فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره

تفسير سوره ي انفال

مدني و 75 آيه است.

 

بسم الله الرحمن الرحيم

آيه ي 4-1:

يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأَنفَالِ قُلِ الأَنفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُواْ اللّهَ وَأَصْلِحُواْ ذَاتَ بِيْنِكُمْ وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ؛ تو را از غنايم  جنگي  مي  پرسند ، بگو :، غنايم  جنگي  متعلق  به  خدا و  پيامبراست   پس  اگر از مؤمنان  هستيد ، از خداي  بترسيد و با يکديگر به   آشتي  زيست  کنيد و از خدا و پيامبرش  فرمان  بريد.

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ؛ مؤمنان  کساني  هستند که  چون  نام  خدا برده  شود خوف  بر دلهاشان  چيره  گرددو، چون  آيات  خدا بر آنان  خوانده  شود ايمانشان  افزون  گردد و بر پروردگارشان   توکل  مي  کنند.

الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ؛ همان  کسان  که  نماز مي  گزارند و از آنچه  روزيشان  داده  ايم  انفاق  مي  کنند.

أُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَّهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ؛ اينان  مؤمنان  حقيقي  هستند  در نزد پروردگارشان  صاحب  درجاتند و مغفرت و  رزقي  نيکو.

انفال غنايمي است که خداوند از اموال کافران نصيب اين امت مي گرداند، و اين آيات در مورد داستان جنگ بدر و اولين غنيمت بزرگي که از اموال مشرکان نصيب مسلمانان گرديد، نازل شد، پس ميان بعضي از مسلمانان در مورد آن اختلاف افتاد، بنابراين در مورد آن از پيامبر (ص) پرسيدند، پس خداوند اين آيات را نازل کرد: « يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأَنفَالِ» اي پيامبر! از تو درباره غنايم جنگي مي پرسند؛ چگونه و بر چه  کساني تقسيم مي شود؟ « قُل» به آنان بگو:« الأَنفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ» غنايم جنگي از آن خدا و پيامبر است، و آن را هر کجا که بخواهند، مي گذارند، و شما نمي توانيد نسبت به حکم خدا و پيامبرش اعتراض بکنيد، بلکه بر شما لازم است که حکم و داوري خدا و پيامبرش را گردن نهيد و به آن خشنود، و تسليم فرمان آنان باشيد. و  اين در فرموده الهي داخل است که مي فرمايد:« فَاتَّقُواْ اللّهَ» با اطاعت کردن از دستورات خدا و پرهيز کردن از نواهي او، از خدا بترسيد، و پرهيزگاري پيشه کنيد، « وَأَصْلِحُواْ ذَاتَ بِيْنِكُمْ» و  اختلاف و قطع رابطه و پشت کردن به يکديگر را که در ميان شما است با دوستي و ارتباط برقرار نمودن با يکديگر اصلاح کنيد. پس، از اين طريق متحد مي شويد، و دشمني و اختلاف و کشمکشي که به سبب قطع رابطه ميان شما به وجود آمده است از بين مي رود.

و نيک رفتاري با آنان و گذشت از بد رفتارانشان از مصاديق «اصلاح ذات البين» است. و از اين طريق بسياري از کينه ها و قهرها از بين مي رود. و فرماني که همه اين مسايل را در بر مي گيرد فرموده الهي است که مي فرمايد:« وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ » و از خدا و پيامبرش اطاعت کنيد اگر شما مومنان هستيد. زيرا ايمان آوردن، مردم را به اطاعت از خدا و پيامبرش فرا مي خواند، همان طور کسي که از خدا و پيامبرش اطاعت نکند، مومن به حساب نمي آيد، و هرکس که به طور ناقص از فرمان خدا و پيامبر اطاعت کند، ايمانش ناقص است.

و از آنجا که ايمان بر دو نوع است: ايمان کامل که ستايش و تمجيد خدا و موفقيت و رستگاري کامل را به دنبال دارد، و ايماني که در مرتبه اي پايين تر قرار دارد، ايمان کامل را بيان کرد و  فرمود:« إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ» همانا مومنان. الف و لام براي استغراق است و تمام مسائل مربوط به ايمان را در بر مي گيرد.

« الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ» کساني هستند که وقتي خدا ياد شود، دلهايشان مي هراسد، پس ترس از خداوند باعث مي شود تا از آنچه پروردگار حرام نموده است دست بردارند، زيرا بزرگترين علامت ترس از خدا اين است که آدمي را از گناه باز دارد.« وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا» و هنگامي که آيات خدا بر آنان خوانده شود بر ايمانشان بيفزايد، و اين بدان جهت است که آنان به آن گوش فرا مي دهند و در آن مي انديشند، و به هنگام تلاوت آن حضور قلب دارند. پس در اين هنگام ايمانشان افزوده مي شود، زيرا انديشيدن از اعمال قلب  است و اين امر باعث مي شود معاني و مفاهيمي را که نمي دانستند برايشان روشن شود، و آنچه را که فراموش کرده اند به ياد آورند، و دلهايشان به خير و نيکي علاقمند شود، و به کرامت و بخشش پروردگارشان مشتاق و راغب گردند و از عقوبت او بهراسند، و از گناه و منکرات باز آيند، و همه اينها باعث مي شود تا بر ايمانشان افزوده شود.

« وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» يعني براي جلب منافع و دور شدن زيان هاي ديني و دنيوي شان بر پروردگار خويش که هيچ شريکي ندارد تکيه مي نمايند. و به وي اعتماد کامل دارند که اين کارها را براي آنان انجام خواهد داد. توکل سبب موفقيت در هر کاري  است، پس هيچ کاري جز با توکل انجام نمي شود و کامل نمي گردد.

« الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ» کساني که نمازهاي فرض و نفل را همراه با اعمال ظاهري و باطني از قبيل حضور قلب در نماز که روح و مغز نماز است برپا مي دارند. « وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ» و از آنچه که به ايشان روزي داده ايم  انفاق مي کنند. انفاقاتي که بر آنان واجب است، از قبيل زکات و کفاره ها و مخارج زنان و خويشاوندان و بردگان را مي پردازند، و  انفاق و بخشش هايي را نيز که مستحب است مانند دادن صدقات انجام مي دهند.

« أُوْلَـئِكَ» کساني که به اين اوصاف متصف هستند، « هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا» مومنان واقعي و حقيقي هستند، چون آنها اسلام و ايمان و اعمال باطني و ظاهري و علم و عمل و اداي حقوق خدا و بندگانش را دارند. و خداوند اعمال قلبي را مقدم نمود، چون اعمال قلبي اصل و اساس اعمال جوارح ، و بهتر از آن است. از اينجا چنين نتيجه مي گيريم که ايمان زياد وکم مي شود؛ سپ با انجام دادن طاعات و عبادات بر آن افزوده مي گردد، و با انجام دادن گناه و  معصيت کم مي شود. و شايسته است که بنده به ايمانش رسيدگي نمايد و زمينه رشد و شکوفايي آن را فراهم سازد.

و مهم ترين چيزي که باعث رشد و ترقي ايمان مي گردد انديشيدن در کتاب خدا و فکر کردن در معاني آن است. سپس خداوند پاداش مومنان واقعي را بيان کرد و فرمود:« لَّهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ» آنان برحسب علو اعمالشان داراي مقام و درجات عالي مي باشند. « وَمَغفِرَةُ» و داراي آمرزش گناهانشان، « وَرِزقُ کَرِيمُ» و روزي پاک هستند. روزي پاک همان چيزي است که خداوند در بهشت براي آنان آماده  کرده و هيچ چشمي آن را نديده و هيچ گوشي آن را نشنيده و به قلب هيچ انساني خطور نکرده است. و اين بيانگر آن است که هرکس در ايمان و اعتقادش به مقام اين مومنان نرسد، هرچند به بهشت هم راه يابد از بخشش کامل خداوند که به آنان ارزاني داشته است برخوردار نخواهد شد.

آيه ي 8-5:

كَمَا أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِن بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّ فَرِيقاً مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ لَكَارِهُونَ؛ آنچنان  بود که  پروردگارت  تو را از خانه  ات  به  حق  بيرون  آورد ، حال   آنکه  گروهي  از مؤمنان  ناخشنود بودند.

يُجَادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ بَعْدَمَا تَبَيَّنَ كَأَنَّمَا يُسَاقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَهُمْ يَنظُرُونَ؛ با آنکه  حقيقت  بر آنها آشکار شده  در باره  آن  با تو مجادله  مي  کنند ،، چنان  قدم  بر مي  دارند که  گويي  مي  بينند که  آنها را به  سوي  مرگ  مي  برند.

وَإِذْ يَعِدُكُمُ اللّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتِيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَيُرِيدُ اللّهُ أَن يُحِقَّ الحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ ؛ و به  يادآر آنگاه  را که  خدا به  شما وعده  داد که  يکي  از آن  دو گروه  به   دست  شما افتد و دوست  داشتيد که  آن  گروه  که  عاري  از قدرت  است  ، به   دست شما افتد ، حال  آنکه  خدا مي  خواست  با سخنان  خويش  حق  را بر جاي  خود  نشاند و ريشه  کافران  را قطع  کند.

لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ؛ تا حق  را ثابت  و باطل  را ناچيز گرداند ، هر چند گناهکاران  ناخشنود  باشند.

خداوند متعال پيش از بيان اين غزوه مبارک و بزرگ، صفت هايي را بيان کرد که مومنان بايد از آن برخوردار باشند، زيرا هرکس به آن صفات متصف گردد وضعيت او سامان يافته، و اعمال او  اصلاح مي گردد، که يکي از بزرگترين آن جهاد در راه خداست. پس همان طور که ايمانشان ايمان حقيقي بود و پاداششان نيز پاداش حقيقي است که خداوند به آنان وعده داده است. به همان شيوه خداوند پيامبرش (ص) را از خانه اش بيرون آورد تا با مشرکين در بدر روبرو شود، و اصلا به ذهن مومنان نمي رسيد که در اين بيرون رفتنشان ميان آنان و دشمنشان جنگي رخ دهد. پس وقتي که براي آنان روشن شد که جنگ به وقوع خواهد پيوست، برخي از مومنان با پيامبر در اين مورد مجادله نمودند، و رويارويي با دشمن را نپسنديدند، گويي به سوي مرگ رانده مي شوند و ايشان به آن نگاه مي  کنند.

حال آنکه شايسته نبود اينگونه موضعگيري کنند، به خصوص پس از اينکه براي آنان روشن گرديد که بيرون رفتن آنان حق بوده و خداوند به آن فرمان داده، و آن را پسنديده است. پس در چنين موضوعي، مجالي براي جدال و بحث نيست، زيرا مجادله جايز است که حق مشتبه و مسئله مبهم باشد. اما وقتي که موضوع واضح وروشن گرديد، جز تن دادن و تسليم شدن راهي وجود ندارد. اين در حالي است که بسياري از مومنان به مجادله و بحث نپرداختند، و روبرو شدن با دشمن را ناپسند ندانستند، و کساني که خداوند آنها را سرزنش نمود به شدت براي جهاد با کفار سرتسليم فرود آوردند، و خداوند آنان را ثابت قدم و استوار گرداند، و براي آنان اسبابي فراهم نمود که با آن دلهايشان اطمينان يافت، که برخي از آن اسباب بيان خواهد شد.

در اصل آنان به اين منظور بيرون رفتند تا به کاروان بزرگ قريش که « ابوسفيان بن حرب» آن را به شام برده بود حمله ور شوند. وقتي که شنيدند کاروان از شام برگشته است  ،پيامبر (ص) اعلام حرکت نمود، پس حدود سيصد و ده نف در رکات پيامبر حرکت نمودند. هفتاد شتر همراه آنان بود که به نوبت سوار مي شدند، و کالاهايشان را بر اين شترها حمل مي نمودند.

قريش از جريان آگاه شد، و براي دفاع از کاروان خود سپاهي زياد همراه با اسلحه و تجهيزات فراوان و اسبان و مردان جنگي که شمارشان نزديک به هزار نفر بود، فراهم  نمود، و به سوي بدر حرکت کردند. پس خداوند به مومنان وعده پيروزي بر يکي از دو دسته را داد ؛ يا بر کاروان پيروز مي شوند، يا بر لشکر جنگي. پس مومنان دوست داشتند با کاروان روبرو شوند، چون فقير و محتاج بودند، و کاروان نيرو و قدرت چنداني نداشت، اما خداوند برخلاف آنچه آنها دوست داشتند، اراده کرد و چيزي ديگر والاتر و بلندتر از آنچه که دوست داشتند، براي آنان اراده کرد.

خداوند خواست تا آنها بر لشکر جنگي پيروز شوند که بزرگان و سران قريش در آن بودند، « وَيُرِيدُ اللّهُ أَن يُحِقَّ الحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ» و خداوند مي خواست تا حق را با سخنانش آشکار و استوار بگرداند، و اهل حق را پيروز نمايد. « وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ» و اهل باطل را ريشه کن و نابود کند، و در زمينه ياري کردن حق و هدايت از آن، چيزي را به بندگانش نشان بدهد که به ذهنشان خطور نکرده بود. « لِيُحِقَّ الْحَقَّ» تا حق را به وسيله شواهد و دلايلي که بر صحت راستي آن دلالت مي نمايد، آشکار گرداند، « وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ» و باطل را به وسيله دلايل و شواهدي که بر باطل بودن آن اقامه مي گردد، باطل و نابود نمايد. « وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ» گرچه مجرمان نپسندند، خداوند به آنان توجهي نمي نمايد.

آيه ي 14-9:

إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلآئِكَةِ مُرْدِفِينَ؛ و آنگاه  که  از پروردگارتان  ياري  خواستيد و خدا بپذيرفت  که  من  با هزار، فرشته  که  از پي  يکديگر مي  آيند ياريتان  مي  کنم.

وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلاَّ بُشْرَى وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَمَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِندِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛ و آن  کار را خدا جز براي  شادماني  شما نکرد و تا دلهايتان  بدان  آرام   گيرد و ياري  تنها از سوي  خداست  که  او پيروزمند و حکيم  است.

إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِّنْهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُم مِّن السَّمَاء مَاء لِّيُطَهِّرَكُم بِهِ وَيُذْهِبَ عَنكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَلِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الأَقْدَامَ ؛ و به  يادآر آنگاه  را که  خدا چنان  ايمنيتان  داده  بود که  خوابي  سبک  شما، را فرو گرفت  و از آسمان  برايتان  باراني  باريد تا شست  و شويتان  دهد و  وسوسه  شيطان  را از شما دور کند و دلهاتان  را قوي  گرداند و قدمهاتان  را  استوار سازد.

إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلآئِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرَّعْبَ فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الأَعْنَاقِ وَاضْرِبُواْ مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ ؛ و آنگاه  را که  پروردگارت  به  فرشتگان  وحي  کرد : من  با شمايم   شما  مؤمنان  را به  پايداري  واداريد  من  در دلهاي  کافران  بيم  خواهم  افکند  بر گردنهايشان  بزنيد و انگشتانشان  را قطع  کنيد.

ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ شَآقُّواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَمَن يُشَاقِقِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ؛ زيرا با خدا و پيامبرش  به  مخالفت  برخاستند  و هر که  با خدا و  پيامبرش ، مخالفت  ورزد ، بداند که  عقوبت  خدا سخت  است.

ذَلِكُمْ فَذُوقُوهُ وَأَنَّ لِلْكَافِرِينَ عَذَابَ النَّارِ؛ عقوبت  را بچشيد ، و عذاب  آتش  از آن  کافران  است.

نعمت خدا را بر خود ياد کنيد آنگاه که زمانِ رويارويي شما با دشمنتان نزديک شد، و از پروردگارتان طلب کرديد تا شما را کمک کند، « فَاسْتَجَابَ لَكُمْ» پس خواسته شما را اجابت کرد، و به چند روش شما را ياري داد: يکي اينکه « بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلآئِكَةِ مُرْدِفِينَ» با هزار فرشته پياپي به شما  کمک کرد. « وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ» و خداوند فرستادن فرشتگان را، « إِلاَّ بُشْرَى» تنها مژده اي براي شما گرداند تا بدان خوشحال شويد، « وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ» و تا دلهايتان آرام گيرد، پس پيروزي و کمک در دست خداست و به  فراواني لشکر و  تجهيزات نيست . « إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ» همانا خداوند تواناست؛ هيچ کس او را شکست نمي دهد، بلکه او قهار است، و کساني را که در تعداد افراد و تجهيزات بسيار زياد بودند خوار و ذليل گردانيد. « حَکِيمُ» با حکمت است، و امور را به اسباب آن منوط نموده، و هرچيزي را در جاي خود قرار داده است. از جمله کمک خدا به شما و  اجابت دعايتان اين بود که خواب سبکي بر شما افکند، « إِذْ يُغَشِّيكُمُ» که شما را پوشاند و ترس و هراسي را که در دلهايتان بود از بين برد، و « أَمَنَةَ» و مايه امنيت شما شد، و علامت پيروزي و آسايش خاطر گرديد. و از آن جمله اين که از آسمان بر شما باراني بباراند تا شما را از ناپاکي و آلودگي پاک بگرداند. و تا شما را از وسوسه هاي شيطان و پليدي آن پاک نمايد.« وَلِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ» يعني و تا دلهايتان را استوار بگرداند، چرا که استواري قلب مبناي استواري بدن است، « وَيُثَبِّتَ بِهِ الأَقْدَامَ» و گام هايتان را بدان استوار و محکم بگرداند. به درستي که زمين نرم و تُرد بود، و هنگامي که باران بر آن نازل شد سفت و محکم گرديد و موجبات استواري گام ها را فراهم کرد.

و از آن جمله اين بود که خداوند به فرشتگان وحي کرد، « أَنِّي مَعَكُمْ» که کمک و تاييد و ياري من با شما است، « فَثَبِّتُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ» پس ثبات را در دلهاي مومنان بياندازيد، و شجاعت ، و جرات بر دشمنان را به آنان القا کنيد، و آنان را بر جهاد در راه خدا و فضيلت آن راهنمايي و تشويق نماييد. « سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرَّعْبَ» به زودي در دل  کافران ترس خواهم انداخت، به  گونه اي که همچون بزرگترين نيرو و لشگر بر آنان بتازد. زيرا  بزرگترين نيرو و لشگر بر آنان بتازد. زيرا خداوند وقتي که مومنان را ثابت قدم مي گرداند و در دلهاي کافران ترس بياندازد، نمي توانند مقاومت کنند، و خداوند مومنان را بر آنها غالب و چيره مي نمايد.

« فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الأَعْنَاقِ» پس گردنهايشان را بزنيد. « وَاضْرِبُواْ مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ» و تمامي مفاصل آن را بزنيد. اين يا خطاب به فرشتگان است که خداوند به آنها وحي کرد مومنان را تقويت کنند، پس اين مبين آن است که فرشتگان خودشان به طور مستقيم در جنگ بدر جنگيده اند، و يا خطاب به مومنان است که خداوند آنها را تحريک مي نمايد و به آنان مي آموزد که چگونه با مشرکان بجنگند و مي آموزد که چگونه با مشرکان بجنگند و به آنان رحم نکنند. « ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ شَآقُّواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ»  اين بدان سبب است که آنها با خدا و پيامبرش مخالفت کردند، و دشمني ورزيدند. « وَمَن يُشَاقِقِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ» و هرکس با خدا و پيامبرش ستيز کند پس همانا خداوند سخت کيفر است. و از جمله کيفر و عذاب او اين است که دوستانش را بر دشمنانش مسلّط و چيره مي گرداند، و دشمنانش را به دست دوستانش به کشتن ميدهد.

« ذَلِکُم» اين عذاب مذکور را « فَذُوقُوهُ» بچشيد، اي کساني که با خدا و پيامبرش مبارزه مي کنيد! و اين عذاب شما در دنياست. « وَأَنَّ لِلْكَافِرِينَ عَذَابَ النَّارِ» و براي کافرن عذاب جهنم نيز خواهد بود.

در اين داستان مواردي از نشانه هاي بزرگ خداوند نهفته است که دلالت مي نمايد آنچه محمد (ص) آورده است حق مي باشد.

يکي اينکه خداوند به آنها وعده داد و به وعده اش وفا نمود. و يکي  اينکه خداوند متعال فرمود:« قَد کَانَ لَکُم ءَايةُ فِي فِئَتَينِ التَقَتَا فِئَةُ تُقَتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَأُخرَي کَافِرةُ يرَونَهُم مِّثلَيهِم رَأي العَينِ» قطعا در برخورد ميان دو گروه، براي شما نشانه اي بود؛ گروهي در راه خدا مي جنگيدند و گروهي ديگر کافر بودند که آنان مومنان را به چشم سر، دو برابر خود مي ديدند.

و ديگر اينکه، زماني که مومنان از خدا کمک خواستند، خداوند دعاي آنها را پذيرفت. و اين بيانگر اعتنا و توجه خداوند به بندگان مومن، و فراهم کردن  اسبابي است که به وسيله آن ايمانشان پابرجا و قدم هايشان  استوار گرديد، و بدي و وسوسه هاي شيطاني را از آنان دور کرد. و از جمله الطاف خداوند نسبت به بندگانش اين بود که اطاعت خويش را به وسيله ي اسباب داخلي و خارجي بر آنان آسان نمود.

آيه ي 16-15:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ زَحْفاً فَلاَ تُوَلُّوهُمُ الأَدْبَارَ؛ اي  کساني  که  ايمان  آورده  ايد ، چون  کافران  را حمله  ور ديديد به  هزيمت   پشت  مکنيد .

وَمَن يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاء بِغَضَبٍ مِّنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ؛ جز آنها که  براي  ساز و برگ  نبرد باز مي  گردند يا آنها که  به  ياري   گروهي ديگر مي  روند ، هر کس  که  پشت  به  دشمن  کند مورد خشم  خدا قرار مي   گيرد وجايگاه  او جهنم  است  ، و جهنم  بد جايگاهي  است.

خداوند متعال بندگان مومنش را به داشتن شجاعت و جسارت ايماني و قوت در برپا داشتن فرمان او، و  تلاش براي جلب اسباب تقويت دلها و بدن ها فرمان داده است ، و آنان را از فرار کردن به هنگام رويارويي با دشمن نهي کرده و مي فرمايد:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ زَحْفاً»اي کساني که ايمان آورده ايد! زماني که در جبهه جنگ با انبوه مردان جنگي روبرو شديد، « فَلاَ تُوَلُّوهُمُ الأَدْبَارَ» پس به آنان پشت نکنيد، بلکه در پيکار با آنها ثابت قدم باشيد، و در برابر سختي هاي اين کار شکيبايي ورزيد ، زيرا اين امر باعث نصرت و پيروزي در دين خدا و قوت قلبهاي مومنان و ترس و وحشت کافران مي شود.

« وَمَن يُوَلِّهِمْ يَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيِّزاً إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاء» و هرکس در آن روز به آنان پشت نمايد مگر به منظور تغيير تاکتيک جنگي يا پيوستن به دسته اي ديگر از همرزمانش به خشم خدا گرفتار مي شود، و جايگاه او جهنم است ، و چه بد سرنوشتي است جهنم! اين دلالت مي نمايد که فرار کردن در مقابل دشمن به هنگام روبرو شدن و يورش بردن بدون عذر يکي از گناهان کبيره است. احاديث صحيحي نيز در اين مورد وارد شده است . در اينجا براي چنين اشخاصي به صراحت تهديد شديدي بيان شده است. و مفهوم آيه اين است کسي که به قصد جنگ اين سو و آن سو برود تا بهتر بتواند بجنگد و بيشتر به دشمن ضربه بزند اشکالي ندارد، چون او به قصد فرار به دشمن پشت نکرده است، بلکه به خاطر اين به دشمن پشت نموده تا بر آن پيروز بگردد، و يا از جايي ديگر يورش ببرد و دشمن را غافلگير کند. و يا اينکه بخواهد او را فريب دهد، ديگر تاکتيک هايي که جنگجويان از آن استفاده مي کنند. نيز پشت کردن به دشمن به منظور پيوستن به دسته اي ديگر از همرزمان و ياري کردن آنان جايز است.

اگر آن دسته در لشکر وي بود پس روشن است، و اگر دسته اي که او مي خواهد به آن بپيوندد درغير از محل معرکه بود، مانند اينکه مسلمين در برابر کافران شکست بخورند، و به شهري از شهرهاي مسلمين پناه ببرند، و يا به سپاهي ديگر از سپاه مسلمانان پناه ببرند، روايات و آثاري از صحابه وارد شده است که دلالت مي نمايد اين کار جايز است. شايد اين موضوع مقيد گردد به وسيله ي اينکه مسلمين گناهي برند عقب نشيني و شکست براي آنان بهتر است ، و باعث مي شود آنان باقي بمانند و کشته نشوند. اما اگر گمان برند که چنانچه در برابر کافران مقاومت نمايند پيروز مي شوند، پس در اين حالت فرار کردن جايز نيست، چون از چنين فراري نهي شده است. و اين آيه مطلق است و در آخر سوره مقيد بودن آن به وسيله ي عدد بيان خواهد شد.

آيه ي 19-17:

فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَـكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَـكِنَّ اللّهَ رَمَى وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاء حَسَناً إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ؛ شما آنان  را نمي  کشتيد ، خدا بود که  آنها را مي  کشت   و آنگاه  که  تير  مي ، انداختي  ، تو تير نمي  انداختي  ، خدا بود که  تير مي  انداخت  ، تا به   مؤمنان  نعمتي  کرامند ارزاني  دارد  هر آينه  خدا شنوا و داناست.

ذَلِكُمْ وَأَنَّ اللّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكَافِرِينَ؛ اينچنين  بود  و خدا سست  کننده  حيله  کافران  است.

إِن تَسْتَفْتِحُواْ فَقَدْ جَاءكُمُ الْفَتْحُ وَإِن تَنتَهُواْ فَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَإِن تَعُودُواْ نَعُدْ وَلَن تُغْنِيَ عَنكُمْ فِئَتُكُمْ شَيْئًا وَلَوْ كَثُرَتْ وَأَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ ؛ اگر پيروزي  خواهيد پيروزيتان  فراز آمد ، و اگر از کفر باز ايستيد، برايتان  بهتر است  ، و اگر بازگرديد بازمي  گرديم  ، و سپاه  شما هر چند  فراوان  باشد برايتان  سودي  نخواهد داشت  که  خدا با مؤمنان  است.

خداوند متعال مي فرمايد: هنگامي که مشرکين در جنگ بدر شکست خوردند و مسلمين آنها را کشتند « فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ» شما با قدرت خود آنها را نکشتيد، « وَلَـكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ» بلکه خدا آنها را کشت و شما را به وسيله آنچه که پيشتر ذکر شد ياري کرد و « وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَـكِنَّ اللّهَ رَمَى» و نيانداختي آنگاه که انداختي، بلکه خدا انداخت. پيامبر(ص) در بحبوحه جنگ داخل سايبان رفت، و شروع به دعا کردن نمود، و از خداوند خواست که او را ياري دهد. سپس از سايبان بيرون رفت، و مشتي خاک برداشت و آن را به طرف مشرکين پرتاب کرد، و خداوند آن را به چهره مشرکين پرتاب کرد و خداوند آن را به چهره مشرکين کوبيد، پس هيچ کسي از مشرکين باقي نماند مگر اينکه مقداري از آن خاک به چهره و بيني و دهانش برخورد کرد، و در اين هنگام شوکت آنها شکسته شد، و ضعف و سستي در آنان آشکار گرديد، پس شکست خوردند.خداوند متعال به پيامبرش مي فرمايد: وقتي که خاک را پرتاب نمودي خودت آن را به چشم آنان نرساندي، بلکه ما آن خاک را با قدرت خودمان به آنان رسانديم.

« وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاء حَسَناً» يعني خداوند مي تواند مومنان را بر کافران پيروز بگرداند بدون اينکه مومنان خود دست به پيکار بزنند، ولي خداوند خواست آنان را بيازمايد و به وسيله جهاد به بالاترين درجات و مقامات برساند ، و به آنان پاداشي نيک و فراوان ببخشد. « إِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ » همانا خداوند شنواي داناست؛ آنچه را که بنده پنهان مي نمايد و آنچه را که آشکار مي کند، مي شنود، و به نيت خوب و بدي که در قلب دارد آگاه است . پس اموري را طبق علم و حکمت خويش و براساس مصلحت بندگانش براي آنان مقدر مي نمايد، و هرکس را طبق نيت و عملش سزا و جزا مي دهد.

«ذَلِکُم» اين پيروزي از جانب خدا بود که به شما رسيد، « وَأَنَّ اللّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكَافِرِينَ» و خداوند هر مکر و کيدي را که آنان عليه السلام و مسلمين به کار ببرند خنثي مي گرداند، و مکرشان را به خودشان بر مي گرداند.

« إِن تَسْتَفْتِحُواْ» شما اي مشرکين! اگر از خدا مي طلبيد که عذاب خود را بر ستمگران متجاوز فرود بياورد، « فَقَدْ جَاءكُمُ الْفَتْحُ» اينک در خواست شما را جابت نموده است؛ آن گاه که خداوند عذابي از جانب خود بر شما فرود آورد که کيفري براي شما بود، و درس عبرتي براي پرهيزگاران، « وَإِن تَنتَهُواْ» و اگر از درخواست نزول عذاب بر ستمگران دست برداريد، « فَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ» پس آن برايتان بهتر است، زيرا چه بسا خداوند به شما مهلت بدهد و شما را زود به عذاب گرفتار نکند« وَإِن تَعُودُواْ» و اگر مجددا طلب کنيد که عذاب بر ستمگران نازل شود، و  دوباره با حزب مومن خدا به جنگ بپردازيد، « نَعُد» ما هم مجددا آنان را بر شما پيروز مي گردانيم. « وَلَن تُغْنِيَ عَنكُمْ فِئَتُكُمْ» و گروهتان، و ياران و مددکارانتان؛ کساني که با تکيه و  اعتماد بر آنها مي جنگيد، و مبارزه مي کنيد هرچند که زياد باشند، نمي توانند چيزي را از شما دور بکنند.

« وَأَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ» و هرکس که خدا با او باشد پيروز است، گرچه ناتوان باشد، و سازوکار چنداني  هم نداشته باشد. و همراهي خدا که خداوند خبر داده است بدين وسيله مومنان را ياري مي نمايد برحسب کارهايي است که آنان از اعمال ايماني انجام مي دهند. پس هرگاه در برهه اي از زمان دشمن بر مومنان پيروز شود، اين فقط بر اثر کوتاهي مومنان وانجام ندادن فرائض و مقتضيات ايمان است، وگرنه چنانچه آنان آنچه را که خدا دستور داده است انجام دهند، هرگز پرچم آنها بر زمين نخواهد افتاد، و شکست نخواهند خورد، و دشمن بر آنان پيروز نخواهد شد.

آيه ي 23-20:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنتُمْ تَسْمَعُونَ؛ اي  کساني  که  ايمان  آورده  ايد ، از خدا و پيامبرش  اطاعت  کنيد و در  حالي که  سخن  او را مي  شنويد از او روي  بر مگردانيد.

وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ قَالُوا سَمِعْنَا وَهُمْ لاَ يَسْمَعُونَ؛ و از آنان  مباشيد که  گفتند که  شنيديم  ، در حالي  که  نمي  شنوند.

إِنَّ شَرَّ الدَّوَابَّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ؛ بدترين  جانوران  در نزد خدا اين  کران  و لالان  هستند که  در نمي  يابند.

وَلَوْ عَلِمَ اللّهُ فِيهِمْ خَيْرًا لَّأسْمَعَهُمْ وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعْرِضُونَ؛ و اگر خدا خيري  در آنان  مي  يافت  شنوايشان  مي  ساخت  ، و اگر هم  آنان ، راشنوا ساخته  بود باز هم  بر مي  گشتند و رويگردان  مي  شدند.

پس از آنکه خداوند متعال خبر داد که او با مومنان است، آنان را فرمان داد تا به مقتضاي ايماني عمل نمايند که به وسيله ي آن به معيت و  همراهي خداوند دست مي يابند. پس فرمود:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ» اي مومنان! با پيروي کردن از دستورات خدا و پيامبرش و پرهيز  کردن از منهياتشان، از آنان اطاعت  کنيد، و فرمان ببريد. « وَلاَ تَوَلَّوْا عَنْهُ» و از اطاعت خدا و پيامبرش روي نگردانيد، « وَأَنتُمْ تَسْمَعُونَ» در حالي که  کتاب خدا و اوامر و نصيحت هاي خدا را مي شنويد، پس روي گرداندن شما در اين حالت از زشت ترين کارهاست.

« وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ قَالُوا سَمِعْنَا وَهُمْ لاَ يَسْمَعُونَ» و مانند کساني نباشيد که گفتند: شنيديم، حال آن که آنان نمي شنوند. يعني فقط به ادعاي خالي اکتفا نکنيد، زيرا خداوند و پيامبرانش چنين چيزي را نمي پسندند. پس ايمان با آرزو کردن و خودآرايي به دست نمي آيد، بلکه ايمان چيزي است که بايد در دلها جاي گيرد و اعمال آن را تصديق نمايد.

خداوند متعال مي فرمايد:« إِنَّ شَرَّ الدَّوَابَّ عِندَ اللّهِ» همانا بدترين جنبندگان نزد خدا کساني هستند که آيات و تهديدات به آنان فايده اي نمي رساند، « الصُّمُّ» آنان کساني هستند که در مقابل شنيدن حق کرند، « البُکمُ» و از گفتن حق گنگ و لال هستند. « الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ» کساني که آنچه را به آنان فايده مي دهد، نمي دانند، و آنچه را که به زيانشان است بر مي گزينند. پس اينها نزد خداوند بدترين جنبدگان هستند ، چون چشم و گوش و قلب به آنها داده است تا آن را در راه اطاعت از پروردگار به کار بگيرند، اما آن را در نافرماني خدا بکار گرفته ، و به سبب آن خير فراواني را از دست داده اند، زيرا آنها در موقعيتي قرار داشتند که مي توانستند از بهترين مخلوقات باشند، اما اين راه را در پيش نگرفتند، و اين را براي خود انتخاب کردند که از زمره بدترين مردم باشند. و منظور از شنوايي که خداوند آن را از آنها نفي کرده است شنيدن معنوي است که در قلب اثر مي کند . و اما در رابطه با شنيدن حجت، همانا حجت خدا با شنيدن آيات وي بر آنان اقامه شده است ، و خداوند چون مي دانست در آنها خيري نيست که شايسته شنيدن آيات باشند، آنان را از شنيدن سودمند محروم گرداند.

« وَلَوْ عَلِمَ اللّهُ فِيهِمْ خَيْرًا لَّأسْمَعَهُمْ وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ» و اگر خداوند در آنان خيري را سراغ داشت، حتما آنان را مي شنواند، و اگر فرضا آنان را شنوا مي گرداند، « لَتَولَّوا» حتما از اطاعت کردن روي مي گرداندند، « وَّهُم مُّعْرِضُونَ» در حالي که پشت مي کنند، و به هيچ صورت به حق توجهي نمي نمايند. و اين بيانگر آن است که خداوند خير و ايمان را جز از کسي که خيري در او نيست دريغ نمي دارد؛  همان کسي که ايمان در وي تاثير نمي گذارد، و نتيجه اي به بار نمي آورد. و ستايش و حکمت از آن ِ خداوند متعال است.

آيه ي 25-24:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ ؛ اي  کساني  که  ايمان  آورده  ايد ، چون  خدا و پيامبرش  شما را به  چيزي  فرا  خوانند که  زندگيتان  مي  بخشد دعوتشان  را اجابت  کنيد و بدانيد که  خدا  ميان آدمي  و قلبش  حايل  است  و همه  به  پيشگاه  او گرد آورده  شويد.

وَاتَّقُواْ فِتْنَةً لاَّ تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنكُمْ خَآصَّةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ؛ و بترسيد از فتنه  اي  که  تنها ستمکارانتان  را در بر نخواهد گرفت  و  بدانيد که  خدا به  سختي  عقوبت  مي  کند.

خداوند متعال بندگان مومن خويش را به آنچه که ايمان از آنان مي خواهد فرمان  ميدهد، و آن اجابت کردن خدا و پيامبر است. يعني تسليم شدن در برابر آنچه که آنان بدان دستور داده شده اند، و شتافتن به سوي انجام فرمان آنان، و دعوت نمودن به سوي آن، و پرهيز کردن از آنچه آنان از آن نهي کرده اند، و نيز بازداشتن ديگران از ارتکاب خلاف امر آنان.

« إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ» وقتي شما را به سوي چيزي فرا خواندند که به شما زندگي مي بخشد . صفت « حيات بخشي» ملازم و همراه تمامي دستوراتي است که خداوند و پيامبرش مردم را به سوي آن  فراخوانده اند. نيز اين بخش از آيه بيانگر فايده و حکمت دستورات آنان است. زيرا حيات قلب و روح در عبوديت و بندگي خداوند متعال و انجام دادن اوامر خدا و پيامبرش است. سپس مردم را از عدم پذيرش فرمان خدا و پيامبر برحذر داشت و فرمود:« وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ» و بدانيد که خداوند بين شخص و قلبش حائل مي گردد. پس بپرهيزيد از اينکه فرمان خدا را در همان بار نخست که نزد شما مي آيد رد کنيد، چون اگر آن را رد کنيد و سپس بخواهيد آن را انجام دهيد خداوند شما را از آن دور مي دارد، و دلهايتان دگرگون مي شود.

زيرا خداوند بين شخص و قلبش حايل مي شود، و دلها را به هر سو که بخواهد مي گرداند، پس بنده هميشه بايد اين دعا را بخواند:« يا مُقَلِبَ القُلُوبِ ثَبَت قَلبِي عَلِي دِِينِک ، يا مُصَرِّفَ القُلُوبِ اِصرفِ قَلبي إلِي طاَعَتِکَ» اي گرداننده دلها! دلم را بر دين خودت استوار و ثابت بگردان. اي گرداننده دلها! دلم را به سوي اطاعت خويش بگردان. « وَأَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ »و بدانيد که شما در روز قيامت که هيچ شکي در وقوع آن نيست در پيشگاه او گرد آورده مي شويد، پس نيکوکار را به خاطر کار نيکش پاداش مي دهد، و گناه کار را به خاطر سرپيچي از فرمانش سزا مي دهد.

« وَاتَّقُواْ فِتْنَةً لاَّ تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنكُمْ خَآصَّةً» و از فتنه  و بلايي بترسيد که فقط به ستمکاران نمي رسد، بلکه دامان ستمگر و غير ستمگر را مي گيرد، و اين زماني است که ظلم و ستم رواج پيدا کند، و کسي درصدد تغيير آن برنيايد، پس در اين صورت عذاب خدا انجام دهنده و غير او را در بر مي گيرد. ولي در صورتي که از منکر نهي شود، و اهل شر و فساد قلع و قمع گردند، و به آنان اجازه داده نشود که به گناه و ستم بپردازند، آدمي از اين  تهديد شديد در امان خواهد ماند. « وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ» و بدانيد خداوند کسي را که خود را در معرض ناخشنودي او قرار دهد، و از خشنودي وي دوري  کند، سخت کيفر مي دهد.

آيه ي 26:

وَاذْكُرُواْ إِذْ أَنتُمْ قَلِيلٌ مُّسْتَضْعَفُونَ فِي الأَرْضِ تَخَافُونَ أَن يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآوَاكُمْ وَأَيَّدَكُم بِنَصْرِهِ وَرَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ ؛ و به  ياد آوريد آن  هنگام  را که  اندک  بوديد و در شمار زبون  شدگان  اين ، سرزمين  ، بيم  آن  داشتيد که  مردم  شما را از ميان  بردارند و خدا پناهتان   دادو ياري  کرد و پيروز گردانيد و از چيزهاي  پاکيزه  روزي  داد ، باشد که   سپاس گوييد.

خداوند بر بندگانش منت مي گذار که آنان را پس از ضعف و ناتواني پيروز گردانيد، و بعد از اينکه اندک بودند آنان را افزون نمود و پس از اينکه فقير بودند آنان را ثروتمند ساخت و مي فرمايد:« وَاذْكُرُواْ إِذْ أَنتُمْ قَلِيلٌ مُّسْتَضْعَفُونَ فِي الأَرْضِ» و به ياد آوريد آن گاه که شما در زمين اندک و مستضعف بوديد، و تحت حکومت و سلطه ديگران  قرار داشتيد، و ناتوان بوديد. « تَخَافُونَ أَن يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ» و مي ترسيديد که مردم شما را بربايند، « فَآوَاكُمْ وَأَيَّدَكُم بِنَصْرِهِ وَرَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ» پس شما را پناه داد و با ياري خويش شما را نيرو بخشيد، و از چيزهاي پاکيزه به شما روزي داد. پس شهر و دياري را برايتان دست و پا نمود که در آن پناه گرفتيد و از دشمنانتان انتقام گرفت، و آنان را شکست داد، و مالهايشان را به غنيمت برديد، و بدين وسيله توانگر شديد.

« لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» تا شکر خداوند را بر لطف بزرگ و احسان کامل او به جاي آوريد؛ او را عبادت کنيد و چيزي را شريک وي نسازيد.

آيه ي 28-27:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَخُونُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُواْ أَمَانَاتِكُمْ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ؛ اي  کساني  که  ايمان  آورده  ايد ، مي  دانيد که  نبايد به  خدا و پيامبر خيانت  کنيد و در امانت  خيانت  ورزيد.

وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ؛ بدانيد که  داراييها و فرزندان  وسيله  آزمايش  شمايند و پاداش  بزرگ  در  نزد، خداست.

خداوند متعال بندگان مومنش را دستور مي دهد که به اوامر و نواهي او پايبند باشند. پروردگار متعال اين امانت را در مرحله اول بر آسمانها و زمين و کوهها عرضه نمود، اما از تحمل آن ابا ورزيدند، و از آن دوري جسته و ترسيدند. اما انسان آن را به دوش گرفت، همانا او ستمگر و نادان است. پس هرکس امانت را ادا نمايد از جانب خدا  مستحق پاداش فراوان مي باشد، و هرکس آن را ادا ننمايد و در آن خيانت کند، مستحق کيفر سخت و مهلک مي باشد، زيرا او به خدا و پيامبر و امانتش خيانت ورزيده، و از ارزش خود کاسته است، چون او خودش را به بدترين و زشت ترين صفت و عادت که خيانت است متصف کرده ، و امانتداري را که کاملترين صفت مي باشد از دست داده است . و از آنجا که بنده به وسيله اموال و فرزندانش مورد آزمايش قرار مي گيرد و ممکن است محبت اموال و  فرزندان او را وادار نمايد تا هواي نفس را بر اداي امانت مقدم بدارد،خداوند خبر داد که اموال و فرزندان وسيله آزمايش هستند، و با آن بندگانش را مورد آزمايش قرار مي دهد. و اموال و فرزندان امانت هستند، و در آينده به کسي داده مي شوند که آنها را  عطا کرده است، و او همان خداوند است. و به سوي کسي برگردانده مي شوند که آنها را به صورت امانت به ما داده است، و او نيز همان خداوند است.«  وَأَنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ» و پاداش بزرگ نزد خداوند است، پس اگر شما عقل و فکر داشته باشيد فضل و بخشش بزرگ او را بر لذتي کوچک و فاني ترجيح نمي دهيد، زيرا عاقل اهل مقايسه و سنجش است، و آن چيز را که بهتر و مفيدتر است ترجيح مي دهد.

آيه ي 29:

يِا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إَن تَتَّقُواْ اللّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَاناً وَيُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ؛ اي  کساني  که  ايمان  آورده  ايد ، اگر از خدا بترسيد ميان  شما و کافران   فرقهايي  نهد و گناهانتان  را بزدايد و شما را بيامرزد ، که  صاحب  فضل  و کرمي بزرگ  است.

پرهيزگاري بنده و ترس او از پروردگارش نشانه سعادت و علامت رستگاري او است، و خداوند خوبي هاي فراواني را در دنيا و آخرت براي پرهيزگاران قرار داده است. پس در اينجا بيان کرد که هرکس پرهيزگاري نمايد و از خدا بترسد، چهارچيز را به دست مي آورد که هر يک از اين چيزها از دنيا و آنچه که در آن هست بهتر مي باشد:

اول: فرقان، و آن دانش و هدايتي است که صاحبش به وسيله آن، هدايت را از گمراهي، و حق را از باطل و حلال را از حرام و اهل سعادت را از اهل شقاوت تشخيص مي دهد.

دوم و سوم: زدودن و آمرزش گناهان است. و اگر هريک از اين دو مور به تنهايي ذکر شود شامل ديگري نيز مي گردد. و اگر با هم ذکر شوند اول مخصوص گناهان صغيره، و دوّمي مخصوص گناهان کبيره مي باشد.

چهارم: پاداش بزرگ و ثواب فراوان براي کسي است که از خدا بترسد و خشنودي وي را بر هواي نفس ترجيح دهد. « وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ» و خداوند داراي فضل و بخشش بزرگ است.

آيه ي 30:

وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ؛ و آن  هنگام  را به  يادآور که  کافران  در باره  تو مکري  کردند تا در بندت   افکنند يا بکشندت  يا از شهر بيرون  سازند  آنان  مکر کردند و خدا نيز  مکرکرد و خدا بهترين  مکر کنندگان  است.

اي پيامبر! نعمت خدا را که به تو ارزاني نمود به يادآور، « وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ» آنگاه که کافران درباره تو مکر ورزيدند، و دسيسه چيدند، و در «دارالندوه» مشورت  کردند که با پيامبر چه کار کنند، يا او را نزد خود زنداني کنند و به بند بکشند، و يا او را بکشند و به گمان خود از شر دعوت او راحت گردند، و يا اينکه او را بيرون نمايند و از سرزمين  خود آواره سازند.

پس هريک از آنان راي و نظري را که مناسب مي ديد، ابراز کرد، و سرانجام همگي بر نظر بدترينشان ابوجهل لعنه الله موافقت کردند و آن اين که از تمامي قبيله هاي قريش جواني انتخاب کنند و به او شمشير تيزي بدهند و همه افراد يکباره بر او هجوم بياورند، و او را بکشند تا خون او ميان قبايل تقسيم شود، و آنگاه بني هاشم به گرفتن ديه به او راضي مي شوند، و نمي توانند با تمام قريش مقابله کنند.

پس شب هنگام در کمين پيامبر نشستند تا هرگاه از رختخوابش بيدار شد او را به قتل برسانند. وحي از آسمان نازل شد و پيامبر (ص) به سوي آنها بيرون آمد و به طرف آنان خاک پاشيد، و بيرون رفت و خداوند چشم هايشان را کور کرد، و او را نديدند تا اينکه احساس کردند او دير کرده و بيرون نمي آيد، ناگهان کسي آمد و گفت: خداوند شما را ناکام کند! و محمد بيرون آمد، و به سوي شما خاک پاشيد. پس هريک خاک ها را از سر و صورت خود پاک نمود.

و خداوند پيامبرش را از شر آنان نجات داد و به وي اجازه هجرت به مدينه را داد. پس او به سوي مدينه هجرت کرد و خداوند او را با ياران مهاجر و انصارش ياري نمود، و روز به روز بر قدرت وي افزود تا اينکه مکه را با قدرت فتح نمود، و بر اهل آن پيروز شد، و  اهل مکه در برابر او سر تسليم فرود آوردند، و تحت فرمان او قرار گرفتند. حال اينکه پنهاني و در حالي که بر خويشتن بيمناک بود از آنجا بيرون رفته بود. پس پاک است خداوندي که نسبت به بندگانش لطف دارد؛ خداوندي که هيچ  کس نمي تواند او را شکست دهد.

آيه ي 34-31:

وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا قَالُواْ قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاء لَقُلْنَا مِثْلَ هَـذَا إِنْ هَـذَا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأوَّلِينَ؛ چون  آيات  ما بر آنها خوانده  شد ، گفتند : شنيديم   و اگر بخواهيم   همانند، آن  مي  گوييم  ، اين  چيزي  جز افسانه  هاي  پيشينيان  نيست.

وَإِذْ قَالُواْ اللَّهُمَّ إِن كَانَ هَـذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِّنَ السَّمَاء أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ؛ و آن  هنگام  را که  گفتند : بار خدايا ، اگر اين  که  از جانب  تو آمده  حق   است  ، بر ما از آسمان  باراني  از سنگ  ببار يا عذاب  دردآوري  بر ما  بفرست.

وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ؛ تا آنگاه  که  تو در ميانشان  هستي  خدا عذابشان  نکند و تا آنگاه  که  از  خدا آمرزش  مي  طلبند ، نيز خدا عذابشان  نخواهد کرد.

وَمَا لَهُمْ أَلاَّ يُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَهُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَمَا كَانُواْ أَوْلِيَاءهُ إِنْ أَوْلِيَآؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ ؛ چرا خدا عذابشان  نکند ، حال  آنکه  مردم  را از مسجدالحرام  باز مي  دارند، وصاحبان  آن  نيستند ? صاحبان  آن  تنها پرهيزگارانند ولي  بيشترينشان  نمي   دانند.

خداوند متعال در بيان کينه توزي و عناد کساني که پيامبر (ص) را تکذيب مي کردند، مي فرمايد: « وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا» و چون آيات ما که بر صدق رسالت محمد دلالت مي نمايد، بر آنان خوانده شود، « قَالُواْ قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاء لَقُلْنَا مِثْلَ هَـذَا إِنْ هَـذَا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأوَّلِينَ» گويند: شنيديم، اگر مي خواستيم ، قطعا ما هم مثل اين را مي گفتيم، اين چيزي جز افسانه  هاي پيشينيان نيست.

و اين از عناد و ستمگري آنها بود چرا که قبلا خداوند آنها را به  مبارزه طلبيده بود تا سوره اي مانند قرآن را بياورند، و در اين راستا از هرکسي کمک بطلبند، اما نتوانستند  اين کار را بکنند و ناتواني آنها آشکار گرديد.

پس اينکه گفتند:« اگر بخواهيم ما هم مي توانيم مانند اين قرآن را بگوييم» فقط يک  ادعا است، و واقعيت آن را تکذيب کرد، و معلوم گرديد که او(ص) بي سواد است و نمي تواند بخواند و بنويسد، و به جايي نرفته بود تا اخبار گذشتگان را بخواند، اما با اين وجود، اين کتاب ارزشمند را آورد که باطل از هيچ طرفي به آن راه نمي يابد، و از جانب خداوند حکيم وستوده فرستاده شده است.

« وَإِذْ قَالُواْ اللَّهُمَّ إِن كَانَ هَـذَا» و به يادآور آن گاه که گفتند: بار خدايا! اگر آنچه که محمد مردم را به سوي آن فرا مي خواند، « هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِّنَ السَّمَاء أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ» حق است، و از جانب تو است، پس، سنگهايي از آسمان بر ما بباران، يا ما را به عذاب دردناکي گرفتار ساز. اين را در حالي گفتند که آنان به طور قطع به باطل خويش اعتقاد داشتند. و از گفتن سخن شايسته ناآگاه بودند.

و اگر آنان آنگاه که چنان دلايلي واهي و غير حقيقي براي خود دست و پا کرده بودند که به طور قطع و يقين بر باطل خود پافشاري کنند به کسي که با آنان مناظره مي کرد و مدعي آن بود که حق با وي است، مي گفتند:« اگر اين حق است از جانب تو، پس ما را به سوي آن راهنمايي کن». اگر آن زمان اين را مي گفتند برايشان بهتر بود و از شدت ستم آنان مي کاست. پس وقتي که گفتند:« اللَّهُمَّ إِن كَانَ هَـذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِكَ» به محض گفتن اين سخن معلوم شد که آنها بيخرد و احمق و نادان و ستمگر هستند. زيرا اگر خداوند عذاب را در اين دنيا بر آنان فرود مي آورد هيچ کس را از آنها باقي نمي گذاشت، اما خداوند متعال به خاطر حضور پيامبر (ص) در ميان آنها، عذاب را از آنان دور کرد، و فرمود:« وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ» و خداوند تا تو در ميانشان هستي آنان را عذاب نمي دهد، پس وجود پيامبر (ص) آنها را از عذاب بيمه کرد. آنان با وجود اينکه اين سخن را مي گفتند و آن را در ملا عام بيان مي کردند، اما به قبح و زشتي آن واقف بودند و مي ترسيدند که گرفتار عذاب شوند. بنابراين از خداوند متعال طلب آمرزش کردند. به همين جهت خداوند متعال فرمود:« وَمَا كَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ» و نيز در حالي که ايشان آمرزش مي  خواهند خداوند آنها را عذاب نمي نمايد. اين در حالي است که اسباب عذاب آنان  فراهم شده بود، اما « استغفار آنان» مانع حلول عذاب خدا بر آنان گرديد.

سپس فرمود:« وَمَا لَهُمْ أَلاَّ يُعَذِّبَهُمُ اللّهُ» چرا خداوند آنها را عذاب ندهد؟ يعني چه چيزي آنها را از عذاب دور مي نمايد حال آنکه آنها کاري را که موجب عذاب است انجام دادند، و آن بازداشتن مردم از مسجدالحرام  است؟! به خصوص اينکه آنها پيامبر (ص) و يارانش را که به مسجد الحرام اولي تر بودند از ورود به آن بازداشتند.

بنابراين فرمود:« وَمَا كَانُواْ أَوْلِيَاءهُ» و مشرکين به مسجدالحرام  اولي تر نيستند. احتمال دارد که ضمير به «الله» برگردد، در اين صورت معني آيه چنين مي شود: آنها هرگز دوستان خدا نمي باشند. و احتمال دارد ضمير به «مسجدالحرام» برگردد، و در اين صورت معني آن چنين مي شود، آنان از ديگران به مسجدالحرام اولي تر نيستند. « إِنْ أَوْلِيَآؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ» اولي ترين به آن فقط پرهيزگارانند، و آنها کساني هستند که به خدا و پيامبرش ايمان آورده، و خدا را يگانه دانسته، و تنها او را عبادت کرده، و دين را براي او خالص گرداندند. « وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُون» ولي بيشترشان نمي دانند، بنابراين چيزي را براي خود ادعا کرده اند که ديگران از آنان بدان اولي ترند.

آيه ي 35:

وَمَا كَانَ صَلاَتُهُمْ عِندَ الْبَيْتِ إِلاَّ مُكَاء وَتَصْدِيَةً فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ؛ و دعايشان  در نزد خانه  کعبه  جز صفير کشيدن  و دست  زدن  هيچ  نبود  پس  به پاداش  انکارتان  عذاب  را بچشيد.

خداوند خانه اش را قرار داده است تا دينش در آن  اقامه شود و در آن عبادت خالصانه براي وي  انجام گيرد. پس مومنان کساني هستند که به اين کار مبادرت مي ورزند . اما مشرکان که مردم را از آمدن به مسجدالحرام باز مي دارند، و نمازشان « إِلاَّ مُكَاء وَتَصْدِيَةً» جز سوت کشيدن و کف زدن چيز ديگري نيست، و اين کارِ جاهلان بي خرد است؛ کساني که عظمت خدا در دلهايشان نيست، و او را تعظيم نکرده و حقوق وي را ادا نمي کنند و هيچ احترامي نسبت به برترين و شريفترين سرزمين در دلشان وجود ندارد. آري! نمازي که در کعبه مي خوانند اينگونه است، پس بقيه عبادتهايشان چگونه خواهد بود؟!

پس بر چه اساسي آنان از مومنان برترند که در نمازشان فروتنند و از اشتغال به کارهاي پوچ دوري مي کنند. و ديگر صفات نيکو و کارهاي درستي که خداوند آنها را بدان متصف نموده و از آن برخوردار هستند؟! به  همين جهت خداوند آنها را وارث بيت الحرام گرداند، و آنان را بر آن مسلّط گرداند. و پس از اينکه آنها را در بيت الحرام مسلط گرداند، فرمود:« يأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِنَّما المُشرِکُونَ نَجَسُ فَلَا يقرَبُوا المَسجِدَ الحَرامَ بَعدَ عَامِهِم هَذا» اي مومنان! همانا مشرکان پليدند، پس نبايد بعد از اين سال نزديک مسجدالحرام شوند. و اينجا فرمود:« فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ» پس بچشيد عذاب را به سبب کيفري که مي ورزيديد.

آيه ي 37-36:

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّواْ عَن سَبِيلِ اللّهِ فَسَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ إِلَى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ ؛ کافران  اموالشان  را خرج  مي  کنند تا مردم  را از راه  خدا بازدارند، اموالشان  را خرج  خواهند کرد و حسرت  خواهند برد ، سپس  مغلوب  مي  شوند  و کافران  را در جهنم  گرد مي  آورند.

لِيَمِيزَ اللّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَيَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَىَ بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعاً فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ؛ تا خدا ناپاک  را از پاک  باز نماياند و ناپاکان  را بر هم  نهد  آنگاه   همه  را گرد کند و به  جهنم  افکند  اينان  زيانکارانند.

خداوند متعال دشمني مشرکين و مکر و دسيسه و مبارزه آنان با خدا و پيامبرش، و تلاششان براي خاموش کردن نور خدا را بيان نموده و مي فرمايد: وبالِ مکر و دسيسه شان به آنان برخواهد گشت، و مکر بد جز به اهل آن بر نمي گردد: « إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيَصُدُّواْ عَن سَبِيلِ اللّهِ» اموال خود را خرج مي کنند تا حق را نابود کنند، و باطل را ياري نمايند، و توحيد خدا ابطال شود، و بت پرستي برپا گردد.

« فَسَيُنفِقُونَهَا» و اموال خود را خرج خواهند کرد، و به خاطر تمسک و چنگ زدنشان به باطل و شدت نفرتشان از حق اين انفاق برايشان سهل و آسان است. اما به زودي بر آنان « حَسرَةَ» مايه ندامت و رسوايي و ذلت آنان خواهد شد و از دست مي رود، و در آخرت به سخت ترين عذاب گرفتار مي شوند. بنابراين فرمود:« وَالَّذِينَ كَفَرُواْ إِلَى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ» و کافران در روز آخرت به سوي جهنم محشور مي شوند تا عذاب آن را بچشند، چون جهنم سراي ناپاکي ها و ناپاکان است، و خداوند مي خواهد ناپاک را از پاک معلوم بدارد، وهريک را جدا نمايد، و اعمال و اموال اشخاص ناپاک را در جايگاه ويژه اي در يکديگر انباشته کند؛ « فَيرکُمَهُ جِمِيعَاَ فَيجعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ أُولَئِکَ هُمُ الخَسِرُونَ» پس همگي را روي هم  انباشته مي کند و به دوزخشان مي  اندازد. و اينانند زيانکاران واقعي؛ کساني که در روز قيامت خود و خانواده شان را از دست مي دهند. هان! اين زيان آشکار است.

آيه ي 40-38:

قُل لِلَّذِينَ كَفَرُواْ إِن يَنتَهُواْ يُغَفَرْ لَهُم مَّا قَدْ سَلَفَ وَإِنْ يَعُودُواْ فَقَدْ مَضَتْ سُنَّةُ الأَوَّلِينِ؛ به  کافران  بگوي  که  اگر دست  بردارند گناهان  کذشته  آنها آمرزيده  شود و، اگر باز گردند ، دانند که  با پيشينيان  چه  رفتاري  شده  است.

وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّه فَإِنِ انتَهَوْاْ فَإِنَّ اللّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ؛ با آنان  نبرد کنيد تا ديگر فتنه  اي  نباشد و دين  همه  دين  خدا گردد  پس اگر باز ايستادند ، خدا کردارشان  را مي  بيند.

وَإِن تَوَلَّوْاْ فَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَوْلاَكُمْ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ؛ و اگر سر باز زدند ، بدانيد که  خدا مولاي  شماست  ، او مولا و ياري  دهنده   اي  نيکو است.

اين ناشي از لطف خدا نسبت به بندگانش است که کفر ورزيدن بندگان و استمرارشان در عناد و مخالفت ، او را منع نمي کند که آنها را به راه هدايت فرا بخواند، و از گمراهي و نابودي باز بدارد. پس فرمود:« قُل لِلَّذِينَ كَفَرُواْ إِن يَنتَهُواْ» به کافران بگو: اگر با تسليم شدن در مقابل خداوند يکتا و بي شريک از کفرشان دست بردارند، « يُغَفَرْ لَهُم مَّا قَدْ سَلَفَ» جنايت هاي گذشته شان را مي آمرزد، « وَإِنْ يَعُودُواْ» و اگر به کفر و مخالفت و عنادشان برگردند، « فَقَدْ مَضَتْ سُنَّةُ الأَوَّلِينِ» همانا سنّت و قانون خدا در مورد پيشينيان گذشته است، که سنّت خدا هلاک ساختن ملت ها و امت هايي است که حق را تکذيب کرده اند.

پس آنان منتظر عذابي باشند که بر مخالفان فرود آمده است  ، و اخبار استهزا و تمسخرشان به آنان خواهد رسيد. اين خطاب خدا به کساني است که حق را تکذيب کرده اند. و اما خطاب او به مومنان در خصوص نحوه معامله و رفتار با کافران چنين است:« وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ» و با آنان پيکار کنيد و بجنگيد تا هيچ شرکي، و بازداشتن از راه خدا باقي نماند، و آنان تسليم احکام اسلام شوند. « وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّه» و دين يکسره از آنِ خدا گردد. پس منظور از جنگ و جهاد با دشمنانِ دين همين است که شر آنها از اسلام کم شود، و از دين خدا حمايت به عمل آيد، ديني که همه ي هستي بدان جهت آفريده شده است تا آن بر همه ي اديان برتر و بالاتر باشد. « فَإِنِ انتَهَوْاْ» و اگر از ستمي که بر آن قرار دارند باز آمدند و دست برداشتند، « فَإِنَّ اللّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِير» پس خداوند به آنچه مي  کنند بيناست، و هيچ چيزِ پوشيده اي بر او پنهان نمي ماند.

« وَإِن تَوَلَّوْاْ» و اگر از فرمان خدا روي برتافتند و در تباهي شتاب ورزيدند، « فَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَوْلاَكُمْ نِعْمَ الْمَوْلَى» پس بدانيد که خداوند ياور و سرپرست شما است، و او بهترين ياور است، و بندگان مومنش را سرپرستي مي نمايد، و منافعشان را به آنان مي رساند، و مصالح ديني و دينوي شان را براي آنان آسان و  فراهم مي گرداند. « وَنِعْمَ النَّصِيرُ» و بهترين ياور است؛ آنان را ياري مي نمايد، و مکر فاسقان و هجوم اشرار را بر آنان دفع مي کنند. و هرکس که خدا ياور و سرپرست وي باشد بر او ترسي نيست. و هرکس که خداوند با او مخالف باشد هيچ قدرتي ندارد و به جايي نخواهد رسيد.

آيه ي 42-41:

وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِن كُنتُمْ آمَنتُمْ بِاللّهِ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛ و اگر به  خدا و آنچه  بر بنده  خود در روز فرقان  که  دو گروه  به  هم ، رسيدندنازل  کرده  ايم  ايمان  آورده  ايد ، بدانيد که  هر گاه  چيزي  به  غنيمت  گرفتيدخمس  آن  از آن  خدا و پيامبر و خويشاوندان  و يتيمان  و مسکينان  و در  راه  ماندگان  است   و خدا به  هر چيز تواناست.

إِذْ أَنتُم بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا وَهُم بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَى وَالرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَلَوْ تَوَاعَدتَّمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعَادِ وَلَـكِن لِّيَقْضِيَ اللّهُ أَمْراً كَانَ مَفْعُولاً لِّيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَن بَيِّنَةٍ وَإِنَّ اللّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ ؛ شما در کرانه  نزديک  تر بيابان  بوديد و آنها در کرانه  دورتر بودند و، آن قافله  در مکاني  فروتر از شما بود  اگر شما با يکديگر زمان  جنگ  را  تعيين مي  کرديد باز هم  از آن  تخلف  مي  ورزيديد تا کاري  که  خدا مقرر کرده   است واقع  شود ، تا هر که  هلاک  مي  شود به  دليلي  هلاک  شود و هر که  زنده  مي   ماندبه  دليلي  زنده  ماند  هر آينه  خدا شنوا و داناست.

خداوند متعال مي فرمايد:« وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَيْءٍ» و اي فاتحان! بدانيد! آنچه از اموال کافران که به حق و با زور به غنيمت گرفتيد، کم باشد يا زياد، « فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ» يک پنجم آن از آن خدا و باقيمانده آن از آن شما است. چون خداوند غنيمت را به آنها نسبت داده و يک پنجمش را از آن بيرون نموده است. پس اين دلالت مي نمايد که باقيمانده يک پنجم مال آنهاست، و طبق شيوه پيامبر (ص) تقسيم مي شود؛ پياده يک سهم دارد، و سواره دو سهم؛ سهم خودش و سهم اسبش.

اما يک پنجم خدا نيز به پنج قسمت تقسيم مي گردد؛ يک سهم از آن خدا و پيامبرش است، و در مصالح عمومي مسلمين صرف مي گردد، بدون اينکه مصلحتي خاص تعيين شود، چون خداوند آن را براي خود و پيامبرش قرار داده است، و خدا و پيامبرش از آن بي نياز هستند، پس دانسته شد که از آنِ بندگان خداست، و خداوند براي  مصرف آن جاي خاصي را تعيين نکرده است. بنابراين  محل مصرف آن  مصالح عمومي است. و سهم دوم از مصرف آن مصالح عمومي است. و سهم دوم از خمس خدا و رسول، براي خويشاوندان است، و آنها خويشاوندان پيامبر(ص) از بني هاشم وبني المطلب هستند. و خداوند آن را به خويشاوندان نسبت داده، و اين بيانگر آن است که علت تعلق گرفتن  فقط خويشاوندي است، پس خويشاوندِ ثروتمند و فقير، و مرد و زن در آن برابر هستند، و به همه تعلق مي گيرد. و سهم سومِ خمس، مال يتيمان است، و آنها کساني اند که پدرانشان را از دست داده اند، در حالي که کوچک هستند، خداوند يک پنجم خمس را براي آنان قرار داده، و  اين ناشي از مهرباني خدا نسبت به آنها است، چون آنان از تهيه مصالح و منافع خود ناتوان اند و کسي را که به کارهاي آنان و امور زندگي شان بپردازد از دست داده اند.

و چهارمين سهم خمس از آنِ مستمندان است ، يعني نيازمندان و فقيران، چه کوچک باشند و چه بزرگ، مرد باشد يا زن. و پنجمين سهم خمس براي مسافر و درمانده در راه است؛ آن که مسافر است، و در شهري ديگر مانده است. برخي از مفسرين مي گويند: يک پنجم  غنيمت که متعلق به خدا و رسولش است به افرادي خارج از اين گروهها داده نمي شود.  و لازم نيست که به همه به يک اندازه داده شود، و همه برابر باشند، بلکه طبق مصلحت و صلاحيت به هريک داده مي شود، و اين بهترين روش است. خداوند دادن خمس به گونه شايسته را شرطِ داشتن ايمان قرار داد، و فرمود:« إِن كُنتُمْ آمَنتُمْ بِاللّهِ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ» اگر شما به خدا و آنچه که در روز جدايي بر بنده خود نازل کرده ايم ايمان داريد.

و منظور از روز جدايي، روز بدر است که خداوند حق را از باطل جدا نمود، و حق را آشکار و پيروز گردانيد، و باطل را نابود کرد. « يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ» آن روز که دو گروه روبرو شدند؛ گروه مسلمين و گروه کافران. يعني اگر شما به خدا و حقي که پروردگار در روز جدايي بر پيامبرش نازل نمود، ايمان داريد، روزي که در آن نشانه ها و دلايل زيادي بر حقانيت آنچه که پيامبر آورده است هويدا گشت، « وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» و خداوند بر هر چيزي  تواناست؛ قادر و شکست ناپذيراست.

« إِذْ أَنتُم بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا» آن گاه که شما در دامنه نزديک دره به سمت  مدينه بوديد، « وَهُم بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَى» و آنها در دامنه بالاي دره مستقر بودند، و همگي شما در يک دره جمع شده بوديد. « وَالرَّكْبُ» و کارواني که شما در طلب آن بيرون رفته بوديد و خداوند غير آن را برايتان اراده کرده بود، « أَسْفَلَ مِنكُمْ» پايين تر از شما و به طرف ساحل دريا بود. « وَلَوْ تَوَاعَدتَّمْ» و اگر شما و آنان با اين ويژگي و با اين حال با يکديگر وعده گذاشته بوديد، « لاَخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعَادِ» شما خلاف وعده مي نموديد. يعني حتما پس و پيش مي کرديد، و يا منزلگاه ديگري مي گرفتيد، و ديگر چيزهايي که براي شما يا براي آنها پيش مي آمد که شما يا آنها را از وعده گاه باز مي داشت. « وَلَکِن» ولي خداوند شما را بر اين صورت و حالت گرد آورد، « لِّيَقْضِيَ اللّهُ أَمْراً كَانَ مَفْعُولاً» تا خداوند کاري را تحقق بخشد که انجام يافتني بود. يعني در ازل مقدر شده بود و بايد به وقوع مي پيوست. « لِّيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ» تا کسي که نابود مي شود از روي دليل نابود مي شود. يعني تا دليل و حجتي بر مخالف باشد، و کفر را با علم و بينش انتخاب نمايد، و به بطلان  خويش يقين حاصل شود و براي او عذري پيش خدا باقي نماند، « وَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَن بَيِّنَةٍ» و کسي که بايد زنده بماند از روي دليل زنده بماند. يعني بر بينش و يقين مومن افزوده شود، چرا که خداوند به هر دو گروه دلايلي نشان داد که مايه پند و اندرز خردمندان  است. « وَإِنَّ اللّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ» و خداوند شنوا است و همه صداها را علي رغم اختلاف زبانها و با توجه به گوناگون بودن نيازها مي شنود. « عَلِيمُ» و آشکار و برونها و ضمير و رازها و پنهان و آشکار را مي داند.

آيه ي 44-43:

إِذْ يُرِيكَهُمُ اللّهُ فِي مَنَامِكَ قَلِيلاً وَلَوْ أَرَاكَهُمْ كَثِيرًا لَّفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِي الأَمْرِ وَلَـكِنَّ اللّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ؛ در خواب  ، خدا شمارشان  را به  تو اندک  نشان  داد  اگر شمار آنها را  بسيار، نشان  داده  بود ، از ترس  ناتوان  مي  شديد و در تصميم  به  جنگ  به   مناقشه بر مي  خاستيد ، ولي  خداوند شما را از دشمنان  در امان  داشت  ، که   او به  آنچه  در دلهاست  آگاه  است.

وَإِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلاً وَيُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللّهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولاً وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الاُمُورُ ؛ و آنگاه  که  چون  به  هم  رسيديد آنان  را در چشم  شما اندک  نمود و شما را  نيز در چشم  آنان  اندک  تا آن  کار که  مقرر داشته  بود واقع  گردد و همه   کارها به  خدا بر مي  گردد.

خداوند مشرکين را در خواب به پيامبرش اندک نشان داد پيامبر يارانش را مژده داد که تعداد مشرکان کم و ناچيز است، پس دلهايشان آرامش يافت و  استوار گرديد. « وَلَوْ أَرَاكَهُمْ كَثِيرًا» و اگر خداوند آنها را به تو بسيار مي نماياند، و به تو و يارانت خبر مي داد که تعدادشان زياد است، « لَّفَشِلْتُمْ وَلَتَنَازَعْتُمْ فِي الأَمْرِ» سست مي شديد، و درباره اين کار اختلاف مي نموديد؛ برخي معتقد مي شديد که نبايد به جنگ اقدام کرد، و برخي ديگر خلاف اين را ابراز مي داشتيد. و اختلاف و کشمکش باعث سست شدن عزم و ارده مي  گردد .« وَلَـكِنَّ اللّهَ سَلَّمَ» ولي خداوند نسبت به شما لطف نمود. « إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ» بي گمان او به راز دل ها داناست.

خداوند به ثبات و آشفتگي و راستي و دروغ دلها داناست. و خداوند از دلهايتان چيزي را دريافت و آن سبب شد تا نسبت به شما لطف و  احسان بورزد، و خواب پيامبرش را راست و محقق گرداند. پس خداوند دشمن رادر چشمان مومنان  کم نشان داد، و شما مومنان را نيز در نظر کافران کم جلوه داد، به گونه اي که هريک از دو گروه، گروه ديگر را اندک مي پنداشت تا دو گروه بر همديگر حمله ور شوند. « لِيَقْضِيَ اللّهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولاً» تا خداوند کاري را که انجام يافتني بود به انجام برساند، و آن پيروزي مسلمين، و شکست و رسوايي کافران ، و کشته شدن رهبران آنان، و سران گمراهشان بود، به گونه اي که هيچ يک از افراد نامدار آنها باقي نماند.

تا پس از آن اطاعت کردنشان آسان گردد، هرگاه که به سوي  اسلام فرا خوانده شدند پس اين نيز لطفي نسبت به بازماندگان بود، کساني که خداوند با ارزاني کردن اسلام بر آنها منّت نهاد. « وَإِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الاُمُورُ » و همه امور و خلائق به سوي خدا برگردانده مي شوند. پس خداوند، پاک را از ناپاک جدا مي نمايد، و در ميان مردم با داوري عادلانه خويش که هيچ ستم و ظلمي در آن نيست داوري مي کند.

آيه ي 49-45:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُواْ وَاذْكُرُواْ اللّهَ كَثِيرًا لَّعَلَّكُمْ تُفْلَحُونَ؛ اي  کساني  که  ايمان  آورده  ايد ، اگر به  فوجي  از دشمن  برخورديد پايداري   کنيد و خدا را فراوان  ياد کنيد ، باشد که  پيروز شويد.

وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ؛ از خدا و پيامبرش  اطاعت  کنيد و با يکديگر به  نزاع  بر مخيزيد که ، ناتوان شويد و مهابت  و قوت  شما برود  صبر پيشه  گيريد که  خدا همراه   صابران  است.

وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِم بَطَرًا وَرِئَاء النَّاسِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَاللّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ؛ همانند آن  کسان  مباشيد که  سر مست  غرور و براي  خودنمايي  از ديار خويش  بيرون  آمدند و ديگران  را از راه  خدا بازداشتند  و خدا به  هر کاري  که  مي   کنند احاطه  دارد.

وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لاَ غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّي جَارٌ لَّكُمْ فَلَمَّا تَرَاءتِ الْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِّنكُمْ إِنِّي أَرَى مَا لاَ تَرَوْنَ إِنِّيَ أَخَافُ اللّهَ وَاللّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ ؛ شيطان  کردارشان  را در نظرشان  بياراست  و گفت  : امروز از مردم  کسي  بر  شما، پيروز نمي  شود و من  پناه  شمايم   ولي  چون  دو فوج  رو به  رو شدند او  بازگشت  و گفت  : من  از شما بيزارم  ، که  چيزهايي  مي  بينم  که  شما نمي   بينيد ،من  از خدا مي  ترسم  که  او به  سختي  عقوبت  مي  کند.

إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ غَرَّ هَـؤُلاء دِينُهُمْ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛ منافقان  و آن  کسان  که  در دل  بيماريي  دارند گفتند : اينان  را دينشان   بفريفته  است   و هر کس  که  به  خدا توکل  کند او را پيروزمند و حکيم   خواهد يافت.

خداوند متعال مي فرمايد:« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةً» اي مومنان! هرگاه با گروهي از کفار که با شما مي جنگند روبرو شديد، « فَاثْبُتُواْ» در جنگِ با آنان پايدار و ثابت قدم باشيد، و صبر و شکيبايي پيشه کنيد، و بر اين طاعت بزرگ که سرانجام آن عزت و پيروزي است مقاوم باشيد، و از ذکر و ياد خدا ياري بجوييد.

« لَّعَلَّكُمْ تُفْلَحُونَ» تا رستگار شويد. يعني تا پيروزي بر دشمنان را به دست آوريد. پس صبر و شکيبايي و پايداري و ياد خدا از بزرگترين اسباب و عوامل پيروزي است. « وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ» و از خدا و پيامبرش اطاعت کنيد و آنچه را که بدان دنبال دستور خدا حرکت نماييد. « وَلاَ تَنَازَعُواْ» و کشمکش نکنيد، کشمکش و اختلافي که باعث پراکنده شدن دلها مي گردد، « فَتَفْشَلُواْ» پس آن گاه سست و بزدل مي شويد. « وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ» و شکوه و هيبت شما از بين مي رود. يعني اراده هايتان سست مي شود، و قدرت و نيرويتان تحليل مي رود، وعده پيروزي که به شما داده شده است مبني بر اين که اگر از خدا و پيامبرش اطاعت کنيد پيروز مي شويد از شما دور مي گردد.« وَاصْبِرُواْ» و بر اطاعت خدا شکيبا باشيد. « إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ» همانا ياري و کمک خدا با شکيبايان است. پس در برابر پروردگارتان فروتن و خاضع باشيد.

« وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِم بَطَرًا وَرِئَاء النَّاسِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ» و مانند کساني نباشيد که از روي غرور و سرکشي و به منظور خودنمايي و تظاهر از سرزمينشان بيرون آمدند، و مردمان را از راه خدا باز داشتند. يعني هدف و منظوري که برايش بيرون آمده بودند باز داشتن مردم از راه خدا بود. و آنها با سرمستي و غرور، سرزمينشان را ترک کرده بودند، تا مردم آنها را ببينند، و آنها پيش مردم تکبر ورزند. و هدفشان اين بود که هرکس را که راه راست در پيش گيرد، از راه خدا باز دارند.

« وَاللّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ» و خداوند به آنچه مي کنند آگاه است، و به آن احاطه دارد. بنابراين شما را از اهداف آنان آگاه ساخت ، و شما را برحذر داشت که مانند آنها باشيد، و شما را برحذر داشت که  مانند آنها باشيد، زيرا خداوند آنها را به شدت مجازات خواهد کرد، پس بايد هدف شما از بيرون رفتنتان رضاي خداوند متعال و اعتلاي دين او، و بازداشتن از راهي باشد که انسان را به ناخشنودي و کيفر خدا مي رساند. و بايد هدفتان کشاندن مردم به سوي راه خدا باشد که به باغهاي بهشت منتهي مي شود. « وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ» و به ياد آوريد آن گاه که شيطان کارهايشان را براي آنان آراسته و مزين ساخت، و آن را در دلهايشان زيبا و خوب جلوه داد و آنان را فريب داد. « وَقَالَ لاَ غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ» و گفت: امروز هيچ  کس نمي تواند بر شما پيروز شود، زيرا شما داراي تعداد و شمار فراواني بوده، و داراي تجهيزاتي هستيد که با داشتن چنين تعداد سرباز و ساز و کار جنگي، محمد (ص) و يارانش نمي توانند در  برابر شما مقاومت کنند. « وَإِنِّي جَارٌ لَّكُمْ» و من هم پيمان و ياور شما هستم، و شما را از يوش آنا مصون مي دارم. ابليس در شکل «سراقه بن مالک بن جعشم مدلجي» خود را به قريش نشان داد. و قريش از بني مدلج به خاطر دشمني و عداوتي که ميان آنها بود مي ترسيدند.

پس شيطان به آنها گفت: من ياور شما هستم، بنابراين قريش اطمينان يافتند و خشمگين و عصباني به سوي جنگ آمدند.« فَلَمَّا تَرَاءتِ الْفِئَتَانِ» وقتي که هر دو گروه؛ مسلمانان و کافران روبرو شدند، شيطان ، جبرئيل (ع) را ديد که فرشتگان را پخش مي نمايد ، پس به شدت ترسيد، « نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ» و به عقب برگشت و فرار کرد، « وَقَالَ» و به کساني که فريبشان داده بود، گفت:« إِنِّي بَرِيءٌ مِّنكُمْ إِنِّي أَرَى مَا لاَ تَرَوْنَ» من از شما بيزارم، من فرشتگان را مي بينم که هيچ کس نمي تواند آنها را بکشد، « إِنِّيَ أَخَافُ اللّهَ» من مي ترسم که خدا در دنيا مرا سزا دهد، « وَاللّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ »و خداوند سخت کيفر است. و احتمال دارد که شيطان در دلهايشان رخنه  کرده و به آنان وسوسه کرده باشد که امروز هيچ  کس نمي تواند  بر آنان پيروز شود و او ياور آنهاست. و وقتي که آنها را به جايگاهشان وارد کرد، از آنها جدا شد و برگشت و از آنان بيزاري جست. همانطور که خداوند متعال فرموده است:« کَمَثَلِ الشَّيطَنِ إِذ قَالَ لِلإِنسَنِ اکفُر فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنّي ِ بَرِي ُ مِّنکَ إِنَّي ِ أَخَافُ اللهَ رَبَّ العَلَمِينَ، فَکَانَ عَقِبَتَهُمَآ أَنَّهُما فِي النَّارِ خَلِدَينِ فيهَا وَذَلِکَ جَزَوُا الظَّلِمِنَ» مانند شيطان آنگاه که به انسان گفت: کفر بورز» ، و هنگامي که انسان کفر ورزيد شيطان گفت: « من از تو بيزارم، من از خداوندي که پروردگار جهانيان است، مي ترسم.» پس سرانجام هر دوي آنان اين شد که آ« دو در آتش جهنم براي هميشه مي مانند و اين سزاي ستمگران است.

« ِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ » وقتي که افراد ضعيف الايماني که در دلهايشان شک و ترديد بود به مومناني که علي رغم تعداد اندکشان به جهاد با مشرکين اقدام  نمودند، مي گفتند:« غَرَّ هَـؤُلاء دِينُهُمْ» يعني ديني که آنها بر آنها هستند آنان را به اين ورطه کشانده است، که توانايي رهايي از آن را ندارند. آنها با تحقير و بي عقل شمردن  مومنان چنين مي گفتند، حال آنکه سوگند به خدا آنان سوگند کم خرد و کم درايت بودند، زيرا ايمان باعث مي شود که صاحب ايمان کارهاي آن چنان بزرگي را انجام دهند، چون مومن بر خدا توکل مي نمايد، و مي داند که هيچ نيرو و توان و استطاعتي براي هيچ احدي نيست جز از ناحيه ي خدا. و اگر همه مردم جمع شوند تا به اندازه ذره اي به او فايده برسانند به او فايده نخواهند رساند مگر به مقداري که خداوند براي او نوشته است. و اگر همه جمع شوند تا به وي ضرري برسانند ، ضرري به او نمي رسانند مگر به آن اندازه که خداوند براي او نوشته است. و مومن مي داند که او برحق است، و  خداوند در همه آنچه که  مقدر نموده است با حکمت و مهربان مي باشد.

پس مومن دراقدامات خود به قدرت و تعداد زياد طرفِ مقابل توجه نمي کند، بلکه او به پروردگارش اعتماد دارد، و قلبش به ياد او آرامش يافته  است. و آشفته و ترسو  نخواهد بود. بنابراين فرمود:« وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ» و هرکس بر خداوند توکل نمايد پس همانا خداوند توانا است، و هيچ نيرويي نمي تواند  او را شکست دهد. « حَكِيمٌ» و در آنچه مقدر و اجرا نموده است با حکمت مي باشد.

آيه ي 52-50:

وَلَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُواْ الْمَلآئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِيقِ؛ اگر ببيني  آن  زمان  را که  فرشتگان  جان  کافران  مي  ستانند ، و به  صورت  و، پشتشان  مي  زنند و مي  گويند : عذاب  سوزان  را بچشيد .

ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِّلْعَبِيدِ؛ اين  به  کيفر اعمالي  بود که  پيش  از اين  کرده  بوديد و خدا به  بندگانش   ستم  روا نمي  دارد.

كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَفَرُواْ بِآيَاتِ اللّهِ فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللّهَ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقَابِ؛ و اين  به  شيوه  خاندان  فرعون  بود و کساني  که  پيش  از آنها بودند  آنها  به  آيات  خدا کافر شدند  پس  خدا آنها را به  کيفر گناهانشان  مؤاخده  کرد  ،که  خدا نيرومند و سخت  عقوبت  است.

خداوند متعال مي فرمايد: اگر کساني را ببيني که به آيات خدا کفر ورزيده اند، آنگاه که فرشتگانِ مامورِ قبض ارواحشان جانشان را مي گيرند، در حالي که اضطراب به شدت آنها را فرا گرفته و دچار اندوه و پريشاني بزرگي شده اند، « الْمَلآئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ» و فرشتگان بر سر و صورت و پشتشان مي زنند، و به آنها مي گويند: روحتان را بيرون آوريد، حال آنکه جان و روحشان امتناع مي ورزد و از خارج شدن ابا مي  کند، چون عذاب دردناکي را پيش رو دارند، بنابراين فرمود:« وَذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِيقِ» عذاب سخت و سوزان را بچشيد. و پروردگارتان در اينکه شما را به اين عذاب گرفتار نموده هيچ ظلم و ستمي را مرتکب نشده است، چرا که اين عذاب به خاطر گناهاني است که انجام داده، و از پيش فرستاده ايد، و چنين نتيجه اي را به دنبال داشته است. و اين سنت و قانون خدا در مورد پيشينيان و آيندگان است. شيوه و سنت خدا در مورد تکذيب کنندگان  اين است که آنان را به سبب گناهانشان هلاک گرداند.

« كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ» مانند شيوه فرعونيان و ديگر امت هاي تکذيب کننده که پيش از آنان بودند، « كَفَرُواْ بِآيَاتِ اللّهِ فَأَخَذَهُمُ اللّهُ» به آيات خدا کفر ورزيدند، پس خداوند آنها را کيفر داد، « بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللّهَ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقَابِ» به سبب گناهانشان، همانا خداوند قوي و سخت کيفر است. و هرکس را که بخواهد بگيرد او نمي تواند خداوند را ناتوان نمايد. « مَّا مِن دَابَّةِ إِلَّا هُوَ ءَاخِذُ بِنَاصِيتِهَآ» هيچ جانوري وجود ندارد مگر اينکه خداوند پيشانيش را مي گيرد.

آيه ي 54-53:

ذَلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَأَنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ؛ زيرا خدا نعمتي  را که  به  قومي  ارزاني  داشته  است  ، دگرگون  نسازد ، تا، آن قوم  خود دگرگون  شوند  و خدا شنوا و داناست.

كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَّبُواْ بآيَاتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَونَ وَكُلٌّ كَانُواْ ظَالِمِينَ؛ و اين  به  شيوه  خاندان  فرعون  بود و کساني  که  پيش  از آنها بودند  آنها  آيات  پروردگارشان  را تکذيب  کردند و ما به  کيفر گناهانشان  هلاکشان  کرديم   وخاندان  فرعون  را غرقه  ساختيم  ، زيرا همه  ستمکار بودند.

« ذَلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ» عذابي را که خداوند بر امت هاي تکذيب کننده فرود آورد، و نعمت هايي راکه از آنان دور نمود به خاطر گناه و تغيير دادن حالات خودشان بود، چرا که خداوند هيچ نعمتي را از نعمت هاي ديني و دنيوي که به گروهي داده است تغيير نمي دهد. بلکه آن نعمت ها را باقي مي گذارد، و از آن بر آنان مي افزايد اگر بيشتر شکر او را به جاي آورند. « حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ» مگر اينکه آنان حال خود را تغيير دهند. يعني حالت آنها را اطاعت کردن به انجام دادن گناه مبذول نمايند، و در مقابل نعمت ناسپاسي کنند. پس آنگاه خداوند نعمت را از آنها مي گير و آن را به نقمت تبديل مي کند،همانطور که آنها حالت خود را تغيير دادند، و در اين رابطه حکمت از آن خدا است ،و او نسبت به بندگانش عدالت و احسان دارد، چرا که آنان را تنها به سبب ستمشان معاقبه کرده است، و اينکه دل هاي بندگان مطيعش را به سوي خود جذب نموده است و اين به سبب آن است که اگر از فرمان او اطاعت نکنند آنان را به سزاي اعمالشان مي رساند. « وَأَنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» و خداوند شنواي دانا است؛ همه آنچه را که گويندگان بر زبان مي آورند ، خواه آهسته بگويند و خواه تند و آشکارا ، مي شنود. و همه آنچه را دلها در خود دارند، مي داند، پس به مقتضاي علم و مشيت خدا، افکار و انديشه هايي بر بندگانش جاري مي شود.

« كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ» همچون شيوه فرعون و قومش، « وَالَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَّبُواْ بآيَاتِ رَبِّهِمْ» و کساني که پيش از آنها بودند، وقتي که آيات پروردگارشان را بدانگاه که به نزدشان آمد تکذيب کردند، « فَأَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ» پس هريک از آنان را برحسب جنايتشان هلاک کرديم.

« وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَونَ وَكُلٌّ كَانُواْ ظَالِمِينَ» و فرعونيان را غرق نموديم، و هريک از هلاک شوندگان و عذاب داده شدگان بر خود ستم کردند و براي هلاکت خود تلاش نمودند. و خداوند بر آنها ستم نکرد و بدون ارتکاب جرم و جنايت آنها را مواخذه ننمود. پس مخاطبان بايد بپرهيزند ازاينکه در ستم کردن با آنها مشابهت اختيار کنند، و مانند آنها بر خود ستم نمايند، که آنگاه خداوند عذابي را را که بر آن فاسقان فرود آورد بر آنان هم فرود مي آورد.

آيه ي 57-55:

إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الَّذِينَ كَفَرُواْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ؛ هر آينه  بدترين  جنبندگان  در نزد خدا آنهايند که  کافر شده  اند و ايمان   نمي  آورند.

الَّذِينَ عَاهَدتَّ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ وَهُمْ لاَ يَتَّقُونَ؛ کساني  که  تو از آنان  پيمان  گرفتي  ، سپس  پياپي  پيمان  خويش  را مي  شکنندو، هيچ  پروا نمي  کنند.

فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِم مَّنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ؛ پس  اگر آنها را در جنگ  بيابي  پراکنده  شان  ساز تا پيروانشان  نيز  پراکنده  شوند ، باشد که  عبرت  گيرند.

« إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الَّذِينَ كَفَرُواْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ» بي گمان کساني که سه خصلت کفر ورزيدن، ايمان نياوردن و خيانت کردن را دارا باشند، به  گونه اي که به هيچ عهد و پيماني پايبند نباشند، آنها نزد خدا بدترين جنبندگان هستند، و از الاغ و سگ و ديگر حيوانات بدترند، زيرا هيچ خيري در آنها وجود ندارد، و فقط مي توان از آنها  انتظار شر و بدي را داشت. پس اينها بايد نابود گردند تا بيماري شان به ديگران سرايت نکند. بنابراين فرمود:« فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ» پس اگر آنها را در حالت جنگ يافتي، و عهد وپيماني نداشتند، « فَشَرِّدْ بِهِم مَّنْ خَلْفَهُمْ» آنها را در هم بکوب و عذابي به آنان بچشان که براي کساني که پشت سرشان مي آيند مايه عبرت باشند، « لَعَلَّهُمْ» تا شايد کساني که پشت سر آنان مي آيند، « يَذَّكَّرُونَ» از آنچه که بر سر آنها آمده است، پند بگيرند، تا آنچه که بر سر آنها آمده است  بر سرشان نيايد. و اين يکي از فوائد مجازات و  حدودي است که در پي گناهان انجام مي گيرد، چرا که مجازات و حدود سبب باز آمدن ديگران مي شود. همچنانکه سبب مي شود کسي که  گناه انجام داده است آن را تکرار نکند، و از آن دوري جويد. و مقيد کردن اين عقوبت و سزا به زمان جنگ دلالت مي نمايد که کافر گرچه خيانت کار و عهدشکن باشد اگر عهد و پيماني بست، جايز نيست به او خيانت کرد و عهدش را شکست.

آيه ي 58:

وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِيَانَةً فَانبِذْ إِلَيْهِمْ عَلَى سَوَاء إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الخَائِنِينَ؛ اگر مي  داني  که  گروهي  در پيمان  خيانت  مي  ورزند ، به  آنان  اعلام  کن  که   همانند خودشان  عمل  خواهي  کرد زيرا خدا خائنان  را دوست  ندارد.

اگر ميان تو و ميان قومي بر جنگ نکردن عهد و پيماني بود، و ترسيدي که خيانت کنند، به اين صورت که از قراين و حالات آنها به نظر مي رسيد که خيانت کنند، بدون اينکه به صراحت خيانتي از آنها سر بزند، « فَانبِذْ إِلَيْهِمْ» پيمان آنها را به سوي آنان بيانداز و لغو کن. و به آنها خبر بده که بين تو و آنها پيماني نيست.

« عَلَى سَوَاء» تا آگاهي تو و آنان به اقتضاي پيمان برابر شود. يعني تا همگي بدانيد که ديگر پيماني در کار نيست. و براي تو جايز نيست که به آنها خيانت کني يا کاري را انجام دهي که برحسب پيمان نبايد آن را انجام دهي، تا وقتي که آنها را به ملغي بودن پيمان آگاه کني.« إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الخَائِنِينَ» بيگمان خداوند خيانت کاران را دوست ندارد، و به شدت از آنها متنفر است، پس بايد دلايل روشني باشد که شما را از خيانت کردن تبرئه نمايد. اين آيه دلالت مي نمايد که هرگاه خيانت آنان ثابت گردد نيازي نيست که پيمانشان به آنها برگردانده شود، و مطلع گردند که پيمان لغو شده است، چون لغو شدن پيمان بر آنها پوشيده نيست، نيز لغو کردن پيمان در چنين حالتي فايده اي ندارد، و چون فرموده است:« عَلَى سَوَاء» به گونه اي که همه در آگاهي از نقص عهد برابر شوند، و در اينجا خيانت و عهدشکني آنها براي همه معلوم است.

نيز مفهوم آيه دلالت مي نمايد که اگر بيم خيانت از آنها نباشد به اين صورت که کاري از آنها به چشم نخورد که بر عهدشکني و خيانت دلالت نمايد، در اين صورت لغو کردن پيمان جايز نيست، بلکه بايد تا مدت عهد و پيمان به پايان مي رسد به آن وفا کرد.

آيه ي 59:

وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَبَقُواْ إِنَّهُمْ لاَ يُعْجِزُونَ؛ آنان  که  کافر شده  اند نپندارند که  جسته  اند ، زيرا خدا را ناتوان  نمي   سازند.

کساني که به پروردگارشان کفر ورزيده و آيات او را تکذيب مي کنند، گمان نبرند که آنها از خدا پيشي گرفته ، و از دست او در رفته اند، زيرا آنها نمي توانند خداوند را درمانده و ناتوان کنند، و خداوند در کمين آنها است اما بنا بر حکمتِ خويش به آنها مهلت داده و عذاب خود را فورا بر آنان نازل نمي کند. از جمله حکمت الهي در اين زمينه اين است که بندگان مومن خويش را آزمايش مي کند تا  با انجام طاعت و آنچه که موجب خشنودي وي مي گردد توشه هايي براي خود برگيرند، و به مقام هاي بلند و عالي برسند، و به اخلاق و صفت هايي متصف شوند که جز به اين طريق نمي توانند به آن مقام رفيع دست يابند. بنابراين به بندگان مومنش فرمود:

آيه ي  60:

وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ ؛ و تا آنجا که  مي  توانيد نيرو و اسبان  سواري  آماده  کنيد تا دشمنان  خدا، ودشمنان  خود و جز آنها که  شما نمي  شناسيد و خدا مي  شناسد را بترسانيد  وآنچه  را که  در راه  خدا هزينه  مي  کنيد به  تمامي  به  شما بازگردانده  شود و  به  شما ستم  نشود.

« وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ» و براي مبارزه با دشمنان کافرتان که در راستاي نابودي شما و باطل کردن دينتان تلاش مي کنند، آنچه از نيروي عقلي و بدني و انواع تسليحات و غيره که در توان داريد و شما را در جنگ با آنها کمک کند، مهيا سازيد. پس صنايعي که در آن انواع تسليحات و وسايل جنگي از قبيل توپ و مسلسل و تفنگ و هواپيماهاي جنگي و ماشين هاي زرهي و کشتي و دژ و خندق و وسايل دفاعي ساخته مي شود، و اتخاذ سياستي که به وسيله آن مسلمين پيشرفت نموده و شر دشمنان از آنها دور مي شود، و آموختن تيراندازي و تمرين شجاعت و مديريت در آن داخل است. بنابراين پيامبر (ص) فرمود:« ألَا إنَّ القُوَّة الرَّمِي » آگاه باشيد که بي گمان نيرو و توان در تيراندازي است. و از آن جمله آماده کردن و تهيه سواري هايي است که هنگام جنگ مورد نياز هستند. بنابراين فرمود: « وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ» و آماده ساختن اسبها که با آن دشمنان خدا و دشمنانتان را بترسانيد. و اين علت يعني ترساندن دشمنان ، در آن زمان در اسب وجود داشته، و حکم بر علت خود مبتني است و هرگاه علت وجود داشته باشد حکم نيز خواهد بود. پس اگر چيزي وجود داشت که بيش از اسب به وسيله آن دشمن ترسانده شود مانند تانک و زره پوش و هواپيما و هليکوپتر که براي جنگ ساخته شده اند و رعب بيشتري را در دل دشمن ايجاد مي کنند، بايد با تهيه کردن آن آمادگي کسب کرد و براي به دست آوردن آن تلاش نمود. اگر آن ادوات و وسايل جز با ياد گرفتن صنايع مورد نظر به دست نيايد واجب است آن صنايع را ياد گرفت. زيرا « آنچه که واجب جز با آن تکميل نمي شود واجب است.» « تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَعَدُوَّكُمْ» دشمنان خدا و دشمنان خود را با آن بترسانيد؛ کساني که مي دانيد دشمنان شما هستند.

« وَآخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ» و کساني ديگر غير از آنها را بترسانيد که شما آنها را نمي شناسيد، کساني که از اين به بعد با شما خواهند جنگيد، « اللّهُ يَعْلَمُهُمْ» و خداوند آنها را مي شناسد.

بنابراين مومنان را دستور داده است تا براي پيکار با کفار آمادگي داشته باشند، و بزرگترين چيزي که مسلمين را در جنگ با آنها ياري مي نمايد بخشش مال در راه جهاد با کفار است. بنابراين خداوند با تشويق بر اين کار فرمود:« وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللّهِ» و آنچه را که در راه خدا خرج کنيد، کم باشد يا زياد، « يُوَفَّ إِلَيْكُمْ» پاداش آن در روز قيامت چندين برابر به شما داده مي شود، تا جايي که پاداش انفاق در راه خدا هفتاد برابر و بيش از آن داده مي شود. « وَأَنتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ» و چيزي از اجر و ثواب آن از شما کاسته نمي شود.

آيه ي 64-61:

وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ؛ و اگر به  صلح  گرايند ، تو نيز به  صلح  گراي   و بر خدا توکل  کن  که   اوست شنوا و دانا.

وَإِن يُرِيدُواْ أَن يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللّهُ هُوَ الَّذِيَ أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ؛ و اگر خواستند که  تو را بفريبند ، خدا براي  تو کافي  است   اوست  که   تورا، به  ياري  خويش  و ياري  مؤمنان  تاييد کرده  است.

وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً مَّا أَلَّفَتْ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَـكِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛ دلهايشان  را به  يکديگر مهربان  ساخت   اگر تو همه  آنچه  را که  در روي   زمين  است  انفاق  مي  کردي  ، دلهاي  ايشان  را به  يکديگر مهربان  نمي  ساختي   ولي خدا دلهايشان  را به  يکديگر مهربان  ساخت  که  او پيروزمند و حکيم  است.

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللّهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ؛ اي  پيامبر ، خدا و مؤمناني  که  از تو پيروي  مي  کنند تو را بسند.

خداوند متعال مي فرمايد: « وَإِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ» و اگر کافراني که با شما مي جنگند به صلح و ترک جنگ گرايش پيدا کردند، « فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ» تو نيز با توکل بر پروردگارت خواسته آنها را بپذير، زيرا در اين کار فوايد زيادي است.

از جمله اينکه طلب عافيت و سلامتي در هر وقت و مکاني امر مطلوبي است، پس وقتي که آنها خود به اين کار مبادرت کردند، به طريق اولي بايد خواسته آنها را پذيرفت. و اينکه صلح باعث تمرکز فکر و استراحت نيروهايتان مي شود، و مي توانيد براي زمان مناسب آمادگي بيشتر پيدا کنيد. نيز اينکه وقتي صلح کرديد و در امان باشيد شديد و هريک از شما توانست عقيده ديگري را بشناسد، بدون شک اسلام رشد و ترقي خواهد کرد و چيزي بر او بالاتر قرار نمي گيرد.

و هرکس که داراي عقل و بينش باشد اگر انصاف داشته باشد بايد اسلام را بر ديگر اديان ترجيح دهد، زيرا اوامر و نواهي اسلام زيبا و مفيد است، و رفتار خوبي را براي تعامل با مردم ارايه مي دهد. اسلام مي گويد با مردم به عدالت رفتار  کنيد. در آئين اسلام و پيروان آن زياد مي شوند، و اين صلح کمکي براي مسلمين عليه کفار خواهد بود. از صلح هيچ ضرر و زياني متوجه اسلام و مسلمانان نمي گردد، مگر اينکه هدف  کافران از صلح کردن فريب دادن مسلمين و به دست آوردن فرصت باشد.

پس خداوند خبر داد که خدعه و نيرنگ کافران را از آنان دور مي کند و ضرر و فريب به خودشان بر مي گردد. پس فرمود:« وَإِن يُرِيدُواْ أَن يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللّهُ» و اگر بخواهند تو را فريب دهند، خداوند تو را کافي است، و تو را در برابر اذيت و آزار آنان کفايت مي کند، و خداوند مصالح تو را تامين مي نمايد، و پيش تر نيز خداوند تو را پشتيباني و ياري کرده است، و اين امر بايد موجب اطمينان و آرامش قلبت گردد.

« هُوَ الَّذِيَ أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ» و او خدايي است که تو را با ياري خويشتن و توسط مومنان توان و نيرو بخشيد. يعني تو را با کمک آسماني ياري نمود، و آن ياري خداست که هيچ چيزي نمي تواند در برابر آن مقاومت نمايد. و تو را به وسيله مومنان ياري کرد و آنان را براي ياري کردن تو بر انگيخت.

« وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِي الأَرْضِ جَمِيعاً» اگر بعد از آن نفرت و تفرقه سختي که در آن قرار داشتند، همه طلا و نقره و تمامي آنچه را که در زمين است براي برقرار کردن الفت ميان آنان خرج مي کردي، « َّما أَلَّفَتْ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ» نمي توانستي ميان دلهايشان الفت بياندازي، چون کسي جز خدا نمي تواند دلها را تغيير دهد.

« وَلَـكِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» ولي خداوند ميان دلهايشان انس و الفت برقرار کرد، همانا  او توانا و حکيم است. يکي از مصاديق قدرت و توانايي او  اين است که ميان دلهايشان الفت برقرار نمود، و دلهايشان را بعد از پراکندگي و دوري از همديگر جمع و به يکديگر نزديک نمود:« وَاذکُرُوا نِعمَتَ اللَّهِ عَلَيکُم إِذ کُنتُم أَعدَآء فَأَلَّفَ بَينَ قُلُوبِکُم فَأَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ إِخوَنَاَ وَکُنتُم عَلَي شَفَا حُفرَةِ مِّن النَّارِ فَأَنقَذَکُم مِّنهَا» و نعمت خدا را بر خود ياد کنيد، آنگاه که دشمن همديگر بوديد، پس خداوند ميان دلهايتان الفت برقرار کرد، و به نعمت خدا برادر شديد، و شما در کناره پرتگاهي از آتش بوديد، پس شما را از آن نجات داد.

سپس خداوند متعال فرمود:« يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللّهُ» اي پيامبر! خدا تو را کافي است، « وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» و نيز خداوند براي مومناني که از تو پيروي مي کنند کافي است. اين وعده خدا براي بندگان مومنش مي باشد که از پيامبر دوري مي کنند؛ آنان را در مقابل دشمنانشان کفايت و حمايت مي کند.

پس هرگاه ايمان آوردن و پيروي و اطاعت کردن آنان محقق باشد، خداوند آنها را در کليه  امور دين و دنيا حمايت و ياري مي کند، در غير اين صورت کفايت و حمايتي در کار نخواهد بود.

آيه ي 66-65:

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِن يَكُن مِّنكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُواْ مِئَتَيْنِ وَإِن يَكُن مِّنكُم مِّئَةٌ يَغْلِبُواْ أَلْفًا مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَفْقَهُونَ ؛ اي  پيامبر ، مؤمنان  را به  جنگ  برانگيز  اگر از شما بيست  تن  باشند و  در، جنگ  پايداري  کنند ، بر دويست  تن  غلبه  خواهند يافت   و اگر صد تن   باشند ، بر هزار تن  از کافران  پيروز مي  شوند  زيرا آنان  مردمي  عاري  از  فهمند.

الآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفًا فَإِن يَكُن مِّنكُم مِّئَةٌ صَابِرَةٌ يَغْلِبُواْ مِئَتَيْنِ وَإِن يَكُن مِّنكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُواْ أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ ؛ اکنون  خدا بار از دوشتان  برداشت  و از ناتوانيتان  آگاه  شد  اگر از  شماصد، تن  باشند و در جنگ  پاي  فشرند ، بر دويست  تن  پيروز مي  شوند  و  اگر از شما هزار تن  باشند ، به  ياري  خدا بر دو هزار تن  پيروز مي  شوند  و خدابا آنهاست  که  پايداري  مي  کنند.

خداوند متعال به پيامبر (ص) مي فرمايد: « يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ» اي پيامبر! مومنان را به جهاد برانگيز. يعني به هر طريقي که اراده آنان را تقويت مي نمايد و همت هايشان را فعال مي کند، آنان را تحريک کن، از قبيل تشويق براي جهاد و مبارزه و رويارويي يا دشمنان، و ترساندن از ضد آن، و بيان فضيلت و شجاعت و شکيبايي و خير و برکاتي که جهاد در دنيا و آخرت به دنبال دارد، و بيان ضرر بزدلي، و اينکه ترسويي از اخلاق پست و زشت است، و از دين و جوانمردي مي کاهد، و اينکه مومنان به داشتن روحيه شجاعت و دلاوري بر ديگران اولويت دارند.

« إن تَکُونُوا تَألَمُونَ فَإِنَّهُم يألَمُونَ کَمَا تَأَلَمُون و تَرجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لَا يرجُونَ» اگر شما درد و رنج مي کشيد بدانيد که قطعا آنها هم درد مي کشند، همچنانکه شما دردمند هستيد، حال آنکه شما اجر و ثوابي را از خداوند انتظار داريد که آنان به برخورداري از آن اميدي ندارند.

« إِن يَكُن مِّنكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُواْ مِئَتَيْنِ وَإِن يَكُن مِّنكُم مِّئَةٌ يَغْلِبُواْ أَلْفًا مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ» اگر از ميان شما مومنان بيست نفر صابر و شکيبا باشند بر دويست نفر چيره مي گردند، و اگر از ميان شما صد نفر شکيبا باشند بر هزار نفر از کافران پيروز مي شوند، يک نفر مسلمان در برابر ده نفر کافر. « بِأَنَّهُمْ» و اين بدين خاطر است که کافران « قَوْمٌ لاَّ يَفْقَهُونَ» گروهي نادان هستند. يعني آنها نمي دانند که خداوند چه چيزهايي را براي مجاهدان آماده نموده است، پس آنان به خاطر دست يابي به منصب و مقام عالي، و تباهي و فساد مي جنگند، اما هدف شما از جنگ اعتلاي کلمه الله و نصرت دينش، و دست آوردن رستگاري بزرگ نزد خداوند است، و همه اينها انگيزه هايي براي شجاعت و شکيبايي و شتافتن به جبهه هاي جنگ مي باشد.

سپس خداوند اين حکم را بر بندگانش سبک نمود وفرمود:« الآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفًا»  اکنون خداوند براي شما تخفيف قايل شد و دانست که در شما ضعفي است ، بنابراين رحمت و حکمت الهي اقتضا نمود تا در مورد شما تخفيف قايل شود.

« يَكُن مِّنكُم مِّئَةٌ صَابِرَةٌ يَغْلِبُواْ مِئَتَيْنِ وَإِن يَكُن مِّنكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُواْ أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ » پس اگر از ميان شما صد نفر شکيبا باشند، بر دويست نفر چيره مي گردند، و اگر از ميان شما هزار نفر شکيبا باشند به اذن و ياري خدا بر دو هزار نفر چيره مي گردند، و خداوند با کمک و تائيدات خود با شکيبايان است. صورت آيات خبر مي دهد که مومنان وقتي به اين تعداد مشخص برسند بر آن تعداد مشخص از کافران پيروز مي شوند، و خداوند بر آنها منت مي نهد که شجاعد و ايمان را در نهاد آنان قرار داده است. اما معني آيه و حقيقت آن دستور است و خداوند در ابتداي کار مومنان را دستور داده که جايز نيست يک نفر از آنها در مقابل ده نفر از کافران، و ده نفر از آنان در مقابل صد نفر کافر، و صد نفر مومن در برابر هزار نفر کافر فرار کنند.

سپس خداوند اين حکم را تخفيف داد، به گونه اي که اگر کفار دو برابر مسلمانان بودند، براي مسلمانان جايز نيست که به هنگام رويارويي با آنان فرار کنند. اما اگر کافران از دو برابر مسلمين بيشتر بودند، براي مسلمين جايز است که فرار کنند. اما در اينجا دو مساله پيش مي آيد: يکي اينکه آيه به صورت خبر آمده است، و اصل در خبر اين است که به معني خبر، و منظور از آن منت گذاردن و خبر دادن از واقعيت  اين امر باشد.

دوم اين که اين تعداد مقيد شده اند به اينکه شکيبا باشند، به اين صورت که بر شکيبايي تمرين  کرده باشند. و مفهوم آيه چنين است که اگر شکيبا نباشند فرار کردن براي آنها جايز است گرچه تعداد کافران از دو برابر آنها کمتر باشد، اما اين زماني جايز است که گمان غالب مسلمانان بر اين باشد که شکست مي خورند و زيان مي بينند.

پاسخ اشکال اول اين است که فرموده الهي « الآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنكُمْ» اکنون خداوند براي شما تخفيف قايل شد دليل بر اين است که اين دستور لازم است، و يک امر ِ وجوبي و قطعي است، سپس خداوند آن را تا آن تعداد کاهش داد، پس مشخص است که يک دستور است گرچه در قالب خبر آمده باشد.

و گفته مي شود آمد جمله به صورت خبر نکته زيبايي را در بردارد که اگر با صيغه امر بيان مي شد اين نکته در آن يافت نمي گرديد، و آن تقويت قلوب مومنان و مژده پيروزي بر کافران مي باشد. پاسخ اشکال دوم نيز اين است که منظور از مقيد کردن به «شکيبايي» عبارت است از اينکه خداوند مومنان را بر شکيبايي و صبر تحريک و تشويق نموده، و اينکه آنان بايد اسباب و عوامل شکيبايي را فراهم کنند. پس هرگاه اسباب صبر را فراهم نمودند اسباب ايماني و مادّي بشارتگر آن خواهند بود آنچه خداوند متعال مبني بر پيروزي اين تعداد اندک از آن خبر داده است، محقق خواهد شد.

آيه ي 69-67:

مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الأَرْضِ تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا وَاللّهُ يُرِيدُ الآخِرَةَ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛ براي  هيچ  پيامبري  نسزد که  اسيران  داشته  باشد تا که  در روي  زمين  کشتار  بسيار کند  شما متاع  اينجهاني  را مي  خواهيد و خدا آخرت  را مي  خواهد  و او پيروزمند و حکيم 

است.

لَّوْلاَ كِتَابٌ مِّنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ؛ اگر پيش  از اين  از جانب  خدا حکمي  نشده  بود ، به  سبب  آنچه  گرفته   بوديدعذابي  بزرگ  به  شما مي  رسيد.

فَكُلُواْ مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلاَلاً طَيِّبًا وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ از آنچه  به  غنيمت  گرفته  ايد که  حلال  است  و پاکيزه  ، بخوريد  و از  خدابترسيد  هر آينه  خدا آمرزنده  و مهربان  است.

در اينجا خداوند پيامبر و مومنان را سرزنش مي نمايد، که چرا در جنگ بدر وقتي که  مشرکان را اسير کردند، آنها را به خاطر فديه گرفتن زنده نگاه داشتند؟ اين در حالي است که راي امير المومنين عمر بن خطاب اين بود که بايد کشته شوند و ريشه کن گردند.

پس خداوند متعال فرمود:« مَا كَانَ لِنَبِيٍّ أَن يَكُونَ لَهُ أَسْرَى حَتَّى يُثْخِنَ فِي الأَرْضِ» پيامبري که با کفار مي جنگد؛ کفاري که مي خواهند نور خدا را خاموش نمايند، و براي از بين بردن دين او و تمامي کساني که خدا را مي پرستند تلاش مي نمايند، براي چنين پيامبري شايسته نيست که به هنگام اسير نمودن آنان، آنها را به خاطر فديه گرفتن آزاد کند. نبايد از چنين کفاري که به اسارت در آمده اند، فديه قبول کرد، و بايد از بين برده شوند، و شر آنها کم گردد، پس تا وقتي که کافران داراي شر و قدرت باشند بهتر است که آنها را به اسارت در نياورد، بلکه در همان ميدان جنگ به قتل رساند.

پس وقتي که پيامبر آنها را در هم کوبيد و آنها را کشت و مسلمين پيروز شدند، و شر مشرکين از بين رفت، و نابود شدند، در اين هنگام اشکالي ندارد که به اسارت گرفته شده و نگاه داشته شوند. خداوند متعال مي  فرمايد:« تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيَا» شما با گرفتن فديه و زنده نگاه داشتن آنها کالا و متاع دنيا را مي خواهيد. يعني اين کار مصلحتي براي دينتان ندارد. « وَاللّهُ يُرِيدُ الآخِرَةَ» و خداوند با قدرت و بخشيدن به دينش و ياري کردن دوستانش، و بالاتر قرار دادن سخن آنها بر ديگران، آخرت را مي خواهد، پس به چيزي دستور مي دهد که شما را به مقامات رفيع آن مي رساند.

« وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» و خداوند داراي قدرت و توانايي کامل است، و اگر مي خواست بدون جنگ کافران را شکست دهد چنين مي کرد، اما او حکيم است و برخي از شما را به وسيله برخي ديگر مي آزمايد. « لَّوْلاَ كِتَابٌ مِّنَ اللّهِ سَبَقَ» اگر از جانب خدا حکمي که قضا و قدر او بر آن رفته است مبني بر حلال بودن غنيمت ها نبود، و عذاب را از شما دور نمي کرد، « لَمَسَّكُمْ فِيمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ» قطعا در آنچه گرفتيد عذابي بزرگ به شما مي رسد. و در حديث آمده است: « لَو نَزَلَ عَذَابُ يوم بَدرٍ مَا نَجَا مِنهُ إلَّا عُمرَ» اگر عذابِ روز بدر فرو فرستاده مي شد ، جز عمر هيچ کس نجات نمي يافت.

« فَكُلُواْ مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلاَلاً طَيِّبًا»  پس، از آنچه به غنيمت گرفته ايد حلال و پاکيزه بخوريد. و اين از لطف خدا نسبت به اين امت است که غنايم را براي آن حلال کرده است، در حالي که براي هيچ امتي پيش از آنان حلال نبوده است .« وَاتَّقُواْ اللّهَ» و درهمه کارهايتان به منظور اداي سپاسِ نعمت هاي خدا، از خدا بترسيد و پرهيزگاري را پيشه خود سازيد.

« إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ » بي گمان خداوند آمرزنده است و گناهان هرکس را که به سوي او باز گردد، مي آمرزد. نيز گناهان هرکس که چيزي را شريک وي نسازد، مي آمرزد. « رَّحيمُ» و نسبت به شما مهربان است، زيرا غنايم را برايتان حلال و پاکيز قرار داد.

آيه ي 71-70:

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّمَن فِي أَيْدِيكُم مِّنَ الأَسْرَى إِن يَعْلَمِ اللّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِّمَّا أُخِذَ مِنكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ؛ اي  پيامبر ، به  اسيراني  که  در دست  شما هستند بگو : اگر خدا در، دلهايتان نشان  ايمان  ببيند ، بهتر از آنچه  از شما گرفته  اند ارزانيتان   خواهد داشت  و مي  آمرزدتان  ، و خدا آمرزنده  و مهربان  است.

وَإِن يُرِيدُواْ خِيَانَتَكَ فَقَدْ خَانُواْ اللّهَ مِن قَبْلُ فَأَمْكَنَ مِنْهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛ اگر قصد خيانت  به  تو را داشته  باشند ، پيش  از اين  به  خدا خيانت   ورزيده  اند و خدا تو را بر آنها نصرت  داده  است  که  دانا و حکيم  است.

اين دو آيه نيز در مورد اسيران جنگ بدر نازل شده است، يکي از اين اسيران عباس، عموي پيامبر(ص) بود. وقتي از او خواستند که فديه بدهد ادعا کرد که قبل از اين مسلمان بوده است، اما فديه را از او ساقط نکردند. خداوند به خاطر تسکين دل او و کساني که مانند وي بودند اين آيه را نازل فرمود:« يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّمَن فِي أَيْدِيكُم مِّنَ الأَسْرَى إِن يَعْلَمِ اللّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِّمَّا أُخِذَ مِنكُمْ»  اي پيامبر! به اسيراني که در دست شما هستند، بگو: اگر خداوند خيري در دلهايتان سراغ يابد بهتر از مالي که از شما گرفته شده است به شما خواهد داد، و از فضل خويش خير فراواني را برايتان فراهم مي نمايد.

« وَيَغْفِرْ لَكُمْ» و گناهانتان را مي آمرزد و شما را وارد بهشت مي نمايد، و خداوند آمرزنده مهربان است. خداوند در خصوص عباس و ديگران به وعده اش وفا نمود، چرا که پس از آن، عباس مال فراواني را به دست آورد. يک روز مال فراواني پيش پيامبر(ص) آورده شد، و عباس نيز در آن هنگام حاضر بود، پس پيامبر به او دستور داد به اندازه اي که مي تواند از آن مال بردارد، و براي خود ببرد، عباس نيز به اندازه اي برداشت که نزديک بود نتواند آن را حمل کند.

« وَإِن يُرِيدُواْ خِيَانَتَكَ» و اگر تلاش نمايند با شما جنگ کنند و پيمان را بشکنند و به تو خيانت نمايند، « فَقَدْ خَانُواْ اللّهَ مِن قَبْلُ فَأَمْكَنَ مِنْهُمْ» آنان پيش از اين به خدا خيانت کرده اند، پس شما را بر آنان پيروز گردانيد. بنابراين بايد از خيانتِ به تو بپرهيزند، زيرا خداوند متعال بر آنان قدرت دارد و آنها تحت اختيار و تصرف  او هستند. « وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» و خداوند به همه چيز دانا و آگاه است و هر چيزي را در جايش قرار مي دهد. از جمله دانايي و حکمت او اين است که اين احکام ارزشمند و زيبا را برايتان مشروع نموده، و چنانچه اسيران بخواهند نسبت به شما خيانتي روا بدارند شما را از شر آنان مصون مي دارد.

آيه ي 72:

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُوْلَـئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يُهَاجِرُواْ مَا لَكُم مِّن وَلاَيَتِهِم مِّن شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُواْ وَإِنِ اسْتَنصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلَى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِّيثَاقٌ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ ؛ آنان  که  ايمان  آورده  اند و مهاجرت  کرده  اند و با مال  و جان  خويش  در  راه ، خدا جهاد کرده  اند و آنان  که  به  مهاجران  جاي  داده  و ياريشان  کرده   اند ،خويشاوندان  يکديگرند  و آنان  که  ايمان  آورده  اند و مهاجرت  نکرده   اند خويشاوندان  شما نيستند تا آنگاه  که  مهاجرت  کنند  ولي  اگر شما را  به  ياري طلبيدند بايد به  ياريشان  برخيزيد مگر آنکه  بر ضد آن  گروهي  باشد  که  ميان شما و ايشان  پيماني  بسته  شده  باشد  و خدا به  کارهايي  که  مي  کنيد  بيناست.

اين آيه منشور پيمان دوستي و محبت مومنان با يکديگر است. خداوند اين پيمان را بين مهاجرين که ايمان آوردند، و در راه خدا هجرت نمودند، و ديارشان را به خاطر جهاد در راه خدا ترک کردند، و بين انصار که پيامبر خدا(ص) و يارانش را پناه دادند و آنان را در سرزمين خود با مال و جانشان ياري کردند منعقد نمود. پس اين دو گروه ياران و دوستان يکديگرند، زيرا به خاطر کامل بودن ايمانشان مکمل همديگر هستند.

« وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يُهَاجِرُواْ مَا لَكُم مِّن وَلاَيَتِهِم مِّن شَيْءٍ حَتَّى يُهَاجِرُواْ» و کساني که ايمان آوردند و هجرت نکردند، شما هيچ ولايتي در برابر آنان نداريد، مگر اينکه هجرت  کنند، زيرا زماني که به شدت به آنها نياز  داشتيد حمايت و ولايتشان را قطع کردند، پس چون هجرت نکردند، مومنان ولايتي در برابر آنها ندارند. « وَإِنِ اسْتَنصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ» ولي اگر آنان در امر دين از شما ياري خواستند، يعني براي جنگ با کساني که با آنها مي جنگند از شما ياري طلبيدند، « فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ» پس ياري  کردن آنها و جنگيدن در کنار آنان بر شما واجب است. و اگر به خاطر اهدافي غير ديني با کساني ديگر جنگيدند، ياري کردن آنها بر شما واجب نيست.

« إِلاَّ عَلَى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُم مِّيثَاقٌ» مگر عليه قومي که ميان شما و آنها پيماني وجود دارد. يعني پيماني براي نجنگيدن داريد، پس اگر مومناني که جدا شده اند و هجرت نکرده اند، خواستند با آنها بجنگند، به خاطر پيماني که ميان شما و آنان است آنها را ياري نکنيد.

« وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ» و خداوند به آنچه مي کنيد بيناست و حالتي را که بر آن هستيد، مي داند، پس احکامي را برايتان مشروع مي نمايد که شايسته شما است.

آيه ي 73:

وَالَّذينَ كَفَرُواْ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ إِلاَّ تَفْعَلُوهُ تَكُن فِتْنَةٌ فِي الأَرْضِ وَفَسَادٌ كَبِيرٌ؛ کافران  نيز خويشاوندان  يکديگرند  اگر مراعات  آن  نکنيد فتنه  و فسادي ، بزرگ  در اين  سرزمين  پديد خواهد آمد.

پس از آنکه خداوند پيمان دوستي را ميان مومنان بست، خبر داد که برخي از کافران دوستان برخي ديگرند، چون کفر همه را دور جمع مي نمايد، پس با کافران جز کافري مانند آنها دوستي نمي نمايد، « إِلاَّ تَفْعَلُوهُ» اگر شما با مومنان دوستي نکنيد و با کافران دشمني نورزيد، به اين صورت که با همه دوستي کنيد، يا با همه دشمني ورزيد، يا کافران را به دوستي بگيريد و با مومنان دشمني کنيد، « تَكُن فِتْنَةٌ فِي الأَرْضِ وَفَسَادٌ كَبِيرُ» فتنه و فساد بزرگي در زمين برپا مي گردد، زيرا بر اثر آن شر فراواني به وجود مي آيد، از قبيل اختلاط حق با باطل، و اختلاط مومن با کافر، و انجام نگرفتن بسياري از عبادتهاي بزرگ، مانند جهاد و هجرت و ديگر اهداف شريعت که اگر مومنان يکديگر را به دوستي نگيرند تمامي اين مصايب به وجود خواهد آمد.

آيه ي 75-74:

وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُولَـئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَّهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ ؛ آنان  که  ايمان  آورده  اند و مهاجرت  کرده  اند و در راه  خدا جهاد کرده   اندو آنان  که  جايشان  داده  اند و ياريشان  کرده  اند ، به  حقيقت  مؤمنانند  ، آمرزش  و روزي  نيکو از آن  آنهاست.

وَالَّذِينَ آمَنُواْ مِن بَعْدُ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ مَعَكُمْ فَأُوْلَـئِكَ مِنكُمْ وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ؛ و کساني  که  بعدا ايمان  آورده  اند و مهاجرت  کرده  اند و همراه  شما جهاد  کرده  اند ، از شما هستند  به  حکم  کتاب  خدا ، خويشاوندان  به  يکديگر  سزاوارترند  و خدا بر هر چيزي  داناست.

آيات گذشته در مورد پيمان دوستي بين مهاجر و انصار بود، و اين آيات در مورد بيان ستايش و پاداش آنهاست. پس فرمود:« وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَالَّذِينَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُولَـئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا» و کساني که ايمان آوردند و هجرت کردند و در راه خدا جهاد نمودند، و کساني که به مهاجرين جاي دادند و آنان را ياري کردند، اينها به راستي  مومن اند، چون صداقت و راستي ِ ايمانشان را با هجرت و ياري نمودن و دوست داشتن يکديگر، و جهاد با دشمنان کافر و منافقشان نشان دادند. « لَّهُم مَّغْفِرَةٌ» براي آنان از جانب خدا آمرزش است، و بدي ها و گناهانشان محو مي گردد، و لغزشهايشان از بين مي رود. «وَ» براي آنان، « َرِزْقٌ كَرِيمٌ » و در باغهاي بهشت خير فراواني از جانب پروردگار بزرگوار به آنان مي رسد.

و ممکن است پيشي از پاداش آخرت ، در دنيا نيز به آنان پاداشي برسد که شادمان شوند، و چشم هايشان روشن گردد، و دلهايشان با آن آرامش يابد، « وَالَّذِينَ آمَنُواْ مِن بَعْدُ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ مَعَكُمْ» و همچنين کساني که بعد از مهاجرين و انصار مي آيند و به خوبي از آنان پيروي کرده، و ايمان آورده و هجرت نموده، و در راه خدا جهاد مي کنند، « فَأُوْلَـئِكَ مِنكُمْ» پس ايشان از شما هستند؛ آنچه براي شماست به آنان هم مي رسد، و آنچه که به ضرر شما است به ضرر آنان نيز مي باشد. پس اين دوستي ايماني که در  اول اسلام بود اثر و نقشي بسيار بزرگ داشت تا جايي که پيامبر(ص) بين مهاجرين و انصار علاوه بر برادري عام ايماني، به طور خاص نيز پيمان برادري برقرار کرد، و هريک ر ا برادر ديگري قرار داد تا جايي که بر اثر اين برادري از يکديگر ارث بردند. پس خداوند اين آيه نازل نمود:« وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللّهِ» و خويشاوندان در کتاب خدا از ديگر مومنان به همديگر سزاوارترند، پس جز عصبه ها و کساني که داراي سهمي از ترکه هستند کسي ديگر از ميت ارث نمي برد. بنابراين اگر عصبات و کساني که داراي سهم هستند، موجود نبودند، نزديکترين خويشاوندان از مرده ارث مي برند. همان طور که عموم آيه کريمه دلالت مي نمايد:« فِي كِتَابِ اللّهِ» در حکم و شريعت و قانون خدا، « إِنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ»بي گمان خداوند به هر چيزي دانا، و بر هر چيزي تواناست. از جمله مصاديق آگاهي خداوند اين است که به اوضاعتان آگاه است و آنچه را از احکام و شرايع ديني که مناسب احوالتان است بر شما جاري مي کند.

پايان تفسير سوره ي أنفال

 

 

فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره