فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره

تفسير سوره انعام

مکي و 165 آيه است.

بسم الله الرحمن الرحيم

آيه ي 2-1:

الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِم يَعْدِلُونَ؛ ستايش از آن  خداوندي  است  که  آسمانها و، زمين  را بيافريد و تاريکيها و  روشنايي  را پديدار کرد ، با اين  همه  ، کافران  با پروردگار خويش  ديگري   را برابر مي  دارند.

هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن طِينٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلاً وَأَجَلٌ مُّسمًّى عِندَهُ ثُمَّ أَنتُمْ تَمْتَرُونَ؛ اوست  که  شما را از گل  بيافريد و عمري  مقرر کرد : مدتي  در نزد او معين   با، اين  همه  ، ترديد مي  ورزيد.

خداوند خويشتن را به خاطر صفتهاي کمال و عظمت و شکوه خود، و به طور ويژه صفتهايي که در اين آيه ذکر شده است ، مي ستايد. پس او خود را بر آفريدن آسمانها و زمين، که بر قدرت کامل و علم و رحمت واسع و گستردگي حکمت و يگانه بودن وي در آفرينش و  تدبير دلالت مي نمايد ستايش نمود، و خويشتن را به خاطر پديد آوردن روشنايي و تاريکي ها ستود. و اين، تاريکي و روشنايي محسوس مانند شب و روز و خورشيد و ماه، و نيز تاريکي و روشنايي معنوي از قبيل تاريکي جهالت و شک و شرک و گناه و غفلت، و نو علم و ايمان و يقين و طاعت را شامل مي شود، و همه اين موارد قاطعانه دلالت مي نمايند که خداوند متعال سزاوار پرستش و عبادت خالص است. با وجود اين همه دليل و برهان روشن، « ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِم يَعْدِلُونَ» کساني که به پروردگارشان کفر ورزيده اند کساني ديگر غير از خدا را با وي در عبادت و  کرنش وتعظيم برابر مي دانند، با اينکه آنان در چيزي با خدا برابر نيستند، و آنها نيازمنداني ناتوانند و از هر جهت کمبود دارند.

« هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن طِينٍ» خداوند ذاتي است که شما از گلِ آفريده است، چرا که ماده خلقت شما و پدرتان آدم عليه السلام از گِل بوده است. « ثُمَّ قَضَى أَجَلاً» سپس مدت و زماني را براي اقامت شما در  اين دنيا معين کرد، تا در آن مدت بهره مند شويد و از آن استفاده کنيد و بوسيله آنچه که به سوي پيامبرانش فرستاده مي شود مورد  امتحان و آزمايش قرار بگيرد.« لَيبلُوَکُم أَيکُم أَحسَنُ عَمَلَاَ » تا شما را بيازمايد که  کدام يک از شما بهتر عمل مي نمايد. و شما را در اين دنيا به اندازه اي عمر مي دهد که آن اندازه کافي است براي هر آن کس که بخواهد در آن پند پذيرد.« وَأَجَلٌ مُّسمًّى عِندَهُ» و مدت معيني نزد اوست و آن دنياي آخرت است که بندگان از اين دنيا به آن منتقل مي شوند، پس خداوند آنان را طبق اعمال خوب و بدشان جزا و سزا مي دهد.«ثُمَّ» سپس با وجود اين بيان کامل و حجت قاطع، « أَنتُمْ تَمْتَرُونَ» شما در وعده خدا و وعيد او، و وقوع روز قيامت شک و ترديد به خود راه مي دهيد.

و خداوند « ظلمات » را بدان جهت با صيغه جمع آورد که اقسام آن زياد و راههاي آن گوناگون است. اما نور و روشنايي را به صورت مفرد آورد، چون راهي که انسان را به خدا مي رساند يکي است و تعدد در آن وجود ندارد، و آن راهي است که دانستن حق، و عمل کردن به  آن را در بردارد. همانطور که خداوند متعال فرموده است:« وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُّستَقِيمَاَ فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُم عَن سَبِيلِه» و اين است راه راست من، پس ، از آن پيروي  کنيد و از راههاي ديگر پيروي مکنيد، که شما را از راه خدا دور مي کند.

آيه ي 3:

وَهُوَ اللّهُ فِي السَّمَاوَاتِ وَفِي الأَرْضِ يَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَجَهرَكُمْ وَيَعْلَمُ مَا تَكْسِبُونَ؛ در آسمانها و زمين  ، اوست  که  خداوند است   نهان  و آشکارتان  را مي   داندو از کردارتان  آگاه  است.

او در آسمانها و زمين معبود است، پس اهل آسمانها و زمين اعم از فرشتگانِ  مقرب وپيامبران و صديقان و شهدا و صالحان، پروردگارشان را مي پرستند، و در برابر عظمت و شکوه او فروتني پيشه کرده، و در برابر قدرت و بزرگي او کرنش مي  کنند. و او پنهان و آشکارتان ، و آنچه را که به دست مي آوريد و انجام مي دهيد، مي داند.پس، از نافرماني او بپرهيزيد و در انجام کارهايي که شما را به رحمت وي نزديک مي نمايد شتاب ورزيد و از هر عملي که شما را از رحمتش دور مي کند بپرهيزيد.

آيه ي 6-4:

وَمَا تَأْتِيهِم مِّنْ آيَةٍ مِّنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلاَّ كَانُواْ عَنْهَا مُعْرِضِينَ؛ و هيچ  آيه  اي  از آيات  پروردگارشان  برايشان  نازل  نشد ، جز آنکه  از آن   رويگردان  شدند.

فَقَدْ كَذَّبُواْ بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءهُمْ فَسَوْفَ يَأْتِيهِمْ أَنبَاء مَا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ؛ چون  سخن  حق  بر آنها عرضه  شد ، تکذيبش  کردند  پس  به  زودي  ، خبر  چيزهايي  که  به  ريشخندشان  مي  گرفتند به  آنها خواهد رسيد.

أَلَمْ يَرَوْاْ كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ مَّكَّنَّاهُمْ فِي الأَرْضِ مَا لَمْ نُمَكِّن لَّكُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاء عَلَيْهِم مِّدْرَارًا وَجَعَلْنَا الأَنْهَارَ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِينَ ؛ آيا نديده  اند که  پيش  از آنها چه  مردمي  را هلاک  کرده  ايم  ? مردمي  که ، درزمين  مکانتشان  داده  بوديم  ، آنچنان  مکانتي  که  به  شما نداده  ايم   و  برايشان  از آسمان  بارانهاي  پي  در پي  فرستاديم  و رودها از زير پايشان   روان  ساختيم  آنگاه  به  کيفر گناهانشان  هلاکشان  کرديم  و پس  از آنها  مردمي  ديگر پديد آورديم.

خداوند از روي گرداني مشرکين و شدت تکذيب و دشمني آنها و اينکه ذکر دلايل به آنان فايده نمي رساند مگر اينکه دچار عذاب و رنج شوند خبر داده و مي فرمايد:« وَمَا تَأْتِيهِم مِّنْ آيَةٍ مِّنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ» و هيچ دليل از دلايل پروردگارشان که قاطعانه بر حق دلالت مي نمايد و آنان را به پيروي و پذيرفتن آن فرا مي خواند پيش آنان نمي آيد، « إِلاَّ كَانُواْ عَنْهَا مُعْرِضِينَ» مگر اينکه از آنان روي بر مي تابند، و به آن اعتنا نکرده و به آن  گوش فرا نمي دهند، چرا که دلهايشان به چيزهايي ديگر تمايل دارد و به آن پشت کرده اند. « فَقَدْ كَذَّبُواْ بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءهُمْ» آنا وقتي که حق نزدشان آمد آن را تکذيب کردند، حال آنکه مي بايست از آن پيروي کنند، و سپاس خداوند را به جاي بياورند که شناخت حق را براي آنان آسان نمود، و آن را نزدشان روانه کرد. ولي آنان وارونه عمل کردند و سزاوار کيفر و عذاب سخت گرديدند. « فَسَوْفَ يَأْتِيهِمْ أَنبَاء مَا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ» و اخبار آنچه را که به تمسخر مي گرفتند به آنان خواهد رسيد و در خواهند يافت که آن حق است، و خداوند دروغ و افتراي آنها را روشن مي نمايد. آنان رستاخيز و بهشت و جهنم را به تمسخر مي گرفتند . پس وقتي که روز قيامت فرا برسد به تکذيب کنندگان گفته مي شود: « هَذِهِ الَّنارُ التَّي کُنتُم بِهَا تُکَذِبُونَ» اين جهنمي است که آن را تکذيب مي کرديد. و خداوند متعال مي فرمايد:« وَأَقسَمُوا بِاللَّهِ جَهدَ أَيمَنِهم لَا يبعَثُ اللهُ مَن يمُوتُ بَلَي وَعدَاَ عَلَيهِ حَقَا وَلَکنَّ أَکثَرَالنَّاسِ لَا يعلَمُونَ ، لِيبَينَ لَهُمُ الَّذِي يختَلِفُونَ فِيهِ وَلِيعلَمَ الَّذينَ کَفَرُوا أَنَّهُم کَانُوا کَذِبينَ» و موکدا سوگند خوردند که خداوند کسي را که بميرد بر نمي انگيزد، آري! وعده حقي است که  خدا مردگان را زنده نمايد، اما بيشتر  مردم نمي دانند. تا آنچه را که در آن اختلاف مي کردند براي آنها روشن بگرداند، و تا کافران بدانند که آنها دروغگو هستند.

سپس به آنها فرمان مي دهد تا از امتهاي پيشين عبرت بگيرند و فرمود:« أَلَمْ يَرَوْاْ كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ» آيا نديده اند که پيش از آنها چه بسيار ملتهايي را هلاک کرده ايم؟ يعني چقدر امتهاي تکذيب کننده را يکي پس از ديگري هلاک نموديم، و آنان را قبل از اينکه به هلاکت برسند مهلت داديم، به طوري که « َّمكَّنَّاهُمْ فِي الأَرْضِ مَا لَمْ نُمَكِّن لَّكُمْ» به آنان قدرت و نعمت و اموال و فرزند و اسباب آسايش بخشيديم، قدرت و نعمتي که به شما نداده ايم. « وَأَرْسَلْنَا السَّمَاء عَلَيْهِم مِّدْرَارًا وَجَعَلْنَا الأَنْهَارَ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمْ» و پي در پي از آسمان براي آنان باران فرو فرستاديم و رودها را براي آنان روان ساختيم، تا کشتزارها و ميوه جات را براي آنان به بار آورد، و از آن بهره مند شوند، و از آنچه که دوست دارند بخورند و استفاده کنند. پس شکر نعمت هاي خدا را به جاي نياوردند، بلکه به شهوت و هوي پرستي روي آوردند و لذتها آنان را به خود مشغول کرد. پس پيامبران با دلايل و معجزات نزدشان آمدند، ولي معجزات را تصديق نکردند بلکه آن را رد کرده و تکذيب نمودند. « فَأَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَأَنْشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِينَ» پس آنان را به سبب گناهانشان هلاک ساختيم، و بعد از آن ملت ديگري پديد آورديم. يعني خداوند آنان را به خاطر گناهانشان هلاک نمود و پس از آنها ملتي ديگر پديد آورد. پس اين سنت و شيوه الهي در مورد امتهاي پيشين و پسين است، و شما بايد از داستان کساني که خداوند اخبارشان را برايتان بيان کرده است عبرت بگيريد.

آيه ي 9-7:

وَلَوْ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ كِتَابًا فِي قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَيْدِيهِمْ لَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَـذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ؛ حتي  اگر کتابي  نوشته  بر روي  کاغذ بر تو نازل  مي  کرديم  و آن  را با دست  خويش  لمس  مي  کردند ، باز هم  آن  کافران  مي  گفتند که  اين  جز جادويي   آشکارنيست.

وَقَالُواْ لَوْلا أُنزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ وَلَوْ أَنزَلْنَا مَلَكًا لَّقُضِيَ الأمْرُ ثُمَّ لاَ يُنظَرُونَ؛ و گفتند : چرا فرشته  اي  بر او نازل  نشده  است  ? اگر فرشته  اي  مي   فرستاديم  که  کار به  پايان  مي  رسيد و به  آنها هيچ  مهلتي  داده  نمي  شد.

وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَّجَعَلْنَاهُ رَجُلاً وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِم مَّا يَلْبِسُونَ؛ و اگر آن  پيامبر را از ميان  فرشتگان  برمي  گزيديم  باز هم  او را به ، صورت مردي  مي  فرستاديم  و اين  خلطو اشتباه  که  پديد آورده  اند بر جاي  مي  نهاديم.

خداوند در اينجا پيامبرش را از شدت  کينه توزي و عناد کافران آگاه ساخته و خبر مي دهد که تکذيب آنها نه به خاطر نقصان چيزي است که تو پيش آنان آورده اي، بلکه تکذيبشان از روي ستم و سرکشي است، و شما نمي تواني کاري براي آنان بکنيد. پس فرمود:« وَلَوْ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ كِتَابًا فِي قِرْطَاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَيْدِيهِمْ لَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَـذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِينٌ» واگر مکتوبي، نوشته شده بر کاغذ بر تو نازل کنيم، و آن را با دستهايشان لمس کنند، و به آن يقين نمايند، کافران از روي ستم و تجاوز و خود بزرگ بيني مي گويند: اين جز جادوي آشکار نيست. پس چه دليلي بزرگتر از اين وجود دارد؟ اما آنها در مورد آن چنين سخن زشتي بر زبان مي آورند، واگر کسي کوچکترين بهره اي از عقل داشته باشد آن را رد نمي کند. اما آنها از روي تکبر و خود بزرگ بيني آن را رد کردند. سپس از روي سرسختي و جهل و ناداني، « قَالُوا» گفتند:« لَوْلا أُنزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ» چرا همراه با محمد فرشته اي فرستاده نشده است که او را در کارش ياري دهد؟ چون آنها گمان مي بردند که محمد  انسان است و رسالت خدا جز توسط فرشتگان ابلاغ نمي گردد. خداوند لطف و مهرباني اش را نسبت به بندگانش ابراز داشته و انسانهايي را از خود آنها به عنوان پيامبر نزدشان فرستاده است تا ايمان آوردنشان از روي آگاهي و  بينش و ايمان به امور پنهان باشد. « وَلَوْ أَنزَلْنَا مَلَكًا» و اگر ما فرشته اي را به عنوان پيامبر مي فرستاديم ايمانشان از شناخت حق نشات نمي گرفت، بلکه به خاطر مشاهدات عيني خود ايمان مي آوردند، و چنين ايماني چندان ارزش ندارد. اين در صورتي است که ايمان مي آوردند، و غالبا در اين حالت نيز ايمان نمي آوردند. و اگر ايمان نمي آوردند،« لَّقُضِيَ الأمْرُ» کار ايشان تمام مي شد، و در اين دنيا نابود مي شدند، و به آنان مهلت داده نمي شد، چون اين سنت خدا در مورد کساني است که دلايل و معجزاتي را مي خواهند و خداوند آن را برايشان مي  آورد ولي آنها بدان ايمان نمي آورند. پس فرستادن پيامبري از نسل آدم به سوي آنان همراه با دلايل روشن ، و مهلت دادن کافران و تکذيب کنندگان ، براي آنان بهتر و مفيدتر است. بنابراين درخواست آنها مبني بر آمدن فرشته، بد درخواستي است اگر بدانند. با وجود اين اگر فرشته اي فرستاده مي شد، نمي توانستند چيزي از او فرا بگيرند، و طاقت و تحمل آن را نداشتند.« وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَكًا لَّجَعَلْنَاهُ رَجُلاً» و اگر او را فرشته قرار مي داديم، باز او را به شکل انسان در مي آورديم. چون حکمت خدا جز اين را اقتضا نمي کند. « وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِم مَّا يَلْبِسُونَ» و آنان را در اشتباهي که قبلا در ان به سر مي بردند، قرار مي داديم، و مسئله بر آنها مشتبه مي شد. و اين بدان خاطر است که مسئله را بر خود مشتبه  کردند، زيرا آنها دستور کار را بر اين اساس گذاشتند که درآن شبهه است و حقي در ميان نيست. پس وقتي که حق نزدشان آمد باعث هدايتشان نگرديد، اين در حالي است که ديگران بوسيله آن هدايت شدند. و گناه بر عهده خودشان است، چرا که دروازه هدايت را به روي خود بستند و پنجره هاي گمراهي را به روي خود گشودند.

آيه ي11-10:

وَلَقَدِ اسْتُهْزِىءَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُواْ مِنْهُم مَّا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ؛ پيامبراني  را هم  که  پيش  از تو بودند مسخره  مي  کردند  پس  مسخره  کنندگان  را عذابي  که  به  ريشخندش  مي  گرفتند فروگرفت.

قُلْ سِيرُواْ فِي الأَرْضِ ثُمَّ انظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ؛ بگو : در روي  زمين  بگرديد و بنگريد که  پايان  کار تکذيب  کنندگان  چگونه   بوده  است.

خداوند متعال با دلجويي دادن پيامبرش، در حالي که او را به بردباري دستور مي دهد و دشمنانش را تهديد مي کند، مي فرمايد:« وَلَقَدِ اسْتُهْزِىءَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ» و پيامبراني پيش از تو مورد تمسخر قرار گرفتند، و زماني که با دلايل آشکار نزد امت هايشان آمدند ، آنها را دروغگو ناميدند، و پيامدشان را به باد تمسخر گرفتند. پس خداوند آنها را به سبب کفر و تکذيبشان هلاک کرد و کاملترين بهره از عذاب را براي آنان فراهم آورد.« فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُواْ مِنْهُم مَّا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ» پس آنچه را که ريشخند مي کردند گريبان ريشخندکنندگان را گرفت. پس اي تکذيب کنندگان! بپرهيزيد از اينکه تکذيب خود را ادامه دهيد، و آنگاه بلايي که به آنان رسيد به شما نيز مي رسد.« قُلْ سِيرُواْ فِي الأَرْضِ ثُمَّ انظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ» اگر شما در اين مورد شک و  ترديد داريد، پس در زمين به سير و سياحت بپردازيد، و بنگريد که عاقبت و سرانجام تکذيب کنندگان چگونه بوده است؟ آنان را نمي يابيد مگر قومي هلاک شده و ملت هايي که در ميان رنج ها و مصيبت  ها تلف شده، و خانه هايشان از سکنه خالي و ويران گشته و شادي و سرور آنها از بين رفته است. پادشاه جبار آنها را نابود  کرده و سرگذشت آنان مايه عبرت خردمندان و صاحبان بينش شده است. اين گردش که به آن امر شده گردش سلوک دلها و جسم ها است، چرا که از آن  عبرت و اندرز پديد مي آيد. اما نگاه کردنِ صرف بدون عبرت گرفتن فايده اي ندارد.

آيه ي 12:

قُل لِّمَن مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ قُل لِلّهِ كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لاَ رَيْبَ فِيهِ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ ؛ بگو : از آن  کيست  آنچه  در آسمانها و زمين  است  ? بگو : از آن  خداست ، بخشايش  را بر خود مقرر داشته  ، همه  شما را در روز قيامت  که  در آن   ترديدي  نيست  گرد مي  آورد  آنان  که  به  زيان  خويش  کار کرده  اند ، ايمان   نمي  آورند.

خداوند متعال به پيامبرش (ص) مي فرمايد: «قُل» به مشرکين بگو به گونه اي که برايشان روشن نماييد، و آنان را بر توحيد ملزم سازي : « لِّمَن مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ» آنچه در آسمانها و زمين است از آن ِ کيست؟ يعني چه کسي آن را آفريده و مالک آن است و در آن تصرف مي  نمايد؟ « قُل» به آنان بگو: « لِلَّهِ» از آن خدا است، و مشرکين به آن اقرار کرده و آن را  انکار نمي کنند، پس چرا اعتراف مي کنند که تنها خدا فرمانروا است، و تنها او به تدبير جهان مي پردازد، اما به توحيد او در الويت اعتراف  نمي کردند؟! « كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» جهان بالا و پائين تحت فرمانروايي و تدبير اوست و رحمت و احسان خويش را بر آنان گسترانده و رحمت و منت او آنها را در برگرفته است. او بر خود مقرر نموده است که رحمتش بر خشمش غالب آيد، و نزد او بخشيدن از محروم کردن پسنديده تر است و خداوند براي همه بندگان در هاي رحمت را گشوده است به شرطي که آنان به سبب گناهانشان درهاي رحمت را به روي خود نبندند، و آنان را به سوي رحمت  خويش فرا خوانده است مادامي که گناهان و عيب هايشان مانع رحمت  الهي نشود. « لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لاَ رَيْبَ فِيهِ» بدون شک شما را در روز قيامت که هيچ شکي در وقوع آن نيست گرد مي آورد، و اين سوگندي است از جانب خدا و او راستگوترين خبردهندگانِ است. خداوند دلايل و حجت هايي را بر آمدن قيامت اقامه نموده است که آمدن آن را يقيني مي سازد، اما ستمگران همواره بر عناد و لجاجت خويش افزوده و قدرت خداوند را مبني بر زنده کردن مردم پس از مرگ انکار کرده و در نافرماني او فرو رفته، و بر کفر ورزيدن جرات مي نمايند. پس دنيا و آخرتشان را ضايع و تباه ساخته اند. بنابراين فرمود:« الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ» آنان که خويشتن را تباه  کرده اند ايمان نمي آورند.

آيه ي 20-13:

وَلَهُ مَا سَكَنَ فِي اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ؛ از آن  اوست  هر چه  در شب  و روز جاي  دارد و اوست  شنوا و دانا.

قُلْ أَغَيْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَهُوَ يُطْعِمُ وَلاَ يُطْعَمُ قُلْ إِنِّيَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكَينَ ؛ بگو : آيا ديگري  جز خدا را به  دوستي  گيرم  که  آفريننده  آسمانها و زمين ، است  و مي  خوراند و به  طعامش  نياز نيست  ? بگو : هر آينه  من  مامور شده   ام که  نخستين  کسي  باشم  که  تسليم  امر خدا شده  باشد  پس  ، از مشرکان   مباش.

قُلْ إِنِّيَ أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ؛ بگو : از عذاب  آن  روز بزرگ  مي  ترسم  اگر از پروردگارم  فرمان  نبرم.

مَّن يُصْرَفْ عَنْهُ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ؛ در آن  روز ، عذاب  را از هر که  بگردانند مورد رحمت  خدا واقع  شده  است   ،و اين  کاميابي  آشکاري  است.

وَإِن يَمْسَسْكَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ كَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَإِن يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدُيرٌ؛ اگر خدا به  تو محنتي  برساند ، هيچ  کس  جز او دفعش  نتواند کرد ، و اگر  به  تو خيري  برساند بر هر کاري  تواناست.

وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ؛ اوست  قاهري  بالاتر از همه  بندگان  خويش  و دانا و آگاه  است.

قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادةً قُلِ اللّهِ شَهِيدٌ بِيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُل لاَّ أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَـهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ ؛ بگو : شهادت  چه  کسي  از هر شهادتي  بزرگ  تر است  ? بگو : خدا ميان  من   وشما، شهادت  مي  دهد و اين  قرآن  بر من  وحي  شده  است  تا شما را و هر کس   راکه  به  او برسد بيم  دهد  آيا شهادت  مي  دهيد که  با الله  خدايان  ديگري   هم  هستند ? بگو : من  شهادت  نمي  دهم   بگو : جز اين  نيست  که  او خدايي   است يکتا و از آنچه  با او شريک  مي  سازيد بيزارم.

الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمُ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ؛ اهل  کتاب  او را چنان  مي  شناسند که  فرزندان  خود را ، اينان  که  به  خود  زيان  مي  رسانيدند ايمان  نمي  آورند.

بدان که اين سوره کريمه با ارائه دلايل عقلي و نقلي، توحيد خدا را اثبات مي نمايد، و بيشترِ سوره در مورد توحيد و مجادله با کساني است که به خدا شرک ورزيده و پيامبرش را  تکذيب کرده اند . پس خداوند در اين آيات آنچه را که به وسيله آن هدايت روشن مي گردد، و شرک از بين مي رود بيان کرده است. بنابراين فرمود:« لَهُ» از آن خداوند متعال است، « مَا سَكَنَ فِي اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ» همه مخلوقات، و آنچه که در شب و روز قرار دارد. از انسان و جن و فرشته گرفته تا حيوانات و جمادات.

پس همه اينها آفريدگاني هستند که خدا در آنها تصرف مي کند، و بندگاني هستند که در برابر پروردگار بزرگشان مسّخر و تسليم مي باشند؛ خداوندي که مسلط و فرمانرواست.

پس آيا از ديدگاه عقل و نقل درست است که يکي از اين مملوک ها که نمي تواند سودي ببخشد و زياني برساند پرستش شود؟ و بندگي خالصانه آفريننده اي که مدبر  و مالک و ضارّ و نافع است ترک گردد؟! هرگز، چرا که عقل سالم و سرشت پاک، آدمي را به اخلاص در عبادت، و محبت و ترس و اميد پروردگار جهانيان فرا مي خواند. « السَّمِيعُ» شنواست و همه صداها را علي رغم اختلاف زبان ها و تنّوع نيازها مي شنود. « العَيمُ» به آنچه شده و آنچه خواهد شد و آنچه که هنوز نشده است آگاه و  داناست و بر امور آشکار و پنهان اطلاع دارد. «قُل» به کساني که به خدا شريک مي ورزند، بگو:« أَغَيْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا» آيا جز خدا کسي از اين مخلوقات ناتوان را به ياوري بگيرم؟ نه ، هرگز چنين کاري نمي کنم، چون او آفريننده آسمان  ها و زمين و مدّبر آنهاست. « وَهُوَ يُطْعِمُ وَلاَ يُطْعَمُ» و او روزي دهنده همه آفريدگان است، بدون اينکه خود به آنها نياز داشته باشد. پس چطور شايسته است که غير از خداوند آفريننده و روزي دهنده بي نياز و ستوده، کسي ديگر را به ياوري بگيرم؟!

« قُلْ إِنِّيَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ» بگو: من فرمان داده شده ام تا نخستين کسي باشم که تسليم خدا شده و از او فرمان برده است، زيرا من در اطاعت کردن از دستورات پروردگارم از ديگران سزاوارترم. « وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكَينَ» واز مشرکين مباش. يعني از اينکه از مشرکان باشم نهي شده ام، و از پذيرش عقيده آنها، و از همنشيني با آنان نهي شده ام، پس اين واجب ترين واجبات من است. « قُلْ إِنِّيَ أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ» بگو: من اگر نافرماني پروردگارم را بکنم از عذاب روزي بزرگ مي ترسم، زيرا نافرماني خدا و ارتکاب شرک باعث هميشه ماندن در جهنم و ناخشنودي خداوند جبّار مي گردد. و آن روز، روزي است که عذاب و کيفر آن سنگين و وحشتناک است، و هر کس در آن روز، عذاب خدا از وي دور شود به او رحم شده است، و هرکس در آن روز نجات پيدا کند پيروز و رستگار واقعي است. و کسي که در آن روز نجات نيابد بدبخت و زيانمند است.

و از جمله دلايل يگانگي خدا وتوحيد وي اين است که او در برطرف کردن زيان و رنج، و پديد آوردن  خوبي و شادي يگانه است. بنابراين فرمود:« وَإِن يَمْسَسْكَ اللّهُ بِضُرٍّ» و اگر خداوند زياني از قبيل فقر يا بيماري و يا سختي و تنگدستي يا غم و اندوه و امثال آن را به تو برساند، « فَلاَ كَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَإِن يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدُيرٌ» جز او هيچ کسي آن را برطرف نمي کند، و اگر خيري به تو برساند پس او بر هر چيزي تواناست. بنابراين چون تنها او فايده دهنده و زيان رساننده است، همونيز سزاوار پرستش و الوهيت است.

« وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ» و او بر بندگانش چيره است. پس هيچ کس از آنان تصرفي نمي کند، و هيچ حرکت کننده اي حرکتي انجام نمي دهد، و هيچ ساکني آرام نمي گيرد مگر با خواست و  اراده او و پادشاهان و فرمانروايان نمي توانند از حيطه فرمانروايي و پادشاهي او بيرون روند، بلکه همه تحت تدبير الهي و سلطه او مي باشند، پس چون او چيره است و ديگران همه تحت سلطه او قرار دارند، همو شايسته و سزاوار عبادت است.« وَهُوَ الْحَكِيمُ» و او در فرمان و نهي ، و پاداشي که مي دهد، و مجازاتي که مي نمايد، و در آنچه آفريده و مقدر نموده است با حکمت است. « الْخَبِيرُ» و بر آنچه که در دلها است، و بر امور پوشيده مطلع و آگاه است. و اينها همه از دلايل توحيد و يگانگي او مي باشند.

«قُل» به آنان بگو آنگاه که هدايت را برايشان روشن کرديم و راهها را براي آنان توضيح داديم « أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَادةً» چه چيزي از شهادت دادن بر اين اصل بزرگ و استوار بزرگ تر است؟ « قُلِ اللهُ» بگو: گواهي خدا بالاتر و بزرگتر است.پس او « شَهِيدٌ بِيْنِي وَبَيْنَكُمْ» ميان من و شما گواه است، و هيچ گواهي و شهادتي بزرگتر از گواهي او وجود ندارد، و او با اقرار و فعل خود بر صداقت من گواهي مي دهد، و بر آنچه که برايتان مي گويم، اقرار مي کند. همانگونه که خداوند متعال فرموده است:« وَلَو تَقَولَّ عَلَينَا بَعضَ الأَقاَويل، لَأَخَذنَا مِنهُ بِاليمينِ، ثُمَّ لَقَطَعنَا مِنهُ الوَتينَ» و اگر محمد (ص) بر ما دروغ ببندد و از خود چيزهايي غير واقعي بگويد، با دست راست خود  او را مي گيريم سپس شاهرگ گردنش را قطع مي کنيم. پس خداوند با حکمت و توانا  است، و از حکمت و توانايي او بعيد است فردي را تاييد کند که به او دروغ نسبت داده ، و ادعا مي کند خدا او را فرستاده  است، حال آنکه او را نفرستاده است.

و ادعا مي کند که خداوند او را به فراخواندن مردم فرمان داده است، حال آنکه او را فرمان نداده است. و ادعا کند که خداوند ريختن خون و گرفتن مال و زنان کساني را که با او مخالفت مي ورزند برايش جايز قرار داده است ، و خداوند  او را با اقرار خويش و در عمل  تصديق مي نمايد، پس براي اثبات آنچه که مي گويد او را با معجزات و دلايل آشکار تاييد نموده، و ياري مي دهد، و هر کس را که با او مخالفت کند و دشمني ورزد خوار مي گرداند. پس چه گواهي بالاتر از اين گواهي است؟! « وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ» و اين قرآن به خاطر مصلحت و منفعت شما به من وحي شده است تا به وسيله « ترغيب» و «ترهيب» و بيان پاداش کردار و گفتارهاي ظاهري و باطني و يا عذاب شديدي که بر اعمال بد مترتب مي شود، شما را برحذر دارم. پس اي مخاطبان قرآن! و اي کساني که تا روز قيامت قرآن به شما مي رسد! در اين قرآن چيزهايي وجود دارد که شما با آن بر حذر داشته مي شويد. زيرا در اين قرآن هرآنچه که مورد نياز باشد بيان شده است.

پس از آنکه خداوند گواهي خود را بيان کرد که بزرگترين گواهي بر توحيد است، فرمود: اي پيامبر! به مخالفان رسالت خدا، و تکذيب کنندگان پيامبران بگو:« أَئِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللّهِ آلِهَةً أُخْرَى قُل لاَّ أَشْهَدُ» آيا شما گواهي مي دهيد که معبوداني ديگر در کنار پروردگار جهانيان وجود دارند؟ بگو: من گواهي نمي دهم . يعني اگر گواهي دادند، تو با آنها گواهي مده. پس راست ترين و برترين گواهي را که گواهي پروردگار جهانيان بر توحيد خداوند  است و با دلايل قاطع و حجت هاي روشن تاييد شده است، با گواهي مشرکان مقايسه کن؛ آنهايي که عقل و دين و آرا و اخلاقشان فاسد شده و عقلا و انديشمندان را به ريشخند و تمسخر گرفته اند. بدون شک گواهي آنان با سرشت و فطرتشان مخالف بوده، و گفته هايشان در خصوص اينکه همراه با خدا معبودان ديگري وجود دارد متضاد و داراي تناقض است، و کوچکترين دليلي بر گرفته خود ندارند. پس شما اگر خود مي ورزيديد يکي از اين دو گواهي را براي  خود انتخاب کنيد.

و ما براي خود آن گواهي را انتخاب مي کنيم که خداوند براي پيامبرش انتخاب نموده، و ما را به پيروي از آن دستور داده است، پس فرمود:« قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَـهٌ وَاحِدٌ» بگو: بدون شک او معبود يگانه و تنها و يکتا است، و کسي جز او سزاوار بندگي، و پرستش نيست، همانطور که او در آفرينش و تدبيرِ امور يگانه است. « وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ» و من از بتها و همتايان و هر آنچه که شريک  او قرار داده شود، بيزارم. بنابراين توحيد حقيقي به معني اثبات الوهيت براي خدا و نفي آن از غير او مي باشد.

پس از آنکه خداوند متعال  گواهي خود و گواهي پيامبرش را بر توحيد بيان نمود،و گواهي مشرکان را که ناشي از ناآگاهي و بي خردي آنان بود ذکر کرد، بيان داشت که اهل کتاب از قبيل يهوديان و نصارا، « َيعْرِفُونَهُ» درستي و صحت توحيد را مي شناسد، « كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمُ» همان طور که فرزندانشان را مي شناسند. آنان به هيچ صورت شکي در صحت آن ندارند، همان طور که در شناخت فرزندانشان دچار اشتباه و ترديد نمي شوند، به ويژه پسران که اغلب با پدرانشان هستند. و احتمال دارد که ضمير به پيامبر برگردد. يعني اهل کتاب در صحت رسالت او دچار اشتباه نمي شوند، و شکي در آن ندارند، چون در کتابهايشان به رسالت پيامبر (ص) مژده داده شده، و صفتهايي که نزد آنها است بر او منطبق بوده، و برکسي ديگر جز او  انطباق پيدا نمي کند. و هر دو معني لازم و ملزوم يکديگرند. « الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ» کساني که خويشتن را ضايع و تباه کردند. و آنچه را که براي آنان آفريده شده بودند از قبيل ايمان و توحيد ضايع کردند، و خود را از فضل پادشاه بزرگوار محروم گرداندند، « فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ» آنان ايمان نمي آورند. و چون ايمان نمي آورند زيان و خسران فراواني دامنگيرشان خواهد شد.

آيه ي 21:

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ؛ چه  کسي  است  ستمکارتر از آنکه  به  خدا دروغ  مي  بندد يا آيات  او را  دروغ مي ، انگارد ? هر آينه  ستمکاران  را رستگاري  نيست.

هيچ ستم و عنادي بزرگتر از ستم کسي نيست که يکي از اين دو صفت را داشته باشد ؛ پس اگر هر دوصفت در فردي موجود باشد چگونه خواهد شد؟! کسي که هم به خدا دروغ نسبت دهد، و هم آيات و دلايل او را که پيامبران آورده اند تکذيب  کند! چنين فردي ستمگرترين مردم است، و ستمگر هرگز رستگار نمي شود. اين آيه شامل حال تمام کساني مي شود که به خدا دروغ نسبت داده و ادعا مي کنند خداوند شريک و ياوري شايسته پرستش دارد. يا براي خدا همسر و فرزندي قرار مي دهند. و هرکس حقي را که پيامبران يا جانشينان آنان آورده اند، تکذيب نمايد مشمو ل حکم اين آيه است.

آيه ي 24-22:

وَيَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُواْ أَيْنَ شُرَكَآؤُكُمُ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ؛ روزي  همه  را گرد آوريم  ، سپس  به  آنها که  شرک  آورده  اند بگوييم  : آن   کسان  که  مي  پنداشتيد که  شريکان  خدايند اکنون  کجايند ?

ثُمَّ لَمْ تَكُن فِتْنَتُهُمْ إِلاَّ أَن قَالُواْ وَاللّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ؛ عذري  که  مي  آورند جز اين  نيست  که  مي  گويند : به  خدا سوگند که   پروردگارماست  ، ما مشرک  نبوده  ايم.

انظُرْ كَيْفَ كَذَبُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ؛ بنگر که  چگونه  بر خود دروغ  بستند و آن  دروغها که  ساخته  بودند ناچيز  گرديد.

خداوند متعا ل از سرانجام  مشرکين در روز قيامت خبر مي دهد و اينکه آنها مواخذه و محاکمه شده و سرزنش مي شوند. پس به آنها گفته مي شود:« أَيْنَ شُرَكَآؤُكُمُ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ» کجايند انبازهايي که ادعا مي کرديد شريک خداوند هستند؟ يعني خداوند هيچ شريکي نداشته، و آنها فقط ادعا مي کردند شريکي دارد، و به او دروغ نسبت مي دادند.

« ثُمَّ لَمْ تَكُن فِتْنَتُهُمْ» وقتي که با اين سوال مورد آزمايش و  امتحان قرار مي گيرند، پاسخ آنها جز انکار شرکشان، چيز ديگري نيست، و سوگند مي خورند که مشرک نبوده اند. « اُنظُر» با تعجب به آنها و حالتشان بنگر، « كَيْفَ كَذَبُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ» که چگونه با خود دروغ مي گويند، دروغي که آنا را دچار زيان کرد و به آنان نهايت ضرر را رسانيد، « وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ» و شرکايي که ادعا مي کردند شريک خدا هستند از آنان گم شد. و خداوند از اين ادعا و ياوه گويي ها پاک است.

آيه ي 25:

وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ آيَةٍ لاَّ يُؤْمِنُواْ بِهَا حَتَّى إِذَا جَآؤُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَآ إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ ؛ بعضي  از آنها به  سخن  تو گوش  مي  دهند ولي  ما بر دلهايشان  پرده  ها، افکنده ايم  تا آن  را درنيابند و گوشهايشان  را سنگين  کرده  ايم   و هر  معجزه  اي  را که  بنگرند بدان  ايمان  نمي  آورند  و چون  نزد تو آيند ، با  تو به  مجادله پردازند  کافران  مي  گويند که  اينها چيزي  جز اساطير  پيشينيان  نيست.

برخي از اين  مشرکان در بعضي اوقات و بنا به دلايلي به سخنان شما گوش فرا مي دهند ، اما نه بدان جهت که از شما پيروي کنند، بنابراين از اين کار بهره اي نمي برند، چون  اراده خير ندارند. « وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً» و بر دلهايشان پوشش و پرده هايي قرار داده ايم تا سخن خدا را نفهمند، پس کلام خود را از امثال اينان مصون و در امان داشت. « وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا» و در گوشهايشان سنگيني قرار داده ايم، پس آنچه را که به آنان فايده برساند، نمي شنوند. « وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ آيَةٍ لاَّ يُؤْمِنُواْ بِهَا» و اگر هر آيه اي را ببينند به آن ايمان نمي آورند، و اين بيانگر نهايت ستم و کينه توزي آنان است. چرا که دلايل روشني را که بر حق دلالت مي نمايد نمي پذيرند، بلکه در امر باطل مجادله مي کنند، تا حق را با آن درهم بشکنند. بنابراين فرمود:« حَتَّى إِذَا جَآؤُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَآ إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ» تا آنجا وقتي که پيش تو مي آيند با تو به مجادله مي پردازند کساني که کفر ورزيده اند مي گويند: اين جز افسانه ها نخستين نيست. يعني کپي کتابهاي نوشته شده گذشتگان بوده، و از جانب خدا و پيامبرانش نيست. و اين ناشي از کفرشان بود، و گرنه چگونه اين کتاب که حاوي اخبار گذشتگان و آيندگان و حقايقي است که پيامبران آورده اند و شامل حق و عدالت و دادگري کامل است  افسانه پيشينيان است؟!

آيه ي 26:

وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ وَإِن يُهْلِكُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ؛ اينان  مردم  را از پيامبر باز مي  دارند و خود از او کناره  مي  جويند و  حال آنکه  نمي  دانند که  تنها خويشتن  را به  هلاکت  مي  رسانند.

مشرکان که براي خدا شريک قرار داده و پيامبرانشان را تکذيب مي کنند، هم خودشان گمراهند و هم ديگران را گمراه کرده و از پيروي کردن از حق باز مي دارند. مردم را از آن برحذر مي دارند و خودشان نيز از آن دوري مي گزينند. و آنها با اين کارشان نه به خدا زياني مي رسانند، و نه بندگان مومن خدا.

آيه ي 29-27:

وَلَوْ تَرَىَ إِذْ وُقِفُواْ عَلَى النَّارِ فَقَالُواْ يَا لَيْتَنَا نُرَدُّ وَلاَ نُكَذِّبَ بِآيَاتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ؛ اگر آنها را در آن  روز که  در آتشند بنگري  ، مي  گويند : اي  کاش  ما را  بازگردانند تا آيات  پروردگارمان  را تکذيب  نکنيم  و از مؤمنان  باشيم.

بَلْ بَدَا لَهُم مَّا كَانُواْ يُخْفُونَ مِن قَبْلُ وَلَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ؛ نه  ، آنچه  را که  از اين  پيش  پوشيده  مي  داشتند اکنون  برايشان  آشکار شده ،، اگر آنها را به  دنيا بازگردانند ، باز هم  به  همان  کارها که  منعشان   کرده بودند باز مي  گردند  اينان  دروغگويانند.

وَقَالُواْ إِنْ هِيَ إِلاَّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ؛ و گفتند : جز اين  زندگي  دنيوي  ما هيچ  نيست  و ما ديگر بار زنده   نخواهيم شد.

 خداوند متعال از حالت مشرکين و حاضر کردن آنها در کنار جهنّم خبر داده و مي فرمايد:« وَلَوْ تَرَىَ إِذْ وُقِفُواْ عَلَى النَّارِ» و اگر آنها را در کنار جهنم مشاهده کني، آنگاه که نگاه داشته شده اند تا توبيخ و سرزنش شوند، مساله اي هولناک و حالتي وحشتناک را خواهي ديد. و آنها را مي بيني که به کفر و فسق خود  اعتراف کرده و آرزو مي کنند که اي کاش به دنيا برگردانده شوند! « فَقَالُواْ يَا لَيْتَنَا نُرَدُّ وَلاَ نُكَذِّبَ بِآيَاتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ بَلْ بَدَا لَهُم مَّا كَانُواْ يُخْفُونَ مِن قَبْلُ» پس مي گويند: کاش به دنيا برگردانده مي شديم، و آيات پروردگارمان را تکذيب  نمي کرديم، و از مومنان مي شديم. و هر آنچه آنان از پيش پنهان مي کردند برايشان آشکار مي شود، زيرا آنها در دنيا مي دانستند دروغگو هستند اما اين مطالب را در وجود خود پنهان مي کردند. و در بسياري اوقات مکنونات دلشان آشکار مي گرديد اما اهداف فاسدي که داشتند آنان را باز مي داشت و دلهايشان را از خير منصرف مي کرد. و آنها در آرزويي که مي کنند دروغ مي گويند.

و هدف آنان از اين خيال پردازي و آرزوي پوچ اين است که عذاب را از خويشتن دور نمايند.« إِنْ هِيَ إِلاَّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا» زندگي ما فقط همين زندگي دنيا است. يعني حقيقت و هدف از پديد آمدن ما جز زندگي دنيا چيزي ديگر نيست. « وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ» و ما بر انگيخته نشده و زنده نمي گرديم.

آيه ي 30:

وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُواْ عَلَى رَبِّهِمْ قَالَ أَلَيْسَ هَذَا بِالْحَقِّ قَالُواْ بَلَى وَرَبِّنَا قَالَ فَذُوقُواْ العَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ؛ و اگر ببيني  آن  هنگام  را که  در برابر پروردگارشان  ايستاده  اند ، خدا  مي گويد : آيا اين  به  حق  نبود ? گويند : آري  ، سوگند به  پروردگارمان   گويد: به  کيفر آنکه  کافر بوده  ايد عذاب  خدا را بچشيد.

« وَلَوْ تَرَى» و اگر کافران را ببيني، « إِذْ وُقِفُواْ عَلَى رَبِّهِمْ» آن گاه که در پيشگاه پروردگارشان نگاه داشته مي شوند، وحشت بزرگي را خواهي ديد. « قَالَ» خداوند در حالي که آنان را سرزنش و توبيخ مي کند، مي فرمايد:« أَلَيْسَ هَذَا» آيا عذابي که مي بينيد، « بِالْحَقِّ» حق و حقيقت نيست؟ « قَالُواْ بَلَى وَرَبِّنَا» مي گويند: بله! سوگند به پروردگارمان که حق است. پس آنان در جايي اقرار و اعتراف مي کنند که به آنان سودي نمي بخشد.

آيه ي 31:

قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِلِقَاء اللّهِ حَتَّى إِذَا جَاءتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُواْ يَا حَسْرَتَنَا عَلَى مَا فَرَّطْنَا فِيهَا وَهُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَى ظُهُورِهِمْ أَلاَ سَاء مَا يَزِرُونَ ؛ زيان  کردند آنهايي  که  ديدار با خدا را دروغ  پنداشتند  و چون  قيامت ، به ناگهان  فرا رسد ، گويند : اي  حسرتا بر ما به  خاطر تقصيري  که  کرديم   اينان  بار گناهانشان  را بر پشت  مي  کشند  هان  ، چه  بد باري  را بر دوش   مي  کشند.

کسي که لقاي خدا را دروغ انگارد، از تمام خير و خوبيها محروم مي گردد. پس اين تکذيب باعث

مي شود تا بر ارتکاب محرّمات، و آنچه که انسان را هلاک مي کند جرات کند.

« حَتَّى إِذَا جَاءتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً» تا اينکه قيامت، آنان را فرا مي گيرد در حاليکه آنها زشت ترين حالت را دارند، پس بي نهايت اظهار ندامت و پشيماني مي کنند. « قَالُواْ يَا حَسْرَتَنَا عَلَى مَا فَرَّطْنَا فِيهَا» و مي گويند: افسوس و دريغا که در دنيا کوتاهي کرديم. اما وقتِ اين حسرت و تاسف گذشته است. « وَهُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَى ظُهُورِهِمْ أَلاَ سَاء مَا يَزِرُونَ» و آنان گناهانشان را بر دوش خود مي کشند. هان چه بد است آنچه بر دوش مي کشند! زيرا بار گناهانشان بر دوش آنها سنگيني مي کند، و نمي توانند از زير بار آن شانه خالي کنند تا نجات يابند. بنابر اين براي هميشه در جهنم باقي مي مانند، و مستحق آنند که هميشه در خشم پروردگار بسر ببرند.

آيه ي 32:

وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلاَّ لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الآخِرَةُ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ؛ و زندگي  دنيا چيزي  جز بازيچه  و لهو نيست  و پرهيزگاران  را سراي  آخرت   بهتر است  آيا به  عقل  نمي  يابيد ?

اين حقيقتِ دنيا و آخرت است، دنيا عبارت است از سراي لعب و لهوِ جسمي و قلبي؛ قلب ها شيفته آن مي شوند و نفس آدمي به آن مي گرايد و به آن مشغول مي شود، و آن چنان که کودک به پستان مادر علاقمند است، انسان نيز به ه مان اندازه در دنيا و زخارف آن مي گرايد.

اما آخرت« خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَ» از حيث ذات و صفات و بقا و دوام براي پرهيزگاران بهتر است، و در آنجا هر آنچه که نفس بدان ميل کند و چشم ها از آن لذت ببرند اعم از نعمت هاي قلبي و روحي و سرور و شادي فراوان وجود دارد. اما  اين نعمت ها براي هرکسي نيست ، بلکه فقط براي پرهيزگاران است؛ کساني که دستورات خدا را انجام مي دهند، و آنچه را از آن نهي کرده است ترک مي نمايند. « أَفَلاَ تَعْقِلُونَ» آيا عقل نداريد که با آن درک بکنيد که بايد کدام دنيا را انتخاب کرد و ترجيح داد؟!

آيه ي 35-33:

قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لاَ يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللّهِ يَجْحَدُونَ؛ مي  دانيم  که  سخنشان  تو را اندوهگين  مي  سازد ، ولي  اينان  تنها تو را  تکذيب  نمي  کنند ، بلکه  اين  ستمکاران  سخن  خدا را انکار مي  کنند.

وَلَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ فَصَبَرُواْ عَلَى مَا كُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا وَلاَ مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ وَلَقدْ جَاءكَ مِن نَّبَإِ الْمُرْسَلِينَ ؛ پيامبراني  را هم  که  پيش  از تو بودند تکذيب  کردند ولي  آنها بر آن   تکذيب ، و آزار صبر کردند تا پيروزي  ما فرا رسيدشان   و سخنان  خدا را  تغيير دهنده  اي  نيست   و هر آينه  پاره  اي  از اخبار پيامبران  بر تو نازل   شده  است.

وَإِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِيَ نَفَقًا فِي الأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِي السَّمَاء فَتَأْتِيَهُم بِآيَةٍ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ ؛ اگر اعراض  کردن  آنها بر تو گران  است  ، خواهي  نقبي  در زمين  بجوي  يا  نردباني  بر آسمان  بنه  تا معجزه  اي  برايشان  بياوري   اگر خدا بخواهد ،  همه  رابه  راه  راست  برد  پس  ، از نادانان  مباش.

ما مي دانيم آنچه که تکذيب  کنندگان در مورد تو مي گويند شما را ناراحت و غمگين مي سازد. اما شما را به شکيبايي دستور مي دهيم تا به مقام هاي عالي و بلند و حالات گرانبها دست يابي، پس گمان مبر که گفته آنها در مورد تو از روي اشتباه بوده است، « فَإِنَّهُمْ لاَ يُكَذِّبُونَكَ» آنان در حقيقت تو را تکذب نمي کنند، چون راستگويي شما و نشست و برخاست و همه ي حالات شما را مي دانند، تا جايي که قبل از بعثت، شما را امين مي ناميدند.

« وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللّهِ يَجْحَدُونَ» بلکه ستمگران آيات خدا را انکار مي کنند. آنان دلايل و آيات خدا را که در دست تو قرار دارد تکذيب مي کنند.« وَلَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ فَصَبَرُواْ عَلَى مَا كُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا» و همانا پيامبراني پيش از تو تکذيب شدند، ولي بر آنچه تکذيب شدند شکيبايي کردند، و اذيت و آزار چشيدند تا اينکه ياري ما آنان را دريافت. پس تو هم صبر کن، همانطور که آنان صبر کردند، تا پيروز و موفقّ شدي، همانطور که آنان موفق و پيروز شدند.« وَلَقدْ جَاءكَ مِن نَّبَإِ الْمُرْسَلِينَ» و مسلمّا از اخبار و سرگذشت پيامبران چيزي به تو رسيده است که خاطرات را آرامش دهد و دلت را اطمينان بخشد.

« وَإِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْرَاضُهُمْ» و اگر به خاطر اصراري که بر ايمان آوردنِ آنان داري، روي گرداني آنان از قرآن بر تو دشوار مي آيد، پس کوشش خود را مبذول بدار، ولي هرگز نمي تواني کسي را هدايت کني که خداوند هدايت شدن او را نخواسته است. « فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِيَ نَفَقًا فِي الأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِي السَّمَاء فَتَأْتِيَهُم بِآيَةٍ» بنابراين اگر مي تواني تونلي در زمين ايجاد کن، يا نردباني به سوي آسمان بگذار و برايشان دليل بياور. يعني اگر مي تواني چنين کن، اما اين کار نيز برايشان فايده اي نخواهد داشت. و خداوند در اينجا آرزو و اُميد پيامبر (ص) را مبني بر هدايت امثال اين مخالفان و معاندان قطع مي نمايد. « وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى» واگر خداوند مي خواست قطعا آنها را بر هدايت گرد مي آورد،  اما حکمت خداوند متعال مقتضي است که آنان بر گمراهي باقي بمانند. « فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ» پس، زنهار از نادانان مباش! کساني که حقايق امور را مي دانند و آن را وارونه نشان مي دهند.

آيه ي 37-36:

إِنَّمَا يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ وَالْمَوْتَى يَبْعَثُهُمُ اللّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ؛ هر آينه  تنها آنان  که  مي  شنوند مي  پذيرند  و مردگان  را خدا زنده  مي ، کندو سپس  همه  به  نزد او بازگردانده  مي  شوند.

وَقَالُواْ لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّ اللّهَ قَادِرٌ عَلَى أَن يُنَزِّلٍ آيَةً وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ؛ و گفتند : چرا معجزه  اي  از پروردگارش  بر او نازل  نشده  ? بگو : خدا  قادراست  که  معجزه  اي  فرو فرستد  ولي  بيشترينشان  نمي  دانند.

خداوند متعال به پيامبرش (ص) مي فرمايد: « إِنَّمَا يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ» دعوت تو را کسي مي پذيرد، و رسالت تو را کساني لبيک مي گويند، و از امر و نهي تو فرمان مي برند که آنچه را به آنان سود مي دهد با دلهايشان بشنوند، و  آنان ، خردمندان و صاحبان شنوايي اند. و منظور از شنيدن در  اينجا شنيدن و پذيرش قلبي است، وگرنه نيکوکار و بدکار در گوش کردنِ صرف برابرند. پس همه مکلفين با شنيدن آيات خدا بر آنان اتمام حجت شده، و براي آنان عذري در عدم پذيرش باقي نمانده است. « وَالْمَوْتَى يَبْعَثُهُمُ اللّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ» و مردگان را خدا بر مي  انگيزد سپس به سوي او بازگردانده مي شوند. احتمال دارد که معني « وَالْمَوْتَى» نقطه مقابل معناي مذکورِ « إِنَّمَا يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ» باشد . يعني کساني دعوت تو را مي پذيرند که دلهايشان زنده است، و اما کساني که دلهايشان مرده  است و سعادت خود را نمي دانند، و آنچه را که سبب نجاتشان است احساس نمي کنند، دعوت  تو را نمي پذيرند و از تو فرمان نمي برند.

و ميعادگاه آنان روز قيامت است که خداوند آنان را زنده مي کند و سپس به سوي او باز مي گردند. و احتما ل دارد که ظاهرا آيه مدنظر باشد و خداوند مي خواهد بر مساله معاد تاکيد نمايد که او مردگان را در روز قيامت بر خواهد انگيخت و آنان را از آنچه که مي کرده اند آگاه مي سازد. و اين متضمن تشويق براي اجابت فراخواني خدا و پيامبر، و ترساندن از عدمِ اجابت خدا و پيامبر است.« وَقَالُوا» و تکذيب کنندگان از روي سرسختي و کينه توزي گفتند:« لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ» چرا دليل و معجزه اي از دلايلي که آنها با عقل هاي فاسد و نظرهاي باطل خود درخواست مي کردند بر  او نازل نمي گردد؟ همچنانکه گفتند:« وَقَالُوا لَن نُّومِنَ لَکَ حَتَّي تَفجُرَ لَنَا مِنَ الأَرضِ ينبوعَا، أَو تَکُونَ لَکَ جَنَّةُ مِنّ نَّخيلِ وَعِنِبِ فَتُفَجِّرَ الأَنهَرَ خِلَلَها تَفجِيراَ، أَو تُسقِطَ الَّمَاءَ کَمَا زَعَمتَ عَلَينَا کِسَفَا أَو تَآتِي بِاللهِ وَالمَلَئِکَةِ قَبِيلَا....» و گفتند: « تا از زمين چشمه اي براي ما نجوشاني، هرگز به شما ايمان نمي آوريم. يا بايد براي تو باغي از درختان خرما و انگور باشد و آشکارا از ميان آنها جويبارها روان سازي، يا چنانکه ادعا مي کني، آسمان را پاره پاره بر ما فرود  اندازي، يا خدا و فرشتگان را در برابر ما حاضر آوري...» «قُل» در پاسخ آنان بگو:« إِنَّ اللّهَ قَادِرٌ عَلَى أَن يُنَزِّلٍ آيَةً» خداوند توانا است که هر دليلي را نازل نمايد. پس بدون شک او بر انجام اين کارها توانا است. چگونه مي توان در قدرت او شک کرد در صورتي که همه هستي تسليم قدرت او بوده، و در برابر فرمانروايي و پادشاهي او رام شده است؟ « وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ» اما بيشترشان نمي دانند. پس آنان به سبب نادانيشان دلايلي را مي خواهند که براي آنان بد است، زيرا اگر آن دلايل پيش آنها بيايد و به آن ايمان نياورند بدون درنگ عذاب خدا آنها را درخواهد گرفت، و اين سنت  خدا است، و سنت خدا هرگز دگرگون نمي شود. با اين وجود اگر منظورشان آيه هايي باشد که حق را براي آنان بيان دارد، و راه را برايشان روشن سازد، محمد (ص) هر آيه قاطع و حجت روشني را که مبين حق و حقيقت است براي آنان آورده است، طوري که آدمي مي تواند بر هر مسئله اي از مسائل دين چندين دليل عقلي و نقلي بياورد، به صورتي که کوچکترين شک و ترديدي در دل باقي نماند. پس با برکت است خداوندي که پيامبرش را با هدايت و  دين حق فرستاده، واو را با دلايل روشن ياري کرده است ، تا هرکس که هلاک مي شود از روي دليل هلاک گردد، و هرکس که زنده مي ماند از روي دليل زنده باشد. و خداوند شنوا و دانا است.

آيه ي 38:

وَمَا مِن دَآبَّةٍ فِي الأَرْضِ وَلاَ طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثَالُكُم مَّا فَرَّطْنَا فِي الكِتَابِ مِن شَيْءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ ؛ هيچ  جنبنده  اي  در روي  زمين  نيست  و هيچ  پرنده  اي  با بالهاي  خود در هوا  نمي  پرد مگر آنکه  چون  شما امتهايي  هستند ما در اين  کتاب  هيچ  چيزي  را  فروگذار نکرده  ايم  و سپس  همه  را در نزد پروردگارشان  گرد مي  آورند.

همه حيواناتِ زمين و آسمان از قبيل چهارپايان و حيوانات وحشي و پرندگان، گروههايي مانند شما هستند، و هريک را آفريده ايم، همانطور که شما را آفريده ايم،  و به آنان روزي مي دهيم همانطور که به شما روزي مي دهيم، و مشيت و قدرت ما بر آنان جاري است، همانطور که مشيت و قدرت ما در شما نافذ و جاري است.

« مَّا فَرَّطْنَا فِي الكِتَابِ مِن شَيْءٍ» و هيچ چيزي را در «لوح محفوظ» فراموش نکرده، و از آن  غافل نمانده ايم ، بلکه هرچيز کوچک و  بزرگي را آن گونه که هست در « لوح محفوظ» ثبت و ضبط کرده ايم. پس همه  حوادث طبق تقدير خدا به وقوع مي پيوندند. و از اين آيه استنباط مي شود که کتاب اول لوح محفوظ همه کاينات و هستي را در برگرفته، و اين يکي از مراحل قضا و تقدير الهي است، زيرا قضا و تقدير چهار مرحله دارد؛ علم و آگاهي فراگير خدا به همه اشياء ، کتاب خداوند که همه موجودات را در بر گرفته است، خواست و قدرت فراگير خداوند که در هر چيزي نافذ و جاري است، و آفرينش همه آفريدگان و مخلوقات حتي کارهاي بندگان از سوي خدا . و احتمال دارد که منظور از کتاب، قرآن باشد و در اين صورت اين آيه را همانند آيه « وَنَزَّلنَا عَلَيکَ الکِتَبَ تبينَا لِّکُلِ شَيءِ» معني مي کنيم . يعني کتاب را بر تو نازل نموديم که هرچيزي را بيان مي دارد. « ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ » سپس همه گروهها و امت ها جمع گردانده شده و در روز قيامت در نزد خدا و در آن جايگاه بزرگ و وحشتناک گرد آورده مي شوند. پس خداوند آنان را طبق عدالت و احسان خويش سزا و جزا داده و اهل آسمان و زمين او را به خاطر حکمش ستايش مي کنند.

آيه ي 39:

وَالَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا صُمٌّ وَبُكْمٌ فِي الظُّلُمَاتِ مَن يَشَإِ اللّهُ يُضْلِلْهُ وَمَن يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ؛ آنان  که  آيات  ما را تکذيب  کرده  اند کرانند و لالانند و در تاريکيهايند، خدا هر که  را خواهد گمراه  کند و هر که  را خواهد به  راه  راست  اندازد. اين بيان حالت کساني است که آيات خدا و پيامبرانش را تکذيب مي کنند، و دروازه هدايت را به روي خود مي بندند. و آنان « صُّمُُ» نسبت به شنيدن حق کر هستند، « وَبُکُمُ» و نسبت به اظهار حق لالند،پس آنان جز ياوه و باطل را به زبان نمي آورند « فِي الظُّلُمَاتِ» و در تاريکي هاي جهالت و کفر و ستم و مخالفت و گناهان غوطه ورند. و اين بدان معني است که خداوند آنها را گمراه کرده است، زيرا « مَن يَشَإِ اللّهُ يُضْلِلْهُ وَمَن يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» هرکس را که خداوند بخواهد هدايت مي کند و  بر راه راست قرار مي دهد، چون تنها خداوند برحسب فضل و حکمتش هدايت مي نمايد و گمراه مي سازد.

آيه ي 41-40:

قُلْ أَرَأَيْتُكُم إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغَيْرَ اللّهِ تَدْعُونَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ؛ بگو : چه  مي  بينيد که  اگر بر شما عذاب  خدا فرود آيد يا قيامت  در رسد  اگر راست  مي  گوييد باز هم  جز خدا را مي  خوانيد ?

بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شَاء وَتَنسَوْنَ مَا تُشْرِكُونَ؛ نه  ، تنها او را مي  خوانيد و اگر بخواهد آنچه  را که  بدان  دعوت  مي   کنيداز ميان  مي  برد و شما شريکي  را که  براي  او ساخته  ايد از ياد مي  بريد.

خداوند متعال به پيامبرش مي فرمايد:« قُل» به کساني که براي خدا شريک قرار داده و کس ديگري را با او برابر مي دانند، بگو:« أَرَأَيْتُكُم إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغَيْرَ اللّهِ تَدْعُونَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» به من بگوييد: اگر عذاب خدا يا قيامت شما را در يابد آيا غير از خدا را به فرياد مي خوانيد اگر شما راستگوييد؟ يعني زماني که اين دشواري و سختي ها و مصايب شما را دريابد که هرکس شديدا در صدد آن است آن را از خود دور کند، پس آيا معبودان و بتهايتان را براي دور ساختن آن فرا مي خوانيد؟ يا اينکه پروردگارتان ، آن پادشاه حق و آشکار را به ياري مي طلبيد؟!

« بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ» بلکه تنها او را مي خوانيد، و اگر بخواهد هرچيزي را دور مي سازد که وي را براي دور ساختنش به فرياد مي طلبيد، و آنچه را که شريک خدا قرار مي داديد فراموش مي کنيد.

پس رابطه شما با انبازهايتان در سختي ها اينگونه است، و آنها را فراموش مي کنيد، زيرا مي دانيد که آنها نمي توانند زيان و فايده اي برسانند، و مالک مرگ و زندگي و گردآوردن نيستند. اما خدا را مي خوانيد، چون مي دانيد او ضارّ و نافع است، و او دعاي هر درمانده اي را اجابت مي  کند، پس چرا در هنگام خوشي و راحتي به خدا شريک ورزيده و براي او شريکاني قرار مي دهيد؟ آيا شما هيچ سند عقلي يا نقلي مبني بر صحت اين کار داريد، يا بر خدا دروغ مي بنديد؟

آيه ي 45-42:

وَلَقَدْ أَرْسَلنَآ إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ؛ هر آينه  بر امتهايي  که  پيش  از تو بودند پيامبراني  فرستاديم  و آنان  را، به  سختيها و آفتها دچار کرديم  تا مگر زاري  کنند.

فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَـكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ؛ پس  چرا هنگامي  که  عذاب  ما به  آنها رسيد زاري  نکردند ? زيرا دلهايشان   را قساوت  فرا گرفته  و شيطان  اعمالشان  را در نظرشان  آراسته  بود.

فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُواْ بِمَا أُوتُواْ أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ؛ چون  همه  اندرزهايي  را که  به  آنها داده  شده  بود فراموش  کردند ، همه   درهارا به  رويشان  گشوديم  تا از آنچه  يافته  بودند شادمان  گشتند ، پس  به   ناگاه  فرو گرفتيمشان  و همگان  نوميد گرديدند.

فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُواْ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ؛ پس  سپاس  پروردگار جهانيان  را که  ريشه  ستمکاران  برکنده  شد.

خداوند متعال مي فرمايد:« وَلَقَدْ أَرْسَلنَآ إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ»  و به سوي امتهاي قبل از تو، پيامبراني را فرستاديم، پس آنان پيامبران ما را تکذير کردند و آيات ما را انکار نمودند، « فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء» و آنان را به فقر و بيماري و آفت و مصيبت گرفتار نموديم، و اين ناشي از رحمت ما نسبت به آنان بود. « لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ» تا شايد به درگاه ما فروتني و زاري کنند، و به هنگام سختي ها به ما پناه آورند. « فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَـكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ» اما چرا وقتي که عذاب ما گرفتار شدند زاري و فروتني نکردند، و دلهايشان سخت شد؟ يعني دلهايشان تبديل به سنگ شد، و براي پذيرش حق نرم نگرديد. « وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» و شيطان آنچه را که مي کردند براي آنان آراست، پس گمان بردند که آنچه که آنان بر آن هستند دين حقيقي است. پس در برهه اي از زمان از باطل بهره مند شدند و شيطان عقلهايشان را به بازي گرفت. « فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ» پس وقتي آنچه را که به آن پند داده شده بودند فراموش کردند، درهاي هر چيزي را به روي آنان گشوديم. يعني دروازه نعمتهاي دنيا و لذت هاي آن و آنچه را که سبب غفلت مي شود به روي آنان گشوديم.

« حَتَّى إِذَا فَرِحُواْ بِمَا أُوتُواْ أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ» تا اينکه بدانچه دستور شده بودند شا د و خوشحال شدند، و ما ناگهان آنان را گرفتيم، پس ناگهان نا اميد و سرگشته شدند. يعني از هرچيزي مايوس شدند، و اين سخت ترين نوع عذاب است که ناگهان، و در حالي که در آرامش هستند گرفته شوند، تا مجازاتشان سخت تر و مصيبتشان بزرگتر گردد.

« فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُواْ» و بوسيله عذاب، قوم ستمگر ريشه کن شدند، و هيچ سبب و علتي را براي رهايي خود نيافتند. « وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» و ستايش مخصوص خداوندي است که پروردگار جهانيان است که قضا و تقديرش بر هلاکت تکذيب کنندگان جاري شد، زيرا با اين کار آيات و دلايل او، و اکرام و بزرگداشت دوستانش، و اهانت او به دشمنانش، و راست بودن آنچه که پيامبرانش آورده اند روشن مي گردد.

آيه ي 47-46:

قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَكُمْ وَأَبْصَارَكُمْ وَخَتَمَ عَلَى قُلُوبِكُم مَّنْ إِلَـهٌ غَيْرُ اللّهِ يَأْتِيكُم بِهِ انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الآيَاتِ ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ ؛ بگو : آيا، مي  دانيد که  اگر الله  گوش  و چشمان  شما را بازستاند و بر  دلهايتان  مهر نهد چه  خدايي  جز الله  آنها را به  شما باز مي  گرداند ? بنگر  که  آيات  خدا را چگونه  به  شيوه  هاي  گوناگون  بيان  مي  کنيم   باز هم  روي   بر مي تابند.

قُلْ أَرَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ؛ بگو : چه  مي  بينيد ، اگر عذاب  خدا به  ناگاه  يا آشکارا بر شما فرود آيد،  آيا جز ستمکاران  هلاک  مي  شوند ?

خداوند متعال خبر مي دهد که همانطور که در آفريدن و تدبير امور يگانه است، در وحدانيت و مبعود بودن نيز يگانه است. پس فرمود:« قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَكُمْ وَأَبْصَارَكُمْ وَخَتَمَ عَلَى قُلُوبِكُم» آيا معبودي جز الله هست که آن را به شما باز پس دهد؟ پس وقتي غير از خدا کسي آن را به شما بر نمي گرداند چرا همراه با وي کسي را پرستش مي کنيد که بر هيچ چيزي توانايي ندارد، مگر اينکه خدا آن را بخواهد؟ و اين از دلايل توحيد وبطلان شرک است، بنابر اين فرمود:« انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الآيَاتِ» بنگر که چگونه آيات را به شيوه هاي گوناگون  بيان مي  کنيم و آن را به صورت هاي مختلف مي آوريم، تا حق روشن شود، و راه مجرمان روشن  گردد. « ثُمَّ هُم» سپس آنان با وجود اين بيان کامل، « يصدِفُونَ» از آيات و دلايل خدا روي مي گردانند و به آن پشت مي  کنند. « قُل أَرَءَيتَکُم» بگو: مرا خبر دهيد که ، « إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً» اگر عذاب خدا ناگهان يا آشکارا شما را فرا گيرد. يعني ناگهان عذاب خدا بيايد، يا زماني آن فرا رسد که قبلا مقدماتي به چشم بخورد که بيانگر آن باشد عذاب خدا در راه است. « هَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ» آيا جز قوم ستمکار کسي هلاک مي شود؟ زيرا آنان به سبب ستم و مخالفتشان مسبّبان اصلي عذاب بر خودشان شدند، پس بپرهيزيد از اينکه بر ستم و ظلم ماندگار شويد، زيرا ستم، هلاکت هميشگي و شقاوت و بدبختي جاودانگي است.

آيه ي 49-48:

وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلاَّ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ؛ ما پيامبران  را جز براي  مژده  دادن  يا بيم  کردن  نفرستاده  ايم   پس  هر  کس ، که  ايمان  آورد و کار شايسته  کند ، بيمناک  و محزون  نمي  شود.

وَالَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا يَمَسُّهُمُ الْعَذَابُ بِمَا كَانُواْ يَفْسُقُونَ؛ و به  کساني  که  آيات  ما را تکذيب  کرده  اند ، به  کيفر نافرمانيشان  ،  عذاب  خواهد رسيد.

خداوند چکيده آنچه را که پيامبران را بدان مبعوث کرده است بيان مي دارد، و آن مژده رساندن و بيم دادن است. و اين «بشارت» و « انذار» مستلزم بيان مبَّشر پيامبران و مبَّشر که عدم خوف و حزن يا بهشت مي باشد. همچنانکه مستلزم بيان اعمالي است که  هرگاه بنده آن را انجام دهد مژده به او مي رسد. و نيز مستلزم بيان «منذِر» پيامبران و نيز « منَذر به » که خوف و حزن يا جهنم مي باشد. و هم مستلزم ذکر اعمالي است که هرکس آن را انجام دهد بيم و خطر او را فرا خواهد گرفت.

اما مردم برحسب پذيرش دعوت پيامبران و عدم پذيرش آن به دو نوع تقسيم مي شوند: « فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ»هرکس به خدا و فرشتگان و کتابها و پيامبران روز قيامت ايمان بياورد و ايمان و اعمال و نيت خود را اصلاح نمايد، « فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ» پس آنان از آنچه که با آن روبرو خواهند شد ترسي ندارند. « وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ» و بر آنچه که در گذشته از دست داده اند اندوهگين نمي شوند. « وَالَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا يَمَسُّهُمُ الْعَذَابُ » و کساني که آيات ما را تکذيب مي کنند، عذاب به آنان مي رسد و آن را مي چشند، « بِمَا كَانُواْ يَفْسُقُونَ» به سبب فسقي که مي کردند.

آيه ي 50:

قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَآئِنُ اللّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ ؛ بگو : به  شما نمي  گويم  که  خزاين  خدا نزد من  است   و علم  غيب  هم  نمي   دانم ، و نمي  گويم  که  فرشته  اي  هستم   تنها از چيزي  پيروي  مي  کنم  که  بر  من نازل  شده  است   بگو : آيا نابينا و بينا يکسانند ? چرا نمي  انديشيد ?

خداوند متعال به پيامبرش (ص) مي فرمايد: به کساني که پيشنهاد مي کنند تا دلايل و معجزات را بياوري يا به شما مي گويند: ما را دعوت مي کني تا همراه با خدا تو را نيز پرستش کنيم، بگو:« لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَآئِنُ اللّهِ» به شما نمي گويم که کليدهاي روزي و رحمت خدا در دست من است. « وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ» و غيب نمي دانم، چرا که اينها نزد خدا هستند. پس او ذاتي است که : «مَّا يفتَحِ اللَّهُ للنَّاسِ مِن رَّحمَةِ فَلَا مُمسِکَ لَهَا وَمَا يمسِکُ فَلَا مُرسِلَ لَهُ مِن بَعدِهِ» هر دروازه رحمتي را که براي مردم بگشايد کسي نمي تواند آن را ببندد و آنچه را که مسدود سازد کسي نمي تواند آن را بگشايد. و تنها او به آشکار و پنهان آگاه است.« فَلَا يظهِرُ عَلَي غَيبِهِ أَحَدَا، إِلَّا مّنِ ارتَضَي مِن رَّسُولِ» پس هيچ کس را بر غيب خود آگاه نمي سازد، مگر پيامبري که خدا بر گزيند و از وي راضي باشد. « وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ» و به شما نمي گويم که من فرشته اي قوي و نيرومند هستم و در هر چيزي تصرف مي کنم، پس من بالاتر از مقامي که خداوند مرا در آن قرار داده است ادعا نمي کنم. « إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ» اين است که هدف و مقصد من. بنابراين پيروي نمي کنم جز از چيزي که به سوي من وحي شده است ، بنابراين خودم به آن عمل مي کنم و همه مردم را به پيروي از آن فرا مي خوانم. پس وقتي مقام و جايگاه من شناخته شد چرا چيزي از من مي خواهند که من آن را ادعا نمي  کنم؟ و آيا انسان جز آنچه دارد و در توانايي او است بر چيزي ديگر ملزم مي گردد؟ من شما را به سوي چيزي فرا مي خوانم که بر من وحي مي شود، پس چرا شما مرا در تنگنا قرار مي دهيد تا براي خود غير از جايگاه و مقامي که دارم ادعا کنم؟ و ايا اين جز ستم و مخالفت و سرکشي از جانب شما چيز ديگري است؟ به منظوربيان تفاوت کسي که دعوت خدا را پذيرفته و تسليم وحي شده است، با کسي که چنين نيست، بگو:« قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ» آيا کور و بينا برابرند ؟ آيا فکر نمي کنيد؟ باشد که هر چيزي را در جايگاه آن قرار دهيد، و چيزي را انتخاب کنيد که رجحان و اولويت دارد.

آيه ي 55-51:

وَأَنذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَن يُحْشَرُواْ إِلَى رَبِّهِمْ لَيْسَ لَهُم مِّن دُونِهِ وَلِيٌّ وَلاَ شَفِيعٌ لَّعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ؛ آگاه  ساز به  اين  کتاب  ، کساني  را که  از گرد آمدن  بر آستان   پروردگارشان هراسناکند ، که  ايشان  را جز او هيچ  ياوري  و شفيعي  نيست   باشد که  پرهيزگاري  پيشه  کنند.

وَلاَ تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِم مِّن شَيْءٍ وَمَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِم مِّن شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ ؛ کساني  را که  هر بامداد و شبانگاه  پروردگار خويش  را مي  خوانند و خواستارخشنودي  او هستند ، طرد مکن   نه  چيزي  از حساب  آنها بر عهده   توست  و نه چيزي  از حساب  تو بر عهده  ايشان   اگر آنها را طرد کني  ، در  زمره  ستمکاران  درآيي.

وَكَذَلِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لِّيَقُولواْ أَهَـؤُلاء مَنَّ اللّهُ عَلَيْهِم مِّن بَيْنِنَا أَلَيْسَ اللّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاكِرِينَ؛ همچنين  بعضي  را به  بعضي  آزموديم   تا بگويند : آيا از ميان  ما اينان ، بودند که  خدا به  آنها نعمت  داد ? آيا خدا به  سپاسگزاران  داناتر نيست  ?

وَإِذَا جَاءكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَن عَمِلَ مِنكُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ؛ چون  ايمان  آوردگان  به  آيات  ما نزد تو آمدند ، بگو : سلام  بر شما ، خدا  بر خويش  مقرر کرده  که  شما را رحمت  کند ، زيرا هر کس  از شما که  از روي   ناداني  کاري  بد کند ، آنگاه  توبه  کند و نيکوکار شود ، بداند که  خدا  آمرزنده  و مهربان  است.

وَكَذَلِكَ نفَصِّلُ الآيَاتِ وَلِتَسْتَبِينَ سَبِيلُ الْمُجْرِمِينَ؛ و اين  چنين  آيات  را به  تفصيل  بيان  مي  کنيم  ، تا راه  و رسم  مجرمان ، آشکارگردد.

اين قرآن بيم دهنده همه مردم است اما کساني از آن بهره مي برند، « الَّذِينَ يَخَافُونَ أَن يُحْشَرُواْ إِلَى رَبِّهِمْ» که مي ترسند در نزد پروردگارشان گرد آورده شوند، پس آنان به منتقل شدن از اين دنيا به دنياي آخرت يقين دارند، بنابر اين آنچه را که به آنان فايده مي رساند با خود بر مي گيرند، و آنچه را که به آنان زيان مي رساند رها مي کنند.

« لَيْسَ لَهُم مِّن دُونِهِ» آنان جز خدا، « وَلِيٌّ وَلاَ شَفِيعٌ» هيچ ياور و شفاعت کننده اي ندارند. کسي را ندارند که ياورشان باشد، و آنچه را که مي خواهند براي آنان فراهم نمايد، و امر ناگوار را از آنان دور کند. و کسي را ندارند که براي آنها شفاعت نمايد، چون مردم اختياري ندارند و کاري از دستشان ساخته نيست. « لَّعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ» باشد که با پيروي از دستورات خدا و پرهيز از منهيات او، پرهيزگار شوند، زيرا بيم دادن موجب پرهيزگاري و يکي از اسباب آن است.

« وَلاَ تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ» و اهل عبادت و اخلاص را به خاطر همنشيني با ديگران از خود مران؛ آنهايي که همواره پروردگارشان را از طريقِ انجام دادن عبادت هايي در قالب ذکر و نماز و غيره، و از طريق فراخواندن و حاجت طلبيدن از او در بامدادان و شامگاهان فرا مي  خوانند و با اين عمل خود رضايت و خشنودي او را طلب مي کنند و اين کارها را خالصانه براي او  انجام مي دهند. پس اينان سزاوار رانده شدن و روي گرداندن نيستند، بلکه با آنان دوستي کن، و به خود نزديک نما، چون ايشان برگزيدگان مردم هستند، گرچه فقيرند، اما در حقيقت ايشان با عزّت و بزرگوار هستند هرچند که نزد مردم خوار و فقير باشند. « مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِم مِّن شَيْءٍ وَمَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِم مِّن شَيْءٍ» از حساب آنان چيزي بر تو نيست، و از حساب تو نيز چيزي بر آنان نيست . هريک حسابش جدا است و کار نيک  و بدش براي او است.

« فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ» اگر آنان را طرد کني از ستمکاران خواهي بود. پيامبر (ص) به شدت اين دستور را اطاعت نمود، و از آن فرمان برد، بنابراين هرگاه مومنان فقير مي نشستند با آنان مي نشست، و با آنان به خوبي رفتار مي نمود، و با آنها نرمي مي کرد، و اخلاقش با آنها نيکو بود، و آنان را به خود نزديک مي کرد، حتي بيشتر همنشينان او (ص) از اين گروه بودند . سبب نزول اين آيات اين بود که مردماني از قريش و از افراد خشن و گستاخ عرب به پيامبر (ص) گفتند: اگر مي خواهي ما ايمان بياوريم و از تو پيروي کنيم، فلان و فلان را که فقير و بينوا هستند طرد کن، زيرا خجالت مي کشيم اعراب ما را در حالي ببينند که با اين فقرا همنشين هستيم. و از آنجا که پيامبر خيلي دوست داشت آنها مسلمان شوند و از او پيروي کنند به قلبش خطور کرد که چنين کند ، بنابراين خداوند با اين آيات او را مورد سرزنش قرار داد.

« وَكَذَلِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لِّيَقُولواْ أَهَـؤُلاء مَنَّ اللّهُ عَلَيْهِم مِّن بَيْنِنَا» اين آزمايش خدا براي بندگانش است، که برخي را ثروتمند و برخي را فقير، و برخي را شرافتمند و برخي را کم ارزش قرار داده است. پس وقتي که خداوند ايمان را به فقير و کم ارزش ارزاني دارد، اين آزمايشي است براي توانگر و شرافتمند، بنابراين اگر توانگر در پي حق و پيروي کردن از آن باشد،  ايمان مي آورد و تسليم مي شود، و مشارکت  کساني که از نظر ثروت و شرافت در سطح پايين تري قرار دارند او را از ايمان آوردن و مسلمان شدن باز نمي دارد. و اگر صادقانه به دنبال حق نباشد مشارکت افرادي که از نظر ثروت و شرافت در سطح پايين تري قرار دارند مانع تبعيت او از حق خواهد شد. پس با تحقير کساني که آنان را از خود پايين تر مي ديدند، گفتند:« أَهَـؤُلاء مَنَّ اللّهُ عَلَيْهِم مِّن بَيْنِنَا» آيا از ميان ما خدا بر اينها منّت نهاده است؟ پس اين مطلب آنان را از اتّباع حق باز داشت، به خاطر اينکه خرد و فهم نداشتند. پس خداوند در جواب گفتار آنان که متضمن اعتراض بر خداوند به خاطر هدايت آن گروه و عدم هدايت آنان بود، فرمود:« أَلَيْسَ اللّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاكِرِينَ» آيا خداوند سپاسگزاران را بهتر نمي شناسد؛ کساني که قدر نعمتهاي خدا را دانسته و به آن اعتراف مي کنند، و به پاس نعمت هايي که از آن برخوردارند کارهاي شايسته انجام مي دهند؟! بنابراين خداوند فضل و کرم خود را به آنان داد، و آنان را که شاکر نيستند محروم کرد، به درستي که خداوند حکيم است و فضل خود را به کسي عطا نمي کند که شايسته آن نباشد، همچنين فضل خود را به اين معترضان که داراي چنين اوصافي هستند، نمي دهد. به خلاف فقرا و ديگراني که خداوند منت ايمان را بر آنان نهاد، چرا که  آنا شکرگزارند. و هنگامي که خداوند پيامبرش را از طرد کردن مومنانِ خدا ترس و پرهيزگار نهي کرد، ايشان را دستور داد که با تحريم و احترام و بزرگداشت با آنان روبرو شود و فرمود:« وَإِذَا جَاءكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ» و هرگاه کساني پيش تو آمدند که به آيات ما ايمان دارند، بگو: سلام بر شما . يعني هرگاه مومنان پيش تو آمدند به آنان سلام کن و خوش آمد بگو، و آنان را به رحمت خدا و گستردگي بخشش و احسان او که عزم و اراده آنان را فعال مي نمايد، مژده بده، و ايشان را به در پيش گرفتن هر راهي که آنها را به آن هدف مي رساند تشويق کن. و آنان را از پايداري بر گناهان بترسان، و به توبه کردن از گناهان دستور بده، تا آمرزش پروردگار و بخشش او را دريابند. بنابراين فرمود:« كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَن عَمِلَ مِنكُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ» پروردگارتان رحمت را بر خويشتن واجب نموده است، و هرکس از شما از روي ناداني کار بدي را  انجام دهد، سپس توبه نمايد و به اصلاح بپردازد. پس بايد همراه با ترک گناهان و دست کشيدن و پشيمان شدن از آنها، به اصلاح عمل بپردازد و آنچه را که خدا واجب نموده است ادا نمايد، و ظاهر و باطن اعمال فاسد خود را اصلاح کند، پس وقتي همه اين امور يافت شدند، « فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» همانان او آمرزنده  و مهربان است . يعني به همان اندازه که آنان دستورات او را انجام مي دهند از آمرزش و عفو خود بر آنان نازل مي کند. « وَكَذَلِكَ نفَصِّلُ الآيَاتِ» و اين چنين آيات را توضيح مي دهيم و آن را بيان مي کنيم، و هدايت را از گمراهي و راه را از بيراهه جدا مي سازيم تا راه يافتگان راه يابند و حق روشن گردد. « وَلِتَسْتَبِينَ سَبِيلُ الْمُجْرِمِينَ» و تا راه مجرمان که انسان را به ناخشنودي و عذاب خدا مي رساند مشخص گردد، زيرا وقتي که راه مجرمان روشن شود مي توان از آن پرهيز نمود. و اگر مشتبه باشد، اين هدف بزرگ به دست نخواهد آمد.

آيه ي 58-56:

قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ قُل لاَّ أَتَّبِعُ أَهْوَاءكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُهْتَدِينَ؛ بگو : مرا منع  کرده  اند که  آن  خداياني  را که  جز الله  مي  خوانيد پرستش   کنم   بگو : از هوسهاي  شما متابعت  نمي  کنم  تا مبادا گمراه  شوم  و از  هدايت  يافتگان  نباشم.

قُلْ إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّي وَكَذَّبْتُم بِهِ مَا عِندِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ؛ بگو : من  از پروردگارم  دليلي  روشن  دارم  و شما آن  دليل  را دروغ  مي ، خوانيد آنچه  بدين  شتاب  مي  طلبيد به  دست  من  نيست   حکم  تنها حکم   خداست   حقيقت  را بيان  مي  کند و او بهترين  داوران  است.

قُل لَّوْ أَنَّ عِندِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِيَ الأَمْرُ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِينَ؛ بگو : اگر آنچه  را که  بدين  شتاب  مي  طلبيد به  دست  من  بود ، ميان  من  و  شما کار به  پايان  مي  رسيد ، زيرا خدا به  ستمکاران  داناتر است.

خداوند متعال به پيامبرش (ص) مي فرمايد: «قُل» به مشرکاني که همراه با خدا، معبودان ديگري را مي خوانند ، بگو:« إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ» همانا من نهي شده ام کساني را غير از خدا که به فرياد مي طلبيد، بپرستم، از قبيل همتايان و بتان که مالک سود و زيان و مرگ زندگي نيستند، زيرا اين عقيده باطل است، و شما در اين زمينه جز پيروي از هواي نفس دليل و حجّتي نداريد، که پيروي از آن بزرگترين عامل گمراهي است. بنابراين فرمود:« قُل لاَّ أَتَّبِعُ أَهْوَاءكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُهْتَدِينَ» بگو: از خواستها و اميالتان پيروي نمي کنم، و اگر از خواستهايتان پيروي کنم آن وقت گمراه شده، و به هيچ صورتي از راه يافتگان نخواهم بود. و اما توحيد و  اخلاصي که من بر آن هستم، حق است و از دلايل قاطعي برخوردار مي باشد، و « إِنِّي عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّي» من بر يقينِ روشن هستم و به صحت آن باور دارم، و بر باطل بودن غيرِ آن معتقدم.  اين گواهي قاطع پيامبر  است، و شک و ترديدي را نمي پذيرد، و او بطور مطلق در ميان خلايق عادل ترين گواه است. پس مومنان شهادت دادن پيامبر را تصديق نمودند، و برحسب آنچه که خداوند به آنان ارزاني نموده بود صحت و صدق آن برايشان روشن گرديد. « وَ» ولي شما اين مشرکان! « کَذَّبتُم» آن را تکذيب کرديد، و اين شايسته شما نيست، اگر شما به تکذيب خود ادامه دهيد پس بدانيد که قطعا عذاب سختي بر شما فرود خواهد آمد، و عذاب نزد خدا است و او کسي است که هر وقت و هرگونه بخواهد عذاب را بر شما نازل مي کند. و اگر شما در وقوع عذاب شتاب ورزيد، چنين چيزي در دست من نيست.

« إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلّهِ» حکم و فرمان جز در دست خدا نيست. پس همان طور که حکم شرعي را صادر مي نمايد و امر و نهي مي کند، برحسب حکمت خويش فرمان و حکم جزايي را نيز صادر مي کند. پس به طور مطلق نبايد بر حکم او اعتراض نمود، و خداوند راه را روشن نموده و حق را براي بندگانش تعريف  کرده و براي آنها عذري باقي نگذاشته است، تا هرکس که هلاک مي شود از روي دليل هلاک گردد، و هرکس که نجات مي يابد از روي دليل نجات يابد. « وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ» و او بهترين جدا کنندگان است که در دينا و آخرت ميان بندگانش داوري مي نمايد، به گونه اي که کسي که عليه او قضاوت شده و حق به او داده نشده است او را به خاطر اين داوري ستايش مي نمايد.

«قُل» به کساني که از روي ناداني و عناد و ستم براي وقوع عذاب شتاب مي ورزند، بگو:« لَّوْ أَنَّ عِندِي مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِيَ الأَمْرُ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ» اگر آنچه که شما بر وقوع آن شتاب مي ورزيد در دست من بود، کار من و شما تمام مي شد. اگر عذاب آوردم، و در اين ميان سود و منفعتي به شما نمي رسيد. اما کار در دست خداوند بردبار و شکيباست؛ خداوندي که گناهکاران از فرمان او سرمي پيچند، و جرات کنندگان بر نافرماني او جرات مي  کنند، اما او از آنها در مي گذرد، و به آنها رزق و روزي مي دهد، ونعمت هاي ظاهري و باطني خود را به سوي آنان سرازير مي نمايد.« وَاللّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِينَ» و خداوند نسبت به ستمگران آگاه است. چيزي از احوال آنان بر او پوشيده نيست، پس آنان را مهلت مي دهد اما آنان را مورد اهمال و فراموشي قرار نمي  دهد.

آيه ي 59:

وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ ؛ کليدهاي  غيب  نزد اوست   جز او کسي  را از غيب  آگاهي  نيست   هر چه   را که  در خشکي  و درياست  مي  داند  هيچ  برگي  از درختي  نمي  افتد مگر آنکه   از آن  آگاه  است   و هيچ  دانه  اي  در تاريکيهاي  زمين  و هيچ  تري  و خشکي  نيست  جز آنکه  در کتاب  مبين  آمده  است.

اين آيه يکي از بزرگترين آياتي است که علم فراگير الهي را به طور مشروح بيان داشته، و تصريح مي کند که علم او همه خفايا و نهانها و امور غيبي را در بر مي گيرد، و هرکس از آفريدگانش را که بخواهد از آن امور غيبي آگاه مي سازد. و بسياري از امور غيب را از فرشتگان مقرب و پيامبران پنهان داشته، و آنان را بدان آگاه نکرده است، تا چه رسد به اينکه کس ديگري از جهانيان را از آن با خبر نمايد. و او به حيوانات و درختان و ريگها و سنگريزه ها و خاکهايي که در بيابانها و صحراها مي باشد آگاه است. از آنچه که در درياها وجود دارد از قبيل حيوانات، معادن، و ساير موجودات زنده اي که آب آنرا فرا گرفته، آگاه است.« وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ» و هيچ برگي از درختان خشکي و دريا و درختان آباديها و بيابان ها و دنيا و آخرت فرو نمي افتد مگر اينکه خداوند به آن آگاه است.

« وَلاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الأَرْضِ» و هيچ دانه اي از دانه ميوه ها و کشتزارها و بذري که مردم مي کارد و دانه گياهان بياباني که از آن انواع گياهان مي رويند، و در تاريکي هاي زمين قرار دارند، نيست، مگر اينکه خداوند از آن خبر دارد.

« وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ» و هيچ ترو خشکي وجود ندارد که خداوند از آن خبر نداشته باشد، و اين  عموم بعد از خصوص است، « إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ» مگر اينکه در لوح محفوظ ثبت و ضبط شده است. بعضي از اين امور، عقل و عقلا را در حيرت مي اندازد، و درک و خاطر هوشياران را سرگشته مي کند. پس اين بر عظمت پروردگار و گستردگي صفاتش دلالت مي نمايد . نيز بيانگر آن است که اگر مردمِ اول و آخر جمع شوند تا برخي از صفات او را احاطه نمايند توان اين کار را نخواهند داشت. پس با برکت است پروردگار بزرگ و گشايشگر و دانا و ستوده و بزرگوار و حاضر و ناظر و احاطه کننده. و بزرگ است خدايي که هيچ کس نمي تواند ستايش او را بيان کند، بلکه او آن گونه است که خودش خويشتن را ستوده است، و بالاتر از آن است که بندگانش بتوانند وي را آن گونه که شايسته اوست ستايش نمايند. پس اين آيه بر دانش و آگاهي فراگير خدا که همه چيز را فرا گرفته است، نيز برکتاب او لوح المحفوظ که تمام حوادث را در برگرفته  است، دلالت مي کند.

آيه ي 62-60:

وَهُوَ الَّذِي يَتَوَفَّاكُم بِاللَّيْلِ وَيَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ ثُمَّ يَبْعَثُكُمْ فِيهِ لِيُقْضَى أَجَلٌ مُّسَمًّى ثُمَّ إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ ثُمَّ يُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ؛ و اوست  که  شما را شب  هنگام  مي  ميراند و هر چه  در روز کرده  ايد مي   داند،، آنگاه  بامدادان  شما را زنده  مي  سازد تا آن  هنگام  که  مدت  معين   عمرتان به  پايان  رسد  سپس  بازگشتتان  به  نزد اوست  و شما را از آنچه   کرده  ايد آگاه  مي  کند.

وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُم حَفَظَةً حَتَّىَ إِذَا جَاء أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لاَ يُفَرِّطُونَ؛ اوست  قاهري  فراتر از بندگانش   نگهباناني  بر شما مي  گمارد ، تا چون   يکي  از شما را مرگ  فرا رسد فرستادگان  ما بي  هيچ  کوتاهي  و گذشتي  جان  او  بگيرند.

ثُمَّ رُدُّواْ إِلَى اللّهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ أَلاَ لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ؛ سپس  به  نزد خدا ، مولاي  حقيقي  خويش  بازگردانيده  شوند  بدان  که  حکم ، حکم اوست  و او سريع  ترين  حسابگران  است.

تمام اين آيات در رابطه با اثبات الوهيت خدا و  استدلال عليه مشرکين بوده ، و بيانگر آن است که خداوند متعال سزاوار محبت و تعظيم و بزرگداشت و  اکرام است. پس خداوند خبر داد که تنها او به امور بندگانش در بيداري و خوابشان مي پردازد و او روح آنان را در شب مي گيرد، پس حرکات آنان آرام مي گيرد و جسم هايشان استراحت مي کند، سپس آنان را از خواب بر مي  انگيزد، تا براي به دست آوردن منافع ديني و دنيوي خود به فعاليت و  تلاش بپردازند. و هموکارهايي را که در روز انجام مي دهند، مي داند، سپس خداوند همواره به آنان مي پردازد تا اينکه مدت زندگيشان را تمام کنند، پس طبق اين تدبير، مدتِ مشخص شده به پايان مي رسد، و آن دوران زندگي است. پس از آن دوران ديگري شروع مي شود، و آن زنده شدن پس از مرگ است. بنابر اين فرمود:« ثُمَّ إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ» سپس بازگشت شما به سوي اوست، نه به سوي کسي ديگر. « ثُمَّ يُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» سپس شما را به آنچه از خير و شر که انجام مي داديد آگاه مي سازد.

« وَهُوَ» و خداوند متعال، « الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ» بر بندگانش چيره و غالب است. و اراده فراگير و مشيت و خواست  عام او بر آنان جاري مي گردد. پس هيچ کاري به دست آنان صورت نمي گيرد و هيچ کاري در دست آنان نيست، و حرکت نمي کنند، و آرام نمي گيرند مگر به فرمان او. با وجود اين فرشتگاني مراقب بر بندگان گماشته است تا از آنان محافظت کنند و آنچه را که انجام مي دهند ثبت و ضبط نمايند، « وَإِنَّ عَلَيکُم لَحفِظينَ، کِرَامَا کَتِبينَ ، يعلَمُونَ مَا تَفعَلُونَ» و همانا بر شما مراقباني گماشته شده اند؛ نويسندگان بزرگواري که آنچه مي کنيد، مي دانند، « عَنِ اليمينِ وَعَنِ الشِمَالِ قَعيدُ ، مَّا يلفِظُ مِن قَولِ إِلَّا لَدَيهِ رَقيبُ عَتِيدُُ» از چپ و راست نشسته اند، انسان هيچ سخني را بر زبان نمي آورد مگر اينکه نزد او مراقبي آماده است و آن را مي نويسد . پس اين ، مراقب خدا از آنان در حال زندگي است. « حَتَّىَ إِذَا جَاء أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا» تا اينکه زمان مرگ شما فرا رسد، آنگاه که فرشتگان ما، که مسوول گرفتن جان و قبض روح هستند، جان او را مي گيرند، « وَهُمْ لاَ يُفَرِّطُونَ» و آنان در اين کار کوتاي نمي ورزند؛ پس يک لحظه را بر زماني که خدا مقدر نموده است نمي افزايند، و لحظه اي از آن کم نمي کنند، و اين کار را طبق تقدير و فرمان الهي انجام مي دهند.« ثُمّ» و بعد از مرگ، و زندگي برزخ، و خير و شري که در آن هست، « رُدُّواْ إِلَى اللّهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ» به سوي خدا که سرور حقيقيشان است برگردانده مي شوند.

به سوي خدايي بر مي گردند که با حکمت و تقدير خويش آنها را سرپرستي نموده، و مشيت خود را بر آنان جاري کرده است. سپس با  امر و نهي خود آنها را سرپرستي نموده و پيامبرانش را به سوي آنها فرستاده و کتابها را بر آنان نازل نموده است. پس به سوي او برگردانده مي شوند تا به سزا و جزاي آنها حکم نمايد و به خاطر خوبي هايي که انجام داده اند آنان را پاداش بدهد، و آنها را بر بديها و زشتي هايي که مرتکب شده اند مجازات کند. «  أَلاَ لَهُ الْحُكْمُ» هان! فرمان و داوري از آنِ اوست؛ معبودي يگانه که هيچ شريکي ندارد.« وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ» و  او سريعترينِ حسابگران است، زيرا خدا بسيار آگاه است ، و اعمال آنها را در لوح المحفوظ ثبت نموده، و فرشتگانش تمامي حرکات و سکنات آنان را در نامه اعمال و کتابي که در دستشان است ثبت کرده اند.

پس تنها خدا مي آفريند و به تدبير امور مي پردازد، و او در آفريدن و تدبير يگانه، و بر بندگانش چيره است ، و همه حالاتشان را زير نظر دارد، و حکم و داوري تقديري و شرعي و جزائي از آن اوست. پس چرا مشرکين از ذاتي که داراي چنين صفاتي است روي مي گردانند و به عبادت کسي روي مي آورند که هيچ کاري در دست او نيست، و به اندازه ذرّه اي سود و نفع نمي رساند، و قدرت و اراده اي ندارد؟! سوگند به خدا اگر بردباري خداوند و گذشت و رحمت وي را نسبت به خويش مي دانستند به شناخت وي روي آورده و شيفته و سرگشته  او مي شدند.

حال آنکه به شرک و ناسپاسي روي آورده و با خدا مبارزه مي کنند، و به خود جرات مي دهند که شکوه و عظمت پروردگار را ناديده بگيرند و به وي دروغ نسبت دهند، اين در حالي  است که پروردگار، آنان را روزي مي دهد. تمام اين بدبختي ها بدان جهت است که تسليم شيطان شده اند، و اين کار جز رسوايي و زيان چيز ديگري به دنبال ندارد. اما آنها قومي نادان هستند.

آيه ي 64-63:

قُلْ مَن يُنَجِّيكُم مِّن ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَخُفْيَةً لَّئِنْ أَنجَانَا مِنْ هَـذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ؛ بگو : چه  کسي  شما را از وحشتهاي  خشکي  و دريا مي  رهاند ? او را به  زاري   ودر

نهان  مي  خوانيد که  اگر از اين  مهلکه  رهايي  يابيم  ، ما نيز از  سپاسگزاران  خواهيم  بود.

قُلِ اللّهُ يُنَجِّيكُم مِّنْهَا وَمِن كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ أَنتُمْ تُشْرِكُونَ؛ بگو : خداست  که  شما را از آن  مهلکه  و از هر اندوهي  مي  رهاند ، باز هم   بدو شرک  مي  آوريد.

« قُل» به کساني که براي خدا شريک قرار مي دهند و معبودان ديگري را با او مي خوانند، و توحيد ربوبيت را مي پذيرند و توحيد الوهيت را انکار مي کنند، بگو:« مَن يُنَجِّيكُم مِّن ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ» چه کسي شما را از سختي ها و مشقت هاي خشکي و دريا نجات مي دهد؟ و آن گاه که چاره سازي و چاره انديشي برايتان سخت و مشکل مي شود خداوند را با فروتني مي خوانيد و پيوسته حاجات خود را از او مي طلبيد، و در حالي  که شما در آن موقعيت قرار داريد، مي گوييد:« لَّئِنْ أَنجَانَا مِنْ هَـذِهِ» اگر خداوند ما را از اين سختي که در آن افتاده ايم نجات بدهد، « لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ» قطعا از سپاس گزاراني خواهيم بود که به نعمت او اعتراف مي کنند، و آن را در مسير طاعت پروردگارشان به کار مي برند، نه در راه گناه و معصيت. « قُلِ اللّهُ يُنَجِّيكُم مِّنْهَا وَمِن كُلِّ كَرْبٍ» بگو: خداوند شما را از اين سختي، و از همه مشکلات نجات مي دهد، « ثُمَّ أَنتُمْ تُشْرِكُونَ» سپس شما شرک مي ورزيد، و به آنچه که گفتيد وفا نمي کنيد، و نعمتي را که خداوند به شما داده است فراموش مي کنيد. پس چه دليلي آشکارتر از اين بر باطل بودن و صحت توحيد وجود دارد؟!

آيه ي 67-65:

قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ ؛ بگو : او قادر بر آن  هست  که  از فراز سرتان  يا از زير پاهايتان  عذابي ، برشما بفرستد ، يا شما را گروه  گروه  در هم  افکند و خشم  و کين  گروهي  را به گروه  ديگر بچشاند  بنگر که  آيات  را چگونه  گوناگون  بيان  مي  کنيم   باشدکه  به  فهم  دريابند.

وَكَذَّبَ بِهِ قَوْمُكَ وَهُوَ الْحَقُّ قُل لَّسْتُ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ؛ قوم  تو قرآن  را دروغ  مي  شمردند در حالي  که  سخني  است  بر حق  بگو : من   کارساز شما نيستم.

لِّكُلِّ نَبَإٍ مُّسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ؛ به  زودي  خواهيد دانست  که  براي  هر خبري  زماني  معين  است.

خداوند متعال بر فرستادن عذاب از تمامي جهات به سوي شما توانا است. « مِّن فَوْقِكُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً» از بالاي سرتان يا از زير پاهايتان و يا اينکه شما را در هم بياميزد، « وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ» و شما را دسته دسته نمايد، و به فتنه مبتلا سازد و برخي، برخي ديگر را بکشد، و او بر همه اين کارها توانا است.

پس، از انجام گناه بپرهيزيد زيرا عذابي شما را فرا خواهد گرفت که نابودتان مي  کند. و او بر اين کار توانا است، اما از رحمت الهي است که عذاب را از اين امت دور نموده و از بالا سنگباران و رجم نمي شوند، و عذاب را از زير پاهايشان بسوي آنان نمي فرستد و در زمين فرو برده نمي شوند. اما برخي را مجازات نموده و آنان را به جان هم انداخته و يکديگر را مي کشند. و برخي را بر برخي ديگر مسلط گردانده، و اين سزا و مجازات دنياست که اهل بصيرت آن را مي بينند، و عالمان آن را احساس مي کنند. « انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الآيَاتِ» بنگر که چگونه آيات را به صورتهاي گوناگون و شيوه هاي مختلف که همه بر حق دلالت مي کنند بيان مي داريم! « لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ» شايد هدف از آفرينش خود، و حقايق شرعي و مفاهيم الهي را بفهمند.

« وَكَذَّبَ بِهِ قَوْمُكَ وَهُوَ الْحَقُّ» و قوم تو قرآن را تکذيب نمودند، حال آنکه قرآن حق است و هيچ شکي در آن نيست، و هيچ ترديدي به آن راه ندارد، « قُل لَّسْتُ عَلَيْكُم بِوَكِيلٍ» بگو: من مراقب و نگهبان اعمالتان نيستم، و من شما را بر آن مجازات نمي کنم، من تنها بيم دهنده و مبلغ هستم.

« لِّكُلِّ نَبَإٍ مُّسْتَقَرٌّ» براي هر خبري زمان مقرري است که در آن وقت به وقوع مي پيوندد، زماني که پس و پيش نمي شود. « وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ» و به زودي خواهيد دانست که چه عذابي به شما وعده داده شده است!

آيه ي 69-68:

وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ؛ و چون  ببيني  که  در آيات  ما از روي  عناد گفت  و گو مي  کنند از آنها  رويگردان  شو تا به  سخني  جز آن  پردازند  و اگر شيطان  تو را به  فراموشي  افکند، چون  به  يادت  آمد با آن  مردم  ستمکاره  منشين.

وَمَا عَلَى الَّذِينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسَابِهِم مِّن شَيْءٍ وَلَـكِن ذِكْرَى لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ؛ کساني  که  پرهيزگاري  پيشه  کرده  اند به  گناه  کافران  بازخواست  نخواهند شد،، ولي  بايد آنان  را پند دهند  باشد که  پرهيزگار شوند.

منظور از فروتن در آيات خدا سخني است که با حق مخالف باشد از قبيل تحسين گفتارهاي باطل و فراخوان به سوي آن، و ستايش اهل آن، و روي گرداني از حق و طعنه زدن به ن و عيب جويي از اهل حق. و خداوند در اصل پيامبر را دستور داده و به دنبال او امتش را نيز دستور داده است که هرگاه کسي را ديدند به طريق مذکور به طعنه زدن به آيات خدا مي پردازد، بايد از چنين کساني روي گرداني کنند، و در مجالس کساني بنشينند که به عيب جويي از آيات خدا مي پردازند، و در باطل فرو مي روند، و اين کار را ادامه مي دهند، تا اينکه بحث عوض شود و به سخني ديگر بپردازند. پس هرگاه به مسائل ديگري پرداختند، نهي مذکور از بين مي رود.

بنابراين اگر مصلحتي در کار باشد حضور در چنين مجالسي جايز است، و اگر مصلحتي در کار نباشد حضور در آن مفيد نبوده و به نشستن در آن دستور داده نشده است. و مذمت و نکوهشِ فرو رفتن در باطل و پرداختن به آن در واقع به معني مدح و تمجيد پژوهش و بحث و مناظره است. سپس فرمود:« وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ» و اگر شيطان تو را به فراموشي در انداخت، و از روي فراموشي و غفلت با آنها نشستي. « فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» بعد از يادآوران، ديگر با قوم ستمکار منشين. قوم ستمکار قومي هستند که از روي باطل به آيات مي پردازند، و يا سخن حرامي را بر زبان مي آورند، و يا کار حرامي را انجام مي دهند. پس نشستن و حضور در مکان و مجلسي که در آن منکري انجام مي شود و انسان نمي تواند آن را از بين ببرد، حرام است. اين نهي و تحريم متوّجه کسي است که با آنها بنشيند و پرهيزگاري نداشته باشد، به اين صورت که در سخن يا کار حرام با آنها مشارکت نمايد و يا سکوت اختيار کرده و اعتراض و انکار نکند.پس اگر پرهيزگاري، و ترس از خدا را پيشه سازد به اين صورت که آنها را به خير دستور دهد و از شر و سخني که از آنان سر مي زند باز دارد، و به دنبال آن منکر از بين رود يا کمتر شود، بر چنين فردي گناهي نيست، و اشکالي ندارد که با آنان بنشيند، بنابر اين فرمود:« وَمَا عَلَى الَّذِينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسَابِهِم مِّن شَيْءٍ وَلَـكِن ذِكْرَى لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ» و بر کساني که پرهيزگاري مي کنند از حساب آنان چيزي بر آنها نيست، اما بايد آنان را تذکر و پند دهند تا شايد بپرهيزند . اين آيه بيانگر آن است که پنددهنده بايد سخني را به کار گيرد که به حاصل شدن تقوا بيانجامد، و هرگاه پند و اندرز به شر و بدي بيشتر منجر شود ترک آن واجب است، زيرا هرگاه پند و اندرز با مقصود و هدف متعارض باشد، ترک آن مقصود  است.

آيه ي 70:

وَذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ دِينَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَذَكِّرْ بِهِ أَن تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا كَسَبَتْ لَيْسَ لَهَا مِن دُونِ اللّهِ وَلِيٌّ وَلاَ شَفِيعٌ وَإِن تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لاَّ يُؤْخَذْ مِنْهَا أُوْلَـئِكَ الَّذِينَ أُبْسِلُواْ بِمَا كَسَبُواْ لَهُمْ شَرَابٌ مِّنْ حَمِيمٍ وَعَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُواْ يَكْفُرُونَ ؛ و واگذار آن  کساني  را که  دين  خويش  بازيچه  و لهو گرفته  اند و زندگاني ، دنيا فريبشان  داد  و به  قرآن  به  يادشان  بياور که  بر کيفر اعمال  خويش   در جهنم  محبوس  خواهند ماند  جز خدا دادرس  و شفيعي  ندارند  و اگر  براي  رهايي  خويش  هر گونه  فديه  دهند پذيرفته  نخواهد شد  اينان  به   عقوبت  اعمال  خود در جهنم  محبوسند و به  کيفر آنکه  کافر شده  اند برايشان   شرابي  از آب  جوشان  و عذابي  دردآور مهيا شده  است.

آنچه از بندگان خواسته شده اين است که دين را خالصانه براي خدا  انجام دهند، به اين صورت که تنها او را بپرستند، و تمام توان خود را براي جلب خشنودي و رضايت  او مبذول دارند. و اين کار مستلزم آن است که قلب را متوجه خدا نمود، و به طور جدي در اين مسير گام برداشتف و مخلصانه براي رضاي خدا به پيش رفت و ريا و شهوت طلبي را کنار گذاشت. اين است دين حقيقي.

اما هرکس ادعا ک ند که او بر حق است و از دين و پرهيزگاري برخوردار است. در حالي که دينش را به بازيچه و سرگرمي گرفته است؛ به گونه اي که ، و قلب او از محبت خدا و شناخت او  غافل شده، و به هر آنچه که به وي زيان مي رساند روي آورده و در باطل خويش فرو رفته است و با جسم و بدن خود در آن به سرگرمي مي پردازد، زيرا هرگاه کار و تلاشش براي غير خدا انجام گيرد، بازيچه و سرگرمي است. خداوند دستور داده است که چنين فردي را ترک کنيم و از  او بپرهيزيم و فريب وي را نخوريم ، و مراقب کارهايش باشيم و نبايد موانع و مشکلات او، ما را از آنچه که آدمي را به خدا  نزديک مي گرداند، باز دارد. « وَذَكِّرْ بِهِ» و به وسيله اين قرآن آنچه را که بر بندگان فايده مي رساند اندرز بده، آنان را به خواندن قرآن و تبعيت ِاز آن دستور بده، و به صورت مشروح برايشان بيان کن، و آن را برايشان نيکو جلوه بده و اوصاف و ويژگيهاي زيباي آن را برايشان بيان کن، و از آنچه که به ضرر بندگان است نهي کن، و آن را به صورت مبسوط برايشان بيان نما و صفت هاي زشتِ منهيات را براي آنان بيان کن به گونه اي که انسان به ترک آن رغبت پيدا کند. و همه  اين مطالب بدان خاطر است تا کسي به سبب آنچه انجام داده است هلاک نشود. يعني قبل از اينکه بنده مرتکب گناه شود، و بر خداوندي که خفايا را مي داند جرات کند، و به اين کار نادرست و زشت ادامه دهد، وي را پند و اندرز بده، تا باز آيد و از کارش دست بکشد.

« لَيْسَ لَهَا مِن دُونِ اللّهِ وَلِيٌّ وَلاَ شَفِيعٌ» قبل از اينکه گناهانش او را احاطه نمايد، آن گاه هيچ  کس به او سودي نمي رساند، و هيچ خويشاوند و دوستي جز خدا او را ياري و سرپرستي نکرده و هيچ شفاعت کننده اي براي او شفاعت نمي کند.« وَإِن تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ» واگر هرگونه فديه اي بپردازد گرچه پُرِ زمين طلا باشد ، « لاَّ يُؤْخَذْ مِنْهَا» از او پذيرفته نمي شود و فايده اي براي وي نخواهد داشت. « أُوْلَـئِكَ» ايشان که داراي صفات مذکورند، « الَّذِينَ أُبْسِلُواْ» کساني اند که هلاک شده و از خير نااميد گشته اند، و اين « بِمَا كَسَبُواْ لَهُمْ شَرَابٌ مِّنْ حَمِيمٍ» به سبب کارهايي است که انجام داده اند . براي آنان شرابي است که بي نهايت داغ و گرم است و چهره هايشان را مي سوزاند و روده هايشان را تکّه تکّه مي کند. « وَعَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُواْ يَكْفُرُونَ » و به سبب  کفري که مي ورزيدند براي آنان عذابي دردناک است.

آيه ي 73-71:

قُلْ أَنَدْعُو مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ يَنفَعُنَا وَلاَ يَضُرُّنَا وَنُرَدُّ عَلَى أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللّهُ كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّيَاطِينُ فِي الأَرْضِ حَيْرَانَ لَهُ أَصْحَابٌ يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنَا قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدَىَ وَأُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ  ؛ بگو : آيا سواي  الله  کسي  را بخوانيم  که  نه  ما را سود مي  دهد و نه  زيان ، مي  رساند ? و آيا پس  از آنکه  خدا ما را هدايت  کرده  است  ، همانند آن   کس که  شيطان  گمراهش  ساخته  و حيران  بر روي  زمين  رهايش  کرده  ، از دين   بازگرديم  ? او را ياراني  است  که  به  هدايت  ندايش  مي  دهند که  نزد ما  بازگردد بگو : هدايتي  که  از سوي  خدا باشد ، هدايت  واقعي  است   و به   ما فرمان رسيده  که  در برابر پروردگار جهانيان  تسليم  شويم.

وَأَنْ أَقِيمُواْ الصَّلاةَ وَاتَّقُوهُ وَهُوَ الَّذِيَ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ؛ و نماز بخوانيد و از او بترسيد  اوست  آنکه  همگان  نزدش  محشور مي  شويد.

وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِالْحَقِّ وَيَوْمَ يَقُولُ كُن فَيَكُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَلَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّوَرِ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ ؛ و اوست  آنکه  آسمانها و زمين  را بيافريد  و روزي  که  بگويد : موجود شو  ،پس  موجود مي  شود  گفتار او حق  است   و در آن  روز که  در صور بدمند  فرمانروايي  از آن  اوست   نهان  و آشکار را مي  داند و او حکيم  و آگاه   است.

«قُل» اي پيامبر! به کساني که خدا شرک مي ورزند و غيرِ او را به فرياد مي خوانند، و شما را به دينشان دعوت مي کنند، و اوصاف معبودانشان را براي تو بيان مي کنند، اوصافي که  عاقل با آگاهي يافتن از آن باز مي آيد، زيرا هرگاه انسان خردمند به طور سطحي در مذهب مشرکان نظر اندازد به باطل بودن آن يقين حاصل مي نمايد، و براي بطلان آن نيازي به اقامه دليل آن ندارد، پس به چنين کساني بگو:« أَنَدْعُو مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ يَنفَعُنَا وَلاَ يَضُرُّنَا» آيا غير از خدا کسي را بخوانيم که سود و زياني به ما نمي رساند؟ اين صفت شامل تمامي کساني است که غير خدا را مي پرستند، چون آنچه جز خدا پرستش مي شود، سود و زياني نمي رساند، و کاري در دست او نيست، بلکه همه کارها در دست خداست.

« وَنُرَدُّ عَلَى أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللّهُ» و آيا بعد از اينکه خداوند ما را هدايت  کرد به گمراهي بازگرديم؟ و از هدايت و رشد به انحراف برگرديم؟ و از راهي که انسان را به باغهاي بهشت مي رساند به راهي برگرديم که آدمي را به عذاب دردناک جهنم مي رساند؟! پس اين حالتي است که انسانِ خردمند آن را نمي پسندد. و کسي که داراي اين حالت  است، « كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّيَاطِينُ فِي الأَرْضِ» بسان کسي است که شياطين او را گمراه نموده و از راه و برنامه و هدفش منحرف کرده  است. « حَيْرَانَ لَهُ أَصْحَابٌ يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى» سرگشته و حيران است؛ دوستاني دارد که او را به سوي هدايت فرا مي خوانند، اما شيطان ها او را به زشتي و انحراف دعوت مي کنند، و او ميان اين دو دعوتگر حيران مانده است. و همه مردم چنين حالتي را دارند جز  کساني که خداوند آنها را در امان قرار داده است، به درستي که آنان کشش ها و انگيزه هايي متعارض در خود مي يابند؛ کشش و جاذبه هاي شيطاني و انگيزه و محرک هاي رحماني . انگيزه هاي خيري که در وجود چنين کساني يافت مي شود عبارتند از انگيزه ي رسالت، عقل صحيح و فطرت سالم. « يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى» او را به سوي هدايت و صعود به بالاترين مقام فرا مي خوانند. از طرفي نيز انگيزه هاي شيطاني در درون آدمي وجود دارد، و هرکس شيوه شيطان را در پيش گيرد و از نفس سرکش پيروي کند گمراه شده و به پايين ترين جايگاه و « اسفل السافلين» سقوط مي  کند. برخي از مردم در همه با اغلب کارهايشان از انگيزه هاي رحماني بهره برده و راه هدايت را در پيش مي گيرند، و برخي از مردم برعکس اين هستند.

و برخي هستند که هر دو نوع انگيزه در آنها وجود دارد، و اين دو انگيزه در وجود آنان با يکديگر متعارض و مخالف اند. و در اينجا اهل سعادت از اهل شقاوت باز شناخته مي شوند. « قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدَىَ» بگو: هدايت خدا هدايت واقعي است. هدايت همان است که خداوند بر زبان پيامبرش بيان نموده، و ديگر راهها به گمراهي و نابودي و هلاکت مي انجامند. « وَأُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ» و  فرمان داده شده ايم تا از پروردگار جهانيان فرمان بريم؛ تسليم يگانگي و اوامر و نواهي او باشيم، و به بندگي وي در آييم. همانا اين برترين نعمتي است که خداوند به بندگاني ارزاني نموده است، و کاملترين تربيتي است که خداوند آنها را از آن بهره مند کرده است. « وَأَنْ أَقِيمُواْ الصَّلاةَ» و دستور داده شده ايم که نماز را همراه با ارکان و شرايط و سنت هايش و آنچه آن را تکميل مي نمايد، برپا داريم.« وَاتَّقُوهُ» و با انجام آنچه خداوند بدان دستور داده ، و با پرهيز از منهياتش از او بترسد.

« وَهُوَ الَّذِيَ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ» و او خدايي است که به سويش محشور خواهيد شد، و در روز قيامت در پيشگاه  او جمه مي شويد و شما را طبق اعمال خوب و بدتان پاداش مي دهد. « وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِالْحَقِّ» و او خدايي است که آسمانها و زمين را به حق آفريده است تا بندگان را فرمان دهد وآنان را نهي کند، و به آنان پاداش و کيفر بدهد. « وَيَوْمَ يَقُولُ كُن فَيَكُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ» و روزي که مي فرمايد: «باش» پس مي شود ، سخن  او حق است، و هيچ شک و ترديدي در آن نيست، و او چيزِ بيهوده اي را نمي گويد، « وَلَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّوَرِ» و روزي که در صور دميده مي شود پادشاهي از آن اوست، يعني در روز قيامت. به طور ويژه فرمود: پادشاهي قيامت از آن اوست با اينکه او صاحب و فرمانرواي هر چيزي است ، زيرا در روز قيامت همه مالکيت ها لغو شده و از بين مي رود، پس پادشاهي و ملوکيت جز براي خداوند قهار و يکتا باقي نخواهد ماند.

« عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ» آگاه و عالم به پنهان و آشکار مي باشد، و او با حکمت و آگاه است؛ ذاتي که داراي رحمت کامل و نعمت فراوان و احسان بزرگ است و علم و آگاهي او تمام خفايا و اسرا را در بر گرفته است، و هيچ خدا و پروردگاري جز او نيست.

آيه ي 83-74:

وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلاَلٍ مُّبِينٍ؛ و ابراهيم  پدرش  آزر را گفت  : آيا بتان  را به  خدايي  مي  گيري  ? تو و  قومت ، را به  آشکارا در گمراهي  مي 

بينم.

وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ؛ بدين  سان  به  ابراهيم  ملکوت  آسمانها و زمين  را نشان  داديم  تا از اهل   يقين  گردد.

فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَـذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لا أُحِبُّ الآفِلِينَ ؛ چون  شب  او را فرو گرفت  ، ستاره  اي  ديد  گفت  : اين  است  پروردگار من   چون  فرو شد ، گفت  : فرو شوندگان  را دوست  ندارم.

فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَـذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ يَهْدِنِي رَبِّي لأكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ؛ آنگاه  ماه  را ديد که  طلوع  مي  کند  گفت  : اين  است  پروردگار من   چون   فرو، شد ، گفت  : اگر پروردگار من  مرا راه  ننمايد ، از گمراهان  خواهم  بود.

فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَـذَا رَبِّي هَـذَآ أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ؛ و چون  خورشيد را ديد که  طلوع  مي  کند ، گفت  : اين  است  پروردگار من  ،  اين  بزرگ  تر است   و چون  فرو شد ، گفت  : اي  قوم  من  ، من  از آنچه   شريک  خدايش  مي  دانيد بيزارم ..

إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ؛ من  از روي  اخلاص  روي  به  سوي  کسي  آوردم  که  آسمانها و زمين  را آفريده   است ، و من  از مشرکان  نيستم.

وَحَآجَّهُ قَوْمُهُ قَالَ أَتُحَاجُّونِّي فِي اللّهِ وَقَدْ هَدَانِ وَلاَ أَخَافُ مَا تُشْرِكُونَ بِهِ إِلاَّ أَن يَشَاء رَبِّي شَيْئًا وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا أَفَلاَ تَتَذَكَّرُونَ ؛ و قومش  با او به  ستيزه  برخاستند  گفت  : آيا در باره  الله  با من   ستيزه مي ، کنيد ، و حال  آنکه  او مرا هدايت  کرده  است  ? من  از آن  چيزي  که   شريک او مي  انگاريد ، نمي  ترسم   مگر آنکه  پروردگار من  چيزي  را بخواهد  علم پروردگار من  همه  چيز را در بر گرفته  است   آيا پند نمي  گيريد ?

وَكَيْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَكْتُمْ وَلاَ تَخَافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُم بِاللّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَانًا فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالأَمْنِ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ؛ چرا از آن  چيزي  که  شريک  خدايش  ساخته  ايد بترسم  در حالي  که  شما  چيزهايي را که  هيچ  دليلي  در باره  آنها نازل  نکرده  است  مي  پرستيد و بيمي   به  دل  راه  نمي  دهيد ? اگر مي  دانيد بگوييد که  کدام  يک  از اين  دو گروه   به  ايمني سزاوارترند ?

الَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَـئِكَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ؛ کساني  که  ايمان  آورده  اند و ايمان  را به  شرک  نمي  آلايند ، ايمني  از آن ، ايشان  است  و ايشان  هدايت  يافتگانند.

وَتِلْكَ حُجَّتُنَا آتَيْنَاهَا إِبْرَاهِيمَ عَلَى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَّن نَّشَاء إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ؛ اين  برهان  ما بود ، که  آن  را به  ابراهيم  تلقين  کرديم  در برابر قومش   هر که  را بخواهيم  به  درجاتي  بالا مي  بريم  هر آينه  پروردگار تو حکيم  و  داناست.

خداوند متعال مي فرمايد: «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لأَبِيهِ آزَرَ» داستان ابراهيم عليه السلام را به يادآور، و او را ستايش کن، و به پاس اينکه به توحيد فرا خواند و از شرک نهي کرد او را گرامي بدار، آنگاه که به پدرش آذر گفت: « أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً» آيا بتهايي را عبادت مي کني که فايده اي نمي رسانند و زياني نمي دهند و هيچ کاري در دست آنان نيست؟!« إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلاَلٍ مُّبِينٍ» من تو و قومت را در گمراهي آشکاري مي بينم، زيرا کساني را عبادت مي کنيد که سزاوار کوچکترين عبادتي نيستند، و عبادت آفريننده و روزي دهنده و مدبّرتان را ترک کرده ايد. « وَكَذَلِكَ» و همچنين زماني که ابراهيم را به توحيد و دعوت به سوي آن توفيق داديم، « نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ» ملکوت بزرگ آسمانها و زمين را به او نشان داديم. و با بينش و بصيرت خود دلايل قاطع و روشني را که در آسمانها و زمين وجود دارد مشاهده نمود.« وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ» و تا از يقين کنندگان باشد، زيرا برحسب دلايلي که مشاهده مي کنند يقين و علم کامل براي او به دست مي آيد.

« فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ» وقتي که شب، سياهي خود را بر و  او گستراند و سياهي شب وي را در بر گرفت، « رَأَى كَوْكَبًا» ستاره اي را ديد. شايد آن ستاره يکي از ستاره هاي روشن و درخشان بوده، چون به طور ويژه ذکر شده است، و اين دلالت مي نمايد که از ديگر ستاره ها نور بيشتري داشته است. بنا براين برخي گفته اند اين ستاره زهره بوده است. « قَالَ هَـذَا رَبِّي» از باب تنازل با خصم گفت: اين پروردگار من است، « فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ يَهْدِنِي رَبِّي لأكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ» وقتي که ماه غروب کرد، گفت: اگر پروردگارم مرا راهنمايي نکند همانا از گمراهان خواهم شد. پس نهايت نيازمندي به سوي پروردگارش را اظهار نموده ، و به يقين دانست که اگر خدا او را هدايت نکند هيچ هدايت  کننده اي براي وي وجود ندارد، و اگر خدا او را بر طاعت خود ياري نکند ياوري نخواهد داشت.

« فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَـذَا رَبِّي هَـذَآ أَكْبَرُ» وقتي که خورشيدن را در حال طلوع ديد، گفت: اين پروردگار من است، اين بزرگتر  است. يعني از ستاره و ماه بزرگتر  است. « فَلَمَّا أَفَلَتْ» وقتي که خورشيد غروب کرد، در اين هنگام هدايت محقق شد و انحراف و سرگشتگي از بين رفت. « قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ» گفت: اي قوم من! من از آنچه که براي خدا شريک قرار مي دهيد، بيزارم، زيرا دليل راستين و روشن بر باطل بودن آن به وجود آمد. « إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ» همانا من رويم را به سوي خدايي ن موده ام که آسمانها و زمين را آفريده است . رويم را تنها به خداي يکتا نموده، و به او روي آورده، و از غير او روي گرداندم. « وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» و من از مشرکان نيستم . پس ابراهيم از شرک بيزاري جست، و به توحيد يقين حاصل کرد، و بر آن دليل اقامه نمود.

و آنچه را که در رابطه با تفسير اين آيات بيان کرديم همان درست و صحيح است. و بحث، بحث مناظره ابراهيم با قومش است که در آن باطل بودن الوهيت اجرام آسماني و ديگر اشيا بيان گرديده است. و اما کسي که مي گويد: ابراهيم در کودکي اش چنين مي پنداشته است دليلي بر صحت گفته خود ندارد.

« وَحَآجَّهُ قَوْمُهُ قَالَ أَتُحَاجُّونِّي فِي اللّهِ وَقَدْ هَدَانِ» و قومش با او در مجادله پرداختند، گفت: آيا درباره خدا با من مجادله مي کنيد حال آنکه مرا هدايت کرده است؟ مجادله کردن با کسي که هدايت براي او روشن نشده است چه فايده اي دارد؟ اما کسي که خداوند او را هدايت کرده، و به بالاترين مقام يقين رسيده است، او خودش  مردم را به آنچه بر آن است دعوت مي کند. « وَلاَ أَخَافُ مَا تُشْرِكُونَ بِهِ» و از آنچه که شريک خدا مي سازيد، نمي ترسم، زيرا آنها نمي دانند هيچ سود و زياني به من برسانند. « إِلاَّ أَن يَشَاء رَبِّي شَيْئًا وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا أَفَلاَ تَتَذَكَّرُونَ» مگر آنچه پروردگارم بخواهد، علم پروردگارم هر چيزي را در بر گرفته است، آيا ياد آور نمي شويد؟ آن گاه خواهيد دانست که او تنها معبودي است که سزاوار و شايسته عبوديت و بندگي است. « وَكَيْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَكْتُمْ» و چگونه از آنچه که شما شريک خدا مي سازيد، مي ترسم در صورتي که ناتوان است و نمي تواند فايده اي برساند؟« وَلاَ تَخَافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُم بِاللّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَانًا» و شما از اينکه چيزهايي را شريک خدا قرار داده و بر  صحت آن دليلي نازل  نکرده است ترسي به دل راه نمي دهيد؟ شما دليلي جز پيروي از هوي و خواستهاي خود نداريد. « فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالأَمْنِ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ » پس کداميک از ما دو گروه به امنيت سزاوارتر است اگر مي دانيد؟

خداوند متعال در حالي که هر دو گروه را از هم جدا مي سازد، مي فرمايد:« الَّذِينَ آمَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ» کساني که ايمان آورده و خود را به شرک نيالوده باشند، « أُوْلَـئِكَ لَهُمُ الأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ» امنيت از هراس و وحشت، و از عذاب و بدبختي، و هدايت شدن به راه راست ايشان را سزد. پس اگر ايمانشان را به طور مطلق با هيچ ظلمي نياميخته باشند، نه با شرک و نه با ديگر گناهان ، به امنيت و هدايت کامل دست مي يابند. و اگر ايمانشان را فقط به شرک آلوده نکرده باشند، اما گناهان ديگري را انجام داده باشند، اصل هدايت و امنيت را در مي يابند، گرچه هدايت و امنيت کامل را از دست مي دهند. و مفهوم آيه  کريمه اين است که کساني که از اين دو ويژگي برخوردار نباشند، هدايت و امنيتي را به دست نياورده، و بهره آنان گمراهي و بدبختي است.

وقتي که خداوند متعال دلايل قاطعي را براي ابراهيم عليه السلام ارائه نمود، فرمود:« وَتِلْكَ حُجَّتُنَا آتَيْنَاهَا إِبْرَاهِيمَ عَلَى قَوْمِهِ» و اين بود دليل ما که به ابراهيم داديم تا عليه قومش به کار گيرد. يعني با اين دلايل بر قومش چيره شد و به وسيله اين دلايل آنان را در مجادله شکست داد. « نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَّن نَّشَاء» درجات هرکس را که بخواهيم بلند مي  کنيم، همان طور که درجات ابراهيم عليه السلام را در دنيا و آخرت بلند کرديم، زيرا خداوند بوسيله علم، صاحب علم را بر بندگانش برتري مي دهد. به ويژه عالمي که به علم خود عمل نمايد، و علم را به ديگران بياموزد، چنين کسي را برحسب حالتش پيشواي مردم قرار مي دهد؛  مردم به کارهايش چشم مي دوزند و از او پيروي مي کنند، و از نور او براي خود روشنايي کسب مي نمايند.

خداوند متعال مي فرمايد:« يرفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا مِنکُم وَالَّذِينَ أُوتُوا العِلمَ دَرَجَتِ» خداوند درجات م ومنان و اهل علم را بالا مي برد. « إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ» همانا پروردگار تو با حکمت و دانا است. پس علم و حکمت را جز در جايي که شايسته آن دو است قرار نمي دهد، و او به اين محل آگاه تر است.

آيه ي 90-84:

وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِن قَبْلُ وَمِن ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ؛ و به  او اسحاق  و يعقوب  را بخشيديم  و همگي  را هدايت  کرديم   و نوح  را  پيش ، از اين  هدايت  کرده  بوديم  و از فرزندان  ابراهيم  داود و سليمان  و  ايوب  و يوسف  و موسي  و هارون  را هدايت  کرديم   و نيکوکاران  را اين   گونه  جزادهيم.

وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِّنَ الصَّالِحِينَ؛ و زکريا و يحيي  و عيسي  و الياس  ، که  همه  از صالحان  بودند.

وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطًا وَكُلاًّ فضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ؛ و اسماعيل  و اليسع  و يونس  و لوط ، که  همه  را بر جهانيان  برتري  نهاديم.

وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ؛ و از پدرانشان  و فرزندانشان  و برادرانشان  بعضي  را هدايت  کرديم  ، و  ايشان  را برگزيديم  و به  راه  راست  راه  نموديم.

ذَلِكَ هُدَى اللّهِ يَهْدِي بِهِ مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَكُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ؛ اين  است  هدايت  خدا  هر که  را از بندگانش  خواهد بدان  هدايت  مي  کند  واگر، شرک  هم  آورده  بودند اعمالي  را که  انجام  داده  بودند نابود مي  گرديد.

أُوْلَـئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ فَإِن يَكْفُرْ بِهَا هَـؤُلاء فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَّيْسُواْ بِهَا بِكَافِرِينَ؛ اينان  کساني  هستند که  به  آنها کتاب  و فرمان  و نبوت  داده  ايم   اگر  اين قوم  بدان  ايمان  نياورند قوم  ديگري  را بر آن  گمارده  ايم  که  انکارش   نمي  کنند.

أُوْلَـئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُل لاَّ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ؛ اينان  کساني  هستند که  خدا هدايتشان  کرده  است  ، پس  به  روش  ايشان   اقتداکن   بگو : هيچ  پاداشي  از شما نمي  طلبم  ، اين  کتاب  جز اندرزي  براي   مردم جهان  نيست.

وقتي که خداوند از بنده و خليل خود ابراهيم عليه السلام و از علم و شکيبايي و دعوت در راه خدا را که به او ارزاني داشته بود، سخن به ميان آورد، ذکر نمود که خداوند چه نژاد صالح و نسل پاکيزه اي به او عطا  کرد و وي را بدان وسيله اکرام نمود، و اينکه خداوند برگزيدگان خلق را از نسل او قرار داده است. و از اين فضيلت عظيم و کرامت بي نظير که شبيه و مانندي براي آن نيست. پس فرمود:« وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ» و به ابراهيم اسحاق و يعقوب را داديم.

يعقوب فرزند اسحاق بودکه اسرائيل هم نام داشت. يعقوب پدر ملتي است که خداوند آن را بر جهانيان برتري داده بود. « کُلّاً» هرکدام از اين دو را « هَدَينَا» در علم و عمل به راه راست هدايت کرديم. « وَنُوحًا هَدَيْنَا مِن قَبْلُ» و نوح را پيشتر هدايت کرديم، و هدايت  او بالاترين نوع هدايت است که جز تعدادي از مردم در جهان به آن دست نيافته اند، و آنان پيامبران اولوالعزم هستند که نوح يکي از آنها است. « وَمِن ذُرِّيَّتِهِ» و احتمال دارد که ضمير در کلمه « ذُرّيتِهِ» به نوح برگردد، چون نوح نزديکترين اسم به ضمير است، و چون خداوند همراه با کساني که نام برده لوط را نيز ذکر کرده است که از فرزندان نوح مي باشد نه از فرزندان ابراهيم ، زيرا لوط برادر زاده ابراهيم است. و احتمال دارد که ضمير به ابراهيم برگردد، چون سياق جمله براي تمجيد از ابراهيم  است. و لوط گرچه از نسل ابراهيم نيست اما از جمله کساني است که به دست ابراهيم ايمان آورد. پس فضيليتي که به دست ابراهيم ايمان آورد. پس فضيلتي که از طريق ايمان آوردن لوط به دست ابراهيم عايد حضرت خليل مي گردد بزرگتر و ارزشمندتر از آن فضيلتي است که لوط تنها فرزند او باشد نه چيز ديگري. « َداوُودَ وَسُلَيْمَانَ» داود و پسرش سليمان، « وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ» و ايوب، و يوسف پسر يعقوب، « وَمُوسَى وَهَارُونَ» و فرزندان عمران، « وَکَذِلِکَ» و همانگونه که نسل ابراهيم خليل عليه السلام را به دليل اينکه پروردگارش را به بهترين شيوه  عبادت کرده بود و به نحو احسن به مردم سود رسانده بود، هدايت و اصلاح نموديم، « نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» همانگونه نيز نيکوکاران را پاداش مي دهيم و از آنان نام نيک و نسل صالح برجاي مي گذاريم.

« وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى» و زکريا و يحيي که پسرش بود، « وَعِيسَى» و عيسي پسر  مريم، « وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِّنَ الصَّالِحِينَ» و الياس، که همگي از صالحان و شايستگان بوه و  اخلاق و اعمال و علوم شايسته اي داشته و رهبر و پيشواي صالحان بودند. « وَإِسْمَاعِيلَ» و اسماعيل پسر ابراهيم ، پدر ملت عرب که برترين ملتها است، و پدر برترين فرزندان آدمي يعني محمد (ص) « َيُونُسَ» و يونس فرزند متي، « وَلُوطًا» و لوط فرزند هاران، برادر ابراهيم، « وَكُلاًّ» و هريک از اين انبياء و پيامبران را، « فضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ» بر جهانيان برتري داديم. و معيار برخورداري از درجات و رتبه هاي برتر چهار چيز است که خداونده بيان نموده است:« وَمَن يطِعِ اللَّهَ والرَّسُولَ فَأُولَئِکَ مَعَ الَّذينَ أَنعَمَ اللَّهُ عَلَيهِم مِّنَ النَّبِيئّنَ وَالصِّدِيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّلِحِينَ» و هرکس از خدا و پيامبرش پيروي نمايد، پس او با کساني خواهد بود که خداوند بر آنها انعام کرده است، از پيامبران و صديقان و شهيدان و صالحان. پس ايشان در بالاترين رتبه قرار دارند، و اين دسته از پيامبران به طور مطلق برترين پيامبران هستند. زيرا پيامبراني که خداوند سرگذشت آنها را در قرآن بيان کرده است بدون شک از پيامبراني که خداوند سرگذشت آنان را بيان نکرده است، برترند. « وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ» و از برادران و نسل  ايشان عده اي را هدايت کرديم، « وَاجْتَبَيْنَاهُمْ»  و آنان را برگزيديم، « وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» و آنان را به راه راست هدايت کرديم، « ذَلِکَ» اين هدايت، « هُدَى اللّهِ» هدايت خدا است که هدايتي جز آن وجود ندارد. « يَهْدِي بِهِ مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ» هرکس از بندگانش را که بخواهد بدان هدايت مي نمايد، پس هدايت را از او طلب کنيد، زيرا اگر خداوند شما را هدايت نکند هدايت  کننده اي نخواهيد داشت. و افراد مذکور از جمله کساني هستند که خداوند هدايت آنان را خواسته است.

« وَلَوْ أَشْرَكُواْ» و اگر فرضا شرک مي ورزيدند، « لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» هر آنچه را که کرده بودند از دستشان مي رفت. زيرا شرک، عمل را نابود و ضايع مي گرداند، و باعث خلودِ در جهنم مي شود. پس وقتي که اين برگزيدگان اگر شرک بورزند که هرگز چنين نمي شود و از آنان بعيد است اعمالشان هدر و ضايع گردد، ديگران به طريق اولي اعمالشان ضايع خواهد شد.

« أُوْلَـئِكَ» اين افراد مذکور، « الَّذِينَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ» کساني اند که خداوند آنان را هدايت کرده  است، پس به هدايت ايشان اقتدا کن. پس اي پيامبر بزرگوار! به دنبال اين پيامبران برگزيده حرکت و از آئين آنان پيروي کن. و پيامبر (ص) از اين دستور اطاعت نمود، و به هدايت پيامبران پيش از خود راه يافت و هر کمالي را که در آنان بود در خود جمع کرد، پس برتري و ويژگي هايي در وي جمع شد که از همه جهانيان بالاتر رفت، و سردار پيامبران و پيشواي پرهيزگاران گرديد.

درود و رحمت بي کران خدا بر او و همه ي پيامبران باد. و از اين رهگذر برخي از اصحاب استدلال کرده اند که پيامبر (ص) از همه پيامبران برتر است.

«قُل» به کساني که از دعوت تو روي گردانده اند، بگو:« لاَّ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا» به خاطر دعوتم از شما مزد و پاداشي نمي طلبم که آن را به عنوان پاداش به من بدهيد، زيرا اين کار سبب امتناع شما مي شود، بلکه مزد من بر خدا است. « إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ» نيست اين قرآن جز پندي  براي جهانيان ، تا آنچه را که به آنان فايده مي دهد از آن ياد گيرند، و آن را انجام دهند، و آنچه را که به زيان آنها است از آن ياد بگيرند، و آن را ترک کنند، و بوسيله آن پروردگارشان را با اسما و صفاتش بشناسند. و اخلاق خوب و پسنديده و راههايي که انسان را بدان مي رساند، بشناسند و اخلاق زشت و راههايي را که به آن مي انجامد ياد گيرند و از آن دوري جويند. پس چون قرآن براي جهانيان پند است، بزرگترين نعمتي است که خداوند با آن بر جهانيان انعام نموده اند. پس جهانيان بايد آن را بپذيرند، و سپاس خدا را به خاطر آن به جاي آورند.

آيه ي 91:

وَمَا قَدَرُواْ اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُواْ مَا أَنزَلَ اللّهُ عَلَى بَشَرٍ مِّن شَيْءٍ قُلْ مَنْ أَنزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاء بِهِ مُوسَى نُورًا وَهُدًى لِّلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيرًا وَعُلِّمْتُم مَّا لَمْ تَعْلَمُواْ أَنتُمْ وَلاَ آبَاؤُكُمْ قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ ؛ وقتي  که  مي  گويند که  خدا بر هيچ  انساني  چيزي  نازل  نکرده  است  ، خدا را، آنچنان  که  در خور اوست  نشناخته  اند  بگو : کتابي  را که  موسي  براي   روشنايي  و هدايت  مردم  آورد ، چه  کسي  بر او نازل  کرده  بود ? آن  را بر  کاغذها نوشتيد ، پاره  اي  از آن  را آشکار مي  سازيد ولي  بيشترين  را پنهان   مي  داريد به  شما چيزها آموختند که  از اين  پيش  نه  شما مي  دانستيد و نه   پدرانتان  مي  دانستند بگو : آن  الله  است   آنگاه  رهايشان  ساز تا  همچنان  به  انکارخويش  دلخوش  باشند.

در اين آيه خداوند کساني از يهوديان و مشرکان را که رسالت را نفي کرده و ادعا مي کردند خداوند بر هيچ انساني چيزي فرو نفرستاده است، تقبيح نموده و مورد سرزنش قرار مي دهد. پس هرکس اين سخن را گفته است به گونه لازم قدر و شان خدا را نشناخته و عظمت وي را آنگونه که شايسته است درک نکرده است.

چون اين امر به منزله طعنه زدن و عيب گرفتن از حکمت اوست، و چنين فردي ادعا مي کند که خداوند بندگانش را بيهوده رها کرده، و به آنها امر نمي کند، و آنان را نهي نمي نمايد. اين عملِ آنان در واقع انکارِ بزرگترين نعمتي است که خداوند به بندگان ارزاني داشته است، و آن رسالت و پيامي است که بندگان براي رسيدن به سعادت و کرامت و رستگاري، راهي جز آن ندارند، پس چه طعنه اي بزرگتر از اين است؟!

«قُل» به آنان بگو و ايشان را با حقيقتي که به آن اقرار مي نمايند وادار ساز که به فساد گفتار خود اقرار کنند ، بگو:« مَنْ أَنزَلَ الْكِتَابَ الَّذِي جَاء بِهِ مُوسَى» چه کسي کتابي را نازل کرده که موسي آورده است، و آن تورات بزرگ است؟ « نُورَا» که در تاريکي هاي جهالت نور است، « وَهُدًى لِّلنَّاسِ» و هدايتي است در گمراهي، و مردم را در علم و عمل به راه راست هدايت مي نمايد. و آن کتابي است که ياد و خاطره اش دلها را پر کرده است. تا جايي که آن را روي صفحه هاي کاغذ مي نوشتند، و آنگونه که مي خواستند در آن تصرف و دستکاري مي کردند.

پس آنچه با خواست هايشان مخالف بود پنهان مي داشتند، و آنچه پنهان مي کردند خيلي زياد بود. « وَعُلِّمْتُم» و به سبب اين کتاب بزرگوار علومي به شما آموخته شده است. « مَّا لَمْ تَعْلَمُواْ أَنتُمْ وَلاَ آبَاؤُكُمْ» که نه شما و نه پدرانتان آن را نمي دانستيد. پس وقتي که از آنان بپرسي:« کتابي را که داراي اين ويژگي است چه کسي فرو فرستاده است»؟ اين پرسش را پاسخ بده، و « قُلِ اللّهُ» بگو: خدا، که آن را نازل کرده است . پس آنگاه حق به روشني خورشيد روشن مي گردد، و حجت بر آنان اقامه مي شود، «ثُمَّ» و هرگاه آنان را اينگونه ملزم ساختي « ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ» آنها را بگذار تا در باطلشان  فرو روند، و به بازي سرگرم شوند. آنها را بگذار تا در باطل خود فرو روند، و به چيزهايي بي فايده سرگرم و مشغول شوند، تا آن روزي را که وعده داده شده اند ملاقات  کنند.

آيه ي 92:

وَهَـذَا كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُّصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَهُمْ عَلَى صَلاَتِهِمْ يُحَافِظُونَ ؛ اين  است  کتابي  مبارک  که  نازل  کرده  ايم  ، تصديق  کننده  چيزي  است  که   پيش ، از آن  نازل  شده  است   تا با آن  مردم  ام  القري  و مردم  اطرافش  را  بيم  دهي  کساني  که  به  روز قيامت  ايمان  دارند به  آن  نيز ايمان  دارند  اينان  مراقب  نمازهاي  خويشند.

«وَهَذَا» و اين قرآن به « أَنزَلْنَاهُ» آن را به سوي تو نازل کرده ايم « مُبَارَكٌ» داراي خير و برکت فراوان است، خير و برکت آن زياد و گسترده است. « مُّصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ» و با کتابهاي گذشته موافق است و بر راستي آنها گواه مي باشد. « وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا» و نيز آن را فرو فرستاده ايم تا اهل مکه و کساني را که در اطراف مکه و شهرهاي شبه جزيره و ساير شهرهاي دنيا زندگي مي ک نند از عقوبت و کيفر خدا بترساني و آنان را از آنچه که موجب  عقوبت و کيفر خدا مي شود برحذر داري.

« وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ» و کساني که به روز آخرت ايمان دارند به اين قرآن ايمان مي آورند، چون وقتي که ترس در دل جاي گيرد جوارح و اعضا نيز تسليم خداوند مي شوند. « وَهُمْ عَلَى صَلاَتِهِمْ يُحَافِظُونَ» و آنان بر نماز خود مداومت مي کنند و ارکان و حدود و شروط و آداب و مکمّلات آن را حفظ مي نمايند . خداوند همه ما را از زمره آنان بگرداند!

آيه ي 94-93:

وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوْحِيَ إِلَيَّ وَلَمْ يُوحَ إِلَيْهِ شَيْءٌ وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنَزلَ اللّهُ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلآئِكَةُ بَاسِطُواْ أَيْدِيهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَكُنتُمْ عَنْ آيَاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ ؛ کيست  ستمکارتر از آن  کس  که  به  خدا دروغ  بست  يا گفت  که  به  من  وحي   شده و، حال  آنکه  به  او هيچ  چيز وحي  نشده  بودو آن  کس  که  گفت  : من  نيز  همانندآياتي  که  خدا نازل  کرده  است  ، نازل  خواهم  کرد ? اگر ببيني  آنگاه   که  اين ستمکاران  در سکرات  مرگ  گرفتارند و ملائکه  بر آنها دست  گشوده  اند  که  :جان  خويش  بيرون  کنيد ، امروز شما را به  عذابي  خوارکننده  عذاب  مي   کنند ،و اين  به  کيفر آن  است  که  در باره  خدا به  ناحق  سخن  مي  گفتيد و از  آيات او سرپيچي  مي  کرديد.

وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَتَرَكْتُم مَّا خَوَّلْنَاكُمْ وَرَاء ظُهُورِكُمْ وَمَا نَرَى مَعَكُمْ شُفَعَاءكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكَاء لَقَد تَّقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَضَلَّ عَنكُم مَّا كُنتُمْ تَزْعُمُونَ ؛ هر آينه  ، تنها تنها ، آن  سان  که  در آغاز شما را بيافريديم  ، نزد ما  آمده  ايد در حالي  که  هر چه  را که  ارزانيتان  داشته  بوديم  پشت  سر نهاده   ايد وهيچ  يک  از شفيعانتان  را که  مي  پنداشتيد با شما شريکند همراهتان   نمي  بينيم   از هم  بريده  شده  ايد و پندار خود را گمگشته  يافته  ايد.

خداوند متعال مي فرمايد: هيچ کس ستمگرتر و مجرم تر از کسي نيست که به خدا دروغ ببندد. به اين صورت که به خداوند دروغ يا فرماني نسبت دهد که او از آن مبّرا و پاک است. و توصيف چنين کسي به ستمگرترين ِ مردم مبتني بر اين است که دروغ پردازي وي و تحريف نمودن اصول و فروع اديان و نسبت دادن آن به خدا جزوِ بزرگترين انواع فساد است.

ادعاي دروغين نبوت و  اينکه خدا بر او وحي مي نمايد، نيز در اين مقوله داخل است. چون  او در ضمن اينکه به خدا دروغ نسبت مي دهد و بر عظمت و پادشاهي وي گستاخي مي نمايد، مردم را نيز وادار مي کند تا از وي پيروي کنند، و به خاطر اين کار با  مردم مي جنگند، و خون و مال مخالفانش را مباح و جايز مي داند.

و کساني که ادعاي نبوت  کرده اند مانند: « مسيلمه کذّاب» و «اسود عنسي» و « مختار» و ديگر کساني که چنين ادعايي را داشته اند، در اين آيه داخل هستند. « وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنَزلَ اللّهُ» و کيست ستمگرتر از کسي که ادعا ک ند مي تواند کاري را بکند که خداوند آن را انجام مي دهد؟! و همچون خداوند مي تواند احکامي را صادر و همانند او قوانيني را مشروع کند؟! و هرکس که ادعا کند مي تواند به مبارزه با قرآن بپردازد، و مانند قرآن را بياورد در اين داخل است.

و چه ستمي بزرگتر از ادعاي کسي است که خودش نيازمند و ناتوان، و از هر جهت ناقص است، اما ادعا کند که با خداوندِ نيرومند و توانگر که در ذات و  اسماء و صفات داراي کمال مطلق مي باشد برابر است؟!

خداوند پس از آنکه ستمگران را مذّمت نمود، عقوبت و سزايي را که به هنگام احتضار و در روز قيامت براي آنان آماده کرده است ، بيان کرد و فرمود:« وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِي غَمَرَاتِ الْمَوْتِ» و اگر ستمگران را در حالت وحشتناک و فجيع مرگ مشاهده  کني، وضعيت ترسناکي را که قابل توصيح نيست، خواهي ديد. « وَالْمَلآئِكَةُ بَاسِطُواْ أَيْدِيهِمْ» آنگاه که فرشتگان دست هايشان را براي عذاب دادنِ اين ستمگران به سوي آنها دراز مي کنند، و به هنگام نزع روحشان و امتناع ورزيدن ارواح از بيرون آمدن از اجساد، به آنها مي گويند:« أَخْرِجُواْ أَنفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ» جان خود را از بدنتان بيرون کنيد، امروز عذاب خوار کننده اي مي بينيد. عذابي سخت مي بينيد که شما را خوار و ذليل مي گرداند. و سزا از نوع عمل است. پس اين عذاب، « بِمَا كُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ» به سبب دروغي است که بر خدا بستيد، و رسالت حقيقي پيامبران را رد کرديد.

« وَكُنتُمْ عَنْ آيَاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ» و در مقابل آيات خدا استکبار ورزيديد، و تسليم فرمان و احکامِ  او نشديد . اين آيه مبين عذاب برزخ و نعمت آن است. چون اين خطاب و عذاب زماني به آنان روي مي آورد که در حالت احتضار و در آستانه مرگ و در چند قدمي آن قرار دارند. نيز اين آيه بيانگر آن است که روح، جسمي است وارد بدن شده،و بيرون مي رود و مورد  خطاب قرار مي گيرد.

پس اين  است حال آنان در برزخ، و اما در روز قيامت درمانده و تنها، بدون اهل و مال وارد ميدان محشر مي شوند؛ نه فرزنداني به همراه دارند، و نه لشکر و ياوراني! تک و  تنها به ملاقات خداوند مي روند، همانگونه که خداوند آنها را روز نخست عاري و خالي از هر چيز آفريد. زيرا تمامي دارايي و ممتلکات بعد از آفريده شدن و با اخذ اسباب به دست مي آيد. ولي در اين روز همه چيزهايي که آدمي در دنيا داشته است از او جدا مي شود، جز عمل صالح، و عمل بد که اساس سراي آخرت بوده و زندگي اخروي بر اين دو اساس نشات مي گيرد، و خوبي و زشتي، و شادي و ناراحتي، و عذاب و نعمت دنياي آخرت زاده اعمال است. پس، فقط اعمال فايده مي دهد يا زيان مي رساند، انسان را ناراحت مي کند، يا  او را شاد مي گرداند، و خانواده و فرزندان و مال و ياوران عوارض و صفات زايل، و حالاتي گذرا بيش نيستند.

بنابراين فرمود:« وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَتَرَكْتُم مَّا خَوَّلْنَاكُمْ وَرَاء ظُهُورِكُمْ» و مشا تنها پيش ما آمده ايد، همانگونه که روز نخست شما را آفريديم. و آنچه را که به شما بخشيديم و بر شما  انعام کرديم پشت سر خود بر جاي گذاشتيد، و سودي را به شما نمي رساند، « وَمَا نَرَى مَعَكُمْ شُفَعَاءكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكَاء» و از ميانجيگران و شفاعت کنندگان کسي را با شما نمي بينم؛ کساني که ادعا مي کرديد شريک خدا هستند.

مشرکان براي خدا شريک مي گيرند و همراه با خدا، فرشتگان و پيامبران و صالحان و ديگران را عبادت مي کنند. حال آنکه همه آنها مخلوق خدا هستند. و براي اين مخلوقات بهره اي قرار مي دهد و آنان را در عبادت هايشان شريک مي گردانند. و اين ادعا، ستمي است که مرتکب مي شوند، زيرا همه بندگان خدا هستند، و خداوند مالک آنها است، و فقط او سزاوار پرستش است.

پس شرک ورزيدن آنها در عبادت، و پرستش برخي از بندگان، قرار دادن آن بندگان به جاي خداوند آفريننده و مالک است. بنابراين در روز قيامت سرزنش شده و به آنها گفته مي شود:« وَمَا نَرَى مَعَكُمْ شُفَعَاءكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكَاء لَقَد تَّقَطَّعَ بَيْنَكُمْ» پيوند ميانجيگري و شفاعتي که بين شما و مشرکان بود از هم گسيخته است. پس هيچ فايده اي به شما نمي رسانند. « وَضَلَّ عَنكُم مَّا كُنتُمْ تَزْعُمُونَ» و فايده و امنيت و خوشبختي و نجاتي که ادعا مي کرديد ، و شيطان آن را برايتان مي آراست، و در دلهايتان زيبا و خوب جلوه مي داد، و بر زبانتان جاري مي ساخت از دست شما رفته است. شما فريبِ خيال باطلي را خورده بوديد که حقيقتي نداشت، زيرا ثابت و آشکار شد که خود و خانواده و مالهايتان را تباه  کرده ايد.

آيه ي 98-95:

إِنَّ اللّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَى يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ذَلِكُمُ اللّهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ؛ خداست  که  دانه  و هسته  را مي  شکافد ، و زنده  را از مرده  بيرون  مي  آورد  و، مرده  را از زنده  بيرون  مي  آورد  اين  است  خداي  يکتا  پس  ، از کجا  بازمي  گردانندتان  ?

فَالِقُ الإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّيْلَ سَكَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ؛ شکوفنده  صبحگاهان  است  و شب  را براي  آرامش  قرار داد و خورشيد و ماه   را براي  حساب  کردن  اوقات   اين  است  تقدير خداي  پيروزمند دانا.

وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُواْ بِهَا فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ؛ اوست  خدايي  که  ستارگان  را پديد آورد تا به  آنها در تاريکيهاي  خشکي  و، ودريا ، راه  خويش  را بيابيد  آيات  را براي  آنان  که  مي  دانند به  تفصيل   بيان  کرده  ايم.

وَهُوَ الَّذِيَ أَنشَأَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ؛ و اوست  خداوندي  که  شما را از يک  تن  بيافريد  سپس  شما را قرارگاهي   است  و وديعت  جايي  است   آيات  را براي  آنان  که  مي  فهمند ، به  تفصيل  بيان کرده  ايم.

خداوند از کمال و عظمت و فرمانروايي و اقتدار و گستردگي رحمت و بخشندگي عام خود، و از شدت عنايت خويش به آفريده هايش خبر داده ومي فرمايد:« إِنَّ اللّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَى» خداوند شکافنده دانه و هسته است. اين، همه دانه هايي را که مردم مي کارند و دانه هايي را که آنان نمي کارند پراکنده مي سازد شامل مي شود. پس او دانه و حبوبات را از  کشتزارها و گياهاني که داراي انواع و اشکال و منافع مختلف هستند بيرون مي آورد. همچنانکه از درخت خرما و ميوه و ديگر درختان، هسته بيرون مي آورد. که انسان ها و چهارپايان و حيوانات از آن استفاده مي برند. و از دانه و هسته هاي شکافته شده بهره مند شده و در آن مي چرند، و از آن براي خود، روزي و بهره هايي که خداوند در آن قرار داده است، مي برند.

و خداوند از احسان و بخشش خود چيزهايي به آنان نشان مي دهد که عقلها را متحير و دانشمندان را سرگشته مي نمايد. و از آفرينش شگفت انگيز و حکمت فائقه اش چيزهايي را به آنان نشان مي دهد که از اين طريق او را مي شناسند و او را يگانه مي دانند و در مي يابند که او حق است و پرستش غير او باطل مي باشد.

« يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ» زنده را از مرده بيرون مي آورد، همان طور که از مني، موجودِ زنده اي را پديد مي آورد، و از تخم مرغ جوجه بيرون مي آورد، و از  دانه و هسته ، کشتزار و درخت مي روياند. « وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ» و مرده را از زنده بيرون مي آورد. مرده چيزي است که رشد و يا روح ندارد. همان طور که از درختان و کشترازها هسته و دانه بيرون مي آورد، و از پرنده، تخم  مرغ  خارج مي کند. « ذَلِكُمُ» کسي که چنين کرده و اين چيزها را تنها آفريده و به تدبير آن پرداخته است. « اللَّهُ» خداند، پروردگار شما است. او پروردگار همه جهانيان است، وهمه بايد  او را بپرستند. و اوست که همه جهانيان را با نعمت هايش پرورش داده، و به وسيله  کرم و بخشش خويش تغذيه نموده است. « فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ» پس چگونه منحرف مي شويد، و چگونه از پرستش خدايي که اينگونه است امتناع مي ورزيد؟ و چرا به عبادت کسي مي پردازيد که نمي تواند براي خود سود و زياني بياورد، و مالک مرگ و زندگي و حشر و نشري نيست؟!

پس از آنکه خداوند متعال از ماده ي تشکيل دهنده ي روزي ها سخن به ميان آورد، به خاطر تهيه مساکن و همه آنچه که بندگان از نور و تاريکي به آن نياز دارند، و منافع و مصالحي که نور و تاريکي به دنبال دارند، بر آنان منت نهاد و فرمود:« فَالِقُ الإِصْبَاحِ» همانطور که او شکافنده دانه و هسته است، همچنين او ظلمت و تاريکي شب سياه را که تمامي زمين را با سياهي خود مي پوشاند، بوسيله روشنايي صبح و سپيده دم آرام آرام مي شکافد تا اينکه تاريکي به طور کامل از ميان مي رود، و روشني و نورِ فراگير که مردم در تهيه و تامين مصالح و منافع ديني و دنيوي خود از آن استفاده مي  کنند جاي آن را مي گيرد.

و از آنجا که مردم به آرامش و استراحت نياز دارند، و استراحت جز با پايان يافتن روشنائي روز کامل نمي گردد، « وَجَعَلَ اللَّيْلَ سَكَنًا» خداوند شب را مايه آرامش قرار داده، و انسانها در طي شب در خانه هاي خود به خواب فرو رفته و استراحت مي کنند، و چهارپايان در جايگاه خود و پرندگان در لانه هايشان استراحت مي نمايند. سپس خداوند شب را بوسيله روشنايي دور مي کند و دوباره روز مي شود، و اين روند تا روز قيامت  ادامه خواهد داشت.

« وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا» و خداوند متعال خورشيد و ماه را بوسيله حساب قرار داده است تا با استفاده از خورشيد و ماه وقت و زمان شناخته شود، و اوقات عبادات و مدت هاي معاملات و اوقات سپري شده دانسته شود، به گونه اي که اگر خورشيد و ماه نبود و يکي پس از ديگري نمي آمدند و طلوع و غروبشان نبود، عموم مردم اين اوقات را نمي دانستند، و در دانستن آن مشترک نمي بودند.  مگر افراد اندکي از مردم، آن هم پس از کوشش و تلاش فراوان، و در اين رهگذر منافع ومصالح ضروري زيادي از دست مي رفت.

« ذَلِکَ» اين سنجش، « تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ» اندازه گيري و سنجش خداوند چيره و دانا است، که همه مخلوقات تسليم او هستند و فروتن و رام شده به فرمان او حرکت مي کنند، طوري که از محور و مداري که خدا براي هريک مشخص نموده است فراتر نمي روند و از آن پس و پيش نمي شوند، « اَلعَلِيمِ» خدايي که علم و آگاهي او ظاهر و باطن و اول و آخر را احاطه نموده است از جمله دلايل عقلي مبني بر احاطه و فراگيري علم  خدا، مسخّر کردن اين مخلوقات و قرار دادن آن بر مقدار و نظامي بي نظير و شگفت انگيز است، که همه عقلها در زيبايي و سازگار بودن آن با حکمت و منافع آدمي درمانده اند. « وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُواْ بِهَا فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ» و او خدايي است که ستارگان را براي شما آفريده است تا به وسيله آن در تاريکي هاي خشکي و دريا راه بياييد. وقتي که راهها بر آدمي مشتبه شود، و راهرو حيران گردد که کدام راه را در پيش بگيرد، آنگاه به وسيله ستارگان جهت و راه خود را مشخص مي نمايد.

پس خداوند ستارگان را وسيله اي جهت رهنمود شدن مردم به راهي قرار داده است که به خاطر منافع و تجارت و سفرشان به پيمودن آن نياز دارند. برخي از ستارگان همواره ديده مي شوند و از جاي خود حرکت نمي کنند، و برخي هميشه در حرکت اند و  اهل فن حرکت آن را مي شناسند و به وسيله آن جهت ها و اوقات را تشخيص مي دهند.

اين آيه و  امثال آن بر مشروعيت آموختن دانش«ستاره شناسي» دلالت مي نمايد، زيرا راهيابي و يافتن مسيرها به صورت کامل جز از طريق آشنايي با چگونگي حرکت ستارگان امکان پذير نيست.

« قَدْ فَصَّلْنَا الآيَاتِ» همانا ما دلايل را بيان نموده و  توضيح داده ايم و هر جنس و نوعي را از ديگري جدا ساخته ايم، به گونه اي که دلايل و نشانه هاي خدا آشکار و هويدا گشته اند. « لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ» براي اهل علم و شناخت ، زيرا آنها هستند که مورد خطاب قرار مي گيرند و از آنها پاسخ خواسته مي شود. به خلاف جاهلان و نادانان که از آيات خدا و علمي که پيامبران آورده اند روي گرداني مي کنند، زيرا که تبيين و توضيح فايده اي به آنها نمي رساند، و تفصيل و تشريح، شبهه اي را از آنان دورنکرده و مشکلي را از آنان برطرف نمي سازد.

« وَهُوَ الَّذِيَ أَنشَأَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ» و او خدايي است که شما را از يک شخص که آدم عليه السلام است آفريد، و  نژاد انسان را که دنيا را پرکرده است از وي پديد آورد، انساني که همواره رشد مي کند و از اخلاق و آفرينش و ويژگيهاي آن چنان متفاوتي برخوردار است که قابل توصيف و ضبط و ثبت نيست. و خداوند براي آنها قرارگاهي قرار داده است که بايد به سوي آن حرکت کنند، و آن سراي آخرت است که سرايي غير از آن وجود ندارد. پس سراي آخرت سرايي است که مردم براي سکونت گزيدن در آن آفريده شده اند و در دنيا پديد آورده شده اند ، تا براي تحصيل اسباب زندگي اخروي  تلاش نمايند، زيرا زندگي قيامت براساس زندگي دنيا پديد مي آيد و به وسيله آن آباد يا ويران مي گردد.

خداوند آنها را در پشت پدران و شکم مادرانشان به وديعت نهاد، سپس آنان را به سراي دنيا آورد، سپس به جهان برزخ مي برد، و در همه اين مراحل انسان همچون مهمان و مسافري است که ثبات و استقراري را براي خويش نمي بيند، و همواره از مرحله اي به مرحله اي ديگر منتقل مي شود، تا اينکه به سرايي مي رسد که محل استقرار وي است. اين دنيا گذرگاه و محلي است که انسان بطور موقت، مدتي در آن زندگي مي کند.« قَدْ فَصَّلْنَا الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ» ما آيات را براي قومي که آيات خدا را مي فهمند و دلايل و نشانه هايش را درک مي کنند، بيان کرده ايم.

آيه ي 99:

وَهُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ كُلِّ شَيْءٍ فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِرًا نُّخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُّتَرَاكِبًا وَمِنَ النَّخْلِ مِن طَلْعِهَا قِنْوَانٌ دَانِيَةٌ وَجَنَّاتٍ مِّنْ أَعْنَابٍ وَالزَّيْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُشْتَبِهًا وَغَيْرَ مُتَشَابِهٍ انظُرُواْ إِلِى ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَيَنْعِهِ إِنَّ فِي ذَلِكُمْ لآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ؛ اوست  خدايي  که  از آسمان  باران  فرستاد و بدان  باران  هر گونه  نباتي  را، رويانيديم  ، و از آن  نبات  ساقه  اي  سبز و از آن  دانه  هايي  بر يکديگر  چيده  ونيز از جوانه  هاي  نخل  خوشه  هايي  سر فرو هشته  پديد آورديم  ، و نيز  بستانهايي  از تاکها و زيتون  و انار ، همانند و ناهمانند  به  ميوه  هايش   آنگاه که  پديد مي  آيند و آنگاه  که  مي  رسند بنگريد که  در آنها عبرتهاست   براي  آنان  که  ايمان  مي  آورند.

اين بزرگترين نعمت خدا است که انسانها و ديگر مخلوقات به شدت به آن نيازمندند. خداوند به هنگام نيازِ مردم از آسمانها آبي پي در پي فرو مي فرستد، و به وسيله آن هر چيزي را که انسانها و چهارپايان مي خورند، مي روياند. پس آفريدگان و مخلوقات از فضل خدا برخوردار شده و از روزي و احسان او فراخي و راحتي مي يابند. و قحطي و خشکسالي از آنان دور مي شود. پس دلها شاد مي گردد ، و چهره ها روشن و تازه مي شوند، و رحمت خداي بخشنده و مهربان براي بندگان حاصل مي شود و از آن استفاده مي کنند، و اين ايجاب مي نمايد تا بندگان تلاش خود را در به جاي آوردن شکر و پرستش و رجوع به سوي  کسي که نعمت ها را به سوي آنان سرازير نموده است مبذول دارند.

وقتي که به طور عام آنچه را با آب رويد از قبيل درختان و گياهان بيان کرد، به طور خاص نيز به ذکر کشتزار و نخل پرداخت، زيرا فايده آنها بسيار زياد است، و خوراک بيشتر مردم از اين طريق تامين مي شود،پس فرمود:« فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِرًا» و به وسيله آب، گياهان سبز را رويانديم، « نُّخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُّتَرَاكِبًا» و از آن گياه سبز دانه هايي که روي هم انباشته اند از قبيل گندم و جو و ذرّت و برنج و غيره را بر مي آوريم. توصيف انباشته بودن براي دانه بيانگر آن است که دانه هاي آن زياد است، و همه از يک دانه سرچشمه مي گيرند و با يکديگر مخلوط نمي شوند و جدا جدا هستند. و نيز اشاره به فراواني محصول و فرآورده هاي آن است، و اينکه بذر باقي مي ماند و مقدار زيادي براي خوردن وذخيره کردن نيز در  دسترس مي باشد. « وَمِنَ النَّخْلِ مِن طَلْعِهَا» و خداوند از شکوفه درخت خرما خوشه هايي را بيرون مي آورد. « طلع» به معني شکوفه خرما است که هنوز خوشه از آن بيرون نيامده است.

« قِنْوَانٌ دَانِيَةٌ» خوشه هاي نزديک به هم و در دسترس که به راحتي در دسترس مي باشند. طوري که استفاده از ميوه درخت خرما مشکل نيست، هرچند که درخت خرما بلند است، چون در آن فرورفتگي و دسته هايي است که بالا رفتن از آن را آسان مي گرداند.« وَجَنَّاتٍ مِّنْ أَعْنَابٍ وَالزَّيْتُونَ وَالرُّمَّانَ» و خداوند به وسيله آب، باغهاي انگور و زيتون و انار پديد آورده است.  اينها درختان پرفايده و موثّر در سود رساني به مردم هستند ، بنا براين پس از اينکه خداوند به طور عام از درختان و گياهان نام برد،  اينها را به طور ويژه بيان کرد. « مُشْتَبِهًا وَغَيْرَ مُتَشَابِهٍ» احتمال دارد که به انار و زيتون برگردد، چرا که انار و زيتون درخت و برگشان مانند يکديگر و همگون است، اما در ميوه با يکديگر فرق کرده و تشابهي با يکديگر ندارند. و احتمال دارد که به ساير درختان و ميوه ها بر گردد، يعني اينکه برخي از درختان و ميوه ها با برخي ديگر مشابهت دارند، و در بعضي از صفات و ويژگيهايشان با يکديگر همگوني و مشابهت ندارند. و بندگان از همه استفاده مي برند و از آنها مي خورند و لذت مي برند و به عنوان قوت و غذا از آنها استفاده مي کنند، و پند و اندرز مي آموزند.

بنابراين خداوند دستورداده است تا آدمي به آن بنگرد و از آن پند پذيرد، پس فرمود:« انظُرُواْ» با تدبّر و انديشه بنگريد، « إِلِى ثَمَرِهِ» به ميوه همه درختان به ويژه درخت خرما، آنگاه که ميوه مي دهد، « وَيَنْعِهِ» و به آن بنگريد آنگاه که ميوه اش مي رسد، زيرا در اين، درست و عبرت و نشانه هايي دال بر رحمت خدا و گستردگي احسان و بخشش، و کمال اعتنا وتوجه وي به بندگانش.

ولي هرکس درس نمي گيرد و نمي انديشد، و مقصود را درک نمي کند، بنابراين خداوند بهره بردن از اين نشانه ها را به مومنان اختصاص داد و فرمود:« إِنَّ فِي ذَلِكُمْ لآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ» همانا در اين ، نشانه هايي است براي قومي که ايمان مي آورند. زيرا ايماني که مومنان با خود دارند آنان را وادار مي کند که به مقتضاي آن عمل کنند. و از جمله مقتضا و لوازم ايمان تفکر و انديشيدن در نشانه هاي خدا و ديگر مواردي که عقل و سرشت و شريعت بر آن دلالت مي نمايد.

آيه ي 104-100:

وَجَعَلُواْ لِلّهِ شُرَكَاء الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ وَخَرَقُواْ لَهُ بَنِينَ وَبَنَاتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يَصِفُونَ؛ براي  خدا شريکاني  از جن  قرار دادند و حال  آنکه  جن  را خدا آفريده  است  و  بي  هيچ  دانشي  ، به  دروغ  دختراني  و پسراني  براي  او تصور کرده  اند  او منزه  است  و فراتر است  از آنچه  وصفش  مي  کنند.

بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُن لَّهُ صَاحِبَةٌ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ وهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ؛ پديد آورنده  آسمانها و زمين  است   چگونه  او را فرزندي  باشد ، و حال   آنکه  او را همسري  نيست   هر چيزي  را او آفريده  است  و به  هر چيزي   داناست.

ذَلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ؛ اين  است  خداي  يکتا که  پروردگار شماست   خدايي  جز او نيست   آفريننده هر، چيزي  است   پس  او را بپرستيد که  نگهبان  هر چيزي  است.

لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ؛ چشمها او را نمي  بينند و او بينندگان  را مي  بيند  دقيق  و آگاه  است.

قَدْ جَاءكُم بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِيَ فَعَلَيْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ؛ پروردگارتان  به  شما ادراک  داده  است   هر که  از روي  بصيرت  مي  نگرد  به سود اوست  و هر که  چشم  بصيرت  بر هم  نهد به  زيان  اوست   و من   نگهدارنده شما نيستم.

خداوند متعال خبر مي دهد با وجود اين که بر بندگانش احسان نموده و خود را با نشانه ها و دلايل روشن و حجت هاي واضح شناسانده است، اما مشرکين اعم از قريش و ديگران، شريکاني از جن و فرشتگان که آفريده هاي خدا هستند و چيزي از ويژگي هاي ربوبيت و الوهيت در آنها نيست براي او قرار داده، و آنها را به فرياد خوانده و مي پرستند. پس، آنها را شرکاي کسي قرار داده اند که آفرينش و  امر در دست  او است، و ساير نعمت ها را ارزاني نموده، و همه سختي ها و رنجها را دور مي نمايد. همچنين مشرکين از روي ناداني و به دروغ پسران و دختراني را براي خدا تراشيده اند. و کيست ستمگرتر از کسي که بدون علم و آگاهي درباره خدا چيزي بگويد؟ و زشت ترين نقص و کمبودي را که خداوند از آن پاک و مبّرا است به دروغ به او نسبت دهد؟! بنابراين خداوند خويشتن را از آنچه مشرکين به دروغ به او نسبت مي دادند، تبرئه نمود و فرمود:« سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يَصِفُونَ» پاک است خداوند از آنچه که او را بدان توصيف مي کنند، زيرا او به هر کمالي متصف و از هر نقص و آفت و عيبي پاک و منّزه است.

« بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ » پديد آورنده و آفريننده آسمانها و زمين است. و آفرينش آنها را به خوبي و بدون  اينکه از قبل نمونه اي داشته باشند، به بهترين صورت آفريده است، که خردمندان نمي توانند مانند آن را پيشنهاد کنند، و در آفرينش آسمانها و زمين هيچ شريک و وزيري ندارد.

« أَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُن لَّهُ صَاحِبَةٌ» چگونه ممکن است براي خدا فرزندي باشد، در حالي که او خداي برتر و بي نياز است؟ و او کسي است که فرزند و همسري ندارد، و از مخلوقاتش بي نياز است و همه مخلوقات در تمامي حالات خود به او نيازمندند. و فرزند بايد از جنس پدرش باشد، و خداوند آفريننده هرچيزي است و هيچکدام از مخلوقات به هيچ صورتي با خدا مشابهت ندارند.

وقتي که بيان داشت هر موجودي آفريده او است ، بيان کرد که علم و آگاهي او همه اشيا را فرا گرفته است، پس فرمود:« وهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» و او به هر چيزي دانا است، ذکر «علم» پس از « خلق» به مثابه ارائه دليل عقلي است بر ثبوت علوم او. اين دليل عقلي عبارت است از مخلوقات و نظام کامل و متقن جهان آفرينش.

جهان هستي بر گستردگي علم آفريننده و کمال حکمت او دلالت مي نمايد. همان طور که خداوند متعال فرموده  است :« أَلَا يعلَمُ مَن خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الخَبِيرُ» آيا کسي که آفريننده است و مردمان را آفريده است، حال و وضع آنان را نمي داند حال آنکه او لطيف و آگاه و بسيار باريک بين است؟! و در جاي ديگري نيز مي فرمايد:« وَهُوَ الخَلَّقُ العَلِيمُ» و او آفريننده دانا است؛ خدايي که همه چيز را آفريده و اندازه گيري نموده است.

« ذَلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ» اين است خدا پروردگار شما؛ معبودي که شايسته است از صميم قلب او را دوست بداريدو در برابر او سر مذلت بر خاک نهاد،  همه جهان آفرينش را با نعمت خويش پرورش داده و انواع رنجها و سختي ها را از انسانها دور کرده است. « لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ» هيچ معبود بر حقي جز او نيست، آفريننده هر چيزي است ، پس او را بپرستيد. وقتي ثابت شد که او معبود بر حق است و جز او معبود حقيقي ديگري وجود ندارد، همه عبادتها را خالصانه براي او  انجام دهيد، و هدفتان از انجام آن فقط رضاي وي باشد. زيرا آنچه از مردم خواسته شده همين است و براي همين هدف آفريده شده اند.« وَ مَا خَلَقتُ الجِنَّ وَالِا إِلَّا لِيعبُدُونِ» و جن و انسان را نيافريده ام مگر براي اينکه مرا عبادت کنند.

« وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ» و هر چيزي تحت وکالت و سرپرستي او قرار دارد ، همه را آفريده و به اصلاح و تدبير شئون آنها مي پردازد. و مشخص است کاري که در آن تصرف مي شود، درستي و کامل بودن و انتظام کامل آن برحسب حالت کسي است که به وکالت و سرپرستي آن کار مي پردازد.

و وکالت خداوند بر کارها مانند وکالت مردم نيست، زيرا وکالت مردم، نيابي است و وکيل تابع موکل خود  است. اما وکالت و سرپرستي خداوند باري تعالي از جانب خودش است و متضّمن کمال علم و حسن تدبير و نيکوکاري و دادگري است. پس امکان ندارد که هيچ کسي بتواند از کار خداوند ايراد بگيرد و در صنعت و آفرينش وي خلل و نقصي مشاهده کند و در تدبير و مديريت  او کمبودي بيابد.

و از جمله وکالت خداوند اين  است که تبيين دينش را به عهده گرفته و آن را از هر تغيير و تحريفي حفظ کرده است. نيز حفاظت از مومنان و مصون داشتن آنها را از آنچه که ايمان و دينشان را از بين مي برد بر عهده گرفته است.

« لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ» به خاطر عظمت و کمالش چشم ها او را احاطه نمي کنند گرچه در آخرت او را مي بينند و با نگاه کردن به چهره بزرگوار خدا شاد مي شوند.

پس نفي احاطه و «ادراک» ، ديدن را نفي نمي کند بلکه به طريق مفهوم، ديدن را ثابت مي نمايد. زيرا نفي ادراک که دقيقترين صفت رويت است دال بر ثبوت رويت و ديدن  است، زيرا اگر منظورش نفي ديدن بود، مي فرمود: لا تراه الأَبصَارُ، چشم ها او را نمي بينند. و يا عبارتي شبيه اين را مي آورد. پس دانسته شد که در اين آيه دليلي بر صحّت مذهب کساني وجود ندارد که رويت پروردگارشان را در آخرت نفي مي کنند، بلکه اين آيه کاملا مخالف عقيده و گفتار آنها است. « وَهُوَ يُدْرِكُ الأَبْصَارَ» و او خدايي است که علم و آگاهي اش پنهان و آشکار را احاطه نموده، و شنوايي او تمام اصوات آشکار و پوشيده را در برگرفته است و بينايي او همه ديدني هاي کوچک و بزرگ را در برگرفته است. « وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِير» و او خدايي است که دانش و آگاهي اش دقيق است تا جايي  که امور پنهان و پوشيده را در مي يابد.

 و از جمله لطف و مهرباني او اين است که بنده را به سوي مصالح دينش سوق مي دهد و او را به مصالح و مقاصد خير مي رساند، و به سعادت و جاودانگي خير مي رساند، و به سعادت و جاودانگي و رستگاري هميشگي نايل مي گرداند، به گونه اي که خود تصور آن را نداشته است.

تا جايي که خداوند کارهايي را براي او مقدر مي نمايد که بنده آن را نمي پسندد، و از آن دردمند مي شود، و از خداوند مي خواهد که آن را از وي دور کند، اما خداوند مي داند که دين بنده اش با آن درست تر مي شود، و کمال و رشدش به آن منوط است. پس پاک است خدايي که به امور دقيق و پنهان آشنا است، و بسيار آگاه و لطيف و نسبت به مومنان مهربان است.

« قَدْ جَاءكُم بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِيَ فَعَلَيْهَا وَمَا أَنَاْ عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ» بدون شک دلايل روشني از جانب پروردگارتان پيش شما آمده است، پس هرکس به ديده بصيرت بنگرد به سود او، و هرکس کور شود به زيان خودش است، و من مراقب و مسئول شما نيستم.

وقتي که خداوند دلايل روشن و واضحي را بر صحت مطالب و اهداف راستين دين بيان کرد، توجه بندگان را به اين نکته معطوف ساخت که هدايت و عدم هدايت آنان به نفع يا ضرر خودشان است، پس فرمود:« قَدْ جَاءكُم بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمْ» نشانه ها و دلايلي که حق را بيان مي دارد به نزد شما آمده است، که به خاطر فصاحت و بيان روشن آن و در برگرفتن معاني مهم و حقايق زيبا، همچون خورشيد فروزان بر قلب و چشم ها مي درخشند. چون اين آيات از جانب پروردگار آمده اند؛ پروردگاري که آفريده هايش را با انواع نعمت هاي آشکار و پنهان که بزرگترين و برترين آن روشن کردن آيات و توضيح امور مشکل است، پرورش داده است.« فَمَنْ أَبْصَرَ» پس هرکس در پرتو اين آيات ببيند و به مقتضاي آن عمل نمايد، « فَلِنَفْسِهِ» به نفع خودش است، زيرا خداوند بي نياز و ستوده است. « وَمَنْ عَمِيَ» و هرکس  کور شود، به اين صورت که قدرت ديدن را داشته باشد اما چشمانش را ببندد، و از منکرات و معاصي بازداشته شود اما باز نيايد، و حق براي او بيان شود اما از آن فرمان نبرد و تسليم آن نشود، و سرخم نکند، پس زيان کوري اش به خودش بر مي گردد.

« وَمَا أَنَاْ» و من پيامبر ، « عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ» هميشه محافظ و مراقب اعمالتان نيستم، بلکه فقط بر من رساندنِ آشکار واجب  است، و من وظيفه ام را انجام داده ام، و اين کار را کرده ام، و آنچه را که خداوند به سوي من فرستاده است، رسانده ام. پس وظيفه من همين است و مسئوليت بيشتري ندارم.

آيه ي 108-105:

وَكَذَلِكَ نُصَرِّفُ الآيَاتِ وَلِيَقُولُواْ دَرَسْتَ وَلِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ؛ آيات  خدا را اينچنين  گونه  گون  بيان  مي  کنيم  ، تا مباد که  بگويند که ، ازکس  درس  گرفته  اي  و ما اين  آيات  را براي  اهل  دانش  بيان  مي  کنيم.

اتَّبِعْ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ؛ از هر چه  از جانب  پروردگارت  بر تو وحي  شده  است  پيروي  کن   هيچ   خدايي جز او نيست   و از مشرکان  روي  برتاب.

وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا أَشْرَكُواْ وَمَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا وَمَا أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ؛ اگر خدا مي  خواست  ، آنان  شرک  نمي  آوردند ، و ما تو را نگهبانشان   نساخته  ايم  و تو کارسازشان  نيستي.

وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذَلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِم مَّرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ ؛ چيزهايي  را که  آنان  به  جاي  الله  مي  خوانند ، دشنام  مدهيد که  آنان  نيز، بي هيچ  دانشي  ، از روي  کينه  توزي  به  الله  دشنام  دهند  اينچنين  عمل  هر  قومي را در چشمشان  آراسته  ايم   پس  بازگشت  همگان  به  پروردگارشان  است  و  اوهمه  را از کارهايي  که  کرده  اند آگاه  مي  سازد.

خداوند تبارک و تعالي مومنان را از کاري که در  اصل جايز، و بلکه مشروع و مطلوب بوده است نهي مي  کند، و آن  عبارت از دشنام دادن به خدايان مشرکاني است که بت هايي دروغين را به خدايي گرفته اند. مسلمانان با اهانت و دشنام دادن به خدايان آنان درصدد آن بودند که به خدا نزديکي جويند. اما از آنجا که اين دشنام دادن راهي براي دشنام دادن مشرکان به پروردگار جهانيان مي شود، و بايد ذات عظيم او از هر عيب و آسيب و دشنام و زشتي منزه دانسته شود، خداوند از دشنام دادن به خدايان مشرکين نهي کرد، چون آنها به خاطر دينشان به جوش مي آيند، و براي آن تعصب مي ورزند، زيرا خداوند براي هر  امتي عملشان را آراسته و زيبا نموده است، و آن را خوب و زيبا مي بينند، و به هر راهي از آن دفاع مي کنند. به گونه اي که اگر مسلمانان خدايانشان را دشنام دهند، آنها به خداوند پروردگار جهانيان که عظمت و شکوه او در دلهاي نيکوکاران و بدکاران ريشه دوانده است، دشنام مي دهند . اما در روز قيامت بازگشت همه مردم به سوي خدا است، و همه بر خدا عرضه شده، و اعمالشان پيش او آورده مي شود. پس آنان را به خوب و بدي که کرده اند آگاه مي سازد.

و در  اين آيه کريمه دليلي بر صحت اين قاعده شرعي وجود دارد:« وسايل، با کار و اهداف ارزيابي مي شوند، و اينکه وسيله و راهِ به سوي حرام گرچه در اصل جايز و روا باشد اما مادامي که به شرّ منتهي شود حرام مي باشد. »

آيه ي 111-109:

وَأَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِن جَاءتْهُمْ آيَةٌ لَّيُؤْمِنُنَّ بِهَا قُلْ إِنَّمَا الآيَاتُ عِندَ اللّهِ وَمَا يُشْعِرُكُمْ أَنَّهَا إِذَا جَاءتْ لاَ يُؤْمِنُونَ ؛ تا آنجا که  توانستند ، به  سخت  ترين  قسمها ، به  خدا سوگند ياد کردند  که اگر معجزه  اي  برايشان  نازل  شود بدان  ايمان  آورند  بگو : همه  معجزه  ها  نزد خداست  و شما از کجا مي  دانيد که  اگر معجزه  اي  نازل  شود ايمان  نمي   آورند ?

وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤْمِنُواْ بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَنَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ؛ و همچنان  که  در آغاز به  آن  ايمان  نياوردند ، اين  بار نيز در دلها و  ديدگانشان  تصرف  مي  کنيم  و آنان  را سرگردان  در طغيانشان  رها مي  سازيم.

وَلَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَيْهِمُ الْمَلآئِكَةَ وَكَلَّمَهُمُ الْمَوْتَى وَحَشَرْنَا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْءٍ قُبُلاً مَّا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ إِلاَّ أَن يَشَاء اللّهُ وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ؛ و اگر ما فرشتگان  را بر آنها نازل  کرده  بوديم  و مردگان  با ايشان  سخن ، مي گفتند و هر چيزي  را دسته  دسته  نزد آنان  گرد مي  آورديم  ، باز هم  ايمان  نمي آوردند ، مگر اينکه  خدا بخواهد  و ليک  بيشترشان  جاهلند.

مشرکاني که پيامبر محمد (ص) را تکذيب مي کردند با محکم ترين سوگندهايشان به خدا سوگند خوردند. « جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ» يعني با همه تاب و توان سوگند خوردند و آن را موّکد کردند. ن لَئِن جَاءتْهُمْ آيَةٌ» که اگر معجزه و دليلي پيش آنها بيايد که بر راستي محمد (ص) دلالت نمايد، « لَّيُؤْمِنُنَّ بِهَا» حتما به آن ايمان خواهند آورد. و هدف آنان از اين سخن هدايت نبود، بلکه هدفشان دفع اعتراضي بود که به آنان وارد مي شد، و مي خواستند چيزهايي را که پيامبر آورده بود رد کنند. زيرا خداوند پيامبرش (ص) را با آيات روشن و دلايل واضح تاييد نمود، و چنانچه مشرکان اين حقيقت را مورد عنايت قرار مي دادند کوچکترين شبهه و اشکالي در صحت آن باقي نمي ماند. و آنان بعد از آنکه آيات و دلايل قاطعي را مشاهده کردند، باز از پيامبر خواستند که دلايل ديگري بياورد و اين جز سرسختي و لجاجت چيز ديگري نيست، و نبايد به آن پاسخ داد، بلکه گاه پاسخ ندادن به آن بهتر است. زيرا سنت خدا در ميان بندگانش به اين شيوه جاري شده است؛ آناني که از پيامبران درخواست کردند معجزات دلايلي را ارائه کنند، وقتي که دليل و معجزات نزدشان آمد و به آن  ايمان نياوردند خداوند فورا آنها را عذاب داد. بنابراين فرمود:« قُلْ إِنَّمَا الآيَاتُ عِندَ اللّهِ» بگو: مجازات فقط پيش خداست، خداست که هرگاه بخواهد آن را مي فرستد، و هرگاه بخواهد آن را نمي فرستد، و از آن جلوگيري مي کند، و من در اين رابطه اختياري ندارم. پس درخواست شما از من مبني بر اينکه معجزه بياورم، ظلم است، و در اختيار من نيست.

شما فقط مي توانيد توضيح بيشتري را در رابطه با آنچه که آورده ام طلب کنيد، و به آن ايمان بياوريد. و اين توضيح از جانب من حاصل شد، با وجود اين نيز اگر مجازات به سوي آنان روانه شود معلوم نيست که  ايمان مي آورند يا نه. بنابراين فرمود:« وَمَا يُشْعِرُكُمْ أَنَّهَا إِذَا جَاءتْ لاَ يُؤْمِنُونَ » و شما اي مومنان! چه مي دانيد که اگر معجزات براي ايشان آورده شود ايمان بياورند؟

« وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤْمِنُواْ بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَنَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ» و چنانچه نخستين بار دعوتگر پيش آنها بيايد و حجت بر آنان اقامه شود، و ايمان نياورند، با دگرگون کردن دلها و ايجاد مانع ميان آنها و ايمان، و توفيق ندادنشان براي در پيش گرفتن راه راست، آنان را مجازات مي کنيم. و اين ناشي از عدل خدا وحکمت  او نسبت به بندگانش است، زيرا آنان بندگاني هستند که بر خود جنايت  کرده اند، و خداوند دروازه رحمت خويش را به روي آنها گشوده است، اما آنها وارد نمي شوند، و راه را برايشان روشن کرده، اما آن را در پيش نمي گيرند. پس، از توفيق الهي محروم شدند، و اين با حالاتشان مناسب است.

آنها ايمان را فقط به خواست و اراده خودشان معلق کرده بودند، و به خدا اعتماد و  توکل نداشتند و اين بزرگترين اشتباه آنان محسوب مي شود، زيرا اگر معجزات بزرگي نيز از قبيل اينکه فرشتگان نزد آنها بيايند، و بر صدق رسالت پيامبر گواهي بدهند، و مردگان با آنان سخن بگويند، و به زنده شدن پس از مرگ گواهي دهند، « وَحَشَرْنَا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْءٍ قُبُلاً» و هر چيزي را آشکارا و در برابر آنها گرد آوريم تا با آنها سخن بگويند، و آنها را به طور مستقيم مشاهده کنند، و بر صدق آنچه پيامبر آورده است گواهي دهند، باز هم اگر خداوند نخواهد ايمان نمي آورند، ولي بيشترشان نادانند. به  همين جهت ايمان خود را مشروط به آمدن و آشکار شدن معجزات کرده اند.

اما ع قل و دانش حکم مي کند که هدفِ بنده پيروي  کردن از حق باشد و آن را با در پيش گر فتن راههاي که خدا بيان کرده است بجويد و به آن  عمل نمايد، و در راستاي پيروي کردن از اوامر خدا از وي کمک بخواهد، و به توانايي و حرکت خود  اعتماد ننمايد، و دلايل و معجزاتي را که فايده اي براي وي در بر ندارد طلب نکند.

آيه ي 113-112:

وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نِبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ ؛ و همچنين  براي  هر پيامبري  دشمناني  از شياطين  انس  و جن  قرار داديم   براي ، فريب  يکديگر ، سخنان  آراسته  القا مي  کنند  اگر پروردگارت  مي   خواست ، چنين  نمي  کردند  پس  با افترايي  که  مي  زنند رهايشان  ساز ،

وَلِتَصْغَى إِلَيْهِ أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَلِيَرْضَوْهُ وَلِيَقْتَرِفُواْ مَا هُم مُّقْتَرِفُونَ؛ تا آنان  که  به  قيامت  ايمان  ندارند گوش  دل  را بدان  سپارند و پسندشان   افتد و هر چه  در خورشان  هست  انجام  دهند.

خداوند متعال پيامبرش (ص) را دلجويي داده و مي فرمايد: همچنانکه دشمناني را براي تو قرار داده ايم که دعوتت را رد کرده و با تو مبارزه مي نمايند، و نسبت به تو حسادت مي ورزند، اين سنت ما است که براي هر پيامبري که وي را به سوي مردم فرستاده ايم دشمناني از انس و جن قرار داده ايم، که برخلاف آنچه آنان آورده اند بپاخاسته اند.« يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا» برخي از آنان کار باطلي را که به سوي آن دعوت مي کنند، براي برخي ديگر مي آرايند، و سخنان آراسته را به آنان القا مي کنند، و آن را به بهترين صورت درمي آورند تا بي خردان فريب آن را بخورند، و ناداناني که حقايق را نمي فهمند و مفاهيم را درک نمي کنند، از آن فرمان برند.

اين عبارت و کلام آراسته شده و بي اساس و فريبکارانه، مورد پسند آنها واقع مي شود، و از آن خشنود مي گردند، در نتيجه حق را باطل، و باطل را حق مي دانند. بنابراين فرمود:« وَلِتَصْغَى إِلَيْهِ» و تا به اين خسن فريبنده و به ظاهر زيبا، تمايل پيدا کند، « أَفْئِدَةُ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ» دلهاي کساني که به روز قيامت ايمان ندارند، چون ايمان نداشتن به روز قيامت و بي بهره بودن از عقل و خرد، آنان را بر اين امر وامي دارد. « وَلِيَرْضَوْهُ» و تا آن را بپسندند. يعني بعد از اينکه به آن تمايل پيدا کردند از آن خشنود مي شوند . پس نخست به آن گرايش و تمايل پيدا کرده و اين کلمات آراسته شده و به ظاهر زيبا را مي شنوند و از آن خشنود شده و آن را مي پسندند، و در دلهايشان زيبا جلوه مي کند وتبديل به عقيده اي ريشه دار و يکي از ويژگيهاي آنها مي گردد. در نتيجه مرتکب کردار و گفتارهايي زشت مي شوند. يعني کردار و رفتار دروغيني انجام مي دهند که زاده اين عقيده زشت است.

پس اين است حالت فريب خوردگاني که از انسانهاي سرکش و شيطان صفت، و جن ها پيروي کرده و دعوتشان را مي پذيرند. و اما کساني که به روز قيامت ايمان دارند، و داراي خرد و انديشه کامل و متين هستند، فريب اين لفّاظي ها و کلمات و جملات بي اساس را نمي  خورند و در چنگال اين فريب کاري ها نمي افتند. بلکه به شناخت حقايق روي آورده و به مفاهيمي مي نگرند که به سوي آن فراخوانده مي شوند. پس اگر آن مفاهيم حق باشد آن را مي پذيرند، و تسليم آن مي شوند، گرچه م فاهيم با کلمات و عبارت هاي ناقص و غيره  کامل ادا شود. و اگر آن مفاهيم باطل باشد، آن را بر پيشاني منادي اش هرکه باشد کوبيده و آن را رد مي کنند، گرچه اين مفاهيم در لباسي زيبا و فريبنده تر از ابريشم عرض اندام کند.

يکي از حکمت هاي الهي در اينکه براي پيامبران، دشمنان و براي باطل ياوراني قرار داده است که به سوي آن دعوت مي کنند، اين است که بندگانش را مورد آزمايش و امتحان  قرار دهد، و راستگو از دروغگو، و عاقل از نادان، و بينا از کور متمايز گردد. و از جمله حکمت هاي او در اين مورد بيان و توضيح حق است، زيرا وقتي که باطل با حق به نبرد بپردازد و در برابر آن مقاومت کند، حق روشن و واضح مي شود، و دلايل حق و شواهدي که بر راستي و حقيقت حق، و باطل بودن باطل دلالت مي نمايند روشن مي گردند، و اين چيزي است که رقابت کنندگان در آن به رقابت مي پردازند.

آيه ي 115-114:

أَفَغَيْرَ اللّهِ أَبْتَغِي حَكَمًا وَهُوَ الَّذِي أَنَزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلاً وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِّن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ ؛ آيا داور ديگري  جز خدا طلب  کنم  و حال  آنکه  اوست  که  اين  کتاب  روشن   رابر شما نازل  کرده  است  ? و اهل  کتاب  مي  دانند که  به  حق  از جانب  پروردگارت  نازل  شده  است   پس  ، از شک  آورندگان  مباش.

وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلاً لاَّ مُبَدِّلِ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ؛ و کلام  پروردگار تو در راستي  و عدالت  به  حد کمال  است   هيچ  کس  نيست   که ، ياراي  دگرگون  کردن  سخن  او را داشته  باشد و اوست  شنوا و دانا.

اي پيامبر! بگو: « أَفَغَيْرَ اللّهِ أَبْتَغِي حَكَمًا» آيا غير از خدا قاضي و حاکمي برگيرم که براي داوري پيش او بروم، و به اوامر و نواهي او پايبند باشم؟ همانا هر آنچه غير از خدا است محکوم است، و حاکم نيست، و داوري و تدبير مردم مشتمل بر نقص و کمبود مي باشد. قاضي و داور، خداوند يگانه ايست که يکتاست، و شريکي ندارد، و آفرينش و امر در دست  اوست.

« وَهُوَ الَّذِي أَنَزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلاً» و اوست که  کتاب را به صورت  مشروح  و مفصّل بر شما نازل  کرد. يعني حلال و حرام و احکام شرع و  اصول و فروع دين را در آن توضيح داده است، و هيچ بيان و توضيحي روشنتر از آن ، و هيچ دليلي بالاتر از آن وجود ندارد، و هيچ حکم و فرماني زيباتر از حکم وي نيست، و هيچ سخني راست تر از سخن وي وجود ندارد. چون احکامش در بردارنده حکمت رحمت است.

و پيروان کتاب هاي گذشته از قبيل يهوديان و نصارا به اين اعتراف مي کنند، « يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِّن رَّبِّكَ بِالْحَقِّ» و مي دانند که آن از جانب پروردگارت و به حق نازل شده است. به همين جهت اخباري که در کتاب هاي يهود و نصارا در اين زمينه آمده است متفق مي باشد. « فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ» بنابراين هرگز در اين زمينه شک نکن و از شک کنندگان مباش.

سپس مفصّل و مشروح بودن آن را بيان کرد و فرمود:« وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلاً» و سخنان و فرمان پروردگارت صادقانه و دادگرانه انجام پذيرفت. يعني در اخبار و سخن هايش صادق و در امر و نهي اش دادگر است. پس راست تر از اخبار خداوند که در اين کتاب عزيز آمده است، و دادگرانه تر از اوامر و نواهي وي وجود ندارد. « لاَّ مُبَدِّلِ لِكَلِمَاتِهِ» و هيچ دگرگون کننده اي براي سخ نانش نيست، چون آن را محافظت  نموده و در بالاترين حد راستي و در اوج  حقانيت قرار داده است، پس تغيير دادن آن ممکن نيست، و نمي توان سخناني زيباتر از آن را پيشنهاد کرد. « وَهُوَ السَّمِيعُ» و او همه صداها را علي رغم اختلاف زبانها و تنوع نيازها مي شنود. « الْعَلِيمُ» و دانا و آگاه است، و دانش و آگاهي او درونها و برونها، پنهان و آشکار و گذشته و آينده را در بر گرفته است.

آيه ي 117-116:

وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِي الأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللّهِ إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ؛ اگر از اکثريتي  که  در اين  سرزمينند پيروي  کني  ، تو را از راه  خدا  گمراه سازند  زيرا جز از پي  گمان  نمي  روند و جز به  دروغ  سخن  نمي  گويند.

إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ مَن يَضِلُّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ؛ پروردگار تو به  کساني  که  از راه  وي  دور مي  گردند آگاه  تر است  و  هدايت يافتگان  را بهتر مي  شناسد.

خداوند، پيامبرش محمد (ص) را از پيروي کردن از بيشتر مردم بازداشته و مي فرمايد: « وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِي الأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللّهِ» و اگر از بيشتر  کساني که در زمين هستند پيروي  کني، ترا از راه خدا منحرف مي سازند، زيرا بيشتر آنها در اديان و اعمال و علومشان به بيراهه رفته اند؛ دينشان فاسد ، و اعمالشان پيرو خواست هايشان است، و در دانش و علوم خود تحقيق نمي کنند، و آگاهي و علوم آنها انسان را به راه راست نمي رساند.

بلکه از گمان خويش پيروي مي کنند، گماني که آدمي را به حق نمي رساند و از حق بي نياز نمي کند. و از روي ظن و تخمين در مورد خدا مطلب پوچ و بي اساس مي گويند، و هر کس اينگونه باشد شايسته است که خداوند بندگانش را از او برحذر دارد، و حالاتشان را براي آنها توصيف کند، زيرا اين موضوع گرچه خطاب به پيامبر (ص) است اما امتش نيز در ساير احکامي که به آن حضرت اختصاص ندارد، پيرو او هستند.

و خداوند از همه راستگوتر است، و « هُوَ أَعْلَمُ مَن يَضِلُّ عَن سَبِيلِهِ» و مي داند چه کساني از راه او منحرف مي شوند، و او راه يافتگان و هدايت شدگان را بهتر مي شناسد. پس بر شما مومنان واجب است تا اندرزها و اوامر و نواهي خدا را پيروي کنيد، چون او مصالح و منافع شما را بهتر مي داند، و از خودتان نسبت به شما مهربانتر است.

اين آيه دلالت مي نمايد که براي اثبات حقانيت حق، به کثرت پيروان آن استناد نمي شود، و کم بودن افرادي که راهي را در پيش گرفته اند دليل بر آن نيست که آنها بر حق نيستند، بلکه واقعيت بر خلاف اين است زيرا اهل حق تعدادشان اندک و ارزش و پاداششان نزد خدا بزرگ است.

بلکه بايد حق و باطل را از راههايي که انسان را بدان مي رسانند، شناخت.

آيه ي 119-118:

فَكُلُواْ مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ إِن كُنتُمْ بِآيَاتِهِ مُؤْمِنِينَ؛ اگر به  آيات  خدا ايمان  داريد از ذبحي  که  نام  خدا بر آن  ياد شده  است   بخوريد.

وَمَا لَكُمْ أَلاَّ تَأْكُلُواْ مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ وَقَدْ فَصَّلَ لَكُم مَّا حَرَّمَ عَلَيْكُمْ إِلاَّ مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَيْهِ وَإِنَّ كَثِيرًا لَّيُضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِم بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدِينَ ؛ چرا از آنچه  نام  خدا بر آن  ياد شده  است  نمي  خوريد و خدا چيزهايي  را، که بر شما حرام  شده  است  به  تفصيل  بيان  کرده  است  ، مگر آنگاه  که  ناچار  گرديد ? بسياري  بي  هيچ  دانشي  ديگران  را گمراه  پندارهاي  خود کنند  هر 

آينه  پروردگار تو به  متجاوزان  از حد داناتر است.

خداوند متعال بندگان مومنش را به مقتضاي ايمانشان فرمان مي دهد که اگر مومن هستند بايد گوشت حلال چهارپايان و ديگر حيوانات را بخورند؛ حيواناتي که هنگام سربريدن، نام خدا بر آن برده شده است. و به حلال بودن آن  اعتقاد دارد. و نبايد مانند اهل جاهليت عمل کنند، که از جانب خودشان بسياري از چيزهاي حلال را حرام ساخته بودند، و اين ناشي از گمراهي آنان بود و شيطان هايشان آنان را بدان سو برده بودند.

پس خداوند بيان داشت که نشان و علامت مومنان، مخالفت با اهل جاهليت است، و نبايد در اين عادات زشت که تغيير شريعت خدا را در بردارد مانند آنان باشند، و از خوردن آنچه که نام خدا بر آن برده شده است امتناع کنند.

زيرا خداوند براي بندگانش آنچه را که بر آنان حرام است توضيح داده است، پس، از ترس اينکه مبادا در حرام گرفتار شوند هيچ اشکال و شبهه اي که ايجاب کند از خوردن برخي از چيزهاي حلال امتناع ورزند، برايشان باقي نمانده است. و آيه شريفه دلالت مي نمايد که اصل در هرچيزي، و به ويژه در خوراکي ها جايز بودن است، و هرگاه شريعت چيزي را حرام نکند آن چيز حلال است. پس آنچه که خداوند در مورد آن سکوت کرده است، حلال مي باشد، زيرا خداوند حرام را به طور مشروح بيان کرده، و آنچه را که بيان نکرده است، حرام نيست.

با وجود اين حرامي که خداوند آن را بيان کرده و توضيح داده است ، به هنگام ضرورت و ناچاري و گرسنگي مباح و جايز نموده است، همان طور که فرموده است:« حُرِمَّت عَلَيکُمُ الَميتَهُ وَالدَّمُ وَلَحمُ الخِنزِيرِ» گوشت مردار، و خون، و گوشت خوک بر شما حرام شده است.

در آخر مي گويد:« فَمَن اضطُرَّ فِي مَخمَصَةِ غَيرَ مُتَجَانِفِ لِّاثمِ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورُ رَّحِيمُُ» اما هرکس در حالت گرسنگي بدون اينکه به گناه متمايل باشد به خوردن محرّمات ناچار شود، خداوند بخشنده و مهربان است.

سپس خداوند پيامبر و مومنان را از بسياري از مردم برحذر داشت و فرمود:« وَإِنَّ كَثِيرًا لَّيُضِلُّونَ بِأَهْوَائِهِم» و همانا بسياري از مردم با هوي و هوس خود مردم را گمراه مي سازند، « بِغَيْرِ عِلْمٍ» بدون  علم و دليل. پس بنده بايد از امثال اينها پرهيز کند، و علامت چنين  افرادي همانطور که خدا براي بندگانش توصيف نموده است اين است که دعوتشان مبتني بر دليلي نيست و حجت شرعي ندارند، بلکه مبتني بر شبهه هايي برخاسته از خواستهاي فاسد و نظرات باطلشان است. پس ايشان به شريعت و آئين الهي و بندگان خدا تجاوز کرده اند، و خداوند متجاوزان را دوست نمي دارد.

به خلاف هدايت کنندگانِ راه يافته، چرا که آنها به سوي حق فرا مي خوانند، و دعوت خود را با دلايل عقلي و نقلي تاييد مي کنند، و در دعوتشان جز به دنبال خشنودي خداوند و نزديک شدن به او نيستند.

آيه ي 120:

وَذَرُواْ ظَاهِرَ الإِثْمِ وَبَاطِنَهُ إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الإِثْمَ سَيُجْزَوْنَ بِمَا كَانُواْ يَقْتَرِفُونَ ؛ و گناه  را ، چه  آشکار باشد و چه  پنهان  ، ترک  گوييد  آنان  که  مرتکب   گناه  مي  شوند ، به  سزاي  اعمال  خود خواهند رسيد.

منظور از «اثم» همه گناهاني است که بنده را گناهکار ساخته و در ورطه گناه و حرج مي اندازد، از قبيل چيزهايي که به حقوق خدا و حقوق بندگانش مربوط مي شود. پس خداوند بندگانش را از ارتکاب گناه آشکار و پنهان نهي کرده است؛ گناهاني که مربوط به بدن و اعضاي انسان هستند، و گناهاني که مربوط به قلب او مي باشند.

و بنده به طور کامل نمي تواند گناهان آشکار و پنهان را ترک نمايد مگر اينکه گناه را بشناسد. پس، شناخت گناهان قلبي و بدني بر هر مکلفي واجب است. و بسياري از گناهان بر بسياري از مردم پوشيده هستند، بويژه گناهان قلب، مانند تکبر، خودپسندي، ريا و امثال آن. تا جايي که بسياري از اين گناهان در مردم وجود دارد اما آن را احساس نمي کنند، و اين به خاطر روي گرداندن از علم و بينش است.

سپس خداوند متعال خبر داد کساني که مرتکب گناهان آشکار و پنهان مي شوند به زودي برحسب ارتکاب گناه و به اندازه گناهانشان کم باشد يا زياد، کيفر و عذاب داده مي شوند، و اين کيفر و سزا گاه در آخرت داده مي شود و گاه در دنيا. و مجازات دنيا گناهان اخروي را سبک مي نمايد.

آيه ي 121:

وَلاَ تَأْكُلُواْ مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَآئِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ ؛ از ذبحي  که  نام  خدا بر آن  ياد نشده  است  مخوريد که  خود نافرماني  است  و، شياطين  به  دوستان  خود القا مي  کنند که  با شما مجادله  کنند ، اگر از  ايشان  پيروي  کنيد از مشرکانيد.

در اين آيه از خوردن گوشت حيواني نهي شده است که هنگام ذبح نام غير خدا بر آن برده شده است، مانند حيواني که براي بتها و خدايان مشرکين ذبح مي شود، زيرا اين نوع حيوانات براي غير خدا سربريده شده اند، و در قرآن به طور ويژه به حرمت آن تصريح شده است. و حيواني که هنگام ذبح بر آن نام خدا برده نشده اما براي خدا ذبح شده است مانند قرباني ها و يا حيواني که به منظور خوردن گوشتش ذبح مي شود اگر ذبح کننده به طور عمد و قصد اسم خدا را نبرده است نزد بسياري از علما اين ذبح حرام است و در مورد فوق داخل مي باشد.

و فراموشکار که از روي فراموشي اسم خدا را نبرده است از اين قاعده کلي بيرون مي باشد، به دليل نصوص ديگري که بر رفع اشکال از فرد فراموش کار دلالت مي نمايند. و حيواناتي که بدون ذبح مي ميرند در اين آيه داخل اند، زيرا آنها حيواناتي هستند که اسم خدا بر آنها برده نشده است. و خ داوند به طور ويژه بر حرام بودن آن تصريح نموده و  فرموده است:« « حُرِّمَت عَلَيکُم المَيتَةُ» و حيوان مردار بر شما حرام شده است. و شايد سبب نازل شدن اين آيه عام بودن آيه ي « وَلاَ تَأْكُلُواْ» باشد، به دليل اينکه خداوند فرموده است:« وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَآئِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ» و همانا شيطان ها به دوستانشان القا مي کنند تا با شما از روي جهل به مجادله بپردازند. زيرا مشرکين وقتي که شنيدند خدا و پيامبرش مردار را حرام، و حيوان ذبح شده را حلال کرده اند، در حاليکه آنها مردار را حلال مي دانستند، از روي  مخالفت با خدا و پيامبر و در قالب مجادله، و بدون دليل و برهان گفتند: آيا آنچه را که خودتان مي  کشيد، مي خوريد ولي آنچه را که خدا کشته است نمي خوريد؟ منظورشان حيوان مردار بود.

و اين نظري فاسد است که مبتني بر هيچ دليل و حجتي نمي باشد بلکه مبتني بر آرا و افکار پوچشان است، آرا و افکاري که اگر حق از آن پيروي مي کرد آسمانها و زمين و تمام کساني که در آنها هستند منهدم شده و از بين مي رفت. پس هلاک و نابود باد کساني که عقل خود را بر شريعت و احکام خدا که تمام منافع عام و خاص بشريت را تضمين مي  کند مقدم مي دارند. و اين از آنها بعيد نيست، اين نظرات فاسد از القاءات دوستان شيطاني آنان است که مي خواهند  مردم را از ديشنان گمراه کنند، و آنها را فرا مي خوانند تا از اهل دوزخ شوند.

« وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ» شما مشرک خواهيد بود، چون آنها را دوستان خود گرفته ايد، و در آنچه که آنان با مسلمين مفارقه و جدايي پيدا کردند موافقت نموديد، به همين خاطر روش شما همان روش آنان است.

اين آيه شريفه دلالت مي نمايد که کشف و الهامات صوفي ها و امثال آنان که زياد به وقوع مي پيوندد، حقانيت آن تا زماني که بر کتاب خدا و سنت پيامبر عرضه نشود تاييد و تصديق نمي گردد. پس اگر کتاب و سنت آن را مقبول دانست ، پذيرفته مي شود. و اگر با کتاب و سنت تضاد داشت، رد مي گردد. و اگر مشخص نبود، در آن توقف مي شود؛ نه تصديق مي شود ونه تکذيب.

زيرا وحي و الهام از جانب شيطان هم انجام مي شود، و بايد بين وحي و الهام شيطان ووحي و الهام خدا فرق گذاشت، و هريک را از ديگري تشخيص داد. و به خاطر فرق نگذاشتن بين اين دو اشتباه و گمراهي هاي بي شماري به وجود آمده که جز خدا کسي آن را نمي داند.

آيه ي 124-122:

أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ ؛ آيا آن  کس  که  مرده  بود و ما زنده  اش  ساختيم  و نوري  فراراهش  داشتيم   تابدان  در ميان  مردم  راه  خود را بيابد ، همانند کسي  است  که  به  تاريکي   گرفتار است  و راه  بيرون  شدن  را نمي  داند ? اعمال  کافران  ، در نظرشان   اينچنين  آراسته  گرديده  است.

وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكَابِرَ مُجَرِمِيهَا لِيَمْكُرُواْ فِيهَا وَمَا يَمْكُرُونَ إِلاَّ بِأَنفُسِهِمْ وَمَا يَشْعُرُونَ؛ و بدين  سان  در هر قريه  اي  مجرمانشان  را بزرگانشان  قرار داديم  تا در، آنجامکر کنند ، ولي  نمي  دانند که  جز با خود مکر نمي  ورزند.

وَإِذَا جَاءتْهُمْ آيَةٌ قَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللّهِ اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُواْ صَغَارٌ عِندَ اللّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُواْ يَمْكُرُونَ ؛ چون  آيه  اي  بر آنها نازل  شد ، گفتند که  ما ايمان  نمي  آوريم  تا آنگاه   که هر چه  به  پيامبران  خدا داده  شده  به  ما نيز داده  شود  بگو : خدا  داناتر است  که  رسالت  خود را در کجا قرار دهد  به  زودي  به  مجرمان  به   کيفر مکري که  مي  ورزيده  اند از جانب  خدا خواري  و عذابي  شديد خواهد رسيد.

خداوند متعال مي فرمايد:« أَوَ مَن كَانَ» آيا کسي که پيش از اينکه خدا او را هدايت نمايد، « مَيْتًا» مرده اي بود، و در تاريکي هاي کفر و جهل و گناهان فرو رفته بود، « فَأَحْيَيْنَاهُ» پس ما او را به وسيله نور علم و ايمان و طاعت زنده گردانديم و او در پرتو اين روشنايي ميان مردم راه مي رود، و کارهايش را مي بيند و راه را از چاه تشخيص مي دهد، و خير و خوبي را مي شناسد و آن را ترجيح مي دهد ، و تلاش مي کند خير و خوبي را در وجود خود و ديگران پياده نمايد، و بدي را مي شناسد و از آن متنفر است و براي ترک و دور کردن آن از خود و ديگران تلاش مي کند، آيا چنين کسي با فردي که در تاريکي جهل و گمراهي و کفر و گناه بسر مي برد، برابر  است؟ « لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا» و نمي تواند از اين تاريکي ها بيرون رود، به گونه اي که راهها بر  او تاريک شده و اندوه وغم و بدبختي وي را فرا گرفته است. پس خداوند عقل ها را به وسيله ي چيزي که آن را درک مي کنند و آن را مي شناسند آگاه ساخته است که اين دو برابر نيستند، همانطور که شب و روز، نور و ظلمت و زنده و مرده برابر نيستند. سوالي که در اينجا به ذهن مي رسد اين است : چگونه کسي که بويي از عقل و خرد داشته باشد ترجيح مي دهد که اينگونه باشد، و در ميان تاريکي ها حيران و سرگشته بماند؟پاسخ اين است که « زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» براي کافران آنچه را انجام مي دهند آراسته شده است.

پس همواره شيطان کارهايش را براي آنان خوب و نيکو نشان مي دهد، و آن را در دلهايشان مي آرايد به گونه اي که کارهايشان را خوب و حق مي پندارند، و اين حالت تبديل به باور و عقيده اي در قالب هايشان گشته و به صورت ويژگي ريشه دار آنان در مي آيد. بنابراين به زشتيها و بديهايي که بر آن قرار دارند خشنود مي گردند.

کساني که در تاريکي ها سرگشته و حيران، و در باطل متردد هستند ، همه با هم برابر نيستند. برخي از آنها رهبران و فرماندهاني هستند که از آنها پيروي مي شود، و برخي تابع و پيرو هستند که بر آنها رياست مي شود. گروه ا ول کساني هستند که بر بدترين حالت ها قرار دارند. بنابراين فرمود:« وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكَابِرَ مُجَرِمِيهَا» و بدين گونه در هر شهري سردمداران مجرمش را مي گماريم. يعني روسا و سردمداراني که جنايت آنها بزرگ و سرکشي شان شديد است. « لِيَمْكُرُواْ فِيهَا» تا در آنجا با فريب کاري و دعوت به سوي راه شيطان و مبارزه با پيامبر و پيروانشان بوسيله گفتار و کردار، به نيرنگ بپردازند. و همانا فريب و دسيسه شان به خودشان برمي گردد، چون آنها مکر و نيرنگ مي کنند ، و خداوند نيز مکر مي کند، و او بهترينِ مکرکنندگان است.

همچنين  خداوند، بزرگان و پيشوايان هدايت را فراهم مي سازد تا با اين مجرمان مبارزه کنند و سخنانشان را به آنها برگردانند. با آنان در راه خدا جهاد مي نمايند، و راههايي را که انسان را به اين هدف متعالي مي رساند در پيش مي گيرند، و خداوند آنها را ياري مي ک ند، و راي و فکرشان را تصحيح مي نمايد، و قدمهايشان را استوار مي گرداند. يک روز به نفع آنان است، و يک روز به نفع دشمنانشان، اما در نهايت پيروز و چيره مي شوند و عاقبت از آن پرهيزگاران است.

علت اينکه سردمداران مجرم بر باطل خود پابرچا مانده، و پيام حقي را که پيامبران آورده اند رد مي کنند، حسادت و سرکشي آنها است، پس گفتند:« لَن نُّؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللّهِ» ما هرگز ايمان نمي آوريم مگر اينکه همانند آنچه به پيامبران خدا داده شده است از قبيلنبوت و رسالت، به ما نيز داده شود. و اين سخن بيانگر اعتراض آنان به خدا، و تکبر ورزيدن آنان بر حق  است، حقي که خداوند آن را  توسط پيامبرانش نازل کرده و قبضه کردن فضل و  احسان خدا است. پس خداوند اعتراض فاسدشان را رد نمود و خبر داد که آنان شايسته برخورداري از هيچ نوع خير و خوبي نيستند، آنان هيچ خصلت خوبي ندارند که از بندگان صالح خدا محسوب شوند، تا چه رسد به اينکه پيامبر باشند. پس فرمود:« اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ» خداوند بهتر مي داند که رسالت خويش را به عهده کسي بگذارد که صلاحيت دارد، و مسئوليت آن را به دوش مي کشد، و او بههر اخلاق زيبايي متصف، و از هر زشتي پاک است ، و خداوند بر اساس حکمت خويش هر صفت والا و برتري را به او بخشيده است.

و هرکس که چنين نباشد خداوند برترين و بهترين بخشش خود را به او واگذار نمي کند، چرا که لياقت آن را ندارد، و  اهل آن نيست. و اين آيه دليلي بر کمال حکمت خداوند متعال است، چون او گرچه مهربان و داراي بخشش گسترده و نيکي و احسان فراوان است، اما با حکمت است و بخشش خود را جز به اهل آن نمي دهد. سپس خداوند مجرمان را تهديد کرد و فرمود:« سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُواْ صَغَارٌ عِندَ اللّهِ» به زودي از سوي خدا خواري و رسوايي به مجرمان خواهد رسيد. يعني دچار اهانت و ذلت مي شوند، و همانطور که در برابر حق تکبر کردند خداوند آنها را خوار و ذليل مي گرداند.« وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُواْ يَمْكُرُونَ» وعذاب سختي به سبب نيرنگي که مي کردند بدانان مي رسد. يعني عذابي که به آنها مي رسد به سبب نيرنگشان  است، و ستمي از جانب خداوند متعال بر آنها نيست.

آيه ي 125:

فَمَن يُرِدِ اللّهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإِسْلاَمِ وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِي السَّمَاء كَذَلِكَ يَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ ؛ هر کس  را که  خدا خواهد که  هدايت  کند دلش  را براي  اسلام  مي  گشايد ، و  هر، کس  را که  خواهد گمراه  کند قلبش  را چنان  فرو مي  بندد که  گويي  مي   خواهدکه  به  آسمان  فرا رود  بدين  سان  خدا به  آنهايي  که  ايمان  نمي  آورند  پليدي مي  نهد.

خداوند متعال در حالي که علايم و نشانه هاي خوشبختي و هدايت، و بدبختي و گمراهي را براي بندگانش بيان مي دارد، مي فرمايد: هرکس سينه اش براي پذيرش اسلام گشاد شد، يعني سينه و درونش وسيع و باز شد، و به نور  ايمان روشن گرديد و با روشنايي يقين زنده گشت و آرامش يافت؛ خوبي را دوست داشت، و انجام دادن خير و نيکي را زيبا يافت و از آن لذت برد و آن را دشوار ندانست، همانا اين نشانه آن است که خداوند او را هدايت کرده و توفيقِ در پيش گرفتن درست ترين راه را به او ارزاني نموده است. و علامت کسي که خداوند مي خواهد او را گمراه سازد اين است که سينه اش را تنگ مي گرداند. يعني آن را در نهايت تنگي قرار مي دهد، به گونه اي که در آن جايي براي ايمان و يقين يافت نمي شود، و در شبهات و شهوات فرو رفته، و خيري به او نمي رسد. و قلبش براي انجام کار خير باز نمي گردد، و سينه اش آنگونه به تنگي و تپش مي افتد که گويا به آسمانها بالا مي رود، و به زور او را به اين کار وادار مي کنند، اما راهي براي رفتن به آسمان نمي يابد.

و اين بدان سبب است که آنها ايمان ندارند. پس اين امر باعث شده است که خداوند پليدي و عذاب را بر آنها قرار دهد؛ چون آنها دروازه رحمت و نيکوکاري را به روي خود بسته اند. و اين ترازويي است که در آن ظلم و ستمي وجود ندارد ، و راهي است که تغيير نمي کند. پس همانا هرکس ببخشد، و بدهد، و از خدا بترسد، و پرهيزگاري نمايد، وآيين نيک را تصديق کند، به زودي راه آساني را در پيش پاي او مي گذاريم و آن را برايش آسان مي گردانيم. و هرکس بخل ورزد، و خود را از خدا بي نياز بداند، و آيين نيک را تکذيب کند، به زودي راه سختي را به او خواهيم نمود.

آيه ي 127-126:

وَهَـذَا صِرَاطُ رَبِّكَ مُسْتَقِيمًا قَدْ فَصَّلْنَا الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ؛ اينست  راه  راست  پروردگارت  ما آيات  را براي  مردمي  که  پند ميگيرند به تفصيل  بيان  کرده  ايم.

لَهُمْ دَارُ السَّلاَمِ عِندَ رَبِّهِمْ وَهُوَ وَلِيُّهُمْ بِمَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ؛ براي  آنها در نزد پروردگارشان  ، خانه  آرامش  است   و به  پاداش   کارهايي که ، مي  کنند ، خدا دوستشان  دارد.

« مُسْتَقِيمًا» يعني راه ميانه و راهي که انسان را به خدا و سراي کرامت مي رساند؛ راهي که احکام آن بيان گشته، و قوانين آن توضيح داده شده و خير از شر جدا گردانده شده  است. « قَدْ فَصَّلْنَا الآيَاتِ» بي گمان آيات را توضيح و تفصيل داده ايم، اما اين توضيح و بيان براي هرکسي نيست، بلکه « لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ» براي قومي است که پند مي پذيرند. آنها کساني اند که شناخت و آگاهي حاصل  کرده، و از آگاهي و دانش خود بهره برده اند، و خداوند براي آنان پاداش فراوان و زيبا تهيه نموده است، بنابراين فرمود:« لَهُمْ دَارُ السَّلاَمِ عِندَ رَبِّهِمْ» بديشان از سوي پروردگارشان دارالسلام داده مي شود. و بهشت «دارالسلام» ناميده شده است، چون از هر عيب و هر آسيب و کدورت و غم و اندوه و ديگر ناگواري ها، سالم و پاک است. آنچه از اين مطلب لازم مي آيد اين  است که نعمت هاي آن از بهترين کيفيت برخوردار مي باشند؛ طوري که توصيف کنندگان نمي توانند آن را توصيف کنند، و آرزو کنندگان هيچ نعمت روحي و قلبي و بدني بهتر و برتر از آن را آرزو نمي کنند. و براي آنها در بهشت هر آن چيزي است که دل مي خواهد و چشم از ديدن آن لذت مي برد، و آنها براي هميشه در آن جا باقي مي مانند.

« وَهُوَ وَلِيُّهُمْ» و  او ياورشان است، و به تدبير امور و تربيت آنها مي پردازد، و در همه کارهايشان نسبت به آنها مهربان است، و آنان را بر طاعت و عبادتش ياري مي نمايد، و اسباب و راههاي رسيدن به محبت خويش را براي آنها آسان و هموار مي کند. و خداوند آنها را به سبب  اعمال و کارهاي شايسته شان و آنچه که پيشاپيش  فرستاده اند و هدفشان از آن خشنودي مولايشان بوده  است، به دوستي گرفته، و ياور آنها شده  است. به خلاف کسي که از سرور و نفس خود پيروي کرده است. زيرا شيطان را بر او مسلط گردانده و ياور او شده، و او را به دوستي گرفته و دين و دنيايش را خراب و فاسد کرده  است.

آيه ي 135-128:

وَيَوْمَ يِحْشُرُهُمْ جَمِيعًا يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُم مِّنَ الإِنسِ وَقَالَ أَوْلِيَآؤُهُم مِّنَ الإِنسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ وَبَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِيَ أَجَّلْتَ لَنَا قَالَ النَّارُ مَثْوَاكُمْ خَالِدِينَ فِيهَا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَليمٌ ؛ و روزي  که  همگان  را گرد آورد و گويد : اي  گروه  جنيان  ، شما بسياري  از  آدميان  را پيرو خويش  ساختيد  يارانشان  از ميان  آدميان  گويند : اي   پروردگار ما ، ما از يکديگر بهره  مند مي  شديم  و به  پايان  زماني  که  براي   زيستن  ماقرار داده  بودي  رسيديم   گويد : جايگاه  شما آتش  است  ، جاودانه   در آنجاخواهيد بود ، مگر آنچه  خدا بخواهد  هر آينه  پروردگار تو حکيم  و  داناست.

وَكَذَلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضًا بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ؛ و بدين  سان  ستمکاران  را به  کيفر کارهايي  که  مي  کردند بر يکديگر مسلط، مي سازيم.

يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالإِنسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي وَيُنذِرُونَكُمْ لِقَاء يَوْمِكُمْ هَـذَا قَالُواْ شَهِدْنَا عَلَى أَنفُسِنَا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَشَهِدُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُواْ كَافِرِينَ ؛ اي  گروه  جنيان  و آدميان  ، آيا بر شما پيامبراني  از خودتان  فرستاده   نشده تا آيات  مرا برايتان  بخوانند و شما را از ديدار چنين  روزي  بترسانند  ? گويند : ما به  زيان  خويش  گواهي  مي  دهيم   زندگي  دنيايي  آنان  را بفريفت  وبه  زيان  خود گواهي  دادند ، که  از کافران  بودند.

ذَلِكَ أَن لَّمْ يَكُن رَّبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا غَافِلُونَ؛ و اين  بدان  سبب  است  که  پروردگار تو مردم  هيچ  قريه  اي  را که  بي  خبر  بودند از روي  ستم  هلاک  نمي  کرد.

وَلِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِّمَّا عَمِلُواْ وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ؛ براي  هر يک  برابر اعمالي  که  انجام  داده  اند درجاتي  است  ، که ، پروردگارتو از آنچه  مي  کنند غافل  نيست.

وَرَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَسْتَخْلِفْ مِن بَعْدِكُم مَّا يَشَاء كَمَآ أَنشَأَكُم مِّن ذُرِّيَّةِ قَوْمٍ آخَرِينَ ؛ و پروردگار تو بي  نياز و مهربان  است   و همچنان  که  شما را از نسل   مردمان  ديگر بيافريده  است  ، اگر بخواهد ، شما را مي  برد و پس  از شما ،  هر چه را که  بخواهد ، جانشينتان  مي  سازد.

إِنَّ مَا تُوعَدُونَ لآتٍ وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ؛ هر چه  به  شما وعده  داده  اند خواهد آمد و شما راه  راه  گريزي  نيست.

قُلْ يَا قَوْمِ اعْمَلُواْ عَلَى مَكَانَتِكُمْ إِنِّي عَامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن تَكُونُ لَهُ عَاقِبَةُ الدِّارِ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ؛ بگو : اي  قوم  من  ، هر چه  از دستتان  بر مي  آيد بکنيد که  من  نيز مي  کنم ، ،به  زودي  خواهيد دانست  که  پايان  اين  زندگي  به  سود که  خواهد بود ، هر آينه ستمکاران  رستگار نمي  شوند.

خداوند متعال مي فرمايد:« وَيَوْمَ يِحْشُرُهُمْ جَمِيعًا» و روزي که همه آنها را گرد مي آورد. يعني تمام ثقلين؛ انسان و جن را گرد مي آورد، کساني که  خود گمراه شده، و کساني از آنان که ديگران را گمراه کرده اند. پس خداوند جنّيان را که انسان را گمراه کرده و شر و بدي را برايش آراسته و به سوي گناه کشانده اند، سرزنش کرده و به آنها مي فرمايد:« يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُم مِّنَ الإِنسِ» اي گروه جنيان! شما انسانهاي زيادي را گمراه ساخته و آنها را از راه خدا باز داشته ايد. پس چگونه اقدام به ارتکاب اموري کرديد که من حرام نموده ام؟ و چگونه به خود جرات مخالفت با پيامبرانم را داديد، و براي مبارزه با خدا و بازداشتن بندگان خدا از راه او و آوردنشان به راه جهنم بپاخاستيد؟!

پس امروز نفرين و عذاب من بر شما مقرر و واجب گشته است. و به اندازه کفرتان و بر حسب گمراه کردنتان، بر عذاب شما خواهم افزود، و شما عذري نداريد که آن را مستمسک قرار دهيد و پناهگاهي نداريد که به آن پناه ببريد، و شفاعت  کننده اي نداريد که برايتان شفاعت کند، و دعاي شما شنيده نمي شود.عذاب و رسوايي و وبالي که در آن روز بر آنان فرود مي آيد بسيار شديد و سنگين است، به همين جهت  خداوند هيچ مستمسک و عذري را براي آنان ذکر نکرد.

و اما دوستانشان از  انسانها، عذرِ غير مقبول و غير موجهي را بهانه کرده و مي گويند:« رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ» پروردگارا! هريک از ما انسانها و جن ها از ديگري بهره  برده ايم. پس جن از اطاعت انسان و عبادت و تعظيم و پناه بردنش به وي بهره برده است. و انسان نيز از طريق به دست آوردن اهداف خود و رسيدن به بعضي از اميال که جن برايش برآورده کرده بهره مند شده است.

پس انسان، جن را مي پرستد، و جن نيز خدماتي را به او ارائه مي دهد، و بعضي از نيازهاي دنيوي  اش را تامين مي کند. يعني دوستاني که از ميان آدميان برگرفته بودند مي گويند: گناهانياز ما سر زده است و ديگر نمي توان آنها را جبران نمود. « وَبَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِيَ أَجَّلْتَ لَنَا» و به م يعاد و خط پاياني که برايمان مقرر نموده بودي، رسيديم. يعني به محل و جايي رسيده ايم که در آنجا به سبب اعمال مجازات مي شويم، پس اکنون هرآنچه که مي خواهي با ما بکن، و هر طور که مي خواهي حکم نما، چرا که دليلي نداريم و عذر را براي ما باقي نمانده است. صاحب امر تويي و داوري و حکم فقط از آنِ تو است.

در سخن آنها نوعي فروتني و نرمي به چشم مي خورد، اما ديگر چه سود! بنابراين خداوند در مورد آنها دادگرانه حکم کرده و « قَالَ النَّارُ مَثْوَاكُمْ خَالِدِينَ فِيهَا» مي فرمايد: آتش جهنم جايگاهتان است و براي هميشه در آن مي مانيد. و از آنجا که اين حکم به مقتضاي حکمت و علم خدا است، آيه را اينگونه به پايان رسانيد: « إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَليمٌ» همانا پروردگارت با حکمت و دانا است. پس همان  طور که علم و آگاهي او همه چيز را در برگرفته، حکمت او نيز همه اشياء را در بر گرفته است.

« وَكَذَلِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّالِمِينَ بَعْضًا بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ» و همچنانکه ياغيان جن و تسلط آنان را بر دوستان انسي خودشان حاکم نموده ايم که گمراهشان کنند و پيمان دوستي و اتحاد را  به سبب تلاش و سعي شان در ايجاد اين حاکميت و دوستي و اتحاد در ميانشان منعقد کرده ايم، به  همان شيوه يکي از سنت هاي ما اين است که براي هر ستمگري، ياوري همانند او قرار دهيم که او را به سوي بدي مي کشاند، و بر انجام گناه و معاصي تحريک مي کند، و او را نسبت به خير بي علاقه مي نمايد.

و اين از عقوبتهاي بزرگ خدا است که داراي اثري زشت و خطرناک است . و گناه بر عهده ستمگر است، زيرا  اوست که زيان را بر خود وارد ساخته و بر خود جنايت کرده است. « وَمَا ربُّکَ بِظَلَّمِ لِّلعَبِيدِ » و پروردگارت بر بندگان ستم نمي کند.

از اين روي هرگاه بندگان ستم و فساد کنند، و حقوقي را که خداوند بر آنها واجب گردانده است، انجام ندهند، خداوند ستمگراني را بر آنها مسلط مي گرداند که بدترين عذاب را به آنها مي رسانند، و از روي ظلم و ستم ، چندين برابر حقوق خدا و بندگانش را که ضايع کرده اند از آنها مي گيرند، بدون اينکه براي عذاب و ظلمي که از سوي آن ستمگران به آنان مي رسد هيچ پاداشي در روز قيامت به آنان داده شود. همانطور که بندگان اگر صالح و درستکار باشند، خداوند مسوولين و سران آنها را صالح، و آنها را پيشوايان رهبران دادگر و عادل مي گرداند، نه سردمداران ستمگر و ظالم.

سپس همه کساني از جن و انس را که از حق روي گردانده، و آن را رد کرده اند سرزنش نموده، و اشتباه آنان را بيان مي نمايد، پس بدان اعتراف مي کنند، بنابراين فرمود:« يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالإِنسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي» اي گروه جن و انس! آيا پيامبراني از شما نيامدند که آيات واضح و روشن ما را که در آن امر و نهي، خير و شر و وعد و وعيد به صورت مشروح بازگو شده است براي شما بازگو کنند؟« وَيُنذِرُونَكُمْ لِقَاء يَوْمِكُمْ هَـذَا» و شما را از رسيدنتان به اين روز برحذر دارند؟ و طريقه نجات يافتن از اين روز را به شما بياموزند؟ و به شما بياموزند که رستگاري و موفقيت در پيروي کردن از دستورات خدا و پرهيز از آنچه او نهي کرده است، مي باشد؟ و به شما بياموزند که بدبختي و زيان در ضايع کردن دستورات و نواهي  خدا است؟ پس آنان اعتراف  کرده، « قَالُواْ شَهِدْنَا عَلَى أَنفُسِنَا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا» و مي گويند: آري، ما عليه خود گواهي مي دهيم. و زندگي دنيا و زيبايي ها و زخارف و نعمت هاي آن آنان را فريب داد، و به آن آرامش پيدا کردند و از آن راضي و خشنود شدند و آنان را از ياد آخرت مشغول داشت. « وَشَهِدُواْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُواْ كَافِرِينَ» و آنان عليه خود گواهي مي دهند که  کافر بوديم. پس حجت خدا بر آنان اقامه شده، و در اين هنگام هرکس و حتي خودشان مي دانند که خداوند در مورد آنها به عدالت رفتار مي نمايد. پس به آنان مي فرمايد:« ادخُلُوا فِي أُمَمِِ قَد خَلَت مِن قَبلِکُم مِّن َ الجِنِّ وَالإِنسِ» در ميان امتهايي از جن و انس، که پيش از شما بوده اند، وارد آتش شويد. آنان نيز همانند شما عمل کردند، و همچنانکه آنها از بهره خود برخوردار شدند، شما هم از بهره خويش بهره مند مي شويد. آنان در باطل فرو رفتند، همچنانکه شما هم در باطل فرو رفتيد، « إِنَّهُم کَانُوا خَسِرينَ » همانا گذشتگان و آيندگان آنا جن و انس از زيان ديدگان بودند، و چه زياني بزرگتر از خسارت و از دست دادن بهشت هايي پر از نعمت و محروم شدن از همسايگي اکرم الاکرمين؟! اما آنان هرچند که در اين زيان مشترک هستند اما در مقدار آن تفاوت عظيمي با هم دارند.

« وَلِكُلٍّ» و براي هريک از آنها، « دَرَجَاتٌ مِّمَّا عَمِلُواْ» برحسب اعمالشان درجاتي هست، و بدي و گناه کم، مانند بدي زياد، محسوب نمي شود. نه تابع و پيرو چون متبوع و پيروي شده است، و نه با فرمانبر چون رئيس برخورد مي شود.

همانطور که ميان اهل بهشت گرچه همه در سود بردن و رستگاري و وارد شدن مشترک اند فرق هايي وجود دارد که جز خدا کسي آن را نمي داند، با اينکه همه آنان به آنچه مولايشان بدانان بخشيده است خشنودند. پس ، از خداوند متعال مي خواهيم که ما را از اهل فردوس اعلي که آن را براي بندگان مقرب و برگزيدگان خويش و منتخبان و دوستان خود تهيه نموده است، بگرداند.« وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ» و پروردگارت از آنچه مي کنند بي خبر نيست، پس هريک را برحسب نيت و عملش مجازات مي نمايد.

و خداوند از آنجا که نسبت به بندگان مهربان است و مصالح آنها را مي خواهد، آنها را به انجام اعمال صالح و کارهاي شايسته دستور داده ،و از کارهاي بد نهي کرده است، و گرنه ذات خداوند از همه مخلوقات بي نياز است، پس طاعت فرمانبرداران به او سودي نمي رساند. همانطور که نافرماني گناهکاران به او زياني نمي رساند. « إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ» اگر بخ واهد شما را هلاک نموده واز ميان مي برد، « وَيَسْتَخْلِفْ مِن بَعْدِكُم مَّا يَشَاء كَمَآ أَنشَأَكُم مِّن ذُرِّيَّةِ قَوْمٍ آخَرِينَ» و هرکس را که بخواهد پس از شما جايگزين تان مي کند، همان طور که شما را از نسل و دودمان قومي ديگر پديد آورده است.

پس وقتي شما دانستيد که حتما بايد از اين دنيا منتقل شويد، همان طور که کسان ديگري غير از شما منتقل شده اند، و دانستيد که از اين دنيا مي رويد و کوچ مي کنيد و آن را براي کساني که بعد از شما مي آيند، مي گذاريد، همان طور که کساني که پيش از شما بوده اند از دنيا رفته و آن را براي شما به جا گذاشته اند ، پس چرا دنيا را محل استقرار و آرامش و وطن خويش گردنيده ايد، و فراموش کرده ايد که دنيا گذرگاهي است نه محل استقرار؟! و فراموش کرده ايد که پيش روي شما سرا و جهاني است که همه نعمتها را در بردارد و از هر آفت و نقصي بدور است؟ و آن جهاني است که مردمان نخستين و آخرين براي آن تلاش مي کنند، و گذشتگان و آيندگان به سوي آن کوچ خواهند کرد، که هرگاه به آن برسند، در آن جا براي هميشه مي مانند و  اقامت هميشگي در آن خواهند داشت.

و آن جهان هدف و غايتي است که هدفي بالاتر و راي آن وجود ندارد، و مطلوبي است که هر هدف و امر مطلوبي در آن پايان مي پذيرد، و آنقدر مورد علاقه خردمندان است که هرچيز ديگري را فداي آن مي کنند. سوگند به خدا در آنجا چيزهايي است که انسان ها در پي آنند و چشم از ديدن آن لذت مي برد، و رقابت کنندگان در آن به رقابت مي پردازند، چيزهايي از قبيل لذت ارواح و زيادي و فراواني شاديها، و نعمت هاي جسم و دل، و نزديک شدن به خدايي که همه غيبها و پنهاني ها را مي داند. همه اينها در آنجا وجود دارد. چه همت و اراده بالايي است همتي که در پي اين خوبي ها مي باشد! و چه خسارتمند است کسي که به بهره اي پست راضي شده است! و چقدر پست و پايين است همّت کسي که معامله زيان بار را برگزيده است! پس آن کس که دچار روي گرداني و غفلت شده است نبايد رسيدن سريع به اين منزل و سرا را بعيد بداند، زيرا« إِنَّ مَا تُوعَدُونَ لآتٍ وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ» همانا آنچه به شما وعده داده مي شود خواهد آمد، و شما نمي توانيد خدا را درمانده و ناتوان نماييد، و از عذاب او فرار کنيد، زيرا پيشاني هايتان در دست خدا است و شما تحت تدبير و تصرف او قرار داريد.

«قُل» اي پيامبر! وقتي که قوم خود را به سوي خدا دعوت کردي و سرانجامي که در انتظار آنهاست برايشان بيان نمودي، و آنان از تسليم شدن در برابر دستور خدا امتناع ورزيدند، و از اميالشان پيروي کردندو به شرک خود ادامه دادند ، به آنان بگو:« يَا قَوْمِ اعْمَلُواْ عَلَى مَكَانَتِكُمْ» اي قوم من! بر حالتي که هستيد و آن را براي خود پسنديده ايد، بمانيد وهمانطور عمل  کنيد، « إِنِّي عَامِلٌ» من هم طبق دستور خدا عمل مي کنيم و تابع خشنودي پروردگارم هستم.

« فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن تَكُونُ لَهُ عَاقِبَةُ الدِّارِ» به زودي خواهيد دانست که سرانجام نيک از آن چه کسي خواهد بود، به نفع من مي شود يا به نفع شما؟!  و اين انصاف بزرگي است، چرا که خداوند ، هم از اعمال و هم از انجام دهندگان آن سخن به ميان آورده و سزا و جزا را پيش روي بينندگان قرار داده، و از صراحت گويي پرهيز کرده است، چرا که اشاره و تلويح صريحتر و روشنتر است.

و دانسته شد که عاقبت و سرانجام نيک در دنيا و آخرت از آن پرهيزگاران است. و عاقبت و سرانجام نيک از آن مومنان است و هرکس که از آنچه پيامبران آورده اند روي گرداني نمايد سر انجامش بد خواهد بود. بنابراين فرمود:« إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ» و ستمگران رستگار نمي شوند. پس هر ستمگري گرچه در دنيا از تمام بهره ها برخوردار باشد، در نهايت نابود و مضمحل مي گردد:« إنَّ الله لَيملِي لِلظَّالِم حَتَّي إذاَ أَخَذَهُ لَم يفلِتُه» همانا خداوند به ستمگر مهلت مي دهد، اما ناگهان او را مي گيرد و رهايش نمي کند.

آيه ي 140-136:

وَجَعَلُواْ لِلّهِ مِمِّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَالأَنْعَامِ نَصِيبًا فَقَالُواْ هَـذَا لِلّهِ بِزَعْمِهِمْ وَهَـذَا لِشُرَكَآئِنَا فَمَا كَانَ لِشُرَكَآئِهِمْ فَلاَ يَصِلُ إِلَى اللّهِ وَمَا كَانَ لِلّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلَى شُرَكَآئِهِمْ سَاء مَا يَحْكُمُونَ ؛ براي  خدا از کشته  ها و چارپاياني  که  آفريده  است  نصيبي  معين  کردند و، به خيال  خود گفتند که  اين  از آن  خداست  و اين  از آن  بتان  ماست   پس   آنچه  از آن  بتانشان  بود به  خدا نمي  رسيد ، و آنچه  از آن  خدا بود به   بتانشان  مي رسيد  به  گونه  اي  بد داوري  مي  کردند.

وَكَذَلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلاَدِهِمْ شُرَكَآؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَلِيَلْبِسُواْ عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ ؛ همچنين  ، کاهنان  ، کشتن  فرزند را در نظر بسياري  از مشرکان  بياراستند  تاهلاکشان  کنند و در باره  دينشان  به  شک  و اشتباهشان  افکنند  اگر خدا مي   خواست  چنين  نمي  کردند  پس  با دروغي  که  مي  بافند رهايشان  ساز.

وَقَالُواْ هَـذِهِ أَنْعَامٌ وَحَرْثٌ حِجْرٌ لاَّ يَطْعَمُهَا إِلاَّ مَن نّشَاء بِزَعْمِهِمْ وَأَنْعَامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُهَا وَأَنْعَامٌ لاَّ يَذْكُرُونَ اسْمَ اللّهِ عَلَيْهَا افْتِرَاء عَلَيْهِ سَيَجْزِيهِم بِمَا كَانُواْ يَفْتَرُونَ ؛ از روي  پندار گفتند : اينها چارپايان  و کشتزاران  ممنوع  است   هيچ  کس   جز، آنکه  ما بخواهيم  ، نبايد از آنها بخورد  و اينها چارپاياني  است  که   سوار شدنشان  حرام  است  و اينها چارپاياني  است  که  نام  خدا را بر آنها  ياد نکنند  به  خدا افترا مي  بندند و به  زودي  به  کيفر افترايي  که  مي   بسته  اندجزايشان  را خواهد داد.

وَقَالُواْ مَا فِي بُطُونِ هَـذِهِ الأَنْعَامِ خَالِصَةٌ لِّذُكُورِنَا وَمُحَرَّمٌ عَلَى أَزْوَاجِنَا وَإِن يَكُن مَّيْتَةً فَهُمْ فِيهِ شُرَكَاء سَيَجْزِيهِمْ وَصْفَهُمْ إِنَّهُ حِكِيمٌ عَلِيمٌ ؛ و گفتند : آنچه  در شکم  اين  چارپايان  است  براي  مردان  ما حلال  و براي ، زنانمان  حرام  است  ، و اگر مردار باشد زن  و مرد در آن  شريکند  خدا به   سبب  اين  گفتار مجازاتشان  خواهد کرد  هر آينه  او حکيم  و داناست.

قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُواْ أَوْلاَدَهُمْ سَفَهًا بِغَيْرِ عِلْمٍ وَحَرَّمُواْ مَا رَزَقَهُمُ اللّهُ افْتِرَاء عَلَى اللّهِ قَدْ ضَلُّواْ وَمَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ؛ زيان  کردند کساني  که  به  سفاهت  بي  هيچ  حجتي  فرزندان  خود را کشتند و به   خدا دروغ  بستند و آنچه  را به  ايشان  روزي  داده  بود حرام  کردند  اينان   گمراه  شده  اند و راه  هدايت  را نيافته  اند.

خداوند متعال از بي خردي و ناداني و سبک مغزي و جهالت عميق مشرکاني که پيامب ر (ص) را تکذيب مي کردند خبر ميدهد. و خداوند تبارک و تعالي پاره اي از خرافات هايشان را برمي شمارد تا گمراهيشان را يادآور شود، و مردم از آن بپرهيزند. مخالفت اين بي خردان با حقي که پيامبر (ص) آورده است نقص و عيبي را متوجّه حقاّنيت پيام و رسالت رسول اکرم نمي سازد، زيرا آنها شايستگي آن را ندارند که در مقابل حق بايستند.

پس خداوند از جمله خرافات آنان به اين نکته اشاره کرد که آنها « جَعَلُواْ لِلّهِ مِمِّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَالأَنْعَامِ نَصِيبًا» براي خداوند از کشتزار و چهارپاياني که آفريده است بهره اي قرار دادند، و سهمي از آن براي بتهايشان در نظر گرفتند. در حالي که خداوند اين چيزها را براي بندگانش آفريده و آن را روزي آنان قرار داده است . پس آنان دو امر ممنوع را در کنار هم قرار دادند، بلکه سه چيز را که بايد از آن پرهيز شود با هم انجام دادند: يکي اينکه بر خدا منت نهادند که براي او سهمي قرار داده اند، و بر اين اعتقاد و باور بودند که اين کار احساني است نسبت به خدا. و يکي اينکه بت هايشان را که به آنها روزي نداده و هيچ چيزي را براي آنان به وجود نياورده بودند دراين امر شريک گردانيدند. و موضوع سوم حکم و داوري ستمگرانه آنهاست که به آنچه سهم خدا بود توجه نکرده و به آن اهميتي نمي دادند، اما اگر همان سهم به بت ها مي رسيد و براي بت ها قرار مي دادند به آن توجه مي کردند، و از آن پاسداري مي نمودند، و چيزي از آن به خدا نمي دادند. زيرا هرگاه از کشتزارها و ميوه ها و حيواناتي که خداوند براي آنان آفريده بود چيزي به دست مي آوردند، آن را به دو بخش تقسيم کرده و مي گفتند:« اين به گفته و گمان آنها از آن خداست.» و خداوند جز چيزي که خالصانه براي او باشد نمي پذيرد، و عمل کسي را که به او شرک بورزد قبول نمي کند. و بخش ديگر را که سهميه شرکا اعم از بت ها و شريکان قرار مي دادند.پس اگر چيزي از آنچه که سهم خدا قرار داده بودند با آنچه که براي غير خدا در نظر گرفته بودند مخلوط مي شد، به آن توجهي نکرده و مي گفتند:خداوند از آن بي نياز است، و آن را باز نمي گرداندند. و اگر چيزي از آنچه براي خداهايشان قرار داده بودند با آنچه براي خدا مقرر کرده بودند مخلوط مي شد، آن را به سر جايش برگردانده، و مي گفتند: بت ها فقيرند و بايد سهم آنان برگردانده شود. پس آيا حکمي بدتر از اين هست؟ و آيا حکمي ستمگرانه تر از اين هست؟! زيرا از آنچه که براي مخلوق قرار داده بودند حمايت مي کردند تا جايي که آن گونه از حق خدا  محافظت نمي کردند.

و احتمال دارد که تاويل آيه کريمه آن گونه باشد که در حديث صحيح از پيامبر (ص) ثابت شده است که از خداوند نقل مي کند:« أَنَا أغنَي الشُّرَکَاءِ عِنِ الشَّرکِ ، مَن أشرَکَ مَعِي شَيئَا تَرکُتُه وَشِرکَهُ» من از هر نوع مشارکت و غير آن بي نيازم، و هرکس که به نيت من و غير من کاري را انجام دهد، يعني برايم در هر کاري شريک قايل شود، آن را از او نمي پذيرد، بلکه آن را به آن غير واگذار مي کنم. معني آيه اين است که آنچه آنها براي بت هايشان قرار داده و بوسيله آن به بت هاي خود نزديکي جسته اند، تقرب و عبادتي خالصانه براي غير خداست، وچيزي از آن به خدا تعلق نمي گيرد. و آنچه راکه به گمان خود براي غير خدا در نظر گرفته بودند به خدا نمي رسد، چون آن شرک است؛ بلکه سهم شرکا و همتايان است، چون خداوند از آن بي نياز است و عملي را که در آن يکي از آفريدگانش شريک قرار داده شود، نمي پذيرد.

يکي از موارد بي خردي و گمراهي مشرکين اين است که شرکا يعني سران و شياطين آنها کشتن فرزندان را براي بسياري از مشرکين زيبا جلوه مي دادند. وکشتن فرزندان، به صورت زنده بگور کردن بود، و آنان پسران را از ترس فقر و ناداري، و دختران را از ترس آلوده شدن به عار و ننگ زنده به گور مي کردند. و اين فريب و خدعه شياطين بود. شيطان هايي که مي خواستند آنها را هلاک سازند، و دينشان را بر آنان مشتبه گردانند، پس کارهايي را انجام دادند که در نهايتِ زشتي و قبح قرار داشت. و همواره شرکايشان کارهايشان را براي آنان زيبا جلوه مي دادند، تا جايي که آن را خوب، و عادت پسنديده به حساب مي آوردند.

و اگر خداوند مي خواست آنها را باز دارد و مانع کشته شدن فرزندانشان شود، چنين نمي کردند. اما حکمت  او اقتضا نمود تا آنها را با کارهايشان رها کند، و مانعي ميان آنان و کارهايشان قرار ندهد، تا بيشتر در گناه فرو روند، و به آنها مهلت بدهد. بنابراين فرمود:« فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ» پس آنها را با دروغ و افترايشان رها کن، و بر آنان اندوهگين مباش، زيرا آنها هيچ زياني به خدا نمي رسانند.

يکي ديگر از مصاديق بي خبري آنان اين است که چهارپاياني را که خداوند براي آنها حلال نموده و آن را مايه روزي و رحمت آنان قرار داده تا از بدعتها و سخنهايي عجيب و غريبي در مورد آنها تراشيده اند. پس آنان در مورد برخي از چهارپايان و کشتزارها مي گويند:« هَـذِهِ أَنْعَامٌ وَحَرْثٌ حِجْرٌ» اينها چهارپايان و کشتزارهاي ممنوع و حرامي هستند که « لاَّ يَطْعَمُهَا إِلاَّ مَن نّشَاء» جايز نيست کسي از آن بخورد، مگر کسي که ما بخواهيم، و يا کسي که ما  او را به صفت خاصي متصّف نموده باشيم. البته همه اين بحث ها را از پيش خود ساخته بودند و جز زغم و گمان  آنها چيز ديگري نبودند و جز اميال و خواست و نظر فاسدشان سند و حجتي بر اين مواردِ مزعوم ندارند.

و چهارپاياني وجود داشت که از هر جهت حرام قرار داده نشده بودند، بلکه آنان فقط سوار شدن، و بار بردن با آنها را حرام قرار دادند، و پشت آن  حيوانات را از سواري و بار حفاظت کردند، و آن را حام مي ناميدند. و چهارپاياني بود که هنگام ذبح نام خدا را بر آن نمي بردند، بلک نام بت ها و آنچه غير از خدا مي پرستيدند بر آنها مي بردند و اين کارها را به خدا نسبت مي دادند، و آنها در اين امر، دروغگو و فاسق بودند.

« سَيَجْزِيهِم بِمَا كَانُواْ يَفْتَرُونَ» پس به زودي آنها را به سبب دروغي که بر خدا مي بستند، از قبيل قرار دادن شريک براي خدا، و حرام کردن خوردني هايي که منافع فراواني در بردارند، مجازات خواهد کرد. و از جمله آرا و نظرات بي ارزش آنها اين است که آنان جنينِ برخي از چهارپايان را بر زنان نه بر مردان حرام کرده و مي گفتند :« مَا فِي بُطُونِ هَـذِهِ الأَنْعَامِ خَالِصَةٌ لِّذُكُورِنَا»  آنچه در شکم اين چهارپايان است ويژه مردان ماست. يعني براي مردان حلال است و زنان با مردان در آن مشارکت ندارند.

« وَمُحَرَّمٌ عَلَى أَزْوَاجِنَا» و بر زنان ما حرام است، اين زماني بود که جنينِ حيوان، زنده به دنيا بيايد، و اگر جنينِ حيوان به صورت مرده متولد شود آنها هم در آن شريک هستند. يعني جنين مرده هم براي مردان و هم براي زنان حلال است. « سَيَجْزِيهِمْ وَصْفَهُمْ» پس به زودي خداوند کيفر توصيفشان را خواهد داد، زيرا آنچه را خدا حلال کرده است حرام کردند، و حرام وي را حلال نمودند. پس با شريعت خدا مخالفت ورزيده و حريم آن را شکستند، و  اين را به خدا نسبت دادند.« إِنَّهُ حِكِيمٌ» خداوند در اين که به آنان مهلت داده، و آنها را بر گمراه شدن توانايي داده ، با حکم است. « عَلِيمُُ» و به حال آنان آگاه است؛، هيچ چيزي بر او پوشيده نيست و خداوند به آنان و به دروغي که به او نسبت داده واز جانب خود آن را مي سازند آگاه است، با اين  حال از آنها در مي گذرد و به آنان روزي مي دهد.

سپس زيانکاري و بي خردي آنها را بيان نموده و مي فرمايد:« قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُواْ أَوْلاَدَهُمْ سَفَهًا بِغَيْرِ عِلْمٍ» همانا کساني که فرزندانشان را از روي سفاهت و ناداني کشتند، دين و فرزندان و عقل خويش را از دست داده، و در سفاهت و بي خردي و سرگشتگي و گمراهي دست و پا مي زنند.

« وَحَرَّمُواْ مَا رَزَقَهُمُ اللّهُ» و آنچه را خدا برايشان روزي داده است حرام کردند. يعني آنچه را که خداوند رحمتي براي آنها قرار داده، و آن را روزي آنها گردانده است، بر خود حرام کردند؛ پس آنها کرامت و بخشش پروردگارشان را رد نمودند . به اين هم اکتفا نکردند، بلکه آن را حرام توصيف نمودند، در حالي که از حلال ترين حلالها بود. و همه اينها، « افْتِرَاء عَلَى اللّهِ» دروغ بستن بر خداست، و هر مخالف و ناسپاسي اين دروغها را مي بافد. « قَدْ ضَلُّواْ وَمَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ» به راستي که بسي گمراه گشتند و در هيچ کدام از کارهايشان راهيان نشدند.

آيه ي 141:

وَهُوَ الَّذِي أَنشَأَ جَنَّاتٍ مَّعْرُوشَاتٍ وَغَيْرَ مَعْرُوشَاتٍ وَالنَّخْلَ وَالزَّرْعَ مُخْتَلِفًا أُكُلُهُ وَالزَّيْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُتَشَابِهًا وَغَيْرَ مُتَشَابِهٍ كُلُواْ مِن ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآتُواْ حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ ؛ و اوست  که  باغهايي  آفريد نيازمند به  داربست  و بي  نياز از داربست  ،، ودرخت  خرما و کشتزار ، با طعمهاي  گوناگون  ، و زيتون  و انار ، همانند ،  درعين  حال  ناهمانند  چون  ثمره  آوردند از آنها بخوريد و در روز درو حق   آن را نيز بپردازيد و اسراف  مکنيد که  خدا اسرافکاران  را دوست  ندارد.

وقتي خداوند تصرف مشرکين را در بسياري از امور حلال از قبيل کشتزارها و چهارپايان ذکر نمود، نعمت هايي را که به آنها ارزاني داشته بود برشمرد، و وظيفه آنها را در مورد کشتزارها و حيوانات بيان داشت، و فرمود:« وَهُوَ الَّذِي أَنشَأَ جَنَّاتٍ» و او خدايي است که باغهايي را آفريده است که درختان گوناگون و گياهان مختلفي در آن وجود دارد.

« مَّعْرُوشَاتٍ وَغَيْرَ مَعْرُوشَاتٍ» براي برخي از اين باغها پايه درست شده، و درختانشان بر آن پايه ها به هر سو شکوفه داده و پخش مي شوند، و اين پايه ها درختان را در بلند شدن از زمين کمک مي  نمايند. و برخي پايه ندارند و بر ساقه خود سبز مي شوند، يا بر روي زمين پهن مي گردند. و اين يادآور فراواني منافع اين باغها است، و خداوند بندگان را آموخته است که چگونه آن درختان را بالا ببرند و آن را رشد بدهند.

« وَالنَّخْلَ وَالزَّرْعَ مُخْتَلِفًا أُكُلُهُ» و خداوند متعال درخت خرما و کشتزار را آفريده، که ميوه هاي آن مختلف است. همه از يک خاک سر برآورده، و با يک آب آبياري مي شوند، اما خداوند متعال برخي را در خوردن بر برخي ديگر تفضيل داده است. سپس خداوند درخت خرما و کشتزار را با انواع مختلي که دارد به طور ويژه بيان کرد، زيرا منافع آنها فراوان است، و روزي و خوراک بيشتر مردم از اين دو نوع تهيه مي شود.

« وَالزَّيْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُتَشَابِهًا» و خداوند متعال درخت زيتون و انار را پديد آورده که درختشان با يکديگر همگون است، « وَغَيْرَ مُتَشَابِهٍ» و در ميوه و طعم با يکديگر متفاوتند. در اينجا شايد اين سوال به ذهن برسد که خداوند اين باغها و آنچه را که بر آن عطف شده است براي چه چيزي آفريده است؟ پس خداوند خبر داد که آن را به خاطر تامين منافع بندگان پديد آورده است، بنابراين فرمود:« كُلُواْ مِن ثَمَرِهِ» از ميوه و محصول نخل و کشتزار بخوريد، « إِذَا أَثْمَرَ» وقتي که محصول داد، « وَآتُواْ حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ» و حق کشتزار را که ذکات است، و در شريعت داراي نصاب هاي معين است، در روز درو کردن آن بپردازيد. خداوند آنها را دستور داد تا زکات آن را روز درو کردن کشتزار به منزله سپري شدن سال است. زيرا در زمان درو مستمندان بدان چشم مي دوزند. نيز هنگام درو کردن ، دادن زکات براي صاحب کشتزار آسان است ،و کسي که در صدد دادن زکات است، در آن هنگام به خوبي  مي داند چکار کند. نيز کسي که از پرداختن آن امتناع مي کند براي مردم معلوم و آشکار مي گردد.

« وَلاَ تُسْرِفُواْ» و اسراف نکنيد، اين نهي شامل اسراف و زياده روي در خوردن مي شود. و اسراف يعني از حد معمول تجاوز کردن، و اينکه صاحب کشتزار نبايد طوري آن را بخورد که به زکات زيان وارد نمايد، و اسراف و زياده روي روي در بيرون کردن زکاتِ کشتزار به  اين صورت است که بيشتر از اندازه اي که بر او واجب است به عنوان زکات بپردازد، و با پرداخت بيش از حد، به خود و خانواده و طلبکارانش زيان وارد کند. پس همه اينها اسراف است و خداوند از آن  نهي کرده و آن را نمي پسندد ، بلکه خداوند از آن متنفر است و آدمي به خاطر آن مورد نفرت او قرار مي گيرد و  اين آيه دليلي است بر واجب بودن زکات در حبوبات و ميوه ها از قبيل خرما و انگور، و اين که لازم نيست يکسال بر آن بگذرد، بلکه سالِ آن هنگام درو شدن آن در کشتزارها، و چيدن خرماي نخل است. و اگر چند سال اين محصولات پيش بنده بماند زکات در آن تکرار نمي شود، و مادامي که براي تجارت نباشد، چرا که خداوند جز به هنگام درو کردن و چيدن آن به بيرون کردن زکات دستور نداده است. و اگر حبوبات و  ميوه قبل از درو شدن يا چيدن به آفتي دچار شود بدون اينکه صاحب  کشتزار يا ميوه کوتاهي کرده باشد، ضامن آن نمي شود. و خوردن از خرما و کشتزار قبل از بيرون  کردن زکات آن جايز است. و اين زکات محسوب نمي شود، بلکه زکات از مالي بيرون کرده مي شود که پس از خوردن باقي مي ماند.

و پيامبر (ص) محاسب و تخمين زننده اي را براي محصولات مردم مي فرستاد تا مقدار محصولاتشان را تخمين بزند، و او را دستور مي داد تا يک سوم يا يک چهارم را براي صاحبان آن  به منظور خوردن و غيره در نظر بگيرد تا خودشان و ديگران از آن بخورند.

آيه ي 144-142:

وَمِنَ الأَنْعَامِ حَمُولَةً وَفَرْشًا كُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ؛ و نيز ، چارپاياني  که  بار مي  برند يا در خور بار برداشتن  نيستند  از  هرچه  خدا به  شما روزي  داده  است  بخوريد و از شيطان  پيروي  مکنيد که  او  دشمن آشکار شماست.

ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ مِّنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الأُنثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحَامُ الأُنثَيَيْنِ نَبِّؤُونِي بِعِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ؛ هشت  لنگه  : از گوسفند ، نر و ماده  و از بز ، نر و ماده   بگو : آيا، آن دو نر را حرام  کرده  است  يا آن  دو ماده  را يا آنچه  را در شکم  مادگان   است ? اگر راست  مي  گوييد از روي  علم  به  من  خبر دهيد.

وَمِنَ الإِبْلِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الأُنثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحَامُ الأُنثَيَيْنِ أَمْ كُنتُمْ شُهَدَاء إِذْ وَصَّاكُمُ اللّهُ بِهَـذَا فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا لِيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ ؛ و از شتر نر و ماده  و از گاو نر و ماده  ، بگو : آيا آن  دو نر را حرام ، کرده  است  يا آن  دو ماده  را يا آنچه  را که  در شکم  مادگان  است  ? آيا آن   هنگام  که  خدا چنين  فرمان  مي  داد شما آنجا بوديد ? پس  چه  کسي  ستمکاتر از  آن کسي  است  که  به  خدا دروغ  مي  بندد تا از روي  بي  خبري  مردم  را گمراه  کند  ?هر آينه  خدا ستمکاران  را هدايت  نمي  کند.

« وَمِنَ الأَنْعَامِ حَمُولَةً وَفَرْشًا» و از چهارپايان، حيواناتي را که باربرند و حيواناتي را که کوچک هستند پديد آورده است.  برخي از حيوانات بار مي برند و بر آنها سوار مي شويد، و برخي به سبب  اينکه کوچکند، براي سوار شدن و باربري صلاحيت ندارند، مانند بچه شترها و امثال آن، و به اين حيوانات فرش گفته مي شود.

پس حيوانات از جهت سواري و باربري به اين دو نوع تقسيم مي شوند، اما از جهت خوردن، همه خوردني هستند، و از همه استفاده مي شود. بنابراين فرمود:« كُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ» بخوريد از روزي اي که خدا به شما داده است، و از گامهاي شيطان پيروي نکنيد، يعني از راهها و کارهاي شيطان پيروي نکنيد، که از جمله آن اين است که برخي از آنچه خدا به شما روزي داده است حرام کنيد. « إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ» چرا که او برايتان دشمني آشکار است. پس شما را جز به آنچه که به زيانتان است و باعث شقاوت و بدبختي هميشگي تان مي شود دستور نمي دهد.

 حيواناتي را که خدا به بندگانش ارزاني نموده و آنها را حلال و پاکيزه قرار داده به صورت مشروح بيان کرده و فرموده است:« ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ مِّنَ الضَّأْنِ اثْنَيْنِ» هشت جفت اند، از گوسفند دو تا نر و ماده، « وَمِنَ الْمَعْزِ اثْنَيْنِ» و از بز دو تا آفريده است، پس شدند چهار تا، و همه در آنچه که خدا حلال کرده است داخل اند، و ميان آنها فرقي نيست.

پس به اين سخت گيران و کساني که چيزهايي از آن را حرام قرار داده و چيزهايي را حرام قرار ن مي دهند، يا برخي از آن را بر زنان حرام مي کنند و همان قسمت را براي مردان حلال مي دانند، در قالبي الزام آور به آنان بگو: بين آنچه آنها جايز قرار داده و ميان آنچه حرام کرده اند فرقي وجود ندارد. « آلذَّكَرَيْنِ» بگو: آيا خداوند گوسفندان و بزهاي نر را ، « حَرَّمَ» حرام کرده است؟ زيرا شما اين را به طور عام و فراگير نمي گوييد.« أَمِ الأُنثَيَيْنِ» يا گوسفندان و بزهاي ماده را ؟ اين سخن شما نيست، چرا که شما نمي گوييد از اين دو نوع تنها حيوانات نر يا تنها حيوانات ماده حرام  اند.

آنچه که باقي مي ماند اين است که اگر در شکم ماده ها جنين نر يا جنين ماده باشد، و يا در شکمشان جنين نامعلومي باشد. پس فرمود:« أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحَامُ الأُنثَيَيْنِ» يا آنچه را ميش ماده يا بز ماده در شکم داشته باشد حرام مي دانيد، و از نظر شما فرقي نمي کند که آنچه در شکم دارند نر باشد يا ماده؟ شما اين گفته را نيز نمي گوييد.

پس وقتي که هيچ يک از اين سه گفته متعلق به شما نيست که تمام حالت هاي حيوانات در اين اقسام منحصر است، به چه راهي مي رويد؟! و چه مي گوييد؟! « نَبِّؤُونِي بِعِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ » مرا از روي آگاهي و دانش با خبر سازيد اگر در گفتار و  ادعايتان راست مي گوييد. و مشخص است که آنها نمي توانند جز يکي از اين سه گفته را بگويند، زيرا غير از اين سه مورد در عقل نمي گنجد، و آنها يکي از اين سه گفته مذکور را نمي گويند، بلکه مي گويند: برخي از چهارپايان که آنها از سوي خود اصطلاحاتي برايشان گذاشته اند بر زنان حرام هستند. و يا گفته هايي از اين قبيل، که بدون شک م صدر و منبع آن جهل مرکب و عقل هاي منحرف و آراي فاسد مي باشد، و خداوند بر صحت آن دليلي نازل نکرده است و آنان نيز بر راستي اش دليل و حجتي  ارائه نکرده اند.

سپس مطلب فوق را در مورد شتر و گوسفند نيز تکرار کرد. و پس از آنکه باطل بودن گفته ي آنان را بيان کرد، طوري با آنها سخن گفت که راهي جز پيروي از شريعت خدا براي آنان باقي نگذاشت:« أَمْ كُنتُمْ شُهَدَاء إِذْ وَصَّاكُمُ اللّهُ بِهَـذَا» يعني شما ادعايي بيش نداريد و هيچ دليلي براي اثبات صدق و صحت آن نداريد، جز اينکه از سرِ هوي و هوس بگوييد:« خداوند ما را به اين سفارش نموده و به ما وحي کرده است، همانطور که بر پيامبرش وحي فرستاده است، و پيامي که خداوند به ما وحي کرده است با آنچه پيامبران، مردم را به سوي آن دعوت مي کنند و کتابها بر آن نازل شده اند مخالف است.»

و اين دروغ و افترايي است که همه آن را مي دانند، بنابراين فرمود:« فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا لِيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ» پس کيست ستمگرتر از کسي که بر خدا دروغ ببندد تا مردم را بدون علم و آگاهي گمراه سازد؟ يعني هدف وي از دروغ گفتن و نسبت دادن دروغ به خدا، گمراه نمودن بندگان خدا از راه وي است. و براي  توجيه عمل خود دليل و حجتي از عقل و شرع ندارد. « إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ » همانا خداوند قوم ستمگر را هدايت نمي کند؛ کساني که جز ظلم و ستم و دروغ بستن بر خدا بلد نيستند، و چيزي ديگر را نمي خواهند.

آيه ي 146-145:

قُل لاَّ أَجِدُ فِي مَا أُوْحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ إِلاَّ أَن يَكُونَ مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَّسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ؛ بگو : در ميان  آنچه  بر من  وحي  شده  است  چيزي  را که  خوردن  آن  حرام  باشد، نمي  يابم  ، جز مردار يا خون  ريخته  يا گوشت  خوک  که  پليد است  يا حيواني   که  در کشتنش  مرتکب  نافرماني  شوند و جز با گفتن  نام  الله  ذبحش  کنند  هرگاه  کسي  ناچار به  خوردن  گردد بي  آنکه  سرکشي  کند و از حد بگذرد ، بداند  که  خدا آمرزنده  و مهربان  است.

وَعَلَى الَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمْنَا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ وَمِنَ الْبَقَرِ وَالْغَنَمِ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ شُحُومَهُمَا إِلاَّ مَا حَمَلَتْ ظُهُورُهُمَا أَوِ الْحَوَايَا أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذَلِكَ جَزَيْنَاهُم بِبَغْيِهِمْ وِإِنَّا لَصَادِقُونَ ؛ و بر يهود حرام  کرديم  هر حيوان  صاحب  ناخني  را و از گاو و گوسفند پيه   آن دو را جز آنچه  بر پشت  آنهاست  يا بر چرب  روده  آنهاست  يا به  استخوانشان  چسبيده  باشد  به  سبب  ستمکاريشان  اينچنين  کيفرشان  داديم  ، و  ما راستگويانيم.

وقتي خداوند مشرکين را به خاطر آن که حلال را حرام کردند و آن را به خدا نسبت دادند، مذّمت کرد، و گفته هايشان را باطل شمرد، پيامبرش را دستور داد تا آنچه را که خدا بر مردم حرام نموده است برايشان بيان کند، تا بدانند هر چيزي که خارج از آن دايره باشد حلال است. و هرکس حرام بودن آن را به خدا نسبت دهد دروغگو است، و ياوه مي گويد، چون تحريم جز از طرف خدا و بر زبان پيامبرش انجام نمي گيرد. و خدا به پيامبرش فرموده است:« قُل لاَّ أَجِدُ فِي مَا أُوْحِيَ إِلَيَّ مُحَرَّمًا عَلَى طَاعِمٍ يَطْعَمُهُ»  بگو: در آنچه به من وحي شده است بر هيچ خورنده اي چيزي را نمي يابم که خوردنش حرام باشد. البته در اينجا از موضوع تحريم و عدم تحريم، استفاده ي از اين چيزها در غير مساله ي «خوردن» بحث نشده است، بلکه فقط به موضوع تحريم و عدم تحريم در مساله ي خوردن پرداخته شده است. « إِلاَّ أَن يَكُونَ مَيْتَةً» مگر مردار، و آن حيواني است که بدون ذبح شرعي مرده باشد، چنين حيواني حلال نيست. همان طور که خداوند متعال فرموده است:« حُرِّمَت عَلَيکُمُ المَيتَةُ وَالدَّمُ وَلَحمُ الخِنزِيرِ» حيوان مردار و خون و گوشت خوک بر شما حرام شده است.

« أَوْ دَمًا مَّسْفُوحًا» يا خون جاري، و آن خوني است که از حيواني که ذبح مي شود بيرون مي آيد، و ماندنِ آن در بدن حيوان، به کسي که آن را بخورد آسيب مي رساند، اما وقتي از جسم بيرون بيايد زيانِ خوردنِ گوشت برطرف مي شود. و مفهوم کلام، آن است خوني که بعد از ذبح در گوشت و رگها باقي مي ماند حلال و پاک است.

« أَوْ لَحْمَ خِنزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ» يا گوشت خوک. همه موارد سه گانه پليد، آلوده و مضر است. و خداوند نسبت به شما مهربان است و به خاطر اينکه شما را از نزديک شدن به آلودگي ها و ناپاکي ها دور نمايد آنها را حرام نموده  است. « أَوْ فِسْقًا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِهِ» يا اينکه حيوان سربريده شده براي غير خدا، ذبح شده باشد. پس اين از جمله امور فسق آور است. فسق يعني بيرون رفتن از دايره اطاعت خدا به سوي نافرماني او « فَمَنِ اضْطُرَّ» با وجود اين، هرکس به ناچار خوردن اين چيزهايي حرام باشد، يعني نياز و ضرورت او را به خوردن چيزي از آن وادار کند، به اين صورت که چيزي نداشته باشد و از تلف شدن خودش بترسد.

« غَيْرَ بَاغٍ» و در غير حالت اضطرار خواهان خوردن آن نباشد. « وَلاَ عَادٍ» و از حد نگذرد، و بيش از نياز نخورد، « فَإِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» بدون شک پروردگارت آمرزنده و مهربان است. پس هرکس داراي چنين حالتي باشد خداوند او را مي آمرزد. علما در مورد حصر مذکور در اين آيه اختلاف دارند، هرچند که امور حرام ديگري هست که در اين آيه ذکر نشده است، مانند  خوردن گوشت درندگان و پرندگاني که داراي چنگال هستند، و امثال آن.

پس برخي از علما گفته اند: اين آيه قبل از تحريم موارد ديگري که در اين آيه ذکر نشده اند نازل شده است. به همين جهت حصر مذکور در اين آيه با  تحريمي که پس از آن وارد شده است مخالفتي ندارد، چون در آن وقت پيامبر آن را در آنچه به او وحي شده نيافته بود. و برخي گفته اند: اين آيه ساير چيزهايي را که حرام هستند در بر مي گيرد؛ برخي را به صراحت در برگرفته، و برخي را از طريق مفهوم و عمومِ علت شامل مي شود. زيرا خداوند علت حرمت خوردن مردار، خون و گوشت خوک، يا فقط گوشت خوک را اين گونه بيان کرده است: « فَإِنَّهُ رِجْسٌ» که آن پليد است، و اين صفتي است که شامل هر چيز حرامي مي شود. زيرا چيزهاي حرام همه پليد و ناپاک اند، و آن را به خاطر حفاظت از بندگانش و صيانت از کرامتشان حرام کرده است.

و مشروح و تفاصيل اشياء پليد و حرام ، از سنت گرفته مي شود، زيرا سنت، قرآن را تفسير و هدف و منظور آن را بيان مي کند. پس وقتي خداوند از ميان خوراکي ها جز آنچه را که ذکر شد حرام نکرده است و منبع تحريم جز شريعت خدا چيزي نمي تواند باشد اين دلالت مي نمايد که مشرکين؛ آن کساني که روزي خدا را حرام کردند، بر خدا دروغ بسته و از طرف خود چيزهايي را به دروغ به او نسبت دادند.

و اگر خداوند در اين آيه خوک را ذکر نکرده بود به احتمال قوي مي توانستيم بگوييم عبادت و سياق آيه در رابطه با نقض گفته هاي گذشته مشرکين در رابطه با تحريم چهارپايان مي باشد؛ مشرکيني که حلالِ خدا را برحسب آنچه نفسشان براي آنها زيبا جلوه داده بود، تحريم مي کردند، در حالي که در ميان چهارپايان چيزي جز آن چه در آيه ذکر شده است حرام نيست، و آن عبارت است از مردار و آنچه که با ياد غير خدا ذبح شده است.اما ساير موارد حلال مي باشند. و شايد ذکر خوک در اينجا بنا براين احتمال به همين مناسبت باشد که برخي از جاهلان خوک را در زمره چهارپايان قرار داده و آن را نوعي گوسفند مي پندارند. و آن را مانند چهارپايان پرورش داده و حلال مي دانند، و بين آن و چهارپايان فرقي نمي گذارند. پس همه چيزهايي که بر اين امت حرام شده است به خاطر پاک کردن آنان از پليدي و صيانت از کرامت آنهاست.

اما آنچه بر اهل کتاب حرام شده است، برخي پاکيزه است ولي بر آنها حرام است، و اين بخاطر کيفر و سزاي آنها بوده  است، بنابراين فرمود: « وَعَلَى الَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمْنَا كُلَّ ذِي ظُفُرٍ» و هر حيوانا ناخنداري مانند شتر و امثال آن را بر يهوديان حرام کرديم. « وَمِنَ الْبَقَرِ وَالْغَنَمِ حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ» و از گاو و گوسفند برخي از اجزاي آن را بر آنان حرام کرديم که عبارت است از « شُحُومَهُمَا» پيه و چربي گاو و گوسفند . و تمام پيه ها و چربيهاي آن حرام نيست، بلکه پيه و چربي دمبه و آن لايه ي نازکي از پيه که شکمبه و امعا را فرا گرفته است حرام مي باشد. بنابراين چربي حلال آن را استثنا کرد و فرمود:« إِلاَّ مَا حَمَلَتْ ظُهُورُهُمَا أَوِ الْحَوَايَا» جز آنچه که بر پشت آنها قرار دارد و يا آن چربي که با روده ها آغشته است. « أَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ» يا آن بخش از چربي که با استخوان آميخته باشد. « ذَلِکَ» اين تحريم بر يهوديان، « جَزَيْنَاهُم بِبَغْيِهِمْ» به سبب ستم و تجاوزشان بر حقوق خدا و بندگان خدا بود، و خداوند اين چيزها را بر آنان حرام نمود، تا آنها را بدين وسيله کيفر و عقوبت دهد. « وِإِنَّا لَصَادِقُونَ» و هر آينه ما در هر آنچه مي گوييم انجام مي دهيم و حکم مي کنيم راستگو و راستکار هستيم. و چه کسي از خدا راستگوتر است، و چه کسي بهتر از خدا داوري مي کند براي قومي که يقين دارند!

آيه ي 147:

فَإِن كَذَّبُوكَ فَقُل رَّبُّكُمْ ذُو رَحْمَةٍ وَاسِعَةٍ وَلاَ يُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ؛ اگر تو را تکذيب  کردند ، بگو : پروردگار شما صاحب  رحمتي  گسترده  است   ،و، خشم  و عذابش  از مجرمان  بازداشته  نخواهد شد.

اگر مشرکان تو را تکذيب کردند، در آن حالت نيز آنها را با تشويق وترهيب به سوي دين فرا بخوان، و به آنا خبر بده که خداوند، « ذُو رَحْمَةٍ وَاسِعَةٍ» داراي رحمت گسترده و فراگيري است که همه مخلوقات را در بر مي گيرد. پس با فراهم کردن اسباب برخورداري از رحمت، به سوي رحمت او بشتابيد، که اساس آن تصديق محمد (ص) در آنچه که آورده است مي باشد . « وَلاَ يُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ» و عذاب او از قوم مجرم دور نمي شود؛ کساني که جرم و گناهشان زياد است. پس ، بپرهيزيد از گناهاني که انسان را به عذاب خدا مي رسانند، که بزرگترين آنها تکذيب محمد (ص) است.

آيه ي 149-148:

سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ لَوْ شَاء اللّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلاَ آبَاؤُنَا وَلاَ حَرَّمْنَا مِن شَيْءٍ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم حَتَّى ذَاقُواْ بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِندَكُم مِّنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِن تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ أَنتُمْ إَلاَّ تَخْرُصُونَ ؛ مشرکان  خواهند گفت  : اگر خدا مي  خواست  ، ما و پدرانمان  مشرک  نمي   شديم و، چيزي  را حرام  نمي  کرديم   همچنين  کساني  که  پيش  از آنها بودند  پيامبران  را تکذيب  کردند و خشم  و عذاب  ما را چشيدند  بگو : اگر شما  را دانشي هست  آن  را براي  ما آشکار سازيد  ولي  شما ، تنها ، از گمان   خويش  پيروي مي  کنيد و گزافه  گوياني  بيش  نيستيد.

قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاء لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ؛ بگو : خاص  خداست  دليل  محکم  و رسا ، اگر مي  خواست  همه  شما را هدايت   مي  کرد.

خداوند خبر مي دهد که  مشرکان براي موّجه جلوه دادن شرک، و حرام کردن حلال خدا، تقدير و قضاي الهي را بهانه کرده و مشيت و خواست خداوند را که هر خير و شرّي را فرا گرفته است دليل قرار داده، و از اين راه خود را از سرزنش و ملامت نفس نجات مي دهند. و چيزي را بر زبان آورند که خداوند خبر داده بود به زودي آن را خواهند گفت. همانطور که در آيه اي ديگر فرموده است:« وَقَالَ الذَّينَ أَشرَکُوا لَو شَآءَ اللَّه مَا عَبَدنَا مِن دُونِهِ مِن شَيءِ » و کساني که شرک ورزيده اند، گفتند: « اگر خداوند مي خواست ما جز او چيزي را نمي پرستيديم.» پس خداوند متعال خبر داد که امت هاي تکذيب کننده همواره به وسيله اين دليل پوچ دعوت پيامبران را رد مي کردند، اما اين دليل براي آنان سودي نداشت و خداوند آنها را هلاک ساخت و عذاب خود را به آنان بچشاند.

پس اگر اين ، دليل ستمي بود،  عذاب را از آنان دور مي کرد و عذاب بر آن فرود نمي آمد، چون خداوند عذاب خود را جز بر کسي که سزاوار آن است فرود نمي آورد. بنابراين دانسته شد که اين دليل از چند جهت فاسد و ناکار آمد است:

1- خداوند بيان کرده است که اگر اين، دليلِ درستي بود عذاب بر آنان فرود نمي آمد.

2- دليل بايد بر علم و برهان مبتني باشد، اما اگر دليل فقط مستند به گمان و تخمين باشد، آدمي را به حق نمي رساند، و آن دليلي باطل است. بنابراين فرمود:« قُلْ هَلْ عِندَكُم مِّنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا» بگو: « آيا دانشي نزد شما هست که آن را براي ما بيرون آوريد؟» پس اگر آنان علم و دانشي داشتند در حالي که سر سخت ترين دشمن بودند البته آن را اظهار مي کردند . پس وقتي که علم و دانش خود را بيرون نياورند معلوم مي شود آنان علم و دانشي ندارند. « إِن تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ أَنتُمْ إَلاَّ تَخْرُصُونَ» شما جز از گمان پيروي نکرده، و فقط از روي گمان و تخمين کار مي کنيد. و هرکس دليلش را براساس گمان و تخمين بنا کند، او بر باطل بوده و زيانکار است. پس چگونه است اگر کسي دليلش را بر تجاوز و سرکشي و شرّ و فساد بنا نهد؟!

3- خداوند داراي حجت و دليل رساست و براي هيچ کسي عذري باقي نمي گذارد ، و حجت خدا حجتي است که پيامبران و کتاب هاي الهي و آثار نبوي و عقول صحيح و سرشت هاي مستقيم و اخلاق درست بر آن اتفاق کرده اند . پس معلوم است هرچيزي که با اين دليل قطعي مخالفت  کند باطل است ، چون نقيض حق جز باطل چيزي ديگر نيست.

4- خداوند به هر مخلوقي قدرت و اراده ي داده است که به وسيله آن مي  تواند کاري را که بدان مکلف شده  است انجام دهد. و خداوند بر هيچ کسي کاري را واجب نکرده است که بر انجام آن قادر نباشد، و بر هيچ کسي چيزي را حرام نکرده است که قدرت ترک کردن آن را نداشته باشد. پس، بهانه قرار دادن تقدير الهي واقعا ظلم محض و عناد و کينه توزي خالص است.

5- خداوند بندگان را بر انجام کارهايشان مجبور نکرده، بلکه کارهايشان را تابع اختيارشان قرار داده است، بنابراين اگر بخواهند انجام مي دهند، و اگر بخواهند دست نگاه مي دارند. و اين امري است قابل مشاهده ، و هيچ کسي آنرا انکار نمي کند مگر کسي که تکبر ورزيده و امور محسوس را انکار کند. زيرا هر فردي فرق حرکت اختياري و حرکت اجباري را ميداند، گرچه همه درخواست خدا داخل ا ند، و تحت اراده او قرار دارند.

 6- کساني که در ارتکاب گناهان به قضا و تقدير الهي استدلال مي کنند دچار تناقض هستند، زيرا آنها نمي توانند در همه جا اين را قبول داشته باشند، بلکه اگر کسي نسبت به آنها بدي روا دارد و آنها را بزند يا مالشان را بگيرد يا  امثال آن، و بگويد:« تقدير و قضا اينگونه بوده است»، اين استدلال را نمي پذيرند و به شدت از اين استدلال خشمگين مي شوند. بسي جاي تعجي است که چگونه ارتکاب نافرماني و ناخشنودي هاي خدا را تقدير او به حساب آورده، اما به هيچ کسي اجازه نمي دهند آنها را ناراضي و ناخشنود بگرداند و تقدير خدا را بهانه کند؟!

7- بهانه قرار دادن قضا و تقدير، مقصود و هدف نبوده و آنها مي دانند که آن دليلي نيست. بلکه هدف از اين بهانه رد کردن حق است. آنها حق را مانند مرد شروري مي پندارند که بر آنها هجوم مي آورد، پس آن را با هر کلام و سخني که بر دلشان خطور کند هرچند که به خطا و نادرستي آن اعتقاد هم داشته باشند از خود دور مي کنند.

آيه ي 150:

قُلْ هَلُمَّ شُهَدَاءكُمُ الَّذِينَ يَشْهَدُونَ أَنَّ اللّهَ حَرَّمَ هَـذَا فَإِن شَهِدُواْ فَلاَ تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاء الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَالَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَهُم بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ ؛ بگو : گواهانتان  را که  گواهي  مي  دهند که  خدا اين  يا آن  را حرام  کرده   است  بياوريد  پس  اگر گواهي  دادند تو با آنان  گواهي  مده  ، و از خواسته   هاي آنان  که  آيات  ما را تکذيب  کرده  اند و به  آخرت  ايمان  ندارند و کساني  را با پروردگارشان  برابر مي  دارند ، پيروي  مکن.

به کساني که حلال خدا را حرام مي کنند و آن را به خدا نسبت مي دهند، بگو: گواهانتان را بياوريد تا گواهي دهند که خداوند اين را حرام کرده است، پس وقتي اين سخن به آنها گفته شد آنان ميان دو راه قرار مي گيرند؛ يا گواه و شاهدي را نمي آورند، پس آن وقت ادعايشان باطل و پوچ خواهد بود، و يا اينکه کسي را مي آورند که براين امر گواهي دهد، و امکان ندارد که کسي بر اين چيز گواهي دهد، مگر آدم دروغگو وتهمت زن و گناه پيشه که شهادت و گواهي او مورد قبول نيست. اما افراد عادل هرگز بر آن گواهي نمي دهند. بنابراين در حالي که پيامبر و پيروانش را از اين شهادت و گواهي دادن نهي مي کند، مي فرمايد:« فَإِن شَهِدُواْ فَلاَ تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاء الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا وَالَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَهُم بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ » پس اگر گواهي دادند، با آنان گواهي مده، و از هوي و هوس کساني پيروي مکن که آيات ما را تکذيب مي کنند، و از کساني پيروي مکن که به روز قيامت ايمان نمي آورند، و از آنها که براي پروردگارشان شريک مي گيرند. يعني بت ها و همتايان را شريک خدا مي سازند و با او برابر و مساوي قرار مي دهند.

و چون روز قيامت را انکار کرده و خدا را يگانه نمي دانستند، هوي و هوسشان با عقيده شان همسو شد و در شرک و تکذيب فرو رفتند. پس شايسته است که خداوند بنده برگزيده اش را از پيروي کردن از خواست و هواي نفس باز دارد و او را از گواهي دادن با پيروان هوي و هوس نهي کند. و دانسته شد که حرام کردن حلالِ خدا، از هوي و هوسِ گمراه کننده آنان سرچشمه مي گيرد.

آيه ي 153-151:

قُلْ تَعَالَوْاْ أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُواْ بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلاَدَكُم مِّنْ إمْلاَقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ وَلاَ تَقْرَبُواْ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ؛ بگو : بياييد تا آنچه  را که  پروردگارتان  بر شما حرام  کرده  است ، برايتان بخوانم   اينکه  به  خدا شرک  مياوريد  و به  پدر و مادر نيکي  کنيد  و ازبيم  درويشي  فرزندان  خود را مکشيد  ما به  شما و ايشان  روزي  مي   دهيم   و به  کارهاي  زشت  چه  پنهان  و چه  آشکارا نزديک  مشويد  و کسي  را  که  خدا کشتنش  را حرام  کرده  است  مگر به  حق  مکشيد  اينهاست  آنچه  خدا  شما را بدان  سفارش  مي  کند ، باشد که  به  عقل  دريابيد.

وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْيَتِيمِ إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُواْ الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لاَ نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُواْ وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُواْ ذَلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ ؛ به  مال  يتيم  نزديک  مشويد مگر به  نيکوترين  وجهي  که  به  صلاح  او باشد تا، به سن  بلوغ  رسد  و پيمانه  و وزن  را از روي  عدل  تمام  کنيد  ما به  کسي  جز  به  اندازه  توانش  تکليف  نمي  کنيم   و هر گاه  سخن  گوييد عادلانه  گوييد هر  چند در باره  خويشاوندان  باشد  و به  عهد خدا وفا کنيد  اينهاست  آنچه   خدا شما را بدان  سفارش  مي  کند ، باشد که  پند گيريد.

وَأَنَّ هَـذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ؛ و اين  است  راه  راست  من   از آن  پيروي  کنيد و به  راههاي  گوناگون   مرويدکه ، شما را از راه  خدا پراکنده  مي  سازد  اينهاست  آنچه  خدا شما را  بدان  سفارش  مي  کند ، شايد پرهيزگار شويد.

خداوند متعال به پيامبرش(ص) مي فرمايد: «قُل» به کساني که حلال خدا را حرام مي کنند، بگو:« تَعَالَوْاْ أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ» بياييد آنچه را پروردگارتان بر شما حرام نموده است برايتان بيان کنم. يعني آنچه را که خداوند به طور عام حرام نموده است برايتان مي خوانم، که همه محرمات از قبيل خوردني ها و نوشيدني ها و گفتار و کردارها را در بر مي گيرد. « أَلاَّ تُشْرِكُواْ بِهِ شَيْئًا» اينکه هيچ چيز زياد و کمي را شريک او نسازيد. و حقيقت شرک ورزيدن به خدا اين است که مخلوق، مانند خدا پرستش، و يا مانند خدا تعظيم شود، يا يکي از ويژگيهاي ربوبيت و الوهيت به او اختصاص داده شود.

و وقتي که بنده تمام انواع شرک را ترک کند موحدّ و يکتاپرست مي شود و در همه حالاتش مخلص خدا مي گردد. بنابراين حق خدا بر بندگان است که او را بپرستند و چيزي را شريک ا و نسازند.

سپس به بيان مهم ترين حق پس از حق خود پرداخت و فرمود:« وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا» و با پدر و مادر نيکي کنيد، يعني با سخنان خوب و کارهاي زيبا و پسنديده با آنها نيکي کنيد. پس هر سخن يا  کاري که به وسيله آن به پدر و مادر سودي برسد يا باعث خوشحالي آنها شود از جمله نيکوکاري و احسان است. و هرگاه احسان و نيکوکاري با پدر و مادر صورت پذيرد عقوق و نافرماني آنان منتفي مي گردد. « وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلاَدَكُم مِّنْ إمْلاَقٍ» و دختر و پسرانتان را از ترس فقر و تنگدستي مکشيد.

يعني به سبب فقر و اينکه براي تامين روزي آنها در تنگنا قرار نگيريد آنها را نکشيد، ان گونه که اين شيوه و رسم در ميان مردمان سنگدل و ستمگرِ دوران جاهليت وجود داشت.

پس وقتي که آنها در اين حالت از کشتن فرزندانشان نهي شده اند به طريق اولي از کشتنِ بدون دليلِ آنان و از کشتنِ فرزندان ديگران نهي مي شوند.« نَّحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ» ما شما و ايشان را روزي مي دهيم . ما روزي همه را به عهده گرفته ايم، پس شما کساني نيستيد که فرزندانتان را روزي دهيد، بلکه نمي توانيد خودتان را هم روزي بدهيد. پس به خاطر روزي فرزندان هيچ فشاري بر شما نيست.

« وَلاَ تَقْرَبُواْ الْفَوَاحِشَ» و به گناهان بزرگ و بسيار زشت نزديک نشويد. « مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ» به گناهي نزديک نشويد که به ظاهر آدمي بستگي دارد، نيز به گناهاني نزديک نشويد که به باطن و قلب و درون انسان مربوط است. و نهي کردن از نزديک شدن به گناهان و زشتي ها ، از نهي کردن از انجام دادن آن بليغ تر و رساتر است، زيرا نهي از نزديک شدن به گناه شامل نهي از ارتکاب مقدمات گناه و وسائلي است که انسان را بدان مي رساند.

« وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللّهُ» و انساني را نکشيد که خدا کشتن وي را حرام نموده است. و آن مسلمان است ، خواه مرد باشد يا زن، کوچک باشد يا بزرگ، نيکوکار باشد يا فاسق، کافري که به وسيله عهد و پيمان جان او در مصونيت قرار گرفته است.

« إِلاَّ بِالْحَقِّ» مگر به حق، مانند زناکاري که متاهل باشد، و يا کسي که ديگري را کشته است، و يا کسي که دينش را رها کرده و از جماعت  مسلمين بيرون رفته باشد. « ذَلِکُم» اين چيزهاي ذکر شده، « وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» اموري است که خداوند شما را بدان سفارش کرده است، باشد که سفارش خدا را بفهميد، سپس آن را به خاطر بسپاريد و آن را رعايت کرده و انجام بدهيد.اين آيه دلالت مي نمايد که بنده به هر اندازه از عقل و شعور برخوردار باشد به همان اندازه دستورات خدا را انجام مي دهد.

« وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْيَتِيمِ» و به مال يتيم نزديک نشويد به اين صورت که آن را بخوريد، و يا آنرا به نفع خودتان عوض کنيد، يا بدون سبب آن را برداريد. « إِلاَّ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» مگر به صورتي که اموال آنها سامان و بهبود يابد، و آنها از اين طريق فايده ببرند. پس اين دلالت مي نمايد که نزديک شدن به اموال يتيم و تصرف کردن در آن به صورتي که يتيم زيان ببيند و يا به صورتي که نه فايده اي در بردارد و نه ضرري، جايز نيست.

« حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ» تا اينکه يتيم به حالت رشد خود برسد و شيوه تصرف را بداند، پس وقتي که به رشد و کمال خود رسيد، آن وقت مالش به او داده مي شود، و او طبق نظر  خودش در آن تصرف مي نمايد.

و اين دلالت مي نمايد که يتيم قبل از اينکه به مرحله رشد و بلوغ برسد از تصرف در مالش منع مي شود، و سرپرست او به نحو احسن در مالش تصرف مي نمايد، و اين ممنوعيتِ از تصرف ، با رسيدن يتيم به حد کمال و رشد به پايان مي رسد.

« وَأَوْفُواْ الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ» و پيمانه و ترازو را با دادگري و به صورت تمام و کمال بپيماييد. پس وقتي شما در اين مورد تلاش کرديد، « لاَ نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا» ما هيچ کس را جز به اندازه توانش مکلف نمي سازيم. به اندازه اي که مي تواند و در تنگنا قرار نمي گيرد. پس هر کس به کامل کردن پيمانه و وزن علاقمند باشد، و در اين راه از هيچ تلاشي دريغ نورزد سپس در اين مورد از او کوتاهي سربزند، اما به سبب زياده روي يا کوتاهي او نبوده و خود بدان واقف نباشد؛ پس خداوند آمرزنده ومهربان است و علماي اصولي با استفاده از اين آيه استدلال کرده اند که خداوند هيچ کس را به آنچه که نمي تواند مکلف نمي سازد، و هرکس از خداوند در آنچه بدان دستور داده است، بترسد و در انجام دستوري که در توان اوست پرهيزگار باشد فراتر از اين بر او گناهي نيست.

« وَإِذَا قُلْتُمْ» و هرگاه سخني گفتيد که با آن ميان مردم قضاوت نموديد و با آن در رابطه با گفته ها و حالات مردم سخن گفتيد، « َفاعْدِلُواْ» در سخن خود دادگري کنيد و عدالت و راستگويي را در مورد کساني که دوست داريد و کساني که آنها را نمي پسنديد، رعايت نماييد، و انصاف داشته باشيد، و آنچه را که بايد بگوييد پنهان نکنيد، زيرا ستم ورزيدن در سخن گفتن درباره ي کسي که سخنان کسي که او را دوست نداريد، ظلم و حرام مي باشد.

و هرگاه عالم عليه گفتارهاي اهل بدعت سخن گويد، بر او واجب است که به هر صاحب حقي، حقش را بدهد، و حق و باطل را بيان نمايد، و بايد در اين زمينه دوري و نزديکي گفتار اهل بدعت به حق را بسنجد. و فقها گفته اند:« بر قاضي واجب است که در نگاه و سخنش ميان دو طرف دعوي دادگري  کند.»

« وَبِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُواْ» و به پيمان خدا وفا کنيد. و اين شامل عهدي است که خداوند با بندگان بسته است،که حقوق الهي را انجام دهند، و به آن وفا کنند. نيز شامل پيماني است که ميام مردم بسته مي شود. وفا کردن به همه پيمانها واجب، و شکستن آن و اخلال در آن حرام است.

« ذَلِکُم» احکامي که ذکر شد، « وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ » خداوند شما را بدان سفارش نموده است تا پند بگيريد، و سفارش خدا را آن گونه که شايسته است انجام دهيد، و حکمت و احکام آن را در يابيد.

پس از آن که خداوند بسياري از دستورات بزرگ و آيين و قوانين مهم را بيان کرد، به اين موضوع و آنچه که از آن عام و فراگيرتر است اشاره نمود و فرمود:« وَأَنَّ هَـذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا» اين احکام وامثال آن که خداوند در کتابش بيان کرده و آن را براي بندگانش توضيح داده، راه خداوند است که انسان را به او و به سراي کرامت و بخشش وي مي رساند، و آن راهي است ميانه و آسان و کوتاه.

« فَاتَّبِعُوهُ» پس، از آن پيروي کنيد تا به رستگاري و موفقيت دست يابيد و به آرزوها و شاديها برسيد. « وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ» و از راههاي مخالف با اين راه پيروي نکنيد، « فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ» که شما را از راه گمراه و  منحرف ساخته، و به چپ و راست متمايل گردانده، و پراکنده مي کند. و آنگاه که از راه راست منحرف شديد، جز راهي که انسان را به جهنم مي رساند وجود ندارد.

« ذَلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» اينها چيزهايي هستند که خداوند شما را بدان سفارش نموده تا پرهيزگار شويد. زيرا اگر آنچه را که خدا بيان کرده است انجام دهيد و آن را بياموزيد و بدان عمل کنيد از پرهيزگاران و از بندگان رستگار خدا مي شويد. و راه را به صورت «مفرد» بيان کرد و به خود نسبت داد و فرمود:« وَأَنَّ هَـذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا» و اين است راه راستِ من، چون آن تنها راهي است که انسان را به خدا مي رساند، و خداوند کساني را که راه او را در پيش گرفته اند ياري مي نمايد.

آيه ي 157-154:

ثُمَّ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ تَمَامًا عَلَى الَّذِيَ أَحْسَنَ وَتَفْصِيلاً لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لَّعَلَّهُم بِلِقَاء رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ؛ سپس  به  موسي  کتاب  داديم  تا بر کسي  که  نيکوکار بوده  است  نعمت  را  تمام کنيم  و براي  بيان  هر چيزي  و نيز براي  راهنمايي  و رحمت  باشد که  به   ديدار پروردگارشان  ايمان  بياورند.

وَهَـذَا كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُواْ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ؛ اين  کتابي  است  مبارک   آن  را نازل  کرده  ايم   پس  ، از آن  پيروي  کنيدو  پرهيزگار باشيد ، باشد که  مورد رحمت  قرار گيريد.

أَن تَقُولُواْ إِنَّمَا أُنزِلَ الْكِتَابُ عَلَى طَآئِفَتَيْنِ مِن قَبْلِنَا وَإِن كُنَّا عَن دِرَاسَتِهِمْ لَغَافِلِينَ؛ تا نگوييد که  تنها بر دو طايفه  اي  که  پيش  از ما بودند کتاب  نازل  شده ، وما از آموختن  آنها غافل  بوده  ايم.

أَوْ تَقُولُواْ لَوْ أَنَّا أُنزِلَ عَلَيْنَا الْكِتَابُ لَكُنَّا أَهْدَى مِنْهُمْ فَقَدْ جَاءكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَذَّبَ بِآيَاتِ اللّهِ وَصَدَفَ عَنْهَا سَنَجْزِي الَّذِينَ يَصْدِفُونَ عَنْ آيَاتِنَا سُوءَ الْعَذَابِ بِمَا كَانُواْ يَصْدِفُونَ  ؛ يا نگوييد که  اگر بر ما نيز کتاب  نازل  مي  شد بهتر از آنان  به  راه   هدايت  مي  رفتيم   بر شما نيز از جانب  پروردگارتان  دليل  روشن  و هدايت   و رحمت  فرا رسيد  پس  چه  کسي  ستمکارتر از آن  کس  است  که  آيات  خدا را  دروغ  پنداشت  و از آنها رويگردان  شد ? به  زودي  کساني  را که  از آيات  ما  رويگردان  شده  اند به  سبب  اين  اعراضشان  به  عذابي  بد کيفر خواهيم  داد.

«ثُمَّ» سپس. منظور از «ثُمَّ» در اينجا ترتيب زماني نيست، زيرا زمان موسي پيش از آن بوده است که پيامبر (ص) قرآن را تلاوت کند و آن را ابلاغ نمايد، بلکه  منظور از «ثُمَّ» ترتيب اخباري است. پس خداوند خبر داد که او به موسي، « الکِتَبَ» کتاب تورات را داده است، « تَمَامَاً» تا مايه اتمام و اکمال نعمت و احسان خدا باشد، « عَلَى الَّذِيَ أَحْسَنَ» برکساني از امت موسي که نيکي  کرده اند. پس خداوند بر نيکوکاران امت موسي با دادن نعمت هاي بي کران احسان نمود. که از جمله آن نعمتها، و از تمام و کمال آن نعمت ها نازل کردن تورات بر آنان بود، پس با نازل شدن تورات نعمت خدا بر آنها کامل گرديد، و شکر و سپاس آن بر آنها واجب گرديد.

« وَتَفْصِيلاً لِّكُلِّ شَيْءٍ» و تا هر چيزي از حرام و حلال و امر ونهي و عقايد و  امثال آن را که بدان نياز داشتند بيان نماييم. « وَهُدَي» يعني آنان را به سوي خير و خوبي هدايت نمايد، و اصول و فروع شر را به آنان نشان دهد. « وَرَحمَةَ» و رحمتي باشد که به وسيله آن سعادت و رحمت و خير فراوان را بدست آورند. « لَّعَلَّهُم» تا شايد آنان به سبب اينکه  کتاب و دلايل را بر آنها فرو فرستاديم، « بِلِقَاء رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ» به ملاقات پروردگارشان ايمان بياورند، زيرا تورات مشتمل بر دلايل قطعي اثباتِ رستاخيز و زنده شدن پس از مرگ و جزا، و مشتمل بر چيزهايي بود که موجب ايمان به ملاقات پروردگار و آماده شدن براي آن روز بود.

«وَهَذَا» و اين قرآن بزرگ و يادآوري خداوند حکيم، « كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ» کتابي است مبارک که ما فرو فرستاده ايم. در آن خير فراوان و علم زياد نهفته است. قرآن کتابي است که ساير علوم و دانش ها از آن گرفته مي شود، و مصدر تمامي خيرات و برکات است. پس هيچ خير خوبي وجود ندارد مگر اينکه قرآن به آن دستور داده و بر انجام آن  تشويق کرده است. و هر حکمت و مصلحتي که انسان را بر انجام آن تحريک نمايد بيان کرده است .

و  هيچ شر و بدي وجود ندارد مگر اينکه قرآن از آن نهي کرده و آدمي را از آن برحذر داشته، و اسبابي را که انسان را از انجام آن باز مي دارد، بيان داشته و سرانجام وخيم آن را ذکر کرده است. « فَاتَّبِعُوهُ» پس، از دستورات و منهيات قرآن پيروي کنيد و اصول و فروع دينتان را براساس قرآن بنا نهيد. « وَاتَّقُوا» و از خداوند بترسيد، و اينکه با دستوري از دستورهايش مخالفت بورزيد. «لَعَلَّکُم» باشد که اگر از آن پيروي کنيد، « ُترْحَمُونَ» مورد رحمت او قرار گيرد.

پس مهمترين راه براي دست يابي به رحمت خدا پيروي کردن از اين کتاب است که بايد آن را بياموزيم و بدان عمل کنيم.

« أَن تَقُولُواْ إِنَّمَا أُنزِلَ الْكِتَابُ عَلَى طَآئِفَتَيْنِ مِن قَبْلِنَا» اين کتابِ با برکت را به سوي شما فرو فرستاديم تا دليلي نداشته باشيد، و اين را فرو فرستاديم تا مبادا بگوييد:« کتاب آسماني پيش از ما تنها بر دو گروه يعني يهوديان و نصارا نازل شده است.» « وَإِن كُنَّا عَن دِرَاسَتِهِمْ لَغَافِلِينَ» و اينکه بگوييد: « کتابي بر ما نازل نشده است، و ما به کتابهايي که بر گروههاي پيش از ما ناز ل نموده اي علم و شناختي نداشتيم.» از اين رو کتابي به سوي شما فرستاديم که هيچ کتابي جامع تر و واضح تر و روشن تر از آن از آسمان نازل  نشده است.

« أَوْ تَقُولُواْ لَوْ أَنَّا أُنزِلَ عَلَيْنَا الْكِتَابُ لَكُنَّا أَهْدَى مِنْهُمْ» و يا اينکه بگوييد:« اگر کتاب بر ما نازل مي شد ما از آنها راه يافته تر بوديم.» يعني تا عذر نياوريد که اصل و اساس هدايت به شما نرسيده است، يا عدم کامل بودن آن را بهانه نکنيد. پس به وسيله کتابتان اساس هدايت و کمال به شما رسيده است. بنابراين فرمود:« فَقَدْ جَاءكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ» به راستي که دليل روشني از جانب پروردگارتان نزد شما آمده است. و « بَينّةُُ» اسم جنس است و هر آنچه که حق را بيان دارد در آن داخل است.

« وَهُدَي» و راهنمايي و رهنمودي است براي تشخيص گمراهي. « وَرَحمَةُ» و موجب سعادت دين و دنياي شما مي باشد. پس بر شما واجب است که در برابر احکام آن تسليم شويد و به اخبارش ايمان بياوريد. و هرکس بدان اعتنايي نکند و آن را تکذيب نمايد، ستمگرترين ستمگران است. بنابراين فرمود: « فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَذَّبَ بِآيَاتِ اللّهِ وَصَدَفَ عَنْهَا» پس کيست ستمگرتر از آن کس که آيات خدا را تکذيب کند و از آن روي بگرداند؟!

« سَنَجْزِي الَّذِينَ يَصْدِفُونَ عَنْ آيَاتِنَا سُوءَ الْعَذَابِ» به زودي کساني را که از آيات ما روي گرداني مي کنند به سبب اين عملشان به عذابي دچار مي  کنيم که صاحبش را غمگين مي سازد و بسيار بر او گران مي آيد.« بِمَا كَانُواْ يَصْدِفُونَ» به سبب اينکه هم خودشان روي مي گرداندند، و هم ديگران را روي گردان مي کردند، و اين سزاي کار بدشان است.« وَمَا رَبُّکَ بِظَلَّمِ لِّلعِبيدِ» و پروردگارت بر بندگان هيچ ستمي روا نمي دارد.

و اين آيات بيانگر آنند که علم و دانش قرآن بزرگترين و با برکت ترين و گسترده ترين علوم است، و هدايت شدن به راه راست به وسيله علم قرآن بدست مي آيد؛ هدايت کاملي که آدمي را از گمان و تخمين اهل کلام، و افکار و خيالات اهل فلسفه و علوم گذشتگان و آيندگان بي نياز مي کند.

 ومعروف آن است که کتاب جز بر يه ود و نصارا نازل نشده است ، پس هنگامي که گفته شود: « اهل کتاب» مقصود يهود و نصاري است ، و ساير گروهها از قبيل آتش پرستان و ديگران در آن داخل نيستند. از اين آيات به نظر مي آيد که مردمان دوره جاهلي قبل از نازل شدن قرآن، بر جهالت شديدي قرار داشتند و از آنچه که در نزد اهل کتاب بود غافل بودند.

آيه ي 158:

هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ أَن تَأْتِيهُمُ الْمَلآئِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لاَ يَنفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرًا قُلِ انتَظِرُواْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ ؛ آيا انتظاري  جز آن  دارند که  فرشتگان  نزدشان  بيايند ? يا پروردگارت  ?، يانشانه  اي  از نشانه  هاي  خدا بر آنها ظاهر شود ? روزي  که  برخي  نشانه  هاي   خدا آشکار شود ، ايمان  کسي  که  پيش  از آن  ايمان  نياورده  يا به  هنگام   ايمان کار نيکي  انجام  نداده  است  ، براي  او سودي  نخواهد داشت   بگو :  چشم  به راه  باشيد ، ما نيز چشم  به  راهيم.

خداوند متعال مي فرمايد: آيا کساني که به ستم و مخالفت و کينه توزيشان ادامه مي دهند جز اين انتظار مي کشند، « أَن تَأْتِيهُمُ» که  مقدمات عذاب و مقدمات قيامت پيش آنها بيايد؟ به اين صورت که ، « الْمَلآئِكَةُ» فرشتگان براي گرفتن جانها و قبض ارواحشان پيش آنها بيايند. و چون به اين حالت برسند نه ايمان به آنان سودي مي بخشد، و نه کارهاي شايسته اي که انجام داده اند. « أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ» يا اينکه پروردگارت براي فيصله دادن ميان بندگان، و پاداش دادن به نيکوکاران و مجازات بدکاران بيايد؟« أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ» روزي که پاره اي از نشانه هاي خارق العاده پروردگارت مي آيد و با آمدن آن دانسته مي شود که قيامت نزديک شده و قيامت فرا رسيده است، « لاَ يَنفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرًا» يعني هنگامي که پاره اي از نشانه هاي خدا پديد آيد اگر کافر در آن هنگام ايمان بياورد، ايمان آوردنش به او فايده اي نمي دهد، و مومني که پيش تر کوتاهي ورزيده است، چنانچه در آن هنگام بر کار خوب بيفزايد به او سودي نمي رسد. بلکه ايماني که قبل از آن  هنگام داشته است به او فايده مي دهد. و خوبي که قبل از آمدن اين نشانه ها با او بوده است به وي سود مي رساند. و حکمت در اين مورد آشکار است ، زيرا ايماني فايده مي رساند که به غيب و از روي اختيار و انتخاب بنده باشد. اما وقتي نشانه ها يافت شوند آن وقت مسئله قيامت آشکار مي گردد و ايمان آوردن در اين هنگام به سان ايمان اضطراري و ضروي مي ماند. و مانند ايمان آوردن کسي است که غرق مي شود، يا در آتش مي سوزد، و امثال آن. و چون مرگ را مي بيند از آنچه که در آن قرار دارد دست مي کشد. همان طور که خداوند متعال فرموده است:« فَلَمَّا رَأَوا بَأسَنَا قَالُوا ءَامَّنَا بِاللَّهِ وَحدَهُ وَکفَرنَا بِمَا کُنَّابِهِ مُشرِکينَ ، فَلَم يکُ ينفَعُهُم إِيمَنُهُم لَمَّا رَأَوا بَأسَنَا سُنَّتَ اللهِ الَّتِي قَدخَلَت فِي عِبَادِهِ» وقتي عذاب ما را ديدند، گفتند:« تنها به خدا ايمان آورديم و به آنچه با خدا شريک مي گرفتيم  کافر شديم» ، پس وقتي عذاب ما را ديدند ايمان آوردنشان به آنان سودي نداد، و اين سنت خداست که از ديرباز درباره بندگانش چنين جاري شده است . و احاديث صحيح زيادي از پيامبر (ص) ثابت شده است که منظور از « پاره اي از نشانه ها» را طلوع خورشيد از مغرب باقي مي کند، و اينکه وقتي مردم آنرا مي بينند ايمان مي آورند، و ايمانشان به آنان سودي نمي رساند، و در اين هنگام دروازه توبه بسته مي شود.

و از آنجا که اين هشداري بود قابل انتظار براي کساني که پيامبر (ص) را تکذيب مي کردند و منتظر بودند تا پيامبر (ص) و  پيروانش به مصيبت هاي روزگار و دشواري ها گرفتار شوند، فرمود: قُلِ انتَظِرُواْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ» بگو: انتظار بکشيد ما هم منتظر هستيم. پس خواهيد دانست که کدام يک از ما به امنيت و آسايش سزوارتر است.

 واين آيه دليلي بر صحت مذهب اهل سنت و جماعت است که افعال اختياري مانند استوا، پايين آمدن، و آمدن را براي خدا ثابت مي کنند، که خدا چنين صفت هايي را داراست، بدون اينکه او را در اين صفات با مخلوق تشبيه کنند. و در کتاب و سنت از اين موارد زياد يافت مي شود. نيز بيانگر آن است که از جمله علامت هاي قيامت طلوع خورشيد از سمت مغرب است . و اينکه خداوند حکيم است و  عادت و سنت الهي بر آن است که ايمان زماني فايده دهد که از روي اختيار و انتخاب باشد نه اينکه اضطراري و از روي ناچاري باشد. همانطور که قبلا بيان شد. نيز آيه به اين مطلب اشاره مي کند که انسان خير و  نيکي را در سايه ايمانش به دست مي آورد. پس عبادت و  نيکي و پرهيزگاري که بنده ايمان داشته باشد. بنابراين هرگاه قلب از ايمان خالي باشد، چيزي از اي کارها به او فايده نمي دهد.

آيه ي 160-159:

إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمْ وَكَانُواْ شِيَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ؛ تو را با آنها که  دين  خويش  فرقه  فرقه  کردند و دسته  دسته  شدند ، کاري ، نيست   کار آنها با خداست   و خدا آنان  را به  کارهايي  که  مي  کردند  آگاه  مي  سازد.

مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاء بِالسَّيِّئَةِ فَلاَ يُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ؛ هر کس  کار نيکي  انجام  دهد ده  برابر به  او پاداش  دهند ، و هر که  کار  بدي  انجام  دهد تنها همانند آن  کيفر بيند ، تا ستمي  بر آنها نرفته  باشد.

خداوند به کساني که دينشان را پراکنده ساختند هشدار مي دهد. يعني آن را تکه تکه مي کردند و در آن دچار پراکندگي و تفرقه شدند و هريک براي خودش اسم و رسمي قرار داد، و بر خود نامي نهاد که آدمي را در دينش فايده اي نمي رساند و ايمانش با آن کامل نمي گردد، مانند يهوديت و نصرانيت و مجوسيت، که بخشي از شريعت را اخذ کرده اند و آن را دين خويش قرار داده اند، و بخشي ديگر را رها کرده اند ، يا اينکه چيزي را اخذ کرده اند، و آنچه را که مهم تر است رها نموده اند، آن گونه که اهل اختلاف از قبيل اهل بدعت و گمراهي و کساني که امت را دچار تفرقه مي کنند چنين ميباشند.

و آيه دلالت مي نمايد که دين به اتحاد و ائتلاف دستور مي دهد و از تفرقه و اختلافِ اهل دين نهي مي کند. نيز دين از اختلاف در ساير مسائل اصولي و فروعي نهي مي نمايد. و خداوند پيامبرش را دستور مي دهد که از کساني که دينشان را پراکنده و متفرق کردند بيزاري بجويد، پس فرمود:« لَّسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ» تو از آنان نيستي و آنان از تو نيستند، چون آنان با تو مخالفت ورزيده اند. « إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللّهِ» همانا کارشان با خداست و به سوي او باز مي گردند، و آنها را طبق اعمالشان مجازات خواهد کرد. « ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ» سپس آنها را از آنچه که مي کردند با خبر مي کند.

سپس کيفيت و چگونگي پاداش را بيان کرد و فرمود:« مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ» هرکس نيکي انجام دهد، خواه با زبان باشد يا با کردار، آشکار باشد يا پنهان، مربوط به حق خدا باشد يا به حق خلق خدا، « فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا» به او ده برابر آن پاداش داده مي شود، و اين کمترين مقدار پاداش  است. « وَمَن جَاء بِالسَّيِّئَةِ فَلاَ يُجْزَى إِلاَّ مِثْلَهَا»  و هرکس کار بد انجام دهد جز به اندازه آن کيفر داده نمي شود. و اين از کمال عدالت و  احسان خداست، و خداوند به اندازه ذره اي ستم نمي کند . بنابراين فرمود:« وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ» و بر آنان ستم نمي شود.

آيه ي 165-161:

 قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِّلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ؛ بگو : پروردگار من  مرا به  راه  راست  هدايت  کرده  است  ، به  ديني  همواره استوار ، دين  حنيف  ابراهيم   و او از مشرکان  نبود.

قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ؛ بگو : نماز من  و قرباني  من  و زندگي  من  و مرگ  من  براي  خدا آن  پروردگار  جهانيان  است.

لاَ شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ؛ او را شريکي  نيست   به  من  چنين  امر شده  است  ، و من  از نخستين   مسلمانانم .

قُلْ أَغَيْرَ اللّهِ أَبْغِي رَبًّا وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ وَلاَ تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَيْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّكُم مَّرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ ؛ بگو : آيا جز الله  ، پروردگاري  جويم  ? او پروردگار هر چيزي  است  و هر کس  تنها کيفر کار خويش  را مي  بيند  و کسي  بار گناه  ديگري  را بر دوش   نمي کشد سپس  بازگشت  همه  شما به  نزد پروردگارتان  است  و او شما را به   آن چيزهايي  که  در آن  اختلاف  مي  ورزيديد آگاه  مي  کند.

وَهُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلاَئِفَ الأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ ؛ اوست  خدايي  که  شما را خليفگان  زمين  کرد ، و بعضي  را بر بعض  ديگر به   درجاتي  برتري  داد ، تا شما را در چيزي  که  عطايتان  کرده  است  بيازمايد  هرآينه  پروردگارت  زود کيفر مي  دهد و او آمرزنده  و مهربان  است.

خداوند متعال پيامبرش (ص) را دستور مي دهد که از هدايت و رهنمود شدن به راه راست و دين ميانه، که عقايد مفيد و کارهاي شايسته و فرمان به هر خوبي و نهي از هر زشتي را در بردارد، و خود بر آن قرار دارد، سخن به ميان آورد. ديني که پيامبران بر آن بوده اند، به ويژه خليل خدا ابراهيم عليه الصلاة و السلام اما حقگويان و پدر پيامبراني که پس از او مبعوث شده اند، و آن دين راستين است، که از آيين منحرف يهوديان و نصارا و مشرکين به دور است. و اين يک امر عام و کلي است، سپس شريف ترين عبادت ها به طور خاص بيان کرد و فرمود:« قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي» بگو: « نماز من و قرباني من». و اين به خاطر شرافت و فضيلت اين دو عبادت است. و به خاطر اين است که اين دو عبادت بيانگر محبت خداوند متعال و اخلاص دين براي او، و نزديک جستن به وي با قلب و زبان و جوارح، و قرباني کردن و مبذول داشتن مالي است که انسان آن را دوست دارد. بذل و بخشش مال در راه کسي که بنده او را از مالش بيشتر دوست دارد و آن خداوند متعال است. و هرکس در نماز و قرباني کردنش مخلص باشد، در ساير کارها و گفته هايش نيز مخلص است.

« وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي» و آنچه که در حيات و زندگي ام انجام مي دهم، و آنچه که خداوند متعال براي من در دنياي پس از مرگ مقدر مي نمايد، همه اينها، « لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» براي خداوندي است که پروردگار جهانيان مي باشد.

 « لاَ شَرِيكَ لَهُ» او در عبادت شريکي ندارد، همان طور که در پادشاهي و تدبير امور نيز شريکي ندارد، و ابراز اين اخلاص از جانب من پديده اي تازه و نوظهور نيست که از خود بوجود آورده باشم بلکه « وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ» بدان امر شده ام؛ امري حتمي و قطعي و از عاقبت بد به دور نمي مانم جز به پيروي از آن. « وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ» و من اولين مسلمان در ميان اين امت هستم.« قُلْ أَغَيْرَ اللّهِ» بگو: آيا غير از خدا، يکي از مخلوقات را، « أَبْغِي رَبًّا» به عنوان پروردگار برگيرم؟ يعني آيا اين شايسته است و براي من جايز است که غير از خدا را مربي و مدبر بگيرم، حال آنکه خداوند پروردگار هرچيزي است؟ پس مردم و مخلوقات همه تحت ربوبيت او، و تسليم دستور او هستند.

بنابراين بايد خدا را به پروردگاري بگيريم، و به آن راضي باشيم، و خود را به هيچ يک از آفريدگان فقير و ناتوان وابسته نکنيم.

سپس با بيان پاداش و جزا ، مردمان را تشويق و برحذر داشت و فرمود:« وَلاَ تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ» و هيچ کس خير و شري به دست نمي آورد، « إِلاَّ عَلَيْهَا» مگر براي خودش. همان طور که خداوند متعال فرموده است:« مَّن عَمِلَ صَلِحَا َ فَلِنَفسِهِ وَمَن أَسَاءَ فَعَلَيهَا» هرکس کار شايسته اي انجام دهد به نفع خودش است، و هرکس کار بد کند به زيان خودش است. « وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى» و هيچ کس بار گناه ديگران را به دوش نمي گيرد، بلکه گناه هرکسي برگردن خودش است.

و اگر کسي عامل گمراهي کسي ديگر باشد گناه واسطه شدن بر او خواهد بود، بدون اينکه از بار گناه کسي که دست به ارتکاب گناه زده است چيزي کاسته شود. « ثُمَّ إِلَى رَبِّكُم مَّرْجِعُكُمْ» سپس در روز قيامت به سوي پروردگارتان باز مي گرديد، « فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ» و شما را از آنچه در آن اختلاف مي کرديد با خبر مي کند. يعني شما را از هر کار خوب و بدي که انجام داده ايد آگاه مي سازد، و شما را طبق آن به کاملترين صورت سزا و جزا مي دهد.

« وَهُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلاَئِفَ الأَرْضِ» و او خدايي ا ست که شما را جانشينان زمين قرار داده است. به گونه اي که برخي از شما جانشين برخي ديگر مي شويد. و خداوند شما را در زمين جانشين قرار داده است و همه آنچه را که در زمين است برايتان مسخّر و رام کرده است و شما را آزمايش مي کند تا بنگرد که چگونه  کار مي کنيد. « وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ» و برخي از شما را در قدرت و سلامتي و روزي و ترکيب آفرينش و اخلاق بر برخي ديگر درجاتي بالا برده و برتري داده است. « لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ» تا شما را در آنچه به شما داده است بيازمايد. پس اعمالتان متفاوت است. « إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقَابِ» همانا پروردگارت کسي را که از او نافرماني کند و آياتش را تکذيب کند، زود عقاب مي دهد، « وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ» و همانا او نسبت به کسي که به وي ايمان بياورد و عمل صالح انجام دهد و از گناهان کبيره« هلاک کننده» توبه نمايد آمرزنده و مهربان است.

پايان تفسير سوره ي انعام

 

فهرست سوره ها      دانلود      نظرات شما      درباره