون عذاب را ببينند، کساني که ستم کرده اند آهسته و پنهاني اظهار ندامت مي کنند، و بر کارهايي که در گذشته کرده اند پشيمان مي شوند. اما ديگر کار از کار گذشته است، (وَقُضِيَ بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ ) و به دادگري کامل و به دور از هر نوع ستم و ظلمي در ميان آنان داوري مي شود.

(أَلا إِنَّ لِلّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ ) آگاه باشيد که آنچه که در آسمانها و زمين است از آن خداست. و طبق حکم ديني و قدري خود در آن حکم مي نمايد، و در ميان آنها به فرمان جزايي اش حکم خواهد کرد. بنابراين (أَلاَ إِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ(آگاه باشيد که وعدۀ خداوند حق است ولي بيشتر آنان نمي دانند. پس خود را براي لقاي خدا آماده نمي کنند بلکه حتي به آن ايمان نمي آورند در حالي که دلايل قطعي و حجت هاي عقلي و نقلي بر صحت آن دلالت مي نمايد. (هُوَ يُحْيِي وَيُمِيتُ ) زنده گرداندن و ميراندن و انواع تدابير در اختيار اوست و در آن شريکي ندارد. (وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ) و در روز قيامت به سوي او برگردانده مي شويد، و شما را طبق اعمالتان جزا و سزا مي دهد؛ اگر اعمالتان خوب باشد پاداش خوب به شما مي دهد و اگر اعمالتان بد باشد سزاي بد به شما مي دهد.

آيه ي 58-57

يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ  اي مردم! از سوي پروردگارتان اندرزي، و در مان چيزهايي که در سينه هاست براي شما آمده است، و هدايت و رحمتي است براي مومنان.

قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِكَ فَلْيَفْرَحُواْ هُوَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ بگو: « به فضل و رحمت خداست که (مسلمانان) بايد شادمان شوند. و اين از آنچه فراهم مي آورند بهتر است»

خداوند متعال با بيان صفت هاي خوب اين کتاب بزرگوار ، مردم را به روي آوردن به آن تشويق مي کند. پس فرمود (يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ ) اي مردم، از سوي پروردگارتان اندرزي، براي شما آمده است که شما را پند داده و از کارهايي که باعث ناخشنودي خدا و گرفتار شدن به عذابش مي گردد بيم مي دهد، و با بيان آثار و مفاسد آن شما را از آن بر حذر مي دارد. (وَشِفَاء لِّمَا فِي الصُّدُورِ) و درماني است براي آنچه که در سينه هاست. اين قرآن براي بيماريهاي حاصل از شهوات که در سينه هاست و آدمي را از فرمان بردن از شريعت باز مي دارد، نيز براي بيماريهاي حاصل از شبهات که علم يقيني را دچار نقص و کمبود مي کنند، درمان است. چون در قرآن پندها و تشويق و ترساندن و وعده و وعيدهايي است که باعث روي آوردن بنده و ترساندن او مي گردد. و چون علاقه به انجام کارهاي خوب، و ترس بر اساس تکرار معاني و مفاهيم قرآني در وي رشد نمايد، از اين کار واجب مي آيد که خواستۀ خدا را بر خواستۀ نفس مقدم بداردف نيز اين امر موجب مي شود تا آنچه را که خدا مي پسندد از شهوت نفس براي او دوست داشتني تر شود.

و همچنين دلايل و حجت هايي که در قرآن است و خداوند آن را به شيوه هاي مختلف و به بهترين صورت بيان کرده است هر شک و شبهه اي که به «ساحت» حق وارد شود از بين مي برد و قلب را به بالاترين درجات يقين مي رساند و چون قلب از بيماري رهايي يابد و لباس تندرستي به تن کند همۀ اعضا از آن پيروي مي کنند، زيرا اعضا با سلامت قلب تندرستي به دست مي آورند، و با فاسد شدن آن فاسد مي گردند. (وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ ) و هدايت و رحمتي است براي مومنان. پس هدايت شناخت حق و عمل کردن به آن است. و رحمت عبارت است از خير و احسان و پاداش دنيا و قيامت که نصيب کسي مي شود که به هدايت قرآن رهنمون شده باشد. پس هدايت بزرگترين وسيله، و رحمت بهترين و برترين اهداف است. اما به وسيلۀ اين قرآن جز مومن هدايت نمي شود، و اين قرآن فقط براي مومنان مآيه رحمت است.

و چون هدايت به دست آيد و رحمت پديد آمده از هدايت نازل شود، سعادت و رستگاري و سود و موفقيت و شادي و سرور به دست خواهد آمد. بنابراين خداوند متعال دستور داده است تا به آن خوشحال شوند. پس فرمود: (قُلْ بِفَضْلِ اللّهِ)بگو:  به فضل خدا که قرآن است و بزرگترين نعمت و احسان و فضلي است که به بندگانش ارزاني نموده است. (وَبِرَحْمَتِهِ) و به رحمت او که دين و ايمان و عبادت خدا و دوست داشتن او و شناخت اوست. (فَبِذَلِكَ فَلْيَفْرَحُواْ هُوَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ ) به همين بايد شادمان شوند، و اين از هر آنچه فراهم مي آورند اعم از کالاهاي دنيا و لذت هاي آن بهتر است.

پس نعمت دين که سعادت هر دو جهان را به همراه دارد با تمام آنچه که در دنيا هست و از بين مي رود قابل مقايسه نيست. دين کجا و دنيا کجا!

و خداوند دستور داده است به هنگام برخورداري از فضل و رحمتش شاد شويم، چون اين مر باعث شاداب گشتن و با نشاط شدن نفس مي گردد، و سبب مي شود تا انسان شکر خدا را به جاي بياورد و نيرو بگيرد و به علم و ايمان علاقه مند شود و به آنها بيافزايد. و اين امر پسنديده اي است، به خلاف شاد شدن به شهوت هاي دنيا و لذتهايش، يا شاد شدن به خاطر باطل، زيرا اين امر مذموم است. خداوند متعال در مورد قوم قارون بيان فرموده است که به وي گفتند: (لا تفرح ان الله لا يحب الفرحين) شاد مباش! همانا خداوند شادمانان را دوست نمي دارد.

همانطور که خداوند متعال در مورد کساني که به باطلي که نزدشان بود خوشحال شده بودند، با آنچه پيامبران آورده بودند متناقض بود، فرموده است: (فلما جاء تهم رسلهم بالبينت فرحوا بما عندهم من العلم) و هنگامي که پيامبرانشان با دلايل روشن نزد آنان آمدند به دانشي که نزدشان بود شاد شدند.

آيه ي 60-59:

قُلْ أَرَأَيْتُم مَّا أَنزَلَ اللّهُ لَكُم مِّن رِّزْقٍ فَجَعَلْتُم مِّنْهُ حَرَامًا وَحَلاَلاً قُلْ آللّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللّهِ تَفْتَرُونَ بگو: «به من بگوييد آنچه از روزي که خداوند برايتان فرستاده است (چرا) برخي از آن را حرام و برخي از آن را حلال نموده اند؟ آيا خداوند به شما اجازه داده است يا بر خداوند دروغ مي بنديد؟

وَمَا ظَنُّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَشْكُرُونَ  آيا کساني که بر خد دروغ مي بندند و در روز قيامت به سوي خدا بر مي گردند، گمان مي برند چگونه با آنان رفتار شود؟ به راستي خداوند نسبت به مردم داراي فضل و مهرباني است ولي بيشترشان سپاسگزار نيستند.

خداوند متعال با اعتراض بر مشرکاني که حرام خدا را حلال نمودند و حلال او را حرام کردند، مي فرمايد: (قُلْ أَرَأَيْتُم مَّا أَنزَلَ اللّهُ لَكُم مِّن رِّزْقٍ) بگو: «به من بگوييد: انواع حيوانات حلال گوشت که خداوند روزي شما قرار داده و رحمتي براي شما گردانده است، ( فَجَعَلْتُم مِّنْهُ حَرَامًا وَحَلاَلاً) (چرا) برخي از آن را حرام و برخي از آن را حلال نموده اند؟ آنان را سرزنش کن و به خاطر اين گفتۀ فاسدشان به آنها بگو: (قُلْ آللّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللّهِ تَفْتَرُونَ) آيا خداوند به شما اجازه داده است (اين کار را بکنيد ) يا بر خداوند دروغ مي بنديد؟ و مشخص است که خداوند به آنان اجازه نداده است. پس دانسته شد که آنها دروغ مي بندند.

(وَمَا ظَنُّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ) آيا کساني که بر خدا دروغ مي بندند دربارۀ عذابي که پروردگار در روز قيامت به آنان مي چشاند چه گمان دارند؟ خداوند متعال فرموده است: (و يوم القيمه تري الذين کذبوا علي الله وجوههم مسوده) و روز قيامت مي بيني کساني را که بر خدا دروغ بسته اند چهره هايشان سياه شده است. (إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ) به راستي که خداوند نسبت به مردم داراي فضل و مهرباني زياد و بخشش فراواغن است. (وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَشْكُرُونَ ) ولي بيشترشان سپاسگزار نيستند؛ يا شکر و فضل خدا را به جاي نمي آورند و يا اينکه از فضل و نعمت خدا در راستاي نافرماني او کمک مي گيرند . و يا از آن محروم گردند و آنچه را که خدا بر بندگانش ارزاني نموده است نپذيرند. و تعداد اندکي از آنان سپاس گزارند و به نعمتهاي او اعتراف مي کنند و ستايش خدا را بر نعمت هايش به جاي مي آورند و از آن در راه طاعت خدا کمک مي گيرند.

و ازاين آيه استنباط مي شود که اصل در همۀ خوراکها حلال بودن است، مگر آن چيزي که شريعت حرام کرده است، چون پروردگار بر کسي که رزق و روزي وي را حرام کند اعتراض کرده است.

آيه ي 61:

وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُودًا إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ وَمَا يَعْزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّمَاء وَلاَ أَصْغَرَ مِن ذَلِكَ وَلا أَكْبَرَ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ  و تود در هيچ حالتي قرار نمي گيري و چيزي از قرآن نمي خواني، و هيچ کاري را نمي کنيد مگر اينکه براي شما گواهيم آنگاه که شما بدان مبادرت مي ورزيد، و به آن مشغول مي شويد. و به اندازۀ ذره اي در زمين و آسمان از پروردگارت پوشيده نمي ماند، و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر از آن مگر اينکه در کتابي روشن نوشته شده است.

خداوند متعال از فراگيري نظارت و آگاهي اش بر تمام حالات بندگان و حرکت و سکونت آنان خبر مي دهد، و در ضمن آنان را فرا مي خواند که همواره او را مراقب و حاضر و ناظر بدانند.

پس فرمود: (وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ) و تو در هيچ حالت ديني و دنيوي قرار نمي گيري. (وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِن قُرْآنٍ) و چيزي از قرآني که به سوي تو وحي شده است، نمي خواني، ( وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ ) و هيچ کار کوچک يا بزرگي را انجام نمي هيد، (إِلاَّ كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُودًا إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ) مگر اينکه در آن وقت که آن را آغاز کرده و سپس ادامه مي دهيد بر شما گواهيم. و آنها را مخلصانه و مجدانه انجام دهيد، و از آنچه خداوند نمي پسندد، بپرهيزيد، زيرا از شما اطلاع دارد و ظاهر و باطن شما را مي داند( وَمَا يَعْزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّمَاء وَلاَ أَصْغَرَ مِن ذَلِكَ وَلا أَكْبَرَ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ) و به اندازۀ ذره اي در زمين و آسمان از آگاهي و سمع و بصر پروردگارت پوشيده نمي ماند و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر از آن مگر اينکه در کتابي روشن نوشته شده است. يعني علم  و آگاهي او آن را فراگرفته و قلمش آن را نوشته است.

و اين دو قسمت از اقسام چهارگانه ي قضا و قدر است که خداوند در بسياري جاها آن دور را همراه با هم بيان مي دارد. و آن دو، علم فراگير خداوند به همۀ اشيا و نوشتن همه اتفاقات است. همچنانکه در جاي ديگر مي فرمايد: (الم تعلم ان الله يعلم ما في اسماء و الارض ان ذلک في کتب ان ذلک علي الله يسير) آيا نمي داني که خداوند آنچه را که در آسمانها و زمين است مي داند، بي گمان آن در کتابي نوشته شده است، همانا آن بر خداوند آسان است.

آيه ي 64-62:

أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ همانا بي گمان دوستان خدا بيمي بر آنان نيست و آنها اندوهگين نمي شوند

الَّذِينَ آمَنُواْ وَكَانُواْ يَتَّقُونَ  کساني که ايمان آورده و پرهيزگاري پيشه کرده اند

لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَياةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ براي آنان در زندگاني دنيا و آخرت بشارت است، و عده هاي خداوند هيچ دگرگوني نمي پذيرد، اين همان رستگاري بزرگ است.

خداوند متعال از دوستانش خبر مي دهد و کارها و صفت ها و پاداش آنان را بيان مي نمايد. پس فرمود: (أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ ) هان! بي گمان دوستان خدا بيمي بر آنان نيست. و ترسي از شدايد و سختي هايي ندارند که در آينده فرا روي آنان است.

(وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ )و بر گذشته (نيز) اندوهگين نمي شوند، چون آنها در گذشته جز کارهاي شايسته انجام نداده اند. و چون ترسي ندارند و اندوهي بر آنان نيست از امنيت و سعادت و نيکي فراواني که جز خدا کسي آن را نمي داند برخوردار خواهند شد.

سپس صفتشان را بيان کرد و فرمود: (الَّذِينَ آمَنُواْ ) کساني که به خدا و فرشتگان و کتابها و پيامبرانش، و به روز قيامت و تقدير خير و شر او ايمان آورده و با پرهيزگاري و به جاي آوردن دستورات و پرهيز از منهيات، راستي ايمانشان را نشان داده اند

پس هر کس که مومني پرهيزگار باشد، دوست خداوند است. بنابراين (لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَياةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ ) براي آنان در زندگاني دنيا و آخرت بشارت است،اما بشارت در دنيا ذکر خير و محبت در دلهاي مومنان و خواب راستين، و برخورداري از لطف خدا و اينکه پروردگار براي او ميسر گرداند که بهترين اعمال را انجام دهد و به نيکوترين اخلاق متصف گردد، و اينکه او را از اخلاق و رفتار زشت باز دارد.

و اما بشارت در آخرت، ابتدا به هنگام گرفتن ارواح است، همان طور که خداوند متعال فرموده است: (ان الذين قالو ربنا الله ثم استقموا تتنزل عليهم الملکه الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنه التي کنتم توعدون» بي گمان کساني که گفتند: «پروردگار ما «الله» است» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان فرود مي آيند (و مي گويند: ) نترسيد و اندوهگين نشويد و شما را مژده باد و شاد شويد به بهشتي که وعده داده مي شويد.

و در قبر نيز به خشنودي خدا و نعمت هميشگي مژده داده مي شوند. و بشارت کامل در آخرت با ورود به باغهاي بهشت و نجات از عذاب دردناک حاصل مي شود.

( لاَ تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ ) وعده هاي خداوند هيچ دگرگوني نمي پذيرد، بلکه آنچه خداوند وعده داده حق است، و تغيير و دگرگوني در آن به وجود نمي آيد، چون خداوند در گفتارش راستگوست ، و هيچ کس نمي تواند در آنچه او مقرر نموده با وي مخالفت کند.

(ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ) اين است رستگاري بزرگ چون مشتمل بر نجات از هر امر ناگوار و ناخوشايند و دست يابي به هر خواسته و آرزوي دوست داشتني است. و رستگاري را در آن منحصر کرد، چون رستگاري براي غير اهل ايمان و تقوا وجود ندارد.

حاصل مطلب اين که مژده، هر خير و ثوابي را در بر دارد، و خداوند در دنيا و آخرت آن را نتيجۀ ايمان و پرهيزگاري قرار داده است بنابراين آن را به طور مطلق بيان فرمود و مقيدش نکرد.

آيه ي 65:

وَلاَ يَحْزُنكَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعًا هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ  و سخنان آنان تو را اندوهگين نسازد، زيرا عزت کاملاًٌ از آن خداست، او شنواي آگاه است.

سخناني که تکذيب کنندگان دربارۀ تو مي گويند و از اين طريق به عيب جويي از تو و دينت مي پردازند، شما را اندوهگين نسازد، و بد ان که اين سخنان آنان را عزت و قدرت نمي بخشد و به شما نيز زياني نمي رساند. (إِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعًا) چرا که عزت کاملاٌ از آن خداست؛ به هر کس که بخواهد آن را مي دهد و آن را از هر کس بخواهد مي گيرد. خداوند متعال مي فرمايد: (من کان يريد العزه فلله العزه جميعا) هر کس عزت را مي خواهد پس عزت، همگي از آن خداست. يعني بايد آن را با اطاعت از خدا بجوييد. به دليل اينکه بعد از آن فرموده است: (اليه يصعد الکم الطيب و العمل الصلح يرفعه) سخن پاک به سوي او بالا مي رود و کردار شايسته را بلند مي نمايد. و مشخص است که شما بر طاعت الهي قرار داري، و عزت خدا از آن شما و پيروانت است (والله العزه و لرسوله و للمومنين ) و عزت از آن خدا و پيامبر و مومنان است.

( هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ) او شنواي داناست. يعني شنوايي او همۀ صداها را احاطه نموده است و هيچ چيزي بر او پوشيده نمي ماند، و آگاهي و دانايي او همۀ آشکارها و پنهانها را احاطه کرده است، پس به اندازۀ ذره اي در آسمانها و زمين، نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر از آن از پروردگارت پوشيده نمي ماند. و او تعالي سخن شما و دشمنانت را مي شنود، و به طور مصل از آن آگاه است. پس به دانش و آگاهي خدا بسنده کن، زيرا هر کس از خدا بترسد خدا او را کافي است.

آيه ي 67-66:

أَلا إِنَّ لِلّهِ مَن فِي السَّمَاوَات وَمَن فِي الأَرْضِ وَمَا يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ شُرَكَاء إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ و آگاه باش هر کس که در آسمانها و زمين است از آن خداست. کساني که غير از خدا شريکاني را به فرياد مي خوانند جز از گمان پيروي نمي کنند، و کارشان جز تخمين و دروغ گفته نيست.

هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُواْ فِيهِ وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَسْمَعُونَ او خدايي است که شب را براي شما پديد آورده است تا در آن آرامش يابيد. بي گمان در اين کار براي گروهي که مي شنوند نشانه هاست.

خداوند متعال خبر مي دهد که آفرينش، و فرمانروايي آسمانها و زمين و تمام بندگاني که در آن دو مي باشند از آن دو مي باشند، و هرگونه که بخواهد در آنها تصرف مي کند. پس همه از آن خدايند، و تحت تدبير او هستند، ومسخر او مي باشند، و سزاوار هيچ چيزي از عبادت نيستند و به هيچ وجهي شريک خدا نمي باشند.

بنابراين فرمود: (وَمَا يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ شُرَكَاء إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ)و کساني که غير از خدا شريکاني را به فرياد مي خوانند، جز از گمان پيروي نمي کنند و گمان نيز آدمي را از حق بي نياز نمي گرداند. ( وَإِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ ) و کارشان جز تخمين و دروغ گفته نيست.

پس اگر در اينکه مي گويد: «معبودانشان شريکان خدا هستند» راست مي گويند، بروند و از صفات آنان چيزي را بياورند که با وجود آن معبودانشان سزاوار يک ذره عبادت گردند اما هرگز نمي توانند صفتي از صفات ربوبيت را براي آنان اثبات کنند. آيا کسي از معبودانشان هست که چيزي بيافريند؟ يا روزي بدهد و يا مالک چيزي از مخلوقات باشد؟ يا شب و روز را که خداوند آنها را مايۀ پايداري مردم قرار داده است بگرداند.

(هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُواْ فِيهِ) و او خدايي است که شب را براي شما پديد آورده است تا به سبب تاريکي که زمين را مي پوشاند در خواب و استراحت بياراميد.  و اگر روشنايي ادامه مي يافت آنها آرام نمي گرفتند.

(وَالنَّهَارَ مُبْصِرًا ) و خداوند روز را روشن گردانيده است تا مردم به وسيلۀ روشنايي آن را ببيند و به کار و زندگي و کسب منافع دين و دنياي خود بپردازند.

(إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَسْمَعُونَ ) بي گمان در اين کار براي گروهي که (مطالبي را ) از سر فهم و پذيرش و رهنمود شدن نه از روي خود بزرگ بيني و دشمني از خداوند مي شنوند نشانه هايي براي آنان وجود دارد. و با اين آيات استدلال مي کنند که فقط خداوند معبود يگانه و خداوند بر حق است و الوهيت غير از او باطل  است و او مهربان و دانا و حکيم است.

آيه ي 70-68:

قَالُواْ اتَّخَذَ اللّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ هُوَ الْغَنِيُّ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَات وَمَا فِي الأَرْضِ إِنْ عِندَكُم مِّن سُلْطَانٍ بِهَـذَا أَتقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ گفتند: «خداوند فرزندي برگرفته است» او پاک (و منزه) است او بي نياز است. آنچه در آسمانها و زمين است از آن اوست، هيچ دليلي بر اين (ادعا) نداريد، آيا به خداوند چيزي نسبت مي دهيد که نمي دانيد!

قُلْ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ لاَ يُفْلِحُونَ  بگو: «به راستي آيا که بر خدا دروغ مي ببندند رستگار نمي شوند».

مَتَاعٌ فِي الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَيْنَا مَرْجِعهُمْ ثُمَّ نُذِيقُهُمُ الْعَذَابَ الشَّدِيدَ بِمَا كَانُواْ يَكْفُرُونَ بهره اي ازاين دنيا است، سپس بازگشت شان به سوي ماست، و آن گاه ما عذاب سخت را به سبب کفري که مي ورزيدند به آنان مي چشانيم.

خداوند متعال از تهمتي که مشرکان به پروردگار جهانيان مي زنند خبر داده و مي فرمايد: (قَالُواْ اتَّخَذَ اللّهُ وَلَدًا ) گفتند : خداوند فرزندي برگرفته است . پس خداوند خويشتن را از چنين چيزي منزه قرار داده و مي فرمايد: (سُبْحَانَهُ) پاک (و منزه) است از آنچه ستمگران مي گويند. و او فراتر از آن کمبودهايي است که به وي نسبت مي دهند. سپس خداوند بر اين مر چندين دليل آورد. دليل اول ( هُوَ الْغَنِيُّ ) بي نياز فقط منحصر در اوست، و از هر جهت و به هر صورت و از هر نظر بي نياز است. پس او که بي نياز است چرا براي خود فرزندي مي گيرد؟ آيا به خاطر نيازي که به فرزند دارد اين کار را مي کند؟ اين با بي نيازي او متضاد است، زيرا هيچ کس فرزندي بر نمي گيرد مگر اينکه به آن نياز داشته باشد.

دليل دوم (لَهُ مَا فِي السَّمَاوَات وَمَا فِي الأَرْضِ ) آنچه در آسمانها و زمين است از آن اوست. و اين يک قاعدۀ جامع و فراگير است و هيچ موجودي از اهل آسمانها و زمين از آن بيرون نمي رود و همۀ مخلوق و بندگان خدا هستند

و مشخص است که اين صفت کلي و فراگير منافي آن است که براي او فرزندي باشد، زيرا فرزند از جنس پدرش است و مخلوق و مملوک نخواهد بود. پس مالکيت او بر آسمانها و زمين با فرزند داشتن متضاد است.

دليل سوم (إِنْ عِندَكُم مِّن سُلْطَانٍ بِهَـذَا ) آيا دليلي داريد که خدا فرزندي داشته باشد؟ و اگر آنان دليلي داشتند آن را آشکار مي کردند. و هنگامي که خداوند آنها را به مبارزه طلبيد و آنها از آوردن دليل ناتوان شدند، بطلان گفته هايشان آشکار شد، و معلوم گشت که سخني بدون علم و آگاهي است. بنابراين فرمود: (أَتقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ) آيا چيزي را به خداوند نسبت مي دهيد که نمي دانيد؟ زيرا اين از بزرگترين کارهاي حرام است.

(قُلْ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللّهِ الْكَذِبَ لاَ يُفْلِحُونَ )  بگو: به راستي آنان که بر خدا دروغ مي ببندند به خواسته هايشان دست نمي يابند، و هدفشان حاصل نمي گردد، بلکه آنها در دنيا از کفر و دروغ خود بهره من مي شوند، سپس به سوي خدا منتقل شده و به سوي او باز مي گردند. و آن گاه عذاب سخت را به سبب کفري که مي ورزيدند به آنان مي چشاند. (ما ظلمهم الله ولکن انفهسم يظلمون) و خداوند بر آنان ستم نکرده است ، بلکه آنان خودشان بر خويشتن ستم مي کنند.

آيه ي 73-71:

وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُم مَّقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللّهِ فَعَلَى اللّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُواْ أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُواْ إِلَيَّ وَلاَ تُنظِرُونِ و سرگذشت نوح را بر آنان بخوان، آنگاه که به قوم خود گفت: «اي قوم من! اگر ماندن من و پند دادنم به آيات خدا بر شما گران مي آيد، پس بر خدا توکل نموده ام. تصميم قاطع بگيريد و انبازان خود را حاضر کنيد سپس کارتان نبايد بر خودتان پوشيده باشد. سپس آنچه را که مي خواهيد در حق من انجام دهيد، درغ نکنيد و مرا مهلت ندهيد.

فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَمَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللّهِ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ و اگر (از دعوت من ) روي گردانديد (به من زياني نمي رسانيد) و از شما پاداشي نخواسته بودم، مزد و پاداش من جز بر خدا نيست، و فرمان داده شده ام که از تسليم شدگان باشم.

فَكَذَّبُوهُ فَنَجَّيْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ وَجَعَلْنَاهُمْ خَلاَئِفَ وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُنذَرِينَ پس او را تکذيب کردند و او و کساني را که با وي در کشتي بودند نجات داديم، و آنان را جانشين گردانيديم، و کساني را که ايات ما را تکذيب کردند غرق نموديم. پس بنگر که سرانجام بيم داده شدگان چگونه شد؟

خداوند متعال به پيامبرش مي فرمايد: (وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ ) إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُم مَّقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللّهِ فَعَلَى اللّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُواْ أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُواْ إِلَيَّ وَلاَ تُنظِرُونِ و سرگذشت نوح را بر آنان بخوان، آنگاه که به قوم خود گفت: «اي قوم من! اگر ماندن من و پند دادنم به آيات خدا بر شما گران مي آيد، پس بر خدا توکل نموده ام. تصميم قاطع بگيريد و انبازان خود را حاضر کنيد سپس کارتان نبايد بر خودتان پوشيده باشد. سپس آنچه را که مي خواهيد در حق من انجام دهيد، درغ نکنيد و مرا مهلت ندهيد.

فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَمَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللّهِ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ و اگر (از دعوت من ) روي گردانديد (به من زياني نمي رسانيد) و از شما پاداشي نخواسته بودم، مزد و پاداش من جز بر خدا نيست، و فرمان داده شده ام که از تسليم شدگان باشم.

فَكَذَّبُوهُ فَنَجَّيْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ وَجَعَلْنَاهُمْ خَلاَئِفَ وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُنذَرِينَ پس او را تکذيب کردند و او و کساني را که با وي در کشتي بودند نجات داديم، و آنان را جانشين گردانيديم، و کساني را که ايات ما را تکذيب کردند غرق نموديم. پس بنگر که سرانجام بيم داده شدگان چگونه شد؟

خداوند متعال به پيامبرش مي فرمايد: (وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ ) و سرگذشت نوح را براي قوم خود بخوان آنگاه که قومش را مدت طولاني دعوت کرد و نهصد و پنجاه سال در ميان آنها ماند و آنان را به سوي خدا فراخواند، اما دعوت او جز سرکشي چيزي به آنان نيافزود. و آنها از نوع خسته و رنجيده شدند در حالي که او عليه الصلاه و السلام سست و بيزار نگشته و از دعوت کردن آنها خسته نشده بود. پس به آنان گفت: (إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُم مَّقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللّهِ) «اي قوم من! اگر ماندن من نزد شما و يادآوري آنچه که به نفع شماست با آيات و دلايل و روشن بر شما دشوار آمده است و مي خواهيد به من آزار برسانيد، يا حق را رد کنيد. (فَعَلَى اللّهِ تَوَكَّلْتُ ) پس به منظور دور شدن هر شر و آزاري که مي خواهيد به من و دعوت من برسانيد به خدا تکيه مي کنم و بر او توکل مي نمايم، چرا که ابزار و سلاح دفاعي من همين است و شما هر سپاه و تجهيزاتي را که مي توانيد آماده کنيد. (فَأَجْمِعُواْ أَمْرَكُمْ ) و تصميم قاطع بگيريد به صورتي که هيچ کس يک از شما باز نماند و از هيچ کوشش و تلاشي دريغ نورزيد. (وَشُرَكَاءكُمْ ) و انبازاني را که با خدا شريک مي گيرند؛ آنهايي که  مي پرستيد و به جاي خدا که پررودگار جهانيان است دوست مي داريد، حاضر کنيد.( .ثُمَّ لاَ يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ) آن گاه کارتان نبايد بر شما پوشيده و مشتبه باشد. بلکه بايد ظاهر و آشکار باشد. (ثُمَّ اقْضُواْ إِلَيَّ ) سپس هر عقوبت و بدرفتاري که در توانتان هست با من انجام دهيد. (وَلاَ تُنظِرُونِ ) ومهلت يک لحظه به من ندهيد. پس اين دليلي قاطع و نشانۀ بزرگي است بر صحت رسالت او، چون او تنها بود و قبيله و لشکرياني نداشت که وي را حمايت کنند و پناه دهند. در حالي که او دين آنها را فاسد قلمداد کرده و از خدايانشان عيب و ايراد گرفته بود.

و خشم و دشمني آنها نسبت به نوح بيسار بسيار شديد بود، و آنها داراي قدرت و فرمانروايي نيز بودند، اما به آنها مي گويد: شما و معبودانتان جمع شويد و هر کس را که مي توانيد بياوريد و به هر اندازه که مي توانيد نقشه بکشيد و توطئه کنيد، آنگاه اگر مي توانيد به من ضربه بزنيد و دريغ نکنيد. اما آنها نتوانستند کاري بکنند پس دانسته شد که به حقيقت او راستگوست و آنها در تهديدهايي که مي کنند دروغ مي گويند. بنابراين گفت (فَإِن تَوَلَّيْتُمْ ) پس اگر از آنچه که شما را به آن فرا مي خوانم روي برگردانيد ، اين عمل شما دليل و برهاني ندارد، چون روشن است که به حق روي نمي آوريد، بلکه از حقي که دلايل زيادي بر صحت آن وجود دارد روي مي گردانيد و به باطلي که دلايل بسياري بر فاسد بودن آن وجود دارد روي مي آوريد.

با وجود اين (فَمَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ ) در مقابل اينکه شما را دعوت مي کنم، و در برابر اينکه دعوت مرا بپذييد از شما پاداشي نخواسته ام، تا مبادا بگوييد: او آمده است تا مالهاي ما را از دست ما بگيرد و آنگاه به خاطر اين از پذيرش دعوت امتناع بورزيد. (إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللّهِ) ، مزد و پاداش من را جز از خدا نمي خاهم. (وَ) و نيز شما را به کاري دستور نداده ام که خودم به ضد آن عمل کنم، بلکه (أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ ) فرمان داده شده ام تا از تسليم شدگان باشم. پس من اولين کسي هستم که شما را به آن فرمان مي دهم (فَكَذَّبُوهُ ) پس نوح آنان را شب و روز و به صورت پنهان و آشکار فراخواند اما دعوت و فراخواني او جز گريز و فرار بر آنان نيافزود، و تکذيبش کردند، (فَنَجَّيْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ ) و او و کساني را که با وي در کشتي بودند که به وي دستور داديم زير نظر ما آن را بسازد نجات داديم و به و گفتيم هرگاه تنور پر شد، (احمل فيها من کل زوجين اثنتين واهلک الا من سبق عليه القول و من امن) در کشتي از هر حيواني يک جفت سوار کن، و خانواده ات را نيز سوار کن مگر کسي که از پيش بر (هلاکت) آنها سخن رفته بود. و کساني را که ايمان آورده اند نيز سوار کن و او چنين کرد، پس خداوند به آسمان دستور داد تا آب فراواني بباراند، و زمين و چشمه هايي را جوشاند و آب آسمان و زمين در جايي به هم رسيدند که خداوند مقدر کرده بود. (وحملته عل ذات الوح و دسر) و او را بر (کشتي) تخته دار و ميخ آجين سوار کرديم. (تجري باعيننا) که زير نظر ما حرکت مي کرد. (وَجَعَلْنَاهُمْ خَلاَئِفَ ) و آنان را بعد از هلاک ساختن تکذيب کنندگان در زمين جايگزين گردانيديم.

سپس خداوند در نسل نوح برکت انداخت و تنها نسل و فرزندان او را باقي گذاشت و آنها را در مناطق مختلف زمين پخش کرد. (وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا ) و کساني را که آيات ما را تکذيب کردند بعد از تبيين حق و اقامه دليل غرق نموديم. (فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُنذَرِينَ) پس بنگر که سرانجام بيم داده شدگان چه شد؟ سرانجام آنها هلاکت خوار کننده و لعنت و نفرين پي در پي در ميان تمام نسل هايي گشت که پس از آنها مي آيند. به گونه اي که چيزي جز سرزنش و نکوهش و  عيب و طعنه در مورد آنان سرزنش و نکوهش وعيب و طعنه در مورد آنان نمي شنوي . پس اين تکذيب کنندگان بايد بپرهيزند از اينکه به رسوايي و هلاکتي گرفتار شوند که اقوام تکذيب کننده به ان گرفتار شدند.

