فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره

تفسير سوره توبه

مدني و 129 آيه است.

آيه ي 2-1:

بَرَاءةٌ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِكِينَ؛ خدا و پيامبرش  بيزارند از مشرکاني  که  با آنها پيمان  بسته  ايد.

فَسِيحُواْ فِي الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَاعْلَمُواْ أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ وَأَنَّ اللّهَ مُخْزِي الْكَافِرِينَ؛ پس  چهار، ماه  به  شما مهلت  داده  شد که  در اين  سرزمين  سير کنيد ، و  بدانيد که  از خدا نتوانيد گريخت  ، و اوست  که  کافران  را رسوا مي  سازد.

اين اعلام بيزاري خداوند و پيامبرش از همه مشرکاني است که با مسلمان معاهده اي دارند، و آنها آزادند چهار ماه در زمين بگردند و از جانب مومنان در امان هستند، و بعد از چهارماه هيچ معاهده و پيماني با مسلمانان ندارند. و اين در مورد کساني است که داراي پيمان مطلق، يا پيماني به  مدت چهارماه يا کمتر باشند. اما کسي که داراي پيماني با مسلمين است که مدت آن بيش از چهار ماه، و زمان آن مشخص  است نبايد تا پايان مدت پيمانش به وي کاري داشت، اين در صورتي است که بيم خيانتي از جانب وي نباشد، و خودش به شکست پيمان مبادرت نکند.

سپس خداوند متعال مشرکيني را که داراي پيمان هستند برحذر داشت که آنها گرچه در امان هستند اما نمي توانند خداوند را ناتوان کرده و از دست او در روند، و هرکس به شرک خود ادامه دهد، حتما خداوند او را رسوا و ذليل مي گرداند. پس اين تهديد آنها را به سوي اسلام متمايل ساخت، مگر آن دسته که کينه توزي نموده و بر شرک اصرار ورزيدند، و به وعيد و هشدار الهي مبالات نکردند.

آيه ي 3:

وَأَذَانٌ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الأَكْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِيءٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ؛ در روز حج  بزرگ  از جانب  خدا و پيامبرش  به  مردم  اعلام  مي  شود که  خدا، وپيامبرش  از مشرکان  بيزارند  پس  اگر توبه  کنيد برايتان  بهتر است  ،  ولي اگر سرپيچي  کنيد بدانيد که  از خدا نتوانيد گريخت   و کافران  را به   عذابي  دردآور بشارت  ده.

اين همان مژده اي است که خداوند به مومنان داده است، که دينش را ياري مي دهد، و آن را پيروز مي گرداند، و دشمنانش را رسوا مي کند، همانهايي که پيامبر و اصحاب را از بيت الحرام و از مناطقي در حجاز که زير سلطه آنها بود، آواره کردند.

خداوند پيامبر و مومنان را ياري کرد، به گونه اي که مکه فتح شد، و مشرکين ذليل گشتند و حکمراني آن سرزمين از آن مسلمين گرديد . پس در روز حج اکبر که روز عيد قربان بود و مسلمانان و کافران از تمام جزيره عرب جمع شده بودند، پيامبر(ص) منادي را دستور داد تا اعلام نمايد که خدا و پيامبرش از مشرکان بيزارند، و نزد او عهد و پيماني ندارد، و هرجا يافت گردند کشته مي شوند، و از اين به بعد نبايد به مسجدالحرام نزديک شوند. و آن سال، سال نهم هجري بود.

و ابوبکر صديق(رضي الله عنه) حج را همراه با مردم انجام داد و پسر عموي پيامبر(ص) علي بن ابي طالب (رضي الله عنه) در روز عيد قربان برائتي را از مشرکين  کرد.

سپس خداوند متعال مشرکين را بر توبه کردن تشويق نمود، و آنها را از ادامه دادن به شرک بر حذر داشت و فرمود:« فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللّهِ» اگر توبه کنيد، برايتان بهتر است و اگر روي بگردانيد پس بدانيد که شما هرگز نمي توانيد خدا را ناتوان و درمانده کنيد و از دست او  فرار نماييد، بلکه تحت تصرف او هستيد، و او مي تواند بندگان مومنش را بر شما مسلط بگرداند.

« وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ» و کافران را در دنيا به عذابي دردناک از قبيل کشته شدن، و اسير گشتن، و آواره شدن، و در آخرت به عذاب جهنم که بد جايگاهي است مژده بده.

آيه ي 4:

إِلاَّ الَّذِينَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِكِينَ ثُمَّ لَمْ يَنقُصُوكُمْ شَيْئًا وَلَمْ يُظَاهِرُواْ عَلَيْكُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّواْ إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ ؛ مگر آن  گروه  از مشرکان  که  با ايشان  پيمان  بسته  ايد و در پيمان  خود  کاستي نياورده  اند و با هيچ  کس  بر ضد شما همدست  نشده  اند  با اينان  به  پيمان  خويش  تا پايان  مدتش  وفا کنيد ، زيرا خدا پرهيزگاران  را دوست   دارد.

اين بيزاري و برائت کامل و مطلق از همه مشرکان است. « إِلاَّ الَّذِينَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِكِينَ» مگر مشرکاني که با آنان پيمان بسته ايد، و آنها پيمانشان را ادامه داده اند و چيزي از آنان سرنزده است که موجب نقض پيمان شود، پس آنها چيزي از آن نکاسته و هيچ کس را عليه شما ياري نکرده اند. بنابراين بايد پيمان آنها را تا وقتي که مدت آن به پايان مي رسد، تمام کنيد، خواه زمان آن کم باشد يا زياد، چون اسلام به خيانت کردن دستور نمي دهد، بلکه به وفا نمودن فرمان مي دهد. « إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ» بي گمان خداوند پرهيزگاران را دوست دارد، کساني که آنچه را بدان دستور داده شده اند، انجام داده و از شرک و خيانت و ديگر گناهان پرهيز مي نمايد.

آيه ي 5:

فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ؛ و چون  ماههاي  حرام  به  پايان  رسيد ، هر جا که  مشرکان  را يافتيد بکشيد و، بگيريد و به  حبس  افکنيد و در همه  جا به  کمينشان  نشينيد  اما اگر توبه   کردند و نماز خواندند و زکات  دادند ، از آنها دست  برداريد ، زيرا خدا  آمرزنده  و مهربان  است.

خداوند متعال مي فرمايد:« فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ» و چون ماههايي که خداوند جنگيدن با مشرکانِ داراي پيمان را در آن حرام نموده است به پايان رسيد، و آن ماهها عبارتند از چهارماهي که در آن به مشرکان مهلت داده شده است به رفت و آمد بپردازند. نيز عبارت است از  مدت زماني که بيشتر از چهارماه مي باشد؛ و آن براي مشرکاني است که مهلت بيشتري به آنان داده شده است پس آن گاه عهد و پيماني برگردن مسلمانان  نخواهد داشت.

« فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ» پس مشرکان را هر زمان و در هر مکاني يافتيد، بکشيد.« وَخُذُوهُمْ» و آنها را به اسارت بگيريد. « وَاحْصُرُوهُمْ» و آنها را در تنگنا قرار دهيد، و نگذاريد در سرزمين خدا که آن را براي عبادت قرار داده است در آسايش به سر ببرند، ايشان صلاحتي سکني گزيدن در آن را ندارند و مستحق برخورداري از يک وجب از زمين خدا نمي باشند، زيرا زمين، زمين خداست، و آنها دشمنان خدا هستند و با خدا و پيامبرش مي جنگند و مي خواهند زمين از دين خدا خالي باشد، و خداوند نمي پذيرد مگر اينکه  نورش را کامل بگرداند، گرچه کافران اين را نپسندند.

« وَاقْعُدُواْ لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ» و در هر گذرگاه و محلي که از آن مي گذرند به کمين آنها بنشينيد، و  به جهاد با آنان بپردازيد، و آنچه در توان داريد در اين راه مبذول داريد، و همواره اين کار را ادامه بدهيد تا آنها از شرک خود دست بردارند. بنابراين فرمود:« فَإِن تَابُواْ» اگر از شرک خود توبه کردند، « وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ» و نماز را با رعايت آداب و حقوق کامل برپا داشتند، « وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ» و زکات را به مستحقان آن پرداختند، « فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمْ» راه را بر آنان باز بگذاريد . يعني رهايشان کنيد و آنها بايد مانند شما زندگي  کنند؛ آنچه براي شماست براي آنان هم هست، و آنچه بر شماست بر آنان هم خواهد بود.

« إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» بي گمان خداوند آمرزنده و مهربان است؛ کساني که توبه نمايند شرک و گناهان کوچکترشان را مي آمرزد، و با توفيق دادنشان براي توبه کردن و سپس پذيرفتن آن ، به آنان رحم مي فرمايد. و اين آيه بيانگر آن است که هرکس از ادا کردن نماز يا زکات  امتناع ورزد با  او جنگ خواهد شد تا اينکه نماز و زکات را ادا کند. همانطور که ابوبکر صديق (رضي الله عنه) در جنگ با کساني که پس از فوت پيامبر(ص) از پرداختن زکات امتناع ورزيدند به اين آيه استدلال نمود.

آيه ي 6:

وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَعْلَمُونَ؛ و هر گاه  يکي  از مشرکان  به  تو پناه  آورد ، پناهش  ده  تا کلام  خدا را  بشنود ، سپس  به  مکاني  امنش  برسان  ، زيرا اينان  مردمي  نادانند.

آنچه که پيشتر در آيه « فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ» پس وقتي که ماههاي حرام به پايان رسيد، مشرکان را هرکجا يافتيد، بکشيد و بگيريد و محاصره کنيد و در هر کمين گاهي به  کمين آنان بنشينيد، گذشت يک دستور کلي براي همه حالات و در مورد هر شخصي از مشرکين بود.

اما در اينجا خداوند متعال بيان مي کند که اگر مصلحت اکتفا نمود، جايز بلکه واجب است برخي از آنان نزديک گردانده شوند. « وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ » و اگر يکي از مشرکان از تو خواست که به او پناه بدهيد و او را از ضرر و زيان مصون داري تا کلام خدا را بشنود و در اسلام تامل کند. « فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ» پس او را پناه بده تا کلام خداوند را بشنود. سپس اگر مسلمان شد که چه بهتر، وگرنه او را به محلي برسان که در آن از امنيت برخوردار گردد، چرا که کافران گروهي نادان هستند و ممکن است که استمرار آنها بر کفر به خاطر جهلشان باشد، و  هنگامي که جهل و ناداني آنان دور شود اسلام را برگزيدن، بنابراين  خداوند پيامبرش را دستور داد و  امتش نيز در  اجراي احکام با او برابرند که هرکس خواست کلام خدا را بشنود بايد او را پناه بدهند. و اين دليلي صريح بر صحت مذهب اهل سنت و جماعت است که مي گويند: قرآن کلام خدا است و مخلوق نمي باشد، چون خداوند آن را گفته است و به خود نسبت داده است، به مانند نسبت دادن صفت به موصوفش. و نيز دليلي بر باطل بودن مذهب معتزله و کساني است که از آنها پيروي  کرده و مي گويند: قرآن مخلوق است. و چه بسيار است دلايلي که بر باطل بودن اين گفته دلالت مي نمايد، اما در اينجا مجالي براي بيان آن نيست.

آيه ي 7:

كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذِينَ عَاهَدتُّمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُواْ لَكُمْ فَاسْتَقِيمُواْ لَهُمْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ ؛ چگونه  مشرکان  را با خدا و پيامبر او پيماني  باشد ? مگر آنهايي  که  نزد، مسجدالحرام  با ايشان  پيمان  بستيد  اگر بر سر پيمانشان  ايستادند ، بر سر پيمانتان  بايستيد  خدا پرهيزگاران  را دوست  دارد.

اين بيان حکمتي است که ايجاب مي نمايد تا خدا و پيامبرش از مشرکين بيزار باشند، پس فرمود:« كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ» چگونه مشرکان نزد خدا و پيامبرش عهد و پيماني داشته باشند؟ آيا فريضه ايمان را انجام دادند يا از اذيت و آزار پيامبر خدا و مومنان دست کشيده اند؟ مگر آنان به جنگ با حق نپرداختند و باطل را ياري ننمودند؟!

مگر آنان فساد را در زمين به راه نيانداختند؟! آري همه ي اين کارها را کردند. پس سزاوار است که خداوند از آنها اعلام برائت و بيزاري نمايد و نزد خدا و پيامبرش عهد و پيماني نداشته باشند. « إِلاَّ الَّذِينَ عَاهَدتُّمْ عِندَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ» مگر مشرکيني که با آنان در کنار مسجدالحرام پيمان بسته ايد. پس پيمان آنها به خصوص در آن مکانِ محترم داراي حرمت است و بايد رعايت شود. «  فَمَا اسْتَقَامُواْ لَكُمْ فَاسْتَقِيمُواْ لَهُمْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ» پس تا زماني که در برابر عهد و پيماني که با شما بسته اند راست و وفادار باشند شما نيز نسبت بديشان راست و وفادار باشيد . همانا خداوند پرهيزگاران را دوست مي دارد.

آيه ي 11-8:

كَيْفَ وَإِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لاَ يَرْقُبُواْ فِيكُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً يُرْضُونَكُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَى قُلُوبُهُمْ وَأَكْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ؛ چگونه  پيماني  باشد که  اگر بر شما پيروز شوند به  هيچ  عهد و سوگند و، خويشاوندي  وفا نکنند ? به  زبان  خشنودتان  مي  سازند و در دل  سر مي  پيچند و بيشترين  عصيانگرانند.

اشْتَرَوْاْ بِآيَاتِ اللّهِ ثَمَنًا قَلِيلاً فَصَدُّواْ عَن سَبِيلِهِ إِنَّهُمْ سَاء مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ؛ آيات  خدا را به  بهاي  اندک  فروختند و از راه  خدا اعراض  کردند و  بدکاري کردند.

لاَ يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً وَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ؛ عهد و سوگند و خويشاوندي  هيچ  مؤمني  را رعايت  نمي  کنند و مردمي   تجاوزکارند.

فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ وَنُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ؛ پس  اگر توبه  کردند و نماز به  جاي  آوردند و زکات  دادند ، برادران   ديني شما هستند  ما آيات  خدا را براي  مردمي  که  از دانايي  برخوردارند  تفصيل  مي  دهيم.

«کَيفَ» چگونه مشرکان نزد خدا عهد و پيماني نداشته باشند! « وَإِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ» حال آنکه اگر بر شما سلطه يابند و غالب شوند، به شما رحم نمي کنند، « لاَ يَرْقُبُواْ فِيكُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً» و هيچ حق خويشاوندي و پيماني را درباره شما رعايت نمي کنند، و از خدا نمي ترسند و بدترين عذاب را به شما مي رسانند. پس آنان اگر پيروز شوند اين گونه با شما برخورد خواهند کرد. بنابراين رفتاري که به هنگام ترس از شما در پيش مي گيرند شما را فريب ندهد، زيرا آنان « يُرْضُونَكُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَى قُلُوبُهُمْ» شما را با زبانهايشان خشنود مي کنند، اما دلهايشان محبت و گرايشي نسبت به شما ندارد، بلکه آنان دشمنان حقيقي اندو به راستي از شما نفرت دارند« وَأَكْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ» و بيشتر آنان فاسقند؛ نه دين دارند و نه جوانمردي. « اشْتَرَوْاْ بِآيَاتِ اللّهِ ثَمَنًا قَلِيلاً» بهره ناچيز و فرومايه دنيا را بر ايمان آوردن به خدا و پيامبرش، و فرمان بردن از آيات خدا ترجيح دادند، « فَصَدُّواْ عَن سَبِيلِهِ إِنَّهُمْ سَاء مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» پس خودشان از راه خدا باز ماندند و ديگران را نيز از راه او باز داشتند، و به راستي آنان کار بسيار بدي مي کردند. « لاَ يَرْقُبُونَ فِي مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً» و به خاطر دشمني شان با ايمان و مومنان هيچ خويشاوندي و پيماني را در مورد مومنان رعايت نمي کنند.

پس آنچه باعث شده است که آنها با شما دشمني ورزند و نسبت به شما نفرت داشته باشند، ايمان است. پس ، از دينتان دفاع کنيد و آن را ياري نماييد، و هرکس که با دينتان دشمني کند او را دشمن بگيريد. و هرکس آن را ياري نمايد او را دوست خود بدانيد . و محور  دوستي و دشمني را دوستي و دشمني با دين قرار دهيد، و دوستي و دشمني را يک امر طبيعي به حساب نياوريد که هرجا دلتان خواست دوستي کنيد با دشمني نماييد. و از هواي نفس که به بدي فرمان مي دهد. پيروي نکنيد. بنابراين فرمود: « فَإِن تَابُواْ» اگر آنان از شرک خود توبه  کردند و به ايمان بازگشتند، « وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّكَاةَ فَإِخْوَانُكُمْ فِي الدِّينِ» و نماز را برپاداشتند و زکات را پرداختند، پس برادران ديني شما مشرک بودنشان با آنان داشتيد به فراموشي بسپاريد، و بندگان مخلص خدا باشيد. و با اين کار بنده حقيقي خدا مي شويد.

پس از آنکه خداوند احکام مهمي را بيان نمود، و حکمت ها و فرمانهايي را بيان داشت، فرمود: « وَنُفَصِّلُ الآيَاتِ» و آيات را توضيح مي دهيم و مشخص مي کنيم، « لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ» براي گروهي که مي دانند. پس خطاب خدا متوجه دانايان است، چرا که آيات و احکام دين اسلام و قوانين آن توسط علما شناخته مي شود. بار خدايا! در سايه رحمت و بخشش و کرم و احسان خود ما را از گروهي بگردان که مي دانند و به آنچه مي دانند عمل مي کنند.

آيه ي 15-12:

وَإِن نَّكَثُواْ أَيْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُواْ فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ؛ اگر پس  از بستن  پيمان  ، سوگند خود شکستند و در دين  شما طعن  زدند ، با، پيشوايان  کفر قتال  کنيد که  ايشان  را رسم  سوگند نگه  داشتن  نيست  ، باشد  که  از کردار خود باز ايستند.

أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَّكَثُواْ أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن كُنتُم مُّؤُمِنِينَ ؛ آيا با مردمي  که  سوگند خود را شکستند و آهنگ  اخراج  پيامبر کردند و  آنهابر ضد شما دشمني  آغاز کردند ، نمي  جنگيد ? آيا از آنها مي  ترسيد ، و  حال آنکه  اگر ايمان  آورده  باشيد سزاوارتر است  که  از خدا بترسيد و بس  ?

قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَيُخْزِهِمْ وَيَنصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُّؤْمِنِينَ؛ با آنها بجنگيد  خدا به  دست  شما عذابشان  مي  کند و خوارشان  مي  سازد و، شما را پيروزي  مي  دهد و دلهاي  مؤمنان  را خنک  مي  گرداند.

وَيُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ وَيَتُوبُ اللّهُ عَلَى مَن يَشَاء وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛ و کينه  از دلهايشان  بزدايد و توبه  هر که  را که  بخواهد مي  پذيرد  اوست دانا و حکيم.

خداوند متعال بعد از اينکه فرمود: اگر مشرکاني که با شما پيمان بسته اند بر پيمان خود وفادار ماندند، شما هم در برابر آنان راست و وفادار باشيد ، فرمود:« وَإِن نَّكَثُواْ أَيْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ» و اگر با شما جنگيدند و پيمان خود را شکستند ، يا ديگران را  براي جنگيدن با شما ياري کردند، و يا آسيبي به شما رساندند، « وَطَعَنُواْ فِي دِينِكُمْ» و دينتان را مورد طعنه قرار دادند و آن را مسخره کردند. و اين شامل همه انواع طعن و تمسخري است که در مورد دين  يا قرآن روا داشتند.

« فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْكُفْرِ» پس با پيشوايان و رهبران کفر و روسايي که دين خدا را به تمسخر مي گيرند، و ياور دين شيطان هستند، بجنگيد. و سران را به طور ويژه ذکر کرد، زيرا جنايتشان بزرگ است، و ديگران پيرو آنها هستند. نيز تا دلالت نمايد که هرکس دين را به تمسخر بگيرد و در صدد رد کردن آن باشد، از پيشوايان کفر است.« إِنَّهُمْ لاَ أَيْمَانَ لَهُمْ» همانا آنان عهد و پيماني ندارند که به آن پايبند باشند، بلکه همواره خيانت و عهدشکني مي کنند، و نمي توان به آنها اعتماد کرد، « لَعَلَّهُمْ يَنتَهُونَ» شايد وقتي که با آنها جنگيديد از طعنه زدن به دينتان دست بردارند، و وارد دين اسلام شوند. سپس با بيان صفت هايي که اين دشمنان دارند، مومنان را بر جنگيدن با آنها تحريک نمود، و فرمود:« أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَّكَثُواْ أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ» آيا با گروهي نمي جنگيد که سوگندهايشان را شکستند و آهنگ بيرون کردن پيامبر را از مکه کردند؟ پيامبري که احترام و بزرگداشت او واجب بود؟ اما آنان خواستند او را از وطنش بيرون کنند، و آنچه را در  توان داشتند براي اين هدف به کار بردند، « وَهُم بَدَؤُوكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ» و ايشان نخستين بار آغازگر جنگ بودند و پيمان را شکستند. و ديگران را عليه شما ياري کردند. اين زماني بود که قريش با اينکه با مسلمين پيمان داشتند قبيله بني بکر را که هم پيمانشان بودند عليه قبيله خزاعه که از هم پيمانان پيامبر (ص) بودند، کمک کردند، و همراه با بني بکر عليه خزاعه جنگيدند. همانطور که اين موضوع به طور مشروح در سيره بيان شده است. « أَتَخْشَوْنَهُمْ» آيا از آنها مي ترسيد و با آنها نمي جنگيد؟!« فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن كُنتُم مُّؤُمِنِينَ »پس اگر مومن هستيد خداوند سزاوارتر است که از او بترسيد. خداوند شما را دستور داده تا با آنها بجنگيد و بر اين موضوع بسيار تاکيد کرده است. پس اگر شما مومن هستيد از فرمان خدا اطاعت کنيد. و از آنها نترسيد و به سبب ترس از آنها دستور خدا را ترک ننماييد.

سپس به جنگيدن با آنها دستور داد، و فوايد جنگ با آنها را بيان نمود. و اين در واقع به مثابه تشويق و تحريک کردن مومنان براي جنگيدن با آنها است. پس فرمود:« قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ» با آنان بجنگيد تا  خداوند آنان را با دستان شما و به وسيله کشته شدنشان عذاب دهد. « وَيُخْزِهِمْ» و شما را بر آنان پيروز نمايد، و آنان را خوار بگرداند. آنها دشمنان شما هستند و بايد خوار شوند و براي رسيدن به اين هدف بايد تلاش نمود.

« وَيَنصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ» و شما را بر آنان پيروز مي گرداند. و اين وعده و مژده اي از جانب خدا بود که به آن وفا نمود. « وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُّؤْمِنِينَ وَيُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ» و دلهاي گروه مومنان را شفا بخشد، و خشم دلهايشان را از بين ببرد، زيرا آنها چنان خشم و کينه اي از آنان در دل داشتند که پيکار با آنان شفابخش آن غمّ و غصه اي خواهد بود که در دلهاي مومنان است، زيرا دشمنان با خدا و پيامبرش مي جنگند و براي خاموش کردن نور خدا تلاش مي کنند. پس پيکار با آنها کينه و خشمي را که در دلهايشان است از بين مي برد، و اين بر محبت و دوستي خداوند نسبت به مومنان و توجه  خداوند به حالات آنها دلالت مي نمايد، تا جايي که خداوند شفا دادن دلهاي مومنان و از بين بردن خشمشان را از جمله اهداف و مقاصد شريعت قرار داده است.

سپس فرمود:« وَيَتُوبُ اللّهُ عَلَى مَن يَشَاء» و خداوند برحسب مشيت و خواست خويش، توبه هرکدام از آنهايي را که آنان را براي داخل شدن به اسلام توفيق داده، و  اسلام را در دل هايشان زيبا جلوه مي دهد و کفر و فسق و نافرماني را در انظار آنان ناپسند مي گرداند. « وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» و خداوند دانا و حکيم است و هرچيزي را در جاي مناسب قرار مي دهد و هرکس را که شايسته ايمان آوردن باشد هدايت مي نمايد، و هرکس را که شايسته ايمان آوردن نباشد در گمراهي و عناد خودش باقي مي گذارد.

آيه ي 16:

أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَكُواْ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ جَاهَدُواْ مِنكُمْ وَلَمْ يَتَّخِذُواْ مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً وَاللّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ؛ آيا پنداشته  ايد که  شما را به  حال  خود واگذاشته  اند بي  آنکه  خدا کساني ، از شما را که  جهاد مي  کنند و جز خدا و پيامبرش  و مؤمنان  را به  همرازي  نمي گزينند ، معلوم  دارد ? هر چند به  هر کاري  که  مي  کنيد آگاه  است.

خداوند متعال پس از اينکه بندگان مومنش را به جهاد فرمان داد، فرمود:« أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَكُواْ» آيا پنداشته ايد که به حال خودتان واگذار مي شويد، بدون اينکه آزمايش و امتحان شويد، راستگو و دروغگو مشخص گردد؟ « وَلَمَّا يَعْلَمِ اللّهُ الَّذِينَ جَاهَدُواْ مِنكُمْ» در حالي که هنوز خداوند کساني را از شما که جهاد کرده اند ندانسته است؟ دانستني که از حالت نهاني بالقوه به سوي خارج بالفعل بيرون آيد تا پاداش و سزا بر آن تحقق يابد. و کساني را که بداند که در راه او جهاد کرده اند.

« وَلَمْ يَتَّخِذُواْ مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً» و به غير از خدا و پيامبر و مومنان و دوست نزديک و محرم اسراري براي خود نگرفته اند. يعني کسي را از کافران به دوستي نگرفته اند، بلکه خدا و پيامبر و مومنان را به دوستي مي گيرند. پس خداوند جهاد را مشروع نمود تا بدين وسيله هدف و مقصود بزرگ به دست بيايد، و آن اين است که راستگوياني را که جز در راه خدا حرکت نمي کنند، از دروغگوياني که ادعا مي کنند  ايمان دارند، در حاليکه کساني غير از خدا و پيامبر و مومنان را به دوستي مي گيرند، مشخص نمايد. « وَاللّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ» و خداوند به آنچه از شما سر مي زند آگاه است ، پس شما را مي آزمايد تا آنچه که بر آن هستيد روشن گردد، و شما را طبق اعمال نيک و بدتان جزا و سزا دهد.

آيه ي 18-17:

مَا كَانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَن يَعْمُرُواْ مَسَاجِدَ الله شَاهِدِينَ عَلَى أَنفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ أُوْلَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِي النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ ؛ مشرکان  را نرسد که  در حالي  که  به  کفر خود اقرار مي  کنند مسجدهاي  خدا  را عمارت  کنند اعمال  آنها ناچيز شده  و در آتش  جاويدانند.

إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَلَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللّهَ فَعَسَى أُوْلَـئِكَ أَن يَكُونُواْ مِنَ الْمُهْتَدِينَ ؛ مسجدهاي  خدا را کساني  عمارت  مي  کنند که  به  خدا و روز قيامت  ايمان   آورده ، اند و نماز مي  گزارند و زکات  مي  دهند و جز از خدا نمي  ترسند  اميد است  که  اينان  از هدايت  يافتگان  باشند.

خداوند متعال مي فرمايد:« مَا کَانَ» شايسته و مناسب نيست، « لِلْمُشْرِكِينَ أَن يَعْمُرُواْ مَسَاجِدَ الله» براي مشرکان که مساجد خدا را با عبادت و نماز وغيره آباد کنند، حال آنکه خودشان بر کفر خود گواهي مي دهند، چون حالت و خوي آنها بر اين حقيقت گواهي مي دهد، و بسياري از آنان مي دانند که بر کفر و باطل قرار دارند، پس وقتي که « شَاهِدِينَ عَلَى أَنفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ» به کفر، و عدم  ايمان خويش که شرط قبول اعمال است، گواهي مي دهند، چگونه ادعا مي کنند که آباد کنندگان مساجد خدا هستند، در حالي که کارهايشان از اصل و اساس باطل  است؟ بنابراين فرمود:« أُوْلَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ» آنان اعمالشان ضايع و تباه است. « وَفِي النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ » و در آتش جهنم جاودانه اند.

سپس بيان کرد که آباد کنندگان مساجد خدا چه کساني هستند. پس فرمود:« إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ» تنها کسي مساجد را آباد مي سازد که به خدا و روز قيامت ايمان داشته باشد، و نمازهاي واجب و مستحب را به صورت شايسته برپا دارد، « وَآتَى الزَّكَاةَ» و زکات را به مستحقان بپردازد، « وَلَمْ يَخْشَ إِلاَّ اللّهَ» و از کسي جز خدا نترسد. يعني ترس او فقط از خدا باشد، و از آنچه خدا حرام نموده است دست نگاه دارد، و در  انجام حقوق و واجبات الهي کوتاهي ورزد.

پس خداوند آنان را به داشتن ايمان مفيد، و انجام دادن کارهاي شايسته که اساس همه کارهاي شايسته نماز و زکات است و به ترس از خدا که اساس هر کار خيري است متصف نمود. بنابراين اينها آبادکنندگان حقيقي مساجد هستند، و تنها آنان مساجد را آباد مي کنند. « فَعَسَى أُوْلَـئِكَ أَن يَكُونُواْ مِنَ الْمُهْتَدِينَ » پس اميد است که ايشان از راه يافتگان باشند. « عسي» به معني  اميد است اما وقتي از جانب خدا باشد حتما تحقق پيدا مي کند. اما هرکس به خدا و روز قيامت ايمان نياورد، و از خدا نترسد پس او از آبادکنندگان مساجد نيست، و شايستگي آن را ندارد که به آباد کردن مسجد مبادرت ورزد، گرچه ادعا کند او مسجد را آباد مي نمايد.

آيه ي 22-19:

أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللّهِ لاَ يَسْتَوُونَ عِندَ اللّهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ؛ آيا آب  دادن  به  حاجيان  و عمارت  مسجدالحرام  را با ايمان  به  خدا و روز  قيامت  و جهاد در راه  خدا برابر مي  دانيد ? نه  ، نزد خدا برابر نيستند و  خدا ستمکاران  را هدايت  نمي  کند.

الَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ؛ آنان  که  ايمان  آوردند و مهاجرت  کردند و در راه  خدا به  مال  و جان   خويش جهاد کردند ، در نزد خدا درجتي  عظيم  تر دارند و کاميافتگانند.

يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُم بِرَحْمَةٍ مِّنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَّهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُّقِيمٌ؛ پروردگارشان  به  رحمت  و خشنودي  خود و به  بهشتي  که  در آن  نعمتهاي  جاويد، باشد ، بشارتشان  مي  دهد.

خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا إِنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ؛ در آن  بهشت  جاويدان  بمانند ، زيرا اجر و مزد بزرگ  در نزد خداوند است.

هنگامي که برخي از مسلمانان در رابطه با آباد کردن مسجدالحرام از طريق ساختن آن، و اقامه نماز و ساير عبادت در آن، و آب دادن به حاجيان، و در رابطه با فضيلت و برتري به حاجيان، و در رابطه با فضيلت و برتري اين اعمال بر ايمان آوردن به خدا و جهاد در راه او با يکديگر، و يا با مشرکان اختلاف کردند، خداوند خبر داد که اين دو کار با هم تفاوت دارد. پس فرمود:« أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ» آيا آب دادن حاجيان را از آب زمزم[1]، « وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللّهِ لاَ يَسْتَوُونَ عِندَ اللّهِ» و آباد کردن مسجدالحرام را همسان کار کسي قرار داده ايد که به خدا و روز قيامت ايمان آورده و در راه خدا جهاد کرده است؟! اين دو کار در نزد خداوند برابر نيستند. پس جهاد، و ايمان آوردن، از آب دادن به حاجيان و آباد کردن مسجدالحرام به مراتب برتر و بهتر است، چون ايمان اصل و اساس دين است و به وسيله ايمان اعمال پذيرفته شده و کارها پاکيزه مي شود.

و اما جهاد در راه خدا قله بلند دين است و با جهاد است که دين اسلام حفظ مي شود و قلمرو آن گسترش مي يابد، و حق پيروز شده و باطل خوار مي گردد. اما آباد کردن مسجدالحرام و آب دادن به حاجيان گرچه کارهاي شايسته اي هستند اما پذيرفته شدن آنها مشروط به داشتنِ ايمان است. و منافعي که ايمان و جهاد دارند اين اعمال ندارند. بنابراين فرمود:« لاَ يَسْتَوُونَ عِندَ اللّهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» نزد خداوند برابر نيستند، و خداوند گروه ستمکاران را هدايت نمي کند. يعني کساني که ستمگري تبديل به صفت آنان گشته و صلاحيت پذيرفتن چيزي از خير و خوبي را ندارند بلکه جز شر و بدي سزاوار آنان نيست.

سپس برتري اين دسته را به صراحت بيان کرد و فرمود:« الَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ» کساني که ايمان آوردند و هجرت کردند و با خرج کردن مالهايشان براي جهاد و آماده کردن جنگجويان، جهاد نمودند، « وَأنفُسِهِم» و با جان هايشان جهاد کردند و براي جهاد بيرون رفتند،« أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ» اينان داراي منزلت والاتر و بزرگتري در پيشگاه خداوند و همچنان رستگارانند. يعني جز کسي که به صفات آنان متصف و به اخلاق آنان آراسته باشد، به مقصود نمي رسد و از ترس و هراس رهايي نمي يابد.

« يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُم» پروردگارشان به خاطر مهرباني و عطوفت و توجه و محبتي که نسبت بدانان دارد، آنها را « بِرَحْمَةٍ مِّنْهُ» به رحمتي از سوي خود مژده مي دهد، به وسيله ي آن هر شرّي را از آنان دور ساخت و هر خيري را به آنان رساند، « وَرِضوَنِ» و آنان را به خشنودي از جانب خود که بزرگترين نعمت موجود در بهشت است مژده مي دهد، پس خداوند از آنان خشنود است و هرگز از آنان خشمگين نخواهد شد.

« وَجَنَّاتٍ لَّهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُّقِيمٌ» و آنان را به باغهايي که در آن نعمت هايي پايدار دارند مژده ميدهد، نعمت هايي که دلها در آرزوي آنند و چشم ها از ديدن آن لذت مي برند. نعمت هايي که کيفيت و اندازه آن را جز خداوند کسي نمي داند. از جمله اين نعمت ها يکي اين است که خداوند براي مجاهدان صد درجه آماده کرده است که ميان هر دو درجه به اندازه زمين و آسمان فاصله وجود دارد، و اگر تمام آفريدگان در يک مقام و درجه جمع شوند همه در آن جاي مي گيرند.

« خَالًِدِينَ فِيهَا أَبَدا» براي هميشه در آن جاودانند، و به جاي ديگري برده نمي شوند، و نمي  خواهند که به جاي آن چيز ديگري به آنها داده شود« إِنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ» بي گمان در پيشگاه خداوند پاداش بسيار بزرگي موجود است، کثرت و فراواني اين پاداش نسبت به فضل و بزرگواري خدا امري غريب نمي باشد، و چنين  عظمت و حسني از کسي که به هر چيزي بگويد:« بشو»، « مي شود» عجيب نمي باشد.

آيه ي 24-23:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ آبَاءكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاء إَنِ اسْتَحَبُّواْ الْكُفْرَ عَلَى الإِيمَانِ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ ؛ اي  کساني  که  ايمان  آورده  ايد ، اگر پدر يا برادرتان  دوست  دارند که   کفررا به  جاي  ايمان  برگزينند ، آنها را به  دوستي  مگيريد و هر کس  از شما  دوستشان  بدارد از ستمکاران  خواهد بود.

قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَآؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ ؛ بگو : اگر پدرانتان  و فرزندانتان  و برادرانتان  و زنانتان  و، خويشاوندانتان  و اموالي  که  اندوخته  ايد و تجارتي  که  از کساد آن  بيم   داريد ، و خانه  هايي  که  بدان  دلخوش  هستيد براي  شما از خدا و پيامبرش  و  جهاد کردن  در راه او دوست  داشتني  تر است  ، منتظر باشيد تا خدا فرمان   خويش  بياورد  و خدا نافرمانان  را دوست  ندارد.

خداوند متعال مي فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ» اي کساني که ايمان آورده ايد! به مقتضاي ايمان عمل کنيد، به گونه اي که هر کس ايمان آورد او را به دوستي بگيريد، و هرکس ايمان نياورد با او دشمني کنيد. « لاَ تَتَّخِذُواْ آبَاءكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاء إَنِ اسْتَحَبُّواْ الْكُفْرَ عَلَى الإِيمَانِ» و پدران و برادرانتان را که نزديکترين مردم به شما هستند اگر از روي خشنودي و محبت ، کفر را بر ايمان برگزيدند به دوستي نگيريد. و ديگران را به طريق اولي اگر کفر را بر ايمان برگزيدند به دوستي نگيريد.

« وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ » و هرکس از مشا که آنان را به دوستي بگيرد پس ايشان ستمگرانند، چون آنها بر نافرماني خدا جرات کرده، و دشمنان خدا را دوستان خود قرار داده اند. و اصل و اساس ولايت، محبت و ياري کردن است. و اين بدان خاطر است که دوست  قرار دادن آنان باعث مي شود تا اطاعت از آنها بر اطاعت خدا ،  و محبت آنها بر محبت خدا و پيامبرش مقدم شود. به همين جهت علت منع  اين کار را بيان کرد، و آن اين است که محبت خدا و پيامبرش بايد بر محبت و دوستي هر چيزي مقدم داشته شود، و هر چيزي بايد تابع محبت خدا و پيامبر باشد. بنابراين فرمود:« قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَآؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا»بگو: اگر پدرانتان و مادرانتان و برادران نَسَبي و سَبَبي تان و همسرانتان، و به طور کلي همه خويشاوندانتان و مالهايي را که به دست آورده ايد، و در راه به دست آوردن آن رنج کشيده ايد[2]، « وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا» و تجارتي که از بي رونقي و بي بازاري و کساد شدن آن مي ترسيد. و اين تمام تجارت ها و درآمدها و کالاهاي تجارتي از قبيل پول، ظروف، اسلحه ، غلات، کشتزارها و چهارپايان تجارتي و غيره را شامل مي شود. « وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا» و خانه هايي که زيبا و آراسته و مطابق با ميل شما هستند و آنها را مي پسنديد. پس اگر اين چيزها « أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ» در نزد شما از خدا و پيامبرش و جهاد کردن در راه او محبوب تر باشد ، شما فاسق و ستمگر هستيد.

« فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ» و در انتظار عذابي باشيد که بر شما فرود خواهد آمد. و منتظر باشيد که خداوند کار خود را مي کند و دستور او رد نمي شود. « وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ» و خداوند کساني را که از دايره اطاعت او بيرون رفته و يکي از امور مذکور را  بر محبت وي مقدم داشته اند هدايت نمي کند. اين آيه شريفه بزرگترين دليل بر وجوب مقدم داشتن محبت خدا و پيامبرش بر محبت هر چيز ديگري است، و دليلي است بر اينکه اين وعيد شديد متوجه کسي خواهد بود که يکي از امور مذکور به نزد خدا و پيامبرش و جهاد کردن باشد. و نشانه ي محبوبيت هريک از اين امور ذکر شده اين است که هرگاه دو امر بر وي عرضه شدند؛ که يکي از آن دو را خدا ورسولش دوست مي داشت، و هواي نفس او در آن نبود، و ديگري را خودش دوست داشت و به آن علاقمند بود و  انجام دادن آن منجر به از دست رفتن چيزي مي شد که خدا و پيامبرش آن را دوست داشتند، و يا آن را ناقص مي گرداند، پس در اين حالت اگر آنچه را که خود دوست مي دارد بر آنچه که خدا و رسولش دوست مي دارند مقد داشت، اين بيانگر آن است که او ستمگر مي باشد و آنچه را که بر او واجب است ترک نموده است.

آيه ي 27-25:

لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُم مُّدْبِرِينَ ؛ خدا شما را در بسياري  از جايها ياري  کرد  و نيز در روز حنين  ، آنگاه ، که انبوهي  لشکرتان  شما را به  شگفت  آورده  بود ولي  براي  شما سودي  نداشت  و  زمين  با همه  فراخيش  بر شما تنگ  شد و بازگشتيد و به  دشمن  پشت  کرديد.

ثُمَّ أَنَزلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَنزَلَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَعذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَذَلِكَ جَزَاء الْكَافِرِينَ؛ آنگاه  خدا آرامش  خويش  را بر پيامبرش  و بر مؤمنان  نازل  کرد و  لشکرياني که  آنها را نمي  ديديد فرو فرستاد و کافران  را عذاب  کرد ، و اين   است  کيفر کافران.

ثُمَّ يَتُوبُ اللّهُ مِن بَعْدِ ذَلِكَ عَلَى مَن يَشَاء وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ از آن  پس  خدا توبه  هر کس  را که  بخواهد مي  پذيرد ، که  آمرزنده  و، مهربان است.

 خداوند بر بندگان مومنين خود منت مي نهد که آنها را در بسياري از مواقع و به هنگام رويارويي با دشمن ياري کرده است ، بويژه در جنگ حنين که با بحران سختي مواجه شدند و سست گرديدند، و پا به فرار گذاشتند، و زمين با وجود وسعت و فراخي اش بر آنها تنگ آمد. ماجرا از اين قرار بودکه پيامبر (ص) وقتي مکه را فتح نمود، شنيد که قبيله هوازن براي جنگيدن با او جمع شده  اند، پيامبر (ص) همراه با ياراني که در فتح مکه شرکت کرده بودند، و همراه با کساني که پس از فتح مکه اسلام آورده بودند به سوي آنها حرکت  کردند.

تعدادشان دوازده هزار نفر بود، و مشرکين چهار هزار نفر بودند. به همين جهت برخي از مسلمين از زياد بودنشان به شگفت آمده و گفتند: امروز به خاطر کمبود افراد شکست نخواهيم خورد، اما وقتي که آنها با قبيله هوازن روبرو شدند، هوازن يکباره بر مسلمين شکست خوردند، و همه پا به قرار نهادند و جز صد نفر کسي با پيامبر باقي نماند، اما اين افراد در کنار پيامبر باقي نماند، اما اين افراد در کنار پيامبر ايستادند و با مشرکين جنگيدند. و پيامبر سوار بر شتري به سوي مشرکين مي  تاخت و مي گفت:« من پيامبر هستم و دروغ نمي گوييم، من پسر عبدالمطلب هستم.» وقتي که پيامبر (ص) حالت مسلمين را مشاهده کرد به عباس بن عبدالمطلب دستور داد تا انصار و بقيه مسلمين را صدا بزند، عباس صداي رسا و بلندي داشت و آنها را صدا زد: اي اهل سمره! اي اهل سوره بقره! مسلمين وقتي که اين صدا را شنيدند همه بلافاصله روي آوردند، و با مشرکين درگير شدند و خداوند شکست فاحشي را نصب کفار کرد.

و مسلمين اردوگاه آنان را تصرف کردند و زنان و مالهايشان را به غنيمت گرفتند. و فرموده الهي « لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ» اشاره به اين ماجراست، حنين جايي است که در اين مکه و طايف قرار دارد و اين واقعه در آنجا روي داد. « إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنكُمْ شَيْئًا» بدانگاه که فزوني تان شما را به شگفت آورد، ولي آن لشکريان فراوان هيچ فايده اي نه زياد و نه کم به شما نرساندند، « وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الأَرْضُ» و وقتي که شکست خورديد به خاطر اندوه و غمي که به شما دست داد، زمين « بِمَا رَحُبَتْ» با همه فراخي اش بر شما تنگ شد. « ثُمَّ وَلَّيْتُم مُّدْبِرِينَ» سپس پشت کرديد و شکست خورده پا به فرار نهاديد. « ثُمَّ أَنَزلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ» سپس خداوند آرامش خويش را بر پيامبرش و بر مومنان نازل کرد. و آرامش همان اطمينان خاطري است که هنگام اضطراب و آشفتگي و اتفاق افتادن حوادث هولناک، خداوند آن را در دلها قرار مي دهد و دلها را به ثبات و آرامش و اطمينان مي رساند. و اين از نعمت هاي بزرگ خدا بر بندگان است. « وَأَنزَلَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا» و لشکرهايي را فرو فرستاد که شما ايشان را نمي ديديد، و آنها فرشتگان بودند که خداوند آنان را در روز حنين به کمک مسلمين  فرستاد تا آنها را پابرجا نمايند و به ياري و نصرت خدا مژده دهند. « وَعذَّبَ الَّذِينَ كَفَرُواْ» و کافران را از طريق شکست دادن و کشته شدن و غالب آمدن مسلمين بر زنان و فرزندان و مالهايشان عذاب داد. « وَذَلِكَ جَزَاء الْكَافِرِينَ» و اين کيفر کافران است. خداوند در دنيا آنها را عذاب مي دهد، سپس در آخرت آنها را به عذابي سخت گرفتار مي کند.

« ثُمَّ يَتُوبُ اللّهُ مِن بَعْدِ ذَلِكَ عَلَى مَن يَشَاء» بعد از آن خداوند توبه هرکس را که بخواهد، مي پذيرد. و خداوند  توبه بسياري از کساني را که با مسلمانان جنگيدند، اما در نهايت توبه  کردند و سلام آوردند و نزد پيامبر آمدند، پذيرفت و پيامبر زنان و فرزندانشان را به آنان پس داد. « وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» و خداوند داراي مغفرت و گسترده و رحمت عام و فراگير است, و گناهان بزرگ توبه  کنندگان را مي آمرزد و  با توفيق دادنشان به توبه و  اطاعت ، نيز با چشم پوشي از جرايم آنان و پذيرش توبه شان، به آنان رحم مي نمايد. پس هيچ کس نبايد از مغفرت و رحمت خداوند نااميد شود گرچه مرتکب گناه و خيانتي بزرگ شده باشد.

آيه ي 28:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلاَ يَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَـذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ إِن شَاء إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ؛ اي  کساني  که  ايمان  آورده  ايد ، مشرکان  نجسند و از سال  بعد نبايد به   مسجدالحرام  نزديک  شوند  و اگر از بينوايي  مي  ترسيد ، خدا اگر بخواهد  به  فضل خويش  بي  نيازتان  خواهد کرد  زيرا خدا دانا و حکيم  است.

خداوند متعال مي فرمايد:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ» اي مومنان! همانا کساني که براي خدا شريک قرار داده و کساني ديگر را همراه وي عبادت مي  کنند. « نَجَسُ» پليداند. يعني عقايد و اعمالشان پليد است. و چه پليدي بزرگتر از پليدي کسي است که همراه خدا معبوداني را عبادت  کند که نمي توانند هيچ فايده يا زياني به وي برسانند و چيزي را از او دور کنند و کارشان مبارزه با خدا و بازداشتن مردم از راه خدا و ياري کردن باطل، و رد کردن حق، و  ايجاد فساد و تباهي در زمين است؟! پس بر شما لازم است تا پاکترين و شريفترين خانه را از لوث اينها پاک بداريد. « فَلاَ يَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَـذَا» بنابراين نبايد بعد از امسال به مسجدالحرام نزديک شوند. و آن سال نهم هجري بود؛ سالي که ابوبکر صديق مديريت انجام مناسک حج را به عهده داشت و پيامر (ص) پسر عمويش علي را فرستاد تا در روز حج اکبر از مشرکان اعلام برائت نمايد، پس علي ندا داد که بعد از امسال هيچ مشرکي حق ندارد حج کند و هيچ فرد لختي نبايد کعبه را طواف نمايد. و منظور از پليدي در اينجا آلودگي و پليدي بدن نيست، زيرا کافر مانند  ديگران بدنش پاک است، به دليل اينکه خداوند آميزش و ازدواج با زنان اهل کتاب را جايز قرار داده، و دستور نداده است قسمت هايي از بدن که با بدن وي تماس حاصل مي کند شسته شود.

ومسلمين همواره با کافر در ارتباط بوده اند و از آنان نقل نشده است که از تماس با کافر  خودداري کرده اند، آن چنانکه خود را از پليدي دور نگه مي داشتند. بلکه منظور از آن همان طور که گذشت پليدي معنوي کافران است که به سبب شرکشان پليدند. و  توحيد و ايمان پاک است. پس شرک، نجاست و پليدي است.

« وَإِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً» و اگر شما مسلمين از فقر و نيازمندي مي ترسيد، و خوف آنرا داريد که اگر مشرکين را از نزديک شدن به مسجدالحرام منع کنيد فقير و نيازمند شده و  اسباب و روابط دنيوي ميان شما و آنها قطع مي شود، « فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ » خداوند شما را از فضل خويش بي نياز مي گرداند، پس رزق و روزي فقط در يک محل يافت نمي شود، بلکه دري بسته نمي گردد مگر اينکه درهاي زياد ديگري گشوده مي شود، زيرا فضل خداوند گسترده و بخشش  او بزرگ است ، به ويژه براي کسي که چيزي را براي رضاي خداوند ترک نمايد، زيرا خداوند بخشنده ترين ِ بخشايشگران است.

پس خداوند به وعده اش وفا نمود و مسلمين را از فضل خويش بي نياز گرداند، و روزي هاي زيادي براي آنان گشود به نحوي که تبديل به بزرگترين ثروتمندان و سرمايه داران شدند.« إِن شَاء» اگر بخواهد. خداوند ثروتمند شدن را معلق به مشيت و خواست خودش نموده است، زيرا ثروتمندي از لوازمات ايمان نبوده، و مبين آن نيست که خداوند ثروتمند را دوست دارد. بنابراين آن را به مشيت و خواست خودش مشروط نمود، چون خداوند دنيا را به دوست و دشمن خود مي بخشد اما ايمان ودين را جز به کسي که دوست دارد ، نمي دهد.

« إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» بي گمان دانش و آگاهي خداوند گسترده است و کسي را که شايسته و سزاوار ثروتمند شدن است، مي شناسد، و به حال کسي که شايسته آن نيست آگاه مي باشد و هر چيز را در جاي آن قرار مي دهد.

و آيه کريمه « فَلاَ يَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَـذَا» دلالت مي نمايد مشرکين که سردمدار خانه کعبه بودند پس از فتح  مکه آن جايگاه را از دست دادند و پيامبر (ص) و مومنان اين جايگاه را در دست گرفتند، و مشرکان هرچند که در جوار کعبه اقامت داشتند اما هيچ حکم و تصرفي در آن نداشتند. سپس اين آيه نازل شد. و هنگامي که پيامبر (ص) درگذشت و در واپسين لحظات عمر خود دستور داد تا مشرکين از سرزمين حجاز اخراج شوند تا دو دين در آن نباشد. و همه  اينها به خاطر دور شدن کفار از مسجدالحرام بود، و اين حکم در آيه « فَلاَ يَقْرَبُواْ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَـذَا» داخل است.

آيه ي 29:

قَاتِلُواْ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْيَوْمِ الآخِرِ وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ عَن يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ ؛ با کساني  از اهل  کتاب  که  به  خدا و روز قيامت  ايمان  نمي  آورند و  چيزهايي ، را که  خدا و پيامبرش  حرام  کرده  است  بر خود حرام  نمي  کنند و  دين  حق  رانمي  پذيرند جنگ  کنيد ، تا آنگاه  که  به  دست  خود در عين  مذلت   جزيه  بدهند.

اين آيه به پيکار با کافران يهودي و نصراني دستور مي دهد: کساني که به خدا وروز قيامت ايمان نمي آورند، ايماني درست که آن را با کار و اعمالشان تصديق نمايند، « وَلاَ يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَرَسُولُهُ»  و آنچه را که خدا و پيامبرش حرام نموده اند حرام نمي شمارند، پس در حرام شمردن آنچه که حرام است از شريعت خدا پيروي نمي کنند.« وَلاَ يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ» و به دين حق در نمي آيند، گرچه ادعا مي کنند که آنها بر ديني هستند، زيرا آن دين، حق نيست، چون آن يا ديني تغيير يافته  است و خداوند اصلا آن را مشروع نکرده است، و يا ديني منسوخ مي باشد که خداوند قبلا آن را مشروع نموده است اما به وسيله شريعت محمد (ص) آن را تغيير داده است، پس بعد از منسوخ شدن، تمسک به آن جايز نيست. بنابراين به پيکار کردن با آنان دستور داد، و بر اين کار تشويق نمود چون آنها مردم را به پيروي از آنچه که بر آن هستند فرا مي  خوانند. و از جانب آنها زياني بزرگ به مردم مي رسد چون آنها اهل کتاب هستند و مردم از آنها مي پذيرند. و اين پيکار را تا وقتي که جزيه بپردازند مقرر نموده است:« حَتَّى يُعْطُواْ الْجِزْيَةَ» بايد مالي را به عنوان فديه بپردازند تا مسلمين با آنها بجنگند و جان و مالشان در ميان مسلمين در امان باشد. اين جزيه هر سال از ثروتمند و فقير و متوسطِ آنان برحسب توانگريشان گرفته مي شود ، همانطوري که  عمر بن خطاب (رضي الله عنه) و ديگر امراي مسلمانان چنين عمل نمودند. « عَن يدِ» يعني بايد با ذلت و خواري و يا دستهاي خودشان بپردازند، و نبايد آن را توسط خادم و کسي ديگر بفرستند، بلکه جز از دستان خودشان پذيرفته نمي شود.

« وَهُمْ صَاغِرُونَ» در حالي که ذليل و خوارند. پس وقتي که به اين حالت افتادند و از مسلمين خواستند تا آنها را با گرفتن فديه در مملکتشان بپذيرند، و تحت احکام و قدرت آنان باشند، و از شر و فتنه دست بردارند، و طبق شرايطي را که مسلمين در نظر گرفتند، پذيرفتند، شرايطي که قدرت و تکبر آنها را از بين مي برد و باعث ذلت و خواري شان مي گردد، بر امام يا جانشينش واجب است که پيمان جزيه گرفتن را با آنها منعقد کند. اگر چنين نباشد، به اين صورت که به پيمان خود وفا نکنند، و جزيه را با دستهاي خود، و خوار و ذليل نپردازند، جزيه گرفتن از آنان جايز نيست، بلکه بايد به جنگ آنها رفت تا مسلمان شوند.

جمهور علما که مي گويند:« جز از اهل کتاب جزيه گرفته نمي شود، چون خداوند فقط گفته است از اهل کتاب جزيه بگيريد». به اين آيه استدلال کرده اند. اما غير از اهل کتاب در موردشان چيزي جز جنگ بيان نشده است. پس بايد با آنان جنگيد  تا مسلمان شوند. در رابطه با گرفتن جزيه و استقرار اهل  کتاب در سرزمين مسلمين، آتش پرستان نيز در زمره آنان قرار دارند. چون پيامبر (ص) از مجوس هُجُر جزيه گرفت، و اميرالمومنين عمر نيز از ايرانيان آتش پرست جزيه گرفت.

و گفته شده است که جزيه از همه کفار اعم از اهل کتاب و ديگران گرفته ميشود، چون اين آيه بعد از فارغ شدن از جنگ با مشرکين عرب و شروعِ پيکار با اهل کتاب و امثالشان نازل شده است. پس اين قيد خبر دادن از واقعيتِ موجود در آن زمان است نه بيان مفهوم آن.

و دليل اين گفته آن است که از آتش پرستان جزيه گرفته شده است، حال آنکه آنها اهل کتاب نبودند. و از اصحاب و  تابعين نيز به تواتر ثابت شده است که آنها با هرکس مي جنگيدند او را به يکي از اين سه چيز فرا مي خواندند: اسلام، پرداختن جزيه، جنگ. بدون  اينکه ميان فردي که اهل کتاب است و ميان ديگري فرقي بگذارند.

آيه ي 33-30:

وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ ذَلِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ يُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ ؛ يهود گفتند که  عزير پسر خداست  ، و نصاري  گفتند که  عيسي  پسر خداست   اين ، سخن  که  مي  گويند همانند گفتار کساني  است  که  پيش  از اين  کافر بودند  خدا بکشدشان   به  کجا باز مي  گردند ?

اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِيَعْبُدُواْ إِلَـهًا وَاحِدًا لاَّ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ ؛ حبرها و راهبان  خويش  و مسيح  پسر مريم  را به  جاي  الله  به  خدايي  گرفتند  وحال  آنکه  مامور بودند که  تنها يک  خدا را بپرستند ، که  هيچ  خدايي  جز  اونيست   منزه  است  از آنچه  شريکش  مي  سازند.

يرِيدُونَ أَن يُطْفِؤُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللّهُ إِلاَّ أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ؛ مي  خواهند نور خدا را با دهان  خود خاموش  کنند ، و خدا جز به  کمال ، رساندن  نور خود نمي  خواهد  هر چند کافران  را خوش  نيايد.

هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ؛ او کسي  است  که  پيامبر خود را براي  هدايت  مردم  فرستاد ، با ديني  درست و  بر حق  ، تا او را بر همه  دينها پيروز گرداند ، هر چند مشرکان  را خوش   نيايد.

پس از آنکه خداوند متعال به پيکار کردن با اهل کتاب دستور داد به برخي از گفته ها و سخنان پليدشان اشاره نمود تا مومناني را که به خاطر پروردگار و دينشان غيرتشان به جوش مي آيد تحريک شوند و با آنها  بجنگند و آنچه را در توان دارند در راه مبارزه با آنها مبذول نمايند. پس فرمود:« وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ» و يهوديان گفتند: عزير، پسر خدا است، و اين گفتار و عقيده همه آنها نبود، ولي دسته اي از آنان چنين اعتقادي را داشتند. پس اين بر پليدي و بدي يهوديان دلالت مي نمايد ، به نحوي که آنها در اين زمينه به ساحت مقدس خدا جرات کرده و شکوه و بزرگي او را مورد طعنه قرار دادند. و گفته شده است که علت اينکه آنها مي گفتند:« عزير پسر خدا است» اين بودکه وقتي پادشاهان بر بني اسرائيل مسلط شدند و آنها را کاملا شکست دادند، و حاملان و علماي تورات را به قتل رساندند، بني اسرائيل دريافتند که عزير  تورات را کاملا حفظ نموده و از بردارد، و يا بيشتر آن را حفظ کرده است، و آن را بر آنان املا نمود و آنها براي خود نسخه نوشتند. به اين خاطر چنين ادعاي زشتي در مورد عزير  کرده اند. « وَقَالَتْ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ» و نصارا گفتند: عيسي، پسر مريم پسر خداست. خداوند متعال فرمود:« ذَلِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ» اين سخني است باطل که آنها بر زبانشان مي آورند، و دليل و حجتي بر صحت آن ندارند، و کسي که به گفته هاي خود توجه نکند ، هرسخني را بر زبان جاري مي  کند ، چون او دين و عقلي ندارد که وي را از گفتاري که مي خواهد باز دارد  . بنابراين فرمود:« يُضَاهِؤُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَبْلُ» اين سخنان آنان مشابه سخن مشرکاني است که مي گفتند: فرشتگان، دختران خدا هستند. گفتارشان مشابه سخن آنان است و در باطل بودن مانند يکديگر است.« قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ» خداوند آنان را نابود کند، چگونه از حق روشن و آشکار به سوي سخن باطل آشکار برمي گردند!

و بعيد به نظر مي آيد که امت بزرگي بر چنين سخني اتفاق نظر پيدا  کنند، اما در اين صورت نيز کمترين تفکر و تاملي، آدمي را به باطل بودن آن هدايت مي نمايد، چرا که آنها « اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ» علما و ديرنشينان خود را « أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ»  به جاي خدا به الوهيت گرفتند و آنچه را که خدا برايشان حرام نموده بود براي آنان حلال کردند، پس آن را حلال شمردند، و آنچه را که خدا برايشان حلال نموده بود براي آنان حرام کردند، پس آن را حرام انگاشتند. و براي آنها آئين و گفتارهايي که با دين پيامبران متضاد بود مشروع نمودند، و براين اساس از آنان پيروي کردند. نيز آنها در مورد مشايخ و ديرنشينان خود زياده روي کردند و آنها را تعظيم نمودند و قبور آنان را همچون بت برگرفتند که  به پرستش آن اقدام مي کردند و ذبايح خود را در پاي آنها سر مي بريدند و دعا و فرياد طلبي هاي خود را به محضر آنها عرضه مي داشتند.

« وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ» و عيسي پسر مريم را به جاي خدا به خدايي گرفتند، و با دستوري که خدا توسط پيامبرانش به آنها داده بود مخالفت  کردند. خداوند متعال مي فرمايد:« وَمَا أُمِرُواْ إِلاَّ لِيَعْبُدُواْ إِلَـهًا وَاحِدًا لاَّ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ» حال آنکه بديشان جز اين دستور داده نشده بود که تنها خداي يگانه را بپرستند و بس، زيرا جز خدا معبودي به حق نيست، پس دستور داده شده بودند تا عبادت و اطاعت را خالصانه براي خدا انجام دهند و فقط نسبت به او  محبت بورزند، و او را به فرياد بخوانند، اما آنها دستور خدا را کنار نهادند و چيزهايي را شريک خدا ساختند که هيچ دليلي بر روا بودن آنها فرو نفرستاده بود.

« سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ» پاک و منزه است از آنچه آنها با او شريک مي سازند، و بر او دروغ مي بندند، زيرا آنان با اين کار به ساحت مقدس خداوند متعرّض شده و او را به چيزي متصّف مي کنند که شايسته شکوه و بزرگي اش نيست، و خداوند متعال در اوصاف و افعال خود برتر از هر چيزي است که بدو نسبت داده مي شود و با کمال والاي او منافي مي باشد.

وقتي روشن شد که يهود و نصاري دليلي بر صحت گفته هاي خود ندارند، بلکه فقط دروغ و اراجيف به هم مي بافند، خداوند متعال خبر داد که آنها « يُرِيدُونَ أَن يُطْفِؤُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ» هدف آنان از اين کار اين است که مي خواهند نور خدا را با سخنان خود خاموش گردانند.

و نور خدا ، همان ديني است که پيامبران را  براي تبليغ آن فرستاده و کتابها را در تاييد آن نازل  کرده ا ست. و خداوند دين را نور ناميده است، چون  تاريکي ها و جهالت و  اديان باطل به وسيله آن روشن مي شود. پس اين دين حق است و عمل کردن به آن عمل کردن به حق و حقيقت است، و غير از آن هرچه هست باطل و عمل به باطل است. پس يهوديان و نصارا، و مشرکاني که مانند آنها مي باشند، مي خواهند با گفته هايشان که هيچ دليي بر صحت آن ندارند نور خدا را خاموش گردانند، « وَيَأْبَى اللّهُ إِلاَّ أَن يُتِمَّ نُورَهُ» و خداوند نمي پذيرد مگر اينکه نورش را کامل بگرداند، چون آن نور آشکار و درخشان است و اگر تمام مردم براي خاموش کردن آن جمع شوند، نمي توانند آن را خاموش کنند، زيرا کسي که اين نورا را فرو فرستاده است همه بندگان تحت اختيار او هستند، و خداوند اين نور را از شر هرکسي که نسبت به آن قصد بدي داشته باشد مصون مي دارد. بنابراين فرمود:« وَيَأْبَى اللّهُ إِلاَّ أَن يُتِمَّ نُورَهُ» و خداوند نمي پذيرد مگر اينکه نورش را کامل بگرداند، « وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ» گرچه کافران خشنود نباشند، و براي نابود کردن آن  تلاش کنند، زيرا تلاش آنها نمي تواند هيچ زياني برساند.

سپس خداوند متعال به تبيين نوري پرداخت که متعّهد شده است آن را حفظ نمايد و به  اتمام برساند، پس فرمود:« هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ» خداوند کسي است که پيامبرش را هدايت، که همانا علم  مفيد است، و همراه با دين راستين که عبارت از عمل صالح است، روانه کرده است. پس آنچه خداوند محمد (ص) را با آن فرستاده است شامل بيان حق، و مشخص کردن آن از باطل در رابطه با نامهاي خدا و صفات و کارها و  احکام و اخبار وي مي باشد.

همچنانکه اين دين به هر مصلحتي که دلها و ارواح و جسم ها را سود بخشد از قبيل خالص گرداندن دين براي خداي يگانه، و داشتن محبت خدا و پرستش او فرمان مي دهد و به نيکي ها و اخلاق و عادت و اعمال صالح و آداب مفيد دستور مي دهد، و از هر آنچه که برخلاف اين است از قبيل اخلاق و کارهاي زشت که براي قلب و جسم و دنيا و آخرت مضر است نهي مي  کند.

پس خداوند پيامبرش را همراه با هدايت و دين حق روانه کرده است، « لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» تا آن را با حجت و دليل و شمشير بر ساير اديان برتري بخشد گرچه مشرکان اين را نپسندند، و در پي از بين بردن آن باشند و براي آن نقشه و دسيسه بکشند، زيرا نقشه و حيله بد جز به صاحبش زيان نمي رساند، و خداوند وعده خود را حتما کامل مي گرداند و آنچه را که متعهد شده است بايد انجام پذيرد.

آيه ي 35-34:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّ كَثِيرًا مِّنَ الأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ؛ اي  کساني  که  ايمان  آورده  ايد ، بسياري  از حبرها و راهبان  اموال  مردم ، رابه  ناشايست  مي  خورند و ديگران  را از راه  خدا باز مي  دارند  و کساني   راکه  از زر و سيم  مي  اندوزند و در راه  خدا انفاقش  نمي  کنند ، به  عذابي   دردآور بشارت  ده .

يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَـذَا مَا كَنَزْتُمْ لأَنفُسِكُمْ فَذُوقُواْ مَا كُنتُمْ تَكْنِزُونَ ؛ روزي  که  در آتش  جهنم  گداخته  شود و پيشاني  و پهلو و پشتشان  را با آن ، داغ کنند  اين  است  آن  چيزي  که  براي  خود اندوخته  بوديد  حال  طعم   اندوخته  خويش  را بچشيد.

در اينجا خداوند بندگان مومن خويش را از بسياري از علما و ديرنشينان اهل کتاب برحذر مي دارد. که اموال مردم را به ناحق مي خورند و مردم را از راه خدا باز ميدارند. آنان اگر حقوقي از اموال مردم دريافت مي دارند، و يا مردم از اموال خود به آنها مي بخشند به خاطر علم و عبادتشان است، و اينکه آنها اهل علم و  دانش هستند و مردم را به راه راست هدايت مي نمايند. اما اگر اموال مردم را بخورند و مردم را از راه خدا باز دارند، پس گرفتن اموال به اين صورت حرام و ستم  است، زيرا مردم مالهاي خود را بدانان نمي بخشند مگر به خاطر اينکه آنان را به راه راست راهنمايي کنند.

و از جمله خوردن و گرفتن اموال مردم به ناحق اين است که مردم به آنان پول بدهند تا  به نفع آنها فتوا صادر کنند، يا براي آنان به غير از آنچه خدا نازل فرموده است حکم نمايند. پس بايد از دو حالتِ علما و ديرنشينان برحذر بود؛ يکي اينکه اموال مردم را به ناحق مي خورند ، دوم  اينکه  مردم را از راه خدا باز مي دارند.

« وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ» و کساني که طلا و نقره مي اندوزند. و آن را نگاه مي دارند، « وَلاَ يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللّهِ» و آن را در راههاي خير که انسان را به خدا مي رساند خرج نمي کنند. اندوخته و دارايي حرام آن است که انسان نفقه واجب را از آن نپردازد، مانند اينکه زکات آن را نپردازد، يا مخارج واجب همسران يا خويشاوندان را ندهد، يا از خرج کردن آن در راه خدا هرگاه که واجب باشد امتناع ورزد. « فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ» پس ايشان را به عذابي دردناک مژده بده.

سپس آن عذاب را تفسير نمود و فرمود:« يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ» روزي که اموالشان در آتش جهنم گداخته مي شود، پس هر درهم و ديناري جدا گداخته مي شود. « فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ» و در روز قيامت پيشاني و پهلو و پشت هاي ايشان با آن داغ مي گردد، هر وقت سرد شوند دوباره داغ مي شوند، در روزي که مدت آن به اندازه پنجاه هزار سال است. و از روي توبيخ و سرزنش به آنها گفته مي شود:« هَـذَا مَا كَنَزْتُمْ لأَنفُسِكُمْ فَذُوقُواْ مَا كُنتُمْ تَكْنِزُونَ » اين همان چيزي است که براي خود اندوختيد، پس اينک بچشيد سزاي آنچه را که مي اندوختيد، پس خدا بر شما ستم نکرده است، بلکه شما خود بر  خويشتن ستم کرديد وخود را با اين اموال اندوخته شده عذاب داديد. خداوند در اين دو آيه بيان مي دارد که انسان در دوران ثروتمندي اش به يکي از اين دو صورت منحرف مي شود؛ يا اينکه مالش را در راه باطل خرج مي نمايد که جز ضرر محض هيچ سودي به او نمي رساند، مانند صرف کردن اموال در راه گناه و شهوت هايي که انسان را از طاعت خدا باز مي دارد، و صرف کردن آن براي بازداشتن مردم از راه خدا، يا اينکه مخارج واجب و دادني هاي لازم را از مال خود نمي پردازد. و نهي از چيزي در واقع امر به ضدّ آن است.

آيه ي 36:

إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِي كِتَابِ اللّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَات وَالأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ فَلاَ تَظْلِمُواْ فِيهِنَّ أَنفُسَكُمْ وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِكِينَ كَآفَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَآفَّةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ ؛ شمار ماهها در نزد خدا ، در کتاب  خدا از آن  روز که  آسمانها و زمين  را  بيافريده  ، دوازده  است   چهار ماه  ، ماههاي  حرامند  اين  است  شيوه  درست  در آن  ماهها بر خويشتن  ستم  مکنيد  و همچنان  که  مشرکان  همگي  به   جنگ  شما برخاستند ، همگي  به  جنگ  ايشان  برخيزيد  و بدانيد که  خدا با  پرهيزگاران  است.

خداوند متعال مي فرمايد:« إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ» همانا تعداد ماه ها در تقدير و قضاي الهي، « اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا» دوازده ماه است، و آن همين  ماه هاي معروف مي باشند. « فِي كِتَابِ اللّهِ» در حکم قَدَري او، « يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَات وَالأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ» در روزي که آسمانها و زمين را آفريد و شب و روز را جاري کرد و  اوقات آن را معين ن مود. پس اوقات و شب و روز را بر اين ماههاي دوازده گانه تقسيم کرد. اين است دين راست و درست. « مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ» چهارماه از آن حرام است، و آن عبارتند از رجب، ذوالقعده، ذوالحجه، و محرم. و اين ماه ها به خاطر حرمتي که دارند، و نيز به خاطر اينکه پيکار و جنگ در آنها حرام است ماه حرام ناميده شده اند.

« فَلاَ تَظْلِمُواْ فِيهِنَّ أَنفُسَكُمْ» پس در اين ماهها بر خويشتن ستم نکنيد. احتمال دارد که ضمير « فيهن» به « اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا» برگردد. و خداوند بيان نموده که اينها جدولهاي زماني مشخصي براي بندگان هستند که با طاعت خدا آباد مي شوند سپاس  بگويند. و بايد خداوند را سپاس بگويند که با آن تعيين جداول زماني و معين کردنشان در راستاي مصالح بندگان بر آنان  منت نهاده است. پس بايد از ستم ورزيدن بر خويش در اين  اوقات برحذر شوند.

و احتمال دارد که ضمير به چهار  ماه حرام برگردد که معني آيه چنين مي باشد: خداوند شما را به طور ويژه از ستم کردن در اين چهار ماه برحذر داشته است، به خاطر اينکه ستم در اين ماه ها حرمت بيشتري دارد و ستم کردن در اين ماه ها از ستم کردن در ديگر ماه ها کيفر سخت تري دارد.

يکي از مصاديق ستم نکردن، نهي از جنگ در اين ماهها است، بنابر قول کسي که گفته است: حرمت جنگ و پيکار در ماههاي حرام مورد تحريم پيکار در اين ماه ها وارد شده است و بايد به آنها عمل شود. برخي گفته اند: تحريم پيکار در اين ماهها  منسوخ است و اين از عموم آياتي مانند:« وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِكِينَ كَآفَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَآفَّةً» استنباط مي شود. يعني با همه مشرکين و کساني که به پروردگار جهانيان کافراند بجنگيد. نه اينکه با يکي بجنگيد و با يکي نجنگيد، بلکه همه را دشمنان خويش قرار بدهيد، همان طور که آنها نيز نسبت به شما چنين  اند، و همه اهل ايمان را دشمن خود قرار داده و هيچ شري را از مسلمين دريغ نمي دارند. و احتمال دارد که « کَآفَّةَ» حال باشد براي «واو» در « قَتِلوُا» پس معني چنين مي شود: همه شما با مشرکين پيکار کنيد. پس در  اين حالت خيزش عمومي براي جنگ بر همه مومنان واجب مي شود. اما چنين برداشت و تصوري حسب آيه « وَمَا  کَانَ المُومِنُونَ لِينفِرُوا کَآفَّة...» و شايسته نيست که  مومنان همگي براي جهاد خارج شوند منسوخ است.

« وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ» و بدانيد که ياري و کمک خداوند همراه با پرهيزگاران است. پس بايد در نهان و آشکار پرهيزگاري کنيد و براي انجام دادن طاعت الهي تلاش نماييد، به ويژه به هنگام جنگيدن با کافران، زيرا در اين حال ممکن است مومن،  تقوا و پرهيزگاري را در رفتار با کافران حربي ترک نمايد.

آيه ي 37:

إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُواْ يُحِلِّونَهُ عَامًا وَيُحَرِّمُونَهُ عَامًا لِّيُوَاطِؤُواْ عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللّهُ فَيُحِلُّواْ مَا حَرَّمَ اللّهُ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ ؛ به  تاخير افکندن  ماههاي  حرام  ، افزوني  در کفر است  و موجب  گمراهي   کافران ، آنان  يک  سال  آن  ماه  را حلال  مي  شمردند و يک  سال  حرام  ، تا با  آن  شمار که  خدا حرام  کرده  است  توافق  يابند  پس  آنچه  را که  خدا حرام   کرده  حلال مي  شمارند کردار ناپسندشان  در نظرشان  آراسته  گرديده  و خدا  کافران  را هدايت  نمي  کند.

«النَّسِيءُ» مراد به تاخير انداختن مي باشد که اهل جاهليت در ماههاي حرام انجام مي دادند، و از جمله بدعت هاي باطلشان اين بود که آنها وقتي نياز پيدا مي کردند که در برخي از ماههاي حرام بجنگند اما در عين حال مي خواستند تعداد ماههاي حرام که خداوند جنگ در آنها را حرام نموده است رعايت کنند، برخي از ماههاي حرام را به تاخير يا تقديم انداخته و يکي از ماههاي حلال را به دلخواه خودشان به جاي آن قرار مي دادند، پس در اين حالت جنگ را در آن حلال مي شمردند و ماه  حلال را  حرام قرار مي دادند.

اين کار همانطور که خداوند متعال از آنها خبر داده است موجب فزوني در کفر و گمراهيشان است، چون  اشکال هايي را در بردارد، از آن جمله اينکه آنها آن را از انزد خود ساختند و به منزله ي شرع و  دين خدا قرار دادند، حال آنکه خدا و رسولش از آن مبّرا هستند. و از آن جمله اينکه آنها دين را تغيير دادند، پس حلال را حرام ساختند و حرام را حلال نمودند. ديگر اينکه آنها به گمان خود خداوند و بندگانش را گول زدند و دين بندگان را بر آنان مشتبه کردند، و نيرنگ و حيله را در دين خدا به کار گرفتند. و اينکه اگر همچنان بر عادت هاي مخالف با شريعت مداومت نمايند زشتي اين کار از دل دور مي شود، و انجام دهنده آن گمان مي برد که کار خوبي انجام مي دهد، پس دچار اشتباه و گمراهي مي گردد. بنابراين فرمود:« يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُواْ يُحِلِّونَهُ عَامًا وَيُحَرِّمُونَهُ عَامًا لِّيُوَاطِؤُواْ عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللّهُ» کافران با آن گمراه مي شوند، تا با تعداد ماههايي که خدا حرام نموده است  مطابقت برقرار کنند و آنچه را که خدا حرام نموده است حلال کنند.

« زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ» شيطان کارهاي بد را براي آنا آراسته است و به سبب باور و عقيده آراسته شده اي که در دلهايشان است آن را خوب مي دانند. « وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ» و خداوند گروه کافران را هدايت نمي نمايد؛  کساني که دلهايشان آغشته به کفر و تکذيب  است، و هر نشانه اي برايشان آورده شود ايمان نمي آورند.

آيه ي 39-38:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انفِرُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ أَرَضِيتُم بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلاَّ قَلِيلٌ ؛ اي  کساني  که  ايمان  آورده  ايد ، چيست  که  چون  به  شما گويند که  براي   جنگ در، راه  خدا بسيج  شويد ، گويي  به  زمين  مي  چسبيد ? آيا به  جاي  زندگي   اخروي به  زندگي  دنيا راضي  شده  ايد ? متاع  اين  دنيا در برابر متاع  آن  دنيا  جز اندکي  هيچ  نيست.

إِلاَّ تَنفِرُواْ يُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِيمًا وَيَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ وَلاَ تَضُرُّوهُ شَيْئًا وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛ اگر به  جنگ  بسيج  نشويد خدا شما را به  شکنجه  اي  دردناک  عذاب  مي  کند  وقوم  ديگري  را به  جاي  شما بر مي  گزيند و به  خدا نيز زياني  نمي  رسانيد که  بر هر کاري  تواناست.

بدان که بسياري از آيات اين سوره کريمه در رابطه با غزه تبوک نازل شده است ، آنگاه که پيامبر (ص) مسلمانان را براي جنگ با روم فراخواند و هوا گرم بود، و توشه کم و زندگي سخت بود، و مسلمانان در تنگدستي به سر مي بردند. بنابراين برخي از مسلمين سست شدند و دل را به دنيا نهادند و بدين سبب خداوند آنان را سرزنش نمود، و آنان را براي جهاد تحريک کرد و فرمود:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ» اي مومنان! آيا به مقتضاي ايمان و يقين عمل نمي کنيد؟! يعني و براي انجام دستور خدا و تحصيل خشنودي وي و جهاد با دشمنانش و ياري دادن دينتان نمي شتابيد؟ « مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انفِرُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ» چرا هنگامي که به شما گفته مي شود: در راه خدا براي جهاد حرکت کنيد، تنبلي  نموده و به ماندن در خانه هايتان گرايش پيدا مي کنيد؟ « أَرَضِيتُم بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَةِ» آيا به زندگاني دنيا خشنود گشته ايد؟  يعني حالت شما مانند کسي است که به زندگي دنيا خشنود گشته است و براي آن تلاش مي نمايد و به آخرت توجه نمي کند، انگار به آخرت ايمان نياورده است.

« فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا» پس زندگي دنيا که شما به آن گرايش پيدا نموده و بر آخرت مقدم داشته ايد، « إِلَّا قَلِيلُ» چيز کمي بيش نيست. آيا خداوند به شما عقل نداده است تا کارها را با آن مقايسه  کنيد و دريابيد که کدام يک سزاوار ترجيح است؟ آيا دنيا نسبت به آخرت کالاي ارزشمندي محسوب مي شود؟! مگر عمر  انسان چقدر است که دنيا را آخرين هدف خويش قرار دهد و سعي و تلاش و زحمت او از دايره زندگي کوتاه دنيا که آکنده از کدورت ها و مملو از خطرهاست فراتر نرود؟! پس برچه اساسي دنيا را بر آخرت ترجيح مي دهيد؟! پس برچه اساسي دنيا را بر آخرت ترجيح مي دهيد؟ آخرتي که همه نعمتها را در بردارد، و در آن هرچه دل بخواهد و چشم لذت ببرد وجود دارد و شما در آن جاودانه مي مانيد. سوگند به خدا هرکس ايمان در دل داشته، و داراي فکري درست باشد دنيا را بر آخرت ترجيح نخواهد داد.

سپس خداوند آنها را در صورت عدم حرکت و نرفتن به جهاد تهديد کرد و فرمود:« إِلاَّ تَنفِرُواْ يُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِيمًا» اگر براي جهاد حرکت  نکنيد خداوند شما را در دنيا و آخرت عذاب دردناکي مي دهد، زيرا بيرون نرفتن براي جهاد در حالتي که از شما خواسته مي شود به منظور جهاد بيرون رويد از گناهان کبيره است و باعث سخت ترين عذاب مي گردد، زيرا نرفتن  به جهاد زيان هاي فراواني را در بردارد، و کسي که به جهاد نرود از فرمان خدا سرپيچي نموده و مرتکب کاري شده که  خداوند از آن نهي کرده است، و او دين خدا را کمک نکرده و از  کتاب خدا و شريعت او دفاع ننموده است، و برادران مسلمانش را عليه دشمنشان که درصدد ريشه کني آنان و دينشان مي باشد ياري نکرده است . و چه بسا کساني ديگر که ايمانشان ضعيف است به او  اقتدا کنند، و نيز کساني که براي جهاد بپاخاسته اند سست شوند، بنابراين چنين کسي سزاوار است که  خداوند عذاب سختي را به او نويد دهد. پس فرمود:« يُعَذِّبْكُمْ عَذَابًا أَلِيمًا وَيَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ وَلاَ تَضُرُّوهُ شَيْئًا» اگر براي جهاد حرکت نکنيد شما را عذاب دردناکي مي دهد و گروهي غير از شما را جايگزينتان مي سازد، سپس مثل شما نخواهند بود و هيچ زياني به او نمي رسانيد، زيرا خداوند متعال ياري کردن دينش، و برتر قرار دادن سخنش را تضمين کرده است، پس فرق نمي کند چه دستور خدا را فرمان بريد يا  اينکه آن را به پشت سرتان بياندازيد.« وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» و خداوند بر هر چيزي توانا است؛ هرعملي را که بخواهد مي تواند  انجام دهد و هيچ کس نمي تواند او را شکست دهد.

آيه ي 40:

إِلاَّ تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُواْ السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ؛ اگر شما ياريش  نکنيد ، آنگاه  که  کافران  بيرونش  کردند ، خدا ياريش   کرد،، يکي  از آن  دو به  هنگامي  که  در غار بودند به  رفيقش  مي  گفت  :  اندوهگين مباش  ، خدا با ماست   خدا به  دلش  آرامش  بخشيد و با لشکرهايي   که  شماآن  را نمي  ديديد تاييدش  کرد  و کلام  کافران  را پست  گردانيد ،  زيرا کلام خدا بالاست  و خدا پيروزمند و حکيم  است.

اگر پيامبر خدا، محمد (ص) را ياري نکنيد، خداوند به شما نيازي ندارد و شما به او زياني نمي رسانيد، زيرا هنگامي که ايشان در سخت ترين شرايط بود خداوند کمکش  کرد، « إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُواْ» بدانگاه که کافران او را از مکه بيرون کردند و خواستند او را بکشند، و در اين مورد  تلاش کردند و به شدت براي کشتن او حريص بودند، و او را مجبور  کردند تا از شهر مکه بيرون رود. « ثَانِيَ اثْنَيْنِ» در حالي که يکي  از دو تن بود، پيامبر (ص) و ابوبکر صديق (رضي الله عنه) بودند. « إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ» هنگامي که آن دو در غار بودند. يعني وقتي که از  مکه بيرون رفتند در جنوب مکه به غار ثور پناه بردند، و در آن ماندند تا کفار از دنبال کردن آنان دست بردارند. پس آن دو در حالت سخت و مشقت باري بودند، زيرا دشمنان از هر طرف بيرون آمده بودند و آنها را مي جستند تا آنان را نصيب آنان نمود که به هيچ دلي راه نمي يابد. «  ِإِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ» آنگاه که پيامبر (ص) خطاب به همراهش ابوبکر صديق که غمگين و مضطرب بود، فرمود:« لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا» غم مخور، ياري و کمک خداوند با ماست. « فَأَنزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ» پس خداوند ثبات و آرامش و سکونتي که دل را آرام مي نمايد بر او نازل نمود. بنابراين وقتي که همراهش پريشان شد او را به آرامش دعوت کرد و فرمود:« لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ» غم مخور، خدا با ماست. « وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا» و او را با سپاهياني ياري کرد که شما آنان را نمي ديديد، و آنها فرشتگان بزرگوار بودند که  خداوند آنها را نگهبانان پيامبر قرار داد. « وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُواْ السُّفْلَى» و سخن کافران را فروتر، افتاده وشکست خورده قرار داد، چون کافران خشمگين بودند و گمان مي بردند مي توانند پيامبر (ص) را دستگير کنند و بکشند. پس تمام توان خود را براي اين منظور به کار بردند و خداوند آنها را رسوا کرد و به هدفشان نرسيدند. و پيامبرش را با دور کردن کافران از وي ياري کرد، و اين همان نصر و کمکي است که در اين جا ذکر شده است، زيرا ياري خدا بر دو نوع است: اول، ياري کردن مسلمين و آن زماني است که در صدد حمله به دشمن باشند، به  اين صورت که خداوند آنچه را که در پي آنند برايشان محقق مي نمايد و بر دشمن پيروز و چيره مي شوند. دو، ياري کردن مستضعف و ناتواني که دشمنِ توانا به او چشم طمع دوخته است، پس ياري خداوند نسبت به او  اين است که دشمنش را از او دور نمايد و از وي دفاع  کند. چه بسا اين کمک و ياري، مفيدترينِ دو کمک و ياري باشد. و ياري خداوند نسبت به پيامبرش بدانگاه که کافران او و همسرش را از مکه بيرون کردند از اين نوع بود.

« وَكَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيَا» و کلمات و سخنان قَدري و ديني خدا بر سخن ديگران برتري دارد. از جمله سخنان او اين است :« وَکَانَ حَقّا عَلَينَا نَصرُ المُومِنينَ» و ياري کردن مومنان حقي  است بر ما، « إِنَّا لَنَصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ ءَامَنُوا فِي الحَيوةِ الدُّنيا وَيومَ يقُومُ الأَشهَدُ» بي گمان ما پيامبران خود و مومنان را در زندگاني دنيا و در روزي که خلايق براي حساب به پا مي ايستند ياري  مي کنيم، « وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الغَلِبُونَ» و بي گمان لشکريان ما پيروزند. پس دين خدا به وسيله حجت هاي روشن و نشانه هاي آشکار و کمک و ياري پادشاه ياري دهنده بر همه اديان پيروز مي شود.

« وَاللّهُ عَزِيزٌ» خداوند  تواناست و هيچ کس نمي تواند او را شکست دهد، و هيچ کس نمي تواند از دست او فرار کند. « حَکِيمُ» و با حکمت است و هرچيزي را در جاي آن قرار مي دهد. و گاهي خداوند ياري کردن مومنان را بر حسب حکمت خويش به تاخير مي اندازد.

در اين آيه به فضيلت آرامش نيز  اشاره شده است . بدون شک بزرگترين نعمت خدا بر بنده به هنگام سختي ها و ترس ها آرامش است، و اين آرامش برحسب شناخت بنده نسبت به خدا و  اعتماد او به وعده راستين پروردگارش و برحسب ايمان و شجاعتش خواهد بود. در اين آيه نيز اشاره شده است که گاهي اوقات بندگان خاص و صيدق خدا دچار غم و اندوه مي شوند، هرچند که بهتر آن است هرگاه غم و اندوه سايه افکند تلاش نمايد که آن را از خود دور کند، چون غم و اندوه دل را ضعيف نموده، و عزم و اراده را سست مي گرداند.

آيه ي 42-41:

انْفِرُواْ خِفَافًا وَثِقَالاً وَجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ؛ به  جنگ  برويد خواه  بر شما آسان  باشد خواه  دشوار ، و با مال  و جان ، خويش در راه  خدا جهاد کنيد  اگر بدانيد خير شما در اين  است.

لَوْ كَانَ عَرَضًا قَرِيبًا وَسَفَرًا قَاصِدًا لاَّتَّبَعُوكَ وَلَـكِن بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَسَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنفُسَهُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ ؛ اگر متاعي  دست  يافتني  بود يا سفري  بود نه  چندان  دراز ، از پي  تو مي   آمدند ، ولي  اکنون  که  راه  دراز شده  است  پيمودنش  را دشوار مي  انگارند  و به  خدا قسم  مي  خورند که  اگر مي  توانستند همراه  شما بيرون  مي  آمدند  اينان تن  به  هلاکت  مي  سپارند  خدا مي  داند که  دروغ  مي  گويند.

خداوند متعال با تحريک بندگانش براي حرکت به سوي جهاد در راه  او، به آنها مي فرمايد:« انْفِرُواْ خِفَافًا وَثِقَالاً» سبک بار و سنگين بار بيرون آييد. يعني در سختي و آساني، و در خوشي و ناخوشي و در گرما و سرما و در همه ي احوال، « وَجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ» يعني تلاش خود را در اين  مورد مبذول داريد، و آنچه از مال و جان در توان داريد براي جهاد به کار گيريد. و اين بيانگر آن است همان طور که جهاد کردن با جان واجب است جهاد با مال نيز به هنگام نياز واجب است. سپس فرمود:« ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ» اگر بدانيد جهاد با مال و جان از نشستن و نرفتن به جهاد برايتان بهتر است، چون در جهاد کردن با مال و جان رضاي خدا حاصل مي شود، و انسان در پيشگاه خدا به مقام هاي بلند دست مي يابد، و دين خدا را ياري مي کند و در زمره لشکريان خوب قرار مي گيرد.

« لَوْ كَانَ عَرَضًا قَرِيبًا» اگر بيرون رفتن براي طلب کالاي نزديک و منافع دنيوي، « وَسَفَرًا قَاصِدًا» و براي سفري نزديک و آسان بود « لاَّتَّبَعُوكَ» قطعا از تو پيروي مي کردند ، به خاطر اينکه مشقت زيادي در آن نبود، « وَلَـكِن بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ» ولي مسافت بر آنان دور آمد و سفر برايشان مشکل شد، بنابراين از تو روي گرداندند و تنبلي کردند. اين از نشانه هاي عبوديت نيست بلکه بنده حقيقي کسي است که در هر  حال بندگي پروردگارش را انجام دهد، و عبادت هاي سنگين و ساده را ادا کند، پس چنين کسي در هر حال بنده خداست. « وَسَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَكُمْ» و به خدا سوگند مي خورند آنها چون عذري داشته اند از آمدن به جنگ باز مانده اند. به گونه اي که نتوانسته اند براي جنگ بيرون آيند. « يُهْلِكُونَ أَنفُسَهُمْ» با نشستن و دروغ گفتن و خلاف اواقعيت گفتن ، خود را هلاک مي نمايند« وَاللّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ» و خداوند مي داند که آنان دروغ مي گويند. اين سرزنشِ منافقان است، کساني که در غزوه تبوک از پيامبر (ص) بازماندند، و عذرهاي دروغين را پيشه کردند. و پيامبر (ص) فقط به خاطر اينکه عذر آوردند از آنها درگذشت، بدون اينکه آنان را بيازمايد تا راستگو و دروغگو براي او  مشخص گردد. بنابراين خداوند پيامبر را به خاطر اينکه بلافاصله عذر آنها را پذيرفت سرزنش نمود و فرمود:

آيه ي 45-43:

عَفَا اللّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ؛ خدايت  عفو کند  چرا به  آنان  اذن  ماندن  دادي  ? مي  بايست  آنها که   راست مي ، گفتند آشکار شوند و تو دروغگويان  را هم  بشناسي.

لاَ يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ أَن يُجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ؛ آنان  که  به  خدا و روز قيامت  ايمان  دارند هرگز براي  جهاد کردن  با مال   وجانشان  از تو رخصت  نمي  خواهند و خدا پرهيزگاران  را مي  شناسد.

إِنَّمَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ؛ کساني  که  به  خدا و روز قيامت  ايمان  ندارند و دلهايشان  را شک  فرا، گرفته است  و اين  شک  آنها را به  ترديد افکنده  است  ، از تو رخصت  مي   خواهند.

خداوند متعال به پيامبرش (ص) مي فرمايد: « عَفَا اللّهُ عَنكَ» خداوند تو را ببخشايد و تو را به خاطر آنچه کردي بيامرزد. « لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ» چرا به آنان اجازه ماندن دادي؟« حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ» پيش از آنکه براي تو روشن گردد که  ايشان راستگويند يا بداني چه  کساني دروغگويند، روشن شدن اين موضوع هم آن است که آنان را امتحان نمايي. تا براي  تو راستگو از دروغگو مشخص شود، آنگاه کسي را که عذري دارد معذور بداني و آن کس را که عذري ندارد معذور نداني. سپس خداوند خبر داد که کساني که به خدا و روز قيامت ايمان دارند براي ترک جهاد با مالها و جان هايشان از تو اجازه نمي خواهند، چون علاقه به خير و ايمان که در آنها وجود دارد آنان را بر جهاد وادار مي نمايد، بدون اينکه تحريک  کننده اي آنان را بر اين کار تحريک نمايد. و آنان بدون عذر هرگز  براي نرفتن به جهاد از تو اجازه نمي خواهند.

« وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ» و خداوند به پرهيزگاران دانا است، پس بر آنچه از تقوا و پرهيزگاري که انجام داده اند پاداششان مي دهد. و او خبر داده است که يکي از علامت هاي پرهيزگاران اين است که براي ترک جهاد اجازه نمي خواهند.

« إِنَّمَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ» فقط آنان از تو اجازه مي خواهند که به خدا و روز قيامت ايمان نمي آورند،  و دلهايشان دچار شک و  ترديد است. يعني ايماني کامل و يقيني راستين ندارند، بنابراين علاقه شان به کار خيرکم است ، و از پيکار و جنگيدن مي ترسند و اجازه مي خواهند که جنگ نکنند.« فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ» پس آنان همواره در شک و سرگرداني هستند.

آيه ي 48-46:

وَلَوْ أَرَادُواْ الْخُرُوجَ لأَعَدُّواْ لَهُ عُدَّةً وَلَـكِن كَرِهَ اللّهُ انبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِيلَ اقْعُدُواْ مَعَ الْقَاعِدِينَ؛ اگر مي  خواستند که  به  جنگ  بيرون  شوند براي  خويش  ساز و برگي  آماده   کرده بودند ، ولي  خدا بسيج  آنان  را ناخوش  داشت  و از جنگشان  بازداشت  و  به  ايشان  گفته  شد که  همراه  کساني  که  از جنگ  سر برتافته  اند در خانه   بنشينيد.

لَوْ خَرَجُواْ فِيكُم مَّا زَادُوكُمْ إِلاَّ خَبَالاً ولأَوْضَعُواْ خِلاَلَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ؛ اگر با شما به  جنگ  بيرون  آمده  بودند ، جز فساد کاري  نمي  کردند ، و تا  فتنه  انگيزي  کنند و براي  دشمنان  به  سخن  چيني  پردازند در ميان  شما رخنه   مي کردند ، و خدا به  ستمکاران  آگاه  است.

لَقَدِ ابْتَغَوُاْ الْفِتْنَةَ مِن قَبْلُ وَقَلَّبُواْ لَكَ الأُمُورَ حَتَّى جَاء الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللّهِ وَهُمْ كَارِهُونَ؛ پيش  از اين  هم  فتنه  گري  مي  کردند و کارها را براي  تو واژگونه  جلوه  مي ، دادند تا آنگاه  که  حق  فراز آمد و فرمان  خداوند آشکار شد ، در حالي  که  از  آن  کراهت  داشتند.

خداوند متعال مي فرمايد: منافقاني که از رفتن به جهاد باز مانده اند قرينه هاي آشکاري وجود دارد مبني بر اين که آنها به طور کلي قصد بيرون رفتن براي جهاد را نداشته اند، و عذرهايي که مي آورند باطل است، زيرا عذر مانعي است که آدمي را از رفتن باز مي دارد. وقتي که بنده به اندازه توان خود تلاش نمايد و براي فراهم کردن اسباب بيرون رفتن تلاش کند، سپس مانعي شرعي او را باز دارد، معذور به حساب مي آيد، ولي اين منافقان، « وَلَوْ أَرَادُواْ الْخُرُوجَ لأَعَدُّواْ لَهُ عُدَّةً» اگر مي خواستند اسبابي را که در توانشان بود براي رفتن به کار مي گرفتند، اما چون براي رفتن به جهاد خود را آماده نکردند معلوم مي شود که آنها قصد بيرون رفتن را نداشته اند.

« وَلَـكِن كَرِهَ اللّهُ انبِعَاثَهُم» ولي خداوند بيرون شدن و حرکت کردن آنها را تائيد نکرد، و نپسنديد که همراه با شما براي جنگ بيرون روند، « فَثَبَّطَهُمْ» پس خداوند در تقدير و قضاي خود آنان را از بيرون رفتن و حرکت باز داشت، گرچه آنها را به حرکت  کردن دستور داد، و آنان را براي جهاد تحريک نمود و به آنان توانايي بيرون رفتن را  داد، اما از روي حکمت خويش نخواست آنها را ياري کند، بلکه آنها را خوار نمود و از حرکت بازداشت. « وَقِيلَ اقْعُدُواْ مَعَ الْقَاعِدِينَ» و گفته شد:« بنشينيد با نشستگان، از قبيل زنان و کساني که معذور هستند.»

سپس خداوند حکمت اين کار را بيان کرد و فرمود:« لَوْ خَرَجُواْ فِيكُم مَّا زَادُوكُمْ إِلاَّ خَبَالاً» اگر آنان همراه با شما بيرون مي آمدند چيزي جز کمبود به شما نمي افزودند. « ولأَوْضَعُواْ خِلاَلَكُمْ» و براي فتنه انگيزي و ايجاد شرارت ميان شما تلاش کرده و گروه متحد و يکپارچه شما را متفرق مي کردند، « يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ» آنان به شدت علاقمند هستند تا شما را دچار فتنه کنند و ميان شما دشمني بياندازند، « وَفِيكُمْ» و در ميان شما مردماني هستند که عقلشان ضعيف است و ، « سَمَّاعُونَ لَهُمْ» دعوت آنها را مي پذيرند، و فريب آنان را مي خورند. پس به شدت بر شکست خوردن و خواري تان و انداختن شر ميان شما و بازداشتن شما از دشمنتان حريص اند، و در ميان شما کساني هستند که سخن آنها را مي پذيرند، و از آنان مي خواهند که ايشان را نصيحت نمايند، به همين جهت شري که از بيرون آمدن آنها به همراه مومنان پديد مي آيد بسيار بزرگ و خطرناک است. پس  حکمت است، که آنان را از بيرون رفتن با بندگان مومن خود بازداشت!

و اين از روي رحمت و لطفي بود که نسبت به آنان داشت تا آنچه را که به آنان سود نمي رساند بلکه ضرر مي رساند از آنها دور سازد. « وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ» و خداوند به ستمگران داناست، پس بندگانش را ياد مي دهد که چگونه از آنها بپرهيزند، و مفاسدي را که بر اثر اختلاط با آنها پديد مي آيد برايشان بيان مي دارد. سپس بيان فرمود که آنها در شر و بدي سابقه طولاني دارند. پس فرمود:« لَقَدِ ابْتَغَوُاْ الْفِتْنَةَ مِن قَبْلُ» بي گمان پيش از اين نيز فتنه جويي کردند. يعني وقتي که شما به مدينه هجرت نموديد آنها براي ايجاد فتنه تلاش کردند.« وَقَلَّبُواْ لَكَ الأُمُورَ» و با رايزني و به کار گرفتن حيله و انديشيدن نيرنگ ها، درصدد باطل کردن دعوت شما و شکست دادن دينتان برآمدند، و در اين باره کوتاهي نکردند. « حَتَّى جَاء الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللّهِ وَهُمْ كَارِهُونَ» تا آنکه ياري خدا فرا رسيد و کار خدا با آنان نمي پسنديدند پيروز شد، پس نيرنگ و باطل آنها نابود گرديد. بنابراين چنين کساني سزاوارند تا خداوند بندگان مومن خود را از آنان برحذر دارد، و مومنان به بيرون نيامدن آنان براي جنگ مبالات نکنند.

آيه ي 49:

وَمِنْهُم مَّن يَقُولُ ائْذَن لِّي وَلاَ تَفْتِنِّي أَلاَ فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ؛ بعضي  از آنان  مي  گويند : مرا رخصت  ده  و به  گناه  مينداز آگاه  باش   که اينان  خود در گناه  افتاده  اند و جهنم  بر کافران  احاطه  دارد.

« وَمِنْهُم مَّن يَقُولُ» و در ميان اين منافقان کسي هست که براي نيامدن به جنگ اجازه مي گيرد و عذر عجيب و غريب آورده و مي گويد: « ائْذَن لِّي» به من اجازه بده تا بمانم، « وَلاَ تَفْتِنِّي» و مرا در بيرون رفتن دچار فتنه مکن ، زيرا اگر من بيرون بيايم و زنان «بني اصفر» را ببينم نمي توانم خودم را کنترل کنم. همان طور که «جد بني قيس» اين را گفت، و سخنش خداوند او را در روز قيامت رسوا کند، چيزي جز ريا و نفاق نبود.

با زبان مي گفت:« هدف خوبي دارم، زيرا بيرون رفتن من باعث فتنه و قرار گرفتن در معرض شر مي شود، و بيرون نرفتنم باعث مصونيت از فتنه و دست نگاه داشتن از شر مي گردد.» خداوند متعال با بيان اينکه اين سخن دروغ است، فرمود:« أَلاَ فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ» آگاه باش که در فتنه افتاده اند. زيرا به فرض اينکه در هدفش صداقت داشته باشد، اما باز در اثر باز ماندن و نرفتن به جنگ، فساد و فتنه بزرگي پديد مي آيد، و آن  نافرماني خدا و پيامبر و جرات کردن براي ارتکاب گناه بزرگ مي باشد. اما بيرون رفتن و به فتنه مبتلا شدن نسبت به شرکت نکردن در جنگ فساد  کمتري دارد، و فقط گمان مبتلا شدن به آن مي رود. با اينکه هدف اين گوينده جز شرک نکردن در جنگ نبود. بنابراين خداوند به آنها هشدار داد و فرمود:« وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ» و به راستي که جهنم در برگيرنده کافران است و آنها راه فرار و گريزي از آن ندارند و از آن نجات پيدا نمي کنند.

آيه ي 51-50:

إِن تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ يَقُولُواْ قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ وَيَتَوَلَّواْ وَّهُمْ فَرِحُونَ؛ اگر خيري  به  تو رسد اندوهگينشان  سازد ، و اگر به  تو مصيبتي  رسد مي ، گويند: ما چاره  کار خويش  پيش  از اين  انديشيده  ايم   آنگاه  شادمان  باز  مي  گردند.

قُل لَّن يُصِيبَنَا إِلاَّ مَا كَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ؛ بگو : مصيبتي  جز آنچه  خدا براي  ما مقرر کرده  است  به  ما نخواهد رسيد  او مولاي  ماست  و مؤمنان  بر خدا توکل  کنند.

خداوند متعال با بيان اينکه منافقان دشمنان حقيقي هستند و از دين متنفرند، مي فرمايد: « إِن تُصِبْكَ حَسَنَةٌ» اگر نيکي به تو برسد، از قبيل پيروز شدن بر دشمن، « َسُؤْهُمْ» آنان را اندوهگين و غمگين مي کند، « وَإِن تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ» و اگر  مصيبتي به شما دست دهد از قبيل پيروز شدن دشمن بر شما ،« يَقُولُواْ» با افتخار و باليدن به سلامتي خود ، و اينکه همراه تو شرکت نجسته اند، مي گويند:« قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ» ما پرهيز نموديم و کارهايي کرديم که ما را از افتادن در چنين مصيبتي نجات داد. « وَيَتَوَلَّواْ وَّهُمْ فَرِحُونَ» و شادمان از مصيبتي که براي تو پيش آمده است، و از اينکه با تو مشارکت نکرده اند، بر مي گردند. خداوند در حالي که سخنان آنان را رد مي نمايد، مي فرمايد:« قُل لَّن يُصِيبَنَا إِلاَّ مَا كَتَبَ اللّهُ لَنَا» بگو:« هرگز به ما چيزي نمي رسد جز آنچه خداوند برايمان مقرر نموده»، و در لوح محفوظ قرار داده است. « هُوَ مَوْلاَنَا» او در امور ديني و دنيوي سرپرست و ياور ما است، پس بايد به تقديرات او راضي باشيم، و ما اختياري نداريم وهيچ کاري در دست ما نيست. « وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» و مومنان  بايد در جلب منافع و مصالح خود و دور کردن زيان هايشان بر خدا اعتماد و تکيه نمايند، و بايد در به دست آوردن خواسته هايشان به او اعتماد نمايند، پس هرکس که بر او توکل نمايد ناکام نمي گردد، ولي هرکس به غير او توکل کند خوار مي گردد و شکست مي خورد و به آرزوهايش دست نمي يابد.

آيه ي 52:

قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلاَّ إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَن يُصِيبَكُمُ اللّهُ بِعَذَابٍ مِّنْ عِندِهِ أَوْ بِأَيْدِينَا فَتَرَبَّصُواْ إِنَّا مَعَكُم مُّتَرَبِّصُونَ ؛ بگو : آيا جز يکي  از آن  دو نيکي  ، انتظار چيز ديگري  را براي  ما داريد، ?ولي  ما منتظريم  که  عذاب  خدا ، يا از جانب  او يا به  دست  ما به  شما  برسد پس  شما منتظر باشيد ما نيز منتظر مي  مانيم.

به منافقان که چشم به راهند تا مصيبت هايي به شما برسد، بگو:« درباره ما منتظر چه چيزهايي هستيد؟» شما در مورد ما جز چيزي که نهايتا به سود ماست انتظار نمي کشيد، و آن، يکي از دو امر نيکو است: يا بر دشمنان پيروز مي شويم و پاداش آخرت و دنيا را به دست مي آوريم و يا اينکه شهيد مي شويم که شهادت بالاترين مقام در نزد خدا است. ولي ما درباره شما  منافقان انتظار داريم که خداوند به عذابي از جانب خويش گرفتارتان سازد که ما در آن دخالتي نداريم. يا اينکه شما را با دستان ما عذاب دهد، به اين صورت که ما را بر شما مسلط نمايد تا شما را به قتل برسانيم. « فَتَرَبَّصُواْ» پس براي ما چشم به راه خير باشيد، « إِنَّا مَعَكُم مُّتَرَبِّصُونَ» و ما براي شما  انتظار شر را داريم.

آيه ي 54-53:

قُلْ أَنفِقُواْ طَوْعًا أَوْ كَرْهًا لَّن يُتَقَبَّلَ مِنكُمْ إِنَّكُمْ كُنتُمْ قَوْمًا فَاسِقِينَ؛ بگو : خدا از شما نمي  پذيرد ، چه  از روي  رضا انفاق  کنيد چه  از روي   کراهت  ، زيرا مردمي  نافرمان  هستيد.

وَمَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلاَ يَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلاَّ وَهُمْ كُسَالَى وَلاَ يُنفِقُونَ إِلاَّ وَهُمْ كَارِهُونَ ؛ هيچ  چيز مانع  قبول  انفاقهايشان  نشده  مگر آنکه  به  خدا و پيامبرش  ايمان   نياورده  اند و جز با بي  ميلي  به  نماز حاضر نمي  شوند و جز به  کراهت   انفاق نمي  کنند.

خداوند متعال با بيان باطل بودن بخشش هاي منافقان و بيان علت باطل بودن آن مي فرمايد:« قُلْ أَنفِقُواْ طَوْعًا أَوْ كَرْهًا» به آنان بگو: چه از روي اختيار و چه از روي ناخوشي و اجبار انفاق کنيد، « ن يُتَقَبَّلَ مِنكُمْ » هرگز چيزي از اعمالتان پذيرفته نمي شود. « إِنَّكُمْ كُنتُمْ قَوْمًا فَاسِقِينَ» بي گمان شما گروهي نافرمان هستيد، و از طاعت خدا بيرون رفته ايد.

سپس خداوند صفت فسق و چگونگي کارهايشان را بيان کرده و مي فرمايد:« وَمَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللّهِ وَبِرَسُولِهِ» و هيچ چيز مانع پذيرفته شدن بخشش هاي آنان نشد جز اينکه به خدا و پيامبرش کفر ورزيدند. و شرط پذيرفته شدن اعمال، ايمان است ، و ايشان نه ايمان دارند و نه عمل صالحي، حتي نماز که بهترين اعمال بدني است هرگاه براي آن بپاخيزند با تنبلي و بي حالي مي ايستند، و خداوند متعال اين حالت آنان را چنين بيان کرده است« وَلاَ يَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلاَّ وَهُمْ كُسَالَى» و جز با بيحالي و تنبلي به نماز نمي آيند. و از بس که آن را سنگين و دشوار مي دانند نزديک است آن را انجام ندهند.

«  وَلاَ يُنفِقُونَ إِلاَّ وَهُمْ كَارِهُونَ » و جز از روي ناچاري احسان و بخشش نمي کنند و از اين عمل هيچ احساس آرامش و اطميناني به آنان دست نمي دهد. در اينجا کسي که همانند آنان عمل نمايد به شدت مورد نکوهش قرار گرفته است. و شايسته است که بنده با اشتياق و نشاط بدني و قلبي به نماز بايستد. و با سينه اي فراخ و قلبي استوار انفاق کند و به پاداش و ذخيره شدن آن در نزد خداي يگانه اميد داشته باشد، و خود را با منافقان مشابه نگرداند.

آيه ي 57-55:

فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ؛ دارايي  و فرزندانشان  تو را به  اعجاب  نيفکند  جز اين  نيست  که  خدا مي ، خواهد به  آنها در اين  دنيا عذابشان  کند و در حالي  که  هنوز کافرند جانشان  برآيد.

وَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنَّهُمْ لَمِنكُمْ وَمَا هُم مِّنكُمْ وَلَـكِنَّهُمْ قَوْمٌ يَفْرَقُونَ؛ به  خدا سوگند مي  خورند که  از شمايند و حال  آنکه  از شما نيستند ، اينان   از شما بيمناکند.

لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَّوَلَّوْاْ إِلَيْهِ وَهُمْ يَجْمَحُونَ؛ اگر پناهگاه  يا غار يا نهانگاهي  مي  يافتند ، شتابان  بدان  جا روي  مي   آوردند.

 خداوند متعال مي فرمايد: اموال اين منافقان و فرزندانشان ترا به شگفت نياندازد، چون نبايد به اموال و فرزندان اينها رشک ورزيد. اولين چيزي که از اين اموال و فرزندان عايد آنها شد، اين است که آن را بر خشنودي پروردگار مقدم داشتند، و از دستور خدا سرپيچي کردند.

« إِنَّمَا يُرِيدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا» همانا خداوند مي خواهد آنان را در زندگي دنيا به وسيله مال و  فرزندانشان عذاب دهد. منظور از عذاب در اينجا مشقت و سختي و اندوه قلب و خستگي جسم است که در راه به دست آوردن اموال به آنها مي رسد. پس اگر لذايذ آنان در اين دنيا با مشقت هايشان مقايسه شود، چيزي به حساب نمي آيد. پس اين لذت ها که آنان را از ياد خدا غافل نمود در دنيا عذابي براي آنان گرديده است.

يکي از مصيت هاي خطرناکِ برخورداري آنان از نعمت دنيا اين است که دلهايشان به آن وابسته شده است به گونه اي که انديشه آنان از آن فراتر نمي رود،  پس لذايذ دنيا آخرين خواسته و آخرين چيز مورد علاقه ايشان است، به گونه اي که در دلهايشان بهره اي براي آخرت باقي نمانده است. پس اين باعث مي شود تا آنها از دنيا بروند، « وَتَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ» و در حال کفر جانشان بيرون رود. پس چه سزايي بزرگتر از اين وجود دارد، سزايي که باعث شقاوت و بدبختي هميشگي و حسرت پيوسته است؟!

« وَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنَّهُمْ لَمِنكُمْ وَمَا هُم مِّنكُمْ وَلَـكِنَّهُمْ قَوْمٌ يَفْرَقُونَ» و به خدا سوگند مي خورند که آنان از شما هستند، در حالي که از شما نيستند، بلکه چيزي که در دلشان آنان را تحريک مي نمايد تا آن قسم را بخورند اين است که از حوادث و پيشامدهاي ناگوار مي ترسند و در دلهايشان چنان شجاعتي وجود ندارد و حالات خود را بيان کنند. پس مي ترسند که حالت خود را براي شما آشکار کنند و مي ترسند که شما از آنها بيزاري و دوري بجوييد، و آن گاه دشمن از هرطرف بر آنان يورش برند. کسي که شجاع و  استوار باشد، شجاعت و قوت قلب، او را وادار مي نمايد تا حالتش را چه خوب باشد چه بد بيان کند. اما منافقان خلعت بزدلي و ترسويي را پوشيده و با دروغ خود را آراسته اند.

سپس خداوند شدت بزدلي و ترسويي آنان را بيان کرد و فرمود:« لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً» اگر پناهنگاهي بيا بند که به هنگام سختي ها به آن پناه برند، « أَوْ مَغَارَاتٍ» يا غارهايي بيابند که وارد آن شوند و در آن مستقر گردند، « أَوْ مُدَّخَلاً» يا محلي را بيابند که در آن داخل شوند و در آنجا پناه بگيرند، « لَّوَلَّوْاْ إِلَيْهِ وَهُمْ يَجْمَحُونَ» شتابان به آن روي مي آورند. پس آنان نيروي استقامت و پايداري را از دست داده اند.

آيه ي 59-58:

وَمِنْهُم مَّن يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُواْ مِنْهَا رَضُواْ وَإِن لَّمْ يُعْطَوْاْ مِنهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ؛ بعضي  از ايشان  تو را در تقسيم  صدقات  به  بيداد متهم  مي  کنند ، اگر به ، آنها عطا کنند خشنود مي  شوند و اگر عطا نکنند خشم  مي  گيرند.

وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوْاْ مَا آتَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ سَيُؤْتِينَا اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللّهِ رَاغِبُونَ؛ چه  مي  شود اگر به  آنچه  خدا و پيامبرش  به  آنان  عطا مي  کند خشنود باشند  وبگويند : خدا ما را بس  است  و خدا و پيامبرش  ما را از فضل  خويش  بي   نصيب  نخواهند گذاشت  و ما به  خدا رغبت  مي  ورزيم  ?

از ميان منافقان کساني هستند که در نحوه ي تقسيم زکات از تو عيب مي گيرند. و انتقاد و عيب گرفتن آنها نه به خاطر نيت درستشان است، و نه به خاطر داشتن ديدگاه برتر و بهتر، بلکه فقط منظورشان اين است که زکات به آنها داده شود، « فَإِنْ أُعْطُواْ مِنْهَا رَضُواْ وَإِن لَّمْ يُعْطَوْاْ مِنهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ» اگر از اموال زکات به آنان داده شود خشنود مي گردند، و اگر چيزي از زکات به ايشان داده نشود آن گاه خشمگين مي شوند. و شايسته نيست که خشم و خشنودي بنده پيرو هوي و ميل دنيوي و قصد فاسدش باشد، بلکه بايد پيرو خشنودي پروردگارش باشد، همان طور که پيامبر فرموده است:« لَا يومِنُ أحَدُکُم حَتَّي يکُونَ هَوَاهُ تَبَعا لَمِا جِئتُ  بِهِ» هيچ يک از شما مومن کامل نيست مگر اينکه هوي و خواست  او پيرو آنچه باشد که من آورده ام. « وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوْاْ مَا آتَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ» و اگر آنان به کم و يا زيادي که پيامبر به آنان مي داد راضي مي شدند، « وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ» و مي گفتند: خدا ما را کافي و بس است، پس به آنچه که قسمت ما نموده است راضي گشته و به فضل و احسان او  اميدوار شده و مي گفتند:« سَيُؤْتِينَا اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللّهِ رَاغِبُونَ» خداوند از فضل خويش به ما خواهد داد و همچنين پيامبر او، و ما به خدا مشتاقيم، و براي جلب منافع و دفع زيانها از خود به درگاه خدا تضرع و زاري مي کنيم. اگر چنين مي کردند، از نفاق و منافقي در امان مانده و به ايمان و سعادت هر دو سرا راه مي يافتند. سپس خداوند کيفيت تقسيم صدقات واجب يعني زکات را بيان نمود و فرمود:

آيه ي 60:

إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ؛ صدقات  براي  فقيران  است  و مسکينان  و کارگزاران  جمع  آوري  آن   و نيز  براي ، به  دست  آوردن  دل  مخالفان  و آزاد کردن  بندگان  و قرضداران  و انفاق   در راه  خدا و مسافران  نيازمند و آن  فريضه  اي  است  از جانب  خدا  و خدا  دانا وحکيم  است.

منظور از «صدقات» در اين آيه زکات هاي واجب است به دليل اينکه صدقات مستحب به هرکس تعلق مي گيرد و ويژه فرد خاصي نيست. پس فرمود: زکات ها مخصوص اين دسته از افراد مذکور مي باشد نه کسان ديگر؛ چون خداوند پرداخت زکات را فقط به اين افراد اختصاص داده است، و آنها هشت گروه هستند: اول و دوم، فقرا و مساکين هستند، و آنها در اينجا دو گروه متفاوت مي باشند، فقير از مسکين نيازمندتر است، چون خداوند با آن آغاز نمود و ابتدا به آنچه که « مهم تر» است مي پردازد سپس به « مهم» ، پس فقير کسي است که هيچ چيزي ندارد، يا  اينکه قادر به تامين کمتر از نصف نيازهايش است. و مسکين کسي است که مي تواند نصف نيازهايش يا بيشتر از آن را برآورده سازد و نمي تواند تمام آنها را برآورده کند، چون  اگر او تمام نيازهايش را برآورده نمايد ثروتمند محسوب مي گردد. پس به اينها مقداري از زکات داده مي شود که به وسيله آن فقر و تنگدستي آنان رفع گردد.

گروه سوم، کارگزاران زکات مي باشند. آنها کساني هستند که به جمع آوري زکات و امور مربوط به آن مي پردازند؛ برخي نگهبان آن بوده و برخي آن را از صاحبانش مي گيرند، يا حفاظت و نگهباني آن را برعهده دارند، و يا حامل زکات، يا نويسنده آن هستند ،و يا کارهايي از اين قبيل را انجام مي دهند، پس به خاطر کاري که انجام مي دهند بخشي از زکات به آنان داده مي شود و آنچه به آنان داده مي شود مزد کارشان است.

گروه چهارم، دلجويي شوندگان مي باشند. و دلجويي شونده، رئيس و سرداري است که قومش از او اطاعت مي کنند و اميد است اسلام بياورد. و يا  اينکه به منظور مصون ماندن از شر او به وي زکات داده مي شود، و يا با دادن زکات اميد مي رود که ايمانش قوي گردد، يا فردي مانند او اسلام بياورد، و يا اينکه زکات را از کسي که آن را نمي دهد، مي گيرد، پس چيزي به او داده مي شود که سبب جلب  محبتش گردد يا مصلحتي به وسيله آن محقق شود.

گروه پنجم، بردگان مي باشند، آنها بردگانِ مکاتبي هستند که خويشتن را از صاحبان خود خريداري کرده و براي بدست آوردن بهاي آزادي خويش تلاش مي نمايند، پس براي اين امر از زکات به آنان کمک مي شود . و آزاد کردن مسلماني که در زندان کافران است در اين داخل است، بلکه آزاد کردنش اولويت دارد. نيز جايز است که برده ها به طور مستقل با  اموال زکات آزاد شوند، چون اين در « وَفِي الرِّقَابِ» داخل است.

گروه ششم، بدهکاران مي باشند. آنها دو دسته هستند: اول، کسي که به خاطر صلح و آشتي دادنِ بين مردم بدهکار شده است، به اين صورت که ميان دو گروه مردم شر و فتنه اي باشد و مردي براي صلح آوردن و آشتي دادن آنها اقدام نموده و با پرداختن مال به يکي از دو گروه يا به همه، ميانشان صلح برقرار نمايد. پس براي چنين کسي بهره اي از زکات قرار داده مي شود که فعاليتش را بيشتر نمايد و تصميم و اراده اش را تقويت گرداند. پس به چنين کسي حتي اگر توانگر هم باشد از زکات داده مي شود.

دوم، کسي که براي رفع  نيازهاي خويش وام گرفته، سپس تنگدست و نادار شده است، به چنين کسي به  اندازه اي از زکات داده مي شود که وامش را به طور کامل بدهد. گروه هفتم، جنگجويان راه خدا. و آنان جنگجويان داوطلبي هستند که حقوقي نمي گيرند، پس به آنان از زکات داده مي شود، تا بتوانند پول و اسلحه يا وسيله سواري يا نفقه و مخارج خود و خانواده تامين نمايند و به طور کامل به جهاد بپردازند و اطمينان خاطر داشته باشند، بسياري از فقها گفته اند: اگر فردي توانايي کسب و کار داشته باشد ولي به طلب علم بپردازد ، از زکات به او داده مي شود، چون علم در جهاد کردن راه زکات به فرد فقيري داده شود که مي خواهد حج فرض را انجام دهد، و اين جاي تامل است.

گروه هشتم، مسافرِ در راه مانده مي باشد. و او کسي است که در شهري ديگر مانده است. پس به  اندازه اي زکات به  او داده مي شود که وي را به شهرش برساند. پس زکات تنها به اين هشت گروه داده مي شود. « فَرِيضَةً مِّنَ اللّهِ» اين فريضه اي است از جانب خدا که آن را معين و مقدر نموده است و تابع علم و حکمت اوست، « وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» و خداوند دانا و با حکمت است.

بدان که اين هشت گروه در دو دسته جاي مي گيرند: اول: کسي که به زکات نياز دارد، يا به خاطر اينکه به او فايده اي برسد زکات به وي داده مي شود؛ مانند فقير و مسکين و امثالشان. دوم: کسي که مورد نياز اسلام است و به وسيله او اسلام  بهره مند مي گردد، زکات به او داده مي شود، پس خ داوند اين سهميه را در اموال ثروتمندان به خاطر برطرف کردن نيازهاي خاص و عام و کلي اسلام و مسلمين واجب گردانده است.

اگر ثروتمندان زکات اموالشان را به صورت شرعي بپردازند فقيري در جامعه اسلامي باقي نمي ماند، و اموالي به دست مي آيد که به وسيله آن کاستي ها برطرف مي شود، و مجاهدان جهاد مي نمايند، و همه مصالح ديني جامعه اسلامي تامين مي گردد.

آيه ي 63-61:

وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ آمَنُواْ مِنكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ؛ بعضي  از ايشان  پيامبر را مي  آزارند و مي  گويند که  او به  سخن  هر کس  گوش مي  دهد  بگو : او براي  شما شنونده  سخن  خير است   به  خدا ايمان   دارد ومؤمنان  را باور دارد ، و رحمتي  است  براي  آنهايي  که  ايمان  آورده   اند  وآنان  که  رسول  خدا را بيازارند به  شکنجه  اي  دردآور گرفتار خواهند  شد.

يَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن يُرْضُوهُ إِن كَانُواْ مُؤْمِنِينَ؛ در برابر شما به  خدا سوگند مي  خورند تا خشنودتان  سازند و حال  آنکه  اگر، ايمان  آورده  اند شايسته  تر است  که  خدا و رسولش  را خشنود سازند.

أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّهُ مَن يُحَادِدِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدًا فِيهَا ذَلِكَ الْخِزْيُ الْعَظِيمُ؛ آيا نمي  دانند که  هر کس  که  با خدا و پيامبرش  مخالفت  مي  ورزد  جاودانه در آتش  جهنم  خواهد بود و اين  رسوايي  بزرگي  است  ?

از ميان اين منافقان کساني هستند که « يُؤْذُونَ النَّبِيَّ» با سخنان زشت، و عيب گرفتن از پيامبر و دينش او را آزار مي رسانند « وَيِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ» و مي گويند: او خوش باور است . يعني به اذيت و آزاري که متوجه پيامبر مي نمايند بسنده نکرده و مي گويند: وقتي که سخنان ما به گوش او رسيد پيش او مي آييم و عذر مي طلبيم و او از ما مي پذيرد، چون او خوش باور است و دروغگو و راستگو را تشخيص نمي دهد و آنها خداوند آنان را خوار بگرداند به  اين کار اعتنا نکرده، و اهميت نمي دادند ، چون مي گفتند: اگر سخن ما به پيامبر نرسد اين چيزي است که ما مي خواهيم، و اگر به وي برسد فقط با عذر آوردن دروغين  اکتفا مي کنيم. پس آنها از جهات بسياري به ساحت پيامبر بي ادبي کردند. بزرگترين آن عبارت بود از اينکه آنها خودشان را که براي هدايت و بيرون کردنشان از شقاوت هلاکت به سوي هدايت و سعادت آمده بود، اذيت کردند، و اين عمل خود را دست کم گرفته و با اين کار بر اذيت و آزارشان افزودند.

آنان همچنين عقل و خرد پيامبر (ص) را زير سوال برده و او را به ناداني و عدم تشخيص راستگو از دروغگو متهم مي کردند، در حالي که او (ع) داراي عقلي کامل بود، و درک و دريافت بسيار بالايي داشت و از راي و بينشي نافذ برخوردار بود. بنابراين  خداوند متعال فرمود:« قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ» بگو: گوش خوبي براي شما است. يعني هرکس که سخن نيک و راست بگويد از وي مي پذيرد، اما روي گرداندن و برخورد کريمانه او نسبت به بسياري از منافقان که عذرهاي دروغين مي آوردند به خاطر اخلاق بزرگ و والاي اوست. و بدان خاطر است که به آنان اهميت ندهد و از فرمان و دستور خدا تبعيت کند که مي فرمايد:« سَيحلفُونَ بِاللَّهِ لَکُم إِذَا انَقَلَبتُم إِلَيهِم لِتُعرِضُوا عَنهُم فَأَعرِضُوا عَنهُم إِنَّهُم رِجسُ» وقتي که به سوي آنان برگرديد براي شما به خدا سوگند مي خورند، تا از آنها روي بگردانيد. از آنان روي بگردانيد همانا آنان پليداند.

اما خداوند حقيقت آنچه که در قلب و نظر پيامبر است بيان مي دارد:« يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ» به خدا ايمان دارد و سخن مومنانِ راستگو و تصديق کننده را باور مي کند، و راستگو را از دروغگو تشخيص مي دهد ،و از بسياري از دروغگويان روي بر مي تابد. « وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ آمَنُواْ مِنكُمْ» و براي مومنان رحمتي است . زيرا مومنان به وسيله او هدايت مي شوند، و از  اخلاق او پيروي مي کنند. اما کساني که ايمان ندارند و اين رحمت را نمي پذيرند، و آن را رد مي کنند، دنيا و آخرتشان را تباه مي نمايند. « وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ» و کساني که با گفتار و کردار خويش پيامبر خدا را اذيت مي کنند، « لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» در دنيا و آخرت عذاب دردناکي دارند. و از جمله عذاب دردناک آنها اين است که اذيت کننده و ناسزا گوينده پيامبر (ص) حتما بايد کشته شود.

« يَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ» براي شما به خدا سوگند مي خورند تا شما را خشنود کنند، و خود را از اذيت و ديگر کارهايي که از آنان سر زده است تبرئه نمايند. هدفشان اين است که شما از آنان خشنود شويد. « وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن يُرْضُوهُ إِن كَانُواْ مُؤْمِنِينَ» حال آنکه اگر مومن باشند خدا و پيامبرش سزاوارترند که خشنودشان سازند، چون مومن هيچ چيزي را بر رضايت و خشنودي پروردگارش مقدم نمي دارد. و اين بيانگر عدم ايمان آنها مي باشد، زيرا خشنودي غير خدا و پيامبرش را مقدم داشته اند، زيرا خشنودي غير خدا و پيامبرش را  مقدم داشته اند. و اين مخالفت و دشمني با خداست، و خداوند کسي را که با او مخالفت ورزد تهديد نموده و مي فرمايد:« أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّهُ مَن يُحَادِدِ اللّهَ وَرَسُولَهُ» آيا ندانسته اند که هرکس با خدا و پيامبرش دشمني و مخالفت ورزد، به اين صورت که در سمت و سويي قرار گيرد که او را از خدا و پيامبرش دور نمايد، و دستورات خدا را بي ارزش انگارد، و بر ارتکاب آنچه او حرام نموده است جرات کند، « فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدًا فِيهَا ذَلِكَ الْخِزْيُ الْعَظِيمُ» سزاي او آتش دوزخ است، و در آن جاودانه مي ماند، و اين رسوايي بزرگي است که هيچ رسوايي زشت تر و بدتر از آن وجود ندارد، چرا که نعمت پايدار و هميشگي را از دست داده، و به عذاب جهنم گرفتار شده است. از حالت آنان به خدا پناه مي بريم.

آيه ي 66-64:

يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِي قُلُوبِهِم قُلِ اسْتَهْزِؤُواْ إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَّا تَحْذَرُونَ؛ منافقان  مي  ترسند که  مباد از آسمان  در باره  آنها سوره  اي  نازل  شود و، ازآنچه  در دل  نهفته  اند با خبرشان  سازد  بگو : مسخره  کنيد ، که  خدا  آنچه  را که  از آن  مي  ترسيد آشکار خواهد ساخت.

وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنتُمْ تَسْتَهْزِؤُونَ؛ اگر از آنها بپرسي  که  چه  مي  کرديد ? مي  گويند : ما با هم  حرف  مي  زديم   وبازي  مي  کرديم   بگو : آيا خدا و و آيات  او و پيامبرش  را مسخره  مي   کرديد ?

لاَ تَعْتَذِرُواْ قَدْ كَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ إِن نَّعْفُ عَن طَآئِفَةٍ مِّنكُمْ نُعَذِّبْ طَآئِفَةً بِأَنَّهُمْ كَانُواْ مُجْرِمِينَ؛ عذر مياوريد  پس  از ايمان  ، کافر شده  ايد  اگر از تقصير گروهي  از  شمابگذريم  گروه  ديگر را که  مجرم  بوده  اند عذاب  خواهيم  کرد.

اين سوره مبارکه«قاضحه» يعني رسوا کننده ناميده مي شود، چون اسرار منافقان را بيان مي  کند و نقابشان را کنار مي زند. و خداوند همواره در اين سوره مي فرمايد: برخي از آنان، برخي از آنان. و صفت هايشان را بيان مي کند، اما منافقان را معين و مشخص نکرد و اين دو فايده دارد؛ يکي اينکه: خدا بسيار ستار و پوشاننده عيب است و دوست دارد عيب بندگانش را بپوشاند. دوم اينکه: هم منافقاني که داراي اين صفت بودند و خطاب متوجه آنها بود، و هم کساني که بعد از آنها آمده و به اين صفت ها متصف مي باشند مورد نکوهش و مذمت هستند. بنابراين بيان صفت، فراگيرتر و مناسب تر است ، و همين امر آنها را بيش از حد ترساند.

خداوند متعال مي فرمايد:« لَّئِن لَّم ينتَهِ المُنَفِقُونَ وَالَّذينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضُ وَالمُرجِفُونَ فِي المَدِينَةِ لَنُغرِينَّکَ بِهِم ثُمَّ لَا يجَورُنَکَ فِيهَآ إِلَّا قَلِيلَاَ، مَّلعُونِينَ أينَمَا ثُقفُوِا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقِتيلَاَ» اگر منافقان و کساني که در دلهايشان مرضي هست و شايعه افکنان در مدينه، از کارشان باز نايستند، تو را سخت برآنان مسلط مي کنيم تا جز مدّتي اندک در همسايگي  تو نپايند. از رحمت خدا دور گرديده و هرکجا يافته شوند گرفته و سخت کشته خواهند شد.

و در اينجا فرمود:« يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِي قُلُوبِهِم» منافقان از آن مي ترسند که سوره اي درباره آنان نازل شود که آنان را از مکنونات دلشان خبر دهد و رسوايشان کند تا امور پنهانشان براي بندگان خدا آشکار شود، و عبرتي براي عبرت گيرندگان گردند. « قُلِ اسْتَهْزِؤُواْ» بگو: به ريشخند تمسخر خود ادامه دهيد، « إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَّا تَحْذَرُونَ» آيا به خدا، و آيات او و پيامبرش مسخره مي کنيد؟ عذر نياوريد، به راستي که شما پس از ايمانتان کافر شده ايد. زيرا مسخره کردن خدا و پيامبرش کفر است، و انسان را از دين بيرون مي کند، چون اصل و اساس دين بر پايه تعظيم و بزرگ داشت خدا و تعظيم دين و پيامبرش قرار دارد، و مسخره کردن به يکي از آنان با اين اصل متضاد است و به شدت آن را نقض مي کند. بنابراين وقتي پيش پيامبر آمدند و از او عذرخواهي کردند، پيامبر فقط فرمود:« أَبِاللّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنتُمْ تَسْتَهْزِؤُونَ لاَ تَعْتَذِرُواْ قَدْ كَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ» اگر گروهي از شما به خاطر توبه و پشيماني و طلب مغفرت کردنشان ببخشيم، « نُعَذِّبْ طَآئِفَةً» حتما گروهي ديگر از شما را عذاب مي دهيم، « بِأَنَّهُمْ» به سبب اينکه آنان، « كَانُواْ مُجْرِمِينَ» گناهکار و بر کفر و نفاق خود پايدار بودند.

و اين آيات بيانگر آن است که هرکس پنهاني عليه دين خدا نيرنگ کند، و خدا و آيات او و پيامبرش را به ياد تمسخر بگيرد، خداوند آن راز را آشکار مي نمايد و صاحب آن را رسوا مي کند و او را به شدت عذاب مي دهد. نيز بيانگر آن است که هرکس چيزي از کتاب خدا و سنت پيامبر را به تمسخر بگيرد، يا آن را مورد طعنه و عيب جويي قرار دهد، يا پيامبر را عيب جويي و مسخره کند، او به خداوند بزرگ کفر ورزيده است. و نيز بيانگر آن است که توبه کردن از هر گناهي پذيرفته مي شود گرچه آن گناه بزرگ باشد.

آيه ي 68-67:

الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَيَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُواْ اللّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ ؛ مردان  منافق  و زنان  منافق  ، همه  همانند يکديگرند  به  کارهاي  زشت ، فرمان مي  دهند و از کارهاي  نيک  جلو مي  گيرند و مشت  خود را از انفاق  در  راه  خدا مي  بندند  خدا را فراموش  کرده  اند  خدا نيز ايشان  را فراموش   کرده است  ، زيرا منافقان  نافرمانانند.

وَعَدَ الله الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا هِيَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِيمٌ؛ خدا به  مردان  منافق  و زنان  منافق  و کافران  وعده  آتش  جهنم  داده  است   در آن  جاودانه  اند  همين  برايشان  بس  است   لعنت  خدا بر آنها باد و  به عذابي  پايدار گرفتار خواهند شد.

خداوند متعال مي فرمايد:« الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْضٍ» مردان منافق و زنان منافق از همديگرند، و چون آنها در نفاق مشترکند، در اينکه برخي از آنان برخي ديگر را به دوستي بگيرند ، مشترک مي باشند. و اين بيانگر آن است که مومنان بايد دوستي خود را با آنها قطع نمايند.

سپس صفت مشترک همه  منافقان را بيان کرد و فرمود:« يَأْمُرُونَ بِالْمُنكَرِ» به کار زشت که کفر و فسق و گناه است فرمان مي دهند، « وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ» و مردم را از کار خوب که ايمان و اخلاق خوب و اعمال صالح و آداب نيکو است باز مي دارند، « وَيَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ» و دست هايشان را از صدقه و بخشش و احسان بسته مي دارند. پس خداوند آنها را به بخل توصيف نموده است. « نَسُوا اللَّهَ» خدا را فراموش کرده اند و او را جز اندکي ياد نمي کنند، « فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» پس خداوند هم آنها را فراموش نموده و رحمت خويش را از آنان دريغ داشته، و به آنان توفيق خير نمي  دهد و آنان را وارد بهشت نمي کند، بلکه آنان را در پايين ترين طبقه جهنم باقي مي گذارد، و در آن براي هميشه مي مانند. « إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» بي گمان منافقان فاسق اند. « فسق» را در آنان منحصر گرداند، زيرا فسق آنان از فسق ديگران بزرگ تر است، به دليل اينکه عذاب آنان از عذاب ديگران شديدتر مي باشد، و همانا خداوند مومنان را به وسيله ي آنان مورد آزمايش قرار داد، زيرا منافقان در ميان آنان زندگي مي کردند، و پرهيز از آنان امري سخت و دشوار است.

« وَعَدَ الله الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا هِيَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِيمٌ » خداوند مردان منافق و زنان منافق و کافران را به آتش جهنم وعده داده است که در آن جاودانه مي مانند و جهنم برايشان بس است. و خداوند آنان را نفرين کرده و از رحمت خويش بدور داشته است و داراي عذاب هميشگي خواهند بود. منافقان و کافران در آتش جهنم در کنار هم قرار دارند و لعنت و جاودانگي در جهنم براي آنان است، چون آنها در دنيا بر کفر و دشمني با خدا و پيامبرش و کفر ورزيدن به آيات خدا متحد و يکپارچه بودند.

آيه ي 70-69:

كَالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ كَانُواْ أَشَدَّ مِنكُمْ قُوَّةً وَأَكْثَرَ أَمْوَالاً وَأَوْلاَدًا فَاسْتَمْتَعُواْ بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُم بِخَلاَقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ بِخَلاَقِهِمْ وَخُضْتُمْ كَالَّذِي خَاضُواْ أُوْلَـئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الُّدنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ؛ همانند کساني  که  پيش  از شما بودند ، با نيروي  بيشتر و دارايي  و، فرزندان بيشتر  ايشان  از نصيب  خويش  بهره  مند شدند  شما نيز از نصيب   خويش  بهره  مند شده  ايد ، همچنان  که  کساني  که  پيش  از شما بوده  اند ، از  نصيب  خويش  بهره  مند شده  بودند  شما سخنان  ناپسند گفتيد ، همچنان  که   ايشان  سخن ناپسند مي  گفتند  اعمال  آنان  در دنيا و آخرت  ناچيز گرديد و  زيانمند شدند.

أَلَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَقَوْمِ إِبْرَاهِيمَ وِأَصْحَابِ مَدْيَنَ وَالْمُؤْتَفِكَاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانَ اللّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَـكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ؛ آيا خبر کساني  که  پيش  از آنها بوده  اند چون  قوم  نوح  و عاد و ثمود و، قوم ابراهيم  و اصحاب  مدين  و مؤتفکه  را نشنيده  اند که  پيامبرانشان  با  نشانه هاي  آشکار بر آنها مبعوث  شدند ? خدا به  آنها ستم  نمي  کرد ، آنان   خود برخود ستم  مي  کردند.

خداوند متعال منافقان را از عذاب هايي که به امت هاي تکذيب  کننده رسيده است برحذر داشته و مي فرمايد:« قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَقَوْمِ إِبْرَاهِيمَ وِأَصْحَابِ مَدْيَنَ وَالْمُؤْتَفِكَاتِ» قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهيم و اصحاب مدين و روستاهاي زيرو رو شده قوم لوط، همه اينها« أَتَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ» پيامبرانشان با حق واضح و آشکار نزدشان آمدند، اما آنان را تکذيب کردند و در نتيجه به سرانجامي گرفتار شدند که خداوند براي ما تعريف نموده است. پس اعمال شما به اعمال آنان شبيه است.

« فَاسْتَمْتَعُواْ بِخَلاقِهِمْ» و شما هم از نصيب خود در دنيا بهره مند شديد، و آن را در قالب لذت و شهوت به دست آورديد، و اين نعمت ها را در جهت جلب رضاي خدا بکار نبرديد، بلکه آن را در راه نافرماني خدا صرف نموديد، و همت و اراده شما  فقط صرف خوشگذراني و لهو و لعت شد، همانطور کساني که پيش از شما بودند چنين کردند. « وَخُضْتُمْ كَالَّذِي خَاضُواْ» و شما در باطل و دروغ فرو رفتيد، و در اين زمينه به  مجادله پرداختيد تا حق را در هم شکسته و نابود کنيد. سپس اين بود کردار و دانش آنها؛ بهره مندي از لذايذ دنيا، و فرو رفتن در باطل.

بنابراين سزاوار عقوبت و هلاکتي شدند تا کساني که پيش از آنها بودند و کارهايي مانند کارهاي آنان انجام دادند سزاوار آن گرديدند. و اما مومنان که از بهره و نعمت هاي دنيا  بهره مند مي شوند اين نعم ها را در مسير طاعت خدا بکار مي گيرند، و دانش آنان دانش پيامبران است و آن رسيدن به يقين در تمامي خواسته هاي عالي، و استفاده از «  مجادله ي حق» براي نابود کردن باطل است. « فَمَا كَانَ اللّهُ لِيَظْلِمَهُمْ» پس خداوند وقتي که عذاب خود را بر آنان فرود آورد براي اين نبود که بر آنان ستم کند. « وَلَـكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» بلکه آنان خودشان بر خويشتن ستم کردند و به خود جرات دادند که مرتکب گناهان شوند. و از پيامبران سرپيچي کردند و از فرمان هر سرکش کينه توزي اطاعت  نمودند.

آيه ي 72-71:

وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَـئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ؛ مردان  مؤمن  و زنان  مؤمن  دوستان  يکديگرند  به  نيکي  فرمان  مي  دهند و از، ناشايست  باز مي  دارند ، و نماز مي  گزارند و زکات  مي  دهند و از خدا و  پيامبرش  فرمانبرداري  مي  کنند  خدا اينان  را رحمت  خواهد کرد ، خدا  پيروزمند و حکيم  است.

وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ أَكْبَرُ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ؛ خدا به  مردان  مؤمن  و زنان  مؤمن  بهشتهايي  را وعده  داده  است  که  جويها درآن  جاري  است  ، و بهشتيان  همواره  در آنجايند و نيز خانه  هايي  نيکو در  بهشت  جاويد  ولي  خشنودي  خدا از همه  برتر است  که  پيروزي  بزرگ  ،  خشنودي  خداوند است.

وقتي بيان کرد که منافقان از يکديگرند، بيان داشت مومنان نيز دوستان يکديگرند، و آنها را به ضد آنچه که منافقان را به آن توصيف کرده بود توصيف نمود، و فرمود:« وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ» و مردان و زنان مومن، « بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ» دوستان و ياوران يکديگرند. « يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ» به کار خوب فرمان مي دهند. «معروف» اسم جامعي است که همه عقايد نيکو و کارهاي شايسته و اخلاق والا را در بر مي گيرد. و آنان قبل از همه خويشتن را به معروف  امر مي کنند. « وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ» و از کار زشت باز مي دارند. «منکر» هر آن چيزي است که با معروف مخالف و متضاد باشد، از قبيل عقايد باطل و کارهاي زشت و ناشايست و اخلاق نادرست و بد. « وَيُطِيعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ» و همواره به اطاعت از خدا و پيامبرش پايبند هستند.

« أُوْلَـئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللّهُ» ايشان کساني هستند که خداوند رحمت خود را شامل حال آنان مي نمايد و آنان را مشمول احسان خويش مي گرداند. « إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»  بي گمان خداوند قوي و نيازمند است و قدرت و توانايي اش آميخته با حکمت است؛ هر چيزي را در جاي مناسب آن قرار مي دهد، خداوندي که بر «خلق» و « امر» {ش }ستايش مي شود.

سپس پاداشي را که خداوند براي آنها آماده نموده است بيان کرد و فرمود:« وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ» خداوند بهشت را به مردان و زنان مومن وعده داده است که در زير آن جويبارها روان است؛ هر شادي و نعمتي را در بر دارد و از هر رنج و اندوهي خالي و بدور است، و از زير قصرها و خانه ها و درختان آن جويبارهاي پرآب روان است و باغهاي زيبا را  آبيري مي نمايد، باغهايي که خيرات و برکات آن را جز خداوند نمي داند. « خَالِدِينَ فِيهَا» در آن جاودانه مي مانند و به جاي آن چيزي ديگر را نمي جويند، « وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ» و نيز مسکن هاي پاکي در بهشت جاويدان به آنان وعده داده است که آراسته گشته و براي بندگان پرهيزگار خدا آماده شده اند، خانه هايي که ديدن آن و سکونت و خوابيدن در آن لذت بسيار بخش است، و به وسايلي بسيار مدرن تجهيز شده اند که آرزو کنندگان بالاتر از آن را نمي توانند آرزو نمايند. تا جايي که خداوند براي آنها اتاق هايي در نهايت صفا و جمال تهيه نموده است که بيرونش از داخلش ديده مي شود، و  داخلش از بيرونش. انسان در اين مسکن هاي شيک و زيبا آرام مي گيرد و دلها و ارواح شيفته و مشتاق آن مي شوند، زيرا اين مسکن ها در باغهاي بهشت جاويدان  قرار دارد که از آن به جايي ديگر برده نمي شود. « وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللّهِ» و خشنودي خداوند براي اهل بهشت از نعمت هايي که آنان در آن به سرمي برند بسي بزرگتر است. زيرا نعمت هاي آنان جز با ديدن پروردگارشان و خشنودي خداوند گوارا و لذت بخش نمي گردد، زيرا رويت و خشنودي خداوند بزرگترين هدفي است که عبادت کنندگان قصد آن را دارند، و خط پاياني است که دوستداران پروردگارِ آسمانها و زمين از نعمت ها و باغهاي بهشت بزرگتر است. « ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» اين همان پيروزي  بزرگ است، چرا که آنان به هر امر مطلوبي دست يافته اند، و هر  امر ناگواري از آنان دور شده است، و همه کارهايشان زيبا و گوارا و فرح بخش گشته است. از خداوند مي خواهيم که با کرم و احسان خويش ما را از زمره آنان بگرداند.

آيه ي 74-73:

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ؛ اي  پيامبر ، با کافران  و منافقان  بجنگ  و با آنان  به  شدت  رفتار کن  ،، جايگاهشان  جهنم  است  که  بد سرانجامي  است.

يَحْلِفُونَ بِاللّهِ مَا قَالُواْ وَلَقَدْ قَالُواْ كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُواْ بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ وَهَمُّواْ بِمَا لَمْ يَنَالُواْ وَمَا نَقَمُواْ إِلاَّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ فَإِن يَتُوبُواْ يَكُ خَيْرًا لَّهُمْ وَإِن يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ عَذَابًا أَلِيمًا فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ فِي الأَرْضِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ نَصِيرٍ؛ به  خدا سوگند مي  خورند که  نگفته  اند ، ولي  کلمه  کفر را بر زبان  رانده ، اند  و پس  از آنکه  اسلام  آورده  بودند کافر شده  اند  و قصد کاري  کردند  ، اما بدان  نايل  نشدند  عيبجوييشان  از آن  روست  که  خدا و پيامبرش  از  غنايم بي  نيازشان  کردند  پس  اگر توبه  کنند خيرشان  در آن  است  ، و اگر  رويگردان  شوند خدا به  عذاب  دردناکي  در دنيا و آخرت  معذبشان  خواهد کرد  و آنهارا در روي  زمين  نه  دوستداري  خواهد بود و نه  مددکاري.

خداوند متعال به پيامبرش (ص) مي فرمايد: « يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ» اي پيامبر ! در جهاد کردن با کافران و منافقان مبالغه کن، « وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ» و هرجا که اقتضا نمود بر آنان فشار بياور و بر آنان سخت بگير.

اين شامل جهاد با دست و دليل و زبان است، پس هرکس از آنان به وسيله جنگ و کارزار با مومنان مبارزه کرد بايد با دست و زبان و شمشير با او جهاد کرد .  هرکس در برابر اسلام سر تسليم فرود آورد به گونه اي که تحت سرپرستي آنها قرار گرفت، يا پيمان منعقد کرد، يا دليل و برهان با او جهاد مي شود؛ خوبي هاي اسلام براي او بيان شده و بديهاي شرک و ناسپاسي براي او تبيين مي گردد، و اين رفتاري است که در دنيا با آنها انجام مي شود.

«وَ» و اما در آخرت، « وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ» جايگاهشان جهنم است که از آن بيرون نمي روند، « وَبِئْسَ الْمَصِيرُ» و چه بد جايگاهي است! « يَحْلِفُونَ بِاللّهِ مَا قَالُواْ وَلَقَدْ قَالُواْ كَلِمَةَ الْكُفْرِ» منافقان به خدا سوگند مي خورند که سخن باطل نگفته اند در حالي که قطعا سخن کفر را گفته اند. مانند سخن کسي از آنها که گفت« لَيخرِجَنَّ الأَعَزُّ الأَذَلَّ» کساني که با عزت تراند آن که را که ذليل تر است از مدينه بيرون خواهند کرد. و مانند سخناني که در زمينه تمسخر به دين و به پيامبر بر زبان آوردند، سخن آنان آگاه شده است پيش پيامبر آمده و سوگند  خوردند که اينها را نگفته اند.

خداوند متعال آنها را تکذيب نموده و مي فرمايد:« وَلَقَدْ قَالُواْ كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُواْ بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ» قطعا سخن کفر را گفته و پس از اسلامشان کافر گشته اند. پس اسلام آوردنِ گذشته آنها گرچه ظاهرا آنان را از دايره کفر بيرون کرده است، اما سخن اخيرشان اسلامشان را نقض کرده و در کفر داخل مي نمايد. « وَهَمُّواْ بِمَا لَمْ يَنَالُواْ» و قصد انجام کاري را کردند که به آن نرسيدند. و آن هنگامي بود که در جنگ تبوک قصد کشتن پيامبر (ص) را کردند. خداوند پيامبر را از کار آنها آگاه ساخت، و رسول خدا به کسي دستور داد که آنها را از انجام کاري که اراده آن را داشتند باز دارد.

«وَ» حال آن که، « َمَا نَقَمُواْ» آنها از پيامبر (ص) انتقاد نمي گرفتند، « إِلاَّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ» مگر از آن روي که خداوند و پيامبرش آنان را از فضل خود توانگر ساختند، بعد از اينکه فقير و تنگدست بودند. و اين چيز بسيار عجيبي است که آنها به کسي توهين کنند که سبب بيرون آوردن آنها از تاريکي ها به سوي نور بود، و آنان را پس از فقر و تنگدستي توانگر ساخت.

آيا شايسته نبود که وي را تعظيم نمايند و به او ايمان بياورند و  او را احترام کنند؟! پس انگيزه ي ديني و انگيزه ي انساني با هم جمع شدند. سپس خداوند توبه را به آنان عرضه نمود و فرمود:« فَإِن يَتُوبُواْ يَكُ خَيْرًا لَّهُمْ» پس اگر توبه کننده برايشان بهتر است ، زيرا توبه اساس سعادت دنيا و آخرت است. « وَإِن يَتَوَلَّوْا» و اگر از توبه روي بگردانند، « يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ عَذَابًا أَلِيمًا فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ» خداوند آنان را از دنيا و آخرت به عذابي دردناک گرفتار مي نمايد؛ عذاب آنان در دنيا از اين طريق است که خدا دينش را پيروز مي گرداند ، نيز به واسطه ي اينکه خداوند ، پيامبرش را تاييد و ياري مي نمايد غمگين مي گردند. همچنين از اينکه به خواست ها و اهدافشان نمي رسند، در دنيا عذاب مي بينند. و عذاب آنان در آخرت اين است که در آتش برافروخته ماندگار مي شوند. « وَمَا لَهُمْ فِي الأَرْضِ مِن وَلِيٍّ» و آنان در روي زمين هيچ کار ساز و ياوري ندارند که مصالحشان را تامين کند، « وَلاَ نَصِيرٍ» و مددکاري ندارند که امر ناگوار را از آنان دور نمايد. و هنگامي که از ولايت و کارسازي خداوند محروم شوند به انواع بدي و زيان و بدبختي گرفتار مي کردند.

آيه ي 78-75:

وَمِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ؛ بعضي  از آنها با خدا پيمان  بستند که  اگر از فضل  خود مالي  نصيبمان  کند  ،زکات  مي  دهيم  و در زمره  صالحان  در مي  آييم.

فَلَمَّا آتَاهُم مِّن فَضْلِهِ بَخِلُواْ بِهِ وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعْرِضُونَ؛ چون  خدا از فضل  خود مالي  نصيبشان  کرد ، بخل  ورزيدند و به  اعراض   بازگشتند.

فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِي قُلُوبِهِمْ إِلَى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُواْ اللّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُواْ يَكْذِبُونَ؛ و از آن  پس  تا روزي  که  همراه  با آن  خلف  وعده  با خدا و آن  دروغها که ، مي گفتند با او ملاقات  کنند ، دلهايشان  را جاي  نفاق  ساخت.

أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللّهَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ؛  آيا نمي  دانند که  خدا راز دل  ايشان  را مي  داند و از پچ  پچ  کردنشان   آگاه است  ? زيرا اوست  که  داناي  نهانهاست.

از ميان اين منافقان کساني هستند که با خدا پيمان بسته اند، « لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ» که اگر خداوند از فضل خويش از نعمت هاي دنيا به ما بدهد و آن را براي ما گسترده و فراوان نمايد، « لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ» حتما صدقه مي دهيم و از زمره شايستگان خواهيم بود. پس پيوند خويشاوندي را برقرار مي سازيم و مهمان نوازي مي کنيم و درماندگان را ياري کرده و  کارهاي خوب و شايسته انجام مي دهيم. « فَلَمَّا آتَاهُم مِّن فَضْلِهِ» اما هنگامي که خداوند از فضل  خويش به آنان بچشد، به آنچه گفته بودند وفا نکردند. بلکه « بَخِلُواْ بِهِ وَتَوَلَّواْ» بخل ورزيدند و از اطاعت و فرمانبرداري روي گرداندند، « وَّهُم مُّعْرِضُونَ» در حالي که به خير توجهي نمي کردند.

و چون به آنچه به خدا وعده داده بودند وفا نکردند. خداوند آنها را مجازات کرد، « فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقًا فِي قُلُوبِهِمْ إِلَى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُواْ اللّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُواْ يَكْذِبُونَ» پس به سزاي آن که با خداوند خلاف وعده کردند و به کيفر آن که دروغ مي گفتند خداوند نيز تا روزي که او را ملاقات مي کنند نفاق را در دلهايشان پايدار ساخت. پس  مومن بايد از اين صفت زشت بپرهيزد  و نبايد با پروردگارش وعده  کند که اگر فلان منظورش را حاصل نمايد چنين خواهد کرد، و پس از اينکه منظورش محقق شد به آن وفا نکند ، زيرا ممکن است خداوند او را به وسيله نفاق مجازات نمايد، همانطور که ايشان را مجازات کرد. و پيامبر (ص) در حديثي که در صحيحين آمده است ، مي فرمايد:« آيةُ المُنَافِقِ ثَلَاثُ إذَا حَدَّثَ کَذبَ وَإذَا عَاهَد غَدَرَ وَإذَا وَعَدَ أخلَفَ » نشانه  منافق سه چيز است؛ هرگاه سخن بگويد دروغ مي گويد، و چون پيمان ببندد پيمان را مي شکند، و چون وعده نمايد خلاف مي کند. پس اين منافق که به خدا وعده داد و با او پيمان بست که اگر وي را از فضل خويش بهره مند سازد صدقه خواهد کرد، و از صالحان و شايستگان خواهد شد، دروغ گفت و پيمان بست و آن را شکست، و وعده کرد و خلاف آن عمل نمود.

بنابراين خداوند متعال کساني را که اين کار از آنان سر زده است مورد تهديد قرار داده و مي فرمايد:« أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللّهَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ» آيا ندانسته اند که خداوند نهان و اسرارشان را مي داند و خداوند از نهانها و پنهاني ها بس آگاه است، و آنان را بر کارهايي که کرده اند  مجازات خواهد کرد؟! اين آيات در مورد مردي از منافقان نازل شد که اسمش ثعلبه بود. او نزد پيامبر (ص) او نزد پيامبر (ص) آمد و از ايشان خواست تا برايش دعا کند که  خداوند از فضل خويش به او بدهد و گفت:« اگر خداوند به او مال بدهد حتما صدقه خواهد داد، و پيوند خويشاوندي را برقرار خواهد نمود، و در مصيبت ها مردم را ياري خواهد کرد». پس پيامبر (ص) برايش دعا کرد. او گوسفنداني داشت و روز به روز رشد کردند و زياد شدند تا اينکه مجبور شد گوسفندان خود را از مدينه بيرون ببرد، به گونه اي که فقط برخي از نمازهاي پنجگانه را پشت سر پيامبر مي خواند، سپس دورتر رفت و جز روزهاي جمعه به نماز نمي آمد. سپس گوسفندانش بيشتر شده و آنها را دورتر برد و ديگر نه به نماز جماعت مي آمد و نه در نماز جمعه شرکت مي کرد.

پيامبر (ص) او را نيافت ، اما وي را از حالتش آگاه ساختند، پس کسي را فرستاد که زکات را از صاحبانش بگيرد. گردآوردندگان زکات نزد ثعلبه رفتند و از او خواستند تا زکات را بدهد. ثعلبه گفت: چيزي که شما از من مي خواهيد جزيه است، و زکات را به آنان نداد. آنها برنگشتند و پيامبر (ص) را از ماجرا با خبر کردند ، پس فرمود: واي بر ثعلبه! « سه بار».

وقتي اين آيه در مورد او و امثالش نازل شد يکي از افراد خانواده اش پيش او رفت و اين آيه را به اطلاع او رسانيد، و او زکات خود را آورد و پيامبر (ص) آن را نپذيرفت. پس از وفات پيامبر (ص) زکات را پيش ابوبکر آورد، و ابوبکر نيز آن را نپذيرفت. و بعد از ابوبکر زکات را پيش عمر آورد، و عمر هم آن را نپذيرفت. پس گفته مي شودکه او در زمان عثمان هلاک شد.[3]

آيه ي 80-79:

الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقَاتِ وَالَّذِينَ لاَ يَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ؛ خداوند به  استهزا مي  گيرد کساني  را که  بر مؤمناني  که  به  رغبت  صدقه  مي   دهند و بيش  از استطاعت  خويش  چيزي  نمي  يابند ، عيب  مي  گيرند و مسخره   شان  مي  کنند  و ايشان  را عذابي  دردآور است.

اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ ؛ مي  خواهي  برايشان  آمرزش  بخواه  مي  خواهي  آمرزش  نخواه  ، اگر هفتاد بار  هم ، برايشان  آمرزش  بخواهي  خدايشان  نخواهد آمرزيد ، زيرا به  خدا و  پيامبرش ايمان  ندارند و خدا مردم  نافرمان  را هدايت  نمي  کند.

اين هم از رسوايي هاي منافقان است. آنان خداوند رسوايشان بگرداند در رابطه با همه  امور اسلام و مسلمين از روي سرکشي و دشمني سخن مي گفتند و از آن ايراد مي گرفتند. و هنگامي که خداوند پيامبرش را به صدقه دادن تشويق کرد، مسلمين به اين کار شتافتند و هريک به اندازه توانش اموال خود را صدقه داد. برخي زياد صدقه مي دادند مورد انتقاد قرار داده و مي گفتند: هدفشان ريا و شهرت طلبي است. و به مسلمانان فقيري که کم صدقه مي دادند، مي گفتند: خداوند به صدقه آنان نيازي  ندارد. پس خداوند نازل کرد:« الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الصَّدَقَاتِ» کساني که مومناني را که مشتاقانه و بيش از اندازه به صدقات و خيرات مي پردازند عيب جويي و تمسخر قرار داده و مي گويند: اينها رياکارند و منظورشان فخرفروشي و ريا است، « وَالَّذِينَ لاَ يَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ» و از کساني که در انفاق و صدقه دادن جز به اندازه توانشان نمي يابند، عيب مي گيرند و مي گويند: خداوند از صدقه هايشان بي نياز است، « فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ» و آنان را به تمسخر مي گيرند. پس خداوند هم بر مبناي کارهايي که انجام داده بودند با آنان مقابله کرد به اين صورت که « سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» خداوند ايشان را مورد تمسخر قرار مي دهد و عذاب دردناکي دارند، زيرا آنان در اين سخنشان چند امر محذور و ممنوع را مرتکب شدند:

1- تتبع عوارت مومنان، و اينکه به دنبال بهانه اي بودند تا در مورد آنان سخن بگويند، حال آنکه خداوند مي فرمايد:« إِن الَّذِينَ يحِبُّونَ أَن تَشيعَ الفَحِشَةُ فِي الَّذِينَ ءَامَنُوا لَهُم عَذَابُ أَلِيمُ » همانا کساني که دوست دارند زشتي بين مومنان شايع گردد، عذاب دردناکي دارند.

2- از روي کفر ورزيدن به خدا و نفرت از دين به مومنان به خاطر ايمانشان طعنه مي زدند.

3- عيب جويي، اگر در امور و کارهاي دنيا از کسي عيب گرفته شود، از گناهان بزرگ محسوب مي گردد، و اما عيب گرفتن در امر عبادت بسيار زشت تر است.

4- کسي که از خداوند اطاعت نمايد و کار خير را مشتاقانه انجام دهد، سزاوارتر است که بر اين کارش تشويق شود. اما منافقان با سخناني که در مورد آنها مي گفتند و عيبي که از آنها مي گرفتند، مي خواستند آنان را از انجام کار خير باز بدارند.

5- حکم کردن آنها در مورد کسي که مال زيادي انفاق مي کرد به اينکه او ريا کار است اشتباهي بزرگ و حکم کردن بر غيب و حدس و گمان است. و چه شري بزرگتر از اين وجود دارد؟!

6- آنها به کسي که مال کمي را صدقه مي داد مي گفتند:« خداوند نيازي به صدقه او ندارد». و معلوم است که اين سخن باطل است، زيرا خداوند نه به صدقه زياد نياز دارد و نه به صدقه کم، بکله او اهل آسمانها و زمين بي نياز است، اما بندگان را به چيزي دستور داده است که خودشان بدان نياز دارند و گرچه خدا از آنان بي نياز است اما آنان به خداوند نيازمندند. « فَمَن يعمَل مِثقَالَ ذَرَّةٍ خَيرَاَ يرَهُ» پس هرکس به اندازه ذره اي کار خير انجام دهد پاداش آن را مي بيند.

و بسيار واضح است که آنان با ايراد چنين سخناني مي خواستند مردم را از انجام کار خير بازدارند. بنابراين سزايشان اين است که خداوند آنان را مورد تمسخر قرار دهد، و عذابي دردناک در پيش داشته باشند. « اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً» چه براي آنان آمرزش بخواهي و چه آمرزش نخواهي برابر است، حتي اگر هفتاد بار براي آنان آمرزش بخواهي. منظور از هفتاد بار کثرت و مبالغه است. « فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ» هرگز خداوند آنها را نمي آمرزد. همانطور که در آيه اي ديگر فرموده است:« سَوَآءُ عَلَيهِم أَستَغفَرتَ لَهُم أَم لَم تَستَغفِر لَهُم لَن يغفِر اللَّهُ لَهُم» بر اي آنان برابر است چه برايشان آمرزش بخواهي و چه آمرزش نخواهي، خداوند هرگز آنان را نمي آمرزد.

سپس خداوند سببي را که مانع آمرزش خداوند است، بيان کردو فرمود:« ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ» اين بدان سبب است که آنها به خدا و پيامبرش کفر ورزيدند، و تا زماني که کافرند آمرزش خواستن براي آنان سودي ندارد ، نيز اعمال صالح به آنان فايده اي نمي رساند.

« وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ» و خداوند گروه فاسقان را هدايت نمي کند. همان کسي که فسق و نافرماني تبديل به صفت آنها شده است، به صورتي که جز آن را  انتخاب نمي کنند، و به جاي آن چيزي ديگر را نمي جويند. به گونه اي که حقِ روشن و آشکار پيش آنها مي آيد اما آن را رد مي کنند. پس خداوند به کيفر اين کارشان آنان را  به پذيرش حق توفيق نمي دهد.

آيه ي 83-81:

فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ وَكَرِهُواْ أَن يُجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَقَالُواْ لاَ تَنفِرُواْ فِي الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَّوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ ؛ آنان  که  در خانه  نشسته  اند و از همراهي  با رسول  خدا تخلف  ورزيده  اند، خوشحالند  جهاد با مال  و جان  خويش  را ، در راه  خدا ، ناخوش  شمردند و  گفتند : در هواي  گرم  به  جنگ  نرويد  اگر مي  فهمند بگو : گرماي  آتش   جهنم  بيشتر است.

فَلْيَضْحَكُواْ قَلِيلاً وَلْيَبْكُواْ كَثِيرًا جَزَاء بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ؛ به  سزاي  اعمالي  که  انجام  داده  اند بايد که  اندک  بخندند و فراوان  بگريند.

فَإِن رَّجَعَكَ اللّهُ إِلَى طَآئِفَةٍ مِّنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ فَقُل لَّن تَخْرُجُواْ مَعِيَ أَبَدًا وَلَن تُقَاتِلُواْ مَعِيَ عَدُوًّا إِنَّكُمْ رَضِيتُم بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُواْ مَعَ الْخَالِفِينَ ؛ اگر خدا تو را از جنگ  باز گردانيد و با گروهي  از ايشان  ديدار کردي  و ازتو خواستند که  براي  جنگ  ديگر بيرون  آيند ، بگو : شما هرگز با من  به   جنگ  بيرون  نخواهيد شد و همراه  من  با هيچ  دشمني  نبرد نخواهيد کرد ، زيرا  شمااز نخست  به  نشستن  در خانه  خشنود بوده  ايد  پس  اکنون  هم  با آنان  که   ازفرمان  تخلف  کرده  اند در خانه  بمانيد.

خداوند متعال با بيان افتخار و شادي کردن منافقان به اينکه در جنگ شرکت نکرده اند، و با بيان بي توجهي آنها به اين کار که برنداشتن ايمان و ترجيح دادن کفر دلالت مي کند، مي فرمايد: « فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ» واپس ماندگان از اينکه پس از بيرون رفتن پيامبر  خدا در خانه هايشان نشسته اند شادمان هستند، و اين گناهي افزون بر شرکت نکردن آنان در جنگ است، زيرا بازماندن و نرفتن به جنگ حرام است و خشنودي آنان به  انجام گناه و باليدن  به آن، گناهي ديگر است .

« وَكَرِهُواْ أَن يُجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ» و ناخوش داشتند ونمي پسنديدند که با اموال و جانهايشان در راه خدا جهاد کنند. بر خلاف مومنان که وقتي از شرکت در جنگ باز مي ماندند حتي اگر عذري هم داشتند به خاطر نرفتن و بازماندن خود غمگين و به شدت متاسف مي شدند. و مومنان دوست داشتند با مال و جانشان در راه خدا جهاد کنند، و اين به خاطر ايماني است که در دلهايشان است و اينکه به فضل و بخشش خداوند  اميد دارند.

« وَقَالُوا» و منافقان گفتند: « لاَ تَنفِرُواْ فِي الْحَرِّ» در گرما حرکت نکنيد، يعني گفتند: حرکت کردن براي جهاد به خاطر گرمي هوا براي ما دشوار است، پس آنان آسايش کوتاه را بر راحتي هميشگي مقدم داشتند و از گرمايي خود را به دور داشتند که مي توان با استفاده از سايه خود را از آن در  امان داشت، گرمايي که صبحگاه و شامگاه آن را از بين مي برد. اما خود را در معرض گرماي سختي قرار دادند که قابل سنجش نيست و آن آتش گرم جهنم است.

بنابراين فرمود:« قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَّوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ» بگو: آتش جهنم بسيار گرمتر و سوزانتر است. و اگر مي فهميدند ، آنچه را که از بين مي رود بر آنچه که هميشه باقي است ترجيح نمي دادند، و از مشقت و سختي پايان يافتني به سوي مشقت و دشواري سخت و هميشگي فرار نمي کردند. خداوند متعال مي فرمايد:« فَلْيَضْحَكُواْ قَلِيلاً وَلْيَبْكُواْ كَثِيرًا» از اين دنياي تمام شدني بهره مند شوند و از لذت هاي آن شادمان گردند و با آن خود را سرگرم کنند، اما مطمئن باشند که آنها در عذاب دردناک بسيار گريه خواهند کرد. « جَزَاء بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ» به سزاي کارهايي که مي کردند، از قبيل کفر و نفاق و اطاعت  نکردن از دستورات پروردگارشان.

« فَإِن رَّجَعَكَ اللّهُ إِلَى طَآئِفَةٍ مِّنْهُمْ» پس اگر خداوند تو را به سوي گروهي از آنان باز گرداند، و آنها کساني هستند که بدون عذر از شرکت در جنگ تخلف ورزيدند و باز ماندند و بر نرفتن و ماندن خود غمگين نشدند، « فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ» و ايشان براي بيرون آمدن براي جنگي ديگر از تو اجازه خواستند، «فَقُل» به کيفر کارهايشان به آنان بگو:« لَّن تَخْرُجُواْ مَعِيَ أَبَدًا وَلَن تُقَاتِلُواْ مَعِيَ عَدُوًّا» هرگز با من براي جهاد بيرون نخواهيد آمد، و هرگز همراه من با هيچ دشمني نخواهيد جنگيد، و به زودي خداوند ما را از شما بي نياز خواهد کرد.« إِنَّكُمْ رَضِيتُم بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُواْ مَعَ الْخَالِفِينَ» بي گمان شما نخستين بار به نشستن خشنود شديد، پس با پس ماندگان و خانه نشينان بنشينيد. و اين مانند آن است که خداوند متعال فرموده است:« وَنُقَلِّبُ أَفئِدَتَهُم وَأبصَرَهُم کَمَا لَم يومِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةِ» و دلها و چشمهايشان را دگرگون مي کنيم همان گونه که نخستين بار به آن ايمان نياوردند. زيرا فردي که هرگاه فرصتي برايش پيش آمد از انجام دستور و فرمان تنبلي کند و شرکت نجويد،ديگر توفيق نمي يابد و ميان او و کاري که بدان دستور داده شده است موانع زيادي حايل مي گردند.

نيز اين نوعي تنبيه و تعزيرِ آنهاست، چون وقتي براي مسلمين ثابت شد که اين منافقان به خاطر گناه و نافرماني شان از رفتن به جهاد منع شده اند، اين سرزنش براي آنان است و عيب و ننگي عليه آنان به حساب مي آيد و از اين طريق دچار عذاب مي شوند و سبب مي شود که کسي مبادرت به عملي همانند عملِ آنان ننمايد.

آيه ي 84:

وَلاَ تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدًا وَلاَ تَقُمْ عَلَىَ قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُواْ وَهُمْ فَاسِقُونَ؛ چون  بميرند ، بر هيچ  يک  از آنان  نماز مکن  و بر قبرشان  مايست   اينان   به ، خدا و رسولش  کافر شده  اند و نافرمان  مرده  اند.

خداوند متعال مي فرمايد:« وَلاَ تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدًا» و هرگز بر هيچ مرده اي از منافقان نماز مگزار، « وَلاَ تَقُمْ عَلَىَ قَبْرِهِ» و بعد از دفن شدن بر سر قبرش نايست تا برايش دعا کني، زيرا نماز خواندن پيامبر بر آنها و ايستادنش بر قبرهايشان به  منزله شفاعت وي براي آنان است و شفاعت براي آنان سودي ندارد. « إِنَّهُمْ كَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُواْ وَهُمْ فَاسِقُونَ» آنان به خدا و پيامبرش کفر ورزيدند و در حالي مردند که از فرمان خدا بيرون رفته بودند. و هرکس کافر باشد و بر کفر بميرد شفاعت ِ شفاعت کنندگان به او سودي نمي رساند، و اين عبرت و درسي است براي ديگران. همچنين هرکس که داراي کفر و نفاق آشکاري باشد نبايد بر او نماز خوانده شود. و اين آيه دليلي بر مشروعيت نماز خواندن بر مومنان، و ايستادن نزد قبرهايشان جهت دعا کردن براي آنان است ، همچنانکه پيامبر (ص) با مومنان چنين مي کرد. زيرا مقيد کردن نهي به منافقين بر اين دلالت مي کند که اين حکم مخصوص مومنان است.

آيه ي 85:

وَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللّهُ أَن يُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ؛ اموال  و اولادشان  به  اعجابت  نيفکند ، خدا مي  خواهد به  سبب  آنها در  دنياعذابشان  کند و در عين  کفر جان  بسپارند.

اموال و فرزنداني که خداوند در دنيا به آنان داده است تو را شگفت زده نکند، اين بدان خاطر نيست که ايشان نزد خداوند محترم اند، بلکه خداوند اين نعمت ها را به آنان داده است تا آنان را خوار و رسوا کند. « إِنَّمَا يُرِيدُ اللّهُ أَن يُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الدُّنْيَا» خداوند مي خواهد آنان را با اين نعمت ها در دنيا عذاب دهد، بنابراين براي به دست آوردن آن خسته مي شوند و همواره ترسِ از دست دادن اين نعمات آنان را مضطرب کرده و نمي توانند آسوده خاطر از آن لذت ببرند.

بلکه همواره در سختي ها و مشقت رنج مي برند و اموال و  فرزندانشان آنان را از ياد خدا و جهان آخرت غافل مي نمايد، تا جايي که در حالي از دنيا منتقل مي شوند،« َتَزْهَقَ أَنفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ» جانهايشان بيرون مي رود که کافر هستند و محبت فرزندان همه چيز را از آنها گرفته است، پس در حال مرگ دلهايشان به آنها وابسته بود و براي آنها مي سوخت.

آيه ي 87-86:

وَإِذَآ أُنزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُواْ بِاللّهِ وَجَاهِدُواْ مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ أُوْلُواْ الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَقَالُواْ ذَرْنَا نَكُن مَّعَ الْقَاعِدِينَ؛ چون  سوره  اي  نازل  شد که  به  خدا ايمان  بياوريد و با پيامبرش  به  جنگ   برويد ، توانگرانشان  از تو رخصت  خواستند و گفتند : ما را بگذار ، تا با آنهايي  که  بايد در خانه  نشينند در خانه  بنشينيم.

رَضُواْ بِأَن يَكُونُواْ مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ يَفْقَهُونَ؛ بدان  راضي  شده  اند که  قرين  خانه  نشينان  باشند ، بر دلهايشان  مهر نهاده ، شده  و نمي  فهمند.

خداوند متعال با بيان اينکه منافقان همواره در انجام عبادت تنبلي مي ورزند و سوره ها و آيات در آنان اثر نمي گذارد، مي فرمايد:« وَإِذَآ أُنزِلَتْ سُورَةٌ» و هرگاه سوره اي نازل شود که در آن به ايمان آوردن به خدا و جهاد در راه وي دستور داده شوند، « اسْتَأْذَنَكَ أُوْلُواْ الطَّوْلِ مِنْهُمْ» توانگران و مالداران و کساني که هيچ عذري ندارند و خداوند آنها را با اموال و فرزندان کمک کرده است از تو اجازه مي خواهند. آيا نبايد سپاس خدا را به جا بياورند و او را ستايش کنند و آنچه را که بر آنان واجب نموده و انجام آن را برايشان آسان کرده است انجام دهند؟! ولي آنان جز اينکه سستي کنند و اجازه بخواهند که به آنان اجازه داده شود تا در خانه بنشينند چيز ديگري را نپذيرفتند، « وَقَالُواْ ذَرْنَا نَكُن مَّعَ الْقَاعِدِينَ» و گفتند: ما را بگذار با خانه نشينان باقي بمانيم.

خداوند متعال مي فرمايد:« رَضُواْ بِأَن يَكُونُواْ مَعَ الْخَوَالِفِ» خشنود شدند به اينکه با زنان خانه نشين باقي بمانند. چگونه براي خود پسنديدند که با زنانِ خانه نشين باشند و به جهاد نروند؟! آيا درک و عقلي دارند که آنان را بر اين راهنمايي نمايد؟ يا « وَطُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ» بردلهايشان مهر زده شده است، پس دلهايشان خير را در نمي يابد و اراده اي براي انجام آنچه که مايه خير و رستگاري است ندارند؟ پس آنان منافع و مصلحت هاي خود را نمي فهمند، زيرا اگر واقعا مي فهميدند که چنين حالتي مقام و جايگاه مردانگي آنان را پايين مي آورد براي خود نمي پسنديدند.

آيه ي 89-88:

لَـكِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ جَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ وَأُوْلَـئِكَ لَهُمُ الْخَيْرَاتُ وَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ ولي  پيامبر و کساني  که  با او ايمان  آورده  اند با مال  و جان  خود در راه   خدا جهاد کردند  نيکيها از آن  آنهاست  و آنهايند که  رستگارانند.

أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ؛ خدا برايشان  بهشتهايي  که  جويها در آن  روان  است  و در آنجا جاويدانند ،  آماده  کرده  است   اين  است  رستگاري  بزرگ.

خداوند متعال مي فرمايد: هرگاه منافقان از رفتن به جهاد تخلف ورزند خداوند مومنان را از آنان بي نياز مي نمايد، و خداوند بندگان و خواصي دارد که فضل خويش را به آنان اختصاص داده است، و آنان اين کار را انجام مي دهند. و آنان «الرَّسُولُ» محمد، پيامبر خدا(ص) « وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ جَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ» و کساني که با او ايمان آوردند، با مال و جانشان بدون اينکه تنبلي و سستي نشان دهند، بلکه شادمان و سرحال جهاد کردند، « وَأُوْلَـئِكَ لَهُمُ الْخَيْرَاتُ» و آنان کساني هستند که خوبي هاي  فراوان در دنيا و آخرت براي ايشان است. « وَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» و آنان کساني اند که به بالاترين خواسته ها و کامل ترين آمال خويش دست مي يابند. و اينان رستگارانند.

« أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» خداوند براي آنان باغهايي آماده نموده است که جويبارها از زير کاخها و درختان آن روان است، و در آن جاودانه مي مانند. اين است کاميابي بزرگ، پس هلاک باد کسي که به آنچه ايشان بدان مشتاقند مشتاق نيست و دين و دنيا و آخرتش را به تباهي کشانده است. و اين مانند فرموده الهي است که مي فرمايد:« قُل ءَامِنُوا بِهِ أَولَا تُومِنُوا إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الِعلمَ مِن قَبلِهِ إِذا يتلَي عَلَيهمِ يحزِوُّنَ لِلأَذقِانِ سُجَّدَاَ» بگو: « به آن قرآن ايمان بياوريد يا ايمان نياوريد فرق نمي کند، بي گمان کساني که پيش از آن بديشان علم داده شده است هنگامي که قرآن بر آنها خوانده شود به سجده مي افتند.» و نيز فرموده الهي:« فَإِن يکفُر بِهَا هَوُلاءِ فَقَد وَکَّلنَا بِهَا قَومَاَ لَّيسُوا بِهَا بِکَفِرينَ» پس اگر ايشان به آن کفر ورزيدند ما گروهي را بر آن گماشته ايم که به آن کافر نيستند.

آيه ي 93-90:

وَجَاء الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الأَعْرَابِ لِيُؤْذَنَ لَهُمْ وَقَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ؛ گروهي  از عربهاي  باديه  نشين  آمدند و عذر آوردند تا آنها را رخصت  دهند، که  به  جنگ  نروند و آنهايي  که  به  خدا و پيامبرش  دروغ  گفته  بودند ، در  خانه  نشستند  زودا که  به  کافرانشان  عذابي  دردآور خواهد رسيد.

لَّيْسَ عَلَى الضُّعَفَاء وَلاَ عَلَى الْمَرْضَى وَلاَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُواْ لِلّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ؛ بر ناتوانان  و بيماران  و آنان  که  هزينه  خويش  نمي  يابند ، هر گاه  در  عمل براي  خدا و پيامبرش  اخلاص  ورزند گناهي  نيست  اگر به  جنگ  نيايند ،  که  بر نيکوکاران  هيچ  گونه  عتابي  نيست  و خدا آمرزنده  و مهربان  است.

وَلاَ عَلَى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَ أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّواْ وَّأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلاَّ يَجِدُواْ مَا يُنفِقُونَ ؛ و نيز بر آنان  که  نزد تو آمدند تا ساز و برگ  نبردشان  دهي  و تو گفتي ، که ساز و برگي  ندارم  و آنها براي  خرج  کردن  هيچ  نيافتند و اشک  ريزان  و محزون بازگشتند ، گناهي  نيست.

إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَهُمْ أَغْنِيَاء رَضُواْ بِأَن يَكُونُواْ مَعَ الْخَوَالِفِ وَطَبَعَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ؛ خشم  و عذاب  خدا بر کساني  است  که  در عين  توانگري  از تو رخصت  مي   خواهندو بدان  خشنودند که  با خانه  نشينان  در خانه  بمانند  خدا دلهايشان   را مهربر نهاده  است  که  نمي  دانند.

خداوند متعال مي فرمايد:« وَجَاء الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الأَعْرَابِ لِيُؤْذَنَ لَهُمْ» برخي از باديه نشينان که سستي کردند و از رفتن به جهاد کوتاهي ورزيدند، آمدند تا به آنها اجازه داده شود که به جهاد نروند، و به خاطر پُر رويي و بي حيايي اشان از عذر خواستن خود باکي نداشتند و به سبب ضعيف بودن ايمانشان اين کار را انجام دادند. اما کساني از آنان که با خدا و پيامبرش دروغ گفتند در خانه هايشان نشستند و حتي معذرت خواهي نکردند. و احتمال دارد که « الْمُعَذِّرُونَ» به معني کساني باشد که در حقيقت عذر داشتند و پيش پيامبر (ص) آمدند تا آنها را معذور بدارد، و عادت پيامبر چنين بود هرکس را که عذري داشت معذور مي شود.

« وَقَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ»  و کساني را مورد تهديد قرار داد که در ادعاي داشتن ايمان که مقتضي بيرون رفتن براي جهاد است به خدا و پيامبرش دروغ گفتند، در خانه نشستند، و نه براي عذرخواهي و نه براي جهاد بيرون نرفتند. سپس آنان را تهديد کرد و فرمود:« سَيُصِيبُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» به  کافرانشان در دنيا و آخرت عذابي دردناک خواهد رسيد .

پس از آنکه از عذرآورندگان سخن به ميان آورد، و آنها را به دو گروه تقسيم کرد؛ گروهي که در شريعت معذور شمرده مي شوند، و گروهي که معذور قرار نمي گيرند، فرمود:« لَّيْسَ عَلَى الضُّعَفَاء» بر ناتوانان که ناتواني جسمي و بينايي و قدرت بيرون رفتن براي پيکار را ندارند، گناهي نيست. « وَلاَ عَلَى الْمَرْضَى» و بر بيماران نيز گناهي نيست . و اين تمام انواع بيماريها را شامل مي شود، بيماريي که فرد مبتلا به آن  توانايي حرکت و جهاد را ندارد، از قبيل لنگي و کوري و بيماري سينه پهلو و فلج و غيره . « وَلاَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يَجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ» نيز برکساني که چيزي ندارند که آن را صرف جهاد کنند گناهي نيست. يعني توشه و وسيله سواري ندارند که در سفر آنها را به جايي برساند.

پس بر آنان گناهي نيست به شرطي که براي خدا و پيامبرش اخلاص داشته باشند ، به اين صورت که داراي ايماني راستين باشند، و نيت و اراده آنان چنين باشد که اگر توانستند به جهاد بروند. و آنچه را که در توانايي دارند از قبيل تشويق و تحريک ديگران براي جهاد انجام دهند.

« مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ» و بر مومنان نيکوکار ايرادي نيست، زيرا آنان با نيکوکاري و اداي حقوق خدا و حقوق بندگان خدا سرزنش را از خود دور کرده اند، و وقتي بنده آنچه را که در توان دارد به خوبي انجام دهد مسئوليت از گردنش ساقط مي شود.

و از اين آيه يک قاعده به دست مي آيد، و آن اين است که هرکس به شخص ديگري کمک جسمي يا مالي کرد سپس اين عمل نيک او سبب نقصان يا ضايع شدن چيزي شد، او ضامن آن نيست ، چون نيکوکار است و بر نيکوکاراني که به هنگام نيکوکاري خود  موجب نقصان يا تباهي چيزي مي شوند مسئوليت و سرزنشي نمي باشد. همانطور که دلالت مي نمايد بر غير از نيکوکار و آن بدکار و متجاوز مي باشد غرامت واجب است. « وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» و خداوند آمرزنده و مهربان است و از روي آمرزش و رحمت و مهرباني اش از ناتوانان در مي گذرد، و آنان را به خاطر تصميم قطعي شان پاداش کساني عطا مي کند که توانايي انجام کار را دارند.

« وَلاَ عَلَى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ» و همچنين ايراد و گناهي نيست بر کساني که پيش تو آمدند تا آنان را بر مرکبي سوار کني تا به سوي جهاد حرکت کنند، اما از قضا چيزي نزد  تو نيافتند، « قُلتَ» و تو با عرض معذرت به آنان گفتي:« لاَ أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّواْ وَّأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلاَّ يَجِدُواْ مَا يُنفِقُونَ » چيزي نمي يابم که شما را بر آن سوار کنم و ايشان برگشتند در حالي که به خاطر آنکه چيزي را نمي يافتند صرف جهاد کنند از چشمانشان اندک سرازير بود. آنها ناتوانند و حاضرند خويشتن را فدا کنند و به خاطر اينکه نتوانستند در جهاد شرکت نمايند چنان اندوهگين و آشفته شدند که خداوند  حالت آنها را بيان کرد.

پس برايشان گناهي نيست. و هنگامي که گناه از کردن آنان ساقط شد مسئله به اصلش بر مي گردد، و آن اين است که هرکس نيت انجام خير را کرد و همراه به نيت قطعي خود به اندازه توانش تلاش ن مود سپس نتوانست کار خير را انجام دهد او به منزله کسي است که کار خير را به طور کامل انجام داده است.

« إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ» سرزنش تنها متوجه کساني است که « يَسْتَأْذِنُونَكَ وَهُمْ أَغْنِيَاء» از تو اجازه نمي خواهند در حالي که ثروتمندند و توانايي رفتن به جهاد را داشته و عذري ندارند، پس ايشان « رَضُوا» براي خود و دينشان پسنديدند که « بِأَن يَكُونُواْ مَعَ الْخَوَالِفِ» با خانه نشينان مانند زنان و  کودکان و امثال آنها باقي بمانند. « وَ» و آنان به اين حالت خشنود شدند چون، « َطَبَعَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ» خداوند بر دلهايشان مهر زد و هيچ خيري وارد دلهايشان نشد و مصالح ديني و دنيوي خود را تشخيص ندادند. « فَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ» و اين عقوبتي است براي آنچه که مرتکب شدند.

آيه ي 96-94:

يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ قُل لاَّ تَعْتَذِرُواْ لَن نُّؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللّهُ مِنْ أَخْبَارِكُمْ وَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ؛ چون  شما بازگرديد ، مي  آيند و عذر مي  آورند  بگو : عذر مياوريد ،، گفتارتان  را باور نداريم  که  خدا ما را از اخبار شما آگاه  کرده  است   زودا که خدا و پيامبرش  به  اعمال  شما خواهند رسيد  آنگاه  شما را نزد آن   خداوندي که  داناي  نهان  و آشکار است  مي  برند تا از نتيجه  اعمالتان   آگاهتان  سازد.

سَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَكُمْ إِذَا انقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُواْ عَنْهُمْ فَأَعْرِضُواْ عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ جَزَاء بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ ؛ چون  به  نزدشان  بازگرديد ، برايتان  سوگند مي  خورند تا از خطايشان ، درگذريد از ايشان  اعراض  کنيد که  مردمي  پليدند و به  خاطر اعمالشان  جاي   در جهنم دارند.

يَحْلِفُونَ لَكُمْ لِتَرْضَوْاْ عَنْهُمْ فَإِن تَرْضَوْاْ عَنْهُمْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يَرْضَى عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ؛ برايتان  سوگند مي  خورند تا از آنان  خشنود شويد  اگر شما هم  خشنود شويد،  خدا از اين  مردم  نافرمان  خشنود نخواهد شد.

وقتي که از بازماندگان و نرفتن منافقانِ ثروتمند به جهاد سخن به ميان آورد و فرمود آنها هيچ عذري ندارند، خبر داد که آنان « يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ» وقتي که پس از پايان جنگ پيش آنها برگرديد نزدتان آمده و عذرخواهي خواهند کرد. « قُل لاَّ تَعْتَذِرُواْ لَن نُّؤْمِنَ لَكُمْ» به آنان بگو: عذرخواهي نکنيد، ما شما را در عذرتراشي دروغينتان تصديق نمي کنيم. « قَدْ نَبَّأَنَا اللّهُ مِنْ أَخْبَارِكُمْ» خداوند ما را از خبرهايتان آگاه ساخته، و او در سخنش راستگوست، پس عذرخواهي فايده اي ندارد، چون آنها به خلاف آنچه خداوند از آنان خبر داده است عذر مي آورند، و محال است که آنها در آنچه که با سخن خدا مخالف باشد، راستگو باشند؛ خبري که در بالاترين مراتب راستي قرار دارد. « وَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ» و خداوند و پيامبرش عملتان را در دنيا خواهند ديد، چون عمل، ميزان و سنجش راستي و دروغ است، و سخن صرف بر راستي و صداقت آدمي دلالت نمي کند. « ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ» سپس به سوي داناي پنهان و پيدا بر گردندانده مي شويد، آن ذاتي که هيچ چيز پوشيده  بر او پنهان نمي ماند، « فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» و شما را به آنچه از خوبي و بدي که انجام داده ايد آگاه مي سازد، و طبق عدالت خويش يا براساس فضل خود سزا و جزايتان مي دهد، بدون اينکه به اندازه ذره اي بر شما ستم بکند.

و بدان که بدکارِ گناهکار سه حالت دارد: يا اينکه سخن و عذرش در ظاهر و باطن پذيرفته شده و مورد عفو قرار مي گيرد به گونه اي که انگار گناهي نکرده است . يا اينکه به خاطر گناهش مورد عقوبت و تعزير عملي قرار مي گيرد، و يا اينکه از وي صرف نظر شده ودر مقابل کاري که کرده است مجازات عملي نمي شود. و در مورد منافقان خداوند به حالت سوم دستور داده است. بنابراين فرمود:« سَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَكُمْ إِذَا انقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُواْ عَنْهُمْ» چون به سوي آنان باز گرديد براي شما سوگند مي خورند تا از آنها صرف نظر کنيد، پس از آنان روي بگردانيد. يعني آنها را سززنش نکرده و شلاق نزنيد و آنها را نکشيد.

« إِنَّهُمْ رِجْسٌ» همانا آنان پليد و ناپاکند، و ارزش آن را ندارند که مورد توجه قرار گيرند. و سرزنش و مجازات در مورد آنها مفيد نيست. « وَ» برايشان کافي است که « وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ جَزَاء بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ » به کيفر کارهايي که کرده اند جايگاهشان جهنم باشد. « يَحْلِفُونَ لَكُمْ لِتَرْضَوْاْ عَنْهُمْ» علاوه بر صرف نظر کردن، انتظار دارند که از آنها خشنود شويد.

انگار آنها هيچ کار بدي نکرده اند. «فَإِن تَرْضَوْاْ عَنْهُمْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يَرْضَى عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ» پس اگر شما از آنان خشنود شويد قطعا خداوند از گروه فاسقان خشنود نمي شود. يعني براي شما مومنان شايسته نيست از کسي خشنود شويد که خداوند از او راضي نيست ، بلکه بر شماست که با پروردگارتان در خشنودي و ناخشنوديش همسو باشيد. و بيانديش که چگونه فرمود:« فَإِن تَرْضَوْاْ عَنْهُمْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يَرْضَى عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ» همانا خداوند از گروه فاسقان خشنود نمي شود، و نفرمود:« خداوند از آنها خشنود نمي شود» تا بر اين دلالت نمايد که دروازه توبه باز است و فاسقين و غير آنان هر زمان توبه کنند خداوند توبه شان را مي پذيرد و از آنها راضي مي گردد.

اما تا وقتي که فاسق و نافرمان باشند خداوند از آنها راضي نخواهد شد، چون مانعِ خشنودي او وجود دارد و آن بيرون رفتن آنها از چيزي است که خدا برايشان پسنديده است از قبيل ايمان و اطاعت.

و به سوي چيزي بيرون رفتند که خداوند آن را نمي پسندد از قبيل شرک و نفاق و گناه.

خلاصه آنچه که خداوند ذکر کرده چنين است: منافقاني که بدون عذر از شرکت در جهاد تخلف ورزيده و به جهاد نرفتند، اگر براي مومنان عذر آوردند و ادّعا کردند که براي شرکت نکردنشان در جهاد عذرهايي داشته اند به درستي که منافقان مي  خواهند شما از آنان صرف نظر کنيد و از آنها راضي شويد و عذر آنها را بپذيريد اما شما هرگز نبايد عذرشان را بپذيريد و از آنان خشنود شويد.

اما آيا از آنان اعراض شود يا نه؟ آري! مومنان بايد از آنان اعراض نمايند، همچنانکه از  اعمال پست و نجس روي مي گردانند.

در اين آيات سخن گفتن براي خداوند متعال ثابت شده است. آن جا که مي فرمايد:« قَدْ نَبَّأَنَا اللّهُ مِنْ أَخْبَارِكُمْ» خداوند ما را از خبرهايتان آگاه ساخته است. و کارهاي اختياري که با مشيت و قدرت خدا به وقوع مي پيوندد در اين فرموده براي خداوند ثابت شده است، و همچنين در فرموده ي:« وَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ» خداوند خبر داده  است که او عمل شما را بعد از واقع شدن آن خواهد ديد، و در اين آيات نيز خشنودي خداوند از نيکوکاران و خشمگين بودن او از فاسقان ثابت شده است.

آيه ي 99-97:

الأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَنِفَاقًا وَأَجْدَرُ أَلاَّ يَعْلَمُواْ حُدُودَ مَا أَنزَلَ اللّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛ عربهاي  باديه  نشين  کافرتر و منافق  تر از ديگرانند و به  بي  خبري  از  احکامي  که  خدا بر پيامبرش  نازل  کرده  است  سزاوارترند  و خدا دانا و  حکيم  است.

وَمِنَ الأَعْرَابِ مَن يَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ مَغْرَمًا وَيَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوَائِرَ عَلَيْهِمْ دَآئِرَةُ السَّوْءِ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ؛ پاره  اي  از عربهاي  باديه  نشين  آنچه  را که  خرج  مي  کنند چون  غرامتي  مي ، پندارند و منتظرند تا به  شما حوادثي  برسد  حوادث  بد بر خودشان  باد و  خدا شنوا و داناست.

وَمِنَ الأَعْرَابِ مَن يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَيَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَّهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللّهُ فِي رَحْمَتِهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ؛ و پاره  اي  از عربهاي  باديه  نشين  به  خدا و روز قيامت  ايمان  دارند و  آنچه را که  خرج  مي  کنند براي  نزديک  شدن  به  خدا و به  خاطر دعاي  پيامبر خرج  مي کنند  بدانيد که  همين  سبب  نزديکيشان  به  خدا خواهد شد و خدا به   رحمت  خويش  داخلشان  خواهد کرد ، زيرا آمرزنده  و مهربان  است.

خداوند متعال مي فرمايد:« الأَعْرَابِ» باديه نشينان، « أَشَدُّ كُفْرًا وَنِفَاقًا» کفر و نفاقشان از کفر و نفاق شهرنشيناني که کفر و نفاق در آنهاست بيشتر  است، و اين علل زيادي دارد، از آن جمله اين است که باديه نشينان از شناخت مقررات ديني و  اعمال و احکام دورند. پس آنان سزاوارتر و شايسته ترند که « أَلاَّ يَعْلَمُواْ حُدُودَ مَا أَنزَلَ اللّهُ عَلَى رَسُولِهِ» حدود و قوانين ايمان و احکام و نواهي و اوامري را که خدا بر پيامبرش نازل کرده است  ندانند. به خلاف شهرنشينان، زيرا آنها نزديک ترند به اينکه حدود آنچه را بدانند که  خداوند بر پيامبرش نازل کرده است، پس به سبب اين آگاهي براي آنان افکاري خوب و اراده هايي براي  انجام کار خيري که آن را مي شناسند پديد مي آيد که در ميان باديه نشينان وجود ندارد.

و در آنان نرم خويي و فرمان بردن از دعوتگر به اندازه اي هست که در باديه نشينان وجود ندارد، و آنها با مومنان همنشيني مي نمايند و بيشتر از باديه نشينان با آنها در مي آميزند. پس شهرنشينان از  اهل باديه براي انجام  خير سزاوارترند. اما هم در شهر کافر و منافق وجود دارد و هم در باديه و بيابان، ولي منافقان و کافران باديه نشين کفر و نفاقشان از کفر و نفاق شهرنشينان بيشتر و سخت تر است، به همين سبب باديه نشينان بر اموال خود حريص تر و بخيل ترند.

از ميان اين باديه نشينان کساني هستند که « مَن يَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ» آنچه را از قبيل زکات و نفقه در راه خدا انفاق مي کنند« مَغرَمَاَ» زيان و تاوان شمرده و از آن چشم داشت پاداش ندارند، و آن را براي رضاي خدا نمي دهند و جز با ناخوشي و ناچاري نمي پردازند.

« وَيَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوَائِرَ» و از آنجا که با مومنان دشمني مي ورزند و از آنها متنفرند چشم انتظار آنند که پيشامدهاي ناگوار روزگار و مصيبت هاي زمانه بر آنان وارد شود، اما برعکس بر آنان خواهد آمد، « عَلَيْهِمْ دَآئِرَةُ السَّوْءِ» پيشامد ناگوار و مصيبت بر آنان باد و روزگار خوب و سرانجام نيکو و پيروزي بر دشمنان از آن مومنان خواهد  بود. « وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» و خداوند دانا و حکيم است؛ نيت بندگان و اخلاص و رياي آنان را مي داند.

و همه باديه نشينان مذموم و نکوهش شده نيستند بلکه از ميان آنها کساني هستند که « يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ» به خدا و روز  قيامت ايمان دارند، و از کفر و نفاق در امان و سالم مانده و به مقتضاي ايمان عمل مي کنند. « وَيَتَّخِذُ مَا يُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ» و از بخشش و انفاق خود چشم داشت پاداش الهي را دارند و هدفشان از آن رضاي خدا و نزديک شدن به اوست. «وَ» و بخشش خود را وسيله اي قرار مي دهد براي « َصَلَوَاتِ الرَّسُولِ» دعاي پيامبر و برکت خواستن او براي آنها. خداوند متعال با بيان مفيد بودن دعاي پيامبر مي فرمايد:« أَلا إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَّهُمْ» هان! بي گمان آن مايه نزديکيشان به خداست، و مالهايشان رشد مي کند، و با برکت مي شود. « سَيُدْخِلُهُمُ اللّهُ فِي رَحْمَتِهِ» خداوند آنان را در زمره بندگان شايسته اش به رحمت خود در خواهد آورد. « إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» همانا خداوند آمرزنده و مهربان است.

پس گناهان بزرگ کسي را که به سوي او بازگردد و  توبه نمايد مي آمرزد، و بندگانش را مشمول رحمت گسترده اش مي گرداند که همه چيز را فرا گرفته است. و بندگان مومنش را از رحمتي ويژه  برخوردار مي کند و آنها را به انجام خوبي ها توفيق مي دهد، و از بزهکاريها مصون مي دارد، و انواع پاداشها را به صورت فراوان به آنان مي دهد. اين آيه بيانگر آن است که برخي از باديه نشينان مانند شهرنشينان خوب هستند و برخي بد و قابل مذمت مي باشند، پس خداوند آنها را فقط به خاطر باديه نشيني مذمت و نکوهش نکرده است، بلکه به خاطر ترک دستوراتش مذمت نموده است. هرچند که باديه نشين در مظان بد بودن مي باشد.

اين آيه همچنين بيانگر آن است که  کفر و نفاق کم و زياد مي شود، و برحسب شرايط حال و مقام غلظت و رقّت پيدا مي کند. در اين آيه همچنين  به فضيلت علم اشاره شده، و اينکه کسي که دانش ندارد از کسي که اهل دانش است  به شر نزديک تر است ، چون خداوند باديه نشينان را مذمت نمود و خبر داده که کفر و نفاقشان بيشتر و سخت تر است، و علت اين امر را نيز بيان داشته است . و اين که باديه نشينان سزاوارترند که حدود آنچه را که خدا بر پيامبرش نازل کرده است ندانند. نيز از اين آيه  بر مي آيد که مفيدترين علم؛ شناخت حدود ومقررات آييني است که خدا بر پيامبرش نازل کرده است؛ از قبيل اصول و فروع دين، و شناخت حدود ايمان و اسلام و احسان، و پرهيزگاري و رستگاري و طاعت و نيکي و برقرار داشتن پيوند خويشاوندي و احسان. و شناخت حدود کفر و نفاق و فسق و گناه و زنا و شراب و ربا و امثال آن.

زيرا اگر انسان نسبت به اين چيزها علم و آگاهي داشته باشد ، مي تواند به شيوه اي نيکو آنها را انجام دهد چنانچه به او فرمان داده شده بود که آنها را انجام دهد و يا آنها را ترک نمايد چنانچه جزو امور ممنوعه بودند. همچنين مي تواند به شيوه اي نيکو مردم را فرا بخواند تا آنها را انجام دهند و يا ترک نمايند. از  اين آيه همچنين  بر مي آيد که مومن شايسته است حقوقي را که بر اوست با شرح صدر و آرامش خاطر بپردازد و آن را توفيق و غنيمت بشمارد نه باج و خراج .

آيه ي 100:

وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ؛ از آن  گروه  نخستين  از مهاجرين  و انصار که  پيشقدم  شدند و آنان  که  به ، نيکي از پي  شان  رفتند ، خدا خشنود است  و ايشان  نيز از خدا خشنودند برايشان بهشتهايي  که  در آنها نهرها جاري  است  و هميشه  در آنجا خواهند بود  ، آماده  کرده  است   اين  است  کاميابي  بزرگ.

« وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ» و پيشگامان نخستين، آنها کساني هستند که از ميان اين امت در ايمان و هجرت و جهاد و  اقامه دين خدا از ديگران پيشي گرفته اند.« مِنَ الْمُهَاجِرِينَ» از ميان مهاجران، و آنها کساني هستند که « أُخرِجُوا مِن دِيرِهِم وَأَموَلِهِم يبتَغُونَ فَضلَاَ مِّنَ اللَّهِ وَرِضوَنََاَ وَ ينصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِکَ هُمُ الصَّدِقُونَ» از سرزمينشان اخراج شدند و مالهايشان از آنان گرفته شد، اما با اين وجود فضل و خشنودي خدا را جستند، و خدا و پيامبرش را ياري  کردند. ايشان راستگويانند.

« وَالأَنصَارِ» و از انصار« وَالَّذِينَ تَبَوَّءُ وَالدَّارَ وَالإِيمَنَ مِن قَبلِهِم يحِبُّونَ مَن هَاجَرَ إِلَيهِم وَلَا يجِدُونَ فِي صُدُورِهِم حَاجَةَ مِّمَّا أُوتُوا وَيوثِرُونَ عَلَي أَنفُسِهِم وَلَو کَانَ بِهِم خَصَاصَةُ» کساني که ساکن مدينه بودند و قبل از هجرت مهاجرين ايمان آوردند؛ آنان مهاجران را دوست دارند و با اموال خود از آنان دلجويي به عمل مي آورند، و در دل خود نسبت به اموال غنيمت و غيره اي که به آنان داده مي شود حسادتي نمي يابند، و مهاجران و نيازمندان را بر خود مقدم مي دارند هرچندکه فقيري و نيازمندي دامان آنان را گرفته باشد. « وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ» و کساني که با نيکوکاري راه ايشان را همراه با داشتن اعتقادات پاک و گفتار و اعمال نيکو پيمودند، پس ايشان کساني هستند که از مذمت و نکوهش به دورند و به ستايش فراوان و برترين بخشش ها از جانب خدا دست يافته اند. « رَّضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ» خداوند از ايشان خشنود است، و خشنودي خدا بزرگترين نعمت هاي بهشت است.

« وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأَنْهَارُ» و آنان از او خشنودند و خداوند براي ايشان باغهايي آماده  کرده است که از زير درختان آن رودها روان است، رودهاي رواني که به سوي باغهاي بهشت و باغچه هاي شکوفا و پرگل و زيبا جاري هستند.

« خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا» در آن جا هميشه جاودانند و نمي خواهند از آن جا به جايي ديگر برده شوند، و چيزي ديگر را به جاي آن نمي جويند، چون آنها هر آنچه را که آرزو کرده اند به دست آورده اند و هر آنچه را که خواسته اند يافته اند.

« ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» اين است کاميابي بزرگ، در آن جا هرآنچه که  براي انسان دوست داشتني و براي ارواح لذت بخش است و مايه شادي دلها و جسم هاست برايش فراهم کرده اند. و هر امر محذوري از او دور شده است.

آيه ي 101:

وَمِمَّنْ حَوْلَكُم مِّنَ الأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُواْ عَلَى النِّفَاقِ لاَ تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَى عَذَابٍ عَظِيمٍ ؛ گروهي  از عربهاي  باديه  نشين  که  گرد شما را گرفته  اند منافقند و گروهي ، ازشهر نشينان  نيز در نفاق  اصرار مي  ورزند  تو آنها را نمي  شناسي  ، ما مي شناسيمشان  و دوبار عذابشان  خواهيم  کرد و به  عذاب  بزرگ  گرفتار مي   شوند.

خداوند متعال مي فرمايد: « وَمِمَّنْ حَوْلَكُم مِّنَ الأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ» از باديه نشيناني که اطراف شما هستند افرادي منافق اند و برخي از اهل مدينه نيز منافق هستند، « مَرَدُواْ عَلَى النِّفَاقِ» که تمرين نفاق کرده و در آن مهارت پيدا نموده و سرکشي شان بيشتر شده است. « لاَ تَعْلَمُهُمْ» تو هريک از آنان را به طور مشخص نمي شناسي تا مجازاتشان کني و يا به مقتضاي نفاقشان با آنان رفتار نمايي، چون خداوند در اين مورد حکمت آشکاري دارد.

« نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُم مَّرَّتَيْنِ» بلکه ما آنان را مي شناسيم، دو بار آنان را عذاب خواهيم داد. احتمال دارد که منظور از « مَّرَّتَينِ» اين باشد که يک عذاب را در دنيا مي بينند و يک عذاب را در آخرت.

عذاب آنها در دنيا غم و اندوه و ناخوشي است که به سبب پيروزي و فتحي که نصيب مسلمين مي شود به آنان دست مي دهد، و عذابشان در آخرت آتش جهنم است که بد جايگاهي است. و احتمال دارد منظور از دو بار عذاب دادن اين باشد که عذاب آنان را سخت مي نماييم و آن را چندين برابر مي کنيم ، و برايشان تکرار مي نماييم.

آيه ي 103-102 :

وَآخَرُونَ اعْتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُواْ عَمَلاً صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ و گروهي  ديگر به  گناه  خود اعتراف  کردند که  اعمال  نيکو را با کارهاي  زشت  آميخته  اند  شايد خدا توبه  شان  را بپذيرد ، زيرا خدا آمرزنده  و مهربان است.

خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاَتَكَ سَكَنٌ لَّهُمْ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ؛ از داراييهايشان  صدقه  بستان  تا آنان  را پاک  و منزه  سازي  و برايشان   دعاکن  ، زيرا دعاي  تو مايه  آرامش  آنهاست  ، و خدا شنوا و داناست.

خداوند متعال مي فرمايد: « وَآخَرُونَ» و مردماني ديگر که در مدينه و  اطراف آن، بلکه در ساير سرزمينهاي اسلامي هستند، « اعْتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمْ» به گناهانشان اعتراف کرده و از آن پشيمان شده اند، و بر بازگشتن از آن و پاک کردن خود از آلودگي ها تلاش مي نمايند« خَلَطُواْ عَمَلاً صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا» و کار خوب را با کاري ديگر که بد است در آميخته اند. و عمل صالح و خوب آن است که صاحبش اهل توحيد و ايمان باشد و انسان را از کفر و شرک بيرون آورد، زيرا شرط پذيرفته شدن هر عمل صالحي توحيد و ايمان است. پس ايشان اعمال صالحي را با اعمال بد از قبيل جرات کردن بر ارتکاب برخي کارهاي حرام و کوتاهي ورزيدن در انجام برخي از واجبات درآميخته بودند، و به اين گناه اعتراف کردند اما با اين حال اميدوار بودند که خداوند آنان را بيامرزد. پس« عَسَى اللّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ» اميد است که خداوند توبه آنها را بپذيرد.

و خداوند به هر دو صورت توبه بنده را مي پذيرد: اول اينکه او را براي توبه کردن توفيق مي دهد. دوم اينکه: بعد از آنکه توبه نمود توبه اش را مي پذيرد. « إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» بي گمان صفت خداوند آمرزيدن و مهرباني است، وهيچ مخلوقي نيست مگر اينکه مشمول مغفرت و رحمت  اوست، بلکه جهان بالا و پايين بر پايه اين دو صفت وي ماندگارند. و اگر خداوند مردم را  به سبب ظلمشان مواخذه نمايد هيچ جنبده اي را روي زمين نخواهد گذاشت. « إِنَّ اللَّه يمسِکُ السمَّوَاتِ وَالأَرضِ أَن تَزوُلا وَلَئِن زَالَتَآ إِن أَمسَکَهُمَا مِن أَحَدِ مِّن بَعدِهِ إِنَّهُ کَانَ حَلِيمَاً غَفُوراَ» همانا خداوند آسمان ها و زمين را نگاه مي دارد تا نيفتند، و اگر بيفتند بعد از او هيچ کسي آنها را نگاه نمي دارد؛ همانا اوست بردبار آمرزنده. و از جمله مغفرت او اين است که هرگاه کساني که بر  خودشان زياده روي کرده اند، و کساني که عمر خود را با انجام کارهاي بد گذرانده اند، توبه نمايند و به سوي او باز گردند، حتي اگر اندکي پيش از مرگشان در مي گذرد. پس اين آيه دلالت مي نمايد کسي که کار بد و نيک انجام داده و به گناهش اعتراف نموده و شيطان شده ولي توبه قطعي نکرده است، در دايره بيم و اميد قرار دارد اما به سلامتي و نجات نزديکتر است . و اما کسي که کار نيک و بد را با هم آميخته است و به گناهش اعتراف نکرده و بر گذشته اش پشيمان نشده است، بلکه همواره بر گناه گذشته اصرار مي ورزد، به شدت بايد نگران آينده ي ا و بود.

خداوند متعال به پيامبرش، و نيز وارث و جانشين او فرمان مي دهد تا مومنان را پاک کند و ايمانشان را کامل گرداند، « خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً» از اموال آنان زکات بگير« تُطَهِّرُهُمْ» تا آنان را به وسيله آن از گناهان و اخلاق زشت پاک کني، « وَتُزَكِّيهِم» و رشدشان بدهي، و بر اخلاق نيکو و کارهاي شايسته شان بيافزايي و پاداش دنيوي و اخروي آنان را افزايش دهي، و اموالشان رشد کند. « وَصَلِّ عَلَيْهِمْ» وبراي مومنان هنگامي که زکات اموالشان را به تو مي دهند به طور عام و خاص دعاکن.

« إِنَّ صَلاَتَكَ سَكَنٌ لَّهُمْ» بدون شک دعاي تو براي آنان مايه آرامش دلها و موجب خوشحالي آنان است. « وَاللّهُ سَمِيعٌ» و خداوند دعايت را مي شنود و مي پذيرد.« عَلِِيمُ» و به ح الات و نيت هاي بندگان داناست، پس هرکس را که عملي انجام دهد، طبق علم و آگاهي اش و به اندازه نيت او پاداش مي دهد. و پيامبر (ص) دستور خدا را اطاعت  کرد و آنان را به دادن زکات دستور داد و کارگزاران خود را  براي جمع آوري و وصول آن فرستاد و چون پيش کسي مي رفتند و زکات او را مي گرفتند براي وي دعاي خير و برکت مي نمودند.

پس اين آيه بر واجب بودن زکات در همه اموال دلالت مي نمايد. اگر اموال تجاري باشد که زکات آن مشخص است، زيرا آن مالي است که رشد مي کند و مولّد و درآمدزا است. پس انصاف و عدالت آن است که به وسيله پرداختن زکاتي که خداوند در آن واجب  کرده است با فقرا همدردي شود.

غير از اموال تجاري، اگر قابل رشد و نمو باشد مانند غلّات و ميوه ها و حيواناتي که براي پرورش و شيردهي و توليد مثل نگهداري مي شوند، زکات در آن واجب است، در غير اين صورت زکات در آنها واجب نيست، چون اموالي که به قصد داد و ستد نگهداري مي شود به منزله ي اموالي نيست که معمولا انسان براي خود نگهداري مي نمايد، و اهداف مالي از آن مدّ نظر دارد، زيرا هدف از نگهداري چنين اموالي استفاده شخصي است. پس اموال غير تجاري که قابل رشد و نمو نيست زکات ندارد.

و اين آيه دلالت مي نمايد که بنده نمي تواند خودش را پاک نمايد، و اخلاق نيک و فضايلش را رشد دهد مگر اينکه زکات مالش را بپردازد، و هيچ چيز به اندازه پرداختن زکات در اين خصوص مفيد و موثر نيست.

زيرا رشد و پاکسازي منوط به پرداختن زکات است. و نيز  بر اين دلالت مي نمايد که مستحب است امام يا جانشين او براي کسي که زکاتش را مي پردازد  به خير و برکت دعا کند. و مناسب است که اين دعا با صداي بلند و طوري باشد که زکات دهنده بشنود، زيرا  او با شنيدن دعا آرامش مي يابد.

و از مفهوم آن استنباط مي شود که شايسته است با سخن نرم و دعاي خير براي مومن و با ديگر راه هايي که موجب آرامش قلب او شود، قلب او را شاد و مسرور گرداند.

آيه ي 104:

أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ؛ آيا هنوز ندانسته  اند که  خداست  که  توبه  بندگانش  را مي  پذيرد و  صدقات را، مي  ستاند ، و خداست  که  توبه  پذير و مهربان  است  ?

آيا گستردگي رحمت خدا و بخشش فراگير ا و را در نيافته، و ندانسته اند که او « يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ» توبه بندگانِ توبه کننده اش را از تمامي گناهانشان مي پذيرد، بلکه او از توبه بنده اش بسيار خوشحال مي گردد.

« َيَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ» و زکات و صدقه را از آنان قبول مي نمايد، و آن را با دست راستش مي گيرد و پرورش مي دهد تا جايي که يک خرما مانند کوه بزرگي مي شود . پس زکات و صدقاتي که بيشتر از يک خرما باشد چگونه خواهد بود! « وَأَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ» و خداوند بسيار پذيرنده ي توبه ي توبه کنندگان است ، پس هرکس به سوي خدا توبه کند توبه اش را مي پذيرد. گرچه بارها گناه از آنان سرزده باشد. و خداوند از پذيرفتن توبه ي بندگانش خسته نمي شود تا وقتي که بندگان خودشان از توبه کردن خسته شوند و از درگاه او فرار نمايند و با دشمن خودشان دوستي کنند. « الرَّحِيمُ» مهربان است و رحمت  او همه چيز را در بر گرفته است و آن را  براي کساني که پرهيزگاري مي کنند و زکات مي پردازند و به آيات او ايمان مي آورند و از پيامبرش پيروي مي نمايند مقرر داشته است.

آيه ي 105:

وَقُلِ اعْمَلُواْ فَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ؛ بگو : عمل  کنيد ، خدا و پيامبرش  و مؤمنان  اعمال  شما را خواهند ديد و  شما را به  نزد داناي  نهان  و آشکارا خواهند برد و او از اعمالتان  آگاهتان   خواهد کرد.

خداوند متعال مي فرمايد:« وَقُل» و به اين منافقان بگو:« اعمَلُوا» کارهايي را که مي خواهيد، انجام دهيد و بر باطل خود مداوم باشيد و گمان نبريد که اين کارهايتان پنهان مي ماند.« فَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ» بلکه خداوند اعمال شما را مي بيند و همچنين پيامبر و مومنان نيز اعمال شما را مي بينند. يعني اعمالتان روشن و آشکار مي گردد. « وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ » و به سوي داناي پنهان و پيدا برگردانده مي شويد و شما را به آنچه از خوبي و بدي مي کرديد آگاه مي سازد.

اين تهديد و وعيد سختي است براي کسي که باطل و سرکشي و گمراهي و نافرماني خود را ادامه مي دهد. و احتمال دارد به اين معني باشد که شما هر زمان کار خوب يا بدي انجام دهيد خداوند از آن اطلاع دارد، و پيامبرش و بندگان مومن خود را از کارهايتان گرچه پنهاني انجام شود آگاه خواهد ساخت.

آيه ي 106:

وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛ و گروهي  ديگر به  مشيت  خداوند واگذاشته  شده  اند ، که  يا عذابشان  مي   کنديا توبه  شان  را مي  پذيرد  و خدا دانا و حکيم  است.

« وَآخَرُونَ» و کساني ديگر که به جنگ نرفته اند، « مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ» به حکم و فرمان خدا واگذار شده اند، يا آنان را عذاب مي دهد و يا توبه شان را مي پذيرد. در اين آيه کساني که در جنگ شرکت نکرده اند به شدت مورد  تهديد واقع شده و بر توبه و پشيمان شدن تحريک شده اند. « وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» و خداوند دانا به احوال و نيات بندگان مي باشد و با حکمت است و هرچيزي را در جايش قرار مي دهد، پس اگر حکمت او مقتضي آن بود که گناهانشان را ببخشايد و تو به شان را قبول کند، اين کار را مي کند، و اگر حکمت او اقتضا نمايد که آنان را خوار بگرداند و بر توبه  کردن توفيقشان ندهد چنين خواهد کرد.

آيه ي 110-107:

وَالَّذِينَ اتَّخَذُواْ مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَإِرْصَادًا لِّمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَلَيَحْلِفَنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلاَّ الْحُسْنَى وَاللّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ ؛ خدا شهادت  مي  دهد : آنهايي  که  مسجدي  مي  سازند تا به  مؤمنان  زيان ، رسانندو ميانشان  کفر و تفرقه  اندازند و تا براي  کساني  که  مي  خواهند با  خدا و پيامبرش  جنگ  کنند کمينگاهي  باشد ، آنگاه  سوگند مي  خورند که  ما  را قصدي  جز نيکوکاري  نبوده  است  ، دروغ  مي  گويند.

لاَ تَقُمْ فِيهِ أَبَدًا لَّمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُواْ وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ ؛ هرگز در آن  مسجد نماز مگزار  مسجدي  که  از روز نخست  بر پرهيزگاري ، بنيان شده  شايسته  تر است  که  در آنجا نماز کني   در آنجا مرداني  هستند که   دوست  دارند پاکيزه  باشند ، زيرا خدا پاکيزگان  را دوست  دارد.

أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىَ شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ؛ آيا کسي  که  بنيان  مسجد را بر ترس  از خدا و خشنودي  او نهاده  بهتر است   ،يا آن  کسي  که  بنيان  مسجد را بر کناره  سيلگاهي  که  آب  زير آن  را شسته   باشد نهاده  است  تا با او در آتش  جهنم  سرنگون  گردد ? و خدا مردم  ستمگر  را هدايت  نمي  کند.

لاَ يَزَالُ بُنْيَانُهُمُ الَّذِي بَنَوْاْ رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلاَّ أَن تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛ آن  بنا که  بر آورده  اند همواره  مايه  تشويش  در دلشان  خواهد بود تا آن   هنگام  که  دلشان  پاره  پاره  گردد  و خداوند دانا و حکيم  است.

مردماني از منافقان قبا مسجدي در کنار مسجد قبا ساختند و منظورشان از ساختن آن زيان وارد کردن به مومنان و اختلاف انداختن ميان آنان بود، و آن را پناهگاه و سنگري براي کساني قرار دادند که اميدوار بودند روزي با پيامبر خدا خواهند جنگيد. و منظورشان اين بودکه اگر نيازي به پناهگاري داشتند از اين مسجد استفاده کنند. پس خداوند رسوايشان ساخت و راز آنها را آشکار کرد.

« وَالَّذِينَ اتَّخَذُواْ مَسْجِدًا ضِرَارًا» و کساني که براي زيان رساندن به مومنان و به مسجدشان که در آن جمع مي شدند، مساجدي ساختند، « وَکُفرَاَ» و منظورشان کفر ورزي در آن بود، در حالي که ديگران منظورشان از ساختن مسجد رساندن به ايما و صداقت بود. « وَتَفْرِيقًا بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ» مسجد را ساختند تا مومنان دسته دسته و پراکنده شوند و اختلاف پيدا کنند. « وَإِرْصَادًا» و همچنين منظورشان کمينگاه ساختن، « لِّمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَرَسُولَهُ مِن قَبْلُ» براي کسي بود که از پيش با خدا و پيامبرش جنگيده بود. يعني اين مسجد را براي کمک کردن به کساني ساختند که با خدا و پيامبر مي جنگيدند، و پيشتر نيز جنگيده و دشمن سرسخت بودند مانند ابوعامر راهب که فردي از اهل مدينه بود و هنگامي که پيامبر (ص) به  مدينه هجرت نمود به وي کفر ورزيد. او در جاهليت وانمود مي کرد که اهل عبادت است . پس به سوي مشرکين رفت تا از آنان براي جنگيدن  با پيامبر کمک بگيرد. و چون نزد مشرکين به خواسته اش دست نيافت به سوي قيصر رفت به گمان اينکه او را ياري کند. و اين ملعون در راهي که به سوي قيصر مي رفت هلاک شد در حاليکه با منافقان پيمان کمک و ياري بسته بود.

و مسجد ضرارا به اين هدف بنا کردند، و خداوند وحي نازل نمود که آنها براي اين هدف مسجد را ساخته اند. بنابراين پيامبر کساني راکه سوي مسجد فرستاد تا آن را منهدم نمايند و بسوزانند. و آن مسجد منهدم و سوزانده شد و بعد از آن به زباله داني تبديل گرديد. خداوند متعال بعد از اينکه اهداف و مقاصد فاسدشان را درباره ساختن مسجد بيان نمود، فرمود:« وَلَيَحْلِفَنَّ إِنْ أَرَدْنَا» و سوگند مي خورند که در ساختن اين مسجد منظوري« إِلاَّ الْحُسْنَى» جز نيکي  کردن به ضعيف و ناتوان و نابينا نداشته ايم. « وَاللّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ» و خداوند گواهي مي دهد که آنان دروغگو هستند، پس گواهي دادن خدا بر آنها از سوگند خوردنشان راست تر است. « لاَ تَقُمْ فِيهِ أَبَدًا» هرگز در آن مسجد که به منظور زيان رساندن به مومنان ساخته شده است نمازمگزار و خداوند تو را از آن بي نياز مي نمايد، و تو ناچار به نمازگزاردن در آن نيستي.« لَّمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ» مسجدي که از روز نخست که اسلام وارد قبا گرديد و بر تقوا بنيان نهاده شد، و آن مسجد قبا است که بر پايه اخلاص دين و عبادت براي خدا و به منظور ذکر او و اقامه شعاير دينش بنيان نهاده شده است. و مسجد قبا در  اين زمينه از قدمت و اصالت زيادي برخوردار است. و اين مسجد شريف« أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ» سزاوارتر است که در آن بايستي، و خدا را در آن عبادت کني، و به ذکر خدا بپردازي. پس اين مسجد با شرافت است و اهالي آن شريف اند، بنابراين خداوند آنها را ستايش نمود و فرمود:« فِيهِ رِجَالٌ يُحِبُّونَ أَن يَتَطَهَّرُواْ» در آن مرداني هستند که دوست دارند خود را از گناهان پاک نمايند و از چرک ها و پليدي ها و آلودگي ها پاکيزه بدارند.

 مشخص است که هرکس چيزي را دوست داشته باشد بايد براي آن تلاش نمايد و در راستاي آن حرکت کند. و آنها چون پاکيزه بودن را دوست داشتند براي پاک کردن خود از گناهان و آلودگي ها و از مبطلات وضو و غسل تلاش مي نمودند. بنابراين آنها از پيشگامان در اسلام بودند و نماز را برپا مي داشتند و همواره همراه پيامبر جهاد مي کردند و در اقامه شرايع دين جدي بودند، و از مخالفت ورزيدن با خدا و پيامبر(ص) پرهيز مي کردند. و پيامبر (ص) بعد از اينکه اين آيه نازل شد از آنان پرسيد که چرا پاکيزگي شما مورد ستايش واقع شده است؟ پس به پيامبر خبر دارند که آنها بعد از استنجا با سنگ خودشان را با آب تميز مي کنند، و خداوند آنها را برکارشان ستود.

« وَاللّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ »و خداوند پاکيزگان را دوست مي دارد؛ کساني که طهارت و پاکي معنوي دارند از قبيل پرهيز کردن از شرک و اخلاق بد، نيز طهارت حسي دارند مانند دور کردن آلودگي ها و رفع مبطلات وضو و غسل. سپس برتري مساجد را برحسب مقاصد اهل آن و همسويي آن با رضاي خدا بيان کرد و فرمود:« أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللّهِ» آيا کسي که شالوده مسجد را بر تقواي خدا و خشنودي او بنا نهاده است. يعني بر اساس نيتي صالح و مخلصانه آن را بنا نهاده است، « وَرِضْوَانٍ» و بر پايه خشنودي خدا آن را بنا کرده است، به اين صورت که آن را موافقِ دستور خدا بنا نموده، پس هم در کارش اخلاص داشته است و هم در انجام کار از دستور خدا پيروي نموده است.

« خَيْرٌ أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىَ شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ » آيا چنين کسي بهتر است يا کسي که شالوده آن را بر لبه پرتگاهِ فرو ريخته اي بنياد نهاده و با آن به آتش جهنم در مي افتد؟! و خداوند گروه ستمگران را به سوي مصالح و منافع ديني و دنيوي شان هدايت نمي کند. « لاَ يَزَالُ بُنْيَانُهُمُ الَّذِي بَنَوْاْ رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ» ساختماني را که بنيان نهاده اند همواره در دلهايشان شک و ترديد ايجاد مي کند.

« إِلاَّ أَن تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ» مگر آنکه دلهايشان پاره پاره بگردد، به اين صورت که بسيار پشيمان شوند و به سوي پروردگارشان باز گردند و توبه نمايند و بسيار از او بترسند. پس با اين چيزها خداوند آنان را مي بخشد، وگرنه بنايي که ساخته اند بر شک و ترديد و نفاقشان مي افزايد. « وَاللَّهَ عَليمُ» و خداوند به همه چيز به ظاهر و باطن و پوشيده و آشکار و آنچه بندگان پنهان مي دارند و آنچه آشکار مي کنند آگاه و داناست.

« حَکيمُ» و با حکمت است و کاري را انجام نمي دهد و چيزي را نمي آفريند، و امر نمي کند و نهي نمي نمايد مگر اينکه حکمت مقتضي آن باشد و بدان امر کند.

در اين آيات فوايد و مسايل زيادي نهفته است که به آنها اشاره مي کنيم:

1- ساختن مسجدي که هدف از آن زيان رساندن به مسجدي ديگر باشد که در نزديک آن است حرام مي باشد، و منهدم کردن مسجدي که به قصد زيان رساندن ساخته شده، و اهداف سازندگانش نيز معلوم است، واجب مي باشد.

2- کار گرچه درست و خوب باشد اما نيت، آن را دگرگون مي نمايد، و آن کار خوب را به کار ممنوع و حرام تبديل مي گرداند. همانطور که نيت سازندگان مسجد ضرار عمل آنها را تبديل به چيزي کرد که خوانديد.

3- هر حالتي که به سبب آن اختلاف و تفرقه ميان مومنان به وجود آيد گناه است و بايد آن را ترک کرد و از بين برد .و کاري که به وسيله آن مومنان متحد و يکپارچه شوند بايد آن را انجام و به آن دستور داد و ديگران را براي انجام آن تشويق نمود. زيرا خداوند علت ساختن مسجد  ضرار را تفرقه افکني در ميان مسلمانان و اشاعه کفر، و جنگ با خدا و پيامبر بيان کرد. به همين جهت از آن بازداشته شدند.

4- از نماز خواندن در جاههايي که گناه انجام مي گيرد نهي شده است و بايد از آن دور شد.

5- گناه در مکانها اثر مي گذارد، همانطور که گناه و نافرماني منافقان در مسجد ضرار اثر گذاشت و از نمازگزاردن در آن نهي شد. و همچنين اطاعت در مکان ها اثر مي گذارد، همانطور که در مسجد قبا اثر گذاشت تا جايي که خداوند در مورد آن فرمود:« لَّمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ يَوْمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِيهِ» مسجدي که از روز نخست بر تقوا بنيان نهاده شده است سزاوارتر است که در آن بايستي و نماز بگزاري.

بنابراين مسجد قبا فضيلتي دارد که ديگر مساجد ندارند تا جايي که پيامبر (ص) هر شنبه به آنجا مي رفت و در آن نماز مي خواند و نماز خواندن در آن را تشويق کرده است.

6- از عللي که در اين آيات بيان شده اند چهار قاعده مهم استنباط مي گردد که عبارتند از هر عملي که موجب زيان رساندن به مسلماني باشد، يا در آن نافرماني خدا انجام بگيرد زيرا معاصي جزوِ فروع کفر هستند، يا موجب اختلاف و پراکندگي مسلمين شود، يا در عمل معاونت و مساعدت کسي باشد که با خدا و رسولش دشمني مي کند، و اين کار ممنوع و حرام است. و عکس اين قضيه نيز صادق است. يعني چنانچه در کاري مساعدت و معاونت خدا و رسولش وجود داشته باشد آن کار جايز و روا مي باشد.

7- چنانچه مسجد قبا بر پايه ي تقوا بنا نهاده شده باشد، مسجدالنبي(ع) که پيامبر با دستان مبارک خود آن را ساخته و خداوند آن را براي وي انتخاب نموده است به طريق اولي براساس تقوا بنا نهاده شده است.

8- عملي که براساس اخلاص و پيروي از کتاب و سنت انجام شود براساس تقوا بنا  نهاده شده است و صاحبش را به باغهاي جاودان بهشت مي رساند. و عملي که بر نيت پليد و براساس بدعت و گمراهي بنا نهاده شده باشد عملي است که شالوده آن بر لبه پرتگاه فروريخته اي قرار دارد که  انجام دهنده آن به عمق جهنم سقوط مي نمايد و خداوند گروه ستمکاران را هدايت نمي کند.

آيه ي 111:

إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ؛ خدا از مؤمنان  جانها و مالهايشان  را خريد ، تا بهشت  از آنان  باشد، درراه  خدا جنگ  مي  کنند ، چه  بکشند يا کشته  شوند وعده اي  که  خدا در  تورات  وانجيل  و قرآن  داده  است  به  حق  بر عهده  اوست   و چه  کسي  بهتر از  خدا به عهد خود وفا خواهد کرد ? بدين  خريد و فروخت  که  کرده  ايد شاد  باشيد که  کاميابي  بزرگي  است.

خداوند خبري راستين و وعده اي حق را در رابطه با داد و ستدي بزرگ مي دهد و آن اين است که « اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم» ذات بزرگوارش از مومنان جانهايشان و مالهايشان را خريده است، پس جان و مال مومنان کالاست« بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ» به بهاي آنکه بهشت براي آنان باشد، بهشتي که هرچند دل بخواهد و چشم از آن لذت ببرد، و شادي ها و خوبي هاي فراوان و حوريان زيبا و مسکن هاي زيبا در آن وجود دارد. کيفيت معامله و داد و ستد اين گونه است که مومنان مالهايشان را در جهاد با دشمنان خدا و اعتلاي حکم او و آشکار کردن دينش صرف مي نمايند و جانشان را در اين راه فدا مي کنند،« يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ» در راه خدا جنگ مي کنند، پس مي کشند و کشته مي شوند. پس اين معامله و خريد و فروش از جانب خدا با انواع تاکيدها موکد شده است.

« وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنجِيلِ وَالْقُرْآنِ» اين وعده ايست که در تورات و انجيل و قرآن آمده است که شريف ترين و بالاترين و کامل ترين کتابها هستند، و کاملترين پيامبران اولوالعزم آنها را آورده اند. و همه اينها بر بيان اين وعده راستين متفق اند. « وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ» و چه کسي از خدا به وعده خود وفا کننده تر است؟ پس اي مومناني که با خدا معامله کرده ايد! به معامله خود شاد باشيد، و برخي از شما برخي ديگر را مژده دهيد و يکديگر را بر انجام آن تحريک  کنيد. « وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» و اين کاميابي اي بزرگي است، که هيچ کاميابي بزرگتر از آن وجود ندارد، چون ضامن سعادت هميشگي و نعمت جاودانگي و خشنودي خداست، که خشنودي خدا از نعمت هاي بهشت بسيار بزرگتر است. و اگر مي خواهي ارزش معامله را بشناسي بنگر که مشتري چه کسي است ؟ مشتري خداوند جل جلاله است، و به کالا بنگر که بزرگترين کالاهاست، و آن باغهاي بهشت است. و به قيمتي که براي بدست آوردن آن صرف مي شود بنگر و آن جان و مال است که براي انسان از همه چيز دوست داشتني تر است. و اين عقد معامله به دست چه کسي اجرا شده است، کسي که اين معامله را اجرا کرده است برترين پيامبران است. و بنگر که درچه دفترهايي نوشته شده است، در کتابهاي بزرگ خدا که بر برترين انسانها نازل شده اند، و آن تورات و انجيل و قرآن است.

آيه ي 112:

التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدونَ الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ ؛ توبه  کنندگانند ، پرستندگانند ، ستايندگانند ، روزه  دارانند ، رکوع ، کنندگانند ، سجده  کنندگانند ، امر کنندگان  به  معروف  و نهي  کنندگان  از منکرندو حافظان  حدود خدايند  و مؤمنان  را بشارت  ده.

پرسشي که در اينجا به نظر مي رسد اين است که خداوند چه مومناني را به وارد شدن  به بهشت و بدست آوردن خوبي ها مژده داده است؟ پس  فرمود:« التَّائِبُونَ» آنان توبه کنندگانند. يعني همواره و در همه  اوقات از تمام گناهانشان توبه مي کنند. « الْعَابِدُونَ» پرستشگران که اطاعت او را از  قبيل اداي واجبات و مستحبات در هر وقتي انجام مي دهند. پس با  انجام واجبات و مستحبات و ترک منکرات است که بنده پرستشگر مي شود.

« الْحَامِدُونَ» سپاسگزاران ، که خدا را در خوشي و ناخوشي و توانگري و تنگدستي سپاس مي گويند، و به نعمت هاي ظاهري و باطني که خداوند به آنان ارزاني نموده است اعتراف مي نمايند ، و با ذکر و ياد خدا در صبحگاهان و شامگاهان او را ستايش مي کنند. « السَّائِحُونَ» سياحت به روزه تفسير شده است، يعني روزه داران، يا به معني سياحت و گردش براي طلب علم است. و به سياحت و گردش قلب در درياي شناخت خدا و محبت او و انايت و بازگشتن نيز تفسير شده است. و صحيح اين است که سياحت به معني سفر به قصد انجام عبادت است، مانند سفر براي حج و عمره و جهاد، و طلب علم و برقرار داشتن پيوند خويشاوندي و امثال آن.

« الرَّاكِعُونَ السَّاجِدونَ» آنان که بسيار نماز مي خوانند؛ نمازي که مشتمل بر رکوع و سجود است. « الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ» امرکنندگان به کار خوب. و همه ي واجبات و مستحبات در کار خوب داخل اند. « وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنكَرِ» و بازدارندگان از کار زشت، و آن همه چيزهايي است که خدا و پيامبرش از آن نهي کرده اند. « وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ» و پاسداران حدود خدا، و آنها با ياد دادنِ آنچه که خدا بر پيامبرش نازل کرده است، و آنچه که در حيطه ي اوامر و نواهي و احکام داخل مي باشد، و آنچه که در اين حيطه داخل نيست از حيث انجام دادن و ترک نمودن پايبند هستند.

« وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ» و مومنان را مژده بده. نفرمود که آنها را به چه چيز مژده بده،  تا همه آنچه از پاداش دنيا و دين و آخرت که به دنبال ايمان مي آيد فرا بگيرد. پس اين مژده به هر مومني خواهد رسيد و آن را به دست خواهد آورد، ولي اندازه و کيفيت آن برحسب حالت مومنان و ضعف و قوت ايمانشان و ميزان عمل آنها به مقتضاي آن است.

آيه ي 114-113:

مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَن يَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُواْ أُوْلِي قُرْبَى مِن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ ؛ نبايد پيامبر و کساني  که  ايمان  آورده  اند براي  مشرکان  هر چند از، خويشاوندان  باشند پس  از آنکه  دانستند که  به  جهنم  مي  روند طلب  آمرزش   کنند.

وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلاَّ عَن مَّوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لأوَّاهٌ حَلِيمٌ؛ آمرزش  خواستن  ابراهيم  براي  پدرش  ، نبود مگر به  خاطر وعده  اي  که  به  اوداده  بود  و چون  براي  او آشکار شد که  پدرش  دشمن  خداست  ، از او  بيزاري جست  زيرا ابراهيم  بسيار خداي  ترس  و بردبار بود.

 براي پيامبر و کساني که به او ايمان دارند شايسته نيست که « أَن يَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِكِينَ» براي مشرکان، و کساني که به خدا کفر ورزيده و همراه با خدا کسي ديگر را بندگي کرده اند، آمرزش بخواهند. « وَلَوْ كَانُواْ أُوْلِي قُرْبَى مِن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ» هرچند که خويشاوند باشند، پس از آنکه برايشان روشن شد که آنان اهل دوزخند.

زيرا آمرزش خواستن  براي آنها در اين حالت اشتباه است، و فايده اي براي آنان ندارد. پس شايسته نيست که پيامبر و مومنان براي مشرکان آمرزش بخواهند، چون اگر آنها بر شرک بميرند يا دانسته شود که بر آن مي ميرند عذاب بر آنان واجب مي گردد و براي هميشه در جهنم مي مانند، و شفاعتِ شفاعت کنندگان براي آنان فايده اي ندارد، و طلبِ آمرزش براي آنها مفيد واقع نخواهد شد. نيز پيامبر و کساني که همراه او  ايمان آورده اند بايد خود را با خشنودي و خشم خدا همراه گردانند، و هرکس را که خدا دوست دارد دوست بدارند و با هرکس که دشمن خدا است دشمني وزند و آمرزش خواستن آنها براي کسي که اهل دوزخ است با اين اصل متضاد و مخالف است و آن را نقض مي نمايد.

و اگر ابراهيم  عليه السلام براي پدرش آمرزش خواست  اين « عَن مَّوْعِدَةٍ وَعَدَهَا» از روي وعده اي بود که به او داده بود:« سَأَستَغفِرُ لَکَ رَبِّي إِنَّهُ  کَانَ بِي حَفِِياً» براي تو از پروردگارم طلب آمرزش مي نمايم، همانا او دعايم را مي پذيرد. و اين قبل از آن بود که سرانجام پدرش را بداند، و  هنگامي که براي ابراهيم روشن شد که پدرش دشمن خداست و بر کفر خواهد مرد و موعظه و اندرز در او تاثيري ندارد، « تَبَرَّأَ مِنْهُ» همانا ابراهيم در همه کارهايش بسيار به سوي خدا باز مي گشت و بسيار ذکر و دعا مي کرد و آمرزش مي خواست و زياد توبه مي نمود.

« حَلِيمُ» و نسبت به مردم مهربان بود و از اشتباهات و لغزشهايي که نسبت به ا و داشتند گذشت مي کرد. جهالت و  ناداني جاهلان او را بر نمي آشفت و کسي که بر او جنايتي مي کرد با او به مقابله به مثل بر نمي خواست. پدرش به ا و گفت:« لَأَرجُمَنَّکَ» تو را سنگسار خواهم  کرد. و او به پدرش گفت:« سَلَمُ عَلَيکَ سَأَستَغفِرُ لَکَ رَبِّي» سلام برتو، از پروردگارم برايت طلب آمرزش خواهم  کرد. پس بر شما لازم است که به  او اقتدا  کنيد . و در هر چيزي از آيين ابراهيم پيروي نماييد. « إِلَّا قَولَ إِبرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَستَغفِرَنَّ لَکَ» جز سخن ابراهيم که به پدرش گفت: براي تو طلب آمرزش خواهم کرد. همانطور که خداوند شما را از آن و از ديگر امور آگاه ساخته است. بنابراين فرمود:

آيه ي 116-115:

وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُم مَّا يَتَّقُونَ إِنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ؛ خدا قومي  را که  هدايت  کرده  است  گمراه  نمي  خواهد ، تا برايشان  روشن   کندکه  از چه  چيز بايد بپرهيزند ، که  خدا بر هر چيزي  داناست.

إِنَّ اللّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ يُحْيِـي وَيُمِيتُ وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللّهِ مِن وَلِيٍّ وَلاَ نَصِيرٍ ؛ فرمانروايي  آسمانها و زمين  از آن  خداست   زنده  مي  کند و مي  ميراند و، شما را جز خدا دوستدار و ياوري  نيست.

وقتي که خداوند هدايت را به قومي ارزاني نمايد و آنها را به در پيش گرفتن راه راست دستور دهد، نعمت و احسان خويش را بر آنان کامل مي گرداند، و همه آنچه را که به آن نياز دارند براي آنان بيان مي کند، پس آنان را گمراه باقي نمي گذارد، به گونه اي که امور دينشان را ندانند. و اين دليلي بر کمال رحمت اوست، و اينکه شريعت او همه اصول و فروع دين را که بندگان به آن نياز دارند به طور کامل در بر دارد.

و احتمال دارد که منظور از آيه « وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُم مَّا يَتَّقُونَ» اين باشد: خداوند هيچ وقت  قومي را پس از آنکه هدايتشان کرد گمراه نمي سازد تا زماني که آنچه را بايد از آن بپرهيزند برايشان روشن نمايد، پس هرگاه آنچه را که بايد از آن بپرهيزند برايشان بيان کرد ولي آنان تسليم نشوند، به پاداش اينکه حق آشکار را رد کردند، خداوند آنان را گمراه مي سازد. و معني اول بهتر است. « إِنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» همانا خداوند مالک آسمانها و زمين است، و با زنده گرداندن و ميراندن بندگانش، نيز با ديگر روش هاي الهي، « امور» آنان را تدبير مي نمايد. پس وقتي که در تدبير تقديري او خللي وارد نمي شود چگونه در تدبير ديني که متعلق به الوهيت اوست کاستي و خللي ايجاد مي گردد و بندگانش را بيهوده رها مي کند؟ يا آنها را گمراه و جاهل رها مي سازد حال آنکه از بزرگترين کارساز بندگان است؟!

بنابراين فرمود:« وَمَا لَكُم مِّن دُونِ اللّهِ مِن وَلِيٍّ» و جز خدا ياور و کارسازي نداريد که شما را سرپرستي نمايد و منافعتان را تامين کند، « وَلاَ نَصِيرٍ» و مددکاري نيست که زيانها را از شما دور کند.

آيه ي 118-117:

لَقَد تَّابَ الله عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِن بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِّنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ ؛ خدا ، توبه  پيامبر و مهاجرين  و انصار را که  در آن  ساعت  عسرت  همراه   اوبودند ، از آن  پس  که  نزديک  بود که  گروهي  را دل  از جنگ  بگردد ،  پذيرفت  توبه  شان  بپذيرفت  ، زيرا به  ايشان  رئوف  و مهربان  است.

وَعَلَى الثَّلاَثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَظَنُّواْ أَن لاَّ مَلْجَأَ مِنَ اللّهِ إِلاَّ إِلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ؛ و نيز خدا پذيرفت  توبه  آن  سه  تن  را که  از جنگ  تخلف  کرده  بودند ، تا، آنگاه  که  زمين  با همه  گشادگيش  بر آنها تنگ  شد و جان  در تنشان  نمي   گنجيدو خود دانستند که  جز خداوند هيچ  پناهگاهي  که  بدان  روي  آورند ندارند  پس خداوند توبه  آنان  بپذيرفت  تا به  او باز آيند ، که  توبه  پذير و  مهربان  است.

خداوند متعال خبر مي دهد که او از سرِ لطف و احسان خويش« تَّابَ الله عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالأَنصَارِ» توبه پيامبر (ص) توبه مهاجرين و  انصارا را پذيرفت. پس، لغزشهاي آنان را بخشيد و نيکي ها را براي آنان فراوان نمود و آنان را به بالاترين مقامها رساند، و اين به سبب انجام دادن کارهاي مشکل و دشوار بود. بنابراين فرمود:« الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ» آنهايي که براي پيکار با دشمنان در جنگ تبوک همراه با پيامبر حرکت کردند. جنگ تبوک در گرماي شديد. و به هنگامي روي داد که مسلمانان از نظر توشه و سواري و کثرت دشمنان و وجودِ  عواملي که آنان را از جنگ باز مي داشت در تنگنا قرار داشتند.

اما آنان از خداوند کمک گرفتند و اين کار را انجام دادند، « مِن بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِّنْهُمْ» بعد از آنکه نزديک بود دلهايشان دگرگون شود،و به نرفتن و نشستن گرايش يابد. اما خداوند آنان را ثابت قدم نمود و آنها را ياري کرد و بدانان نيرو بخشيد. «زيغ قلب» يعني منحرف شدن آن از راه راست، پس اگر انحراف در قوانين و شرائع آن باشد انحراف به اندازه قانوني خواهد بود که از آن منحرف شده يا در انجام آن کوتاهي ورزيده است، يا آن را به غير از صورت شرعي انجام داده  است.

 « ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ» سپس توبه آنان را پذيرفت. « إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ» همانا خداوند نسبت به آنان رئوف و مهربان است. و از جمله مهرباني او اين است که توبه کردن را به آنان ارزاني نمود، و آن را از آنان پذيرفت و آنها را بر آن ثابت قدم کرد.

و همچنين خداوند « َعَلَى الثَّلاَثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُواْ» توبه آن سه کس را پذيرفت که از بيرون رفتن با مسلمين در آن جنگ بازماندند، و آن سه  نفر کعب بن مالک و دو نفر از دوستانش بودند که داستان آنها در صحاح و سُنن آمده است. « حَتَّى إِذَا» تا اينکه بسيار اندوهگين شدند و « َتْ عَلَيْهِمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ» زمين با همه فراخي اش بر آنان تنگ شد، « وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنفُسُهُمْ» و جانهايشان بر آنان تنگ شد، جاني که براي آنها از هر چيزي عزيزتر بود. پس فضاي گسترده بر آنان تنگ شد، و جان محبوبي که هيچ وقت انسان از آن به تنگ نمي آيد بر آنها تنگ شد و اين جيز به خاطر کاري پريشان  کننده نيست که سختي و مشقت آن را نتوان تعبير کرد، و اين بدان خاطر بود که آنها خشنودي خدا و پيامبرش را بر هر چيزي ترجيح دادند. « وَظَنُّواْ أَن لاَّ مَلْجَأَ مِنَ اللّهِ إِلاَّ إِلَيْهِ» و از وضعيت و حال خود دانستند و يقين حاصل نمودند که جز خدا هيچ کس آنان را از سختي ها نجات نمي دهد، و نمي  توان به هيچ کسي جز خداوند يکتا که شريکي ندارد پناه برد، پس رابطه و  تعلق آنها با مخلوق  قطع شد و خود را به پروردگارشان واگذار کردند و از خدا به سوي  او فرار کردند. آنها حدودا پنجاه شب را در اين سختي سپري کردند. « ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ» سپس به آنان اجازه ي توبه داد و آنان را به انجام دادنش توفيق عطا کرد. « لِيَتُوبُواْ» تا توبه کنند، و توبه آنان را بپذيرد.

« إِنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ» همانا خداوند بسيار توبه را مي پذيرد و بخشيدن و آمرزيدن و در گذشتن او از لغزش ها و کوتاهي ها بسيار است. « الرَّحِيمُ» و مهربان است و رحمت فراوان او همواره و در هر وقت و زماني بر بندگان فرود مي آيد، و امور ديني و دنيوي شان بر آن استوار است.

از اين آيات بر مي آيد که پذيرفتن توبه بنده از سوي خدا بزرگترين هدف و بالاترين مقصد است، چون خداوند آخرين هدف بندگان خاص خويش را اين قرار داده که توبه شان پذيرفته شود، و خداوند با پذيرفتن توبه بندگان خاص خود بر آنان منت مي نهد، و اين زماني است که کارهايي را انجام دهند که خداوند آن را دوست دارد و مي پسندد.

با تامل در اين آيات، نيز در مي يابيم که لطف خدا همواره قرين و همراه مومنان است و ايمان آنان را به هنگام سختي ها و مصيبت هاي پريشان کننده استوار و پابرجا مي دارد. نيز از اين آيات بر مي آيد عبادتي که بر نفس دشوار است فضيلت و ويژگي خاصي را دارد که ديگر عبادت ها داراي آن نيستند، و هر اندازه مشقت بيشتر باشد پاداش بزرگتر خواهد بود. همچنين پذيرفتن توبه بنده از سوي خدا بر حسب پشيماني و تاسف شديد اوست، و کسي که بر انجام گناه پروايي نداشته و هر گناهي را  انجام دهد ناراحت نگردد، توبه او بدون اراده انجام شده و بي محتواست گرچه او گمان بردت که توبه اش پذيرفته شده است.

با انديشه کردن در اين آيات در مي يابيم که علامت خير و دور شدن سخني از بنده اين است که دل به طور کامل به خدا وابسته شود و از مخلوق ببّرد. از جمله لطف خداوند نسبت به اين سه نفر اين است که صفتي را براي آنان بر شمرد که براي آنها عيب و عار محسوب نمي شود. پس فرمود:« خُلِّفُوا» بازداشته شدند. فعل به صورت مجهول آمده و اشاره به اين نکته است که مومنان آنان را پشت سر گذاشتند. يا به اين معني است که آنان به تاخير افتاده بودند از کساني که درباره ي قول يا رد کردن عذرشان حکم قطعي صادر شده بود. علت بازماندن آنان از شرکت در جنگ اين نبود که آنان به خير علاقمند نبودند. بنابراين فرمود:تَخَلَّفُوا» از شرکت در جنگ تخلف ورزيدند و بازپس ماندند. نکته اي ديگري که از اين آيات مستفاد مي گردد اين است که خداوند صداقت را به آنان ارزاني نمود. بنابراين دستور داد از آنان پيروي شود. پس فرمود:

آيه ي 119:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ؛ اي  کساني  که  ايمان  آورده  ايد ، از خدا بترسيد و با راستگويان  باشيد.

« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ» اي کساني که به پروردگار و به آنچه که خدا دستور داده است ايمان آورده ايد! به مقتضاي ايمان عمل کنيد و آن رعايت تقواي الهي و پرهيز از چيزهايي است که  خداوند از آن نهي کرده است.

« وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ» و با کساني باشيد که در گفتار و کردار و حالاتشان راستگويند. کساني که سخن و کردارشان راست است و حالات آنها جز بر راستي نبوده و خالي از تنبلي و سستي است و اهداف و نيات پليد ندارند. و حالاتشان مشتمل بر اخلاص و نيت شايسته مي باشد، زيرا راستي و صداقت انسان را به سوي نيکي هدايت مي کند، و نيکي انسان را به بهشت مي برد.  خداوند متعال فرمود است:« هَذَا يومُ ينفَعُ الصَّدِقينَ صِدقُهُم » اين روزي است که راستگويي ِ راستگويان به آنان فايده مي دهد.

آيه ي 121-120:

مَا كَانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِّنَ الأَعْرَابِ أَن يَتَخَلَّفُواْ عَن رَّسُولِ اللّهِ وَلاَ يَرْغَبُواْ بِأَنفُسِهِمْ عَن نَّفْسِهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ لاَ يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَ نَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَطَؤُونَ مَوْطِئًا يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَلاَ يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَّيْلاً إِلاَّ كُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ ؛ اهل  مدينه  و عربهاي  باديه  نشين  اطراف  آن  را نرسد که  از همراهي  با، پيامبر خدا تخلف  ورزند و نبايد که  از او به  خود پردازند  زيرا هيچ   تشنگي  به آنها چيره  نشود يا به  رنج  نيفتند يا به  گرسنگي  دچار نگردند يا  قدمي  که  کافران  را خشمگين  سازد بر ندارند يا به  دشمن  دستبردي  نزنند ،  مگر آنکه  عمل صالحي  برايشان  نوشته  شود ، که  خدا پاداش  نيکوکاران  را تباه   نمي  سازد.

وَلاَ يُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً وَلاَ يَقْطَعُونَ وَادِيًا إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ لِيَجْزِيَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ؛ و هيچ  مالي  چه  اندک  و چه  بسيار خرج  نکنند و از هيچ  واديي  نگذرند ،، مگرآنکه  به  حسابشان  نوشته  شود ، تا خدا پاداششان  دهد ، چون  پاداش  نيکوترين کاري  که  مي  کرده  اند.

خداوند مهاجرين و  انصار و باديه نشيناني را که در اطراف مدينه بوده و مسلمان شده و اسلامشان را نيکو گردانده بودند تحريک مي نمايد و مي فرمايد:« مَا كَانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِّنَ الأَعْرَابِ أَن يَتَخَلَّفُواْ عَن رَّسُولِ اللّهِ» اهل مدينه و باديه نشينان دوروبر آنان را نسزد که از پيامبر خدا باز بمانند. يعني براي آنان شايسته و سزاوار نيست که اينگونه باشند. « وَلاَ يَرْغَبُواْ بِأَنفُسِهِمْ عَن نَّفْسِهِ» و براي اينکه باقي بمانند و راحت باشند جانهايشان را از جان عزيز و پاک پيامبر دوست تر داشته باشند. زيرا پيامبر مومنان را از خودشان عزيزتر مي دارد، پس بر هر مسلماني واجب است که جانش را فداي پيامبر (ص) نمايد، و او را بر خويشتن مقدم بدارد. پس علامت بزرگداشت و تعظيم پيامبر (ص) و دوست داشتن او و ايمان کامل به وي  اين است که از او باز نماند.

سپس پاداشي را بيان کرد که انسان را به بيرون رفتن براي جهاد وادار مي نمايد . پس فرمود:« ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ» اين بدان جهت است که مجاهدان راه خدا، « لاَ يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَ نَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللّهِ» هيچ تشنگي و رنج و خستگي و مشقت و گرسنگي در راه خدا به آنان نمي رسد ،« وَلاَ يَطَؤُونَ مَوْطِئًا يَغِيظُ الْكُفَّارَ» و همچنين گامي به جلو بر نمي دارند که کافران را به خشم آورد، از قبيل وارد شدن به شهرهايشان و چيره شدن بر سرزمينشان، « وَلاَ يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَّيْلاً» و به دشمنان دستبردي نمي زنند از قبيل پيروز شدن لشکر مسلمين يا به غنيمت گرفتن اموال کفار، « إِلاَّ كُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ» مگر آنکه به واسطه آن برايشان کردار شايسته اي نوشته مي شود، چون اينها آثاري هستند که از اعمالشان پديد مي آيد، « إِنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ» همانا خداوند پاداش نيکوکاران را ضايع نمي کند؛ کساني که مبادرت به انجام دستورات خدا کردند و حقوق خداوند و خلق او را که بر آنان بود به خوبي انجام دادند. پس اين کارها آثار اعمالشان است.

سپس فرمود:« وَلاَ يُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً وَلاَ يَقْطَعُونَ وَادِيًا» و هيچ خرجي خواه اندک و خواه زياد نمي کنند، و هيچ سرزميني را در حرکت به سوي دشمن نمي پيمايند، « إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ لِيَجْزِيَهُمُ اللّهُ أَحْسَنَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» مگر اينکه خداوند به واسطه آن، کار نيکويي برايشان مي نويسد.

و از جمله اين اعمال، همين کارها هستند اما به شرطي که آنها را مخلصانه انجام دهند و در آن خيرخواهي نمايند. در اين آيات به شدت آدمي بر رفتن به جهاد در راه خدا، و اينکه به خاطر برخورداري از اجر الهي بايد مشقات و سختي ها را در اين راستا تحمل کند، تشويق و بيان شده است آثاري که بر عمل و رفتار بنده ي مومن مترتب مي شود پاداش بزرگي براي وي در بر دارد.

آيه ي 122:

وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ ؛ و نتوانند مؤمنان  که  همگي  به  سفر روند چرا از هر گروهي  دسته  اي  به   سفرنروند تا دانش  دين  خويش  را بياموزند و چون  بازگشتند مردم  خود را  هشداردهند ، باشد که  از زشتکاري  حذر کنند ?

خداوند متعال بندگانش را به انجام آنچه که  براي آنان شايسته است آگاه نموده و مي فرمايد: « وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً» و مومنان را نسزد که همگي آنان براي پيکار با دشمنشان بروند، چون اگر همه آنان بيرون بروند اين کار باعث ايجاد مشقت و سختي براي آنان مي شود، و بسياري از مصالح و منافع را از دست مي دهند. « فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ» بلکه بايد از هر شهر و از هر قوم و قبيله اي از آنان، «طَائِفَةُ» گروهي براي جنگ بيرون روند که آن گروه  کفايت امر کند و هدف با آن حاصل شود. سپس تذکر داد که ماندن گروهي از آنان مصلحت هايي را در بردارد که اگر خارج مي شدند آن را از دست مي دادند.پس فرمود:« لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ» تا آنان که نشسته اند علم شرعي را بياموزند و مفاهيم آن را ياد بگيرند و به اسرار آن آگاهي حاصل کنند و ديگران را بياموزند و قومشان را وقتي که به سوي آنان بازگردند بيم دهند.

در اين آيه فضيلت علم ثابت مي شود، خصوصا علوم دين و اينکه آگاهي يافتن از مسايل دين مهمترين کار است و هرکس علمي آموخت بر اوست که آن را در ميان بندگان منتشر نمايد و آنها را نصيحت کند، زيرا انتشار علم از سوي عالم بخشي از برکت پاداش آن است که همواره رشد مي کند.

اما اگر عالم فقط به  خودش اکتفا نمايد و با حکمت و پند نيکو مردم را به راه خدا دعوت نکند، و تعليم جاهلان را ترک نمايد، پس او براي مسلمين چه سودي دارد؟ و چه نتيجه اي از علمش به دست مي آيد؟ زيرا سرانجام مي ميرد و علم وي و ثمره اش هم مي ميرد و اين نهايت محروميت است براي کسي که خداوند به او علم داده  و او را فهم و شعور بخشيده است.

همچنين در اين آيه ارشاد لطيف و اشاره ي مهمي وجود دارد و آن اين است که : بايد مسلمانان براي هر مصلحتي از مصالح عمومي خودشان کساني را آماده سازند تا تمام وقت خويش را به کار گرفته و با کوشش فراوان به انجام دادن آن مصلحت پرداخته و به چيزي ديگر نيانديشند. تا منافع آنها تامين شود. و بايد هدف نهايي همه آنان يکي باشد و آن تامين مصلحت دين و دنيايشان است، گرچه راهها و شيوه ها مختلف و متعدد باشند، زيرا معقول است که روش و متدها مختلف باشد اما هدف همه آنان بايد يک چيز باشد. و اين جزو حکمت  منافع و شامل در تمام امور است.

آيه ي 123:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ وَلِيَجِدُواْ فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ؛ اي  کساني  که  ايمان  آورده  ايد ، با کافراني  که  نزديک  شمايند جنگ  کنيد، تا در شما شدت  و درشتي  يابند ، و بدانيد که  خدا با پرهيزگاران  است.

بعد از اينکه آنها را راهنمايي کرد که چه کساني بايد براي جنگ بيرون بروند، آنان را راهنمايي نمود که جنگ را با نزديکترين کافران آغاز کنند و در مقابل آنان خشونت و شدت و شجاعت و پايداري نشان دهند.

« وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ» و بدانيد که کمک خدا بر حسب پرهيزگاري شما مي آيد، پس به تقواي الهي پايبند باشيد، آن گاه شما را کمک مي کند و در مقابل دشمنانتان شما را ياري مي نمايد. و فرموده الهي « قَاتِلُواْ الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ» يک امر کلي است و اگر مصلحت در اين بود که با کافرانِ دور جنگ شود اين حکم کلي  تخصيص داده خواهد شد.

آيه ي 126-124:

وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَـذِهِ إِيمَانًا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَهُمْ يَسْتَبْشِرُونَ؛ و چون  سوره  اي  نازل  شود ، بعضي  مي  پرسند : اين  سوره  به  ايمان  کدام  يک   از شما در افزود ? آنان  که  ايمان  آورده  اند به  ايمانشان  افزوده  شود ، و  خود شادماني  مي  کنند.

وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ وَمَاتُواْ وَهُمْ كَافِرُونَ؛ اما آنان  که  در دلهايشان  مرضي  است  ، جز انکاري  بر انکارشان  نيفزود و، همچنان  کافر بمردند.

أَوَلاَ يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٍ مَّرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لاَ يَتُوبُونَ وَلاَ هُمْ يَذَّكَّرُونَ ؛ آيا نمي  بينند که  در هر سال  يک  يا دوبار مورد آزمايش  واقع  مي  شوند ?  ولي  نه  توبه  مي  کنند و نه  پند مي  گيرند.

خداوند متعال با بيان حالت منافقان و مومنان به هنگام نازل شدن قرآن و تفاوتي که هر دو گروه با يکديگر دارند، مي فرمايد:« وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ» و هنگامي که سوره اي نازل شود که در آن امر و نهي باشد، و خداوند در آن از ذات بزرگوار خود و از امور پنهاني و ناپيدا خبر داده و به جهاد تحريک نمايد، « فَمِنْهُم مَّن يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَـذِهِ إِيمَانًا» کساني از آنان مي گويند: اين سوره ايمان کدام يک از شما را افزوده است؟ يعني براي آناني که ايمان آورده اند چنين سوالي به وجود مي آيد. خداوند متعال حالت پيش آمده را بيان داشته و مي فرمايد:« فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا» اما ايمان مومنان را مي افزايد؛ آن را ياد مي گيرند و مي فهمند، و به آن اعتقاد پيدا مي کنند و به آن  عمل مي کنند، و به انجام دادن کار خير علاقمند مي شوند، و از  انجام کار بد دست بر مي دارند.

« وَهُمْ يَسْتَبْشِرُونَ» و برخي، برخي ديگر را مژده مي دهند، چرا که خداوند آياتي را به آنها ارزاني داشت، و به آنان توفيق داده است تا آن را بفهمند و به آن عمل نمايند. و اين بر شرح سينه آنها براي پذيرش آيات خدا و آرامش دلهايشان و سرعت فرمانبرداري آنان دلالت مي نمايد.

« وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ» و اما کساني که در دلهايشان شک و نفاق است، « فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ» بر پليدي شان مي افزايد. يعني بيماري و شک و ترديدشان را مي افزايد، به خاطر اينکه به آن کفر ورزيدند و با آن مخالفت کردند و از آن روي گرداندند. بنابراين بيماريشان بيشتر شد و آنان را به هلاکت انداخت، « وَ» بر  دلهايشان مهر زده شد تا اينکه « َمَاتُواْ وَهُمْ كَافِرُونَ» با کافري بودند. و اين سزايي است براي آنان، چون به آيات خدا کفر ورزيدند، و از پيامبرش سرپيچي کردند، و به کيفر آن خداوند تا روز قيامت نفاق را در دلهايشان قرار داد.

خداوند متعال آنان را به خاطر کفر و نفاقي که بر آن هستند سرزنش نموده و مي فرمايد:« أَوَلاَ يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ فِي كُلِّ عَامٍ مَّرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ» آيا نمي بينند که در هر سال يک يا دو بار به وسيله مصيبت ها و بيماري هايي که به آنان مي رسد با اوامر مورد آزمايش قرار مي گيرند. « ثُمَّ لاَ يَتُوبُونَ» و از شر و فسادي که بر آن هستند توبه نمي کنند، « وَلاَ هُمْ يَذَّكَّرُونَ» و آنچه را که به سود آنهاست نمي پذيرند، و انجام نمي دهند و آنچه را که به زيان آنهاست ترک نمي کنند.

پس خداوند متعال طبق سنتي که در مورد ساير امت ها و ملت ها دارد، آنها را با خوشي ها و ناهمواريها و اوامر و نواهي آزمايش مي نمايد، تا به سوي او باز گردند. اما آنها توبه نمي کنند و پند نمي پذيرند.

و اين آيات مبين آن هستند که ايمان کم و زياد مي گردد، و شايسته است که مومن ايمانش را مورد ارزيابي قرار دهد و مواظب آن باشد، و آن را تجديد نمايد و رشد بدهد تا همواره ايمانش راه ترقي و تکامل را بپيمايد.

آيه ي 127:

وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ نَّظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ هَلْ يَرَاكُم مِّنْ أَحَدٍ ثُمَّ انصَرَفُواْ صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُم بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَفْقَهُون؛ و چون  سوره  اي  نازل  شود ، بعضي  به  بعضي  ديگر نگاه  مي  کنند : آيا کسي ، شمارا مي  بيند ? و باز مي  گردند  خدا دلهايشان  را از ايمان  منصرف   ساخته  ،زيرا مردمي  نافهمند.

منافقان که مي ترسيدند سوره اي در رابطه با آنها نازل شود و آنچه را که در دلهايشان است فاش کند، « وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ» هرگاه سوره اي نازل شود تا به آن ايمان بياورند و به مضون و محتواي آن عمل کنند، « نَّظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ» برخي به برخي ديگر مي نگرند در حالي که تصميم قطعي دارند که به آن عمل نکنند، و منتظر فرصت هستند تا از نگاه مومنان پنهان شوند، و مي گويند:« هَلْ يَرَاكُم مِّنْ أَحَدٍ ثُمَّ انصَرَفُواْ» آيا کسي شما را مي بيند؟ آنگاه دزدکي بيرون مي روند، و در حالي که روي گردان هستند به عقب بر مي گردند. پس خداوند آنها را با سزايي از نوع عملشان مجازت نمود، و همانطور که از عمل کردن به آن سوره برگشتند.

« صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُم» خداوند نيز دلهايشان را برگرداند. يعني آن را از حق بازداشت و خوار نمود.« بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَفْقَهُون» چرا که آنان گروهي نادان ونفهم  هستند و دانش و علمي نافع به دست نياورده  اند، زيرا اگر آنان فهم و شعوري داشتند، وقتي که سوره اي نازل مي شد به آن ايمان مي آوردند و از فرمان آن اطاعت مي کردند. منظور بيان شدّت ِ نفرت آنها از جهاد و ديگر شرايع و قوانين ايمان است. همانطور که خداوند در مورد آنها فرموده است:« فَإِذَآ أُنزِلَت سُورَةُ مُّحکَمَةُ وَذُکِرَ فِيهَا القِتَالُ رَأَيتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضُ ينظُرُونَ إِلَيکَ نَظَرَ المَغشِي عَلَيهِ مِنَ المَوتِ» پس هرگاه سوره اي صريح نازل مي شد و در آن از جنگ سخن به ميان مي آمد، مي بيني کساني که در دلهايشان مرضي هست، همچون کسي که به حال بيهوشي مرگ رسيده است به تو مي نگرد.

آيه ي 129-128:

لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ؛ هر آينه  پيامبري  از خود شما بر شما مبعوث  شد ، هر آنچه  شما را رنج  مي   دهد بر او گران  مي  آيد  سخت  به  شما دلبسته  است  و با مؤمنان  رئوف  و  مهربان  است.

فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُلْ حَسْبِيَ اللّهُ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ؛ اگر بازگردند بگو : خدا براي  من  کافي  است  ، خدايي  جز او نيست  ، بر  اوتوکل  کردم  و اوست  پروردگار عرش  بزرگ.

خداوند متعال نعمت خود را بر بندگان  مومنش يادآور مي شود مبني بر اينکه پيامبر امّي را در ميان آنان مبعوث گرداند، پيامبري که حالت او را مي دانند و مي توانند از او فرا بگيرند، و از فرمان بردن از او دچار مشقت نمي شوند، و او براي آنان بسيار خيرخواه  است و در راستاي تامين منافعشان تلاش مي نمايد.

« عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ» و آنچه بر شما سخت باشد و شما را رنجور کند بر او گران و دشوار مي آيد.« حَرِيصٌ عَلَيْكُم» و به شما علاقمند است، پس خير و صلاح شما را مي خواهد، و به اندازه توان خود براي رساندن خير به شما تلاش مي نمايد، و براي هدايت شما مي کوشد، و شر را از شما دور مي کند، و به اندازه توان خود براي رهانيدن شما از شر و بدي تلاش مي نمايد. « بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ» و بسيار مهربان است، يعني بسيار زياد نسبت به مومنان مهربان است، حتي از پدر و مادرشان نسبت به آنان مهربان تر است. بنابراين حق او بر ساير حقوق مقدم است و بر امت واجب است که به او ايمان آورند برايشان بهتر است و توفيق يافته اند، و اگر « تَوَلَّوْاْ» از ايمان آوردن و عمل کردن روي گرداندند ، تو به راه و به دعوت خويش همچنان ادامه بده و بگو: « حَسْبِيَ اللّهُ» خدا در همه چيز مرا کافي و بسنده است، « لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ» هيچ معبود بر حقي جز او وجود ندارد، « عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ» و براي جلب منافع و دفع مفاسد به او اعتماد نموده و  توکل کرده ام. « وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ» و او پروردگار عرش بزرگ است، که بزرگترين مخلوقات مي باشد. پس وقتي که او پروردگار عرش بزرگ است و عرش او همه  مخلوقات را در برگرفته است، به طريق اولي پروردگار ديگر مخلوقاتي است که از عرش کوچکترند.

پايان تفسير سوره توبه

فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره