مکي و 206 آيه است.
آيه ي 7-1:
بسم الله الرحمن الرحيم
المص ؛ الف ، لام ، ميم ، صاد
كِتَابٌ أُنزِلَ إِلَيْكَ فَلاَ يَكُن فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِّنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ؛ کتابي است که ، بر تو نازل شده ، در دل تو از آن ترديدي نباشد ، تا به آن بيم دهي و مؤمنان را پندي باشد.
اتَّبِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ وَلاَ تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء قَلِيلاً مَّا تَذَكَّرُونَ؛ از آنچه از جانب پروردگارتان برايتان نازل شده است پيروي کنيد و سواي او ، از خدايان ديگر متابعت مکنيد شما چه اندک پند مي پذيريد.
وَكَم مِّن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا فَجَاءهَا بَأْسُنَا بَيَاتًا أَوْ هُمْ قَآئِلُونَ؛ چه بسا قريه هايي که مردمش را به هلاکت رسانيديم ، و عذاب ما شب هنگام يا، آنگاه که به خواب نيمروزي فرو رفته بودند ، به آنان در رسيد.
فَمَا كَانَ دَعْوَاهُمْ إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا إِلاَّ أَن قَالُواْ إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ؛ چون عذاب ما به آنان در رسيد سخنشان جز اين نبود که گفتند : ما ستمکاربوديم.
فَلَنَسْأَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْأَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ؛ البته از مردمي که برايشان پيامبراني فرستاده شده و نيز از پيامبراني که فرستاده شده اند سؤال خواهيم کرد.
فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِم بِعِلْمٍ وَمَا كُنَّا غَآئِبِينَ؛ و از هر چه کرده اند با آگاهي تمام برايشان حکايت خواهيم کرد ، زيرا ما هرگز غايب نبوده ايم.
خداوند متعال در حالي که عظمت قرآن را براي پيامبرش محمد (ص) بيان مي دارد، به او مي فرمايد:« كِتَابٌ أُنزِلَ إِلَيْكَ» اين قرآن کتاب بزرگي است که به سوي تو فرستاده شده است و تمام آنچه را که بندگان بدان نياز دارند، و همه مطالب الهي و اهداف شرعي را به طور استوار و مشروح در بردارد.
« فَلاَ يَكُن فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِّنْهُ» پس نبايد از ناحيه آن در دل تو هيچ تنگي و ترديدي باشد. بلکه بايد بداني که اين کتاب از جانب خداوند با حکمت و ستوده نازل شده است:« لَّا يأِتِيهِ البَطِلُ مِن بَينَ يديه وَلَا مِن خَلفِهِ تَنزِيلِ مِّن حَکيمِ حَمِيدِ» باطل از هيچ سمت و سو در آن راه نمي يابد، از سوي خداوند فرزانه و ستوده فرو فرستاده شده است. و اين قرآن راست ترين سخن است. پس بايد در مورد آن سينه اي گشاد داشته باشي . و خاطرات جمع باشد، و بايد اوامر و نواهي آن را آشکارا ابلاغ کني، و از هيچ سرزنش کننده و مخالفي نترسي.
« لِتُنذِرَ بِهِ» تا بوسيله آن مردم را بيم داده و آنان را پند دهي و حجّت بر مخالفان اقامه شود. « وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ» و تا براي مومنان پند باشد. و همانطور که خداوند متعال فرموده است:« وَذَکرِّ فَإِنَّ الذِّکرَي تَنفَعُ المُومِنينَ» و پند بده. زيرا پند دادن مومنان را فايده مي دهد. و مومنان بوسيله قرآن راه راست را يافته و خوب و بد کارهاي ظاهري و باطني را يافته و خوب و بدِ کارهاي ظاهري و باطني را شناخته و راه را از چاه تشخيص داده و با موانع راه آشنا مي شوند.
سپس خداوند متعال بندگانش را مورد خطاب قرار داد و توجه آنها را به اين کتاب جليل القدر جلب کرد و فرمود:« اتَّبِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ» از کتابي که براي شما نازل شده است پيروي کنيد. « مِّن رَّبِّكُمْ» و اين کتاب از جانب پروردگارتان است، و تربيت خويش را از طريق اين کتاب در مورد شما کامل مي گرداند. پس اين کتاب را بر شما نازل مي گردد، و نعمت بر شما کامل مي شود، و شما به بهترين کارها و بهترين اخلاق و والاترين آن رهنمود مي شويد. « وَلاَ تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء» و از اوليا و معبوداني غير از او پيروي نکنيد. يعني آنها را به دوستي نگيريد و از هوي و هوسشان پيروي مکنيد، و به خاطر آنان حق را ترک ننماييد.
« قَلِيلاً مَّا تَذَكَّرُونَ» بسيار کم پند مي پذيريد، و اگر پند مي گرفتيد و صلاح کار را تشخيص مي داديد زيان و ضرر را به نفع و سود ، و دشمن را بر دوست ترجيح نمي داديد. سپس خداوند آنها را از عذابي برحذر داشت که دامن امت هايي را گرفت که پيامبران را تکذيب کردند. و آنان را برحذر داشت که نبايد با آنها مشابهت داشته باشند، پس فرمود:« وَكَم مِّن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا فَجَاءهَا بَأْسُنَا» چه بسيار اهالي آبادي هايي را هلاک نموده ايم، پس عذاب سخت ما آنها را ، « بَيَاتًا أَوْ هُمْ قَآئِلُونَ» شبانگاه يا به هنگام ظهر فرا گرفت. يعني زماني آنان را از ميان برداشتيم که آنها غافل و بي خبر بودند و هلاک شدن به دل آنها خطور نمي کرد.
پس وقتي که عذاب خدا پيش آنها آمد، آن را از خودشان دور نکردند، و خدايانشان که به آنان دل بسته بودند چيزي را از آنها دور نکرده و نتوانستند ستم و گناهاني را که مرتکب شده بودند انکارکنند. « فَمَا كَانَ دَعْوَاهُمْ إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا إِلاَّ أَن قَالُواْ إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ» پس سخن آنها وقتي که عذاب ما پيش آنها آمد جز اين نبود که گفتند:همانا ما ستمگر بوده ايم. همچنان که خداوند متعال فرموده است:« وَکَم قَصَمنَا مِن قَريةَ کَانَت ظَلِمَةَ وَأَنشَأنَا بَعدَهَا قَوماً ءَاخَرينَ، فَلَّما أَحَسُّوا بَأسنَا إِذا هُم مِنهَا يرکُضُونَ ، لَا تَرکٌضُوا وَارجِعُوا إِلَي مَآ آُترِفتُم فِيهِ ظَلِمينَ ، فَمَا زَالَت تِّلکَ دَعوَئهُم حَتَّي جَعَلنَهُم حَصِيداً خَمِدينَ» و چه بسيار شهرها و آباديها و ساکنانشان را که بر اثر کفر ورزيدن به آنچه پيامبران آورده بودند، و به سبب ستمي که در حق خود روا داشته بودند، هلاک و نابود ساختيم، و بعد از آنان قوم ديگري را بوجود آوريم. هنگاميکه آن ستمگران عذاب ما را ديدند، به سرعت از آباديهايشان فرار کردند، در آن حال فرا خوانده شدند که فرار نکنيد، و به سوي عيش و تنعمي برگرديد که در آن قرار داشتيد و به سوي خانه هاي مرتفع و محکم خود بازگرديده باشد که مورد پرسش قرار گيريد. گفتند: « اي واي بر ما»، واقعا ما ستمکار بوديم. پيوسته اين سخنشان بود تا اينکه آنان را درو شده بي جان گردانديم.
« فَلَنَسْأَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ» پس حتما از امت هايي که پيامبران به سوي آنها فرستاده شدند خواهيم پرسيد که پيامبرانشان را چه پاسخ دادند؟« وَيومَ ينَاديهِم فَيقُولُ مَاذَا أَجَبتُمُ المُرسِلَينَ» و روزي که خداوند آنان را صدا مي زند و مي فرمايد: پيامبران را چه جواب داديد؟ « وَلَنَسْأَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ» و حتما از پيامبران در مورد رساندن پيام پروردگارشان خواهيم پرسيد، و از پاسخي که امت هايشان به آنان دادند مي پرسيم. « فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِم» و همه کارهايي را که مردم کرده اند، آگاهانه براي آنان بيان مي کنيم. « بِعِلمِ» از روي آگاهي و علمي که خداوند متعال نسبت به اعمالشان دارد. « وَمَا كُنَّا غَآئِبِينَ» و ما در هيچ وقتي از اوقات غائب نبوده ايم. همان طور که خداوند متعال فرموده است:« وَلَقَد خَلَقنَا فَوقُکُم سَبعَ طَرَائِقَ وَمَا کُنَّا عِنِ الخَلِق غَفِلينَ» و همانا بر بالاي سر شما هفت آسمان را آفريده ايم و ما از خلق بي خبر نبوده ايم . سپس پاداش و جزا را بر طبق اعمالتان بيان کرد و فرمود:
آيه ي 9-8:
وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ در آن روز ، وزن کردن به حق خواهد بود آنها که ترازويشان سنگين است ، رستگارانند.
وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُوْلَـئِكَ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُم بِمَا كَانُواْ بِآيَاتِنَا يِظْلِمُونَ؛ آنان که ترازوي اعمالشان سبک گشته است کساني هستند که به آيات ما ايمان نياورده بودند و از اين رو به خود زيان رسانيده اند.
موازنه وسنجش اعمال در روز قيامت به دادگري و انصاف انجام مي شود و به هيچ وجه در آن ظلم و ستمي وجود ندارد. « فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ» پس هرکس ترازوي اعمالش سنگين باشد، به اين صورت که کفه نيکي هايش از بدي هايش سنگين تر شود. « فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» يعني ايشان نجات يافتگانِ از ناگواريها و دست يافتگان به دوست داشتنيها هستند، و فايده بزرگ و سعادت هميشگي را به دست مي آورند. « وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ» و هرکس ترازوي اعمالش سبک باشد، به اين صورت که کفه بديهايش سنگي تر باشد، « فَأُوْلَـئِكَ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُم» ايشان کساني اند که خويشتن را تباه کرده اند. زيرا نعمت جاودان را از دست داده اند و به عذاب دردناک گرفتار شده اند، « بِمَا كَانُواْ بِآيَاتِنَا يِظْلِمُونَ» بدان سبب که نسبت به آيات ما ستم روا مي داشتند. پس آن چنانکه بر آنان واجب بود در برابرش منقاد و تسليم نشدند.
آيه ي 10:
وَلَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ قَلِيلاً مَّا تَشْكُرُونَ؛ در زمين جايگاهتان داديم و راههاي معيشتتان را در آن قرار داديم و چه اندک سپاس مي گزاريد.
خداوند متعال با بيان اينکه بندگانش را در زمين سُکني داد و اسباب معيشت آنان را فراهم ساخت بر آنان منت مي نهد و مي فرمايد:« وَلَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِي الأَرْضِ» و همانا زمين را برايتان آماده نموديم، طوري که بتوانيد در آن خانه بسازيد ، و آن را شخم بزنيد و انواع استفاده ها را از آن ببريد. « وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ» و در آن برايتان وسايل زندگي قرار داديم، از قبيل درختان و گياهان و معادن زيرزميني و انواع صنايع و تجارت ها. اينها را خداوند برايتان فراهم نمودو اسباب آن را در اختيار شما قرار داد. « قَلِيلاً مَّا تَشْكُرُونَ» اما بسيار کم شکر خداوند را به جاي مي آوريد که انواع نعمت ها را به شما داده، و سختي و رنج ها را از شما دور نموده است.
آيه ي 15-11:
وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلآئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ؛ و شما را بيافريديم ، و صورت بخشيديم ، آنگاه به فرشتگان گفتيم : آدم را سجده کنيد همه ، جز ابليس ، سجده کردند و ابليس در شمار سجده کنندگان نبود.
قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ؛ خدا گفت : وقتي تو را به سجده فرمان دادم ، چه چيز تو را از آن بازداشت ، ? گفت : من از او بهترم ، مرا از آتش آفريده اي و او را از گل.
قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَن تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ؛ گفت : از اين مقام فرو شو تو را چه رسد که در آن گردنکشي کني ? بيرون رو که تو از خوار شدگاني.
قَالَ فَأَنظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ؛ گفت : مرا تا روز قيامت که زنده مي شوند مهلت ده.
قَالَ إِنَّكَ مِنَ المُنظَرِينَ؛ گفت : تو از مهلت يافتگاني.
خداوند متعال انسانها را مخاطب قرار داده و مي فرمايد:« وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ» و همانا اصل و ماده اي را که شما از آن پديد آمديد، آفريديم. و آن آدم عليه السلام است، « ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ» سپس به صورتگري آدم پرداختيم و او را به بهترين وجه خلق کرديم. و خداوند آنچه را که مکمل صورت باطني آدم بود، به وي آموخت، و آن عبارت از نام اشيابود.
سپس فرشتگان بزرگوار را دستور داد تا به منظور اکرام و احترام آدم و براي اظهار فضيلت او در مقابل وي سجده کنند. فرشتگان از دستور پروردگارشان فرمان برده و اطاعت نمودند، « فَسَجَدُواْ» پس همه سجده کردند، « إِلاَّ إِبْلِيسَ» جز ابليس که به خاطر اينکه خود را از او بزرگتر مي ديد و به خاطر خودپسندي، از سجده بردن امتناع ورزيد. پس خداوند او را بر اين کار سرزنش نمود و فرمود:« مَا مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ» چه چيز ترا بازداشت از اينکه سجده کني براي کسي که من با دو دوست خود آفريده ام؟! يعني او را شرافت دادم، و با اين فضيلت او را برتري بخشيدم به گونه اي که کسي ديگر اين فضيلت را ندارد، و تو از فرمان سرپيچي نموده، و در مورد دستورم سهل انگاري کردي! «قَالَ» شيطان در حالي که با پروردگارش معارضه مي کرد، گفت:« أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ» من از او بهتر هستم. سپس براي اثبات اين ادعاي باطل دليل آورد و گفت:« خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ» مرا از آتش آفريده اي و او را از خاک ، و اين اقتضا مي کند که آنکه از آتش آفريده شده از آنچه از خاک آفريده شده است بهتر باشد، چون آتش بر بالاي خاک قرار مي گيرد و اين قياس از چند جهت فاسد و باطل است:
1- اين قياس در مقابل دستور خدا به سجده کردن انجام شد، و قياس وقتي که با نص معارض و مخالف باشد قياس باطلي است، چون منظور از قياس اين است حکمي که در مورد آن نصّي نيامده است، با اموري که در مورد آن نصّ وارد شده است نزديک شود و تابع آن قرار گيرد. اما قياسي که با نصّ مخالفت کند، و معتبر دانسته شدن آن منجر به لغو شدن نصّي گردد، چنين قياسي از زشت ترين قياس هاست.
2- شيطان گفت:« أَنَاْ خَيْرٌ مِّنْهُ» من از او بهتر هستم. و همين گفته براي نقص و کمبود ابليس پليد کافي است ، چون او نقص و کمبود خود را با خودپسندي و تکبر و سخن گفتن در مورد خدا آن هم بدون علم و آگاهي اثبات نمود. و چه کمبودي بزرگتر از اين وجود دارد؟!
3- شيطان در برتر قرار دادن آتش بر خاک دروغ گفت، زيرا در ماده خاک فروتني و سکون و متانت وجود دارد، و برکت هاي زمين از قبيل درختان و انواع گياهان گوناگون از خاک مي رويند، اما آتش صفت سبکي و شتابزدگي و سوزندگي دارد.
بنابراين وقتي که ابليس از فرمان خدا سرپيچي کرد از مقام والاي خود به پايين ترين جايگاه سقوط نمود، و خداوند به او فرمود:« فَاهْبِطْ مِنْهَا» از بهشت فرو شو، « فَمَا يَكُونُ لَكَ أَن تَتَكَبَّرَ فِيهَا» تو حق نداري در آن تکبر کني، چون بهشت سران پاکان است و شايسته پليدترين و بدترين خلق خدا نيست.
« فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ» پس بيرون برو، تو از ذليل شدگان و خوارشدگان هستي. و اين، کيفر تکبر و خودپسندي او بود. بنابراين هنگامي که ابليس دشمني با خدا و با آدم و فرزندانشان را اعلام کرد، از خداوند خواست که او را تا روز رستاخيز مهلت بدهد تا بتواند فرزندان آدم را هرچه بيشتر گمراه سازد. و از آن جا که حکمت الهي اقتضا مي کند بندگان را مورد آزمايش قرار دهد و راستگو از دروغگو، و کسي که از خدا اطاعت مي کند از کسي که از دشمن خدا تبعيت مي نمايد مشخص گردد، خواسته او را پذيرفت و فرمود:« إِنَّكَ مِنَ المُنظَرِينَ» تو از مهلت يافته گاني.
آيه ي 17-16:
قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ؛ گفت : حال که مرا نوميد ساخته اي ، من هم ايشان را از راه راست تو منحرف مي کنم.
ثُمَّ لآتِيَنَّهُم مِّن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ؛ آنگاه از پيش و از پس و از چپ و از راست بر آنها مي تازم و بيشترينشان ، را ناسپاس خواهي يافت.
شيطان وقتي از رحمت خدا نااميد شد، گفت:« فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ» به سبب اينکه مرا گمراه ساختي، بر سر راه راست تو به کمين مردم مي نشينم. يعني همواره بر سر راه راست تو خواهم بود و نهايت تلاش خود را مبذول مي دارم تا مردم را از در پيش گرفتن راه تو بازدارم.
« ثُمَّ لآتِيَنَّهُم مِّن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ» سپس از همه جهات و اطراف بر آنها حمله ور خواهم شد، و از هر راهي که بتوانم به پاره اي از اهدافم دست يابم استفاده خواهم کرد. و از آنجا که شيطان ِ خبيث مي دانست که آنها ناتوانند، و غفلت بر بسياري از آنها غالب است، و براي گمراه کردن آنها تصميم قطعي داشت، گمان برد و گمانش راست درآمد، و گفت:« وَلاَ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ» و بيشتر آنها را سپاسگزار نخواهي يافت، زيرا به جاي آوردن شکر يکي از نشانه هاي پيمودن راه راست است. و او مي خواست آنان را از راه راست باز دارد، و شکر خدا را به جاي نياورند. خداوند متعال فرموده است:« إِنَّما يدعُوا حِزبَهُ لِيکُونُوا مِن أَصحَبِ السَّعيرِ» همانا شيطان گروهش را فرا مي خواند تا از اهل دوزخ شوند. و خداوند ما را از آنچه که شيطان گفته، و بر انجام آن تصميم قطعي گرفته است، آگاه کرد تا خود را براي مقابله با دشمن آماده کنيم و با شناخت راهي که شيطان از آن مي آيد و روزنه هايي که از آن به انسان راه پيدا مي کند از وي پرهيز کنيم. پس خداوند با اين کار بزگترين منّت را بر ما نهاده و بزرگترين نعمت را به ما داده است.
آيه ي 18:
قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْؤُومًا مَّدْحُورًا لَّمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ لأَمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمْ أَجْمَعِينَ؛ گفت : از اينجا بيرون شو ، منفور مطرود از کساني که پيروي تو گزينندو از همه شما جهنم را خواهم انباشت.
وقتي که شيطان چنين گفت، خداوند فرمود: « اخْرُجْ مِنْهَا» با حقارت و ذلت از اينجا بيرون برو، نه با احترام و اکرام، بلکه « مَذْؤُومًا» ذليل و خوار و نکوهيده، « َّمدْحُورًا» و طرد شده، و رانده شده از خدا. و از رحمت او و از هر خوبي بري شو. « لَّمَن تَبِعَكَ مِنْهُمْ لأَمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنكُمْ أَجْمَعِينَ» بي گمان جهنم را از تو و از هرکس از آنان که از تو پيروي کند پرمي سازم. و اين سوگند خداست که جهنم جايگاه و سراي گناهکاران مي باشد و آن را از شياطين و انسانها و جن هايي که از او پيروي مي کنند پر مي سازد.
آيه ي 24-19:
وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلاَ مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَـذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ؛ اي آدم ، تو و همسرت در بهشت مکان گيريد از هر جا که خواهيد بخوريدولي به اين درخت نزديک مشويد که در شمار بر خويش ستم کنندگان خواهيد شد.
فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِيَ لَهُمَا مَا وُورِيَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَـذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ ؛ پس شيطان آن دو را وسوسه کرد ، تا شرمگاهشان را که از آنها پوشيده ، بوددر نظرشان آشکار کند و گفت : پروردگارتان شما را از اين درخت منع کردتا مباد از فرشتگان يا جاويدانان شويد.
وَقَاسَمَهُمَا إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ؛ و برايشان سوگند خورد که نيکخواه شمايم.
فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَا إِنَّ الشَّيْطَآنَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِينٌ ؛ و آن دو را بفريفت و به پستي افکند چون از آن درخت خوردند شرمگاههايشان آشکار شد و به پوشيدن خويش از برگهاي بهشت پرداختند پروردگارشان ندا داد : آيا شما را از آن درخت منع نکرده بودم و نگفته بودم که شيطان به آشکارا دشمن شماست ?
قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ؛ گفتند : اي پروردگار ما ، به خود ستم کرديم و اگر ما را نيامرزي و بر، مارحمت نياوري از زيان ديدگان خواهيم بود.
قَالَ اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ؛ گفت : فرو شويد ، برخي دشمن برخي ديگر ، و تا روز قيامت زمين قرارگاه و جاي تمتع شما خواهد بود.
سپس خداوند آدم را از شر شيطان برحذر داشت و فرمود:« وَيَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ» و اي آدم! تو و همسرت در بهشت ساکن شويد. يعني خداوند متعال آدم و همسرش حوا را که به وي ارزاني داده بود تا در کنار او آرامش يابد، دستور داد تا از هر کجاي بهشت که مي خواهند بخورند، و هرگونه که مي خواهند در بهشت بهره مند شوند، اما خداوند براي آنها درختي را مشخص کرد و آنها را از خوردن آن نهي کرد، و خداوند بهتر مي داند که چه درختي بوده است، و در تعيين کردن آن درخت را بر آن دو حرام کرد، به دليل اينکه فرمود:« فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ» پس، از ستمکاران مي شويد . آدم و حوا همواره از دستور خدا اطاعت مي کردند تا اينکه شيطان به وسيله فريب و مکرش در آنها نفوذ کرد، و وسوسه اي در دل آنها ايجاد نمود و آنان را فريب داد و گفت:« مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَـذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ» پروردگارتان شما را از اين درخت بازنداشته است مگر به خاطر اينکه مبادا دو فرشته شويد. يعني از جنس فرشتگان شويد. « أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ» يا اينکه مبادا از جاودانگان شويد. همانطور که در آيه اي ديگر گفته است:« هَل أَدلُّکَ عَلَي شَجَرَةِ الخُلدِ وَمُلکِ لَّا يبلَي» آيا ترا به درخت جاودانگي و سلطنت و ملکي که تمام نمي شود راهنمايي کنم؟ و با گفتن اين سخن، براي آدم و حوا سوگند خورد که ، « إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ» من از زمره خيرخواهان شما هستم که اين سخنان را به شما گفتم. آدم و حوا با اين چيزها فريب خوردند و در اين حالت شهوت بر عقل غالب آمد.
« فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ» و شيطان آنها را از مقام والايشان که دوري از گناهان بود فرود آورد، و به وادي آلوده شدن به پليدي هاي گناه در انداخت. پس آن دو اقدام به خوردن ميوه آن درخت کردند.
« فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا» وقتي از ميوه درخت چشيدند، عورتشان آشکار شد. يعني عورت هريک که پوشيده و پنهان بود نمايان شد، پس لخت شدن درون از لباسِ پرهيزگاري ،در لباسِ ظاهر اثر کرد و لباس بيرون و درون بيرون آمد و عورتهايشان آشکار گرديد و شرمنده شدند، و شروع به چسباندن برگ هاي درختان بهشت به شرمگاههايشان کردند ، تا اينگونه خود را بپوشانند.
« وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا» و در اين حالت خداوند آنان را ندا داد و در قالب توبيخ و سرزنش فرمود:« أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَا إِنَّ الشَّيْطَآنَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِينٌ» آيا شما را از خوردن اين درخت بازنداشته بودم، و به شما نگفتم که شيطان برايتان دشمني آشکار است؟ پس چرا آنچه را که از آن نهي شده بوديد مرتکب شديد و از دشمن خود اطاعت کرديد؟!
پس در اين هنگام خداوند با توبه و پذيرفتن آن بر آنان منّت نهاد و آنان به گناهانشان اعتراف کردند و از خداوند عفو و بخشش را طلب نموده و گفتند:« رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ» « پروردگارا! ما با محو کردن اثر گناه و عقوبت آن و قبول توبه، و عفو ساير گناهان بر ما رحم نکني قطعا از زيانکاران خواهيم بود. پس خداوند گناهانشان را بخشيد، « وَعَصَي ءَادَمُ رَبَّهُ فَغَوَي، ثُمَّ اجتَبَهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيهِ وَهَدَي» و آدم از پروردگارش نافرماني کرد و گمراه شد. سپس پروردگارش او را برگزيد و توبه اش را پذيرفت و هدايت نمود.
اين در حالي است که ابليس همچنان بر سرکشي خود ادامه داده و از گناهش دست نمي کشد. پس هرکس چون آدم به گناه اعتراف کند و از خداوند بخواهد که او را بيامرزد، و از گناهش پشيمان شود و از آن دست بکشد، پروردگارش او را برگزيده و هدايت مي نمايد. و هرکس مانند ابليس باشد و هرگاه گناهي از او سربزند آن را ادامه دهد همواره از خدا دورتر مي شود.
آيه ي 26-25:
قَالَ فِيهَا تَحْيَوْنَ وَفِيهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُونَ؛ گفت : در آنجا زندگي خواهيد کرد و در آنجا خواهيد مرد و از آن بيرونتان آورند.
يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْءَاتِكُمْ وَرِيشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِكَ خَيْرٌ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ ؛ اي فرزندان آدم ، براي شما جامه اي فرستاديم تا شرمگاهتان را بپوشد و، نيز جامه زينت و جامه پرهيزگاري از هر جامه اي بهتر است و اين يکي ازآيات خداست ، باشد که پند گيرند.
وقتي خداوند آدم و همسر و فرزندانشان را به زمين پايين آورد و آنها را از چگونگي اقامتشان در زمين خبر داد، و برايشان در زمين درجات و زندگي قرار داده است و برايشان در زمين حيات و زندگي قرار داده است و به دنبال آن مرگ مي آيد، و اين زندگي سرشار از امتحان و آزمايش است و آنان همواره در آن بسر مي برند. و همواره پيامبران خود را براي آنان مي فرستد و کتابهايش را بر آنان نازل مي کند تا زمانيکه مرگشان فرا مي رسد، پس در زمين دفن مي شوند. سپس وقتي که مدت خود را در قبر کامل گرداندند خداوند آنها را بر مي انگيزد و از زمين به سويي سرايي که سراي حقيقي است بيرون مي کند.
سپس با بيان اينکه دو نوع لباس را براي آنان فراهم نمود؛ لباس ضروري و لباس تجمل و آرايش، و نيز با بيان اينکه ديگر اشيا را از قبيل غذا و آب و مرکب و نکاح و غيره را برايشان فراهم نمود، و اينکه نعمات لازم و ضروري را براي آنان فراهم کرد، و مکمل آنها را نيز فراهم نمود بر آنان منت گذاشت، و برايشان بيان کرد که اين نعمات ذاتا هدف نيستند، بلکه خداوند آنها را آفريده است تا در راستاي عبادت و طاعت او از آنها بهره گيرند. بنابراين فرمود:« وَلِبَاسُ التَّقْوَىَ ذَلِكَ خَيْرٌ» و لباس پرهيزگاري از لباس ظاهري برتر است. زيرا لباس پرهيزگاري همواره همواره بنده خواهد بود، و کهنه نمي شود، و از بين نمي رود، و آن لباس زيبايي قلب و روح است ولي لباس ظاهري فقط مدتي عورت را مي پوشاند، و يا براي زيبايي انسان است و غير از اين فايده اي ديگر ندارد.
نيز به فرض نبودن اين لباس، عورت ظاهري انسان آشکار مي شود که ظاهر شدن آن در صورت ناچاري و ضرورت زياني ندارد، ولي اگر لباس پرهيزگاري وجود نداشته باشد عورت دروني انسان نمايان مي گردد و خوار و رسوا مي شود.
« ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ » آنچه از لباس که ذکر شد بوسيله آن چيزهايي را مي آموزيد که به شما فايده مي دهد. و نيز مسايلي را که به شما زيان مي رساند متذکر مي شويد و از لباس ظاهري براي لباس باطني کمک مي گيريد.
آيه ي 27:
يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ ؛ اي فرزندان آدم ، شيطان شما را نفريبد ، همچنان که پدر و مادرتان را ازبهشت بيرون راند ، لباس از تنشان کند تا شرمگاهشان را به ايشان بنماياند او و قبيله اش از جايي که آنها را نمي بينيد شما را مي بينند ما شيطانها را دوستان کساني قرار داديم که ايمان نمي آورند.
خداوند متعال انسانها را برحذر مي دارد که مبادا شيطان با آنها کاري کند که با پدرشان کرد: « يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ» اي فرزندان آدم! شيطان شما را نفريبد به اين صورت که نافرماني را برايتان زيبا جلوه دهد، و شما را به سوي گناه و نافرماني فرا بخواند و بر آن تشويق کند، و از او فرمان ببريد. « كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ» همان گونه که پدر و مادرتان را از بهشت بيرون کرد و آنها را از مقام والا به مقام پايين کشاند. پس شيطان مي خواهد همان کار را با شما نيز بکند. و براي اينکه شما را گمراه سازد از هيچ کوششي دريغ نمي دارد. پس شما بايد هميشه از او بپرهيزيد و لباس جنگ عليه شيطان را بپوشيد و دروازه هايي را ببنديد که شيطان از آن به سوي شما وارد مي شود.
« إِنَّهُ» شيطان همواره مراقب شماست ، و او « يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ» و ديگر شياطين جنّي همدستش شما را مي بينند، « مِنْ حَيْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء لِلَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ» از جايي که شما آنها را نمي بينيد. همانا شيطان ها را دوستان کساني قرار داده ايم که ايمان نمي آورند، پس ايمان نداشتن موجب منعقد شدن ميان انسان و شيطان مي شود.
« إِنَّهُ لَيسَ لَهُ سُلطَنُ عَلَي الذَّينَ ءَامَنُوا وَعَلَي رَبِّهِم يتَوَکَلُونَ، إِنَّمَا سُلطَنُهُ عَلَي الذَّينَ يتَولَّونَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشرِکُونَ» همانا او بر کساني که ايمان آورده اند و بر پروردگارشان توکل مي کنند هيچ قدرت و سلطه اي ندارد ،بلکه سلطه او بر کساني است که او را به دوستي گرفته اند، و سلطه او بر کساني است که با خدا شريک مي گيرند.
آيه ي 30-28:
وَإِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً قَالُواْ وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءنَا وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء أَتَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ؛ چون کار زشتي کنند ، گويند : پدران خود را نيز چنين يافته ايم و خدا، مارا بدان فرمان داده است بگو : خدا به زشتکاري فرمان نمي دهد چرا چيزهايي به خدا نسبت مي دهيد که نمي دانيد ?
قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَأَقِيمُواْ وُجُوهَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ؛ بگو : پروردگار من به عدل فرمان داده است ، و به هنگام هر نماز روي به جانب او داريد و او را با ايمان خالص بخوانيد و همچنان که شما را آفريده است باز مي گرديد.
فَرِيقًا هَدَى وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلاَلَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء مِن دُونِ اللّهِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ؛ فرقه اي را هدايت کرده و فرقه اي گمراهي را در خورند اينان شيطانها را به جاي خدا به دوستي گرفتند و مي پندارند که هدايت يافته اند.
خداوند متعال در حالي که زشتي حالت مشرکين را بيان مي کند که گناه را انجام داده و آن را به خدا نسبت مي دهند و مي گويند: او ما را به گناهان دستور داده است، مي فرمايد:« وَإِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً» و هنگامي که کار زشتي را انجام مي دهند. « فاحشه» هرکاري است که زشت دانسته شود، و از آن جمله اين بود که آنها گرداگرد کعبه بدون لباس و به صورت لخت و عريان طواف مي کردند.
« قَالُواْ وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءنَا» گفتند: ما پدران خود را بر آن ديده ايم. و آنها در اين مورد راست مي گفتند و پدرانشان چنين بودند، « وَاللّهُ أَمَرَنَا بِهَا» و خداوند ما را به اين کار دستور داده است، اما در اين سخن دروغ مي گفتند، بنابراين خداوند اين نسبت را رد کرد و فرمود:« قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء» بگو: قطعا خداوند به کار زشت و فحشا دستور نمي دهد. يعني شايسته کمال و حکمت او نيست که بندگانش را دستور دهد تا کارهاي زشت را انجام دهند. خداوند به کار زشتي که مشرکان انجام مي دهند و به کار زشتي که ديگران مي کنند، دستور نداده است.
« أَتَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ » آيا چيزي به خدا نسبت مي دهيد که نمي دانيد؟! و چه تهمتي بزرگتر از اين است؟!
سپس آنچه را که بدان دستور مي دهد بيان کرد و فرمود:« قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ» بگو: پروردگارم به عدالت و دادگري در عبادات و معاملات فرمان داده است نه به ظلم و ستم.« وَأَقِيمُواْ وُجُوهَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ» و در هر مسجدي روي به خدا کنيد و در تکميل کردن عبادت ها کوشش نماييد، به خصوص «نماز» و آن را به طور ظاهري و باطني برپا داشته و از هر نقص و کمبودي که آن را فاسد مي کند پاک داريد.
« وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ» و در حالي که مخلصانه او را مي پرستيد وي را بخوانيد. يعني هدفتان از عبادت فقط خداي يگانه باشد که شريکي ندارد. و دعا شامل دعاي خواستن و دعاي عبادت مي شود، يعني در دعايتان هدفي جز بندکي کردن براي خدا و طلب رضاي او نداشته باشيد. « كَمَا بَدَأَكُمْ» همان طور که نخستين بار شما را آفريده است. « تَعُودُونَ» براي رستاخيز بر مي گرديد، و بدانيد کسي که توانايي آفريدن آغازين شما را داشته است، مي تواند دوباره شما را بيافريند، و تکرار آفرينش از آفرينش نخستين آسان تر است.
« فَرِيقًا» دسته اي از شما را، « هَدي» خداوند هدايت کرده است. يعني آنها را براي هدايت توفيق داده ، و اسباب هدايت را برايشان فراهم کرده و موانع آن را برايشان برداشته است. « وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلاَلَةُ» و عده اي به خاطر آنچه براي خود به وجود آورده و اسباب گمراهي را به کار گرفته اند، گمراه شدن بر آنان واجب شده است.
« إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاء مِن دُونِ اللّهِ» چون آنان شياطين را به دوستي گرفتند نه خدا را . « وَمّن يتَّخِذ الشَّيطَنَ وَلِيا مِّن دُونِ اللهِ فَقَد خَسِرَ خُسرَانَا مُّبِينَا» و هرکس به جاي خدا شيطان را به دوستي بگيرد دچار زيان و خسارت آشکاري شده است.
پس وقتي که از دايره دوستي خداوند بخشنده بيرون آمدند، و دوستي شيطان را ترجيح دادند، رسوايي کامل نصيب آنان گرديد، و به خودشان سپرده شدند، پس سخت ترين زيان متوجه آنان گرديد. « وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ» و آنان چنين مي پندارند که هدايت شده اند. چون حقايق براي آنان دگرگون شده است، بنابراين باطل را حق، و حق را باطل مي پندارند.
و از اين آيات استنباط مي شود که اوامر و نواهي تابع حکمت خداوند و مصلحت بندگان است. و آن اين که ممکن نيست، خداوند به چيزي دستور دهد که عقلها آن را زشت و ناپسند بدانند، و خداوند جز به دادگري و اخلاص فرمان مي دهد. و از اين آيات استنباط مي شود که هدايت بنده به سبب فضل و منت خدا حاصل مي گردد، و گمراه شدن او بدان سبب است که خداوند او را به حال خود رها کرده است، و آن زماني است که بنده به سبب جهالت و ستم، شيطان را به دوستي بگيرد، و عامل گمراهي خودش بگردد. و هرکس بپندارد که او راه يافته است، در حاليکه گمراه باشد، عذري ندارد، زيرا توانايي دست يابي به هدايت را دارد، و اين پندار او از ستمي سرچشمه گرفته است که آن را انجام داده است، و آن عبارت است از ترک راهي که انسان را به هدايت مي رساند.
آيه ي 31:
يَا بَنِي آدَمَ خُذُواْ زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ وكُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ؛ اي فرزندان آدم ، به هنگام هر عبادت لباس خود بپوشيد و نيز بخوريد، وبياشاميد ولي اسراف مکنيد ، که خدا اسرافکاران را دوست نمي دارد.
خداوند متعال بعد از اينکه براي بني آدم لباسي آفريد که عورتشان را مي پوشاند و آن را برايشان بياراست، فرمود:« يَا بَنِي آدَمَ خُذُواْ زِينَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ» اي بني آدم! عورت خود را به هنگام نماز، فرض باشد يا نفل بپوشانيد، زيرا پوشاندن عورت زينتي براي بدن است همان گونه که ظاهر شدن عورت بدن انسان را زشت و بد ريخت مي کند. و احتمال دارد که منظور از «زينت» در اينجا فراتر از اين بوده و به معني لباس پاکيزه و خوب باشد. پس در اينجا دستور داده شده است که در نماز عورت پوشانده شود، و از لباس زيبا استفاده شده و عورت از آلودگيها و پليدي ها پاک گردد.
سپس فرمود:« وكُلُواْ وَاشْرَبُواْ» و از روزيهاي پاکيزه اي که خدا به شما داده است بخوريد و بياشاميد، و « وَلاَ تُسْرِفُواْ» در آن اسراف نکنيد. و اسراف با استفاده بيش از اندازه از نعمت صورت مي گيرد، يا با علاقه شديد به خوردني ه ايي که به بدن زيان وارد مي کند، يا با زياده روي در خوشگذراني و سفره آرايي و شيک پوشي، انجام مي شود، و يا با تجاوز از حلال به سوي حرام صورت مي گيرد، « إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ» قطعا خداوند اسراف کنندگان را دوست نمي دارد، زيرا خداوند از زياده روي متنفر است و آن را نمي پسندد. و اسراف، به بدن انسان و زندگي اش زيان وارد مي کند تا جايي که از پرداختن مخارجي که بر عهده اوست ناتوان مي ماند. پس در اين آيه کريمه به خوردن و نوشيدن دستور داده شده است، و از ترک خوردن و نوشيدن و اسراف در آن نهي شده است.
آيه ي 33-32:
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِيَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِي لِلَّذِينَ آمَنُواْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ ؛ بگو : چه کسي لباسهايي را که خدا براي بندگانش پديد آورده ، و خوردنيهاي خوش طعم را حرام کرده است ? بگو : اين چيزها در اين دنيا براي کساني است که ايمان آورده اند و در روز قيامت نيز خاص آنها باشد آيات خدارا براي دانايان اينچنين به تفصيل بيان مي کنيم.
قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِكُواْ بِاللّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَن تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ ؛ بگو : پروردگار من زشتکاريها را چه آشکار باشند و چه پنهان و نيز، گناهان و افزوني جستن به ناحق را ، حرام کرده است ، و نيز حرام است چيزي را شريک خدا سازيد که هيچ دليلي بر وجود آن نازل نشده است ، يا در باره خداچيزهايي بگوييد که نمي دانيد.
خداوند متعال بر کسي که سخت گيري کرده و چيزهاي پاکي را که خدا حلال کرده است حرام مي کند، اعتراف نموده و مي فرمايد:« قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِيَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ» بگو: چه کسي زينت خدا را از قبيل لباسهاي گوناگون، و روزي هاي پاک از قبيل خوردني ها و نوشيدني ها که براي بندگانش آفريده، حرام کرده است؟! يعني چه کسي بر حرام کردن نعمت هايي که خداوند به بندگانش ارزاني نموده است اقدام مي کند؟ و چه کسي آنچه را که خداوند براي آنان گسترده نموده است تنگ مي کند؟!
و اين که خداوند چيزهاي پاکيزه را براي بندگانش به صورت گسترده و بدون محدوديت آفريده بدان خاطر است که بندگان در مسير عبادت خدا از آن کمک بگيرند، پس اين چيزها را خداوند جز براي بندگان مومنش مباح و جايز قرار داده است. بنابراين فرمود:« قُلْ هِي لِلَّذِينَ آمَنُواْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ» بگو: اين ، در زندگي دنيا براي کساني است که ايمان آورده اند و در قيامت تنها براي مومنان است. يعني در روز قيامت اين نعمت ها منحصرا براي مومنان است و آنان آزادند هرگونه که بخواهند از آنها استفاده کنند و بر استفاده ي از آنها هيچ محاسبه اي ندارند. و مفهوم آيه اين است که هرکس به خدا ايمان نياورد، و از نعمت هاي خدا در راستاي نافرماني او استفاده کند، اين نعمت ها براي او نيستند، و براي او مباح نمي باشند، بلکه او بر اين نعمت ها و استفاده از آنها مجازات شده و در روز قيامت در رابطه با آنها بازخواست مي شود.
« كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الآيَاتِ» اينگونه آيات را توضيح مي دهيم، « لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ» براي قومي که مي دانند، زيرا آنان از آنچه که خداوند از آيات خويش توضيح و تفصيل داده است بهره مند مي شوند. و مي دانند که از جانب خدا هستند، پس آيات خدا را فهم مي کنند و آن را درک مي نمايند.
سپس خداوند چيزهاي حرامي را که تمام شريعت ها حرام نموده است بيان کرد و فرمود:« قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ» بگو: همانا پروردگارم گناهان بزرگ را که زشت شمرده مي شوند حرام کرده است، مانند زنا و لواط و غيره. « مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ» آنچه آشکارا انجام شود و آنچه که به صورت پنهان صورت گيرد. يعني زشت هايي که به ظاهر و بدن، و کارهاي زشتي که به باطن و قلب مربوط است، مانند تکبر و خودپسندي و ريا و نفاق و امثال آن.
« وَالإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ» و گناه و ستم ناحق. يعني گناهاني که منجر به پايمال کردن حقوق خدا شده و عقوبت وي را در پي دارد، و تجاوز بر خون و مال و آبروي مردم است. و اين شامل گناهاني است که مربوط به حقوق خدايند، نيز گناهاني که به حقوق انسانها مربوط مي شوند. « وَأَن تُشْرِكُواْ بِاللّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا» و اينکه چيزي را شريک خدا سازيد که بر صحت آن دليل و حجتي نازل نکرده است، بلکه خداوند دليل و برهان را بر توحيد فرستاده است.
و شرک يعني اينکه يکي از مخلوقات و آفريدگان در عبادت با خداوند شريک قرار داده شود. و شرک اصغر مانند ريا و سوگند خوردن به غير خدا و امثال آن در اين داخل هستند. « وَأَن تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ» و اينکه در مورد اسما و صفات و کارها و شريعت خدا چيزي به وي نسبت دهيد که نمي دانيد.
پس خداوند همه اينها را حرام کرده، و بندگان را از ارتکاب آنها باز داشته است، چون در اين کارها مفاسد خاص و عامي وجود دارد، و انجام اين کارها ستم، و جرات کردن بر خدا و دست درازي بر بندگان خدا و تغيير دادن شريعت وي محسوب مي شود.
آيه ي 34:
وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ؛ و براي هر گروهي مدت زماني است، پس هرگاه مدت آن فرا رسد نه لحظه اي از آن تاخير خواهند کرد و نه لحظه اي پيشي مي گيرند.
خداوند بني آدم را به سوي زمين پايين آورد و آنها را در آن ساکن گردانيد، و برايشان مدتي مشخص قرار داد که هيچ ملت وگروهي نه جوامع و نه افراد نمي تواند از مدت معين شده پيشي جسه و يا از آن تاخير بورزد.
آيه ي 36-35:
يَا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ؛ اي فرزندان آدم ، هر گاه پيامبراني از خود شما بيايند و آيات مرا بر شما بخوانند ، کساني که پرهيزگاري کنند و به صلاح آيند بيمي بر آنها نيست وخود غمگين نمي شوند.
وَالَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُواْ عَنْهَا أُوْلَـَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ؛ و آنها که آيات ما را به دروغ نسبت داده و از آن سر بر تافته اند، اهل جهنمند و جاودانه در آن خواهند بود.
وقتي خداوند بني آدم را از بهشت بيرون کرد، آنان را با فرستادن پيامبران و نازل کردن کتابها مورد آزمايش قرار داد، و پيامبران، آيات خدا را بر آنها خواندند و احکام خدا را برايشان بيان نمودند. سپس خداوند فضيلت کساني را که پيامبران را اجابت مي کنند و زيان کساني را که دعوت پيامبران را اجابت نمي کنند بيان داشت و فرمود:« فَمَنِ اتَّقَى» پس هرکس از آنچه خدا حرامنموده، از قبيل شرک، گناهان کبره و صغيره پرهيز کند، « وَأَصْلَحَ» و اعمال ظاهري و باطني اش را اصلاح نمايد، « فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ» پس آنان از شري که ديگران از آن مي ترسند نمي هراسند، « وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ» و آنان بر آنچه از دست داده اند غمگين نمي گردند. و وقتي که ترس و اندوه منتفي شد امنيت کامل و سعادت و رستگاري هميشگي به دست مي آيد.
« وَالَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُواْ عَنْهَا» و کساني که آيات ما را تکذيب کردند و تکبر ورزيدند. يعني نه دلهايشان به آيات ما باور و ايمان آورد ونه اعضايشان تسليم آن شد. « أُوْلَـَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» ايشان اهل دوزخ اند و براي هميشه در آن مي مانند. و همانگونه که به آيات خدا توهين کردند و همواره آن را تکذيب نمودند، با عذاب هميشگي مورد اهانت قرار مي گيرند.
آيه ي 37:
فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ أُوْلَـئِكَ يَنَالُهُمْ نَصِيبُهُم مِّنَ الْكِتَابِ حَتَّى إِذَا جَاءتْهُمْ رُسُلُنَا يَتَوَفَّوْنَهُمْ قَالُواْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ قَالُواْ ضَلُّواْ عَنَّا وَشَهِدُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُواْ كَافِرِينَ ؛ کيست ستمکارتر از آن که به خدا دروغ بندد يا آيات او را دروغ انگارد ?نصيبي که برايشان مقرر شده به آنها خواهد رسيد آنگاه که فرستادگان مابيايند تا جانشان را بگيرند ، مي پرسند : آن چيزهايي که به جاي خدا پرستش مي کرديد ، اکنون کجايند ? گويند : تباه شدند و از دست ما رفتند و در اين حال به زيان خود شهادت دهند ، زيرا که کافر بوده اند.
يعني هيچ کس ستمگرتر از کسي نيست که ، « افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا» با قرار دادن شريک براي خدا و يا نسبت دادن نقص به او بر وي دروغ ببندد، و يا چيزي را به او نسبت دهد که نگفته است. « أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ» يا آيات واضح و روشن کننده حق، و هدايت کننده به راه راست را تکذيب کند، پس ايشان گرچه از دنيا بهره مند شوند و بهره اي که برايشان در « لوح المحفوظ» نوشته شده است بدانان برسد، اما سودي به آنها نمي رساند، چرا که مدت اندکي بهره مند شده، سپس مدتي طولاني عذاب داده مي شوند.
« حَتَّى إِذَا جَاءتْهُمْ رُسُلُنَا يَتَوَفَّوْنَهُمْ» تا اينکه فرشتگاني که موظف به گرفتن جان و قبض ارواحشان مي باشند، پيش آنها مي آيند، « قَالُوا» فرشتگان در اين حالت از روي سرزنش به آنها مي گويند:« أَيْنَ مَا كُنتُمْ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ» کجا هستند بت هايي که به فرياد مي خوانديد؟ اکنون وقت نياز است، اگر آنها مي توانند به شما فايده اي برسانند يا ضرري را دور کنند، دست به کار شوند.
« قَالُواْ ضَلُّواْ عَنَّا» مي گويند: از ما ناپديد شدند، و از بين رفتند و مضمحل گشتند و نمي توانند چيزي از عذاب خدا را از ما دور کنند، « وَشَهِدُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُواْ كَافِرِينَ» و بر خود گواهي مي دهند که آنها کافر بوده اند، و سزاوار عذاب خوار کننده وهميشگي هستند.
آيه ي 39-38:
قَالَ ادْخُلُواْ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُم مِّن الْجِنِّ وَالإِنسِ فِي النَّارِ كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَّعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَكُواْ فِيهَا جَمِيعًا قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لأُولاَهُمْ رَبَّنَا هَـؤُلاء أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِّنَ النَّارِ قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلَـكِن لاَّ تَعْلَمُونَ ؛ گويد : به ميان امتهايي که پيش از شما بوده اند ، از جن و انس ، در آتش ، داخل شويد هر امتي که به آتش داخل شود امت همکيش خود را لعنت کند تا چون همگي در آنجا گرد آيند ، گروههايي که پيرو بوده اند در باره گروههايي که پيشوا بوده اند گويند : پروردگارا ، اينان ما را گمراه کردند، دو چندان در آتش عذابشان کن گويد : عذاب همه دو چندان است ولي شمانمي دانيد.
وَقَالَتْ أُولاَهُمْ لأُخْرَاهُمْ فَمَا كَانَ لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ؛ پيشوايان به پيروان گويند : شما را بر ما هيچ برتري نيست ، اينک به ، کيفر کارهايي که کرده بوديد عذاب را بچشيد.
فرشتگان به آنها مي گويند:« ادْخُلُواْ فِي أُمَمٍ» در زمره گروههايي وارد شويد، « قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُم مِّن الْجِنِّ وَالإِنسِ» گروههايي از جن و انس که پيش از شما بوده اند و بر کفر و استکباري که شما بر آن قرار داريد، قرار داشتند. پس همه سزاوار رسوايي و نابودي و هلاکت و ماندگاري در جهنم شدند. هر وقت که گروهي از آدمهاي سرکش وارد جهنم مي شود، « لَّعَنَتْ أُخْتَهَا» هم جنس و هم کيش خود را نفرين مي کند. همان طور که خداوند متعال فرموده است: « ثُمَّ يومَ القِيمةِ يکفُرُ بَعضُکُم بِبَعضِ وَيلعَنُ بَعضُکُم بَعضَاَ » و روز قيامت برخي از شما به برخي ديگر کفر مي ورزد و برخي از شما برخي ديگر را نفرين مي کند.
« حَتَّى إِذَا ادَّارَكُواْ فِيهَا جَمِيعًا» تا اينکه تمام اهل آتش اعم از اولين و آخرين، رهبران و روسا و مقلدين و پيروان همه در آتش جهنم گرد مي آيند، « قَالَتْ أُخْرَاهُمْ» پسينيان و پيروان « لأُولاَهُمْ» به روساي خود مي گويند، و پيش خدا شکايت مي کنند که اين روسا ما را گمراه ساخته اند، « رَبَّنَا هَـؤُلاء أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِّنَ النَّارِ» پروردگارا! اينان ما را گمراه کردند، پس به ايشان عذابي دو چندان از آتش بده. يعني عذاب آنان را چندين برابر کن، چون آنها ما را گمراه ساختند و کارهاي پليد و زشت را برايمان آراستند.« قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ» خداوند مي فرمايد: عذاب هريک از شما چندين برابر است، و هريک از شما بهره اي از عذاب داريد « وَلَـكِن لاَّ تَعْلَمُونَ» ولي نمي دانيد.
« وَقَالَتْ أُولاَهُمْ لأُخْرَاهُمْ» و سران و روسا به پيروانشان گفتند: « فَمَا كَانَ لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ» شما هيچ گونه برتري بر ما نداريد. يعني همه ما در گمراهي و فراهم کردن اسباب عذاب مشترک هستيم، پس شما چه فضيلتي بر ما داريد؟ « فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ» پس بچشيد عذاب را به سبب آنچه خود مي کرديد. اما مشخص است که عذاب سران و پيشوايان گمراه کننده سخت تر و زشت تر از عذاب پيروان است همان طور که نعمت هاي پيشوايان هدايت و روساي آن از پاداش پيروان بزرگتر است. خداوند متعال فرموده است:« الَّذينَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِيلِ اللهِ زِدنَهُم عَذَابَا فَوقَ العَذَابِ بِمَا کَانُوا يفسِدُونَ » کساني که کفر ورزيدند و مردم را از راه خدا بازداشتند، به سبب آنچه که مي کردند بر عذابشان افزوديم. پس اين آيات و امثال آن دلالت مي نمايند ساير کساني که آيات خدا را تکذيب مي کنند، براي هميشه در عذاب مي مانند، و در اصل عذاب آن مشترک اند گرچه برحسب اعمالشان و برحسب عناد و مخالفت و ستم و افترايشان در مقدار عذاب با يکديگر تفاوت دارند. و دوستي و مودّتي که در دنيا ميان آنها برقرار بود در روز قيامت به دشمني و نفرين مبدّل مي شود.
آيه ي 41-40:
إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُواْ عَنْهَا لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاء وَلاَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ ؛ درهاي آسمان بر روي کساني که آيات ما را تکذيب کرده اند و از آنها سربر تافته اند ، گشوده نخواهد شد تا آنگاه که شتر از سوراخ سوزن بگذرد ومجرمان را اينچنين کيفر مي دهيم.
لَهُم مِّن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ؛ بستري از آتش جهنم در زير و پوششي از آتش جهنم بر روي دارند و ستمکاران را اينچنين کيفر مي دهيم.
خداوند متعال از عذاب کسي خبر مي دهد که آيات او را تکذيب مي کند و به آن ايمان نمي آورد و با اينکه آيات او آياتي روشن اند اما خود را از پذيرفتن آن بالاتر مي داند و تسليم احکام آن نشده، بلکه آنها را تکذيب کرده و روي مي گرداند. و خبر مي دهد که ايشان از هر خير و برکتي نااميداند، و چون بميرند درهاي آسمان بر ارواحشان گشوده نمي شود. هرچند ارواحشان بالا مي روند و مي خواهند به سوي خدا عروج کنند، و اجازه مي خواهند، اما به ارواح آنان اجازه بالا آمدن داده نمي شود.
همانطور که ارواحشان در دنيا به سوي ايمان آوردن به خدا و شناخت و محبت او بالا نرفته و عروج نکردند، پس به همان صورت بعد از مرگ نيز بالا نمي روند، زيرا جزا از نوع و جنس عمل داده مي شود. و مفهوم آيه اين است که براي ارواح مومنان که از دستور خدا فرمان مي برند و آيات او را تصديق مي کنند درهاي آسمان گشوده مي شود تا به سوي خدا عروج کنند و به جاي در عالم اعلي برسند که خدا خواسته است و با نزديک شدن به پروردگارشان شاد و مسرور، و با به دست آوردن خشنودي وي بهره مند گردند.
و در مورد اهل جهنم فرموده است:« وَلاَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ» و وارد بهشت نمي شوند مگر اينکه شتر از سوراخ سوزن خياطي بگذرد. يعني مگر اينکه شتر که از نظر جسمي از بزرگترين حيوانات است از سوراخ سوزن خياطي که تنگ ترين سوراخ است عبور کند، و اين معلّق کردن چيزي است به امر غير ممکن. يعني همان طور که داخل شدن و عبور کردن شتر از سوراخ سوزن خياطي غيرممکن و محال است، داخل شدن به بهشت براي کساني که آيات خدا را تکذيب مي کنند محال و غيرممکن است. خداوند متعال فرموده است:« إِنَّهُ مَن يشرِک بِاللهِ فَقَد حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيهِ الجَنَّةِ وَمَأوَئهُ النَّارُ» همانا کسي که براي خدا شريک قايل شود، خداوند بهشت را بر او حرام کرده و جايگاهش آتش جهنم است، و در اينجا فرمود:« وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ» و اين گونه کساني را که جنايتکار و مجرم هستند و سرکشي شان شديد است سزا مي دهيم.
« لَهُم مِّن جَهَنَّمَ مِهَادٌ» براي آنان فرش و زيراندازي از جهنم است. « وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ» و بر بالاي سرشان سايه هايي از عذاب است و آنان را مي پوشاند. « وَكَذَلِكَ نَجْزِي الظَّالِمِينَ» و اين گونه کساني را که بر خود ستم کرده اند سزا مي دهيم، و اين سزايي کامل و برابر است، و پروردگارت بر بندگان ستم نمي کند.
آيه ي 43-42:
وَالَّذِينَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لاَ نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ؛ به هيچ کس جز اندازه توانش تکليف نمي کنيم آنان که ايمان آورده اندو، کارهاي نيکو کرده اند اهل بهشتند و در آنجا جاويدانند.
وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الأَنْهَارُ وَقَالُواْ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَـذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلا أَنْ هَدَانَا اللّهُ لَقَدْ جَاءتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ وَنُودُواْ أَن تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ؛ و هر گونه کينه اي را از دلشان بر مي کنيم نهرها در زير پايشان جاري است گويند : سپاس خدايي را که ما را بدين راه رهبري کرده و اگر ما رارهبري نکرده بود ، راه خويش نمي يافتيم رسولان پروردگار ما به حق آمدند و آنگاه ايشان را ندا دهند که به پاداش کارهايي که مي کرديد اين بهشت را به شما داده اند.
وقتي خداوند عقاب و عذاب گناهکاران ِ ستمگر را بيان کرد، پاداش فرمانبرداران را نيز ذکر نمود و فرمود:« وَالَّذِينَ آمَنُواْ» و کساني که قلبا ايمان آوردند، « وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ» و با اعضا و جوارح خود کارهاي شايسته انجام دادند، پس هم ايمان آوردند، و هم عمل کردند، هم اعمال ظاهري را انجام دادند و هم اعمال باطني را، هم کارهاي واجب را انجام دادند و هم کارهاي حرام را ترک گفتد. و از آن جا که فرموده الهي، « وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ» عام و فراگير است و همه کارهاي شايسته اعم از واجب و مستحب را در بر مي گيرد، و ممکن است برخي از آن براي بنده مقدور نباشد، فرمود:« لاَ نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا» هيچ کس را جز به اندازه توانش مکلف نمي سازيم. يعني به مقدار و اندازه اي که در توانش هست، و انجام آن برايش مشکل نيست، پس در اين حالت بر او لازم است که به اندازه توانش از خداوند بترسد، و وقتي که از انجام برخي از واجبات ناتوان شد که ديگران مي توانستند آن را انجام دهند، آن واجب از او ساقط مي شود. همان طور که خداوند متعال فرموده است:« لَا يکَلِفُ اللَّهُ نَفسَاَ إِلَّا وُسعَهَا» خداوند هيچ کس را جز به اندازه توانش مکلف نمي سازد. « لَا يکَلِفُ اللَّهُ نَفسَاَ إِلَّا مَآ ءَاتَئَهَا » خداوند هيچ کس را مکلف نمي سازد مگر به اندازه آنچه به او داده است.« وَمَا جَعَلَ عَلَيکُم فِي الدِّينِ مِن حَرَجِ» و خداوند در دين مشکلي برايتان قرار نداده است، « فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا استَطَعتُم» پس به اندازه اي که مي توانيد از خدا بترسيد.
بنابراين در صورت ناتواني، واجبي بر گردن آدمي نيست، و در صورت ضرورت و ناچاري حرامي در ميان نمي باشد. « أُوْلَـئِكَ» ايشان که به ايمان و عمل صالح متصف اند، « أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» اهل بهشت اند و براي هميشه در آن باقي مي مانند. يعني از آن برگردانده نمي شوند، و به جاي آن چيزي ديگر را طلب نمي کنند، چون آنها در بهشت انواع لذت ها و خواسته ها را مي بينند که فراتر از آن چيزي نيست، و بالاتر از آن چيزي خواسته نمي شود.
« وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ» و هرگونه کينه را از دلهايشان بيرون مي کشيم. و اين از کرم و احسان خدا براي اهل بهشت است، زيرا کينه اي را که در دلهايشان بود و رقابتي را که درميان آنان بود برطرف کرده و از بين مي برد، تا برادران ودوستاني همدل و صميمي باشند. خداوند متعال فرموده است :« وَنَزَعنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِنّ غِلِ ّ إِخوَنَّا عَلَي سُرِِرُ مُّتَقَبِلينَ» و هرگونه کينه اي را که در دلهايشان بود بيرون آورديم، و آنان تبديل به برادراني مي شوند که بر تخت ها و روبرو نشسته اند. و خداوند به هريک کرامت و بزرگواري مي دهد به گونه اي که شادو خوشحال مي شود و هيچ نعمتي را بالاتر از آنچه که او در آن بسر مي برد. تصور نمي کند. پس، از حسادت و کينه ورزي در امام مي مانند، زيرا در بهشت اسباب حسادت و کينه ورزي وجود ندارد.
« تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الأَنْهَارُ» رودها از زيرشان روان است و آن را به هر کجا که بخواهند جاري مي کنند. اگر بخواهند آن را در داخل قصرها يا در اتاق هاي بلند و بالا يا در باغهاي بهشت و در زير باغچه هاي شکوفا جاري مي کنند، رودهايي که در کانال هاي فراواني بر سطح زمين نه زير آن جريان دارند و نيکي هايي که نهايتي ندارد.
« وَقَالُوا» بنابراين وقتي نعمتهايي را مشاهده مي کنند که خداوند به آنها ارزاني نموده، و آنان را بوسيله آنها اکرام نموده است، مي گويند:« الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَـذَا» سپاس خداوندي را که ما را به اين رهنمود ساخت و بر ما منت نهاد و به دلهايمان القا و الهام کرد، پس دلهايمان به او ايمان آورد و بر انجام کارهايي که انسان را به اين سرا مي رساند منقاد و مطيع شد، و خداوند ايمان و اعمال ما را حفاظت نمود تا اينکه بوسيله آن ما را به اين سرا رسانيد. پس چه خوب است پروردگار بزرگ و بخشنده که از همان ابتدا به ما نعمت داد و نعمت هاي ظاهري و باطني را که غير قابل شمارش است به سوي ما سرازير کرد.
« وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلا أَنْ هَدَانَا اللّهُ» و اگر خداوند با هدايت خويش و پيروي از پيامبرانش بر ما منت نمي گذاشت در وجود ما قابليت پذيرش هدايت نبود.« لَقَدْ جَاءتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ» همانا پيامبر و فرستادگانِ پروردگار ما حق را آوردند. يعني وقتي که آنها از نعمت هايي بهره مند شدند که پيامبران از آن خبر داده بودند و اين خبر برايشان تبديل به حق يقين گشت، بعد از آنکه علم يقين هم داشتند مي گويند: آنچه را که پيامبران به ما وعده داده بودند، ديديم و آن را به دست آورديم و همه آنچه آنها آوردند حق بود و شک و اشکالي در آن وجود نداشت، « وَنُودُواْ» و به عنوان تبريک و بزرگداشت و احترام ندا داده مي شوند که ، « أَن تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» شما وارث اين بهشت شديد. يعني شما آن را به ارث برديدو سهميه شما قرار گرفت. اما سهميه کافران آتش جهنم است، و شما اين بهشت را به سبب آنچه مي کرديد به ارث برديد. برخي از سلف گفته اند: اهل بهشت با بخشش و عفو خدا از آتش جهنم نجات يافته و به وسيله رحمت خدا وارد بهشت شده و منازل را تقسيم مي کنند و به سبب اعمال صالح و ارث آن مي شوند و اين از رحمت خدا، بلکه از بالاترين انواع رحمت اوست.
آيه ي 45-44:
وَنَادَى أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَن قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا قَالُواْ نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَن لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ ؛ بهشتيان دوزخيان را آواز دهند که ما به حقيقت يافتيم آنچه را که ، پروردگارمان وعده داده بود ، آيا شما نيز به حقيقت يافته ايد آنچه را که پروردگارتان وعده داده بود ? گويند : آري آنگاه آواز دهنده اي در آن ميان آواز دهد که لعنت خدا بر کافران باد .
الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُم بِالآخِرَةِ كَافِرُونَ؛ آنان که از راه خدا روي بر مي گردانند و آن را کجروي مي پندارند و به قيامت ايمان ندارند.
خداوند متعال پس از بيان استقرار هر يک از دو گروه در سرايشان و پس از آنکه پاداش و عذابي را دريافتند که پيامبران از آن خبر داده و کتابها آن را بيان کرده بودند، مي فرمايد: اهل بهشت اهل جهنم را صدا کرده و مي گويند:« أَن قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا» آنچه را که پروردگارمان به ما وعده داده بود حق يافتيم، آنگاه که به ما وعده داد در برابر ايمان و عمل صالح ، بهشت را به ما بدهد، پس ما وارد آن شديم و چيزي را که خدا برايمان توصيف کرده بود مشاهده کرديم.
« فَهَلْ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا» پس آيا آنچه را که پروردگارتان به شما در برابر کفر و نافرماني وعده داده بود حق يافتيد؟ « قَالُواْ نَعَمْ» مي گويند: آري! ما آن را حقيقت و درست يافتيم. پس راست بودن وعده خدا را براي همه مردم روشن مي گردد، و چه کسي از خدا راستگوتر است؟!
وترديد و شبهات از آنها دور مي شود و مسئله تبديل به حق اليقين مي گردد و مومنان به وعده خدا خوشحال مي شوند، و کافران از هر خير و خوبي نااميد مي گردند و اقرار و اعتراف مي کنند که آنان سزاوار عذاب هستند.
« فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ » پس ندا دهنده اي بين اهل بهشت و اهل دوزخ ندا داده و مي گويد:« أَن لَّعْنَةُ اللّهِ» نفرين خدا و دوري از هر خير و خوبي، « عَلَى الظَّالِمِينَ» بر ستمکاران باد، زيرا وقتي که خداوند دروازه هاي رحمت خويش را براي آنان باز کرد از روي ستم، خودشان را از آن بازداشته و دور کردند، و ديگران را هم از آن بازداشتند. پس هم خود گمراه شدند و هم ديگران را گمراه کردند. و خداوند آن راه را راه راست مي خواهد و اينکه سالکان راه ا و اهل اعتدال و ميانه روي باشند.
« وَ» اما اينها، « وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا» آن را منحرف و کج مي خواهند و در صددند آن را کج نشان دهند، « وَهُم بِالآخِرَةِ كَافِرُونَ» و آنان به آخرت کافرند. و اين چيزي است که انحراف از راه و روي آوردن به شهوات حرام نفس، و ايمان نياوردن به رستاخيز و نترسيدن از عذاب و اميد نداشتن به پاداش را براي آنان پديد آورده است.
مفهوم اين ندا اين است که رحمت خدا بر مومنان است ونيکي او آنان را در بر مي گيرد و احسانش همواره بر آنهاست.
آيه ي 49-46:
وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَى الأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسِيمَاهُمْ وَنَادَوْاْ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَن سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوهَا وَهُمْ يَطْمَعُونَ ؛ و ميانشان حايلي است ، و بر اعراف مرداني هستند که همه را به ، نشانيشان مي شناسند و اهل بهشت را آواز مي دهند که سلام بر شما باد اينان هر چند طمع بهشت دارند ولي هنوز بدان داخل نشده اند.
وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاء أَصْحَابِ النَّارِ قَالُواْ رَبَّنَا لاَ تَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ؛ چون چشم به جانب دوزخيان گردانند گويند : اي پروردگار ما ، ما را در شمار ستمکاران قرار مده.
وَنَادَى أَصْحَابُ الأَعْرَافِ رِجَالاً يَعْرِفُونَهُمْ بِسِيمَاهُمْ قَالُواْ مَا أَغْنَى عَنكُمْ جَمْعُكُمْ وَمَا كُنتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ ؛ ساکنان اعراف مرداني را که از نشانيشان مي شناسند آواز دهند و گويند :آن خواسته که گرد آورده بوديد و آن همه سرکشي که داشتيد شما را فايده اي نبخشيد.
أَهَـؤُلاء الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لاَ يَنَالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُواْ الْجَنَّةَ لاَ خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَلاَ أَنتُمْ تَحْزَنُونَ؛ آيا اينان همان کسانند که شما سوگند خورده بوديد که رحمت خداوند، نصيبشان نمي شود ? داخل در بهشت شويد ، نه بيمي بر شماست و نه غمگين مي شويد.
بين اهل بهشت و اهل دوزخ مانعي وجود دارد که به آن اعرافگفته مي شود؛ نه از بهشت است و نه از جهنم و بر بالاي هر دو سرا قرار دارد و هرکس که روي آن باشد هر دو گروه را نگاه مي کند. و بر بالاي اين مانع مرداني هستند که هر يک از اهل بهشت و اهل جهنم را با سيمايشان يعني با نشانه ها و علامت هايي که با آن شناخته مي شوند، مي شناسند. پس وقتي به اهل جنت نگاه مي کنند آنا را صدا مي زنند که ، « أَن سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ» درودتان باد. يعني آنان را سلام مي کنند، و آنان هنوز وارد بهشت نشده اند اما اميدوارانه وارد آن شوند و خداوند اميد ورود به بهشت را در دلهايشان قرار داده است، چون مي خواهد آنها را از بخشش خويش بهره مند سازد.
« وَإِذَا صُرِفَتْ أَبْصَارُهُمْ تِلْقَاء أَصْحَابِ النَّارِ» و وقتي که چشمهايشان متوجه اهل دوزخ مي شود و منظره اي زشت و هولناک را مي بينند، « قَالُواْ رَبَّنَا لاَ تَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» مي گويند: پروردگارا! ما را همراه قوم ستمکار قرار مده. وقتي اهل اعراف اهل بهشت را ببينند، اميدواراند همراه آنها به بهشت درآيند، و به آنان سلام مي کنند. و هنگامي که بدون اختيار چشمشان به سوي اهل دوزخ برگردانده مي شود از حالت آنها بصورت عام به خدا پناه مي برند.
سپس « خاص» را پس از « عام » بيان کرد و فرمود:« وَنَادَى أَصْحَابُ الأَعْرَافِ رِجَالاً يَعْرِفُونَهُمْ بِسِيمَاهُمْ» و اهل اعراف مرداني را صدا مي زنند که آنا را از سيمايشا مي شناسند و آنها اهل دوزخند که در دنيا داراي اُبّهت و شرافت و اموال و فرزندان بودند. اهل اعراف وقتي آنها را در عذاب، تنها و بدون ياور و فريادرس مي بينند به آنها مي گويند:« مَا أَغْنَى عَنكُمْ جَمْعُكُمْ» جمعيت و گروهبندي شما در دنيا که بوسيله آن ناگواري ها را دور مي کرديد و به خواست هايتان مي رسيديد، امروز از بين رفته است و چيزي را از شما دور نمي کند. همچنين تکبر ورزيدنتان بر حق و خود را بالاتر دانستن از پذيرش آن و از کسي که آن را وارد و از کسي که از آن پيروي کرد چه سودي به شما داد.
سپس آنها به سوي مردمي از اهل بهشت اشاره مي کنند که در دنيا فقير و ناتوان بودند و دوزخيان در دنيا آنها را مسخره مي کردند، پس به اهل جهنم مي گويند:« أَهَـؤُلاء» آيا اينان که خداوند آنها را وارد بهشت نموده است، « الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لاَ يَنَالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَةٍ» کساني نيستند که شما سوگند مي خورديد خداوند چيزي از رحمت خويش را به ايشان نمي رساند؟! و شما آنها را تحقيرمي کرديد و به خود مي باليديد؟! همانا سوگندهايتان شکسته شد و چيزي از جانب خدا برايتان آشکار گرديد که فکرش را نمي کرديد.
« ادْخُلُواْ الْجَنَّةَ» پس به سبب آنچه مي کرديد وارد بهشت شويد. يعني به عنوان احترام و بزرگداشت به اين ناتوانان گفته مي شود: به سبب اعمال صالح و کارهاي شايسته تان وارد بهشت شويد، « لاَ خَوْفٌ عَلَيْكُمْ» شما نه از ناگواري هاي آينده ترسي داريد، « وَلاَ أَنتُمْ تَحْزَنُونَ» و نه بر گذشته اندوهگين مي شويد، بلکه در امنيت و آسايش و اطمينان خاطر قرار داريد و از خوبي و برکتي که بر شما داده شده است خوشحال مي گرديد. و اين مانند گفته خداوند متعال است که فرموده است:« إِنَّ الَّذينَ أَجرَمُوا کَانُوا مِنَ الَّذِينَ ءَامَنُوا يضحَکُونَ، وَإِذا مَرُّوا بِهِم يتَغامَزُونَ» همانا کساني که جنايت پيشه بودند به مومنان مي خنديدند، و هرگاه مومنان از کنارشان مي گذشتند با چشم به آنان اشاره مي کردند . تا اينکه مي فرمايد:« فَاليومَ الذَِّينَ ءَامنَوُا مِنَ الکُفَّارِ يضحَکُونَ، عَلَي الأَرَآئِکِ ينظُرُونَ» پس امروز کساني که ايمان آوردند، به کافران مي خندند و بر تخت ها تکيه زده و نگاه مي کنند.
و اهل علم در مورد اينکه اهل اعراف چه کساني هستند و کارشان چيست، اختلاف کرده اند. و صحيح آن است که اهل اعراف گروهي هستند که نيکي و بدي هايشان برابر است، پس نه بديهايشان بيشتر است که وارد جهنم شوند و نه نيکي هايشان بيشتر است تا وارد بهشت بگردند. پس در اعراف مانده اند تا وقتي که خدا بخواهد، سپس خداوند متعال آنها را به سبب رحمت خويش وارد بهشت مي نمايد، زيرا رحمت او بر خشم و غضبش پيشي گرفته و غالب آمده است و رحمت او هر چيزي را در بر مي گيرد.
آيه ي 53-50:
وَنَادَى أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُواْ عَلَيْنَا مِنَ الْمَاء أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ قَالُواْ إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْكَافِرِينَ ؛ دوزخيان بهشتيان را آواز دهند که اندکي آب يا از چيزهايي که خدا به شماارزاني کرده است بر ما فرو ريزيد گويند : خدا آنها را بر کافران حرام کرده است.
الَّذِينَ اتَّخَذُواْ دِينَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فَالْيَوْمَ نَنسَاهُمْ كَمَا نَسُواْ لِقَاء يَوْمِهِمْ هَـذَا وَمَا كَانُواْ بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ ؛ امروز آنان را که دين خويش لهو و بازيچه پنداشتند و زندگي دنيا فريبشان داده بود فراموش مي کنيم ، همچنان که آنها نيز رسيدن به اين روز را ازياد برده بودند و آيات ما را تکذيب مي کردند.
وَلَقَدْ جِئْنَاهُم بِكِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ؛ براي هدايت مؤمنان و بخشايش به ايشان کتابي آورديم که در آن هر چيز، رااز روي دانش به تفصيل بيان کرده ايم.
هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَاء فَيَشْفَعُواْ لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ ؛ آيا جز نتيجه اعمال انتظاري دارند ? روزي که نتيجه اعمال پديدار شود ، کساني که آن روز را از ياد برده بودند مي گويند : پيامبران پروردگار ما به حق آمدند آيا شفيعاني هستند که ما را شفاعت کنند ? يا آنکه کسي هست که ما را بازگرداند تا کارهاي ديگري جز آن کارها که مي کرديم ، انجام دهيم ? به خود زيان رسانيدند و آن بتان را که شريک خدا مي خواندند اينک ازدست داده اند.
اهل دوزخ که عذاب خدا آنها را به اوج بدبختي و هلاکت افکنده، و گرسنگي بيش از حد آنها را فراگرفته و تشنگي دردآور به آنان دست داده است، اهل بهشت را صدا مي زنند و از آنان کمک خواسته و مي گويند:« أَنْ أَفِيضُواْ عَلَيْنَا مِنَ الْمَاء أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ» مقداري آب يا آنچه خدا به شما روزي داده است به ما ببخشيد. پس اهل بهشت به آنان پاسخ داده و مي گويند:« إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا» همانا خداوند آب و غذاي بهشت را، « عَلَى الْكَافِرِينَ » بر کافران حرام نموده است. و اين سزاي کافر ورزيدنشان به آيات خدا است، و اينکه دينشان را که دستور داده شده بودند بر آن مستقيم و استوار باشند، به بازيچه و سرگرمي گرفتند:« لَهْوًا وَلَعِبًا» يعني دلهايشان از آن غافل شد و از آن اعراض نمود، و آن را به بازي گرفته و مسخره کردند. و يا اينکه معني آن چنين است: و آنها بازي و سرگرمي را آيين و دين خود قرار دادند و با چنگ زدن به بازي و سرگرمي از دين استوار روي گرداندند.
« فَالْيَوْمَ نَنسَاهُمْ» پس امروز انها را از ياد مي بريم يعني آنان را در عذاب رها مي کنيم. « كَمَا نَسُواْ لِقَاء يَوْمِهِمْ هَـذَا» همانگونه که آنها فرا رسيدن اين روز را از ياد بردند، انگار که فقط براي زندگي کردن در دنيا آفريده شده بودند و سزا و جزايي پيش روي ندارند. « وَمَا كَانُواْ بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ » و آيات ما را انکار کردند در حالي که اين انکارشان به خاطر کمبود و نقص آيات و دلايل خدا نبود، بلکه « جِئْنَاهُم بِكِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ» کتابي را پيش آنها آورديم که آن را بيان کرديم. يعني همه مطالبي را که مردم به آن نياز دارند در آن کتاب بيان نموديم. « عَلَى عِلْمٍ» آنچه را که به طور مفصل در آن کتاب آورديم مبتني بر آگاهي ِ خدا از حالتهاي بندگان در تمامي زمانها و مکانها، و علم به آنچه که به صلاح آنان است و آنچه که براي آنان شايسته نيست، بود. و توضيح خدا توضيحي ناآگاهانه نيست که برخي از حالات را نداند و حکمي نامناسب را صادر نمايد. بلکه بيان خدا از روي آگاهي و دانشي است که هرچيزي را احاطه نموده و رحمت او هر چيزي را در برگرفته است. « هُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ» در سايه اين کتاب، هدايت مومنان حاصل شده و حق و باطل و گمراهي و هدايت براي آنان بيان مي شود . نيز بوسيله اين کتاب مومنان به رحمت الهي يعني خير و سعادت دنيا و آخرت دست مي يابند. پس در سايه قرآن گمراهي و بدبختي از آنها دور مي شود. و کساني که عذاب بر آنان واجب شده است به اين کتاب بزرگ ايمان نياورده و از اوامر و نواهي آن فرمان نبرده اند، پس براي آنان هيچ راه حلّي نمانده است جز اينکه مستحق نزول عذابي باشند که قرآن از آن خبر داده است.
بنابراين فرمود:« هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِيلَهُ» آيا جز اين انتظار مي کشند که تاويل آن بيايد؟ يعني چيزي بيايد که قرآن از آن خبر داده است ؟همان طور که يوسف عليه السلام وقتي تعبير خوابش اتفاق افتاد، گفت:« هَذَا تَأوِيلُ رُءيي مِن قَبلُ» اين تاويل رويا و خواب گذشته من است.
« يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ» روزي که تاويلش مي آيد کساني که آن را قبلا در دنيا فراموش کرده اند پشيمان شده و به سبب انچه که در گذشته از دست داده اند تاسف مي خورند، و در حالي که جوياي شفاعت کننده اي هستند تا سفارش کند گناهانشان آمرزيده شود، به آنچه پيامبران از آن خبر داده اند اقرار کرده و مي گويند:« قَدْ جَاءتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَاء فَيَشْفَعُواْ لَنَا أَوْ نُرَدُّ» بي گمان پيامبران پروردگارمان حق را آوردند، پس آيا براي ما ميانجيگراني وجود دارد که برايمان ميانجيگري کنند، يا به دنيا برگردانده شويم؟ « فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ» و عملي غير از آنچه که انحام مي داديم انجام دهيم؟ فرصت از دست رفته است و وقت بازگشت به دنيا نيست. « فَمَا تَنفَهُمُ شَفَعَةُ الشَّفِعينَ» پس شفاعتِ ميانجيگران به آنان سودي نمي دهد. و درخواست آنها مبني بر اين که به دنيا بازگردند تا عملي غير از عملي که انجام داده اند ، انجام دهند دروغي بيش نيست، و هدفشان دور کردن عذابي است که به آن گرفتار شده اند. خداوند متعال مي فرمايد:« وَلَو رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنهُ وَإِنَّهُم لَکَذِبُونَ» و اگر برگردانده شوند باز آنچه را که از آن نهي شده اند تکرار مي کنند، همانا ايشان دروغگويانند. « قَدْ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ» بدون شک خويشتن را ضايع کردند، آنگاه که سودهاي فراوان را از دست دادند و راه هلاکت را در پيش گرفتند. و اين زيان، همانند زيانِ از دست دادن اموال و کالاها يا فرزندان نمي باشد، بلکه اين زياني است که قابل جبران نمي باشد.
« وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ» و آنچه را که در دنيا به دروغ براي خود ساختند از دست دادند. يعني چيزهايي که مبتني بر اميال و آرزوهاي خودشان بود و شيطان به آنها وعده مي داد، از آنان ناپديد مي شود، و به جايي آمده اند که گمان آن را نداشتند، و باطل و گمراهي شان برايشان روشن گرديده، و راستي آنچه که پيامبران آورده بودند برايشان واضح و روشن گشته است.
آيه ي 54:
إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ تَبَارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ ؛ پروردگار شما الله است که آسمانها و زمين را در شش روز آفريد پس به عرش ، پرداخت شب را در روز مي پوشاند و روز شتابان آن را مي طلبد وآفتاب و ماه و ستارگان مسخر فرمان او هستند آگاه باشيد که او راست آفرينش و فرمانروايي خدا آن پروردگار جهانيان به
غايت بزرگ است.
خداوند با بيان اينکه او پروردگار و معبود يگانه است و شريکي ندارد ، مي فرمايد:« إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ» همانا پروردگارتان خداوندي است که آسمانها و زمين و آنچه در بين آنهاست را با بزرگي و گستردگي و محکمي و شگفتي شان آفريده است . « فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ» آنها را در مدت شش روز آفريده است، که اول آن يکشنبه و آخر آن روز جمعه است. و وقتي که آفرينش آسمانها و زمين را به پايان رساند و حکم و فرمانش را در آنها به وديعه نهاد، « اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ» خداوند تبارک و تعالي بر عرش تعظيم بلند ومرتفع گرديد که آسمانها و زمين و آنچه را در آنهاست و آنچه را ميان آنهاست در بر مي گيرد. منظور از استوا بلندي و ارتفاع بلندي و ارتفاعي است که شايسته و مناسب شکوه و عظمت و پادشاهي اوست. پس بر « عرش» بلند و مرتفع گرديد و بر هستي فرمانروايي کرد و احکام کوني و احکام ديني اش را بر آن اجرا نمود. بنابراين فرمود:« يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ» روز روشن را با شب تاريک مي پوشاند، پس تاريکي، گستره زمين را فرا گرفته و انسانها آرام مي گيرند و مخلوقات به منازل و خانه هايشان پناه مي برند، و از خستگي رفت و آمد روزانه مي آسايند.
« يَطْلُبُهُ حَثِيثًا» شب شتابان به دنبال روز است، هر وقت شب بيايد روز مي رود، و هر وقت روز بيايد شب مي رود، و تا ابد اين روند ادامه دارد، تا روزي که خداوند بساط اين جهان را در هم مي پيچد و بندگان از اين سرا و جهان به سرا و جهاني ديگر منتقل مي شوند.
« وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ» و خورشيد و ماه و ستارگان را که به فرمان او مسخر هستند پديد آورد. يعني ماه و خورشيد و ستارگان به سبب اينکه خداوند آنها را تسخير نموده است رام و مسخر شده اند؛ امري که بر صفت هاي کمال خداوند دلالت مي نمايد. پس خداوند اين مخلوقات با عظمت را آفريده است که بيانگر کمال و قدرت او هستند. و استحکام و نظم سيستماتيک آنها بر کمال حکمت خداوند دلالت مي کند. و منافع و مصالحي که در آنهاست بر گستردگي رحمت و دانش خداوند دلالت مي نمايد، و اينکه او معبود حقيقي است و عبادت جز براي او شايسته نيست.
« أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ» آگاه باشيد که آفرينش و فرمان دادن تنها از آن اوست. يعني آفريدن از آن اوست، زيرا همه مخلوقات بالا و پايين، و صفت ها و کارهايشان را او آفريده است. و فرمان دادن نيز از آن اوست که شامل شريعت ها و ارسالِ پيامبران است . پس « خلق» متضمن احکام کَوني و تقديري خداست، و « امر» متضمن احکام ديني، شرعي و جزايي خدا در روز قيامت است.
« تَبَارَكَ اللّهُ» بزرگ است خداوند تعالي و خير و احسان او فراوان است، پس درذات خودش با برکت است چون اوصاف و کمالاتش بزرگ است . و براي ديگران نيز با برکت است، چرا که خير فراوان و نيکي زياد به آنان داده است. پس هر خير و برکتي که در جهان است از آثار رحمت اوست. بنابراين فرمود:« تَبَارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ» با برکت و داراي خير فراوان است خداوندي که پروردگار جهانيان است. وقتي عظمت و شکوهش را بيان نمود که خردمندان را راهنمايي مي کند تا تنها او را بپرستند و همه نيازها و حاجاتشان را از آستانه او بطلبند، به آنچه که بر اين امر مترتب مي شود دستور داد و فرمود:
آيه ي 56-55:
ادْعُواْ رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ؛ پروردگارتان را با تضرع و در نهان بخوانيد ، زيرا او متجاوزان سرکش را دوست ندارد.
وَلاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ؛ در زمين آنگاه که به صلاح آمده است فساد مکنيد و خدا را از روي بيم ، واميد بخوانيد و رحمت خدا به نيکوکاران نزديک است.
دعا، شامل دعاي خواستن و دعاي عبادت است. پس خداوند دستور داد تا او را فروتنانه بخوانند، « تَضَرُّعًا» يعني در دعا و ينايش جدي و در عبادت نيز مستمر باشيد. « وَخُفْيَةً» دعاي پنهاني و آهسته نه آشکارا و علني که بيم ريا در آن باشد. بلکه دعا بايد آهسته و به صورت پنهاني صورت پذيرد و مخلصانه براي خدا باشد.
« إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ» بدون شک خداوند آنان را که در هرکاري از حد مي گذرند دوست ندارد. و از جمله ي تجاوز اين است که بنده چيزهايي را از خدا بخواهد که شايسته او نيست، و با دعاي قطع صله رحم را بکند، و يا اينکه در دعا صدايش را بيش از حد بلند کند. پس همه اينها در تجاوزي که از آن نهي شده است داخل اند.
« وَلاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ» و با انجام گناه، در زمين فساد و تباهي مکنيد، « بَعْدَ إِصْلاَحِهَا» بعد از آباداني و اصلاح آن به وسيله طاعت و عبادت، زيرا گناه باعث تباهي اخلاق و کارها و روزي ها مي گردد. همان طور که خداوند متعال فرموده است:« ظَهرَ الفَساَدُ فِي البَرِّ وَالبَحرِ بِمَا کَسَبَت أيدِي النَّاسِ» به سبب آنچه که مردم کرده اند فساد در خشکي و دريا آشکار شده است. همان طور که اخلاق و اعمال و حالات دنيا و آخرت با طاعات و عبادات سامان مي يابد. « وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا» و خداوند را با بيم و اميد بخوانيد، يعني در حالي که از عذاب او مي ترسيد و به پاداش او و پذيرفته شدن عبادتتان اميدواريد و از رد شدن دعايتان مي ترسيد. و خدا را مانند بنده اي دعا نکنيد که به پروردگارش دستور مي دهد و او را راهنمايي مي کند که چنين کن و چنان کن؛ بنده اي که خودپسند بوده و خويشتن را بالاتر از جايگاهش قرار مي دهد. نيز خدا را بسان کسي مخوانيد که بي خبر و غافل است و دعا مي کند. خلاصه آدابي که خداوند براي دعا بيان کرده چنين است: دعا بايد مخلصانه و تنها براي خدا انجام شود، چون دعاي پنهاني متضمن اخلاص است. و اينکه قلب بايد بيم و اميد داشته باشد نه اينکه بي خبر بوده و به اجابت و پذيرفته شدن دعا توجهي نداشته باشد، و اين بهترين نوعِ دعا کردن، و احسانِ در دعا است، زيرا احسان در هر عبادتي آن است که تلاش شود به صورت کامل و بدون اينکه هيچ نقص و کمبودي در آن وجود داشته باشد ادا شود. بنابراين فرمود:« إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ» بي گمان رحمت خدا به نيکوکاران نزديک است، کساني که عبادت خدا را با نيکويي و احسان انجام داده و با بندگان خدا به نيکي رفتار مي نمايند. پس هر چه بنده احسان و نيکوکاري اش بيشتر باشد به رحمت پروردگارش نزديک تر مي شود. در اين آيه انسان مسلمان بر احسان و نيکوکاري تشويق شده است.
آيه ي 58-57:
وَهُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذَا أَقَلَّتْ سَحَابًا ثِقَالاً سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَّيِّتٍ فَأَنزَلْنَا بِهِ الْمَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ كَذَلِكَ نُخْرِجُ الْموْتَى لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ؛ و اوست که پيشاپيش رحمت خود بادها را به بشارت مي فرستد چون بادهاابرهاي گرانبار را بردارند ، ما آن را به سرزمينهاي مرده روان سازيم و از آن باران مي فرستيم و به باران هر گونه ثمره اي را مي رويانيم مردگان را نيز اينچنين زنده مي گردانيم شايد پند گيريد.
وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِي خَبُثَ لاَ يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِدًا كَذَلِكَ نُصَرِّفُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ؛ و سرزمين خوب گياه آن به فرمان پروردگارش مي رويد ، و زمين بد جز اندک ، گياهي از آن پديد نمي آيد براي مردمي که سپاس مي گويند آيات خدا رااينچنين گونه گون بيان مي کنيم.
خداوند اثري از آثار قدرت و نسيمي از نسيمهاي عطرآگين رحمت خويش را بيان کرده و مي فرمايد:« وَهُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ» و خداوند است که بادها را مي فرستد؛ بادهايي که مژده دهنده ي نزول باران هستند، باراني که آن را به فرمان خدا از زمين بر مي خيزانند، آنگاه مردم به رحمت خدا شادمان مي گردند و قلب هايشان نيز از نزول باران آرام مي گيرد.
« حَتَّى إِذَا أَقَلَّتْ سَحَابًا ثِقَالاً» تا هنگامي که بادها ابرهاي سنگيني را بردارند. برخي از بادها ابرها را تحريک کرده، و بادي ديگر آن را جمع مي نمايد و بادي ديگر آن را از جايي به جايي مي برد. « سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَّيِّتٍ» آنگاه آن را به سوي سرزميني مرده مي رانيم که نزديک است حيوانات آن هلاک شده و مردمانِ آن از رحمت خدا نااميد شوند.
« فَأَنزَلْنَا بِهِ الْمَاء» پس در آن سرزمين مرده، آب فراوان از آن ابر فرو مي فرستيم، و خداوند براي آن بادي را مسخر مي کند که آن را سرازير کند، و باد ديگري را مسخر مي سازد که آن را به فرمان خدا پراکنده نمايد.
« فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ» پس بوسيله آن از انواع ميوه ها پديد مي آوريم بنابراين مردم به رحمت خدا خوشحال مي گردند و از خيرات و برکات وي بهره مند مي شوند.
« كَذَلِكَ نُخْرِجُ الْموْتَى لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» اينگونه مردگان را بيرون مي آوريم، باشد که شما متذّکر شويد. يعني همان طور که زمين را پس از اينکه مرده بود با روياندن سبزيها در آن، زنده کرديم، همان گونه نيز مردگان را پس از اينکه فرسوده شده و از بين رفته و پاره پاره شدند از قبرهايشان بيرون مي آوريم. و اين استدلال روشني است، زيرا اين دو مسئله با هم فرقي ندارند، پس کسي که رستاخيز و زنده شدن پس از مرگ را انکار مي کند با وجود اينکه او نظير و مانند آن را مي بيند، از روي عنادِ و انکارِ امور محسوس چنين مي کند. و دراين آيه آدمي به تامّل در نعمت هاي خدا و نظر افکندن در آن با چشم عبرت و استدلال نه با چشم غفلت ، تشويق شده است.
سپس تفاوت زمين هايي را که بر آن باران مي بارد بيان کرد و فرمود:« وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ» و زمين که خاکش خوب و آماده است وقتي که باران بر آن ببارد، « يَخْرُجُ نَبَاتُهُ» گياه و سبزه آن مي رويد، چرا که آن زمين براي روش آمادگي دارد، « بِإِذْنِ رَبِّه» يعني گياه و سبزه آن به اراده و خواست پروردگارش بيرون مي آيد. پس اسباب، مستقلا نمي توانند هيچ چيزي را بوجود بياورند مگر اينکه خداوند به آن فرمان دهد. « وَالَّذِي خَبُثَ» و زميني که خوب نيست، « لاَ يَخْرُجُ إِلاَّ نَكِدًا» جز گياه ناچيزي که فايده و برکتي ندارد نمي روياند.
« كَذَلِكَ نُصَرِّفُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ» اين چنين آيات را به صورت هاي گوناگون بيان مي داريم، و در آن مثالها ذکر مي کنيم و آن را براي موسي بيان مي نماييم که با اعتراف و اقرار به نعمتهاي خدا و به کار بردنِ آن در راه خشنودي او، شکر وي را به جاي مي آورند. پس آنان کساني اند که از احکام و مطالبي که خداوند در کتابش به شيوه هاي مختلف بيان کرده است بهره مند شده و فايده مي برند، چون آنان آنچه را که خداوند در کتابش بيان کرده است جز بزرگترين نعمتهايي مي دانند که از سوي پروردگارشان به آنان رسيده است. پس خود را نيازمند آن مي دانند و با خوشحالي آن را فرا مي گيرند و در آن مي انديشند، و به تامل فرو مي روند. پس برحسب استعداشان معاني آن را در مي يابند. و اين مثالي است براي دلهايي که وحي بر آنها نازل مي شود؛ وحيي که اساس حيات و زندگي است، همان طور که باران اساس زندگي است. پس دل خوب و پاک وقتي که وحي به سوي ان مي آيد آن را مي پذيرد و برحسب پاک و خوب بودن عنصرش خوبي و نيکي مي روياند.
و اما دلهاي ناپاک و بد که خيري در آن نيست وقتي که وحي به سوي آنها مي آيد آنرا نپذيرفته بلکه خود را به خواب غفلت زده و از آن روي گردانده و با آن مخالفت مي کنند. پس نزول وحي بر اين دلها مانند باراني است که بر شوره زار و ريگ ها و صخره ها مي بارد و هيچ اثري بر جاي نمي گذارد. واين مانند فرموده الهي که مي فرمايد:« أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَآءَ فَسَالَت أَودِيةُ بِقَدَرَهَا فَاحتَمَلَ السَّيلُ زَيدَا رَّابِياَ» از آسمان آبي فرو فرستاد ، پس رودهايي به اندازه دره ها سرازير شد، و سيل، کف انباشته شده اي را برداشت.
آيه 64-59:
لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ إِنِّيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ ؛ نوح را بر قومش به رسالت فرستاديم گفت : اي قوم من ، الله را بپرستيد ، شما را خدايي جز او نيست ، من از عذاب روزي بزرگ بر شما بيمناکم.
قَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلاَلٍ مُّبِينٍ؛ مهتران قومش گفتند : تو را به آشکارا در گمراهي مي بينيم.
قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلاَلَةٌ وَلَكِنِّي رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ؛ گفت : اي قوم من ، گمراهي را در من راهي نيست ، من پيامبري از جانب ، پروردگار جهانيانم.
أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّي وَأَنصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ؛ پيامهاي پروردگارم را به شما مي رسانم و شما را اندرز مي دهم و از خدا ،آن مي دانم که شما نمي دانيد.
أَوَعَجِبْتُمْ أَن جَاءكُمْ ذِكْرٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَلَى رَجُلٍ مِّنكُمْ لِيُنذِرَكُمْ وَلِتَتَّقُواْ وَلَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ؛ آيا از اينکه بر مردي از خودتان از جانب پروردگاتان وحي نازل شده است تا شما را بترساند و پرهيزگاري کنيد و کاري کند که مورد رحمت قرار گيريد، به شگفت آمده ايد ?
فَكَذَّبُوهُ فَأَنجَيْنَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُواْ قَوْماً عَمِينَ؛ پس تکذيبش کردند و ما او و کساني را که با او در کشتي بودند رهانيديم و، آنان را که آيات ما را دروغ مي انگاشتند غرقه ساختيم ، که مردمي بي بصيرت بودند.
پس از آنکه خداوند مجموعه اي شايسته از دلايل توحيد و يگانگي خويش را بيان کرد، با ذکر سرگذشت پيامبران که مردم را به سوي يگانگي و توحيد خدا فرا خواندند، و با ذکر سرگذشت امت هايشان که به انکار و مخالفت با آنان پرداختند، و اينکه خداوند چگونه اهل توحيد را ياري نمود و کساني را که با آنان مخا لفت کردند و از آنها فرمان نبردند هلاک ساخت، دلايل دالّ بر توحيد خويش را مويد و مستحکم ساخت. و بيان نمود که دعوت همه پيامبران بر يک آيين و يک عقيده و باور متفق است. پس در مورد نوح اولين پيامبر فرمود:« لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ» بي گمان نوح را به سوي قومش فرستاديم تا آنها را به عبادت و پرستش خداي يگانه فرا خواند، در حالي که آنان بتان را مي پرستيدند. « فَقَال» پس به آنها گفت:« يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ» اي قوم من! تنها خدا را بپرستيد، « مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ» شما غير از او معبودي نداريد. چون او آفريننده و روزي دهنده و مدّبر همه امور است و غير از او جملگي آفريده و مخلوق اند و تحت تدبير خدا قرار داشته و از خود اختياري ندارند. سپس نوح آنها را ترساند و بيم داد که اگر از او اطاعت نکنند به عذاب خدا گرفتار مي شوند . پس گفت:« إِنِّيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ» من بر شما مي ترسم که به عذاب روزي بزرگ گرفتار شويد. و اين از اندرزگويي و خيرخواهي و مهرباني نوح عليه السلام براي آنها بود که آنان را از عذاب هميشگي و شقاوت و جاودانگي بيم داد. همچنانکه برادران پيامبرش که بيشتر از پدران و مادران نسبت به مردم مهربان و دلسوز بودند، مردم را از گرفتار شدن به عذاب خدا بر حذر مي داشتند. وقتي نوح اين سخن را گفت، به زشت ترين صورت او را پاسخ دادند، « قَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِهِ» روسا و ثروتمندان قومش که مردم از آنها پيروي مي کردند که غالبا همين گروه در برابر حق تکبر مي ورزند و به پيامبران گوش فرا نمي دهند گفتند:« إِنَّا لَنَرَاكَ فِي ضَلاَلٍ مُّبِينٍ» همانا ما تورا گمراهي آشکاري مي بينيم. آنان به اين اکتفا نکردند که از فرمان نوح سرپيچي کنند، بلکه خود را بالاتر از آن دانستند که از وي اطاعت کنند، و بزرگترين توهين را به او روا داشتند و او را به گمراهي متهم کردند و گمراهي او را گمراهي آشکاري ناميدند.
و اين زشت ترين نوع تکبر است که در عقلِ ضعيف ترين مردم نمي گنجد. و اين صفت در ميان قوم نوح وجود داشت، چرا که آنها به نزد بت هايي مي آمدند که خود آن را صورتگري کرده و با دست هاي خودشان آن را تراشيده بودند؛ جماداتي که نمي ديدند و نمي شنيدند و کاري از آنها ساخته نبود. و آنها اين جمادات را به جاي آفريننده آسمانها و زمين قرار داده بودند و انواع عبادتها را براي اين بتها انجام مي دادند .
و اگر آنها عقلي داشتن که بوسيله آن حجت خدا بر آنان اقامه شود، بر آن حکم مي شد که ديوانگان از آنان راه يافته ترند. پس نوح با نرمي و مهرباني و دلسوزي پاسخ آنها را داد تا شايد فرمان برند. بنابراين گفت:« يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي ضَلاَلَةٌ» اي قوم من! در من هيچ گونه گمراهي نيست. يعني من در هيچ مسئله اي به گمراهي نيافته ام، بلکه من هدايت کننده و راه يافته هستم وبلکه هدايت او عليه الصلاة و السلام از نوع و جنس هدايت پيامبران اولوالعزم است که بالاترين انواع هدايت و کاملترين آن محسوب مي شود، و اين هدايت همان رسالت تام و کامل است . بنابراين گفت: « وَلَكِنِّي رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ» بلکه من فرستاده اي از جانب پروردگار جهانيان هستم. پروردگاري که پروردگار من و شما و همه خلايق است و من و شما و همه را پرورش داده است . بزرگترين پرورش او اين است تا آنها را به انجام کارهاي شايسته و اخلاق برتر و عقايد نيکو دستور دهند، و آنان را از مخالفت با اين چيزها برحذر دارند.
بنابراين فرمود:« أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّي وَأَنصَحُ لَكُمْ» و پيامهاي پروردگارم را به شما مي رسانم و شما را اندرز مي گويم. يعني وظيفه من تبليغ و بيان توحيد و اوامر و نواهي خداست، و آن را از سرِ اندارز و خيرخواهي و مهرباني نسبت به شما بيان مي کنم . « وَأَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ» و از جانب خدا چيزهايي مي دانم که شما نمي دانيد. پس اگر مي دانيد بايد از من پيروي کنيد و از دستورم فرمان ببريد.
« أَوَعَجِبْتُمْ أَن جَاءكُمْ ذِكْرٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَلَى رَجُلٍ مِّنكُمْ » آيا تعجب مي کنيد از اينکه ياد آوري و پند و موعظه از جانب پروردگار توسط مردي از شما برايتان آمده است؟ چگونه از حالتي تعجب مي کنيد که شايسته نيست از آن تعجب شود، و آن اين است که پند و موعظه و نصيحت توسط مردي از خودتان آمده است که شما صداقت و حالت او را مي دانيد.
پس اين از زمره عنايت و توجه خدا و نيکي و احسان او نسبت به شماست که بايد با پذيرش و شکرگذاري به استقبال آن رفت. « لِيُنذِرَكُمْ وَلِتَتَّقُواْ وَلَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» تا شما را از عذاب دردناک بيم دهد، و اسبابي را که مايه نجات شماست فراهم کنيد، که آن هم پرهيزگاري و ترس از خدا در ظاهر و باطن است . و بدين وسيله رحمت گسترده خود را شامل حال خود سازيد.
ولي اين سخنان در مورد آنها کار ساز نشد و فايده اي براي آنان در برنداشت.« فَكَذَّبُوهُ فَأَنجَيْنَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ» اما او را تکذيب کردند، پس او و کساني را که همراه با وي در کشتي بودند، نجات داديم. همان کشتي اي که خداوند، نوح عليه السلام را به ساختن آن دستور داد و به او وحي کرد که از هر نوع حيواناتي دو جفت را در آن سوار کند، و خانواده اش، و هرکس را که ايمان آورده است در آن سوار کند، پس آنها را سوار کرد و خداوند آنان را بوسيله کشتي نجات داد.
« وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُواْ قَوْماً عَمِينَ» و کساني را که آيات ما را تکذيب کردند غرق نموديم، همانا آنها در برابر هدايت قومي نابينا بودند، در حاليکه حق را ديدند، و خداوند دلايل روشني توسط نوح به آنان نشان داد که هر انسان خردمندي با مشاهده آن ايمان مي آورد. اما آنها نوح را مسخره کردند و به او توهين نمودند و کفر ورزيدند.
آيه ي 72-65:
وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ أَفَلاَ تَتَّقُونَ؛ و بر قوم عاد ، برادرشان هود را فرستاديم گفت : اي قوم من ، الله رابپرستيد که شما را جز او خدايي نيست ، و چرا نمي پرهيزيد ?
قَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ وِإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِينَ؛ مهتران قوم او که کافر شده بودند ، گفتند : مي بينيم که به بيخردي گرفتار شده اي و پنداريم که از دروغگويان باشي.
قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي سَفَاهَةٌ وَلَكِنِّي رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ؛ گفت : اي قوم من ، در من نشاني از بيخردي نيست ، من پيامبر پروردگار جهانيانم.
أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاتِ رَبِّي وَأَنَاْ لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ؛ پيامهاي پروردگارم را به شما مي رسانم و شما را اندرزگويي امينم.
أَوَعَجِبْتُمْ أَن جَاءكُمْ ذِكْرٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَلَى رَجُلٍ مِّنكُمْ لِيُنذِرَكُمْ وَاذكُرُواْ إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاء مِن بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزَادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَسْطَةً فَاذْكُرُواْ آلاء اللّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ؛ ، آيا از اينکه بر مردي از خودتان از جانب پروردگارتان وحي نازل شده است تا شما را بترساند ، تعجب مي کنيد ? به ياد آريد آن زمان را که شما راجانشين قوم نوح ساخت و به جسم فزوني داد پس نعمتهاي خدا را به ياد آوريد ، باشد که رستگار گرديد.
قَالُواْ أَجِئْتَنَا لِنَعْبُدَ اللّهَ وَحْدَهُ وَنَذَرَ مَا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ؛ گفتند : آيا نزد ما آمده اي تا تنها الله را بپرستيم و آنچه را که ، پدرانمان مي پرستيدند رها کنيم ? اگر راست مي گويي آنچه را که به ما وعده مي دهي بياور.
قَالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ رِجْسٌ وَغَضَبٌ أَتُجَادِلُونَنِي فِي أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَآؤكُم مَّا نَزَّلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ فَانتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ ؛ گفت : عذاب و خشم پروردگارتان حتما بر شما نازل خواهد شد آيا در باره اين بتهايي که خود و پدرانتان بدين نامها ناميده اند و خدا هيچ دليلي بر آنها نازل نساخته است ، با من ستيزه مي کنيد ? به انتظار بمانيد من هم با شما به انتظار مي مانم.
فَأَنجَيْنَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَقَطَعْنَا دَابِرَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَمَا كَانُواْ مُؤْمِنِينَ؛ هود و همراهانش را به پايمردي رحمت خويش رهانيديم و کساني را که آيات ، ما را تکذيب کردند و ايمان نياورده بودند از ريشه برکنديم.
« وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً» و به سوي عادِ نخستين که در سرزمين يمن بودند، برادر نسبي آنان هود عليه السلام را فرستاديم که آنها را به سوي توحيد فرا خواند، و از شرک و سرکشي در زمين بازداشت. « قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ أَفَلاَ تَتَّقُونَ» گفت: اي قوم من! خدا را بپرستيد، شما معبود برحقي جز او نداريد، آيا اگر بر آنچه که بر آن قرار داريد پايدار بمانيد از عذاب و ناخشنودي او نمي ترسيد؟ اما آنها نپذيرفتند و فرمان نبردند.
« قَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ» اشراف و روساي کافرِ قومش در حالي که دعوت او را رد کرده و راي و نظر او را خار شمردند ، گفتند:« إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ وِإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِينَ» همانا ما تو را جز فردي ابله و بي خرد نمي بينيم، و گمان غالب ما اين است که تو از زمره دروغگوياني. و حقيقت براي آن دگرگون و منقلب شده بود، و کوري شان شديدتر شد، آنگاه که پيامبرشان عليه السلام را به سبب آنچه که خود بدان متصف بودند مورد نکوهش و مذمت قرار دادند، حال آنکه او از هرعيبي دور بود، زيرا در حقيقت آنان خود ابله و کم خرد و دروغگو بودند. و چه سفاهت و بي خردي بزرگتر از آن است که کسي حق را انکار و با آن مقابله نمايد، و از فرمان بردن از رهبران و خيرخواهان سرباز زند، و قلب و جسمش از هر شيطان سرکشي اطاعت کند، و عبادت را براي غير خدا انجام دهد و درختان و سنگ هايي را بپرستد که براي او کاري نمي کنند؟! و چه دروغي بزرگتر از آن است که کسي چيزي از اين امور را به خدا نسبت دهد؟!
« قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي سَفَاهَةٌ» گفت: اي قوم من! به هيچ وجه من سفيه وبي خرد نيستم. بلکه او و پيامبر و راهنما وعاقل بود. « وَلَكِنِّي رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ» بلکه من فرستاده اي از سوي پروردگار جهانيانم. « أُبَلِّغُكُمْ رِسَالاتِ رَبِّي وَأَنَاْ لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ» اوامر و احکام خدا را به شما مي رسانم و من براي شما اندرزگويي امين هستم. پس بر شما واجب است که آن را بپذيريد و از پروردگار جهانيان فرمان بريد.
« أَوَعَجِبْتُمْ أَن جَاءكُمْ ذِكْرٌ مِّن رَّبِّكُمْ عَلَى رَجُلٍ مِّنكُمْ لِيُنذِرَكُمْ» يعني چگونه از چيزي تعجب مي کنيد که جاي هيچ تعجبي در آن نيست؟ و آن اين که خداوند مردي از شما را به سويتان فرستاده است که او را مي شناسيد، و شما را به آنچه که مصلحت و منفعت شماست پند مي دهد، و شما را بر آنچه که به سود شماست بر مي انگيزد، پس شما از روي انکار از وي تعجب مي کنيد!
« وَاذكُرُواْ إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاء مِن بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ» پروردگارتان را ستايش کنيد و سپاس بگوئيد زيرا قدرت ونعمت به شما داده و شما را جانشينان امت هاي هلاک شده کرده است؛ کساني که پيامبران را تکذيب کردند پس خداوند آنها را هلاک ساخت و شما را باقي گذاشت تا ببيند که چگونه عمل مي کنيد. و بپرهيزيد از اينکه به تکذيب کردن بپردازيد همان طور که آنها تکذيب کردند ، پس عذابي که به آنان رسيد به شما نيز مي رسد.
و نعمت خدا را به ياد آوريد که آن را اختصاصا به شما داده. و آن اين است که :« وَزَادَكُمْ فِي الْخَلْقِ بَسْطَةً» قدرت و بزرگي جسم شما را از ديگر مردمان بيشتر کرده است. « فَاذْكُرُواْ آلاء اللّهِ» پس نعمت هايي گسترده و پي در پي او را به ياد آوريد. « لَعَلَّکُم» باشد که با به جاي آوردن شکر نعمت و ادا کردن حق آن، « تُفْلِحُونَ» به خواسته هايتان دست يازيد و از امر ناگوار و نامطلوب نجات پيدا کنيد. پس هود براي آنها موعظه کرد و آنان را پند داد، و به توحيد و يکتاپرستي امر نمود، و براي آنها بيان کرد که خيرخواه و اندرزگويي امين براي آنان است. و آنان را برحذر داشت که خداوند آنها را به عذاب گرفتار کند، همانطور کساني را که پيش از آنها بودند به عذاب خويش گرفتار کرد. و نعمتهايي را که خداوند به آنها ارزاني نهموده و روزي فراواني را که به سوي آنان سرازير کرده بود به آنان يادآور شد، اما فرمان نبردند و دعوت او را نپذيرفتند.
« قَالُواْ» با تعجب از دعوت هود، و در حالي که او را مطلع ساختند که محال است از او اطاعت کنند، گفتند:« أَجِئْتَنَا لِنَعْبُدَ اللّهَ وَحْدَهُ وَنَذَرَ مَا كَانَ يَعْبُدُ آبَاؤُنَا» آيا پيش ما آمده اي تا تنها خدا را بپرستيم و آنچه را که پدران ما مي پرستيدند رها کنيم؟
خداوند خوار و شرمسارشان کند! آنان چيزي را که واجب ترينِ واجبات و کامل ترينِ آن است در رديف چيزي قرار دادند که در آن به مخالفت راه و برنامه اي نمي پردازند که پدران و نياکان خود را بر آن يافتند. پس شرک و پرستش بت ها را که پدرانِ گمراه خود را بر آن يافته بودند بر توحيد و يگانگي خدا ترجيح دادند و پيامبران را تکذيب کردند و گفتند:« فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ» پس آنچه را که به ما وعده مي دهي برايمان بياور اگر تو از راستگوياني! و آنان با اين درخواست نابودي خويش را طلب کردند.
« قَالَ» هود عليه السلام به آنان گفت:« قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ رِجْسٌ وَغَضَبٌ» عذاب و خشم بزرگي از جانب پروردگارتان بر شما واقع شد. يعني حتما واقع مي شود. زيرا اسباب آن فراهم شده و وقت و زمان هلاکت فرا رسيده است.
« أَتُجَادِلُونَنِي فِي أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَآؤكُم» چگونه با من در مورد چيزهايي مجادله مي کنيد که حقيقت ندارند؟ و چگونه در مورد بت هايي با من مجادله مي کنيد که آن را خدا ناميده ايد، و هيچ چيزي حتي به اندازه ي ذره اي از صفات الوهيت و خدايي در آن بت ها وجود ندارد؟
« مَّا نَزَّلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ» خداوند در تاييد اين قضيه دليلي نفرستاده است ، زيرا اگر آن درست بود خداوند برصحت آن دليلي فرو مي فرستاد. پس اين دليلي است بر باطل بودن اين ادعا، زيرا هيچ مساله اي نيست به ويژه در امور بزرگ و کلان مگر اينکه خداوند در مورد آن دلايلي بيان کرده که در سايه آن، مساله بر کسي پوشيده نمي ماند.
« فَانتَظِرُواْ» پس منتظر عذابي باشيد که من شما را بدان وعده داده ام، « إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ» همانا من همراه شما از منتظران هستم. و ميان اين دو انتظار فرق است، انتظار کشيدن کسي که از واقع شدن عذاب مي ترسد، و انتظار کشيدن کسي که از خدا چشم پاداش و ياري دارد. بنابراين خداوند ميان دو گروه قصاوت کرد و اين موضوع را فيصله داد. پس فرمود:« فَأَنجَيْنَاهُ» يعني هود را نجات داديم، « وَالَّذِينَ» و آنان که ايمان آوردند« مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا» همراه با او به رحمتي از جانب ما.
آنان همان کساني بودند که خداوند به سوي ايمان هدايتشان کرد و ايمان آنان را سببي براي نيل آنها به رحمت خويش قرار داد. پس آنان را به سبب رحمت خويش نجات داد. « وَقَطَعْنَا دَابِرَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا» و بوسيله عذاب سختي که هيچ کس از آنان را باقي نگذاشت آنها را ريشه کن نموديم و نابودشان کرديم و خداوند طوفان و تند باد شديدي را برآنها مسلط نمود، که با هر چيزي برخورد مي کرد آن را چون استخوان پودر شده مي گرداند. پس هلاک شدند و چنان بلايي بر سر آنان آمد که چيزي جز مسکن هايشانبه چشم مي خورد . پس بنگر سرانجام بيم داده شدگان چه شد! کساني که حجت بر آنها اقامه شد اما تسليم آن نشدند، وبه ايمان فرا خوانده شدند ولي ايمان نياورده اند ، و سرانجامي آنها و هلاکت و خواري و رسوايي شد.
«وَأُتِبعُوا فِي هَذِهِ الدُّنيا لَعنَةَ وَيومَ القِيمَةَ أَلَآ إِنَّ عَادَاَ کَفَرُوا رَبَّهُم أَلَا بُعدَاَ لِعادِ قَومِ هُودِ» و در اين دنيا و در روز قيامت نفرين به دنبالشان است. آگاه باشي! همانا قوم عاد پروردگارشان را ناسپاسي کردند ، نابود باد قبيله عاد، قوم بود.
و در اينجا فرمود: « وَقَطَعْنَا دَابِرَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَمَا كَانُواْ مُؤْمِنِينَ» و کساني را که آيات ما را تکذيب کردند و ايمان نياوردند نابود و ريشه کن ساختيم. و آنان آيات را تکذيب کردند و به هيچ وجهي ايمان نياوردند ، بلکه تکذيب و مخالفت و تکبر و فساد در قلب آنان رسوخ کرد.
آيه ي 79-73:
وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءتْكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ هَـذِهِ نَاقَةُ اللّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللّهِ وَلاَ تَمَسُّوهَا بِسُوَءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ؛ بر قوم ثمود ، برادرشان صالح را فرستاديم گفت : اي قوم من ، الله را بپرستيد ، شما را هيچ خدايي جز او نيست ، از جانب خدا براي شما نشانه اي آشکار آمد اين ماده شتر خدا ، برايتان نشانه اي است رهايش کنيد تا در زمين خدا بچرد و هيچ آسيبي به او نرسانيد که عذابي دردآور شما را فرا خواهد گرفت.
وَاذْكُرُواْ إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاء مِن بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَكُمْ فِي الأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُيُوتًا فَاذْكُرُواْ آلاء اللّهِ وَلاَ تَعْثَوْا فِي الأَرْضِ مُفْسِدِينَ ؛ به ياد آريد آن زمان را که شما را جانشينان قوم عاد کرد و در اين زمين ، جاي داد تا بر روي خاکش قصرها برافرازيد و در کوهستانهايش خانه هايي بکنيد نعمتهاي خدا را ياد کنيد و در زمين تبهکاري و فساد مکنيد.
قَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ مِن قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُّرْسَلٌ مِّن رَّبِّهِ قَالُواْ إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ ؛ مهتران قومش که گردنکشي مي کردند ، به زبون شدگان قوم که ايمان آورده ، بودند گفتند : آيا مي دانيد که صالح از جانب پروردگارش آمده است ? گفتند : ما به آييني که بدان مامور شده ايمان داريم.
قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ إِنَّا بِالَّذِيَ آمَنتُمْ بِهِ كَافِرُونَ؛ گردنکشان گفتند : ما به کسي که شما ايمان آورده ايد ايمان نمي آوريم.
فَعَقَرُواْ النَّاقَةَ وَعَتَوْاْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُواْ يَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ؛ پس ماده شتر را پي کردند و از فرمان پروردگارشان سر باز زدند و گفتند :اي صالح ، اگر پيامبر هستي آنچه را به ما وعده مي دهي بياور.
فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ؛ پس زلزله اي سخت آنان را فرو گرفت و در خانه هاي خود بر جاي مردند.
فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِن لاَّ تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ؛ ، صالح از آنان روي برگردانيد و گفت : اي قوم من ، رسالت پروردگارم را به شما رسانيدم و اندرزتان دادم ولي شما نيکخواهان را دوست نداريد.
« وَإِلَى ثَمُودَ» و خداوند به سوي قبيله معروف ثمود که در «حجر» و اطراف آن در سرزمين حجاز و جزيرة العرب سکونت داشتند، « أَخَاهُمْ صَالِحًا» برادرشان صالح را فرستاد، که پيامبر بود و آنان را به ايمان و توحيد فرا خواند و از شرک و انباز گرفتن براي خدا نهي کرد. « قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ» گفت: اي قوم من! خداوند را بپرستيد، شما جز او معبودي به حق نداريد. دعوت صالح عليه السلام از جنس و نوع دعوت ساير برادران پيامبرش بود که مردم را به عبادت خدا فرا مي خواند و براي آنان بيان مي کرد که معبودي جز «الله » ندارند.
« قَدْ جَاءتْكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ» بي گمان معجزه اي از جانب پروردگارتان نزد شما آمده است. يعني امري خارق العاده که جز نشانه اي آسماني چيزي ديگر نمي تواند باشد، و مردم نمي توانند مانند آن را بياورند. سپس اين معجزه را توضيح داد و گفت:« هَـذِهِ نَاقَةُ اللّهِ لَكُمْ آيَةً» اين شتر خداست، نشانه و معجزه اي است براي شما. يعني اين، شتري شريف و برتر است، چون به خدا نسبت داده شده است، و اين نسبت ، نسبت اکرام و بزرگداشت و نشانه بزرگي است. و در آيه اي ديگر فرموده است:« لَّهَا شِربُ وَلَکُم شِربُ يومٍ مَّعلومٍ» براي او روزي مشخص براي آب نوشيدن است، و براي شما روزي مشخص.
و آنان چاهي داشتند و آن معروف به چاه شتر بود که آنها و شتر به نوبت از آن آب مي خوردند؛ روزي شتر از آن آب مي نوشيد و آنان از پستانهايش شير مي نوشيدند، و يک روز نوبت آنها بود که بر چاه مي آمدند و شتر از آنها دور مي شد.
و پيامبرشان صالح عليه السلام به آنها گفت:« فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللّهِ» آن را بگذاريد تا در زمين خدا بچرد و مخارج آن بر شما نيست. « وَلاَ تَمَسُّوهَا بِسُوَءٍ» و آن را آزار ندهيد، با سر بريدن يا غيرآن.« فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» که عذابي دردناک شما را فرا مي گيرد.
« وَاذْكُرُواْ إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاء» و به ياد آوريد وقتي که شما را در زمين جانشين قرار داد، و بهره مندتان ساخت. « مِن بَعْدِ عَادٍ» بعد از قوم عاد که خداوند آنها را هلاک نمود، و شما را پس از آنها جانشين قرار داد.
« وَبَوَّأَكُمْ فِي الأَرْضِ» و در زمين جايتان داد. يعني به شما در زمين قدرت و نعمت داد و برايتان اسبابي را فراهم آورد که شما را به آنچه مي خواستيد مي رساند. « تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قُصُورًا» در زمين هاي هموار و صاف براي خود کاخ هاي بلند و ساختمان هاي مستحکم مي سازيد. « وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُيُوتًا» و کوهها را تراشيده و از آن براي خود خانه بنا مي کنيد که تاکنون آثار آنان از قبيل خانه ها و تونل هايشان در کوهها مشاهده مي شود . و اين آثار تا وقتي که کوهها باقي هستند باقي است.
« فَاذْكُرُواْ آلاء اللّهِ» پس نعمت هاي خدا و بخشش و روزي و قدرتي را که به شما ارزاني نموده است به ياد آوريد. « وَلاَ تَعْثَوْا فِي الأَرْضِ مُفْسِدِينَ» و زمين را به وسيله ي فساد و گناه و تباه و خراب نکنيد، زيرا گناهان سرزمين هاي آباد را خراب و ويران مي کند. و گناهان سرزمينشان را از آنان خالي گرداند و خانه هاي آنان را پس از آنها متروکه نمود.
« قَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ مِن قَوْمِهِ» روسا و اشراف مستکبر قومش که از پذيرفتن حق تکبر ورزيده بودند، « لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ» به مستضعفان گفتند. و از آن جا که مستضعفان همه مومن نبودند، « لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُّرْسَلٌ مِّن رَّبِّهِ» به کساني از آنان که ايمان آورده بودند، گفتند: آيا شما مي دانيد که صالح از جانب پروردگارش فرستاده شده است؟ يعني آيا او راست مي گويد يا دروغ؟ مستضعفان گفتند:« إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ» همانا ما به آنچه او بدان رسالت يافته است از قبيل توحيد و خبر دادن از آن و امر و نهي او ايمان داريم.
« قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ إِنَّا بِالَّذِيَ آمَنتُمْ بِهِ كَافِرُونَ» مستکبران گفتند: ما به آنچه شما بدان ايمان آورده ايد کافر هستيم. پس تکبر، آنها را وادار ساخت تا تسليم حق نشوند که ناتوانان و مستضعفان تسليم آن شده بودند. « فَعَقَرُواْ النَّاقَةَ» پس شتري را کشتند که صالح آنها را هشدار داده بود چنانچه به آن آزاري برسانند عذاب دردناکي به آنها مي رسد.
« وَعَتَوْاْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ» و از فرمان پروردگارشان سرپيچي کردند. يعني سنگدلي کردند و از روي تکبر از دستور خدا سربرتافتند، که هرکس از دستور او سرپيچي نمايد خداوند عذاب سختي را به او مي چشاند. و خداوند عذابي را بر آنها فرود آورد که آن را بر هيچ کس ديگري فرود نياورده بود.
« وَقَالُوا» و با وجود اينکه با انجام دادنِ اين افعال در مقابل خدا جسارت و گستاخي نموده، و عجز و ناتواني را به خدا نسبت مي دادند و نسبت به آنچه که انجام داده بودند بي مبالاتي کرده، بلکه حتي به آن افتخار مي ورزيدند، گفتند:« يَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا» اي صالح! عذابي ر اکه به ما وعده مي دهي، بياور، اگر شما در مسئله ي «گرفتار شدن ما به عذاب» از راستگوياني. پس صالح فرمود:« تَمتَّعُوا فِي دَارِکُم ثَلَثةَ أَيامِ ذَلِکَ وَعدُ غَيرُ مَکذُوبِ» در خانه هايتان سه روز بهره مند شويد، آن وعده دروغيني نيست. « فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ» پس زلزله آنها را فرا گرفت و در خانه هايشان بر زانوهايشان افتادند و خداوند آنها را هلاک و ريشه کن کرد. « فَتَوَلَّى عَنْهُمْ» وقتي خداوند آنان را دچار عذاب ساخت، صالح عليه السلام از آنان روي برتافت و پس از اينکه خداوند آنها را هلاک کرد، از روي سرزنش و توبيخ خطاب به آنها گفت:« يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ» اي قوم من! همانا همه آنچه را که خداوند مرا با آن به سويتان فرستاده بود به شما رساندم، و براي هدايت شما تلاش کردم، و کوشش نمودم تا راه راست و دين استوار را در پيش بگيريد.
« وَلَكِن لاَّ تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ» ولي شما نصيحت کنندگان را دوست نداريد. و گفته اندرزگويان و نصيحت کنندگان را ردّ کرده، و ازهر شيطان رانده شده اي اطاعت مي کنيد. بدان که بسياري از مفسرين در رابطه با اين قصه مي گويند: شتر از صخره اي سخت و صاف بيرون آمد که آنها به صالح پيشنهاد کرده بودند شتر را از آن بيرون آورد. و اين صخره چون زنِ باردار به درد زايمان مبتلا شد تا اينکه شتر بيرون آمد و آن را مشاهده کردند. و گفته اند: وقتي شتر را پي زدند و کشتند بچه شتري داشت که سه تا فرياد برآورد و کوه برايش شکافته گرديد و در آن داخل شد، و صالح عليه السلام به آنها گفت: نشانه آمدن عذاب بر شما اين است که در روز اول چهره هايتان زرد، و در روز دوم چهره هايتان قرمز، و در روز سوم چهره هايتان سياه مي گردد. و همانطور که صالح گفت:« اين داستان از روايتهاي اسراييلي است که نقل کردن آن در تفسير کتاب خداوند متعال شايسته نيست، و در قرآن به هيچ صورت چيزي وجود ندارد که بر صحت آن دلالت نمايد، و اگر اين داستان درست بود خداوند آن را بيان مي کرد. چون در اين داستان چيزهايي شگفت انگيز و عبرت ها و نشانه هايي وجود دارد که خداوند آنها را مهمل و سرپوشيده نگذاشته است تا از طريق کسي به مردم برسد که به نقل کردن او اعتمادي نيست. بلکه قرآن پاره اي از امور مذکور در اين داستان را تکذيب مي نمايد. صالح به آنها گفت:« تَمتَعُوا فِي دَارِکُم ثَلَثَة أَيامِ» سه روز در خانه هايتان بهره مند شويد و عيش و نوش نماييد. و در اين وقتِ بسيار کم، لذّت ببريد چون بهره مندي و لذتي جز اين چند روز برايتان وجود ندارد. و براي کساني که پيامبرشان عذاب را به آنها وعده داد، و مقدمات آن را برايشان بيان کرده است چه لذتي وجود دارد؟! و انگهي مقدمات آن عذاب روز به روز بيشتر تحقق پيدا کند، به صورتي که همه آنها چهره هايشان سرخ سپس زرد و سپس سياه شود. آيا اين مسايل با قرآن مخالف و متضاد نيست؟! در قرآن هدايت و رهنمودهايي وجود دارد که ما را از غير قرآن بي نياز مي کند. البته اگر حديثي صحيح از پيامبر (ص) در اين زمينه ثابت شده باشد که با کتاب خدا مخالفت نورزد آن را بر سر و چشم مي گذاريم، زيرا قرآن به پيروي کردن از آن دستور داده است.« وَمَآ ءَاتَئکُمُ الرَّسُولُ فَنخُذُوهُ وَمَا نَهَکُم عَنهُ فَانتَهُوا » آنچه را پيامبر به شما داده است، بگيريد و از آنچه که شما را از آن باز داشته است باز آييد. و قبلا گذشت که تفسير کردن کتاب خدا با اخبار اسرائيلي جايز نيست، هرچند که روايت اسرائيليات را در اموري که به دروغ بودن آن يقين نيست جايز قرار بدهيم، زيرا معاني کتاب خدا يقيني هستند و اخبار و روايتهاي اسرائيلي را نمي توان تصديق يا تکذيب کرد. پس برابر قرار دادن امور يقيني با اموري که در آن ترديد هست امکان پذير نمي باشد.
آيه ي 84-80:
وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّن الْعَالَمِينَ؛ و لوط را فرستاديم آنگاه به قوم خود گفت : چرا کاري زشت مي کنيد ، که هيچ کس از مردم جهان پيش از شما نکرده است ?
إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ؛ شما به جاي زنان با مردان شهوت مي رانيد شما مردمي تجاوزکار هستيد.
وَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَن قَالُواْ أَخْرِجُوهُم مِّن قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ؛ جواب قوم او جز اين نبود که گفتند : آنها را از قريه خود برانيد که ، آنان مردمي هستند که از کار ما بيزاري مي جويند.
فَأَنجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ؛ لوط و خاندانش را نجات داديم جز زنش که با ديگران در شهر ماند.
وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ؛ بر آنها باراني باريديم ، بنگر که عاقبت مجرمان چگونه بود.
« وَلُوطاً» و بنده ما لوط عليه السلام را به ياد بياور، وقتي که او را به سوي قومش فرستاديم تا آنان را به پرستش خداوند يگانه دستور دهد، و از کار زشتي که پيش از آنان هيچ کس آن را انجام نداد، نهي کند. « إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ» آنگاه که به قومش گفت: آيا کار زشتي را انجام مي دهيد که هيچ زشتي بالاتر از آن وجود ندارد؟ « مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّن الْعَالَمِينَ» اين عمل، کار بسيار زشتي بود که قوم لوط ابداع کردند، و اين راه منحرف را براي پسينيان خود به يادگار گذاشتند. سپس آن را بيان نمود و فرمود:« إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء» چگونه زنان را که خدا برايتان آفريده است رها مي کنيد که در زنان محل بهره برداري و شهوت راني و ارضاي غريزه جنسي وجود دارد و با فطرت موافق است، و به مردان روي مي آوريد و با آنان آميزش مي کنيد که اين کار، بي نهايت زشت و پليد است؟! و اين محلي است که آلودگي و کثافت از آن بيرون مي آيد و انسان از نام بردن آن شرم مي کند تا چه رسد به اينکه در اين محل با کسي آميزش نمايد. « بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ» بلکه شما قومي هستيد که از مرز خدا تجاوز نموده و بر ارتکاب حرام جرات کرده ايد. « وَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَن قَالُواْ أَخْرِجُوهُم مِّن قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ» و پاسخ قوم لوط جز اين نبود که گفتند:آنها را از شهر و ديارتان بيرون کنيد، آنان قومي هستند که از انجام دادن زشتي دوري مي جويند.« وَمَا نَقَمُوا مِنهُم إِلَّا أَن يومِنُوا بِاللَّهِ العَزيزِ الحَميدِ» و از آنان انتقام نگرفتند جز به خاطر اينکه به خداي توانا و ستوده ايمان آوردند.
« فَأَنجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ» پس او و خانواده اش را نجات داديم جز همسرش که از باقي ماندگانِ هلاک شده معذّب بود. خداوند به لوط دستور داد تا شب هنگام خانواده اش را بيرون ببرد، زيرا عذاب به هنگام صبح بر قومش فرود مي آمد، پس لوط به هنگام شب خانواده اش را بيرون برد جز همسرش که باقي ماند، و عذابي که به قومش رسيد به او هم رسيد. « وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا» و آنان را با سنگ هاي گرم و سخت که از سنگ و گل تشکيل يافته بود سنگباران کرديم، و خداوند آن دهکده ومردمانش را زير و رو کرد. « فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ» پس بنگر که سرانجام گناهکاران چگونه بوده است؟ سر انجامشان هلاکت و رسوايي هميشگي بوده است.
آيه ي 87-85:
وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءتْكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَوْفُواْ الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْيَاءهُمْ وَلاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ؛ و بر مردم مدين برادرشان شعيب را فرستاديم گفت : اي قوم من ، الله را، بپرستيد ، شما را خدايي جز او نيست ، از جانب پروردگارتان نشانه اي روشن آمده است در پيمانه و ترازو خيانت مکنيد و به مردم کم مفروشيد واز آن پس که زمين به صلاح آمده است در آن فساد مکنيد ، که اگر ايمان آورده ايد ، اين برايتان بهتر است.
وَلاَ تَقْعُدُواْ بِكُلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَتَبْغُونَهَا عِوَجًا وَاذْكُرُواْ إِذْ كُنتُمْ قَلِيلاً فَكَثَّرَكُمْ وَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ ؛ و بر سر راهها منشينيد تا مؤمنان به خدا را بترسانيد و از راه خدا، رويگردان سازيد و به کجروي واداريد و به ياد آريد آنگاه که اندک بوديد ، خدا بر شمار شما افزود و بنگريد که عاقبت مفسدان چگونه بوده است.
وَإِن كَانَ طَآئِفَةٌ مِّنكُمْ آمَنُواْ بِالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ وَطَآئِفَةٌ لَّمْ يْؤْمِنُواْ فَاصْبِرُواْ حَتَّى يَحْكُمَ اللّهُ بَيْنَنَا وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ؛ اگر گروهي از شما به آنچه من از جانب خدا بدان مبعوث شده ام ، ايمان آورده اند و گروهي هنوز ايمان نياورده اند ، صبر کنيد تا خدا ميان ما حکم کند که او بهترين داوران است.
« وَإِلَى مَدْيَنَ» و به سوي قبيله معروف مدين، « أَخَاهُمْ شُعَيْبًا» برادرشان شعيب را فرستاديم تا آنان را به عبادت خداوند يگانه و بي شريک فرا بخواند، و به آنها دستور دهد که پيمانه و ترازو را به صورت کامل بپردازند، و حقوق مردم را کم نکنند و با انجام دادن گناه در زمين فساد و تباهي ننمايند. بنابراين فرمود:« وَلاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ» و در زمين بعد از اصلاح آن فساد مکنيد اين برايتان بهتر است اگر شما مومن هستيد. زيرا ترک گناهان به خاطر فرمان بردن از دستور خدا و نزديکي جستن به او براي بنده بهتر و سودمندتر از آن است که مرتکب گناهان شود، و موجب ناخشنودي خداوند جبار و عذاب جهنم گردد.
« وَلاَ تَقْعُدُواْ بِكُلِّ صِرَاطٍ» و بر سر هر راهي به کمين مردم ننشيند. يعني راهي که رفت و آمد در آن زياد است، و مردم را از آن بر حذر نداريد، « تُوعِدُونَ» و مردم را از در پيش گرفتن آن مترسانيد، « وَتَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِهِ» و کساني را که به خدا ايمان آورده اند از راه او باز نداريد. يعني کساني را که مي خواهند به وسيله اين راه هدايت شوند، بازنداريد، « وَتَبْغُونَهَا عِوَجًا» و راه خدا را کج مي خواهيد، به گونه اي که آن را با هواهاي نفساني خود همسو سايد. حال آنکه بر شما وديگران واجب بود راهي را که خداوند براي بندگانش قرار داده است و آدمي را به خشنودي او و سراي کرامت راهنمايي مي کند در پيش بگيريد. راهي که بزرگترين رحمت و مهرباني خدا نسبت به بندگان است . پس به ياري آن مسلک بشتابيد و به سوي آن فرا بخوانيد و از آن حمايت کنيد. نه اينکه راهزنان اين راه باشيد، و مردم را از آن بازداريد، زيرا اين کار ناسپاسي نعمت خدا و مخالفت و مبارزه با او، و کج کردن راست ترين و ميانه ترين راه است. اما شما به کسي که اين راه را در پيش گيرد توهين مي کنيد.« وَاذْكُرُواْ إِذْ كُنتُمْ قَلِيلاً فَكَثَّرَكُمْ» و به ياد آوريد نعمت خدا را، آنگاه که کم بوديد، پس شما را زياد نمود. يعني شما را با دادنِ همسران و فرزندان و سلامتي رشد داد و شما را با بيماري هايي از قبيل «وبا» و ديگر بيماري هايي که از نسل و تعداد شما مي کاست نيازمود، و دشمني را بر شما مسلط نگرداند که نابودتان کند. و شما را در زمين پراکنده نکرد، بلکه با گرد آوردن در يکجا و سرازير کردن روزي به سويتان و فراواني نسل بر شما انعام کرد. « وَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ» و بنگريد که سرانجام فسادکنندگان چگونه است؟ پس شما آنها را در گروه هايشان جز پراکنده نمي بيند، و جز وحشت و گياهاني در اماکن سکونتشان نمي يابيد. و نام نيکي از خود برجاي نگذاشته اند، بلکه در دنيا نفرين و در روز قيامت خواري و رسوايي بهره آنان است.
« وَإِن كَانَ طَآئِفَةٌ مِّنكُمْ آمَنُواْ بِالَّذِي أُرْسِلْتُ بِهِ وَطَآئِفَةٌ لَّمْ يْؤْمِنُواْ» و اگر گروهي از شما به آنچه من بدان فرستاده شده ام ايمان آوَرَد و گروهي ديگر ايمان نياوَرَد که بخش اعظم آنان را گروه بي ايمان تشکيل مي دهد، « فَاصْبِرُواْ حَتَّى يَحْكُمَ اللّهُ بَيْنَنَا وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ» پس صبر کنيد تا خدا ميان ما داوري کند، و او بهترين داوران است؛ اهل حق را ياري داده و باطل گرايان را به عذاب و عقوبت دچار خواهد کرد.
آيه ي 93-88:
قَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ مِن قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يَا شُعَيْبُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَكَ مِن قَرْيَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا قَالَ أَوَلَوْ كُنَّا كَارِهِينَ؛ مهتران قومش که سرکشي پيشه کرده بودند گفتند : اي شعيب ، تو و کساني را، که به تو ايمان آورده اند از قريه خويش مي رانيم مگر آنکه به آيين ما برگرديد گفت : و هر چند از آن کراهت داشته باشيم ?
قَدِ افْتَرَيْنَا عَلَى اللّهِ كَذِبًا إِنْ عُدْنَا فِي مِلَّتِكُم بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللّهُ مِنْهَا وَمَا يَكُونُ لَنَا أَن نَّعُودَ فِيهَا إِلاَّ أَن يَشَاء اللّهُ رَبُّنَا وَسِعَ رَبُّنَا كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا عَلَى اللّهِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ ؛ پس از آنکه خدا ما را از کيش شما رهانيده است اگر بدان بازگرديم ،، برخدا دروغ بسته باشيم ، و ما ديگر بار بدان کيش باز نمي گرديم ، مگر آنکه خدا آن پروردگار ما خواسته باشد زيرا علم پروردگار ما بر همه چيز احاطه دارد ما بر خدا توکل مي کنيم اي پروردگار ما ، ميان ما و قوم ما به حق ، راهي بگشا که تو بهترين راهگشايان هستي.
وَقَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَيْباً إِنَّكُمْ إِذاً لَّخَاسِرُونَ؛ مهتران قومش که کافر بودند ، گفتند : اگر از شعيب پيروي کنيد سخت زيان کرده ايد.
فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ؛ پس زلزله اي سخت آنان را فرو گرفت و در خانه هاي خود بر جاي مردند.
الَّذِينَ كَذَّبُواْ شُعَيْبًا كَأَن لَّمْ يَغْنَوْاْ فِيهَا الَّذِينَ كَذَّبُواْ شُعَيْبًا كَانُواْ هُمُ الْخَاسِرِينَ؛ آنان که شعيب را به دروغگويي نسبت دادند ، گويي که هرگز در آن ديار نبوده اند آنان که شعيب را به دروغگويي نسبت دادند خود زيان کردند.
فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ فَكَيْفَ آسَى عَلَى قَوْمٍ كَافِرِينَ؛ پس ، از آنها رويگردان شد و گفت : اي قوم من ، هر آينه پيامهاي ، پروردگارم را به شما رسانيدم و اندرزتان دادم چگونه بر مردمي کافر اندوهگين شوم ?
« قَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ مِن قَوْمِهِ» اشراف و سران متکبر قومش که از خواست ها و اميال خود پيروي کرده و با لذت ها و خوش گذراني ها سرگرم و غافل شده بودند، وقتي که حق پيش آنان آمد و ديدند که با خواستهاي پليدشان موافق نيست، آن را رد کردند و از پذيرفتن آن امتناع ورزيدند ، و به پيامبرشان شعيب و مومنان مستضعفي که همراه او بودند، گفتند:« لَنُخْرِجَنَّكَ يَا شُعَيْبُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَكَ مِن قَرْيَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا» اي شعيب! حتما تو و کساني را که همراه تو ايمان آورده اند از شهر و آبادي خود بيرون مي کنيم، يا اينکه بايد به دين ما برگرديد. آنها نيروي ردمنشانه و درنده خويي خود را در مقابله با حق به کار گرفتند و هيچ دين و عهد و حقي را رعايت نکردند، بلکه هوي وهوس و خواستهايشان را در نظر گرفتند و از سفاهت و ابلهي خود که آنان را بر اين سخن فاسد راهنمايي کرده بود پيروي نموده وگفتند:يا تو و کساني که به شما ايمان آورده اند به دين ما بر مي گرديد و يا اينکه از شهر و آبادي خود بيرونتان مي کنيم. پس شعيب عليه الصلاة و السلام آنان را فرا خواند واميدوار بود ايمان بياورند. اما او را تهديد کردند که اگر از ما پيروي نکنيد شما را از وطن اخراج مي کنيم . در حالي که او و کساني که همراهش بودند به اقامت در آن سزاوارتر بودند. « قَالَ» شعيب عليه الصلاة و السلام با تعجب از سخنشان گفت: « أَوَلَوْ كُنَّا كَارِهِينَ» آيا علي رغم اينکه از دين و آئين باطلتان متنفر هستيم و آن را باطل مي دانيم باز از شما پيروي نماييم؟! زيرا کسي به دين شما فرا خوانده مي شود که به آن علاقه داشته باشد، اما کسي که آشکارا مردم را از آن باز مي دارد و پيروان آن را تقبيح مي کند چگونه به سوي آن فرا خوانده مي شود؟!
« قَدِ افْتَرَيْنَا عَلَى اللّهِ كَذِبًا إِنْ عُدْنَا فِي مِلَّتِكُم بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللّهُ مِنْهَا» بر ما گواه باشيد که اگر به دين شما برگرديم بعد از آنکه خدا ما را از شر آن نجات داده است، ما دروغگو هستيم، و به خدا دروغ نسبت مي دهيم، زيرا مي دانيم که هيچ دروغ و افترايي بزرگتر از آن نيست که کسي براي خدا شريک قرار بدهد، حال آنکه او يگانه و يکتا و بي نياز است؛ خداوندي که نه همسري دارد ونه فرزندي و نه در پادشاهي شريکي دارد. « وَمَا يَكُونُ لَنَا أَن نَّعُودَ فِيهَا» و ما را نسزد که به آن درآييم و به آن برگرديم.
يعني غير ممکن است که به آن برگرديم و اين يک امر محال است. پس شعيب عليه الصلاة و السلام آنها را از اينکه با آنان موافقت کند از چند جهت نااميد کرد؛ يکي اينکه دين آنها را نمي پسندند، و از شرکي که بر آن قرار دارند متنفر هستند. ديگر اينکه شعيب آيين آنها را توهم و دروغ به حساب آورد ، و آنها را گواه گرفت که اگر او و کساني که همراهش هستند از آنها پيروي کنند دروغگو مي باشند. و ديگر اينکه شعيب و يارانش به نعمتي که خدا به آنان ارزاني داشته بود اعتراف کردند و آن اينکه خداوند آنان را از آن دين منحرف نجات داده است. و ديگر اينکه برگشتن آنها به آن دين خرافي پس از اينکه خداوند آنها را هدايت کرد غيرممکن و محال است. و با توجه به تعظيم خدا در دلهايشان و اعتراف به بندگي او و اينکه او معبود يکتا است و عبادت جز براي او شايست نيست، و اقرار به اينکه معبودان مشرکان باطل هستند ، امکان ندارد که به دين آنان برگردند، زيرا خداوند به آنان عقل و خردي را ارزاني نموده است که بوسيله آن حق و باطل و هدايت و گمراهي را تشخيص مي دهند.
اما از آنجا که مشيت خدا و اراده او در آفريدگانش نافذ است و هيچ کس نمي تواند از دايره مشيت و خواست او بيرون رود گرچه تمامي اسباب دست به دست هم دهند وتمامي نيروها همسو باشند آنها بر خود حکم نمي کنند که چيزي را خواهند کرد يا آن را ترک کنند. بنابراين استثنايي قايل شدند و گفتند: « وَمَا يَكُونُ لَنَا أَن نَّعُودَ فِيهَا إِلاَّ أَن يَشَاء اللّهُ رَبُّنَا وَسِعَ رَبُّنَا» و ما را نسزد که به آن برگرديم مگر اينکه پروردگار ما بخواهد. يعني براي ما و ديگران ممکن نيست که از دايره خواست و مشيت خدا که تابع علم و حکمت اوست بيرون رويم. « وَسِعَ رَبُّنَا كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا» و علم و آگاهي پروردگارمان هر چيزي را حاطه نموده است. پس خداوند آنچه را که شايسته بندگان است، مي داند، و تدبير امور آنان بر عهده اوست. « عَلَى اللّهِ تَوَكَّلْنَا» بر او اعتماد نموده ايم و او ما را به راه راست هدايت خواهد کرد. بر او توکل نموده ايم و او ما را از همه راههاي جهنم نجات مي دهد، زيرا هرکس بر خدا توکل کند خدا او را کافي است و امر دين و دنيايش را براي او آسان مي گرداند.
« رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ» پروردگارا! بين ما و قوم ما به حق داوري کن. يعني مظلوم و صاحب حق را بر ظالم و مخالف حق پيروز گردان. « وَأَنتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ» و تو بهترين گشايندگان هستي. و خداوند براي بندگانش به دو صورت گشايش مي آورد؛ گشودن علم ودانش به وسيله روشن شدن حق از باطل و هدايت از گمراهي، و روشن کردن اينکه چه کسي بر راه راست است و چه کسي از آن منحرف گشته است. و نوع دوم داوري و گشايش خدا به وسيله عقوبت ستمگران و نجات و بزرگداشت صالحان صورت مي پذيرد. پس آنان از خدا خواستند که ميان آنها وقومشان به حق و عدالت داوري کند و از نشانه ها و عبرتهايش چيزهايي به آنان نشان دهد که هر دو گروه راهشان را از يکديگر جدا کنند.
« وَقَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ» و اشراف و روساي کافر قومش مردم را از پيروي کردن از شعيب برحذر داشته و مي گفتند:« لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَيْباً إِنَّكُمْ إِذاً لَّخَاسِرُونَ» اگر شما از شعيب پيروي کنيد آن گاه از زيان کاران هستيد . اين چيزي بود که نفسشان براي آنها آراسته و آنان را فريب داده بود که زيان و بدبختي در پيروي کردن از هدايت ورشد است. اما ندانستند که زيان کامل و همه جانبه در پايبندي به گمراهي و گمراه کردن ديگران است، که آنان بر آن بودند . و زماني متوجه اين قضيه شدند که عذاب آنها را فرا گرفت.
« فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ» پس زلزله شديدي آنان را فرا گرفت، « فَأَصْبَحُواْ فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ» و در خانه هايشان بيهوش و خشکيده و مرده افتادند . خداوند متعال حال بد آنها را بيان کرده و مي فرمايد:« الَّذِينَ كَذَّبُواْ شُعَيْبًا كَأَن لَّمْ يَغْنَوْاْ فِيهَا» کساني که شعيب را تکذيب کردند گويي که در خانه هايشان سکونت نداشته و از آن لذت نبرده و از سايه هاي دلپذير آن استفاده نکرده اند.
انگار در تفريحگاه ها و نهرهاي آن تفرّج نکرده و از ميوه هاي درختان آن نخورده اند. پس عذاب ، آنان را در برگرفت و مکان سرگرمي و بازي و لذت جويي آنها را تبديل به مکان اندوه و بدبختي و عذاب کرد. بنابراين فرمود:« الَّذِينَ كَذَّبُواْ شُعَيْبًا كَانُواْ هُمُ الْخَاسِرِينَ» اگر شما از شعيب پيروي کنيد همانا آن گاه از زيان کاران هستيد.
پس وقتي که هلاک شدند پيامبرشان عليه الصلاة و السلام از آنان روي برتافت، « وَقَالَ» و پس از مرگشان با سرزنش و توبيخ خطاب به آنان گفت:« يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّي» اي قوم من! همانا پيامهاي پروردگارم را به شما رساندم، و برايتان بيان کردم به نحوي که به اعماق وجود و دلهايتان رسيد، و در آن جاي گرفت، و در يافتيد که پيامي بالاتر از آن وجود ندارد. « وَنَصَحْتُ لَكُمْ» و شما را نصيحت کردم اما شما نصيحت مرا نپذيرفتيد و از راهنمايي ها اطاعت نکرديد بلکه سرپيچي و سرکشي نموديد.
« فَكَيْفَ آسَى عَلَى قَوْمٍ كَافِرِينَ» پس چگونه براي کساني اندوهگين شوم که خيري در آنها نيست؟ و خير پيش آنها آمد اما آن را رد کرده و نپذيرفتند. بنابراين جز شر و بدي چيزي شايسته اندوه خورد، بلکه به هلاکت و نابودشدنشان بايد شاد شد. بار خدايا! از رسوايي و خواري به تو پناه مي برم! و چه شقاوت و عقوبتي بزرگتر از آن است که آدمي به حالتي برسد که خيرخواه ترين مردم از وي بيزاري جويد؟!
آيه ي 95-94:
وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ؛ و ما هيچ پيامبري را به هيچ قريه اي نفرستاديم مگر آنکه ساکنانش را به سختي و بيماري گرفتار کرديم ، باشد که تضرع کنند.
ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَواْ وَّقَالُواْ قَدْ مَسَّ آبَاءنَا الضَّرَّاء وَالسَّرَّاء فَأَخَذْنَاهُم بَغْتَةً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ؛ آنگاه جاي بلا و محنت را به خوشي و خوبي سپرديم ، تا شمارشان افزون شد وگفتند : آن پدران ما بودند که دچار سختي و بيماري شدند ناگهان آنان را بي خبر فرو گرفتيم.
خداوند متعال مي فرمايد:« وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِّن نَّبِيٍّ» و در هيچ شهر و آبادي پيامبري را نفرستاده ايم که آنان را به عبادت خدا فرا خواند و از شر و بدي باز دارد، و آنان از دين وي پيروي نکنند، « إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا» مگر اينکه اهل آن جارا، « بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء» با فقر و بيماري و انواع مصيبت ها مورد آزمايش قرار داده ايم. « لَعَلَّهُمْ» تا شايد وقتي که به اين مصيبت ها دچار گردند فروتن شوند. و « يَضَّرَّعُونَ» به درگاه خدا زاري و تضرع نمايند و تسليم حق شوند.
« ثُمَّ» سپس وقتي که دچار شدن به مصايب در آنان کارساز نشد و استکبار آنها ادامه يافت و طغيان و سرکشي شان بيشتر شد، « بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ» به جاي سختي و بدي، نيکي را قرار داديم. پس خداوند روزي ها را به سوي آنها سرازير نمود و جسمهايشان را تندرست و سلامت کرد، و بلا و مصيبت ها را از آنان دور ساخت، « حَتَّى عَفَواْ» تا اينکه زياد شدند و روزي هايشان فراوان شد، و در نعمت و فضل خدا فرو رفتند، و مصيبتهايي که بر آنان آمده بود فراموش نمودند، « وَّقَالُواْ قَدْ مَسَّ آبَاءنَا الضَّرَّاء وَالسَّرَّاء» و گفتند: پدرانمان را ناخوشي و خوشي رسيده است. يعني اين عادت و شيوه همواره در ميان گذشتگان و آيندگان موجود بوده است؛ و برحسب دگرگونيهاي زمان و چرخش روزگار گاهي درخوشي و ثروتمندي به سر برده و گاهي در ناراحتي و تنگدستي قرار داشتند. و پنداشتند که اين مصيبت ها به خاطر پند گرفتن و موعطه و استدراج و باز آمدن نيست. تا اينکه شاد شدند و به آنچه داده شده بودند خوشحال گرديدند و دنيا آنها را شيفته و مجذوب خود کرد. « َفأَخَذْنَاهُم» پس بناگاه گريبان آنها را گرفتيم.« بَغْتَةً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ» ناگهان آنان را گرفتيم در حالي که آنان نمي فهميدند. يعني هلاک شدن و نابود گشتن به ذهن آنان خطور نمي کرد و گمان مي بردند که آنها شايستگي برخورداري از اين نعمات را دارند و مي توانند آنها را در قبضه خود نگاه دارند. و در اين پندار بودند که اين نعمت ها هميشه در دسترس آنان بوده و به جايي ديگر منتقل نخواهند شد.
آيه ي 99-96:
وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَـكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ ؛ اگر مردم قريه ها ايمان آورده و پرهيزگاري پيشه کرده بودند برکات ، آسمان و زمين را به رويشان مي گشوديم ، ولي پيامبران را به دروغگويي نسبت دادند ما نيز به کيفر کردارشان مؤاخذه شان کرديم.
أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَن يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا بَيَاتاً وَهُمْ نَآئِمُونَ؛ آيا مردم قريه ها پنداشتند از اينکه عذاب ما شب هنگام که به خواب رفته اند بر سر آنها بيايد ، در امانند ?
أَوَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَن يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا ضُحًى وَهُمْ يَلْعَبُونَ؛ و آيا مردم قريه ها پنداشتند از اينکه عذاب ما به هنگام چاشت که به بازيچه مشغولند بر سر آنها بيايد ، در امانند ?
أَفَأَمِنُواْ مَكْرَ اللّهِ فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ؛ آيا پنداشتند که از مکر خدا در امانند ? از مکر خدا جز زيانکاران ايمن ، ننشينند.
خداوند متعال ذکر نمود کساني که پيامبران را تکذيب مي کنند به منظور پندپذيري و برحذر داشته شدن به ناخوشي و ناگواريها گرفتار مي شوند، و از باب استدراج و مکر به خوشي ها دست مي يازند. سپس بيان نمود که اگر اهالي آبادي ها قلبا ايمان بياورند؛ ايماني صادق و راست که اعمال آن را تصديق نمايند، و در ظاهر و باطن با ترک کردن همه آنچه از خدا حرام نموده است تقواي الهي را رعايت کنند، برکت هاي آسمان و زمين بر روي آنان گشوده مي شود، و خداوند پي درپي از آسمان براي آنان باران مي فرستد و از زمين چيزهايي براي آنان مي روياند که خود و چهارپايانشان به وسيله آن زندگي شاد و خرم و روزي فراوان خواهند داشت، و بدون اينکه براي به دست آوردن آن دچار رنج و خستگي و زحمت شوند. اما آنها ايمان نياوردند و پرهيزگاري نکردند، « فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ » پس ناگهان آنان را به سبب آنچه که مي کردند به عقوبت ها و بلاها و قطع برکات، و نزول آفت هاي زياد گرفتار کرديم، و اين سزاي پاره اي از اعمالشان است، و اگر خداوند آنها را به سبب همه آنچه که کرده اند مجازات نمايد، هيچ جنبده اي را بر روي زمين باقي نخواهد گذاشت.« ظَهَرَ الفَسَادُ فِِي البَرِ والبَحرِ بِمَا کَسَبَت أَيدِي النَّاسِ لِيذِيقَهُم بَعضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُم يرجِعُونَ» فساد و تباهي در خشکي و دريا به سبب آنچه مردمان کردند آشکار گرديد، تا سزاي پاره اي از آنچه که کرده اند را به آنان بچشاند، شايد باز آيند.
« أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى» آيا مردمان و اهالي آبادي هايي که پيامبران را تکذيب کردند ايمن شدند، « أَن يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا» از اينکه عذاب سخت ما به سراغ آنها بيايد؟ « بَيَاتاً وَهُمْ نَآئِمُونَ» شبانگاهان در حالي که خوابيده اند؟ يعني در حالت غفلت و بي خبري و در حالي که در استراحت هستند آنها را فرا گيرد؟ « أَوَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَن يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا ضُحًى وَهُمْ يَلْعَبُونَ» و آيا مردمان شهرها ايمن شدند از اينکه عذاب ما چاشتگاه به سراغ آنها بيايد، در حالي که مشغول بازي هستند؟! پس چه چيزي آنها را ايمن داشته است، در حالي که آنها اسبابش را فراهم کرده و انجام داده و جنايت هاي بزرگي را مرتکب شده اند که براي هلاکت و نابوديشان فقط پاره اي از آن جنايت ها کافي است؟!
« أَفَأَمِنُواْ مَكْرَ اللّهِ» آيا از مکر خدا ايمن شدند، و مطمئن هستند که آنان را مهلت داده و ناگهان آنان را نابود نمي نمايد؟ همانا مکر خدا بسيار محکم است. « فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ» و از مکر خدا ايمن نمي شود مگر قومي که زيان کارند، زيرا هرکس که از عذاب خدا ايمن باشد بدان معني است که به سزا و جزاي اعمال ، و به پيامبران ايمان واقعي نياورده است. در اين آيه شريفه به شدت بر حذر داشته شده ايم که بنده نبايد به خاطر ايماني که دارد ايمن باشد بلکه هميشه بايد بترسد از اينکه به بلايي گرفتار شود که ايمان او را سلب کند. و همواره بايد خداوند را چنين بخواند:« اي گرداننده دلها! دلم را بر زينت استوار بگردان». و بايد سعي و تلاش کند هر سبب و وسيله اي را که به هنگام واقع شدن فتنه ها او را نجات مي دهد، به دست آورد. زيرا بنده در هر مقامي که باشد ضمانتي نيست که از آفت ها سالم بماند.
آيه ي 102-100:
أَوَلَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الأَرْضَ مِن بَعْدِ أَهْلِهَا أَن لَّوْ نَشَاء أَصَبْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَنَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ يَسْمَعُونَ ؛ آيا براي آنان که زمين را از پيشينيان به ارث برده اند ، باز ننموده است که اگر بخواهيم آنها را نيز به کيفر گناهانشان به عقوبت مي رسانيم وبر دلهايشان مهر مي نهيم تا شنيدن نتوانند ?
تِلْكَ الْقُرَى نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَآئِهَا وَلَقَدْ جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ مِن قَبْلُ كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللّهُ عَلَىَ قُلُوبِ الْكَافِرِينَ ؛ اينها قريه هايي است که ما اخبارشان را بر تو حکايت کنيم پيامبرانشان ، با دلايل روشن آمدند و به آن چيزها که از آن پيش دروغ خوانده بودند ،ايمان نياوردند و خدا بر دلهاي کافران اينچنين مهر مي نهد.
وَمَا وَجَدْنَا لأَكْثَرِهِم مِّنْ عَهْدٍ وَإِن وَجَدْنَا أَكْثَرَهُمْ لَفَاسِقِينَ؛ در بيشترينشان وفاي به عهد نيافتيم و بيشترين را جز نافرمانان نديديم.
خداوند متعال با تذکر به امت هايي که پس از امتهايي هلاک شده گذشته آمده اند، مي گويد:« أَوَلَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الأَرْضَ مِن بَعْدِ أَهْلِهَا أَن لَّوْ نَشَاء أَصَبْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ» آيا براي امت ها و ملت هايي که پس از گذشتگانِ گناهکار و هلاک شده خود وارث زمين گشتند، سپس اعمالي شبيه اعمال آن قوم هلاک شده انجام دادند روشن نشده است که اگر خدا بخواهد آنان را به سبب گناهانشان دچار مصيب مي نمايد؟ زيرا اين، سنت و روش جاري خدا در ميان پيشينيان و پسينيان است.
« وَنَطْبَعُ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ يَسْمَعُونَ» يعني وقتي که خداوند آنها را آگاه ساخت اما آگاه نشدند، و آنان را تذکر داد ولي پند نگرفتند و يادآور نشدند، و آنان را با دلايل و عبترها راهنماي کرد اما هدايت نيافته و راه نيافتند، پس خداوند آنها را مجازات مي نمايد و بر دلهايشان مهر مي زند، و زنگ و چرک بر دلهايشان انباشته مي شود، تا اينکه دلهايشان سفت و محکم گشته و حق وارد آن نمي شود، و هيچ خير و خوبي به آن نمي رسد، و چيزهايي را که به سودشان است نمي شنوند، و چيزي را مي شنوند که حجّت را بر آنان اقامه مي کند.
« تِلْكَ الْقُرَى» اين آبادي هايي که پيش تر ذکر آن گذشت، « نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَآئِهَا» بخشي از اخبار آن را براي تو بيان مي کنم، اخباري که عبرت گيرندگان از آن عبرت مي گيرند، و باعث مي شود که ستمکاران از ستم خويش بازآيند. و اين اخبار، پندي است براي پرهيزگاران .
« وَلَقَدْ جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ» و به درستي که پيامبرانشان به نزد اين تکذيب کنندگان آمدند تا آنان را به سوي چيزي فرا خوانند که سعادتشان در آن بود، و خداوند اين پيامبران را با معجزات آشکار و دلايلي که حق را به طور کامل بيان مي کرد، تائيد نمود، اما سودي به آنها نرساند و فايده اي برايشان نداشت، و آنان را از هيچ چيزي بي نياز نکرد، « فَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ مِن قَبْلُ» اما آنان چيزي را که قبلا تکذيب کردند بدان ايمان نياوردند. يعني به سبب اينکه در همان ابتداي کار حق را تکذيب کردند و آن را رد نمودند خداوند آنها را به سوي ايمان هدايت نکرد. و اين پاداش آنان بر تکذيب و رد کردن حق بود. همان طور که پروردگار متعال فرموده است:« وَنُقَلِبُ أَفِئدَتَهُم وَأَبصَرَهُم کَمَا لَم يومِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةِ وَنَذَرُهُم فِي طُغينِهمِ يعمَهُونَ» و دلها و چشم هايشان را دگرگون مي کنيم، همانطور که نخستين بار به آن ايمان نياوردند، و آنان را در گمراهي شان سرگشته رها مي کنيم. « كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللّهُ عَلَىَ قُلُوبِ الْكَافِرِينَ» اين گونه خداوند بر دلهاي کافران مهر مي نهد، و اين سزا و کيفري است از جانب خدا. و خداوند بر آنها ستم نکرده است، بلکه آنان خود بر خويشتن ستم کردند.
« وَمَا وَجَدْنَا لأَكْثَرِهِم مِّنْ عَهْدٍ» و بيشتر امتهايي را که پيامبراني به سوي آنها فرستاده شد، وفادار ِ به عهد نيافتيم. يعني پايدار و پايبند نبودند، و به وصيت الهي که همه جهانيان را بدان سفارش نمود، و از دستوراتي که خداوند بر زبان پيامبران به سوي آنان فرستاده بود اطاعت نکردند. « وَإِن وَجَدْنَا أَكْثَرَهُمْ لَفَاسِقِينَ» بلکه بيشترشان را نافرمان و فاسق يافتيم. يعني از اطاعت خدا بيرون رفته و سرپيچي کردند، و از هوي و هوس خود پيروي نمودند. پس خداوند بندگان را با فرستادن پيامبران و نازل کردن کتابهايش مورد آزمايش قرار داده و آنان را دستور داده است تا از پيمان و رهنمود او پيروي کنند، پس جز تعداد اندکي از مردم که خداوند قبل از همه سعادت را به آنان داده است، از فرمان او اطاعت نکردند، بلکه بيشتر مردم از هدايت او روي گردانند و در مقابل آنچه پيامبران آورده اند تکبر ورزيده و سر بر مي تابند. پس خداوند عذابهاي گوناگوني را بر آنان فرود مي آورد.
آيه ي 104-103:
ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِم مُّوسَى بِآيَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَظَلَمُواْ بِهَا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ؛ بعد از آنها موسي را با آياتمان بر فرعون و قومش مبعوث داشتيم به خلافش برخاستند اينک بنگر که عاقبت مفسدان چگونه بوده است.
وَقَالَ مُوسَى يَا فِرْعَوْنُ إِنِّي رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ؛ موسي گفت : اي فرعون ، من پيامبري از جانب پروردگار عالميانم.
بعد از اين پيامبران، موسي کليم و پيشواي پيامبران بزرگوار را به سوي قومي سرکش و متجاوز، فرعون و اطرافيان و اشراف سرکشش فرستاديم، و موسي دلايل و نشانه ها و معجزات بزرگي را به آنا نشان داد که نظير آن مشاهده نشده است.« فَظَلَمُواْ بِهَا» اما بدان ستم ورزيدند، به اين صورت که تسليم حق نشدند و از آن فرمان نبردند، و هرکس از آن فرمان نبرد ستمکار است. آنان تکبر ورزيده و خود را از پذيرفتن آن بالاتر دانستند. « فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ» پس بنگر که سرانجام فساد کنندگان چگونه بوده است؟!
بنگر که چگونه خداوند آنها را هلاک و نابود نمود و نفرين و مذمت و نکوهش دنيا و آخرت را بهره آنان قرار داد؟ چه بد است عذاب خدا و لعنت دنيا و آخرت که براي آنان فراهم آمده است! اين خلاصه اي است که آن را اين گونه توضيح داده و مي فرمايد:« وَقَالَ مُوسَى» و موسي وقتي که به نزد فرعون آمد او را به سوي ايمان فرا خواند و گفت:« يَا فِرْعَوْنُ إِنِّي رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ» يعني من فرستاده اي از جانب فرستنده اي بزرگوار هستم، و او پروردگار جهانيان است، و ربوبيت او عالم بالا و پايين را در برگرفته است. مربي همه آفريده هايش است و با تدابير خود به پرورش آنان مي پردازد. از جمله تدابيرش اين است که آنها را بيهوده و بي هدف رها نمي کند، بلکه پيامبران را به عنوان مژده دهنده و بيم دهنده به سوي آنان مي فرستد. و او کسي است که هيچ فردي نمي تواند بر وي جرات نموده و ادعا کند که خدا او را فرستاده است در حالي که خدا او را نفرستاده باشد. پس وقتي که خداوند اين گونه است، و مرا براي رسالت خويش برگزيده است، بر او دروغ نبسته و به جز حق چيزي را به او نسبت ندهم. زيرا اگر غير از آن را بگويم مرا سزا خواهد داد، و به شدت گريبانم را خواهد گرفت. بنابراين مي بايست آنها فرمان برند و از موسي پيروي کنند، به ويژه اين که دليل روشني از جانب خدا پيش آنها آمده است که بر صحت ادعاهاي او دلالت مي نمود.
پس بر آنها واجب بود تا به مقصود و منظور رسالت او عمل کنند، و رسالت وي دو هدف و منظور بزرگ را دنبال مي کرد؛ ايمان آوردن به خدا و پيروي کردنشان از او، و فرستادن نبي خدا و پيروي کردنشان از او، و فرستادن نبي اسرائيل به همراه وي؛ ملتي که خداوند آنان را بر جهانيان برتري داده بود، چرا که فرزندان پيامبران، و از دودمان يعقوب عليه السلام بودند که موسي عليه السلام يکي از آنها بود.
آيه ي 119-105:
حَقِيقٌ عَلَى أَن لاَّ أَقُولَ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُم بِبَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَنِي إِسْرَائِيلَ؛ شايسته است که در باره خدا جز به راستي سخن نگويم من همراه با، معجزه اي از جانب پروردگارتان آمده ام بني اسرائيل را با من بفرست.
قَالَ إِن كُنتَ جِئْتَ بِآيَةٍ فَأْتِ بِهَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ؛ گفت : اگر راست مي گويي و معجزه اي به همراه داري ، آن را بياور.
فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ؛ عصايش را انداخت ، اژدهايي راستين شد.
وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاء لِلنَّاظِرِينَ؛ و دستش را بيرون آورد ، در نظر آنان که مي ديدند سفيد و درخشان بود.
قَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هَـذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ؛ مهتران قوم فرعون گفتند : اين جادوگري است دانا.
يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُمْ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ؛ مي خواهد شما را، از سرزمينتان بيرون کند ، چه مي فرماييد ?
قَالُواْ أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَأَرْسِلْ فِي الْمَدَآئِنِ حَاشِرِينَ؛ گفتند : او و برادرش را نگه دار و کسان به شهرها بفرست.
يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَاحِرٍ عَلِيمٍ؛ تا همه جادوگران دانا را نزد تو بياورند.
وَجَاء السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قَالْواْ إِنَّ لَنَا لأَجْرًا إِن كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَ؛ جادوگران نزد فرعون آمدند و گفتند : اگر غلبه يابيم ، ما را پاداشي هست ?
قَالَ نَعَمْ وَإَنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ؛ گفت : آري ، و شما از مقربان خواهيد بود.
قَالُواْ يَا مُوسَى إِمَّا أَن تُلْقِيَ وَإِمَّا أَن نَّكُونَ نَحْنُ الْمُلْقِينَ؛ گفتند : اي موسي ، آيا نخست تو مي افکني ، يا ما بيفکنيم ?
قَالَ أَلْقُوْاْ فَلَمَّا أَلْقَوْاْ سَحَرُواْ أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءوا بِسِحْرٍ عَظِيمٍ؛ گفت :، شما بيفکنيد چون افکندند ، ديدگان مردم را جادو کردند و آنان را ترسانيدند و جادويي عظيم آوردند.
وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ؛ و به موسي وحي کرديم که عصاي خود را بيفکن به ناگاه ديدند که همه جادوهايشان را مي بلعد.
فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ؛ پس حق به ثبوت رسيد و کارهاي آنان باطل شد.
فَغُلِبُواْ هُنَالِكَ وَانقَلَبُواْ صَاغِرِينَ؛ در همان جا مغلوب شدند ، و خوار و زبون بازگشتند.
فرعون به موسي گفت:« إِن كُنتَ جِئْتَ بِآيَةٍ فَأْتِ بِهَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ» اگر معجزه اي آورده اي آن را نشان بده اگر از راستگويان هستي.« فَأَلْقَى عَصَاهُ» پس موسي عصايش را به زمين انداخت.« فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ» و ناگهان به صورت ماري آشکار در آمده که راه مي رفت و آن را مشاهده مي کردند. « وَنَزَعَ يَدَهُ» و دستش را از گريبانش بيرون آورد، « فَإِذَا هِيَ بَيْضَاء لِلنَّاظِرِينَ» پس بينندگان آن را سفيد و درخشندگي بدون اينکه اين سفيدي و درخشندگي ناشي از مرض و دردي باشد ، پس اين، دو نشانه و معجزه بزرگي بود که بر صحت و راستي آنچه موسي آورده بود، و اينکه موسي فرستاده و پيامبر خدا است دلالت مي کرد.
اما کساني که ايمان نمي آورند هر چند معجزه هم پيش آنان بيايد ايمان نمي آورند مگر اينکه عذاب دردناک را ببينيد.
بنابراين « قَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ» اشراف و روساي قوم فرعون وقتي که آنچه از آيات ديدند آنان را خيره کرد، و به آنان ايمان نياوردند، آن را تاويل نموده و گفتند:« إِنَّ هَـذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ» همانا اين جادوگر ماهري است.
سپس کساني را که از نظر خرد و عقل ناتوان بودند ترساندند و گفتند:« يريدُ» موسي با اين کارش مي خواهد، « أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُمْ» که شما را از وطن و سرزمينتان آواره نمايد. « فَمَاذَا تَأْمُرُونَ» پس چه نظري مي دهيد؟ آنها با يکديگر مشورت کردند که با موسي چه کار بکنند، و چگونه مي تواند ضررش را به گمان آنها از خود دور نمايند، و گفتند: اگر آنچه موسي آورده است درهم شکسته نشود، در عقلِ بسياري از مردم جاي خواهد گرفت، پس در اين هنگام نظر همه بر اين متفق شد که به فرعون بگويند: « أَرْجِهْ وَأَخَاهُ» او و برادرش را نگاه دار و به آنان مهلت بده، و مردماني را بفرست که اهالي منطقه را گرد آورده و هر جادوگر ماهري را بياورند. يعني ساحران ماهر را بياورند تا با چيزي که موسي آورده است مقابله کنند. پس گفتند: اي موسي! ميان ما و شما وعده اي بگذار که نه تو خلاف آن عمل کني و نه ما. « قَالَ مَوعِدکُم يومُ الزِّينَه وَأَن يحشَرَ النَّاسُ صُحَي ، فَتَوَلَّي فِرعَونُ فَجَمَعَ کَيدَهُ ثُمَّ أَتَي» گفت: ميعاد شما روز زينت است، و اين که مردم به هنگام چاشت جمع شوند، پس فرعون روي گرداند و توطئه چيني کرد، سپس آمد.
و اينجا فرمود:« وَجَاء السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ» و جادوگران نزد فرعون آمدند و در صورت غلبه يافتن از او پاداش خواستند و گفتند:« إِنَّ لَنَا لأَجْرًا إِن كُنَّا نَحْنُ الْغَالِبِينَ» آيا اگر پيروز شويم پاداشي خواهيم داشت؟ «قَالَ» پس فرعون گفت:« نَعَم» آري! شما پاداشي خواهيد داشت، « وَإَنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ» و حتما شما از مقربان خواهيد بود. پس هم وعده پاداش به آنان داد و هم وعده نزديک شدن به او، و بالا رفتن مقامشان در نزد وي، تا تلاش کنند و تمام نيرو و توان خود را براي شکست دادن موسي بکار بگيرند. و وقتي که ساحران در حضور جمع بزرگي از مردم در مقابل موسي حاضر شدند، «قَالُوا» به منظور بي اعتنايي به آنچه موسي آورده است، گفتند:« يَا مُوسَى إِمَّا أَن تُلْقِيَ» يا تو آنچه را همراه خود داري بيانداز، « وَإِمَّا أَن نَّكُونَ نَحْنُ الْمُلْقِينَ» يا ما مي اندازيم.
«قَالَ» موسي گفت:« أَلْقُوْاْ» بياندازيد. تا مردم آنچه را که با خود دارند و آنچه را که موسي آورده است مشاهده کنند. « فَلَمَّا أَلْقَوْاْ» وقتي که ريسمان ها و عصايشان را انداختند، ناگهان بر اثر جادوي آنها ريسمان ها تبديل به مارهايي شدند که راه مي رفتند، « سَحَرُواْ أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءوا بِسِحْرٍ عَظِيمٍ» و با آن چشم مردم را بستند و آنان را ترساندند و جادوي بزرگي از خود نشان دادند که تا آن زمان نظيرش يافت نشده بود.
« وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَلْقِ عَصَاكَ» و به موسي وحي کرديم که عصايت را بيانداز، پس آن را انداخت، « فَإِذَا هِيَ» پس ناگهان چون ماري شد که راه مي رفت، « تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ» و همه آنچه را که آنها به دروغ ساخته بودند و با آن مردم را گول مي زدند بلعيد.
« فَوَقَعَ الْحَقُّ» پس حق ثابت و آشکار شد و در آن جمع براي همه مشخص گرديد. « وَبَطَلَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَم فَغُلِبُواْ هُنَالِكَ» و آنچه که جادوگران در آن جا از خود نشان دادند باطل شد، و مغلوب شدند، « وَانقَلَبُواْ صَاغِرِينَ» و آنان خوار و رسوا گشتند، و باطلشان مضمحل شد و جادويشان از هم پاشيد و از بين رفت، و هدفي که گمان مي بردند به دست خواهند آورد به دست نياورده و نااميد برگشتند. و بزرگترين کساني که حق برايشان روشن گشت اهل فن و جادو بودند؛ آنهايي که انواع جادو و جزئيات آن را مي دانستند که ديگران آن را نمي دانستند . پس آنان دانستند که اين نشانه و معجزه اي بزرگ از نشانه هاي خداست که آن را جز به پيامبران به هيچ کس نمي دهد.
آيه ي 129-120:
وَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ؛ جادوگران به سجده وادار شدند.
قَالُواْ آمَنَّا بِرِبِّ الْعَالَمِينَ؛ گفتند : به پروردگار جهانيان ايمان آورديم .
رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ؛ پروردگار موسي و، هارون.
قَالَ فِرْعَوْنُ آمَنتُم بِهِ قَبْلَ أَن آذَنَ لَكُمْ إِنَّ هَـذَا لَمَكْرٌ مَّكَرْتُمُوهُ فِي الْمَدِينَةِ لِتُخْرِجُواْ مِنْهَا أَهْلَهَا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ؛ فرعون گفت : آيا پيش از آنکه من به شما رخصت دهم به او ايمان آورديد? اين حيله اي است که در باره اين شهر انديشيده ايد تا مردمش را بيرون کنيد به زودي خواهيد دانست.
لأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلاَفٍ ثُمَّ لأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ؛ دستها و پايهايتان را به خلاف يکديگر خواهم بريد و همگيتان را بر دار خواهم کرد.
قَالُواْ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ؛ گفتند : ما به نزد پروردگارمان باز مي گرديم.
وَمَا تَنقِمُ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِآيَاتِ رَبِّنَا لَمَّا جَاءتْنَا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِينَ؛ خشم بر ما نمي گيري ، جز آنکه چون نشانه هاي پروردگارمان بر ما آشکار، شد به آنها ايمان آورديم اي پروردگار ما ، بر ما شکيبايي ببار و ما را مسلمان بميران.
وَقَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَونَ أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءهُمْ وَنَسْتَحْيِـي نِسَاءهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ ؛ مهتران قوم فرعون گفتند : آيا موسي و قومش را مي گذاري تا در زمين فسادکنند و تو و خدايانت را ترک گويد ? گفت : پسرانشان را خواهم کشت و زنانشان را زنده خواهم گذاشت ما بالاتر از ايشانيم و بر آنها غلبه مي يابيم.
قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُواْ إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ؛ موسي به قومش گفت : از خدا مدد جوييد و صبر پيشه سازيد که اين زمين ، ازآن خداست و به هر کس از بندگانش که بخواهد آن را به ميراث مي دهد و سرانجام نيک از آن پرهيزگاران است.
قَالُواْ أُوذِينَا مِن قَبْلِ أَن تَأْتِينَا وَمِن بَعْدِ مَا جِئْتَنَا قَالَ عَسَى رَبُّكُمْ أَن يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَيَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الأَرْضِ فَيَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ ؛ گفتند : پيش از آنکه تو بيايي در رنج بوديم و پس از آنکه آمدي باز در رنجيم گفت : اميد است که پروردگارتان دشمنتان را هلاک کند و شما را در روي زمين جانشين او گرداند آنگاه بنگرد که چه مي کنيد.
« قَالُواْ آمَنَّا بِرِبِّ الْعَالَمِينَ رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ » گفتند معجزات روشني را که موسي آورده است تصديق کرديم.« قَالَ فِرْعَوْنُ» فرعوت در حالي که آنان را به خاطر ايمان آوردنشان تهديد مي کرد به آنان گفت:« آمَنتُم بِهِ قَبْلَ أَن آذَنَ لَكُمْ» آيا قبل از اين که به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد؟ آن خبيث، حاکمي مستبد و خودکامه بود که اديان و گفته هاي مخالف را به شدت سرکوب مي کرد، و ديگران چنان مي پنداشتند که سخن فرعون را بايد اطاعت کرد و دستور او را اجرا نمود و هيچ کس نبايد از گفته و فرمانش بيرون رود. و در اين حالت ملت ها دچار انحطاط مي شوند و ارزش و مکانت آنان از بين مي رود، و عقل ها به ضعف و خاموشي مي گرايد، و ملت ها نمي توانند از حقوق خود دفاع کنند. بنابراين خداوند در مورد فرعون فرمود:« فَاستَخفَّ قَومَهُ فَأطاعُوهُ» پس قومش را خوار و سبک انگاشت و از او اطاعت کردند . و در اينجا فرمود:« آمَنتُم بِهِ قَبْلَ أَن آذَنَ لَكُمْ» آيا پيش از آن که به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد؟ پس اين بي ادبي و جسارت است، و شما با اين کار نسبت به من اسائه ادب روا داشته و بر من جرات کرده ايد. سپس قومش را فريب داد و گفت:« إِنَّ هَـذَا لَمَكْرٌ مَّكَرْتُمُوهُ فِي الْمَدِينَةِ لِتُخْرِجُواْ مِنْهَا أَهْلَهَا» همانا اين توطئه ايست که آن را در اين شهر چيده ايد تا صاحبانش را از آن بيرون کنيد.
يعني موسي بزرگ و رهبر شما است و جادو را به شما آموخته است. و شما همراه با او دسيسه نموده ايد تا در مقابل او شکست بخوريد و او پيروز شود، آنگاه شما از او پيروي کنيد، سپس مردم يا بيشتر توده مردم از شما پيروي کنند، و صاحبان اين شهر را از آن بيرون کنيد. و اين دروغ است زيرا فرعون مي دانست و نيز هرکس که موضوع را بررسي کند مي داند موسي عليه الصلاة والسلام با هيچ يک از جادوگران گرد نيامده بود بلکه جادوگران زير نظر فرعون و فرستاده هايشان جمع شده بودند، و آنچه را که موسي آورده بود نشانه خدا بود و جادوگران آنچه در توان داشتند براي شکست دادن موسي مبذول داشتند، تا اينکه در ماندند و ناتوان شدند و حق برايشان روشن گرديد.
پس، از او پيروي نمودند. سپس فرعون آنها را تهديد کرد و گفت: « فَسَوفَ تَلَمُونَ» و خواهيد دانست که چه بلايي بر سرتان خواهد آمد.
« لأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِّنْ خِلاَفٍ» بدون شک دستها و پاهايتان را در جهت خلاف يکديگر دست راست و پاي چپ يا برعکس قطع خواهم کرد. فرعون خبيث ادعا مي کرد که اينها تباهي کنندگان در زمين هستند و بايد با آنها کاري کرد که با مفسدان مي شود، از قبيل قطع کردن دستها و پها در جهت خلاف يکديگر. « ثُمَّ لأُصَلِّبَنَّكُمْ» سپس شما را بر تنه درختان خرما به دار خواهيم آويخت تا به زعم او رسوا شويد. « أَجْمَعِينَ» همه تان را. يعني اين کار فقط با يکي انجام نمي شود بلکه همه تان اين عذاب را خواهيد چشيد. جادوگراني که ايمان آورده بودند وقتي که تهديد فرعون را شنيدند به او گفتند:« إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ» همانا ما به سوي پروردگارمان بر مي گرديم. بنابراين از عقوبت و سزايي که ما را از آن مي ترساني پروايي نداريم، و خدا بهتر و پايدارتر است. پس هر آنچه که مي خواهي بکن.
« وَمَا تَنقِمُ مِنَّا» و اعتراض و تهديد تو به خاطر آن نيست که ما گناهي داريم، « إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِآيَاتِ رَبِّنَا لَمَّا جَاءتْنَا» بلکه بدان جهت است که ما به نشانه هاي پروردگارمان وقتي به ما رسيد ايمان آورديم. اگر اين گناه و عيب است و صاحب آن سزاوار عقوبت و سزا مي باشد، پس اين گناه ماست. سپس از خداوند خواستند که آنها را پايدار و ثابت قدم نمايد و به آنان صبر و شکيبايي عطا فرمايد. پس گفتند:« رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا» پروردگارا! بر ما شکيبايي فرو ريز. يعني صبري بزرگ به ما عطا کن . همانطور که نکره آمدن کلمه « صَبْرًا» بر اين موضوع دلالت مي نمايد. چون اين آزمايش و گرفتاري بزرگي است که به از بين رفتن جانها منجر مي شود. پس در اينجا به صبر و شکيبايي زيادي نياز است تا دل محکم و استوار گردد و مومن بر ايمانش ثابت باشد و پريشاني و اضطراب زياد از او دور شود. « وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِينَ» و ما را مسلمان، يعني تسليم امر خودت و پيرو پيامبران بميران. و ظاهرا فرعون تهديدش را عملي کرد، و آن سزا را به آنان رسانيد، و خداوند آنها را بر ايمان ثابت قدم و استوار گرداند.
اين در حالي بود که فرعون و اشراف و روسا و عموم مردم که از اشراف پيروي مي کردند ، در مقابل آيات خدا تکبر ورزيده و آن را نپذيرفتند، و از روي ستم و خودبزرگ بيني آن را انکار کردند، و فرعون را بر ضربه زدن به موسي تحريک کردند و ادّعا کردند که آنچه موسي آورده باطل و فاسد است. پس به فرعون گفتند:« أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِيُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ» آيا موسي و قومش را آزاد مي گذاري تا با دعوت به سوي خدا و فراخواني به سوي خوبيها و کارهاي نيک که آباداني و صلاح زمين در اين کارهاست در زمين فساد کنند؟! حال آنکه فساد همان است که آنان بر آنان قرار داشتند. اما ستمگران به آنچه که مي گويند توجهّي نمي کنند. « وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ» و تو و معبودانت را رها کنند و مردم را از پيروي کردن از تو باز دارد؟ « قَالَ» فرعون در پاسخ آنها گفت: همانا او بني اسرائيل را همراه با موسي در حالتي رها مي کند که در آن رشد و نمو نمي کنند، و فرعون و قومش به زعم او از آسيب آنان در امان خواهند بود.
« سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءهُمْ وَنَسْتَحْيِـي نِسَاءهُمْ» پسرانشان را خواهيم کشت و زنانشان را زنده نگه مي داريم و آنان را به قتل نمي رسانيم، پس وقتي که اين کار را بکنيم از فزوني و زياد شدن آنها در امان خواهيم بود، و کساني که از آنها باقي مي مانند خدمتکار ما خواهند بود، و براي ما کار مي کنند، و آنان را به هر کاري که بخواهيم مي گماريم. « وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ» و ما کاملا بر آنا چيره و مسلط هستيم. آنها نمي توانند از فرمان ما سر بتابند، و بيرون روند. و اين نهايت ستم و خود کامگي و سرکشي و سنگدلي فرعون بود.
« قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ» موسي عليه السلام در اين حالت به نصيحت آنان پرداخت؛ حالتي که در آن نمي توانستند کاري انجام دهند و مقاومتي از خود نشان دهند. پس آنان را سفارش نمود که در راه خدا پايداري نمايند و ازاو ياري بطلبند، و گفت:« اسْتَعِينُوا بِاللّهِ» براي جلب آنچه که به سود شماست، و دور کردن آنچه که به زيانتان است بر خدا توکل کنيد، و به خدا اعتماد داشته باشيد، که به زودي گرهِ کار شما را باز خواهد کرد، « وَاصْبِرُواْ» و بر آنچه که برايتان پيش مي آيد صبر کنيد و منتظر پيروزي باشيد.
« إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ» همانا زمين از آن خدا است، نه مال فرعون و قومش تا در آن زورگويي کنند، « يُورِثُهَا مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ» هرکس از بندگانش را که بخواهد وارث آن قرار مي دهد. يعني برحسب خواست و حکمت خود آن را ميان مردم مي گرداند اما سرانجام از آن پرهيزگاران است، زيرا پرهيزگاران گرچه مدتي از سوي خدا و بنا بر حکمتي مورد امتحان و آزمايش قرار مي گيرند اما سرانجام پيروزي از آن آنها است.
« وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» و سرانجام نيکو و خوب از آن پرهيزگاران است. و اين وظيفه بنده است که کاري را انجام دهد که اذيت و آزار ديگران را به اندازه توان از خويشتن دور سازد، و در صورت ناتوان بودن وظيفه اوست که شکيبايي کند و از خدا ياري جويد و منتظر پيروزي باشد.« قَالُواْ» قوم موسي در حالي که مدتي طولاني در عذاب و اذيت فرعون بودند و از اين وضعيت به ستوه آمده بودند به او گفتند:« أُوذِينَا مِن قَبْلِ أَن تَأْتِينَا» پيش از آنکه نزد ما بيايي مورد اذيت و آزار قرار گرفتيم، و فرعونيان بدترين عذاب را به ما رساندند؛ پسران ما را کشتند و زنان ما را زنده گذاشتند، « وَمِن بَعْدِ مَا جِئْتَنَا» و همچنين پس از آمدنت هم مورد اذيت و آزار قرار گرفتيم. « قَالَ» موسي در حاليکه آنان را به پيروزي و رهايي يافتن از شر فرعونيان اميدوار مي کرد، گفت:« عَسَى رَبُّكُمْ أَن يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَيَسْتَخْلِفَكُمْ فِي الأَرْضِ» اميد است پروردگارتان دشمنتان را هلاک کند، و شما را در زمين جايگزين بگرداند. يعني شما را در آن قدرت بدهد. و فرمانروايي و تدبير اُمور را به دست شما بسپارد. « فَيَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ» و بنگرد که چگونه عمل مي کنيد؛ آيا سپاسگزاري مي کنيد يا ناسپاسي ؟ و اين وعده اي بود که خداوند در زمان مقرر به آن وفا کرد.
آيه ي 137-130:
وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَونَ بِالسِّنِينَ وَنَقْصٍ مِّن الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ؛ قوم فرعون را به قحطو نقصان محصول مبتلا کرديم ، شايد پند گيرند.
فَإِذَا جَاءتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُواْ لَنَا هَـذِهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُواْ بِمُوسَى وَمَن مَّعَهُ أَلا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِندَ اللّهُ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ ؛ چون نيکيي نصيبشان مي شد مي گفتند : حق ماست و چون بديي به آنها مي ، رسيد ، موسي و همراهانش را بدشگون مي دانستند آگاه باشيد ، آن نيک و بد که به ايشان رسد از خداست ، ولي بيشترينشان نمي دانند.
وَقَالُواْ مَهْمَا تَأْتِنَا بِهِ مِن آيَةٍ لِّتَسْحَرَنَا بِهَا فَمَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ؛ و گفتند: « هر اندازه براي ما معجزه بياوري تا ما را با آن جادو کني به تو ايمان نمي آوريم.»
فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ آيَاتٍ مُّفَصَّلاَتٍ فَاسْتَكْبَرُواْ وَكَانُواْ قَوْمًا مُّجْرِمِينَ؛ ما نيز بر آنها نشانه هايي آشکار و گوناگون چون طوفان و ملخ و شپش و، قورباغه و خون فرستاديم باز سرکشي کردند ، که مردمي مجرم بودند.
وَلَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ قَالُواْ يَا مُوسَى ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِندَكَ لَئِن كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِي إِسْرَآئِيلَ ؛ و چون عذاب بر آنها فرود آمد ، گفتند : اي موسي ، بدان عهدي که خدا را با تو هست او را بخوان ، که اگر اين عذاب از ما دور کني به تو ايمان مي آوريم و بني اسرائيل را با تو مي فرستيم.
فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلَى أَجَلٍ هُم بَالِغُوهُ إِذَا هُمْ يَنكُثُونَ؛ چون تا آن زمان که قرار نهاده بودند عذاب را از آنها دور کرديم ، پيمان خود را شکستند.
فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَكَانُواْ عَنْهَا غَافِلِينَ؛ پس ، از ايشان انتقام گرفتيم و در دريا غرقشان کرديم زيرا آيات ما را، دروغ مي انگاشتند و از آنها غفلت مي ورزيدند.
وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُواْ يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِي إِسْرَآئِيلَ بِمَا صَبَرُواْ وَدَمَّرْنَا مَا كَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا كَانُواْ يَعْرِشُونَ ؛ و به آن مردمي که به ناتواني افتاده بودند ، شرق و غرب آن سرزمين را که برکت داده بوديم به ميراث داديم ، و وعده نيکويي که پروردگار تو به بني اسرائيل داده بود بدان سبب که شکيبايي ورزيده بودند ، به کمال رسيد و هر چه را فرعون و قومش مي ساختند و کاخهايي را که بر مي افراشتند ويران کرديم.
خداوند متعال در رابطه با برخوردي که در اين اواخر با آن فرعون نمود، مي فرمايد: اين شيوه و سنت خدا در ميان امت ها است که آنها را با سختي و ناخوشي گرفتار مي کند تا شايد تضرع و زاري کنند.« وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَونَ بِالسِّنِينَ» و ما فرعونيان را با قحط سالي گرفتار کرديم.« وَنَقْصٍ مِّن الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ» و با کمبود ميوه ها گرفتارشان کرديم تا پند پذيرند که آنچه بر آنان آمده است و مصيبتي که بدان گرفتار شده اند، سرزنشي است از جانب خدا تا شايد از کفرشان برگردند. پس اين چيزها در مورد آنان موثر واقع نشد و فايده اي به آنها نرساند، بلکه به ستم و فساد خود ادامه دادند.
« فَإِذَا جَاءتْهُمُ الْحَسَنَةُ» وقتي که خير و برکت و فراواني روزي به ايشان دست مي داد، « قَالُواْ لَنَا هَـذِهِ» مي گفتند: اين براي ماست. يعني ما سزاوار و شايسته اين هستيم. و شکر خدا را به خاطر آن به جاي نمي آوردند، « وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ» و اگر قحطي و خشکسالي بديشان مي رسيد، « يَطَّيَّرُواْ بِمُوسَى وَمَن مَّعَهُ» به موسي و همراهانشان فال بد مي زدند. يعني مي گفتند: آنچه براي ما پيش آمده است به سبب نحس و شومي موسي و تبعيت بني اسرائيل از او مي باشد. خداوند متعال مي فرمايد: « أَلا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِندَ اللّهُ» آگاه باشيد که خوب و بد آنان از جانب خدا، و به قضا و قدرت اوست، و آن گونه نيست که آنها مي گويند، بلکه گناهان و کفرشان عامل اصلي مصيبتي است که بدان گرفتار آمده اند. « وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ» اما بيشترشان نمي دانند. به همين خاطر هر آنچه که خواستند گفتند.
« وَقَالُوا» و آنها براي موسي بيان کردند، که همواره بر باطل خود خواهند ماند و از آن دور نمي شوند، و گفتند:« مَهْمَا تَأْتِنَا بِهِ مِن آيَةٍ لِّتَسْحَرَنَا بِهَا فَمَا نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنِينَ» يعني براي ما ثابت شده و بر اين باوريم که تو جادوگر هستي، پس هر اندازه معجزه بياوري يقيني مي کنيم که جادو است و به تو ايمان نمي آوريم و ترا تصديق نمي کنيم. و اين نهايت عناد و کينه توزي است که کافران در آن قرار داشتند، تا جايي که همه چيز براي آنان مساوي است، خواه آيات و معجزات بر آنان بيايد، يا نيايد.
« فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمُ الطُّوفَانَ» پس بر آنان سيل فرستاديم. آب زيادي که درختان و کشتزارهايشان را غرق کرد و به آنان زيان و خسارت فراواني وارد ساخت. « وَالجَرَادَ» و ملخ را فرستاديم، پس ميوه و کشتزارها و گياهانشان را خورد. « َوالْقُمَّلَ» گفته شده است که آن عبارت از ملخ کوچک مي باشد. اما ظاهرا همان شپش معروف است. « وَالضَّفَادِعَ» و قورباغه، به گونه اي که ظرفهايشان پر از قورباغه شد، و آنان را پريشان، و به شدت اذيت کرد. «وَالَّدمَ» و خون. منظور از آن خوني است که از بيني مي ريزد، يا آن طور که بيشتر مفسران گفته اند آبي که آنها مي نوشيدند و تبديل به خون مي شد، پس آنان خون مي نوشيدند و در پخت و پز از آن استفاده مي کردند. « آيَاتٍ مُّفَصَّلاَتٍ» اين موارد دلايل روشنگري است دال بر اين که آنان دروغگو و ستمکار بودند . و بيانگر آن است که آنچه موسي آورده حق و راست است. « فَاسْتَكْبَرُواْ» پس وقتي که اين نشانه ها را ديدند، تکبر ورزيدند، « وَكَانُواْ قَوْمًا مُّجْرِمِينَ» و آنان قومي گناه پيشه بودند. بنابراين خداوند آنها را مجازات کرد به اين صورت که آنان را بر گمراهي باقي گذاشت.
« َلَمَّا وَقَعَ عَلَيْهِمُ الرِّجْزُ» و هنگامي که خداوند عذاب را بر آنان وارد کرد. احتمال دارد که منظور طاعون باشد، همان طور که بسياري از مفسران گفته اند. و احتمال دارد که منظور از آن نشانه هاي مذکور اعم از سيل و ملخ و شپش و قورباغه و خون باشد، زيرا اينها عذاب بودند. و هرگاه به يکي از آن عذابها گرفتار مي شدند، « قَالُواْ يَا مُوسَى ادْعُ لَنَا رَبَّكَ بِمَا عَهِدَ عِندَكَ» مي گفتند: اي موسي! با توسل به وحيي که خداوند برايت فرستاده است پروردگارت را بخوان تا اين عذاب را از ما بردارد. يعني موسي را به سبب وحي و شريعتي که خدا به او داده بود، شفيع و ميانجي قرار مي دادند. « لَئِن كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَلَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنِي إِسْرَآئِيلَ» که اگر عذاب را از ما دور کني به تو ايمان خواهيم آورد، و بني اسرايل را همراه با تو خواهيم فرستاد. و آنها در اين باره دروغ گفتند، و هدفي جز دور شدن عذابي که بر آنان وارد آمده بود، نداشتند و مي پنداشتند که اگر اين عذاب از آنان برداشته شود ديگر عذابي به آنان نخواهد رسيد.
« فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُمُ الرِّجْزَ إِلَى أَجَلٍ هُم بَالِغُوهُ» پس وقتي عذاب را تا مدتي به آن مي رسيدند از آنان دور کرديم. يعني تا مدتي که خداوند باقي ماندن آنها را مقرر کرده بود. و عذاب از آنان براي هميشه دور نشد، بلکه اين دور کردن موقتي بود. « إِذَا هُمْ يَنكُثُونَ» ناگهان آنان پيماني را شکستند که با موسي بسته، و به او وعده داده بودند که ايمان خواهند آورد، و بني اسرائيل را خواهند فرستاد. پس نه به او ايمان آوردند و نه بني اسرائيل را با او فرستادند، بلکه همچنان سرگشته به کفر خود و شکنجه دادن بني اسرائيل ادامه دادند.
« فَانتَقَمْنَا» پس وقتي که زمان مشخص شده براي هلاکت آنان فرا رسيد، خداوند به موسي دستور داد تا شب هنگام بني اسرائيل را با خود ببرد، و به او خبر داد که فرعون و لشکريانش آنها را دنبال خواهند کرد. « فَأَرسَلَ فِرعُونَ فِي المَدائِنِ حَشِرينَ» و فرعون در شهرها کساني را مامور ساخت که مردم را جمع کرده و بني اسرائيل را دنبال کنند. فرعون به آنها گفت:« إِنَّ هَوُلَاءِ لَشِرذِمَةُُ قَليلُونَ، وَإِنَّهُم لَنَا لَغَآئِظُونَ ، وَإِنَّا لَجَميعُ حَذِرُونَ، فَأَخرَجنَهُم مِنّ جَنَّتِ وَعُيونِ ، وَکُنُوزِ وَمَقامِ کَريمِ، کَذَلِکَ وَأَورَثنَهَا بَنِي إِسراءِيلَ، فَأَتبَعُوهُم مُّشرِقينَ، فَلَمَّا تَرَءآ الجَمعَانِ قَالَ أَصحَبُ مُوسَِي إِنَّا لَمُدرَکُونَ، قَالَ کَلَآ إِنَّ مَعِي رَبّي سَيهدِينِ ، فَأُوحَينَآ إِلَي مُوسَي أَنِ اضرِب بِعّصَاکَ البَحرَ فَانفَلقَ فَکَان َ کُلُّ فِرقِ کَالَّطودِ العَظِيمِ، وَأَزلَفنَا ثَمَّ الأَخَرينَ ، وَأَنَجينَا مُوسي وَمَن مَّعَهُ أَجمَعينِ، ثُمَّ أَغرَقنَا اَلأَخَرِينَ» همانا اينها بني اسرائيل گروه و طايفه اي ناچيز و کم هستند.
و آنان ما را به خشم مي آورند، و همانا ما گروهي با احتياط هستيم. سرانجام بني اسرائيل بر فرعونيان پيروز شدند و آنان را از باغها و چشمه سارها بيرون رانديم. و ايشان را از ميان گنج ها و کاخهاي مجلل بيرون برديم، اين چنين آنها را ميراث بني اسرائيل قرار داديم.» و فرعونيها بني اسرائيل را تعقيب کردند و به دنبالشان راه افتادند و به هنگام طلوع آفتاب به آنان رسيدند. هنگامي که هر دو گروه به هم رسيدند ياران موسي گفتند:« ما در چنگال آنان گرفتار مي شويم.» موسي فرمود:« چنين نيست، پروردگارم با من است، رهنمودم خواهد کرد.» پس به موسي فرمان داديم که با عصايت به دريا بزن، پس دريا از هم شکافت و هر بخشي از آن مانند کوه بزرگي شد. و در آنجا ديگران را به آنها نزديک کرديم، و موسي و همراهانش را همگي نجات داديم، و فرعونيها را در دريا غرق کرديم.
و در اينجا فرمود:« فَأَغْرَقْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَكَانُواْ عَنْهَا غَافِلِينَ» پس آنان را به سبب تکذيب کردنشان آيات خدا را و به سبب روي گرداني اشان از حقي که نشانه ها و معجزات الهي بر آن دلالت مي نمود، غرق کرديم.
« وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُواْ يُسْتَضْعَفُونَ» بني اسرائيل را که در خدمت آل فرعون بودند و آنان را عذاب مي دادند، وارث« مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا» همه جهات زمين قرار داديم. منظور از زمين در اينجا سرزمين مصر است که بني اسرائيل در آن مستضعف و خوار بودند. خداوند آنها را مالک تمام سرزمين مصر قرار داد و آنان را در آنجا قدرت بخشيد، « الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِي إِسْرَآئِيلَ بِمَا صَبَرُواْ» سرزميني که در آن برکت داديم. و وعده و سخن پروردگارت در مورد بني اسرائيل به خاطر اينکه صبر کردند، تحقق يافت، آنگاه که موسي به آنها گفت:« استَعِينُوا بِاللَّهِ وَاصبُروا إِنَّ الأَرضَ لِلَّهِ يورِثُهَا مَن يشآءُ مِن عِبَادِهِ وَالعقِبَةُ لِلمُتَّقِينَ» از خدا ياري بجوييد و شکيبايي ورزيد، همانا زمين از آنِ خدا است و هرکس از بندگانش را که بخواهد وارث آن قرار مي دهد و سرانجام از آن پرهيزگاران است. « وَدَمَّرْنَا مَا كَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ» و ساختمان هاي بزرگ و منازل زيبايي را که فرعون و قومش ساخته بودند ويران نموديم. « وَمَا كَانُواْ يَعْرِشُونَ» و آنچه را که بر مي افراشتند ويران ساختيم. « فَتِلکَ بُيوتُهُم خَاوِيةَ بِمَا ظَلَمُوا إِنَّ فِي ذَلِکَ لَأَية لِّقُومِِ يعلَمُونَ» پس به سبب ظلم وستمي که کرده بودند سقف خانه هايشان واژگون شد، همانا در اين نشانه ايست براي قومي که مي دانند.
آيه ي 143-138:
وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَآئِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْاْ عَلَى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَّهُمْ قَالُواْ يَا مُوسَى اجْعَل لَّنَا إِلَـهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ؛ و بني اسرائيل را از دريا گذرانيديم بر قومي گذشتند که به پرستش ، بتهاي خود دل بسته بودند گفتند : اي موسي ، همان طور که آنها را خداياني است براي ما هم خدايي بساز گفت : شما مردمي بي خرد هستيد.
إِنَّ هَـؤُلاء مُتَبَّرٌ مَّا هُمْ فِيهِ وَبَاطِلٌ مَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ؛ آنچه اينان در آنند ، نابود شونده و کاري که مي کنند باطل است.
قَالَ أَغَيْرَ اللّهِ أَبْغِيكُمْ إِلَـهًا وَهُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ؛ گفت : آيا جز الله ، برايتان خدايي بجويم ، و حال آنکه اوست که شما رابر جهانيان برتري بخشيد ?
وَإِذْ أَنجَيْنَاكُم مِّنْ آلِ فِرْعَونَ يَسُومُونَكُمْ سُوَءَ الْعَذَابِ يُقَتِّلُونَ أَبْنَاءكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءكُمْ وَفِي ذَلِكُم بَلاء مِّن رَّبِّكُمْ عَظِيمٌ ؛ و شما را از آل فرعون رهانيديم به عذابهاي سختتان مي آزردند ،، پسرانتان را مي کشتند و زنانتان را زنده مي گذاشتند و در اين از جانب پروردگارتان آزمايشي بزرگ بود.
وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاَثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ ؛ سي شب با موسي وعده نهاديم و ده شب ديگر بر آن افزوديم تا وعده ، پروردگارش چهل شب کامل شد و موسي به برادرش هارون گفت : بر قوم من جانشين من باش و راه صلاح پيش گير و به طريق مفسدان مرو.
وَلَمَّا جَاء مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَن تَرَانِي وَلَـكِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ موسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ؛ چون موسي به ميعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت ، گفت : اي پروردگار من ، بنماي ، تا در تو نظر کنم گفت : هرگز مرا نخواهي ديد به آن کوه بنگر ، اگر بر جاي خود قرار يافت ، تو نيز مرا خواهي ديد چون پروردگارش بر کوه تجلي کرد ، کوه را خرد کرد و موسي بيهوش بيفتاد چون به هوش آمد گفت : تو منزهي ، به تو بازگشتم و من نخستين مؤمنانم.
« وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَآئِيلَ الْبَحْرَ» و بني اسرائيل را از دريا گذرانديم. بعد از اينکه خداوند آنها را از فرعون و قومش نجات داد و آنان را هلاک کرد، و بني اسرائيل خود نظاره گر اين جريان بودند. « فَأَتَوْاْ عَلَى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَّهُمْ» پس بر قومي گذشتند که نزد بتهايي اقامت مي کردند و از آنان تبرک مي جستند و آنان را عبادت مي کردند. و آنان به خاطر ناداني و بي خردي شان، پس از اينکه خداوند نشانه هايي بدانان نشان داد، به پيامبرشان موسي، « قَالُوام گفتند:« يَا مُوسَى اجْعَل لَّنَا إِلَـهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ» براي ما اين را مشروع بگردان تا بت هايي را به خدايي بگيريم همان طور که ايشان بت را به خدايي گرفته اند.« قَالَ» موسي به آنان گفت:« إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ» شما قومي نادان هستيد. و چه ناداني و جهالتي بزرگتر از اين است که انسان پروردگار و آفريننده اش را نشناسد و چيزي را که هيچ سود و زيان و مرگ و زندگي ندارد با او برابر قرار دهد.
بنابراين اموسي به آنها گفت:« إِنَّ هَـؤُلاء مُتَبَّرٌ مَّا هُمْ فِيهِ وَبَاطِلٌ مَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» شرکي که در آن قرا ردارند و عبادتي که براي آن بت ها انجام مي دادند، نابود و هلاک شده است. « قَالَ أَغَيْرَ اللّهِ أَبْغِيكُمْ إِلَـهًا» گفت:« آيا براي شما غير از الله که معبود حقيقي است و در ذات و صفات و کارهايش کامل است، معبودي بجوييم؟» . « وَهُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ» حال آنکه او شما را بر جهانيان برتري داده است؟! پس اين اقتضا مي نمايد تا در مقابل بخشش و فضلش و اينکه شما را برتري داده است
سپاسگزاري کنيد، و عبادت و کفرورزيدن به همه آنچه به جاي او خوانده مي شود انجام مي گيرد.
سپس خداوند نعمت هايي را که به آنان ارزاني نموده بود به آنان يادآور شد و فرمود:« وَإِذْ أَنجَيْنَاكُم مِّنْ آلِ فِرْعَونَ» و به ياد آوريد هنگامي که شما را از فرعون و خاندان او نجات داديم، « يَسُومُونَكُمْ
سُوَءَ الْعَذَابِ» بدترين عذاب را به شما مي رساندند؛ « يُقَتِّلُونَ أَبْنَاءكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءكُمْ وَفِي ذَلِكُم» پسرانتان را مي کشتند و زنانتان را زنده نگاه مي داشتند ، و نجات دادن شما از عذاب آنها، « بَلاء مِّن رَّبِّكُمْ عَظِيمٌ » نعمتي بزرگ و بخششي عظيم از جانب پروردگارتان براي شماست. يا اينکه، عذابي که آنان به شما مي دادند برايتان آزمايش و بلاي بزرگي از جانب پروردگارتان بود. و هنگامي که موسي آنان را تذکر داد و موعظه کرد از تمايل به بت پرستي باز آمدند.
وقتي که خداوند با نجات دادن و قدرت بخشيدن به آنها در زمين، نعمت خويش را بر آنان تکميل نمود، خواست تا با فرو فرستادن کتابي که احکام شرعي و عقايد پسنديده در آن است نعمت خود را بر آنها کامل بگرداند. پس با موسي سي شب وعده گذاشت ، و ده شب ديگر را نيز بر آن افزود، پس چهل شب شد، تا موسي را براي ملاقات خدا و نازل شدن آن کتاب بزرگ آماده نمايد و قومش براي تلقي آن علاقه مند بودند.
و هنگامي که موسي به سوي ميعاد پروردگارش رفت، برادرش هارون را در مورد بني اسرائيل بسيار مهربان و دلسوز بود، پس به برادرش گفت:« اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي» در ميان قومم جانشين من باش، و در ميان آنان همان کاري را بکن که من مي کردم، « وَأَصلِح» و راه اصلاح را دنبال کن، « وَلاَ تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ» و از راه فساد کنندگان پيروي مکن. فسادکنندگان کساني اند که گناه انجام مي دهند.
« وَلَمَّا جَاء مُوسَى لِمِيقَاتِنَا» و هنگامي که موسي به ميعادگاه ما آمد؛ همان زماني که ما براي فرستادن کتاب بر او تعيين کرده بوديم، « وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ» و پروردگارش با او سخن گفت، و نواهي و دستوراتي را بر او عرضه داشت، موسي به ديدن خدا علاقمند شد و بر اين امر بيقراري نمود، چون پروردگارش را دوست داشت و به ديدن او علاقمند بود.
« قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْكَ قَالَ» گفت: پروردگارا! خودت را به من بنما تا ترا ببينم، خداوند فرمود:« لَن تَرَينِي» نمي تواني مرا ببيني و توان ديدن من را در اين دنيا نداري، زيرا خداوند مردم را در اين دنيا به گونه اي آفريده است که نمي توانند او را ببينند، و ياراي ديدن خدا را ندارند. و اين بيانگر آن نيست که مردم پروردگارشان را در بهشت نمي بينند. چون نصوص قرآني و احاديث نبوي دلالت مي نمايد که اهل بهشت پروردگارشان را مي برند، و خداوند آنها را در آن دنيا به صورت کامل مي آفريند به گونه اي که مي توانند خداوند را ببينند. بنابراين خداوند امکان رويت را در اين آيه به برقرار ماندن کوه مشروط کرده است، پس موسي را در اينکه خداوند خواسته اش را نپذيرفته است چنين قانع کرد و فرمود:« انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي» اما به کوه بنگر، پس وقتي که پروردگارت به آن جلوه گر شد، و آن نيز برقرار ماند، تو مرا خواهي ديد. « فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ» و هنگامي که پروردگارش براي کوهِ سرسخت و محکم جادوگر شد، « جَعَلَهُ دَكًّا» بر اثر تجلي خدا دچار نارامي و ناآرامي شد و تبديل به تپه اي از شن روان گرديد. « وَخَرَّ موسَى صَعِقًا» و موسي وقتي که آن را مشاهده کرد بيهوش افتاد. « فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ» وقتي که به هوش آمد در اين هنگام براي او روشن شد که چنانچه کوه نتواند در مقابل تجّلي خدا پابرجا باشد، موسي به طريق اولي پابرجا نخواهد ماند. و از پروردگارش به خاطر درخواستش که چندان به جا نبود آمرزش خواست. بنابراين گفت:« سُبْحَانَكَ» بار خدايا! تو از همه آنچه که شايسته شکوه و عظمتت نيست پاک هستي، « تُبْتُ إِلَيْكَ» از همه گناهان و جسارتي که نسبت به تو روا داشتم توبه کردم، « وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ» و من اولين مومنان هستم . يعني موسي عليه الصلاة و السلام به سبب آنچه که خداوند برايش کامل گرداند و آنچه را که قبلا نمي دانست به او ياد داد، ايمانش را تجديد نمود.
آيه ي 149-144:
قَالَ يَا مُوسَى إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسَالاَتِي وَبِكَلاَمِي فَخُذْ مَا آتَيْتُكَ وَكُن مِّنَ الشَّاكِرِينَ؛ گفت : اي موسي ، من تو را به پيامهايم و سخن گفتنم از ميان مردم ، برگزيدم ، پس آنچه را به تو داده ام فرا گير و از سپاسگزاران باش.
وَكَتَبْنَا لَهُ فِي الأَلْوَاحِ مِن كُلِّ شَيْءٍ مَّوْعِظَةً وَتَفْصِيلاً لِّكُلِّ شَيْءٍ فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُواْ بِأَحْسَنِهَا سَأُرِيكُمْ دَارَ الْفَاسِقِينَ ؛ براي او در آن الواح هر گونه اندرز و تفصيل هر چيز را نوشتيم پس گفتيم : آن را به نيرومندي بگير ، و قومت را بفرماي تا به بهترين آن عمل کنند ، به زودي جايگاه نافرمانان را به شما نشان دهم.
سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ آيَةٍ لاَّ يُؤْمِنُواْ بِهَا وَإِن يَرَوْاْ سَبِيلَ الرُّشْدِ لاَ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً وَإِن يَرَوْاْ سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَكَانُواْ عَنْهَا غَافِلِينَ ؛ آن کساني را که به ناحق در زمين سرکشي مي کنند ، زودا که از آيات ، خويش رويگردان سازم ، چنان که هر آيتي را که ببينند ايمان نياورند و اگر طريق هدايت ببينند از آن نروند و اگر طريق گمراهي ببينند از آن بروند زيرااينان آيات را دروغ انگاشتند و از آن غفلت ورزيدند.
وَالَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَلِقَاء الآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ؛ و اعمال آنان که آيات ما و ديدار قيامت را دروغ انگاشتند ، ناچيز شد، آيا جز در مقابل کردارشان کيفر خواهند ديد ?
وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلاً جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ أَلَمْ يَرَوْاْ أَنَّهُ لاَ يُكَلِّمُهُمْ وَلاَ يَهْدِيهِمْ سَبِيلاً اتَّخَذُوهُ وَكَانُواْ ظَالِمِينَ ؛ قوم موسي بعد از او از زيورهايشان تنديس گوساله اي ساختند که بانگ مي کرد آيا نمي بينند که آن گوساله با آنها سخن نمي گويد و ايشان را به هيچ راهي هدايت نمي کند ? آن را به خدايي گرفتند و بر خود ستم کردند.
وَلَمَّا سُقِطَ فَي أَيْدِيهِمْ وَرَأَوْاْ أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّواْ قَالُواْ لَئِن لَّمْ يَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَيَغْفِرْ لَنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ؛ و چون از آن کار پشيمان شدند و ديدند که در گمراهي افتاده اند ، گفتند :اگر پروردگارمان به ما رحم نکند و ما را نيامرزد ، در زمره زيان کردگان خواهيم بود.
« يَا مُوسَى إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ» هنگامي که خداوند موسي را بعد از اينکه بسيار مشتاق رويت خداوند بود از ديدن خود باز داشت، خير و نيکي فراواني به او بخشيد، پس فرمود: اي موسي ! تو را انتخاب کردم و برگزيدم و تو را برتري دادم و فضيلت هاي بزرگ و مناقب فراوان را بويژه تو گردانيدم، « بِرِسَالاَتِي» به واسطه رسالت هايم، که آن را جز به بهترين مردم اختصاص نمي دهم.
« وَبِكَلاَمِي» و ترا با سخن گفتن ِ بدون واسطه ام با تو برتري دادم و برگزيدم. و اين فضيلتي است که به موسي کليم اختصاص يافته و در ميان برادران پيامبرش به آن معروف است.« فَخُذْ مَا آتَيْتُكَ» پس نعمت ها و نهي و امري که به تو دادم با شرح صدر برگير و آن را با پذيرفتن و فرمان بردن فراگير. « وَكُن مِّنَ الشَّاكِرِينَ» و از شاکرين باش. يعني خدا را به خاطر آنچه که تو را بدان اختصاص داده و تو را با آن فضيلت و برتري بخشيده است، سپاسگزار باش.
« وَكَتَبْنَا لَهُ فِي الأَلْوَاحِ مِن كُلِّ شَيْءٍ» و براي او در الواح از هر چيزي که بندگان به آن نياز دارند، نوشتيم. « مَّوْعِظَةً» تا پند و اندرزي باشد که مردم را بر انجام کارهاي خوب تشويق نمايد و از انجام کارهاي بد برحذر دارد. « وَتَفْصِيلاً لِّكُلِّ شَيْءٍ» و بيانگر هر چيزي از احکام شرعي و عقايد و اخلاق و ادب باشد. « فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ» پس آن را با جديت بگير و براي عمل کردن به آن و تحکيم نمودنش نهايت سعي خود را بکن، « وَأْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُواْ بِأَحْسَنِهَا» و قومت را دستور بده تا نيکوترين آن را بگيرند، و آن اوامر واجب و مستحب است، زيرا آن بهترين و نيکوترين است. و اين دليلي است بر اينکه دستورات خدا در هر شريعتي کامل و دادگرانه و خوب و نيکو است. « سَأُرِيكُمْ دَارَ الْفَاسِقِينَ » و به شما سرزمين فاسقان و گناهکاران را نشان خواهم داد که خداوند آنها را هلاک ساخت و سرزمين هايشان را پس از آنان براي عبرت ديگران باقي گذاشت تا مومنانِ توفيق يافته و فروتن از آن عبرت گيرند.
و اما در مورد کساني ديگر غير از مومنان فرمود:« سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ» از نشانه هايم باز مي دارم. يعني از درس گرفتن و عبرت آموختن از نشانه هاي الهي در آفاق و انفس، و فهم آيات کتاب، کساني را باز مي دارم، « الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ» که در زمين به ناحق تکبر مي ورزند. يعني بر بندگان خدا و بر حق و برکساني که حق را آورده اند تکبر مي ورزند، پس هرکس چنين باشد خداوند او را خير زيادي محروم مي نمايد، و او را رسوا مي کند و از نشانه هاي خدا چيزي نمي فهمد که از آن استفاده ببرد، بلکه حقايق در مقابل ديدگان او دگرگون مي شود و او زشت را خوب مي انگارد. « وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ آيَةٍ لاَّ يُؤْمِنُواْ بِهَا» و اگر هر دليل و نشانه اي را ببينند به خاطر اعتراض و روي گردانيشان و مبارزه با خدا و پيامبرش به آن ايمان نمي آورند، « وَإِن يَرَوْاْ سَبِيلَ الرُّشْدِ لاَ يَتَّخِذُوهُ» و اگر راه هدايت و استقامت را ببينند آن را در پيش نمي گيرند، و رغبتي بدان نشان نمي دهند، و آن راهي است که انسان را به خدا و سراي بهشت مي رساند. « وَإِن يَرَوْاْ سَبِيلَ الْغَيِّ» و اگر راه گمراهي را ببينند که صاحبش را به سراي بدبختي و شقاوت مي رساند، « يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً» آن را در پيش مي گيرند. « ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَكَانُواْ عَنْهَا غَافِلِينَ» و سبب انحرافشان اين است که آنان آيات ما را تکذيب کردند و از آن غافل شدند. پس رد کردن آيات خدا و غفلتشان از مقاصد آن و تحقير آيات، باعث شد تا آنها راه گمراهي را در پيش بگيرند و راه هدايت را رها کنند.
« وَالَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَلِقَاء الآخِرَةِ» و کساني که آيات بزرگ ما را که بر صحت آنچه پيامبرانمان آورده اند د لالت مي کنند، و ملاقات روز آخرت را تکذيب نمايند، « حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ» اعمالشان نابود مي شود، چون اعمال آنها اساسي ندارد و فاقد شرط پذيرفته شدن است، که شرط ندارد وفاقد شرط پذيرفته شدن است، که شرط پذيرفته شدن اعمال ايمان داشتن به آيات خدا و معتقد بودن به پاداش و جزاي اوست.« هَلْ يُجْزَوْنَ» آيا سزايي که به آنان داده مي شود و بر اثر آن اعمالشان باطل مي گردد و به هدفشان نمي رسند، « إِلاَّ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» جز پاداش کارهايي که مي کردند چيزي ديگر است؟ زيرا اعمال کسي که به روز قيامت ايمان ندارد پاداش و سرانجام خوبي ندارد بنابراين مضمحل و باطل مي گردد. « وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلاً جَسَدًا» و قوم موسي بعد از او از زبورهايشان پيکر گوساله اي را ساختند و به خدايي گرفتند، و پيکر گوساله را سامري ساخته بود و بر آن مشتي از رد پاي فرستاده انداخت . پس چنان شد که « لَّهُ خُوَارٌ» براي آن صدايي مانند صداي گاو بود. و بني اسرائيل آن را عبادت کردند و به خدايي گرفتند و گفتند:« هَذآ إِلَهُکُم وَإِلَهُ مُوسي فَنَسِي» اين خداي شما و موسي است، ولي موسي آن را فراموش کرده و در پس آن رفته است. و اين ناشي از بي خردي آنان بود، زيرا چگونه جايز است پروردگار زمين و آسمانها را با گاو ناقص اشتباه بگيرند؟! بنابراين خداوند با بيان اينکه اين مجسمه فاقد ويژگيهاي فعلي و ذاتي آن چناني است که او را معبود بگرداند فرمود:« أَلَمْ يَرَوْاْ أَنَّهُ لاَ يُكَلِّمُهُمْ» آيا نديدند که آن گاو با آنان سخن نمي گويد؟ و سخن نگفتن نقص و کمبودي پس بزرگ است. و آنان حالتشان از اين حيوان يا جمادي که سخن نمي گويد بهتر و کاملتر است.
« وَلاَ يَهْدِيهِمْ سَبِيلاً» و آنان را به راه دين راهنمايي ننموده و مصلحتي دنيوي را برايشان حاصل نمي کند، چون براي عقل ها و سرشت ها ثابت است خدايي که سخن نمي گويد، فايده نمي رساند و ضرر نمي دهد، به خدايي گرفتن چنين خدايي از باطل ترين باطل هاست و نهايت بي خردي است. بنابراين فرمود:« اتَّخَذُوهُ وَكَانُواْ ظَالِمِينَ » آن را به خدايي گرفتند و ستمکار بودند، چرا که عبادت را در غير از جاي آن گذاردند و با خداوند چيزي را شريک گرفتند که دليلي بر صحت آن وجود ندارد. و اين بيانگر آن است که هرکس سخن گفتن خدا را انکار کند بدون شک يکي از ويژگيهاي الوهيت «الله» را انکار کرده است، چون خداوند بيان داشته کسي که سخن نمي گويد صلاحيت و شايستگي الوهيت و عبادت را ندارد.
« وَلَمَّا» و هنگامي که موسي به سوي قومش برگشت و آنان را بر اين حالت ديد و آنان را به گمراهيشان آگاه ساخت، پشيمان شدند، « سُقِطَ فَي أَيْدِيهِمْ» و از ناراحتي و پشيماني برکار خود زانوي غم را در بغل گرفتند، و گيج و مات شدند. « وَرَأَوْاْ أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّواْ» و دانستند که آنها گمراه شده اند، پس روي به خدا کردند و زاري نمودند، « قَالُواْ لَئِن لَّمْ يَرْحَمْنَا رَبُّنَا» و گفتند: اگر پروردگارمان به ما رحم نکند و ما را به سوي خود راهنمايي ننمايد و فضيلت عبادت خويش را به ما ارزاني نکند، و ما را بر انجام کارهاي شايسته توفيق ندهد، « وَيَغْفِرْ لَنَا» و پرستش گوساله را که از ما سرزده است، نيامرزد، « لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ» حتما از زمره زيانکاران خواهيم شد؛ کساني که دنيا و آخرت را از دست داده اند.
آيه ي 155-150:
وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِن بَعْدِيَ أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَأَلْقَى الألْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُواْ يَقْتُلُونَنِي فَلاَ تُشْمِتْ بِيَ الأعْدَاء وَلاَ تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ؛ چون موسي خشمگين و اندوهناک نزد قوم خود بازگشت ، گفت : در غيبت من چه ، بد جانشيناني بوديد چرا بر فرمان پروردگار خود پيشي گرفتيد ? و الواح را بر زمين افکند ، و سر برادرش را گرفت و به سوي خود کشيد هارون گفت : اي پسر مادرم ، اين قوم مرا زبون يافتند و نزديک بود که مرا بکشند، مرا دشمنکام مکن و در شما ستمکاران مياور.
قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلأَخِي وَأَدْخِلْنَا فِي رَحْمَتِكَ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ؛ گفت : اي پروردگار من ، مرا و برادرم را بيامرز و ما را در رحمت ، خويش داخل کن که تو مهربان ترين مهرباناني.
إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ الْعِجْلَ سَيَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيَا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُفْتَرِينَ؛ آنان که گوساله را برگزيدند به زودي به غضب پروردگارشان گرفتار خواهندشد و در زندگاني اينجهاني به خواري خواهند افتاد دروغگويان را اينچنين کيفر مي دهيم.
وَالَّذِينَ عَمِلُواْ السَّيِّئَاتِ ثُمَّ تَابُواْ مِن بَعْدِهَا وَآمَنُواْ إِنَّ رَبَّكَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ آنان که مرتکب کارهاي بد شدند ، آنگاه توبه کردند و ايمان آوردند ، بدانند که پروردگار تو پس از توبه ، آمرزنده و مهربان است.
وَلَمَّا سَكَتَ عَن مُّوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الأَلْوَاحَ وَفِي نُسْخَتِهَا هُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ؛ چون خشم موسي فرو نشست ، الواح را برگرفت و در نوشته هاي آن ،، براي آنهايي که از پروردگارشان بيمناکند ، هدايت و رحمت بود.
وَاخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلاً لِّمِيقَاتِنَا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُم مِّن قَبْلُ وَإِيَّايَ أَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاء مِنَّا إِنْ هِيَ إِلاَّ فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَاء وَتَهْدِي مَن تَشَاء أَنتَ وَلِيُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ ؛ موسي براي وعده گاه ما از ميان قومش هفتاد مرد را برگزيد چون زلزله آنها را فرو گرفت ، گفت : اي پروردگار من ، اگر مي خواستي ايشان را و مرا پيش از اين هلاک مي کردي آيا به خاطر اعمالي که بيخردان ما انجام داده اند ما را به هلاکت مي رساني ? و اين جز امتحان تو نيست هر کس رابخواهي بدان گمراه مي کني و هر کس را بخواهي هدايت تو ياور ما هستي ،ما را بيامرز و بر ما ببخشاي که تو بهترين آمرزندگاني.
« وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا» و هنگامي که موسي به همراه قومش خشمگين بر گشت. يعني خشم و ناراحتي تمام وجود او را در برگرفته بود، چون غيرتش به جوش آمده، و کاملا خيرخواه و دلسوز آنها بود. « قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِن بَعْدِيَ» گفت: بعد از من چه بد جانشيني براي من بوديد! يعني چه بد حالتي است آن حالتي که بعد از رفتن من از نزد شما، به جانشيني من پرداختيد، چرا که آن حالت مقتضي هلاکت و شقاوت ابدي است!
« أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ» آيا بر فرمان پروردگارتان شتاب ورزيديد که شما را به فرو فرستادن کتاب وعده داده است؟! ولي شما با نظر فاسدتان به اين خصلت و عادت زشت روي آورديد. « وَأَلْقَى الألْوَاحَ» از شدت خشم الواح را پرت کرد، « وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ» و سر و ريش برادرش هارون را گرفت و آن را به سوي خود کشيد و به او گفت:« مَا مَنَعَکَ إِذ رَأَيتَهُم ضَلُّوا ، أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَيتَ أَمرِي » چه چيز ترا بازداشت وقتي که آنها را ديدي گمراه شدند از من پيروي نکني؟ آيا از دستور من سرپيچي کردي که به تو فرمان دادم:« الخلُفِني فِي قَومِي وَأَصلِح وَلَا تَتَّبِع سَبِيلَ المُفسِدينَ» در ميان قومم جانشين من باشد و آنان را اصلاح کن و از راه فسادکنندگان پيروي مکن؟ « قَالَ يبنَئُومَّ لَا تَأخُذ بِلحيتِِي وَلَا بِرَأَسِي إِنِي خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّقتَ بَينَ بَنِي إِسرَئِيلَ وَلَم تَرقُب قَولِي» گفت: اي پسر مادرم! سر و ريش من را نگير، من ترسيدم که تو بگويي:« ميان بني اسرائيل تفرقه انداخته و گفته مرا رعايت نکردي». و در اينجا « قَالَ» گفت: « ابنَ أُمَّ» پسر مادرم. و اين برانگيختن مهرباني و شفقت برادرش است که تنها از مادر نام مي برد، و گرنه موسي برادر تني او است و از يک پدر و مادر هستند، « إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي» همانا اين قوم مرا تحقير و درمانده کردند، وقتي که به آنها گفتم:« يقَومِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّکُم الرَّحمَنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمرِي» اي قوم من همانا شما با پرستش گوساله مورد آزمايش قرار گرفته ايد، و پروردگار شما خداوند رحمان است، پس از من پيروي نماييد و از دستورم اطاعت کنيد. « وَكَادُواْ يَقْتُلُونَنِي» و نزديک بود مرا به قتل برسانند. پس گمان مبر که من تقصير و کوتاهي ورزيده ام، « فَلاَ تُشْمِتْ بِيَ الأعْدَاء» و با پرخاش کردن و دست درازي به سوي من، دشمنان را شاد مکن، زيرا دشمنان حريص و علاقمندند که از اشتباه و لغزش من اطلاع پيدا کنند، « وَلاَ تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» و مرا در زمره قوم ستمکار قرار مده، و همانند تعاملِ با آنان با من معامله مکن.
موسي عليه السلام خيال مي کرد که برادرش مقّصر است و شتابزده و قبل از اينکه بي گناهي او را بداند نسبت به او اقداماتي را انجام داد. اما از عمل خود پشيمان شد و گفت:« رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلأَخِي» پروردگارا! من و هارون برادرم را بيامرز، « وَأَدْخِلْنَا فِي رَحْمَتِكَ» و ما را در ميان رحمت خود جاي بده، و ما را غريق رحمت خويش بگردان، زيرا رحمت تو دژ محکمي است که انسان را از همه بدي ها حفاظت مي کند، و آنجا هر خير و سروري يافت مي شود. « وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ» و تو نسبت به ما از هر رحم کننده و از هر مهرباني مهربانتر هستي، تو نسبت به ما از پدران و مادران و فرزنداو خود ما مهربانتر هستي.
خداوند متعال با بيان حال کساني که گوساله را پرستيدند مي فرمايد:« إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ الْعِجْلَ» کساني که گوساله را به خدايي گرفتند، « سَيَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيَا» به زودي خشمي از جانب پروردگار به آنان مي رسد و زندگي دنيايشان را خواري فرا مي گيرد. همان طور که آنان پروردگارشان را خشمگين کردند و براي فرمان و امر وي ارزي قايل نشدند، و به آن توهين کردند، « وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُفْتَرِينَ» و اين گونه کساني را که دروغ مي بندند سزا مي دهيم، پس هرکس که به دروغ به خدا چيزي نسبت دهد و بر شريعت او دروغ بندد و چيزي را به خدا نسبت دهد که او نگفته است بهره از اي خشم خدا و ذلت در زندي دنيا به او خواهد رسيد. و خشم خداوند به آنها رسيد چرا که آنها را دستور داد تا خودشان را بکشند و اينکه خداوند جز با اين کار از آنان راضي نمي شود.
پس برخي، برخي ديگر را کشتند و اين معرکه تلفات زيادي را بر جاي گذاشت، سپس خداوند توبه آنها را پذيرفت. به همين علت خداوند حکم آنها را بيان فرمود که هم آنها و هم ديگران را شامل مي شود. و فرمود:« وَالَّذِينَ عَمِلُواْ السَّيِّئَاتِ» و کساني که کارهاي بد را انجام مي دهند از قبيل شرک و گناهان کبيره و صغيره، « ثُمَّ تَابُواْ مِن بَعْدِهَا» سپس بعد از آن توبه مي کنند، به اين صورت که بر گذشته پشيمان شده و از آن دست مي کشند، و تصميم مي گيرند که آن گناه را تکرار نکنند، « وَءَامُنوا» و به خدا و به آنچه که واجب گردانده است به آن ايمان بياورند ايمان مي آورند. و ايمان کامل نمي شود مگر با انجام اعمال قلب و جوارح که بر ايمان مترتب است، « إِنَّ رَبَّكَ مِن بَعْدِهَا» همانا پروردگارت بعد از آن، يعني بعد از توبه از گناهان و بازگشتن به سوي انجام عبادات، « لَغَفُورٌ» آمرزنده است و گناهان را مي آمرزد، و آنها را محو مي کند، گرچه به اندازه زمين باشد. « رَّحِيمٌ» و مهربان است و با پذيرفتن توبه و توفيق دادن بر انجام کارهاي خير بر انسان رحم مي نمايد.
« وَلَمَّا سَكَتَ عَن مُّوسَى الْغَضَبُ» و هنگامي که خشم موسي فرو نشست و به حالت اوليه خود بازگشت، و دانست که او در چه حالتي قرار دارد، و به کارهاي مهّم خود مشغول شد، « أَخَذَ الأَلْوَاحَ» و الواحي را که انداخته بود بر گرفت. و آن الواح گرانقدر و ارزشمندي بود، « وَفِي نُسْخَتِهَا» و نوشته هاي آن مشتمل و متضمن بر، « هُدًى وَرَحْمَةٌ» هدايت و رحمتي فراوان بود. در آن، هدايت از گمراهي روشن شده و حق و باطل و کارهاي خير و شر بيان شده بود. و در آن آدمي به نيکوترين و بهترين کارها و اخلاق و ادب راهنمايي شده بود. نيز در آن رحمت و سعادتي بود براي کسانيکه به آن عمل کنند، و رهنمودها و احکام و محتواي آن را بدانند. اما تمامي مردم هدايت خدا و رحمت وي را نمي پذيرند، بلکه کساني آن را مي پذيرند وتسليم آن مي شوند که « هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ» از پروردگارشان مي ترسند. و اما کسي که از خدا نمي ترسد و از ايستادن و قرار گرفتن در برابر او هراسي ندارد، رهنمودهاي کتاب جز سرکشي و گريز و نفرت چيزي به او نمي افزايد، در نتيجه حجت خدا بر او اقامه مي شود.
« وَ» هنگامي که بني اسرائيل توبه کردند و به عقل آمدند، « وَاخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلاً لِّمِيقَاتِنَا» موسي از ميان بهترين ِ آنان هفتاد مرد را برگزيد، تا براي قوم خود پيش پروردگارشان معذرت خواهي کنند، و خداوند به آنها وعده ديدار داد که در آن حاضر شوند ، پس هنگامي که حاضر شدند، گفتند:« أَرِنَا اللَّهَ جَهرَةَ» اي موسي! خدا را آشکارا به ما نشان بده . پس جرات بزرگي بر خدا کردند و نسبت به وي بي ادبي نمودند. بنابراين « أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ» زمين لرزه آنها را فرو گرفت و بيهوش افتادند وهلاک شدند. و موسي به زاري و دعا پرداخت و فرمود:« رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُم مِّن قَبْلُ وَإِيَّايَ» پروردگارا! اگر تو مي خواستي مي توانستي من و آنان را هلاک و نابود کني پيش از اينکه حاضر شوند و براي قوم خود عذر بخواهند. پس آنان ستمکار شدند. « أَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاء مِنَّا» آيا ما را به خاطر کاري که بيخردانمان انجام داده اند هلاک مي کني؟ پس موسي به درگاه خدا زاري کرد و عذر خواست و فرمود: کساني که نسبت به خدا جسارت کرده اند داراي عقل کاملي نبودند تا آنان را از آنچه گفتند و انجام دادند باز دارد، و همانا آنان دچار فتنه اي شده اند که آدمي را در خطر مي اندازد و ترس آن را دارد که دينش را از بين ببرد. پس گفت:« إِنْ هِيَ إِلاَّ فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَاء وَتَهْدِي مَن تَشَاء أَنتَ وَلِيُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ» اين جز آزمايش تو نيست، با آن هرکس را که بخواهي گمراه و هرکس را که بخواهي هدايت مي کني، تو سرپرست ما هستي، پس ما را بيامرز و بر ما رحم فرما و تو بهترين آمرزندگان هستي.
يعني تو بهترين آمرزنده و مهربانترين مهربانان و بخشنده ترين بخشندگان هستي. انگار موسي عليه الصلاة و السلام مي فرمايد: نخستين هدف ما پايبندي به طاعت تو و ايمان ِ به تو است، و هرکس که عقل و فهم داشته و از توفيق شما بهره مند شده باشد همواره بر راه راست خواهد بود. و اما کسي که عقلش ضعيف است و فتنه او را در برگرفته باشد هرچه بخواهد انجام مي دهد، با وجود اين تو مهربانترين مهربانان هستي، و بهترين آمرزندگان. پس ما را بيامرز و بر ما رحم فرما.
آيه ي 159-156:
وَاكْتُبْ لَنَا فِي هَـذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ إِنَّا هُدْنَـا إِلَيْكَ قَالَ عَذَابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشَاء وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَـاةَ وَالَّذِينَ هُم بِآيَاتِنَا يُؤْمِنُونَ ؛ براي ما در دنيا و آخرت نيکي بنويس ما به سوي تو راه يافته ايم گفت :، عذاب خود را به هر کس که بخواهم مي رسانم و رحمت من همه چيز را در بر مي گيرد آن را براي کساني که پرهيزگاري مي کنند و زکات مي دهند وبه آيات ما ايمان مي آورند مقرر خواهم داشت.
الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِيَ أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ؛ آنان که از اين رسول ، اين پيامبر امي که نامش را در تورات و انجيل ، خود نوشته مي يابند ، پيروي مي کنند آن که به نيکي فرمانشان مي دهد و از ناشايست بازشان مي دارد و چيزهاي پاکيزه را بر آنها حلال مي کند و چيزهاي ناپاک را حرام و بار گرانشان را از دوششان بر مي دارد و بند و زنجيرشان را مي گشايد پس کساني که به او ايمان آوردند و حرمتش را نگاه داشتند وياريش کردند و از آن کتاب که بر او نازل کرده ايم پيروي کردند ، رستگارانند.
قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ يُحْيِـي وَيُمِيتُ فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ؛ بگو : اي مردم ، من فرستاده خدا بر همه شما هستم آن خدايي که ، فرمانروايي آسمانها و زمين از آن اوست و هيچ خدايي جز او نيست زنده مي کند ومي ميراند پس به خدا و رسول او ، آن پيامبر امي که به خدا و کلمات اوايمان دارد ، ايمان بياوريد و از او پيروي کنيد ، باشد که هدايت شويد.
وَمِن قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ؛ گروهي از قوم موسي هستند که مردم را به حق راه مي نمايند و به عدالت رفتار مي کنند.
پس از آنکه موسي عليه السلام به درگاه خداوند بزرگ راز و نياز نمود و از وي حاجت خواست، خداوند خواسته او را پذيرفت و آنان را پس از مرگشان زنده گردانيد و گناهانشان را بخشيد. موسي در خاتمه دعاي خودش گفت: « وَاكْتُبْ لَنَا فِي هَـذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةً» و براي ما در اين دنيا نيکي و خوبي از قبيل علم مفيد، روزي فراوان و عمل صالح مقرر دار.« وَفِي الآخِرَةِ» و در آخرت نيز نيکي را براي ما مقرر دار، و آن پاداشي است که خداوند براي داستان صالح خود آماده کرده است، « إِنَّا هُدْنَـا إِلَيْكَ» همانا ما با اعتراف به تقصيرمان در همه کارهايمان به سوي تو باز گشته ايم. « قَالَ» خداوند متعال فرمود:« عَذَابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشَاء» عذاب خود را به هرکس که بخواهم مي رسانم؛ به انسانهاي بدبختي که خود را در معرض عذاب قرار دهند. « وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ» و رحمت من در جهان بالا و پايين، و نيک و فاسق و مومن و کافر را در بر گرفته است، پس هيچ مخلوقي نيست مگر اينکه رحمت خدا به او رسيده و فضل و احسانش او را پوشانده است. اما رحمت ويژه خدا که موجب سعادت دنيا و آخرت است به هرکس نمي رسد. بنابراين فرمود:« فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ» آن را براي کساني مقرر خواهم داشت که از گناهان کبيره و صغيره مي پرهيزند. « وَيُؤْتُونَ الزَّكَـاةَ» و زکات واجب را به مستحقان آن مي پردازند، « وَالَّذِينَ هُم بِآيَاتِنَا يُؤْمِنُونَ» و کساني که به آيات ما ايمان مي آورند. و از جمله اموري که ايمان به آيات خدا را کامل مي گرداند دانستن معاني آن، و عمل کردن به مقتضاي آن، و پيروي کردن از پيامبر (ص) در ظاهر و باطن و در اصول و فروع است.
« الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الأُمِّيَّ» کساني که از پيامبر امّي و درس نخوانده پيروي مي کنند. اين احتراز از ساير پيامبران است، زيرا منظور از اين پيامبر محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب (ع) است. و سياق آيه در مورد احوال بني اسرائيل است و اينکه ايمان آوردن به پيامبر محمد (ص) براي داخل شدن آنها به دايره ايمان شرط است، و اينکه کساني که به او ايمان مي آورند و از او پيروي مي کنند اهل رحمت مطلق هستند و خداوند آن را برايشان مقرر داشته است.
و خداوند پيامبر را امّي خوانده است چون او از اعراب بود که ملتي بيسواد بودند و خواندن و نوشتن را بلد نبودند و پيش از نزول قرآن اين ملت کتابي نداشتند.« الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنْجِيلِ» پيامبري که او را با نام و صفاتش در تورات و انجيل گماشته مي يابند، و از بزرگترين صفات او آن است که به چيزهايي دستور مي دهد، و از اموري باز مي دارد:« يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ» آنها را به معروف امر مي کنند. و معروف چيزي است که خوبي و صلاح و فايده اش شناخته شده است. « وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ» و آنان را از منکر باز مي دارد. و منکر هر آن چيزي است که زشتي آن در عقل ها و سرشت ها شناخته شده است. پس آنان را به نماز و زکات و روزه و حج و صله رحم و نيکي کردن با پدر و مادر و نيکي کردن با همسايه و خادم و برده و فايده رساندن به ساير مردم، و راستگويي و پاکدامني و نيکي و خير خواهي و امثال آن فرمان مي دهد.
و از شرک ورزيدن به خدا و کشتن مردم به ناحق، و زنا و نوشيدن آنچه مست مي کند و از ستم ورزيدن بر ساير مردم و دروغگويي و فساد و امثال آن باز مي دارد. پس بزرگترين دليل مبني بر اين که او پيامبر خدا است چيزي است که به آن امر و يا از آن نهي، و يا حلال يا حرام نموده است. زيرا او، « وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ» خوراکي ها و نوشيدني ها و ازدواج ها و گفتارها و کردارهاي ناپاک را بر آنان حرام مي گرداند، « وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ» و بار و زنجيرهايي را که بر آنان بود از آنان بر مي دارد. يعني يکي از صفت هاي او اين است که دينش آسان و ساده است و مشقت و احکام دست و پاگير و تکليف هاي دشوار در آن نيست. « فَالَّذِينَ آمَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ » پس کساني که به او ايمان آوردند و او را احترام نهادند و بزرگ داشتند، « وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِيَ أُنزِلَ مَعَهُ» و او را ياري کردند و از نوري که با او فرو فرستاده شده است پيروي نمودند، و آن نور، قرآن است که در تاريکي هاي شک و جهالت به وسيله آن راه روشن مي شود و به هنگام تضارب و تعارض باورها و گفتارها به آن اقتدا مي شود. « أُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» همانا ايشان رستگارانند. آنان کساني هستند که به خير دنيا و آخرت دست يافته و از شر دنيا و آخرت رهيده اند، چون آنان بزرگترين اسباب رستگاري را فراهم کرده اند. و اما کسي که به اين پيامبر ايمان نياورد و او را تعظيم و ياري نکند و از نوري که همراه با او فرستاده شده است پيروي ننمايد، او زيانکار مي باشد.
پس از آن که پيامبر (ص) بني اسرائيل را به تبعيت از خويش فرا خواند به دليل اينکه عده اي بر اين باور بودند که اين حکم فقط منحصر به بني اسرائيل است چيزي را آورد که بر عموم و کليت دلالت مي نمايد و فرمود:« قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا» بگو: اي مردم! من فرستاده خدا به سوي همه شما هستم. به سوي همه شما اعم از عرب و عجم، اهل کتاب و غيره فرستاده شده ام، « الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ» خداوندي که پادشاهي آسمانها و زمين از آن اوست، و با فرمانها واحکام وتدابير کَوني و شرعي خويش در آن تصرف مي نمايد. و از جمله احکام شرعي و ديني او اين است که پيامبري بزرگ را به سويتان فرستاده که شما را به سوي خدا و سراي کرامت و عزت فرا مي خواند و از هر آنچه که شما را از خدا و از سراي بهشت دور مي کند برحذر مي دارد. « لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ» هيچ معبود به حقي جز خداي يگانه نيست و شريکي ندارد.
و روش عبادت او مگر از طريق پيامبرانش دانسته نمي شود. « يُحْيِـي وَيُمِيتُ» و از جمله تدابير او زنده کردن و ميراندن است و هيچکس در اين کار با او شريک نيست، و خداوند مردان را پل و گذرگاهي قرار داده است که انسان از آن به سراي جاويدان مي رسد، سرايي که هرکس به آن ايمان داشته باشد به طور قطع محمد (ص) را تصديق مي نمايد. « فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الأُمِّيِّ» پس به خدا و پيامبر درس نخوانده اش ايمان بياوريد، ايماني قلبي که متضمن اعمال قلوب و جوارح است. « الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَكَلِمَاتِهِ» پيامبر درس نخوانده اي که به خدا و سخنانش ايمان مي آورد. يعني به اين پيامبر ايمان بياوريد که در عقايد و اعمالش بر راه درست و راست قرار دارد، « وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» و از او پيروي کنيد تا در منافع ديني و دنيوي خود راه يابي، زيرا اگر از او پيروي نکنيد بسي گمراه خواهيد گشت.
« وَمِن قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ» و از ميان قوم موسي گروهي هستند که به حق راهنمايي مي کنند و با آن دادگري مي نمايند. يعني در ياد دادن مردم و فتوا صادر کردن برايشان، آنان را به حق راهنمايي مي کنند. و در حکم و داوري کردن نيز در ميان مردم به حق داوري مي کنند. همان گونه که خداوند متعال فرموده است:« وَجَعَلَنا مِنهُم أَئِمَّةَ يهدُونَ بِأَمرِنَا لَمَّا صَبَروُا وَکَانُوا بِأَيتِنَا يوقِنوُنَ» و از آنان پيشواياني گردانيديم که به فرمان ما راهنمايي مي کردند، به سبب آن که شکيبايي ورزيدند و به آيات ما يقين داشتند . و اين فضيلت براي امت موسي عليه الصلاة و السلام است و خداوند از ميان آنان راهنماياني قرار داد که به فرمان او راهنمايي مي کردند. و آوردن اين آيه کريمه نوعي احتراز از مسايلي است که قبلا گذشت، زيرا خداوند متعال در گذشته پاره اي از معايب بني اسرائيل را بيان کرد که با رشد و کمال و هدايت متضاد بود. پس ممکن است کسي گمان بَرَد که همه آنان چنين بوده اند، بنابراين خداوند متعال بيان کرد که گروهي از آنا بر راه راست و هدايت شده و هدايت کننده بودند.
آيه ي 163-160:
وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطًا أُمَمًا وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ وَظَلَّلْنَا عَلَيْهِمُ الْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَـكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ ؛ بني اسرائيل را به دوازده سبطتقسيم کرديم و چون قوم موسي از او آب ، خواستند به او وحي کرديم که عصايت را بر سنگ بزن از آن سنگ دوازده چشمه روان شد و هر گروه آبشخور خويش را بشناخت و ابر را سايبانشان ساختيم و برايشان من و سلوي نازل کرديم بخوريد از اين چيزهاي پاکيزه که بر شما روزي داده ايم و آنان به ما ستم نکردند بلکه به خودشان ستم مي کردند.
وَإِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُواْ هَـذِهِ الْقَرْيَةَ وَكُلُواْ مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ وَقُولُواْ حِطَّةٌ وَادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّدًا نَّغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئَاتِكُمْ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ ؛ و به آنان گفته شد که در اين قريه سکونت کنيد و هر جا هر چه خواهيد بخوريد و بگوييد که گناهان ما را بريز و سجده کنان از دروازه داخل شويد ، تاگناهانتان را بيامرزيم به پاداش نيکوکاران خواهيم افزود.
فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنْهُمْ قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاء بِمَا كَانُواْ يَظْلِمُونَ؛ از ميان آنان ، آن گروه که بر خود ستم کرده بودند سخني را که به آنها، گفته شده بود ديگر کردند پس به کيفر ستمي که مي کردند برايشان از آسمان عذاب فرستاديم.
واَسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَيَوْمَ لاَ يَسْبِتُونَ لاَ تَأْتِيهِمْ كَذَلِكَ نَبْلُوهُم بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ ؛ در باره آن قريه نزديک به دريا از ايشان بپرس آنگاه که در روز شنبه سنت مي شکستند زيرا در روزي که شنبه مي کردند ماهيان آشکار بر روي آب مي آمدند و روزي که شنبه نمي کردند نمي آمدند اينان را که مردمي نافرمان بودند اينچنين مي آزموديم.
« وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْبَاطًا أُمَمًا» و آنان را به دروازه قبيله که همديگر را مي شناختند و با همديگر صحبت مي کردند، تقسيم کرديم، به گونه اي که نسل هر مردي از فرزندان يعقوب قبيله اي بود. « وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ» و به سوي موسي هنگامي که قومش از او آب خواست وحي نموديم. يعني وقتي که از او خواستند به بارگاه خداوند تعالي دعا کند تا به آنان آبي بدهد و خودشان و چهار پايانشان از آن بنوشند. و اين بدان خاطر بود که والله اعلم در محل کم آبي قرار داشتند، پس خداوند خواسته آنها را پذيرفت و به موسي وحي نمود که ، « أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ» با عصايت سنگ را بزن. احتمال دارد که آن سنگ مشخصي باشد و احتمال دارد که اسم جنس باشد و هر سنگي را شامل شود. پس موسي آن را زد، « فَانبَجَسَتْ مِنْهُ» و از آن سنگ بر جوشيد، « اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا» دوازده چشمه، « قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ» هر دسته اي از مردمان آبشخور خود را بشناخت. يعني براي هر قبيله اي از اين قبايل دوازده گانه چشمه اي مقرر گرديد و هر کدام آبشخور خود را شناخت و آرامش يافتند و از خستگي و مشقت و کشمکش رهيدند. و اين از کمال و تمام نعمت خدا بر آنها بود. « وَظَلَّلْنَا عَلَيْهِمُ الْغَمَامَ» و ابرها را بر آنان سايه کرديم تا آنان را از گرماي خورشيد محافظت کند. « وَأَنزَلْنَا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ» و حلوا را بر آنان فرو فرستاديم، « وَالسَّلْوَى» و سلوا را فرستاديم. سلوا، گوشت پرنده اي از بهترين انواع پرندگان، و از لذيذترين آنان است، پس خداوند هم آنان را در سايه قرار داد، و هم به آنان غذاي پاکيزه از حلوا و گوشت داد و هم آنان را از تشنگي نجات داد. و به آنها گفته شد:« كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا» بخوريد از روزي پاکيزه اي که به شما داده ايم، و بر ما ستم نکردند. يعني وقتي که شکر خدا را به جاي نياوردند و آنچه را که خدا بر آنها واجب کرده بود انجام ندادند بر ما ستم نکردند، « وَلَـكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» بلکه بر خودشان ستم کردند، زيرا تمامي خوبيها را از دست داده و خود را در معرض شرّ و عذاب قرار دادند. و اين در دوران ماندنشان در بيابان بود. « وَإِذْ قِيلَ لَهُمُ اسْكُنُواْ هَـذِهِ الْقَرْيَةَ» و آن گاه که به آنان گفته شد: در اين شهر سکونت گزينيد. يعني داخل آن شويد تا وطن و مسکن شما باشد. و آن شهر «ايليا» بود. « وَكُلُواْ مِنْهَا حَيْثُ شِئْتُمْ» و از آن هر جا که خواستيد بخوريد. روستاي پردرخت و پر ميوه اي بود و در ناز و نعمت قرار داشتند. بنابراين خداوند آنها را دستور داد تا هرجا که خواستند از آن بخورند. « وَقُولُوا» هنگامي که از دروازه وارد آن شديد، بگوييد: « حِطَّةُ» خدايا! گناهان مرا عفو کن و از ما درگذر، « وَادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّدًا» و با خشوع و فروتني در مقابل پروردگارتان از دروازه وارد شويد، و شکر نعمت هايش را به جاي آوريد. پس خداوند آنها را با فروتني و آمرزش خواستن از او دستور داد و به آنها وعده داد که گناهانشان را مي آمرزد و پاداش دنيا و آخرت را به آنان خواهد داد.پس فرمود:« نَّغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئَاتِكُمْ سَنَزِيدُ الْمُحْسِنِينَ » گناهانتان را مي آمرزيم و به نيکوکاران از خير دنيا و آخرت بيشتر مي دهيم. پس آنان از دستور الهي فرمان نبردند بلکه، « فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنْهُمْ قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ» کساني که از فرمان خدا سرپيچي کردند و براي دستور او ارزش قايل نشدند، سخني را که به آنان گفته شده بود دگرگون کردند و به جاي خواستن آمرزش و گفتنِ کلمه « حِطَّةُُ» گفتند: «حنطة»، يعني دانه گندم، و هنگامي که سخن را با وجود آساني و سادگي آن تغيير دهند، فعل و کار را به طريق اولي تغيير مي دهند . بنابراين به جاي اينکه با حالت کرنش و تعظيم وارد خانه خدا شوند، برعکس با حالت خزيدن و نشسته وارد آن شدند. « فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاء» پس وقتي که با دستور خدا مخالفت کردند و از آن سرپيچي نمودند، عذاب سختي که يا طاعون و يا ديگر عذابهاي آسماني بود بر آنان فرستاديم. و خداوند با عذاب دادن آنها بر آنان ستم نکرد، بلکه اين عذاب« بِمَا كَانُواْ يَظْلِمُونَ» بدان جهت بود که از دايره ي اطاعت خدا خارج شده و به معصيت او روي آوردند، و هيچ عامل و انگيزه اي آنان را به اين کار وادار نکرد و بدان سو فرا نخواند جز خباثت و شرّي که در وجودشان نهفته بود. « واَسْأَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ» و از بني اسرائيل درباره شهري که بر ساحل دريا بود، بپرس. آنگاه که آنان تجاوز کردند و خداوند آنان را عذاب داد، « إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ» هنگامي که در روز شنبه تجاوز مي کردند، در حاليکه خداوند آنها را دستور داده بود تا شنبه را احترام و تعظيم کنند، و در روز شنبه به شکار نپردازند، پس خداوند آنها را آزمايش کرد، « تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً» ماهي هايشان در روز شنبه به صورت وفور روي آب و نزد آنان مي آمدند، « وَيَوْمَ لاَ يَسْبِتُونَ» و در غير شنبه، « لاَ تَأْتِيهِمْ» ماهي ها نزد آنان نمي آمدند. يعني به اعماق دريا مي رفتند و آنان را نمي ديدند. « كَذَلِكَ نَبْلُوهُم بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ» اين گونه آنان را به سبب فسقي که مي کردند آزمايش مي نموديم. پس فسقشان باعث شد تا خداوند آنها را بيازمايد، و به اين سختي و آزمايش گرفتار شوند. و اگر آنان مرتکب فسق و گناه نمي شدند خداوند از آنها چشم پوشي مي کرد و آنان را در معرض معصيت و شرّ قرار نمي داد، پس آنان براي شکار کردن ، حيله اي به کار بردند؛ آنها چاله هايي را مي کندند و در آن دام مي گذاشتند. وقتي روز شنبه فرا مي رسيد و ماهيها در اين چاله ها و دام مي افتادند و آنها را در آن روز بر نمي داشتند، بلکه روز يکشنبه آنها را بر مي داشتند، و اين کار در ميان آنها زياد شد.
آيه ي 170-164:
وَإِذَ قَالَتْ أُمَّةٌ مِّنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا قَالُواْ مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ؛ و آنگاه که گروهي از ايشان گفتند : چرا قومي را پند مي دهيد که خدا، هلاکشان خواهد کرد و به عذابي دردناک مبتلا خواهد ساخت ? گفتند : تا ما را نزد پروردگارتان عذري باشد و باشد که پرهيزگار شوند.
فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِ أَنجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُواْ بِعَذَابٍ بَئِيسٍ بِمَا كَانُواْ يَفْسُقُونَ؛ چون اندرزي را که به آنها داده شده بود فراموش کردند ، آنان را که از بدي پرهيز مي کردند نجات داديم و گنهکاران را به سبب گناهشان به عذابي سخت فرو گرفتيم.
فَلَمَّا عَتَوْاْ عَن مَّا نُهُواْ عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ كُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِينَ؛ و چون از ترک چيزي که از آن منعشان کرده بودند سرپيچي کردند ، گفتيم ، :بوزينگاني مطرود شويد.
وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَن يَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ إِنَّ رَبَّكَ لَسَرِيعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ و پروردگار تو اعلام کرد که کسي را بر آنان بگمارد که تا به روز قيامت به عذابي ناگوار معذبشان گرداند هر آينه پروردگار تو زود عقوبت مي کندو نيز آمرزنده و مهربان است.
وَقَطَّعْنَاهُمْ فِي الأَرْضِ أُمَمًا مِّنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَمِنْهُمْ دُونَ ذَلِكَ وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ؛ آنان را گروه گروه در زمين تقسيم کرديم ، بعضي نيکوکار و بعضي جز آن وبه نيکيها و بديها آزموديم ، شايد بازگردند.
فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُواْ الْكِتَابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هَـذَا الأدْنَى وَيَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنَا وَإِن يَأْتِهِمْ عَرَضٌ مُّثْلُهُ يَأْخُذُوهُ أَلَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِم مِّيثَاقُ الْكِتَابِ أَن لاَّ يِقُولُواْ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ وَدَرَسُواْ مَا فِيهِ وَالدَّارُ الآخِرَةُ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ؛ بعد از اينان گروهي به جايشان نشستند و وارث آن کتاب شدند که به ، متاع دنيوي دل بستند و گفتند که به زودي آمرزيده مي شويم و اگر همانند آن باز هم متاعي بيابند برگيرند آيا از ايشان پيمان نگرفته اند که در باره خدا جز به راستي سخن نگويند ، حال آنکه آنچه در آن کتاب آمده بود خوانده بودند ? سراي آخرت براي کساني که مي پرهيزند بهتر است آيا تعقل نمي کنيد ?
وَالَّذِينَ يُمَسَّكُونَ بِالْكِتَابِ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ إِنَّا لاَ نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ؛ آنان که به کتاب خدا تمسک مي جويند و نماز مي گزارند بدانند که پاداش نيکوکاران را تباه نمي سازيم.
بني اسرائيل در مجموع به سه گروه تقسيم شدند؛ بيشترشان در روز شنبه تجاوز کردند و بر ارتکاب نافرماني جرات نمودند و آن را آشکار انجام دادند. و گروهي آشکارا آنها را نهي کردند و بر آنان اعتراض نمودند. و گروهي نيز اکتفا کردند به اينکه گروه دوم آنان را نهي مي کردند، و به گروه دوم گفتند:« لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا» چرا که شما قومي را پند مي دهيد که خداوند آنان را هلاک مي کند، يا به آنان عذاب سختي مي دهد؟ انگار آنان مي گفتند: موعظه کردن و پند دادن کسي که مرتکب حرام مي شود و نصيحت را گوش نمي کند و به تجاوزگري و سرکشي خود ادامه مي دهد، فايده اي در بر ندارد، و حتما خداوند چنين کسي را سزا خواهد داد يا او را هلاک مي کند يا عذاب سختي بر وي وارد مي آورد.
پس پند دهندگان گفتند: ما آنها را موعظه مي کنيم و آنها را باز مي داريم، « مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ» تا نزد پروردگارتان در مورد ايشان معذور بوده باشيم، « وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ» و تا شايد آنها بپرهيزند. يعني شايد گناهي را که در آن به سر مي برند، ترک کنند ، پس ما از هدايت شدن آنان نا اميد نيستيم شايد که موعظه در آنان کارساز باشد و سرزنش در آنان اثر کند. و اين بزرگترين هدف از اعتراض به آنان است، تا عذري باشد و برکسي که مورد امر و نهي قرار مي گيرد حجت اقامه شود، و به اميد اينکه خداوند او را هدايت نمايد و به مقتضاي آن امر و نهي عمل کند.
« فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِ» و هنگامي که آنچه را که بدان تذکر داده شده بودند ترک کردند و به گمراهي و تجاوزشان ادامه دادند، « أَنجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ» کساني را که از بدي باز مي داشتند نجات داديم. و سنت خدا در مورد بندگانش اين چنين است که وقتي عقوبت و عذاب بيايد، امر کنندگان به معروف و نهي کنندگان از منکر را نجات مي دهد. « وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُواْ» و ستمگران را گرفتيم. و آنان کساني بودند که در روز شنبه تجاوز کرده بودند. « بِعَذَابٍ بَئِيسٍ» با عذاب سختي آنان را گرفتار نموديم.« بِمَا كَانُواْ يَفْسُقُونَ» به سبب سرپيچي و گناهي که کردند. و اما گروه ديگري که به نهي کنندگان گفتند:« لِمَ تَعِظُونَ قَومَا اَللَّةُ مُهلِکُم»چرا قومي را پند مي دهيد که خداوند آنها را هلاک مي سازد؟ مفسرين در مورد نجات يافتن يا هلاک شدن اين گروه اختلاف دارند. و ظاهر قضيه اين است که آنها از جمله نجات يافتگار بوده اند ، چون خداوند هلاکت را مخصوص ظالمان و ستمگران قرار داده است. و خداوند بيان نکرده است که آنها ستمگر بوده اند.
پس دلالت مي نمايد عقوبت و سزا ويژه کساني بوده است که در روز شنبه تجاوز کردند. و چون امر به معروف و نهي از منکر فرض کفايه است؛ هرگاه برخي به انجام اين فريضه برخيزند اين واجب از گردن ديگران ساقط مي شود، پس آنان به انکار و اعتراض امر کنندگان به معروف و نهي کنندگان از منکر اکتفا کردند. و چون آنها بر امر کنندگان به معروف و نهي کنندگان از منکر اعتراض کردند که « لِمَ تَعِظُونَ قَومَا اَللَّةُ مُهلِکُم أَو مُعَذِّبُهُم عَذَاباً شَدِيدَاَ» چرا قومي را پند مي دهيد که خداوند آنها را هلاک مي کند يا عذاب سختي به آنها مي دهد؟ پس آنان خشم و نفرت خود را از متجاوزان آشکار کردند، و اين اقتضا مي کند که آنان به شدت از متجاوزان متنفر بوده و مي دانستند که خداوند متجاوزان را به شدت سزا خواهد داد.
« فَلَمَّا عَتَوْاْ عَن مَّا نُهُواْ عَنْهُ» پس وقتي که سنگدل شدند و نرم نشدند و حق را نپذيرفتند، « قُلْنَا لَهُمْ كُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئِين» به زبان تقدير به آنان گفتيم: به بوزينگان مطرودي تبديل شويد. پس به فرمان خدا به بوزينگان تبديل شدند و خداوند آنان را از رحمت خود دور کرد. سپس ذلت و خواري را بر بازماندگان آنان قرار داد و فرمود:« وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكَ» و به يادآر آنگاه که پروردگارت به صراحت اعلام کرد، « لَيَبْعَثَنَّ عَلَيْهِمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَن يَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ» تا روز قيامت کساني را بر آنان مسلط خواهد کرد که بدترين عذاب را به آنان بچشاند. يعني آنان را خوار و ذليل مي گرداند. « إِنَّ رَبَّكَ لَسَرِيعُ الْعِقَابِ» همانا پروردگارت کسي را که از فرمانش سرپيچي کند زود عذاب مي دهد، تا جايي که او را در دنيا دچار عذاب مي نمايد. « وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ» و او براي کسي که باز گردد و توبه نمايد آمرزنده و مهربان است، گناهانش را مي آمرزد و عيب هايش را مي پوشاند و بر او رحم مي کند ؛ به اين صورت که عبادتهايش پذيرفته شده و انواع پاداش ها را به دست مي آورد. و خداوند آنچه را که به آنان وعده داده بود انجام داد، پس همواره آنان در ذلت و خواري و تحت حکم و فرمان ديگران به سر مي برند و پرچم آنان برافراشته نمي شود.
« وَقَطَّعْنَاهُمْ فِي الأَرْضِ أُمَمًا» و پس از اينکه آنها متحد و يکپارچه بودند ، آنان را در زمين پراکنده ساختيم. « مِّنْهُمُ الصَّالِحُونَ» برخي از ايشان صالح هستند، و حقوق خدا و بندگان خدا را ادا مي کنند، « وَمِنْهُمْ دُونَ ذَلِكَ» و برخي غير از اين هستند. يعني در مقامي پايين تر از صالحان قرار دارند؛ يا «مقتصد» هستند، مقتصد به کسي گفته مي شود که واجبات را ادا مي کند و محرمات را ترک مي کند ، و گاهي اوقات برخي از مستحبات را ترک مي کند و برخي مکروهات را انجام مي دهد و يا بر خود ستم مي کنند، « وَ» و طبق شيوه و سنت خود، « َبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ» آنها را به آساني و سختي آزموديم. « لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» تا شايد از شرارتي که بر آن هستند برگردند، و به طرف هدايتي که به سوي آنان فرستاده شده است بازآيند. پس بني اسرائيل در اين سه دسته قرار مي گيرند: صالح، ناصالح و مقتصد.
« فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُواْ الْكِتَابَ» پس جانشينان ناصالحي که بدي و شرارت آنها بيشتر بود بعد از آنان وارث کتاب شدند و مرجع کتاب قرار گرفتند، و آنها طبق خواست خود در آن تصرف مي کردند، و اموال زيادي به آنان پرداخت مي شد تا به ناحق فتوا دهند، و بدين ترتيب رشوه در ميان آنان شايع گرديد. « يَأْخُذُونَ عَرَضَ هَـذَا الأدْنَى وَيَقُولُونَ» کالاي بي ارزش اين دنيا را گرفته و اقرار مي کردند که اين کار گناه است و اينکه همانا آنان ستمکارند، و مي گفتند:« سَيُغْفَرُ لَنَا» ما آمرزيده خواهيم شد. و اين گفته اي است خالي از حقيقت، و استغفار به حساب نمي آيد و اگر اين استغفار حقيقي بود آنها بر آنچه کرده بودند پشيمان مي شدند، و تصميم مي گرفتند که باز آن را تکرار نکنند ، اما وقتي که رشوه اي ديگر به دستشان مي افتاد آن را مي گرفتند.
پس آيات خدا را به قيمتي اندک فروختند و به جاي اينکه آنچه را که بهتر است بگيرند، آنچه را که کمتر و بي ارزش تر بود برگزيدند. خداوند در اعتراض به آنها و بيان جسارتشان فرمود:« أَلَمْ يُؤْخَذْ عَلَيْهِم مِّيثَاقُ الْكِتَابِ أَن لاَّ يِقُولُواْ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقَّ» آيا از آنان در کتاب پيمان گرفته نشده بود که چيزي جز حق به خدا نسبت ندهند؟ پس آنها را چه شد که ناحق را به خدا نسبت داده و از هوي و هوس خود پيروي کردند، و طبق خواستهاي خود منحرف شدند؟! « وَدَرَسُواْ مَا فِيهِ»حال آنکه آنان آنچه را که در کتاب است خوانده اند، و در فهم آن اشکالي ندارند. آنها از روي عمد اين کار را کردند و مي دانستند، و اين امر، گناه را بزرگتر مي نمايد، و انسان را بيشتر سزاوار سرزنش و عقوبت و سزاي سخت مي گرداند. و اين ناشي از کمبود آنها بود که زندگي دنيا را بر آخرت ترجيح دادند. بنابراين فرمود:« وَالدَّارُ الآخِرَةُ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَ» و سراي آخرت براي کساني بهتر است که از خوردني هايي که به عنوان رشوه در مقابل تغيير حکم خدا داده مي شود و خداوند آن را حرام کرده است، پرهيز کرده، و همچنين از ديگر محرّمات دوري مي کنند. « أَفَلاَ تَعْقِلُونَ» آيا شما عقل نداريد تا راجح و مرجوم را با هم مقايسه کنيد و دريابيد که براي کداميک بايد کوشش و تلاش نمود؟!
و کداميک بر ديگري بايد مقّدم داشته شود؟ پس خاصيت عقل، نگرش و نگاه کردن به عواقب و سرانجام کارها است. اما کسي که به دنياي ناچيز و فناپذير چشم بدوزد، نعمات بزرگ و ماندگاري را از دست داده است. پس چنين کسي آيا عقل و انديشه اي دارد؟!
خردمندان عقلا در حقيقت کساني اند که خداوند آنها را توصيف نموده ومي فرمايد:« وَالَّذِينَ يُمَسَّكُونَ بِالْكِتَابِ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ» و کساني که در علم و عمل به کتاب تمسک مي جويند، و احکام و اخباري را که در آن هست مي آموزند، چرا که آموختن آن از شريفترين علوم است، و به اوامري که روشني بخش چشمها و شادابي دلها و روح ها است، و صلاح دنيا و آخرت در آن است، عمل مي کنند. و يکي از بزرگترين فرمانهايي که تمسک به آنها واجب مي باشد برپا داشتن نماز به صورت ظاهري و باطني است. بنابراين آن را به صورت ويژه بيان کرد ، چون فضيلت و شرافت دارد، و چون که نماز ميزان ايمان است، و برپاداشتن نماز انگيزه اي براي برپاداشتن ديگر عبادتها است. و از آنجا که عمل آنها سراسر اصلاح بود خداوند متعال فرمود:« إِنَّا لاَ نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ» و ما پاداش اصلاحگران را ضايع نمي کنيم؛ آنان که در گفتار و کردار و نياتشان اصلاحگر هستند، و به اصلاح خويشتن و ديگران مي پردازند. اين آيه و امثال آن بر اين دلالت مي نمايد که خداوند پيامبرانش عليهم الصلاة و السلام را براي اصلاح فرستاده است نه براي فساد. و براي رساندن منافع فرستاده است نه به منظور ايجاد ضرر و زيان. و آنان براي آباداني و اصلاح هر دو جهان فرستاده شده اند. پس هر کس به اصلاح بپردازد به پيروي کردن از آنان نزديکتر است.
آيه ي 174-171:
وَإِذ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَظَنُّواْ أَنَّهُ وَاقِعٌ بِهِمْ خُذُواْ مَا آتَيْنَاكُم بِقُوَّةٍ وَاذْكُرُواْ مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ؛ و کوه را برفراز سرشان چون سايباني نگه داشتيم و مي پنداشتند که اکنون ، بر سرشان خواهد افتاد کتابي را که به شما داده ايم با نيرومندي بگيريد وهر چه را که در آن آمده است به ياد داريد ، باشد که پرهيزگار شويد.
وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ ؛ و پروردگار تو از پشت بني آدم فرزندانشان را بيرون آورد و آنان را برخودشان گواه گرفت و پرسيد : آيا من پروردگارتان نيستم ? گفتند : آري ،گواهي مي دهيم تا در روز قيامت نگوييد که ما از آن بي خبر بوديم.
أَوْ تَقُولُواْ إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةً مِّن بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ؛ يا نگوييد که پدران ما پيش از اين مشرک بودند و مانسلي بوديم بعد از، آنها و آيا به سبب کاري که گمراهان کرده بودند ما را به هلاکت مي رساني ?
وَكَذَلِكَ نُفَصِّلُ الآيَاتِ وَلَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ؛ آيات را اينچنين به تفصيل بيان مي کنيم ، شايد باز گردند.
سپس خداوند متعال فرمود:« وَإِذ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ» و يادآور هنگامي که کوه را از جاي برکنديم و بر بالاي سرشان نگاه داشتيم، و آن زماني بود که از پذيرفتن آنچه که در تورات آمده بود امتناع ورزيدند. پس خداوند آنان را به عمل کردن به آنچه در تورات است ملزم نمود و کوه را از جايش برکند و بر بالاي سرشان نگاه داشت. پس کوه بالاي سر آنها قرار گرفت، « كَأَنَّهُ ظُلَّةٌ وَظَنُّواْ أَنَّهُ وَاقِعٌ بِهِمْ» انگار که سايباني بر آنان بود و گمان بردند که کوه بر آنان فرو خواهد افتاد. و به آنان گفته شد:« خُذُواْ مَا آتَيْنَاكُم بِقُوَّةٍ» آنچه را که به شما داده ايم با جديت و تلاش برگيريد. « وَاذْكُرُواْ مَا فِيهِ» و از طريقِ بررسي و خواندن و مباحثه و عمل به آنچه که در آن هست آن را به ياد آوريد. « لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» باشد که اگر آن را انجام دهيد، متقي شويد .
خداوند متعال مي فرمايد:« وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ» و به يادآور آن گاه که پروردگارت از پشت فرزندان آدم فرزندانشان را بيرون آورد. يعني از پشت آنان فرزندانشان را پديد آورد و آنان را طوري آفريد که توليد مثل کنند و هر نسل، نسلي ديگر را بر جاي گذارد.
«وَ» و هنگامي که آنان را از پشت پدران و شکم مادرانشان بيرون آورد، « َأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّكُمْ» ايشان را بر خودشان گواه گرفت که آيا من پروردگار شما نيستم؟ يعني آنان را وادار کرد که به ربوبيت او اقرار کنند، چرا که در سرشت آنها اين را نهاده بود که اقرار کنند او پروردگار و آفريننده و پادشاه آنان است.
گفتند: آري! ما به آن إقرار نموديم . چون خداوند بندگان را بر دين و آئين حق سرشته است، پس سرشت هرکسي چنين است، اما فطرت و سرشت، بعضي اوقات تغيير يافته و بر اثر عقايد فاسدي که بر عقلها عرضه مي شود دگرگون مي گردد. بنابراين:« قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ » گفتند: آري! بر خود گواهي داديم، تا روز قيام نگويند: ما از اين غافل بوديم. يعني ما شما را آزمايش کرديم تا اينکه به ربوبيت پروردگارتان اعتراف نماييد. تا مبادا روز قيامت انکار و ادّعا کنيد که حجت خدا بر شما اقامه نشده است و شما از آن آگاهي نداشته، و از آن غافل و بي خبر بوده ايد.
پس امروز دليلي نداريد، چرا که حجت رساي خداوند بر شما تمام گردانده است، و نبايد دليل ديگري بياوريد و بگوييد:« إِنَّمَا أَشْرَكَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَكُنَّا ذُرِّيَّةً مِّن بَعْدِهِمْ» همانا پدران ما پيش از ما شرک ورزيدند، و ما فرزندان و نسلي پيش از آنها بوديم . بنابراين از آنها پيروي کرديم و در خط و راه آنها که باطل بود حرکت نموديم، « أَفَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ» آيا ما را به سبب آنچه که باطل گرايان انجام دادند هلاک مي نمايي؟! خداوند در سرشت و فطرت شما به وديعه گذاشته که آنچه پدرانتان بر آن بوده اند باطل بوده است، و حق همان چيزي است که پيامبران آورده اند. و اين مخالف آييني است که پدرانتان را بر آن يافته ايد. آري! گاه بنده گفته هاي پدران گمراهش، و اين فقط بدان خاطر است که از حجت و دلايل ونشانه هايي که درهستي و در وجود انسان است روي گردانده است.
پس اعراض و روي گرداني او و روي آوردنش به آنچه که باطل گرايان در پيش گرفته اند چه بسا وي را به حالتي برساند که باطل را بر حق ترجيح دهد. در تفسير اين آيات همين معني درست است. و گفته شده است : اين همان روزي است که خداوند از فرزندان آدم آن گاه که آنان را از پشت او بيرون آورد پيمان گرفت و آنان را بر خودشان گواه ساخت، پس به آن گواهي دادند، بنابراين خداوند به آنچه که آنا درآن زمان به آن اعتراف کرده اند، بر ستم و ظلمشان در ارتکاب کفر و عناد در دنيا و آخرت احتجاج مي نمايد. اما اين آيه در حقيقت بر اين مطلب دلالت نمي کند، و مناسبتي با آن ندارد، و حکمت خداوند متعال نيز آن را اقتضا نمي نمايد.
واقعيت نيز بر همين نکته گواهي مي دهد. زيرا عهد و پيماني که آنها از آن سخن مي گويند زماني بوده که خداوند ذريه و نسل آدم را از پشت او بيرون آورد، در حالي که انسانها در جهاني بودن جهان اتم به سر مي بردند و هيچ کس آن را به ياد نمي آورد، و به ذهن هيچ انساني نمي آيد. پس چگونه خداوند چيزي را بر آنان حجت و دليل قرار مي دهد که از آن خبر ندارند، و هيچ اثري از آن بر جاي نمانده است؟!
پس از آنجا که اين يک موضوع کاملا واضح و روشن است، خداوند متعال مي فرمايد:« وَكَذَلِكَ نُفَصِّلُ الآيَاتِ» و اين گونه آيات خود را توضيح مي دهيم، « وَلَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» و تا شايد به سوي آنچه که خداوند در فطرت و سرشتشان نهاده، و به سوي آنچه که با خدا پيمان بسته اند باز گردند و از زشتي ها باز آيند.
آيه ي 178-175:
وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ ؛ خبر آن مرد را برايشان بخوان که آيات خويش را به او عطا کرده بوديم واو از آن علم عاري گشت و شيطان در پي اش افتاد و در زمره گمراهان در آمد.
وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث ذَّلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ ؛ اگر خواسته بوديم به سبب آن علم که به او داده بوديم به آسمانش مي ، برديم ، ولي او در زمين بماند و از پي هواي خويش رفت مثل او چون مثل آن سگ است که اگر به او حمله کني زبان از دهان بيرون آرد و اگر رهايش کني باز هم زبان از دهان بيرون آرد مثل آنان که آيات را دروغ انگاشتند نيز چنين است قصه را بگوي ، شايد به انديشه فرو روند.
سَاء مَثَلاً الْقَوْمُ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَأَنفُسَهُمْ كَانُواْ يَظْلِمُونَ؛ بد است مثل مردمي که آيات ما را دروغ انگاشتند و به خود ستم روا مي داشتند.
مَن يَهْدِ اللّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِي وَمَن يُضْلِلْ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ؛ هر کس را که خداي راه نمايد ، راه خويش بيابد و آنان را که گمراه سازد زيانکار شوند.
خداوند متعال به پيامبرش (ص) مي فرمايد: « وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيَ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا» و بخوان بر آنان خبر کسي را که آيات خود را به او داديم. يعني کتاب خود را به او آموختيم، پس او عالمي بزرگ، و دانشمندي ماهر شد، « فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ» و از ويژگي ِ «عالم بودن به آيات خدا» بيرون رفت، زيرا علم، صاحبش را به اخلاق خوب و کارهاي نيک مي آرايد، و به بالاترين درجات و بلندترين مقام مي رساند. اما او کتاب خدا را پشت سر انداخت و اخلاقي را که کتاب بدان دستور مي داد ناديده گرفت، و آن را همچون لباس از تنِ خود بيرون آورد. پس وقتي که خود را از آن عاري نمود شيطان بر او مسلط شد و به پايين ترين جايگاه سقوط کرد، و شيطان او را به سوي ارتکاب گناهان کشانيد.
« فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ» پس، از زمره گناهان گرديد. اين پس از آن اتفاق افتاد که وي از هدايت يافتگان و هدايت دهندگان بود، و اين بدان جهت بود که خداوند متعال وي را ترک نمود و تنهايش گذاشت و او را به خويشتن واگذار کرد. بنابراين فرمود:« وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا» و اگر مي خواستيم او را با آن آيات بالا مي برديم، به اين صورت که او را توفيق مي داديم تا به آن عمل نمايد، و آنگاه در دنيا و آخرت مقامش بالا مي رفت، و از شر دشمنانش محفوظ مي ماند. « وَلَـكِنَّهُ» ولي او کاري کرد که رسوايي ببار آورد. پس او، « أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ» به شهوتهاي فرومايه و اهداف دنيوي گراييد، « وَاتَّبَعَ هَوَاهُ» و از هوي و هوس خود پيروي و اطاعتِ مولايش را ترک کرد، «فَمَثَلُهُ» پس مثال او در حريص بودن بر دنيا و وابسته بودن به آن، « كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ» مانند سگ است که اگر بر آن بتازي زبان از دهان بيرون مي آورد، و اگر آن را رها کني، باز زبان از دهان بيرون مي آورد. يعني همواره و در هر حال زبانش از دهانش بيرون آمده، و هميشه حريص است ، حرص و آزي که دل او را بريده است، به گونه اي که هيچ چيزي از دنيا گرسنگي اش را سير نمي کند، و تنگدستي او را برطرف نمي نمايد. « ذَّلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا» اين مثال قومي است که آيات ما را تکذيب کردند، و از آن اطاعت ننمودند، بلکه بعد از اينکه خداوند آن را به سويشان روانه کرد آن را تکذيب و رد کردند، چون نزد خدا عزّت و ارزشي نداشتند، و از هوي و هوس خود پيروي نمودند، بدون اينکه خداوند آنان را به اين امر راهنمايي کرده باشد.
« فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» پس داستانها را برايشان بخوان تا شايد در اين مثال ها و عبرت و نشانه ها بيانديشند، پس وقتي که انديشيدند، شناخت حاصل مي کنند، هرگاه شناخت حاصل کردند عمل مي نمايند.
« سَاء مَثَلاً الْقَوْمُ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَأَنفُسَهُمْ كَانُواْ يَظْلِمُونَ» بسيار زشت است مثال کسي که آيات خدا را تکذيب کرده ، و با انجام دادن انواع گناهان بر خود ستم نموده است . همانا مثال او، مثال آدم بد و زشت است. و احتمال دارد منظور از کسي که خدوند آيات را به او داد و به وي آموخت، شخص معيني باشد، و خداوند داستان او را براي آگاه ساختن بندگان بيان کرد.
و احتمال دارد که اسم جنس باشد، در اين حالت هرکس را شامل مي شود که خداوند آياتش را به او بدهد، و از دايره عمل کردن به آن بيرون رود. و در اين آيات آدمي به عمل کردن به علم و دانشي که دارد تشويق شده است، و عمل کردن به علم ، مقام بلندي است از جانب خدا که به آدمي مي بخشد و باعث مصون ماندن از شرّ شيطان مي شود. و در اين آيات آدمي از عمل نکردن به علم برحذر داشته، و بيان شده است که عمل نکردن به علم مايه سقوط به پايين ترين جايگاه است، و موجب مي شود شيطان بر انسان مسلط شود. در اين آيات همچنين اشاره شده است که پيروي کردن از هوي و هوس وگراييدن به شهوت ها سبب رسوايي مي گردد.
سپس خداوند با بيان اينکه تنها او هدايت مي نمايد و گمراه مي سازد، فرمود:« مَن يَهْدِ اللّهُ» خدا هرکس را هدايت کند، به اين صورت که او را بر انجام کارهاي خوب توفيق دهد، و از زشتي ها باز دارد، و چيزهايي به وي ياد دهد که آنها را نمي دانست، « فَهُوَ الْمُهْتَدِي» پس او به حقيقت راه يافته است، چون او هدايت پروردگارش را برگزيده است، « وَمَن يُضْلِلْ» و خدا هرکس را گمراه سازد و او را رسوا کند، و بر انجام امور خير توفيق ندهد، « فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» پس بي گمان ايشان زيانکارانند، و خود و خانواده هايشان را در روز قيامت دچار زيان مي کنند. آگاه باشيد اين زيانِ آشکار است.
آيه ي 179:
وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ ؛ براي جهنم بسياري از جن و انس را بيافريديم ايشان را دلهايي است ، که بدان نمي فهمند و چشمهايي است که بدان نمي بينند و گوشهايي است که بدان نمي شنوند اينان همانند چارپايانند حتي گمراه تر از آنهايند اينان خود غافلانند.
خداوند متعال با بيان اينکه گمراهان و پيروان شيطان زياد هستند، مي فرمايد:« وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ» و براي جهنم تعداد زيادي از جن ها و انسان ها را پديد آورده، و منتشر کرده ايم که حيوانات از آنها بهتر هستند. « هُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا» و گوش هايي دارند که با آن نمي شنوند؛ شنيدني که معني و مفهوم آن به دلهايشان راه يابد. « أُوْلَـئِكَ» کساني که داراي اين صفات زشت هستند، « كَالأَنْعَامِ» مانند چهارپاياني هستند که عقل ندارند، زيرا آنچه را که فاني است بر آنچه که باقي مي ماند و ماندگار است ترجيح مي دهند، پس عقل را از دست داده اند.
« بَلْ هُمْ أَضَلُّ» بلکه از چهارپايان و حيوانات سرگشته تر مي باشند، زيرا چهارپايان در راستاي هدفي که براي آن آفريده شده اند حرکت مي کنند، و نفع و ضرر خود را درک مي نمايند. بنابراين حيوانات از اينها بهترند. « أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» و ايشان بي خبرانند، و از مفيدترين چيزها غافل مانده اند؛ به آنان دل و گوش و چشم داده شده است تا آنان را بر انجام دستورات خدا کمک کند اما از اين ابزار بر ضد اين هدف کمک گرفتند.
پس سزاوارند که خداوند آنها را براي آتش بيافريند. آنها را براي آتش آفريد، و اعمالي را انجام مي دهند که ياران آتش آن را انجام مي دهند. و اما کسي که از اين اعضا در راستاي عبادت خدا بهره بگيرد، و دلش را از ايمان به خدا و محبت او سرشار نمايد، و از خدا غافل نباشد، پس او اهل بهشت است، و کارهاي اهل بهشت را انجام مي دهد.
آيه ي 180:
وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُواْ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَآئِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ؛ از آن خداوند است نيکوترين نامها بدان نامهايش بخوانيد آنها را که به نامهاي خدا الحاد مي ورزند واگذاريد اينان به کيفر اعمال خود خواهند رسيد.
اين بيان بزرگي، شکوه و گستردگي صفات خدا است، که او را نام هاي بسيار زيبايي است. او داراي هر نام نيکي است. و ضابطه آن اين است که هر اسمي بر صفت بزرگ از صفات کمال دلالت مي نمايد ، و خوب و زيبا باشد، خداوند از آن برخوردار است. اما اگر اين ام بر صفت دلالت نکند و فقط عَلَم محض باشد، در اين صورت نيکو نيست. و همچنين اگر نام بر صفتي دلالت نمايد که صفت کمال نباشد، بلکه يا صفت نقص باشد، يا صفتي که هم مدح و هم عيب از آن استنباط شود، آن نام نيز زيبا نخواهد بود.
پس هر کدام از نام هاي خدا بر تمام صفاتي که از آن مشتق مي شود دلالت مي نمايد، و تمام معني آن را در بر مي گيرد. مانند «عليم» که بيانگر آن است او علمي دارد که همه چيز را فرا گرفته، و احاطه کرده است. پس، هيچ چيزي حتي به اندازه ذره اي در زمين و آسمان از دايره علم او بيرون نيست. و مانند « رحيم» که بيانگر آن است خداوند داراي رحمتي عظيم است که هر چيزي را در بر مي گيرد . و يا مانند « قدير» که دلالت مي نمايد او قدرتي فراگير دارد که هيچ چيزي نمي تواند او را ناتوان کند. و يکي از محاسن و زيبايي نام هايش اين است که او جز به واسطه نام هايش خوانده نمي شود. بنابراين فرمود:« فَادْعُوهُ بِهَا» او را با آن ها بخوانيد. و اين شامل دعاي عبادت و دعاي خواستن است. پس هر خواسته اي بايد با نامي از نام هاي خداوند که مناسب آن خواسته است طلب شود. مثلا دعا کننده مي گويد: بار خدايا! مرا بيامرز، و بر من رحم فرما، همانا تو آمرزنده و مهربان هستي، و توبه مرا بپذير، اي توبه پذيرنده، و مرا روزي بده، اي روزي دهنده، و بر من مهرباني کن اي مهربان و امثال آن.
« وَذَرُواْ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَآئِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» و ترک ک نيد کساني را که در نام هاي او دست به تحريف مي زنند، به زودي سزاي آنچه را که مي کنند خواهند ديد. يعني به خاطر تحريف نام هاي خدا عقوبت و عذاب داده مي شوند. و در حقيقت، « الحاد در نامهاي خدا» به معني تحريف کردن معناي آنها و خارج کردنشان از معاني و مفاهيمي است که براي آن وضع شده اند، به اين صورت که کسي را با آن نام ها نامگذاري کنند که شايسته و سزاوار آن نام نيست. هم چنان که مشرکين معبودان خود را با آن نام ها نامگذاري مي کردند.
و يا اينکه معاني آنها را نفي و تحريف نمايند، و براي آنها معنايي قرار دهند که خداوند و پيامبرش آن معني را نخواسته اند. و يا اينکه چيزي ديگر را با آن ها تشبيه گردانند. پس واجب است که از الحاد و تحريف محرّفين نام هاي نيکوي خدا پرهيز شود. و در حديث صحيح از پيامبر (ص) آمده است: « همانا خداوند نودونُه نام دارد، که هرکس آن ها را بشناسد و حفظشان کند و به مقتضاي آنها عمل نمايد وارد بهشت مي شود.»
آيه ي 181:
وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ؛ از آفريدگان ما گروهي هستند که به حق راه مي نمايند و به عدالت رفتار، مي کنند.
از ميان کساني که آفريده ايم گروهي خوب و فاضل هستند که هم خود به تکامل رسيده اند، و هم ديگران را به سوي کمال راهنمايي کرده، و خود و ديگران را به سوي حق هدايت مي نمايند. پس حق را مي دانند و به آن عمل مي کنند و آن را مي شناسند و به سوي آن و عمل کردن به آن فرا مي خوانند. « وَبِهِ يَعْدِلُونَ» و با آن ميام مردم در قضاوت هايي که در مورد اموال و خ ون و حقوق و گفته ها و غيره دارند، به عدل و داد قضاوت مي کنند. ايشان پيشوايان هدايت و چراغ هاي تاريکي هستند. آنان کساني اند که خداوند نعمت ايمان و عمل صالح و تواصي به حق و شکيبايي را به آنان ارزاني داشته است، و در زمره صديقين قرار دارند، که مقامشان بعد از مقام رسالت است. و آنها در ميان خودشان مراتب و مقام هاي متفاوتي دارند، و هريک برحسب حالت و وضعيت که دارد مقامش با ديگري متفاوت است. پس پاک است خدايي که رحمت خويش را به هرکس که بخواهد اختصاص مي دهد، و خداوند داراي بخشش و فضل بزرگ است.
آيه ي 186-182:
وَالَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لاَ يَعْلَمُونَ؛ و آنان را که آيات ما را دروغ انگاشتند ، از راهي که خود نمي دانند به تدريج خوارشان مي سازيم.
وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ؛ و به آنها مهلت دهم ، که تدبير من استوار است.
أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُواْ مَا بِصَاحِبِهِم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِيرٌ مُّبِينٌ؛ آيا فکر نکرده اند که در يارشان نشاني از ديوانگي نيست و او به آشکارابيم دهنده آنهاست ?
أَوَلَمْ يَنظُرُواْ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللّهُ مِن شَيْءٍ وَأَنْ عَسَى أَن يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ ؛ آيا در ملکوت آسمانها و زمين و چيزهايي که خدا آفريده است نمي ، انديشند? و شايد که مرگشان نزديک باشد و بعد از قرآن کدام سخن را باور دارند.
مَن يُضْلِلِ اللّهُ فَلاَ هَادِيَ لَهُ وَيَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ؛ هر کس را که خدا گمراه کند هيچ راهنمايي برايش نيست و آنان را وامي گذارد تا همچنان در سرکشي خويش سرگردان بمانند.
کساني که آيات خدا را که بر صحت آنچه محمد (ص) از هدايت آورده است دلالت مي نمايد، تکذيب مي کنند؛ به گونه اي که آن را رد نموده و قبول نمي نمايند، « سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لاَ يَعْلَمُونَ» آنان را کم کم و از جايي که نمي دانند به سوي عذاب مي کشانيم، به اين صورت که خداوند روزي هاي فراوان به سوي آنان سرازير مي کند، « وَأُمْلِي لَهُمْ» و به آنان مهلت مي دهيم تا جايي که گمان مي برند آنها دچار عذاب و سزا نخواهند شد، پس برکفر و سرکشي و شر و بدي خود مي افزايند. و به همين سبب عقوبت آنان فزوني مي گيرد، و عذابشان چند برابر مي شود. پس آنان از راهي که نمي دانند به خود زيان مي رسانند. بنابراين فرمود:« إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ» همانا حيله من قوي و مستحکم است.
« أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُواْ مَا بِصَاحِبِهِم مِّن جِنَّةٍ» يعني چرا فکرشان را به کار نمي برند و نمي نگرند که همنشين آنان (ع) که او را مي شناسند، و هيچ چيزي از حالت وي بر آنان پوشيده نيست، ديوانه نمي باشد؟ پس بايد به اخلاق و رهنمود و علايم و صفات او بنگرند، و به آنچه که مردم را به سوي آن دعوت مي کند بنگرند، و اينکه از کاملترين صفات برخوردار است. و جز کاملترين اخلاق در او نيست، و عقل و نظرش از عقل و راي همه جهانيان بالاتر است، و او جز به خوبي فرا نمي خواند، و جز از بدي باز نمي دارد.
پس اي خردمندان! آيا چنين فردي ديوانه است؟! يا اين که او پيشواي بزرگ، و نصيحت کننده آشکار، و بخشنده بزرگوار و دلسوز و مهربان است؟! بنابراين،« إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذِيرٌ مُّبِينٌ» او تنها بيم دهنده اي آشکار است؛ مردم را به سوي آنچه که آنان را از عذاب نجات مي دهد، و پاداش را براي آنان محقق مي دارد، دعوت مي کند.
« أَوَلَمْ يَنظُرُواْ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ» آيا در ملکوت آسمانها و زمين نمي نگرند؟ پس آنان وقتي که به آن بنگرند دلايلي بر يگانگي پروردگارشان خواهند يافت که بر صفات کمال او دلالت مي نمايند. « وَ» نيز بايد به همه ، « َمَا خَلَقَ اللّهُ مِن شَيْءٍ» آنچه خدا آفريده است بنگرند. زيرا تمامي اجزاي جهان بزرگترين دليل بر علم خدا و قدرت و حکمت و گستردگي رحمت و احسان و نفوذِ مشيت و خواست او و ديگر صفات عظيمي که بيانگر آن است خداوند در «خلق» و «تدبير» منفرد است، و اين ايجاب مي نمايد که تنها او معبود شايسته و پسنديده باشد، و پاک و منزه و يگانه دانسته شود، و تنها دوستي و محبت او در دلها جاي بگيرد.
« وَأَنْ عَسَى أَن يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ» و بايد به حال خود بنگرند و قبل از اينکه اجلشان نزديک شود و مرگِ ناگهان در حالي که آنها در غفلت به سر مي برند و روي گردان هستند آنها را فرا بگيرد به خويشتن نظري بيافکنند. پس اگر مرگ فرا رسد نمي توانند آنچه را که در گذشته از دست داده اند جبران نمايند. « فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ» پس اگر به اين کتاب بزرگ ايمان نياورند به چه سخني ايمان مي آورند؟! آيا به کتاب هاي دروغين گمراه کننده ايمان مي آورند؟ يا به سخن هر دروغ پرداز و افترا کننده اي ؟!
و براي گمراه هيچ راه هدايتي نيست . بنابراين خداوند متعال فرمود:« مَن يُضْلِلِ اللّهُ فَلاَ هَادِيَ لَهُ وَيَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ» و خدا هرکسرا گمراه سازد هدايت کننده اي ندارد، و آنان را در گمراهي شان سرگشته رها مي کند. يعني در حالت حيران و تردد آنها را به حال خود رها مي کند. پس، از سرکشي شان بيرون نمي آيند، و به حق راه نمي يابند.
آيه ي 188-187:
يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي لاَ يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لاَ تَأْتِيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً يَسْأَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللّهِ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ ؛ در باره قيامت از تو مي پرسند که چه وقت فرا مي رسد بگو : علم آن نزد پروردگار من است تنها اوست که چون زمانش فرا رسد آشکارش مي سازد فرا رسيدن آن بر آسمانيان و زمينيان پوشيده است ، جز به ناگهان بر شمانيايد چنان از تو مي پرسند که گويي تو از آن آگاهي بگو : علم آن نزدخداست ولي بيشتر مردم نمي دانند.
قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ؛ بگو : من مالک سود و زيان خود نيستم ، مگر آنچه خدا بخواهد و اگر، علم غيب مي دانستم بر خير خود بسي مي افزودم و هيچ شري به من نمي رسيد من کسي جز بيم دهنده و مژده دهنده اي براي مؤمنان نيستم.
خداوند متعا ل به پيامبرش محمد (ص) مي فرمايد:« يَسْأَلُونَكَ» تکذيب کنندگان کلّه شق و سرسخت ، تو را« عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا» از قيامت مي پرسند، که چه وقت قيامت مي آيد و مردم را فرا ميگيرد؟
« قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي» بگو: تنها پروردگارم به آن آگاه است. يعني اطلاع از آن مختص خداوند تعالي است. « لاَ يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ» کسي جز خدا آن را در وقت معيني که براي برپايي آن در نظر گرفته شده است، پديدار نمي سازد. « ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ» اطلاع از آن بر اهل آسمانها و زمين پوشيده است، و احوالات قيامت بر آنان دشوار است و از آن مي ترسند.
« لاَ تَأْتِيكُمْ إِلاَّ بَغْتَةً» ناگهان از راهي که نمي دانيد و براي آن آمادگي نداريد به سراغتان مي آيد. « يَسْأَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا» آنها حريص اند تا درباره قيامت از تو بپرسند، گويا تو به شدّت در پي آني که از زمان وقوع آن خبر حاصل کني، و نمي دانند که تو به خاطر کمال شناختي که نسبت به پروردگارت داري، و به خاطر اينکه مي داني سوال از چه چيزهايي سود و منفعت دارد، به سوال کردن در مورد آن توجه نمي کني، و بر اين امر حريص نيستي. پس چرا به شما اقتدا نمي کنند و از اين اصرار و الحاح در مورد پرسش از آن دست بر نمي دارند؟! زيرا زمان وقوع قيامت را هيچ پيامبر و فرشته مقربي نمي داند، و اين از اموري است که خداوند آن را به خاطر کمال حکمت و گستردگي علم و آگاهي اش بر مردم پوشيده نگاه داشته است.
« قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللّهِ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ» بگو: فقط خداوند از آن آگاه است، اما بيشتر مردم نمي دانند. بنابراين بر دانستن چيزي حريص هستند که شايسته نيست بر آن حرص بورزند. بويژه اينها پرسش از چيزهاي مهمتر را ترک مي نمايند، و آنچه را که دانستنش واجب است رها مي کنند، سپس به چيزي روي مي آورند که هيچ کس نمي تواند آن را بداند و دريابد، و از آنان نيز خواسته نشده است که آن را بدانند.
« قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا» بگو: من مالک سود و زياني براي خود نيستم، بلکه فقير و نيازمند و تحت تدبير خدا هستم، هيچ خوبي و خيري به من نمي رسد مگر از جانب خدا، و شرّرا جز او از من دور نمي کند و من هيچ علم و آگاهي ندارم جز آنچه خدا به من آموخته است. « وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ» واگر غيب مي دانستم اسبابي را فراهم مي آوردم که براي من منافع و مصالحي فراوان به بار آورد، و از هر آنچه که به بدي و ناگواري منجر مي شود پرهيز مي کردم، چون در آن حالت به عواقب و سرانجام امور آگاه مي کشتم، ولي چون اطلاعي از غيب ندارم، بدي و بلا به من مي رسد، و بسياري از منافع دنيا را از دست مي دهم. پس اين بيانگر آن است که من غيب نمي دانم.
« إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ» من فقط بيم دهنده اي هستم که مردم را از عقوبت هاي ديني و دنيوي و اخروي مي ترسانم، و کارهايي را که منجر به عقوبت هاي دنيوي واخروي مي شود بيان مي کنم و مردم را از آن برحذر مي دارم. « وَبَشِيرُ» و فقط مژده دهنده به پاداش دنيا و قيامت هستم، و آن با بيان کارهايي است که انسان را به پاداش دنيا و آخرت مي رساند، نيز با ترغيب و تشويق مردمان به انجام آن کارها. اما همه مردم اين هشدار و مژده رساني را نمي پذيرند، بلکه تنها مومنان از آن استفاده مي برند، و آن را مي پذيرند.
و اين آيات جهالت کساني را بيان مي کند که به منظور به دست آوردن نفع و سود يا دفع ضرر و زيان، پيامبر(ص) را به فرياد مي خوانند.البته که کاري از دست پيامبر ساخته نيست و او نمي تواند به کسي فايده برساند که خداوند به او فايده اي نرسانده است. و نمي تواند ضرر و زيان را از کسي دور کند که خداوند ضرر و زيان را از کسي دور کند که خداوند ضرر و زيان را از او دور نکرده است.
او علم و دانشي جز آنچه که خدا به وي آموخته است ندارد. و کسي منتفع مي شودکه هشدارها و بشارت هاي او را بپذيرد و به آن عمل کند. بنابراين پيامبر (ص) به چنين کسي فايده اي را رسانده است که حتي پدران و مادران و دوستان و برادرانشان نمي توانند چنين سودي را به وي برسانند. چراکه بندگان را بر انجام هر خوبي و خيري تحريک کرده و آنان را از هر بدي و شري برحذر داشته، و آنچه او آورده است در غايت روشني و وضوح قرار دارد.
آيه ي 193-189:
هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَّعَوَا اللّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحاً لَّنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ ؛ اوست که همه شما را از يک تن بيافريد و از آن يک تن زنش را نيز، بيافريد تا به او آرامش يابد چون با او در آميخت ، به باري سبک بارورشد و مدتي با آن سر کرد و چون بار سنگين گرديد ، آن دو ، الله پروردگارخويش را بخواندند که اگر ما را فرزندي صالح دهي از سپاسگزاران خواهيم بود.
فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحاً جَعَلاَ لَهُ شُرَكَاء فِيمَا آتَاهُمَا فَتَعَالَى اللّهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ؛ چون خدا آن دو را فرزندي صالح داد ، براي او در آنچه به آنها عطا کرده بود شريکاني انگاشتند ، حال آنکه خدا از هر چه با او شريک مي سازند برتراست.
أَيُشْرِكُونَ مَا لاَ يَخْلُقُ شَيْئاً وَهُمْ يُخْلَقُونَ؛ آيا شريک خدا مي سازند چيزهايي را که نمي توانند هيچ چيز بيافرينند و خود مخلوق ديگري هستند ?
وَلاَ يَسْتَطِيعُونَ لَهُمْ نَصْرًا وَلاَ أَنفُسَهُمْ يَنصُرُونَ؛ نه مي توانند ياريشان کنند و نه مي توانند به ياري خود برخيزند.
وَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى لاَ يَتَّبِعُوكُمْ سَوَاء عَلَيْكُمْ أَدَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنتُمْ صَامِتُونَ؛ اگر آنها را به راه هدايت بخواني ، از شما پيروي نخواهند کرد، برايتان يکسان است چه دعوتشان کنيد و چه خاموشي پيشه سازيد.
« هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم» خداوند ذاتي است که شما مردان و زنان را که در زمين منتشر هستيد و زياد و پراکنده ايد، آفريده است.« مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ» از يک شخص و آن پدرتان آدم ابوالبشر عليه السلام است. « وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا» و از آدم، همسرش حوا را آفريده است. « لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا» تا در کنار وي آرام بگيرد، چون وقتي که همسرش از جنس خودش باشد با يکديگر به توافق و تفاهم مي رسند و اين اقتضا مي کند تا هريک در کنار ديگري آرامش يابد، و شهوت و غريزه يکديگر را ارضا کنند.
« فَلَمَّا تَغَشَّاهَا» پس وقتي که شوهر با همسرش آميزش کند، خداوند متعال مقدر نموده است تا از اين اشباع غريزه، و از اين آميزش، نسل و دودمان پديد بيايد، و در اين هنگام، « حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِيفًا» همسر بار سبکي بر مي دارد، و اين در آغاز حاملگي است که زن آن را احساس نکرده و احساس سنگيني نمي نمايد. « فَلَمَّا أَثْقَلَت» و هنگامي که اين وضعيت ادامه يابد و بارش سنگين شود و جنين در شکمش بزرگ مي گردد، پس در اين هنگام زوجين دلشان به حال فرزند سوخته و عاطفه آنان نسبت به حال فرزند سوخته و عاطفه آنان نسبت به وي تحريک مي شود، و از خداوند مي خواهند که فرزند زنده و سالمي به آنان عطا فرمايد. بنابراين « دَّعَوَا اللّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَيْتَنَا صَالِحاً» پروردگارشان را به فرياد مي خوانند که اگر فرزندي صالح و سالم به ما بدهي. يعني فرزندي که اندامش کامل بوده و داراي نقص عضو نباشد. « لَّنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ» قطعا از سپاسگزاران خواهيم بود« فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحاً» و هنگامي که طبق آنچه خواسته بودند خداوند به آنان فرزند سالمي داد و نعمت را بر آنان کامل گردانيد، « جَعَلاَ لَهُ شُرَكَاء فِيمَا آتَاهُمَا» به پاس اينکه خدا آن کودک را به تنهايي به وجود آورده، و به عنوان نعمتي ارزاني داشته است، و بدين وسيله چشم پدر و مادر را روشن گردانده است خداوند را عبادت کنند، شريکاني را براي وي قرار داده، و کودک را بنده غير خدا مي سازند. به اين صورت که يا در نامگذاري او ، واژه ي « عبدالعزّي»، و « عبدالکعبه» و غيره و يا پس از آنکه خداوند نعمت هاي بي شماري را به آنان ارزاني نمود، در عبادت براي خدا شريک قرار مي دهند.
و اين از باب انتقال از نوع به جنس است، زيرا ابتدا سخن در مورد آدم و حوا است، سپس موضوع را به جنس منتقل مي کند. و شکي نيست که اين قضيه در ميان فرزندان آدم زياد است، بنابراين خداوند آنها را واداشت تا به باطل بودن شرک اقرار کنند و اينکه آنان به سبب شرک ورزيدنشان در گفتار و افعال به شدت به خويشتن ستم کرده اند. زيرا خداوند آنها را از يک شخص آفريد و همسرش را نيز از وي آفريد، و از خود آنان همسراني را برايشان آفريد، سپس ميان آنها محبت و دوستي و مودت قرار داد تا برخي در کنار برخي ديگر احساس آرامش کنند، و يکديگر را دوست بدارند، و از همديگر لذت ببرند.
سپس خداوند آنان را به آنچه که موجب شهوت و لذت و پديد آمدن فرزند و نسل است رهنمود کرد. سپس فرزند را تا مدت معيني در شکم مادر قرار داد و آنان را چشم به راه و مشتاق ديدار وي کرد، به گونه اي که از خداوند مي خواهند فرزند سالم به آنان عطا کند، و خدا نيز نعمت خويش را بر آنان کامل گردانيد و آنان را به خواسته هايشان رسانيد.
آيا خداوند سزاوار آن نيست که او را عبادت کنند و هيچ کسي را در عبادتش با وي شريک نسازند، و دين و عبادت را خالصانه براي او انجام دهند؟! اما آنها برعکس به خدا شرک ورزيده و چيزهايي را شريک وي ساختند که ، « لاَ يَخْلُقُ شَيْئاً وَهُمْ يُخْلَقُونَ وَلاَ يَسْتَطِيعُونَ لَهُمْ نَصْرًا وَلاَ أَنفُسَهُمْ يَنصُرُونَ » چيزي را نمي آفرينند، بلکه خودشان آفريده هستند، و نمي توانند عبادت کنندگان خود را ياري کنند، و نمي توانند خودشان را نيز ياري دهند.
پس وقتي که نمي توانند حتي به اندازه ذره اي چيزي را بيافرينند، بلکه خود مخلوق و آفريده هستند، و نمي توانند هيچ امر ناگوار و ناخوشايندي را از آنها دور نمايند، و نمي توانند چيزي را از خودشان دور کنند، پس چگونه چنين چيزهايي را همراه با خدا معبود قرار داده، و به خدايي مي گيرند؟!
همانا اين بزرگترين ستم و بي خردي است. « وَإِن تَدْعُوهُمْ» و اي بت پرستان! اگر بتهايي راکه به جاي خدا عبادت مي کنيد، فرا بخوانيد، « إِلَى الْهُدَى لاَ يَتَّبِعُوكُمْ سَوَاء عَلَيْكُمْ أَدَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنتُمْ صَامِتُونَ» تا شما را هدايت کنند، به شما پاسخ نمي دهند، براي شما برابر است و فرقي به حال شما نمي کند خواه آنان را به فرياد بخوانيد، يا خاموش باشيد. پس انسان حالتي بهتر از آنان خواهد داشت، چرا که آنان نمي شنوند و نمي بينند، نه هدايت مي کنند و نه خود هدايت مي شوند. پس اگر عاقلانه تامل کنيد به باطل بودن خدايي اين بتها و بي خردي کساني که آنها را عبادت مي کنند يقين حاصل مي نماييد.
آيه ي 196-194:
إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ؛ آنهايي که جز الله به خدايي مي خوانيد ، بندگاني چون شمايند اگر راست مي گوييد ، آنها را بخوانيد تا شما را اجابت کنند.
أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا قُلِ ادْعُواْ شُرَكَاءكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلاَ تُنظِرُونِ ؛ آيا آنها را پاهايي هست که با آن راه بروند يا آنها را دستهايي هست که با آن حمله کنند يا چشمهايي هست که با آن ببينند يا گوشهايي هست که باآن بشنوند ? بگو : شريکانتان را بخوانيد و بر ضد من تدبير کنيد و مرا مهلت مدهيد.
إِنَّ وَلِيِّـيَ اللّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ؛ ياور من الله است که اين کتاب را نازل کرده و او دوست شايستگان است .
اين به مبارزه طلبيدن مشرکاني است که بت ها را عبادت مي کنند. خداوند متعال مي فرمايد:« إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ» همانا کساني را که غير از خدا مي خوانيد بندگاني مانند شما هستند. يعني شما و آنها فرقي نداريد، همه تان بندگان خداي و مملوک او هستيد، پساگر آن طور که گمان مي بريد آنها شايسته عبادت هستند، « فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لَكُمْ» آنان را بخوانيد، و بايد شما را اجابت کنند، پس اگر شما را اجابت کردند و خواسته و هدفتان را برآورده ساختند راست گفته ايد، وگرنه در اين ادعا دروغگو هستيد، و بزرگترين دروغ را به خدا نسبت مي دهيد.
و اين نيازي به روشنگري و تحقيق ندارد، زيرا وقتي که بنگريد صورت و چهره بت ها را مي بينيد که پا ندارند تا با آن راه بروند و دست ندارند که با آن کاري را انجام دهند، و چشم ندارند که با آن ببينند، و گوش ندارند که با آن بشنوند، پس اين بتان فاقد همه قدرتهايي هستند که انسان دارد، پس وقتي نمي توانند شما را پاسخ دهند، هنگامي که آنها را مي خوانيد و بندگاني مانند شما هستند، و بلکه شما از آنها کامل تر هستيد، و در بسياري از موارد توانايي بيشتري از آنان داريد، پس براي چه آنها را عبادت مي کنيد؟! « قُلِ ادْعُواْ شُرَكَاءكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ فَلاَ تُنظِرُونِ» بگو: شما و آنچه که با خدا شريک مي سازيد، به منظور وارد کردن بدي و ضرر به من جمع شويد، و مرا مهلت ندهيد، اما خواهيد دانست که نمي توانيد چيز ناخوشايندي به من برسانيد. زيرا سر پرست و ياور من خدا است که مرا سرپرستي مي نمايد، و منافع مرا برآورده مي سازد، و زيان ها را از من دور مي کند. « الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ» آن خداوندي که کتاب را نازل کرده است، کتابي که در آن هدايت و شفا و نور است. فرستادن اين کتاب از جمله سرپرستي و تربيت خاص ديني او براي بندگانش است. « وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ» و او صالحان را ياوري مي نمايد؛ کساني که نيت و اعمال و گفته هايشان شايسته و صالح است. همان طور که خداوند متعال مي فرمايد:« اللَّهُ وَلِي الَّذِينَ ءَامَنُوا يخرِجُهُم مِّنَ الظُّلَمِت إِلَي النُّورِ » خداوند ياور مومنان است؛ آنان را از تاريکي ها به سوي نور بيرون مي آورد. پس خداوند، مومنان صالح را که به پروردگارشان ايمان آورده، و پرهيزگاري را پيشه خود کرده، و کسي دگير غير از او را که نفع و ضرري را نمي رساند ياور و دوست خود قرار نداده اند، به دوستي مي گيرد، و به آنان مهرباني مي ورزد، و آنان را بر انجام کارهايي که خير و مصلحت دين و دنيايشان در آن است ياري مي نمايد، و به سبب ايمانشان هر چيز ناخوشايندي را از آنان دور مي نمايد. همانطور که فرموده است:« إِنَّ اللَّهَ يدَفِعُ عَنِ الَّذِينَ ءَامَنُوا» بي گمان خداوند از مومنان دفاع مي کند.
آيه ي 198-197:
وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَكُمْ وَلآ أَنفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ؛ آنان را که به جاي الله به خدايي مي خوانيد ، نه شما را مي توانند ياري کنند و نه خود را.
وَإِن تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى لاَ يَسْمَعُواْ وَتَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ؛ و اگر آنها را به راه هدايت بخواني نمي شنوند و مي بيني که به تو مي نگرند ولي گويي که نمي بينند.
اين آيه بيانگر آن است بت هايي که آنان مي پرستند شايسته عبادت و پرستش نيستند، چون توانايي آن را ندارند که آنها را عبادت کنند يا به ياري کساني بشتابند که آنها را عبادت مي کنند، و قوه عقل و پاسخ دادن را ندارند. پس اگر اين بتان را به سوي هدايت فرا بخواني هدايت نمي شوند، و اينها اجسامي مرده و بي روح هستند. پس آنها را مي بيني که به سوي تو نگاه مي کنند ولي در حقيقت نمي بينند، چون آنها اين بتان را به صورت انسان و ديگر چيزها در آورده و براي آنها چشم و اعضا درست کرده اند.
پس وقتي اين بتان را ببيني فکر مي کني که زنده هستند، اما اگر دقت کني خواهي دانست که اينها جماد و بي جان هستند، و حرکت نمي کنند، و زندگي و حيات ندارند، پس مشرکين بر چه اساسي اين بتان را معبوداني در کنار خدا قرار داده اند؟! و روي چه مصلحت و سودي به عبادت اين بتان پرداخته، و با انجام انواع عبادت به آنان نزديکي مي جويند؟ پس بدانيد اگر مشرکين و خدايانشان جمع بشوند، و بخواهند عليه کسي که آفريننده آسمانها و زمين او را به دوستي گرفته است، و بندگان صالح خويش را ياور و سرپرست است، نقشه بکشند، و به او زياني برسانند، نخواهند توانست به اندازه ذره اي به او بدي و زيان برسانند، چون آنها و بتانشان کاملا ناتوان و درمانده اند، و خداوند کاملا قادر و توانمند است. و کسي نيز که به خداوند پناه ببرد، و بر او توکل نمايد، قدرتمند است . و گفته شده که در فرموده خداوند:« وَتَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لاَ يُبْصِرُونَ» ضمير به مشرکاني بر مي گردد که پيامبر (ص) را تکذيب مي کردند. بنابراين معني آيه چنين خواهد بود: تو اي رسول خدا! آنها را مي پنداري که به سويت نگاه مي کنند، نگاهي عبرت آموز که صادق و کاذب به وسيله آن مشخص مي شود، اما آنها حقيقت تو را نمي بينند، و آنچه را از زيبايي و کمال و صداقت که در وجود تو مي باشد، مشاهده نمي کنند.
آيه ي 199:
خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ؛ عفو را پيشه کن و به نيکي فرمان ده و از جاهلان اعراض کن.
اين آيه اخلاق و رفتار خوب و آنچه که شايسته است طبق آن با مردم رفتار شود،را در برگرفته است.پس شايسته است که مسلمان با مردم آسان گيري کند، يعني اخلاق و اعمالي را از آنان بپذيرد که انجام دادن آن نزدشان سهل و آسان است. و در تعامل با آنان روشي ساده و آسان در پيش بگيرد. پس مردم را به آنچه که طبيعتشان با آن سازگار نيست مکلف نکند، بلکه در مقابل هر رفتار و گفتار خوبي آنان را سپاس گويد. و هنگامي که کوتاهي و تقصيري از آنان سر زد، از کوتاهي و تقصير آنها چشم پوشي نمايد، و بر کودکان به خاطر سن و سال کمشان تکبر نورزد، و در مقابل کسي که فقير و يا عقلش ناقص است، به خاطر همه به مهرباني رفتار نمايد، و با همه به مقتضاي حالشان برخورد کند، آنگاه آغوش مردم براي او باز مي شود. « وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ» و به سخن خوب و کار زيبا و اخلاق و رفتار نيک به دور و نزديک فرمان بده. پس آنچه از تو به مردم مي رسد يا بايد تعليم علم باشد، يا تحريک و تشويق کردن بر انجام کار خوب از قبيل برقرار ساختن پيوند خويشاوندي، نيکي به پدر و مادر ، اصلاح بين مردم و نصيحت مفيد نظر درست، همکاري بر کار نيک و پرهيزگاري، بازداشتن از کار زشت، و راهنمايي کردن به تحصيل منافع ديني و دنيوي.
و از آنجا که حتما جاهلان به اذيت و آزار شما اقدام مي کنند خداوند دستور داده است که با چشم پوشي و روي گرداني با آنان برخورد شود، و با کسي که از شما روي گردانده است، به سبب جهالتش با وي برخورد جاهلانه نکنيد.
پس هرکس با سخن و کارش تو را مورد ا ذيت قرار داد، تو به او اذيت و آزار مرسان، و هرکس تو را محروم کرد، او را محروم مگردانف و پيوند و رابطه خويشاوندي را با وي برقرار بدار، و هرکس بر تو ستم کرد، تو در مورد او عدالت را رعايت کن. و روشي که شايسته است انسان مسلمان با شياطين انس و جن در پيش گيرد اين است که خداوند متعال مي فرمايد:
آيه ي 202-200:
وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ؛ و اگر از جانب شيطان وسوسه اي به تو رسد، پس به خدا پناه ببرد، همان او شنواي داناست.
إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَواْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ؛ کساني که پرهيزگاري مي کنند چون از شيطان وسوسه اي به آنها برسد ، خدا را ياد مي کنند ، زيرا مردمي صاحب بصيرتند.
وَإِخْوَانُهُمْ يَمُدُّونَهُمْ فِي الْغَيِّ ثُمَّ لاَ يُقْصِرُونَ؛ و برادرانشان ايشان را به ضلالت مي کشند و از عمل خويش باز نمي ايستند.
هر وقت و در هر حالي که شيطان تو را وسوسه کرد، « يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ» و احساس کردي که شيطان در دل تو وسوسه کرده، و تو را از کار خير باز مي دارد، يا بر انجام کار بد تحريک مي کند، و ترا به آن کمک مي نمايد، « فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ» پس به خدا پناه ببر، و به ريسمان خدا چنگ بزن و خون را در حمايت او قرار بده، « إِنَّهُ سَمِيعٌ» چرا که او آنچه را مي گويي، مي شنود، « عَلِيمُ» و به نيت و ناتواني و پناه بردن تو به او آگاه و داناست، و تو را از فتنه شيطان حمايت خواهد کرد، و تو را از وسوسه او محافظت مي نمايد. همان طور که خداوند متعال فرموده است:« قُل أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ» تا آخر سوره. و از آنجا که به ناچار انسان دچار غفلت مي شود، و شيطان همواره مراقب اوست، و منتظر غفلت وي مي باشد تا به او ضربه بزند،خداوند پرهيزگاران را از گمراهان جدا کرده و مي فرمايد: پرهيزگار هرگاه احساس گناه کند، و وسوسه اي از شيطان به او برسد، و مرتکب کار حرامي شود، و يا کار واجبي را ترک نمايد، به ياد مي آورد که از چه راهي به اينجا کشانده شده و شيطان از چه راهي بر او وارد شده است. و آنچه را که خداوند بر او واجب نموده و آنچه را که لوازم ايمان است به ياد مي آرود، پس بصيرت خويش را به دست آورده و از خداوند متعال طلب آمرزش مي نمايد، و آنچه را که از دست داده است با توبه قطعي و نيکي هاي زياد جبران مي کند. پس چنين کسي شيطان را ناکام و حسرت زده بر مي گرداند، در حالي که تمامي آنچه را که شيطان در دل او وجود آورده و به آن دست يافته بود به هم زده و خراب مي کند.
اما برادران شيطان و دوستانش وقتي که مرتکب گناه شوند، همواره شيطان آنها را در گناه پيش مي برد، به گونه اي که پس از ارتکاب يک گناه مرتکب گناه ديگري مي شوند، و از انجام گناه باز نمي آيند. پس شيطان فقط به گمراه کردن آنان اکتفا نمي کند، چون وقتي که آنها را مطيع خود مي بيند ، به آنها اميد و طمع بيشتري مي بندد، و آنها از انجام کار بد باز نمي آيند.
آيه ي 203:
وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآيَةٍ قَالُواْ لَوْلاَ اجْتَبَيْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يِوحَى إِلَيَّ مِن رَّبِّي هَـذَا بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ؛ چون آيه اي برايشان نياوري ، گويند : چرا از خود چيزي نمي گويي ? بگو، : من پيرو چيزي هستم که از پروردگارم به من وحي مي شود و اين حجتهايي است از جانب پروردگارتان و رهنمود و رحمت است براي مردمي که ايمان مي آورند.
کساني که تو را تکذيب مي کنند همواره در سرسختي و کينه توزي به سر مي برند ، گرچه آيات و نشانه هايي پيش آنان بيايد که بر هدايت دلالت مي نمايند. پس هرچند که نشانه ها و معجزاتي را پيش آنها بياوري که بر راستگويي تو دلالت مي نمايد، از تو اطاعت نمي کنند. « وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآيَةٍ» و اگر معجزات و دلايلي را که پيشنهاد مي کنند برايشان نياوري، « قَالُواْ لَوْلاَ اجْتَبَيْتَهَا» مي گويند: چرا آن را با خود بر نگزيدي و از طرف خود نساختي. چرا فلان آيه و فلان معجزه را نمي آوري؟ انگار تو آيه ها و معجزات را فرو مي فرستي و به تدبير امور مخلوقات مي پردازي، و آنها نمي دانند که هيچ کاري در دست تو نيست. يا معني آن چنين است: کاش آن را از نزد خودت اختراع مي کردي!
« قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يِوحَى إِلَيَّ مِن رَّبِّي» بگو: من فقط از آنچه که از جانب پروردگارم به من وحي مي شود پيروي مي کنم، پس من بنده اي پيرو هستم، و تحت تدبير خدا مي باشم، و خداوند نشانه ها و آيات را براساس بزرگواري و حکمت خود نازل مي کند. و اگر نشانه و معجزه اي مي خواهيد که در گذر زمان از بين نرود، و دليلي مي خواهيد که در هيچ زماني باطل نگردد، « هَذَا» اين قرآن بزرگ و اين پند حکيم، « بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمْ» بصيرت و بينشي از جانب پروردگارتان است که به وسيله آن به همه مطالب الهي و مقاصد انساني راهياب مي شويد. پس هرکس در قرآن بيانديشد، مي داند که از جانب خداوند حکيم نازل شده است و باطل به آن راهي ندارد، نه از جلو و نه از پشت سر. و به وسيله اين قرآن حجت بر هرکسي که قرآن به وي برسد اقامه مي شود، اما بيشتر مردم ايمان نمي آورند، و گرنه ، هرکس که به قرآن ايمان آورد، «هُدَي» قرآن براي او هدايتي است که وي را از گمراهي نجات مي دهد، « وَرَحمَةُ» و رحمتي است که او را از شقاوت و بدبختي نجات مي دهد، پس مومن با قرآن راه مي يابد، و از آن پيروي مي نمايد، و به وسيله قرآن در دنيا و آخرت خوشبخت مي گردد. و اما کسي که به آن ايمان نياورد، او گمراه و در دنيا و آخرت بدبخت است.
آيه ي 204:
وَإِذَا قُرِىءَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ؛ چون قرآن خوانند به آن گوش فرا دهيد و خاموش باشيد ، شايد مشمول رحمت خدا شويد.
اين دستور عام است و هرکس را که کتاب خدا را بشنود در بر ميگيرد، و به او دستور داده شده تا به قرآن گوش فرا دهد، و سکوت اختيار کند. فرق «انصات» و « استماع» اين است که « انصيات» به معني سکوت ظاهري ا ست، و ان با سخن نگفتن يا مشغول نشدن به آن مشغول مي سازد. اما « استماع» يعني اين که آدمي گوش فرا دهد و حضور قلب داشته باشد، و در آنچه مي شنود بيانديشد. زيرا اگر انسان به هنگامي که کتاب خدا خوانده مي شود به اين دو چيز پايبند باشد، هم گوش فرا دهد و هم در آن بيانديشد به خير زياد و دانش فراوان و ايمان مستمر و تازه و هدايت افزون و بينش فراوان دست مي يازد. بنابراين خداوند حاصل شدن رحمت را به دنبال گوش فرا دادن و سکوت کردن قرار داده است. پس اين دلالت مي نمايد که هرکس به هنگام قرائت قرآن به آن گوش ندهد و ساکت نشود، از رحمت خدا محروم مي گردد، و خير فراواني را از دست مي دهد. مهمترين چيزي که شنونده قرآن به آن دستور داده شده، اين است که در نماز جهري، وقتي که امام قرآن مي خواند، بايد گوش فرا بدهد و سکوت کند، زيرا او به سکوت کردن دستور داده شده است. حتي بيشتر علما مي گويند: سکوت در اين حالت از خواند سوره فاتحه و غيره بهتر است.
آيه ي 206-205:
وَاذْكُر رَّبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ وَلاَ تَكُن مِّنَ الْغَافِلِينَ؛ پروردگارت را در دل خود به تضرع و ترس ، بي آنکه صداي خود بلند کني ،هر صبح و شام ياد کن و از غافلان مباش.
إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ يَسْجُدُونَ؛ هر آينه آنان که در نزد پروردگار تو هستند از پرستش او سر نمي تابند و تسبيحش مي گويند و برايش سجده مي کنند.
ياد خدا با دل يا زبان انجام مي شود. و گاهي با هر دو. ذکر و يادي که با قلب و زبان انجام مي شود کاملترين حالات ذکر است، پس خداوند ابتدا بنده و پيامبرش محمد و سپس ديگران را به ذکر و ياد مخلصانه پروردگار در دل و در تنهايي دستور مي دهد. « تَضَرُّعَاَ» فروتنانه، انواع ذکرها را با زبانت تکرار کن، « وَخِيفَةَ» و بيمناکانه، به اين صورت که در قلب خود از خدا بترسي و با دلي هراسناک و با ترس از اينکه عملت مورد قبول او واقع نشود به ذکر خدا بپرداز.و علمت ترس اين است که براي تکميل عمل و اصلاح آن در راستاي نصيحت ديگران و توصيه آنان به عمل صالح، سعي و تلاش نمايي.
« وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ» يعني متوسط و ميانه رو باش، نه صدايت را در نماز زياد بلند کن، و نه آن را زياد آهسته بخوان، بلکه ميان اين دو راهي برگزين.
« بَالغُذُوّ» صبحگاهان و اول روز، «وَالأَصَالِ» و در آخر روز، و ذکر و ياد خدا در اين دو وقت داراي آن چنان مزيت و فضيلتي است که ديگر اوقات فاقد آنند. « وَلاَ تَكُن مِّنَ الْغَافِلِينَ» و از زمره غافلان مباش، کساني که خداوند را فراموش کرده، و خداوند خودشان را از ياد خودشان برده است، و از خير دنيا و آخرت محروم شده اند، چرا که آنان از خدايي که سعادت و رستگاري در بندگي و ذکر اوست اعراض کرده، و به کسي روي آورده اند که شقاوت و ناکامي در مشغول شدن به اوست.
و اين از آدابي است که شايسته است بنده آن را آن گونه که شايسته است رعايت کند، و آن زياد کردن ذکر خدا در شب و روز است، به خصوص در دو سوي روز؛ اول و آخر آن، و بايد مخلصانه و فروتنانه و خاشعانه و آرام، و با قلب و زبان و ادب و متانت به ذکر خدا بپردازد، و با حضور قلب به ذکر و دعا روي آورد. و نبايد به هنگام ذکر و دعا غافل باشد، زيرا خداوند دعا را از قلب غافل و بي خبر نمي پذيرد.
سپس خداوند متعال بيان کرد او بندگاني دارد که همواره وي را عبادت کرده و به خدمتش پايبند هستند، و آنان فرشتگان مي باشند، تا بدانيد که عبادت شما بر خدايي وي نمي افزايد، و عبادت شما افتخار و عزتي براي او به وجود نمي آورد، چرا که اگر او را عبادت نکنيد از مقام و منزلتش کاسته نمي شود، زيرا خداوند که شما را به عبادت خود دستور مي دهد، مي خواهد خودتان فايده ببريد، و چندين برابر عمل خود سود ببريد. پس خداوند فرمود:« إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ» آناني که نزد پروردگارت هستند، يعني فرشتگان مقرب و حاملان عرش و فرشتگان کروبي که نزد پروردگارت هستند، « لاَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ» از عبادت خدا تکبر مي ورزند، و خود را از اين عمل بالاتر و بزرگتر نمي دانند، بلکه به عبادت او تن مي دهند، و از دستورهاي پروردگارشان اطاعت مي کنند، « وَيُسَبِّحُونَهُ» و شب و روز او را به پاکي مي ستايند، و خسته نمي شوند. « وَلَهُ» و براي خداي يگانه که شريکي ندارد، « يَسْجُدُونَ» سجده مي کنند. پس بندگان بايد به اين فرشتگان بزرگوار اقتدا کنند، و بر عبادت و پرستش پادشاه دانا مداومت و مواظبت نمايند.
پايان تفسير سوره ي أعراف