آيه 74:

ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِ رُسُلاً إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَآؤُوهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ بِهِ مِن قَبْلُ كَذَلِكَ نَطْبَعُ عَلَى قُلوبِ الْمُعْتَدِينَ آنگاه پس از او پيامبراني را به سوي قومشان فرستاديم، آنان برايشان دلايل روشن اوردند، اما ايشان هرگز بر آن نبودند به آنچه که پيش از اين تکذيب نموده بودند، ايمان بياورند. بدينسان دلهاي متجاوزان را مهر مي زنيم.

(ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِ رُسُلاً إِلَى قَوْمِهِمْ ) پس از نوح عليه السلام پيامبراني را به سوي قومشان فرستاديم، که آنها را تکذيب کردند . پيامبران آنها را هدايت فرا مي خواندند و آنها را از عوامل نابودي و هلاکت برحذر مي داشتند. (فَجَآؤُوهُم بِالْبَيِّنَاتِ ) و برايشان دلايل روشن آوردند، هر پيامبري دعوتش را با دلايل روشن ارائه مي داد.(.فَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ بِهِ مِن قَبْلُ ) اما ايشان هرگز بر آن نبودند که به آنچه که پيش از اين تکذيب کرده بودند، ايمان بياورند. يعني وقتي که پيامبر پيش آنها آمد و آنها را تکذيب کردند خداوند آنها را مجازات کرده و به کيفر آن بر دلهايشان مهر زد و بعد از آنکه توانايي ايمان آوردن را داشتند ميان آنها و ايمان آوردن حايل قرار داد. همانطور که خداوند متعال فرموده است (و نقلب افئدتهم و ابصرهم کما لم يومنوا به اول مره) و دلها و چشمهايشان را دگرگون مي کنيم آن گونه که اولين بار به آن ايمان نياورند. بنابراين در اينجا فرمود: (كَذَلِكَ نَطْبَعُ عَلَى قُلوبِ الْمُعْتَدِينَ ) بدينسان بر دلهاي متجاوزان مهر مي زنيم پس هيچ خبري وارد آن نمي شود و خداوند بر آنها ستم نکرد، بلکه آنان خودشان با نپذرفتن حق و تکذيب پيامبران بر خويشتن ستم کردند.

 

آيه ي 75:

(ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِم مُّوسَى وَهَارُونَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ بِآيَاتِنَا فَاسْتَكْبَرُواْ وَكَانُواْ قَوْمًا مُّجْرِمِينَ) سپس بعد از آنان موسي و هارون را با آيات خود به سوي فرعون و سران قوم او فرستاديم ولي تکبر ورزيدند و گروهي گناهکار بودند.

(ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِم مُّوسَى ) و بعد از اين پيامبران که خداوند آنها را به سوي قومهاي تکذيب کننده و هلاک شده فرستاده بود، موسي بن عمران، کليم رحمان، و يکي از پيامبران اولوالعزم و پيشوايان بزرگ را فرستاده که آيين هاي بزرگ و گسترده بر آنها نازل شده است. (وَ) و برادرش (هَارُونَ ) هارون را وزير او قرار داديم و آن دو را (إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ ) به سوي فرعون و سران و بزرگان دربار او فرستاديم.چون تودۀ مردم پيرو سرانشان هستند (بِآيَاتِنَا ) موسي و هارون را با آيات خود فرستاديم که بر راست بودن آنچه از توحيد خدا و نهي از پرستش غير وي آورده بودند دلالت مي نمود. (فَاسْتَكْبَرُواْ ) پس آنها بعد از اينکه به حقانيت آن يقين کردند از روي ستم، خود را پذيرفتن آن بزرگتر انگاشتند و تکبر ورزيدند (وَكَانُواْ قَوْمًا مُّجْرِمِينَ) و گروهي گناهکار بودند. يعني به گناهکاري و تکذي کردن عادت کرده بودند.

آيه ي 77-76:

فَلَمَّا جَاءهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُواْ إِنَّ هَـذَا لَسِحْرٌ مُّبِينٌ و هنگامي که از نزد ما حق به آنان رسيد، گفتند: « به رسايت اين جادوي آشکاري است»

قَالَ مُوسَى أَتقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءكُمْ أَسِحْرٌ هَـذَا وَلاَ يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ  موسي گفت : «آيا حق (را) که به سوي شما آمه است سحر مي ناميد؟ آيا اين جادو است؟ و جادوگران رستگار نمي شوند».

(فَلَمَّا جَاءهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا ) و هنگامي که از سوي ما حق به آنان رسيد، حقي که از جانب خداوند بود، آن ذات بزرگواري که همۀ موجودات در برابر عظمت او سر تسليم فرود آورده اند، و او پروردگار جهانيان است و تمام مخلوقات را با نعمت هاي خود پرورش داده است، هنگامي که اين حق توسط موسي به آنان رسيد، آن را رد کردند، (قَالُواْ إِنَّ هَـذَا لَسِحْرٌ مُّبِينٌ) و گفتند: اين جادوي آشکار است . آنها به روي گرداني و نپذيرفتن اکتفا نکردند، بلکه آن را باطل ترين باطل که سحر است به حساب آوردند، سحر هم يک نوع متشبه کردن و وارونه جلوه دادن (حقايق) است. و به واژه ي «سحر» هم اکتفا نکردند بلکه گفتند: جادوي روشن و اشکار است. در حالي که حق روشن بود. بنابراين (قَالَ مُوسَى ) موسي با سرزنش آنها حق را رد کردند که حق را جز ستمگرترين مرم کسي رد نمي کند به آنان گفت (أَتقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءكُمْ ) «آيا حق (را) چون به سوي شما آمد سحر مي ناميد؟ يعني به آن مي گوييد جادوي آشکاري است؟(أَسِحْرٌ هَـذَا ) به محتواي اين پيام و ويژگي آن بنگريد، آيا اين دو جادو است؟ زيرا در نگاه اول معلوم مي شود که ان حق است. (وَلاَ يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ  ) و جادوگران در دنيا رستگار نمي شوند. پس بنگريد که سرانجام از آن چه کسي است، و چه کسي رستگار مي شود و کاميابي در دست چه کسي است؟ و آنها بعداً دانستند که موسي رستگار شد و موفقيت دنيا و آخرت را به دست آورد.

 

آيه ي 78:

قَالُواْ أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءنَا وَتَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِيَاء فِي الأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَكُمَا بِمُؤْمِنِينَ گفتند: «آيا پيش ما آمده اي تا ما را از چيزهايي که پدران و نياکان خود را بر آن نيافته ايم منصرف گرداني؟ و مي خواهيد دراين سرزمين بزرگي و مهتري براي شما دو نفر باشد؟ ما به شما ايمان نمي آوريم».

(قَالُواْ ) آنها در حالي که سخن موسي را رد مي کردند، به او گفتند (أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءنَا) آيا تو پيش ما آمده اي تا ما را از شرک و پرستش غير خدا که پدران خود را بر آن يافته ايم باز داري؟ و ما را دستور مي دهي تا تنها خدايي را که شريکي ندارد عبادت کنيم ؟ پس آنان سخنان پدران و گمراهشان را حجت و دليل قرار دادند و به وسيلۀ آن حقي را که موسي عليه السلام پيش آنه آورده بود رد کردند.

(وَتَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِيَاء فِي الأَرْضِ ) و شما دو نفر پيش ما آمده ايد تا رئيس باشيد و مهتري و بزرگي براي شما دو نفر باشد. آمده ايد تا ما را از سرزمينمان بيرون کنيد. آنها با اين سخنان مي خواستند عوام فريبي کنند و مردمان نادان را گول بزنند و آنان را بر دشمني با موسي و ايمان نياوردن به او تحريک کنند.

و کسي که حقايق را بداند و خوب و بد را تشخيص بدهد چنين استدلال نمي کند، زيرا دليل جز با حجت و دليل رد نمي شود. اما کيس که حق را اورده است با اين دلايل پوچ و واهي گفتار او رد شود مبين ناتواني طرف است و اينکه او نمي تواند چيزي را بياورد که ادعاي طرفش را رد نمايد، چون اگر او دليلي داشت ان را ارائه مي داد، و به اين پناه نمي برد که بگويد: قصد شما اين يا آن است، خواه در بيان قصد و نيت طرف مقابلش راستگو باشد يا دروغگو. حال آنکه هر کس موسي و دعوت او را بشناسد، مي دند که او قصد رياست طلبي و حکمراني بر زمين را نداشته است، بلکه قصد او به مانند قصد ديگر پيامبران هدايت مردم و راهنمايي آنان به سوي چيزي است که نفع آنان در آن مي باشد.

 اما همانطور که خودشان گفتند: (وَمَا نَحْنُ لَكُمَا بِمُؤْمِنِينَ ) و ما به شما ايمان نمي آوريم ، از روي تکبر و سرکشي ايمان نياوردند، اما نه به خاطر باطل بودن آنچه که موسي و هارون آورده بودند، يا به خاطر اينکه اشتباهي در آن باشد، و نه به خاطر ديگر دلايل، بلکه تنها از روي ستم و دشمني و بلند پروازي هايي که موسي و هارون را به آن متهم کردند و خودشان هم درپي آن بودند.

آيه ي 81-79:

وَقَالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونِي بِكُلِّ سَاحِرٍ عَلِيمٍ  و فرعون گفت: «همۀ جادوگران ماهر و دانان را نزد من آوريد».

فَلَمَّا جَاء السَّحَرَةُ قَالَ لَهُم مُّوسَى أَلْقُواْ مَا أَنتُم مُّلْقُونَ و هنگامي که جادوگران آمدند، موسي به آنان گفت: «آنچه شما مي خواهيد بيافکنيد، بياندازيد»

فَلَمَّا أَلْقَواْ قَالَ مُوسَى مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللّهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللّهَ لاَ يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ و هنگامي که افکندند ، موسي گفت: «آنچه را آورده ايد جادو است ، همانا خداوند آن را باطل خواهد کرد، بدون شک خداوند کار تباهکاران را شايسته و سودمند نمي گرداند. »

(وَقَالَ فِرْعَوْنُ) فرعون با حقي که موسي آورده بود مبارزه کرد، و به منظور به اشتابه انداختن قومش گفت: ( ائْتُونِي بِكُلِّ سَاحِرٍ عَلِيمٍ ) همۀ جادوگران ماهر را نزد من بياوريد. پس کساني را به شهرهاي مصر فرستاد تا انواع جادوگران را علي رغم اختلاف و تفاوتي که در جنس و طبقات آنان بود پيش او آوردند. (فَلَمَّا جَاء السَّحَرَةُ ) و هنگامي که جادوگران براي مقابله با موسي آمدند، (قَالَ لَهُم مُّوسَى أَلْقُواْ مَا أَنتُم مُّلْقُونَ ) موسي به آنان گفت: هر چيزي را که مي خواهيد بياندازيد عملي کنيد و من براي شما تعيين نمي کنم که فلان چيز را بياندازيد . اين به خاطر آن بود که موسي به پيروز شدن خود يقين داشت، و به آنان و به آنچه آورده بودند اهميتي نمي داد. (فَلَمَّا أَلْقَواْ ) و هنگامي که ريسمانها و عصاهايشان را انداختند، انگار مارهايي شدند که حرکت مي کردند. (قَالَ مُوسَى مَا جِئْتُم بِهِ السِّحْرُ) موسي گفت: اين جادوي واقعي و بزرگ است، اما با وجود بزرگي آن (إِنَّ اللّهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللّهَ لاَ يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ ) خداوند قطعاً آن را باطل خواهد کرد، همانا خداوند کار تباهکاران را شايسته و سودمند نمي گرداند. چون آنها با اين کار مي خواهندباطل بر حق پيروز شود، و چه فساد و تباهي بزرگتر از اين وجود دارد؟

نيز هر فساد کننده اي که نقشه اي بکشد يا توطئه اي بکند کارش باطل و نابود خواهد گشت. گرچه زماني کار او رونق بگيرد، اما سرانجام آن اضمحلال و نابودي است. ولي اصلاح کنندگاني که هدفشان رضاي خداست و کارها و وسايلي که از آن است،اه مي کنند مشروع و به انجام آن دستور داده است، خداوند کارهايشان را ساماندهي کرده، و آن را پيش مي برد و هميشه آن را رونق مي دهد. پس موسي عصاي خود را انداخت و همۀ آنچه را که جادوگران درست کرده بودند بلعيد و جادويشان باطل شد و باطل آنها نابودگرديد.

آيه 83-82:

وَيُحِقُّ اللّهُ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ و خداوند با سخنان خود حق را پايدار و ماندگار مي نمايد گرچه کافران نپسندند.

فَمَا آمَنَ لِمُوسَى إِلاَّ ذُرِّيَّةٌ مِّن قَوْمِهِ عَلَى خَوْفٍ مِّن فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَن يَفْتِنَهُمْ وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِي الأَرْضِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ پس هيچ کس به موسي ايمان نياورد مگر جواناني از بني اسرائيل (آن هم) با ترس از فرعون و سرانشان که مبادا آنان را از اين دين برگردانند. بي گمان فرعون در زمين طغيان کرده بود و از زمرۀ متجاوزان بود.

وَيُحِقُّ اللّهُ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ  و خداوند با سخنان خود حق را پايدار و ماندگار مي سازد گرچه كافران نپسندند.

پس جادوگران وقتي كه حق برايشان روشن شد تسليم شدند و ايمان آوردند. فرعون آنها را به اعدام و قطع كردن دستها و پاهايشان تهديد كرد. اما آنها به تهديد او توجهي نكردند و بر ايمانشان پايدار ماندند. و اما فرعون و سران قومش و پيروان آنها ايمان نياوردند و همچنان در سركشي خود سرگردان ماندند.

بنابراين فرمود: (فَمَا آمَنَ لِمُوسَى إِلاَّ ذُرِّيَّةٌ مِّن قَوْمِهِ ) پس هيچ كس به موسي ايمان نياورد مگر جواناني از بني اسراييل، آنان وقتي كه ايمان در دلهايشان جاي گرفت با ترس و هراس بردباري كردند. (عَلَى خَوْفٍ مِّن فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَن يَفْتِنَهُمْ) با ترس از فرعونو سرانشان كه مبادا آنان را از دينشان برگردانند. ( وَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَعَالٍ فِي الأَرْضِ ) و بي گمان فرعون قدرت و فرمانروايي گسترده اي داشت. پس شايسته است كه آنها نيز از عذاب و هجوم فرعون بترسند. (وَإِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِينَ ) و به ويژه او (فرعون) در ستم و تجاوز از حد گذشته بود.

و حكمت اينكه خدا بهتر مي داند جز جواناني از قوم موسي كسي به او ايمان نياورد اين است كه جوانان زودتر حق را مي پذيرند، و زودتر از آن فرمان مي برند، به خلاف پيرمردان و امثالشان كه بر كفر پرورش يافته اند، زيرا آنها به خاطر عقايد فاسدي كه در دلهايشان جاي گرفته و ماندگار شده است نسبت به ديگران از حق دورترند.

آيه 84:

وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُواْ إِن كُنتُم مُّسْلِمِينَ و موسي گفت: «اي قوم من! اگر شما به خدا ايمان آورده ايد پس بر او توكل كنيد اگر خدا را به او تسليم كرده ايد».

(وَقَالَ مُوسَى ) وموسي قومش را به بردباري توصيه كرد و وسايلي را كه در اين امر به كمكشان مي آيد به آنان تذكر داد و گفت: (يقَوْمِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللّهِ ) اي قومن! اگر شما به خدا ايمان آورده ايد، پس به مقتضاي ايمان عمل كنيد. (فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُواْ إِن كُنتُم مُّسْلِمِينَ) به وي تكيه كنيد، و به او پناه ببريد و از او ياري بجوييد، اگر خود را به او تسليم كرده ايد.

آيه ي 85:

فَقَالُواْ عَلَى اللّهِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا لاَ تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ پس ممنان گفتند: «برخدا توكل مي كنيم، پروردگارا! ما را دستخوش فتنةستمكاران مگردان

(فَقَالُواْ ) آنها با فرمان بردن از اين دستور گفتند: (عَلَى اللّهِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا لاَ تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ) بر خدا توكل نموديم، پروردگار! ستمكاران را بر ما مسلط مگردان كه ما را به فتنه مبتلا كنندو از دين برگردانند، يا ما را شكست دهند و با اين كار دچار فتنه شوندو بگويند: اگر اينها بر حق بودند شكست نمي خوردند.

آيه ي 86:

وَنَجِّنَا بِرَحْمَتِكَ مِنَ الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ وما را به فضل و رحمت خود از گروه كافران رهايي بخش

(وَنَجِّنَا بِرَحْمَتِكَ مِنَ الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ) و ما را به فضل و رحمت خود از گروه كافران نجات بده، تااز شر آنها در امان بمانيم و آيين وقوانين دين رااقامه كنيم، بدون اينكه كسي با ما مخالفت و ستيزه جويي كند.

آيه 87

(وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى وَأَخِيهِ أَن تَبَوَّءَا لِقَوْمِكُمَا بِمِصْرَ بُيُوتًا وَاجْعَلُواْ بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ ) و به موسي و برادرش وحي كرديم كه براي قوم خود خانه هايي در مصر برگزينند و خانه هايتان را محل برگزاري نماز قرار دهيد، و نماز را بر پا داريد و مؤمنان را مژده بده.

(وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى وَأَخِيهِ) و هنگامي كه از جانب فرعون و قومش بر بني اسراييل سخت گيري شد و فرعونو قومش خواستند آنها را از دينشان برگردانند، به موسي و هارون وحي كرديم. ( أَن تَبَوَّءَا لِقَوْمِكُمَا بِمِصْرَ بُيُوتًا ) قوم خود را دستور دهيد كه براي خود در مصر خانه درست كند تا بتوانند در آن پنهان شوند. (وَاجْعَلُواْ بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً ) و چون شما نمي توانيددر كليساها و عبادتگاههاي عمومي نماز بگزاريد خانه هايشان را محل برگزاري نماز قرار دهيد. (وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ ) و نماز را برپا داريد، زيرا نماز در همة كارهايتان به شما كمك مين مايد. (وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ ) و مومنان را به فرارسيدن كمك خدا و پيروزي دينشان مژده بده (فان مع العسر يسرا ان مع العسر يسرا) زيرا به دنبال سختي آساني است و با سختي، آساني همراه است .و هرگاه اندوه شدت بگيرد و اوضاع و احوال وخيم شود خداوند گشايش مي آورد.پس وقتي موسي ديد كه فرعون و قومش سنگدلي مي كنندو اعراض مي نمايد عليه آنها دعا كرد، و هارون بر دعايش آمين گفت: پس فرمود:

آيه 88:

(وَقَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلأهُ زِينَةً وَأَمْوَالاً فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّواْ عَن سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلاَ يُؤْمِنُواْ حَتَّى يَرَوُاْ الْعَذَابَ الأَلِيمَ ) و موسي گفت: «پروردگارا! تو به فرعونو سران قومش درد نيا زينت و اموال داده اي، پروردگارا تا (مردم را) از راه تو گمراه سازند. پروردگارا! مالهايشان رانابود نما و بردلهايشان (بندقسوت) را محكم كن تا ايمان نياورند مگر آنكه به عذاب دردناك گرفتارآيند».

(رَبَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلأهُ زِينَةً ) پروردگارا! تو به فرعون و سران قومش در نيا زينت وا موال فراوان داده اي كه با آن خود را مي آرايند، زينت هايي از قبيل زيور آلات و لباسها وخانه هاي آراسته و سواريهاي خوب و خدمت گزاران. (وَأَمْوَالاً ) و مالهاي زياد و فراواني (فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّواْ عَن سَبِيلِكَ ) در زندگاني دنيا به آنان داده اي، پروردگارا تا (مردم را) از راه تو گمراه سازند. يعني از مالهايشان براي گمراه كردن مردم كمك مي گيرند، پس هم خود گمراه مي شوند و هم ديگران را گمراه مي سازند (رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ ) پروردگارا! مالهايشان را يا از بين ببر و يا آن را همچون سنگ بگردان كه غير قابل است،اده باشد. (وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ ) و بند (قسوت) را بر دلهايشان محكم كن، و آنها را سنگدل بگردان، (فَلاَ يُؤْمِنُواْ حَتَّى يَرَوُاْ الْعَذَابَ الأَلِيمَ ) تا ايمان نياورند مگر آنكه به عذاب دردناك گرفتار آيند. موسي اين رااز روي خشم و عصبانيت گفت، چرا كه بر ارتكاب حرام جرات كردند و بندگان خدا را فاسد گرداندند، و از راه وي بازداشتند. و چون موسي كاملاً مي دانست كه خداوند به زودي آنها را بر كارهايي كه كرده اند با بستن دروازة ايمان به روي آنها مجازات خواهد كرد.

آيه 89:

قَالَ قَدْ أُجِيبَت دَّعْوَتُكُمَا فَاسْتَقِيمَا وَلاَ تَتَّبِعَآنِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ (خداوند) فرمود: «دعاي شما پذيرفته شد، پس پايداري كنيد و از راه كساني پيروي نكنيد كه نادانند».

(قَالَ)خداوند متعال فرمود:( قَدْ أُجِيبَت دَّعْوَتُكُمَا ) دعاي شما پذيرفته شده است. از اين آيه بر مي آيد كه موسي دعا مي كرد و هارون آمين مي گفت. نيز از اين آيه استنباط مي شود كسي كه آمين بگويد در آن دعا شريك است (فَاسْتَقِيمَا ) پس بر دينتان پايداري كنيد، و دعوت خود را ادامه بدهيد، (وَلاَ تَتَّبِعَآنِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ) و شما از راه نادانان گمراه كه از راه راست منحرف گشته و راههاي جهنم را در پيش گرفته اند پيروي نكنيد.

پس خداوند موسي را دستور داد تا شب هنگام بني اسراييل را با خود ببرد، و او را خبر داد كه فرعونيان وي را دنبال خواهند كرد و فرعون كساني را به شهرها فرستاد كه مردم را جمع كنند، و مي گفتند : (ان هولاء مه لشرد قليلون و انهم لنا لغابطون و انا لجميع حذرون) همان موسي و موقش گروه اندكي هستند و آنها بر ما خشمگين بوده و ما همة آمادة (نبرد با آنان) هستيم.

پس فرعون لشكريان دور و نزديك خود را جمع كرد و بني اسرايل را دنبال نمود (بغيا وعدوا) در حالي كه بر موسي و قومش تجاوز گر بودند و در زمين سركشي مي كردند. و هرگاه تجاوز و گناه شدت بگيرد و ريشه بداوند منتظر عقوبت و عذاب خدا باش.

 

آيه 90:

وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَجُنُودُهُ بَغْيًا وَعَدْوًا حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنتُ أَنَّهُ لا إِلِـهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِينَ  و بني اسراييل را از دريا عبور داديم، آن گاه فرعون و لشكريانش از روي ستم و تجاوز كاري در پي ايشان راه افتادند تا هنگامي كه غرقاب فرعون را در خود گرفت، گفت: «ايمان آوردم كه معبودي نيست مگر كسي كه بني اسراييل به او ايمان آورده اند و من از فرعون برادران هستم»

(وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ ) وقتي موسي به دريا رسيد خداوند به او وحي كرد كه دريا را با عصايش بزند، پس او عصايش را به دريا زد، آنگاه دوازده راه در آن شكافته شد، و بني اسراييل در اين راهها حركت كردند، و فرعون و لشكريانش به دنبال آنها به دريا زدند وقتي موسي و قومش همه به طور كامل از دريا بيرون رفتند و فرعون و لشكريانش در آن داخل شدند خداوند دريا را دستور داد و امواج آن از هر سو بر فرعون و لشكريانش تلاطم گرفت و آنها را غرق كرد، در حالي كه بني اسراييل اين منظرة هولناك را نگاه مي كردند. وقتي كه غرقاب فرعون را در برگرفت و به هلاك شدن خودش يقين حاصل كرد، (قَالَ آمَنتُ أَنَّهُ لا إِلِـهَ إِلاَّ الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ ) گفت: ايمان آوردم كه هيچ معبودي نيست مگر خدايي كه بني اسراييل به او ايمان آورده اند، و خداوند معبود به حق است، كسي كه هيچ معبود راستيني جز او نيست . (وَأَنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِينَ) و من از فرمانبرداران از دين خدا و آنچه موسي آورده است مي باشم.

 

 

آيه 91 :

آلآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ  آيا اكنون (ايمان مي آوري) حال آنكه قبلاً نافرماني مي كردي و از تباهكاران بودي؟

خداوند متعال با بيان اينكه ايمان در اين حالت براي او فايده اي ندارد، فرمود: (آلآنَ ) آيا اكنون ايمان مي آوري و به رسالت پيامبر خدا اقرار مي كني (وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ ) حال آنكه قبلاً با انجام گناهان و كفر و تكذيب به ستيز برخاسته بودي، (وَكُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ  ) و ازتباهكاران بودي؟ پس ايمان به تو فايده اي نمي دهد، همانطور كه شيوة الهي چنين است كه وقتي كافران به حالت اضطرار برسند ايمان آوردنشان به آنان سودي نمي دهد، چون ايمانشان ايماني است ناشي از مشاهده و ديدن. همانند ايمان آوردن كسي كه وارد قيامت مي شود، زيرا ايماني فايده مي دهد كه به غيب باشد و صاحبش نديده ايمان بياورد.

آيه ي 93-92:

فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ  پس امروز ما لاشة تو را مي رهانيم تا براي كساني كه پس ازت و مي آيند ماية عبرتي باشي، بي گمان بسياري از مردم از آيات ما غافل و بي خبرند.

وَلَقَدْ بَوَّأْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ فَمَا اخْتَلَفُواْ حَتَّى جَاءهُمُ الْعِلْمُ إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُواْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ و بني اسراييل را در جايگاه خوب و پسنديده اي جاي داديم و از پاكيزه ها بديشان روزي داديم. و اختلاف نورزيدند مگر وقتي كه دانش و آگاهي به آنان رسيد. بي گمان پروردگارت روز قيامت دربارة چيزي كه در آن اختلاف داشتند و در ميان آنان داوري مي كند.

(فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً ) مفسران گفته اند: از آنجا كه فرعون در دلهاي بني اسرائيل رعب و وحشت بزرگي داشت، انگار آنان غرق شدن وي را باور نكرده بودند ود ر آن شك داشتند ، پس خداوند دريا را دستور داد تا جسد او را به مكان بلندي بياندازد تا براي آنان ماية عبرت و اندرز باشد. ( وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ  ) و بسياري از مردم از آيات ما بي خبرند . بنابراين نشانه هاي ما را مكر مي بينند، اما به خاطر توجه نكردن به آنها فايده نمي برند. اما كسي كه عقل و قلبي بيدار دارد آيات خدا را بزرگترين دليل بر صحت آنچه پيامبران آورده اند مي داند. (وَلَقَدْ بَوَّأْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ) و بني اسراييل را در جايگاه خوب و پسنديده اي جان داديم. يعني خداوند آنها را در خانه هاي خاندان فرعون جاي داد، و آنان رادر سرزمين و ديار آنها جايگزين كرد. ( وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ ) و پاكيزه ها را به آنان روزي داديم، از قبيل خوردني ها و نوشيدني ها و غيره

(فَمَا اخْتَلَفُواْ حَتَّى جَاءهُمُ الْعِلْمُ ) پس در مورد حق با يكديگر اختلاف نورزيدند مگر وقتي كه دانش و آگاهي به آنان رسيد، آگاهي ود انشي كه مي بايست اتحاد و يكپارچگي آنان را بهد نبال داشته باشد، اما برخي بر برخي ديگر ستم كردند و بسياري از آنان خواستها و اهدافي داشتند كه باحق مخالف بود. بنابراين در ميان خود به اختلاف زيادي دچار شدند. (إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُواْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ) بي گمان و پروردگارت روز قيامت دربارة چيزي كه در آناختلاف داشتند از روي حكم دادگرانه ي خود از علم تام و قدرت فراگير وي نشأت مي گيرد، در ميان آنان داوري مي كند.

و اختلاف مرض كشنده اي است كه براي اهل دين صحيح پيش مي آيد، زيرا شيطان وقتي نااميد شد از اين كه بندگان از وي پيروي نمي نمايند و دين را به صورت كامل ترك نمي كنند، براي ايجاد اختلاف و انداختن حسد و دشمني ميان آنها تلاش مي كند ، پس اين سبب بروز اختلاف مي شود . سپس گمراه قلمداد كردن يكديگر و دشمني شان با يكديگر سبب رضايت و روشني چشمان شيطان معلون مي گردد.

آنان پروردگارشان يكي است، و پيامبرشان يكي است، و دينشان يكي است و منافع عمومي آنها يكي است، پس چرا اختلاف مي ورزند؟ چرا كه اختلاف، همبستگي و اتحاد آنها را پراكنده مي نمايد و انسجام و نظام آنها رااز هم مي پاشد، و در نتيجه بسياري از منافع ديني و دنيوي رااز دست داده و بسياري از امور ديني از بين مي رود؟

بار خدايا! از تو مي جوييم به لطفي كه نسبت به بندگان مومن خويش داري، شكاف و از هم پاشيدگي آنان را باري ديگر پيوند ده، و انس و الفت را در ميان آنان برقرار كن، اي پروردگار بزرگ و بخشنده.

آيه ي 95-94:

فَإِن كُنتَ فِي شَكٍّ مِّمَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُونَ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكَ لَقَدْ جَاءكَ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ پس اگر دربارة چيزي كه بر تو نازل كرده ايم، در شك و ترديد هستي از آنان كه پيش از تو كتاب مي خواندند بپرس. بي گمان از سوي پروردگارت حق براي تو آمده است. پس، از شك كنندگان مباش.

وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِ اللّهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخَاسِرِينَ و نيز ازآنان مباش كه آيات خدا را تكذيب كردند، آنگاه از زيانكاران خواهي بود.

خداوند متعال به پيامبرش (ص) مي فرمايد:

(فَإِن كُنتَ فِي شَكٍّ مِّمَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ ) اگر دربارةچيزي كه بر تو نازل كرده ايم شك و ترديد داري كه آيا درست است يا نادرست؟ (فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَؤُونَ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكَ ) از اهل كتاب منصف و علماي راسخ بپرس، زيرا آنان به راست بودن آنچه ه تو از آن خبر داده اي و موافق بودن آنبا كتابي كه با آنهاست اقرار مي كنند. اگر گفته شود: بسياري از يهوديان و نصارا، بلكه بيشترشان پيامبر پيامبر راتكذيب كردند، وبا او مخالفت ورزيدند و دعوت او را نپذيرفتند و رد كردند، بااين حال خداوند پيامبرش رادستور داد تا آنها را گواه بگيرد، و گواهي دادن آنها را بر صحت آنچه پيامبر آورده است حجت قرار داده است، پس اين چطور تفسير مي شود؟ پاسخ اين رااز چند جهت مي توان گفت: يكي اينكه شهادت و گواهي دادن وقتي كه به گروهي يا به پيروان مذهبي يا به شهري نسبت داده شود شامل افراد منصف و راستگوي آنها ميگردد. اما غير از منصفان و راستگويان هر چند زياد هم باشند اعتبار ندارند، چون شهادت بر مبناي راستگويي و عدالت استوار است.  و اين گواهي دادن با ايمان آوردند بسياري از دانشمندان رباني آنها مانند «عبدالله بن سلام»و يارانش و «كعب الاحبار» و غير آن دو، و بسياري از كساني كهدر زمان پيامبر (ص) و جانشينانش و كساني كه پس از آنها بودند حال گرديده است.

و اينكه گواهي دادن اهل كتاب براي پيامبر (ص) بر اساس كتابشان تورات است كه آنها به آن منتسب اند. پس اگر در تورات چيزي وجود داشته باشد كه موافق با قرآن باشد و آن را تصديق نمايد و به صحت آن گواهي دهد، و از طرفي همة اهل كتاب جمع شوند و آن را انكار كنند به آنچه پيامبر آورده است عيبي وارد نمي كند.

و اينكه خداوند متعال پيامبرش را دستور داد تا اهل كتاب را بر صحت و درست بودن آنچه آورده است گواه بگيرد، و اين را در ملاء عام اعلان نمود. و مشخص است كه بسياري از اهل كتاب به شدت درصدد ابطال دعوت پيامبر (ص) بودند. پس اگر آنان در نزد خود چيزي داشتند كه آنچه را خدا بيان كرده است رد مي كرد حتماً آن را اشكار مي كردند. پس وقتي كه چنين نكردند اين خود روشن ترين دليل بر صحت قرآن و راستي آن است.

و اينكه بيشتر اهل كتاب دعوت پيامبر عليه السلام را رد نكردند، بلكه بيشترشان آن را پذيرفتند و از روي اختيار از آن فرمان بردند، زيرا پيامبر در حال مبعوث شد كه بيشتر مردم روي زمين اهل كتاب بودند، و مدت زيادي بر دين پيامبر نگذشت تا اينكه بيشتر اهل شام و مصر و عراق و سرزمين هايي كه در كنار آن بود و مقر دين اهل كتاب بود به اسلام گرويدند و كسي جز فرمانروايي كه رياستشان را بر حق ترجيح مي دادند، و مردمان عوام و ناداني كه از آنها پيروي مي كردند، و كساني كه فقط نام دين را يدك مي كشيدند، مانند فرنگي ها كه در حقيقت دهري و بي دين هستند و از اديان پيامبران دور مي باشند، باقي نماند. و اين فرنگي ها خود را به دين مسيح نسبت مي دهند تا فرمانروايي خود را رواج دهند، و مردم را به باطل خود بفريبند. و هر كس حالات آنها را بنگرد اين را مي داند.

(لَقَدْ جَاءكَ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ ) بي گمان از سوي پروردگارت حقي براي تو آمده است كه به هيچ صورت در آن شكي نيست. (فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ ) پس از شك و ترديد كنندگان مباش مانند فرمودة الهي كه مي فرمايد: (كتب انزل اليك فلا يكن في صدرك حرج منه )كتابي است كه آن را به سوي تو فرستاده ايم، پس در دلت از آن شك و ترديدي نباشد. (وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِ اللّهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخَاسِرِينَ) و نيز از آنان مباش كه ايات خدا را تكذيب كردند، آنگاه از زيانكاران خواهي بود.

خلاصه مطلب اين كه خداوند از دو چيز نهي كرده است:شك و ترديد در قرآن و بيشتر از آن يعني تكذيب كردن آيات روشن خداوند كه به هيچ صورتي قابل تكذيب نيست. و خداوند نتيجة تكذيب قرآن يا داشتن شك و شبهه را زيانمندي قرار اده است. زيان مندي يعني از دست دادن هر سود و نفعي، و اين زيانمندي با از دست دادن پاداش دنيا و آخرت و پيش آمدن عذاب در دنيا و آخرت تحقق مي يابد. و نهي كردن از چيزي، دستور دادن به ضد آن است، پس خداوند به تصديق كردن كامل قرآن و اطمينان داشتن به آن و روي آوردن به آن در علم و عمل دستور مي دهد.

پس با اين كار بنده از سودمندان مي شود، كساني كه به بزرگترين خواسته ها و بهترين امور و كاملترين فضيلت ها دست يافته و هر زيان و ضرري از آنان دور مي شود.

آيه 97-96:

إِنَّ الَّذِينَ حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ بي گمان آنان كه حكم پروردگارت بر آنان تحقق يافته است ايمان نمي آورند.

وَلَوْ جَاءتْهُمْ كُلُّ آيَةٍ حَتَّى يَرَوُاْ الْعَذَابَ الأَلِيمَ وگرچه هر نشانه اي برايشان بيايد (ايمان نمي آورند) تا زماني كه عذاب دردناك را ببيند.

خداوند متعال مي فرمايد: (إِنَّ الَّذِينَ حَقَّتْ عَلَيْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ ) بي گمان آنان كه حكم پروردگارت بر آنان تحقق يافته است كه از گمراهان و اهل جهنم هستند، بايد به سوي آنچه كه خداوند مقدور نموده است بروند. پس آنان ايمان نمي آورند گرچه نشانه هاي زيادي نزدشان بيايد، پس نشانه ها جز سركشي و افزودن به گمراهي چيزي به آنها نمي افزايد. و خداوند بر آنان ستم نكرده است، بلكه آنان با رد كردن حق آنگاه كه نخستين بار نزدشان آمد بر خود ستم كردند، پس خداوند به سزاي كارشان بر دلها و گوشها و چشم هايشان مهر زد. پس ايمان نمي آورند مگر آنكه عذاب دردناكي را كه به آنان وعده داده شده است ببينند.

در آن هنگام به يقين مي دانند كه آنچه بر آن بودند گمراهي بوده و آنچه پيامبران برايشان آوردند حق است.

اما اين زماني است كه ايمان آوردنشان سودي به آنان نمي بخشد، پس در آن روز عذر خواهي ستمكاران به آنان فايده اي نمي دهد، و آنان به دنيا بر نمي گردند. و اما آيات خدا به كسي فايده مي رساند كه دلي آگاه و گوشي شنوا داشته باشد.

آيه 98:

فَلَوْلاَ كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّآ آمَنُواْ كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الخِزْيِ فِي الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ و مردم هيچ شهري ايمان نياوردند كه ايمانشان به آنان سودي رساند مگر قوم يونس كه چون ايمان آوردند عذاب رسوايي را در زندگي دنيا از آنان برطرف نموديم و آنان را تا مدتي برخوردار كرديم.

خداوند متعال مي فرمايد: (فَلَوْلاَ كَانَتْ قَرْيَةٌ ) پس چرا مردم هيچ شهري از شهرهايي كه مردمش (حق را) تكذيب كرده اند بر ان نبودند، (آمَنَتْ ) آنگاه كه عذاب را ديدند ايمان بياورند، (فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا ) و ايمانشان به آنان سود برساند؟

يعني هيچ كس از آنان به هنگام ديدن عذاب فايده اي از ايمان آوردنش نبرده است. همانطور كه خداوند اندكي پيش تر حالت فرعون را بيان كرده و فرمود: (امنت انه لا اله الا الذي ءامنت به بنو اسرايل و انا من المسلمين ) ايمان آوردم كه هيچ معبودي نيست مگر خدايي كه بني اسراييل به او ايمان آورده است و من از فرمان برادران هستم، پس به او گفته شد (ءالن وقد عصيت قبل و كنت من المفسدين) آيا اكنون ايمان مي آوري حال آنكه قبلاً نافرماني كردي و از تباهكاري بودي؟ و همانطور كه خداوند متعال فرموده است (فلما راواباسنا قالوا ءامنا بالله وحده و كفرنا بما كنا به مشركين فلم يك ينفعهم ايمنهم لما راواباسنا سنت الله التي قد خلت في عباده) پس هنگامي كه عذاب ما را ديدند، گفتند: تنهابه خدا ايمان آورده، و به آنچه شريك خدا مي ساختيم كفر ورزيديم. پس ايمان آوردنشان هنگامي كه عذاب ما را ديدند به آنان سودي نبخشيد. اين سنت خداست كه در ميان بندگانش گذشته است.

و خداوند متعال فرموده است:(حتي اذاجاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلي اعمل صلحا فيما تركت كلا) تا هنگامي كه مرگ به سراغ يكي از آنها آيد، مي گويد «اي پروردگارم! من را دوباره به دنيا برگردان اميد است به تلافي كارهاي گذشته عمل صاحل انجام دهم» نه چنين نيست.

و حكمت اين امر ظاهر است، زيرا ايمان اضطراري در حقيقت ايمان نيست، چون اگر عذاب و كاري كه او را مجبور به ايمان آوردن كرده است از او دور شودبه كفر و ناسپاسي بر مي گردد.

(إِلاَّ قَوْمَ يُونُسَ لَمَّآ آمَنُواْ ) مگر قوم يونس كه چون بعد از اينكه عذاب را مشاهده كردند ايمان آوردند (كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الخِزْيِ فِي الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ) عذاب رسوايي را در زندگاني دنيا از آنان دور كرديم، و آنان را تا مدتي برخوردار نموديم. پس آنها از اين قاعدة كلي و سابق مستثني هستند و حتماً در اين حكمتي است از جانب خدايي كه به پيدا و پنهان آگاه است و فهم و درك ما از آن عاجز است. خداوند متعال فرموده است: (و ان يونس لمن المرسلين) و بي گمان يونس از زمرة پيامبران است . تا آنجا كه مي فرمايد: (و ارسلنه الي مائه الف او يزيدون فامنوا فمعتهم الي حين) و او را به سوي صد هزار يا بيشتر فرستاديم، پس ايمان آوردند و آنان را تا مدتي بهره مند ساختيم. وشايد حكمت اين باشد كه اگر هلاك شدگان باز گردانده مي شدند به آنچه از آن نهي شده بودند برگشته و آن را تكرار مي كردند. اما خداوند دانست كه قوم يونس بر ايمانشان پايدار خواهند ماند، و خداوند بهتر مي داند.

آيه ي 100-99:

(وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لآمَنَ مَن فِي الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ ) و اگر پروردگارت مي خواست همة آنان كه در زمين اند جملگي ايمان مي آوردند، آيا مي تواني مردمان را مجبور سازي كه ايمان بياورند؟

وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ  و هيچ كس نمي تواند ايمان بياورد مگر آنكه خدا اجازه دهد، و بر آنان كه نمي فهمند پليدي قرار مي دهد.

خداوند متعال به پيامبرش عليه السلام فرمود: (وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لآمَنَ مَن فِي الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا ) و اگر پروردگارت مي خواست همة آنان را در زمين هستند ايمان مي آوردند. به اين صورت كه خداوند ايمان را به آنها الهام مي كردف و دلهايشان را بر پرهيزگاري ياري مي داد. پس او مي تواند چنين كاري بكند، اما حكمتش اقتضا نموده است كه برخي از مردم مومن و برخي كافر باشند.

(أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ ) آيا شما مي تواني مردمان را مجبور سازي كه ايمان بياورند؟ يعني اين كار را نمي تواني بكني، و هيچ كس غير از خدا نمي تواند اين كار را بكند. (وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ ) و هيچ كس نمي تواند ايمان بياورد مگر اينكه خدا اجازه دهد. يعني با اراده و اجازه و تقدير شرعي خدا مي تواند ايمان بياورد. پس هر كس كه شايستة ايمان آوردن باشد خداوند او را توفيق داده و هدايت مي نمايد

(وَيَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ  ) و گمراهي و بدي را بر كساني قرارمي دهد كه اوامر و نواهي خداوند را نمي فهمند و به اندرز و پندهاي او توجهي نمي كنند.

آيه ي 103-101:

قُلِ انظُرُواْ مَاذَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا تُغْنِي الآيَاتُ وَالنُّذُرُ عَن قَوْمٍ لاَّ يُؤْمِنُونَ بگو: «بنگريد كه چه چيزي در آسمانها و زمين است؟» اما آيات و بيم دادنها به گروهي كه ايمان نمي آورند سودي نمي بخشد.

فَهَلْ يَنتَظِرُونَ إِلاَّ مِثْلَ أَيَّامِ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِهِمْ قُلْ فَانتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ پس آيا جز مانند مصيبت هاي پيشينيان را انتظار مي كشند؟ بگو: «پس چشم به راه باشيد، من نيز با شما از چشم به راهانم».

ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُواْ كَذَلِكَ حَقًّا عَلَيْنَا نُنجِ الْمُؤْمِنِينَ سپس پيامبران خود و مؤمنان رانجات مي دهيم و اين حق است بر ما.

خداوند بندگانش را به تأمل و انديشه در آنچه كه در آسمانها و زمين است فرا مي خواند. و منظور از نگاه كردن، تفكر و عبرت گرفتن و انديشيدن در آنچه در آسمانها وز مين است، زيرا براي گروهي كه ايمان مي آورند و يقين مي كنند در آن عبرت ها و نشانه هايي است دال بر اين كه تنها خداوند معبود شايسته و پسنديده و بزرگ و بخشنده و داراي نامها و صفات بزرگ است. (وَمَا تُغْنِي الآيَاتُ وَالنُّذُرُ عَن قَوْمٍ لاَّ يُؤْمِنُونَ ) و آيات و بيم دادنها به گروهي كه ايمان نمي آورند سودي نمي بخشد. زيرا آنها از آيات و نشانه ها بهره مند نشده و فايده نمي برند، زيرا روي گرداني كرده و مخالفت مي ورزند. .

(فَهَلْ يَنتَظِرُونَ ) پس آيا جز مانند روزهاي پيشينيان را انتظار مي كشند؟ آيا كساني كه به ايات واضح و روشن خدا ايمان نمي آورند، جز هلاكت و عذابي را كه پيشينيان را در برگرفت انتظار مي كشند؟ اينان كارشان مانند كار آنهاست، و سنت و قانون خدا در ميان گذشتگان و آيندگان جاري است. (قُلْ فَانتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ ) بگو: چشم به راه باشيد، من نيز همراه شما از چشم به راهانم. پس خواهيد دانست كه سرانجام نيكو و نجات يافتن در دنيا و آخرت از آن چه كسي خواهد بود و حقيقتاً سرانجام نيك و نجات جز براي پيامبران و پيروانشان نخواهد بود. بنابراين فرمود: (ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُواْ ) سپس پيامبران خود و مؤمنان را از ناگواري ها و سختي هاي دنيا و آخرت نجات مي دهيم. (كَذَلِكَ حَقًّا عَلَيْنَا نُنجِ الْمُؤْمِنِينَ ) به همان شيوه بر خود واجب كرده ايم كه مؤمنان را نجات دهيم. و اين جزو دفاع كردن خداوند از مؤمنان است. پس خداوند از مؤمنان دفاع مي نمايد و بر حسب ايماني كه بنده دارد او را از سختي ها نجات مي دهد.

 

آيه ي 106-104:

قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي شَكٍّ مِّن دِينِي فَلاَ أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ وَلَـكِنْ أَعْبُدُ اللّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ بگو: «اي مردم! اگر شما دربارة آيين من در شك و ترديد هستيد، من كساني را نمي پرستم كه شما به غير از خدا مي پرستيد، بلكه خداوندي را مي پرستم كه شما را مي ميراند، و فرمان يافته ام از مومنان باشم».

وَأَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ و ( به من فرمان داده شده است) كه به آييني رو كن كه خالي از هرگونه شرك و انحرافي است، و از مشركان مباش.

(وَلاَ تَدْعُ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ يَنفَعُكَ وَلاَ يَضُرُّكَ فَإِن فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذًا مِّنَ الظَّالِمِينَ(  و به غير از خدا كسي (و چيزي) را مخوان كه سودي به تو نمي بخشد و زياني به تو نمي رساند، اگر چنين كني از ستمكاران و مشركان خواهي شد.

خداوند متعال به پيامبرش ، سرور پيامبران، و پيشواي پرهيزگاران و بهترين يقين كنندگان، محمد عليه السلام مي فرمايد: (قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِي شَكٍّ مِّن دِينِي ) بگو: اي مردم اگر شما دربارةآيين من در شك و ترديد هستيد، من در مورد آن شكي ندارم، بلكه به يقين مي دانم آن حق است، و آنچه كه شما به غير از خداوند مي خوانيد باطل است، و من در اين مورد دلايل روشن و حجت هاي قاطع دارم.

بنابراين خداوند متعال فرمود: (فَلاَ أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ ) پس آنچه از بت ها همتايان و غيره را كه به غير از خدا مي پرستيد، نمي پرستم، چون آنها چيزي را نمي آفرينند و كسي را روزي نمي دهند و هيچ كاري را تدبير نمي كنند، بلكه آنها مخلوقات مسخري هستند و چيزي ندارند كه مقتضي پرستش آنان باشد.

(وَلَـكِنْ أَعْبُدُ اللّهَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُمْ ) بلكه خداوندي را مي پرستم كه شما را مي ميراند. يعني او خداوندي است كه شما را آفريده است و شما را مي ميراند، سپس شما را بر مي انگيزد تا طبق اعمالتان سزا و جزايتان بدهد. پس او كسي است كه سزاوار پرستش است و براي او نماز بگذاريد و در برابر او سر سجده بر زمين آريد. (وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَأَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا ) و فرمان يافته ام كه از مؤمنان باشم، و به من فرمان داده شده است كه به آييني رو كنم كه خالي از هر شرك و انحرافي است . يعني كارهاي ظاهري و باطني خود را براي خدا خالص بگردان و با روي آوردن به خدا و روي گرداندن از غير خدا، همة قوانين دين را بر پا بدار. (وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ) و از مشركان مباش؛ حالت آنها را به خود مگير و با آنان همراهي مكن (وَلاَ تَدْعُ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ يَنفَعُكَ وَلاَ يَضُرُّكَ ) و به غير ازخدا كسي و چيزي را به فرياد مخوان كه به تو سودي نمي بخشد و زياني نمي رساند. و هيچ مخلوقي نمي تواند زياني برساند و يا سودي دهد، بلكه فايده دهنده و زيان رسانند تنها خداوند متعال است.

(فَإِن فَعَلْتَ ) پس اگر چنين كردي و به جاي خدا آنچه را كه نمي تواند به تو فايده و زياني برساند وبه فرياد خواندي، (فَإِنَّكَ إِذًا مِّنَ الظَّالِمِينَ(  همانا آنگاه از كساني خواهي شد كه با هلاك ساختن خود به خويشتن زيان رسانده اند. و منظور از اين ستم شرك ورزيدن است، همانطور كه خداوند متعال فرموده است: (ان الشرك لظلم عظيم) بي گمان شرك ستم بزرگي است. پس وقتي كه بهترين فرد (= رسول اكرم عليه السلام) اگر با خداوند غير از او را بخواند از ستمكاران مشرك خواهد شد، ديگران چطور خواهند بود؟

 

آيه ي 107:

وَإِن يَمْسَسْكَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ كَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَإِن يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلاَ رَآدَّ لِفَضْلِهِ يُصَيبُ بِهِ مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ و اگر خداوند زياني به تو برساند هيچ كس جز او نمي تواند آن را برطرف گرداند، و اگر خيري در حق تو بخواهد هيچ كس نمي تواند فضلش را از تو برگرداند، آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد مي رساند و او آمرزنده و مهربان است.

اين بزرگترين دليل است بر اين كه تنها خداوند سزاوار عبادت است، زيرا او نفع دهنده و زيان رساننده و بخشنده و محروم كننده مي باشد، و هرگاه زياني از قبيل فقر و بيماري و مانند آن را بياورد، (فَلاَ كَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ ) جز او هيچ كس نمي تواند آن را برطرف گرداند، چون اگر همه مردم جمع شوند تا فايده اي برسانند، نمي توانند فايده اي برسانند جز آنچه خداوند نوشته است، و اگر همه جمع شوند تا به كسي زياني برسانند نمي توانند هيچ زياني به او برسانند مگر اين كه خداوند بخواهد . بنابراين فرمود: (وَإِن يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلاَ رَآدَّ لِفَضْلِهِ) و اگر (خدا) خيري در حق تو بخواهد هيچ كس نمي تواند بخشش و احسان او را رد كند. همانطور كه خداوند متعال فرموده است (ما يفتح الله للناس من رحمه فلا ممسك لها و ما يمسك فلامرسل له من بعده) رحمتي كه خداوند براي مردم مي گشايد هيچ كس نمي تواند آن را باز دارد، و آنچه را باز دارد هيچ كس نمي تواند بعد از او آنرا روانه كند. (يُصَيبُ بِهِ مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ ) رحمت خويش را به هر كس از خلق خود كه بخواهد اختصاص مي دهد، و خداوند داراي فضل و بخشش بزرگ است.

(وَهُوَ الْغَفُورُ ) و او آمرزندة همة لغزشهاست، و بنده اش را براي كسب اسباب آمرزش خود توفيق مي دهد، سپس وقتي بنده آن اسباب را فراهم نموده خداوند گناهان كوچك و بزرگش را مي آمرزد. (الرَّحِيمُ) مهربان است و رحمت و مهرباني او هر چيزي را فرا گرفته، و احسان او به همة موجودات رسيده است، طوري كه همة موجودات نمي توانند براي يك لحظه از احسان او بي نياز باشند. پس وقتي كه بنده به يقين دانست كه تنها خدا نعمت ها را داده و تنها او رنجها را دور مي نمايد، خوبي ها را عطا كرده، و بدي ها و اندوه ها رادور مي كند، و دانست كه هيچ مخلوقي اختياري ندارد، و هيچ چيزي در دستشان نيست مگر آنچه كه خداوند اراده كند، يقين خواهد كرد كه خداوند حق است و آنچه را كه به غير از او مي خوانند باطل است. بنابراين پس از آنكه دليل روشن را بيان كرد فرمود:

آيه ي 109-108:

قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءكُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ بگو: «اي مردم! براي شما از سوي پروردگارتان حق آمده است، پس هر كس راه يابد فقط خودش راهياب مي شود، و هر كس گمراه شود فقط به زيان خود گمراه مي شود، و من بر شما نگاهبان نيستم.

وَاتَّبِعْ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَاصْبِرْ حَتَّىَ يَحْكُمَ اللّهُ وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ و از آنچه به تو وحي مي شود پيروي كن، و شكيبا باش، تا آنكه خداوند داوري كند و او بهترين داوران است.

( قُلْ ) اي پيامبر! بعد از آنكه حق روشن شد بگو: (يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءكُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ ) اي مردم! از سوي پروردگارتان حق براي شما آمده است. يعني خبر راستين كه با دلايل واضح تاييد شده و هيچ شك و ترديدي در آن نيست، و آن از اجنب پروردگارتان به شما رسيده است. و بزرگترين عنايت او نسبت به شما اين است كه اين قرآن را براي شما فرستاده كه بيانگر هر چيز است و در آن انواع احكام و مطالب الهي و اخلاق پسنديده براي شما وجود دارد، و بزرگترين احسان او براي شماست كه در آن گمراهي از هدايت مشخص گرديده و براي هيچ كس شبهه اي باقي نگذاشته است. (فَمَنِ اهْتَدَى ) پس هر كس كه به رهنمود خدا راهياب شود، به گونه اي كه حق را بشناسد و بفهمد و آن را بر ديگر چيزها ترجيح دهد، (فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ) فقط به سود خودش است و خداوند از بندگانش بي نياز است و نتيجه و ثمرة اعمالشان به خود آنها بر مي گردد.

( وَمَن ضَلَّ ) و هر كس گمراه شود به اين صورت كه از شناخت حق يا عمل كردن به آن روي بگرداند، (فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا ) فقط به زيان خودش گمراه مي شود، و هيچ زياني به خداوند نمي رساند. پس او فقط به خودش زيان مي رساند. (وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ ) و من بر شما نگاهبان نيستم، و مراقب اعمالتان نبوده و شما را بر اعمالتان محاسبه نمي كنم، بلكه فقط بيم دهنده اي براي شما هستم، و خداوند مراقب و نگاهبان شماست. پس تا فرصت و مهلت داريد تجديد نظر كنيد.

(وَاتَّبِعْ مَا يُوحَى إِلَيْكَ ) اي پيامبر! از آنچه بر تو وحي مي شود در علم و عمل و با زبان حال و با فرا خواندن به سوي آن پيروي كن. (وَاصْبِرْ ) و بر اين امر شكيبايي كن، زيرا اين بالاترين نوع شكيبايي و بردباري است و سرانجام پسنديده اي دارد، پس سست مباش و به كارت ادامه بده و بر آن مواظبت كن و پايدار باش.

(حَتَّىَ يَحْكُمَ اللّهُ ) تا آنكه خداوند بين شما و كساني كه تو را تكذيب كرده اند داروي نمايد. (وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ ) و او بهترين داوران است. زيرا حكم و داوري او مشتمل بر عدالت كاملي است كه بر آن ستايش مي شود.

و پيامبر عليه السلام از دستور پروردگارش فرمان برد و بر راه راست پابرجا ماند تا اينكه خداوند دينش را بر ساير اديان و پيامبرش را بر دشمنانش پيروز گرداند، بعد از اينكه او را با دليل و برهان بر آنها چيره گرداند. پس ستايش و سپاس نيكو خدا را سزد آن گونه كه شايستة بزرگي و عظمت و كمال و گستردگي احسانش مي باشد.

پايان تفسير سوره يونس

 

فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره